دوشنبه, ۱۷ صَفر ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۸/۱۱م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

هر ازگاهی میان نیروهای امنیتی افغانستان و پاکستان در دوسوی خط دیورند درگیری‌هایی رخ می‌دهد که در نتیجۀ آن ده‌ها تن زندگی خود را از دست می‌دهند. از زمان به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان در نیمۀ ماه آگست 2021م، تنش‌های مرزی افزایش یافته، دلیل آن چیست؟ و این‌که آیا تنش‌های مذکور اسباب داخلی دارد و یا خارجی؟

پاسخ:

برای روشن شدن اسباب این تنش‌ها، موارد زیر را بررسی می‌نماییم:

اول) واقعیت تاریخی و جغرافیایی افغانستان و پاکستان:

1. در سال 1893م سرمورتیمر دیورند، وزیر خارجۀ وقت انگلیس و امیر عبدالرحمن خان پادشاه افغانستان توافق‌نامه‌ای را امضا نمودند که بر اساس آن، مرز موسوم به "خط دیورند" به طول 2640 کیلومتر میان افغانستان و پاکستان، که از شمال شرق تا جنوب غرب افغانستان ادامه دارد، به وجود آمد. این مرز به عنوان مرز رسمی میان پاکستان و افغانستان شناخته شد و قبایل پشتون را به دو بخش در دو سوی مرز تقسیم نمود. جهت معلومات باید گفت که ساکنین مناطق مرزی میان دو طرف را اکثراً پشتون‌ها تشکیل می‌دهند و پشتون‌ها اکثریت نفوس افغانستان را  نیز تشکیل می‌دهند؛ چنان‌چه حدود 40% از اتباع این سرزمین، پشتون‌ها استند و تمام حکام آن در طول دو قرن، پشتون بوده اند. در پاکستان پشتون‌ها پس از پنجابی‌ها‌ بیش‌ترین نفوس را دارند. در هر صورت؛ افغانستان خط مرزی مذکور را به رسمیت نشناخته، مخصوصاً با توجه به این‌که انگلیس در زمان ترسیم خط دیورند در 12 نومبر 1893، ساختار جیوسیاسی، نژادی و قبیلوی منطقه را در نظر نگرفته و ترسیم آن به گونۀ خودخواسته و با درنظرداشت منافع استعمارگرایانۀ انگلیس صورت گرفته است. انگلیس‌ها مانند بسیاری از قدرت‌های پیش از خود تلاش نمودند بالای مناطق مرزی مذکور مسلط شوند؛ مناطقی‌که قبایل سرکش آن بر فراز کوه‌ها رفته و هرگز تسلیم تلاش‌های توسعه‌طلبانۀ فارس و حکام هند نشدند. انگلیس در زمان تجاوز‌ش به افغانستان، شکست نظامی شرم‌آوری را میان سال‌های 1839 تا 1842م در این سرزمین متحمل گردید. سپس در سال 1878م، یک‌بار دیگر به افغانستان تجاوز نمود؛ اما دو سال بعد نیروهایش را از آن‌جا بیرون کشید. لیکن نفوذ انگلیس توسط حکام افغانستان، که در سال 1879م توافق‌نامۀ گندمک را امضا نموده بودند، هم‌چنان در افغانستان باقی ماند و بر اساس توافق‌نامۀ مذکور، افغانستان مناطق وسیعی از خاک خود را به نفع انگلیس‌های استعمارگر، که بر شبه‌جزیرۀ هند اسلامی حکومت می‌نمودند، از دست داد. حکام افغانستان پذیرفتند که انگلیس بالای روابط خارجی سرزمین‌شان اشراف داشته باشد؛ در حدی‌که انگلیس در بدل مقدار کمک نقدی، روابط خارجی افغانستان را با خودش خلاصه نموده بود.

2. در حول و حوش نیمۀ قرن بیستم، انگلیس بالای هردو سرزمین؛ "افغانستان و پاکستان" و سیاست آن‌ها مسلط گردید و این وضعیت تا سقوط نفوذش از طریق انقلاب‌های نظامی در پاکستان، که توسط امریکا طراحی گردیده بود و سقوط نظام پادشاهی در افغانستان و تسلط روس‌ها در زمان اتحاد جماهیر شوروی بر آن و اشغال آن در اواخر سال 1979م، ادامه داشت؛ اما روس‌ها در افغانستان شکست ننگینی خورده و ذلیلانه از آن بیرون رفتند. سپس امریکا شروع به فعالیت نمود تا خودش را در این سرزمین جای‌گزین روس‌ها نموده و نفوذ خود را از طریق پاکستان و عربستان سعودی، که تابع امر آن بودند، در افغانستان بگستراند. سپس حکومت اول طالبان در سال 1996م در افغانستان برپا گردید؛ حکومتی‌که امریکا آن را در سال 2001م سقوط داد و به این ترتیب افغانستان را اشغال نمود. اما همین امریکا پس از بیست‌ سال اشغال این سرزمین و با متحمل شدن شکست نظامی در سال 2021م از افغانستان بیرون رفت و به این ترتیب؛ گروه طالبان از تاریخ 15 آگست 2021م یک‌بار دیگر بر افغانستان حاکم گردید.

دوم) درگیری‌های اخیر میان افغانستان و پاکستان:

1. پس از آن‌که امریکا بر اساس توافق‌نامۀ دوحه در ماه آگست 2021م از افغانستان بیرون رفت و گروه طالبان قدرت را در کابل در دست گرفتند، با صدای‌رسا و به‌گونۀ علنی با اقدامات مرزی پاکستان مخالفت نمودند و به این ترتیب، فعالیت‌های تحریک‌آمیز مرزی میان دو طرف در دو سوی مرز موجود، بالا گرفت. پاکستان هرازگاهی با اعمال فشار بالای مهاجران افغان و خانواده‌های پشتونی‌که قبلاً با سهولت در مرز رفت و آمد داشتند و هیچ‌کسی مانع آنان نمی‌شد، به تنش‌ها دامن می‌زد و این تنش‌ها گاهی با درگیری‌هایی برای باز نمودن مرز و عبور و مرور کالاها و مردم همراه بود که در مواردی منجر به کشته‌ و زخمی شدن شماری نیز می‌گردید. سپس پاکستان فشارهایش را افزایش داده و برای نخستین بار در تاریخ این مرز، داشتن ویزا را برای ورود به پاکستان بالای افغان‌ها الزامی نمود. اقدام پاکستان برای ساخت مانع مرزی به ارتفاع 3متر در حدود صدها کیلومتر و با هزینه ملیون‌ها دالر نیز تنش‌ها را تشدید نمود. مانع مرزی مذکور به بهانۀ کنترول جریان کالاهای صادراتی و وارداتی و عبور و مرور افراد و جلوگیری از ورود "تروریستان" بنا گردید. به این ترتیب، مانع مرزی یاد شده یکی از اسبابی بود که باعث تنش‌ها و درگیری‌ها در منطقۀ مرزی میان این دو سرزمین گردید. سپس حکومت طالبان از ادامۀ نصب مانع مرزی توسط پاکستان در فاصلۀ حدود 2700 کیلومتر ممانعت نمودند و این در حالی است که حدود 90% کار مانع مرزی مذکور تمام شده بود. حکومت اشرف غنی پیش از آن‌که سقوط کند، با نصب این مانع مرزی موافقت نموده بود؛ اما اینک هرگاه نیروهای پاکستانی تلاش نمودند مانع مرزی را نصب نمایند، با ممانعت حکومت طالبان مواجه گردیده اند و این امر منجر به درگیری‌هایی میان نیروهای دوطرف مرز گردیده که در مواردی شماری کشته و زخمی نیز در دو طرف به جا گذاشته است. مینا گل زدران، والی ولایت خوست افغانستان در اظهاراتی در این خصوص گفته: «موقف طالبان در این خصوص هم‌گام با طبیعت قبائل موجود در دو سوی مرز است، نمی‌توان میان فرزندان یک قوم و قبیله، که عرف، دین و جامعۀ واحد دارند، مانع مرزی گذاشت. مردم ساکن در دو سوی مرز روابط خانوادگی دارند و قبایل به همین دلیل از همان ابتدا با ساخت این مانع مخالف بودند؛ اما کاری از دست شان بر نمی‌آمد. حکومت اشرف غنی در خصوص ساخت این مانع مرزی موافقت نموده بود؛ اما طالبان اهمیت قبایل را در قبال خود درک می‌کند و تمام توان خویش را از همین قبایل گرفته است.» (منبع: العربی الجدید 19 اپریل 2022م)

2. به این ترتیب بود که اوضاع میان این دو سرزمین بحرانی شد؛ به ویژه زمانی‌که پاکستان، گروه حاکم طالبان را متهم نمود که مانع حملۀ گروه طالبان پاکستان به اردوی پاکستان نمی‌شود؛ سپس پاکستان اقدام به پرتاب موشک به مناطقی در داخل افغانستان نمود و ادعا نمود که گروه طالبان پاکستان را هدف قرار داده است. خصومت‌ها میان دو طرف شدت گرفت؛ سپس گروه طالبان پاکستان، حکومت پاکستان را متهم نمود که پاکستان هنوز گذرگاه هواپیماها/جنگنده‌های امریکا برای هدف قرار دادن افغانستان است؛ مانند حمله‌ای که منجر به درگذشت ایمن الظواهری، رهبر القاعده در کابل گردید. «ملا محمد یعقوب سرپرست وزارت دفاع حکومت طالبان در اظهاراتی گفت: پاکستان نباید اجازه دهد، هواپیماهای بدون‌سرنشین امریکا برای ورود به آسمان افغانستان از فضای پاکستان استفاده نمایند. ماه گذشته موشکی‌که یک هواپیمای بدون‌سرنشین امریکایی پرتاب نمود، ایمن الظواهری، رهبر القاعده را در کابل کشت. ملا یعقوب در خصوص آن گفت که چنین هواپیماها از پاکستان وارد افغانستان می‌شود.» (منبع: بی بی سی 28 آگست 2022م)

3. گروه طالبان پاکستان منافع پاکستان را چه در داخل پاکستان و چه در افغانستان هدف قرار دادند. اردوی پاکستان در واکنش به مواضع این گروه در داخل افغانستان حمله نمود و با حملات هوایی در ماه مارچ 2022م، مناطقی را در ولایت‌های خوست و کنر در شرق افغانستان هدف قرار داد که منجر به کشته شدن 47تن گردید. این حملات هوایی پاکستان در پاسخ به حملاتی بود که از مناطق مرزی افغانستان، مناطقی را در داخل خاک پاکستان هدف قرار داده بود و 7 تن از سربازان پاکستانی را در منطقه وزیرستان به قتل رسانیده بود. کسانی‌که این حمله را انجام داده بودند، افراد مسلحی بودند که با سهولتِ تمام و بدونِ هیچ‌گونه مانعی در داخل خاک افغانستان گشت و گذار دارند. حکومت طالبان، حکومت پاکستان را هشدار داد که ساکت نخواهد نشست و در صورتی‌که چنین حملاتی تکرار شود، با قوت تمام پاسخ خواهد داد. هرچند با وساطتِ حکومت افغانستان به تاریخ 2 جون 2022م میان گروه طالبان پاکستان و حکومت پاکستان توافق آتش‌بس صورت گرفت؛ اما زمانی‌که پاکستان یکی از رهبران طالبان پاکستان را با سه تن از همراهانش در ماه آگست 2022م به قتل رساند و ادعا نمود که این رهبر مسئول کشتار محصلین نظامی بوده که در سال 2014م رخ داد و منجر به کشته شدن 126 محصل نظامی گردید، توافق مذکور نقض گردید و در پی آن بود که درگیری‌های اخیر به تاریخ 15 دسمبر 2022م رخ داد و 16 غیر نظامی پاکستانی در اثر آن مجروح گردیدند؛ درگیری‌که در کمتر از یک هفته دو بار میان نیروهای مرزی پاکستان و افغانستان اتفاق افتاد. سپس گذرگاه مرزی چمن برای یک هفته مسدود گردید؛ گذرگاهی‌که یکی از شلوغ‌ترین گذرگاه‌ها و راه‌های تجارتی اصلی به شمار می‌رود. بعد از آن به تاریخ 20 دسمبر 2022م مسئولین بلندرتبه نظامی و غیرنظامی دو طرف در دروازۀ دوستی پاکستان – افغانستان با یکدیگر دیدار نمودند تا چگونگی تلاش‌های صلح و آرامش در مرز دو طرف را به بررسی گیرند؛ آرامشی‌که در پی تنش‌های موجود در مناطق مرزی با درگیری‌ها و حملات متقابل متعدد میان نیروهای دو طرف مختل گردیده و پاکستان در پی آن مرزهای خود را در جریان آن به گونۀ موقت مسدود نمود؛ اما این دیدار و گفتگوها ناکام ماند و هیچ‌گونه نتیجۀ مؤثری در پی نداشت.

سوم) انگیزه این درگیری‌ها و دلیل تنش‌های داغ میان دو طرف:

پاسخ به این پرسش می‌طلبد تا به دو مسئلۀ مهم دقت صورت گیرد: فشارها و اقدامات تحریک‌آمیز از جانب پاکستان و امریکا، که جزئیات آن قرار ذیل است:

الف) فشارها و اقدامات تحریک‌آمیز نظام حاکم در پاکستان:

1. اقدامات تحریک‌آمیزی‌که پاکستان در مرزهایش در برابر افغان‌ها انجام می‌دهد، مانند اعمال فشار و ممانعت از عبور و مرورشان، پرتاب موشک به داخل خاک افغانستان و نیز برپا نمودن مانع مرزی و اعمال آن به عنوان یک کار انجام شده و استحکام شدید مرزها. این اقدامات تحریک‌آمیز پاکستان، گروه طالبان حاکم در افغانستان را وادار به واکنش می‌نماید؛ طوری‌که در واکنش به پرتاب موشک، آنان نیز به جانب پاکستان موشک پرتاب می‌نمایند و بخش‌های از مانع مرزی را که اردوی پاکستان گذاشته در هم می‌شکنند و این واکنش‌ها منجر به برخورد داغ و افزایش تنش‌ها گردیده و هردو طرف را در حالت آماده‌باش قرار می‌دهد.

2. هم‌چنین، جنگ اردوی پاکستان برعلیه پشتون‌ها در پاکستان و موارد دیگری از این قبیل، مانند انتقال خط مرزی به داخل افغانستان. و نیز اعمال فشار بالای مهاجرین افغان و خانواده‌های پشتونی که به آسانی در دو سوی مرز رفت و آمد می‌کردند بدون این که کسی مانع آنان شود، تمام این موارد، اوضاع را چنان حساس نمود که منجر به درگیری‌های خونین برای گشودن مرز و اجازه یافتن مردم برای رفت و آمد و انتقال کالا گردید، سپس پاکستان فشارهایش را تشدید نمود و برای نخستین‌بار در طول تاریخ، افغان‌ها را وادار نمود تا برای تردد باید ویزا داشته باشند.

3. مسئلۀ دیگری که تنش‌ها را تشدید بخشید این بود که نظام حاکم در پاکستان زمینۀ عبور هواپیماهای امریکایی به داخل افغانستان را آسان نمود تا به اهدافی در داخل افغانستان حمله نمایند، مانند حمله‌ای که منجر به درگذشت ایمن الظواهری رهبر گروه القاعده در کابل گردید، چنان‌چه قبلاً در اظهارات ملا محمد یعقوب به آن اشاره شد.

ب) فشارهای امریکا بالای حکومت طالبان:

1. به رسمیت شناخته نشدن حاکمیت طالبان در افغانستان در سطح جهانی و این‌که آن را عمل انجام شده می‌خواند و هم‌چنین شرط‌های فراوانی را که برای به رسمیت‌شناخته شدن گذاشته است؛ در حقیقت مسئلۀ به رسمیت شناخته شدن توسط جهان تبدیل به سلاحی شده که بالای حکومت طالبان نصب کرده اند و این حکومت را با استفاده از آن، وادار می‌نمایند به شرط‌های جهانی تن دهد؛ شرط‌های مثل سهم‌دادن شماری از سکولر‌های افغانستان و مزدوران سابق امریکا در حکومت و حقوق زن و درخواست‌های ساخته‌گی و انتقاد از گروه طالبان در ارتباط به آن.

2. مسدود نمودن دارایی‌های افغانستان در خارج و منع حکومت جدید از استفادۀ آن؛ حتی از مصرف بخشی از آن در موارد غیرحکومتی، یعنی برای تضعیف حاکمیت گروه طالبان و نیز اعمال فشار برای ایجاد سازمان‌های جامعۀ مدنی در داخل افغانستان که با غرب در ارتباط باشد.

3. ایالات متحده می‌خواهد مرزهای هند با پاکستان آرام باشد تا هند بتواند بالای چین تمرکز کند. برای این‌کار لازم است پاکستان درگیر حوادث مرزی‌اش با افغانستان باشد. پس نمی‌گذارد درگیری‌ها میان پاکستان و افغانستان آرام شود و به این ترتیب، جبهۀ جنگ میان پاکستان و هند آرام می‌ماند و در نتیجه هند فرصت می‌داشته باشد بالای چین تمرکز نماید.

ج) وقتی فشارهای وارده بالای طالبان توسط امریکا و پاکستان را بررسی نماییم، به خصوص با توجه به این‌که پاکستان در حال حاضر زیر حاکمیت نظامی به سر می‌برد که به شدت وابسته به امریکا می‌باشد؛ نظامی‌که پس از به قدرت رسیدن شهبازشریف به تاریخ 11 اپریل 2022م بر سر کار آمد و در نتیجه حکومت موجود پاکستان هیچ‌گونه روابط بین‌المللی و سیاست خارجی را به پیش نمی‌برد؛ مگر در چهارچوب خواسته‌های امریکا. اگر تمام این موارد را کنار هم قرار دهیم، نتایج زیر به دست خواهد آمد:

1. علی رغم آن‌که امریکا توافق‌نامۀ صلح با گروه طالبان را در سال 2020م در دوحه، پایتخت قطر امضا نمود و گروه طالبان به نام امارت اسلامی افغانستان متعهد شد که "هرگز اجازه نخواهد داد از خاک افغانستان تهدیدی متوجه امنیت امریکا و هم‌پیمانان آن شود و این‌که از گروه‌ها و افرادی در افغانستان، که تهدیدی برای امنیت امریکا و هم‌پیمانان آن باشند، جلوگیری خواهد نمود و هم‌چنین اجازه نخواهد داد چنین گروه‌ها و افرادی در افغانستان سربازگیری نموده، تمرینات نظامی انجام دهند و یا تمویل شوند و هرگز از آنان استقبال نخواهد نمود" و این‌که "امریکا و امارت اسلامی سعی خواهند نمود با یکدیگر روابط مثبت داشته باشند." علی‌رغم تمام این توافقات صورت گرفته در دوحه، بازهم خاک افغانستان هنوز در معرض حملات امریکا قرار دارد؛ چنان‌چه جوزف بایدن، رئیس‌جمهور امریکا به تاریخ 1 آگست 2022م در صفحۀ رسمی ادارۀ حکومت امریکا اعلام نمود که: «امریکا در یک حملۀ هوایی به کابل، پایتخت افغانستان، ایمن الظواهری، رهبر القاعده را به قتل رسانیده است.» و نیز چنان‌چه در اظهارات فوقِ ملامحمد یعقوب نیز به آن اشاره شد. تمام این واقعیت‌ها بیان‌گر آنست که امریکا هنوز با استفاده از دستگاه استخباراتی، جاسوسان و مزدورانش در افغانستان فعال می‌باشد و این‌که پاکستان هنوز زیر نفوذ امریکا قرار دارد؛ چنان‌چه امریکا از خاک آن حرکت نموده و فعالیت‌هایش را در افغانستان در هماهنگی با آن به پیش می‌برد.

2. هم‌چنین درگیری‌های مرزی میان افغانستان و پاکستان بیان‌گر اینست که با تشویق و انگیزه‌دهی امریکا صورت می‌گیرد و هدف از آن، مشغول نگهداشتن پاکستان به درگیری‌های مرزی است تا هند بتواند بالای چین تمرکز کند. هدف دیگر اینست که طالبان، به خصوص شبکۀ حقانی را وادار نماید برخی از توافقات یا افکار بین‌المللی را بپذیرد و تسلیم امریکا شود. لازم به ذکر است که شبکه حقانی بخشی از گروه طالبان می‌باشد و حملات زیادی‌که در افغانستان علیه نیروهای امریکایی و نیروهای ناتو صورت گرفته، به این شبکه نسبت داده می‌شود.

چهارم: در اخیر باید گفت که امریکا و طرف‌هایی‌که به صفت مزدوران و پیروان آن عمل می‌نمایند، اصل و اساس فساد در سرزمین‌های مسلمانان به شمار می‌روند؛ زیرا امریکا و پیروان آن هیچ‌گونه اهمیتی برای هیچ مؤمنی قایل نیستند.

﴿ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ [منافقون: 4]

ترجمه: آنان دشمن اند، پس از آنان برحذر باش!

بنابر این، جای تعجب است که مسئولین حکومت طالبان، با وجود تمام موارد فوق‌الذکر، با مسئولین امریکایی در قطر دیدار نمایند؛ امریکایی‌که پیوسته در کمین افغانستان و تمام مسلمانان نشسته و هیچ‌گونه احترامی به پیمان‌های خود قائل نیست؛ چنان‌چه برخلاف توافق دوحه، دارایی‌های افغانستان را مسدود نمود و حریم زمینی و هوایی آن را نقض کرد! بلی، دولت‌های استعمارگر کافر چنین اند؛ زیرا کفر ملت واحد است و به هیچ عهد و پیمانی پایبند نیستند.

شکی نیست که واقعیت مسلمانان امروز بهبود نخواهد یافت؛ مگر با همان‌چیزی‌که اول آن بهبود یافته است که همانا حکم بما أنزل الله در چهارچوب خلافت بر منهج نبوت می‌باشد؛ خلافتی‌که کفار را فراری خواهد داد.

﴿فإمّا تثقفنّهم فی الحرب فشرّد بهم من خلفهم لعلّهم یذّکّرون﴾ [انفال: 57]

ترجمه: اگر آن‌ها را در(میدان) جنگ بیابى، آن‌چنان به آن‌ها حمله کن که جمعیّت‌هایى‌که پشت سر آن‌ها هستند، پراکنده شوند؛ شاید متذکّر گردند(و عبرت گیرند).

خلافتی‌که قانون اساسی آن را اسلام به شمول کتاب الله جل جلاله و سنت رسولش صلی الله علیه وسلم و منابع دیگری تشکیل می‌دهد که قرآن و سنت به آن رهنمود کرده است؛ به شمول اجماع اصحاب و قیاس شرعی؛ نه قانون وضعی؛ چه این قانون، قانون سال 1964م زمانِ محمد ظاهرشاه افغانستان باشد که اعتبار آن در سال 1973م پایان یافت؛ اما طالبان به تاریخ 28 سپتمبر 2021م توسط وزیر عدلیه‌‌اش اعلام نمود که آن قانون اساسی را اعتبار می‌دهد. (منبع: الجزیره و اناضول 28 سپتمبر 2021م) و یا سایر قوانین اساسی وضعی باشد که در سایر سرزمین‌های مسلمانان تطبیق می‌گردد. تمام این قوانین برخلاف دساتیر الله سبحانه و تعالی است.

﴿وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ ۖ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ﴾ [ماءده: 49]

ترجمه: و (تو ای پیامبر) به آنچه الله فرستاده میان آنان حکم کن و پیرو خواهش‌های ایشان مباش، و بیندیش که مبادا تو را فریب دهند و در بعض احکامی‌که الله به تو فرستاده تقاضای تغییر کنند؛ پس اگر از حکم الله روی گردانیدند(باک مدار) بدان که الله می‌خواهد آن‌ها را به عقوبت بعض گناهان‌شان گرفتار سازد و همانا بسیاری از مردم فاسق و بدکارند.

دلیل تمام این مصیبت‌ها، فتنه‌ها و آزمندی‌های کفار استعمارگر در سرزمین‌‌های مسلمانان اینست که این امت از حاکمیت قوانین الهی در چهارچوب دولت خلافت راشده بر منهج نبوت فاصله گرفته اند. این واقعیتی است که بر کسی پوشیده نبوده و برای هرکسی‌که درک داشته و بصارت و بصیرتی داشته باشد، معلوم و آشکار است.

افغانستان و پاکستان را امریکا با یک‌دیگر درگیر نموده و دو طرف نمی‌دانند که گناه درگیری میان مسلمانان بسی سنگین است و نمی‌دانند که در اصل هردو باهم باید به سراغ دشمنان واقعی خود که همانا امریکا و هند باشد بروند؛ امریکا و هندی‌که آتش این درگیری‌ها را بر افروخته و از آن برای تحقق اهداف خبیثانۀ خود استفاده می‌نمایند. برای افغانستان و پاکستان زیبنده و لازم اینست که روابط برادرانۀ اسلامی را در میان خود استحکام بخشیده و هرگونه ارتباط خویش را با امریکا، که رهبر کفار است و با سایر دولت‌های کفری استعمارگر و طماع قطع نمایند و این‌که فراخوان نصرت کسانی را که برای برپائی خلافت کار و پیکار دارند، بپذیرند تا باشد که اسلام و مسلمانان یک‌بار دیگر عزت خویش را به دست آورند و کفر و کفار خوار و ذلیل گردند!

﴿وَيَومَئِذٖ يَفرَحُ ٱلمُؤمِنُونَ (4) بِنَصرِ ٱللَّهِۚيَنصُرُ مَن يَشَآءُۖوَهُوَ ٱلعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ [روم: 4-5]

ترجمه: و آن روز  مؤمنان شاد می‌شوند، به یاری الله؛ الله هر که را بخواهد نصرت و پیروزی می‌بخشد و اوست که مقتدر و مهربان است.

مترجم: عبدالله دانشجو

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به جواب ابوبنان

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

آیا خالکوبی برای مرد حلال است و یا حرام؟ زیرا الله سبحانه و تعالی (واشمه و مستوشمة) را که به صیغۀ مونث ذکر شده، لعنت کرده است. تقاضای جواب مفصل را دارم! سلام‌هایم خدمت شما.

پاسخ:

و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

1- نسبت به خالکوبی باید بگویم که خالکوبی حرام است. بخاری از ابوهریره رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است:

«لَعَنَ اللَّهُ الوَاصِلَةَ وَالمُسْتَوْصِلَةَ، وَالوَاشِمَةَ وَالمُسْتَوْشِمَةَ»

ترجمه: الله (سبحانه و تعالی) زنان پیوندزننده و زنان قبول کنندۀ پیوند و زنان خالکوب کننده و زنان قبول کنندۀ خالکوبی را لعنت کرده است.

"وشم" حرام آن است که شخص جلد را به وسیلۀ سوزنی سوراخ می‌کند؛ سپس آن را توسط سرمه و یا رنگی پر می‌کند و جای آن یا آبی و یا سبز می‌شود. هم‌چنان در "الموسوعة الطبية الفقهية" باب جلد وشم تعریف شده که «وشم جلد نوعی از زینت است که با سوراخ کردن جلد توسط سوزن انجام می‌شود تا خون از آن بیرون شده سپس سرمه و یا رنگی و یا سائر رنگ‌های مخصوصی برآن ریخته می‌شود تا سبز و یا آبی شود.» پس خالکوبی یک عادت قدیمی است که شکل پیشرفته‌تری به او داده شده و بر این پدیده لفظ اجنبی "تاتو tattoo" نیز استفاده می‌شود.

2- احادیثی‌که بر تحریم خالکوبی صراحت دارد، به صیغۀ تأنیث آمده نه صیغۀ تذکیر؛ به گونۀ مثال:

ا- بخاری در صحیح خود از ابوهریره رضی الله روایت کرده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است:

«لَعَنَ اللَّهُ الْوَاصِلَةَ وَالْمُسْتَوْصِلَةَ وَالْوَاشِمَةَ وَالْمُسْتَوْشِمَةَ»

ترجمه: الله (سبحانه و تعالی) زنان پیوند زننده و زنان قبول کنندۀ پیوند و زنان خالکوب کننده و زنان قبول کنندۀ خالکوبی را لعنت کرده است.

ب- هم‌چنان بخاری در صحیح خود از عبدالله روایت نموده که او گفته است: الله سبحانه و تعالی واشمات(زنان خالکوب کننده)، موتشمات(زنانی‌که خالکوبی را قبول می‌کنند)، متنمصات(زنانی‌که ابروهای شان را می‌تراشند) و متفلجات(زنانی‌که بین دندان‌های شان را باز می‌کنند) و تغییر دهنده خلق الله هستند، لعنت کند. این خبر برای زن از بنی اسد رسید که به او ام یعقوب گفته می‌شد، سپس او زن آمد و گفت: این خبر برایم رسیده که تو چنین و چنان لعنت کردی؛ سپس عبدالله گفت چی مشکل برایم دارد کسانی‌ را که رسول الله صلی الله علیه و سلم لعنت کرده و در کتاب الله سبحانه و تعالی آمده لعنت کنم؟ سپس او زن گفت: من بین دو لوح را خواندم، ولی چیزی را که تو می‌گوئی، نیافتم! عبدالله در جواب گفت اگر تو می‌خواندی، حتماً آن را می‌یافتی. آیا نخواندی؟

﴿وَمَا آتَاكُمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾

ترجمه: هرچه فرستادۀ الله (سبحانه و تعالی) بر شما داد بگیرید و از آنچه نهی کرده خودداری نمائید!

او زن در جواب گفت: چرا خواندم، عبدالله گفت: پس رسول الله صلی الله علیه وسلم این عمل را نهی کرده است؛ سپس زن گفت: من اهل ترا دیدم که این عمل را انجام می‌دهند! عبدالله گفت؛ پس برو و نگاه کن و او زن رفت و نگاه کرد؛ ولی کدام چیزی نیافت. عبدالله گفت؛ اگر چنین می‌بود، دیگر با او جماع نمی‌کردم.

ج- در روایتی دیگری از بخاری از ابن مسعود رضی الله عنه آمده که گفته است:

«لَعَنَ اللَّهُ الْوَاشِمَاتِ وَالْمُسْتَوْشِمَاتِ وَالْمُتَنَمِّصَاتِ وَالْمُتَفَلِّجَاتِ لِلْحُسْنِ الْمُغَيِّرَاتِ خَلْقَ اللَّهِ، مَا لِي لَا أَلْعَنُ مَنْ لَعَنَهُ رَسُولُ اللَّهِ وَهُوَ فِي كِتَابِ اللَّهِ»

ترجمه: الله (سبحانه و تعالی) زنانی را که دیگران را خالکوبی می‌کنند و یا خودشان را خالکوبی می‌کنند، زنانی را که موی و ابرو را می‌تراشند و زنانی‌که بین دندان‌های شان را به خاطر زیبای باز می‌کنند و به خلقت الله (سبحانه و تعالی) تغییر می‌آورند، لعنت کرده است؛ چرا من کسی را که رسول الله صلی الله علیه و سلم لعنت کرده و در کتاب الله سبحانه و تعالی لعنت شده لعنت نکنم؟

د- در حدیث ابوهریره "وَالوَاشِمَةَ وَالمُسْتَوْشِمَةَ" به صیغۀ مونث ذکر شده و در حدیث عبدالله بن مسعود "الْوَاشِمَاتِ وَالْمُوتَشِمَاتِ" ذکر شده و در روایت دیگری "الْوَاشِمَاتِ وَالْمُسْتَوْشِمَاتِ" ذکر شده. از همه این روایت واضح می‌شود که صیغۀ مستعمله در احادیث شریفۀ نبوی صیغۀ تأنیث می‌باشد.

3- در زبان عربی در این خصوص اسلوب بنام اسلوب (تغلیب) و جود دارد که این اسلوب در اصول فقه مشهور بوده و معنی این اسلوب این است:

ا- وقتی خطاب به صیغه مذکر و یا به صیغۀ رجل باشد، در این صورت هم‌چنان بر صیغۀ مونث از باب "تغلیب" مصداق پیدا می‌کند و بدون این‌که نص دیگری ذکر نشود، زنان از این خطاب مستثنی نمی‌شوند؛ مثلاً این قول الله سبحانه وتعالی: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ پس در این آیۀ مبارکه زنان مؤمنه نیز داخل می‌شود؛ هرچند که آیۀ مبارکه به صیغۀ مذکر ذکر شده؛ زیرا کدام نص دیگری وارد نشده که زنان را از این حکم خارج بسازد. هم‌چنان مثل روایتی‌که بخاری از ابوهریره رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت نموده است:

«أَيُّمَا رَجُلٍ أَعْتَقَ امْرَأً مُسْلِماً، اسْتَنْقَذَ اللَّهُ بِكُلِّ عُضْوٍ مِنْهُ عُضْواً مِنْهُ مِنَ النَّارِ»

ترجمه: هر مردی‌که شخص مسلمان را آزاد بسازد، الله (سبحانه و تعالی) در برابر هر عضو آن شخص یک عضو آن شخص آزاد کننده را از آتش جهنم نجات می‌دهد.

ب- اما وقتی این اسلوب "تغلیب" توسط نص دیگری تعطیل شود؛ یعنی توسط نص دیگری خاص گردد، زن از عمومیت آن خارج می‌شود؛ مثلاً این قول الله سبحانه و تعالی:

﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ﴾ [بقره: 216]

ترجمه: بر شما قتال فرض شده؛ در حالی‌که آن برای شما نا خوشایند است.

پس مخاطب در اینجا صیغۀ مذکر ذکر شده و فرضیت جهاد را افاده می‌کند؛ ولی تغلیب در اینجا استعمال نمی‌شود. پس گفته نشود که زنان به اسلوب تغلیب به لفظ "كتب عليكن القتال" شامل جهاد می‌شود؛ زیرا این تغلیب به وسیلۀ نصوص دیگر معطل شده که جهاد را بر مردان فرض گردانیده است. ابن ماجه از حبیب ابن ابوعمرة از عائشه بنت طلحة از ام المومنین عائشه رضی الله عنها روایت نموده که گفته است: گفتم: یا رسوالله، بر زنان جهاد است؟ فرمود:

«نَعَمْ، عَلَيْهِنَّ جِهَادٌ، لَا قِتَالَ فِيهِ: الْحَجُّ وَالْعُمْرَةُ»

ترجمه: بلی، بر آن‌ها جهادی است که در آن قتال نمی‌باشد؛ حج و عمره است.

یعنی جهاد به معنی قتال بر زنان فرض نیست، و مثل این قول الله سبحانه و تعالی:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ [جمعه: 9]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده اید، هرگاه به نماز جمعه ندا داده شود؛ پس به سوی یاد الله (سبحانه و تعالی) بشتابید و دادوستد را رها سازید؛ این به سود شما است اگر می‌دانیستید.

این نص فرضیت نماز جمعه وسعی برای نماز جمعه را در وقت نداء آن افاده می‌کند و در اینجا اسلوب تغلیب عمل نمی‌شود؛ یعنی فرضیت جمعه بر زنان تطبیق نمی‌گردد؛ زیرا نص وارد شده که فرضیت جمعه را بر مردان اختصاص داده و زنان را از این فرضیت خارج ساخته است، به دلیل این قول او صلی الله علیه و سلم که حاکم در مستدرک بر صحیحین از ابو موسی از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت نموده که گفته است:

«الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِي جَمَاعَةٍ إِلَّا أَرْبَعَةٌ: عَبْدٌ مَمْلُوكٌ، أَوِ امْرَأَةٌ، أَوْ صَبِيٌّ، أَوْ مَرِيضٌ»

ترجمه: جمعه بر هر مسلمان در جماعت واجب است، مگر بر چهار نفر بردۀ مملوک، زن، کودک و مریض.

حاکم گفته است که این حدیث بر شرط شیخین صحیح بوده و ذهبی آن را نیز موافقت کرده است.

ج- ولی این نص به صیغۀ تأنیث به خاطر بیان حکمی است که مردان در آن داخل نمی‌شود؛ مگر به نص جدیدی‌که به اساس آن نص جدید داخل شود؛ مثلاً ابن حبان در صحیح خود از ابن مسعود تخریج نموده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است: «الْمَرْأَةُ عَوْرَةٌ» (زن عورت است) سپس روی و کف‌های دست استثنا شده، چنانچه در تفسیر این قول سبحانه و تعالی وارد شده است:

﴿وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ [نور: 31]

ترجمه: و زینت خویش را آشکار نسازند، مگر آنچه به صورت طبیعی آشکار است.

چنانچه بیهقی از ابن عباس روایت نموده که منظور از "ماظهر" روی و کف‌های دست است، و این حدیث را اسماعیل قاضی از ابن عباس مرفوعاً در سند جدیدی تخریج نموده؛ چنانچه در عون المعبود جلد 9 صحفه 138 آمده است: این دو نص به صیغه تأنیث آمده، پس تمام بدن زن عورت است، غیر از روی و کف‌های دست. پس عورت مرد مثل عورت زن نیست؛ بلکه از ناف تا به زانو است که این به اساس نصوص دیگری ثابت شده  است. دارقطعی در سنن خود در جلد 2 صفحه 482 از عطاء ابن یسار از ابوایوب روایت نموده که شنیدم رسول الله صلی الله علیه و سلم می‌گفتند:

«مَا فَوْقَ الرُّكْبَتَيْنِ مِنَ الْعَوْرَةِ وَمَا أَسْفَلَ مِنَ السُّرَّةِ مِنَ الْعَوْرَةِ»

ترجمه: بالاتر از زانو و پاین‌تر از ناف عورت است.

و به گونۀ مثال احمد در مسند خود از عبدالله بن سوید انصاری روایت نموده که ام حمید، عمه‌اش در نزد رسول الله صلی الله علیه  و سلم آمده و گفته است: یا رسول الله، من نماز را همرای شما دوست دارم، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:

«قَدْ عَلِمْتُ أَنَّكِ تُحِبِّينَ الصَّلَاةَ مَعِي... وَصَلَاتُكِ فِي دَارِكِ خَيْرٌ لَكِ مِنْ صَلَاتِكِ فِي مَسْجِدِ قَوْمِكِ، وَصَلَاتُكِ فِي مَسْجِدِ قَوْمِكِ خَيْرٌ لَكِ مِنْ صَلَاتِكِ فِي مَسْجِدِي»

ترجمه: من دانستم که تو نماز را با من دوست داری... و نماز تو در خانۀ تو بهتر از نمازت در مسجد قوم تو است و نمازت در مسجد قوم‌ات بهتر از نمازی است که در مسجد من اداء کنی.

پس این حدیث با این صیغۀ تأنیث که ذکر شده مردان در آن داخل نمی‌شود؛ پس نماز مرد در خانه‌اش بهتر از نمازش در مسجد نمی‌باشد. یعنی نص به صیغۀ تأنیث منحصر به زن باقی مانده و مرد در آن داخل نمی‌شود؛ مگر توسط نص دیگری.

4- با دقت به نصوص وارده در خصوص خالکوبی در می‌یابیم که همۀ این نصوص به صیغۀ تأنیث وارد شده؛ پس این نصوص مردان را شامل نمی‌شود... و این‌که ابن مسعود راوی این حدیث نیز چنین برداشت و فهم کرده، دلالت بر این موضوع دارد. هم‌چنان زنی‌که از قبیلۀ بنی اسد بنام ام یعقوب از این حدیث چنین فهم کرده بود، بر این معنی دلالت دارد؛ چنانچه در حدیث مذکور بخاری آمده است:

«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَعَنَ اللَّهُ الْوَاشِمَاتِ وَالْمُوتَشِمَاتِ وَالْمُتَنَمِّصَاتِ وَالْمُتَفَلِّجَاتِ لِلْحُسْنِ الْمُغَيِّرَاتِ خَلْقَ اللَّهِ، فَبَلَغَ ذَلِكَ امْرَأَةً مِنْ بَنِي أَسَدٍ يُقَالُ لَهَا أُمُّ يَعْقُوبَ فَجَاءَتْ فَقَالَتْ: إِنَّهُ بَلَغَنِي عَنْكَ أَنَّكَ لَعَنْتَ كَيْتَ وَكَيْتَ، فَقَالَ: وَمَا لِي أَلْعَنُ مَنْ لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ وَمَنْ هُوَ فِي كِتَابِ اللَّهِ؟ فَقَالَتْ: لَقَدْ قَرَأْتُ مَا بَيْنَ اللَّوْحَيْنِ فَمَا وَجَدْتُ فِيهِ مَا تَقُولُ! قَالَ: لَئِنْ كُنْتِ قَرَأْتِيهِ لَقَدْ وَجَدْتِيهِ أَمَا قَرَأْتِ ﴿وَمَا آتَاكُمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾؟ قَالَتْ: بَلَى. قَالَ: فَإِنَّهُ قَدْ نَهَى عَنْهُ. قَالَتْ: فَإِنِّي أَرَى أَهْلَكَ يَفْعَلُونَهُ! قَالَ: فَاذْهَبِي فَانْظُرِي، فَذَهَبَتْ فَنَظَرَتْ فَلَمْ تَرَ مِنْ حَاجَتِهَا شَيْئاً. فَقَالَ: لَوْ كَانَتْ كَذَلِكَ مَا جَامَعْتُهَا»

ترجمه: از عبدالله روایت است که گفته الله (سبحانه و تعالی) زنان پیوند زننده و تقاضا کنندۀ پیوند، زنان تراشندۀ ابرو و زنانی‌که دندان‌های شان را به خاطری تغییر خلق الله باز می‌کنند، لعنت کرده است. این خبر به زنی از بنی اسد رسید که به آن ام یعقوب گفته می‌شد؛ پس او زن آمد و گفت: بر من خبر رسیده که تو چنین و چنان لعنت کردی، پس گفت: چی شده مرا تا کسی را ‌که رسول الله صلی الله علیه و سلم لعنت کرده و در کتاب الله لعنت شده لعنت نکنم؟ او زن گفت؛ من بین دو لوح را  خواندم؛ ولی آنچه تو می‌گوئی نیافتم! او گفت اگر می‌خواندی حتماً آن را می‌یافتی. گفت آیا این آیه مبارکه را نخواندی؟ (و آنچه رسول برای شما آورده بگیرید و از آنچه شما را نهی کرده خود را باز دارید) او زن گفت: چرا! این آیه را خواندم. او گفت: بدون شک که از این مسئله نیز نهی شده است. او زن گفت من خانوادۀ تو را دیدم که چنین می‌کنند! او گفت: برو و نگاه کن، پس او زن رفت؛ ولی ندیده که خانوادۀ آن چنین عملی را انجام داده باشد. سپس او گفت: اگر چنین کاری انجام می‌داد، با او جماع نمی‌کردم.

پس او زن که از قبیلۀ بنی اسد بود و به او ام یعقوب گفته می‌شد، از این حدیث طوری فهمید که لعنت در حق زنان است و برای ابن مسعود گفت: «من می‌بینم که خانواده‌ات نیز چنین می‌کند؛ پس ابن مسعود به او زن جواب داد و گفت برو و نگاه کن! او زن رفت و نگاه کرد و کدام چیزی نیافت. ابن مسعود گفت؛ اگر چنین می‌بود، دیگر با او جماع نمی‌کردم.»

از این حدیث واضح دانسته می‌شود که این دو نفر طوری فهم کرده بودند که این حدیث در حق زنان وارد شده است. و حدیث "خالکوبی" به صیغۀ تأنیث وارد شده؛ پس این حدیث شامل مردان نبوده؛ مگر این‌که به نص دیگری وارد شده باشد؛ نه به احادیث ذکر شدۀ خالکوبی.

5- اما در این خصوص مسئله دیگری هم هست که به (خالکوبی) تعلق می‌گیرد و او این است که خالکوبی به دلیل حبس کردن خون در نقطۀ خالکوبی نجس است. در کتاب "الموسوعة الفقهية الكويتية" آمده است: «فقهاء بر این اتفاق کردند که خالکوبی نجس است، زیرا خون در مکان خالکوبی جمع شده، به دلیل رنگی‌که بر آن پاشیده» و دور ساختن این نجاست در بدن به آسانی مقدور نیست و ایجاد این نجاست در بدن به اختیار شخص بالغ و عاقل عمل غیر جائز است؛ زیرا به این نجاست مشکلات تعلق می‌گیرد که پاکی آن را سخت می‌سازد... و به دلیل این‌که در این عمل به هدف خالکوبی انتفاع به نجاست(خون) است و انتفاع به نجاست حرام بوده، مگر در دوای حرام نه؛ بلکه مکروه است و انتفاع به خالکوبی و جمع کردن خون به هدف خالکوبی به هدف تداوی نبوده؛ اگر به هدف تداوی می‌بود، مکروه بود؛ نه حرام؛ ولی این به هدف دیگری است. به همین دلیل خالکوبی حرام است؛ زیرا خالکوبی انتفاع به نجس و به هدف غیر دوائی است که این مسئله شامل مرد و زن می‌شود و این مسأله در عام نصوص وارد شده که از جمله دلائل وارده بر تحریم انتفاع به نجاست قرار ذیل است:

- بخاری از جابر ابن عبدالله رضی الله عنهما روایت نموده که از رسول الله صلی الله علیه و سلم می‌شنید که در روز فتح مکه می‌فرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ حَرَّمَ بَيْعَ الْخَمْرِ وَالْمَيْتَةِ وَالْخِنْزِيرِ وَالْأَصْنَامِ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَرَأَيْتَ شُحُومَ الْمَيْتَةِ فَإِنَّهَا يُطْلَى بِهَا السُّفُنُ وَيُدْهَنُ بِهَا الْجُلُودُ وَيَسْتَصْبِحُ بِهَا النَّاسُ فَقَالَ لَا هُوَ حَرَامٌ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ عِنْدَ ذَلِكَ قَاتَلَ اللَّهُ الْيَهُودَ إِنَّ اللَّهَ لَمَّا حَرَّمَ شُحُومَهَا جَمَلُوهُ ثُمَّ بَاعُوهُ فَأَكَلُوا ثَمَنَهُ»

ترجمه: واقعاً که الله (سبحانه و تعالی) و رسولش خرید و فروش شراب، خود مرده، خوک و بت‌ها را حرام کرده است. گفته شد یا رسول الله، در خصوص روغن خودمرده چی‌ ‌می‌گوئید؛ زیرا توسط این روغن کشتی‌ها مزین می‌شود و پوست‌ها چرب می‌شود و مردم در روشنی از این روغن استفاده می‌کنند؟ رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند؛ نخیر این روغن نیز حرام است. سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم گفتند؛ الله (سبحانه و تعالی) یهود را نابود کند، وقتی الله (سبحانه و تعالی) روغن خودمرده را حرام کرده بود، آن را تغییر دادند و بعداً آن را به فروش رساندند و پول آن را خوردند.

- پوست خود مرده استثنا شده؛ چنانچه از ابوداود از ابن عباس روایت شده که مسدد و وهب از میمونه روایت نموده که گفته است؛ برای مولای ما از صدقات هدیه داده شد و این گوسفند مرد رسول الله صلی الله علیه و سلم از کنار آن گذشت و گفت:

«أَلَا دَبَغْتُمْ إِهَابَهَا وَاسْتَنْفَعْتُمْ بِهِ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهَا مَيْتَةٌ قَالَ إِنَّمَا حُرِّمَ أَكْلُهَا»

ترجمه: چرا آن را رنگ آمیزی نکردید تا از آن استفاده کنید، گفتند؛ یا رسول الله این خود مرده است که خوردن آن حرام است.

هم‌چنان تداوی از حرمت مستثنی شده است؛ پس تداوی به حرام، حرام نیست. مسلم از انس تخریج نموده:

«رَخَّصَ رَسُولُ اللَّهِ أَوْ رُخِّصَ لِلزُّبَيْرِ بْنِ الْعَوَّامِ وَعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ فِي لُبْسِ الْحَرِيرِ لِحِكَّةٍ كَانَتْ بِهِمَا»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه و سلم برای زبیر ابن عوام و عبدالرحمن بن عوف پوشیدن لباس ابریشم را به خاطری مریضی خارش بدن شان اجازه داد.

- پوشیدن ابریشم برای مردان حرام؛ ولی در تداوی جائز است. هم‌چنان حدیث نسائی و ابوداود، ترمذی‌ که لفظ آن از نسائی است، گفته است؛ عبدالرحمن بن طرفه از جده‌اش عرفجه بن اسعد حدیث گفته است که بینی‌اش در روز کلاب در جاهلیت مجروح شده بود؛ پس از ورق بینی‌اش را ساخت و منتن شد؛ «فَأَمَرَهُ النَّبِيُّ ﷺ أَنْ يَتَّخِذَ أَنْفاً مِنْ ذَهَبٍ؛ پس رسول الله صلی الله علیه و سلم آن را دستور داد که بینی‌اش را از طلا بسازد» در حالی‌که طلا برای مردان حرام است؛ ولی در تداوی جائز شمرده شده است.

- تداوی به شیء نجس حرام نیست؛ به دلیل حدیثی‌که بخاری از انس رضی الله عنه روایت نموده:

«أَنَّ نَاساً اجْتَوَوْا فِي الْمَدِينَةِ فَأَمَرَهُمْ النَّبِيُّ أَنْ يَلْحَقُوا بِرَاعِيهِ يَعْنِي الْإِبِلَ فَيَشْرَبُوا مِنْ أَلْبَانِهَا وَأَبْوَالِهَا فَلَحِقُوا بِرَاعِيهِ فَشَرِبُوا مِنْ أَلْبَانِهَا وَأَبْوَالِهَا...»

ترجمه: مردمی زنده‌گی را در شهر مدینه به دلیل مریضی ناپسند دانستند، سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم آن‌ها را دستور داد که در نزد چوپان شتران صدقه رفته و از شیر و ادرار آن شتران بخورند و آن‌ها در نزد چوپان آن شتران رفته و از شیر و ادرار آن شتران خوردند.

و معنی "اجتوو" یعنی که غذای آن منطقه با آن‌ها سازگار نشد، مریض شدند، زنده‌گی را در آن شهر ناپسند دانستند و رسول الله صلی الله علیه و سلم به هدف تداوی برای شان اجازه داد تا از بول استفاده کنند؛ در حالی‌که بول نجس است. بخاری از ابوهریره روایت کرده که او گفته است:

«قام أعرابي فبال في المسجد، فتناوله الناس، فقال لهم النبي صلى الله عليه وآله وسلم: دعوه وهَريقوا على بوله سَجْلاً من ماء - أو ذَنُوباً من ماء - فإنما بُعثتم مُيسِّرين ولم تُبعثوا مُعسِّرين»

ترجمه: اعرابی در مسجد ادرار کرد، مردم شروع به حرف زدن کردند؛ رسول الله صلی الله علیه و سلم برای شان گفت؛ آن را بگذارید و بر ادرار آن دلوی از آب بریزید! شما آسان‌گیر فرستاده شدید، نه سخت گیر!

منظور از "سجلا و ذنوبا" دلو پر است.

چنانچه در فوق گفتیم که انتفاع به نجس حرام است، به همین دلیل، من ترجیح می‌دهم که خالکوبی نیز از باب انتفاع به حرام بوده و در حق مردان حرام است؛ اگرچه احادیث وارده در خصوص حرمت خالکوبی شامل خالکوبی نمی‌شود؛ بلکه به دلیل حرمت انتفاع از نجس است... این چیزی است که در خصوص خالکوبی آن را حرام می‌دانم و این هم از همین باب حرام است.

6- فقهاء در خصوص ازالۀ خالکوبی اختلاف کردند؛ چون خالکوبی نجس است... از جملۀ این نظریات به قرار ذیل است:

- در موسوعة الفقهی159/43 آمده است: «و شافعی گفته است: ازالۀ خالکوبی واجب است؛ مگر این‌که احتمال ضرری باشد که تیمم را مباح گرداند. اگر به وسیلۀ بر طرف کردن خالکوبی احتمال ضرر بود که تیمم را مباح می‌گردانید، در این صورت ازالۀ خالکوبی واجب نبوده و بعد از توبه بر آن شخص گناهی نیست. این در صورتی است که شخص به رضایت خودش و بعد از بلوغش خالکوبی را انجام داده باشد، در غیر آن ازالۀ خالکوبی به صورت مطلق بر آن واجب نیست و نماز و امامت آن صحیح است.»

-  در کتاب " مغني المحتاج إلى معرفة معاني ألفاظ المنهاج" تألیف شمس الدین محمد احمد الخطیب الشربینی الشافعی" متوفی 977هـ آمده است: باب شرط‌های نماز و موانع آن: 406/1: فروعاتی است: «خالکوبی، عبارت از سوراخ کردن پوست توسط سوزن می باشد، به اندازه‌ای که خون از آن جاری شود؛ سپس بر آن رنگی پاشیده می‌شود تا به سبب خون سوراخ کردن سوزن حاصل می‌شود و رنگ آن آبی و یا سبز می‌شود و این حرام است... پس ازالۀ این خون واجب بوده؛ مگر این‌که ضرر وارد شود که تیمم را مباح گرداند. اگر احتمال چنین ضرر بود، ازاله آن واجب نبوده و بعد از توبه بر آن گناهی نیست و این در صورتی است که این عمل را به رضایت خودش انجام داده باشد؛ چنانچه زرکشی گفته است: یعنی بعد از بلوغ خود این کار را انجام دهد و اگر چنین نباشد، ازالۀ آن بر آن لازم نیست؛ چنانچه ماوردی این مسئله را تصریح نموده و گفته است نماز و امامت آن صحیح است...»

- نظریات دیگری نیز در این خصوص وجود دارد.

امیدوارم که به همین حد کفایت کند و الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش

جاپان چند روز قبل استراتجی دفاعی جدیدی را طرح و اعلان نمود. این استراتجی شامل افزایش چشم‌گیر بودجۀ نظامی می‌باشد. آیا این بدان معناست که جاپان سعی دارد قدرت نظامی خود را به‌سان پیش از جنگ جهانی دو بهبود بخشد؟ اهداف جاپان از این اقدام چیست؟ و این‌که آیا این‌ها تصامیم مستقلانه است و یا از جهت‌های بیرونی به خصوص امریکا متأثر می‌باشد؟

پاسخ

بلی، حکومت جاپان استراتجی جدید دفاعی را طرح نموده و تعدیلاتی را در قانون خویش به وجود آورد؛ چنان‌چه حکومت فومیوکیشیدا، نخست‌وزیر جاپان به تاریخ 16 دسمبر 2022م، سه سند دفاعی را تأیید نمود؛ نخست "استراتجی امنیت ملی جاپان" دوم "استراتجی دفاع ملی" و سوم "برنامۀ ساخت دفاع". کم‌ترین چیزی را که می‌توان در این خصوص گفت، اینست که جاپان می‌خواهد صفحۀ پس از جنگ جهانی دوم را بسته و به وضعیت احساس شکستی‌که برای هفت‌دهه گریبان‌گیر جاپان بود، پایان دهد. پس جاپان با قوت تمام تلاش دارد یک باردیگر به توانایی‌های نظامی خود جان دهد. برای درک بیش‌تر اهداف واقعی جاپان از این اقدام، به بررسی موارد زیر می‌پردازیم:

اول: برخی از بند‌های این استراتجی قرار ذیل است:

1. جاپان بر اساس استراتجی جدید خود اعلان نموده که دیگر به بندهایی از قانون اساسی، که در جریان اشغال جاپان توسط امریکا وضع گردیده بود و از سال 1947م بدین سو عملی می‌گردید، عمل نخواهد نمود. بر اساس قانون اساسی مذکور، جاپان از داشتن نیروی نظامی و هرنوع فعالیت نظامی بیرون از مرزهایش، محروم شده بود. هرچند استراتجی جدید جاپان از تهاجم "متقابل" و مشروط جاچان سخن گفته و جنگ رقابتی را استثناء می‌کند؛ اما بازهم این نخستین باری است که محدودیت فعالیت نظامی بیرونی‌اش را زیر پا می‌کند. استراتجی مذکور شامل دوبرابر شدن هزینۀ نظامی جاپان از 1% از مجموع درامد داخلی، که مرز قبلی آن بود، به 2%  می‌باشد و این فیصدی "شبیه هزینۀ دولت‌های پیمان ناتو" با فرا رسیدن سال 2027م است و این به معنای 10% از هزینۀ حکومتی خواهد بود. (منبع: الجزیره نت 16 دسمبر 2022م). به این ترتیب؛ جاپان از نظر بودجۀ نظامی، خودش را پس از امریکا و چین در جایگاه سوم جهانی قرار می‌دهد.

2. این استراتجی هم‌چنین خواستار آماده‌گی "برای بدترین سناریو" شده و آن را "شدیدترین و پیچیده‌ترین محیط امنیتی" از زمان پایان جنگ دوم جهانی و رویارویی با تهدیدهای بیرونی نامیده که بر اساس آن باید شمار زیادی از موشک‌های قاره‌پیمای "500" امریکایی نوع "توماهوک" و "اس.م-6" را خریداری نماید تا به این ترتیب جاپان بتواند آمادۀ پاسخ دادن به هر گونه تجاوزی باشد که از فاصله‌های دور به سراغ آن می‌آید.

3. بر اساس مادۀ نهم قانون اساسی جاپان، "مردم جاپان برای همیشه به عنوان حق حاکمیت برای دولت، دست از جنگ و پرداختن به هرگونه اقدام خصمانه یا تهدید خشونت‌آمیز به عنوان راه‌حل کشمکش‌های بین‌المللی، دست برمی‌دارد. برای تحقق این تصمیم، جاپان نیروی زمینی، بحری، هوایی و سایر نیروهای نظامی نخواهد داشت و دولت به خود حق نمی‌دهد در جنگ‌ها دخیل شود". اینک مادۀ مذکور ملغا گردید تا جاپان بتواند در برابر سیاست جنگی جدیدی قرار گیرد، سیاستی‌که مستلزم تحولات گستردۀ داخلی، اعم از هزینۀ جنگی، صنعت نظامی و ساختن اردو/لشکر واقعی، می‌باشد و قدرت عظیم نظامی جاپان در دورۀ ماقبل جنگ دوم جهانی را به اذهان بر می‌گرداند.

4. پایان دادن به سیاست هم‌زیستی مسالمت‌آمیزی‌که جاپان در برابر همسایه‌گانش و سایر قدرت‌های جهانی برگزیده بود، طوری‌که شامل تعدیلات جدیدی می‌شود که به نیروهای جاپان حق خواهد داد، پس از این اقدام به "حملات متقابل" علیه دولت‌هایی نماید که آن‌ها را خصمانه می‌شمارد و نیز شامل استراتجی جدیدی شبیه به قرار گرفتن در برابر "مثلث شر" می‌شود؛ هرچند جاپان آن را چنین نامی نمی‌دهد؛ مثلثی‌که در قدم نخست شامل چین می‌شود؛ چنان‌چه جاپان آن را "بزرگ‌ترین چالش برای جاپان" خوانده و در قدم دوم کوریای شمالی، چنان‌چه جاپان آن را "تهدید خطرناک و قریب‌الوقوع برای جاپان امروز" خواند و در قدم سوم روسیه، چنان‌چه انتقادهای تندی از آن نمود و دلیل انتقادهای مذکور این بود که «‌روسیه برای استفاده از زور برای تحقق اهداف امنیتی خاص مانند آن‌چه که در حال حاضر در اوکراین جریان دارد آماده‌گی می‌گیرد و نیز فعالیت نظامی آن در منطقه آسیا و بحر آرام و هم‌چنین همکاری استراتجی با چین که خود منبع بزرگ نگرانی در عرصۀ امنیت را تشکیل می‌دهد.» (منبع: فرانس 24،   16 دسمبر 2022م)

دوم: با درنظرداشت موقف‌گیری‌های بین‌المللی در قبال این استراتجی، موارد زیر روشن می‌گردد:

1. چین به شدت با آن مخالفت نموده و رسماً علیه آن اعتراض نمود: «استراتجی جدید جاپان حتی پیش از آن‌که رسماً اعلان گردد، خشم پکن را بر انگیخت. پکن همواره از تمایلات وحشیانۀ نظامی جاپان در نیمۀ نخست قرن بیست صحبت می‌کند، تمایلاتی‌که چین در گذشته قربانی آن بوده. وانگ وین بین، سخن‌گوی وزارت خارجۀ چین گفت: «جاپان واقعیت‌ها را نادیده می‌گیرد، از تفاهم مشترک و پایبندی به روابط خوب دوجانبه فاصله می‌گیرد و شهرت چین را خدشه‌دار می‌نماید. ما به شدت با این کار مخالفت می‌کنیم.» (منبع: فرانس 24،  16 دسمبر 2022م)

2. کوریای شمالی هشدار داد که این تصمیم، جاپان را منزوی خواهد نمود، «سخن‌گوی وزارت خارجۀ کوریای شمالی گفت: «جاپان دارد بحران امنیتی خطرناکی را خلق می‌کند و با اعتمادش به استراتجی جدید امنیتی، عملاً به داشتن توانایی‌هایش جهت‌ راه‌اندازی حملات دفاعی علیه سایر دولت‌ها، شکل رسمی می‌دهد. شکی نیست که دادن شکل رسمی به نقشۀ جدید تجاوز جاپان، محیط امنیتی شرق آسیا را به گونۀ بنیادین متغیر نموده است.» سخن‌گوی کوریای شمالی هشدار داد که توکیو به زودی پی خواهد برد که این "انتخاب بسیار خطرناک و بدی است.» (منبع: سکای نیوز عربی 20 دسمبر 2022م)

3. اما امریکا «از این استراتجی استقبال نمود. جیک سالیفان مشاور امنیت ملی قصر سفید گفت: «اقدام جاپان در افزایش عظیم سرمایه‌گذاری دفاعی، ائتلاف موجود میان امریکا و جاپان را تقویت و به روز خواهد نمود.» (منبع: فرانس 24، 16 دسمبر 2022م) لوین اوستن وزیر دفاع امریکا نیز از این که جاپان اسناد استراتجی مدرن خویش را منتشر نموده استقبال نمود و تأکید کرد که: «هم‌خوانی میان استراتجی دفاع ملی جاپان و چشم‌انداز و اولویت‌های مشخص شده در استراتجی دفاع ملی امریکا اهمیت دارد.» (منبع: شرق اوسط، 17 دسمبر 2022م) «جوبایدن رئیس‌جمهور امریکا گفت که کشورش در این لحظۀ حساس در کنار جاپان قرار داشته و ائتلاف ما در منطقۀ دو بحر هند و آرام اساسی است. قصر سفید طرح جدید دفاعی جاچان را به هدف تقویت ائتلاف نظامی با ایالات متحده خواند». (منبع: الجزیره نت، 16 دسمبر 2022م)

سوم: این بود طرح جدید استراتجی دفاعی جاپان که با دقت نمودن در آن به موارد زیر پی خواهیم برد:

3. بدون شک طرح استراتجی جدید دفاعی جاپان که به تاریخ 16 دسمبر 2022م اعلان گردید، هرچند حادثۀ بزرگی بوده و به بیش از هفت دهه ضعف نظامی جاپان پایان می‌دهد؛ اما باز هم غافل‌گیرانه نبود؛ زیرا وزارت دفاع جاپان به تاریخ 22 جولای 2022م آن‌چه را که "کتاب سفید" نامیده می‌شود، منتشر نمود و سیاست‌های دفاعی را که باید برای پاسخ دادن به چالش‌های بین‌المللی دنبال نماید، در آن توضیح داده بود. پس پیمان‌نامۀ موسوم به "کتاب سفید" با به نمایش گذاشتن چشم‌انداز جاپان به تهدیدهایی‌که با آن مواجه می‌باشد، به وضعیت مذکور پایان داد. تهدیدهایی‌که جاپان خود را با آن مواجه می‌داند، عبارت است از قدرت رو به افزایش نظامی چین و خطر احتمال راه‌اندازی جنگ چین علیه تایوان، خطر همکاری نظامی چین با روسیه و خطر راه‌اندازی جنگی توسط چین، روسیه و کوریای شمالی در آسیا. این‌که "کتاب سفید" وزارت دفاع جاپان بالای اهمیت افزایش بودجۀ نظامی برای رویارویی با تهدیدهای یاد شده و سرمایه‌گذاری در تکنالوژی نظامی و ضرورت ساخت قدرت نظامی چند بعدی به شمول فضا تأکید دارد، بیان‌گر اینست که آرزوهای جاپان بالا و بلند بوده و به جایی رسیده که می‌خواهد غبار ناشی از شکست در جنگ دوم جهانی را از خود بزداید و به رقابت‌های موجود در منطقۀ بحر آرام به شمول بحر جنوبی چین؛ جایی‌که جزایر مورد نزاع میان چین و جاپان قرار دارد، بپیوندد.

4. پیش از آن؛ شینزو آبی، نخست‌وزیر پیشین جاچان یکی از مهندسان اصلی طرح جاپان برای دست‌یابی به استراتجی مشترک میان جاپان و امریکا به هدف تمرکز بالای بحر هند و آرام برای رویارویی با رشد نفوذ چین، به شمار می‌رفت. طرح مذکور که توسط امریکا مورد قبول قرار گرفت، شامل همکاری امریکا و جاپان و نیز سایر هم‌پیمانان در تجارت، سرمایه‌گذاری‌ها و همکاری مشترک به هدف تأمین امنیت کشتی‌رانی در بحر آرام و هند و نیز شریک نمودن استرالیا و هند در آن می‌باشد. (منبع: العربیه، 8 نومبر 2017م)

5. به این ترتیب، از استراتجی جدید جاپان و نیز اقدامات پیش از آن واضح می‌شود که جاپان قبل از امروز تصمیم داشته قدرت نظامی خود را بازیافت نموده و غبار گذشته را از خود بزداید و برای جنگ در آسیا آماده شود؛ هرچند جاپان در گذشته همواره یک دولت بزرگ بوده و از جایگاه خاصی مخصوصاً در آسیا برخوردار بود و نیز در جریان سال‌های نخست جنگ دوم جهانی، دولت بر منطقه مسلط به شمار می‌رفت؛ چنان‌چه هر یک از چین، کوریا و جزایر موجود در بحر محیط و سایر جزایر در آسیا را  در می‌نورد؛ درست مانند لشکریان آلمان که پیش از شکست دو طرف، اروپا را در می‌نوردیدند و پیش از آن‌که جاپان شاهد حملۀ هسته‌ای باشد که تا امروز مانند نداشته، آنگاه که طیاره/هواپیماهای امریکا دو بمب هسته‌ای را در ماه آگست سال 1945م بالای شهرهای هیروشیما و ناکازاکی انداخته و بیش‌تر از دوصد هزار تن را درآنجا به قتل رسانید و جاپان در پی این حمله هسته‌ای به تاریخ 15 آگست 1945م و درست یک هفته پس از پرتاب آن بمب‌های هسته‌ای تسلیم شد و متفقین به رهبری امریکا وارد جاپان شده و آن را اشغال نمودند.

6. با توجه به تاریخ کهن امپراتوری جاپان، دیده می‌شود که بازیابی نظامی آن، احساس برتری‌جویی مردم جاپان را تحریک نموده و از این بازیابی به گسترده‌گی استقبال نموده اند. اما طولانی شدن مرحلۀ فاصلۀ جاپان از فعالیت نظامی و نیز وجود پایگاه‌های بزرگ نظامی امریکا در آن که پس از خروج متفقین در سال 1952م از جاپان تا امروز، تمام این موارد باعث شده انگیزه‌های جاپان برای بازیابی قدرت نظامی کاملاً مستقلانه نباشد.

7. شاید اظهارات فوری و موافق با طرح سیاست جدید جاپان برای اردو و ائتلاف‌های نظامی و دیدگاه آن نسبت به خطرهای منطقه‌ای، دیگر جای شکی باقی نمی‌گذارد که نظامی شدن جاپان در حقیقت به مثابۀ سنگ زیربنایی است که در استراتجی ایالات متحده برای قرار گرفتن در برابر خطرهای ناشی از جانب چین گذاشته شده است؛ چنان‌چه امریکا نظامیانش را به بحر چین انتقال داده و دست به اقدامات تحریک‌آمیز در ماحول تایوان زده و سعی دارد به نگرانی‌ها در این منطقه دامن زند. حتی امریکا خودش را برای جنگ در چین آماده می‌نماید؛ چنان‌چه وقتی از بایدن رئیس‌جمهور امریکا پرسیده شد در صورتی‌که چین به تایوان حمله کند، آیا امریکا مستقیماً وارد جنگ خواهد شد؟ وی در پاسخ گفت: بلی.

8. هم‌چنین در ادارۀ حکومت ترامپ نیز دیده شد که وی سعی دارد کوریای شمالی را تحریک نماید و نیز می‌کوشد نظامیان جاپان را مورد تشویق قرار دهد، آن‌جا که پیش از سفر به جاپان در سال 2017م، مردم جاپان را "ملت جنگجو" خواند: «ترامپ که قبل از شروع نخستین سفر طولانی و حساسش به صفت رئیس‌جمهور به آسیا آغاز نماید، این اظهارات را مطرح نمود. این سفر وی که شامل مخصوصاً جاپان و کوریای جنوبی می‌شود، شامل دوسیۀ تهدید هسته‌ای کوریای شمالی می‌باشد. ترامپ به شبکۀ فاکس نیوز گفت: «جاچان ملت جنگجویی است و خطاب به چین و هر کشور دیگری می‌گویم: بدانید که اگر کوریای شمالی را بگذارید این چنین ادامه دهد، در آیندۀ نزدیک با مشکلات بزرگی با جاپان مواجه خواهید شد.» (منبع: مرصد نیوز 3 نومبر 2017م) ترامپ در این اظهارات خویش چین را هشدار داد که ممکن است جاپان علیه کوریای شمالی اقدام نظامی نماید، انگار داشت به نماینده‌گی از جاپان سخن می‌گفت! هرچند جاپان در سایۀ شرایط جدیدی‌که در شرق آسیا به وجود آمده، نیاز دارد مجدداً خود را نظامی نماید؛ اما نظامی شدن جاپان نقشۀ همه‌جانبۀ امریکا نیز به شمار می‌رود؛ زیرا جاپان در چشم‌انداز امریکا برای رویارویی با چین، تبدیل به دولتی مرکزی شده.

چهارم: اینک می‌توانیم روی پاسخ به جزء اخیر پرسش روشنی اندازیم، آن‌جا که پرسیده شد: آیا این‌ها تصامیم مستقلانه است یا که از جهت‌های بیرونی به خصوص امریکا متأثر می‌باشد؟ با دقت نمودن به آن‌چه که تا کنون گفته شد، موارد زیر روشن خواهد شد:

9. جاپان در پیروزی بر چین تاریخ طولانی دارد، طوری‌که پیش از آن‌که امریکا و سایر دولت‌های استعمارگر اروپائی مانع استعمارچین توسط جاپان شوند، چین افق گستردۀ استعمار جاپان را تشکیل می‌داد، به این معنا که هنوز برخی از احساسات ته‌نشین شدۀ آن تاریخ مملو از پیروزی جاپان، در مردم این سرزمین زنده بوده که غرامت‌خواهی چین از جاپان و مطرح نمودن بحث معذرت‌خواهی جاپان از جنایت‌هایی‌که در طول تاریخ مرتکب گردیده، خود بیان‌گر این مدعاست. مسأله‌یی دیگری‌که در این خصوص اهمیت کمی ندارد، اینست که اقتصاد جاپان، که پس از امریکا و چین سومین اقتصاد جهانی به شمار می‌رود، توان این را دارد که سیاست رویارویی گسترده با چین را پشتیبانی نماید، از جمله می‌توان به توانای‌های عظیم جاپان در صنعت و تکنالوجی اشاره نمود که جاپان را قادر می‌سازد در صورت بازیابی قدرت نظامی، حتی به تنهایی در برابر چین قرار گیرد.

10. اما امریکا می‌خواهد جاپان در چهارچوب ائتلافی به رهبری امریکا در برابر چین قرار گیرد، طوری‌که این سیاست جاپان بخشی از نقشۀ گستردۀ امریکا باقی بماند و کشمکش قدرت در جاپان زنده نشود و آن را به خاطرات مرحلۀ دشمنی با امریکا، مخصوصاً زمان حملۀ هسته‌ای امریکا، برنگرداند؛ زیرا جاپان در کشمکش با امریکا تاریخی طولانی دارد. با توجه به تمام موارد فوق، امریکا می‌خواهد بالای تمام جزئیات استراتجی جدید جاپان مبنی بر اعادۀ قدرت نظامی‌اش مسلط باشد تا استراتجی مذکور منحصر در رویارویی با چین باقی بماند و تهاجم هسته‌ای امریکا را به یاد آن ندهد. این دیدگاه امریکا مبنی بر اعادۀ قدرت نظامی جاپان به عنوان سنگ اساس در رویارویی با چین در آسیا، شباهت دارد به استراتجی مشابهی‌که امریکا در اعادۀ توانای‌های نظامی آلمان برای رویارویی با روسیه در شرق اروپا روی دست گرفته است.

11. اما با وجود همه، باید گفت که جاپان در بازیابی توانای‌های نظامی خود تأخیر نموده، درست مانند آلمان. درست است که این ملت‌ها، ملت‌های زنده است، اما پس از آن که مفکورۀ تجارت و جمع‌آوری پول در اذهان آنان استقرار یافت و در نتیجۀ آن، احساس رفاه و آسایش در میان آنان به درازا کشید و نیز عزت و کرامت در آنان ضعیف شد و همت جنگ و نفوذ در رهبران آنان ناپدید گردید، اینک جاپان و نیز آلمان چنان با امریکا و اروپا تعامل می‌نمایند که تفاوت زیادی با تعامل یک دولت دنباله‌رو ندارد! این چنین شد که جاپان و هم‌چنین آلمان در زنده نمودن مجدد توانایی‌های نظامی خویش، هفت دهه و یا بیشتر از آن تأخیر نمودند تا آن که امریکا اینک سعی دارد آنان را به این جهت سوق دهد. اما از آن جایی که میزان قابل توجهی از زندگی در مردم این دو سرزمین وجود دارد، احیای مجدد قدرت نظامی آن‌ها که ممکن است به سرعت تبدیل به قدرت هسته‌ای گردد، احساس قدرت و بزرگی را در این دولت‌ها در آینده‌یی نه چندان دور زنده خواهد نمود؛ چیزی‌که باعث مشکلاتی حتی برای خود امریکا خواهد شد و آن‌گاه است که به جان یک دگر خواهند افتاد. بنابر این، امریکا استراتجی نظامی جاپان و آلمان را با چشم باز دنبال می‌نماید.

پنجم: با دنبال نمودن واقعیت دولت‌هایی‌که امروزه دولت‌های بزرگ نامیده می‌شوند، متوجه خواهیم شد که آنان هیچ‌گونه ارزشی به خیرخواهی و عدالت نمی‌دهند، زیرا خیر از نظر آنان چیزی است که خواهشات شان را تأمین نماید؛ حتی اگر به شر دیگران تمام شود و عدالت در نظر آنان چیزی است که زمینۀ  تسلط بر دیگران و جهت‌دهی قضایای آنان را برای شان فراهم آورد؛ حتی اگر در اصل یک ستم آشکار باشد. پس معیار ارزش‌های آنان از خیر و عدالت بدور است. انگار تاریخ دارد تکرار می‌شود؛ آنگاه که فارس و روم بدون هیچ‌گونه خیر و عدالت خواهی بر جهان مسلط بودند و اسلام در حالی‌که خیر و عدالت را حمل می‌نمود، از راه رسید و جهان را منور نمود و به این ترتیب بود که حق فرا رسید و باطل رخت بر بست. واقعیت امروز نیز به سان دیروز است؛ هیچ صلاح و بهبودی نخواهد داشت؛ مگر با همان‌چیزی‌که اوایل را اصلاح نمود که همانا برپائی مجدد خلافت بر منهج نبود است. انگار برپائی خلافت به خواست الله سبحانه و تعالی پس از این قدرت‌ها و حکومت‎های ستمگر دیگر تبدیل به واقعیتی محسوس گردیده، چنان‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

(ثمّ تکون ملکاً جبریة فتکون ما شاء الله أن تکون ثمّ یرفعها إذا شاء أن یرفعها ثمّ تکون خلافة علی منهاج النبوة)

ترجمه: سپس ملک "حکومت" ستمگر خواهد بود و تا زمانی‌که الله بخواهد ادامه خواهد داشت، سپس هرگاه الله خواست آن را از میان برخواهد داشت، سپس خلافت بر منهج نبوت خواهد بود.

راوی می‌گوید: رسول الله سپس سکوت نمود. حدیث را احمد و الطیالسی روایت نموده اند.

چه راست فرمود الله قوی و عزیز آنجا که فرمود:

(والله غالب علی أمره و لکنّ أکثر الناس لا یعلمون) [یوسف: 21]

ترجمه: و الله بر امر خود غالب است؛ اما بسیاری از مردم نمی‌دانند!

مترجم: عبدالله دانشجو

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش

سایت خبری الجزیره به تاریخ 9 دسمبر 2022م با انتشار خبری نوشت: «کار چهل‌وسومین دور نشست رهبران دولت‌های شورای همکاری خلیج و نشست خلیج با چین و هم‌چنین نشست عرب و چین با حضور شماری از رهبران عرب و شی‌جین پینگ، رئیس‌جمهور چین روز جمعه در ریاض، پایتخت عربستان سعودی آغاز گردید.» اهداف این نشست‌های چین با عربستان سعودی و دولت‌های خلیج و نیز دولت‌های عربی در ریاض چیست؟ می‌دانیم که چین برای گسترش نفوذ سیاسی خودش و نیز نشان دادن خود به عنوان یک قطب بزرگ جهانی پیوسته خواهان چندقطبی شدن جهان است، آیا این نشست‌ها بیان‌گر اسلوب چین برای چندقطبی کردن جهان در مقابل اسلوب خشن روسیه برای گسترش نفوذش و چندقطبی نمودن جهان می‌باشد؟ و این‌که آیا این اسلوب چین توسط حکام سرزمین‌های عربی استقبال خواهد شد؟ و نیز عکس‌العمل امریکا در این خصوص چیست؟

پاسخ

برای روشن شدن پاسخ به پرسش‌های مطرح شده به بررسی امور زیر باید پرداخت:

1. شی‌جین پینگ، رئیس‌جمهور چین به تاریخ 8 دسمبر 2022م وارد عربستان سعودی شد و با پادشاه سعودی و بن سلمان، ولیعهد آن دیدار نمود. از رئیس‌جمهور چین به گرمی استقبال صورت گرفت و دو طرف توافق‌نامۀ مشترک و فراگیر اقتصادی امضاء نمودند؛ از جمله توافق‌نامه‌هایی به ارزش 30 ملیارد دالر در عرصۀ انرژی و زیربنایی. این توافق‌نامه‌ها در تلاش برای هماهنگی میان پروژه‌های چین در چهارچوب استراتجی "کمربند و جاده" (راه ابریشم جدید) و پروژه‌های بن سلمان موسوم به "چشم‌انداز 2030" که سرگرمی عنوان برجستۀ آن را تشکیل می‌دهد، صورت می‌گیرد. در این نشست روی موقعیت بزرگ صنعتی چین در عربستان سعودی برای بازاریابی در منطقه نیز گفتگو صورت گرفت. سپس در روز دوم سفر شی‌جین پینگ، نشست چین با دولت‌های خلیج در ریاض برگزار گردید و سپس در همان روز نشست دیگری با دولت‌های عربی برگزار شد و شمار زیادی از "رهبران" عرب در آن شرکت نمودند؛ نشستی‌که وزارت خارجۀ چین در مورد آن گفت: «این نشست بیان‌گر گسترده‌ترین میزان فعالیت دیپلوماتیک میان چین و جهان عرب از زمان تأسیس جمهوری مردم چین می‌باشد.» (منبع: بی بی سی 8 دسمبر 2022م) در این دو نشست روی استحکام مشارکت و همکاری‌های دوجانبه میان سرزمین‌های عربی و چین تأکید صورت گرفت و در بیانیۀ پایانی روی مسائل عام مانند احترام به نظم جهانی موجود و احترام به حاکمیت دولت‌ها و عدم استفاده از زور و اصل حسن هم‌جواری و نیز مرکزیت قضیۀ فلسطین و تلاش برای جلوگیری از گسترش سلاح هسته‌ای تأکید صورت گرفت. چین در بیانیۀ پایانی نشست چین با کشورهای خلیج از ایران انتقاد نموده و از آن خواست به همسایه‌گانش احترام کند. «دولت‌های حاشیۀ خلیج و چین روز گذشته در پایان نشست خلیج و چین که در ریاض برگزار گردیده بود، بیانیۀ مشترکی را منتشر نمودند. در این بیانیه از تلاش‌ها و پیش‌قدم شدن دولت امارات برای دستیابی به راه‌حلی ناشی از گفتگو و صلح‌آمیز برای قضیۀ جزیره‌های سه‌گانه‌ای که ایران آن را بخشی از خاک خود می‌شمارد، حمایت صورت گرفت. هم‌چنین از ایران خواسته شد به گونۀ جدی وارد مذاکرات برای ازسرگیری توافق هسته‌ای ایران شود.» (منبع: میادین 10 دسمبر 2022م) لازم به ذکر است که سفیر چین در تهران در اعتراض به این موقف چین فرا خوانده شد.

2. استراتجی جدید امریکا، چین را بزرگ‌ترین خطر در برابر تسلط امریکا برجهان می‌داند و به این باور است که چین توان ساختن نفوذ عملی در گوشه و کنار جهان را دارد؛ زیرا چین دولتی است که پس از امریکا، دومین اقتصاد جهان را دارا می‌باشد و نیز دومین دولت در میزان اختصاص بودجۀ نظامی به شمار می‌رود. بنابراین، امریکا فعالیت‌های چین را با دقت زیر نظر دارد و برای جلوگیری از بالارفتن آن برنامه ریزی می‌نماید؛ بلکه حتی خودش را برای جنگ با چین آماده می‌کند؛ چنان‌چه اظهارات بایدن، رئیس‌جمهور امریکا در خصوص بحران اخیر تایوان بیانگر این ادعاست. امریکا سفر فوق‌الذکر رئیس‌جمهور چین را این گونه بررسی نمود: «قصر سفید روز چهارشنبه در بیانیه‌ای گفت: ما از سفر شی‌جین پینگ رئیس‌جمهور چین به کشور شاهی عربستان سعودی "شگفت‌زده نشدیم"؛ زیرا می‌دانیم پکن سعی دارد نفوذ خود را در خاورمیانه افزایش دهد. جان کری، مسئول هماهنگی ارتباطات استراتجی شورای امنیت ملی امریکا نیز گفت: «ما تأثیرگذاری را که چین سعی دارد در سراسر جهان استحکام بخشد، درک می‌کنیم.» وی افزود: «سفر رئیس‌جمهور چین غافل‌گیرانه نیست و قطعاً این نیز غافل‌گیرانه نیست که سفر به خاورمیانه را برگزیده.» (منبع: سی ان ان عربی 8 دسمبر 2022م)

3. از آن طرف، چین سعی دارد وانمود کند که با نظم جهانی امریکائی مخالفت ندارد؛ طوری‌که فراخوان‌های امریکا را تکرار می‌کند؛ چنان‌چه در همین سفر رئیس‌جمهور چین و مشخصاً در بیانیۀ پایانی نشست یادشده بالای حفاظت از نظام جهانی مبتنی بر قانون بین‌المللی و جلوگیری از گسترش سلاح هسته‌ای و مبارزه با تروریزم تأکید صورت گرفت؛ بلکه حتی بیانیۀ پایانی نشست چین با دولت‌های عرب در ریاض شامل انتقادهای غیر صریح از روسیه نیز بود؛ آنجا که روی احترام به حاکمیت دولت‌ها و جلوگیری از بکارگیری زور یا تهدید به استفاده از آن و احترام اصل حسن هم‌جواری تأکید شد؛ تأکیدی‌که اشاره به جنگ روسیه برعلیه اوکراین داشت. هم‌چنین انتقادی‌که چین در بیانیۀ پایانی مذکور از ایران داشت و از آن خواست به حسن هم‌جواری پایبند بوده و به امور دولت‌های خلیج مداخله ننماید، این انتقاد نیز از یک زاویه به نوعی هم‌سویی با دولت‌های غربی و امریکا به شمار می‌رود؛ غرب و امریکائی‌که همواره این انتقادها را متوجه ایران می‌نمایند. فراخوانی سفیر چین توسط ایران به نشانۀ اعتراض یک بار دیگر نشان می‌دهد که ادعای شکل گرفتن "پایگاه جدید جهانی" متشکل از روسیه، چین، ایران و کوریایی شمالی، ادعای خیالی و غیر واقعی می‌باشد.

4. و اما در خصوص روابط دولت‌های عربی با چین باید گفت که نشست‌های فوق در سعودی، هیچ‌گونه تغییری از نظر بین‌المللی در این روابط به وجود نیاورده. درست است که عربستان سعودی از رئیس‌جمهور چین به گرمی استقبال نمود؛ استقبال گرمی‌که بایدن رئیس‌جمهور امریکا در جریان سفرش در ماه جولای 2022م از آن بهره‌مند نشد، اما دلیل آن استقبال سرد از بایدن همانا مشارکت عربستان سعودی با جمهوری‌خواهان در رقابت با حزب دموکرات و شخص بایدن بود، به علاوۀ کم‌مهری و احترام اندکی که بایدن به بن سلمان، ولیعهد سعودی نشان داد. گذشته از آن؛ دولت‌های عربی توافق‌نامه‌های شراکت استراتجی را با هر یک از هند و آلمان نیز امضاء نمودند، بدون این‌که آن توافق‌نامه‌ها، وابسته‌گی و یا تغییر در وابسته‌گی سیاسی تعبیر شود.

5. از آن جایی‌که چین از مشکلات سیاسی بزرگی در ما حول خوداش رنج می‌برد، مانند مشکلی‌که با تایوان دارد؛ طوری‌که آن را بخشی از خاک خود می‌داند؛ اما تا هنوز توان این را ندارد که آن را به خود پیوند دهد و نیز مشکلی که با ویتنام دارد و یا مشکلات مربوط به جزیره‌هایی‌که با دولت‌های متعدد دارد. هم‌چنین با توجه به این‌که روابط نزدیک و دوستانۀ چین تقریباً با کوریای شمالی خلاصه می‌شود؛ با توجه به تمام این موارد باید گفت که چین مطمئناً در منطقۀ عربی نه آرزوی ایجاد وابسته‌گی سیاسی دارد و نه هم برنامه‌ای؛ مخصوصاً با توجه به این‌که از شدت روابط حکام عرب با امریکا و انگلیس به خوبی آگاه است. بناءً سفر رئیس‌جمهور چین و برگزاری این نشست‌ها و امضای توافق‌نامه‌های اقتصادی به هر قیمتی که باشد، به هیچ‌وجه بیانگر وابسته‌گی سیاسی نزدیک و یا دور نیست؛ بلکه این تنها روابط اقتصادی باز میان دولت‌هاست و درست نیست که از هیچ زاویه‌ای دیگری بجز زاویۀ اقتصادی به آن دیده شود. ممکن است این سفر برخی دلالت‌های سیاسی نیز داشته باشد؛ اما این دلالت‌ها هیچ ربطی به منطقه و یا وابسته‌گی سیاسی حکام آن ندارد. به طور مثال؛ انتقاد چین از ایران به معنای هم‌سویی با موقف غرب بوده و ثابت می‌کند که چین بیرون از موقف‌ انتقادآمیز جهانی از ایران حرکت نمی‌کند و هیچ‌گونه پیامدی مبنی بر مداخلۀ سیاسی چین با دولت‌های خلیج علیه ایران نخواهد داشت.

هم‌چنین این‌که بیانیۀ پایانی مذکور شامل انتقادهای غیر صریح از روسیه مانند احترام به حاکمیت دولت‌ها و عدم استفاده از زور و احترام به حسن‌همجواری می‌باشد، بخشی از گمانه‌زنی‌های در حال قوت‌گرفتن به شمار می‌رود، مبنی بر این‌که چین در جنگ علیه اوکراین با روسیه هم‌پیمان نمی‌شود و این‌که چین در روابط خویش با جهان راه دیپلوماتیک مسالمت‌آمیز را پیش گرفته است.

6. چین به این دلیل خود را از نظر اقتصادی به منطقۀ خلیج نزدیک می‌کند که به شدت نگران قطع شدن زنجیره‌های صنعتی خویش توسط امریکا و اروپا می‌باشد؛ به خصوص زنجیره‌های صادرات چین به بازارهای غرب. تعاملی‌که امروزه در خصوص اشتباه استراتجیک در اعتماد بیش از حد به منابع انرژی روسیه در اروپا صورت می‌گیرد، دقیقاً همان چیزی است که در آینده در خصوص اعتماد بیش از حد غرب به زنجیره‌های صنعت چین صورت خواهد گرفت و نشانه‌های این تعامل با قوت تمام عملاً ظاهر گردیده؛ چنان‌چه بربوک وزیر خارجۀ آلمان گفت: «ما دیگر به خود اجازه نخواهیم داد در خصوص قضایای حیاتی خویش به دولت‌هایی اعتماد نماییم که در ارزش‌های مان با ما شریک نیستند. بدون شک اعتماد کامل اقتصادی، بر مبنای اصل "امیدوار بودن"، ما را در معرض باج‌خواهی سیاسی قرار می‌دهد.» (منبع: میادین 2 نومبر 2022م) هم‌چنین شولتز صدر اعظم آلمان پیش از ترک پکن در مقاله‌ای به روزنامۀ "فرانکفورتر تزایتونگ" نوشت: «آلمان باید "نزدیک شدنش" به چین را که به سوی نزدیک شدن سیاسی بر اساس دیدگاه مارکس و لیلین در حرکت می‌باشد، تغییر دهد.» وی در ادامه افزود: «شرکت‌های آلمانی موظف اند گام‌هایی را برای "کاستن از اعتماد خطرآمیز خویش" به زنجیرۀ واردات از چین بردارند.» (منبع: روزنامۀ الشرق الاوسط 4 نومبر 2022م) در این خصوص و به هدف تلاش برای جلوگیری از این روند، چین یک سلسله اقدامات وقایه‌وی را  برای ممانعت از متضرر شدن زنجیره‌های وارداتش به غرب روی دست گرفته؛ ضررهایی‌که زنجیره‌های روسیه، به ویژه در موضوع انرژی در معرض آن قرار گرفته است. اقدامات وقایویی را که ظاهراً چین تا کنون روی دست گرفته، موارد زیر می‌باشد:

أ‌. فاصله گرفتن از روسیه: هرچند چین امیدوار بود پوتین رئیس‌جمهور روسیه در تحمیل یک عمل انجام شده در اوکراین موفق شود و در پی آن بتواند نقش بزرگ‌تر جهانی را برای روسیه به ارمغان آورد، اما موقف چین در شروع جنگ روسیه علیه اوکراین مبهم بود. پشتیبانی بیش از حد امریکا و اروپا از اوکراین به اوکراین قدرت بیش‌تری برای پایداری داد و اینجا بود که چین شروع به فاصله گرفتن و انتقادهای غیر صریح از روسیه نمود که پس از گردهمایی اخیر حزب کمونست چین در اوکتوبر 2022م مشاهده گردید؛ گردهمایی‌که شی‌جین پینگ رئیس‌جمهور چین امور کشور را در آن به صورت کامل در دست گرفت و رقبای خویش را از دفتر سیاسی حزب بیرون راند. پس از آن بود که روند فاصله گرفتن چین از روسیۀ نامتعادل سرعت بیشتری گرفت. چین نمی‌تواند قطع شدن زنجیره‌های صنعت خویش توسط امریکا و دولت‌های اروپائی را تحمل نماید؛ کاری‌که با زنجیره‌های انرژی روسیه نمودند و چین این احتمال را در محاسبات خود گنجانیده است.

ب‌. هم‌سویی با موقف‌گیری‌های غرب: چین پیوسته اعلان می‌کند که به نظم بین‌المللی "امریکایی" پایبند و وابسته می‌باشد و از هر آن‌چه غرب انتقاد می‌کند، چین نیز انتقاد می‌کند؛ مانند مداخلۀ ایران به امور دولت‌های خلیج. بناءً چین می‌خواهد به غرب بگوید که چین یکی از دولت‌های جهان "متمدنی" است که سیاست‌های وحشیانۀ بعضی از دولت‌ها را نمی‌پذیرد. ممکن است در روزهای آینده شاهد افزایش چنین موقف‌گیری‌هایی از جانب چین باشیم، از جمله این‌که از نظر نظامی از تایوان فاصله گرفته و از امریکا بخواهد تنش‌های آن را کاهش دهد و نیز در حل و فصل بحران هسته‌ای مربوط به کوریای شمالی همکاری نماید. چین تمام این کارها را به هدف متوقف نمودن سیاست امریکا و نیز اروپا برای قطع زنجیره‌های واردات صنعتی از چین انجام خواهد داد.

ت‌. افزایش توجه به بدیل‌های اقتصادی: چین بازارهای سرزمین‌های عربی را به چشم بدیل می‌بیند، هرچند هنوز برای بازارهای غرب مهم نیست؛ به این معنا که در صورت قطع شدن یا کاهش زنجیره‌های صادرات چین به امریکا و اروپا، ممکن است بازارهای عربی به نوعی بدیل تلقی شود؛ هرچند هنوز این بازارها در مقایسه با بازارهای امریکا و غرب، حاشیه‌وی و فرعی تلقی می‌گردد. اگر این مسئله با بازارهای افریقا و امریکای لاتین مقایسه شود، دیده خواهد شد که اقتصاد چین، در صورت اختناق به دلیل رویکردهای جدید امریکا و اروپا برای کاهش اعتماد به چین، بازهم فرصتی برای نفس کشیدن دارد.

7. در پیوند به اقتصاد دولت‌های عربی، می‌توان نشست‌های مذکور، اعم از نشست‌های چین با دولت‌های خلیج و دولت‌های عربی را به گونۀ زیر بررسی نمود:

أ‌. پس از چندین دهه حاکمیت ناکام در سرزمین‌های عربی، اینک این سرزمین‌ها به جنگل‌های خشکی می‌ماند که با هر جرقه‌ای کوچکی ممکن است آتش گرفته و شعله‌ور گردد؛ چنان‌چه برخی از این سرزمین‌ها بیش‌تر از نیمی از مالیاتی را که جمع‌آوری می‌نمایند برای اکمال سود قرضه‌های سودی‌که تا کنون دریافت کرده اند، می‌پردازند. واحدهای پولی این سرزمین‌ها نیز پیوسته ارزش خود را به سرعت از دست می‌دهد و بهای کالا نیز در این سرزمین‌ها به گونۀ سرسام‌آوری در حال افزایش است و این نتیجۀ سیاست‌های ناکام اقتصادی این حکام و نیز عمق وابسته‌گی‌شان به غرب می‌باشد، واقعیتی‌که هشدار بروز اعتراضات را جدی‌تر می‌نماید. تقریباً تمام سرزمین‌های عربی به استثنای دولت‌های خلیج، از مشکلات حاد اقتصادی رنج می‌برند و این واقعیت باعث شده حکام این سرزمین‌ها، چین را به عنوان ناجی احتمالی اقتصادی خویش بدانند؛ طوری‌که می‌توانند قرضه‌های بیش‌تری از آن دریافت نموده و از برخی از شرط‌های سخت صندوق بین‌المللی پول نجات یابند. چین نیز فرصت دارد از طریق پروژ‌ه‌های بزرگ خارجی خود، سرمایه‌گذاری‌های هنگفتی در این سرزمین‌ها داشته باشد که سود و منافع آن به دلیل فساد گستردۀ حکومتی موجود در این سرزمین‌ها، به دامن حکام عرب و پشتیبانان آنان بیفتد.

ب‌. در خصوص امریکا باید گفت که مشکلات اقتصادی امریکا آن را وادار نموده به پیمانۀ وسیع‌تری به مزدوران خود تکیه نماید، مانند پیمان‌های خیالی سلاح که ادارۀ ترامپ با عربستان سعودی بست و حتی برای تأمین منافع اقتصادی خویش بالای مزدوران رقیبان خود نیز فشار می‌آورد؛ چنان‌چه مزدوران امریکا بالای قطر، که مزدور انگلیس است، فشار آوردند تا آن که دارایی‌های سرمایه‌گذاری شده قطر در امریکا تبدیل به ریسمان نجاتی برای حکام آن شده که از طریق آن می‌توانند در حاکمیت باقی بمانند؛ در حدی‌که ترامپ در زمان حاکمیت خویش از حکام منطقه خواست در بدل حمایتی که امریکا از آنان می‌کند باید پول بپردازند. به دلیل مشکلات بزرگی‌که حکام عرب دارند، امریکا آنان را تشویق می‌کند و یا حد اقل مانع روی‌آوردن اقتصادی آنان به چین نمی‌شود. شاید هم در حال حاضر این جزء برنامه‌ریزی‌های امریکا باشد که اقتصاد چین را از طریق کمک‌های اقتصادی آن برای مزدوران امریکا در منطقه تضعیف نماید و این بخشی از سیاست امریکا برای جلوگیری از رشد چین به شمار رود. پس همکاری و مشارکت اقتصادی چین و دولت‌های عربی به هیچ وجه وابسته‌گی حکام عرب به امریکا را تهدید نمی‌کند.

8. به این ترتیب، اهداف چین از نشست‌های مذکور روشن می‌شود؛ طوری‌که در قدم نخست این‌ها اهداف اقتصادی می‌باشد و این‌که چین در سدد رقابت با امریکا و اروپا برسر نفوذ سیاسی در منطقۀ عرب نیست؛ زیرا توانایی‌ها و ارادۀ چین کم‌تر از از آن است که دست به چنین اقدامی بزند؛ در حدی‌که حتی نمی‌تواند نفوذ سیاسی منطقۀ ماحول خودش را در شرق آسیا به نفع خود یک‌طرفه نماید. بنابر این، هدف چین از این نشست‌ها و توافق‌نامه‌های مشترک اقتصادی‌ که امضاء می‌کند، اینست که منطقۀ عرب هم‌چنان به عنوان شریان اقتصاد آن باقی بماند، چه در خصوص منابع انرژی خلیج و یا بازارهای سرزمین‌های عربی برای تولیدات صنعتی چین. در عین حال، چین از این نشست‌ها و فرصت‌های امثال آن برای این‌که خودش را بخشی از جهان متمدن جلوه دهد و نیز بگوید که ما بخشی از دولت‌هایی نیستیم که غرب آنان را "دولت‌های سرکش" می‌نامد، استفاده می‌نماید؛ مانند کوریای شمالی و ایران. هم‌چنین چین نمی‌خواهد دچار عزلت بین‌المللی شود، عزلتی‌که در حال حاضر گلوی روسیه را می‌فشارد و نیز چین در پی آنست که روابط مستحکم اقتصادی با منطقۀ عرب، افریقا و امریکای لاتین داشته باشد تا تمام این‌ مناطق را به عنوان بدیل بازارهای غرب به کارگیرد، البته در صورتی‌که فشارهای غرب بالای چین شدت گرفته و دولت‌های غرب بخواهند زنجیره‌های واردات صنعتی خویش از چین را قطع نمایند، پس چین سعی دارد چنین اقدامی را از طریق سیاست‌ مماشات با غرب و سیاست در حال تشکل فاصله گرفتن از روسیه، تلافی نماید.

9. لازم به ذکر است که در جریان نشست‌های فوق‌الذکر و گفتگوهای "دوستانه" "حکام عرب" با رئیس‌جمهور چین، اقدامات وحشیانۀ چین علیه مسلمانان در اقلیم شینگیانگ "ترکستان شرقی"، حتی در ذهن آنان هم خطور نکرد؛ طوری‌که هیچ بحثی در خصوص آن مطرح نشد، انگار اصلاً چنین اقدامات وحشیانه‌ای صورت نگرفته! اگر این واقعیت شرم‌آور حکام عرب به چیزی دلالت کند، قطعاً به این دلالت می‌کند که حکام مذکور به شدت ناتوان بوده، دست از یاری امت اسلامی برداشته و امور مسلمانان هیچ اهمیتی برای آنان ندارد و نیز این‌که قضیۀ اساسی و سرنوشت‌ساز برای آنان در سایۀ بالاگرفتن میزان دشمنی مردم خودشان علیه آنان، همانا حفاظت از چوکی‌های قدرت‌شان می‌باشد و بس؛ زیرا می‌دانند که در تمام سیاست‌های خویش ناکام شده و توان تعامل با هیچ یک از قضایای مربوط به زندگی مردم را ندارند. تمام گفتگوها بالای روابط اقتصادی و تجارت بین‌المللی متمرکز بود، انگار جنایت‌های چین علیه مسلمانان ایغور در جهان دیگری رخ می‌دهد!

10. شکی نیست که حکام امروز عرب، بلکه حکام تمام مسلمانان، در بدترین وضعیت خویش از زمان سقوط خلافت به سر می‌برند؛ وضعیتی‌که نزدیک شدن نابودی آنان را هشدار می‌دهد؛ زیرا حجم عظیم ویرانی‌هایی را که آنان در هماهنگی با امریکا و اروپا و حتی چین به بار آورده اند، در حدی است که آنان را در خصوص جبران آن کاملاً سردرگم نموده و دیگر به هیچ وجه توان دست‌یابی به موفقیتی را ندارند که بقای آنان در حاکمیت را توجیه نماید. روشن است که این میزان ناکامی است که میان یک حاکم و حاکم بعد از او را مشخص می‌نماید. البته این به علاوۀ خشم و غضب الله سبحانه و تعالی است که دامن آنان را خواهد گرفت؛ زیرا آنان اسلام خویش را پشت سر انداخته و با کسانی‌که برای ازسر گیری زندگی اسلامی در زمین کار و تلاش می‌نمایند، در جنگ و ستیز قرار دارند و اوامر کفار استعمارگر را دنبال می‌نمایند؛ انگار دچار بلای ناگهانی شده اند که توان تفکیک راه درست و غلط را از آنان گرفته.

الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

(أمواتٌ غَیرُ أحیَاءٍ وَ مَا یَشعُرُونَ أَیّانَ یُبعَثُون) [نحل: 21]

ترجمه: مردگانند نه زندگان و نمی‌دانند کی برانگیخته خواهند شد.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

در تلویزیون و مطبوعات سودان در روز 5/12/2022  برگذاری امضای توافق‌نامه‌ی همه‌جانبه در کاخ ریاست جمهوری به نشر رسید که میان ارتش به نمایندگی فرمانده ارتش، رئیس مجلس سنا و نائب آن و میان 52 حزب و کتله‌ی سیاسی انجام شد که بر مبنای آن راه را برای یک حکومت انتقالی به مدت دو سال هموار می‌کند تا بسوی انتخابات عمومی حرکت کند. این موضوع به حمایت بین‌المللی، مخصوصاً از سوی امریکا و بریتانیا و نماینده‌ی سازمان ملل متحد امضا شد که نقش صادر کنده‌ی این موافقت‌نامه را داشت؛ با این هم، مخالفت‌های به این توافق‌نامه و جود دارد؛ چنانچه در دو روز 8-9/12/2022م علیه این موافقت‌نامه تظاهراتی برگذار شد. مقصد این توافق‌نامه چیست؟ و چه کسی از آن سود می‌برد و برایش چه پیش خواهد آمد؟ آیا امید دوامش هست؟

پاسخ:

برای این‌که پاسخ این پرسش‌ها را خوب بیان کرده باشیم، امور زیر را پیش‌کش می‌کنیم:

نخست) از متن توافق‌نامه:

1-     در بخش نخست توافق‌نامه، تصریح شده که "سودان کشوری با فرهنگ‌ها، ارزش‌ها و ادیان متعدد است" در حالی‌که مردم سودان، بیش از 96% معتقد به دین اسلام هستند. در نتیجه دین و فرهنگ‌شان با تعدد قبایلی‌که دارند، واحد است. بنابراین، توافق‌نامه حیله و نیرنگی‌ست برای دور ساختن اسلام از زندگی و وجوب تطبیق آن در احکام اقتصادی، آموزش، نظام اجتماعی، سیستم جزا، سیاست داخلی، خارجی، جنگی، صنعت و تمام امور زندگی افراد و جامعه. به همین دلیل در توافق‌نامه آمده است: «سودان دولت مدنی، دیموکراسی، فدرالی و پارلمانی است که سروری در آن برای مردم است و مردم منبع قدرت اند.» این‌ها همه مخالف اسلام است؛ زیرا سودان را دولت مدنی، یعنی دولت سکولرستی که دین را از زندگی جدا کرده و دولت دیموکراسی که قانون‌گذاری را حق بشر می‌داند، پنداشته است؛ پس سیادت را از آن شریعت که منبع آن قرآن و سنت است، ندانسته، دولت را فدرالی اعلام نموده که این نیز نظام حکومت‌داری غیراسلامی‌ست، دولت را قابل تجزیه و مناطق آن را قابل انفصال می‌سازد؛ چنانچه نظیر آن در سودان جنوبی رخ داد! به نظر می‌رسد هدف ازین کار دور کردن هرگونه تأثیرگذاری از سوی اسلام برسودان است؛ چنانچه در آن آمده است: «دولت، دینی را بر هیچ‌کسی مقرر نمی‌کند و در امور مخصوص دینی و امور معتقدات و آنچه در اذهان است، موقف‌گیری نمی‌کند؛ از آزادی‌ها و پیمان‌های حقوق بشری مخصوصاً پیمان‌های حقوق زن پاسداری می‌کند.» یعنی عواملی‌که این توافق‌نامه را رقم زدند، قصداً می‌خواهند اسلام را از زندگی مسلمین این کشور اسلامی دور سازند.

2-     توافق‌نامه در بخش دوم تصریح نموده، بر این‌که «قدرت انتقالی باید به نهادهای مدنی کامل تسلیم شود؛ دولت رئیس تشریفاتی داشته، سپس برعلاوه‌ی مجلس قانون‌گذاری،  ارگان تنفیذی ایجاد شود که در رأس آن نخست‌وزیر مدنی قرار داشته باشد و از سوی امضاءکنندگان موافقت‌نامه انتخاب شود، ارگان دیگری نیز برای امنیت و دفاع تشکیل شود که ریاست آن نیز به دوش نخست‌وزیر است و به فرماندهی آمادگی‌های نظامی و حرکت‌های جنگی مسلحی بپیوندد که  صلح جوبا را امضاء کردند.» توافق‌نامه تصریح نموده که: «ارتش باید از سیاست و انجام فعالیت‌های اقتصادی، تجاری و استثماری دور باشد و این‌که نیروهای واکنش سریع و نیروهای حرکات مسلح، مطابق ترتیبی‌که در توافق‌نامه در کمیته‌ی ادغام، در ضمن یک نقشه‌ی اصلاحی امنیتی و نظامی در نظر گرفته خواهد شد، در ارتش ادغام شوند تا این‌که منجر به تشکیل یک ارتش خدمت‌گذار و مردمی واحد شود.» هم‌چنان تصریح نموده که «موافقت‌نامه‌ی صلح (جوبا) باید اجرایی شود و صلح با حرکات مسلحی‌که برای امضاء حاضر نشدند، نیز کامل شود.» هم‌چنان در آن آمده است: «راه‌کار همه شمول برای ساخت قانون، زیر نظر کمیته‌ی ساخت قانون طرح شود تا بر اساسات و قضایای قانونی با مشارکت تمام مناطق سودان، گفتگو و موافقت صورت گیرد.» هم‌چنان تصریح براین‌ نموده که «راه‌کار انتخاباتی شاملی تا پایان دوران انتقالی در مدت 24 ماه از تاریخ تعیین رئیس الوزراء تنظیم شود.»

دوم) موقف‌های محلی:

1-                         فرماندهی ارتش و رئیس شورای وزیران سودان، عبدالفتاح البرهان در اثنای مراسم امضای موافقت‌نامه، به این موضوع اشاره نمود که: «لازم است نهاد نظامی را از روند سیاسی، بشکل دائمی خارج کنیم. با پایان دوره‌ی حکومت انتقالی، انتخابات را اجرا کنیم. اموری‌ را که در موافقت‌نامه‌ همه‌جانبه مطرح گردیده تطبیق کنیم. کشور در شرایط خاصی قرار گرفته است. در حالتی قرار داریم که میان نیروهای سیاسی و نظامی، شگاف وجود دارد. این امر اثر منفی بر کشور گذاشته است. تلاش می‌کنیم تا ارتش را نهاد قانون‌مندی بسازیم که از هرگونه موقف‌گیری، برای حزب، گروه و یا ایدیولوژی، بدور باشد. نایبش محمد حمدان دقولو گفت: «بدون شک امضای موافقت‌نامه‌ی سیاسی شروع یک مرحله‌ی جدید و خوش‌آیندی را در تاریخ کشور سودان به نمایش می‌گذارد. امضای موافقت‌نامه، پایان بهران کنونی را نوید می‌دهد و راه را برای مرحله‌ی انتقالی جدیدی هموار می‌کند که در اثنای آن اشتباهات دوره‌ی گذشته جبران می‌شود؛ بدون شک، از زمان شروع دوره‌ی انتقالی در آگوست 2019م اختلافاتی میان عوامل انتقال و فعالیت‌های سیاسی اشتباه و جود داشت که منجر به روی‌داد 25 اکتبر شد. آن نیز یک اشتباه سیاسی بود که دروازه را به روی بازگشت نیروهای انقلاب مخالف گشود. بنابراین، لازم است تا اولویت حکومت آینده تنفیذ موافقت‌نامه‌ی جوبا، تکمیل کردن صلح با حرکات ناراضی، تلاش برای بازگشت بی‌جاشده‌گان و پناهندگان به قریه‌های اصلی شان و درمان مشکلات زمین و امور کوچ‌کننده‌گان باشد. (نمایندگی رسمی سونا،5/12/2022م) این توافق‌نامه فرماندهی نظامی به ریاست "البرهان"، نایبش و کسانی را ‌که با آن‌ها هستند، از سقوط نجات می‌دهد؛ زیرا مردم حکومت شان قبول ندارند؛ پس تکیه‌گاه داخلی ندارند، رهبری نظامی شان را ایمن ساخته، آن‌ها را از پیگرد قضایی، بنابر جنایاتی‌که مرتکب شدند، مصئون و محفوظ می‌سازد و از پیگرد قانونی نجات می‌دهد. آنان از اداره‌ی امور کشور عاجز شدند، در حل مشکلات آن شکست خوردند و تمام آنچه انجام دادند، حراست از نفوذ امریکا بعد از سقوط همتایی مزدورش عمرالبشیر بوده است؛ باوجود طرف مقابل که بنام نیروهای آزادی و تغییر نامیده می‌شود و احزابی‌که حکومت را تشکیل می‌دهند، نیز در اداره‌ی امور کشور درمان مشکلاتش و تأمین پایین‌ترین نیازهای زندگی مردم به شکست مواجه شدند. تمام آنچه که انجام دادند، به محافظت از نفوذ انگلیس در کشور و مانع شدن از تغییر نظام بشکل ریشه‌ای خلاصه شده است.

2-     مخالفت‌های با این توافق‌نامه نیز وجود دارد؛ چنانچه در دو روز 8و9 / 12/2022م برای رد این توافق‌نامه مظاهراتی انجام شد که از جمله‌ی آنان کسانی بودند که در مخالفت صادق نیستند و برای امت و مردم سودان مخلص نمی‌باشند؛ مانند حرکت عدل و مساوات به رهبری جبریل ابراهیم و حرکت تحریر سودان به فرماندهی "منا ارکو مناوی" و احزاب سیاسی که با نیروهای آزادی و تغییر همسو هستند و از بریتانیای استعمارگر پیروی می‌کنند. بریتانیا برای بازگشت خود، خط موازی و نیروی به عنوان مخالف ترسیم نموده است؛ پس زمانی‌که توافق‌نامه به شکست مواجه شود، این نیروها را به عنوان هسته‌های مخالفت به حرکت در آورده و بر مزدورانش پرده پوشاند تا بتوانند بر مردمی‌که از تسلط مزدوران امریکایی و انگلسی رهای نداشتند، رهبری کنند. زمانی‌که از یکی رها می‌شوند، به دام دیگری می‌افتند. این کار هم‌چنان از زمانی‌که به کشور استقلال شکلی داده شد و استعمار به شکل نظامی خارج شد؛ اما به اشکال سیاسی، فکری، اقتصادی وغیره استمرار یافته و ادامه دارد.

3-     برای برخی چنین بنظر می‌رسد که این توافق‌نامه، بحران حکومت عصیان‌گر را در مناطق حل می‌کند، که همانا اختلاف میان ارتش و نهادهای سیاسی، برای بدست گرفتن نیروهای سیاسی و قدرت و دور کردن ارتش از حکومت و سیاست است. این جز اختلافی میان مزدوران صاحب منصب نیست. در قدم اول مشکلات اقتصادی را که سودان از آن رنج می‌برد و انقلاب بخاطر آن انجام شده است، حل نمی‌کند و مشکل حکومت را نیز حل نخواهد کرد؛ زیرا کشمکش میان مزدوران و ابزار کشورهای بزرگی است که برسر سودان رقابت می‌کنند. حل این مشکلات غیرممکن به نظر می‌رسد؛ زیرا براساس فاسد و باطلی بنایافته که همانا جدایی دین از زندگی، دولت و جامعه است. این توافق‌نامه یک راه‌حل موقتی برای راضی ساختن ارتش و نیروهای سیاسی خائن و دنباله‌رو نیروی بیگانه است و این‌که قبلاً میان دوطرف در دوره‌ی انتقالی توافق انجام شده بود؛ اما در 25 اکتبر سقوط نمود و این‌که مسئله، تشکیل و یا عدم تشکیل حکومت مدنی نیست و چیزی بدست نمی‌دهد. پس ضمانتی بر تحقق آن وجود ندارد؛ زیرا هر گروه در کمین گروه دیگر بوده و از جانب کشورهای بزرگ رقابت کننده، مأموریت دارند.

سوم) موقف بین المللی:

امریکا توافق‌نامه را می‌ستاید؛ وزیر خارجه‌اش، انتونی بلنکن در تویترش روز 6/12/2022م گفت: «امضای توافق‌نامه‌ی همه‌جانبه‌ی سیاسی بنیادی در سودان، گام مهمی جهت تشکیل یک حکومت مدنی و آمادگی‌های قانونی، در دوره‌ی حکومت انتقالی، برای رفتن سودان بسوی انتخابات است.» وزارت خارجه‌ی امریکا در روز 7/12/2022م در سایت انترنتی خود بیانیه‌ای را صادر کرد که در آن آمده است: «امریکا طرف‌های مدنی و ارتش سودان را برای گفثگوهای همه‌جانبه پیرامون امور مربوط، پیش از امضای نهایی و انتقال قدرت به حکومت انتقالی برهبری جامعه‌ی مدنی کمک می‌کند.» و از تعیین جزا، برهرکسی‌که سبب نقض توافق شده است،  هشدار داده و گفته است: «این وزارت، امروز سیاست گسترش اعطای ویزا را علیه مسئولین فعلی و سابق سودان و یا غیرآن از کسانی‌که می‌پندارند مسئول هستند، یا موافق نقض تحول دیموکراتیک در سودان بودند، از طریق سرکوب کردن حقوق بشر و آزادی‌های اساسی، تثبیت نموده است.» پس این توافق گام مهی برای امریکا جهت حراست از نفوذش در سودان، محسوب می‌شود، تا از سقوط اقتدار نظامی، نظام وفادارش به رهبری مزدورانش عبدالفتاح البرهان، نائبش محمد اقلو و غیره را بگیرد؛ به ویژه این‌که آن دو قبل از یک سال واندی در روز 25/10/2021م علیه حکومت مدنی قیام کردند و مرحله‌ی انتقالی که میان طرفین در توافق‌نامه امضا شده بود را در 21/8/2019م متوقف کردند. این توافق بر ریاست نظامی شورای وزیران برای مدت 21ماه صراحت داشت. از همین رو جامعه‌ی مدنی 18 ماه ریاست کرد و این مدت بعد از توافق نامه‌ی جوبا در روز 3/10/2020م تا 53ماه تمدید شد تا این‌که انقلاب 25 اکتبر سال 2021م از راه رسید و فرصت را از مزدوران انگلس برای بدست گرفتن ریاست شورای حکومت سلب کرد. پس این توافق‌نامه مزدوران امریکا را از سقوط و پیگرد قضایی نجات می‌دهد و در نتیجه امریکا نفوذ خویش در سودان را حفظ نموده و از قدرت گرفتن مزدوران انگلس در مرکز سیاسی سودان پیش‌گیری می‌کند.

بریتانیا به زبان وزیر خود، در امور آفریقا و انکشاف بین‌المللی، خوشنودی خویش را از توافق‌نامه ابراز داشت، آنجا که گفت: «مجموعه چهارگانه، کشورهای ترویکا، ازین گام مهم بسوی توافق به رهبری جامعه مدنی در سودان استقبال می‌کند. ایالات متحده به گونه‌ی بااعتمادی با چنین حکومتی بعد از تشکیل آن کار خواهد کرد. تمام طرف های فعال را تشویق می‌کند تا هرچه عاجل‌تر برای رسیدن به توافق نهایی، یک دست شوند. (السودان الیوم 6/12/2022م) جیمز کاریوکی نماینده بریتانیا در شورای امنیت  "از پیامدهای وخیم تأخیر رسیدن به توافق نهای در سودان هشدار داد. «ازکمک بریتانیا برای حکومت مدنی آینده برهبری جامعه‌ی مدنی، با شرکای بین المللی خویش سخن گفت» و به وضعیت شکننده در تعدادی از نواحی سودان، مخصوصاً زون نیل الارزق و ولایت کردفان اشاره نمود.» (اخبارالسودان، 6/12/2022م) پس بریتانیا هم‌چون امریکا بگونه‌ی فعال در سودان مداخله می‌کند و موافقت خویش را برموافقت‌نامه ابراز می‌کند؛ زیرا در کنار امریکا به کمک فرستاده‌ی سازمان ملل از ناظرین بر روند آن بوده، حکومت مدنی آینده را به این امید مورد تأیید بریتانیا قراردارد که بیشتر اعضای آن از مزدوران انگلس باشد و از نفوذ آن در مرکز سیاسی محافظت کند و حکومت را بدست گرفته و تلاش کند تا نفوذ ارتش را در حکومت به لرزه در آورد.

چهارم: خلاصه این‌که با جریان حوادث جاری در سودان، آشکار می‌گردد که کشمکش‌های بین‌المللی هنوز در سودان تغییر نکرده است؛ بلکه مبارزه‌ی علنی میان امریکا حاکم بر "برهان" نایب و گروه آن، از یک سو و میان " الحریة و التغییر" و احزاب همسو با آن که از مزدوران بریتانیا و پیروانش هستند، از سوی دیگر جریان دارد. امریکا و بریتانیا نفوذ کاملی برهسته‌ی نظامی و هسته‌ی مدنی بطور همزمان دست نیافته اند. امریکا و بریتانیا توافق‌نامه را برای همین خواستند؛ چنانچه از زمان تغییر عمر البشیر اختلافات در 25 اکتبر با لاگرفت تا این‌که اکنون به توافق‌نامه برگشتند. این یک توافق موقتی خواهد بود تا این‌که هریک از طرفین توان نفوذ همه‌جانبه بر جامعه مدنی و نظامی را پیدا کند؛ چنانچه از شروع حکومت "البرهان" به این امر اشاره کردیم که انقلاب رخ می‌دهد؛ چنانچه در دو بیانیه، این موضوع را آگهی دادیم:

1-     در جواب قبلی که در 23/9/2019م یعنی در شروع اشتراک دو طرف در حکومت، صادر شد، پیرامون توافق نهاد نظامی با نهاد مدنی برای تقسیم قدرت گفتیم: «آنچه انتظار می‌رود اینست که امریکا و بریتانیا هرگیز باهم با آرامش زندگی نمی‌کنند، مصالح شان مختلف است و ابزار محلی نیز در خدمت شان است. بنابراین، هریک از دوطرف تلاش می‌کنند، آنان را برای منحرف کردن تحرکات طرف مقابل استفاده کند، از دنبال کردن حوادث جاری و بازنگری امور مرتبط به آن‌ها و دقت در اظهارات خارجی و محلی؛ مخصوصاً مسئولین امریکا و اروپا. به نظر می‌رسد، هریک از دوطر ممکن است استفاده ابزاری که رقیبش را در تنگنا قرار می‌دهد، ترجیح دهد، برآن دست یافته و رقیب را از حکومت دور کند ...» آنچه ما در آن موضوع بیان کردیم و آنچه بالفعل اتفاق می‌افتد یک داستان است. سپس در جواب بعدی در 25/10/2021م گفتیم: «... با آنچه که اوضاع در سودان بسوی آن در حرکت است، پنهان‌کاری‌های پلیدی‌که مزدوران امریکا به آن وادار شدند و پنهان‌کاری‌های پلید دیگری‌که مزدورا انگلسی و اروپایی تلاش می‌کنند، انجام دهند. همه‌ی آن‌ها خالی از ریختاندن خون‌ها، ظلم، گرسنگی و بهران‌ها نیست. بنابراین، برای مردم در سودان لازم است تا کار خویش را مشخص کنند و برتمام این حاکمان شکست خورده، مزدوران امریکا، انگلیس و اروپا، که خونهای ملت سودان وارزش‌های آنان را در خدمت کشورهای کفری قرار می‌دهند، پشت کنند، تصمیم قطعی گرفته و صف خویش را بر ضد تمام آنان یکی کنند...»

2-     اما از پرسش‌ها: این‌که آیا این توافق‌نامه تداوم یافته، تطبیق خواهد شد؟ یک امر احتمالی است، و آیا مناطق نجات خواهد یافت؟ این یک امر بعید است؛ زیرا راه‌حلی‌ست برمبنای باطل و این‌که از نیروهای استعماری رقیبی صادر گردیده که بگونه موقت توافق نموده اند. این یک امضایی میان طرف‌های مزدور است که غیر از موقف، منصب، حفاظت از دست‌آوردهای مالی و افزودن بر اموال، چیز دیگری برای‌شان مهم نیست؛ پس امور مناطق، مردم، بیداری و آزادی آنان از زیر یوغ استعمار و ستیز با استعمارگران برای شان مهم نیست و نه راه بیداری را بلدند. آنان برای جهت‌های استعماری و مستحکم ساختن نفوذ سیاسی و فکری استعمار کار می‌کنند و این طرف‌های استعماری، مخصوصاً امریکا و انگلس بر گسترش نفوذ خویش در سودان رقابت دارند. پس مداخله بیگانه بر همگان عیان است؛ زیرا در زمان امضای توافق‌نامه، بیگانگان در قصر ریاست جمهوری موجود بودند؛ بلکه آنکه موضوع را راه‌اندازی نموده است، بیگانه بود که همانا فرستاده سازمان ملل متحد، با نظارت مستقیم امریکا وانگلس طرف‌های بین المللی رقیب در سودان است که به نام رباعی و ترویکا می‌باشند. رباعی امریکا با مزدورش، سعودی و بریتانیا با مزدرش، امارات است. امریکا مزدورش، سعودی را برای تأثیر بر اطراف محلی و رشوه‌دهی استفاده می‌کند؛ چنانچه بریتانیا نیز امارات را هم‌چون امریکا، برای منافع خود استفاده می‌کند. ترویکا عبارت از امریکا با بریتانیا و نروژ است که جز در موارد ضروری و اجرای گفتگوهای مخفیانه که غالباً در مرکزش، اسلو برگذار می‌شود، نقشی ندارد. موافقت‌نامه‌های سری قبل از صدور در آن پخته می‌شود. امریکا کسانی را که سبب ناکامی توافق‌نامه شود، به پیگرد تهدید نموده است و بریتانیا از عواقب ناگوار بعد از شکست توافق‌نامه، می تر‌ساند. ...»

3-     فرستاده آلمانی ملل متحد، فولكر بيرتس كه دو رقيب، امریکا و بریتانیا را راضی نگه‌می‌دارد، از شکست توافق هشدار داده و در گردهم‌آیی، مقابل شورای امنیت بین‌المللی گفته است:  «با این‌که سودان به توافق‌نامه سیاسی نهایی نزدیک شده است؛ اما آنانی‌که  فکر نمی‌کنند از خلال برابری سیاسی به مصالح شان کمک می‌شود، بدون شک به تلاش‌های شکستن پروسه سیاسی جاری، سیر سعودی می‌بخشند». (الراکوبة السودانیة 8/12/2022م) پس این یک توافق میان دو طرف است و بسان استراحت یک جنگجو می‌ماند. از همین جا، هر زمانی‌که توانایی چیره شدن بر طرف مقابل پیدا کرد،   کشمکش از سر گرفته می‌شود و زمانی‌که طرفی بر طرف دیگر پیروز شد، طرف مقابل تسلیم نمی‌شود؛ بلکه مشکلاتی را در مناطق مختلف می‌آفریند، در شرق و در غرب، در شمال و در جنوب و در مرکز آن در پایتخت؛ زیرا برای این کار ابزار مزدورش را در اختیار دارد. تازمانی‌که مناطق از آن‌ها پاکسازی نشود، اوضاع روی آرامش نخواهد دید، مردم هرگز چشم امید نخواهند داشت، طعم زندگی خوش ایند و گوارا را نخواهند چشید و سعادت هردو دنیا را از دست خواهند داد. بنابراین، بر هر شخص مخلص صادقی، لازم است تا مسیر را به گونه عالی و باتمام تلاش و کوشش با کسانی پی بگیرند، که برای اقامه خلافت راشده بر منهج نبوت کار می‌کنند، آنکه رسول الله صلی الله علیه وسلم بدان مژده داده است، آنجا که فرموده است: «ثم تکون خلافة علی منهاج النبوة؛ سپس خلافت بر منهج نبوت است.» این حدیث را احمد و الطیالسی اخراج کردند.

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4)بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾ [روم: ٥-4]

ترجمه: در این روز مؤمنین خوشحال می‌شوند. به نصرت الله یاری می‌کند، آنکه را می‌خواهد و او غالب مهربان است.

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به پاسخ ابوراشد

پرسش:

شیخ بزرگوار ما، السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

بعضی سوالات به خدمت شما مطرح می‌کنم، امیدوارم که پاسخ این سوالات را بدهید! الله سبحانه و تعالی جزای خیر را نصیب شما فرموده و نصرت و پیروزی را به دست شما عطاء کند! واقعاً که او شنوای اجابت کننده است.

1- شرکت‌ها، کارخانه‌ها و علامات تجارتی: ما می‌دانیم که در موجودیت شرکت‌ها حضور و موجودیت شخص الزامی است، به طور مثال؛ اگر شرکتی کارگاه تولیدی را ایجاد کرد تا وسائل برقی و الکترونیکی تولید کند و برای این شرکت و کارگاه علامت تجارتی به میان آمد که این علامت در بازار مشهور شد، سپس اصحاب این شرکت می‌خواستند که این شرکت را به فروش برسانند:

ا- آیا در این صورت از دیدگاه اسلام چیزی بنام "ارزش بازاری این شرکت" غیر از سهامی‌که در سرمایه‌داری موجود است، وجود دارد؟

ب- آیا برای علامت تجارتی ارزش می‌باشد که در وقت فروش کارگاه قیمت‌گذاری شود؟

ج- علامت تجارتی تابع کارخانه است و یا تابع شرکت؟ یعنی اگر شرکت باقی بماند و کارخانه از کارخانه‌های آن به فروش برسد و یا برنامه‌ای تولیدی وسیله‌ای از وسائل آن به فروش برسد، در این صورت در قیمت‌گذاری چه چیزی اعتبار دارد؟

د- در حالت جداسازی و انحلال شرکت با علامت تجارتی چی تعامل صورت می‌گیرد؟

هـ کارخانه تجارتی تابع شرکت صادرات و وارداتی است، گاهی بالای آن دیون است که وارد کننده‌گان مواد خام، از آن طلب‌گار است و گاهی هم شرکت بالای تجار طلبات دارد که در میعادهای مختلفی باید پرداخت کنند، آیا تصفیه دیون و قروض آن قبل از فروش باید صورت گیرد؟ با رعایت و درک این مسئله که این یک کار دائمی و دوام‌دار برای کارگاه است، به دلیل این‌که در آن کارگاه تولیدات وجود دارد؟

و- با کارکنان و مؤظفین کارخانه و قراردادهای شان با شرکت در وقت فروش کارخانه چی خواهد شد؟

2- شرکت‌های خدماتی: شرکت‌های خدماتی شرکت‌هایی است که ایجاد این شرکت‌ها نیاز به سرمایه زیادی ندارد. این شرکت‌ها یک سلسله خدماتی را ارائه می‌کند، مانند شرکت برنامه‌ها که این شرکت بر ایده و فکر بنایافته و این شرکت برنامه‌هایی را انجام می‌دهد و یا تطبیق می‌کند و یا بیش‌تر از برنامه و تطبیق را انجام و در بازار به فروش می‌رساند و این تطبیق -که تنها یک سلسله کودهای برنامه‌ای است، وظیفۀ مشخص را انجام می‌دهد- و برای این برنامۀ تطبیقی تعداد زیادی از کارکنان وجود دارد و در نتیجه برای این شرکت ارزش بزرگ به وجود می‌آید. بنابر این، در وقت فروش برنامۀ تطبیقی برای شرکت دیگری در حقیقت این شرکت فکر و ایده‌ و خطوط از کودهای برنامه‌ای را به فروش می‌رساند؛ به گونه‌ای که این شرکت حق ندارد این ایده را بعد از فروش به کار بگیرد و مثل این ایده را تولید کند؛ مثال آن اینست که شرکت به ساختن برنامه‌ای اقدام می‌کند که مسیر رفت و آمد موترها را از یک مکان به مکان دیگری و انتخاب بهترین راه‌ها و زمان رسیدن آن را می‌نماید... با این چنین برنامه‌ها در اسلام چی تعاملی صورت می‌گیرد؟

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

در ابتداء از بابت دعای خوبی‌که در حق ما نمودید، الله سبحانه و تعالی به شما برکت داده و ما هم بر شما دعای خیر می‌کنیم.

اول: قبل از پاسخ به سوالات متعدد شما، می‌خواهم یادآور شوم که در اسلام شرکت‌ها متفاوت از شرکت‌ها در نظام سرمایه‌داری است. شرعاً شرکت عبارت از: «عقدی است بین دو و یا بیش‌تر از دو نفر که این اشخاص بر انجام عمل مالی به هدف فائده توافق می‌کنند.» پس شرکت در اسلام شخصیت حکمی نیست که تصرفات از آن به این خصوصیت صحت داشته باشد، در غیر آن این تصرفات از جانب شرکت تحت عنوان شخصیت حکمی شرعاً باطل بوده، بلکه شرکت طرف مشخص است که باید در آن شخص تصرف کننده باشد و ما این مسئله را در کتاب نظام اقتصادی در قسمت بحث شرکت‌های سهامی و بطلان آن توضیح داده و گفتیم:

«... شرکت عقدی است بر تصرف به هدف رشد مال که این رشد در حقیقت رشد ملک است و رشد دادن مال از تصرفات شرعی است و تمامی تصرفات شرعی تصرفات قولی است که از شخص صادر می‌شود، نه از مال. پس لازم است که رشد دادن مال از جانب مالک تصرف باشد؛ یعنی از جانب شخص باشد؛ نه از جانب مال... بنا بر این، تصرفاتی‌که از جانب شرکت به اعتبار این‌که شرکت شخصیت حکمی است، انجام شود، شرعاً باطل است؛ زیرا لازم است که تصرفات از شخص معین یعنی از انسان مشخص صادر شده و آن شخص کسی باشد که صلاحیت تصرف را داشته باشد... و شرعاً تصرفات از شخصی صحیح می‌شود که اهلیت تصرف را داشته باشد؛ یعنی شخص بالغ، عاقل و یا ممیز عاقل باشد و هر تصرفی‌که به این شکل صادر نشود، شرعاً آن تصرف باطل است؛ لذا نسبت تصرف به سوی شخصیت حکمی جائز نیست؛ بلکه لازم است که تصرف به شخص از بنی انسان نسبت داده شود که اهلیت تصرف را داشته باشد...» پایان.

 به عبارت دیگر، اعمال شرکت و فعالیت‌های شرکت در اسلام از ذات و ماهیت شرکت و شرکاء جدا نیست؛ لذا چنین نیست که شرکت چیزی باشد و فعالیت‌ها و اعمال شرکت چیزی دیگری غیر از خود آن... اما بعضی سوالاتی‌که شما سوال کردید، تأثیرپذیری واقعیت فعلی شرکت‌های غربی را به نمایش می‌گذارد؛ به گونه‌ای که از این سوالات طوری ظاهر می‌گردد که گویا ممکن است بعضی فعالیت‌های شرکت از خود شرکت جدا باشد و گویا شرکت دارای شخصیت حکمی جداگانه‌ای از کارخانه‌های خود است... درحالی‌که این مسئله شرعاً در خصوص شرکت متصور نبوده؛ بلکه شرکت شرعاً از شرکاء، مخصوصاً از شریک انسانی جدا نبوده، چنانچه شرکت از اعمال و فعالیت‌های خود جدا نیست؛ زیرا عقد شرکت بر همین اعمال و فعالیت‌ها برپا شده است...

دوم: جواب بر سوالات شما:

1-      در اسلام اسم و مسمای شرکت خرید و فروش نمی‌شود؛ بلکه امکان دارد که شرکت به اتفاق شرکاء به صورت شرعی آن تصفیه شود و اساس مادی و فوائد آن بالای شرکاء تقسیم شود، آن‌هم به اندازۀ مشارکت هر شریک و بعد از آن شرکت ختم می‌شود؛ یعنی وجود شرکت به پایان می‌رسد، نه این‌که شرکت به شکل دیگری به فروش برسد و شرکت به همان اسم و صفت خود باقی بماند؛ بلکه کسانی‌که این شرکت را خریداری نمودند، مالک آن شرکت می‌شوند. بناءً شرکت قیمت مادی در ذات خود ندارد؛ زیرا شرکت «عقدی در بین دو نفر و یا بیش‌تر از دو نفر است که بر انجام عمل مالی به هدف کسب فائده توافق صورت می‌گیرد.» یعنی شرکت در اسلام شراکت و اشتراک است، نه شخصیت حکمی جدا از اصحاب خود؛ چنان‌که در بعضی اشکال در نظام سرمایه‌داری وجود دارد... اما چیزی‌که خرید و فروش می‌شود، شرعاً ممکن است که از جملۀ ممتلکات شرکت بوده، مانند بناها، وسائل و جای تولید و مانند آن از آن چیزهایی‌که بائع و مشتری بر آن توافق می‌کند...  وقتی بیع تکمیل شد، شرکت قدیمی و اصحاب آن به پایان رسیده و شرکت جدیدی با اصحاب جدیدی ظاهر می‌گردد...

2-     آنچه که شما بر آن «ارزش بازاری برای شرکت» اطلاق می‌کنید و یا کارخانه، وقتی‌ به چیزی‌‌‌های تعلق گیرد که در شریعت مباح باشد، مانند آرم تجارتی، علامت تجارتی شهرت و مشتریان و مانند آن از مسائلی‌که قمیت موجودۀ کارخانه و شرکت را افزایش می‌دهد؛ پس در این حالت ممکن است که این عوامل در قیمت‌گذاری کارگاه و در زمان فروش آن در نظر گرفته شود و یا در زمان قیمت‌گذاری شرکت و وقتی‌که یکی از شرکاء می‌خواست که از آن شرکت خارج شود، به دلیل سنجش مستحقاتی‌که دارد، نیز در نظر گرفته می‌شود؛ اما در صورتی‌که این "ارزش بازاری" تعلق به چیزهای غیرمباح داشته باشد، مانند ملکیت فکری و مانند آن، پس در این صورت جائز نیست که در وقت قیمت‌گذاری در نظر گرفته شود.

3-     وقتی برای شرکت آرم تجارتی و یا علامت تجارتی باشد که در تولیدات یکی از کارگاه‌های خود به کارببرد و بر آن آرم تجارتی و یا علامت تجارتی اسم شرکت نباشد؛ بلکه تنها کارگاه باشد، پس در این صورت برای شخص جائز است که آن کارگاه را با همان آرم تجارتی و علامت تجارتی به پیروی از کارگاه به فروش برساند؛ اما وقتی بر آرم تجارتی و علامت تجارتی اسم شرکتی بود که به فروش رسیده، پس آن آرم و علامت تجارتی با فروش شرکت به پایان می‌رسد.

4-     طوری‌که بیان کردیم، علامت تجارتی جهت تولید کالا و قیمتی‌که از سر بودن کالا و شهرت تجارتی خبر می‌دهد و منتج به تولیدات زیاد در بازار می‌شود....الی اخر، پس وقتی شرکت تولید کننده کالا از بین رفت و تولید به پایان رسید؛ در این صورت علامت تجارتی به صورت تبعی از بین می‌رود؛ به دلیل از بین رفتن خود شرکت و در این صورت درست نیست که آن علامت تجارتی را به خود نسبت دهد؛ زیرا آن علامت تجارتی مربوط به آن شرکت نمی‌شود... اما وقتی یکی از شرکاء خواست که شرکت را ترک کند، در این صورت قیمت علامت تجارتی ممکن است که در وقت قیمت‌گذاری اجناس و داشته‌های شرکت در حساب آورده شود؛ به خاطری‌که شریک جدا شونده حق خود را به شرکت بدهد.

5-     نسبت به سوال شما که «کارگاه تابع شرکت است که این کارگاه صادرات و واردات دارد و بعضی دیون بالای آن نیز می‌باشد که وارد کننده‌گان مواد خام، به گونه مثال از آن طلبگار است، هم‌چنان این کارگاه بعضی اموال را از تجار در طی میعاد مختلف طلب‌گار است، پس آیا "تصفیه کردن" دیون مستحقه قبل از بیع لازم است با درک این مسئله که این عملیه تا وقتی تولید ادامه داشته باشد، دوام دارد؟» کارگاه در اسلام جدا از شرکت نیست؛ بلکه کارگاه کل عمل شرکت می‌باشد و یا بخش از اعمال شرکت، و آنچه که بالای او دین است، کارگاه نمی‌باشد؛ زیرا کارگاه طرف مستقل نبوده؛ بلکه کارگاه تنها کار و فعالیت مادی است و چیزی‌که دیگران بالای آن دین دارد و یا او بالای دیگران دین دارد، شرکت است؛ شرکتی‌که کارگاه همۀ کار آن و یا بخش از کارهای آن است و وقتی بیع کارگاه تکمیل شد، آنچه به فروش می‌رسد، ساختمان، لوازم وسائل تولیدی و تمام اشیایی‌که به آن ملحق می‌شود، شامل می‌شود؛ اما حقوقی‌که در ذمۀ شرکت است و حقوقی‌که شرکت بالای دیگران دارد، بر شرکت لازم است که این حقوق را با طرف‌های مرتبط به آن تصفیه کند، قطع نظر از این‌که کارگاه را به فروش برساند؛ لذا شرعاً جائز نیست که کارگاه با دیون و مستحقات آن به فروش برسد؛ چنانچه در نظام سرمایه‌داری این عمل صورت می‌گیرد.

6-     در مورد این سوال شما: «با مؤظفین و قراردادهای شان با شرکت در هنگام بیع چی می‌شود؟» قراردادهای مؤظفین شرعاً با شرکت است؛ زیرا کارگاه طرف تصرف کننده نیست؛ بلکه کارگاه کل عمل شرکت و یا بخش از اعمال شرکت است؛ پس وقتی شرکت کارگاهی را که کارگران و مؤظفین با آن اشتغال دارند، به فروش برساند، کارهای مؤظفین نیز به پایان می‌رسد؛ زیرا محل کار با فروش کارگاه به پایان می‌رسد. در آن وقت برای شرکت ممکن است که این کارگران و مؤظفین را در بخش‌های دیگری از شرکت با ادامۀ عقد قراردادهای گذشته تا ختم قرار داد استخدام کند، و امکان دارد که اجرت را از تمام مدت قرارداد مطابق به نظر اهل خبره پرداخت کند. بناءً تمام این مسئله به طرف‌های قرارداد بستگی و تعلق  دارد. به هر حال، قراردادهای اجاره این مؤظفین و کارمندان تا ختم شرکت باقی می‌ماند؛ چون قراردادهای اجاره در اسلام لازم بوده و واجب است که در میعاد معیین مشخص گردد و با پایان رسیدن این مدت مشخص در صورت عدم تجدید به پایان می‌رسد.

7-     در خصوص سوال شما در مورد شرکت‌های برنامه‌های نرم‌افزاری و کاربردی باید گفت که برنامه‌های نرم‌افزاری و کابردی محصولاتی هستند که فروش منفعت این برنامه‌ها شرعاً جائز بوده، یعنی برای شرکت جائز است که برنامه و یا اپلیکشن و اصل برنامه و اپلیکشن را به شرکت دیگری به فروش برساند؛ به گونه‌ای که معلومات و کدهای مربوطه خود را به آن شرکت بدهد و در این حالت برای شرکت اولی جائز نیست که این برنامه‌ها و یا این برنامۀ کاربردی را در نزد خود محفوظ نگهدارد؛ در حالی‌که این برنامه و اصل آن را به فروش رسانده است؛ یعنی ایده‌ای را این برنامۀ کاربردی بر آن بنایافته و در عقد بیع خود را ملتزم به فروش و عدم استعمال آن نموده است.

امیدوارم که این پاسخ‌ها کفایت کند و الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است!

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به جواب رجاء اشهب

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

صحت این حدیث که ذکر می‌شود چیست؟ «أنا بريء ممن عاش أربعين يوما بين ظهراني الكفار» و حکم شرعی در خصوص آن کسی‌که در سرزمین کفری به هدف کارکردن زنده‌گی می‌کند، چیست؟ زیرا در سرزمین خود معاشی ندارد و کاری نمی‌باشد که کار کند. هم‌چنان حکم شرعی در خصوص کسی‌که به هدف فراگیری درس در سرزمین کفری زنده‌گی می‌کند، چیست؟ الله سبحانه و تعالی شما را جزای خیر دهد.

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

این حدیث را ابوداود در سنن خود تخریج نموده و گفته است: حَدَّثَنَا هَنَّادُ بْنُ السَّرِيِّ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ عَنْ قَيْسٍ عَنْ جَرِيرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ که گفت: رسول الله صلی الله علیه و سلم سریه را به سوی خثعم فرستاد و مردمی از آن‌ها متوسل به سجده شدند؛ پس او به صورت سریع به قتل متوسل شد. گفت؛ این خبر به رسول الله صلی الله علیه و سلم رسید و او ایشان را به نصف دیت دستور داد و فرمودند:

«أَنَا بَرِيءٌ مِنْ كُلِّ مُسْلِمٍ يُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِ الْمُشْرِكِينَ. قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ؟ قَالَ: لَا تَرَاءَى نَارَاهُمَا»

ترجمه: من از هر مسلمانی‌که در بین مشرکین زنده‌گی می‌کند، بیزار هستم! گفتند چرا یا رسول الله؟ گفت آتش‌شان را نباید دید.

1-     برای این‌که هدف از معنی این حدیث واضح شود، موارد ذیل را ذکر می‌کنیم: در مقدمۀ جزء دوم در شرح ماده 189 چنین آمده است:

«... برای دار الکفر احکامی است که با تمام معنی از احکام دار اسلام تفاوت دارد؛ پس برای دارالکفر احکام خاص است. اگر مسلمانی‌ در دارالکفر زنده‌گی می‌گند و نمی‌تواند شعائر دین خود را در آنجا انجام دهد؛ پس بر او لازم است که به دار الکفر دیگری انتقال کند که بتواند شعائر دینی خود را اظهار کند. دلیل آن این قول الله سبحانه و تعالی است:

﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيراً﴾ [نساء: 97]

ترجمه: بی‌گمان آن‌هائی‌که به خودشان ستم می‌کردند، فرشتگان جان‌شان را می‌گیرند؛ می‌پرسند شما در چی شرائطی بودید؟ گویند ما در سرزمین به ضعف و ناتوانی کشیده شده بودیم، گویند؛ مگر زمین الله وسیع نبود که در آن هجرت کنید؟ پس جایگاه چنین کسانی دوزخ است و چی بد سرانجامی است.

این در حالی است که دار اسلام وجود نداشته باشد، مثل امروز؛ اما در صورتی‌که دار اسلام وجود داشت، در این صورت احکام هجرت از دار کفر به دار اسلام به گونه ذیل می‌باشد:

1-     کسی‌که قادر به هجرت باشد؛ در حالی‌که دین خود را در آن سرزمین اظهار کرده نمی‌توانست و هم‌چنان احکام مطلوبۀ دین اسلام را نمی‌توانست اقامه کند؛ پس در این صورت هجرت از دار اسلام بر آن فرض است و مسکن گزیدن در دار حرب و دار کفر برایش حرام و بر آن لازم است که به دار اسلام هجرت کند. دلیل آن آیه سابقه است:

﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيراً﴾ [نساء: 97]

ترجمه: بی‌گمان آن‌هائی‌که به خودشان ستم می‌کردند، فرشتگان جان‌شان را می‌گیرند؛ می‌پرسند شما در چی شرائطی بودید؟ گویند ما در سرزمین به ضعف و ناتوانی کشیده شده بودیم، گویند؛ مگر زمین الله وسیع نبود که در آن هجرت کنید؟ پس جایگاه چنین کسانی دوزخ است و چی بد سرانجامی است.

پس این آیه در اینجا صلاحیت استدلال را دارد. هم‌چنان روایت ترمذی که از طریق جریر روایت کرده به این مفهوم دلالت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«أَنَا بَرِيءٌ مِنْ كُلِّ مُسْلِمٍ يُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِ الْمُشْرِكِينَ، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَلِمَ؟ قَالَ: لا تَرَايَا نَارَاهُمَ»

ترجمه: من از هر مسلمانی‌که در بین مشرکین زنده‌گی می‌کند، بیزارم؛ گفتند چرا یا رسول الله؟ گفت نباید آتش شان را ببینید.

و در روایت ابوداود آمده است:

«قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لِمَ؟ قَالَ: لا تَرَاءَى نَارَاهُمَا»

ترجمه: و گفتند چرا یا رسول الله؟ گفت نباید آتش‌شان را ببیند.

مانند همین روایت را نسائی روایت کرده است و معنی "لا تراءى ناراهم" اینست که نباید به جای باشد که او آتش ایشان را ببیند و یا آن‌ها آتش آن را ببینند؛ یعنی کنایه از عدم زنده‌گی در دار کفار است...»

2-     کسی‌که قادر به هجرت باشد؛ ولی توان اظهار و قیام دین خود را در سرزمین‌اش داشته باشد؛ در این حالت هجرت برایش مستحب بوده، نه فرض. دلیل آن اینست که رسول الله صلی الله علیه وسلم قبل از فتح مکه رغبت هجرت را در دار کفر دیگر داشت؛ چنانچه آیات صریح در این خصوص آمده است:

﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ [بقره: 218]

ترجمه: بی‌گمان کسانی‌که ایمان آوردند و کسانی‌که در راه الله (سبحانه و تعالی) هجرت و جهاد کردند، آنان به رحمت الله امیدوارند و الله آمرزنده‌ای مهربان است.

﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمْوَٰلِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ ٱللَّهِ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلْفَآئِزُونَ﴾ [توبه: 20]

ترجمه: کسانی‌که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه الله با اموال و جان‌های خویش جهاد کردند، نزد الله درجه‌ی بالاتر دارند و آنان همان به مقصد رسیدگانند.

تمام این‌ها در خصوص طلب هجرت صراحت دارد؛ اما این‌که فرض نمی‌باشد؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر باقی ماندن مسلمان در مکه در آن وقت تائید به عمل آوردند. روایت شده که "نعیم نحام" وقتی می‌خواست هجرت کند، قوم آن "بنی عدی" در نزدش آمدند و برایش گفتند: در نزد ما بمان و بر دینت باش و ما در برابر کسانی‌که می‌خواهند به تو آزار برسانند از تو حمایت می‌کنیم و از تو طوری دفاع می‌کنیم که تو از ما دفاع می‌کردی و او از یتیم‌ها و بیوه زنان ایشان سرپرستی می‌کرد. بناءً او از هجرت خود را مدتی باز داشت و بعداً هجرت کرد؛ سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم برایش گفت:

«قَوْمُكَ كَانُوا خَيْراً لَكَ مِنْ قَوْمِي لِي، قَوْمِي أَخْرَجُونِي وَأَرَادُوا قَتْلِي، وَقَوْمُكَ حَفِظُوكَ وَمَنَعُوكَ»

ترجمه: قوم تو برایت از قوم من برای من بهتر بود، قوم من مرا اخراج کردند و تصمیم قتل مرا گرفتند؛ اما قوم تو ترا محافظت و مانع آزار رساندن به تو شدند. (این حدیث را ابن حجر در "اصابت" روایت کرده است)

3-     اما کسی‌که به عملی کردن احکام شرعی توانائی نداشته و احکام شرعی را به دلیل ناتوانی ترک کرده، الله سبحانه و تعالی بخشاینده است؛ زیرا او نمی‌خواهد این حالت را، ولی به دلیل ناتوانی از هجرت به سبب مریضی و یا اجبار به اقامت و یا به دلیل ضعف مانند زنان و اطفال و مانند آن نمی‌تواند که هجرت کند؛ دلیل این قول الله سبحانه و تعالی است:

﴿إِلَّا ٱلْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلْوِلْدَٰنِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلاً﴾ [نساء: 98]

ترجمه: مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که براستی تحت فشار قرار گرفته‌اند (و حقیقتاً مستضعفند)؛ نه چاره‌ای دارند، و نه راهی (برای نجات از آن محیط آلوده) می‌یابند.

4-     اما کسی‌که می‌تواند که دین خود را در شهر خود اظهار نماید و احکام شرعی مطلوبه را اقامه نماید و در عین حال می‌تواند که دار کفر را به دار اسلام تبدیل کند، در این صورت هجرت از دار کفر به دار اسلام برایش حرام بوده، خواه توانائی خودش باشد و یا با کمک گروه و مسلمانان شهرش و یا به وسیله همکاری مسلمان خارج از شهر و یا به همکاری دولت اسلامی و یا به هر وسیله‌ای مشروع دیگری، به هر صورت بر او لازم است که به خاطر تغییر دادن دار کفر به دار اسلام کار کند و هجرت به این صورت برایش حرام است؛ زیرا عمل کردن به خاطر یک‌جا ساختن شهرش به دار اسلام فرض است؛ پس در حالی‌که او توان تغییر را دارد، کار را برای یک جاسازی شهرش به دار اسلام ترک کرده و هجرت نموده پس او مانند ترک هر فرض دیگری گنهکار شده. بناءً اگر دار اسلام موجود باشد، اسکان در دار کفر برای کسی‌که هجرت بر آن لازم است حرام است...»

خلاصه این‌که حدیث ذکر شده در حالتی است که دار اسلام وجود داشته باشد؛ پس در آن صورت هجرت از دار کفر به سوی دار اسلام مطابق به شروط ذکر شده واجب بوده؛ اما وقتی دار اسلام (خلافت) وجود نداشت، مثل امروز، اگر برای شخص ممکن بود که شعائر دین خود را اقامه کند، مانند نماز، روزه... در این صورت انتقال آن از دار کفر بالایش واجب نبوده؛ اما در صورتی‌که شعائر دین خود را نمی‌توانست اقامه کند، در این صورت بر او واجب است که به دار کفر دیگری برود که بتواند شعائر دین خود را اقامه کند.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

هجدهمین نشست سازمان فرانکوفونی در روزهای 19-20/11/2022، در تونس برگزار شد و رئیس جمهور تونس سخنرانی افتتاحیه را به زبان فرانسوی ارائه کرد. این سازمان چه معنایی دارد و به چه کسی خدمت می‌کند؟ و این نشست برای رئیس جمهور تونس و رابطه او با فرانسه، چه اهمیتی دارد؟ سپس چرا الجزایر در این نشست حضور نداشت، با وجودی‌که عضو سازمان فرانکوفونی است؟ الله متعال به شما جزای خیر دهد...

پاسخ:

برای توضیح پاسخ، امور ذیل را ارائه می‌داریم:

فرانکوفونی، که به معنای رابطه بین المللی میان فرانسوی زبان‌هاست، از 88 عضو اصلی و ناظر تشکیل یافته است و در پاریسِ فرانسه استقرار دارد. این نشست در سال 1986میلادی آغاز شد و یک سال در میان برگزار می‌شود. اعضای تشکیل دهندۀ آن مستعمرات پیشین فرانسه در آفریقا به صورت خاص و دیگر کشورها به صورت عام هستند، و برخی از اعضا به زبان فرانسوی صحبت نمی‌کنند و مستعمره فرانسه نبوده اند. لازم نیست که دولت‌های عضو حتماً پیرو فرانسه باشند؛ بناء برخی از اعضا، پیرو هستند و برخی نیستند. تعداد فرانسوی زبان‌ها در روی زمین حدود 321 میلیون نفر است. این کنفرانس در سال 1917م برای ترویج زبان فرانسوی و همکاری سیاسی، آموزشی، اقتصادی و فرهنگی در کشورهای عضو تأسیس گردید؛ همانطور که در عهدنامۀ آن به چشم می‌خورد، بر انتشار زبان و ارزش‌های فرانسوی و افکار غربی اعم از دموکراسی، سکولاریزم، آزادی‌های عامه، حقوق بشر و حقوق زن متمرکز است. این کنفرانس برای حفظ میراث استعماری فرانسه در مستعمرات و تضمین تداوم آن، از طریق نشر زبان و فرهنگ فرانسوی کار می‌کند که برای دوام استعمار فرانسه، گسترش نفوذ و وسعت بخشیدن به حیطه اثرگذاری و تضمین عظمت فرانسه مهم‌ترین چیز است. فرانسه پس از خروج از مستعمرات خود در اوایل دهه شصت قرن گذشته به فکر ایجاد یک سازمان مشابه به مشترک المنافع انگلیسی شد که بریتانیا برای حفظ نفوذش در مستعمرات قدیمی خود ایجاد کرده بود که بخاطر حملات جدید به انگلیس و فرانسه، پیش از روی کار آمدن استعماگر جدید یعنی آمریکا، مجبور شده بود به این کشورها استقلال ظاهری بدهد.

2- قیس سعید، رئیس جمهور تونس، مشتاق برگزاری اجلاس فرانکوفونی در تونس است و برای اثبات ارتباط خود به فرانسه و دستیابی به اهدافش، سخنرانی اول را به زبان فرانسوی ایراد کرد، تا جایی‌که برای بیان حمایت خود گفت: «متقاعد کننده است که فضای فرانکوفونی قادر خواهد بود تعهدات ما را به اقدامات متحد و نتایج محسوسی در سطح مردم به ویژه زنان و جوانان تبدیل کند.» (منبع: مونته کارلو، فرانسه: 21/11/2022) بنابراین، قیس سعید به این اجلاس اهمیت می‌دهد؛ زیرا به دنبال پشتوانه‌ای برای حکومت خود می‌گردد و آن را در فرانسه یافته و می‌خواهد کاری‌که برای سرنگونی دولت منتخب پارلمانی قبلی و در پی آن منحل‌سازی پارلمان و لغو قانون سال 2014 انجام داده و قانون جدیدی را که صادر نمود، مشروعیت بیشتری ببخشد. چنانچه بیشتر مردم به آن اعتراض کردند و برای کسانی‌که از این دید نگاه می‌کنند، غیر قانونی و مخالف با دموکراسی تلقی شد. از این رو با انتقادات داخلی و خارجی مواجه شد و طبق چیزی‌که اعلام شد، رأی‌گیری برای قانونی‌که در روز 25/7/2022 طرح کرده بود، با نسبت پایین حدود 27.54% مواجه گردید.

بنابراین وقتی‌که دولت‌های عضو و غیر عضو به تونس می‌آیند، در نشست اشتراک می‌کنند و به منظور اعتراض به کاری که انجام داده آن را ترک نمی‌کنند، فرانسه از آن پشتیبانی می‌کند؛ زیرا درخواست‌هایی برای برگزاری این نشست در یک کشور دیگر وجود داشت، اما فرانسه به برگزاری آن در تونس اصرار ورزید. چنانچه حدود 89 نماینده مشارکت کردند که در میان آن‌ها 31 رئیس جمهور و هفت تن از رهبران سازمان‌های بین المللی و منطقوی حضور به هم  رساندند. لذا این موضوع به مثابه تأیید کاری است که قیس سعید انجام داد؛ پس به او مشروعیت بخشیده اقتدارش را تقویت می‌کند.

3- امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه یک بار دیگر پشتیبانی خود را از قیس سعید اعلام کرد و گفت: «وظیفه رئیس جمهور فرانسه نیست که برای رئیس جمهور تونس بخاطر کاری‌که در رابطه با دولت خود انجام می‌دهد، خط مشی تعیین نماید. چیزی‌که من به عنوان یک دوست به قیس سعید تقدیم نمودم، نشانگر این است که فرانسه از تونس حمایت خواهد کرد؛ کشوری‌که یک انقلاب را پشت سر گذاشته، بر تروریزم پیروز شده و مانند دیگر کشورهای جهان با پیامدهای ویروس کرونا مواجه است.» و افزود: «گمان می‌کنم مرد قانون‌دان بزرگی مانند قیس سعید متوجه چنین مواردی است و در همین اواخر در این رابطه با او ملاقات داشتم. تونس امروز در حال تغییر در صحنه سیاسی است. امیدوارم که این تغییرات در زمینه سیاسی نتیجه‌بخش واقع شود و برای تکمیل نمودن این دوره، تمام احزاب و نیروهای سیاسی در تونس به انتخابات قانونگذاری پیش رو بپیوندند. و یاد کرد که «سعید خواستار بررسی امکان همکاری فرانسه از تونس برای حمایت از تونس برای پشت سر گذاشتن این دوره در دو سطح اقتصادی و سیاسی می‌باشد؛ حمایتی‌که فرانسه به مناسبت این اجلاس به تونس تقدیم نمود، مقدار 200 میلیون یورو است که چک سفید به منظور آزادی‌های اساسی و مبادی دموکراسی نیست.» (منبع: صفحه عربی جدید به نقل از شبکه تیوی 5 موند فرانسه 21/11/2022)

در اینجا ماکرون اعلام می‌کند که فرانسه قیس سعید، رئیس جمهور تونس را در راستای سیاسی و اقتصادی حمایت می‌کند و او را دوست خود می‌داند و کارهای او را تأیید کرد؛ زیرا قیس سعید قانون‌دان است و می‌داند چه کار می‌کند و متوجه اقدامات خودش می‌باشد؛ یعنی کاری‌که انجام داده قانونی و پذیرفته است.

برای حمایت مالی از تونس مبلغ 200 میلیون یورو به صورت قرض سودی پرداخت کرد که چک سفید نیست؛ بلکه در ازای پیروی تونس از فرانسه تحت نام آزادی‌های اساسی و مبادی دموکراتیک می‌باشد. هم‌چنان اتحادیه اروپا اعلام کرد که برای حمایت از بودجه تونس مبلغ 100 میلیون یورو قرض سودی به این کشور پرداخت می‌کند. هنگامی‌که قیس سعید اولین دیدار خارجی خود را برگزید، در جنوری 2020 به فرانسه رفت و در برابر رئیسش، ماکرون اظهار حقارت و فروتنی کرد، درخواست پارلمان مبنی بر عذرخواهی فرانسه بابت دوره استعمار را رد کرد و گفت که نباید به آن استعمار تقلی کرد، بلکه درخواست پشتیبانی بوده و مبلغ 350 میلیون یورو قرض ربوی حاصل نمود. بنابراین گمشده خود را در فرانسه و اتحادیه اروپا پیدا کرد که فرانسه در کنار آلمان ریاست آن را در اختیار دارد.

4- قیس سعید با کودتا بر نظامی‌که روز 25/7/2021 اداره می‌کرد، حمایت فرانسه را بدست آورد و خودش اعتراف کرد که «در روز 23/7/2021 (یعنی دو روز قبل از کودتا) از یک هیأت فرانسوی استقبال نموده که برای ارائه برخی خدمات پزشکی برای کمک به حکومت در رویارویی با افزایش مرض کرونا آمده بود و او در حال اجرای برخی اقدامات بود» و اشاره داشت که «این اقدامات با موافقت ضمنی از جانب یک فاعل اجرا خواهد شد.» بعد از آن یعنی روی 25/7/2021 دروازه پارلمان را مهر و موم و حکومت را سرنگون کرد و کار بر روی قانون اساسی تونس را متوقف ساخت. بعد از آن روز یعنی در 7/8/2021 ماکرون به همتای تونسی خود اعلام کرد که «فرانسه آماده است برای محافظت و دفاع از آزادی تونس در کنار آن بایستد.» و ریاست جمهوری فرانسه گفت: «تونس می‌تواند برای عبور از چالش‌های اقتصادی، اجتماعی و صحی که با آن مواجه است، می‌تواند به فرانسه مراجعه نماید.» (منبع: الجزیره 21/11/2021)

تمام این موارد نشانگر پیوند عمیق قیس سعید به فرانسه است و برای انجام کودتا علیه نظامش برای تقویت سلطه خود بر تونس توسط فرانسه پشتیبانی شد. زمانی‌که تصمیم گرفت پارلمان را منحل نموده و حکومت را سرنگون سازد، یک زن وابسته به جنبش فرانسوی را به عنوان صدر اعظم تعیین نموده و قانون و طرح قانون دیگر را الغا نمود.

5- در پایان اجلاس یکشنبه 20 نوامبر 2022 در جزیره جربه تونس، دبیر کل سازمان پیشگام لوئیز موشیکیوابو، طی یک کنفرانس مطبوعاتی در پایان نشست گفت: «جربه ما را ناامید نکرد.... تونس ما را ناامید نکرد... ما پیوسته و دوامدار در مسیر فرانکوفونی آینده در حرکت هستیم...» و موشیکویابو از جانب خود خواستار سرمایه‌گذاری و بهبود در آموزش به زبان فرانسوی و تقویت موجودیت زبان فرانسی بر انترنت و سازمان‌های دولتی در قاره آفریقا شد. (منبع: مونت کارلو، فرانسه 21/11/2022)

از تمام این موارد واضح است که برگزاری نشست این سازمان در تونس و اصرار فرانسه بر محل برگزاری آن و سخنرانی افتتاحی قیس سعید به زبان فرانسوی؛ سپس چیزی‌که ماکرون در ستایش از قیس سعید گفت و سخنان دبیر کل سازمان... تمام این موارد نشان‌دهنده میزان حمایت فرانسه از رئیس جمهور تونس و زبان فرانسوی می‌باشد!

6- اما آیا این بدین معنی است که نفوذ مستحکم در تونس تنها در اختیار فرانسه است و نفوذ بریتانیا در تونس پایان یافته؟ پاسخ این سوال را در بیانیه خود در تاریخ 1/8/2021 واضح ساختیم و برخی از موارد آن را که در این باره آمده بود را تکرار می‌نمایم:

«با بررسی موقف انگلیس مشخص می‌شود که وقایع در تونس آن را صدمه زده است. به گزارش الجزیره نت، رونامۀ انگلیسی، در مقاله ای تحت عنوان "دیدگاه غادریان در مورد کودتای تونس: بهاری که به زمستان تبدیل می‌شود" منتشر شده در 27 جولای 2021 میلادی، اظهار داشت که تونس شاهد انقلاب مخالف است. با این استدلال که: «پیشنهاد امنیت به کانال‌های تلویزیونی به هیچ وجه نشانۀ خوبی نیست.» بیان کرد که: «شهروندان بی‌تفاوت عمل می‌کنند و مفاهیم غیر لیبرال را می‌پذیرند؛ زیرا آزادی و دموکراسی ثبات سیاسی و اقتصادی مرفه را به ارمغان نیاورده است. در عوض، فساد، تورم و بیکاری همچنان ادامه داشته و یک سوم خانواده‌ها در تونس می‌ترسیدند که سال گذشته پس از شیوع بیماری کرونا مواد غذایی آن‌ها تمام شده باشد. طبق اسناد فاش شده، دولت در مذاکرات آمادۀ لغو کمک نان برای به دست آوردن قرض 4 میلیارد دلاری از صندوق بین المللی پول است که چهارمین صندوق در 10 سال گذشته است. خشم از برخورد دولت با این بیماری همه‌گیر تنها به دلیل سطح قرض‌های ملی بدتر شد؛ زیرا پرداخت قرض در حال حاضر 6 برابر اندازۀ صحت در شهرها است...» با وجود این همه، واضح است که نفوذ انگلیس در تونس فعلاً تضعیف شده و با شرایط دوامدار، که آن را تضعیف می‌کند، فرانسه راهی برای ورود شدید آن به تنش پیدا کرده است...»

سپس در نتیجه‌گیری افزودیم که: «همه نشانه‌ها درگیری شدید بین المللی در تونس را نشان می‌دهد که این درگیری بین انگلیس، صاحب نفوذ سابق و بزرگ در تونس و فرانسه، صاحب نفوذ جدید و ناپایدار در آن است... و از تمام این مواضع بین المللی، مشخص است که فرانسه برای قدرت در تونس با انگلیس می‌جنگد، اما این اختلاف در داخل اروپا است... پس ویژگی یک درگیری طویل را نخواهد داشت؛ بلکه به فرمول توافقی باز خواهد گشت و به احتمال زیاد نفوذ انگلیس از تونس خارج نخواهد شد؛ زیرا این کشور بر حیله‌گری سیاسی که فرانسه فاقد آن است، تسلط دارد... در 22 ذی الحجه 1442ه- 1/8/2021م» پایان نقل قول از پاسخ.

از این واضح می‌شود که نفوذ فرانسه در تونس قوی‌تر است و رئیس جمهور تونس، قیس سعید اکنون دنباله‌رو آن است، و نفوذ بریتانیا ضعیف شده است... اما بدین معنی نیست که نفوذ بریتانیا تمام شده و تونس را ترک نموده، بلکه بسیاری از مردان آن هم‌چنان در حال جنبش هستند و در جنبش های‌شان متکی به زیرکی سیاسی بریتانیایی هستند که فرانسه نیازمند آن است...

7- در مورد این‌که چرا الجزایر در کنفرانس سازمان فرانکفونی در تونس حضور نداشت، اولین موضوع این است که الجزایر عضو ناظر است و عضویت کامل ندارد. ثانیاً کنفرانس در زمانی برگزار شد که الجزایر در نارضایتی مردم علیه فرانسه، بخاطر دوره استعماری فرانسه در الجزایر و امتناع از عذرخواهی بخاطر آن دوره و امتناع از پرداخت خسارت در ازای مصیبت‌هایی‌که به بار آورد؛ بلکه از گشودن پرونده‌های مربوط به آن و منفجر نمودن بمب‌های هسته‌ای در صحران الجزایر در دهه شصت قرن گذشته، علاوه بر مبارزه با زبان عربی و اسلام و تلاش فرانسه بر تحمیل زبان فرانسوی بر آن‌ها امتناع ورزید، به سر می‌برد. تا جایی‌که تعداد کسانی‌که به زبان عربی صحبت می‌کنند، به کمتر از یک سوم کشور کاهش یافته و الجزایر سعی دارد از کاربرد زبان فرانسوی خود را خلاص کند. رئیس جمهور الجزایر به تونس و ارتباط آن با فرانسه اشاره کرد و گفت: «فرانسه هزار حساب از الجزایر را می‌خواند که سخنان‌شان متوجه روزنامه‌نگاری است که می‌پرسد آیا فرانسه تا هنوز الجزایر را به عنوان یک ایالت از فرانسه می‌بیند؛ سپس حرفش را اصلاح می‌کند و می‌گوید «نه نه» و ادامه می‌دهد «منظورت یک دولت دیگر است که به آن دستور می‌دهند و ساکت می‌شود و تطبیق می‌کند.» برخی، این سخن رئیس جمهور الجزایر را کنایه‌ای به تونس می‌دانند؛ به ویژه بعد از بیانیات رئیس جمهور تونس قیس سعید در جریان دیدارش از فرانسه که گفت: تونس تحت استعمار نبوده؛ بلکه تحت حمایت بوده... (منبع: سایت الحصری، 8/7/2021)

برای معلومات باید گفت: هم‌چنین مراکش که یکی از اعضای این سازمان است، در کنفرانس حضور نداشت که نشان می‌دهد دو رژیم الجزایر و مراکش که به انگلیس وفادار هستند، از حمایت قیس سعید که علیه رژیم وفادار به انگلیس در تونس کودتا کرد و خود را پیرو فرانسه نشان داد، امتناع می‌ورزند؛ چنانچه این کنفرانس را حمایت از قیس سعید و مشروعیت دادن به اقدام او برای پیوستن به فرانسه و فاصله گرفتن از بریتانیا تلقی می‌کنند؛ بر عکس کاری‌که این دو دولت انجام می‌دهند...

8- در پایان دو موضوع را تأکید می‌کنیم:

اول: هر آنچه فرانسه، سازمان فرانکوفونی و سایر دولت‌های غربی، در مورد دموکراسی، آزادی‌ها، حقوق بشر، حقوق زن و حقوق اقلیت‌ها داد و فریاد می‌کنند، اگر در کشور نفوذ داشته باشند، این موضوعات هیچ معنایی برایشان ندارد، و اگر اینطور نباشد، از آن به عنوان ابزار فشار استفاده می‌نمایند. این دولت‌ها مستعمره‌های خود را ده‌ها سال استعمار نموده و برخی را بیشتر از صد سال است که تحت سلطه دارند! از آزادی‌ها، حقوق بشر و دموکراسی خیالی‌شان هیچ حمایتی نکردند و همه را زیر پا کردند! انسان را می‌کشتند، به آبرو و مالش دست‌درازی می‌کردند، در مسیر خودخواهی و تحقق منافع خود عزت‌شان را لگدمال کرده و منابع‌اش را غارت می‌کردند! از این رو این کارها با افکارشان همخوانی ندارد؛ یعنی به مبدأ خود احترام نمی‌گذارد و به اندازه‌ای که به غارت منابع و مکیدن خون مردم و رها کردن آن‌ها زیر رنج فقر، محرومیت و بیماری حرص دارند، به تطبیق ایدیولوژی خود اشتیاق ندارند... پس از این‌که فرانسه از مستعمرات خود بیرون شد، فرانکوفونی ، یعنی چیزی‌که به آن رابطه ملت‌های فرانسوی‌زبان خوانده می‌شود را تأسیس نمود که از نفوذ فرانسه و تأمین منافعش محافظت می‌کند و زبان فرانسوی وسیله‌ای برای آن پنداشته می‌شود.

دوم: این سیاستمداران و احزاب‌شان که تحت استعمار این دولت‌هایی قرار دارند و دموکراسی و افکار سکولاری را اساس قرار می‌دهند، فاسد هستند و اصلاح نمی‌شوند! دیدگاه سیاسی فاسدی دارند؛ زیرا تحت تأثیر غرب و افکار آن قرار داشته و برای اخذ حمایت و رسیدن به قدرت، خود را به دامان غرب می‌اندازند؛ چه انگلیس باشد و چه فرانسه و یا استعمارگر جدید به نام آمریکا.

مسئله اینست که این حکام را باید از مرکز سیاسی و قدرت عزل نماییم و سعی کنیم مردم را به پذیرش سیاست‌مداران مخلص و آگاهی متقاعد سازیم که حوادث سیاسی را از زاویه اسلام می‌بینند و وابستگی سیاسی، فکری، فرهنگی، اقتصادی و نظامی به دولت‌های استعمارگر را نمی‌پذیرند! راه حل‌های سیاسی را با استناد به قرآن و سنت تبنی می‌کنند و با قدرت و حکمت برای تأسیس خلافت راشده بر منهاج نبوت به منظور تطبیق احکام اسلام کار می‌کنند...! این دعوت راستین و این‌ها اهل آن هستند.

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

حزب جمهوری‌خواهان با کسب آرای اندکی بیش‌تر نسبت به حزب دموکرات، بالای مجلس نماینده‌گان تسلط پیدا نمود؛ مجلسی‌که از 435 نماینده تشکیل یافته است، چنان‌چه «بر اساس پیش‌بینی شبکۀ "سی بی اس نیوز" که همکار بی‌بی‌سی در ایالات متحده می‌باشد، حداقل 218 کرسی/چوکی را از آن خود نموده است.» (منبع: بی بی سی، 17 نومبر 2022م) اما دموکرات‌ها «به دلیل این‌که حزب‌شان اکثریت آراء را در مجلس سنای امریکا هم‌چنان حفظ نمودند، روز یک‌شنبه به جشن و پای‌کوبی پرداختند.» (منبع: الجزیره 14 نومبر 2022م) از جانب دیگر، رسانه‌های داخلی بسیاری از دولت‌های جهان، خبرهای مربوط به انتخابات دو مجلس کانگرس امریکا "پارلمان و سنا" را انعکاس می‌دادند. پرسش اینست که چرا تحولات و حوادث داخلی امریکا تبدیل به حوادث بزرگی در گوشه و کنار جهان می‌شود؛ در حالی‌که به چنین تحولات و حوادثی در مناطق دیگری غیر از امریکا توجه زیادی صورت نمی‌گیرد؟ آیا دلیل آن اینست که امریکا از مزدوران و پیروانش می‌خواهد تا به حوادث داخلی آن توجه جدی نموده و آن را تبدیل به مسئلۀ بین‌المللی نمایند؛ چنان‌که رسانه‌های مزدوران انگلیس، خبرهای پیش‌پا افتاده‌یی مربوط به پادشاهان انگلیس، اعم از ازدواج‌شان، اطفال آنان و امثال آن را با آب و تاب فراوان دست به‌دست می‌نمایند؟ و یا این‌که انتخابات کانگرس امریکا بالای جهان تأثیر واقعی دارد؟

پاسخ:

بلی، انگلیس از مزدوران و پیروانش می‌خواهد به خبرهای امور پیش‌پا افتاده‌یی‌که در انگلیس رخ می‌دهد، بپردازند و دلیل آن، همانا احساس عمیق و بزرگ خودبرتر بینی است که انگلیس‌ها دارند، انگار آن‌چه را که در گذشته امپراتوری می‌خواندند که آفتاب در آن غروب نمی‌کند، هنوز پابرجاست. پس در خصوص انگلیس دلیل دست به دست شدن خبرهای داخلی آن همین احساس کهن خودبرتر بینی است. اما در خصوص امریکا مسئله کاملاً فرق می‌کند. برای بیان این فرق، به بررسی امور زیر می‌پردازیم:

1: برای درک بهتر تأثیر حوادث داخلی امریکا بالای صحنۀ بین‌المللی به گفته‌های اخیر بایدن، رئیس‌جمهور امریکا اشاره می‌کنیم که گفت: باید در نظر داشت که روسیه پیش از بیرون شدن از منطقۀ خرسون اوکراین، منتظر ماند ببیند نتایج انتخابات کانگرس امریکا چه می‌شود. (منبع: الجزیره 11 نومبر 2022م)، و نیز به تصمیم عربستان سعودی در چهارچوب "اوپک پلس" برای کاهش تولید نفت‌اش به مقدار دو ملیون بشکه در روز اشاره می‌کنیم. تصمیمی‌که به هدف بالا رفتن قیمت جهانی نفت و بالاگرفتن سروصدای شهروندان امریکایی در اعتراض به قیمت‌ سوخت در امریکا و سر انجام، رأی ندادن به دموکرات‌ها و انداختن آرای‌شان در صندوق جمهوری‌خواهان اتخاذ گردید. هم‌چنین می‌توان به قرنطینه‌های اخیر در چین به بهانۀ کرونا اشاره نمود، که مطمئن نیستیم آیا دلیل آن واقعاً همان مسائلی است که اعلان نموده اند و یا به هدف حمایت از حزب بایدن در انتخابات بوده، که در چند روز پیش رو این مسئله روشن خواهد شد.

خلاصه این‌که انتخابات نیمه‌دوره‌ای تاریخ 18نومبر 2022م ممثل یک حادثۀ بزرگ جهانی بود؛ بلکه حتی می‌توان گفت که هرگونه تکانی‌که در داخل امریکا رخ می‌دهد، ممکن است مناطق دیگری در گوشه و کنار جهان را به لرزه در آورد. بنابر این، نباید اهمیت جهانی انتخابات امریکا را دست کم گرفت. آن‌چه این اهمیت را بیش‌تر برجسته می‌کند، اینست که دورۀ حکومت ترامپ، رئیس‌جمهور پیشین امریکا پرده از پراکنده‌‌گی‌های فوق‌العاده جدی در داخل امریکا، به شمول مردم، حکومت، احزاب و شرکت‌های تجارتی برداشت. با توجه به آن‌چه گفته شد، جهان منتظر بود نتایج انتخابات کانگرس امریکا چه خواهد شد.

2: نظام سیاسی مشهورترین و بزرگ‌ترین دولت سرمایه‌داری جهان طوری طراحی گردیده که تنها دو حزب در آن با یک دیگر رقابت می‌نمایند و هرکدام از این دو حزب برای پیروزی در انتخابات به شرکت‌های سرمایه‌داری متکی می‌باشند! در حقیقت این شرکت‌های غول‌پیکر سرمایه‌داری است که در انتخابات تصمیم می‌گیرد و نه مردم امریکا؛ چنان‌چه هزینه شرکت‌های یاد شده در حمایت از کاندیدان انتخابات کانگرس به شمول هردو مجلس آن در سال جاری به حدود 17 ملیارد دالر می‌رسد. «ایالات متحده در هر مناسبتی با نمونه‌یی جدیدی به میدان می‌آید، چنان‌چه در حالی‌که این کشور از تورم بزرگ تاریخی رنج می‌برد، مصارف تبلیغات برای انتخابات نیمه‌دوره‌ای آن ریکورد می‌کند. یک سازمان امریکایی از ثبت ریکورد جدیدی در هزینۀ انتخابات نیمه‌دوره‌ای سال 2022م در ایالات متحده خبر داده و گفته که مصارف این انتخابات از 16.7 ملیارد دالر فراتر رفته است.» (منبع: سکای نیوز عربی 13 نومبر 2022م) مبلغ مذکور برابر است با بودجۀ سالانۀ برخی از دولت‌ها در افریقا و غیر افریقا. از این مبالغ هنگفتی‌که در انتخابات امریکا هزینه گردیده به وضوح دیده می‌شود که در امریکا این سرمایه‌داران و مالکان شرکت‌های بزرگ استند که مردم امریکا را به انتخاب نمودن این و انتخاب نکردن آن، جهت می‌دهند.

پس ظاهر انتخابات امریکا طوری است که قدرت از آن مردم است، اما در باطن قدرت از آن شرکت‌های بزرگ است؛ شرکت‌هایی‌که می‌توانند صدها ملیون دالر را برای حمایت از یک کاندیدای مشخص هزینه کنند؛ در حدی‌که گفته می‌شود در امریکا این سیاسیون استند که رأی‌دهنده‌گان شان را انتخاب می‌نمایند و نه عکس آن. به گونۀ مثال؛ کسی‌که شعار آزادی سقط جنین را سر می‌دهد، نیاز به توده‌ای از زنان دارد تا او را انتخاب نمایند، یا کسی‌که شعار دفاع و حمایت از مهاجرت را بلند می‌نماید، به سراغ اقلیت‌ها می‌رود تا او را انتخاب نمایند و یا کسی‌که شعارهای نژادپرستانه سر می‌دهد، امریکائیان سفیدپوست را هدف قرار می‌دهد و از این قبیل.

3: واقعیت اینست که پول و شرکت‌ها همواره در امریکا تسلط داشته، اما دورۀ حکومت ترامپ، رئیس‌جمهور قبلی پرده از تحولات جدی برداشت که در داخل امریکا رخ می‌دهد. عنوان برجستۀ تحولات یاد شده اینست که رقابت تنگاتنگ میان شرکت‌های بزرگ دیگر رقابت ورزشی نیست؛ چنان‌که قبلاً بوده، بلکه پیوسته در حال داغ شدن می‌باشد؛ در حدی‌که به درجۀ جوشش رسیده و یا نزدیک است به این درجه برسد، چنان‌چه طمع سرمایه‌داران اجازه نمی‌دهد آنان در سایۀ منافع متضاد خویش به گونۀ مسالمت‌آمیز در کنار یک‌دیگر زندگی نمایند. این‌جاست که رقابت سرمایه‌داری میان شرکت‌ها به حدی داغ و داغ‌تر می‌شود که سیاست‌مداران که در حقیقت نماینده‌گان شرکت‌های مذکور می‌باشند، شروع به شکست استخوان یک‌دیگر می‌نمایند.

خلاصه‌این که سرمایه‌داران تا کنون به دو بخش تقسیم شده اند: یک؛ کسانی‌که شرکت‌های تکنالوژی بالای آنان غالب گردیده که توسط حزب دموکرات امریکا تمثیل می‌گردند. دو؛ کسانی‌که شرکت‌های نفت و انژی بالای شان غالب شده است و در قالب حزب جمهوری‌خواهان امریکا تمثیل می‌گردند. این دو بخش با توجه به منافع شرکت‌های بزرگ که پشت سر این و آن قرار می‌گیرند و نیز با توجه به هر ایالت که منافع آن شرکت‌ها در آن متمرکز می‌باشد، همواره در معرض تقسیم شدن به بخش‌های بیش‌تر قرار دارد.

لازم به ذکر است که شرکت‌های نفت و انرژی امریکا برای چندین دهه جوهر نظام سرمایه‌داری امریکا را تمثیل می‌نمودند و در داخل امریکا از اقتدار بزرگی برخوردار بوده و در بیرون از آن تأثیر فراوانی داشتند، طوری‌که جنگ‌های نفت و سیاست‌های احداث خطوط لوله‌های نفت میان دولت‌ها و ساختن نفت‌کش‌های غول‌پیکر منافع بی‌شمار و نفوذ فراوانی را برای این شرکت‌ها به بار می‌آورد، اما در جریان دو دهۀ گذشته، شرکت‌های تکنالوژی سر بلند نمودند؛ شرکت‌هایی‌که درامدهای آن با سرعت بسیار زیادی افزایش یافت، در حدی‌که سرمایۀ برخی از این شرکت‌ها در کم‌تر از دو دهه از میزان سرمایۀ برخی از شرکت‌های نفت و انرژی که در طول یک قرن انباشته بودند، نیز فراتر رفت.

این مشکل در جریان انتشار ویروس کرونا شدت بیش‌تری گرفت؛ زیرا با مطرح شدن سیاست قرنطینه‌ها، شرکت‌های نفت از سودهای زیادی محروم شدند، بلکه بهای نفت گاهی حتی منفی نیز شد. اما از آن طرف؛ شرکت‌های تکنالوژی شروع به جست و خیز نمودند، زیرا مردم در خانه‌های خویش نشسته بودند و با استفاده از تکنالوژی ارتباطات با یک‌دیگر در تماس بودند و بسیاری از امور خویش را از طریق دستگاه‌های ارتباطی و کامپیوترها به پیش می‌بردند. معامله‌های تجارتی و پولی نیز از طریق همین شرکت‌ها صورت می‌گرفت، مانند شرکت امریکائی "آمازون" که بالای بسیاری از عرصه‌های تجاری تسلط یافت و آن را تبدیل به تجارت از راه‌های الکترونیکی و رسانیدن کالاها درب منازل نمود. این گام‌های بزرگ و بی‌سابقۀ شرکت‌های الکترونیکی هم‌زمان با راه یافتن ترامپ به قصر سفید گردید و اینجا بود که آتش نزاع میان شرکت‌های بزرگ برنده و بازنده شعله‌ورتر گردید، در حدی‌که تلاش‌ها برای شکستاندن استخوان یک دیگر آغاز شد. با توجه به این‌که شرکت‌های مذکور اهداف خویش را از طریق سیاست‌مداران عملی می‌نمایند، این سیاست‌مداران شروع به تقسیمات بیش‌تر و بیش‌تر نمودند.

4: تقسیمات در ایالت‌های امریکا رو به افزایش گذاشت، چنان‌چه ایالت‌هایی‌که زیر تسلط دموکرات‌ها قرار دارد، شروع به وضع قوانینی علیه شرکت‌های نفت نمودند، مانند روی دست گرفتن سیاست کاهش گازهای گلخانه‌ای تا حد صفر و اتکای کامل به موتر/ماشین‌های برقی تا سال 2035م. از آن طرف؛ ایالت‌هایی مانند تکزاس، که زیر تسلط جمهوری‌هان و شرکت‌های نفتی حاکم بر این ایالت قرار دارد، شرکت‌های صنعت "سبز" یعنی همان شرکت‌هایی را که سیاست کاهش تولید گازهای گلخانه‌ای را روی دست گرفته اند، در لیست سیاه خود قرار دادند. شدت این تقسیمات زمانی بیش‌تر شد که ایالت‌هایی‌که زیر تسلط جمهوری‌خواهان قرار دارد، اقدام به تقسیم مراکز رأی‌دهی و صدور قوانینی نمودند که بر اساس آن تسلط شان را در اتخابات‌های آینده بالای این ایالت‌ها بیش‌تر می‌نماید، مانند قوانینی‌که رأی دادن از طریق پست دشوارتر می‌نماید؛ طریقی‌که مورد علاقۀ طرف‌داران دموکرات‌ها است. از جانب دیگر؛ ایالت‌هایی‌که زیر تسلط دموکرات‌ها قرار دارد، شروع به تقسیم کردن مراکز رأی‌دهی و صدور قوانینی نمودند، مانند تسهیل رأی دادن از طریق پست که عدم نفوذ جمهوری‌خواهان به این ایالت را تضمین می‌نماید. به علاوۀ آن، می‌توان از تقسیمات فرهنگی نیز یاد نمود، مانند گنجانیدن "دیدگاه نژادی" در برنامه‌های درسی ایالت‌هایی‌که زیر تسلط جمهوری‌خواهان قرار داد و نیز انتشار فرهنگ مخالفت با مهاجرت و مهاجرین. در حزب مقابل نیز سعی می‌شود فرهنگ آزادی سقط جنین در ایالت‌های زیر تسلط دموکرات‌ها ترویج داده شود، به این اعتبار که این کار با دیدگاه محافظه‌کارانۀ جمهوری‌خواهان در تضاد  و هم‌چنین ترویج فرهنگ استقبال از مهاجران می‌باشد.

به این ترتیب، ایالت‌های امریکا به دو دستۀ سرخ با تسلط جمهوری‌خواهان و با اکثریت امریکائیان سفیدپوست و آبی با تسلط دموکرات‌ها که بسیاری از اقلیت‌های مهاجرین را با خود دارند، قرار دارند. این بدان معناست که انقسام‌ها دارد رنگ نژادی به خود گرفته و این رویکرد اندک اندک شکل پایدار و ثابت را نیز گرفته و سیاست‌مداران در تمام ایالت‌ها به سمت بزرگ نمایی مسائل اختلافی روان استند.

5: امریکا و حکومت‌های جهان نتایج انتخابات میان‌دوره‌ای کانگرس امریکا را دنبال می‌نمودند و هر حکومت بر اساس منافع خود این کار را می‌نمود، مثلاً روسیه منتظر بود "حزب ترامپ" در صورت برنده شدن در این انتخابات از کمک‌های هنگفت امریکا که توسط ادارۀ حکومت بایدن به اوکراین داده می‌شود، جلوگیری نماید. اروپا، به ویژه آلمان، نگران بود "حزب ترامپ" بالای حمایت امریکا از اروپا برای جلوگیری از روی‌کردهای توسعه‌طلبانۀ روسیه تأثیر منفی گذارد. شاید چین نیز نگران بود که امریکا گام‌های خصمانه‌تری در برابراش بر دارد و یا کوریای جنوبی و جاپان را با سلاح‌های هسته‌ای مسلح نماید. مزدوران امریکا در منطقۀ اسلامی نیز نتایج انتخابات را دنبال می‌نمودند، مثلاً برخی از آن‌ها مانند عربستان سعودی به این باور اند که "حزب ترامپ" بهتر از "حزب بایدن" است و برخی دیگر نظر معکوس دارند. درست است که این انتخابات ریاست‌جمهوری نیست، اما طوری نشان‌داده می‌شد که انگار انتخابات ریاست‌جمهوری است، به علاوۀ این که نتایج این انتخابات بالای انتخابات ریاست‌جمهوری در سال 2024م تأثیر زیاد دارد.

به دلیل تورم بزرگ موجود در امریکا، از جمله افزایش بهای مواد سوخت، فضا برای پیروزی حزب جمهوری‌خواهان فراهم گردیده بود و این چیزی بود که همه‌پرسی‌ها پیش‌بینی می‌نمود و رسانه‌ها نیز آن را ترویج می‌داد، در حدی‌که دموکرات‌ها را از آن‌چه که "موج زنندۀ سرخ" نامیده می‌شد، ترسانیده بود، یعنی شرایط انتخاباتی به صورت کل به نفع جمهوری‌خواهان بود، اما نتایجی‌که تا کنون منتشر گردیده، همه‌پرسی‌ها و رسانه‌ها را بهت‌زده نموده، مخصوصاً آن‌عده از رسانه‌هایی‌که در صف دموکرات‌ها قرار دارند و "موج زنندۀ سرخ" را پیش‌بینی نموده بودند. ترامپ رئیس‌جمهور پیشین برای حمایت از کاندیدان جمهوری‌خواه به ایالت‌های مختلف سفر می‌نمود، طوری‌که انگار این تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری باشد. در مقابل؛ دموکرات‌ها تبلیغاتی را راه‌اندازی نمودند که توسط بایدن رئیس‌جمهور برحال و رؤسای پیشین مانند اوباما و کلنتن، به امید متوقف نمودن "موج زنندۀ سرخ" که تصور می‌شد بسیار فراگیر باشد، به پیش برده می‌شد؛ اما این موج پیش نیامد، بلکه حتی نتایج انتخابات نشان می‌دهد که حزب جمهوری‌خواهان با کسب اکثریت اندک هم‌چنان بالای مجلس نماینده‌گان تسلط خواهد داشت؛ مجلسی‌که متشکل از 435 نماینده می‌باشد. «چنان‌چه بر اساس پیش‌بینی شبکۀ "سی بی اس نیوز" که شریک شبکۀ بی بی سی در ایالات متحده می‌باشد، این حزب  حد اقل 218 چوکی/کرسی مجلس را به دست آورده اند.» (منبع: بی بی سی 17 نومبر 2022م). اما دموکرات‌ها «روز یک‌شنبه تداوم تسلط خویش را بالای مجلس سنای امریکا با اکثریت اندک جشن گرفتند. دموکرات‌ها در حال حاضر 50 چوکی/کرسی را در اختیار دارند، به علاوۀ وجود رأی کاملا هریس معاون، رئیس‌جمهور امریکا که ریاست مجلس سنا را در اختیار دارد و جمهوری‌خواهان 49 کرسی را در اختیار دارند. می‌ماند یک کرسی دیگر که در انتخابات مجلس سنا هنوز فیصله نگردیده و قرار است در دور دوم انتخابات در ایالت جورجریا که در ششم دسمبر راه‌اندازی خواهد گردید، یک طرفه شود. ممکن است دموکرات‌ها بتوانند اکثریت خود را از طریق این دور استحکام ببخشند. (منبع: الجزیره 14 نومبر 2022م) این نتایج خلاف تمام انتظارها و همه‌پرسی‌ها از آب در آمد.

6: با دقت نمودن به ایالت‌هایی‌که زیر سیطرۀ جمهوری‌خواهان قرار دارد، حاکم آن جمهوری‌خواه است و اکثریت نماینده‌‌گان و سناتوران داخلی آن از جمهوری‌خواهان می‌باشد، هم‌چنان جمهوری‌خواه باقی مانده و دموکرات‌ها نتوانسته اند دستاورد چندانی در آن باشده باشند، البته استثناهای کوچکی مانند افزایش شمار مهاجران به ویژه از امریکای لاتین وجود دارد که باعث شده در ایالتی مانند تکزاس برخی از نماینده‌گان آن، که اندک می‌باشند، طرف‌دار دموکرات‌ها شوند. اما جمهوری‌خواهان هم‌چنان بالای این ایالت‌ها تسلط تقریباً کامل دارند. برعکس این واقعیت در ایالت‌هایی‌که زیر تسلط دموکرات‌ها قرار دارد، صدق می‌کند و این تقسیمات بسیار عمیق و ریشه‌ای به نظر می‌رسد. این در حالی است که برخی دیگر از ایالت‌ها هم‌چنان میدان کشمکش میان دو طرف می‌باشد و آن را ایالت‌های  تعیین کننده می‌نامند، مانند ایالت جورجیا، اریزونا، نیوادا و پنسلوانیا. شاید نتیجۀ این انتخابات که بر خلاف تمام انتظارهای معمول و برخلاف همه‌پرسی‌ها و مطالعاتی‌که از روند انتخابات صورت گرفت، از آب درآمد، بیان‌گر این باشد که آن ایالت‌هایی امریکا که زیر فرمان پایتخت امریکا، واشنتن قرار دارند؛ دیگر به سان گذشته ایالت‌های متحد نیستند، بلکه از تفرقه در میان آن دارد صفت همیشه‌گی به خود می‌گیرد. از جانب دیگر؛ کشمکش دو حزب بر سر حکومت و منافع متفاوت شرکت‌های بزرگی‌که پشت سر این دو حزب قرار دارند، ممکن است در ایالت‌های تعیین کننده به گونۀ جدی بالا گیرد، زیرا مسلط شدن یک طرف بالای هر یک از این ایالت‌ها در این انتخابات و وضع قوانین جدیدی در آن علیه طرف مقابل و انتشار فرهنگ مخالفت با آن، این ایالت را طرف مقابل دور می‌کند و این چیزی است که برای طرف ناکام قابل قبول نخواهد بود. پس ممکن است جرقۀ خشونت در این ایالت‌های تعیین کننده زده شود و سراسر امریکا را به جانب خشونت بیش‌تر سوق دهد و به این ترتیب سیاست خارجی دولت دچار نوسان شود، حتی می‌توان گفت که از همین الآن این نوسان در آن مشاهده می‌شود؛ چنان‌چه قرار گرفتن عربستان سعودی در صف "حزب ترامپ" در مسئلۀ کاهش تولید نفت نشانۀ واضح و خطرناک این روی‌کرد به شمار می‌رود.

مهم‌ترین چیزی‌که در جریان انتخابات اخیر برجسته گردید، همین انقسام‌های داخلی بود، طوری‌که دو طرف تقریباً در میزان قدرت مساوی استند و شرایط متغیری مانند بالا رفتن بهای نفت روی قدرت آنان تأثیر ندارد، اما اینک دیدگاه‌های تعصب‌گرایانۀ حزبی با قوت تمام ریشه‌دوانده و این مسئله‌یی فوق‌العاده خطرناکی است. مسئلۀ تعصب مذکور به گونۀ واضح و روشن در انتخابات اخیر مشاهده می‌شد، چنان‌چه برخی از کاندیدان از "حزب ترامپ" حتی زنان در حالی به تبلیغات انتخاباتی می‌پرداختند که تفنگ بر شانه داشتند. شاید در روزهای آینده میان ایالت‌ها فاصلۀ بیش‌تر و قانونی شدن این فاصله به چشم خورد و احتمالاً شاهد ترک بیش‌تر غیر سفیدپوستان از مناطقی باشیم که زیر تسلط حزب جمهوری‌خواه قرار دارد و در این مناطق نظریۀ برتری سفیدپوستان ترویج داده شود.

7: با در نظرداشت آن‌چه در انتخابات میان‌دوره‌ای امریکا رخ داد، می‌تون تا حدودی بالای پیامدهای آن این چنین روشنی انداخت:

أ‌.  از آن‌جایی‌که به نظر می‌رسد امریکا خالی از افراد آگاهی است که بتوانند خالی‌گاه به وجود آمده میان دو طرف بر سر حاکمیت در واشنگتن را پر نمایند، و نیز از آن‌جایی‌که امریکائی‌ها در وابسته‌گی و صف‌بندی سیاسی تعصب روز افزون نشان می‌دهند، ادارۀ بایدن، رئیس‌جمهور برحال امریکا در دو سال آینده با موانع بیش‌تری رو به رو خواهد شد؛ موانعی‌که توسط ایالت‌های جمهوری‌خواه "سرخ" و نیز توسط مجلس نماینده‌گان در برابر آن قرار خواهد داد و این روند دولت را وادار خواهد نمود بیش‌تر از پیش به اوضاع داخلی پرداخته و از تمرکز بالای سیاست خارجی خود بکاهد.

در مورد ترامپ باید گفت که پیش از انتخابات به نظر می‌رسید که وی حزب جمهوری‌خواهان را به صورت کامل زیر تسلط خود آورده؛ اما بعد از اعلان نتایج انتخابات معلوم شد که برخی از کاندیدانی را که ترامپ حمایت نموده بود، موفق نشدند و برخی دیگر موفق شدند و این مسئله احتمالاً در انتخابات ریاست‌جمهوری که ترامپ قصد دارد برای بار دوم خودش را به نماینده‌گی از حزب جمهوری‌خواه کاندید نماید، مشکلاتی را به بار آورد.

ب‌.  شرکت‌های غول‌آسای امریکایی‌که پشت سر حزب جمهوری‌خواه قرار دارد، از نفوذ زیاد بین‌المللی برخوردار می‌باشد، چنان‌چه تصمیم اخیر عربستان سعودی برای کاهش تولید نفت این را به خوبی نشان داد. بناءً احتمال افزایش چند پارچه‌گی نفوذ بین‌المللی امریکا نیز وجود دارد؛ امری‌که باعث تضعیف جهانی امریکا خواهد شد و این مسئله‌ای نیست که بتوان آن را دست کم گرفت، چنان‌چه ارتباطات جان کری، وزیر خارجۀ پیشین، که یک دموکرات می‌باشد، سیاست‌های اعمال فشارهای حد اعظمی ادارل ترامپ با ایران را تضعیف نمود و جمهوری‌خواهان در جریان ادارۀ دموکرات بایدن با تحریک نمودن سعودی برای کاهش تولید نفت، به آن پاسخ دادند؛ پاسخی‌که اعمال فشارهای ادارۀ بایدن بالای روسیه را تضعیف نمود. این واقعیت باعث خواهد شد نفوذ بین‌المللی امریکا به دو بخش تقسیم شود و به این ترتیب، منافع جهانی امریکا نیز به دو بخش منافع جمهوری‌خواهان و منافع دموکرات‌ها تقسیم خواهد شد و در عین حال برخی از منافع استراتیژی به گونۀ منافع مشترک باقی خواهد ماند، مانند مبارزه با روسیه و چین، که در چگون‌گی پیش‌برد و سیاست‌های فرعی برای تحقق آن نیز احتمال اختلاف میان دو طرف وجود دارد.

ت‌. ادارۀ بایدن هنوز برای زیر فشار قرار دادن روسیه در قضیۀ اوکراین دو سال کامل در اختیار دارد و حتی اگر امریکا دروازۀ مذاکرات میان اوکراین و روسیه را باز نماید، بازهم به اعمال فشارهایش بالای روسیه ادامه خواهد داد تا آن را از دستاوردهای کوتاه مدت در اوکراین محروم نماید. پس روسیه هم‌چنان زیر بار تحریم‌های سنگینی‌که امریکا بالای آن اعمال نموده باقی خواهد ماند تا آن‌که امریکا بتواند دستاوردهای دیگری بیرون از صحنۀ اوکراین حاصل نماید، مانند ایجاد تضمینی مبنی بر این‌که سلاح هسته‌ای روسیه برای امریکا تهدیدی تشکیل نمی‌دهد. به نظر می‌رسد سیاست امریکا در دورۀ حکومت بایدن همین مسئله است و در صورتی‌که بایدن نتواند این دستاوردها را حاصل کند، روسیه هم‌چنان از جهان غرب و اتباع آن به دور مانده و اقتصاد آن متزلزل بوده و توان مقاومت را نخواهد داشت.

ث‌. ادارۀ بایدن موفق شد با ترسانیدن چین از کمک به روسیه، عملاً چین را از روسیه دور نگهدارد، هرچند چین و روسیه در خصوص روابط میان یک‌دیگر اظهارات بی‌اساس و بنیادی را مطرح می‌نمایند؛ اظهاراتی‌که چیزی از واقعیت امر کم نمی‌کند. باید دانست که روند این دور نگهداشتن هنوز کامل نشده به رغم آن که روسیه به وضوح می‌داند که چین پشت‌اش را خالی نموده و آن را در در رویارویی با امریکا و دولت‌های عضو ناتو تنها گذاشته، دولت‌هایی‌که کمک‌های هنگفت نظامی به اوکراین می‌فرستند و تحریم‌های بزرگ اقتصادی بالای آن اعمال نموده اند، اما چین هیچ‌گونه کمکی که بتواند مؤثر باشد برای هم‌پیمان خود نفرستاده؛ هم‌پیمانی‌که پیش از شروع جنگ اوکراین همکاری‌های دو طرف را "نامحدود" خوانده بود.

ج‌.  دولت‌های اروپای غربی نگران بودند ترامپ دوباره به قدرت دست پیدا کند، چه از طریق برگشت به ریاست‌جمهوری برای بار دوم و یا از طریق تسلط حزب‌اش بالای کانگرس؛ زیرا او سیاستی را تبنی نموده بود که بر اساس آن تاریخ "ناتو" دیگر سپری گردیده و از آن جایی‌که قدرت نظامی اروپا در رویارویی با سیاست توسعه‌طلبانۀ روسیه ضعیف می‌باشد، اروپا از برگشتن ادارۀ بایدن به اروپا خرسند گردید. هم‌چنین شرکت‌های گاز امریکا با فراهم نمودن گاز امریکا در بدل گاز روسیه برای اروپا با قیمت‌های بیش‌تر از چهار برابر قیمت گاز در امریکا، ادارۀ بایدن را زیر فشار قرار دادند و دولت‌های اروپا به آن اعتراض نمودند. بایدن خودش نیز از این شرکت‌ها انتقاد نمود و گفت که آن‌ها در جریان جنگ اوکراین سودهای بسیار هنگفتی را به جیب زده اند و هشدار داد که مالیات اضافی را بر سود آنان وضع خواهد نمود. طبیعتاً بایدن از بالا رفتن قیمت داخلی نفت نیز انتقاد می‌نمود، زیرا بالا رفتن قیمت نفت در اروپا برای او چندان اهمیتی ندارد، بلکه سیاستی را که بایدن در حال حاضر در محور آلمان رهبری می‌کند، به هدف متفرق نمودن اروپاست و این سیاست شبیه سیاست ترامپ رئیس قبلی امریکاست که بر محور "برگزت انگلیس" برای ضربه زدن به وحدت اروپا رهبری می‌نمود.

8: خلاصه این‌که معلوم شد انتخابات میان‌دوره‌ای کانگرس امریکا ابعاد و دلالت‌های زیاد داخلی و خارجی دارد و این که تسلط امریکا بر جهان باعث شده این انتخابات تبدیل به یک اتفاق جهانی شود، طوری‌که بسیاری از جهان به دلیل تأثیری‌که این انتخابات در سیاست خارجی امریکا دارد، به آن توجه و اهتمام زیاد نمودند و این‌که انتخابات مذکور را نمی‌توان با تحولات داخلی انگلیس مقایسه نمود، زیرا انگلیس به دلیل حب شدید سیادت و برتری‌جویی‌که دارد از مزدورانش می‌خواهد به آن توجه رسانه‌ای به خرج دهند.

این است واقعیت دولت‌های به اصطلاح بزرگ و آن هم اهمیت تحولات داخلی آن. هرگاه الله سبحانه و تعالی اجازۀ برپایی دولت اسلام را بدهد، راه امت اسلامی برای تأثیر بالای جهان باز شود و این امت پیام هدایت را برای جهانیان حمل نماید، آنگاست که هرگونه تحول کوچک و بزرگی که در نزد مسلمانان رخ دهد، برای دولت‌های کفار ارزش سیاسی و رسانه‌ای خواهد داشت؛ طوری‌که به تحلیل و تجزیۀ پیامدهای آن بالای خود خواهند پرداخت. دولت‌های بزرگ کفار حتی در حال حاضر نیز به هرگونه اتفاق بزرگ و کوچک در جهان اسلام توجه و اهتمام نموده و حرکت‌های اسلامی را پیوسته زیر نظر دارند. رسانه‌های وابسته به آنان می‌کوشند برخی از حرکت‌هایی را که "میانه‌رو" می‌نامند، برجسته نموده و امت را از حرکت‌های دیگری‌که مخلصانه عمل می‌نمایند، دور نمایند. این دولت‌های کفری فعالیت‌های حرکت‌های مخلصانۀ مسلمانان را شب و روز بررسی و محاسبه می‌نمایند و از مزدوران خویش می‌خواهند این حرکت‌ها را در نطفه خنثی کنند. بلی، این نگرانی‌های آنان در حالی است که هنوز دولت اسلامی، دولت خلافت، برپا نگردیده، وضعیت کفار چگونه خواهد بود، زمانی‌که امت اسلامی و توانایی‌های زننده آن زیر رهبری مخلصانه و آگاه به هدف کسب رضایت پروردگار و خدمت به منافع امت جهت داده شده و رهبری گردد؟ آنگاست که امت اسلامی به مجد و عظمت از دست داده‌اش برخواهد گشت و سستی و شکنندگی این دولت‌های به اصطلاح بزرگ برملا خواهد گردید. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَسَیَعلمُ الّذینَ ظَلَمُوا أیّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُون﴾ [شعراء: 227]

ترجمه: زود است آنانی‌که ظلم نموده اند، بدانند به چه جایی برخواهند گشت!

25 ربیع الآخر 1444هـ.ق.

19 نومبر 2022م.

 

مترجم: عبدالله دانشجو

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به جواب رفیق احمد ابوجعفر

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

و بعد؛ شیخ بزرگوارم، در نزدم سوالی است امید که شما جواب آن را بدهید:

آیا بین قول رسول الله صلی الله علیه و سلم تعارض به وجود نیامده که در خصوص طفل از اولاد مرتدین پرسان شدند... گفتند آن‌ها در آتش هستند؟ و در روایت دیگری رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند، آن‌ها و پدران شان در آتش هستند. این دو قول با این قول او صلی الله علیه و سلم در تعارض نیست؟ «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثٍ...» یعنی قلم (تکلیف) از سه کس برداشته شده است. و هم‌چنان از او صلی الله علیه و سلم ذکر شده که فرمودند: «...وَعَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ» یعنی؛ و از طفل تا بالغ شود. و یا همان‌طوری‌که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است.

پاسخ:

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

1-     در مقدمه در مادۀ 7 آمده است: «و اما فقره "ج" این ماده، بدون شک اسلام احکامی را در خصوص مرتد واضح نموده و بعضی از این احکام اینست که مرتد وقتی دوباره به اسلام رجوع نکرد، باید به قتل برسد؛ به دلیل این فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم:

«مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْـتُلُوهُ»

ترجمه: هرکس دین خود را عوض کرد، آن را به قتل برسانید.) (این حدیث را بخاری از ابن عباس روایت کرده است...)

این روایت در خصوص خود مرتد است؛ اما در خصوص اولاد مرتد که در وقت غیر اسلام تولد می‌شوند؛ یعنی وقتی مسلمان مرتد شده و کشته هم نشده و به دین دیگری رفته و مرتد شده است؛ مثل این‌که مسلمان نصرانی یا یهودی و یا مشرک شده و در این حالات برایش اولاد تولد می‌شود؛ در حالی‌که او شخص به حالت ارتداد است، برایش تولد می‌شود؛ پس این اولادها نصرانی، یهودی و یا مشرک تولد می‌شوند. سوال اینست که آیا این اولادها و اطفال در این حالت مرتد هستند و با آن‌ها معامله مرتد صورت می‌گیرد؟ و یا این‌که پیرو همان دینی‌ هستند که این اولادها بر آن تولد شدند؟

پاسخ این است: اولاد مرتدینی‌که قبل از ارتداد پدرش تولد شده قطعاً مسلمان حساب آمده؛ اما وقتی پدرشان را در ارتداد پیروی کردند، در آن وقت با آن‌ها معامله ارتداد صورت می‌گیرد. در صورتی‌که بعد از ارتداد پدرشان از زن کافره و یا مرتده‌ تولد شوند، این‎ها کافر پنداشته می‌شوند و مرتد شمرده نمی‌شوند و با این‌ها همان تعامل صورت می‌گیرد که با اهل آن دین صورت گرفته است؛ پس هرکس که از پدر و مادر مرتد بعد از کفرشان از زن کافره و یا مرتده به دنیا آمد، محکوم به کفر است؛ زیرا او از پدر و مادر کافر به دنیا آمده است؛ مثلاً اگر پدر و مادر آن طفل یهودی و یا نصرانی شده بود؛ یعنی از اهل کتاب بود، با آن طفل مانند اهل کتاب معامله می‌شود و اگر مشرک شده بودند، با اولاد آن‌ها نیز معامله مشرکین صورت می‌گیرد. به دلیل این روایتی‌که از ابن مسعود روایت شده است:

«أَنَّ النبيَّ لَمَّا أَرَادَ قَتْلَ أَبِيكَ (عقبة بن أبي معيط) قَالَ مَنْ لِلصِّبْيَةِ قَالَ النَّارُ»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم وقتی اراده قتل پدرت "عقبه ابن ابی معیط" را نمود، گفت طفل چی می‌شود، گفت آتش.

این روایت را ابو داود و حاکم روایت نموده و ذهبی نیز آن را موافقت کرده است و در روایت دار قطنی آمده است: «النَّارُ لَهُمْ وَلأَبِيهِمْ» یعنی آن‌ها و پدران شان در آتش اند. و هم‌چنان در صحیح البخاری در باب اهل الدار از کتاب جهاد از ابن عباس از صعب ابن جثامه ثابت شده که گفت:

«مَرَّ بِيَ النَّبِيُّ بِالأَبْوَاءِ - أَوْ بِوَدَّانَ - وَسُئِلَ عَنْ أَهْلِ الدَّارِ، يُبَيَّتُونَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَيُصَابُ مِنْ نِسَائِهِمْ وَذَرَارِيِّهِمْ، قَالَ : هُمْ مِنْهُمْ»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه و سلم از منطقه ابواء و یا ودان بود که از نزدم گذشتند و از اهل خانه پرسان کردند که ایشان از مشرکین هستند و از طرف شب بر آن‌ها شبیخون زده می‌شود و زنان و اطفال شان نیز ضرر وارد می‌شود و یا کشته می‌شوند، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند که آن زنان و اطفال نیز از جملۀ آن‌ها محسوب می‌شوند.

پس هر کسی از پدر و مادر کافر تولد شود کافر پنداشته می‌شود و حکم آن حکم کفار است. بناءً کسانی‌که از اسلام مرتد می‌شوند و از جملۀ فرق و گروه‌های غیراسلامی می‌شوند، مانند دروزی‌ها، بهائیه و قادیانیه با آن‌ها مانند مرتدین معامله نمی‌شود؛ زیرا آن‌ها مرتد نیستند که با آن‌ها مانند مرتدین معامله شود؛ بلکه پدران شان کسانی هستند که مرتد شدند و با آن‌ها معامله مرتد صورت گرفته و این مردم از پدر و مادر کافری به دنیا آمدند؛ پس با این‌ها تعاملی صورت می‌گیرد که با سائر کفار صورت گرفته است و به دلیل این‌که این مردم مرتد نشدند، یعنی به دینی از ادیان اهل کتاب نرفتند، یعنی به سوی نصرایت و یا یهودیت نرفتند، با این‌ها مانند مشرکین معامله می‌شود؛ پس ذبح این مردم خورده نشده و زنان شان نکاح نمی‌شود؛ زیرا غیر مسلمانان یا از جمله اهل کتاب شمرده می‌شوند و یا از جمله غیر اهل کتاب؛ یعنی مشرکین هستند و گروه سومی ندارد. به همین دلیل، رسول الله صلی الله علیه و سلم از مجوس هجر از روایت حسن بن محمد بن حنفیه آمده است که گفت:

«فَمَنْ أَسْلَمَ قُبِلَ مِنْهُ، وَمَنْ لَمْ يُسْلِمْ ضُرِبَتْ عَلَيْهِ الجِزْيَةُ، غَيْرَ نَاكِحِي نِسَائِهِمْ وِلاَ آكِلِي ذَبَائِحِهِمْ»

ترجمه: کسی‌که اسلام آورد، اسلام آن پذیرفته شود و کسی‌که اسلام نیاورد، بر آن جزیه تعیین شود، زنان شان به نکاح گرفته نشده و ذبائح شان خورده نشود. حافظ در روایت گفته که عبدالرازق و ابن ابوشیبه تخریج نموده؛ در حالی‌که این روایت مرسل و جید الاسناد است.

ذریه و اولاد آن کسانی‌که از اسلام مرتد و نصرانی شدند، مانندی‌که فعلاً عائله شهاب در لبنان هستند، پدرشان مسلمان بودند، به نصرانیت مرتد شدند و ذریه شان به نصرانیت برگشتند، با این‌ها و مانندشان مانند اهل کتاب تعامل می‌شود.» پایان.

از این مسئله حکم اولاد آن‌هائی‌که از پدر و مادر کافر تولد می‌شوند، معلوم می‌شود که با آن‌ها به اساس دین پدران‌شان تعامل می‌شود؛ مگر آن‌که مسلمان شوند...

2- قبلاً به تاریخ 22 جولای 2011م مثل همین سوال را جواب داه بودیم که بخشی از جواب آن سوال به گونۀ ذیل آمده بود: «تناقضی نیست، اول در خصوص فرزندان صغیر کفار است که بر کفرشان می‌میرند؛ پس فرزند هر والدین کافر، کافر است و حکم آن حکم کفار است؛ چنانچه در دو حدیث ابن مسعود و ابن عباس آمده که شما نیز این دو حدیث را در سوال خود ذکر کردید، طبعاً این حالتی است که فرزند کافر در حالت کفر قبل از بلوغ و اسلام آوردن بمیرد... اما حدیث ابوداود اختصاص به مسلمانان دارد؛ پس کسی‌که از مسلمانان صغیر باشد، وقتی بلوغ شود مکلف به احکام شرعی می‌شود و هم‌چنان شخص خواب وقتی بیدار می‌شود و دیوانه وقتی به هوش می‌آید...» پایان.

3- برای معلومات بیش‌تر باید گفت که در این خصوص بعضی نظریات دیگری نیز وجود دارد که این حکم را تنها متعلق به دنیا می‌سازد؛ اما در آخرت حکم ایشان به الله متعال تعلق دارد و از جملۀ این نظریات موارد ذیل است:

ا– نووی در شرح صحیح مسلم (در جلد 12 صحفه 55) می‌گوید که حکم اولاد کفار در دنیا مانند حکم پدران‌شان است؛ اما در صورتی‌که قبل از بلوغ فوت شده باشند، در آخرت در خصوص‌شان سه مذهب است؛ مذهب صحیح اینست که آن‌ها در جنت هستند. مذهب دوم اینست که ایشان در آتش هستند و مذهب سوم به صورت قطعی نظر نمی‌دهد. (الخطیب علی متن ابی شجاع جلد 2 صفحه 256) را نگاه کن.

ب- نیل الاوطار در جلد 11 صفحه 465 چنین آمده است: «باب پیروی طفل از والدینش در کفر و کسی‌که از آن‌ها مسلمان می‌شود و صحت اسلام طفل ممیز 3224-(از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است:

«مَا مِنْ مَوْلُودٍ إلَّا يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ، فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَيُنَصِّرَانِهِ أَوْ يُمَجِّسَانِهِ، كَمَا تُنْتَجُ الْبَهِيمَةُ جَمْعَاءَ هَلْ تُحِسُّونَ فِيهَا مِنْ جَدْعَاءَ؟»

ترجمه: هر نوزادی بر فطرت به دنيا می‌آيد؛ اما والدينش او را يهودی، نصرانی يا مجوسی بار می‌آورند. همانگونه كه نوزادِ حيوان هنگام ولادت، صحيح و سالم است؛ آیا ديده‌ايد حيوانی گوش بريده به دنيا بيايد.

سپس ابوهریره می‌گوید «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» فطرت الله سبحانه و تعالی که مردم را بر آن آفریده است. الْآيَةَ. (متفق علیه) و در روایت متفق علیه هم‌چنان آمده است که گفتند یا رسول الله از کسی‌که در حالت صغارت فوت می‌شود، خبر بده، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا عَامِلِينَ» یعنی الله سبحانه و تعالی به آنچه که هستند، عالم‌تر است. در حدیث ابوهریره دلیل بر اینست که در حین ولادت اولاد کفار بر آن‌ها حکم اسلام می‌شود و وقتی طفل در دار اسلام بدون پدر و مادر یافت گردد، مسلمان می‌باشد؛ زیرا طفل به واسطۀ پدر و مادرش یهودی، نصرانی و مجوسی می‌گردد و وقتی پدر و مادرش گم شدند؛ پس آن طفل بر آن حالتی باقی می‌ماند که تولد شده که همانا حالت اسلام است.

این فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه و سلم «اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا عَامِلِينَ» دلیل بر اینست که وقتی کفار در حال صغارت فوت شوند، احکام شان در نزد الله سبحانه و تعالی بوده و معیین نیست؛ بلکه وابسته به عملی است که اگر او شخص زنده گی می‌کرد، آن را انجام می‌داد.» پایان.

به هر حال نظر ما چیزی است که در شمارۀ 1 و 2 ذکر شده و الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است.

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه