جمعه, ۲۷ شوال ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۴/۲۵م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

هنوز اولِ سخن است!

یک. سرزمین بازارهای جنسی - دو. ایالات متفرقه‏ی تفنگچه - سه. قلمرو پشیمانی - چهار. نتیجه
یک. سرزمین بازارهای جنسی: بازار جنسی به بازاری گفته می‏شود که زنان و دختران جوان در آن-معمولاً به‏ شکل غیر قانونی- به هدف ارتباط جنسی، به مردان و حتی شرکت‏ها تا چند دست به ‏فروش می‏رسند. این بازار که بیشترین قربانیان آن از کشورهای آسیائی فراهم می‏گردد، اکثراً در اروپا متقاضیان زیادی دارند. چنان‏ که بر مبنای احصائیه‏های موجود تنها در شهر لندن پایتخت انگلستان، در حدود یک‏صدهزار زن و دختر جوان سالانه درین بازار به ‏فروش رسیده است، این به‏‏ جائی رسیده که حتی قیمت یک زن جوان درین شهر حدود 10 تا 15 یورو تخمین زده می‏شود.
درین اواخر در جریان همین خرید و فروش‏ها و ارتباطات جنسی؛ چندین دختر و زن جوان در اروپا به ‏شکل بسیار بی‏رحمانه به‏ قتل رسیدند. این حوادث سبب بروز تظاهرات گسترده و وسیع از سوی گروه‏های فمینیستی(به اصطلاح گروه‏های بشرگرا و مدافعان حقوق زن) گردید، زیرا آنان موجودیت و فعالیت بازارهای جنسی را نقض آشکارا به حقوق زن عنوان کردند. لذا، شماری از دولت‏های اروپائی اعلام نمودند که قرار است قوانین جدیدی را پیرامون این وضعیت، وضع نمایند. قوانینی که محدودیت‏های را در ارتباط به بازارهای جنسی ایجاد می‏کند و فعالان آن را می‏تواند تا یک سال روانه‏‏ئی زندان سازد.
این اعلام باز هم از سوی بعضی از گروه‏های دیگر مورد نقد قرار گرفت که گویا این امر سبب محدودیت آزادی، به ‏ویژه آزادی در ساحه عمل می‏گردد؛ در حالی که آزادی از اساسات سرمایه‏داری پنداشته می‏شود. بنابرین، اکثریت کشورهای اروپائی فعلاً در یک دو راهی خطرناکی قرار گرفته ‏اند و نمی‏توانند به‏ درستی تصمیم بگیرند که آیا فعالیت بازارهای جنسی را محدود کنند یا خیر! زیرا در هر دو صورت، یعنی اگر اقدام کنند و یا نکنند؛ مورد فشار گروه‏های به اصطلاح جامعه مدنی قرار می‏گیرند.
حالا آنکه در واقع، این گونه اقدامات در عمل هیچ نوع نتایج و ثمرات واقعی ندارد، چون: این راه حل‏ها نمی‏تواند که این بازارها را از میان بردارد، بلکه فعالیت بازارهای جنسی را بیشتر از پیش مخفی می‏سازد؛ یعنی برابر است که علیه بازارهای جنسی اقدام صورت گیرد یا نگیرد؛ زیرا نظام سرمایه‏داری طوری جامعه را اساس‏گزاری می‏کند که هیچ نوع نقشی را برای ارزش‏ها آن، هم ارزش‏های معنوی و هم ارزش‏های اخلاقی، نمی‏گزارد. به دلیل این که راه حل این معضل تنها وضع قواعد، قوانین و مقررات نیست، بلکه راه حل آن تغییر مفاهیم و افکاری است که سبب بروز این گونه مشکلات می‏گردد. در حالی که توانائی این تغییر تنها در امت اسلامی و دولت خلافت نهفته است و بس.
دو. ایالات متفرقه‏ی تفنگچه: تعداد افرادی که درین اواخر توسط سلاح‏ها یا تفنگچه‏های شخصی در امریکا مورد حمله قرار گرفته‏ اند، به هزارها تن می‏رسند. حتی بنابر بعضی احصائیه‏ها که گفته شده، امریکا در طول تاریخ خود در هیچ جنگی برابر آن قربانی نداده است. چنان ‏که گفته می‏شود، اکثریت قربانیان آن اطفال مکاتب بوده است.
اوباما در آخرین مورد آن گفته است، که من از منظر یک رئیس جمهور نه، بلکه از منظر یک پدر درین گونه رویدادها صحبت می‏کنم. وی با اتخاذ چنین موقفی سعی به ‏خرج داد تا زمینه را برای وضع قوانین و محدود سازی استفاده از تفنگچه‏های شخصی فراهم کند؛ چون تعداد افرادی که تفنگچه‏های شخصی را با خود حمل می‏کنند، بیشتر گردیده و به‏ همین دلیل سطح این گونه حوادث هم به ‏شدت افزایش یافته است. این واقعیت نشان می‏دهد که امریکا دولتی است که خود را حامی و محافظ سایر ملت‏ها نشان داده و تلاش می‏کند تا به‏ حیث یک دولت بشردوست، شناخته شود. در حالی ‏که در میدان عمل، حتی نمی‏تواند جان اطفال معصوم خود را در مکاتب حفظ کند.
پس دولتی که توانائی حفظ جان اطفال مکاتب خود را ندارد، چگونه می‏تواند سایر ملت‏ها را نجات دهد! بلی، امریکا اقتصاد قوی و اردوی قوی دارد، ولی ملت‏سازی و احیای امت‏ها تنها با اتکا بر عرصه‏ی نظامی و اقتصادی ممکن نیست. علاوه بر آن، امریکا هیچ گاهی بر اساس دیدگاه مبدائی خود نمی‏خواهد که صادقانه و مخلصانه به سایر ملت‏ها خدمت کند؛ زیرا امریکا هیچ نوع مجبوریتی درین زمینه نداشته و تنها چیزی که برایش مهم است، تأمین منافع ملی و حفظ سیادت آن در سطح جهان می‏باشد و بس.
از طرف دیگر؛ تمایل مردم امریکا-سرزمین سرخ پوستان وحشی- به حمل سلاح‏های شخصی نشان دهنده احساس عدم مصوونیت در آن‏ها می‏باشد. یعنی این ‏که مردم امریکا از تأمین امنیت شان مطمئن نیستند، و مهم‏تر از آن این که، به یکدیگر اعتماد ندارند و به همین دلیل مجبور اند تا سلاح‏های شخصی را با خود حمل کنند؛ زیرا بیم آن وجود دارد که به ‏زودی به جان یکدیگر بیفتند. همین است که جوامع امریکائی و سایر دولت‏های غربی به شدت نیازمند پولیس اند، و هرگاه نقش پولیس ضعیف شود، به‏ زودی سیاه به جان سفید و سفید به جان سیاه می‏افتد. از این که نژاد پرستی در امریکا نیز برجسته بوده و برای اهل بصیرت آشکار می‏باشد، به همین خاطر امریکا همیشه جنگ‏های خارجی را به‏راه می‏اندازد تا وحدت و یکپارچگی داخل امریکا را تضمین کند. بنابرین، ایالات متحده امریکا در واقع لقب «ایالات متفرقه‏ی تفنگچه» را از آن خود نموده است.
سه. قلمرو پشیمانی: بحران پناه‏جوئی اروپا را در سال 2015م میلادی درگیر بزرگ‏ترین بحران پس از جنگ دوم جهانی کرد. واقعیت تعامل اروپا با این بحران چگونه است، و چرائی این مسئله در کجا نهفته است؟! اروپا از یک سو، سطح رشد نفوس آن زیر منفی قرار دارد، و به پناه‏جویان منحیث نیروی بشری جوان و پرانرژی نیاز دارد، و از سوی دیگر اکثریت مطلق این پناه‏جویان مسلمان اند. کشورهای اروپائی نمی‏خواهند به ‏طور واقعی به استقبال آنان بپردازند. لذا، اروپا پس از رسیدن سیل از  پناه‏جویان، چندین اقدام را برای رسیدن به اهداف متعدد اتخاذ کرد:
اول: برای آوردن فشار بر پناه‏جویان، راه‏ های مواصلات و سرحدات را مسدود کرد و تدابیر امنیتی را نیز قوی‏تر ساخت. کمپ‏های ورزشی را منحیث اقامتگاه برای پناه‏جویان تعیین نمود که اطراف آن را عساکر احاطه می‏کنند؛ مثل: زندان و در داخل تنها مواد غذائی داده می‏شود. چندی قبل، حتی پول به آنان داده نمی‏شد تا به کشورهای خود نفرستند. برای هر فامیل تنها یک دوشک، پرده، بالشت و کمپل داده می‏شود. میان فامیل‏های افغانی، سودانی، سوریائی، افریقائی و عربی تنها یک پرده‏‏ای نازک، حجاب برقرار می‏کند. با کشورهای همسایه‏ئی ممالک میزبان پناه‏جویان صحبت نمودند تا پناه‏جویان را دوباره به کشور خودشان و یا کشور همسایه‏شان برگردانند. کمپ‏های مخصوصی برای پناه‏جویان ایجاد نمودند تا از همه‏ای مردم دور و تنها با خود بمانند.
دوم: برای استفاده‏ای ابزاری و جلوگیری از حفظ اسلام و ایمان آنان؛ پناه‏جویان را سخت زیر فشار قرار دادند. حوادثی را قصداً طرح ‏ریزی کردند تا اسلام را بدنام ساخته و آنان را از پابندی به اسلام بترسانند تا پناه‏جویان آمادۀ پذیرش هر نوع شرایط در اقلیم اروپا شوند؛ زیرا کشورهای اروپائی از عمق قلب نمی‏خواهند آنان را از خود برانند، چون: به پناه‏جویان ضرورت دارند، ولی آنان باید طرز زندگی، مفاهیم، افکار و مبدأ اروپا را از دل و جان بپذیرند؛ در غیر آن برای آنان نه پاسپورتی است و نه هم سرپناهِ. به این ترتیب، قلمرو اروپا که قبل از سفر، منحیث قلمرو آرمان‏ها و امیدها دیده می‏شد، بعد از سفر، به «قلمروی پشیمانی» و ندامت مبدل شده است که دو راه را در پیشرو می‏گذارد: برگشت دوباره که اکثراً رو سیاهی و بدبختی تعبیر می‏کنند، و ماندنِ با ذلت که بی‏عزتی و خواری است؛ اما بعضی‏ها آن را خوشبختی تعبیر می‏نمایند! در حالی که حقیقت امر این است که راه حل بحران پناه‏جوئی، راه حل بشردوستانه نمی‏خواهد، بلکه راه حل مکمل سیاسی از دیدگاه تغییر کامل رژیم و قدرت می‏‏طلبد.
چهارم. نتیجه: هنوز اولِ سخن است، بحران‏ها و فسادهای نظام سرمایه‏داری ادامه دارد. در بخش‏های بعدی، فسادهای دیگر آن توأم با معلومات، احصائیه‏ها، ارقام و افکار مخرب و تباه کن غربی، افشا خواهد گردید.
ادامه دارد...

سلیمان «هارون»

ادامه مطلب...

اختلافات فقهی

قسمت اول

اختلاف در لغت به معانی زیادی چون: فرق، تباین، تفاوت، تنوع، نزاع و خصومت استفاده شده است. اما در اصطلاح فقها اختلاف عبارت است از عدم توافق رأی مجتهدین در رابطه به یک حکم شرعی که امکان اختلاف در آن وجود داشته و هر  یک از آن ها رأی خویش را از ادله شرعی استنباط نموده و در زمینه، دلیلی از قرآن و یا سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم به رأی خویش داشته باشند.

هرگاه ویژگی های اختلاف را به اساس تعریف ارائه شده بر شماریم، در قدم نخست عبارت "عدم توافق رأی مجتهدین" در نظر جلوه می کند، معنی عبارت ذکر شده این است که اختلاف فقهی تنها از صلاحیت مجتهدین است، اختلاف اشخاصی که مجتهد نبوده یا به عبارت دیگر اختلاف مقلدین در این زمینه دارای هیچ نوع ارزشی نمی باشد. برای درک بهتر موضوع شناخت اجتهاد و مجتهد ضروری می باشد.

اجتهاد در لغت به معنی بذل جهد بوده و جهد همانا وسع و طاقت است. و در اصطلاح عبارت از بذل مساعی است برای درک حکم شرعی به طریق استنباط از جانب اهل آن. و یا به عبارت دیگر بذل مساعی است جهت دست یافتن به گمان اغلب برای استنباط یا استخراج حکم شرعی از ادله ی تفصیلی به حدی که دیگر سعی و تلاش ممکن نباشد. متقدمین اجتهاد را گاهی به قیاس اطلاق می کردند و گاهی هم به گمان اغلب که از طریق تجربه حاصل می شود، مثل جهد به منظور دریافت جهت قبله و سعی جهت حصول نفقه زوجه که بر زوج واجب است.

حکم اجتهاد بالای تمام امت مسلمه فرض کفائی است، به این معنی که نباید مسلمانان در هیچ عصری بدون مجتهد باشند، هرگاه مسلمانان در عصری از عصور بدون مجتهد باشند، همه گنهکار می شوند، در حالی که اگر تعدادی از مجتهدین وجود داشته باشند و برای دریافت حکم شرعی پیرامون مسایل جدید اجتهاد نمایند، فرضیت آن از همه ساقط می گردد.

شروط اجتهاد: شروط اجتهاد با شروط مجتهد تفاوت دارد، هر چند عدۀ از مؤلفین تحت عنوان شروط اجتهاد مواردی را ذکر می کنند که در حقیقت شروط اجتهاد نبوده بلکه شروط مجتهد می باشند، به هر حال اجتهاد دارای سه شرط بوده که عبارتند از:

1.  بذل مساعی به حدی که مزيد بر آن باعث احساس عجز شود.

2. اين بذل مساعی در راه رسيدن به گمان غالب جهت استنباط احکام شرعی باشد.

3.  اين طلب گمان از نصوص شرعی صورت گیرد.

ارکان اجتهاد:
1. مجتهِد: فقيهی است که دارای شروط خاص باشد.

2. مجتهَد فيه: واقعۀ که استنباط حکم آن مطلوب است، از این جهت که حکم مذکور در نصوص ظاهر نبوده و یا ادله وارده در زمینه متعارض می باشند.

3. نظر و بذل جهد: عبارت از فعل مجتهد است که به حکم وصل می گردد.

مجتهد: مجتهد به کسی گفته می شود که عمل اجتهاد را انجام می دهد و همان گونه که قبلاً تذکر داده شد دارای شروطی خاص می باشد. در رابطه به شروط مجتهد بعضی از علما سخت گیر بوده و شروط زیادی را بر می شمارند و عدۀ دیگر در رابطه سخت گیری نکرده و تعداد شروط را کم تر ذکر می کنند، به هر حال تعدادی از دانشمندان فقه و اصول فقه شروط مجتهد را تحت عنوان شروط اجتهاد چنین بر شمرده اند: اسلام، بلوغ، عقل، عدالت، معرفت آیات و احادیث احکام، معرفت ناسخ و منسوخ، معرفت موارد اجماع و اختلاف، فهمیدن اصول فقه، فهم دلالات الفاظ در زبان عربی، معرفت سلسله مراتب ادله.

از آن جائی که اجتهاد تکلیف شرعی است و شروط مکلف بودن همانا اسلام، بلوغ و عقل بوده اما عدالت از این جهت شرط پنداشته می شود که در اسلام بالای کسی که عادل نباشد اعتماد کرده نمی شود، لهذا برای این که بالای اجتهاد او اعتماد شود، باید عادل باشد. البته این شرط در شهادت و روایت نیز مطرح است. سایر شروط ذکر شده را می توان در دو مورد خلاصه کرد:

اول ـ معرفت دلايل سمعی که از آن قواعد و احکام استنباط می شود. 

دوم ـ معرفت وجوه دلالت لفظ معتبر در زبان عرب و استعمال بلغاء.

ویژگی دوم اختلاف این است که در رابطه به حکمی باشد که امکان اختلاف در آن موجود باشد. چون در بسیاری موارد شریعت اسلامی اختلاف را ممنوع گردانیده است. پس سوالی که مطرح می شود این است که چگونه می توان بین اختلاف جایز و اختلاف حرام فرق نمود؟

خوش بختانه شارع حکیم موارد اختلاف ممنوعه را واضح ساخته و هم چنین آن را به نام های تفرقه و منازعه یاد کرده است. پس برای فهم دقیق این موضوع باید فرق بین اختلاف، منازعه و تفرقه را شناخت:

اختلاف، منازعه و تفرقه متفاوت از همدیگر اند، اختلاف میان انسان ها امریست طبیعی و جایز می باشد. چنان چه پیامبر صلی الله علیه وسلم اختلاف اصحاب رضوان الله علیهم را در تعبیر این فرمودۀ وی که نماز عصر را ادا نکنید مگر در بنی قریظه تائید نمود. اما در امور اداری اختلاف تا زمانی جایز است که در حد مشوره باشد و هرگاه بعد از اخذ تصمیم اختلاف صورت گیرد، این اختلاف به نام منازعه یاد شده و حرام می باشد. الله سبحانه و تعالی فرموده است:

وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ

‏"و از خدا و رسول او اطاعت کنید و منازعه نکنید که در اثر آن سست شده و باد - انرژی و توان - تان می رود و صبر کنید، هر آئینه الله با صابران است." انفال 46 

ولی آن چه تفرقه نامیده می شود عبارت از اختلاف سیاسی و عقیدوی بوده که هر دو حرام می باشند.

 اختلاف سیاسی: 

  1. بغاوت، که مصدر آن بغی است دارای معانی متعدد بوده که از آن جمله است حسد، ظلم، تعدی و عدول از حق. در زبان عربی کهن بغی به دوست داشتن شدید چیزی استعمال می شد که جهت حصول آن چیزی از زور استفاده شود، معنی شرعی بغی هم با این معنی ربط دارد، چه باغی جهت حصول قدرت و یا خواهش دیگری از زور و قوت تسلیحاتی علیه دولت استفاده می کند، این عمل یعنی اقدام مسلحانه در برابر دولت که بغاوت نامیده می شود نه تنها حرام است بلکه جرم بوده و از جرایم حدود می باشد. الله سبحانه و تعالی در این رابطه می فرماید: ‏

وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ 

"‏هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در ميان آنان صلح برقرار سازيد. اگر يكی از آنان در مقابل دیگر بغاوت کرد، با آن دستهْ كه بغاوت می كند بجنگيد تا زمانی كه به سوی اطاعت از فرمان خدا بر‌گردد و حكم او را پذيرا می‌شود. هرگاه بازگشت و فرمان خدا را پذيرا شد، در ميان ايشان دادگرانه صلح برقرار سازيد و عدالت به كار بريد، چرا كه خدا عادلان را دوست دارد.‏" حجرات، 9

2. مسئلۀ تعدد رژیم های سیاسی نیز در این جا تحت عنوان اختلاف سیاسی قابل بحث بوده و از دیدگاه شریعت اسلامی جواز ندارد. اسلام به وحدت دولت و رژیم سیاسی تأکید نموده است، چنان چه پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در زمینه فرموده است:

(إِذَا بُويعَ لِلْخَلِيفَتَيْنِ فَاقْتُلُوا الآخَرَ مِنْهُمَا) 

"هرگاه با دو خلیفه در یک زمان بیعت صورت گرفت، دوم آن را بکشید." صحیح المسلم 

به این اساس وجود بیش از یک خلیفه برای مسلمین جایز نبوده، پس تعدد رژیم های سیاسی حرام قطعی است.

 اختلاف عقیدوی:

اختلاف عقیدوی به معنی ارتداد می باشد که آن هم جایز نبوده و از جرایم حدود می باشد. از ابن عباس رضی الله عنه روایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: 

(من بدل دينه فاقتلوه) 

"هر کسی که دینش را عوض کرد او را به قتل برسانید." نسائی

موضوعی که امروز تعداد زیادی از مسلمانان آن را درک نکرده و با کمال تأسف برای تائید آن از نصوص دلیل می‌ آورند همانا آزادی عقیده می باشد، عدۀ به این باور اند که آیه شریفه لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ... "اکراهی در دین نیست." البقره، 256آزادی عقیده را بیان می نماید، در حالی که این آیه شریفه به هیچ صورت از آزادی عقیده بحث نکرده بلکه به اساس آن نمی توان اعتقاد به اسلام را بالای مردم تحمیل کرد. در حالی که آزادی عقیده مفهومی است که در غرب پس از جدائی دین از زندگی مطرح شده است و هیچ ارتباطی با اسلام ندارد.

‏ویژگی سوم اختلاف این است که باید مبتنی بر دلایل باشد، زیرا اختلاف بدون دلیل، شرعی نبوده و اختلاف جاهلانه می باشد، لهذا این نوع اختلاف از دیدگاه شرع ارزشی ندارد.

عواملی که باعث اختلافات فقهی می گردد:

1. امکانات تعابیر مختلف که در نصوص وجود دارد.

برای درک درست این مطلب که بعضاً در نصوص شرعی امکان تعابیر مختلف وجود دارد، باید واقعیت نصوص شرعی را به صورت دقیق شناخت، این شناخت دقیق میسر نمی شود مگر با مطالعه نصوص از نقطه نظر روایت و دلالت. از دیدگاه روایت نصوص در یک تقسیم بندی بزرگ به متواتر و غیر متواتر تقسیم می شود که به عبارت دیگر می توان آن را قطعی الثبوت و ظنی الثبوت نامید، نصوص قطعی الثبوت یا متواتر تمام آیات قرآن و آن عدۀ احادیث است که به شکل تواتر روایت شده است. این دسته از نصوص در هر یک از دوره های روایت توسط تعدادی از راویان نقل گردیده که امکان کذب، جعل، اشتباه، فراموشی و نسیان در آن وجود ندارد. از آن جائی که قرآن کریم همه متواتر نقل شده است، بحث عدم تواتر در آن مطرح نمی شود، پس تنها سنت به متواتر و غیر متواتر تقسیم می شود و سنت متواتر دارای شروط آتی است:

1-  روایان تعداد زیادی باشند تا امکان سهو، فراموشی و اشتباه در روایت آن ها قابل تصور نباشد.

2- هماهنگ‌ شدن آن ها به توطئهْ کذب ناممکن باشد.

3-  شروط ذکر شده در تمام سلسله روایت از اول تا آخر تحقق یابد.

4- راویان در نهایت از محسوس مانند دیدن و شنیدن خبر دهند.

احادیث متواتر به نوبه خویش به دو دسته تقسیم می شوند، متواتر باللفظ و متواتر بالمعنی، متواتر باللفظ آن است که علاوه بر تحقق شروط فوق الذکر راویان در لفظ و معنی اتفاق داشته باشند، مثل حدیث 

«من کذب علیّ متعمّداً فليتبوّا مقعده من النار» 

که تعداد راویان آن در نسل اصحاب رضوان الله علیهم به صد نفر می رسد. هم چنان احادیث

«من بنی لله مسجداً بنی الله له بيتاً فی الجنّة»

و نیز

«نزّل القرآن علی سبعة احرف»؛

در مقابل، احادیث غیر متواتر به آن دسته از احادیث گفته می شود که تعداد راویان آن محصور بوده و به حد تواتر نرسیده باشد و یا به عبارت دیگر شروط تواتر را تکمیل نکرده باشد. احادیث غیر متواتر نیز به نوبت خود از دیدگاه های مختلف مورد تقسیم بندی قرار گرفته اند که در این جا لازم به تذکر نمی باشد.

به همین ترتیب نصوص از نظر دلالت به قطعی الدلالة و ظنی الدلالة تقسیم می شوند، نصوص قطعی الدلالة آن است که دلالت آن واضح بوده و امکان تعابیر مختلف از آن موجود نباشد، مثل آیة شریفه

كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ‏‏ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ ‏‏ كِتَابٌ مَّرْقُومٌ ‏ 

"هرگزا هرگز! قطعاً نوشته اعمال نيكو كاران در «علّيّين» قرار دارد. تو چه می دانی كه «علّيّين‌« چه است‌؟‏ كتاب نوشته شدۀ یست." المطففین، 18-20 

و حدیث

«من کذب علیّ متعمّداً فليتبوّا مقعده من النار» 

"کسی که کذب را به من نسبت دهد جای او دوزخ است."

حال آن که در نصوص ظنی الدلالة امکان تعابیر مختلف وجود دارد، مثل:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ وَإِن كُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُواْ وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مَّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهَّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
 ‏"‏ای مؤمنان! هنگامی كه برای نماز به پاخاستيد، صورت ها و دست های خود را همراه با آرنج ها بشوئيد، و سر های خود را مسح كنيد، و پا های خود را همراه با قوزك ها (بجلک های) آن ها بشوئيد. و اگر جنب بوديد خود را بشوئيد. و اگر بيمار يا مسافر بودید، يا اين كه يكی از شما از پيشاب برگشت، يا زنان را لمس كرديد، و آب نيافتيد، با خاك پاك تيمّم كنيد، با آن بر صورت ها و دست های خود بكشيد. خداوند نمی‌خواهد شما را به تنگ آورد و به مشقّت اندازد، و بلكه می خواهد شما را پاكيزه دارد و نعمت خود را بر شما تمام نمايد، شايد كه شكر او را به جای آوريد.‏" المائده، 6

در این آیت شریف چند موردی وجود دارد که از آن تعبیر های مختلف شده می تواند، نخست این که در وضو کردن شستن پا ها واجب است یا مسح بر آن ها؟ دوم این که مسح نمودن چه مقداری از سر فرض است، تمام آن یا چهارم حصه آن؟ و سوم این که لمس کردن زنان، صرف مفهوم لمس کردن را افاده می کند یا جماع را؟

لهذا موارد ذکر شده دارای معانی متعدد بوده و از همین جهت دلالت آن ظنی می باشد نه قطعی.

با رعایت مواردی که قبلاً متذکر شدیم چهار نوع نصوص را سراغ خواهیم داشت:

  • · قطعی الثبوت و قطعی الدلالة. مثل: «من کذب علیّ متعمّداً فليتبوّا مقعده من النار»
  • · قطعی الثبوت و ظنی الدلالة. مثل: «أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء. ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ»
  • · ظنی الثبوت و قطعی الدلالة. مثل: «إِنَّ اللَّهَ وُتِرٌ يُحِبُّ الْوِتْرَ، فَأَوْتِرُوا يَا أَهْلَ الْقُرْآنِ»
  • · ظنی الثبوت و ظنی الدلالة. مثل: «ازْرَعْهَا أَوِ امْنَحْهَا أَخَاكَ»

نصوص قطعی الثبوت و قطعی الدلالة محل اجتهاد نبوده و در آن اختلاف جواز ندارد، در حالی که سه نوع اخیر الذکر هم محل اجتهاد است و هم اختلاف در آن جواز دارد.

نویسنده: طارق عبدالله

 

ادامه مطلب...

احترام به موقف، جز لاینفک سیستم اداری اسلام است

مردم می‏گویند:

یکش مزدور امریکاست و دیگرش مزدور انگلیس... خدا هردوی ایناره تباه کنه... اَی امی زن اشرف غنی ره... ای خاندان عبدالله ره... خاین خایف است؛ ای هردو خاین هستن. به امی خاطر وقتی که از یکجا به‏جای دگه می‌رون، سرک‏ها ره بند می‌کنن... فامیل خودشان ده کشورهای خارجی زندگی می‏کنه خودشان بالای ما پادشاهی می‏چلانن... خوارو و مادر اشرف غنی و عبدالله ره...!

همه روزه ده‌ها فحش از زبان افراد در مورد حاکمان این کشور شنیده می‌شود که اخلاق اسلامی ایجاب نمی‌کند تا آن را بنویسیم. شاید به ذهن شما خطور کرده باشد که چرا در سرزمین اسلامی احترام به این حکام صورت نمی‌گیرد. باید یاد آور شد که بحث این مقاله احترام به موقف در سیستم اداری اسلام است، نه کفر. بناً در سیستم‌های غیر ‌اسلامی، آنچه که اکنون در سرزمین‌های اسلامی حاکم می‏باشد این‌گونه واقعیت متصور است؛ زیرا اسلام در صحنه‏ئی زندگی امت حاکم نیست. از این که مفاهیم اسلامی در فضای جمعی وجود ندارد، حکام سرزمین‌های اسلامی دست‏به‏دست هم داده نهایت تلاش می‌ورزند تا مبادا اسلام در زندگی امت حاکم گردیده و قدرت آن‌ها پایان یابد. درعین‌ حال امت اسلامی همه روزه قربانی می‌دهند تا اسلام در صحنه‌‏ئی حیات آن‌ها حاکم گردد، اما چنین نمی‌شود. نهایت بغض در گلو‌ها، مردم را وادار می‌کند تا حد اقل با فحش‌گویی بتوانند؛ احساسات خود را اشباع سازند. به همین دلیل ا‌ست که سکینت در جامعه وجود ندارد.

در زیر چتر خلافت اسلامی چنین چیز تصور نمی‌رود؛ چون: خلیفه بر اساس انتخاب واقعی امت انتخاب می‌گردد، نه این که طی پروسه‌های تقلبی هر نااهل به کرسی قدرت دست یابد، و در نهایت باعث ایجاد عقده در دل مسلمانان گردد. خلیفه یکی از بهترین‌های امت می‌باشد، به الله سبحانه وتعالی پاسخ‏گو، در برابر امت مسئول و نیز در برابر کفار جدی است. امت بالای آن اعتماد می‌داشته باشد، خلیفه بیچاره نیست، خلیفه خاین نیست و نیز خلیفه خایف نمی‌باشد که هر زمانی دشمنان دین بخواهند از آن استفاده کنند؛ بل خلیفه سپری است که در عقب آن جنگ صورت می‌گیرد و امت با داشتن آن از ضربات بی‏گانه‌ها در امان است.

هم‏چنان خلیفه به نیابت از کفار تطبیق کننده‌‏ای برنامه‌های استعماری در سرزمین‌های اسلامی نمی‌باشد، بلکه امیر لشکری است که آن لشکر با فتوحات خود، همواره خبر‌های خوش را به امت می‌رساند. با شهید شدن افراد در این لشکر، خانواده‌های مسلمان با فخر شهادت آن‌ها را از دل و جان می‏پذیرند. خلیفه تا زمانی به خلافت خود ادامه می‌دهد که تطبیق کننده‏ا‌ی اسلام در صحنه حیات امت مسلمه باشد، نه این که طی رقابت‌های سرمایه‌داران به قدرت تکیه زند و هرگاه جناح‌های مختلف بیشتر پول مصرف کردند، سیادت آن زیر خطر برود. بلکه اساس نظام حکومت‏داری در اسلام، تطبیق اسلام می‌باشد که در این صورت مفاهیم اسلامی در جامعه حاکم بوده و سکینت را ببار می‌آورد.

بناً، اگر به اصل قضیه برگردیم در خواهیم یافت که در اسلام در سطوح مختلف زندگی موضوع امارت بمیان می‌آید که بیانگر واقعیت موقف است. در اسلام هر موقف یک مسئولیت است نه امتیاز. به همین دلیل چون افراد در موقف‌های مختلف قرار می‌گیرند و مسئولیت‌های خود را به شکل احسن ادا می‌کنند، بناً احترام به این موقف‌ها حتمی است تا مبادا سعی و تلاش این افراد نادیده گرفته شده و در برابر آن‌ها بی‌احترامی صورت گیرد. در عین ‌حال بی‌احترامی به موقف‌ها پیامدهای ناگواری دارد که در لابلای این مقاله به آن می‌پردازیم؛ به همین ملحوظ برای درک این واقعیت لازم است به دو نوع موقف در اسلام اشاره کرد.

موقف حقوقی: زمانی که بحث از سیستم می‏شود؛ در اسلام یک شخص یا امیر است و یاهم مامور. موقف امیر بودن در رده‌های مختلف قابل بحث است. در جامعه اسلامی که در آن مفاهیم اسلامی حاکم باشد و اسلام در تمام ابعاد زندگی امت تطبیق گردد، ساختار سیاسی اسلام ایجاب می‌کند که برای پیشبرد امور باید در سطوح مختلف مسئولین قرار داشته باشند؛ مانند: خلیفه(امیر مسلمانان)، امیر جهاد، والی‌ها، قضات و از این پائین‏تر سایر مسئولینی که در موقف‌های مختلف برای حل مشکلات مردم، براساس شریعت اسلامی تلاش می‌ورزند. در چنین شرایط اصل بر این است که مسئولین با درنظرداشت موقف‌های ایشان مورد احترام قرار گیرند. در تحت حاکمیت اسلام، تصور نمی‌رود که مردم به حدی در برابر حکام بی‌احترام باشند که برای ‌آن‌ها فحش گفته شود؛ چون: در تحت حاکمیت اسلام مفاهیم اسلامی در جامعه حاکم است و سکینت در جامعه به شکل خودی تضمین می‌شود، نه این که حکام در عقب درهای بسته با کفار یکجا بر سرنوشت امت تصمیم بگیرند، در نهایت به حدی بغض در گلو‌ها گردش زند که برای ابراز احساسات سخن به فحش رسد.

اما در شرایط کنونی که اسلام در صحنه‏ای حیات امت وجود ندارد، در جامعه نمی‌توان چنین چیزی را تضمین کرد، بلکه این واقعیت در یک کتله سیاسی‏ئی که برای نجات امت کار می‌کند، توقع رفته و قابل تصور است. زمانی که بحث از کتله و یک جمع صورت می‌گیرد، به طور طبیعی موضوع امیر و مامور به میان می‌آید؛ روی این ملحوظ موقف در ساختار حزبی یک امر طبیعی است. در یک کتله؛ مانند: یک ساختار سیاسی موقف‌های مختلف وجود دارد، نمایش این موقف‌ها در رده‌های مختلف کاری و در بخش‌های مختلف حزبی قابل درک می‏باشد؛ اما موقف‌ها براساس مسئولیت‌ها واضح است. در یک کتله نیز سطوح مختلف از مسئولیت‌ها وجود دارد که بیانگر موقف‌های مختلف است؛ چون: این کتله یک کتله اسلامی است که برای حاکمیت اسلام دعوت می‌کند، بناً احترام به موقف‌ها جز لاینفک سیستم اداری در یک کتله اسلامی به‏ شمار می‏رود.

نفس موقف‌ها و افراد گماشته شده در این موقف‌ها، هردو در یک سیستم سیاسی و یک کتله اسلامی قابل احترام‌ می‌باشند. مهم نیست که افراد گماشته شده در این موقف‌ها کی‌ها اند. هم‏چنین مهم نیست‌ که افراد گماشته شده در این موقف‌ها دارای کدام ویژگی‌ها می‏باشند، و نیز مهم نیست که افراد دارای موقف به میل ما هستند یا نه؛ بل مهم این است که افراد دارای کدام موقف هستند تا مسئولیت خود را در قبال این موقف ادا نمایند!

در‌ عین ‌حال نفس موقف نیز یک واقعیتی است که در اسلام به آن باید جدی نگریسته شود. نفس هر موقف چه در یک جامعه و یاهم در یک کتله سیاسی اسلامی قابل احترام می‏باشد. امکان دارد که در جامعه‏ اسلامی که خلیفه بالاترین موقف را دارد، به دلایل مختلف از خلافت کنار رود. این به این منظور نیست که نفس موقف خلافت زیر پرسش برود، بلکه خلافت یک اصل شرعی بوده که مردم باید به آن احساسات داشته باشند، نه این که اسم خلیفه را بالای پنچرمین، کلینر و یاهم افراد دیگر بگذارند. در‌ حالی ‌که در نفس موقف یک واقعیت و یک اصل اسلامی وجود دارد و با تغییر و یا انحراف افراد، نفس موقف به هیچ صورت نباید زیر پرسش برود.

هم‏چنان در یک کتله نفس موقف امیر کتله و یاهم مسئولین رده‌های مختلف قابل احترام است. هرچند امکان دارد که افراد در این موقف‌ها تغییر کنند، اما موقف پایدار می‏باشد. از این‏رو نفس موقف قابل احترام است، هرچند هر شخصی به این موقف گماشته شود. در ساختار جامعه و یاهم در یک کتله اگر افراد با موقف‌ها مشکل دارند، راه‌ حل این نیست که در برابر آن‌ها بی‌احترامی صورت گیرد، بلکه راه ‌حل این است که با در نظرداشت حکمت، آن‌ها امر به معروف شوند؛ چون بی‌احترام به موقف‌ها نه تنها یک بی‌احترامی محسوب می‌گردد، بلکه پیامد‌های ناگواری دارد که در این مقاله به آن خواهیم پرداخت؛ و در‌عین‌ حال ما در اسلام موقف غیر‌ حقوقی نیز داریم، این موقف در اسلام به نام موقف حقیقی یاد می‌شود.

موقف حقیقی: بعض اوقات توجه انسان‌ها از نظر موقف تنها به کسانی است که دارای موقف حقوقی هستند. در حالی ‌که بسیاری از موقف‌ها بدون این که دارای موقف حقوقی باشند، حتمی است که باید به آن‌ها احترام صورت گیرد. حتی این که احترام به بعضی این موقف‌ها واجب است.

ما در اسلام موقف‌های را داریم که باید به ‌آن‌ها احترام صورت گیرد، این موقف‌ها موقف‌های حقیقی اند؛ مانند: پیامبران، صحابه، شهداء، صدیقین، صالحین، والدین، مولا(معلم) و بزرگان، این همه موقف‌های اند که در اسلام از آن به موقف حقیقی می‌توان یاد کرد. حتی این که احترام به بعض این موقف‌ها واجب است؛ مانند: احترام به پیامبران، صحابه، والدین و... هم‏چنان در طول تاریخ اسلام، جهان شاهد مسلمان‌های بوده اند که قهرمانان زمین هستند. زمین می‌بالد بر این که مردانِ همچو این‌ها بالای آن زندگی کردند؛ مانند: صلاح ایوبی، سلطان محمد فاتح، محمد بن قاسم، هارون الرشید و دیگرانی که سرمایه معنوی امت اسلامی اند، و باید امت همواره از ‌آن‌ها یاد آوری کنند. هرچند در زمان خود این افراد دارای موقف‌های حقوقی بودند، اما در شرایط کنونی که جهان آرزوی بازگشت 313 قهرمان بدر را دارد؛ این افراد تبدیل به شخصیت‌های حقیقی شده اند که قدر حضور آن‌ها را همه درک کرده است.

در یک کتله سیاسی نیز موقف‌های حقیقی وجود دارند. در بیشتر از پنج دهه دعوت برای اعاده‌ی زندگی اسلامی، تنها موقف‌های حقوقی در این کتله نبوده، بلکه موقف‌های حقیقی نیز وجود دارند که تاریخ دعوت آن‌ها را فراموش نخواهد کرد. نسل بعدی قدر کارکرد ‌آن‌ها را می‌دانند، نه تنها امت اسلامی بلکه جهانیان با برگشت خلافت مدیون آن‌ها خواهند بود. در تاریخ دعوت کسانی بودند و هستند که زحمات هنگفتی را در راستای پخش دعوت انجام داده اند؛ اما امکان دارد که در این شرایط یا این که در این دنیا نباشند و یاهم دارای موقف حقوقی نیستند. پس این بدین معنی نیست که آن‌ها فراموش شده اند، بلکه آن‌ها را الله سبحانه وتعالی و کسانی که به نصرت الله سبحانه وتعالی باورمند هستند، به یاد دارند.

بناً، این یک واقعیت حتمی در یک کتله است تا به موقف‌های حقیقی احترام صورت گیرد، در غیر آن تفاوت یک کتله سیاسی اسلامی با یک کتله کپیتالیستی هیچ نخواهد بود. این که کپیتالیست‌ها دیدگاه استفاده جویی از افراد را دارند و هرگاه افراد به‏حیث یک پرزه کار آمد نبودند، آن‌ها را به‏حیث پرزه یک ماشین فراموش می‌کنند. در حالی ‌که اسلام سابقون را همواره مقربون گفته است؛ سابقون از جمله کسانی هستند که از همه اول‏تر به بهشت داخل می‌شوند.

پیامد‌های بی‏احترامی نسبت به موقف‌های دوگانه: زمانی که بحث از بی‌احترامی مطرح می‌شود، شروع بی‌احترامی از جهل، انحطاط و انگیزه‌های رقابتی سرچشمه می‌گیرد؛ چون افراد در یک کتله زمانی که رابطه روحانی اعمال خود را فراموش می‌کنند و در صدد کسب موقف رقابت‌ می‌برایند، در نهایت آن منجر به بی‌احترامی می‌شود. زمانی یک فرد در یک تیم، که این تیم جزئی از یک کتله است، نسبت به ساختار‌ها و موقف‌های موجوده در این ساختار بی‌احترام می‌شود. البته آغاز این بی‌احترامی نجوا و ختم آن انشعاب در یک کتله می‏باشد.

آعاز بی‌احترامی نجوا است؛ زمانی که یک فرد در یک ساختار نسبت به موقف‌ها بی‌احترامی می‌کند، شروع به نجوا می‌نماید. چیزهای که در ذهن این فرد خطور می‌کند، برای این که بتواند بر گفته‌های خود توجیهاتی داشته باشد، این فرد در مرحله اول تلاش می‌نماید تا با کسانی که در کتله خیلی نزدیک هستند بعضی موضوعات را که منجر به صدمه وارد شدن بر سیستم می‌شود، آغاز به گفت‏وگوهای احساسات برانگیز می‏کند، بدون این که عواقب آن را درک کند. از یک سو این فرد خود با یک مشکل ذهنی در کتله حضور می‌داشته باشد، از سوی دیگر، چون: به دنبال توجیهات به گفته‌های خود است؛ بناً با ایجاد فضاء موضوعات را به دوستان خود در کتله شریک می‌سازد، و در نتیجه اعتماد موقف‌ها را نزد افراد در کتله زیر پرسش می‌برد.

مرحله دوم فتنه است؛ زمانی که حالت نجوا در یک کتله ایجاد شد، بدون این که عواقب آن در نظر گرفته شود این حالت شعله‌ور شده و در نتیجه‌ی نجوا‌ها، فتنه ایجاد می‌شود. فتنه حالتی است که بعضی از افراد در یک گروه با جمعی از دیگران اختلاف می‌کنند، در ‌حالی ‌که تمامی حقیقت آن امر را می‌دانند، اما این افراد ناراضی از درک حقیقت سرپیچی می‌کنند. در نهایت منجر به مشکلات بزرگ شده یعنی منجر به انشعابات و یاهم از بین رفتن کتله یا تیم خواهد شد.

مرحله سوم انشعاب؛ پس از آن دو مرحله در نهایت نزد افرادِ ناراضی در یک کتله که اصلاً موضوع احترام به موقف‌ها و اعتماد است، باقی نمی‌ماند. برای تعقیب برنامه‌های فردی و یاهم برای اشباع غریزه‌‏ای تدین به تشکیل یک گروه‌ دیگر می‌پردازند! هرچند کسانی که در برابر موقف‌ها ایستادگی می‌کنند، پیامد این موضوع در آغاز اصلاً در ذهن آن‌ها خطور نخواهد کرد، ولی به مرور زمان تبدیل به یک مشکل جدی می‌گردد؛ مانند: کتله اسلامی‏ که از اثر بی‏احترامی و نجواها منجر به فتنه در صدر اسلام گردید؛ مانند: خوارج.

جلوه‏ها‏ئی از واقعیت بی‌احترامی نسبت به موقف‌های دوگانه: خوارج گروه از مردمی بودند که در برابر حضرت عثمان رضی الله تعالی عنه خلیفه آن وقت مسلمانان، ظهور نموده و ادعا‌های عجیب در برابر خلیفه مسلمانان داشتند؛ حتی این که به موقف صحابه احترام قایل نبودند. همواره موقف خلافت را زیر پرسش می‌بردند. باوجود آن که مسلمان بودند، ولی در برابر صحابه به حدی بی‌احترام و بی‌ادب بودند که صحابه را دشنام می‌دادند، حتی این که حضرت عثمان رضی الله تعالی عنه را متهم به فساد کاری، عهد شکنی و سوی استفاده از موقف خلافت می‌کردند. در حالی ‌که حضرت عثمان از جمله صحابه‌های کبار رسول اکرم صلی الله علیه وسلم به شمار می‏رفت که به آن وعده بهشت داده شده بود؛ اما این خوارج به حدی در برابر حضرت عثمان غنی رضی الله عنه بی‌احترامی کردند که در نهایت منجر به شهادت آن شخصیت بزرگوار و خلیفه وقت امت مسلمان و از همه مهمتر آغاز نخستین فتنه در صدر اسلام میان مسلمانان، گردید. این حادثه از جمله بزرگ‏ترین حوادث تاریخ اسلام به حساب می‌آید، دلیل آن عدم احترام این افراد به موقف‌های حقوقی و حقیقی‏ که در هر دوی آن صحابه می‏آیند، قایل نبودند.

بنی اسرائیل از جمله اقوامی است که در تاریخ روایت شده‌ئی اسلام، یک قوم فوق العاده بی‌باک، متزلزل و بی احترام در برابر پیامبران هستند. چنان ‏که روایت می‌شود، این قوم همواره در برابر پیامبران ارسال شده بر ایشان بی‌احترام بودند؛ چنان‏چه در برابر حضرت موسی علیه السلام، در قضایای مختلفی ایستادگی نموده و مرتکب بی‌احترامی می‌شدند. به طور نمونه چند مورد را یاد آور می‌شویم:

1- قضیه نجات بنی اسرائیل از فرعون؛ بعد از گرفتن گوساله به پرستش به‏جای الله سبحانه وتعالی و هم‏چنان خواستن کتاب از جانب الله سبحانه وتعالی، رفتن نماینده‌های این قوم با موسی علیه السلام به کوه طور، تقاضای دیدن با الله سبحانه وتعالی، همه و همه بیانگر این است که نسبت به حضرت موسی علیه السلام احترام نداشتند. به همین لحاظ هرچه که در ذهن‏شان می‌گذشت، همان را از حضرت موسی علیه السلام تقاضا می‌کردند!

2- قضیه‏ئی که در سوره بقره از آن روایت می‌شود؛ چنان‏ که از حضرت موسی علیه السلام می‌خواهند تا قاتل مقتول را برای آن‌ها پیدا کند. در لابلای گفته‌های که این قوم از موسی علیه السلام نسبت به جزئیات گاو می‌پرسند؛ واضحاً بیانگر بی‌احترامی آن‌ها در برابر حضرت موسی علیه السلام است.

گروه‌های اسلامی؛ اکثراً دیده شده که انشعاب گروه‌های اسلامی منجر به ایجاد چندین گروه دیگر گردیده است، که این گروه‌ها به اثر متأثر شدن از مفاهیم غربی و همواره فضای رقابت در میان آنها، منجر به انشعابات آنان ‏گردید. در عین ‌حال چون افراد در این گروه‏ها بگونه‏ای درست و ایدیولوژیک تثقیف نمی‌شوند و بر اساس موقف‌های اجتماعی و دستاوردهای اکادمیک گردهم جمع می‏گردند که در نهایت از یک سو فضای رقابتی و از سوی دیگر عدم تثقیف درست باعث می‌شود که واقعیت احترام در میان افراد این گروه‌ها از بین برود که سرانجام نتیجه آن موقف‌گیری‌های فردی عجیب و انشعابات گسترده می‏گردد.  

نتیجه گیری: در اسلام احترام به موقف جز لاینفک سیستم اداری است. هر‌گاه ذهنیت احترام در یک جامعه و یاهم یک کتله نسبت به موقف‌های حقوقی و حقیقی وجود نداشته باشد؛ نهایت آن بی‌ثباتی در یک جامعه و یک کتله می‏باشد. در عین‌ حال، زمانی که یک فرد در یک جامعه و یاهم در یک کتله این واقعیت را درک نمی‌کند و نسبت به این قضیه بی‌باک عمل ‌می‌کند، در حقیقت پیامد آن را متوجه نشده است؛ چون تنها موضوع بی‌احترامی این فرد نیست، بلکه از این ناحیه تمام مردم در یک جامعه و یا یک کتله امکان دارد که داخل یک فتنه‏ی برزگ شوند، که اساس‌گزار آن همین فرد باشد؛ مثل: واقعیت خوارج که بیانگر این تجربه است. خیزش یک تعداد از افراد ناراضی از بصره، کوفه و مصر و بی‌احترامی ‌آن‌ها در برابر صحابه منجر به فتنه‌ئی شد که در نتیجه آن خلیفه وقت(حضرت عثمان رضی الله تعالی عنه) شهید و هزارها مسلمان دیگر نیز هیزم این آتش شدند.

بناً، باید افراد در این مورد در داخل کتله از حکمت کار گرفته و خیلی اساس برخورد کنند. برعکس آن، اگر هر فرد در جامعه و یا یک کتله نسبت به موقف‌ها احترام قایل باشد. نهایت آن این است که از فتنه‌ها دور مانده و در اجرای هر حکم، چون به موقف‌ها احترام دارد، رابطه روحانی را ایجاد نموده و احساس سعادت می‌کند.

نویسنده: عثمان «هوشنگ»

ادامه مطلب...

ادیان شرقی و تاثیر آن بر مسلمانان

ادیان شرقی:

ادیان محدودی در جهان وجود دارند که اساساً از شرق-ساحه میان جاپان و هندوستان که چین را نیز دربر دارد-نشأت یافته اند. ادیان جاپانی به‏نام شینتوئیزم (Shintoism)، چینی به‏نام‏های تائویزم (Taoism) و کانفوسیانیزم (Confucianism) و ادیان هندی به‏نام‏های بودائیزم (Buddhism) و هندوئیزم (Hinduism) یاد می‏شوند. زمانی‏که از ادیان شرقی نام می‏بریم و تاثیرات آن را بر جهان و به‏ویژه بر مسلمانان مطالعه می‏کنیم، محور بحث ما را فقط دو آیین هندی یعنی بودائیزم و هندوئیزم تشکیل می‏دهد، زیرا ادیان مذکور با تعریفی که از روح ارائه دادند و پس از مطرح ساختن موضوع مادیت و معنویت انسان‏ها، تأثیر خیلی برجسته و قابل ملاحظه‏ی بر جهان گذاشتند. درین راستا، برای روشن شدن تأثیر آن‏ها بر مسلمانان، تمام تاریخ مسلمانان مطالعه نمی‏گردد بلکه مسلمانان قرون اخیر مطالعه می‏شوند و بس.

تاثیر:

افکار نیز مانند اختراعات نیازمند پیش‏زمینه اند. اساس افکار هندوئیزم و بودائیزم را در کل سمسارا (samsara) و نروانا (nirvana) تشکیل می‏دهد. سمسارا دوران همیشگی مرگ وحیات انسان است. طوری که هر انسان دارای حیات بی شماری قبل از این زندگی بوده، و بعد از مرگ نیز حیات بی شماری درپیشرو دارد و بدین ترتیب دوباره داخل دوران می‏شود؛ همین دوران را سمسارا می‏نامند. قال یادآوریست که اگر مسئله روح جاویدان و کائنات جاویدان قبلاً وجود نمی‏داشت، پیدایش سمسارا نیز ناممکن می‏بود. فکر دیگری که از این مفکوره شکل می‏گیرد نروانا می‏باشد، یعنی پایان زندگی و مرگ. فردی را تصور کنید که به این فکر معتقد است، و میلیون‏ها زندگی را پشت سر گذشتانده و باور دارد که این روند هرگز پایان نمی‏پذیرد، پس برای وی چه بهتر که از دوره منحوس و پرمصیبت کنونی زندگی خود را نجات بخشیده و به آن نقطه پایان بگذارد؟ چگونه یک انسان به این حالت نروانا می‏رسد، مرحله پایان حیات و مرگ، مرحله‏ی که هدف نهائی زندگی یک هندو یا بودائی را تشکیل می‏دهد؟ زهد، فکر دیگریست که از نروانا ترشح شده است. مثلاً هندوها را می‏بینی که بالای میخ‏ها می‏خوابند و زبان یا گلوی شان را سوراخ می‏کنند، ربط چنین رفتاری با افکار هندوئیزم دشوار نیست. ولی درعین‏حال افراد مسلمانِ به اصطلاح درویش یا فقیر را می‏بینی که به اعمال مشابهی دست می‏زنند؛ اما ربط آن با اسلام مشکل ساز است. بنأً تأثیرپذیری مسلمانان از چنین افکاری که درنتیجه آن در هندوستان و یا کشورهای دیگر به چنین اعمالی مبادرت می‏ورزند؛ قابل فهم و واضح می‏گردد.

نشنلزم اروپائی به مفاهیمی چون سکولرزم، دیموکراسی و بعضاً هم رومانتیزم به‏عنوان پیش‏زمینه نیاز داشت. ارتباط این مفاهیم با یکدیگر واضح بوده و ابهامی در زمینه وجود ندارد، مثلاً افکار مشخصی در قرن 17 و 18 میلادی مخصوصاً داروینیزم باعث ایجاد امپریالیزم قرن 19 در غرب شد، و به‏عنوان پیش زمینه برای آن عمل کرد. به همین دلیل، جای تعجب نیست که یک اروپائی از نشنلزم حرف می‏زند و درعین‏حال به دیموکراسی نیز معتقد است، زیرا هر دوی آن به یکدیگر مرتبط بوده و از یک اصل مشتق شده‏اند. ولی زمانی که یک مسلمان از دیموکراسی حرف بزند، خیلی مشکل به نظر می‏رسد که آن را از نظر اسلام توجیه کرد، زیرا کاملاً واضح است که دیموکراسی از غرب آمده و با اسلام هیچ نوع ارتباطی ندارد نه در جزئیات و نه در کلیات، هرچند برای تلفیق آن تلاش هم شود. بنأً یکی از راه‏های شناخت صحت افکار این است که افکار مذکور با اساس دین یا مذهب ارتباط داده شود تا دیده شود که آیا در دین ریشه و اصل دارد یا خیر، البته مطابقت این افکار با دین به شکل قطعی نه بلکه به شکل گمان غالب دریافت می‏گردد.

 پس‏منظر تاریخی

 افکاری هم وجود دارد که پیدایش آن‏ها به مقطعه‏های مشخص تاریخی بر می‏گردد. مثلاً، موضوع الهیت و پرستش روحانیون و اشخاص متبرک در بودائیزم که 400 سال بعد از بودا در آسیای شمالی پدید آمد، در اوایل این دین مروج نبوده و همچنین برای پیروانی که در آسیای جنوبی زیست داشتند، چیزی ناآشنا بود. همچنین فکر غالب میان عیسویان امروزی که طبق آن عیسی را هم خدا و هم بشر می‏پندارند، بعد از سال 325 میلادی به میان آمد یعنی دقیقاً سه قرن پس از عیسی. درعین‏حال، شیخ‏های صوفی قرن 13 میلادی – زمان هجوم مغول – بود که امروز اهل تصوف به اساس نظریات آن‏ها به‏وجود آمده است. علاوه برآن، دروازه اجتهاد توسط نسل اول مسلمانان نه بلکه توسط نسل‏های متأخر بسته شده است. پس پرسشی ایجاد می‏شود که چگونه بعضی افراد مذهبی ازین تلفیق‏های گوناگون متأثر گشته‏اند.

 افکار مطلق بدون درنظرداشت سیاق تاریخی

یکی از عواملی که افکار را در طول تاریخ منحرف ساخته است، مطلق‏گرائی می‏باشد. یعنی به قوانین و اصول کلی بدون درنظرداشت واقعیت و سیاق تاریخی آن استدلال شده و این نوع مطلق‏گرائی در هر دو ساحه؛ طبیعی که قانون طبیعت عنوان می‏شود و حقوقی قابل مشاهده می‏باشد. استدلال به شکل مطلق باعث می‏شود تا نه تنها یک فکر از واقعیت و موضوع‏اش دور شود بلکه بعضاً طوری انحراف کند که بعد از مدتی برای ارائه معنای مخالف آن استفاده شود. مثلاً بودائی‏ها امروز سنگ‏ها را عبادت می‏کنند درحالی‏که بودا خود به هیج خدائی معتقد نبود، همچنین عقیده تثلیث که امروزه میان عیسویان مروج است، در صدر عیسویت دیده نمی‏شد.

قوانین طبیعی مثل قانون نیوتن با قوانین دیگر از قبیل اسلامی، رومی و دارمای هندی تفاوت داشته ولی افراد زیادی هستند که با پذیرفتن یکی از آن‏ها عادت می‏کنند که به عین شیوه به تفکر بپردازند. بدون تفاوت که این فرد کمونست بوده و معتقد است که همه اشیا از ماده پیدا شده است و یا داروینست بوده که معتقد است هر که با طبیعت توافق یابد زنده می‏ماند و یا فردی بوده که معتقد است هیچ چیزی سریع‏تر از نور حرکت ندارد و یا هندو و یا بودائی بوده که به دوران فاسد زندگی و مرگ یا سمسارا معتقد است. نفس قوانین و افکار فوق مورد بحث ما نمی‏باشد، بلکه ظرفیت تفکر انسان مورد بحث است، زیرا همه گروه‏های فوق، انسان بوده و دارای فطرت یکسان بشری می‏باشند که با درنظرداشت چارچوب مشخصی که توسط اصول عقلی یا منطقی تعیین می‏گردد، به شکل مطلق و یا عام به تفکر می‏پردازند. بنأً نمی‏خواهیم بگوئیم که قانون نیوتن با قانون سمسارای هندو هیچ تفاوتی ندارد بلکه می‏خواهیم بیان کنیم که علاقمندی و تمایل همه انسان‏ها برای مطلق ساختن یک اصل به شکل افراطی دارای ریشه و اصل واحد است. مثال‏های از چنین مطلق‏گرائی را می‏توان چنین بیان نمود:-

1-  "قاعده اخف الضررین" باعث شد تا بعضی علما؛ فقه اسلامی را با واقعیت به شکل نادرست ربط داده و حتی بعضی احکام واضح و مشخص را تغییر دهند. مثلاً

الف: اشتراک در نظام‏های کفری

ب: مشروعیت بخشیدن معاملات سودی

ج: نفاق در دعوت، یعنی کتمان واقعیت حُکم اسلامی

 2- خدا در عیسویت عشق است.

تمام مفکوره‏ها و مسؤلیت‏های انسان را تغییر شکل داده و صرف به قربانی برای حضرت عیسی خلاصه نمودند.

 3- دلسوزی مطلق در ماهیانای بودائیزم

باعث شد تا پیروان آن به پرستش راهب، زاهد و الاهه افسانه‏های شان بپردازند. وهمچنان افسانه‏ی خدای گردید.

 4- عدم مداخله مطلق در اقتصاد بازار

باعث شد تا حکام درمقابل بازار و اقتصاد مسوولیت نداشته و نیز سبب شد تا سرمایه‏داران به استفاده بی‏رویه منابع اقتصادی بپردازند که نتیجه آن بحران اقتصادی است که اکنون با آن دست و پنجه نرم می‏کنیم. (دسمبر 2011)

 دین اسلام مشخصاً چهار منبع دارد: قرآن، سنت، اجماع اصحاب و قیاس. طوری که سه منبع نخست دارای منابع تاریخی بوده و به افکاری که هر سه آن دعوت می‏کنند طبیعتاً جهانی است. و به هیچ وجه امکان ندارد که انسان قرآن را بدون عربی بداند و فهم دقیق عربی نیز امکان ندارد مگر با دانستن عربی قرن هفتم میلادی. به همین ترتیب محتوای قرآن بدون شناخت دقیق جامعه‏ی که در آن نازل شد، قابل درک نمی‏باشد. سنت هم چه به شکل حدیث و چه به‏عنوان مرجع دوم اسلام دارای منبع تاریخی بوده و هیچ حدیثی وجود ندارد که فهم آن بدون کمک علوم تاریخی ممکن باشد. هم چنان اجماع اصحاب یک منبع‏ی کاملاً تاریخی است. ولی یکی از مشکلات عمده‏ی که امروزه امت مسلمه با آن دست وپنجه نرم می‏کند، عدم دسترسی وآگاهی از تاریخ است. ناگفته نیاید گذاشت که وقتی پیرامون مشکلات ومسایل فقهی و شرعی حرف می‏زنیم نباید تاریخ را به‏عنوان معیار عمل قرار دهیم. و نباید برای حل مشاکل از نصوص به شکل مطلق بدون ارتباط به تاریخ استفاده شود.

 به‏عنوان مثال، ذکر الله در حدیث آمده و کسی که زندگی رسول الله صل الله علیه وسلم را دقیق مطالعه نموده باشد هیچگاه به این نتیجه دست نمی‏یابد که فقط ذکر باعث عروج انسان از فراز کوه‏ها گردیده و یا تکرار محض الفاظ بدون درک واقعیت آن‏ها سبب تزکیه نفس می‏گردد. و چنین تعبیری اصلاً به زندگی و اعمال پیامبر صل الله علیه وسلم و اصحاب رضی الله عنه صدق نمی‏کند و فقط زمانی امکان دارد که از زندگی پیامبر و اصحابش چیزی روایت نشده باشد. پس از استدلال شرعی با چنین ادعاها، معلوم می‏شود که آن‏ها موضوع را از دیدگاه مشخصی می‏بینند که غالباً غیر اسلامی است. مثلاً تقرب به الله توسط تکرار محض الفاظ اساساً فکر هندی بوده که انسان را نابینا می‏‏سازد. گرچه چنین اشخاص برای مشروعیت بخشیدن ادعای شان از نصوص شرعی استدلال می‏کنند ولی با آن هم انگیزه شان در اصل غیر اسلامی می‏باشد. به‏گونۀ مثال فردی که به آزادی‏ها معتقد است به دلیل صلب شدن آزادی از نوشیدن شراب و مخدرات امتناع می‏ورزد. درعین‏حال زمانی که این فکر به مسلمان زاده‏ی می‏رسد، وی برای این که به آزادی علاقمند است با استدلال به قرآن حرمت آن را بیان می‏کند نه برای این که الله آن را منع کرده است. همچنین افرادی ممکن به این نتیجه برسند که نماز و روزه به صحت مفید بوده و با استدلال شرعی ادعای خود را مشروعیت بخشند. چنین خلطی سبب شد تا مسلمانان را در بعضی موارد مغشوش سازد و طریق رفع آن اینست تا ربط به اسلام کلی باشد نه عام. و چنین ربطی بدون برداشت عمومی از سیرت امکان ندارد و فهم زندگی رسول الله صل الله علیه وسلم نیز بدون دانستن عصر اصحاب میسر نمی‏باشد. زیرا تأثیرپذیری از افکار بدون دانستن سیاق تاریخی آن‏ها بیش‏تر بوده و باعث می‏شود تا انسان میکانیزم‏های متعدد افکار را اخذ و حتی بعضی اوقات سبب اختلاط و نتیجه‏ی برعکس شود. چگونه بودائیزم از حالت انفرادی در هند به حالت اجتماعی در چین تغییر شکل نمود؟ پاسخ روشن است. بودائیزم در چین با کنفوسیانیزم خلط گردید. مردم جاپان نیز با حفظ تأثیر شینتوئیزم، بودائیزم را به زین-بودائیزم (Zen-Buddhism) تغییر دادند. درین جریان، افکار اساسی تغییر نکرده بلکه مردم با تأثر از فضای فرهنگی مشخص به تعبیر افکاری پرداختند که تعبیر آن‏ها باعث چنین تغییراتی در افکار گردید. روند تغییرات و انحرافات از افکار اساسی در یک دینِ ساخته‏ی بشر امری است معمول که در طول تاریخ به وقوع می پیوندد. اما سوال این است که آیا این تغییرات و انحرافات در افکار اساسی ادیان متذکره، برای پیروان آن‏ها سوال برانگیز و قابل تشویش است یا خیر؟ در پاسخ باید گفت که این تغییرات نه تنها باعث تشویش آن‏ها نگردیده بلکه در طول زمان به‏عنوان عامل تقویت و توسعه ادیان بشری محسوب می‏گردد. چنین انحرافات ادیان سماوی را به شدت مصدوم نموده، خلوص و صحت افکار را از بین می‏برد. زیرا بر عکس ادیان بشری، خلوص و صحت افکار در ادیان سماوی از اهمیت زیادی بر خوردار می‏باشد. این واقعیت یهودیان و مسیحیان را به این دلیل که پابندی به یهودیت و مسیحیت حقیقی در میان آن‏ها وجود ندارد، متأثر نمی‏سازد. چنانچه مفکوره فرزند داشتن خدا برای مسیحیان از این جهت که مفکوره رومی است یا یونانی، بی اهمیت می‏باشد. اما برای مسلمانان چنین انحرافات قابل قبول نیست. زیرا خلوص افکار به‏ویژه افکار اساسی برای مسلمین از چنان اهمیتی برخوردار است که هر نوع تغییر در آن متصور نمی‏باشد.

 افکار هندوئی و بودائی که فرهنگ‏های دیگر را متأثر ساخته است

زهد هندوئی و بودائی که مبتنی بر افکار مشخص بوده و افکار مذکور-افکار متعلق به ادیان شرقی- از طریق عقل بشری به ميان آمده است، نه از طریق وحی الهی. زهد هندوئی و بودائی که به اساس فکری مشخصی بر می‏گردد، یکی ازین افکار می‏باشد. این افکار توسط انسان‏هائی به وجود آمده است که برخی از آن‏ها خواستار رهائی از رنج بوده و برخی دیگر به علو مقام مادی و معنوی خود می اندیشیدند و در این راستا به مقام معنوی خود ارجحیت قایل بودند، آن‏ها می‏خواستند تا خود را از احساسات بشری رها سازند. این مفکوره با فطرت بشری در تناقض قرار داشته و از همین جهت تاکنون هیچ کس به چنین هدفی نایل نگردیده است. زیرا افرادی مثل بودا وغیره به میان آمدند تا با ارتقای نفوس شان، خود را از رنج نجات دهند و بدین ترتیب تلاش نمودند تا از احساساتی خود را رهائی بخشند که احدی از بشر تا حال به آن دست نیافته است. مثلاً طفلی را تصور کنید که اصرار می‏ورزد تا موتر را پرواز دهد، هرگاه برای وی تفهیم گردد که موتر برای پرواز ساخته نشده است، ولی باز هم اصرار ورزد تا رمز پرواز موتر را دریابد، در این صورت یگانه راه حل چشم پوشی و سکوت است. الله سبحانه و تعالی خالق تمام مخلوقات وانسان بوده و هدف زندگی انسان را در روی زمین واضحاً بیان کرده است. الله سبحانه و تعالی آسمآن‏ها و زمین را برای آزمایش و امتحان انسان آفریده تا برایش آشکار سازد که چه کسانی سزاوار زندگی در جنت بوده و چه کسانی سزاوار جزا و بدبختی در دوزخ اند‏

الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ ‏

[مُلک: 2]

"همان كسی كه مرگ و زندگی را پدید آورده است تا شما را بیازماید که چه کسانی از شما اعمال بهتر و نیكوتر را انجام خواهد داد. او عزیز و بخشاینده است."

‏ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً

[کهف:7]

"ما همه چیزهای روی زمین رابرای تزئین زمین خلق كرده‌ایم (و جهان پرزرق و برق، و پرنعمتی را برای انسان‏ها آراسته‌ایم) تا ایشان را بیازمائیم (و ببینیم از آنان) كدام یك كارِ نیكوتر را انجام می دهند"

‏ وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ ‏

[هود: 7]

"خدا آن كسی است كه آسمآن‏ها و زمین را در شش یوم آفرید و قبلاً عرش خدا بالای آب قرار داشت. این بدان جهت است تا شما را بیازماید كه چه كسانی از شما كارهای نیكو می‌كنند. اگر به آنان بگوئی که شما بعد از مرگ برانگیخته می شوید، کافران خواهند گفت که این یك جادوگری آشكاری است.‏"

زندگی میدان امتحان الهی است که درنهایت آن انسان یا به جنت می‏رود یا به دوزخ. چنین دیدگاهی نسبت به زندگی کاملاً متفاوت از دیدگاهی است که به اساس آن انسان درنهایت یا خدا می‏شود و یا هم با خدا یکجا می‏گردد. تصور مذکور تا حدی مردم را گمراه ساخته که می‏گویند: "ما به جنت یا دوزخ توجهی نداریم بلکه رضایت الله را می‏طلبیم." حتی می‏گویند: "ما خدا را مثل تجارت عبادت نمی‏کنیم." این قول شان صریحاً با قرآن درتضاد قرار دارد، زیرا قرآن مبارزه و جهاد را که یکی از فرایض دین الله است، تجارت خوانده است. این مفهوم که "ما به جنت و دوزخ توجه نداریم بلکه رضایت الله را می‏خواهیم" از دیدگاه شخصی که زبان عربی را می‏فهمد آن‏قدر پوچ و بی‏معنی است که در زبان فارسی با "جمله من از شما متشکر نه بلکه سپاسگزار هستم" برابری می‏کند. این مفکوره پوچ و بی معنی از کجا آمده است؟ الله محل دیگری به جزء جنت و دوزخ نیافریده تا مردمی که این گونه فکر می‏کنند؛ به آن راه یابند. قرآن واضحاً مسلمانان را برای ورود به بهشت تشویق و برای دوری از دوزخ انذار می‏کند، پس این‏ها چگونه به آن دو توجه نمی‏کنند. علاوه برآن، "رضوان الله" ویا رضایت الله به این معنی است که الله انسان را عذاب نمی‏کند. زیرا اعراب زمان محمد صل الله علیه وسلم زمانی‏که می‏گفتند ارباب از غلامش راضی است، چنین تعبیر می‏شد که ارباب مذکور غلامش را جزا نمی‏دهد. رضایت الله نیز با این تعبیر ارتباط دارد، بنأً رضایت الله به معنی "یکجا بودن با خدا" نیست. این تعبیر نه با قرآن ارتباط دارد و نه با سنت؛ همچنان این مفهوم از رضایت برخلاف فهم عرب از این اصطلاح در زمان نزول قرآن بوده و در تضاد با فهم اصحاب رضی الله عنه نیز قرار دارد. هرگز هدف چنین افراد رضایت الله نیست بلکه بعضاً مقصود شان عشق الله است یعنی "عاشق الله" هستند. هرچند در هیچ جائی قرآن کلمه "عشق" و یا "عاشق الله" نیامده است. حب الله نیز به معنی ترجیح اوامر و نواهی الله بر هوای انسان آمده است. بنأً مفکوره عاشق الله بودن و یا با الله یکی شدن مفکوره اسلامی نیست. پس سوالی که مطرح می‏شود این است که این مفکوره از کجا به میان آمده؟ و چگونه داخل اسلام شده؟ و به چی شکل با اسلام ربط داده شده است؟ آن‏ها استلال می‏کنند که انسان‏ها از خاک وروح خلق گردیده است. به این ترتیب که الله سبحانه و تعالی از روح خود برای آدم علیه سلام دمید و به همین دلیل آدم و اولادهایش بخشی از الله را در وجود خویش دارند.

‏ الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ ‏،‏ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِينٍ ‏،‏ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ

[سجده: 7-9]

"آن (الله) كسی است كه هر چه را آفرید، نیكو آفرید، و آفرینش انسان (اوّل) را از گل آغازید.‏ سپس خداوند ذرّیه او را از عُصاره آب (به ظاهر) ضعیف و ناچیزی (به‏نام منی) آفرید.‏ آن گاه اندام‏های او را تكمیل و آراسته كرد و از روح (متعلّق به‏خود یا به وی) در او دمید، و برای شما گوش‏ها و چشم‏ها و دل‏ها آفرید (تا بشنوید و بنگرید و بفهمید ، امّا) شما كمتر شكر (نعمت های او) را به جای می‌آورید."

درصورت مراجعه به تفسیر این آیت، به ‏ویژه تفاسیری ازقبیل طبری و جلالین، ترجمه آن را چنین خواهید یافت: الله آدم را آفرید و به وی شنوائی و بینائی عطا کرد. طبری در زمینه می‏گوید: {وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ} فَصَارَ حَیا نَاطِقًا "بنابراین آدم زنده شد وتوانایی سخن گفتن را پیدا کرد." جلالین هم درباره تفسیراین آیت چنین می‏گوید: "وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحه" أَی جَعَلَهُ حَیا حَسَّاسًا بَعْد أَنْ كَانَ جَمَادًا "الله سبحانه و تعالی آدم را از عدم آفرید و زنده گردانید وقابلیت حس کردن را در او پیدا کرد درحالی‏که این قابلیت را قبلاً نداشت." ابن کثیر می‏گوید: { وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ } یعنی: عقول، { قَلِیلا مَا تَشْكُرُونَ } و استعدادهای که الله سبحانه و تعالی برای شما اعطا کرده، خوشبختی نصیب کسی است که از استعدادهای خود در اطاعت الله سبحانه و تعالی استفاده کند. درین اواخر مردم آیت فوق را طوری تفسیر و تعبیر نمودند که گویا بخشی از الله در آدم انتقال یافته است؛ العیاذاً بالله. در قدم نخست عبارت "من روحه" دو معنی را افاده می‏کند که اولأ روح آدم وثانیأ روح الله. بنابراین ترجمه دقیق آن چنین است:- "بعداً به او شکل داد، و در او از روح (الله یا آدم) دمید." واضحاً معلوم می‏شود که این آیت از آیات متشابهات است و اگر مقصود آیت روح الله باشد، مسئله غیب بوده وانسان توانائی درک مغیبات را ندارد. پس چرا ادعا می‏شود که بخشی از الله به آدم انتقال نموده است؟ چگونه امکان دارد؟ چطور جرئت می‏کنند که بگویند بخشی از الله به آدم انتقال نموده است؟ الله سبحانه و تعالی به کسانی که آیات متشابه را تعبیر سؤ نموده و توسط آن مردمان را گمراه می‏سازند، اخطار داده است.(ر.ک: سوره آل عمران آیت 7)

بنأً آن‏ها معتقدند که بخشی از انسان الهی بوده و اشتیاق دارد تا دوباره به اصلش برگردد که همانا الله است. درین مورد صدها شعر در زبان عربی و دری نوشته شده که بر همین مفکوره استوار است. از همین جهت درتلاش اند تا به این مفکوره رنگ و بوی اسلامی داده و بدین ترتیب "وحدت الوجود" را ثابت سازند. چی دید خطرناکی نسبت به فطرت انسان؟ این مسلمانان در اصل متأثر از دید بودائیزم و هندوئیزم نسبت به زندگی و ارتباط انسان با خدا می‏باشند. چنانچه بودائی‏ها تلاش می‏نمایند تا بودا شوند؛ به این معنی که هدایت گردیده و خود را از سمسارا کاملاً آزاد نمایند. به همین ترتیب هندوها سعی می‏ورزند تا از سمسارا رهائی یافته و به نروانا دست یابند و بدین ترتیب با خدا یکی شوند. لذا مسلمانانی که ازین مفکوره متأثر اند، جنت را کاملاً بی فایده می‏یابند. دقیقاً مثل این که انسان بین دو انتخاب (با خدا یکجا شدن یا در جنت بودن) مختار قرار گیرد؟ همانند طفلی که برای پرواز موتر اصرار می‏ورزد. هندوها و بودائی‏ها برای رسیدن به چنین هدف عالی، راه زهد را در پیش گرفته ومعتقدند که از طریق تمرینات مختلف مثل یوگا وغیره می‏توانند جسم شان را تحت شکنجه و تکلیف قرار داده و به حالت نروانا دست یابند. به همین دلیل آن‏ها از اوامر دین شان به سختی و بدون کوچک‏ترین تخلف پیروی می‏کنند. درحالی‏که مسلمان زاهد، دنیا را محل امتحان می‏داند، نه محل ابدی زندگی؛ و خیروشر حوادث را مطلقاً تعبیر ننموده و نیز آینده زندگی برایش واضح نیست، بنأً به رعایت حال دیگران می‏پردازد نه به خاطر این که اشیا برای روح مضرند و نه برای این که مافوق انسان‏ها شوند و نیز نه به خاطر این که همه اشیا واقعیت نداشته و تفاوت میان اشیا امکان پذیر نمی‏باشد. بلکه وی برای رضایت الله تلاش می‏کند و رضایت وی نیز به دست نمی‏آید مگر با توجه به حالت دیگران و تنظیم امور زندگی. رضایت الله نیز به معنی یکجا شدن با الله نبوده بلکه زندگی در جنت را در پی دارد. اسلام همین است و کسی که گمان می‏کند جنت کافی نیست پس معلوم می‏شود که وی خود را به اسلام منقاد نساخته و مسلمان نمی‏باشد، همچنین تنظیم و غمخواری امور چیز دیگری نیست مگر سیاست. مسلمانان در رفتار و اعمال شان مورد امتحان قرار گرفته و اسلام محاسبه حکام را بهترین عمل خوانده است، محاسبه حکام بدون سیاست امکان پذیر نمی‏باشد. درحالی‏که بودائیزم برعکس، زندگی را واقعی نمی‏داند و از واقعیت‏ها برای نجات از رنج فرار می‏کند و از تنظیم و غمخواری امور زندگی نیز دوری می‏جوید که این امر باعث فاصله گرفتن بودائی‏ها از سیاست می‏شود. مسلمانان متأثر از این طرز دید غلط، حتی به ثواب و عذاب درحالی که از افکار اساسی اسلام اند، نیشخند می‏زنند. هندوئیزم و بودائیزم درنهایت منجر به رد کامل زندگی دنیا شده و سبب کناره گیری از آن می‏شود. بعضی مسلمانان مذهبی قرون اخیر نیز به عین افکار معتقدند. از مطالعه زندگی صحابه، واضحاً دیده می‏شود که بهترین اصحاب؛ سیاسی‏ترین آن‏ها بوده است. یعنی آن‏های که به تنظیم و غمخواری امور زندگی توجه داشتند و درعین حال زاهدترین اشخاص – با فهم دقیق مفهوم زهد از اسلام – به شمار می‏رفتند و برای این ویژگی شان هرگز استکبار نورزیده‏اند. آن‏ها زندگی را رد نکرده بلکه توجه بسیار زیاد – برای دستیابی به مقام بهتر و عالی‏تر نزد خالق شان – به تنظیم امور زندگی مردم پرداخته‏اند. ایشان با پوشیدن لباس مخصوص مثل ملاها، مولوی‏ها، قرأ و صوفی‏های امروزی خود را از سایر مردم عادی متمایز نساخته و هیچ گاهی خود را از مردم عوام بالاتر ندانسته‏اند. هم‏چنین معلوم نیست که پیرها و شیخ‏های که سیاست یا غمخواری امور زندگی را رد می‏کنند حدیث ذیل را چگونه تعبیر می‏کنند:- حدثنا محمد ثنا أحمد نا عبد الله بن أبی جعفر الرازی عن أبیه عن الربیع بن أنس عن أبی العالیة عن حذیفة قال قال رسول الله: 

من لم یهتم بأمر المسلمین فلیس منهم و من لم یصبح ویمس ناصحا لله ولرسوله ولكتابه ولإمامه ولعامة المسلمین فلیس منهم  

"کسی که به امور مسلمانان توجه ندارد، از آن‏ها (مسلمانان) نیست و کسی که صبح می‏کند یا شام می‏کند بدون آن که با الله، رسولش، کتابش، امیر مسلمانان و مجموع مسلمانان ناصح باشد (یعنی با آن‏ها مخلص نباشد) از آن‏ها (مسلمانان) به شمار نمی‏رود."

همچنین تزکیۀ نفسی که بدان عمل و دعوت می‏کنند چیزی جزء تقلید از زهد بودائی و هندوئی نیست که بعضاً پوشش اسلامی نیز داده می‏شود. چگونه می‏توان فردی را که از قضاوقدر آگاهی نداشته و نمی‏داند که فهم خیروشر اعمال برایش امکان پذیر نیست و نیز قانع نیست که رزق و اجل از جانب الله است، تزکیه شده خطاب نمود؟ تزکیه نفس یعنی اخذ و فهم مفاهیم اسلامی تا توسط آن سلوک انسان در صحنه عمل به اساس اسلام تنظیم شود. هندوئیزم درمقابل فقط عمل را برای تزکیه کافی می‏داند، حالآنکه اسلام نیت و انگیزه را نیز در اعمال مهم می‏داند. یعنی برای یک هندو فقط پابندی به مراسم تشریفاتی عبادی مهم است نه نیت، و مطلقاً باید به اعمال مذهبی پرداخت. اعمال به‏شکل مطلق اش نباید با احکام تکلیفی ووضعی در اسلام خلط گردد. زیرا در هندوئیزم چنین است که فقط عمل بدون دخالت نیت انسان را تزکیه می‏نماید. چنانچه در اسلام مفاهیم، منجر به تزکیه نفس گردیده و اعمال مسلمانان را به شکل ثابت جهت می‏بخشد.

مسلمانی که واقعاً تزکیه شده باشد به اعمال اهمیت می‏دهد زیرا می‏داند که وی برای امتحان خلق شده و امتحان نیز در اعمال می‏باشد، درعین‏حال اگر اعمال بدون نیت درست صورت گیرد، گرچه کوه‏ها را به لرزه درآورد ولی نزد خالق هیچ اهمیتی ندارد. موضوع دیگر پیدایش زهد در ادیان شرقیست که بدون مطلق‏گرائی در اعمال ممکن نبود، هچنین پیدایش آن بدون موجودیت انگیزه‏ی که انسان می‏تواند به مقام‏های عالی مثل خدا شدن یا با خدا یکجا شدن، دست یابد، امکان نداشت. همچنان رضایت الله برای چنین زاهدین مهم نبوده و بهشت نیز برای شان کفایت نمی‏کند. بدون شک مسلمانانی که از مفکوره‏های فوق متأثر گشتند، به چنین وضاحت محتوای فکر را نمی‏دانند و نه هم هندوئیزم را به‏صورت دقیق می‏شناسند. به همین دلیل مسلمانانی وجود دارند که می‏خواهند با تکرار(منترا) از فراز کوه‏ها پرواز کنند و یا بالای آب بروند و یا با الله یکجا شوند. و مسلمانانی وجود دارند که اذکار، دعاها و الفاظ مخصوصی را روزانه تکرار می‏کنند؛ چنانچه بعضی دیگر در هندوستان زبان شان را قطع نموده، سوزن ومیخ می‏خورند وبالای آتش راه می‏روند تا به مدارج عالی روحی دست یابند. علاوه برآن، می‏گویند که ما به علوم ظاهری(علم القال) یا علوم اسلامی نیاز نداریم بلکه علوم باطنی(علم الحال) را مستقیمأ از الله کسب می‏کنیم. چگونه چنین ادعا می‏نمایند؟ برای تزکیه؟ آن هم توسط خواندن(منترا)؟ بنأً برای کسی که فهم دقیق ومعلومات کامل پیرامون اسلام و هندوئیزم داشته باشد، به خوبی می‏داند که اساس تمام این مفکوره‏ها را هندئیزم تشکیل می‏دهد. نجات از قید افکار مزخرف هندوئیزم و بودائیزم ممکن نیست مگر این‏که اسلام به‏عنوان کُل با منابع تاریخی(سنت، سیره و اجماع اصحاب) درنظر گرفته شود.

إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ، الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ

[بقره: 26-27]

"خداوند شرم ندارد از این كه مثال بزند به (كوچك ترین موجودات)، پشّه‌ای یا كمتر از آن. كسانی كه اهل ایمانند می‌دانند (هدف از این تمثیل چیست و) این صحیح و درست است و از جانب خدای شان می‌باشد. و امّا كسانی كه راه كفر و انكار را برگزیده‌اند، می‏گویند: خواست خدا از این مثال چیست‌؟ (باید بدانند) خدا با بیان این نوع مثال، بسیاری را سرگردان و گمراه می‌سازد، و بسی را (به سوی حق) راهنمائی می‌نماید و امّا خدا جز كج‏روان و منحرفان را با آن گمراه و حیران نمی‌گرداند. آن كسانی كه پیمانی را كه قبلاً با خدا (توسط فطرت و عقل و پیامبران) محكم بسته‌اند، می‌شكنند و آنچه را كه خدا دستور داده است كه گسیخته نشود (از قبیل: صله رحم، مودّت، مهربانی، رعایت حقوق انسانی، وغیره) می‌گسلند، و در روی زمین به فساد و تباهی دست می‌یازند، اینان بی‌گمان زیانکاران اند‏." بنابراین، این‏ها اسلام را از سیاق تاریخی‏اش دور ساخته و با گرفتن یک بخش اسلام برای توجیه افکار غلط و فاسد شان بخش دیگر آن را متروک گذاشتند. و به راستی که ایشان توسط قرآن گمراه شدند."

نویسنده: عیسی

 

ادامه مطلب...

زمامداران قرغیزی علیه حجاب زنان مسلمان اند!

خبر:
به تاریخ 19 جولای 2016م نهاد اطلاعاتی «ک نیوز» مقاله‏ ی «انار باکیوفبیکوف» را تحت عنوان اعلان افتضاح آمیز: «فتنه انگیزی یا دعوت برای شناخت ملی؟» به نشر سپرد. نویسنده پرسشی را در مورد تازه ترین رویداد جنبش مسلمانان قرغیزستان مطرح می کند. دست کم از یک هفته بدین سو بحث های دوامدار در مورد نصب اعلانات در بشکیک مزکر قرغیزستان با به تصویر کشیدن دختران با حجاب ملی و شعارهای از قبیل: "ای مردم بدبخت ما، ما داریم به کدام سو روان هستیم؟!" ادامه دارد.
هم چنین به تاریخ 14 جولای 2016م، در یک کنفرانس مطبوعاتی در شهر بشکیک به افتخار بازدید انگلا مرکل نخست وزیر جرمنی و اتمبایوف رئیس جمهور قرغیزیستان در مورد ابتکار خویش مبنی برای تخصیص دادن بودجه جهت جابجا سازی شعارها در سرتاسر کشور سخنرانی کرد. این شعارهای بزرگ در جاهای مختلف بشکیک آویزان شده بودند. اتمبایوف هم چنان گفت: "در حقیقت هیچ چیزی مطابقت با ارزش های اسلام در این شعارها نیست. این به اساس حفظ ارزش های ملی، عنعنوی، لباس های ملی، زبان و فرهنگ ما است. ما هیچ ضرورت به عرب، پاکستانی، بنگلادیشی و دیگران نداریم."
تبصره:
در ماه گذشته مسلمانان قرغیزستان موضوع حجاب را جدی مورد بحث قرار داد. بعضی مسلمانانی که بصورت عموم به تعلیم و تربیه غربی مسموم گردیده اند و به سیکولران فکری تبدیل شده اند. در مورد دور ساختن حجاب از فرهنگ شان بدون ارائه شواهدی به گفته های شان سخن می زنند. بخش دیگری از مسلمانان در مورد حجاب بحث می کنند و آن ها از گذشته های شان یاد آوری کرده می گویند که حجاب در عموم بخشی از فرهنگ مردم قرغیزستان است. برای تأیید این ادعا آن ها نقل قول های از بزرگان شان را ارائه می کنند و عکس های زنان مسلمانان که حجاب دارند، چاپ کرده و وانمود می سازند که این فرهنگ عنعنوی مردم قرغیزی است.
قبلاً گفتمانی در کنفرانس زنان تحت عنوان «موقف زنان در تاریخ اسلام» به تاریخ 27 می 2016م، در شهر اوش صورت گرفته بود. در این کنفرانس صدها تن از زنان مسلمان قرغیزستان شرکت کرده بودند. این کنفرانس به یاد بود از کورمنجان دتکا(حکمران قرغیزی در قرن 19م) اختصاص داده شده بود. معلومات و عکس های این کنفرانس به زودی در شبکه های اجتماعی منتشر گردید و در آن کنفرانس بصورت خشونت آمیز بحث نمودند که تمام اشتراک کننده گان حجاب و نقاب را بتن داشتند.
افزایش سریع پوشیدن حجاب توسط مسلمانان و زنان مسلمان در قرغیزستان نگرانی بزرگی را برای حاکم خون آشام که تلاش دارد مسلمانان را از اسلام دور سازند. آن ها در مبارزه با اسلام از امامان مفسد استفاده کرده و فتوا علیه اسلام را صادر می کنند تا زورمندان را خوش سازند. هم چنان زورمندان از رسانه ها و سیکولران به چهره های ژورنالیستان و نویسنده گان استفاده می کنند. یک مثال زنده آن ژورنالیستی بنام «نارین آییپ» کسی که عکس های کنفرانس را منتشر ساخت و در فسبوک اش نظریات را در مورد آن  ارائه کرد، می باشد. وی می گوید: "من متحیر شدم و فکر کردم که آیا این قرغیزستان است یا کدام جای دیگر؟ چرا ما تمام این ها را در قرن بیست و یک داریم؟ آیا واقعاً برای نشان دادن تقوا نیاز به پوشانیدن چهره می باشد؟ گرفتن شکل ظاهری دین بدون درک معنی اصلی آن، یک کار زشت است. آیا این اسلام است یا نه؟ آیا آن ها با ایمان هستند و یا نیستند؟ فرقی نمی کند لیکن بد آنست که جامعه به سوی عقب در حرکت است." به گفته یک ژورنالیست دیگر به نام «سالیشان ژیگیتوف»  که می گوید: "چشمان شان در پشت سر شان است ما به عقب می نگریم. ما نخبه‏ ای نداریم تا ما را به پیش ببرد."
چنین برخورد با زنان مخلص مسلمان که از فرمان الله سبحانه وتعالی اطاعت می کند، از جانب بی دینان غرب استعمارگر صورت می گیرد. روی هم رفته این غرب بود که از راه های فاسد تعلیم و تربیه، عالمان دین و سیاست مداران مفسد مفکوره های پلید شان را وارد کردند که اسلام توانایی راه حل برای مشکلات مردم را ندارد و می گویند که اسلام قانون پست قرون وسطی می باشد. لیکن حقایق نشان می دهد که مفکوره سیکولران غرب دروغ محض چیزی بیش نیست که برای استعمار مادی و معنوی در سرزمین ما از آن استفاده می کنند.
وارد کردن مفکوره های سیکولریزم برای مسلمانان قرغیزستان، غرب را متیقن ساخته است که مسلمانان از لحاظ فرهنگ و ارزش های مادی بطور کلی به عقب رفته اند. ما ملاحظه می نمائیم که مسلمانان به چه اندازه در فقر زنده گی می کنند در حالی که نه از لحاظ مادی از قبیل: ساینس و تکنالوژی انکشاف کرده بلکه حتی از لحاظ ارزش های معنوی هم پیشرفت نکرده اند.
دولت جوانان را با انواع برنامه های تفریحی فاسد که دارند آن ها را در حلقات فاسد؛ مانند: شراب نوشی و یا معتاد نمودن به مواد مخدر کشانیده اند. بنابر این حکومت مطمئن است که طبقه جوان همیشه متکی و ناتوان برای حل مشکلات شان می باشند.
این حکومت نمی خواهد که مسلمانان قرغیزستان از دین خود پیروی کنند و حتی از آن اضافه که از طبقه جوان نگرانی داشته باشد. همه کس می داند که طبقه جوان قشر فعال در جامعه می باشد و این جوانان است که کوه ها را در راه شان به حرکت می آورند. همچو مثال های کافی در تاریخ مسلمانان وجود دارد، و به همه هویدا و اشکار است؛ مانند: اصحاب جوان، تابعین، مجاهدین راستین و افراد نابغه امت اسلامی که تمام جهان را روشن کردند.  
حمله حکومت بر اسلام و مسلمانان در سرزمین قرغیزستان از قبیل: حجاب، ریش، حاملین دعوت و چیزهای دیگر نشان دهنده آنست که مسلمانان قرغیزستان بیدار شده و در مجاهدت اجرای احکام الهی هستند. به هر اندازه که حکومت بر اسلام و مسلمانان حمله کند، به همان اندازه خلافت اسلامی بر منهج رسوال الله صلی الله علیه وسلم زود تر تأسیس خواهد شد. چنان چه ایشان می فرماید:


ثم تكون ملكا جبرية فتكون ما شاء الله أن تكون ثم يرفعها إذا شاء أن يرفعها ثم تكون خلافة على منهاج النبوة. ثم سكت
(رواه احمد)
 بر شما نظام های جبریه حاکم می باشد تا وقتی الله سبحانه وتعالی خواست دوام می آبد، بعد از آن هنگامی الله سبحانه وتعالی خواست آن را دور کرده بار دیگر خلافت بر روش و طریقه نبوت می آید.
ایلدار خامزین، عضو دفتر مطبوعات مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

ساکنان غزه در حسرت آب آشامیدنی سالم!

خبر:
حملات اسرائیل در تابستان سال 1393 شبکه های آب رسانی این شهر را شدیدن آسیب رسانیده، تا جایی که مردمان این شهر با کمبود آب آشامیدنی دست به گریبان اند.  این در حالیست که بر اساس گزارش سازمان جهانی بهداشت 120 هزار نفر از مردم غزه به شبکه های آب رسانی دسترسی نداشته و معضل عدم دسترسی به آب آشامیدنی زندگی را برای ساکنان آن دشوار ساخته است. بر اساس معیار سلامت سازمان بهداشت جهانی تنها یک چهارم از چاه های آب غزه سالم می باشند.
تبصره:
مردم غزه با مقدار آبی که کمتر از حد نیاز آنهاست، زندگی خود را سپری می کنند. این در حالیست که سازمان بهداشت جهانی مصرف روزانه آب برای هر نفر را 100 لیتر اعلام کرده است، اما مصرف روزانه آب برای هر نفر در غزه به طور میانگین 79 لیتر است و برخی از ساکنین این منطقه باید به 20 لیتر در روز نیز اکتفا کنند. با وجود این، مصرف روزانه آب در اسرائیل 300 لیتر برای هر نفر است.
زندگی در فلسطین به خصوص در غزه برای مسلمانان به سختی سپری می شود. معضل کمبود و عدم دسترسی به آب آشامیدنی یک از مشکلاتی است که مردم این سرزمین با آن دست و پنجه نرم می کنند. اما کجا هستند حکام سرزمین های اسلامی که به ظاهر داد از دفاع از اسلام و مسلمانان زده و خود را پشتیبان و حامی مسلمانان می دانند. اما نه، اینان جز لفاظی و تظاهر کردن کاری دیگری بلد نیستند.
واقعیت امر این است که حکام حاکم در سرزمین های اسلامی در قید اوامر و نواهی باداران خود بوده منتظر امر و نهی آنها هستند. یا می توان این گونه گفت که آنها به حدی در مفکوره کثیف ملی گرایی گیر مانده اند، که خود را در قبال خواهران و برادران مسلمان خود  مسوول احساس نکرده و اصلأ از حال بد آنها آگاهی ندارند. برای آنها همین قدر کافیست که امور عده ی را در یک جغرافیای خاص که از سوی دیگران ترسیم شده است، تنظیم و سرپرستی کنند.
دست نشانده بودن حکام و موجودیت مفکوره پست نشنلیزم در میان امت حالت را از این هم بدتر می سازد. از این رو، امور شان به درستی سرپرستی نشده و زندگی شان آن گونه که شایسته است؛ سپری نخواهد شد. تنظیم و سرپرستی امت تنها از عهده یک رهبری واحد بر می آید که در موجودیت آن، امت مسلمه دیگر این گونه زندگی را به سختی سپری نخواهند کرد.


سهیل صالحی

ادامه مطلب...

تشدید کشتار مسلمانان توسط بشار اسد همزمان با گفتمان صلح سران استکبار

خبر:
شورای امنیت سازمان ملل حمایت خویش را از برنامه جدید گفتگوهای صلح سوریه بعد از اینکه شمار کشته شدگان حمله رژیم بشار بالای شهرهای تحت کنترول انقلابیون که به کشته شدن بیش از 100 تن انجامید، اعلام نمود. سازمان ملل نیز حمایت خود را از این برنامه درست چند ساعت بعد از محکوم نمودن حملات مرگبار روز شنبه در شهر دوما که در طول چهار سال جنگ سوریه بی سابقه بود، اعلام کرد.
تبصره:
انقلاب مبارک شام به تاریخ پانزدهم مارچ سال 2011م آغاز شد که در آن هزاران نفر معترض در اکثر شهرهای سوریه علیه رژیم مستبد اسد ودست نشانده غرب، قیام نمودند؛ مسلمانان سوریه ثابت قدم و صبورانه همه چیز شان را با تحمل ظلم شدید اسد که توأم با قتل عام، شکنجه وتجاوز بالای مردان، زنان و کودکان بی گناه بود از دست دادند، هر چیز خود را در دفاع از انقلاب مقدس دریغ نه نموده اند.
موقف کفری اسد را با درک منبع قدرت او(کشورهای غربی وهم پیمانان منطقوی آن) که محرک اصلی وی در ظلم بالای مسلمانان است، تشکیل می دهد. برنامه فعلی صلح سازمان ملل که به تاریخ 17اگست 2015 در موافقت با نشست ژینو در سال 2012 توسط شورای امنیت آماده شده بود، واقعیت حمایت غرب از اسد را برملا می سازد. وزیر خارجه روسیه سرگی لاوروف، در نشست مسکو با همتای ایرانی خود محمد جواد ظریف گفت: "روسیه خروج بشار اسد از دولت آینده سوریه را به حیث پیش نیاز صلح قبول ندارد." وی بدون نام بردن از اسد افزود: "درحالیکه برخی از شرکای ما به این باور اند که موافقت با کناره گیری رئیس جمهور[اسد] از موقف اش در دوره اخیر دولت انتقالی آینده  ضروری می باشد، اما برای روسیه این موضوع قابل قبول نیست."
دولت های غربی به این ترتیب به سرپا نگهاه داشتن و حمایت رژیم های دیکتاتور که بدون درنظرداشت کدام ارزش اخلاقی وانسانی بالای اتباع خود ظلم می کنند وآنها را به قتل می رسانند، ادامه می دهند. به این اساس انتقال قدرت سیاسی در سوریه که به حیث تنها روش برآوردن خواست های مشروع مردم سوریه تلقی می شود، چیزی بیش از ادامه برنامه های سیاسی نامشروع غرب برای سوریه نمی باشد. امت می داند که سیاست های سرمایه داری دول غربی برای مسلمانان به جز بدبختی وذلت چیزی بیش نیست. حالا غرب نمی تواند با سیاست های خود مسلمانان را فریب دهد وآن هم برادارن بیدار وآگاه سوری مان را، بلآخره غرب در برنامه های شوم اش برای مردم سوریه وانقلاب مبارک شان که هدف آن وحدت مسلمانان تحت چتر عدالت دولت خلافت است، ناکام خواهد ماند. چنانچه الله سبحانه وتعالی می فرماید:


وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ ۚ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ
[انفال:30]
(به خاطر بیآور) هنگامی را که کافران نقشه می ‌کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند ویا(از مکه) خارج سازند؛ آنها چاره می ‌اندیشیدند(و نقشه می ‌کشیدند)، والله هم تدبیر می‌ کرد؛زیرا الله از بهترین چاره جویان وتدبیرکنندگان است!
نوشته شده توسط، تسوریا امل یسنا برای
دفتر مطبوعات مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

افسانه ای برابری در امریکا!

خبر:
در این اواخر امریکا، شاهد کمپاین «موضوع زندگی سیاه» می باشد، که توجه اکثریت رسانه ها، به خصوص رسانه های اجتماعی را جلب نموده است، که می خواهند از رفتار وحشیانه ای پولیس در مقابل مردم سیاه پوست، دفاع نمایند. همچنان «Black lives matter» یک مرجع ارتباطی آنلاین بوده که ارتباط میان سیاه پوستان ومتفقین جنگ جهانی اول را برای جنگ علیه تعصب ضد سیاه پوستان تأمین می کند، واین مرجع در مقابله افکار مردم سیاه پوست می باشد؛ در واقع این نوع ارتباطات برای تشویق اعمال اجتماعی سهولت را ایجاد نموده است. (منبع: (https://www.facebook.com/BlackLivesMatter
 تبصره:
این مهم نیست که امریکا خود را تا چه اندزه مدرن ویا از لحاظ اجتماعی اصلاح شده می داند؛ بلکه این کشوری به اصطلاح بزرگ غربی، همیشه به عقب وبه سوی مبارزات تعصبی «سیاه وسفید»، روان است. امتیازات سفید پوستان نسبت به سیاه پوستان بیشتر مورد توجه واقع بوده، وبه همین علت با هر وسیله ای از بی عدالتی وزندگی آسوده تر نسبت به سیاه پوستان لذت می برند. برتری جوئی سفید پوستان نسبت به سیاه پوستان یک امتیاز اضافی سفید پوستان است که مردم سفید پوست به خاطر جلد سفید شان اکثراً در تاریخ امریکا به جز از زمان به قدرت رسیدن بارک اوباما، قدرت را دست داشتند که در این اواخر از رفتار وحشیانه وغیر مسئولانه پولیس نسبت به سیاه پوستان، اثبات قضیه می گردد.   
این قضایا در جامعه ای امریکا که همیشه ادعای تساوی حقوق ضد تبعیض وتعصب وقوانین مشخص بر ضد تبعیض نژادی می نمود، سر کشیده است؛ وامریکا را به عقب کشانده تا فی الحال اوضاع زندگی مردم نمایانگر دشمنی آنان به سان سال های 1960م، می باشد. همچنان نقطه ضعف در تعصبات نژادی در دو سطح جامعه قابل مشاهده است، که از سیستم ناعادلانه تعلیمی آغاز می گردد. در این سیستم اطفال بی گناه نظر به سیستم گیچ کننده در اکثر جوامع امریکا، ناکام می گردند. علاوه براین، محدودیت های قابل توجه در سیستم کاریابی وسیستم زندان، نمایانگر تعصبات بارز سفید پوستان نسبت سیاه پوستان می باشد.
در واقع مفکوره های مانند؛ اولین داکتر سیاه پوست ویا اولین رئیس جمهور سیاه پوست، به منظور شعله ور ساختن هرچه بیشتر تعصبات می باشد، نه به خاطر دستآوردهای واقعی شخص ویا افتخارات امریکائی ها. پس رنگ جلد در فرهنگ امریکا اولویت داشته ودارد، که این کلیشه ها از ابتدا بالای پالیسی سازان امریکا تأثیر گذاشته است؛ آنان در ابتدا کوشش نموده اند تا قوانین را به شکل اساسی آن تهیه وتطبیق نمایند که این برتری ها در رگ وخون شان ریشه دوانده است؛ چنانچه تصور برتری نژاد سفید پوست، در قوانین امریکا بیشتر محسوس می باشد.  
این در حالیست که اسلام با چشم انداز منحصر به فرد خود توانسته به شکل مؤثر وملموس تعصبات نژادی وقومی را حدود  1400سال قبل از بین ببرد. همچنان یکی از تفکر درست که برای اکثریت مبهوت است، حقوق منحصر به فرد اسلام می باشد؛ زیرا اسلام بگونه ای عقلی بحث می نماید تا انسان را نظر به اعمال اش ارزیابی کند؛ نه نظر به رنگ جلد ویا جنسیت، که این کار خارج از کنترول انسان ها است. به همین سبب تمام افراد زیر چتر اسلام از حقوق مساوی برخوردار اند، صرف نظر از رنگ وجلد شان. چنانچه الله سبحانه وتعالی در این رابطه می فرماید:


إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ
گرامی ‌ترین شما نزد خداوند با تقوا ترین شماست.


ونیز پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است:


يا أيها الناس ألا إن ربكم واحد وإن أباكم واحد ألا لا فضل لعربي على أعجمي ولا ‏ ‏لعجمي على عربي ولا لأحمر على أسود ولا أسود على أحمر إلا بالتقوى
(رواه احمد)
ای مردم! بدانید که پروردگار شما یگانه است، واز نظر نسل وتبار یکسان هستید؛ وبدانید که عرب هیچ مزیتی بر غیر عرب  ندارد وغیر عرب نیز بر عرب برتری ندارد. رنگ پوست مردم هم موجب امتیاز آنها برهم نمی باشد، برتری تنها وابسته به میزان تقوای انسانهاست.


پس اینجا در اسلام معیار برتری تقوا است. این تنها ظرفیت اسلام است که انسان را بدون در نظر داشت امتیازات تعصب ونژاد می پذیرد، ومسلمانان نسبت به یکدیگر نیز نظر به این معیار رفتار می نمایند، بدون اینکه به یکدیگر حمله نموده، آسیب وضرر برسانند.


نوشته شده توسط؛ منال بادر برای
دفتر مطبوعات مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

 «بن علی یلدرم» نخست وزیر ترکیه به تاریخ  2016.07.13م گفت  ترکیه به زودی روابط اش را با سوریه عادی خواهد کرد. هم چنین نشریه «زمان عربی» به تاریخ 2016.07.13م در گزارشی چنین نوشته است: بن علی یلدرم نخست وزیر ترکیه اعلان نمود ترکیه روابط اش را با سوریه به زودی به حالت عادی برمی گراداند. پرسش این است که انگیزه های این تغییر ناگهانی سیاست ترکیه در قبال سوریه-از مخالف به موافق- چه می باشد؟ گزینه اول منافع مشترک ترکیه و سوریه یا سیاست امریکا که بالای سیاست های ترکیه تأثیر می گذارد؟

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

برای بهتر روشن شدن پاسخ به پرسش فوق، لازم است حقائق ذیل بیان گردد:

نخست: بحث در مورد مصالحه ترکیه با روسیه پس از آن بالا گرفت که «داوود اغلو» نخست وزیر پیشین ترکیه از مقام اش برکنار شد، و بن علی یلدرم در عوض وی به صفت نخست وزیر ترکیه تعیین گردید. نشریه «ترک پست» به تاریخ 2016.04.06م، دقیقاً ده روز پس از آن که «اردوغان» رئیس جمهور ترکیه «بن علی یلدرم» را به تاریخ 2016.22.05م به صفت نخست وزیر تعیین نمود، در گزارشی چنین نگاشت: بن علی یلدرم اعلان نمود که حکومت جدید تلاش های خود را برای عادی نمودن روابط با روسیه را ادامه خواهد داد و همکاری با ایران را افزایش خواهد بخشید. در متن منسوب به بن علی یلدرم چنین گفته شده است: ترکیه تلاش در جهت عادی نمودن روابط با روسیه را از طریق گفتگوها ادامه خواهد داد. سپس تماس ها در جریان ماه جون 2016م، افزایش پیدا نمود و رفته رفته این امور به گونه عجیب و غیر قابل توقع  برملا گردید؛ به شمول اقدامات عجولانه و تناقض گویی هائی که در زمینه به چشم می خورد! جزئیات بیشتر را در زیر ملاحظه کنید:

1-      اقدامات عجولانه را می توان در تغییر ناگهانی موقف ترکیه-از مخالف به موافق- چنان که در پرسش به آن اشاره شد، ملاحظه نمود، آن هم به صورت علنی و با صدای بلند.

أ‌-        ترکیه قبلاً گفته بود طیاره های جنگی روسیه حریم هوائی ما را نقض کرده اند، بنابر این مستحق معذرت خواهی نمی شوند، اما به تاریخ 2016.27.06م، رسماً از روس ها به خاطر سقوط دادن طیاره جنگی معذرت خواهی نمود. «دیمتری بیسکوف» سخنگوی قصر کرملن در اظهاراتش چنین گفت: رئیس جمهور ترکیه مراتب همدردی و تسلیت اش را نسبت به خانواده پیلوت کشته شده طیاره جنگی روسیه اظهار نموده و ضمناً از وقوع این حادثه معذرت خواهی نمود. وی در ادامه افزود که اردوغان در این اظهاراتش گفت: تمام تلاشش را به منظور اصلاح روابط دوستانه میان ترکیه و روسیه و از سر گیری آن به گونه معمول به خرچ خواهد داد. (منبع: سایت خبری العربیه 2016.27.06م)

ب‌-    پوتین که قبلاً دشمن خوانده می شد و گفته می شد وی مردم مان را به ویژه در کوه ترکمن بمباران می کند، اینک گفتگو با وی در فضای دوستانه صورت می گیرد. چنان چه اردوغان به تاریخ 2016.29.06م، با پوتین تماس تلفنی بر قرار نموده و بنا به اظهارات برخی منابع از ریاست جمهوری ترکیه؛ گفتگوها میان دو رئیس جمهور در یک فضای کاملاً دوستانه صورت گرفت. (منبع: سایت خبری العربی الجدید 2016.29.06م)

ت‌-    ترکیه قبلاً در تقسیم بندی گروه های مسلح سوریه با روسیه اختلاف نظر داشت، اما اینک دو دولت در زمینه توافق و هماهنگی دارند. چنان چه لاوروف وزیر خارجه روسیه به تاریخ 2016.01.07م، در شهر تفریحی «سوچی منطقه کراسنودار» روسیه با وزیر خارجه ترکیه ملاقات نمود و گفته شده که مهم ترین موضوعی که دو کشور در این ملاقات بر سر آن توافق نمودند قضیه سوریه بوده و این که دو طرف در قضیه جنگ برعلیه تروریزم با هم توافق نظر دارند. چنان چه وزیر خارجه روسیه هرگونه اختلاف نظر بر سر تقسیم بندی تروریستان در سوریه میان مسکو و انقره را رد نموده و تأکید کرد که همکاری های دو جانبه در خصوص جنگ علیه تروریزم از سر گرفته خواهد شد. (منبع: روسیه امروز 2016.01.07م)

توافق ترکیه با روسیه بر سر تقسیم بندی گروه های تروریستی در سوریه مسئله قابل توجهی است، زیرا ترکیه در حالی این موقف را اتخاذ نموده که در جریان سال های گذشته به وضوح اعلان می نمود که ما از مخالفان سوریه پشتیبانی می کنیم. بناً این یک موضوع جدیدی است که قبلاً وجود نداشت.

مسئله دیگر عجله در ملاقات دوجانبه میان «پوتین» رئیس جمهور روسیه و «اردوغان» رئیس جمهور ترکیه می باشد. قرار بود این ملاقات در جریان بیستمین دور نشستی صورت گیرد که در ماه سپتامبر 2016م، در چین برگزار می گردد، اما وزیر خارجه ترکیه اعلان نمود که این یک ملاقات بسیار مهم بوده و در جریان ماه اگست در روسیه صورت خواهد گرفت. هم چنین آژانس انترفاکس به نقل از وزیر خارجه ترکیه گفت که امکان دارد ولادمیر پوتین رئیس جمهور روسیه و رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه در جریان ماه اگست در شهر تفریحی «سوچی» با یکدیگر ملاقات نمایند. وزیر خارجه روسیه نیز به نوبه خود گفت: امیدواریم در قضیه سوریه میان اردوی روسیه و اردوی ترکیه روابطی برقرار گردد. (منبع: سایت خبری العربیه 2016.02.07م)

ث‌-    رئیس جمهور روسیه پس از تماس تلفنی با همتای ترک اش از رفع تحریم های سیاحتی برعلیه ترکیه سخن گفت و دستور داد تا روابط تجارتی میان دو کشور به حالت عادی بر گردانده شود. پوتین از دمتری مدویدوف نخست وزیر کشورش خواست تا پیشنهادهای را در خصوص اعمال تغییر قانونی و ضروری که اساس عادی سازی روابط را تشکیل خواهد داد آماده نماید. (منبع: روسیه امروز 2016.11.07م).

2-      تناقض گوئی:

أ‌-        وزیر خارجه ترکیه به تاریخ 2016.04.07م، اعلام نمود که کشورش با استفاده طیاره های جنگی روسیه با استفاده از پایگاه هوائی انجرلیک واقع  در شهر «اضنه» به منظور هدف قراردادن تروریستان در سوریه مشکلی ندارد. چندی بعد انکار ترکیه از این اظهارات حیرت انگیز بود؛ آنگاه که از وی پرسیده شد: آیا طیاره های روسیه می توانند از پایگاه هوائی انجرلیک استفاده کنند؟ وزیر خارجه ترکیه در پاسخ گفت: "من هیچ سخنی نگفته ام که بیانگر آمدن طیاره های روسیه به این پایگاه باشد. (منبع: سایت خبری العربیه  2016.04.07م).

ب‌-    «بن علی یلدرم» نخست وزیر ترکیه اعلام نمود کشورش آماده است خسارت طیاره جنگی «سو-24» روسیه را بپردازد. «رجب طیب اردوغان» رئیس جمهور ترکیه نیز قبلاً از پوتین همتای روس اش به خاطر وقوع این حادثه معذرت خواهی نمود و خواستار برگرداندن روابط به حالت قبلی آن شد. (منبع: نشریه الغد 2016.28.06م) اما چندی بعد از تمام این اظهارات انکار صورت گرفت. چنان چه بی بی سی به تاریخ 2016.28.06م، در گزارشی منتشر نمود که بن علی یلدرم نخست وزیر ترکیه سخنان اش در خصوص جبران خسارت سقوط طیاره روسیه را پس گرفت.

رسانه ها به نقل از یلدرم خبری را منتشر نمودند مبنی بر این که وی گفته: جبران خسارت برای روسیه اصلاً مطرح نیست. وی این اظهارات را در حالی نمود که قبل از آن در سخنرانی تلویزیونی گفته بود: "انقره آماده است مواردی را برای جبران خسارت حادثه مذکور که باعث تیره شدن روابط دو کشور گردید، پیشنهاد نماید. بعد از اظهارات یلدرم  تلویزیون روسیه به تاریخ 2016.01.07م، در گزارشی گفت: شهردار استانبول در جریان ملاقاتی که روز جمعه با جنرال قنسل روسیه در شهر تفریحی انتالیای استانبول داشت، پیشنهاد نمود که یک دربند منزل مسکونی برای خانواده پیلوت کشته شده اهدا گردد.

دوم: با دقت نمودن در موارد یاد شده می توان به انگیزه هائی که در پس این امور قرار دارد پی برد؛ این اقدامات عجولانه و دست و پاچه گی ها بیانگر آن است که تصامیم مسئولین ترکیه تصامیم خودی و داخلی نبوده، زیرا اگر چنین می بود این همه تناقض گوئی آن هم به این سرعت عجیب و غریب اتفاق نمی افتاد، بلکه این اقدامات عجولانه و سردرگمی ها نشان می دهد که دستور آن را فرمانروائی از بیرون جهت تحقق منافع حیاتی خود صادر می کند؛ اما این فرمانروا کیست و منافع آن چیست؟ باید گفت که فرمانروا امریکاست و منافع آن تحمیل نمودن راه حل سیاسی برخاسته از مفکوره سیکولریزم برای نظام سوریه می باشد، از جمله دلائل ثبوت این ادعا می توان به موارد زیر اشاره نمود:

1-      امریکا تمام تلاش خود را برای پشتیبانی از نظام سوریه و وادار نمودن انقلابیون به گفتگو با نظام به منظور تشکیل نمودن حکومت مشترک براساس نظام سیکولارِ معمول به کار گرفت. امریکا تلاش هایش را نخست از طریق ایران و حزب ایران در لبنان(حزب الله) و ملیشه های وابسته به آن به کار گرفت که سرانجام ناکام گردید. سپس روسیه را با موشک ها، بمب ها و بمب افگن هایش وارد میدان نمود. این طریقه نیز نتیجه نداد، سپس به سراغ عربستان سعودی رفت و با تشکیل نمودن هیئت مذاکره کننده که برخی از گروه های مسلح را در بر می گرفت تلاش نمود قضیه سوریه را حل و فصل نماید، اما این تلاش ها نیز محکوم به شکست شد. اینک امریکا گمان می کند ترکیه می تواند هدفی را که راه و روش های قبلی اش در آن با شکست مواجه گردید، موفقانه براورده سازد.

2-      برجسته ترین عنوان بحث مصالحه ترکیه و روسیه همانا سوریه می باشد. چنان چه هر دو طرف در ملاقات ها و تماس های اخیر شان روی حل بحران سوریه تأکید می ورزند و هر دو جانب اعلام نموده اند که در تقسیم بندی گروه های تروریستی باهم اختلاف نظری ندارند. چنان چه تلویزیون «روسیه امروز» به تاریخ 2016.01.07م، در گزارشی چنین گفت: موضوع سوریه در ملاقات «لاوروف» وزیر خارجه روسیه با همتای ترک اش به تاریخ 2016.01.07م، مهم ترین بحث مصالحه میان دو کشور را تشکیل می داد و هر دو جانب در خصوص جنگ علیه تروریزم اتفاق نظر داشتند. وزیر خارجه روسیه این را رد نمود که گویا میان مسکو و انقره بر سر تقسیم بندی تروریستان در سوریه اختلاف نظری وجود دارد و تأکید نمود که همکاری های دو جانبه در عرصه جنگ با تروریزم از سرگرفته خواهد شد.

سرگی لاوروف وزیر خارجه روسیه اظهار امیدواری نمود که گفتگوها با انقره در مورد بحران سوریه با صراحت بیشتر ادامه یابد. وی این امیدواری را پس از عادی سازی روابط روسیه با ترکیه ابراز نمود. تلویزیون یاد شده به نقل از لاوروف اضافه کرد: من امیدوارم این گفتگوها به ما کمک نماید برای حل بحران سوریه دیدگاه های مشترک و مؤثرتری را جستجو نمائیم." وی در تعلیقی که روی ملاقات اخیر اش در اواخر ماه گذشته با همتای ترک اش مولود جاویش اوغلو داشت اشاره نمود: "گفتگو میان طرفین از صراحت کامل برخوردار بوده  قرار است به زودی با صراحت بیشتر در مورد دستیابی به توافق نظر در خصوص تطبیق نمودن فیصله های شورای امنیت سازمان ملل و گروه بین اللی کمک به سوریه بحث و گفتگو نمائیم. (منبع: تلویزیون روسیه امروز2016.12.07 م).

3-      ترکیه در اظهارات بسیار واضح که بیانگر عمق سیاست پست این کشور می باشد، اعلام نمود که ترکیه دائره کشورهای دوست اش، به شمول نظام سوریه را وسعت خواهد بخشید، چنان چه سایت انترنتی الجزیره نت به تاریخ 2016.05.07م، در گزرشی چنین خبر داد: بن علی یلدرم نخست وزیر ترکیه گفت که بحران سوریه قابل حل است، اما همه باید به این منظور قربانی های لازم را بپردازند. وی اضافه نمود: همکاران استراتیژیک ما و همکاران ائتلاف بین المللی موظف اند زخم های سوریه را التیام بخشند. یلدرم ابراز نمود که ترکیه دائره امنیتی ما حول خودش را تقویت و استحکام بخشیده و دائره کشورهای دوست اش را وسعت خواهد داد. وی در این اظهارات به گسترش روابط ترکیه با همه کشورها به شمول روسیه، عراق، سوریه، مصر، دولت یهود(اسرائیل)، ایالات متحده و دولت های اتحادیه اروپا اشاره نمود. این اظهارات یلدرم به گونه مختصر ارائه گردید، اما به تاریخ 2016.13.07م، اظهارات واضح و روشن تری در خصوص عادی سازی روابط ترکیه با نظام سوریه منتشر شد. چنان چه نشریه زمان عربی به تاریخ 2016.13.07م، در خبری چنین نگاشت: "بن علی یلدرم نخست وزیر ترکیه اعلام نمود که ترکیه به زودی روابط اش با سوریه را به حالت عادی برخواهد گرداند. رسانه های دیگری نیز این خبر را منتشر نمودند، از جمله رویترز و العربیه.

سوم: در حال حاضر خواست امریکا از ترکیه این است که با تمام توان بالای مخالفان سوریه فشار وارد نماید تا مجبور شوند دوباره جهت از سرگیری گفتگوها به ژینو برگشته و راه حل مسالمت آمیز را بپذیرند. این خواست امریکا شامل پایبندی مخالفان به اعلامیه مشترک امریکا و روسیه مبنی بر  پایان دادن به فعالیت های خصمانه در سوریه می گردد که به تاریخ 2016.27.02م، منتشر گردید. ترکیه هم چنین موظف است به مخالفان هشدار دهد که در صورت رد نمودن پیش نهاد پیوستن به روند ادامه گفتگوها از پشتیبانی آنان دست خواهد کشید و ترکیه این هشدار را از طریق علنی نمودن همکاری های ترکیه و روسیه به مخالفان ابلاغ نمود، چنان چه العربیه نت به تاریخ 2016.02.07م، به نقل از وزیر خارجه روسیه خبر داد: "امیدواریم میان اردوهای روسیه و ترکیه در خصوص قضیه سوریه روابط مشترکی را ایجاد نمائیم." هم چنین با اظهار این که ترکیه هنوز مخالف مداخله روسیه در سوریه می باشد و با توجه به این که ترکیه در معرض حملات تروریستی قرار دارد مخالفان سوریه مؤظف اند در برابر گروه های تروریستی مبارزه نمایند و این مبارزه طوری باشد که امریکا، روسیه و ترکیه می خواهند.

شکی نیست این هشدار ترکیه بالای آن بخش از مخالفان سوریه تأثیر خواهد گذاشت که هنوز چشم به کمک های ترکیه دوخته اند. آنانی که باور کرده بودند که اردوغان اجازه نخواهد داد کشتار وحشیانه شهر «حماه» تکرار شود، و آنانی که هنوز با ترکیه تماس و روابط دارند. به این ترتیب امریکا امیدوار است این گروه ها به گفتگو با نظام روی آورند.

این نیز بعید نیست که ترکیه در اعمال فشار بالای مخالفان از ابزارهای سیاسی فراتر رفته و دست به اقدامات نظامی زند و به بهانه مبارزه بر علیه اقدامات تروریستی گروه داعش، وارد میدان جنگ شود. این در حالی است که داعش از سائر مخالفان مسلح تفکیک نمی شود. به این معنی که ترکیه نیز دقیقاً استدلال روسیه در هنگام بمباران مخالفان مبنی بر هدف قراردادن داعش را مطرح خواهد نمود! اظهارات وزیر خارجه روسیه در مورد تماس ها میان اردوهای روسیه و ترکیه بیانگر این احتمال می باشد.

چهارم: اوباما می خواهد مانند کلنتن رئیس جمهور دموکرات قبلی ایالات متحده امریکا عمل کند. چنان که کلنتن در آخرین سال حکومت اش تلاش کرد تا قضیه فلسطین را با کنار هم نشاندن سازمان فتح و یهودیان براساس راه حل قاطع و مبتنی بر گفتگو حل و فصل نماید. اگرچه او در این تلاش موفق نشد اما توانست یاسرعرفات رهبر سازمان فتح و ایهود باراک نخست وزیر دولت یهود را کنار هم نشاند. اوباما نیز اینک تلاش دارد مخالفان نظام سوریه را براساس راه حل مبتنی بر گفتگو با نظام پشت میز مذاکره نشاند تا در آینده گفته شود که وی در آخرین روزهای حکومت اش کار قابل قدر و ستودنی انجام داده است. تفاوت تلاش های کلنتن با تلاش های اوباما در این است که کلنتن تلاش هایش را در برابر مزدورانش به صورت آشکارا و علنی انجام می داد، اما اوباما خود را در پس مزدوران اش پنهان نموده و کارها را توسط آنان به پیش می برد!

امریکا در زمان حکومت اوباما نسبت به وابسته گان اش اعتماد بیشتری نشان می دهد، چنان چه پس از ناکامی ایران و همکاران آن و بعد از شکست روس ها و اینک در تداوم تنگناهی که امریکا در سوریه در آن قرار گرفته، امریکا به اردوغان دستور می دهد تا با روسیه وارد مصالحه گردد تا باشد روسیه مورد تشویق قرار گرفته و هم چنین روند بمباران انقلابیون سوریه برایش آسان تر گردد و به این ترتیب بالای انقلابیون فشار بیشتر وارد گردیده تا وادار شوند با نظام پشت میز مذاکره نشینند.

پنجم: به این ترتیب روی آوردن ترکیه به مصالحه با روسیه و انعطاف پذیری آن در قضیه سوریه که در حال افزایش می باشد. هم چنین آمادگی برای مذاکره با نظام بشار اسد همه و همه چیزی بیشتر از اجرای سیاست فوری امریکا در قبال بحران سوریه نمی باشد. پس از آن که مداخلات ایران و روسیه در بحران سوریه با بن بست مواجه گردید، اینک امریکا در تلاش است ترکیه را نیز جهت حفظ نفوذ امریکا در سوریه و حذف رنگ و بوی اسلامی از انقلاب سوریه به سرعت در کنار ایران و روسیه قرار دهد. این رسوائی های نظام ترکیه و همکاری های آن با روسیه که بمباران آن بالای شهر حلب و حومه آن و سائر بخش های سوریه برای یک لحظه متوقف نگردیده، باید چشم و گوش آنانی را که فریب اردوغان و نظام اش را خورده اند باز کرده و از او فاصله گیرند. آنان باید از نیرنگ های امریکائیان کافر و  یاران شان در حکومت ترکیه دوری جویند، زیرا دروغ بودن اظهارات فریبنده آنان در مورد پشتیبانی از انقلاب و کمک به مردم شهرهای «حماه و حلب» و دشمنی با روسیه و دیگران، اینک بسیار واضح و روشن گردیده است. خیانت نظام اردوغان در این حد تمام نمی شود، بلکه دیدیم چگونه با رژیم اشغالگر یهود رابطه دوستانه برقرار نمود، رژیمی که مسجد اقصی و سائر سرزمین های مقدس را به اشغال کثیف اش در آورده است. خبرگزاری انقره قدس در گزارشی گفته که ترکیه و دولت یهود روزی توافق نامه ای را امضا کردند که براساس آن روابط دو طرف پس از شش سال توقف اینک مجدداً از سر گرفته خواهد شد.

قابل یاد آوری است که روابط ترکیه با دولت یهود پس از آن متوقف گردید که سربازانی از نیروی بحری اسرائیل در ماه می 2010م به یک کشتی حامل فعالان ترک که تلاش داشتند محاصره شهر غزه را شکسته و به آنان کمک رسانند هجوم برده و ده تن از آنان را به قتل رسانیدند. براساس این توافقنامه قرار است محاصره بحری غزه هم چنان ادامه یابد. البته به شرط آن که روند انتقال کمک های اولیه از طریق بنادر اسرائیل به شهر غزه هم چنان ادامه پیدا کند. این در حالی است که ترکیه در گذشته خواستار رفع کامل محاصره بود.

گرچه اسرائیل قبلاً به خاطر حمله به کشتی مافی مرمره در سال 2010م رسماً معذرت خواهی نموده بود، اما اینک موافقت نموده تا مبلغ 20 میلیون دالر را برای مجروحین و خانواده های کشته شده گان در آن حمله بپردازد. هم چنین در موافقت نامه گفته شده که پارلمان ترکیه باید با صدور یک قانون، تمام سربازان اسرائیلی را که در حمله به آن کشتی شرکت داشتند مورد عفو قرار داده و از پی گرد قانونی معاف نماید. (منبع: آژانس خبریرویترز 2016.28.06م)

مصالحه میان اسرائیل و ترکیه با قبول شرط های اسرائیل به پایان رسید، اما محاصره شهر غزه هم چنان ادامه دارد؛ محاصره ای که رفع آن شرط اساسی ترکیه بود. ترکیه موافقت نمود تا با فرستادن مقداری کمک های انسان دوستانه به غزه در چشم مردم فلسطین خاک اندازد، این کمک ها از طریق بندر اسدود که به شدت زیر نظر یهودیان قرار داد، وارد فلسطین گردیده و سپس توسط موترهای بارکشی و از گذرگاه کرم ابو سالم وارد غزه گردید.

به این ترتیب رژیم اشغالگر یهود که سال هاست فلسطین و مسجد اقصی را به اشغال خود در آورده، دوستی با اردوغان و نظام ترکیه را یک بار دیگر از سر گرفت، اما محاصره غزه هرگز شکستانده نشد. در حالی که این شرط ترکیه برای از سرگیری روابط با اسرائیل بود، بلکه حتی در توافقنامه خواسته شده تا سربازانی که سرنشینان کشتی کمک های انسان دوستانه را به قتل رسانیده بودند توسط پارلمان ترکیه قانوناً عفو شده و از پی گرد قانونی معاف گردند، آن هم در بدل یک کیسه دالر!

به این ترتیب روسیه که شب و روز سوریه را زیر بمباران دارد، سرانجام در «جنگ علیه تروریزم»-در واقع جنگ علیه اسلام- در سوریه همکار ترکیه شده و تبادل نظرها میان دو طرف «در یک فضای بسیار دوستانه» صورت می گیرد. تاجایی که حتی وزیر خارجه روسیه خواستار این می شود که میان اردوهای روسیه و ترکیه در خصوص بحران سوریه تماس ها و روابط وجود داشته باشد!

سخن اخیر این که ما حقائق فوق را به این دلیل بیان نکردیم که گمان کنیم این مزدور از کرده هایش پشیمان شده و برخواهد گشت و یا این که سائر مزدوران کفار، یاران شان و وابسته گان به شرق و غرب روزی فلسطین یا سوریه را آزاد خواهند نمود، بلکه به این دلیل بیان می کنیم تا مسئولیت مان را در برابر پروردگار خویش اداء کرده باشیم.

وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ

[اعراف: 164]

و آنگاه كه گروهى از ايشان گفتند براى چه قومى را كه الله هلاك ‏كننده ايشان است‏ يا آنان را به عذابى سخت عذاب خواهد كرد پند مى‏ دهيد؛ گفتند: تا معذرتى پيش پروردگارتان باشد و شايد كه آنان پرهيزگارى كنند.

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

«جنرال فالیری گیراسیموف» رئیس هیئت ارکان روسیه در اظهاراتی گفت: "در حقیقت این کاسه ‏ای صبر روسیه است که در خصوص جریانات سوریه لبریز شده، نه ایالات متحده امریکا."(منبع: الجزیره، 1.06.2016م) نامبرده این سخنان را در واکنش به اظهارات «جان کری» وزیر خارجه امریکا بیان نموده که صبر امریکا را محدود خوانده‏ بود، چنان ‏که گفته بود: "روسیه باید بداند که صبر واشنگتن در مورد پایبندی به آتش بس بسیار محدود می‏ باشد."(منبع: الجزیره نت، 15.6.2016م) «سرگی لاوروف» وزیر خارجه  روسیه قبلاً در جریان شرکت در نشست بین المللی سنپترس بورگ در روز پنجشنبه 16 جون 2016م در پاسخ به اظهارات جان کری گفته بود: "جزیاتی را که وزارت خارجه امریکا در مورد اظهارات جان کری منتشر نموده خواندم. باید گفت که آنان خود باید صبر بیشتری به خرچ دهند."(منبع: روسیه‏ی امروز، 16.6.2016م)

از جانب دیگر چند روز قبل از این اظهارات که میان مقامات امریکا و روسیه رد و بدل گردید، وزیران دفاع روسیه، سوریه و ایران روز پنجشنبه مؤرخ 09.06.2016م به درخواست ایران در تهران برای هماهنگ نمودن فعالیت ‏های نظامی در سوریه با هم ملاقات نمودند. پرسش این است که آیا اظهارات و اقدامات یاد شده به این معنی است که امریکا، روسیه و ایران در مورد پروژه‏ های سابق امریکا برای یافتن راه حل-گفتگوهای ژینو و هیئت ریاض- به بن بست رسیده؟ و اگر چنین باشد پس آیا امکان مداخله ‏ی زمینی فراهم شده و ممکن است عنقریب اتفاق بیفتد یا خیر؟

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

 این درست است که امریکا، روسیه و ایران در سوریه در تنگنای گیرمانده اند و این نیز درست است که این تنگناه است که به درجه اول امریکا در آن گیرمانده است، زیرا روسیه و ایران دست اندرکاران سیاسی امریکا در سوریه می‏ باشند. در مورد این که آیا این تنگناه به معنی نزدیک شدن زمان مداخله ‏ی زمینی است یا خیر، باید گفت که این مسئله مربوط می ‏شود به تحولات که به کدام جهت سوق داده خواهد شد. برای درک واقعیت جریان ها، باید به نکات ذیل اشاره نمود:

  1. آخرین دور گفتگوها در ژینو به تاریخ 22.04.2016م با خارج شدن مخالفان به پایان رسید، مخالفان دلیل خروج شان را عدم جدیت روند گفتگوها خواندند. سپس محمد علوشی رئیس هیئت گفتگو کننده به تاریخ 30.05.2016م استعفا داد.(منبع: عربیه نت) استیفن دی مستورا نماینده سازمان ملل متحد در سوریه گفته بود: "باوجود تداوم خشونت ‏های میدانی در سوریه زمان برگزاری دور جدید گفتگوهای این کشور پس از مشورت با شورای امنیت سازمان ملل به تاریخ 26.06.2016م اعلان خواهد شد."(منبع: صفحه انترنتی الوسط، 26.6.2016) پس از آن استیفن دی مستورا در برابر خبرنگاران قرار گرفته گفت: "تا زمانی ‏که تمام طرف ‏های مسئول معیارهای را که جهت انتقال سیاسی بالای آن توافق صورت گرفته بود و آخرین مهلت آن اول اگست بود نپذیرند، سازمان ملل هیچ گونه دور جدیدی از گفتگوهای صلح سوریه را در ژینو برگزار نخواهد نمود." دی مستورا در ادامه خطاب به خبرنگاران گفت: "زمان برگزاری دور سوم رسمی گفتگوهای سوریه تا هنوز فرا نرسیده."(منبع: بلادی نیوز:6.9.2016)
  2. امریکا بر خلاف تعاملات قبلی اش در قضیه‏ ای سوریه، این بار اعلان نمود که موشک‏ های را از «دریایی مدیترانه» بالای خاک سوریه پرتاب خواهد نمود. پس از اشغال عراق در سال 2003م این نخستین باری است که امریکا دست به چنین موشک ‏پرانی در منطقه از مدیترانه می زند. شبکه تلویزیونی روسیه امروز به تاریخ 09.06.2016م به نقل از یک نشریه ‏ی امریکایی گفت: "نشریه‏ وال ستریت ژورنال نوشته که کشتی حامل طیاره‏ های جنگی امریکا موسوم به «هاری ترومان» در جریان هفته‏ ی گذشته گشت و گذارهای غیر مترقبه ‏یی را در منطقه داشته و از منطقه‏ ی خلیج تا مدیترانه عبور نموده است. نشریه ‏ی یاد شده هدف از این گشت و گذارها را نمایش دادن نیروی نظامی امریکا در برابر روسیه خواند.
  3. روزنامه ‏ی امریکایی وال استریت ژورنال در شماره که روز 16 جون منتشر نمود نوشته بود: "51 تن از کارمندان وزارت خارجه‏ امریکا نامه‏ یی را امضا نمودند که در آن از اوباما خواسته شده تا در سوریه اقدام نظامی نماید."(منبع: روسیه ی امروز، 17.6.2016)
  4. سرانجام سفر محمد بن سلمان ولی عهد عربستان سعودی به امریکا و دیدارش با اوباما رئیس جمهور امریکا در قصر سفید به تاریخ 17.06.2016م قابل یاد آوری است که ملاقاتی از این دست توسط رئیس جمهور امریکا با مقام پائین تر از حاکم یک کشور، اقدام بی سابقه‏ یی می‏ باشد. هم‏ چنین سفر جبیر وزیر خارجه‏ سعودی به امریکا و گفتگوی ویژه با مسئولین امریکایی در مورد بحران سوریه.

با دقت نمودن در تمامی این سفرها، ملاقات ‏ها و اظهارات به حقائق ذیل پی خواهیم برد:

‌أ.         امریکا در قضیه ا‏ی سوریه به شدت احساس ناکامی می ‏کند؛ زیرا از یک سو گفتگوها اهمیت ‏اش را از دست داده و برخی از رهبران آن کنار رفته اند. از جانب دیگر امریکا تا هنوز نتوانسته بدیلی برای بشار اسد پیدا نماید در حالی ‏که آتش انقلاب سوریه هنوز زبانه می ‏کشد و بالای گفتگو کننده‏ گان فشار وارد می ‏کند. اگر به دستاوردهای امریکا در قضیه‏ ای سوریه توجه صورت گیرد روشن خواهد شد که مهم‏ ترین دستاوردها مشارکت گروه‏ های جنگی در فعالیت های سیاسی مانند نشست ریاض و کنفرانس‏ های ژینو می ‏باشد. اعلان توقف فعالیت ‏های خصمانه به تاریخ 27.02.2016م بزرگ ‏ترین امیدواری امریکا را تشکیل می ‏داد تا با استفاده از آن، انقلاب سوریه را به سالون‏ ها و اتاق ‏های فعالیت ‏های سیاسی کشانیده و به دور از فشارهای میدانی انقلاب بتواند بدیلی برای اسد بسازد. سر و صداهای قابل توجه در داخل آن عده ‏ی از گروه‏ های مسلح که در نشست ریاض شرکت نموده بودند، بالا گرفت. این سر و صداها علیه فعالیت ‏های سیاسی غرب بوده که مسئولین این گروه‏ ها و سائر جریان‏ ها را زیر فشار گرفته است. از جانب دیگر مردم با مشارکت برخی از گروه ‏ها در فعالیت ‏های سیاسی همه و همه دیدگاه و فضای عامی را ایجاد نمود که بالای روند سیاسی فشار وارد می‏ نمود.

تمام این اقدامات باعث گردید که فعالیت ‏های نظامی علیه نظام سوریه افزایش یابد، چه اقداماتی ‏که صادقانه راه اندازی گردیده بود و چه اقداماتی ‏که مقطعی بوده و هدف از آن به دست آوردن اعتماد مجدد مردم بود. نتیجه ‏ی افزایش فعالیت ‏های نظامی این شد که مناطق استراتیژیک و مهم در جنوب حلب، در چند مرحله از حمله ای نظامیان پس گرفته شود؛ مانند: جنگ‏ های منطقه عیس سپس خان طومان و سائر مناطق دیگر. این تحولات نظامی تمام امیدواری‏ های امریکا و روسیه را در خصوص توقف فعالیت‏ های نظامی به باد داد و به این ترتیب امیدواری ‏ها برای تداوم گفتگوهای ژینو، باوجود شدت گرفتن فعالیت ‏های میدانی و نظامی به شدت کاهش یافت، فعالیت‏ های نظامی ‏که به مثابه ضربه‏ کشنده‏ یی برای جریان فعالیت ‏های سیاسی می‏ باشد. به این ترتیب امریکا در تنگناه قرار گرفته است.

‌ب.     جنگ‏ های جنوب حلب از نظر تحرکات میدانی شکست بزرگی برای جنگجویان ایرانی و طرف‏ داران شان قلمداد می ‏گردید. بناً ایران خواستار نیروهای زمینی بیشتری در سوریه شد. برعلاوه شکست ‏های بی ‏شمار و پیروزی‏ های اندکی که داشت ایران با برخی از تحریم‏ های اقتصادی که پس از امضای توافقنامه‏ ی هسته‏ یی ژینو در مورد ایران علیه آن وضع گردید و منجر به کاهش بودجه‏ های نظامی ایران در سوریه گردید نیز مواجه شد. به این ترتیب امکان این وجود دارد که ایران عملاً در کمک‏ های نظامی ‏اش به بشار اسد با کاهش بودجه و تجهیزات مواجه شده باشد. از این رو به نمایندگی از امریکا دست به دامن روسیه زد و نشست وزیران دفاع در تهران به همین دلیل برگزار گردید. این بدان معنی است که ایران نیز در تنگناه قرار گرفته است.

‌ج.      در مورد روسیه باید گفت که عوامل زیادی رونما گردیده و آن را وادار و یا فاقد اراده نموده تا به خواسته‏ های امریکا لبیک گوید. خواست امریکا از روسیه اینست که فعالیت ‏های نظامی ‏اش را تا زمان وادار نمودن انقلابیون به باقی ماندن در مناطقی ‏که در حال حاضر در اختیار دارند ادامه دهد تا این ‏که امید انقلابیون از پیشرفت‏ های نظامی و میدانی قطع گردد و این دقیقاً همان هدفی بود که روسیه از زمان شروع فعالیت ‏های نظامی ‎اش در سوریه به تاریخ 30.09.2015م تا همین اواخر تعقیب می ‏نمود. چنان ‏که جان کری وزیر خارجه ‏امریکا به تاریخ 11.02.2016م در کنفرانس کمک به سوریه که در لندن برگزار گردیده بود گفت: "روسیه در جریان سه ماه تمام گروه ‏های مسلح را ریشه کن خواهد نمود." این همان هدفی بود که امریکا از مداخله‏ روسیه انتظار داشت؛ و اما عواملی که جدیداً رونما گردیده و مانع برآورده شدن اهداف روسیه به صورت همه جانبه گردیده قرار ذیل می باشد:

 روسیه در کنار دشمنی شدیدی که با اسلام دارد و برعلاوه ‏ی ترس بزرگی که از اسلامی بودن انقلاب سوریه در دل می پروراند، مداخله در انقلاب سوریه را یک فرصت طلای می‏ شمارد تا با استفاده از آن شان و شوکت از دست رفته ا‏ی روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را مجدداً برجسته نماید. بنابر این تلاش نمود تا نیروهای هوایی، موشک ‏های بالستیک و توانایی پرتاب آن از دریایی خزر و مدیترانه در داخل سوریه را به نمایش گذارد. روسیه با این حملات وحشیانه ‏اش انتظار داشت که اهداف شوم امریکا برآورده شده مردم سوریه شرط ‏های امریکا را پذیرفته و حاضر به گفتگو با نظام بشار اسد شوند، اما در این هدف ناکام ماند.

هدف دیگر روسیه این بود که با استفاده از این مداخله خود را از ذلت بین المللی بیرون کشیده و تحریم‏ های را که پس از پیوند دادن جزیره‏ کریمه به روسیه و بر افروختن آتش جنگ در شرق اوکراین بالای آن اعمال گردیده بود لغو نماید، اما هرگز به این هدف نرسید بلکه حتی قهر و غضب جهانی علیه آن افزایش یافت و فاصله ‏اش با اتحادیه‏ اروپا به گونه‏ ی خطرناکی افزایش یافت. اروپا پیوسته روسیه را متهم به جنایت نموده و حتی خواهان محاکمه نمودن آن در محکمه‏ ی جنایات بین المللی شد.انگلستان نسبت به دیگر دولت ‏های اروپایی دشمنی بیشتری با روسیه دارد، پس از آن آلمان که روسیه را به تدریج در کتاب «سفید» اش به صفت «دشمن» درج نموده و انگلا مرکل نخست وزیر این کشور در جریان گردهمایی هفت کشور بزرگ جهان در جاپان به تاریخ 26.05.2016م حتی با مطرح نمودن بحث کاهش تحریم‏ ها علیه روسیه مخالفت نمود.

روسیه از نظر اقتصادی دولت ضعیفی است توان این را ندارد که هزینه ‏ی جنگی را بپردازد که هزاران کیلومتر دورتر از مرزهایش در جریان است. مخصوصاً در زمانی ‏که خودش زیر فشار بار تحریم های غرب قرار دارد. از جانب دیگر قیمت نفت به شدت کاهش پیدا نموده است. به این ترتیب در دراز مدت نمی ‏تواند از عهده‏ هزینه ‏های جنگ در سوریه به در آید. ضمناً هزینه‏ ی تجهیزات جنگی روسیه با پرداخت مبالغی که برای سربازان روسی در جنگ سوریه شرکت نموده اند نیز با مشکل مواجه خواهد شد، سربازانی‏ که تعداد آنان بنا به گفته‏ ی وزارت دفاع روسیه به 25 هزار تن می رسد، زیرا براساس قانونی‏ که توسط نماینده گان پارلمان روسیه تصویب گردیده باید برای هر فردی که قبلاً در این جنگ شرکت نموده بود مبلغ مشخصی پرداخت گردد.(منبع: اسکای نیوز عربیه، 21.6.2016)

روسیه از پیامد همکاری‏ هایش با امریکا در سوریه به شدت در هراس است. نگرانی روسیه در مورد روی کار آمدن اداره‏ ی جدید امریکا پس از انتخابات ریاست جمهوری این کشور در 2016م می ‏باشد. بنابر این روسیه امیدوار است بتواند مسئولیت جنگی ‏اش در سوریه را قبل از تمام شدن زمان اداره‏ حکومت اوباما به پایان رساند و یا این که مداخله‏ مشترک روسیه و امریکا در سوریه رسماً و به صورت علنی اعلان گردد. از همین ‏جاست که روسیه پیوسته خواستار علنی نمودن همکاری ‏ها و فعالیت ‏های مشترک دو جانبه می ‏باشد، اما امریکا با اشاره‏ سر و ابرو از آن سرباز می ‏زند؛ چنان‏ که روسیه از امریکا خواست تا حملات هوایی را مشترکاً با روسیه علیه گروه هایی ‏که با متوقف شدن فعالیت‏ های خصمانه مخالفت می ‏کنند انجام دهد، اما امریکا این خواسته را رد نمود.

جای تعجب این ‏جاست که روسیه با برداشت غلطی که دارد گمان می ‏کند حد اقل در قضیهٔ سوریه با امریکا شریک می‏ باشد و تلاش می ‏نماید نشست‏ های «لاوروف» با «کری» را که در مورد بحران سوریه اتخاذ گردیده پیمان نظامی علنی در سوریه تعبیر کند. روسیه نمی‏ داند که نشست های دو جانبهٔ لاوروف با کری را امریکا به هدف جلوگیری از دخالت دولت‏ های اروپایی در بحران سوریه راه اندازی نموده و بی ‏خبر از این‏ که امریکا از روسیه به صفت یک دانه‏ شطرنج استفاده می‏ کند!

امریکا به منظور دفاع از نفوذ خود در سوریه و هم‏ چنین رویارویی با ظهور اسلام در انقلاب سوریه گاهی از ایران و جریان ‏های طرف ‏دار آن کار می‏ گیرد و گاهی هم از روسیه، اما روسیه که در خواب و خیال مطرح شدن بوده در جستجوی بزرگی است گمان می‏ کند که در قضیه سوریه با امریکا شریک می ‏باشد. این جاست که اظهارات جان کری مبنی بر این‏ که صبر امریکا در سوریه در برابر روسیه بسیار محدود می‏ باشد، تفسیر می‏ گردد: «امریکا از روسیه می ‏خواهد تا هرچه زودتر به کمک نیروهای در حال فروپاشی بشار اسد بشتابد، به ویژه در جنوب حلب.» هم‏ چنین این جاست که تعجب سرگی لاوروف از اظهارات جان کری تفسیر می‏ گردد: امریکا را به صبر بیشتر فراخواند زیرا امریکا روسیه را دانهٔ شطرنجی می‏ داند که در اختیار آن قرار دارد و در مقابل روسیه مداخله‏ اش در قضیهٔ سوریه را نمونه ‏ی فعالیت مشترک بین المللی با امریکا تعبیر و تفسیر می‏ کند. با توجه به دلایل یاد شده روسیه نیز در تنگناه قرار دارد.

 به این ترتیب هر یک امریکا، روسیه و ایران در تنگنای سوریه گیرمانده اند، چنان ‏که قبلاً گفتیم این تنگناه بیشتر از همه بالای امریکا فشار می ‏آورد. بناْ اوضاع جاری به ویژه تلفات سنگین نیروهای بشار اسد، ایران و طرف داران آن، امریکا را سخت به نگرانی فروبرده. ظاهراً امریکا به این نتیجه رسیده که تلفات ایران در سوریه بسیار سنگین شده و این‏ که مداخله‏ ی نظامی ایران در سوریه گرچه عمر حکومت بشار اسد در دمشق را طولانی نموده اما ظاهراً این مداخله هیچ نقشی در پیدا کردن راه حلی در سوریه ندارد. از جانب دیگر باتوجه به ناکام ماندن روسیه در یک طرفه کردن قضیهٔ سوریه از طریق اعمال فشار بالای مردم سوریه و با استفاده از بمباران وحشیانه و پرتاب موشک ‏های آتش‏ زا تا در برابر نظام حاکم ظالم شان سرتسلیم فرود آورند. باتوجه به این ناکامی دیده می ‏شود که راه حل‏ های امریکا در سوریه به شدت متزلزل گردیده است، به ویژه با توجه به نزدیک شدن زمان انتخابات ریاست جمهوری و این‏ که هر یک از دو حزب جمهوری خواه  و دموکرات امریکا تلاش می نمایند تا از این فرصت استفاده نموده و نقاط منفی یک دیگر را برملا سازند.

این ها برعلاوه‏ نامه‏ یی است که یک تعداد از دیپلوماتان امریکایی به اوباما فرستاده و در آن خواستار مداخلهٔ مستقیم امریکا به سوریه گردیده بودند، به همین دلیل است که امریکا طوری وانمود می‏ کند که گویا در مورد مداخلهِ مستقیم جدی می‏ باشد به همین دلیل است که کشتی حامل طیاره ‏های نظامی‏ اش موسوم به «هاری ترومان» را از بحر خلیج به سوی «مدیترانه» اعزام می ‏کند و خاک سوریه را از آنجا با موشک هدف قرار می ‏دهد. به همین دلیل است که محمد بن سلمان وزیر دفاع عربستان سعودی را به واشنگتن فراخوانده و وی با رئیس جمهور اوباما در دفتر کارش دیدار و گفتگو می‏ کند. دیداری که رئیس جمهور امریکا به ندرت با مسئولینی ازین دست که در مقامی پائین تر از ریاست یک دولت باشد، انجام می ‏دهد. تمام این اقدامات و تحرکات به این هدف صورت می ‏گیرد تا موضوع طوری برای پی گیران امور به نظر آید که گویا هدف در درجه نخست، نظامی می ‏باشد.

اما با وجود تمام موارد یاد شده هنوز سیاست اداره‏ فعلی امریکا، با توجه به اظهارات مسئولین این اداره، این است که مداخله نظامی ابتدا باید توسط دنباله روان، همکاران و مزدوران صورت گیرد. چنان ‏که جان کربی سخنگوی وزارت خارجه امریکا اعلان نمود: "امریکا سیاست‏ اش در قضیهٔ سوریه را هرگز تغییر نداده است." وی در خصوص احتمال تغییر نمودن سیاست واشنگتن در قبال سوریه گفت: "ما هنوز به این باور هستیم که بهترین راه حل در بحران سوریه همانا حل و فصل سیاسی است." کربی هم ‏چنین تأکید نمود: "اداره‏ رئیس جمهور فعلی امریکا(اوباما) تا پایان زمان کاری ‏اش هم‏ چنان تلاش خواهد نمود تا راه حل مسالمت آمیزی را برای بحران سوریه پیدا نماید."(منبع: روسیه امروز، 17.6.2016)

اما در مورد نامه‏ یاد شده‏ ای دیپلوماتان امریکایی باید گفت که گمان اغلب این است که حکومت امریکا با آن تعامل سیاسی خواهد نمود، نه نظامی.(منبع: جزیره نت 18.6.2016) به نقل از روزنامه واشنگتن تایمز، قصر سفید تلاش دارد تا پیامدهای نامه دیپلوماتان را به صورت کامل ارزیابی، حل و فصل نماید. منبع یاد شده به نقل از «جنیفر فریدمان» سخنگوی قصر سفید افزود که اداره اوباما حاضر است به تمام دیدگاه ‏ها در مورد چلنج‏ های موجود در قضیهٔ‏ سوریه گوش فرا دهد، اما رئیس جمهور اوباما به راه حل نظامی بحران سوریه باور ندارد. روزنامه یاد شده در ادامه افزوده است که این نامه جدید ترین موقف گیری است که سیاست اوباما در جریان چندین سال سرخوردگی ‏اش در بحران سوریه میان مسئولین فعلی و سابق امریکا و بسیاری از کسانی ‏که در داخل اداره اوباما فعالیت نموده اند دست و پنجه نرم می‏ کند.

خلاصه این درست است که امریکا در تنگناه قرار گرفته است. در مورد مداخله‏ نظامی و زمینی امریکا گمان اغلب این است که تا مدتی به تأخیر خواهد افتاد، زیرا اداره ‏ی فعلی امریکا تلاش دارد که جنگ زمینی را توسط پیروان، مزدوران و یارانش ادامه دهد و امکان دارد این روند تا پایان فرصت باقی مانده‏ ای اداره اوباما هم‏ چنان ادامه پیدا کند؛ مگر تحولاتِ غیر قابل پیش بینی رخ دهد.

گذشته از تمام موارد یاد شده، آن چه نظر را به خود جلب می‏ کند اینست با وجود این که در قضیه‏ سوریه کشمکش‏ هایی مانند بحران‏ های لیبیا و یمن کشمکش ‏های بین المللی نبوده و یگانه طرف بین المللی در سوریه همانا امریکا می‏ باشد و امریکا در جنایت ‏های وحشتناک و متنوعی که در سوریه مرتکب می‏ شود از روسیه، ایران، نظام بشار اسد، پیروان و یاران ‏اش استفاده می‏ نماید. باوجود آن هم واقعیت این است که امریکا و پیروان ‏اش تا امروز در وادار نمودن مردم سوریه به پذیرفتن و تطبیق پروژه‏ های امریکا و شریک شدن با نظام بشار اسد در حکومت کاملاً ناکام مانده است، این در حالیست که طرف مقابل امریکا مردم سوریه بوده و این مردم با امکانات و تجهیزاتی در برابر امریکا قرار گرفته اند که به هیچ صورت قابل مقایسه با امکانات دولت ‏های شرکت کننده در این جنگ نمی ‏باشد، اما با وجود آن هنوز مردم سرزمین شام از پذیرش خواسته‏ های این دولت‏ ها پیروان و یاران شان سرباز زده اند.

بدون شک یگانه دلیل این مقاومت دلیرانه‏ مردم شام همانا اسلام بزرگ می ‏باشد که اهالی این سرزمین را در برابر کفر و کفار و ظلم و پیروان ظلم به حرکت درآورده است. حتی اگر اسلام در دل های بعضی از مردم تنها در حد یک احساس به جوش و خروش آمده و از فکر مستقیم بر خوردار نباشد، و حتی اگر در دل‏ های بعضی دیگر  در حد یک هدف غیر مستقیم به حرکت آمده باشد باز هم مهم این است که رنگ و بوی احساس اسلامی است که همه جای سرزمین شام را فراگرفته و این افکار اسلامی است که بسیاری فریاد آن را سر می‏ دهند و این دقیقاً همان چیزی است که تا امروز امریکا را ناکام نگهداشته است.

آری! این تابش نور اسلام است که سرزمین شام را درخشان نموده گرچه تاهنوز این تابش در قالب یک دولت متجسد نگردیده است.

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون

 [شعراء: 227]

مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و الله را بسيار به ياد آورده و پس از آنكه مورد ستم قرار گرفته‏ اند يارى خواسته‏ اند و كسانى كه ستم كرده‏ اند به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت.

 

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه