جمعه, ۰۹ شوال ۱۴۴۵هـ| ۲۰۲۴/۰۴/۱۹م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

آموزش و نقش آن در نابودی خلافت

(ترجمه)

کشورهای اروپایی به ویژه انگلیس و فرانسه، بعداً امریکا موفق شدند تا دولت اسلامی(خلافت عثمانی) را نابود سازند؛ سپس دولت های کفری برای تقسیمات سرزمین های اسلامی موافقت نمودند و نیز ایشان برای رسیدن به این اهداف شوم شان راه های مختلفی؛ از جمله آموزش را به پیش گرفتند تا از این طریق تهاجمات فرهنگی شان را به نام علم و دانش انجام دهند. آن ها هزینه های هنگفت را به این منظور تخصیص داده و برای این ماموریت شان یک اردوی تازه نفس، مستشرقین، معلمان و کشیش ها را استخدام نموده و ضمناً استانبول و بیروت را به عنوان دو مرکز اصلی شان قرار دادند که بعداً قاهره و سرزمین های شمالی افریقا، ساحه ی قابل توجه شان گردید.

باوجود اختلافات در روش های سیاسی اروپا و امریکا در رابطه به منافع بین المللی شان، آن ها برای رسیدن به اهداف شان توافق به این داشتند که فرهنگ غربی را در شرق گسترش داده، شک و تردید را در میان مسلمانان در رابطه به دین شان ایجاد نمایند. بنابر این، آن ها خواستند تا فرهنگ امت مسلمه را برای شان بی ارزش ساخته و تاریخ شان را تحقیر نمایند.

فعاليت های مبلغین مذهبی به ویژه پس از تاسیس مرکزشان در بیروت در سال ۱۸۲۰م، به سرعت گام های را برداشتند. ایلی اسمت، یک تن از مبلغین مذهبی امریکایی مشغول فعالیت های آزاد و داوطلبانه ی خویش بوده و نیز از ماموریت اش در چاپ مطبوعات درمالتا نظارت می کرد. او و همسرش یک مکتب در بخش زنان را در بیروت افتتاح نمودند و در مجموع هرچیزی دیگری را با تمرکز به کار خویش در بیروت متوقف کردند. مبلغین، فعالیت های خویش را بطور آشکار در درون برنامه های آموزشی با تمرکز به زبان عربی ادامه دادند تا این که آن را از قرآن مجید جدا سازند.

این یک مکان گسترده برای بازگشت زبان عربی به نخستین توصیف آن که با ارایه هنرهای ادبی و قدیمی آن و صدور کتاب ها و نوشته های عربی که نقش بارزی را در انحراف مردم نسبت به غرب و افکارشان بازی کرده بود، می باشد. به این منظور، آن ها یک مسیحی(نفیس الیاجزی وپدر الکیکو) را از میان کسانی که از مرکز بیروت نظارت نمودند و باورهای اسلامی و مفاهیم آن را مورد هدف قرار داده، استخدام کردند.    

این موارد نتایج بسیار فجیع را بار آورد که تاثیرات گسترده یی را در از بین بردن روابط امت مسلمه با اسلام، معاملات اجتماعی، طرز زنده گی و نابودی دولت اسلامی داشته و نیز افتتاح مدارس عیسوی و پوهنتون های مربوط به آنان؛ مانند: دانشکده ی شناخته شده در پوهنتون "Joseph Jesuit" و دانشگاه پروتستان امریکایی در سال ۱۸۶۶م، افتتاح گردید که امروز به نام پوهنتون امریکایی بیروت مشهور است، تاثیراتی را برجا گذاشت و این دانشگاه ها زشت ترین مبارزه یی را بر ضد ایدیولوژی اسلام و تاریخ امت مسلمه راه اندازی نمودند.

وضعیت این دو کشور، سوریه و فلسطین، مشابه با وضعیت موجوده در سرزمین شام بود و فرانسه با دلگرم ساختن ابراهیم پاشا و نظر به پیشنهاد ایشان بر این دو سرزمین نفوذ کرد. قبل از مبلغین مذهبی و فرانسه، دروازه های سوریه و فلسطین بصورت گسترده باز بود. انگلیس ها و امریکایی ها یک استقبال گرم را از طرف دولت شان دریافتند و برای شان اجازه دادند تا به هر طرف که میل دارند آزادانه می توانند بروند؛ مکتب باز کنند، کتاب چاب نمایند و می توانند آن ها را به زبان عربی بنام دانش و فرهنگ ترجمه نمایند.

استانبول، که بعدها بسیار صدمات را متقبل گردید و بسیاری از کسانی که فرهنگ اسلامی شان را حفظ کردند، آن ها کسانی بودند که دور از نظارت دولت قرار داشتند. طوری که مربوط به وزارت اوقاف دولت عثمانی نبودند. در نتیجه، مکاتب و موسسات تاسیس گردید و رسالت مبلغین ادامه داشت تا این که شک و تردید را در رابطه به احکام و افکار اسلامی ایجاد نمایند. از یک زاویه دیگر، قانون برای اصلاحات برنامه های آموزشی دولت عثمانی صادر گردید، این که دانش شان را در اروپا توسعه دهند و دروازه های فرانسه و انگلیس برای دانش آموزان مسلمان بصورت گسترده باز بود و آن ها در صدد این بودند تا دانش آموزان را ملبس و یا تحت تاثیر سبک غربی، پیشرفت مادی و طرز زنده گی غربی قرار دهند. آن ها را علاقه مند برای مبارزه با اصلاحات آموزشی در هریک از ولایات دولت اسلامی ساختند.

در سال ۱۸۷۶م، یک قانون برای آموزش سطح اولیه اطفال بطوری اجباری صادر گردید و آن طوری بود که آموزش بصورت رایگان برای این اطفال ارایه می گردید. سپس مدارس سیکولار در کنار مدارس مذهبی که توسط حلیمه مدیریت می شد، به وجود آمد. دولت عثمانی موضوع آموزش غیر مسلمانان را تضمین نمود و بسیاری مکاتب برای عقاید مختلف تاسیس گردیدند و این مدارس بودند که توسط گروه های مذهبی غیر اسلامی تاسیس و تحت اداره دولت کار می کردند.

سپس مدارس مذهبی گام های ابتدایی شان را برای عیسوی سازی امریکایی، اتریشی، فرانسوی، انگلیسی، جرمنی و ایتالوی گذاشت که تعدادی از شهرها را در داخل دولت عثمانی باز نمود. ضعف دولت عثمانی منجر به باز نمودن تعدادی زیادی از این گونه مدارس بدون مقررات گردید؛ طوری که این مدارس نقش برازنده یی را در نابودی خلافت ایفا نمود.

سامویل زویمر یک مبلغ مذهبی امریکایی هنگامی که همکاران خود را در برگزاری کنفرانس القدس دعوت نمود، گفت: «ای برادران! درین سه قرن همه برنامه های آموزشی را در داخل دولت اسلامی حمل کردیم. ای همکاران! این همه نتیجه زحمات شماست و شما یک نسل را آماده کردید که الله را نمی شناسد و نمی خواهند کسی را بشناسد و در حقیقت شما مسلمانان را از اسلام خارج ساخته اید.»

هم چنان با به قدرت رسیدن مصطفی کمال، فوراً دستورش را در ترکیه صادر نمود و یک کمپاین بی رحمانه یی را در مورد برنامه های آموزشی مدارس که مطابق به شریعت اسلامی و عربی بود، راه اندازی نمود. وی آموزش اسلامی را لغو کرد، در برابر امت مسلمه جنگید و نیز زبان عربی را به لاتینی مبدل ساخت و سیاست های سیکولاری را در امر آموزش در درون دولت تحمیل نمود.

زمانی که محمد علی پاشا پس از در دست گرفتن اداره مصر در سال های ۱۸۰۵الی ۱۸۴۲م، کمپاین مبارزاتی اش را علیه آموزش اسلامی برپا نموده و خودش را از دولت عثمانی جدا ساخت. وی از لحاظ سیاسی توسط فرانسه با یک شیوه نامعلوم حمایت می گردید. محمد علی پاشا لبنان و سوریه را اشغال نموده و به طرف اناتولی پیشروی نمود و نیز آموزش در الازهر، کتاب های آموزشی، قرآن و کتاب های محلی در شهرها و قریه ها را که خارج از محدوده نگرانی و علاقه او بود، واگذار نمود. نگرانی عمده آن درمورد نظام آموزشی مدرن بود تا این که یک ارتش قوی را تنظیم نموده و درمقابل دولت عثمانی به مبارزه بپردازد.

درآن زمان، او در جستجوی تعیین مدیران آموزشی فرانسوی و انگلیسی بالای مکاتب مصر بود تا این که بتواند بطور مستقیم از عملیات آموزشی نظارت کند و ایشان شایسته گی های محلی را در داخل پروگرام های خارجی آماده کنند تا این که در آینده به عنوان پیشگامان اصلاحات آموزشی مطرح شوند و نیز تعدادی شاگردان را بخاطر آموزش به اروپا فرستاد. رفاه التاتوی یک نمونه یی از آن ها است که کتابی زیر عنوان "یک نمای از پاریس" را نوشت. وی برگشت اش را از فرانسه دراین کتاب نوشته کرده که در آن از زنده گی فرانسوی اش در تمام عناصر منحصر به فرد ستایش کرده است.

محمد علی پاشا و فامیلش در حفظ آموزش مدنی، به حاشیه راندن آموزش الازهر اقدام نموده، آن را جدا ساختند و هدف اصلی سیاست شان این بود تا این که مصر را جزء از اروپا بسازد؛ مانند پسر اسماعیل که می گفت: «او مطمین بود که هیچ گاه تغییر نمی آید؛ مگر این که نظام آموزشی غربی باشد.» پس آن ها در مصر یک جنگ سیکولاری را علیه اسلام و فرهنگ اسلامی بنام پیشرفت علم و دانش بخصوص پس از اختلاط زن و مرد درآموزش و نفوذ برنامه های درسی توسط فرهنگ غربی درعلوم هنر، ادبیات و تاریخ به راه انداخته و انجام دادند.

مفکوره های محمدعبده و سید جمال الدین افغانی نقش بسزای در امر تدریس و آموزش با تاثیر فرهنگ غربی بخصوص از انگلیس را در مصر داشت. قاسم امین نویسنده یی مصری کتاب آزادی زنان به کمک محمد عبده بخصوص پس از این که وی به عنوان شاگرد به فرانسه اعزام شد و به پوهنتون مونپلیر ثبت نام کرد، پشتبانی نمود. در سال ۱۸۸۵م، زمانی که دوباره برگشت و کاملاً با اندیشه غربی اشباع شده بود. وی در کتاب، مقالات و نوشته هایش بالای حجاب، چند همسری و ارث انتقاد نمود و برای افکار غربی(آزادی های نامحدود) فضای سازی گسترده یی نموده بود. سپس طه حسین و لطفی السید سهم بزرگی در انتقال و گسترش اندیشه سیکولاری داشتند.

ابراهیم پاشا تحت تاثیر محمد الپاشا قرار گرفته بود؛ بنابر این او در جستجوی تغییر در پروگرام آموزشی در دو منطقه، سوریه و لبنان، بود. برنامه آموزشی را در مصر ترتیب داد که از پروگرام های آموزشی فرانسه گرفته شده بود. این یک فرصت طلایی را برای مبلغین به ارمغان آورد تا در حرکت آموزشی با یک روش باز و آشکارا در سرزمین شام اشتراک نمایند.

باوجود این همه، در داخل دولت عثمانی یک اختلاف بزرگ بین آموزش مدنی و آموزش مذهبی بود که این اختلاف در نتیجه غفلت از علوم شریعت اسلامی، مدارس قرآنی و دانشگاه های قدیمی اسلامی؛ مانند: الازهر و زیتونه بود که ضمناً این مراکز تمرکز شان را بالای آموزش مذهبی محدود ساخته بود. طوری که شاگردان به خارج فرستاده شدند، سپس آن ها کسانی بودند که موقف هایی را در نهادهای دولتی اشغال نمودند؛ بخاطری که آن ها از آموزش مدیریت و توسعه برخوردار گردیده بودند.

در سال ۱۸۷۲م و در دوران خدیو اسماعیل یک قانون خاص برای اصلاح و تنظیم الازهر صادر گردید و در بند دوم این قانون ذکر گردیده بود که: «این ۱۱ مضمون: فقه، اصول دین، توحید، حدیث، تفسیر، صرف و نحو، معانی، بیان، بدیع و منطق در الازهر تدریس گردد.» در آن زمان، مبارزات پی در پی سیکولاریزم علیه سرزمین های اسلامی ادامه داشت و آن ها از آموزش به عنوان یک سلاح فرهنگی از داخل برای از بین بردن سنگر مستحکم امت استفاده نمودند و نیز غرب توسط  فعالیت های مستشرقین و مبلغین بالای برنامه های آموزشی تسلط یافت. در کنار این که به ترویج عقیده ی جدایی دین از زنده گی با استفاده از کلمه علم پرداختند.

این تا حدی زیادی در جریان سقوط خلافت در سرزمین های اسلامی گسترش یافت و غرب خودشان را در میان امت بی نظیر دریافتند. بنابر این، دشمنی که عمیقاً در نفس شان نفوذ کرده بود و کینه توزی که در قلب شان حک شده بود بر ضد اسلام بود. از یک طرف مصیبت در میان امت بسیار بزرگ بود و از طرف دیگر استعمار فرهنگی در جنبه های مختلف صورت گرفت. مبلغین مذهبی در سال ۱۹۱۰م، در کنفرانس ادینبورگ گرد هم جمع شدند و کمیسیون سه گانه یی به تاریخ ۱۷ جون ۱۹۱۰م، از فعالیت های مکتب توسط مبلغین-آموزش در رابطه به زنده گی ملی عیسوی- بررسی نموده و گفت که: «این نظر مصرانه سفیر عالی رتبه به ترکیه بود که موسسات آموزش عالی به تصفیه مسئله شرق نسبت به این که آن را به تمام قدرت های اروپایی ارتباط دهند پرداخته اند.»    

فرانسه ی استعمارگر در مراکش بطور مستقیم به دنبال نظارت از آموزش با توجه به زمین حاصل خیزی که برای کاشتن تخم فرانسوی اش(جنگ با زبان عربی) بود، تا این که فرانسوی را جای گزین آن نمایند؛ طوری که باید مردم مراکش سرکوب شوند و آن ها را از ریشه، تمدن و فرهنگ شان که با گسترش اسلام در ارتباط بود، جدا نمودند.

جنرال لایوتی تبعه فرانسه مقیم در مراکش در طول اقامت اش در سال ۱۹۲۱م، گفت: «عربی یکی از عامل در میان عوامل برای انتشار اسلام است، بخاطری که آموزش قرآن با این زبان تکمیل است. این در حالی است که منافع ما حکم می کند که بربرها را خارج از اسلام توسعه دهیم.» در نتیجه تعصب زبانی را براه انداختند که ازین طریق می توانند زبان فرانسوی را گسترش دهند و زبان عربی را کم رنگ جلوه دهند.

این موضوع در جریان دوره استعمار توسط جورج هاردی مدیر آموزش تکرار شد و او گفت که: «طوری که مضامین عمومی در آموزش نفوذ می کند، بعداً این آموزش بصورت طبیعی به زبان فرانسوی مبدل خواهد شد و از آن طریق ما قادر خواهیم بود تا شاگردان خود را برای فراگیری دانش به فرانسه بفرستیم و تاریخ باید آن ها را با مفکوره در مورد بزرگی فرانسه گواهی دهند.»

الجزایر، شرح آن در یکی از گزارش های فرانسه(کمیته قرضه استثنایی) در سال ۱۸۴۷م، ذکر گردیده است که: «ما مکتب را ترک نمودیم تا فرو پاشید و ما آن را سقوط دادیم و در اطراف ما روشنی فروزان بود، به این معنی است که ما یک جامعه اسلامی را به یک جامعه نادان تر و وحشیانه تر از هر زمان قبل که می شناسیم مبدل ساختیم.»

قبل از این که اشغال فرانسه در الجزایر توسط "ده چی مقام" مسوول در امر آموزش بیان گردید که سطح آموزش در الجزایر رایج گردیده بود و او گفت که: «مکاتب در الجزایر و شهرهای داخلی و حتی در میان قبایل بسیار زیاد مجهز و کامل بود.» بطور مثال: در شهر الجزایر برای هر مسجد یک مکتب بود و آموزش در آن بطور رایگان ارایه می گردید. این در حالی بود که استادان مزدشان را از درامد مسجد بدست می آوردند و نیز در میان استادان شان پروفیسورانی روشن فکر نیز وجود داشت که قبایل اعراب را به سمت آموزش سوق می دادند.

به همين دليل، جستجوی اشغال با بستن بسیاری از مکاتب، تیر اندازی بالای استادان، مبارزه با زبان عربی ادامه داشت و شاگردان را به خارج از محیط و فرهنگ اسلامی و بی سوادی و جهل سوق می داد. علاوه بر این، یک قانون صادر گردید تا زبان عربی را نابود ساخته و مدارس قرآنی را در یک سیاست ایتلافی و بعداً سیکولاریزم نابود کنند. استعمار تمام توانایی شان را به منظور استراتیژی استعماری شان به خرچ دادند؛ طوری که آن ها قادر به تشکیل یک گروه الجزایری بودند و کسانی که باورمند اصلیت فرانسوی شان بودند؛ مانند: سید الفاسی، ربیع  الذننتی و فرهت عباس، این ها کسانی بودن که از امت جدا شده، بخاطر نشر و فرهنگ غربی کار می کردند و از طریق سیاست آموزشی به فرهنگ اروپایی پیوستند.

سپس معلم فرانسوی نقش پیشگام را در این زمینه در تونس انجام داد تا خود مزیت تمدن غرب را چشیده و نسل جدید را نیز در تقلید از اروپایان هدایت نماید و آن ها را از میراث شان که این امت با استقامت است، منکر سازند. این چیزی است که استعمارگران را قادر می سازد تا پروژه های استعماری شان را توسط نسب پیروان زبان فرانسوی شان در موقف هایی که بتوانند زمینه استعمار را برای آن ها مساعد سازند تطبیق نمایند.

این چیزی است که به صراحت و بدون ابهام توسط مستشرق فرانسوی "جود فریوی" ذکر گردید که او گفت: «همه بدین معنی است که تحت اقتدار ما باید با زبان عربی و اسلام مبارزه صورت گیرد.» بورقیبه، رئیس جمهور تونس پس از استقلال خیالی عموماً بطور واضح دنبال سیکولار ساختن برنامه آموزش بود تا این هویت اسلامی جوانان را با توجه به شرایط مورد هدف قرار داده بود؛ چیزی را که او اظهار داشت این بود: مصطفی کمال را به عنوان الگوی فوق العاده خود باید قرار داد.

هیچ چیزی مخرب تر از تدریس برنامه های آموزشی در مکاتب دولتی نبود که کاملاً توهین آمیز و زهر آلود درمورد آن چه که با اسلام، تاریخ و تمدن اسلامی ارتباط داشت، بود. چنان که برای پوهنتون زیتونه مطرح ساختند که نخستین پوهنتون اسلامی باشد که درج تاریخ اسلام گردد. پوهنتون زیتونه پس از رسیدن بورقیبه به قدرت نخستین هدفش قرار گرفته، آن را مسدود ساخت و ملکیت اش را بصورت بنیادی در اموال میراثی و بخشش ضبط نمود و نیز فراغت آن را رد و برنامه های آموزشی آن را باطل ساخت. این همه تحت بهانه ایجاد وحدت برنامه های آموزشی صورت گرفت.

اهداف غرب با استفاده از برنامه های آموزشی و شامل کردن آن، نقش مهمی را در از بین بردن خلافت ایفا نمود و پس از دست دادن دولت، نسل مسلمانان را با توجه به این که از عقیده ی اسلامی، مسیر فکری امت و تمدن آن انحراف کرده، کنترول می گردید.

نویسنده: نسرین بوزفیری

 نوشته شده برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

سیستم تعلیمی افغانستان درگیر جنگ میان سیکولاریزم و اسلام

(ترجمه)

افغانستان یکی از بی بضاعت ترین کشورهای جهان است که از سوی امریکا استعمار شده و درحال حاضر فقر، ویرانگری، عدم توجه به صحت عامه و نبود امنیت دراین مملکت بی داد می کند. رهبران غرب با اهداف سیکولاریزم درافغانستان گام نهاده و هدف خویش را رهایی این مملکت از مصیبت معرفی کردند، اما به جز از جنگ و فجایع چیزی را به ارمغان نیاوردند. جوانان مظلوم نیز دراین کشور بی خبر از این که تحت سیطره استعمار قرار گرفته اند، غرق در رویای پیشرفت و ترقی، آموزش و پروش می باشند. آن ها باید به زودی از این خواب غفلت بیدار شده و بدانند که در حال حاضر دراین کشور، به دست آوردن تعلیم و آموزش درست که آن ها را بتواند به ترقی و اقعی برساند ناممکن است. سیستم تعلیمی فعلی افغانستان کاملاً در تناقض با سیستم تعلیمی نظام اسلام و عصر خلافت قرار دارد. زیرا در زمان خلافت اسلامی هدف از سیستم تعلیمی برای نسل جوان، دست یافتن به یک نهضت و ترقی واقعی درجامعه بود.

با توجه به این موضوع، گفته می توانیم که از طریق سیستم تعلیمی می توان یک ایدیولوژی را درجامعه انتشار داده و از آن حفاظت کرد. به این ترتیب بسیار مهم است و باید بدانیم که سیستم تعلیمی موجود درجامعه چه هدف و تاثیری دارد.

سیستم تعلیمی موجود درافغانستان نیز مانند سیاست افغانستان پوچ و بی معنی است. در دوران رژیم طالبان، تعلیم درقدم نخست صرف برای مردان بوده و هدف اساسی تعلیم؛ آموزش قرآن کریم بود که به دیگر مضامین توجه چندانی نمی شد و آموزش درمکاتب دینی و مدارس صورت می گرفت. بعد از شکست رژیم طلبان و روی کار آمدن دولت موقت به رهبری حامد کرزی، متخصصان افغان به همکاری متخصصان غربی نظام تعلیمی را درافغانستان تغییر داده و کوشیدند تا تهداب سیستم تعلیمی را سیکولار ساخته و به این ترتیب به اصلاح سیستم تعلیمی بپردازند. هدف از این تغییر مترقی نشان دادن سیستم تعلیمی در نظام سیکولار بود.

سازمان های سیکولار نیز از این تغییرات حمایت نموده و دراین میان خود را به عنوان کمک رسان به افغانستان وانمود می کردند و می کوشیدند که بسیاری از مسایل مذهبی را از برنامه های درسی و مواد آموزشی حذف کنند. دلیل شان برای حذف این مسایل چنین بود که این مسایل بر بنیاد رسم و رواج ها، مذهب و تعصب جنسیتی(جندر) به وجود آمده و باید از بین برده شود تا جامعه و زنده گی افغان ها به سوی پیشرفت و ترقی تغییر یابد.

هدف اصلی و اساسی این تغییرات از سوی غرب به همکاری دولت افغانستان درسیستم درسی این است تا سیستم تعلیمی افغانستان را بسوی سیکولاریزم تحریک نموده و از این طریق فضای جامعه و جوانان افغان را تغییر داده و از آن ها برده گانی برای دموکراسی بسازند. زیرا هدف سیکولاریزم درسیستم تعلیمی این است که جامعه را از ارزش ها و مدارس اسلامی دور ساخته و بسوی ارزش ها و موسسات غیر اسلامی نزدیک بسازد، که این همه به یک روند تاریخی ارتباط می گیرد که در نتیجه آن، مذهب ارزش خود را در فرهنگ و جامعه از دست داده و نقش مذهب محدود می گردد. اما در اسلام مانند جامعه غرب جدایی دین از زنده گی روزمره وجود نداشته و اسلام تمام امور زنده گی را تحت پوشش قرار داده و برای تمام  بشریت نظام بدیل واقعی ارایه می دارد.

اسلام یگانه دینی است که مسلمانان دراعمال روزمره و تمام مسایل زنده گی خود(حلال و حرام) آن را معیار می گیرند. اما بر خلاف اسلام، سیکولاریزم مذهب را یک مسئلۀ شخصی، انفرادی و آزاد تنظیم کرده که به زنده گی اجتماعی و مسایل تعلیمی باید دخالت نداشته باشد.

دشمنان اسلام سیستم سیکولاریزم، دموکراسی و برابری جنسی را منحیث بنیاد آزادی، صلح وترقی درافغانستان معرفی کرده و جوانان را بسوی این افکار تشویق می نمایند تا اسلام را به عنوان موضوعی جدا از تعلیم بپندارند.

این دشمنان برای تحریک کردن سیستم تعلیمی افغانستان بسوی سیکولاریزم شدن از تکنیک های مختلف استفاده کرده و می کوشند تا جوانان را از نظام اسلام که منحیث نظام زنده گی شان می باشد، دور بسازند.

در دهه های گذشته برخی از کمک کننده گان غربی توجه خاصی را برای حذف مسایل عقیدوی از مواد درسی نموده؛ چنان چه سازمان های غیر دولتی  وسازمان های بین المللی(USAID) در پروپوزل های خود، در جولای ۲۰۱۶م چنین نشر کرده اند که آن ها یک سیستم قوی آموزشی درافغانستان می خواهند. این پروسه را حمایت می کنند که متشکل از استادان با ظرفیت، مواد آموزشی با کیفیت و روش های استندرد می باشد تا آن ها بتوانند ارزش های دموکراسی را درجامعه برپا کنند، و از این طریق جامعه را به پیشرفت برسانند.

  وزارت معارف به کمک "پروگرام آموزش اساسی برای افغانستان"(BEPA) گنجاندن موضوعات صلح وجندر را در سیستم درسی بسیار جدی گرفته وموضوعات؛ چون: جندر، بازار آزاد، جهانی شدن و مدرن شدن را درکتاب های مکتب جای داده و مواردی؛ چون: اسلام، اسم الله، جهاد و... را حذف کردند.

آن ها فکر می کنند که این تدابیر می تواند اسلام را صرف به یک عبادت شخصی بدل کند و جوانان را نیز از اسلام دور نگه دارند.

موضوعات دینی درسیستم تعلیمی افغانستان صرفاً محدود به حفظ آیات بدون عمل و خواندن ترجمه می باشد. اما برعکس توجه خاص به زبان انگلیسی و مسایل دیگری از این قبیل است که به همین ترتیب زیادتر مضامین به انگلیسی و دری کتابت شده آموزش داده می شود.

از زمانی که جنگ امریکا درافغانستان دراکتوبر سال ۲۰۰۱م آغاز شد، پروگرام انکشافی دولت امریکا(USAID) کم از کم ۸۶۸ میلیون دالر برای سیستم تعلیمی درافغانستان کمک نموده و صرف بخاطر این که این سیستم را تحت تاثیر خود آورده و جوانان را اغوا نماید.

سازمان های غیر دولتی نیز از مکاتب مذهبی برای ترویج افکار سیکولاریزم دربین جوانان کار گرفته علاوه براین، از  رسانه ها، انترنت، شبکه های مجازی واجتماعی، آموزش زبان خارجی وترویج کتاب های خاص به عنوان ابزار استفاده نموده تا جوانان را به دنیای خارج از افغانستان آشنا بسازند. هم چنان به آن ها چنین وانمود کنند که گویا از این طریق به سعادت و ترقی می توانند برسند.

استعمار گران مواد و سیستم درسی مکاتب و مدارس دینی را طمعه ی توطیه های خود ساخته اند. چنان چه غربی ها به این باور اند که مدارس و مکاتب دینی، میراث طالبان بوده و در آن جا افراط گرایی و مسایل آموزش اسلامی تدریس می شود. مسایلی که در جامعه امروزی ترقی را نه، بلکه افراط گرایی را به وجود آورده و فارغین این کانون ها طالبان افراطی هستند. این برعلیه اسلام یک تهمت است تا اسلام را تروریست معرفی کنند و والدین را بترسانند که  اطفال خود را از رفتن به مدارس دینی باز دارند.

بعد از حمله انتحاری در ۲۵ اگست سال ۲۰۱۶م درپوهنتون امریکایی افغانستان، رسانه ها در این کشور به چنین موضوعات برنامه ریزی شده پرداختند: آموزش و پرورش بهترین سلاح برای مبارزه با افراط گرایی است. عناصر ضد افغانستان باید بدانند که افراد تعلیم یافته ایدیولوژی را با ایدیولوژی وعقیده را با عقیده می جنگانند. آن ها درمیدان جنگ نیستند، اما با افراط گرایی مبارزه می کنند و می دانند که قلم بر شمشیر پیروز است.

 آن ها با این الفاظ می خواهند که اسلام را منحیث یک دین جنگجو معرفی کنند و اسلام را در برابر افراد تعلیم یافته، ناتوان جلوه دهند. یعنی اسلام به آن سطح نیست که با افراد تعلیم یافته برابری کند. "پروگرام انکشافی دولت امریکا" و دیگر سازمان های غیر دولتی از بوجود آمدن مدارس مدرن که ارزش های غربی و دنیوی را ترجیح می دهند حمایت می کنند، تا از این طریق این مدارس را رنگ و بوی دینی داده و آن را با اسلام هماهنگ سازند. به این ترتیب آن ها اعتدال را شعار خود کردند نه حذف را. با این شعار آن ها یک جای گزین قوی سیاسی در برابر دینامیک تعلیمی دارند.

 به همین سبب هم است که آن ها موضوع خلافت را حذف نکرده، بلکه در کتب درسی مکاتب به عنوان یک موضوع تاریخی به آن اشاره شده و درمورد شریعت اسلامی نیز به عنوان قانونی که درگذشته ها قابل تطبیق بود و درعصر حاضر قابل تطبیق نمی باشد، پرداخته شده اند. به گفته ی وزارت معارف: سیستم تدریسی اسلامی که تا فعلاً درمکاتب و مدارس از آن استفاده می شود، نو آوری شده و درپهلوی مضمون اسلامی، دیگر مضامین؛ مانند: ریاضی، بیولوژی، علوم اجتماعی، دری پشتو و انگلیسی نیز اضافه خواهد شد. به این معنی است که سیستم تعلیمی موجود درافغانستان به دین اسلام صرف از دریچه یک مضمون که معلومات را روایت می کند می بیند. و نمی خواهد که اسلام تاثیر زیادتر در زنده گی متعلمین داشته باشد.

دشمنان بخاطر ترویج سیکولاریزم و دموکراسی درافغانستان از تصویر زن افغان که مورد خشونت و آزار قرار گرفته منحیث تبلیغات استفاده می کنند. بنابر این امریکا توجه خاص به تعلیم زنان درافغانستان دارد. اما با این پوشش دروغین درمورد آزادی زن و توانمند سازی زنان، آن ها می خواهند که از تعلیم زنان سوی استفاده نموده و به این بهانه زنان مسلمان افغان را با ارزش های لیبرالیزم و دیگر افکار سیکولاریستی آشنا ساخته تا درنهایت از این زنان غرب زده به عنوان ترویج کننده گان فرهنگ غربی و نظام آن در جامعه بهره ببرند.

بسیاری از سازمان هایی فعال از طریق تعلیم و تربیه تلاش دارند تا با عناوین مختلف؛ چون: سازمان برای حفاظت از حقوق زن، سازمان جوانان، انجمن های آموزشی، محافل ادبی، انجمن های فکری و دانشجویی، زنان را به آزادی مطلق برسانند. یکی از این سازمان ها(OPAWC) است که این سازمان در سال ۲۰۰۳م به وسیله گروپی از زنان به این هدف به وجود آمد که زنان افغان را توانمند بسازد. این ها زنان افغان را تشویق و کمک می کنند تا تعلیم فراگیرند و خود را از مردان مجزا و آزاد بسازند. بالخصوص به این جهت که علیه قانون اسلام که مردان را سرپرست خانواده و زن قرار داده، قد علم نموده و مبارزه کنند.

سازمان دیگری به نام(AWEC) است که هدف اساسی این سازمان دادن حقوق بسیار به زنان و تساوی جندر می باشد. هدف این سازمان این است که زنان و اطفال را از هر نوع خشونت نجات داده و زمینه استفاده زنان و اطفال را از قانون های بشری  مهیا بسازند. باور آن ها چنین است که زن و طفل باید از حقوق خود به اساس قانون ها و نهادهای غربی؛ مانند: حقوق بشر، دموکراسی، برابری جنسی(جندر) دفاع کنند. با این اهداف می خواهند قوانینی را که اسلام در برابر زن و مرد دارد، از بین ببرند.

هم چنین(USAID) برنامه های زیادی برای توانمندی زنان دارد. و هدف آن ها از این برنامه ها این است تا توانایی های  زنان بلند برود و به این ترتیب امریکا موفقانه درجامعه و خانواده ها تسلط کامل فرهنگی داشته باشد. از این طریق سازمان های دموکراتیک را درجامعه قوی ساخته و به زنان درمشارکت حکومتی جایگاه خاص بدهد.

این تلاش ها نه تنها زنان افغان را از فقر و تنگدستی نجات نداده؛ بلکه فقر و گدایی دامن گیر زنان افغان شده است. هدف تعلیم درافغانستان تشویق جوانان بسوی سیکولاریزم است. امریکا خواهان به وجود آوردن جامعۀ است که مالامال از برده گان نظام سرمایه داری باشد و دربین ارزش های دموکراتیک بزرگ شوند. هدف جهانی و دایمی سیکولاریستان این است که دین مقدس اسلام را از بین برده و ارزش هایی اسلامی را میان جوامع مسلمانان ریشه کن نموده و از جوانان مسلمان شخصیت هایی غربی بسازند. دشمنان اسلام با یک جنگ ایدیولوژیکی می خواهند که افکار جوانان را تغییر داده و آن ها را افکار سیکولاریستی که هیچ هماهنگی با افکار، مفاهیم و نظریه های اسلامی ندارند، عیار ساخته و اسلام را سرکوب کنند.

جوانان مسلمان صرف از طریق سیستم تعلیمی خلافت اسلامی می توانند به نهضت واقعی برسند. هدف سیستم تعلیمی اسلام این است که جوانان را بر بنیاد نظام تعلیمی اسلام رشد داده و از آن ها شخصیت های بزرگ اسلامی، دانشمندان و مفکرین بسازد. طوری که درقسمت اکتشافات و نو آوری ها دولت اسلامی را به توسعه، ترقی و پیشرفت برتر از همه گان برساند. با این سیستم آن ها می توانند به قدرت نخست جهان مبدل شوند. آن قدرتی که پیام اسلام را به سرتاسر جهان و به تمام بشریت رسانده و دنیا را از تاریکی به طرف روشنایی می کشاند. دراصل عقیده اسلامی تهداب دولت وتعلیم وتربیه بوده که امت مسلمه را به قدرت مند ترین امت در کره خاکی مبدل ساخته بود.

وضیعت بحرانی که درافغانستان و دیگر ممالک اسلامی حاکم است، به این سبب است که کفار همیشه تلاش کرده از نسل مسلمان شخصیت های سیکولار تربیه نموده و جامعه اسلامی را از اسلام دور بسازند. جوانان افغان نیز باید بدانند و درک کنند که سیستم تعلیمی موجود درافغانستان توانایی این را ندارد تا افغانستان را بسوی پیشرفت و ترقی سوق دهد. بناً جوانان افغان و تمام مسلمانان جهان باید بخاطر ایجاد دولت خلافت به منهج نبوت خود را مکلف بسازند. زیرا تنها احیایی دوباره دولت خلافت به طریقه رسول الله صلی الله علیه وسلم و احیایی سیستم تعلیمی در زیر چتر خلافت می تواند جوانان افغان و جوانان تمام امت اسلامی را به ترقی و پیشرفت واقعی برساند.

﴿قُلِ اللَّـهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ  إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

[آل عمران: ۲۶]

بگو: پرودگارا! مالک حکومت ها تویی، به هرکس بخواهی حکومت می بخشی، از هرکس بخواهی حکومت را می گیری، هرکس را بخواهی عزت می دهی و هرکس را بخواهی ذلت، تمام خوبی ها به دست تو است و به هرچیز قادری.

نویسنده: امانه عابد

نوشته شده برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

مژده به تعقیب کننده گان جریده الرایه؛ اینک شماره 119ین جریده به نشر رسید

  • نشر شده در مرکزی

جریده "الرایه" از بقیه نشرات در جهان امروزی كاملاً متمایز می باشد؛ چون اوضاع سیاسی جهان را به بحث گرفته و راه حل های واقعی آن را از دید ایدیولوژی اسلام برای جهانیان، به ویژه امت مسلمان به بیان می گیرد:

درین شماره بخوانید:

  • سرمقاله: مصیبت دارفور بجز دولت خلافت به منهج نبوت، راه حل دیگری ندارد؛
  • سیاست امریکا پیرامون مسئله ای فلسطین و ایران؛
  • ولایه ترکیه: دعوت به کنفرانس " چرا جهان به خلافت نیازمند است؟"
  • کنفرانس تهران برای حمایت انتقاضه ای فلسطین بین ادعا و حقیقت؛
  • افترای دروغین نظام پاکستان علیه حزب التحریر؛
  • ژنیف 4 به این نکته تاکید دارد که مشکلات انقلاب سوریه در رهبری آن است؛
  • شیخ مجاهد عمر عبدالرحمن درحالی شهید شد و بسوی پروردگارش شتافت که شاهد جنایات امریکا بود.

برای دریافت این شماره به لینگ ذیل مراجعه فرماید:

http://www.hizb-ut-tahrir.info/ar/index.php/dawahnews/sporadic-news/29432.html

ادامه مطلب...

ستراتیژی منطقوی امریکا باعث گسترش نفوذ هند و افزایش دشمنی میان افغانستان و پاکستان گردیده است Featured

در روزهای اخیر، تنش‌ها میان دولت‌های افغانستان و پاکستان بعد از یک سلسله حملات خون‌بار در شهرهای مختلف پاکستان اوج گرفته است که در نتیجه‌ی آن جنگ لفظی میان سران دو کشور افزایش یافته، مرز برای عبور و مرور مردم و کاروان‌های تجارتی مسدود و برخورد نظامی و راکت‌پراگنی‌ها در امتداد سرحد دو کشور جریان دارد. این درگیری‌ها یک‌بار دیگر احساسات کثیف نشنلستی و وطن‌پرستی را میان دو طرف مرز افزایش داده است. 

گرچه، حزب التحریر ـ ولایه افغانستان، شش ماه قبل(جون 2016) ، طی کمپاین وسیعی واقعیت پشت پرده‌ای برخوردهای سیاسی و نظامی میان افغانستان و پاکستان را افشاء ساخته بود و یک‌بار دیگر تأکید می‌کند که ستراتیژی منطقوی امریکا بر محور افزایش تنش‌ها میان افغانستان و پاکستان می‌چرخد. چون، برنامه منطقوی امریکا این است تا کشورهای منطقه را بر محور هند جمع نموده و از آن‌ها بر ضد چین استفاده نماید. لذا، برای رسیدن به این هدف نیاز است تا پاکستان از لحاظ داخلی تضعیف و از سیاست‌های منطقوی منزوی شده و توجه اردوی این کشور از آزادی کشمیر و مرز هند به جنگ علیه مردم مسلمان خودش و افغانستان مبذول گردد.

در نتیجه این سیاست امریکا، بی‌ثباتی و نا امنی در افغانستان و پاکستان افزایش خواهد یافت. این در حالی‌ست که امریکا و هند در نتیجه غدر حُکام دست نشانده در هر دو سرزمین، ثمر ستراتیژی منطقوی خویش را بخوبی بدست خواهند آورد.

حزب‌التحریر ـ ولایه افغانستان، جنگ جاری میان دولت‌های افغانستان و پاکستان را یک جنگ فرسایشی دانسته که مسلمانان دو طرف را علیه یکدیگر قرار داده و تضعیف می‌نماید و منافع امریکا و هند را تضمین می‌کند.

بنابرین، حزب التحریرـ ولایه افغانستان، مکرراً تأکید می‌ورزد تا به زودترین فرصت ممکن، دشمنی میان دو سرزمین اسلامی پایان یافته و عناصر مخلص هر دو طرف مرز، انرژی و قوت شان را برای وحدت فکری، سیاسی و جغرافیایی امت اسلامی در سطح منطقه بسیج سازند و با تأسیس خلافت بر منهج نبوت، ریشه‌های اصلی استعمار، بدبختی و دشمنی را از منطقه نابود گردانیده و پلان‌های سیاسی امریکا را در منطقه ناکام سازند.  

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر ـ ولایه افغانستان

ادامه مطلب...

نگرانی فرمانده نظامی نیروهای امریکایی از تاثیرگذاری کشورهای روس، ایران و پاکستان در افغانستان

فرمانده ارشد نیروهای امریکایی در افغانستان گفته به رغم این که دولت افغانستان یک دولت ضعیف است؛ تلاش کشورهای روسیه، ایران و پاکستان برای تحقق اجندای خود در این کشور، اوضاع را بیشتر از پیش پیچیده تر و جنگ علیه افراط گرایی مشکل تر می سازد.

چنان چه جنرال جون نیکلسون در یک مصاحبه با صدای امریکای بخش افغانستان گفت:«ما به تاثیر گذاری کشورهای بیرونی در افغانستان توجه داریم. چنان چه روسیه در سال 1979م کمتر از یک دهه در افغانستان دخالت داشت و اینک بار دیگر می خواهد که در منطقه نفوذ خود را تحکیم بخشد. روسیه زمینه گفتگوهای صلح را با اشتراک شش کشور در هفته آینده آماده ساخته است که مشارکت امریکا را در این گفتگوها نادیده می گیرد.»

چیزی که نگرانی نیکلسون را برانگیخته، روابط روسیه باطالبان می باشد، چنانچه او گفت: «روسیه برای قانونی ساختن طالبان تلاش نموده و از آن ها حمایت می نماید. درحالی که طالبان از افراط گرایی حمایت می کنند. من حمایت روسیه از طالبان و افراط گرایی که ستون فقرات اقتصادی آن ها را تجارت مواد مخدر تشکیل می دهد، قابل تاسف می دانم.»

علاوه بر این که طالبان از تاریخ پدید آمدن شان تا اکنون به اعمال سختگیرانه و افراط گرایی متوسل شده اند، باز هم نیکلسون نقش طالبان را در پروسیه صلح پر رنگ دانسته گفت:«در بین این حرکت افراد واقع بینی هست که به پروسه صلح خوشبین بوده، از همان زاویه ای که دولت افغانستان به آن می بیند باورمند اند. نیکلسون گفت: بسیاری از رهبران طالبان خواستار زنده گی بهتری برای تمام مردم افغانستان هستند. او در عین حال افزود: ایران از افراط گراها در غرب افغانستان حمایت می کند؛ اما حمایت ایران نسبت به حمایت روسیه از افراط گراها، وضعیت را به مراتب پیچیده ترساخته است. هم چنان نیکلسون افزود: باید ایران و افغانستان به مثل روابط تجارتی خویش، روابط سیاسی را مستحکم نمایند؛ تا خسارات اندکی که از ناحیه قطع رابطه تجارتی بین افغانستان و پاکستان به میان آمده را کاهش دهند.»

اداره رئیس جمهور ترامپ، با تماس های تیلفونی که در این اواخر با مسئولین بلند پایه افغانی و پاکستانی داشتند، داشتن اراده قوی را برای روی دست گرفتن سیاست جدیدی در منطقه ابراز نمودند. طوری که معلوم می شود امریکا بالای اسلام آباد فشار وارد می نماید تا برای ریشه کن کردن گروهای افراط گرا که در مناطق قبایلی پاکستان نزدیک به مرزهای افغانستان طور مخفی فعالیت دارند اقدام نماید.  

نیکلسون افزود:«ما تصمیم داریم که پاکستان را در مبارزه علیه تروریزم حمایت کنیم، و ریشه کن کردن تروریزم می تواند ترس و هراس پاکستان را از ناحیه حملات تروریستی که درخاکش به وقوع می پیوندد از بین ببرد. حملاتی که به باور بسیاری ها به دستور امریکا راه اندازی شده است. نیکلسون گفت امیدواریم که تغییراتی در اقدامات سیاسی پاکستان رونما گردد، چون این تغییرات به نفع خود پاکستان است.»(منبع:صدای امریکا)

قطعاً امریکا بر افغانستان، پاکستان و ایران تسلط دارد؛ اما باوجود آن تا کنون در سرکوبی و خاموش ساختن مقاومت سختگیرانه افغان ها ناکام مانده است. اعترافات امریکا از دخالت روسیه در افغانستان می رساند که امریکا برای توسعه بخشیدن مداخلات روسیه در افغانستان به عنوان یک تکتیک سیاسی تلاش می نماید، چنان چه از همین تکتیک در سوریه استفاده کرد.                            

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه