جمعه, ۲۱ صَفر ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۸/۱۵م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

رئیس جمهور امریکا و رئیس جمهور روسیه به تاریخ 16 جولای 2018م در هلسینکی پایتخت فنلند با یکدگر دیدار و گفتگو نمودند؛ آیا این دیدار به معنی پایان تنش‌ها میان دو دولت است؟ و آیا این دیدار ربطی به نشست کشورهای ناتو به تاریخ 12 جولای 2018م و تنش‌هایی ناشی از آن میان امریکا و هم‌پیمانان اروپائی آن دارد یا خیر؟ دیگر این‌که آیا این دیدار تأثیری بالای روابط روسیه با چین خواهد گذاشت؟ و پرسش اخیر این‌که آیا این دیدار تأثیری بالای حل و فصل قضیۀ سوریه دارد؟

پاسخ:

پس از مدتی تقریباً طولانی که از بالا گرفتن تنش‌ها در روابط امریکا و روسیه می‌گذرد، دیدارها در سطوح بالا میان دو کشور متوقف گردیده بود. این تنش‌ها از سال 2014م و زمانی بالا گرفت که روسیه جزیرۀ کریمیه را به خاک خودش پیوند داد و امریکا و اروپا در واکنش به این اقدام روسیه، تحریم‌های اقتصادی را علیه آن وضع نمودند. تنش‌های یاد شده در اواخر حکومت اوباما و با متهم نمودن روسیه به مداخله در انتخابات امریکا به نفع ترامپ، شدت بیشتری گرفت و از آن زمان به بعد، دیدارها در سطوح بلند میان دو دولت عملاً متوقف گردید.  هرچند رئیس جمهور دوکشور، پیش از این دیدار، دو بار دیگر نیز با یکدیگر ملاقات نمودند؛ چنان‌چه در حاشیۀ نشست کشورهای بیست در هامبورگ در ماه جولای 2017م و در حاشیۀ نشست اقتصادی(اوپیک) در ویتنام در ماه نومبر سال 2017م با یکدیگر ملاقات و گفتگو نمودند، اما این ملاقات‌ها در حد یک نشست نبود، چنان‌چه دیدارهای گذرا بوده و بررسی قضایای داغ را در بر نگرفت.

در یک و نیم سالی‌که از عمر ادارۀ حکومت ترامپ می‌گذرد، روسیه بارها تلاش نمود تا رئیس جمهوران دو کشور در یک نشست مشترک با هم گفتگو نمایند، اما امریکا پیوسته چنین نشستی را به تأخیر می‌انداخت و هدف‌اش از این کار، اعمال فشار بالای روسیه بود. روسیه همواره منتظر بود ترامپ برای بهبود روابط دوجانبه میان دو کشور ابتکاری به خرج دهد، اما در عین حال این را نیز درک می‌نمود که ترامپ برای چنین کاری با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم می‌کند؛ زیرا امریکا به دلیل رویکردهای ترامپ، در معرض امواج بزرگی از مخالفت‌ها قرار دارد که برخی از پیامدهای آن را می‌توان در تحقیقات باز علیه روسیه و استعفای شماری از اعضای تیم ترامپ به سبب روابط ادعا شده با روسیه مشاهده نمود.

به این ترتیب، دیدار کامل در سطح یک نشست با امریکا، همواره یکی از آرزوهای بزرگ روسیه باقی ماند که روس‌ها در براورده شدن آن ناکام مانده بودند و این کار تنها زمانی ممکن شد که امریکا خود تصمیم چنین نشستی را گرفت، چنان چه «هاریت مارکویس سخنگوی شورای امنیت ملی امریکا به تاریخ 21 جون 2018م اعلان نمود که بولتون مشاور رئیس جمهور امریکا در امور امنیت ملی در اواخر ماه جاری وارد مسکو خواهد شد تا هماهنگی‌های لازم جهت برگزاری نشست مشترک میان روسیه و امریکا را بررسی نماید.» (منبع: آژانس خبری سپوتنیک روسیه 24 جولای 2018م) بنابر این، مهمترین چیزی‌که در خصوص این دیدار به تاریخ 16 جولای 2018م باید بررسی گردد، این است که چرا امریکا-نه روسیه- تصمیم به برگزاری چنین نشستی میان دو رئیس جمهور گرفت و امریکا در این دیدار دنبال چه چیزی است؟ برای روشن شدن این پرسش به بررسی امور زیر می‌پردازیم:

  1. تمام نشان‌ها حاکی از این است که فشارهای امریکا بالای روسیه هم‌چنان ادامه دارد، چنان‌چه دو روز پیش از برگزاری این نشست، امریکا شماری از افراد استخبارات روسیه را متهم نمود که در انتخابات امریکا مداخله داشته اند. «وزارت عدلیۀ امریکا 12 تن از افراد استخبارات روسیه را متهم نمود که در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 2016م، وارد حساب‌های انترنتی شماری از مسئولین حزب دموکرات امریکا شده اند. رود روزنشتاین معاون وزیر عدلیۀ امریکا گفته که این متهمین با استفاده از پیام‌هایی زیر عنوان "شکار با نیزه" و برخی برنامه‌های آلودۀ کامپیوتری دست به این کار زده اند. قصر سفید اعلان نمود که دیدار ترامپ و پوتین در تاریخ مقرر صورت خواهد گرفت.» (منبع: روزنامۀ مصری الغد 14 جولای 2018م) در عین حال، لحظاتی پس از پایان دیدار ترامپ-پوتین در هلسینکی، شبکۀ الجزیره اعلان نمود که امریکا یک زن روس را به اتهام جاسوسی برای روسیه در واشنگتن بازداشت نمود.

با توجه به اقداماتی‌که دستگاه‌های حکومت امریکا در قبال روسیه انجام دادند، انتظار نمی‌رود فشارهای امریکا بالای روسیه، با وجود دیدار مشترک دو رئیس جمهور، چنان‌که روس‌ها می‌خواهند، کاهش یابد و این بدان معنی است که امریکا به انگیزه‌های دیگری حاضر شده با درخواست قدیم و جدید روسیه برای دیدار مشترک رئیسان جمهور دو کشور پاسخ مثبت دهد. این انگیزه‌ها را می‌توان با توجه به شرایط ماحول این دیدار بررسی نمود.

2. دیدار امریکا و روسیه در حالی صورت می‌گیرد که امریکا سرگرم جنگ تجاری با دو دشمن بزرگ است: یکی اتحادیۀ اروپا و دیگری چین. ظاهراً هدف امریکا از این دیدار، استفاده از روس‌‌ها علیه این دو دشمن است.

در خصوص اتحادیۀ اروپا، امریکا تصمیم گرفت فوراً پس از نشست اعضای ناتو در بروکسل و در میان اختلافات بزرگ میان اتحادیۀ اروپا و امریکا، با روسیه دیدار نماید. «نشست اعضای ناتو امروز در حالی در بروکسل آغاز گردید که انتظار می‌رود تنش‌های زیادی در آن بالاگیرد، به ویژه میان واشنگتن و هم‌پیمانان اروپائی آن بر سر اختلافاتی‌که در سکتور تجارتی، هزینه‌های دفاعی و توافق هسته‌ای با ایران جریان دارد. ینس استولتنبرگ سرمنشی ناتو پذیرفت که اختلاف نظرهایی میان این هم‌پیمانان وجود دارد.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 11 جولای 2018م)

ترامپ رئیس جمهور امریکا برای نخستین بار در تاریخ روابط دوجانبه میان اعضای پیمان اتلانتیک، اتحادیۀ اروپا را علناً "دشمن" خطاب نمود. دیدار با روس‌ها یکی از مهمترین ابزار اعمال فشار امریکا علیه اروپائیان بود. جزئیات بیشتر از این قرار است:

الف) ترامپ رئیس جمهور امریکا به اروپائیان هشدار داد که در خصوص اوکراین با روسیه کنار بیایند، چنان‌چه دونالد توسک رئیس شورای اروپا در اظهاراتی گفت: «دونالد ترامپ به من گفته که انگیزه‌های سیاست روسیه در قبال اوکراین توجه او را به خود جلب نموده و پذیرفته که در خصوص اوکراین احساسات کمی داشته. توسک که در شبکۀ تلویزیونیTVN24 پولند صحبت می‌نمود، افزود: «در جریان چند باری‌که دونالد ترامپ با من صحبت می‌نمود، هرگز کوشش نکرد احساس ضعیف‌اش در قبال قضیۀ اوکراین را مخفی نگهدارد و به نظر می‌رسد او در خصوص آن‌چه روسیه در اوکراین انجام داد گشاده‌گی بیشتری دارد.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 15 جولای 2018م) آنچه قضیه را حساس‌تر می‌کند این است که رئیس جمهور امریکا در جریان گردهمایی "هفت دولت بزرگ جهان" در ماه جون گذشته اعلان نمود که: «روسیه به این دلیل شبه جزیرۀ کریمیه را به خاک خود ملحق نمود که اکثریت ساکنین آن به زبان روسی صحبت می‌کنند.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 15 جولای 2018م) این امر در اروپا مسئله‌ای بی‌نهایت حساس می‌باشد، زیرا اروپائیان اقدامات روسیه در اوکراین را بازی با امنیت تمام اروپا بر می‌شمارند که به هیچ‌وجه نباید در قبال آن گذشتی صورت گیرد. به همین دلیل است که اظهارات ترامپ در این خصوص از نظر اتحادیۀ اروپا مسئلۀ بسیار خطرناک برای اروپا قلمداد می‌شود، زیرا این اظهارات به معنی چراغ سبز نشان دادن به اروپا برای شکستن حریم مرزی و نقشۀ اروپا از جانب شرق می‌باشد.

ب) هشدار ترامپ به اروپائیان برای بازگرداندن روسیه به گروه هفت قدرت بزرگ: «دونالد ترامپ رئیس جمهوری امریکا به تاریخ 8 جون 2018م از سایر اعضای گروه هفت کشور بزرگ صنعتی خواست تا در خصوص بازگرداندن روسیه به این گروه فکر نمایند. ترامپ پیش از سفر به کانادا برای مشارکت در نشست این گروه گفت: "آن‌ها روسیه را از این گروه بیرون راندند و حالا موظف اند آن را بر گردانند، زیرا روسیه باید روی میز گفتگوها در کنار ما حضور داشته باشد." لازم به ذکر است که روسیه پس از آن که شبه جزیرۀ کریمیه را به خاک خود ملحق نمود از گروه هشت اخراج شد و پس از آن، این گروه تنها هفت عضو دارد.» (منبع: شبکۀ العربیة نت 8 جولای 2018م)

ج) شبکۀ الجزیره به تاریخ 15 جولای 2018م، یعنی پس از پایان نشست ناتو با انتشار گزارشی چنین گفت: «رهبران اروپا از نزدیک شدن روسیه و امریکا احساس خطر نموده اند.» یکی از نشانه‌های این احساس خطربزرگ اروپا از نزدیکی امریکا با روسیه، اظهارات وزیر خارجۀ آلمان است: «هایکو ماس وزیر خارجۀ آلمان به دونالد ترامپ هشدار داد که مبادا در جریان دیدارش با پوتین رئیس جمهور روسیه، به نماینده‌گی از هم‌پیمانان اروپائی‌اش معاملۀ یک جانبه‌ای را با روسیه انجام دهد. ماس که با روزنامۀ Bild مصاحبه می‌نمود افزود: هرگونه معاملۀ یک جانبه به نماینده‌گی از هم‌پیمانان، ایالات متحده را نیز متضرر خواهد نمود. بدون شک کسی‌که به هم پیمانان‌اش ضربه زند، اصل بازی را به خطر می‌اندازد.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 15 جولای 2018م) نزدیکی امریکا با روسیه ممکن است ضررهایی را متوجه اتحادیۀ اروپا کند، چنان‌چه باعث می‌شود تحریم‌های اعمال شده از جانب اروپا علیه روسیه به دلیل قضیۀ کریمیه، که هر شش ماه تمدید می‌گردد، بی‌تأثیر خواهد شد و آنگاه روسیه به دولت‌های اروپائی اعتنائی نخواهد کرد.

د) ترامپ رئیس جمهور امریکا، که حکمت سیاسی ندارد، دست از تهاجم علنی به اتحادیۀ اروپا بر نمی‌دارد، به ویژه آلمان در خصوص خریداری گاز روسیه، چنانچه در پاسخ به پرسش منتشر شده به تاریخ 17 جولای 2018م نیز به آن اشاره نمودیم که او یک بار اروپا را "دشمن" می‌خواند، بار دیگر، دیگران را علیه آن تحریک می‌کند، چنان‌چه در نصیحت‌اش به نخست‌وزیر انگلیس در جریان دیداری‌که با وی در لندن داشت، «تریزامی در گفتگویی‌که با بی بی سی داشت، در پاسخ به پرسشی‌که در خصوص نصیحت ترامپ به وی مطرح گردید، گفت: او به من گفت که من باید به جای مذاکره با اتحادیۀ اروپا، این اتحادیه را محاکمه کنم.» (منبع: شبکۀ بی بی سی 15 جولای 2018م) هرچند انگلیس علناً قصد دارد از اتحادیۀ اروپا بیرون شود، اما در خصوص روسیه با اتحادیۀ اروپا هم نظر می‌باشد و بعید نیست اقدامات تحریک‌آمیز انگلیس علیه روسیه به هدف مختل نمودن دیدارها میان روسیه و امریکا صورت گرفته باشد. «سایت Mil Radar که در خصوص تحرکات هوائی فعالیت دارد، با انتشار خبری گفته که یک فروند طیارۀ وابسته به نیروهای نظامی هوایی انگلیس در سواحل شبه‌جزیرۀ کریمیۀ روسیه پرواز نموده و عملیات اطلاعاتی انجام داده است.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 15 جولای 2018م)

به این ترتیب، فشارهای امریکا بر اروپا، اعم از هشدار به بازگرداندن روسیه به گروه هفت کشور بزرگ صنعتی، به رسمیت شناختن جزیرۀ کریمیه به عنوان بخشی از خاک روسیه به گونۀ غیرمستقیم، بی‌اعتنائی به حمایت از اوکراین در برابر تهاجمات اتباع روسیه در شرق این کشور(تقاطع‌های دونیتسک و لوغانسک) و بهبود روابط امریکا با روسیه از طریق دیدارهای دوجانبه، همه و همه هشدارهای بزرگی است که امریکا متوجه اتحادیۀ اروپا می‌کند. این هشدارها هرچند غیرمستقیم صورت می‌گیرد، اما هدف از آن، این است که امریکا از اروپا می‌خواهد در هزینه‌های دفاعی ناتو سهم بیشتری بگیرد، یعنی امریکا از طریق نزدیکی با روسیه، بالای اتحادیۀ اروپا فشار وارد می‌کند و این دقیقاً یکی از اهدافی اساسی دیدار ترامپ را با پوتین تشکیل می‌دهد.

3. اما در خصوص چین قضیه از این قرار است:

الف) دیدار رئیس جمهور امریکا و روسیه در خصوص چین نیز درست زمانی صورت گرفت که امریکا جنگ تجاری‌اش را با پیکینگ عملاً آغاز نمود. به مجرد این‌که چین خدمات‌اش را به امریکا انجام داد و موقف خشن کوریای شمالی را نرم نمود و به این ترتیب امریکا قضیۀ کوریای شمالی را در لست قضایای صلح‌آمیز گذاشته و شبح جنگ در شبه جزیرۀ کوریا بر طرف گردید، چنان‌چه سران امریکا و کوریای شمالی به تاریخ 12 جون 2018م در سنگاپور با یکدیگر ملاقات نمودند و در پی آن چین به دلیل تلاش‌هایش در راستای زمینه‌سازی برای این ملاقات، از جانب رئیس جمهور امریکا اظهار سپاس و قدر دانی دریافت نمود، به مجرد آن که این کارها صورت گرفت، امریکا شروع به عملی نمودن سیاست‌هایی نمود که حتی پیش از رئیس جمهور شدنش علیه چین اعلان نموده بود. امریکا سالانه مالیاتی به قیمت 50 میلیون دالر را بالای واردات اجناس چین به امریکا وضع نمود. چین نیز در واکنش، مالیاتی به همین قیمت بالای وارداتش از امریکا وضع کرد. سپس امریکا اعلان نمود که در خصوص واردات از چین نقشۀ جدیدی دارد که بر اساس آن سالانه 200 میلیارد دالر بالای واردات چینی اعمال خواهد شد و این مبلغی است که ممکن نیست چین بتواند آن را بالای واردات امریکا وضع کند، زیرا مجموع واردات چین از امریکا به 130 میلیارد دالر می‌رسد؛ در حالی‌که صادرات آن به امریکا به 500 میلیارد دالر می‌رسد. این نقشۀ جدید چین را وادار خواهد نمود تا برای پاسخ دادن به جنگ تجاری امریکا، روش‌ها و وسایل دیگری را جستجو نماید.

ب) یکی از این روش‌های چین، این بود که خود را به روسیه نزدیک کند، چنان‌چه نشست اخیر اعضای سازمان شانگهای را به تاریخ 10 جولای 2018م در چین و همزمان با گردهمایی هفت دولت بزرگ صنعتی به تاریخ 9 جولای 2018م در کانادا برگزار نمود، گردهمایی‌که روسیه در سال 2014م از آن اخراج گردیده بود.

این دو گردهمایی بیانگر دو پارچه‌گی جهان است؛ غرب در کانادا جمع می‌شود و شرق در چین. اما این وضعیت برای امریکائی‌که تسلط‌اش را پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی در سال 1991م بر جهان گسترانید، قطعاً خوش‌آیند نیست. امریکا می‌داند که چین و روسیه دو عضو فعال سازمان شانگهای می‌باشند و واشنگتن با هردوی آن مشکل دارد؛ چنان‌چه با چین عملاً وارد جنگ تجاری شده و علیه روسیه تحریم‌های شدید و رو به افزایش را وضع نموده. از جانب دیگر، امریکا این را نیز می‌داند که ممکن است در سایۀ سیاست‌های واشنگتن علیه چین و روسیه، این دو عضو فعال سازمان یاد شده به یکدیگر نزدیک‌تر شده و روابط‌شان مستحکم شود. امریکا می‌داند که اگر این دو کشور را هم‌چنان دشمن‌های متمرد در تجارت و سیاست جهانی بر شمارد، این سیاست دو کشور مذکور را انگیزه خواهد داد تا به هم نزدیک شده و همکاری‌ها میان آنان، به شمول همکاری‌های نظامی، افزایش یابد. چنان‌چه هردو دولت احساس خواهند نمود که در برابر یک دشمن قرار دارند و آن امریکاست و این‌که همکاری‌های دوجانبه، توان آنان را بالا خواهد برد. پیام وزیر دفاع چین در سفرش به روسیه به خوبی بیانگر این واقعیت بود. «سیرگی شویگو وزیر دفاع روسیه از وی فنگ خا همتای چینی‌اش در مسکو استقبال به عمل آورد. فنگ خا در رأس یک هیئت نظامی و به منظور مشارکت در کنفرانس امنیت جهانی در مسکو وارد روسیه شد. این هیئت چین به این هدف وارد مسکو شد تا امریکائیان بدانند که میان نیروهای مسلح چین و روسیه روابط مستحکمی وجود دارد، به ویژه در اوضاع جاری. وزیر دفاع چین در این سفر گفت: ما اینجاییم تا به شما کمک کنیم و طرف چین حاضر است به گونۀ مساویانه با طرف روسی در خصوص قضایای مهم جهانی ابراز نگرانی مشترک نموده و موقف‌گیری واحدی را در برابر آن اعلان نماید.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 3 اپرل 2018م)

ج) بنابر این، امریکا می‌داند که نزدیک شدن به روسیه و امید دادن به آن، باعث خواهد شد روسیه از چین فاصله گرفته و در نهایت پیمان سست‌شان، قبل از کامل شدن پایه‌های اصلی آن، مخصوصاً در عرصۀ نظامی، از هم بپاشد. چنان‌چه امریکا از میزان توان نظامی روسیه به خوبی آگاهی دارد و می‌داند که اگر این توان و یا بخشی از آن در کنار توان نظامی چین قرار گیرد، چین را سخت نیرومند نموده و به آن جرئت خواهد داد تا در برابر سیاست امریکا ایستاده‌گی نماید، یعنی تن به خواسته‌های واشنگتن ندهد. واشنگتن به این نتیجه رسیده که تحقق چنین کاری آسان است، زیرا روسیه به دلیل روابط بدی‌که با غرب دارد، ممکن است به چین روی آورده و به عنوان یک استراتیژی جدید با آن همکار شود و اگر امریکا در چنین شرایطی به روسیه روی خوش نشان داده و خود را به آن نزدیک کند و از فشارهای اعمال شده علیه آن بکاهد، از نزدیک شدن به چین منصرف خواهد شد.

باتوجه به دلایل فوق، واشنگتن به این نتیجه رسید که دروازه‌ای از امید را برای روسیه باز کند و روابط‌اش را با این کشور از طریق دیدار رئیس جمهوران دو کشور، به حالت قبلی برگرداند، یعنی به هدف متوقف نمودن نزدیکی روسیه به چین. اگر هنوز زود باشد که در خصوص اهداف امریکا از نشست و دیدار با روسیه ابراز نظر نهائی نمود و این‌که ممکن است اهداف نهائی، بسته‌گی به گام‌های بعدی امریکا در نزدیکی به مسکو داشته باشد، اما این تا فعلاً می‌توان ادعاء نمود که امریکا می‌تواند "پیمان" سست و مجهول میان روسیه و چین را به ساده‌گی از هم بپاشاند. امریکا در مسیر تحقق این کار گام‌های متعددی می‌تواند بر دارد؛ گاهی به جانب روس‌ها، مانند این دیدار مشترک و گاهی به سوی چینی‌ها، زیرا منافع تجارتی چین با امریکا برای پیکینگ بزرگ‌تر و اولویت بیشتری نسبت به هرگونه رابطه‌ای دیگری با مسکو دارد.

4. برای این‌که پیام‌های ترامپ به اتحادیۀ اروپا و چین تأثیرگذارتر باشد، ترامپ دیدارش را با پوتین یک دیدار باز قرار داد تا هر وقت لازم باشد وی را تحریک نماید، یعنی این آغاز گام‌های بعدی خواهد بود. به همین دلیل بود که پس از دیدارش با پوتین در هلسینکی اعلان نمود که این دیدار "شروع خوبی" بود. (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 16 جولای 2018م) تلویزیون روسیۀ امروز جریان توافق دو کشور را در خصوص گشایش مذاکرات تمدید روند کار توافق خلع سلاح هسته‌ای که در سال 2010م میان دو طرف امضاء شده بود و در سال 2021م پایان خواهد یافت، به گونۀ مستقیم منتشر می‌نمود، ترامپ در این جریان اعلان نمود که روابط با روسیه تا چهار ساعت قبل به بدترین وضع ممکن قرار داشت، اما اینک تغییر نموده. آن چه ترامپ گفت، سخنان عامی است که با آنچه جون بولتون اعلان نموده بود، کاملاً هماهنگ شده بود. «جون بولتون مشاور امنیت ملی قصر سفید در برنامۀ هفته‌ای شبکۀ ای بی سی گفت: ما از روس‌ها خواستیم دیدار دو رئیس جمهور به صورت باز صورت گیرد و آن‌ها پذیرفتند. ما در پی نتائج محسوس نیستیم. جان هانتسمان سفیر امریکا در روسیه نیز در شبکۀ ان بی سی گفت: این یک نشست نیست، بلکه یک گردهمایی است. این یک تلاش است تا ببینیم آیا امکان دارد از تنش‌ها و انفعال‌ها و صریح بگویم برخی از خطرهای موجود در روابط دو طرف، کاسته شود؟» (منبع: خبرگزاری رویترز 16 جولای 2018م)

5. این بیانگر آن است که امریکا هنوز تصمیم ندارد روابط‌اش را با روسیه بهبود بخشد و این‌که هم‌چنان از سیاست اعمال فشار علیه آن استفاده می‌کند، اما به دلایل مربوط به شرایط بین‌المللی و جنگ تجاری امریکا با اتحادیۀ اروپا و چین، به این نتیجه رسیده تا با نزدیک شدن به روسیه، اروپا را بترساند و دروازه‌ای از امید را برای روس‌ها گشاید که آنان را از عزلت بین‌المللی بیرون آورده و روابط‌شان را با امریکا بهبود بخشد. تمام این کارها به این هدف صورت گرفته تا از یک طرف مانع نزدیک شدن روسیه به چین شود و از طرف دیگر شاید روسیه در سایر قضایای بین‌المللی، خواسته‌های امریکا را بپذیرد، چنان‌چه در سیاست امریکا در سوریه انجام داد و با تمام توان تلاش نمود نظام مزدور امریکا در سوریه را سر پا نگهدارد.

بنابر این، این دیدار به هدف حل و فصل برخی قضایای خاص بین‌المللی نبود، بلکه پیام داغی بود که به چین و اتحادیۀ اروپا فرستاده شد و آنچه فراتر از این هدف گفته شد، سخنان عام بوده و جهت خاصی نداشت. اظهارات دو طرف به خوبی این واقعیت را نشان می‌دهد؛ چنان‌چه «ترامپ گفت که گفتگوهایش با پوتین شامل همه چیز خواهد شد، از تجارت شروع تا امور نظامی و موشک‌ها و سر انجام چین. اندکی در مورد چین و دوست مشترک مان "شی" رئیس جمهور چین نیز گفتگو خواهیم نمود. در عین حال، پوتین رئیس جمهور روسیه نیز در آغاز دیدار در هلسینکی خطاب به ترامپ گفت: وقت آن فرارسیده تا در خصوص روابط میان مسکو و واشنگتن صحبت شود. او افزود که ما موظف استیم قضایای پیچیده و چندجانبۀ بین‌المللی را به بحث و بررسی گیریم.» (منبع: خبرگزاری رویترز 16 جولای 2018م) لاوروف وزیر خارجۀ روسیه نیز در این زمینه گفت: «دیدار هلسینکی به بررسی تمام موضوعات پیچیده خواهد پرداخت، موضوعاتی‌که در آن موقف‌های متفاوت داریم، تا بتوانیم در راستای نزدیک‌تر شدن دیدگاه‌های مان در خصوص راه‌حل‌هایی برای این مشکلات کاری انجام داده باشیم.» (منبع: الجزیره نت 16 جولای 2018م)

این‌ سخنان عام نشان می‌دهد که هدف از این دیدار، حل و فصل قضایای مشخص بین‌المللی نبوده و این مسئله از نتائج این دیدار به خوبی روشن می‌گردد، نتائجی‌که رسانه‌های جهانی آن را دست به دست نمودند. به گونۀ مثال: دو طرف در خصوص تأمین امنیت دولت یهود دیدگاه مشترک داشتند، «ترامپ گفت: تأمین امنیت "اسرائیل" چیزی است که پوتین و من می‌خواهیم که به عالی‌ترین وجه ممکن صورت گیرد.» (منبع: خبرگزاری رویترز 16 جولای 2018م) هم‌چنین دو طرف از سوریه خواستند نیروهایش را به مناطقی برگردانند که در سال 1974م و پس از جنگ‌های جنوب سوریه در مورد آن توافق صورت گرفته بود. هیچ یک از این موضوعات چیز جدیدی نیست، زیرا روسیه و امریکا مدت‌هاست که آن را به گونۀ علنی اعلان می‌کنند، پس این مسائل چیزی نیست که رئیس جمهور امریکا و رئیس جمهور روسیه به خاطر آن با هم دیدار نمایند. هم‌چنین موضوع خلع سلاح هسته‌ای دو طرف نیز چیز جدیدی نیست. «ترامپ رئیس جمهور امریکا گفت که خلع سلاح هسته‌ای مشکل اساسی است که باید میان دو طرف روسیه و امریکا حل و فصل گردد. او در گفتگویی با "فاکس نیوز" گفت که 90درصد از سلاح هسته‌ای جهان در روسیه و ایالات متحده قرار دارد و این در حالی است که اوباما رئیس جمهور قبل از وی به این باور بوده که قضیۀ گرمایش زمین و بلند رفتن درجۀ حرارت، مهمترین مشکل جهان است که از نظر او باید روی آن تمرکز صورت گیرد.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 17 جولای 2018م)

به این ترتیب هر صاحب درک و درایتی می‌داند که امریکا و روسیه به هیچ وجه به هدف خلع سلاح هسته‌ای خود و به خواست خود با یکدیگر دیدار نمی‌کنند، هرچند این ادعا را بارها و بارها تکرار کنند. بناءً دیدار دو طرف به هیچ‌وجه به این هدف نبوده.

6. در خصوص تأثیر این دیدار بالای قضیۀ سوریه می‌توان گفت که هیچ چیز جدیدی در این دیدار در خصوص سیاست امریکا و سیاست روسیه در سوریه مطرح نگردید. هر دو دولت کاملاً توافق دارند بر این‌که انقلاب سوریه باید یک سره شود و هردو پیگیر این قضیه بوده و متفق اند که چنین کاری باید صورت گیرد. واقعیت این است: از زمانی‌که اوباما و پوتین به تاریخ 29 سپتمبر 2015م در خصوص قضیۀ سوریه دیدار نمودند، روسیه تاکنون سرگرم اجرای سیاست امریکا در سوریه می‌باشد و در تمام امور در هماهنگی کامل با امریکا عمل می‌کند. چنان‌چه در زمانی‌که روسیه مستقیماً فعالیت‌های نظامی انجام می‌داد، مانند بمباردمان شهر درعا و ماحول آن، در همین زمان بود که امریکا به تقویت روس‌ها پرداخت، چنان‌چه به مخالفان سوریه در جنوب پیام داد که "امریکا در خصوص تهاجم به درعا، هیچ نوع کمکی به آنان نمی‌کند". بنابر این، در خصوص تلاش‌های روسیه برای یک‌طرفه نمودن قضیۀ سوریه به گونۀ نظامی و زمینه‌سازی و فراهم نمودن تسهیلات توسط امریکا، هیچ چیز جدیدی میان دو طرف مطرح نگردید.

راه‌حل سیاسی قضیۀ سوریه را امریکا پیوسته به تعویق می‌اندازد تا حکومت بشار و روسیه بتوانند روند پاک‌سازی مخالفان مسلح را کامل نمایند، سپس امریکا مستقیماً پا پیش گذاشته و روند فراگیر سیاسی را بر اساس منافع خود پیش خواهد برد؛ روندی‌که ممکن است روسیه نیز در آن نقش و مسئولیت مشخصی داشته باشد و یا هیچ نقشی نداشته باشد. در این دیدار هیچ اشاره‌ای به این روند صورت نگرفت و این بدان معنی است که امریکا قصد دارد آن را به تأخیر بیندازد و یا قصد دارد روسیه در آن سهمی نداشته باشد و یا ممکن است هردو هدف مطرح باشد. بعید نیست که روسیه خود نیز این را درک کرده باشد که اهداف سیاست امریکا در سوریه به روسیه اجازۀ مشارکت نخواهد داد، اما روس‌ها امیدوار اند امریکا در عوض، در قضیۀ اوکراین بالای آنان فشار نیاورد، به ویژه قضیۀ کریمیه. ترامپ احساسات روسیه را در خصوص قضیۀ کریمیه دغدغه نمود، چنان‌چه قبلاً نیز به آن اشاره نمودیم، زیرا او در جریان نشست "گروه دولت‌های بزرگ صنعتی" در ماه جون گذشته اعلان نمود که شبه‌جزیرۀ کریمیه به این دلیل به روسیه ملحق گردید که ساکنین آن به زبان روسی صحبت می‌کنند. (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 15 جولای 2018م)

این مسئله برای اروپا بی نهایت خطرناک است، زیرا از نظر اروپا، روسیه دارد مرزها و نقشۀ اروپا را از جهت شرق بر هم می‌زند. بعید نیست که روسیه فریب این اظهارات ترامپ را خورده و اقدام به وحشی‌ترین اعمال ممکن بزند، البته عملاً این کار را کرده، چنان‌چه چهره‌اش را در نزد مسلمانان به دلیل جنایت‌هایی‌که به خاطر منافع امریکا علیه مسلمانان مرتکب گردیده، سخت سیاه و تاریک نموده و این جنایت‌ها برای همیشه در حافظۀ مسلمانان در برابر امریکا، روسیه، مزدوران و وابسته‌گان آنان هم‌چنان باقی خواهند ماند و فراموش نکنیم که روزگار پیوسته در تغییر و تبدیل است و جنایت‌ها هرگز بی‌پاسخ نخواهد ماند.

﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ﴾

[أنعام: 124]

ترجمه: به زودى كسانى را كه مرتكب گناه شدند به[سزاى] آن‌كه نيرنگ مى‏كردند، در پيشگاه الله(سبحانه وتعالی) به خوارى و شكنجه‏اى سخت‏خواهند رسيد.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

از این‌که پرسشم به نوعی حساسیت‌برانگیز است، پیشاپیش معذرت خواهی می‌کنم، به ویژه بخش دوم پرسش؛ اما واقعیت اینست که مدتی‌ست این پرسش در ذهنم خطور می‌کند. اگر پاسخی وجود داشت، خیر است و اگر هم وجود نداشت، بازهم خیر خواهد بود؛ زیرا بنده این را پذیرفته‌ام که شما شرایط مناسب برای پاسخ دادن به چنین پرسشی را نسبت به من بهتر می‌دانید. پرسش دو بخش دارد:

بخش اول: بیشتر از 60 سال است که حزب در شرایط سخت و طاقت‌فرسایی فعالیت می‌کند، شرایطی‌که به ندرت می‌توان جریان دیگری را پیدا نمود که در آن به فعالیت‌اش ادامه داده باشد؛ اما ممکن است تمام اعضای حزب نتوانند این امانت را در چنین شرایط دشواری به دوش کشند و سر انجام حزب را ترک کنند. پرسش اینست که بهتر نیست به جای موقف‌گیری‌های "ناملایم" در برابر آنان، شرایط آنان در نظر گرفته شده و عذرشان در نظر گرفته شود؟ بخش دوم: آیا به درازا کشیدن زمان دعوت بیانگر این نیست که در طلب نصرت احسان مراعات نگردیده؟

در اخیر لازم به یادآوری می‌دانم که قلبم مملو از محبت به حزب بوده و می‌دانم که فکره و طریقۀ آن برحق است و الله شاهد است که هدف من از این پرسش چیزی بجز خیر نیست و هرگز قصد مزاحمت و سنگ‌اندازی ندارم.

پاسخ

بلی، بخش دوم پرسش حساسیت‌برانگیز است و شاید جای مناسب برای پاسخ دادن به این پرسش، منشور "پاسخ به پرسش" نبوده؛ بلکه بهتر بود، حضوراً پاسخ داده می‌شد؛ اما الله سبحانه وتعالی حکام ظالم را محو و نابود کند که پیوسته و در هرکجا در کمین کلمۀ حق و پیروان آن نشسته و از باطل و پیروان آن حمایت می‌کنند.

به هر صورت؛ همواره در طول تاریخ این سیرت دعوت‌گران برحق الهی، اعم از انبیاء و صالحین، بوده که توسط حکام ظالم و مزدور مورد پیگرد و آزار و شکنجه قرار می‌گرفتند، اما آن‌چه که مسلم است، این است که عاقبت از آن پرهیزگاران است.

در گذشته نیز چنین پرسش‌هایی، بعضاً کنایه‌آمیز و بعضاً به صراحت، متوجه ما گردیده، اما از جانب انسان‌هایی‌که دل‌های شان مملو از کینه و نفرت با اسلام و مسلمانان بوده و انگیزۀ شان شناخت حق نه، بلکه شبهه‌افگنی و خوش‌خدمتی به انسان‌های شیطان‌صفت بوده تا در عوض آن به چیزی از مال ناچیز دنیا دست پیدا کنند. به همین دلیل بوده که ما نخواستیم به پرسش‌های آنان پاسخ دهیم، زیرا آنان در پی شناخت حق نبودند تا پاسخ ما به آنان کمک کند، بلکه هدف آنان فتنه‌افگنی بوده، در حالی‌که نمی‌دانند خودشان در دل فتنه به سر می‌برند. بناءً ما هیچ توجهی به پرسش‌های آنان نشان نداده‌ایم.

اما در پرسش شما نشانه‌هایی از صداقت و رعایت آداب سخن و پرسش به نظر می‌خورد، بناءً سعی می‌کنم به خواست الله متعال در حد لازم به آن پاسخ دهم، به ویژه بخش دوم پرسش را که به دلیل مناسب نبودن جای پاسخ، به جزئیات نخواهم پرداخت.

1- پاسخ بخش اول پرسش:

نخست باید گفت که عبارت "موقف‌گیری‌های ناملایم" که در پرسش به کار رفته، کاملاً روشن نیست و ممکن است هدف شما مواردی باشد که در آن با برخی از کسانی‌که حزب را ترک می‌کنند، عطوفت ننموده و به دلیل اعمال بدشان به آنان توجه نمی‌کنیم. اگر این برداشت من درست باشد، پس بدانید که واقعیت از این قرار است:

ما این را به خوبی می‌دانیم که بعضی از جوانان حزب به دلیل شرایط خاصی‌که دارند، توان حمل بار سنگین دعوت را ندارند، به ویژه در زمان حاضر، که دعوت با فشارها و دشواری‌های زیادی مواجه می‌باشد، ممکن است حب دنیا و زینت آن در نزد بعضی‌ها نسبت به رضایت الله و حب آخرت غالب آمده و نتوانند در برابر سختی‌های دعوت مقاومت نمایند. اگر از چنین کسانی بپرسی که چرا دعوت را ترک نمودی، با صداقت خواهد گفت که او در شرایطی قرار دارد که نمی‌تواند در حمل دعوت سهیم شود، اما تلاش خواهد نمود تا بر این شرایط غلبه نموده و مجدداً برگردد. ما واقعیت چنین کسانی را به خوبی درک می‌کنیم و روابط نیک خویش را با آنان حفظ نموده و از الله سبحانه وتعالی می‌خواهیم آنان را به بهترین حالت ممکن قرار دهد تا بتوانند مجدداً در حمل دعوت سهم بگیرند و گناه بازنشستن از حمل دعوت را با اعمال نیک خویش جبران نمایند.

اما آنانی‌که "با ایشان عطوفت نکرده و به دلیل اعمال بدشان به آنان توجه نمی‌کنیم"، موقفی‌که شما در پرسش از آن "موقف ناملایم" یاد نمودید، آنان کسانی استند که از مسیر درست منحرف شده و دعوت را ترک می‌کنند. چنین کسانی به جای این‌که استغفار نموده و به جانب الله سبحانه وتعالی توبه کنند، تا شاید گناه بازنشستن از دعوت و انحراف‌شان با اعمال و گفتار نیک جبران شود، تمام تلاش‌شان این است که بازنشستن از دعوت و انحراف خویش را با تهمت بستن و افتراء علیه حزب و رهبری و مسئولین آن، توجیه و تأویل نمایند. آنان با بی‌باکی تمام دروغ می‌گویند، در حالی‌که دروغ در شریعت الله سبحانه وتعالی گناهی است بس بزرگ، چنان‌چه مسلم در صحیح خویش چنین روایت می‌کند: عمش از برادر خویش و او از عبدالله روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«...وَإِيَّاكُمْ وَالْكَذِبَ فَإِنَّ الْكَذِبَ يَهْدِي إِلَى الْفُجُورِ وَإِنَّ الْفُجُورَ يَهْدِي إِلَى النَّارِ وَمَا يَزَالُ الرَّجُلُ يَكْذِبُ وَيَتَحَرَّى الْكَذِبَ حَتَّى يُكْتَبَ عِنْدَ اللَّهِ كَذَّابًا»

ترجمه: از دروغ گفتن بپرهیزید، زیرا دروغ به جانب فجور سوق داده و فجور به جانب آتش جهنم و هرگاه کسی پیوسته دروغ بگوید و به دروغ گفتن عادت کند، سر انجام در نزد الله(سبحانه وتعالی) دروغگو نوشته خواهد شد.»

اما آنان کسانی استند که با وجود این‌که از این حدیث معلومات دارند، بازهم تهمت بسته و دروغ می‌گویند، آنان به این نیز اکتفاء نکرده، دست به منتشر نمودن این تهمت‌های دروغین می‌زنند. چنین کسانی استند که با آنان عطوفت نکرده و به دلیل اعمال بدی که انجام می‌دهند، به آنان توجه نمی‌کنیم. اما آنانی‌که با صداقت اعتراف می‌کنند که به دلیل شرایط خاصی‌که دارند، توان حمل بار سنگین دعوت را ندارند، ما واقعیت چنین کسانی را به خوبی می‌دانیم و خطاب ما با آنان در قالب سخنان نیک بوده و اگر بتوانیم به آنان کمک می‌کنیم تا آن شرایط سخت را پشت سر گذاشته و به دعوت برگردند. اینک به نمونه‌ای از این چنین افراد اشاره می‌کنم که بنده خود شاهد آن بوده‌ام:

زمانی‌که در یکی از سرزمین‌ها مسئول بودم، از جانب امیر دوم حزب رحمه الله به من دستور آمد تا با یکی از کسانی‌که حزب را ترک کرده بود، ملاقات نموده و برای برگشت‌اش زمینه‌سازی نمایم، زیرا وی قبلاً از نظر درایت و فهم، از جملۀ بهترین دعوت‌گران به شمار می‌رفت. نزدش رفته و از وی پرسیدم که چرا مجدداً به حزب برنمی‌گردی؟ گفت: «ای ابوالحسن! واقعیت اینست که من به اندازۀ کافی توان حمل این بار سنگین را ندارم، چنان‌چه بازداشت شدم و نتوانستم بیشتر از چند روز تحمل نمایم و از عضویت حزب انکار کردم. زمانی‌که از زندان بیرون آمدم، پی‌بردم که من ناتوان‌تر از آنم که این بار سنگین را به دوش کشم.» هرچند من موفق نشدم او را قناعت دهم تا مجدداً به حزب برگردد، اما او پیوسته حزب را تأیید نموده و به هیچ‌وجه با حزب اظهار عداوت نمی‌نمود.

بناءً چنین کسانی را که با صداقت اعتراف می‌کنند، احترام نموده و برای‌شان دعای خیر می‌کنیم، اما کسی‌که ضعف خویش را با تهمت بستن به دیگران توجیه می‌کند و ادعا دارد که به دلیل فلان مشکلی‌که فلان مسئول دارد، حزب را ترک می‌کند، تهمت‌های بی‌شماری را به او بسته و گمان می‌کند که کار درست را انجام می‌دهد و به جای این‌که استغفار نموده و به جانب الله سبحانه وتعالی برگردد، می‌بینی که بدون ترس از الله جبار و منتقم، شروع به عداوت و اتهام بستن به حزب و رهبری آن می‌کند. چنین کسانی‌که حزب را ترک می‌کنند، به هیچ‌وجه مستحق این نیستند که برای‌شان عذری جستجو شود؛ بلکه آنان همان کسانی استند که ما به هیچ‌وجه با آنان عطوفت نکرده و به دلیل اعمال بدی‌که انجام می‌دهند، به آنان توجه نمی‌کنیم.

2- بخش دوم پرسش:

پیش از آن‌که به بخش دوم پرسش جواب دهم، می‌خواهم برخی معلومات در مورد چگونگی طلب نصرت توسط رسول الله صلی الله علیه وسلم را ارائه نمایم:

أم المؤمنین خدیجة رضی الله عنها، که بهترین غمخوار و پشتیبان رسول الله صلی الله علیه وسلم بود، در سال دهم بعثت درگذشت. ابوطالب کاکای رسول الله صلی الله علیه وسلم، که او نیز حامی رسول الله در برابر قریش بود، در همین سال در گذشت و به این ترتیب سال دهم بعثت، سال حزن و اندوه نام گرفت.

سپس الله سبحانه وتعالی رسولش صلی الله علیه وسلم را با دو امر بزرگ مورد اکرام قرار داد: یکی اسراء و معراج و دیگری، اجازۀ طلب نصرت. به این ترتیب رسول الله صلی الله علیه وسلم بیش از ده بار از بنی ثقیف، بنی عامر، بنی شیبان، بنی حنیفه وغیره طلب نصرت نمود؛ اما هیچ یک از این قبایل به او نصرت ندادند؛ بلکه برخی از این قبایل حتی با برخورد زشت او صلی الله علیه وسلم را رد نموده و حتی خونش را جاری نمودند. بعدها رسول الله صلی الله علیه وسلم، حضرت مصعب را به مدینۀ منوره فرستاد و الله سبحانه وتعالی برایش گشایش داد و جمعی از متنفذین و قدرتمندان انصار به او پاسخ مثبت دادند و در جریان موسم حج به مکه آمده و با رسول الله علیه السلام بیعت نصرت بستند، که همانا بیعت عقبۀ دوم بود. سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم به مدینۀ منوره هجرت نمود و به این ترتیب دولت تأسیس گردید.

اینک پرسش اینست که آیا رسول الله صلی علیه وسلم در طلب نصرت احسان را رعایت نمی‌کرد و به همین دلیل قبایل عرب به او نصرت نداد؟ و یا این‌که حضرت مصعب در طلب نصرت احسان را بیشتر از رسول الله صلی الله علیه وسلم رعایت نمود؟ پاسخ قطعاً منفی است؛ بلکه واقعیت اینست که هر کاری زمان مشخصی در نزد الله سبحانه وتعالی دارد:

﴿إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا

ترجمه: الله(سبحانه وتعالی) فرمانش را به انجام رساننده است. به راستى الله(سبحانه وتعالی) براى هرچيزى اندازه‏اى مقرر كرده است.

برادر گرامی! ما نیز به رسول الله صلی الله علیه وسلم اقتداء می‌کنیم، در طلب نصرت جد و جهد می‌کنیم و در حد توان خویش سعی می‌کنیم با اتقان و احسان طلب نصرت نمائیم، در همه چیز به الله سبحانه وتعالی توکل می کنیم و جهت حصول اطمینان از انجام تمام امور به هدف کسب رضایت الله متعال، با دقت تمام پیگیر امور می‌باشیم. اما این راه را در حالی ادامه می‌دهیم که در دل‌ها و عقل‌های مان دوچیز وجود دارد:

اول: به هر اندازه‌ای که در کار برای برپائی خلافت احسان رعایت گردد، بازهم آن‌که فیصلۀ نهائی در خصوص زمان و مکان برپائی خلافت را خواهد نمود، همانا الله توانا و عزیز است و بس.

دوم: سنت الهی این است که خلافت به هیچ‌وجه توسط انسان‌های تنبل و بیکاره برپا نخواهد شد و نیز سنت الهی این نیست که ملائکه را بفرستد تا به نیابت از ما برای برپائی خلافت کار کنند؛ بلکه خلافت با بازوان مؤمنین فعال، جدی و با پشت کار برپاخواهد گردید؛ آنانی‌که اگر الله سبحانه وتعالی نصرت را به پیش انداخت، شکر گذار می‌باشند و اگر به تأخیر انداخت، صبر نموده و هرگز از رحمت او تعالی مأیوس نمی شوند و به هیچ‌وجه از سعی و تلاش در راستای برپائی حاکمیت الله سبحانه وتعالی دست بر نداشته و تا فرارسیدن امر او تعالی هم‌چنان راه شان را ادامه می‌دهند.

خلاصه این که:

1- به تأخیر افتادن نصرت الهی در برپائی خلافت الزاماً به معنی این نیست که در طلب نصرت احسان صورت نگرفته، زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم بیشتر از ده بار طلب نصرت نمود؛ اما کسی به او نصرت نداد و این در حالی بود که وی صلی الله علیه وسلم احسان را بهتر از هرکس دیگری رعایت می‌نمود، اما از حضرت مصعب در طلب نصرت استجابت صورت گرفت؛ در حالی‌که او به هیچ‌وجه مانند رسول الله صلی الله علیه وسلم احسان را مراعات نکرده بود. واقعیت این است که هرکاری زمان تعیین شده‌ای دارد.

2- ما به خواست الله متعال اوضاع را به وجه‌احسن زیر نظر داریم و به بهترین صورت ممکن پیگیر امور هستیم. کار را در حالی ادامه می‌دهیم که دل‌های مان سرشار از اطمینان به این است که الله سبحانه وتعالی با ما مانند برادران ایمانی پیش از ما تعامل خواهد نمود.

﴿وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

ترجمه: و به ياد آوريد هنگامى را كه شما در زمين گروهى اندك و مستضعف بوديد، مى‌ترسيديد که مردم شما را بربايند؛ پس الله(سبحانه وتعالی) به شما پناه داد و شما را به يارى خود نيرومند گردانيد و از چيزهاى پاك به شما روزى داد باشد كه سپاسگزارى كنيد.

پس نه تنها "به ما پناه خواهد داد"؛ بلکه "با نصرت خویش ما را مورد تأیید قرار خواهد داد" و در عین حال، "از طیبات به ما رزق خواهد داد". در هر حال حمد و ثنا از آن رب العالمین است. در خاتمه به برادری‌که این پرسش را مطرح نموده است، سلام تقدیم نموده و برایش دعای خیر می‌نمایم.

11 شوال 1439هـ.ق

24 جون 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

به تاریخ 12 جون 2018م ترامپ رئیس جمهوری امریکا و کیم جون اون رهبر کوریای شمالی در سنگاپور با هم دیدار نموده و در پایان این دیدار، دو طرف پیمان‌نامۀ مشترکی را به امضاء رسانیدند. این توافق خیلی سریع صورت گرفت، چنانچه یک سال قبل در چنین روزهایی، دو طرف یک دیگر را به استفاده از سلاح هسته‌ای هشدار می‌دادند؛ چه شد که چنین توافقی و با این سرعت صورت گرفت؟ و این که محتوا و نتایج آن چه بوده؟

پاسخ

برای این که به واقعیت مسئله پی ببریم، موارد زیر را به بررسی باید گرفت:

1- امریکا سعی نمود با هشدارهای مکرر و روزافزون کوریای شمالی را وادار کند تا دست از سلاح هسته‌ای بر دارد، اما این هشدارها بی‌فایده بود و کوریای شمالی هرگز به آن تن نداد و از برنامه و سلاح هسته‌ای‌اش کوتاه نیامد. اینجا بود که امریکا به اسالیب دیگری روی آورد که عبارت از اسالیب دیپلوماتیک و سیاسی و فشارهای اقتصادی است. یکی از این اسالیب این بود که امریکا با تمام توان سعی نمود چین را وادار نماید تا بالای کوریای شمالی فشار آورد. ما قبلاً به تاریخ 23 اپریل 2017م در یک پاسخ به پرسش در این زمینه چنین گفته بودیم: «با توجه به دلایل فوق؛ امریکا به هیچ وجه حاضر نیست با کوریای شمالی وارد جنگ شود و در عین حال هیچ راه‌حل مناسب دیگری نیز در اختیار ندارد و منتظر نشسته تا چین بالای کوریا فشار آورد و تلاش دارد روند این اعمال فشار سریع‌تر شود. انگار امریکا چین را هشدار می‌دهد که باید به امریکا گوش داده و بالای پیونگ یانگ فشار آورد تا از برنامۀ سلاح هسته‌ای دست بر دارد.»

امریکا در آن زمان به وضوح و توسط سوزان سورنتون معاون وزیر خارجه‌اش در امور شرق آسیا و بحر آرام اعلان نمود که: «قصد دارد مشکل به وجود آمده با کوریای شمالی را از طریق خلع سلاح هسته‌ای شبه جزیرۀ کوریا به گونۀ مسالمت‌آمیز حل و فصل نماید» (منبع: روسیۀ امریو 17 اپریل 2017م) به همین دلیل بود که ارتباطات دیپلوماتیک میان دو طرف از طریق چین و با عمال فشار توسط چین آغاز گردید. این فشارها از طریق اعمال تحریم‌های اقتصادی و محاصرۀ سیاسی و کار برای منزوی نمودن کوریای شمالی در سطح جهانی و هم‌چنین راه‌اندازی تبلیغات علیه آن به پیش برده شد تا کوریای شمالی وادار شود دست از سلاح هسته‌ای بردارد. در عین حال امریکا وعده داد که اگر کوریا همکاری نماید، اقتصاداش را به گونۀ مستقیم و یا توسط کوریای جنوبی شکوفا خواهد نمود و کوریای جنوبی داشت اندک اندک خودش را به کوریای شمالی نزدیک‌تر نموده و راه را برای ارتباط آن با جهان باز می‌نمود.

2- روابط دیپلوماتیک سری با کوریای شمالی از طریق چین عملاً آغاز گردید، چنان‌چه تیلرسن وزیر اسبق خارجۀ امریکا در جریان سال 2017م و از طریق چین با مسئولین کوریای شمالی دیدار و گفتگو نمود. او اسلوب متهورانه و هشدارآمیز ترامپ مبنی را بر محو کوریای شمالی از نقشۀ زمین به باد انتقاد گرفته و با آن مخالفت نمود. در عین حالی‌که تیلرسون در چین و به گونۀ مخفی سرگرم گفتگو با مسئولین کوریای شمالی بود، ترامپ یک بار دیگر به کوریای شمالی هشدار داد. وقتی کوریایی‌ها این هشدار را شنیدند، فوراً جریان گفتگوها با تیلرسون را متوقف نموده و چین را به جانب کشور خویش ترک کردند. تیلرسون خشم‌گین شد و به تاریخ 20 جولای 2017م بود که ترامپ را احمق خطاب نمود. این جریان را شبکۀ تلویزیونی ان بی سی امریکا به تاریخ 4 اکتوبر2017م و توسط سه تن از مسئولین امریکایی فاش نمود. پس از آن که تیلرسون اعلان نمود که امریکا توسط برخی مراجع، به گونۀ مستقیم با کوریای شمالی در ارتباط می‌باشد، ترامپ در تویترش چنین نوشت: «من به ریکس تیلرسون وزیر خوب خارجۀ مان گفتم که با تلاش‌هایش برای گفتگو با این مرد موشک‌پران کوچک، وقت‌اش را هدر می‌دهد.» اسلوب تهدید در جریان مذاکرات توسط مایک پنس معاون رئیس جمهور امریکا نیز به کار گرفته شد؛ وی سعی نمود به بهانۀ مشارکت در بازی‌های زمستانی المپیک در کوریای جنوبی با مسئولین کوریای شمالی دیدار و گفتگو نماید. وی به تاریخ 7 فبروی 2018م در جریان سخنانی در پایگاه هوایی کشورش در یوکوتای جاپان برای زمینه‌سازی مذاکره با مسئولین کوریای شمالی چنین گفت: «کشور ما همواره در راستای تأمین صلح سعی نموده و اینک بیشتر از هر زمان دیگری برای آیندۀ بهتر تلاش خواهیم نمود.» (منبع: رویترز 7 فبروی 2018م) او این سخنان را در حالی گفت که آماده‌گی سفر را به جانب کوریای جنوبی به هدف دیدار با مسئولین کوریای شمالی می‌گرفت، اما به بهانۀ مشارکت در بازی‌های المپیک. همین مایک پنس درست سه روز بعد از این سخنان‌اش، به تاریخ 10 فبروری 2018م چنین گفت: «لازم است کار برای منزوی نمودن کوریای شمالی از نظر اقتصادی و دیپلوماسی ادامه پیدا کند تا زمانی‌که دست از برنامۀ هسته‌ای و بالستی‌اش بردارد.» (منبع: العربیه 10 فبروری 2018م)

اظهارات اخیر پنس باعث شد کوریای شمالی دیدار با وی را لغو کند. تمام این موارد نشان می‌دهد که امریکا به رهبری ترامپ چنین اسلوبی را با کوریای شمالی پیش گرفته بودند، یعنی تهدید و هشدار همزمان با مذاکره و ارتباطات دیپلوماتیک تا دشمن را وادار کنند در برابر خواسته‌های امریکا تن دهد. اظهارات مایک پامپیو در جریان تسلیم شدن ریاست استخبارات امریکا(سی آی ای) نیز بیانگر همین اسلوب می‌باشد: «ترامپ رئیس جمهور امریکا روی حل دیپلوماتیک بحران با کوریای شمالی تمرکز نموده، اما "سی آی ای" سعی دارد گزینه‌های دیگری نیز در اختیار او قرار دهد.» (منبع: خبرگزاری رویترز 23 جنوری 2018م) به این ترتیب امریکا راه‌حل دیپلوماتیک را با گزینه‌های دیگری آمیخته با تهدید روی دست گرفت. به نظر می‌رسد این اسلوب به طبیعت ریکس تیلرسون خوش نیامد، زیرا این اسلوب او را به صفت وزیر خارجه آزار می‌داد و در نتیجه ترامپ وی را از سمت‌اش برکنار نمود.

3- اسلوب دیپلوماتیک آمیخته با تهدید نتیجه نداد، زیرا کوریایی‌ها وقتی تهدیدها را می‌دیدند، مذاکرات را ترک می نمودند و اگر مداخله چین نمی‌بود، مطمئناً دیدار ترامپ و کیم صورت نمی‌گرفت. به همین دلیل بود که ترامپ پس از دیدار با کیم «در یک کنفرانس مطبوعاتی در سنگاپور از رئیس جمهور چین به خاطر تلاش‌هایش در ماه‌های گذشته برای زمینه‌سازی برای این نشست تاریخی، اظهار سپاس و قدردانی نمود.» (منبع: خبرگزاری فرانس پرس 12 جون 2018م) چین قبلاً بالای کوریای شمالی فشار آورده بود تا حاضر شود امتیازهایی را به امریکا بدهد، چنان چه آژانس خبری رسمی چین(شینخوا) به تاریخ 28 مارچ 2018م با نشر خبری گفت: «کیم جون اون رهبر کوریای شمالی در یک سفر غیررسمی به تاریخ 25 مارچ 2018م وارد چین شد و تا 28 مارچ 2018م در آنجا اقامت داشت. دو طرف در این سفر اوضاع جهان و شبه جزیرۀ کوریا را به گونۀ همه جانبه مورد بررسی قرار دادند. شی جین پینگ رئیس جمهور چین در این دیدار به همتای کوریائی‌اش خبر داد که چین در مورد خلع سلاح هسته‌ای شبه جزیرۀ کوریا و تحقیق صلح و استقرار و حل مشکلات از طریق گفتگوها کاملاً مصمم می‌باشد. در عین حال آژانس خبری کوریای شمالی نیز خبر داد که کیم جون اون رهبر این کشور به چین سفر نموده تا انتخاب مجدد شی جین پینگ را به عنوان رئیس جمهور چین شخصاً و از نزدیک به وی تبریک بگوید و این بیانگر روابط معمول و دوستانه میان دو کشور می‌باشد. هم‌چنین به نقل از وی گفت که او ابراز امیدواری نمود و نخستین سفرش به چین در برپایی صلح و ثبات در شبه جزیرۀ کوریا نقش داشته و گفته که حاضر است با امریکا و کوریای جنوبی پشت میز مذاکره بنشیند؛ به علاوۀ این که آماده است با رهبران این کشورها دیدار نماید. وی افزود: «خلع سلاح هسته‌ای کوریا تنها در صورتی ممکن است که واشنگتن و سئول آماده باشند اقدامات منظم و به هم پیوسته‌ای را در جهت تحقق صلح و ثبات انجام دهند.»

به همین دلیل بود که ترامپ به تاریخ 28مارچ 2018م با خرسندی از آن سفر، در تویتر خویش اعلان نمود: «شب گذشته از رئیس جمهور چین نامه‌ای دریافت نمودم که در آن از موفقیت‌آمیز بودن دیدارش با کیم گفته و این که کیم خواستار دیدار با من می‌باشد.» به این ترتیب دیده می‌شود که چین کوریای شمالی را در برابر امریکا فدای منافع خویش نموده، طوری‌که بالای کوریای شمالی فشار آورده تا رهبر آن حاضر شود به امریکا امتیاز داده و حاضر شود با ترامپ دیدار نماید.

چین هم‌چنین در اعمال فشارهای سیاسی و صدور فیصله‌های شورای امنیت و اعمال تحریم‌های اقتصادی بالای کوریای شمالی سهم فعال داشته و یکی از مؤثرترین عواملی به شمار می‌رود که کوریای شمالی را وادار نمود تا حاضر شود در مورد برنامۀ هسته‌ای اش کوتاه بیاید. کوریای شمالی می‌داند که اگر حمایت و تأیید چین را از دست بدهد و چین آن را محاصره نموده و بالای آن فشار وارد نماید، کوریای شمالی از هردو جهت با مشکل مواجه خواهد شد؛ بنابر این حاضر شد کوتاه بیاید. وزارت خارجۀ چین پرده از نقش مؤثرش در تصمیم اخیر کوریای شمالی برداشته و اعلان نمود: «پیکنیگ در شبه جزیرۀ کوریا نقش مثبتی را بازی نموده.» (منبع: خبرگزاری رویترز 23 می 2018م) به این ترتیب چین نشان داد که به منافع تجارتی‌اش با امریکا نسبت به هم‌پیمانی که از آن منافع اقتصادی متصور نیست، بیشتر اهمیت می‌دهد، هم‌پیمانی که حتی ممکن است به خاطر آن از نظر اقتصادی ضررهایی نیز متوجه آن گردد، ولو این هم پیمان دوست ایدیولوژیک هم باشد.

بناءً محاسبات دولت بزرگ کمونستی تبدیل به منافع تجارتی شده و حمایت از سایر دولت‌های کمونستی و هم‌پیمان دیگر جای منافع اقتصادی را نمی‌گیرد. به نظر می‌رسد چین هنوز پی نبرده که امریکا سعی دارد کوریای شمالی را خلع سلاح هسته‌ای کند تا با استفاده از این مسئله، چین را در محاصرۀ خویش قرار داده و بالای منطقۀ بحری چین در شرق و جنوب تسلط پیدا کند.

4- آنچه این مسئله را بیشتر مورد تأکید قرار می‌دهد، اینست که چین اعلان نمود که از این نشست و آماده‌گی هم‌پیمان‌اش، کوریای شمالی، برای امتیاز دادن به امریکا در خصوص سلاح هسته‌ای اش استقبال می‌نماید. چنان‌چه وانگ مسئول دیپلومات‌های چینی و عضو مجلس دولت چین پس از دیدار ترامپ و کیم گفت: «پیکنیگ از ملاقات ترامپ رئیس جمهور امریکا و کیم جون اون رهبر کوریای شمالی استقبال نموده و از آن حمایت می‌کند و آرزومند است دو کشور به توافقات اساسی دست یابند که در خصوص خلع سلاح هسته‌ای مؤثر باشد.» او افزود: «در عین حال برای برکندن ترس و بیم‌های منطقی کوریای شمالی، نیاز به راهکارهای موثقی در جهت تحقق صلح و ثبات در شبه جزیرۀ کوریا است.» (منبع: خبرگزاری رویترز 12 جون 2018م)

اگر چین درایت کافی سیاسی و ارادۀ قوی سیاسی می‌داشت، قطعاً بالای کوریای شمالی، که هم‌پیمان‌اش می‌باشد، فشار نمی‌آورد، اما این موقف‌گیری ثابت می‌کند که افق درک سیاسی چین در مورد سیاست‌های بین‌المللی هنوز کوتاه و محدود بوده و ارادۀ سیاسی آن نیز تا کنون ضعیف است. به همین دلیل است که به روابط خوب تجارتی‌اش با امریکا اکتفاء نموده و حاضر شد در بدل آن کوریای شمالی را وادار کند که به امریکا تن دهد. چین به عواقب این تصامیم‌اش نیندیشیده و فکر نمی‌کند که اوضاع به کجا خواهد انجامید، چنان‌چه بعید نیست امریکا تمام تلاش‌اش را به خرچ دهد تا کوریای شمالی را به جانب خود کشانیده و آن را نسبت به چین به خود نزدیک‌تر کند و سعی کند دو کوریا را با یک‌دیگر متحد نماید و از آن کوریای جدید و نیرومند و مستقلی بسازد که بتواند بدور از تأثیرات چین تصمیم بگیرد. نمونه چنین سیاستی را می‌توان در ویتنام جستجو کرد که سر انجام پس از آن‌که امریکا در توافق نامۀ سال 1975م در پاریس میان ویتنام جنوبی و شمالی وحدت به وجود آورد، ویتنام شروع به خصومت با چین نمود.

5- چین در وادار نمودن کوریای شمالی به دیدار با ترامپ و بحث و گفتگو در خصوص خلع سلاح هسته‌ای آن، نقش مهم و اساسی را داشت، بدون این که از خلع امریکا از سلاح هسته‌ای چیزی به زبان آورد، در حالی‌که امریکا یگانه دولتی است که سلاح هسته‌ای را استعمال نموده و با استفاده از آن در زمین فساد افگنده است. به این ترتیب دیدار ترامپ و کیم صورت گرفت و انتظار می‌رفت این دیدار دو روز ادامه پیدا کند، اما به یک روز خلاصه گردید و در این یک روز روی چهارچوب کاملی توافق صورت گرفت که بیانگر سرعت انعطاف پذیری کوریای شمالی با خواسته‌های امریکا می‌باشد. کوریای شمالی برای اثبات آماده‌گی‌هایش جهت دست برداشتن از برنامۀ هسته‌ای، پایگاه آزمایش تجارب هسته‌ای‌اش را تخریب نمود و هم‌چنین سه تن از زندانیان امریکائی‌اش را آزاد نمود. ترامپ در واکنش، ابراز خرسندی نموده گفت: «این یک دیدار عالی بوده و پیشرفت‌های بزرگی به بار آورد». کیم جون اون نیز این دیدار را یک حادثۀ تاریخی بر شمرده گفت: «جهان شاهد تغییرات بزرگی خواهد بود.» (منبع: خبرگزاری رویترز 12 جون 2018م)

دو رهبر بیانیۀ مشترکی متشکل از چهار بند را امضاء نمودند؛ اول: دو طرف بر اساس خواست و تمایل مردم دو کشور به صلح و شکوفایی اقتصادی، پایبند برپائی روابط خوب دو جانبه خواهند بود. دوم: دو طرف در جهت استحکام صلح دائمی در شبه جزیرۀ کوریا کار و تلاش خواهند نمود. سوم: کوریای شمالی متعهد است اقدامات لازم را جهت خلع کامل سلاح هسته‌ای شبه جزیرۀ کوریا روی دست گیرد. بند چهارم مربوط به مسائل بشری بود و آن این که کوریا تعهد می‌کند استخوان‌های سربازان گمنام و اسیران امریکا از زمان جنگ امریکا و کوریا در سال‌های 1950 – 1953م را به امریکا بر گرداند. ترامپ این دیدار را "فراگیر و بسیار با اهمیت" تلقی نمود و کیم تعهد نمود که شبه جزیرۀ کوریا را از سلاح هسته‌ای به صورت کامل پاک خواهد نمود. (منبع: شبکۀ بی بی سی 12 جون 2018م) این بیانیه نشان می‌دهد که دو طرف روی یک چهار چوب عام توافق نموده اند و نه برخی نقاط مشخصی‌که چگونگی عملی شدن خلع سلاح هسته‌ای، ابزار، زمان و سایر اموری‌که بتواند این توافق را جنبۀ اجرائی فوری ببخشد، روشن نماید؛ چنان‌چه در توافق نامۀ هسته‌ای با ایران شاهد بودیم که تمام این موارد به تفصیل نگاشته شده بود.

6- بنابر این انتظار می‌رود امریکا مذاکرات و گفتگوهای درازمدتی را با کوریای شمالی آغاز نماید که ممکن است سال‌ها ادامه پیدا کند. هم‌چنین به نظر می‌رسد ترامپ خواستۀ توافق اولیه و سریعی را با کوریای شمالی حاصل نموده و مشکل را یک طرفه کند، زیرا او در آغاز هشدارهایی را متوجه کوریای شمالی نموده بود و نمی‌توانست از آن برگشت نماید، مگر این که دست‌آوردی داشته باشد که نشان دهد او در کار خویش موفق بوده و کوریای شمالی را وادار به اطاعت از خود نماید. چنان‌چه قبلاً اشاره شد؛ اگر فشارهای چین نمی‌بود، هشدارهای ترامپ قطعاً منجر به این دیدار و اعلان آماده‌گی کوریای شمالی جهت خلع سلاح هسته‌ای و امضای توافقنامه با ترامپ صورت نمی‌گرفت تا فرصتی برای ترامپ باشد که موفقیت تاریخی را به نام خودش رقم زند و راه را به سوی موفقیت احتمالی‌اش برای بار دوم در انتخابات پیش‌روی امریکا باز کند که قرار است دو سال و اندی بعد برگزار شود. در عین حال تمام رسوائی‌هایی را که علیه او به راه انداخته شده و هنوز ادامه دارد، سر پوش گذاشته و اتهامات مبنی بر ناکامی و انتقاد دیگران از حماقت‌ها و سفاهت‌هایش را تحت الشعاع قرار دهد. اظهارات خود ترامپ دلیل روشن این ادعاهاست. چنان‌چه گفت: «اون به من گفت که کشورش سرگرم تخریب پایگاه آزمایش و پرتاب موشک‌هاست، به مجرد این که از گام‌های مهمی در خصوص خلع سلاح هسته‌ای مطمئن شویم، تحریم‌های اقتصادی را بر طرف خواهیم نمود، ما از هیچ چیزی در جریان مذاکرات کوتاه نیامدیم، به زودی مانورهای نظامی را که هدف از آن کوریای شمالی بود، متوقف خواهیم نمود. من اون را در زمان مناسب به قصر سفید دعوت خواهم نمود.» ترامپ افزود: «من و اون توافقنامۀ خلع سلاح هسته‌ای را امضاء نمودیم، فکر می‌کنم چهارچوب کاری لازم جهت آماده‌گی برای خلع کوریای شمالی از سلاح هسته‌ای را داریم.» (منبع: شبکۀ الجزیره 12 جون 2018م) به این ترتیب، ترامپ تصمیم گرفت دوسیۀ تنش با کوریای شمالی را این گونه بسته نموده و طوری وانمود کند که با این کارش پیروزی بزرگی را به دست آورده.

7- بدون شک بستن دوسیۀ تنش‌ها با کوریای شمالی و یا آرام نمودن آن، به ترامپ فرصت می‌دهد به جنگ تجاری با هم‌پیمانان و دشمنان‌اش بپردازد. می‌دانیم که روابط او پس از وضع مالیات هنگفت گمرکی بالای صادرات فولاد و آلمونیم با هم‌پیمانان‌اش تنش‌آمیز شد. او توافقات تجارتی پیش از خود با آنان را غیرعادلانه خوانده و در به تاریخ 8 جون 2018م در حالی‌که عازم کانادا جهت شرکت در نشست هفت کشور صنعتی بود، در حساب تویتر خویش چنین نوشت: «سعی خواهم نمود توافقنامه‌های غیرعادلانه با دولت‌های گروه هفت را اصلاح نمایم. اگر چنین نشد به وضعیت بهتری برای خویش بیرون خواهیم رفت». جاستن ترودو نخست وزیر کانادا و ماکرون رئیس جمهور فرانسه این اقدامات ترامپ را در یک کنفرانس مشترک مطبوعاتی رد نموده گفتند: «ما آماده نیستیم برای نشر بیانیۀ مشترک با امریکا هرچیزی را بپذیریم.» (منبع: فرانس پرس 6 جون 2018م) ترامپ در واکنش، فرانسه و کانادا را متهم نمود که بالای کالاهای امریکایی مالیات سنگین وضع نموده اند و نخست وزیر کانادا را "بسیار کینه توز" خواند. یک مسئول کانادایی شام 7 جون 2018م خطاب به خبرنگاران گفت: «اختلافات بزرگی در خصوص بسیاری از مسائل به وجود خواهد آمد.» (منبع: خبرگزاری رویترز 8 جون 2018م) حتی ماکرون رئیس جمهور فرانسه نیز، که سعی دارد روابط فرانسه و امریکا را نزدیک‌تر کند، نتوانست اعصاب‌اش را کنترول نموده و همگامی با امریکا را با درنظرداشت روش مدارا و پیچاندن رقیب، مراعات نماید، زیرا فرانسوی‌ها مانند انگلیسی‌ها در این کار مهارت کافی ندارند. ماکرون گفت: «در صورت لزوم سایر اعضای شش گانۀ این مجموعه، مجموعۀ خاص خودشان را تشکیل خواهند داد.» او که از ترامپ انتقاد می‌نمود افزود: «هیچ رهبری تا ابد باقی نخواهد ماند.» (منبع: خبرگزاری رویترز 8 جون 2018م)

خباثت و مکاره‌گی انگلیس در این جا نیز برملا بود، آنگاه که انگلیس‌ها طوری وانمود کردند که انگار با این عکس العمل‌ها در برابر ترامپ موافق نیستند، تا با این کار جای پایی برای خویش در امریکا حفظ نمایند، اما از جانب دیگر، سایر اعضا را علیه امریکا تحریک نمودند، چنان‌چه تریزامی در برابر خبرنگاران گفت: «از اتحادیۀ اروپا می‌خواهیم در واکنش به مالیات وضع شده توسط امریکا خویشتن‌داری بیشتری از خود نشان دهند و واکنش‌ها باید قانونی و متناسب باشد.» (منبع: خبرگزاری رویترز 8 جون 2018م) نخست‌وزیر آلمان به تاریخ 10 جون 2018م در سخنانی در تلویزیون آر دی آلمان در خصوص تصمیم ترامپ مبنی بر پس گرفتن امضایش گفت: «این اقدام سخت‌گیرانه‌ای بود، این کار ناامید کننده بود، اما باید دانست که آخر خط نیست.» هایکو ماس وزیر خارجۀ آلمان نیز در تویتر خویش در واکنش به تویت ترامپ نوشت: «حجم عظیمی از اعتمادها از هم پاشید.» تنش‌ها در نشست هفت کشور صنعتی، که در کانادا دایر شده بود، با هجوم رهبران سایر کشورهای عضو بالای ترامپ به اوج خود رسید. ترامپ امضایش بالای بیانیۀ مشترک این نشست را پس گرفت و نخست‌وزیر کانادا را-که ریاست این دور را به عهده داشت- متهم نمود که شفاف عمل نکرده و کارکردش ضعیف بوده. (منبع: فرانس پرس 10 جون 2018م) ترامپ با تأخیر به این نشست آمده بود و پیش از آن که رسماً به پایان رسد، آن را ترک نمود.

به این ترتیب معلوم می‌شود که جنگ تجارتی عملاً راه افتاده و ترامپ به تاریخ 2 مارچ 2018م با این تویت‌اش در تویتر، آغاز این جنگ را اعلان نمود: «وقتی دولتی ملیاردها دالر در تجارت‌اش با سایر دولت‌هایی‌که با آن داد و ستد دارند خسارت کند، جنگ تجارتی در چنین حالی خوب است و به ساده‌گی می‌توان آن را راه‌اندازی نمود.» تمام این موارد به خوبی بیانگر این است که دوسیۀ جنگ تجارتی از نظر امریکا بسیار مهم می‌باشد، زیرا هنوز از پیامدهای بحران مالی-که در سال 2008م به اوج خود رسید- رنج برده و میزان بدیهی‌های آن به بیشتر از 20 تریلیون دالر می‌رسد. اینک ترامپ، که مفکورۀ تجارتی دارد، سعی می‌کند اقتصاد امریکا را با شعار "اول امریکا" نجات دهد، شعاری‌که اگر امریکا از آن در جهت نفوذ بالای جهان استفاده نماید، بسیاری از سازمان‌های جهانی از هم خواهد پاشید و در نتیجه؛ نظام جهانی موجود متلاشی گردیده و موقف جدید جهانی ظهور خواهد نمود، زیرا امریکا دیگر برای باقی ماندن در ابرقدرتی جهان، از سایر دولت‌ها کمک نگرفته و در تنظیم امور تجارتی از خود گذشت و خویشتن‌داری نشان نمی‌دهد، بلکه تنها و تنها به رهبری جهان و منافع تجارتی اندیشیده و به کمک برای هم‌پیمانان خویش فکر نمی‌کند، به این گمان که می‌تواند آنان را تحت شعاع خویش نگهداشته و به دنبال خود بکشاند.

8- شکی نیست که امریکا به هیچ توافقنامه‌ای پایبند نبوده و هرگاه منافع آن تقاضا نماید، هرگونه وعده و تعهدی را نقض نموده و یا از آن کنار می‌رود، چنان‌چه در سال 2003م، که زمان حاکمیت جورج بوش پسر بود، توافقنامه‌ای را که قبلاً در سال 1994م در زمان حاکمیت بیل کلینتن با کوریای شمالی امضاء نموده، نقض کرد. ترامپ رئیس جمهوری کنونی نیز بیانیۀ مشترک با هم‌پیمانان‌اش در نشست هفت کشور صنعتی امضاء نمود، اما فقط یک روز بعد این توافق را نقض نموده و امضایش را پس گرفت. چندی قبل نیز توافق هسته‌ای‌اش با ایران را نیز که در زمان حکومت اوباما در سال 2015م امضاء شده بود، به ساده‌گی نقض نمود. بنابر این، این توافق‌اش با کوریای شمالی نیز هیچ ضمانتی برای تداوم آن وجود ندارد و دیری نخواهد گذشت که امریکا با شروع مذاکرات در مورد آن، بالای کوریای شمالی فشار خواهد آورد که به خواسته‌هایش گوش دهد.

نقض پیمان، عهد شکنی، بی‌توجهی به دیگران و کار در راستای تحریک دیگران تبدیل به ویژه‌گی جدائی ناپذیر امریکا شده که تمام این ویژه‌گی‌ها اسباب فروپاشی آن را، دیر یا زود، فراهم خواهد آورد. آنگاه است که دولت خلافت راشده سر بلند نموده و به خواست الله سبحانه وتعالی جایگاه نخست رهبری سیاسی جهان را در دست خواهد گرفت تا عدالت را تأمین نموده، عهد و پیمان را پاس داشته، هدایت را گسترانیده، حق را جامۀ عمل پوشانیده و باطل را محو و نابود کند. به این ترتیب اسباب سعادت واقعی بشر را فراهم آورده و بشریت زیر سایۀ آن در تمام عرصه‌های زنده‌گی در امن و امان کامل قرار خواهد گرفت. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرا رسیدن چنین زمانی را پس از فروپاشی حاکمیت‌های ستمگار بشارت داده آنجا که می‌فرماید: «ثم تکون خلافة علی منهاج النبوة» این حدیث را احمد از حذیفه رضی الله عنه روایت نموده. بی‌شک تحقق چنین آرمانی بر الله عزیز و مقتدر دشوار نیست.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

پارلمان ارمنستان به تاریخ 8 می 2018م با انتخاب نیکول باچینیان به صفت نخست‌وزیر موافقت نمود و با این کار به سلسله تظاهراتی پایان داد که علیه حکومت وابسته به روسیه در ارمسنتان به راه‌انداخته شده بود و بیشتر از سه هفته ادامه داشت. بدون شک انتخاب باچینیان، که از سران مخالف دولت است، به صفت نخست‌وزیر، تحول بزرگی در سیاست ارمنستان به شمار می‌رود. پرسش اینست که میزان این تحول سیاسی در چه حدی بوده و آیا این بدان معنی است که نفوذ روسیه در ارمنستان پایان خواهد یافت؟ و آیا غرب(اروپا و امریکا) در این تحول نقشی دارد و یا خیر؟

پاسخ:

برای بهتر روشن شدن موضوع به بررسی امور ذیل می‌پردازیم:

1- ارمنستان کشور کوچکی است که 4 میلیون نفوس داشته و در سال 1991م در ادامۀ موج فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مستقل شد؛ حزب جمهوری‌خواه، که تظاهرات اخیر رهبر آن را از قدرت کنار زد، از سال 1999م تا کنون این کشور را رهبری می‌کند. سیرج سیرکسیان رئیس حزب جمهوری‌خواه از سال 2008م و برای دو دورۀ کامل این دولت را ریاست نمود و از جمله ویژه‌گی‌های حاکمیت وی این است که با وجود احزاب مخالفی‎‌که در پارلمان دارد، تا حدود زیادی دیکتاتور مآبانه حکومت نموده و پیوسته، وابسته به روسیه بوده. از آن جایی‌که قانون این کشور اجازه نمی‌دهد یک فرد بیشتر از دو دوره ریاست کند، وی برای تداوم حاکمیت خویش اقدام به تغییراتی در برخی از مواد قانون اساسی نمود و مقام ریاست جمهوری را تبدیل به مقام نمادین کرد و قدرت عملی را به نخست‌وزیر منتقل نمود. به مجرد این‌که دورۀ دوم ریاست سیرکسیان به پایان رسید، پست نخست‌وزیری را عهده‌دار شد.

«پارلمان ارمنستان، سیرج سکیسیان رئیس جمهور سابق را به صفت نخست‌وزیر این کشور برگزید. این اقدام باعث خواهد شد، تسلط وی بر حکومت هم‌چنان مستحکم باقی بماند. این در حالی است که هزاران تن در شهر یریفان علیه بقای وی در رأس حکومت دست به تظاهرات گسترده زدند. پارلمان با 77 رأی موافق و 17 رأی مخالف، سرکیسیان 63 ساله را به صفت نخست‌وزیر این کشور برگزید. این در حالی است که دور دوم ریاست جمهوری وی، یک هفته پیش از انتخاب وی به صفت نخست‌وزیر به پایان رسید.» (منبع: روزنامۀ النهار 17 اپریل 2018م)

پس از این انتخاب بود که تظاهرات مردمی علیه آن بالا گرفت، به ویژه با توجه به آن‌که ارمن‌ها در جریان حاکمیت سرکیسیان با فشارهای سخت اقتصادی دست و پنجه نرم نموده و فرصت‌های اندک کاری داشتند. دلیل این وضعیت؛ در قدم نخست فساد حکومتی و در درجۀ دوم عدم برخورداری این کشور از منابع طبیعی نفت و گاز خام می‌باشد. این حزب اپوزیسیون "یلک" بود که این امور را برجسته نموده و جرقۀ تظاهرات ارمنستان را زد، تظاهراتی‌که خیلی سریع رهبری جدید مردمی را برملا نمود که در شخص نیکول باشینیان رقیب تمثیل گردید.

2- مهم‌ترین دلیل تظاهرات در ارمنستان؛ تشنج اوضاع اقتصادی در جریان حکومت سرکیسیان بود. فساد اداری و مالی در ارمنستان به سان سایر کشورهای منظومۀ اتحاد جماهیر شوروی سابق بیداد می‌کند و رشوه‌ستانی در دستگاه‌های حکومتی در حدی است که مردم از آن سخت احساس خفقان و دل‌تنگی دارند. بنابر این، مردم به دلایل معیشتی از حاکمیت ناراض بوده و در جریان دور دوم حاکمیت سرکیسیان روز شماری می‌نمودند تا به آن وضعیت پایان داده شود که ناگهان متوجه شدند او به صفت نخست‌وزیر مجدداً وارد صحنه شده و قدرت‌اش را تداوم بخشید. این‌جا بود که مردم علیه حکومت‌اش برخاسته و کار به جایی کشید که وی وادار به استعفاء شده و باشینیان، که از جناح مخالف بود، به صفت نخست‌وزیر تعیین گردید. از آن‌جایی‌که مسئلۀ اقتصادی از اهمیت فراوانی بر خوردار می‌باشد و در عین حال مسائل داخلی مربوط به دموکراسی نیز مطرح می‌باشد، باشینیان نخست وزیر جدید، اندکی پس از تشکیل حکومت‌اش، روی نیاز به برگزاری انتخابات پارلمانی تأکید نموده و گفت که لازم است اصلاحات گسترده‌ای در عرصه‌های مختلف رو نما گردد. او قبلاً تعهد نموده بود که ارمنستان را به سوی دموکراسی، تقویت حاکمیت قانون، جدایی منافع اقتصادی خصوصی از منافع حکومتی و بهبود فضای سرمایه‌داریه به گونۀ ریشه‌ای سوق خواهد داد. (منبع: شبکۀ ارمن 14 اپریل 2018م) به این ترتیب معلوم می‌شود که تغییرات سیاسی اخیر در ارمنستان، در قدم نخست، اسباب و دلالیل داخلی داشته است.

3- عکس العمل‌ها:

الف) امریکا در جریان تظاهرات اعلان نمود که اوضاع را از نزدیک زیر نظر دارد و به نظر می‌رسد در این مدت سرگرم بررسی فرصت‌ها و زمینه‌های ممکن برای گسترش نفوذ خویش در این کشور بوده. پس از آن‌که باشینیان به صفت نخست‌وزیر معرفی گردید، هیذر نوایرت سخنگوی وزارت خارجۀ امریکا در بیانیه‌ای در اواخر روز سه‌شنبه چنین گفت: «ایالات متحده برگزیده شدن نیکول باشینیان را به صفت نخست‌وزیر جدید ارمنستان به وی تبریک می‌گوید.» وی افزود: «ما در جستجوی فعالیت مشترک با حکومت جدید و مردم ارمنستان جهت همکاری‌ها به خصوص عرصه‌های مهم برای دو کشور می‌باشیم، به شمول افزایش زمینه‌های تجارتی، کار در جهت تحکیم دموکراسی و حاکمیت قانون و تأمین امنیت منطقه‌ای و جهانی.» (منبع: سایت خبری ارمنستان 9 می 2018م)

ب) موقف‌گیری اروپا با تماس تیلفونی فدریکا مادرونی نمایندۀ امور خارجی، سیاسی و امنیتی اتحادیۀ اروپا با نخست‌وزیر جدید ارمنستان آغاز گردید. در بیانیۀ مطبوعاتی‌ای که از آدرس اتحادیۀ اروپا منتشر گردید، مادرونی از باشینیان خواست تا در نخستین فرصت ممکن از بروکسل دیدار به عمل آورد. در این بیانیه گفته شده: «فدریکا مادرونی نمایندۀ عالی اتحادیۀ اروپا و معاون رئیس این اتحادیه بعد از ظهر امروز طی تماس تیلفونی با نیکول باشینیان، انتخاب وی را به صفت نخست‌وزیر ارمسنتان به وی تبریک گفت. دو طرف روی اهمیت فعالیت مشترک میان اتحادیۀ اروپا و ارمنستان توافق نمودند و مادرونی خواستار ملاقات با باشینیان شده و از وی خواست در نزدیک‌ترین فرصت ممکن به بروکسل سفر کند.» (منبع: ARMENPRESS  9 می 2018م)

ج) عکس‌العمل روسیه طوری بود که اندکی پس از انتخاب باشینیان به صفت نخست‌وزیر به تاریخ 8 می 2018م، ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه، با ارسال پیام تبریکی به باشینیان ابراز امیدواری نمود که اقدامات وی باعث استحکام روابط مشترک میان روسیه و ارمنستان شده و همکاری‌های دوجانبه میان دو کشور، در چهارچوب روابط دولت‌های مستقل، اتحادیۀ اقتصادی اورآسیا و سازمان معاهدۀ امنیت گروهی را گسترش بخشد. باشینیان نیز قبلاً گفته بود که او به شراکت استراتیژیک و همکاری نظامی کشورش با روسیه باورمند بوده و این شراکت را اساس امنیت دولت ارمنستان می‌شمارد. وی در یک نشست ویژه در پارلمان ارمنستان گفت: «روابط مشترک استراتیژیک با روسیه هم‌چنان در اولویت کاری ارمنستان خواهد بود.» او هم‌چنین گفت: «ارمنستان هرگز از سازمان معاهدۀ امنیت گروهی و اتحادیۀ اقتصادی اورآسیا، که شامل کشورهای روسیه، قزاقستان، بلاروس، ارمنستان و قرغیزستان می‌شود، بیرون نخواهد شد.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 8 می 2018م)

باشینیان برای کاستن از نگرانی‌های روسیه در ارمنستان گفت: «روند جدید سیاسی که در ارمنستان آغاز گردیده هیچ گونه ساختار جیوپولیتیکی شکلی و جوهری ندارد. ما در این تحرکات خویش قطعاً در پی تأمین منافع ایالات متحده یا اتحادیۀ اروپا نه، بلکه در پی تأمین منافع ارمنستان و مردم آن می‌باشیم. وی افزود: «تظاهرات ما هرگز علیه روسیه نبوده و هیچ یک از ویژه‌گی‌های تحولات اوکراین را ندارد.» (منبع: سایت DARAJ 1 می 2018م)

4- به این ترتیب روشن می‌شود که روسیه هنوز فرصت دارد نفوذاش را در روسیه حفظ کند و به همین دلیل است که رئیس جمهور روسیه از باشینیان دعوت نمود تا در سوچی با وی ملاقات نماید. در نخستین دیداری‌که میان دوطرف صورت گرفت، نیکول باشینیان نخست‌وزیر جدید ارمنستان خطاب به ولادیمیرپوتین رئیس جمهور روسیه گفت که وی علاقه‌مند است روابط کشورش را با روسیه در عرصۀ نظامی گسترش دهد و هیچ کسی در اهمیت روابط استراتیژیک میان این دوکشور شک ندارد. (منبع: خبرگزاری رویترز 14 می 2018م)باشینیان گفت: «من باور دارم که حتی یک نفر هم در ارمنستان در اهمیت روابط استراتیژیک ارمسنتان با روسیه شک نکرده و هرگز شک نخواهد نمود. ما قصد داریم مرحلۀ جدیدی از این روابط را در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و بازرگانی آغاز نمائیم. رهبر جدید ارمنستان به گونۀ خاص به موقف‌گیری روسیه در برابر تحولات اخیر کشورش اشاره نموده گفت: «مردم ما موقف‌گیری متوازن روسیه را در جریان بحران سیاسی اخیر در ارمنستان به گونۀ عالی تقدیر می‌کند.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 14 می 2018م)

یکی از دلایلی‌که به روسیه فرصت می‌دهد نفوذش را در ارمنستان حفظ نماید، چیزی است که می‌توان ان را "گره ارمنستان نامید". این گره مستحکم به ارمنستان اجازه نمی‌دهد به روسیه پشت کند؛ چرا که ارمنستان در جغرافیایی محاط به مسلمانان موقعیت دارد و به گونۀ متداوم از این محیط اسلامی‌اش احساس ترس دارد، چنان‌چه از یک طرف با آذربایجان همجوار است؛ جایی‌که در آن همواره بر سر بحران قره‌باغ نزاع و کشمکش جریان دارد، از طرف دیگر با ترکیه همجوار است؛ جایی‌که ارمن‌ها آن را متهم می‌کند که کشتارهای بزرگ اوایل قرن بیست کار آن است و از طرف دیگر با ایران همجوار می‌باشد. هرچند ارمنستان از نظر جغرافیایی با روسیه ارتباط مستقیم ندارد، چنان‌چه گرجستان از طرف جنوب روسیه این دوکشور را از هم جدا می‌کند و گرجستان سخت درگیر نزاع‌های جدائی‌طلبانۀ اسلامی است، چنان‌چه در چیچن اتفاق افتاد، اما روسیه به صفت نزدیک‌ترین قدرت جهانی به ارمنستان، می‌تواند در برابر سیل اسلام‌خواهی منطقه، به ارمن‌ها احساس امنیت دهد، چنان‌چه روسیه پس از استقلال ارمنستان از آن، همواره از لحاظ نظامی با آن همکاری نموده، به ویژه در قضیۀ بحران قره‌باغ در برابر آذربایجان و هم‌چنین با پرداخت قرضه‌ها، کمک‌های بلاعوض و انرژی سوخت و گاز با ارمنستان همکار بوده.

بنابر این، ارمنستان کشوری است دارای اقتصاد ضعیف و متکی به کمک‌های بیرونی. ارمنستان در حفاظت خود از خطرهای اسلامی، سخت به توانایی‌های روسیه وابسته و باورمند می‌باشد و به همین دلیل است که می‌توان پایگاه‌های نظامی روسیه در ارمنستان و شراکت استراتیژیک میان دوکشور را مهم‌ترین بنای سیاست خارجۀ ارمنستان تلقی نمود. برخی شعارهایی‌که در این تظاهرات علیه حضور نظامی روسیه در ارمسنتان سر داده می‌شد و خواستار اخراج پایگاه‌های نظامی روسیه بود، توسط کسانی سر داده می‌شد که چهرۀ واقعی باشینیان را به خوبی تشخیص داده نمی‌توانستند و به گونۀ احساساتی شعار می‌دادند، زیرا آنان از اظهارات وی در خصوص دوستی جاودانه و بقای همیشه‌گی نظامی روسیه غافل بودند.

خلاصه این‌که تظاهرات ارمنستان رنگ و بوی داخلی داشت تا جناح مخالف بتواند قدرت را در دست گیرد. هرچند حاکمیت قبلی سخت وابسته به روسیه بود، زیرا سرکیسیان به مثابۀ یکی از مهره‌های گردن روسیه در ارمنستان به شمار می‌رفت و باشینیان جبهۀ مخالف وی را رهبری می‌نمود، اما نیروی بزرگ تظاهرات روسیه را وادار نمود میان نزدیک و نزدیک‌تر، نزدیک را انتخاب کند و به همین دلیل بود که بر موج تظاهرات سوار شده و جناح مخالف را تأیید نمود و در عین حال مطمئن بود که غرب نمی‌تواند نفوذ روسیه را در ارمنستان به ساده‌گی زیر تاخت و تاز قرار دهد. به دلایلی که قبلاً به آن اشاره شد، اما با وجود آن هم انتظار نمی‌رود غرب، به ویژه امریکا، میدان ارمسنتان را تنها برای روسیه واگذارد، چنان‌چه از کشمکش‌های استعماری جهانی معلوم است که از اسالیب خبیثانه و متعددی برای رسیدن به قربانی استفاده می‌کنند.

دهم رمضان 1439هـ.ق

26 می 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

انتخابات مالیزیا به تاریخ 9 می 2018م انجام گرفت و نتیجه این شد که نجیب، نخست وزیر برحال، شکست خورد و مهاتیر برنده شد. لازم به ذکر است که مهاتیر دهۀ نود عمرش را پشت سر گذاشته، بناءً طوری به نظر می‌رسد که انگار نقشه‌ای مشخصی در پس پرده در مورد این انتخابات طراحی گردیده بود. پرسش این است که آیا انگیزه‌های خارجی در این خصوص وجود داشته و یا چنان که ادعاء می‌شود، بازی دموکراتیک داخلی در کار است؟

پاسخ:

1- ساختار جغرافیایی مالیزیا طوری است که در بخش جنوبی آن شبه‌جزیرۀ ملایو و در بخش شمالی آن جزیرۀ بورنیو موقعیت دارد و فاصلۀ گسترده‌ای از بحر جنوبی چین در میان این دو جزیره قرار گرفته. اسلام در این منطقه توسط بازرگانان مسلمان و در قرن سیزدهم میلادی راه یافت، طوری‌که نخست حاکمان و افراد نخبه اسلام را به صفت دین خویش برگزیدند، سپس میان عام مردم منتشر گردید. سلطنت مالکا که در شبه‌جزیرۀ ملایو حاکمیت می‌نمود، از جایگاه برجسته‌ای برخوردار بود، زیرا پس از آن‌که راه‌های تجارت بحری به دلیل جنگ‌های مغول‌ها مسدود گردید، تجارت از طریق بحر در آن رونق فراوانی پیدا نمود. این سلطنت استقلال خویش را در قرن پانزدهم میلادی از چین گرفت و پس از کسب استقلال، اسلام را به صفت دین رسمی خویش برگزید و آن را به سرعت در سراسر این جزیره منتشر نمود، زیرا این حاکمیت از قدرت و جایگاه بلندی برخوردار بود. اما با وجود آن هم این منطقه در سال 1511م و به وسیلۀ همین سلطنت، زیر استعمار پرتگال قرار گرفت، آنگاه که فردی را از داخل تطمیع نمودند تا دروازۀ قلعۀ پایتخت را به روی استعمارگران باز نماید. سپس در سال 1641م، هالندی‌ها آمدند و استعمار این جزیره در سال 1786م و از طریق تجارت و معاهده‌های اجارۀ بندرها آغاز گردید. انگلیس‌ها استراتیژی استفاده از نژادهای "ساکنان این جزیره" را روی دست گرفتند تا حاکمیت عملی از آن خودشان بوده و پادشاهان باقی مانده به عنوان حکام سمبولیک حضور داشتند. اتحاد مالایوها در این شبه‌جزیره باعث شد استقلال‌شان را از انگلیس در سال 1957م رسماً بگیرند.

دولت مالیزیا در سال 1963م و پس از اتحاد جزیرۀ ملایو با جزیرۀ بورنیو تشکیل گردید. هرچند سنگاپور در سال 1965م از طریق رأی‌گیری در پارلمان مالیزیا از پیکر آن جدا گردید، اما این منطقه نیز در تشکیل دولت مالیزیا در سال 1963م نقش داشت.

2- معلوم است که تسلط سیاسی انگلیس بالای مالیزیا، حتی بعد از استقلال این کشور نیز ادامه داشت، به طور مثال:

الف) مالیزیا همواره عضو "کومنولث انگلیس" و یکی از اعضای جریان عدم انحیاز بوده که در سال 2003م به آن ملحق شد. در عین حال یکی از اعضای مؤسس رابطۀ ملت‌های جنوب شرق آسیا و سازمان کنفرانس اسلامی می‌باشد، که تونکو عبدالرحمن نخست وزیر این کشور، نخستین سرمنشی آن بود.

ب) پیش نویس دفاع از قدرت‌های پنجگانه در سال 1971م میان انگلیس، استرالیا، نیوزلند، مالیزیا و سنگاپور امضاء شد و این در حالی بود که "شرق سویس" که مربوط به انگلیس بود، از آن خارج شد. لازم به ذکر است که استرالیا در سال 1971م توسط حزب لیبرال حکومت می شد، حزبی‌که در سراسر قرن بیست وابسته به انگلیس بود.

ج) مهاتیر محمد نخست وزیر مالیزیا با ساختن سازمان اوپیک وابسته به امریکا مخالفت نمود. این سازمان در سال 1989م توسط استرالیا و زیر رهبری رئیس حزب کارگر راه‌اندازی گردید، حزبی‌که وابسته به امریکا بود. وریث هوک رهبر حزب کارگر استرالیا و بول کیتنگ نخست وزیر این کشور، مهاتیر را به دلیل عدم حضورش در گردهمایی سال 1993م سازمان اوپیک در سیاتل امریکا متمرد خواند.

د) مهاتیر محمد در سال 1997م سازمان دیگری به عنوان بدیل اوپیک زیر نام مجموعۀ اقتصادی شرق آسیا پیشنهاد نمود، اما این مفکوره ناکام مانده و بعدها به گردهمایی‌های نشست شرق آسیا ملحق گردید، که شامل استرالیا بود، اما به رهبری جون هاورد نخست وزیر لیبرال وابسته به انگلیس فعالیت می‌نمود، لیکن با وجود آن هم سرانجام امریکا از آن اخراج گردید. امریکا و روسیه نتوانستند در سال 2011م به این مجموعه ملحق شوند.

3- انگلیس متوجه شد که امریکا خودش را به نجیب رزاق، نخست وزیر اسبق مالیزیا نزدیک می‌کند، بناءً نگران شد که مبادا او به جانب امریکا تمایل پیدا کند؛ هرچند در حکومت قبلی مالیزیا که وابسته به انگلیس بود، به عنوان وزیر فعالیت می‌نمود و هرچند وی از اعضای حزب حرکت ملی مالیزیای متحد بود، که از استقلال به بعد، بالای این کشور حکومت می‌نمود. در زیر به برخی از نشانه‌هایی‌که نشان دهندۀ این نگرانی انگلیس بود، اشاره می‌شود:

الف) اوباما در ماه اپریل 2014م به مالیزیا سفر نمود و وی نخستین رئیس جمهور امریکا بود که پس از 50 سال، از مالیزیا دیدن می‌نمود. وی در این سفر اعلان نمود که روابط روابط مالیزی-امریکا را به مشارکت فراگیر ارتقا می‌دهد، تصمیمی‌که بخشی از سیاسیت اوباما زیر عنوان "محور آسیا" به شمار می‌رفت.

ب) نجیب و اوباما مثل دو دوست بوده و در ماه دسمبر 2014م، در جزایر هاوایی باهم "گولف" بازی نمودند و سپس اوباما در ماه نومبر 2015م برای بار دوم از مالیزیا دیدن به عمل آورد.

ج) نجیب با قوت تمام از مشارکت تجاری از طریق بحر آرام پشتیبانی نمود، مشارکتی‌که به پیشنهاد امریکا به وجود آمد. وی اصرار نمود که امریکا نیز باید در این مشارکت سهیم باشد. سپس بعد از آن‌که امریکا در زمان حکومت ترامپ از این مشارکت بیرون رفت، جهت تداوم برنامۀ نقاط تجاری با جاپان همکاری نمود. پس از آن‌که ایالات متحده از توافق مشارکت تجارتی از طریق بحر آرام بیرون رفت، نزدیک بود این مشارکت از هم بپاشد، اما ویتنام و مالیزیا توانستند در نجات دادن 11 دولت و بقای آن در این مشارکت، نقش بسیار مهمی را بازی نمودند. (منبع: https://asia.nikkei.com/Economy/Vietnam-and-Malaysia-play-vital-roles-in-making-TPP- 11-)

4- به نظر می‌رسد انگلیس با نزدیک شدن زمان برگزاری انتخابات سال 2018م، قصد دارد یک بار دیگر به مزدور قدیم و مخلص‌اش(مهاتیر محمد) روی آورده، کسی‌که از آدرس اپوزسیون به هدف دستیابی به قدرت وارد میدان کارزار شد. انتظار می‌رود مالیزیا در حال حاضر از سیاست‌های امریکا فاصله گرفته و فعالیت‌هایش را برای کاستن از مداخلات امریکا در منطقه از سر گیرد و این چیزی است که سیاست‌های انگلیس در پی آن قرار دارد. 

10 رمضان 1439هـ.ق

26 می 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

بهای نفت به تاریخ ۲۴می ۲۰۱۸م به گونۀ چشم‌گیری افزایش یافت؛ طوری‌که بهای هر بشکه نفت خام برنت، به ۷۹ دالر رسید و هر بشکه نفت خام تکساس ۷۱ دالر. این افزایش پس از کاهش مستمری است که از سال ۲۰۱۴م شاهد آن بودیم، آیا این بدان معنی است که جهان وارد مرحلۀ جدیدی از افزایش بی‌سابقۀ نفت خواهدشد؟ و آیا ممکن است این افزایش شبیه به افزایش قبلی خواهد بود که تا ۱۵۰دالر در هر بشکه رسید؟ دلایل آن چیست؟

پاسخ:

نفت مانند هر کالای دیگر، از روند عرضه و تقاضا متأثر می‌باشد، اما در عین حال و بر خلاف سایر کالاها، استقرار بهای نفت را نمی‌توان حدس زد، یعنی این‌که هرگونه تغییری در عرضه و یا تقاضا، می‌تواند به گونۀ مستقیم روی بهای نفت تأثیرگذار باشد و این واقعیت بر می‌گردد به طبیعت بازار نفت، و در عین حال مالیات نیز، به ویژه در جریان تنش های سیاسی، بالای عدم استقرار بازار نفت تأثیرگذار می‌باشد. برای بهتر روشن شدن موضوع به بررسی موارد زیر می‌پردازیم:

1-    عرضه:

الف) سازمان کشورهای صادر کنندۀ نفت(اوپک) و کشورهای غیرعضو در این سازمان توافق نمودند تا از میزان نفت عرضه شده در بازار بکاهند، چنان‌چه در توافقی‌که در اواخر سال ۲۰۱۷م میان روسیه و دولت‌های اوپک صورت گرفت، فیصله شد تا به میزان ۱.۸میلیون بشکه در روز، از استخراج نفت خام کاسته‌شود تا به این ترتیب از میزان زائد نفت عرضه شده در بازار کاسته شده و قیمت‌ها بالا برود. تحقیقی‌که سازمان استندرد اندبورز اوپک انجام داده، نشان می‌دهد که کشورهای اوپک در ماه اپریل، برای سومین ماه پی در پی کمترین میزان نفت خام خویش را از یک سال بدین سو استخراج نمودند. چنان‌چه در ماه گذشته روزانه 32 میلیون بشکه استخراج نمودند، یعنی ۱۴۰.۰۰۰ بشکه کمتر از ماه مارچ و میزان استخراج امروز آن به ۳۲.۷۳ ملیون بشکه در روز بوده، یعنی کمتر از آن‌چه که سازمان اوپک مشخص نموده‌ بود. بر اساس فیصلۀ اوپک، روزانه باید ۷۳۰ هزار بشکه استخراج می‌گردید. قرار است این توافق اوپک برای یک سال دیگر نیز ادامه داشته‌باشد و در صورت تداوم اوضاع کنونی، به گمان اغلب قیمت نفت خام افزایش بیشتری نیز داشته باشد. این چیزی است که رئیس بخش تحقیقات درازمدت شرکت مشوره‌دهی انرژی(Aspects) به آن اشاره نمود: «آن‌چه امروز شاهد آن استیم، در آینده بیشتر اتفاق خواهد افتاد و آن این‌که مشکلات عرضه و یا تهدیدات آن به پیمانۀ وسیع و به گونۀ روشن‌تری بالای قیمت‌ها تأثیر خواهدگذاشت.» (منبع: Https://www.marketwatch.com)

ب) اوضاع سیاسی و اقتصادی ونزویلا بالای توانایی‌های این کشور در برآورده شدن اهداف تولیدی آن تأثیر فراوان داشته، چنان‌چه در ماه اپریل ۲۰۱۸م، ۱.۴۱ میلیون بشکه در روز تولید داشته و این میزان نشان می‌دهد که در تناسب به همین روز در ماه قبل(مارچ ۲۰۱۸م)، ۸۰هزار بشکه در روز کمتر و در تناسب به سال ۲۰۱۷م، ۵۴۰هزار بشکه در روز کمتر تولید نموده است. بدون شک یکی از دلایل اصلی این کاهش تولید، سیاست دولت ونزویلا بوده، چنان‌چه شرکت نفتی "دی ونزویلا یا PDVSA" به گونۀ بدی اداره می‌گردید و شرکت "کونوکو فیلیپس" در ماه گذشته در یک قضیه‌ای به دلیل مصادره نمودن دو پروژۀ نفتی در ونزویلا، به ارزش دو میلیارد دالر در برابر شرکت PDVSA برنده گردید و شرکت PDVSA عملاً نتوانست قرضه‌اش را به مبلغ ۲.۵ میلیون دالر پرداخت نماید. تمام این موارد در کاهش میزان تولید شرکت دولتی ونزویلا نقش داشته که در نهایت باعث کاسته شدن در میزان عرضه می‌گردد و به این ترتیب، افزایش قیمت نفت وابسته به کاهش میزان عرضه می‌باشد.

ج) پیامدهای خروج ترامپ از توافق هسته‌ای با ایران و چگونگی اعمال تحریم‌های جدید علیه صنعت نفت ایران، در سال ۲۰۱۲م و در زیر سایۀ حکومت اوباما نیز تحریم‌های شبیهی طراحی گردیده ‌بود. می‌توان حدس زد که این تحریم‌ها باعث خواهد شد میزان تولید نفت ایران تا ۲۰درصد کاهش داشته باشد، یعنی از ۵۰۰هزار بشکه به  ۴۰۰هزار بشکه در روز، معادل یک میلیارد دالر در ماه به قیمت فعلی افزوده خواهد شد. (منبع: http://foreignpolicy.com) این در حالی است که امریکا هنوز مشخص نکرده چه اقداماتی علیه ایران خواهد داشت، اما حدس و گمان‌ها نشان می‌دهد که تحریم‌هایی در راه است که صنعت تولید نفت ایران را هدف قرار خواهد داد. تمام این تدابیر سه گانه که تذکر داده شد در کاهش میزان عرضۀ نفت سهم داشته و چنان‌که دیده شد، افزایش قیمت نفت را در پی داشت.

2-    تقاضا:

الف) میزان تقاضای نفت نیز افزایش داشت و آژانس بین المللی انرژی اعلان نموده که ممکن است تقاضای جهانی نفت در سال ۲۰۱۷م از  ۹۷.۸ میلیون بشکه در روز به ۹۹.۳ میلیون افزایش یابد. آژانس یاد شده که مقر آن در پاریس است، انتظار دارد تقاضای جهانی نفت در سال ۲۰۱۸م از ۱.۳ میلیون بشکه در روز به ۱.۴میلیون افزایش داشته باشد و این مسئله بعد از آن مطرح گردید که صندق بین‌المللی پول، رشد اقتصاد جهانی را در سال جاری و سال آینده رو به افزایش خواند. آژانس بین‌المللی انرژی در گزارش ماهوار خویش از بازارهای جهانی گفته که تقاضای نفت در سال 2017م به میزان ۱.۶ میلیون بشکه در روز افزایش را نشان می‌دهد. (منبع: https://www.reuters.com)

ب) چین یکی دیگر از دلایل رشد تقاضای نفت به شمار می‌رود، چنان‌چه انتظار می‌رفت، چین در ماه اپریل ۲۰۱۸م روزانه بیشتر از ۹ میلیون بشکه نفت خام مصرف نماید، یعنی بیشتر از هر وقت دیگری در گذشته و این چیزی معادل ۱۰درصد مصرف جهانی نفت و بیشتر از یک سوم تقاضای تمام آسیا را نشان می‌دهد. در صورتی‌که قیمت نفت خام به ۷۵ دالر در هر بشکه برسد، قطعاً به این معنی خواهد بود که هزینۀ واردات چین در ماه به بیشتر از ۲۰ میلیون دالر خواهد رسید. این درحالی است که این میزان از تقاضای بی‌سابقه در زمانی از سال می‌باشد، که معمولاً میزان واردات کاهش می‌داشته باشد و هم‌چنین بیانگر این است که تقاضای نفت چین بیشتر از میزانی است که انتظار می‌رفت. بانک جولدمان ساکس امریکایی در یاد داشت به کارگران چنین می‌گوید: «تقاضای چین به شدت در حال افزایش است و ممکن است بیشتر از تخمین‌های فعلی باشد.» (منبع: https://www.reuters.com) با توجه به معلومات فوق الذکر، تقاضای جهانی در حال افزایش است و این خود باعث شده قیمت نفت، چنان‌چه دیده شد، افزایش داشته باشد.

3- بازار بورس: این بازار در حالاتی‌که میزان عرضه و تقاضای نفت به سرعت دچار نوسان می‌شود، فعال می‌گردد؛ بر علاوۀ اوضاع معنوی بازار که به سختی می‌توان آن را مشخص نمود. به این ترتیب، بازار بورس در زمان افزایش یا کاهش قیمت نفت روشن‌تر می‌شود و صندوق‌های بزرگ احتیاطی در بازار نفت نقش بزرگی را بازی می‌کنند و این کار را یا از طریق خریداری اسناد بزرگ نفتی و یا فروش آن انجام می‌دهند. به این ترتیب دیده می‌شود که بازار بورس به مثابۀ شمشیر دولبه‌ای‌ست که ممکن در افزایش تقاضا تأثیر داشته و در نتیجه باعث افزایش قیمت شود و ممکن است در کاهش تقاضا تأثیرگذار باشد، که باعث کاهش قیمت نفت می‌گردد. اما در هر حال، بازار بورس در افزایش قیمت نفت در حال حاضر چندان تأثیر زیادی نداشته؛ بلکه نقش بزرگ را مسئلۀ عرضه و تقاضا دارد که در فوق بیان گردید.

اما آن‌چه مسلم است این است که بعید به نظر می‌رسد قیمت نفت به میزان سابق آن، که تا ۱۵۰ دالر رسیده بود، افزایش پیدا کند؛ زیرا اوضاع اقتصادی کنونی جهان تحمل آن را ندارد و به این ترتیب انتظار می‌رود قیمت نفت به کندی افزایش یافته و قبل از رسیدن به مرز ۱۰۰ دالر متوقف گردد. به ویژه با توجه به این‌که جنگ تجاری قریب الوقوع میان امریکا و چین منجر به کاهش میزان تقاضا گردیده و در پی آن قیمت نفت به ساده گی کاهش خواهد یافت. به علاوۀ این‌که در صورت افزایش قیمت نفت به اندازه‌ای که خلاف میل امریکا باشد، فشارهای امریکا از طریق عربستان سعودی بالای کشورهای اوپک، در افزایش میزان تولید، تأثیرات خاص خود را خواهد داشت.

 

10 رمضان 1439هـ.ق

26 می 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شیخ بزرگوار! بنده یکی از شباب حزب التحریر در پاکستان هستم؛ بعضی علوم اجتهاد مثل عربی و اصول فقه را بسیار کم فرا گرفته و اصول را از کتاب شما بررسی نموده‌ام، یک بار در یکی از سفرهای ما برادری در مورد کشتن حشرات توسط وسایل برقی سؤال نمود، معلوماتی‌که داشتم، برایش گفتم-ضمن این‌که معلومات خود را نیز به شما ارسال نمودم- حالا خواستم از شما بپرسم که آیا استعمال وسایل برقی در کشتن حشرات جائز است یا خیر؟

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

از بحث شما مطلع شدم و در آن سه ملاحظه دارم که قرار ذیل می‌باشند:

1ـ علاقه‌مندی و توجه شما به استنباط احکام قابل قدر است و روش و بررسی شما در ادله و استنباط احکام از آن‌ها مطابق طریقۀ ما در اصول... عالی می‌باشد، و این امری‌ست که بشارت دهندۀ خیر است و از الله سبحانه وتعالی استدعا دارم که در امور کمک تان کند و توفیق بیشتر نصیب تان نماید.

 2ـ تحقیق در مورد سوختاندن، پیچیده‌گی‌های زیادی دارد. شما سوختاندن ذریعۀ آتش و سوختاندن توسط برق را فرق نموده اید؛ در حالی‌که هردوی آن یک قضیه می‌باشد. شعلۀ آتش هیزوم، حرارتی ایجاد می‌نماید که به یک کیفیت معین سبب حریق می‌گردد و هم‌چنان ارتباط برق، حرارتی تولید می‌نماید که سبب حریق با کیفیت مشخص می‌شود. بنابر این، حکمی‌که مرتبط به سوختاندن با آتش می‌شود، همان حکم به سوختاندن توسط برق نیز تطبیق می‌گردد.

‌3- شما در بحث تان کشتن حشرات را با سوختاندن توسط برق گفته اید که قتل حشره قبل از سوختن توسط برق صورت می‌گیرد، چنان‌چه در بحث متذکر شده اید: «سبب سوختن آنست که برق در جسم حشره جاری شده و تولید حرارت می‌نماید... و همین حرارت سبب سوختن جسم حشره شده ... و حشره از جریان برق می‌میرد؛ نه از سوختن، در حقیقت سوختن بعد از مرگ حشره صورت می‌گیرد، یعنی حشره در حالی‌که  مرده است، می‌سوزد.»

برادر عزیز، چیزی‌که شما ذکر نموده اید، در آن ملاحظه‌ای وجود دارد و به نظر عمیق متخصص ضرورت می‌باشد، چون حشره توسط برق از بین رفته و سوخته است، پس در این صورت آن حشره زنده بوده، نه مرده و هنگامی‌که برق با او تماس نموده آن از بین رفته و سوخته است، پس چرا گفته شده که حشره توسط آواز برق مرده است و بعداً ذریعۀ برق سوخته است؟ در حالی‌که آن حشره بعد از حال رفتن توسط برق، مرده یافت گردیده، پس در این صورت برای فهم و شناخت سبب مرگ حشرات، ضرورت به نظر دانشمندانی‌که تخصص در وسایل برقی داشته باشد، داریم، که آیا حشره توسط برق سوختانده شده است؟ که در این صورت حکم نصوص وارد شده در مورد حرمت سوختاندن زنده جان‌ها بر این مسئله مطابت می‌نماید، یا این‌که سوختن بعد از مرگ حشره صورت گرفته است؟ بعد از این‌که تحقیق صورت بگیرد، می‌شود که حکم شرعی برایش داده شود.

4ـ دلایل حرمت قتل ذریعۀ سوختاندن واضح است که از آن جمله قرار ذیل است:

از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت است که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم ما را در لشکری اعزام نموده و فرمود:

«إِنْ وَجَدْتُمْ فُلاَنًا وَفُلاَنًا فَأَحْرِقُوهُمَا بِالنَّارِ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ عليه الصلاة والسلام حِينَ أَرَدْنَا الخُرُوجَ: إِنِّي أَمَرْتُكُمْ أَنْ تُحْرِقُوا فُلاَنًا وَفُلاَنًا، وَإِنَّ النَّارَ لاَ يُعَذِّبُ بِهَا إِلَّا اللَّهُ، فَإِنْ وَجَدْتُمُوهُمَا فَاقْتُلُوهُمَا»

(رواه البخاری)

ترجمه: اگر شما فلان و فلان شخص را یافتید، آن‌ها را با آتش بسوزانید؛ بعداً زمانی‌که از مدینه خارج می‌شدیم برای مان گفت: من شما را به سوختاندن فلان و فلان امر نموده بودم و ذریعۀ آتش به جز الله(سبحانه وتعالی) کسی دیگر تعذیب نمی‌نماید، پس اگر آن دو شخص را دریافتید، ایشان را به قتل برسانید.

در مسند امام احمد رحمه الله از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در لشکری ما را اعزام نمود و برای ما گفت: اگر فلان و فلان مرد از قریش را دریافتید، آن‏ها را با آتش بسوزانید، بعداً زمانی‌که قصد خروج از مدینه را داشتیم، برای ما فرمود: من شما را قبلاً گفته بودم اگر فلان و فلان را یافتید، با آتش بسوزانید، در حالی‌که با آتش به غیر از الله سبحانه وتعالی کسی دیگر را سزاوار نیست که کسی را تعذیب نماید. بناءً اگر آن‌ها را یافتید، به قتل برسانید.

هم‌چنان سوختاندن زنده جان‌ها با آتش حرام است و این حکم عام بوده تنها برای انسان مخصوص نمی‌باشد؛ بلکه همه مخلوق را شامل می‌شود. بنابر این، تعذیب(شکنجه) و قتل توسط آتش حرام است. هم‌چنان هر آن چیزی‌که در معنی(حکم) آتش باشد، نیز حرام است، مثل تعذیب و قتل ذریعۀ برق.

5ـ اما آن حدیثی‌که شما ذکر نموده اید و از آن، کشتن را با آتش مکروه فهمیده اید؛ نه حرام، به دلیل لفظی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم گفته است: من از الله سبحانه وتعالی حیاء می‌نمایم، پس این استنباط مرجوح(فاقد اعتبار) است، زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم بعد از آن می‌فرماید: «لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يُعَذِّبَ بِعَذَابِ اللَّهِ» یعنی برای هیچ کسی درست نیست که به عذاب الله(آتش)، دیگری را تعذیب نماید و این متن حدیث است:

سعید بن منصور در سنن خود از ابن ابی نجیح روایت نموده که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم گروهی را به جنگ با مشرکین فرستاد و فرمود:

«إِنْ وَجَدْتُمُوهُ فَاجْعَلُوهُ بَيْنَ حِزْمَتَيْ حَطَبٍ، ثُمَّ أَشْعِلُوا فِيهِ النَّارَ ثُمَّ قَالَ: إِنِّي لَأَسْتَحْيِي مِنَ اللَّهِ لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يُعَذِّبَ بِعَذَابِ اللَّهِ...»

ترجمه: اگر آن‌ها را یافتید، در میان انبار هیزوم انداخته و آتش بزنید و بعداً فرمود: من از الله(متعال) حیاء می‌کنم، برای هیچ کسی درست نیست که به عذاب الله(آتش)، دیگری را تعذیب نماید. ...

طوری که شما ملاحظه نمودید، رسول الله صلی الله علیه وسلم بعد از این سخنش(لَأَسْتَحْيِي مِنَ اللَّهِ) یعنی من از الله سبحانه وتعالی حیاء می‌نمایم، فرمود: «لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يُعَذِّبَ بِعَذَابِ اللَّهِ» یعنی برای هیچ کسی درست نیست که به عذاب الله(آتش)، دیگری را تعذیب نماید. بنابر این، هرگاه این حدیث با حدیث بخاری جمع گردد، واضح می‌شود که شکنجه و قتل ذریعۀ آتش حرام است.

خلاصه این‌که حکم شرعی موقوف بر تحقيقات در مورد كشتن حشرات توسط وسایل برقی می‌باشد، تا اين‌كه بشناسيم که آیا توسط سوختاندن، كشتن حشرات صورت می‌گیرد یا این‌که سوختن بعد از حال رفتن و مردن حشره توسط برق صورت گرفته است و بدین لحاظ، برق در وجود حشره سرایت نموده و حشره حریق گردیده است. باز هم بحث بیشتر این موضوع نیاز به نظر کسانی دارد که در این مورد تخصص دارند و سپس مبنی بر آن حکم شرعی استنباط می‌گردد.

در اخیر آن چه را در اول نوشتۀ خود ذکر نموده بودم، تکرار می‌نمایم که علاقه‌مندی و توجه شما به استنباط احکام قابل قدر است. روش و بررسی شما در ادله و استنباط احکام از آن‌ها مطابق طریقۀ ما در اصول... عالی می‌باشد، و این امری‌ست که بشارت دهندۀ خیر است و از الله سبحانه وتعالی استدعا دارم که در امور خیر کمک تان کند و توفیق بیشتر نصیب تان نماید.

برادر تان عطاء ابن خلیل ابورشته

1 ربیع الاول 1435هـ.ق

2 جنوری 2014م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

اردغان به تاریخ 13 می 2018م طی یک سفر سه روزه وارد لندن شد، وی در این سفر با ملکه الیزابت و تریزامی نخست وزیر، دیدار و گفتگو نمود. این سفر اردغان درست چند هفته قبل از انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری و پارلمانی ترکیه انجام می‌شود که قرار است به تاریخ 24 جولای برگزار گردد. می‌دانیم که اردغان از زمان کودتای نافرجامی‌که در ترکیه اتفاق افتاد تا کنون روابط خوبی با انگلیس ندارد. پرسش این است که این سفر چگونه و به چه هدفی صورت گرفته و آیا توانسته اهداف‌اش را براورده نماید؟

پاسخ:

برای روشن شدن هدف این سفر، نکات زیر را به بررسی می‌گیریم:

1- همه می‌دانند که اردوغان تلاش دارد تا قدرت خویش را از طریق نظام ریاستی استحکام بخشد، زیرا بر اساس این نظام؛ تمام ارگان‌ها زیر تسلط رئیس جمهور قرار می‌گیرند و این در حالی است که این کشور در وضعیت اضطراری به سر می‌برد. این وضعیت اضطراری، که در ترکیه اعمال گردیده، باعث شده تا کنون 160هزار تن بازداشت شده و تقریباً به همین تعداد از کارمندان حکومت از وظایف‌شان برکنار شوند. در عین حال، از زمان کوتای نافرجام علیه حکومت ترکیه در سال 2016م، ارگان‌های حکومتی از وجود هزاران تن از مخالفان دولت، به شمول کارمندان، وکلای مدافع، نظامیان پولیس و افراد اکادمیک پاک‌سازی گردیده که اکثریت آنان وابسته به انگلیس بوده اند، اما با وجود آن هم، اردوغان قبل از ترک استانبول به جانب لندن در اظهاراتی حکومت شاهی انگلیس را شریک استراتیژی و هم‌پیمان خوانده و تأکید نمود که وی قضایای دو جانبه، اقلیمی و بین‌المللی را در روز سه شنبه با نخست وزیر انگلیس به بررسی خواهد گرفت.

به گفته اردوغان؛ این بررسی شامل تحولات اخیر قبرس و ارتباط آن با ترکیه و انگلیس به عنوان دو ضامن، خواهد شد. هم‌چنین در خصوص "نقشۀ مشترک کاری" در خاورمیانه نیز گفتگو خواهد نمود. اردوغان هم‌چنین تأکید نمود که وی در این سفر بالای افزایش میزان تجارت میان ترکیه و انگلیس تمرکز خواهد نمود، او گفت: «هدف ما این است که روابط اقتصادی ما پس از خروج انگلستان از اتحادیۀ اروپا، بدون سکته‌گی ادامه داشته باشد.» (منبع: 13 می 2018م http://www.elfagr.com)

2- از اظهارات اردغان چنین بر می‌آید که وی قضایای اقلیمی و بین‌المللی، آخرین تحولات قضیۀ قبرس، نقشۀ کاری در خاورمیانه و افزایش میزان تجارت میان ترکیه و انگلیس را با تریزامی به بحث و بررسی گرفته، اما در مورد نقشۀ کاری در خاورمیانه باید گفت که این قضیه‌ای نیست که تریزامی آن را با شخصی مانند اردوغان گفتگو و تبادل نظر نماید. و اما این ادعای اردوغان در کنفرانس مطبوعاتی‌اش که لحظاتی پیش از ترک ترکیه به جانب انگلیس و در میدان هوایی اتاترک در استانبول اظهار نمود، که گویا وی در دیدارش با می روی مسائل اقتصادی و افزایش مبادلات تجارتی میان دو کشور تمرکز خواهد نمود، نیز عاری از صحت می‌باشد، زیرا امور اقتصادی و تجاری به منظور افزایش میزان مبادلات تجارتی میان دو کشور نیاز به فضای استوار و ثابت سیاسی میان دو طرف می‌باشد و این چیزی است که در حال حاضر میان این دو کشور وجود ندارد، به ویژه پس از کودتای نافرجام.

یکی از نشانه‌های عدم صحت این ادعای اردوغان، این است که وی از امضای هیچ‌گونه پروژۀ قابل توجه اقتصادی با انگلیس در این سفر یاد نکرد. می‌ماند قضیۀ قبرس که ممکن است دو طرف در مورد ان گفتگویی داشته باشند، زیرا ترکیه و انگلیس هر دو ضامن صلح و امنیت در این جزیره می‌باشند، اما این در صورتی است که تشنجی در آن رونما گردد، اما در حال حاضر اوضاع در این جزیره آرام است. به این ترتیب معلوم می‌شود که تمام اهدافی را که اردوغان از این سفر اعلان نمود، هیچ‌گونه دلیل و سندی ندارد، بلکه هدف اصلی‌اش از این ادعاها؛ منحرف نمودن افکار عامه از دلیل و سبب اصلی سفرش می‌باشد.

3- دلیل اصلی و حقیقی این سفر را می‌توان پس از بررسی تحولاتی دانست که از زمان کودتای نافرجام تا کنون در ترکیه رونما گردیده و آن را به این سفری ارتباط داد که درست قبل از انتخابات صورت می‌گیرد. به این ترتیب روشن خواهد شد که هدف واقعی اردوغان از سفر به انگلیس چیست:

الف) روشن است که مزدوران انگلیس در ترکیه در پس کودتای نافرجام قرار داشته و به گونۀ فعال آن را مدیریت می‌نمودند و به همین دلیل بود که اردوغان اقدامات بسیار سخت‌گیرانه‌ای را علیه مزدوران انگلیس، به ویژه در اردو روی دست گرفت، چنان‌چه در پرسش به برخی از آن اشاره شد. این اقدامات سخت‌گیرانه، باعث خشم شدیدی شده که در انگلیس علیه اردوغان به وجود آمده.

ب) این‌که چرا این سفر درست قبل از انتخابات صورت می‌گیرد و ارتباط آن با کودتای نافرجام و پیامدهای آن چیست، باید گفت که انگلیس سعی دارد احزاب مخالف حکومت ترکیه را، که وابسته به انگلیس می‌باشند، تشویق نماید تا با یکدیگر یکجا شده و تحالف بی‌سابقه‌ای را علیه اردوغان و به منظور به دست آوردن چوکی‌های بیشتر در پالمان به راه اندازند. انگلیس برای این کار، از تکتیک‌های استفاده می‌کند که معمولاً در چنین مواقعی به کار می‌گیرد و آن این‌که احزاب یاد شده را تشویق می‌کند با شعارهای مشترک وارد انتخابات شوند تا حداقل موفق شوند انتخابات را به دور دوم بکشانند و به این ترتیب اردوغان بر خلاف دعایش، طوری به نظر رسد که از اکثریت آراء برخوردار نیست و در نتیجه؛ چهره‌اش در افکارعامه مغشوش شود، حتی اگر بعدها موفق هم شود. طبیعتاً این کار مانعی بزرگی است که اردوغان از آن ترس دارد.

ج) بنابر این، این سفر بیشتر به سفری دلجویانه از انگلیس شباهت دارد که پیش از انتخابات ترکیه به تاریخ 24 جولای آینده، صورت می‌گیرد.  اردوغان سعی دارد انگلیس‌ها را در بدل دادن امتیازاتی مانند: آزاد نمودن مزدوران انگلیس از زندان‌ها، تعریف و توصیف زیاد از انگلیس به عنوان هم‌پیمان استراتیژیک و متوقف نمودن روند پاکسازی گسترده‌ای که علیه مزدوران انگلیس به راه انداخته بود، در عوض از انگلیس‌ها می‌خواهد از میزان رویارویی مزدوران‌اش با وی در تبلیغات انتخاباتی بکاهد. این است هدف اصلی و غیراعلان شدۀ سفر اردوغان به انگلیس.

4- اما این‌که آیا وی در براورده نمودن این هدف موفق بوده یا خیر؟ به نظر می‌رسد پاسخ منفی است، زیرا:

- تریزامی پس از دیدار با اردوغان در دفتر کار خویش، در کنار اردوغان ایستاده و خطاب به خبرنگاران چنین گفت: «محاکمه نمودن کسانی‌که در پی براندازی حکومت منتخب دموکراتیک بوده اند، کار درستی است، اما در عین حال این مسئله نیز مهم است که ترکیه نباید از ارزش‌های دموکراتیکی‌که ادعای آن را دارد، چشم‌پوشی نماید». (منبع: 16 می 2018م alarab.co.uk) یعنی این‌که می در برابر رسانه‌ها از اردوغان انتقاد نمود، در حالی‌که او مهمانش بود.

-گردهمایی گروه‌های مدافع آزادی بیان از بهر انتقاد از اردوغان: «در این گردهمایی انتقادی‌که در برابر مقر حکومت در داوون ستریت برگزار شده بود، شماری از اعضای گروه‌های مدافع آزادی بیان، مانند سازمان قلم و خبرنگاران بدون مرز شرکت نموده بودند.» (منبع: صفحۀ انترنتی قلم 15 می 2018م) «فعالان طرفدار کردها در این گردهمایی، پلاکارت‌هایی را حمل می‌کردند که در آن تصویر اردوغان با کلمۀ "تروریست" جای داده شده بود.» (منبع: شبکۀ خبری العین 15 می 2018م)

برگرفته از جریدۀ الرایه

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

در خلال بحث‌هایی‌که پیرامون تحریم اشتراک نمودن مسلمان در نظام حکومت‌های فعلی، که مطابق اسلام حکم نمی‌کنند، داشتیم؛ شخصی گفت که یکی از شیوخ این اشتراک را جایز می‌داند و استدلال بر این می‌کرد که: یوسف عليه السلام مطابق به شریعت پادشاه مصر حکم کرده است، نجاشی چندین سال مطابق کفر حکم کرد؛ در حالی‌که دانسته می‌شود که وی مسلمان بود و پیامبر صلى الله عليه وسلم بر وی جنازه‌ای غائبانه خواند، و نیز مصلحت هم یکی از دلایل شرعی است و چنین تقاضاء می‌کند، زیرا مسلمان در حاکمیت خود نسبت به یک سیکولر و بی‌دین زیادتر مصلحت مسلمانان را رعایت می‌کند. پرسش من در مورد صحت این استلال می‌باشد و این‌که آیا فعلاً شیوخ دیگری هم به این نظر هستند یا خیر؟

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

بلی، تعدادی از شیوخ درباری مثل این نظریات را ارائه می‌کنند؛ ولی این‌ها اقوالی هستند که استدلال به آن‌ها درست نیست، زیرا ادلۀ حکم بما انزل الله صریح و واضح بوده؛ یعنی قطعی الثبوت و قطعی الدلاله است، طوری‌که میان ائمه و مجتهدین بدون هیچ نوع اختلاف مقبول است. یقیناً حکم بما انزل الله فرض می‌باشد، چنان‌چه الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ﴾

[مائده: 48]

ترجمه: پس(اگر اهل كتاب از تو داوری خواستند) ميان آنان بر طبق چيزی داوری كن كه الله(سبحانه وتعالی) بر تو نازل كرده و به خاطر پيروی از اميال و آرزوهای ايشان، از حق و حقيقتی كه برای تو آمده است روی مگردان.

﴿وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ﴾

[مائده: 49]

ترجمه: و(به تو ای پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمان می‌دهيم كه) در ميان آنان طبق چيزی حكم كن كه الله(سبحانه وتعالی) بر تو نازل كرده و از اميال و آرزوهای ايشان پيروی مكن، از آنان برحذر باش كه(با كذب، حق‌پوشی، خيانت و غرض ورزی) تو را از برخی چيزهائی‌كه الله(سبحانه وتعالی) بر تو نازل كرده است، به دور و منحرف نكنند.

خلاصه این‌که، به این الفاظ و معانی نصوص زیادی وجود دارد. اما حکم به غیر بما انزل الله و رو آوردن به قوانین و شریعت‌های وضعی، طوری است که اگر حکم کننده به آن معتقد باشد، کفر است و اگر حکم کننده به قوانین وضعی معتقد نباشد، تطبیق آن ظلم و فسق محسوب می‌شود، چنان‌چه الله متعال این مطلب را در قرآن کریم بیان کرده است:

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾

[مائده: 44]

ترجمه: و(بدانيد كه) هركس به تمام آن چيزی حكم نكند كه الله(سبحانه وتعالی) نازل كرده است(و قصد توهين به احكام الهی را داشته باشد)، او و امثال او بی‌گمان كافر اند.

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾

[مائده: 45]

ترجمه: و كسی‌كه بدان چه الله(سبحانه وتعالی)  نازل كرده است، حكم نكند(اعم از قصاص وغيره)، او و امثال او از جملۀ ستم‏گران اند.

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾

[مائده: 47]

ترجمه: و كسی‌كه بدان‌چه الله(سبحانه وتعالی) نازل كرده است، حكم نكند، او و امثال او از جمله فاسقان(متمرّدین و سرکشان از شريعت الله سبحانه وتعالی) هستند.

اما آن‌چه علمای سوء درباری به آن استدلال کرده اند، اقامه حجت شده نمی‌تواند. دلایلی‌که عدم اقامۀ حجت به آن‌ها را بیان می‌کند، قرارذیل است:

1- استدلال به این‌که حضرت یوسف علیه السلام در بعضی قضایاء به شریعت ملک مصر(به غیر بماانزل الله) حکم کرده است، یک استدلال بی‌مورد و در غیرمحل‌اش است. از جهت این‌که ما به پیروی از شریعتی مأمور شده ایم که آن برای حضرت محمد صلی الله علیه وسلم وحی شده است. یعنی به پیروی از شریعت حضرت یوسف علیه السلام و یا دیگر انبیای گذشته امر نشده ایم، زیرا شریعت قبل از ما برای ما شریعت نیست و آن‌ها با آمدن اسلام منسوخ شده اند، چنان‌چه الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا﴾

[مائده: 48]

ترجمه: و بر تو(ای پيامبر) كتاب(كامل و شامل قرآن) را نازل كرديم كه(در همه احكام و اخبار خود) ملازم حق و موافق و مصدّق كتاب‌های پيشين(آسمانی) و شاهد(بر صحّت و سقم) و حافظ(اصول مسائل) آن‌ها است؛ پس(اگر اهل كتاب از تو داوری خواستند) ميان آنان بر طبق چيزی داوری كن كه الله(سبحانه وتعالی) بر تو نازل كرده است، و به خاطر پيروی از اميال و آرزوهای ايشان، از حق و حقيقتی‌كه برای تو آمده است، روی مگردان؛ (ای مردم!) برای هر ملّتی از شما راهی(برای رسيدن به حقائق) و برنامه‌ای(جهت بيان احكام) قرار داده ايم!

"مهيمناً" به معنای نسخ کننده است. بنابر این، اسلام شریعت و کتب سابقه را نسخ کرده است. به این ملحوظ، شریعت‌های ماقبل ما، برای ما شریعت نیست. در این مورد بعضی علمای اصول، قاعده‌‌ای را به شکل دیگری مطرح می‌کنند، یعنی: «شَرْعُ مَنْ قبلَنا شرع لنا ما لم يُنْسَخ» ترجمه: شریعت قبل از ما برای ما در صورتی شریعت است که منسوخ نشده باشد. این قاعده موضوع را چنین محدود می‌سازد که استدلال به شرایع سابقه صرفاً به آن احکامی است که آن‌ها توسط شریعت ما منسوخ نشده باشد. اما احکامی‌که شریعت ما در مورد آن حکم صادر نموده و آن را نسخ کرده باشد، پس گرفتن و عمل کردن به آن برای ما جواز ندارد، بلکه از ما چیزی مطالبه شده که در شریعت ما آمده است. حکم کردن به آن چه الله سبحانه وتعالی نازل کرده است، در اسلام صریح می‌باشد و همه احکام صریح اسلام ناسخ آن عده احکام شریعت‌های سابقه است که مخالف احکام صریح اسلام باشند.

بنابر این، همه علمای معتبر اصول، چه کسانی‌که معترف به قاعدۀ ذکر شدۀ اولی اند که «شَرْعُ مِنْ قَبْلِنَا لَيْسَ شَرْعاً لَنَا» یعنی شریعت قبل از ما برای ما شریعت نیست. یا آن‌هایی‌که به قاعدۀ دومی قائل اند که: «شَرْعُ مِنْ قَبْلِنَا شَرْعٌ لَّنَا مَا لَمْ يُنْسَخُ» یعنی شریعت قبل از ما برای ما در صورتی شریعت است که منسوخ نشده باشد. بناءً هردو قاعده می‌رساند که حکم بما انزل الله واجب می‌باشد؛ زیرا منصوص‌علیه در اسلام به شکل صریح و واضح قطعی الثبوت وقطعی الدلاله بوده و ناسخ همه شرایع سابقه است که مخالف حکم منصوصی اسلام باشد.

بالفرض اگر حضرت یوسف علیه السلام در بعضی از قضایاء موافق شرع ملک مصر حکم کرده باشد، با درنظرداشت این‌که حضرت یوسف علیه السلام نبی و معصوم است، ممکن نیست به غیر از آن‌چه که الله متعال برایش وحی کرده باشد، حکم کند. حتی از متن گفت‌وگواش واضح می‌شود که بارفقایش در زندان می‌گفت: حکم از آنِ الله سبحانه وتعالی است. چنان‌چه در سورۀ یوسف فرموده است:    

﴿يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ * مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾

[يوسف: 39 -40]

ترجمه: ای دوستان زندانی من! آيا خدايان پراگنده وگوناگون بهتراند يا الله يگانه چيره(بر همه چيز و كس)؟ اين معبودهائی‌كه غير از الله(سبحانه وتعالی) را می‌پرستيد، چيزی جز اسم‌هائی(بی مُسمّی) نيست كه شما و پدران تان آن‌ها را خدا ناميده ايد. الله(سبحانه وتعالی) حُجَّت و برهانی برای(خدا ناميدن) آن‌ها نازل نكرده است. فرمانروائی از آن الله(سبحانه وتعالی) است و بس. الله(سبحانه وتعالی) دستور داده است كه جز او را نپرستيد. اين است دين راست و ثابت؛ ولی بيشتر مردم نمی‌دانند.

پس حضرت یوسف علیه السلام فرمودند: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾، یعنی حاکمیت فقط از آنِ رب العلمین است و بس؛ ذاتی‌که مسلمان فقط او را می‌پرستد و نظام زندگی و شریعت را تنها از وی می‌گیرد، و رب حقیقی جز وی را نمی‌پذیرد.

بناءً هرگز سخن و عمل حضرت یوسف علیه السلام مخالف همدیگر نبوده و دیده می‌شود که مردم را به پذیرش حاکمیت الله سبحانه وتعالی دعوت می‌کند. پس در کجا و چگونه وی حکم به کفر کرده است؟ بدون شک این سخن نوعی طعن به عصمت نبی از انبیاء الله سبحانه وتعالی و افتراء بر وی می‌باشد. این یک امر بسیار بزرگ و نوعی جسارت است؛ زیرا حضرت یوسف علیه السلام هرگز حکم به کفر نکرده است، بلکه حکم به آن‌چه نموده است که الله متعال نازل کرده است؛ در حالی‌که صادق و مخلص به الله متعال بود.

چنان‌چه بیان نمودیم، بالفرض اگر الله سبحانه وتعالی به حضرت یوسف علیه السلام اجازه هم کرده باشد که در بعضی قضایاء به قوانین ملک مصر هم حکم کند، با آن هم اسلام شرایع سابقه را منسوخ کرده و بعد از رسالت رسول الله صلی الله علیه وسلم برما واجب ساخته است تا حکم به اسلام نمائیم؛ نه به غیر آن.

2- اما استدلال به موقف نجاشی هم‌چنان در غیرمحل و بی‌جا است، زیرا اگر کسی در موضوع دقیق شود، درمی‌یابد که نجاشی قبل از اسلام‌اش پادشاه بوده است و سِری اسلام آورده بود؛ به وقت بسیار کوتاهی بعد از اسلام آوردنش وفات نمود و هرگز قادر به تطبیق اسلام نشده و جرئت به اعلان اسلام‌اش هم نکرد؛ زیرا قومش کافر بودند. این بر حالت کسی‌که مسلمان بودنش نزد مردم معروف باشد، مطابقت نمی‌کند. برای وضاحت این بحث، به تفصیل آن علاوه می‌کنیم:

الف- کلمۀ نجاشی اسم شخص حاکم حبشه نبود، بلکه لقبی برای هر حاکم حبشه بود و هر حاکم خود را نجاشی مسمی می‌کرد. چنان‌چه حکام فارس را کسری و حکام روم را قیصر مسمی می‌کردند؛ ولی نجاشی که اسلام آورد و رسول الله صلی الله علیه وسلم نماز بر وی اداء نمود، هرگز بر اسلام‌اش سال‌ها نگذشته بود، قسمی‌که در پرسش مطرح است؛ بلکه یک زمانۀ بسیار اندک بوده که از چند روز یا یک ماه یا دوماه تجاوز نمی‌کند. پس او نجاشی‌ای نیست که مسلمانان از مکه بسوی وی هجرت نمودند، او نجاشی‌ای نیست که رسول الله صلی الله علیه وسلم بعد از صلح حدیبیه زمانی‌که فرستاده‌گان را بسوی حکام فرستاد، عمرو بن امیه الضمری رضی الله عنه را بسویش فرستاد، بلکه او نجاشی‌ای دیگری است که متولی حکم بعد از نجاشی شد و رسول صلی الله علیه وسلم فرستاده‌ای را بسوی او همراه دیگری از حکام فرستاد.

در بخاری و مسلم در این را بطه روایاتی موجود است و برای بعضی‌ها التباسی ایجاد شده است که گویا نجاشی‌ای که ایمان آورده است، همان نجاشی است که مسلمانان از مکه بسوی او هجرت کرده اند، یا این‌که او نجاشی‌ای است که پیامبر صلی الله علیه وسلم عمرو بن امیه الضمری رضی الله عنه را بعد از صلح حدیبیه بسوی وی فرستاد. روایاتی‌که در این رابطه باهم تعارض دارند، آن‌چه است که در بخاری و مسلم وارد شده است. اما دلائلی بر آن‌چه که ما در این‌جا ذکر کردیم، به بعضی آن‌ها اشاره می‌کنیم:

مسلم از قتاده و او از حضرت انس رضی الله عنهما روایت نموده که پیامبر صلی الله علیه وسلم به کسری، قیصر، نجاشی و به هر پادشاه ظالم نامه‌ای نوشت و بسوی دین اسلام دعوت‌شان داد، و این همان نجاشی نیست که پیامبر صلی الله علیه وسلم بر وی نماز جنازه خوانده است. هم‌چنان ترمذی به سند حسن و صحیح از قتاده و او از حضرت انس رضی الله عنهما روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم قبل از رحلت‌اش نامه‌ای به سوی کسری، قیصر، نجاشی و بسوی هر مستبد و طغیانگر، فرستاد و ایشان را بسوی دین الله متعال دعوت داد. در این حدیث نجاشی کسی نیست که پیامبر صلی الله علیه وسلم بر وی جنازه خوانده است. بدین اساس، حدیث مسلم و ترمذی نص واضح در مورد این است: نجاشی‌ای که اسلام آورد و پیامبر صلی الله علیه وسلم جنازه بروی خواند، آن نجاشی نیست که پیامبر صلی الله علیه وسلم قاصدان و نامه‌ها را بسوی او ودیگر حکام فرستاده است.

ب- رسول الله صلی الله علیه وسلم بعد از باز گشت‌اش از حدیبیه یعنی بعد از ذی‌القعدۀ سال ششم هجری، نامه‌ها و قاصدان را به سوی حکام فرستاد. این نجاشی-که اسلام آورد- آن نجاشی نیست که پیامبر صلی الله علیه وسلم در جمع دیگر حکام قاصدان و نامه‌ها را بسوی‌شان فرستاد، بلکه وی نجاشی‌ای است که بعد از وی بوده و متولی حکم در دوره‌های سال هفتم هجری بوده است.

ج- در احادیث "الصلواة علی النجاشی" آمده است که حضرت ابوهریره رضی الله عنه همراه پیامبر صلی الله علیه وسلم در جنازۀ نجاشی، که اسلام آورده بود، حضور داشتند و مشهور است که حضرت ابوهریره رضی الله عنه بعد از آن‌که اسلام آورده، در جمع گروهی از دَوسِی‌ها که تقریباً هفتاد یا هشتاد نفر بودند، به سوی مدینه رهسپار شدند که رسول الله صلی الله علیه وسلم در خیبر بود و به سوی وی صلی الله علیه وسلم روان بودند، در آن‌جا با وی صلی الله علیه وسلم ملاقات کردند و رسول الله صلی الله علیه وسلم از غنایم خیبر برای شان تقسیم کرد. غزوۀ خیبر در سال هفتم هجری بود، بدین معنی: نجاشی‌ای که اسلام آورده بود، هم در حوالی سال هفتم هجری حاکم حبشه بود و در سال هفتم وفات نمود، یعنی چند روز یا ماه‌های اندکی نماند.

د- مردم حبشه در آن وقت کافر و به دین نصرانیت بودند، حاکم ایشان نجاشی به طور سِری، بدون آن‌که مردم‌اش بفهمند، اسلام آورده بود؛ حتی بدون آن‌که احدی از وی بداند، چنان‌چه از احادیث نماز جنازۀ نجاشی فهمیده می‌شود که رسول صلی الله علیه وسلم نیز از وفات نجاشی به واسطۀ وحی آگاه شده بود و احادیث نماز خواندن پیامبر صلی الله علیه وسلم بر نجاشی نیز همین مفهوم را می‌رساند.

در صحیح البخاری از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر مرگ نجاشی را در همان روز وفاتش اعلام كرد؛ سپس به مُصلَی(جای خواندن نماز) رفت و مردم را به صف كشيد، چهار تكبير گفت و بر نجاشی نماز جنازه خواند. در روایت دیگری چنین آمده است: «رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر مرگ نجاشی شاه حبشه را در همان روز وفاتش اعلام كرد و فرمود: برای برادرتان مغفرت بخواهید.»

و نیز در صحیح البخاری از حضرت جابر بن عبدالله رَضِی الله عَنْهُمَا روایت است که پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «امروز يك شخص صالح و مؤمن در حبشه فوت كرده است، بياييد بر او نماز بخوانيد. ما همه صف تشكيل داديم، پيامبر صلى الله عليه وسلم بر او نماز خواند؛ در حالى‌كه ما در چند صف پشت سر پيامبر صلی الله علیه وسلم ايستاده بوديم.» ابوزبیر از جابر رضی الله عنهما روایت نموده که گفت: «من در صف دوم بودم.» در روایت دیگری از حضرت جابر آمده است: «زمانی‌که نجاشی وفات نمود، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: امروز مرد صالحی فوت نموده است؛ پس برخیزید و برای برادرتان نماز اداء کنید.»

بنابر این، مفهوم کلمات وارد شده در این احادیث؛ مثل: "خبر مرگ نجاشی را در همان روز وفات‌اش اعلام كرد"، "رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر مرگ نجاشی شاه حبشه را در همان روز وفاتش اعلام كرد "، "برای برادرتان مغفرت بخواهید" و "امروز مرد صالحی فوت نموده است"، پس اعلان خبر موت در روزی‌که فوت نموده است؛ در حالی‌که نجاشی در حبشه و رسول الله صلی الله علیه وسلم در مدینه بود، واضح است که این اطلاع به واسطۀ وحی است. هم‌چنین سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم بر این‌که: "به برادرتان دعای مغفرت كنيد" و "امروز يك شخص صالح فوت نموده است" دلالت براین دارد که اصحاب رضی الله عنهم از موت وی خبر نداشتند.

هـ- بنابر این، واقعیت نجاشی با جامعۀ امروزی مطابقت ندارد، زیرا وی سِری اسلام آورده بود و قوم‌اش کافر بودند، بعد از وقت بسیار اندک پس از ایمانش وفات نموده، هیچ کس از اسلام‌اش جز رسول صلی الله علیه وسلم به واسطه وحی آگاه نشد. پس این  حالت با اشتراک یا مشارکت یک مسلمانی‌که معروف به مسلمان بوده باشد، در حکم به غیر بما انزل الله مطابقت نمی‌کند، و کسانی‌که به مطابقت این واقعیت و حالت قائل اند، نه دلیلی دارند و نه هم شبه‌دلیلی.

3- اما استدلال به مصلحت و این‌که مصلحت دلیل است، این برداشت نیز در غیرمحل و بی‌جا است. پس این موضوع را نیز بررسی می‌نماییم:

بعضی علمای اصول فقه مصلحت را مانند دلیل می‌دانند؛ لیکن ایشان عدم ورود امر و نهی شرع را در آن مورد شرط می‌گذارند. اما زمانی‌که امر و نهی شرع در آن مورد موجود باشد؛ پس مصلحت را اعتبار نمی‌دهند؛ بلکه آن‌چه در شرع وارد شده همان را اعتبار می‌دهند. هیچ یک از علمای معتبر اصول چنین نگفته اند: نصوصی‌که به وحی ثابت شده است، به چیزی‌که مصلحت آن را تقاضاء می‌کند، تعطیل می‌شود.

 شریعت اسلام سود(ربا) را طبق نصوصی‌که از وحی ثابت شده حرام گردانیده است، و زمانی‌که مصالح به گرفتن سود ایجاب کند، یقیناً شریعت آن را جواز نمی‌دهد؛ بلکه حرام و متروک می‌داند، و لیکن بعضی‌ها که بنام عالم چنین فتوی می‌دهند، فتوای‌شان مردود می‌باشد؛ زیرا با شریعت اسلام(وحی الهی) در تناقض قرار می‌گیرد و به همین سبب مردود است.

موضوع حکم به غیر آن‌چه الله سبحانه وتعالی نازل کرده، نیز به شکل قطعی و مثل حرمت سود حرام می‌باشد؛ زیرا نصوص به طریق وحی در این مورد آمده است. در این‌جا برای حکم به مصلحت جای باقی نمانده است، پس در جایی‌که شریعت نباشد، مصلحت اعتبار دارد؛ نه برعکس آن.

بدین اساس، در این بحث آن عده از علمای اصول را که سهل‌انگاری کرده و مصلحت مرسله را اعتبار داده اند، مورد انتقاد قرار می‌دهیم، و حتی به اساس مذهب خودشان هم اجازۀ استدلال به مصلحت را ندارند. با آن‌که در حقیقت مصالح مرسله وجود و اعتبار ندارد؛ اما نزد آنانی‌که وجود دارد و به این نظر هستند که شرع بعضی امور را بدون آن‌که امر و نهی کرده باشد، ترک کرده است و گفته اند که ما مصلحت را در این‌جا بخاطر عدم موجودیت شرع استعمال می‌کنیم. حالآن‌که در حقیقت شریعت اسلام هیچ چیزی را بدون بیان حکم آن ترک نکرده است، بلکه حکم هرچیز را بیان نموده است. مثل این‌که گفته است:

﴿تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾

[نحل: 89]

ترجمه: بیان کنندۀ هرچیز.

﴿مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ﴾

[انعام: 38]

ترجمه: فرو گذاشت نکرده‌ایم، در این کتاب هیچ چیزی را.

﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا

[مائده: 3]

ترجمه: امروز دین شما را پوره و تکمیل کردیم، نعمت خود را برای تان به اتمام رسانیدم و اسلام را بحیث دین برای تان پسندیدم.

4- خلاصه مطلب این‌که اشتراک یا مشارکت در نظام‌های کفری و حکم به غیر آن‌چه الله متعال نازل کرده است، کفر می‌باشد؛ ولیکن این در صورتی است که حاکم به آن‌چه که به غیر بما انزل الله حکم می‌کند، معتقد باشد؛ اما وقتی‌که عقیده به آن حکم نداشته باشد، چنین شخص ظالم و فاسق محسوب می‌شود، چنان‌چه در آیات قرآن بیان شده است:

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُون﴾.

[مائده: 44]

ترجمه: و كسانی‌كه بر وفق آن‌چه الله(سبحانه وتعالی) نازل كرده حكم نكنند(و به غیر بما انزل الله عقیده داشته باشند)، آنان خود كافراند.

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾

[مائده: 45]

ترجمه: و كسی‌كه بدان‌چه الله(سبحانه وتعالی) نازل كرده است، حكم نكند، او ظالم و ستمگر است.

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾

[مائده: 47]

ترجمه: و كسانی‌كه بر وفق آن چه الله(سبحانه وتعالی) نازل كرده حكم نكنند، پس آنان فاسق اند.

بناءً کسانی‌که می‌گویند اشتراک یا مشارکت مسلمانان در نظام‌هایی‌که حکم به غیر بما انزل الله می‌کنند، جواز دارد، هیچ نوع دلیل و حتی شبه‌دلیل هم ندارند، زیرا نصوص در منع این موضوع، قطعی الثبوت و قطعی الدلاله می‌باشند. امیدوارم این پاسخ به لطف الله سبحانه وتعالی مشکل شما را برطرف نموده باشد.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابورشته

4 رجب 1435هـ.ق

3 می 2014م

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

می‌دانیم که امریکا دولت سازمان‌هاست و خطوط اساسی و پهن آن در سیاست‌های بین‌المللی، توسط سازمان‌های حاکم ترسیم می‌گردد و نه تنها شخص رئیس جمهور؛ اما چگونه است که امریکا در خصوص پیمان هسته‌ای "برجام" با ایران به توافق رسید و آن را پیروزی بر شمرد و اینک ترامپ از آن بیرون رفته و او نیز این کارش را پیروزی می‌خواند؟

پاسخ:

بلی، این دقیق است که خطوط پهن و اساسی سیاست‌های بین‌المللی امریکا توسط سازمان‌ها ترسیم می‌گردد و نه فقط شخص رئیس جمهور. هرچند اسلوبی‌که رئیس جمهور اتخاذ می‌کند، در عملی نمودن آن سیاست‌ها نقش برجسته‌ای دارد، اما آن‌چه که در پرسش از آن یاد نشد، که در حقیقت زیربنای اساسی سیاست‌های بزرگ امریکا نیز به شمار می‌رود و نکتۀ بنیادین پاسخ نیز هست، این است که منافع امریکا، مهم‌ترین ارزشی است که دولت سازمان‌ها همواره به آن پایبند می‌باشند. بنابر این، هرگاه در شرایط مشخصی منافع امریکا تقاضا کند، سازمان‌ها با آن موافقت نموده و رئیس جمهور نیز با آن موافقت می‌کند، و هرگاه این منافع تقاضا کند که امریکا آن را لغو نماید، سازمان‌ها آن را لغو می‌کند و رئیس جمهور نیز با آن موافقت می‌کند. جزئیات بیشتر قرار ذیل است:

1- ایران برای امریکا به هدف محافظت از حکومت و نظام بشار اسد خونخوار، که مزدور امریکاست-تا یافتن بدیلی برای وی- از اهمیت زیادی بر خوردار بود. امریکا از قیام‌های مردمی در سوریه سخت در هراس بود، زیرا این قیام‌ها شعار اسلام و حاکمیت اسلامی را سر می‌دادند. بناءً امریکا سخت نگران بود که مبادا این قیام‌ها، حکومت مزدورش در سوریه را سقوط داده و حاکمیت اسلام را به جای آن در سوریه برپا نمایند و به این ترتیب، امریکا نفوذ خویش را در منطقه از دست بدهد؛ به ویژه با توجه به این‌که قیام‌های مردمی در جریان سال 2015م به شدت رو به گسترش بوده و خیلی سریع از یک منطقه به منطقۀ دیگر سرایت می‌نمود. این‌جا بود که امریکا تصمیم گرفت تا نقش ایران را برجسته نموده و تحریم‌های اعمال شده علیه آن را بر دارد، تا ایران بتواند نقش و مسئولیتی‌که برایش در نظر گرفته شده بود، به خوبی انجام دهد. بناءً مصلحت امریکا در این بود که توافق نامۀ هسته‌ای "برجام" را امضاء نماید تا موانعی‌که در برابر ایران قرار داشت، برطرف گردد. البته این توافق نامه‌ای بود که از هر نظر و بر اساس هر معیاری برای ایران ذلت‌آور و اهانت‌بار بود.

اظهارات رئیس جمهور امریکا در زمان امضای این توافقنامه در 14 جولای 2015م، روشن‌ترین گوای این واقعیت است، چنان‌چه اوباما در بیانیۀ تلویزیونی که پس از امضای برجام داشت، گفت: «شک نکنید که این توافقنامه تمام راه‌های دستیابی ایران را به سلاح هسته‌ای می بندد. بر اساس این توافق؛ دو سوم دستگاه‌های طردالمرکزی-که در ایران نصب گردیده- از آن بیرون کرده شده و زیر نظارت بین‌المللی به بیرون انتقال داده خواهد شد. 98درصد یورانیوم غنی شدۀ آن نابود خواهد شد. در صورت هرگونه تخلفی، تحریم‌ها مجدداً و خیلی سریع اعمال خواهد شد. آژانس بین‌المللی هسته‌ای اجازه خواهد داشت تا به گونۀ متداوم و در هر زمان و مکانی‌که نیاز باشد، از پایگاه‌های هسته‌ای ایران باز دید نماید.» (منبع: شبکۀ بی‌بی‌سی 14 جولای 2015م)

قبلاً به تاریخ 22 جولای 2015م و پس از تأیید توافقنامۀ برجام توسط شورای امنیت به تاریخ 20 جولای 2015م، هدف امریکا از امضای توافقنامۀ هسته‌ای را با ایران در قالب پاسخ به پرسشی توضیح داده بودیم؛ در آن جا گفته بودیم: «اگر تمام این موارد را با تحولات اخیر ارتباط دهیم، درخواهیم یافت که هدف پنهانی و پشت پردۀ امریکا از این معامله آنست که زمینۀ لغو تحریم‌ها بالای ایران را فراهم نموده و روابط علنی‌اش را با ایران گسترش دهد تا در نتیجه، ایران با بازی کردن نقشی‌که برایش ترسیم شده، کار امریکا را در منطقه آسان نموده و از فشارهائی‌که بالای آن وجود دارد، بکاهد و انگشت انتقاد دولت‌ها و مردم منطقه نیز از سوی امریکا کنار زده شود و به این ترتیب، ایران عملاً به اجرای سیاست‌های امریکا بپردازد؛ چنان‌چه در عراق، سوریه و یمن جریان دارد، با این تفاوت که ایران این سیاست‌ها را در کشورهای یاد شده از پشت پرده عملی می‌کند، اما پس از این از پشت پرده‌ای شفاف و یا بدون هیچ نوع پرده‌ای به آن بپردازد.» عملاً چنین هم شد؛ چنان‌چه دیدیم که ایران در سوریه، عراق و یمن، نقش کثیف و جنیاتکارانه‌ای را به نفع امریکا-و این نقش را بسیار بارز و علنی، اما زیر نام‌های مقاومت و ایستاده گی دروغین و با تحریک احساسات منفور قومی و مذهبی- بازی نمود.

2- به این ترتیب، منفعت امریکا در آن زمان در این بود که چنان توافقنامه‌ای را امضاء نماید تا وضعیت اقتصادی ایران بهبود یافته و توان اجرای نقشه‌های امریکا را در منطقه به خوبی و با نشاط داشته باشد، اما در عین حال، امریکا مطمئن بود که لغو این تحریم‌ها ضرری را متوجه امریکا نمی‌کند. وضعیت سوریه در آن زمان طوری بود که ممکن بود خیلی زود امریکا نفوذش را در حکومت بشار اسد از دست بدهد، زیرا نظام بشار اسد ستمکار در حدی تضعیف شده بود که هرلحظه ممکن بود سقوط کند. این‌جا بود که امریکا لازم دید تا برای حفاظت از بشار و حکومت‌اش، نقش ایران را برجسته و فعال نماید. بنابر این، توافقنامۀ هسته‌ای برجام را به تاریخ 14 جولای 2015م با ایران و به هدف برجسته نمودن نقش ایران در سوریه، به امضاء رسانید. سپس امریکا به ایران هم اکتفاء ننمود؛ بلکه روسیه را نیز با تجهیزات نظامی‌اش پس از دیدار اوباما با پوتین به تاریخ 30 سپتمبر 2015م، وارد سوریه نمود تا همنوا با ایران، از سقوط حکومت بشار اسد، تا ساختن بدیل مناسبی‌که بتواند به خوبی از عهدۀ مزدوری امریکا بدر آید، جلوگیری کند.

2- اما در حال حاضر، دیدگاه امریکا تغییر نموده، زیرا وضعیت بشار اسد بهبود یافته و دست بالا را دارد و این باعث شده دیدگاه ادارۀ حکومت ترامپ در زمینه تغییر کند، به ویژه با توجه به دست‌آوردهای مستقیم و غیرمستقیمی‌که امریکا در عراق و سوریه بر ضد مردم آزادی‌خواه این دو سرزمین داشته. به این ترتیب، دیگر نیازی نیست به ایران نقش اساسی و مستقیمی داده شود و این تغییر رویکرد، در اواخر حکومت اوباما ظاهر گردید؛ آنگاه که قرار شد نقش مستقیم در قضیۀ سوریه به حکومت‌های ترکیه و سعودی سپرده شود، زیرا دسیسه و نیرنگ این دو حکومت علیه انقلاب سوریه، خطرناک‌تر و شدیدتر از سلاح‌های روسیه، ایران و حزب وابسته به آن و خود حکومت سوریه بود. زیرا ترکیه و سعودی با استفاده از دسیسه‌های خائنانۀشان از خود انقلابیون علیه خودشان استفاده می‌نمودند.

بناءً حکومت‌های ترکیه و سعودی توانستند زمینۀ پیشرفت‌ها و پیروزی‌های حکومت بشار اسد را با استفاده از اسالیب پیچیده و سردرگم کننده‌ای فراهم نمایند و این کار باعث شد که نقش ایران در قضیۀ سوریه به گونۀ طبیعی برگشت نماید؛ نقشی‌که ایران بر اساس آن اوضاع را به تنهایی و به گونۀ پیشتازانه نسبت به ترکیه و سعودی اداره می‌نمود. به این ترتیب، امریکا تصمیم گرفته تا نه تنها نقش ایران در سوریه را از پیشگامی از آن پس بگیرد، بلکه به گونۀ کامل به این نقش پایان دهد و این مسئله را می‌توان به گونۀ واضح و روشن در توافقات به دست آمده در آستانه مشاهده نمود که بر اساس آن توانست از شدت انقلاب سوریه به بهانۀ "کاهش تنش" بکاهد و این مسئله خود یکی از دلایلی به شمار می‌رود که امریکا در مقطع کنونی تصمیم گرفت تا از توافق هسته‌ای با ایران کنار برود؛ زیرا منافع امریکا تقاضا می‌کند تا از این توافق کنار کشیده و زمینۀ شرایط جدید برای کاستن از نقش ایران را در منطقه فراهم نماید. با این حسابف لازم بود ترامپ طوری وانمود کند که گویا این توافقنامه بیشتر به نفع ایران است تا بهانه‌ای باشد به این‌که هدف‌اش از بیرون رفتن از این توافق، این است که گویا ایران را کمک می‌کند که به سلاح هسته‌ای دست یابد.

بنابر این، ترامپ به تاریخ 8 جولای 2018م در جریان اعلان خروج امریکا از این توافق هسته‌ای با ایران در بیانیه‌ای تلویزیونی گفت: «تداوم این توافق به زودی باعث خواهد شد که در منطقۀ خاورمیانه رقابتی بر سر دستیابی به سلاح هسته‌ای به راه بیفتد» وی افزود: «ایران هیچ کاری خطرناک‌تر از دستیابی به سلاح هسته‌ای انجام نداده.» وی گفت: «قرار بود این توافق امریکا و هم پیمانان آن را حفاظت نماید، اما دیده می‌شود، به ایران امکانات داده تا روند غنی‌سازی یورانیوم را هم‌چنان ادامه دهد.» ترامپ برای اغواء نمودن مخاطبین‌اش در ادامه گفت: «من هم حاضرم و هم توان این را دارم که هرگاه ایران آماده‌گی‌های لازم را داشته باشد، در مورد توافق جدیدی با آن بر سر میز مذاکره بنشینیم.» او افزود: «بعد از آن‌که با رهبران منطقه و جهان مشورت نمودم، به این نتیجه رسیدم که با این توافقنامه نمی‌توانیم از دستیابی ایران به بمب هسته‌ای جلوگیری نماییم. بناءً اعلان می‌کنم که من از توافقنامۀ هسته‌ای با ایران کنار می‌روم. این توافق هیچ تأثیری در جلوگیری از فعالیت‌های ایران در منطقه، که ادعای آن را می‌کند، ندارد. لحظاتی بعد یاد داشت اعمال مجدد تحریم‌ها علیه ایران را امضاء خواهم نمود.» او سپس از جایش بلند شده و آن یادداشت را امضاء کرد و افزود: «گفتگوها در مورد توافق هسته‌ای با ایران به گونۀ بد صورت گرفت. این توافقنامه مملو از عیب و نقص‌هائی است و ما باید در مورد آن کاری انجام دهیم. شرط‌های وضع شده در آن مورد قبول نیست و ما اینک پس از بیرون شدن از این توافق، در جستجوی راه‌حل دائمی، پایدار و فراگیر خواهیم بود. این توافقنامه یک فاجعه است و باعث شده حکومت تروریستی ایران میلیون‌ها دالر از آن به دست آورد.» (منبع: خبرگزاری سپوتنیک و شبکۀ الجزیره 8 می 2018م)

اظهارات مملو از تکلف ترامپ به وضوح نشان می‌دهد که وی در آن مبالغه نموده و سعی داشت مخاطبین‌اش را از توانایی‌های ایران بهراساند تا خروج از توافق هسته‌ای را توجیه نماید، بدون این‌که به دلیل اصلی و واقعی این خروج اشاره‌ای داشته باشد و آن این‌که منافع امریکا در حال حاضر تقاضا می‌کند تا نقش ایران را در منطقه محدود نماید، اما در عین حال آماده باشد تا به خواست‌های امریکا لبیک گوید. در واقع سیاست امریکا همواره چنین بوده و هست؛ سیاست‌هایش را بر اساس منافع خویش پیوسته تغییر داده و هیچ اهمیتی به طرف‌های مقابل نمی‌دهد. چنان‌چه با روسیه نیز درست همین سیاست را بازی نمود؛ پس از آن که اوباما و پوتین به تاریخ 30 سپتمبر 2015م با هم دیدار نمودند و اوباما پوتین را مؤظف نمود که جهت کمک به ایران در مسؤلیت حفاظت از بشار اسد، وارد سوریه شود، روسیه آماده شد تا چنین نقشی را بازی کند. روسیه به اجازۀ امریکا وارد سوریه شد، اما پس از مدتی‌که روس‌ها تلاش نمودند با استفاده از فرصت و نقشی‌که دارند، طوری به جهان وانمود نمایند که انگار در این نقش هیچ وابسته‌گی به امریکا نداشته و به گونۀ مختار و از آدرس قدرت خودشان در سوریه عمل می‌کنند، منافع امریکا تقاضاء نمود که روسیه را تأدیب نماید تا پایش را از گلیم خویش درازتر نکند.

به همین دلیل بود که حملات موشکی امریکا صورت گرفت؛ چنان‌چه این مسئله را در پاسخ به پرسش 14 اپریل 2018م به جزئیات بیان نموده بودیم: «بدون شک حملات امریکا بیشتر از این‌که به منظور نابود کردن سلاح‌های هسته‌ای سوریه باشد، به هدف تأدیب نمودن روس‌ها صورت گرفت، چنان‌چه صبح امروز ده موضع مورد هدف قرار گرفت، اما ارزیابی‌های آگاهان امور نظامی در رسانه‌ها که صبح امروز منتشر گردید، نشان می‌دهد که شمار بسیار کمی از مراکز هسته‌ای و یا تحقیقاتی هدف قرار گرفته و بیشتر پایگاه‌های نظامی است که موشک باران شده.» به این ترتیب، دیده می‌شود که تغییر جهت سیاست امریکا بر اساس منافع آن، یک امر معمول و شناخته شده است.

3- در عین حال، مسئلۀ دیگری نیز هست که به خروج ترامپ از توافق هسته‌ای ارتباط داشته و منافع امریکا به آن وابسته می‌باشد و آن؛ منحرف نمودن افکارعامه از اشغالگری‌های یهود در فلسطین و قدس است. امریکا مدت‌هاست آماده‌گی‌های مقدماتی انتقال سفارت‌اش را به قدس روی دست دارد، اما منتظر بود پیشنهاداش مبنی بر ایجاد دو دولت مستقل در فلسطین و تقسیم نمودن شهر قدس میان این دو دولت عملی گردد، اما اینک امریکا به این نظر رسیده که باید به راه‌حل دیگری، غیر از ایجاد دو دولت، روی آورده شود و آن ادخال تعدیلات ورتوش و راه‌حل‌های دیگری‌که آن را "معاملۀ قرن" می‌نامد. لازمۀ این راه‌حل‌های جدید این است که امریکا تصمیم قبلی‌اش را مبنی بر انتقال دادن سفارت امریکا به قدس عملی نماید، اما این کار باید با حساسیت کمتری صورت می‌گرفت.

بناءً امریکا روی ایران تمرکز نموده و نقش آن را برجسته نمود، چنان‌چه به تاریخ 21 می 2017م کنفرانس بزرگی را با حضور حکام خائن سرزمین‌های اسلامی دایر نمود و ترامپ در آن و در میان نماینده‌گان 55 دولت حاکم در جهان اسلام سخنرانی نمود تا توافقات صلح میان رژیم یهود و نظام سعودی و سایر نظام‌ها را با استفاده از آن توجیه نماید. امریکا تا هنوز راه‌حل مشخصی را برای حل قضیۀ فلسطین مطرح ننموده، اما نظام عربستان سعودی را مؤظف نموده تا برای این راه‌حل اعلان نشده زمینه‌سازی نماید و بالای حکومت فلسطین فشار آورد تا با این راه‌حل موافقت کند. به این معنی که ترامپ سعی نمود توجه و افکارعامه را از جانب یهودیان اشغالگر فلسطین و سرزمین اسراء و معراج رسول الله ﷺ بر گردانده و آن را سرگرم دشمنی با ایران نماید و این مسئولیت را به سعودی سپرد تا برای اظهارات ترامپ زمینه‌سازی نموده و آن را توجیه نماید. بنابر این، منفعت امریکا در این است که مسئلۀ توافق هسته‌ای با ایران را در حال حاضر برجسته نماید و طوری وانمود کند که انگار این توافقی نیست که بیانگر ذلت ایران باشد، بلکه توافقی است که باعث شده ایران نیرومندتر شود؛ در حالی‌که هم ترامپ و هم هرکس دیگری به سختی می‌توانند توافقنامه‌ای ذلت‌بارتری از این توافق برای ایران پیدا نمایند.

در این اواخر دیده شد که امریکا سعی نمود طوری وانمود کند که دشمن و خطر بزرگ منطقه ایران است و نه رژیم یهود. به گونۀ مثال: زمانی‌که تظاهرات اخیر در ایران اتفاق افتاد، امریکا روی آن تمرکز نمود و آن را برجسته نمود، در حالی‌که همه می‌دانند که نقش ایران در منطقه، سیاستی است که توسط امریکا و با دقت کامل طراحی گردیده و برجسته نمودن تظاهرات اخیر ایران توسط امریکا و تمرکز روی آن قطعاً به هدف تغییر نظام ایران نه، بلکه به اهداف دیگری بود که ما آن را در پاسخ به پرسش مان در تاریخ 11 جنوری 2018م بیان نموده بودیم: «...پرسش این است که چرا امریکا در تظاهرات ایران گمشده‌اش را یافته و سعی دارد در جهت‌دهی آن سهم داشته باشد؟ پاسخ این است که امریکا این کار را به دو دلیل مهم انجام می دهد: ا- منحرف نمودن افکار عامه از جهت فلسطین و اظهارات ترامپ در مورد قدس و اشغال منطقه و مشغول نمودن آن به مسئله ایران، تا تبدیل به دشمن نخست در منطقه شده و توجه عموم بالای ایران متمرکز شود و از شدت آن نسبت به دولت یهود کاسته شده و یا کلاً به فراموشی سپرده شود. ب- ایجاد توجیهی برای بقای مزدوران امریکا در منطقه و وابسته‌گی آنان به امریکا، با این توجیه که آنان در برابر ایران ایستاده‌گی می‌کنند و امریکا آنان را در برابر خطر ایران پشتیبانی می‌کند.

اظهارات ترامپ مبنی بر این‌که قدس پایتخت دولت یهود است، بیانگر اوج شدت دشمنی‌اش با کسانی است که به اسلام ایمان دارند و این اظهارات باعث شد که موقف مزدوران امریکا در منطقه و خائنین امت در میان مسلمانان برگشت داشته باشد، زیرا قدس در عقل و قلب مسلمانان جای دارد و سکوت این حکام مزدور در برابر این اظهارات وی و تداوم مزدوری با امریکا و حفظ روابط و دوستی با آن، رسوائی بزرگی برای آنان است. بناءً این حکام مزدور، اظهارات تند و تیز ترامپ علیه ایران را بهانه گرفته و با استفاده از آن، تداوم وابسته‌گی و مزدوری‌شان را به امریکا با آن توجیه می‌کنند و اظهارات وی را در خصوص قدس تحت شعاع آن قرار می‌دهند و ادعاء می‌کنند که ترامپ در برابر ایران، که دشمن لجوج و سرسخت ما می‌باشد، قرار می‌گیرد و از ما در برابر آن حمایت می‌کند، که این خود عذری بدتر از گناه است. ﴿قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾.»

4- شکی نیست که هستۀ مرکزی توافقنامۀ هسته‌ای با ایران امریکا بود و اروپا با ساختار آن توسط امریکا موافقت نموده و به این اکتفاء نمود که یکی از امضاءکننده‌گان آن باشد؛ یعنی قناعت نمود که به آن به صفت یک طرف اجازه داده شود تا در اخیر توافقنامه امضاء نماید. وضعیت و موقف اروپا را در جریان گفتگوها برسر توافق هسته‌ای در پاسخ به پرسش منتشر شده در تاریخ 22 جولای2015م توضیح داده بودیم و پس از آن توضیح چنین گفته بودیم: «به این ترتیب، اروپائیان پی بردند که توان جلوگیری از توافق هسته‌ای امریکا با ایران را ندارند و یا نمی‌توانند بالای نفوذ امریکا تأثیر بگذارند. بناءً چاره‌ای جز این‌که طرف ایران را گرفته و خود را به آن نزدیک نمایند، نداشتند تا به این ترتیب به برخی از منافع دست یابند؛ منافعی‌که می‌توانند با سرمایه‌گذاری‌ها و راه‌اندازی برخی پروژه‌های اقتصادی در ایران، نصیب آنان می‌شود، به ویژه با توجه به این‌که در حال حاضر از فشارهای شدید اقتصادی رنج می‌برند و هم‌چنین با استفاده از این فرصت می‌توانند نفوذ اروپا و یا بخشی از آن را در درزامدت و در کنار نفوذ امریکا در ایران، مجدداً برگردانند.» به این ترتیب، اروپا پیمان هسته‌ای با ایران را غنیمت شمرده و زمینه‌های تجارت با ایران را گسترش داد. حجم تجارت میان ایران و اروپا بالا گرفت و تعاملات تجاری آن با امریکا در جریان اعمال تحریم‌ها، کاهش یافت.

پس این سومین دلیلی بود که ترامپ را وادار نمود اقدام به لغو توافق هسته‌ای کند تا ضربه‌ای به اروپا، به ویژه در عرصه تجارت باشد. چنان‌چه ترامپ به تاریخ 7 می 2018م با پیامی‌که در تویترش منتشر نمود، گفت که وی تصمیم‌اش در خصوص توافق هسته‌ای با ایران را به جای 12 می، در 8 می، یعنی چهارروز زودتر اعلان خواهد نمود. هدف از جلو انداختن تاریخ اعلان تصمیم ترامپ این بوده که تلاش‌های اروپا را برای جلوگیری از خروج امریکا از توافق هسته‌ای بگیرد. چنان‌چه صفحۀ انترنتی "عربی جدید" به نقل از صفحۀ "اکسیوس" نوشت که: «مایک بومبیو وزیرخارجۀ امریکا به تاریخ 4 می 2018م، همتاهای اروپائی‌اش را، اعم از فرانسه، انگلیس و آلمان در جریان تصمیم ترامپ در خصوص اعلان خروج امریکا از توافق، هسته قرار داد و این‌که وی تفاهم‌های صورت گرفته را با هیئت مذاکره کنندۀ امریکا در جریان ماه گذشته در خصوص ایجاد تعدیلاتی در توافقنامه رد نموده و قصد دارد به صورت کامل از آن کنار برود.» پس دیده می‌شود که امریکا نه درخواست‌های اروپائیان را پذیرفت و نه هم حاضر شد با آنان در این زمینه تفاهم و همکاری نماید، بلکه بدون هیچ توجه و اهمیتی به آنان، تصمیم‌اش را در خصوص خروج از توافق اعلان نمود و این بیانگر آن است که امریکا محاسبات دیگری دارد که می‌خواهد اروپا را از آن دور نگهدارد و نه این‌که با آن همکاری نماید.

5- اروپا دریافت که لغو توافق هسته‌ای، پیش از خسارت‌های سیاسی، که برای آن خواهد داشت، خسارت‌های اقتصادی نیز به بار خواهد آورد. به همین دلیل بود که با تمام توان سعی نمود تا با ترامپ در ارتباط شده و وی را از خروج از توافق بازدارد، چنان‌چه ماکرون رئیس جمهور فرانسه به امریکا سفر نمود و تلاش کرد تا رئیس جمهور امریکا را از این تصمیم‌اش منصرف کند، اما ناکام شد. سپس میرکل نخست وزیر آلمان پا پیش گذاشت و هر دو حاضر شدند در این زمینه امتیازهایی به امریکا قائل شوند، اما امریکا نپذیرفت. در نتیجه، موقف اروپا ناتوان باقی ماند، سپس انگلیس دست به کار شد و با ماکرون و میرکل یکجا شده و هرسه‌کشور اعلان نمودند که به این توافق هسته‌ای پایبند خواهند بود و در پی آن جانسون وزیرخارجۀ انگلیس عازم امریکا شده و از آن جا اعلان نمود که جهان، با وجود این توافق امن‌تر خواهد بود و انگلیس‌ها با قوت تمام دست به کار شدند. ترامپ متوجه شد که بهتر است تاریخ اعلان موقف‌اش در این زمینه را از 12 به 8 می پیش کند تا راه را در برابر تحرکات اروپا کاملاً ببندد و این‌جا بود که موقف‌اش را بدون این‌که به اروپائیان هیچ اهمیتی قائل شود اعلان نمود؛ زیرا سازمان‌های امریکائی به این نتیجه رسیده بودند که به دلایل سه گانۀ فوق‌الذکر، منافع امریکا تقاضا می‌کند تا این توافقنامه لغو گردد.

1- عکس‌العمل‌ها در برابر اعلان خروج امریکا از برجام قرار ذیل بود:

الف) اروپا اندوهگین و مملو از تأسف است. میرکل نخست وزیر آلمان در اظهاراتی گفت: «تصمیم رئیس جمهور امریکا در خصوص توافق هسته‌ای، رسواکننده و مایۀ تأسف و نگرانی است.» او افزود: «ما هم‌چنان به این توافق پایبند خواهیم بود و هرآن‌چه لازم باشد، برای پایبندی ایران به آن انجام خواهیم داد. آلمان این تصمیم را در هماهنگی با انگلستان و فرانسه اتخاذ نموده.» وی هم‌چنین افزود: «راه‌حل تنها در گفتگوی مشترک است و بس. اروپا مکلف است مسؤولیت بیشتری را در سیاست خارجه و امنیت متحمل شود.» او تأکید نمود: «آلمان تمام تلاش‌اش را به کار خواهد گرفت تا تهران را تشویق کند که به مسئولیت‌هایش در قبال این توافقنامه وفادار بماند.» وی اشاره نمود که: «تهران تا کنون به آن وفا نموده، اما باید در این زمینه مشکوک بود و بهتر است در سطح وسیع‌تری بر اساس این موضوع گفتگو صورت گیرد». (منبع: خبرگزاری رویترز 9 می 2018م)

بنابر این، دیده می‌شود، میرکل اعلان می‌کند که در برابر امریکا ناامید شده و از پیامدهای خروج آن از این توافق، سخت نگران است. چنان‌که قبلاً تذکر دادیم؛ اروپائیان به بلندترین سطح ممکن تلاش نمودند تا ترامپ را از تصمیم خروج از برجام منصرف نمایند و سعی کردند به ترامپ پیشنهاد گفتگوهای مجدد با ایران را مطرح نمایند، اما وی به آنان گوش نداد، بلکه با پیش آوردن تاریخ اعلان خروج، آنان را غافل‌گیر نمود. به این ترتیب، اروپائیان در رویارویی با امریکا، اظهار ضعف و ناتوانی نمودند. سپس در جریان هفتۀ دوم ماه می 2018م، اروپائیان اظهارات متناقضی از خود نشان دادند که بیانگر نگرانی و سرخورده‌گی آنان از خروج امریکا از برجام بود، چنان‌چه برخی طرف‌های اروپائی در اظهارات خویش، امریکا را چلنج دادند؛ مانند فیدریکو مدرونی مسئول امورخارجه و امنیت اروپا در اظهاراتی گفت: «من به گونۀ خاصی در مورد اعلان امشب(اعلان ترامپ) و اعمال تحریم‌های جدید نگرانم.» او افزود: «بدون شک اتحادیۀ اروپا مصمم است به این توافقنامه پایبند بماند. ما به کمک سایر جامعۀ جهانی، هم‌چنان به این توافق پایبند باقی خواهیم ماند.» (منبع: خبرگزاری رویترز 8 می 2018م)

جان اف لودریان وزیرخارجۀ فرانسه نیز فوراً پس از تصمیم ترامپ چنین گفت: «مطمئناً توافق هسته‌ای هم‌چنان زنده است و قرار است وزرای خارجۀ انگلستان، فرانسه، آلمان و ایران در روز دو شنبه آینده(14 می 2018م)، به منظور بررسی تحولات اخیر، کنار هم جمع شوند. در این دیدار روی برنامۀ موشک‌های بالستیک ایران و سایر قضایاء بحث صورت خواهد گرفت. اما در عین حال لازم است توافقنامۀ هسته‌ای باقی بماند و تأکید می‌کنم که آژانس بین‌المللی نیروی هسته‌ای تأیید می‌کند که ایران به توافق هسته‌ای احترام گذاشته.» (منبع: شبکۀ الجزیره 9 می 2018م)

انگلستان، فرانسه و آلمان موقف یک پارچۀ خویش را در بیانیۀ مشترکی این چنین اعلان نمودند: «ما به تداوم اجرای توافق پایبند بوده و با تمام طرف‌های ذیدخل به منظور تداوم اوضاع این‌گونه کار خواهیم نمود تا منافع اقتصادی‌ای که از آدرس این توافقنامه نصیب مردم ایران می‌شود، هم‌چنان محفوظ بماند.» (منبع: شبکۀ الجزیره 9 می 2018م) جون سون در برابر پارلمان کشورش چنین گفت: «تصمیم واشنگتن مبنی بر خروج از برجام، به هیچ‌وجه موقف ما را تغییر نخواهد داد. ما قصد نداریم از این توافق کنار بکشیم. ایالات متحده را تشویق می‌کنم دست از هرکاری‌که باعث می‌شود سایر طرف‌ها را وادار کند که از این توافق کنار بکشند، بردارد، زیرا این توافق به نفع امنیت جمعی ماست.» (منبع: روزنامۀ گاردین 9 می 2018م) بناءً این موقف‌گیری‌ها نشان می‌دهد که اروپا امریکا را چلنج داده و قصد دارد استقامت نماید.

از جانب دیگر؛ شمار دیگری از اروپائیان در اظهارات خویش تا حدودی برگشت و نرمی نشان داده و بیم این دارند که شرکت‌های‌شان با مشکلاتی مواجه شوند، چنان‌چه نوربرت رویتگن رئیس سیاست‌های بین‌المللی حزب میرکل گفت: «به سختی می‌توان بدون امریکا به توافق هسته‌ای پایبند ماند، به ویژه با توجه به این‌که شرکت‌های اروپائی که تجارت با جانب ایران را ادامه می‌دهند، ممکن است در معرض تحریم‌های شدید امریکا قرار بگیرند، که به هیچ‌وجه نمی‌توان بهای آن را جبران نمود.» او هشدار داده می‌افزاید: «با این حساب، شرکت‌هایی‌که بیشتر تحت تأثیر قرار می‌گیرند، به گمان اغلب خیلی زود از سرمایه‌گذاری صرف نظر نمایند و یا سرمایه‌های‌شان را به صورت کامل از این کشور بیرون بکشند.» (منبع: دیر شبیگل آلمان 9 می 2018م)

لودریان وزیرخارجۀ فرانسه نیز به تاریخ 9 می 2018م در شبکۀ "آر تی ال" گفت: «ایران موافقت نموده بود که در عوض اعمال تحریم‌ها علیه فعالیت‌های هسته‌ای آن، منافع اقتصادی را به دست آورد و اروپائیان تلاش خواهند نمود این منافع را حفظ نمایند. قرار است مسئولین در جریان روزهای آینده با شرکت‌های فرانسوی فعال در ایران دیدار نموده و در مورد چگونگی امکانات کمک به فعالیت‌های‌شان در ایران بحث و گفتگو نمایند تا بتوانند در حد ممکن از اقدامات امریکا حمایت نمایند.» به این ترتیب، اروپائیان در خصوص سرنوشت درامدهای اقتصادی خویش اظهار نگرانی کردند.

ب) موقف ایران در قبال خروج امریکا از برجام تا حدی نسبتاً آرام به نظر می‌رسد، در عین حالف ایرانی‌ها سعی دارند به اروپا روی نیاورند، چنان‌چه حسن روحانی رئیس جمهور ایران، این تصمیم ترامپ را "جنگ روانی و فشار اقتصادی" خواند. وی گفت: «ما هرگز به ترامپ اجازه نخواهیم داد که در جنگ روانی و فشار اقتصادی‌اش بالای مردم ایران پیروز شود.» وی افزود: «شرط بقای ایران در برجام بدون حضور امریکا این است که ایران در خلال چند هفتۀ آینده مطمئن شود که امتیازات توافق را به صورت کامل و با ضمانت سایر طرف‌ها به دست می‌آورد. چند هفتۀ دیگر قبل از تطبیق این تصمیم منتظر خواهیم نشست، با دوستان و هم‌پیمانان مان و با سایر طرف‌های دخیل در توافق هسته‌ای در این زمینه گفتگو خواهیم نمود. تمام بحث بر سر این است که آیا منافع ما تأمین خواهد شد یا خیر، اگر تأمین شود، به توافق پایبند خواهیم ماند، اما در صورتی‌که این توافق تنها یک ورق کاغذ بوده و منافع مردم ایران را تأمین نمی‌کند، در چنین صورتی راه ما روشن خواهد بود.» (منبع: تلویزیون رسمی ایران 9 می 2018م)

علی لاریجانی رئیس پارلمان ایران نیز گفت: «اروپا قبلاً به فشارهای امریکا تن داده بود و این کار باعث شد تا بسیاری از شرکت‌های آنان بر اساس تحریم‌های قبلی جهانی در سال‌های 2012 و 2015م، از ایران بیرون بروند. نمی‌توان به اظهارات‌شان در مورد پایبندی به توافق هسته‌ای زیاد اعتماد نمود، اما بهتر است چند هفته‌ای منتظر مانده و آنان را امتحان کنیم تا برای جهان روشن شود که ایران تمام راه‌های دستیابی به راه‌حل سیاسی و صلح‌آمیز را امتحان نمود.» (منبع: دویچ ویله 9 می 2018م) بناءً ایران به موقف‌گیری‌های اروپائیان و ثبات‌شان اعتماد ندارد و از نگران منافع خود می‌باشد و در صورت اعمال تحریم‌ها با خسارت‌هایی مواجه خواهد گردید.

ج) اما روسیه تلاش نکرد موقف مخالف‌اش را با ترامپ با موقف‌گیری‌های اروپا هماهنگ نماید، بلکه موقف‌اش را به گونۀ جدا و مستقل اعلان نمود. چنان‌چه لاوروف وزیرخارجۀ روسیه در سخنانی گفت: «روسیه در مورد این تصمیم ترامپ به شدت اظهار ناامیدی می‌کند، هیچ توجیهی برای لغو این توافق هسته‌ای، که مؤثریت آن به خوبی روشن بود، وجود ندارد و نمی‌توان هیچ توجهی برای آن پیدا نمود. روسیه آماده است همکاری‌هایش را با سایر طرف‌های دخیل در توافقنامه ادامه دهد و گسترش روابط‌اش را با ایران نیز ادامه خواهد داد.» (منبع: شبکۀ الجزیره 9 می 2018م)

روس‌ها با شرمنده‌گی در خصوص همکاری با سایر طرف‌ها، یعنی اروپا صحبت می‌کند و با آنان ارتباط برقرار ننمود، چنان‌چه اروپائیان تصمیم گرفتند تا بدون حضور روس‌ها با ایران دیدار و گفتگو نمایند. پس موقف روس‌ها در وضعیتی نامتوازن قرار دارد؛ نه می‌توانند در این خصوص در کنار امریکا قرار گیرند، زیرا این کار با منافع و با سیاست‌های‌شان در قبال ایران در تناقض قرار دارد و نه می‌توانند در کنار اروپائیانی قرار گیرند که سعی دارند روابط با روسیه را متشنج نمایند تا مبادا امریکا از آن علیه اروپا و منزوی نمودن آن استفاده نماید. روسیه چین موقف‌اش را از زبان نمایندۀ ویژه‌اش در خاورمیانه، این چنین ابراز نمود: «تمام طرف‌های سهیم در توافق هسته‌ای با ایران باید به آن پایبند بوده و اختلافات‎شان را با گفتگو و مذاکرات حل و فصل نمایند. کشور ما آماده است با تمام کشورهای امضاء کنندۀ این توافق همکاری نماید.» (منبع: شینخوا 9 می 2018م)

بنابر این، دیده می‌شود که چین با این اظهارات نرم‌اش، از دولت‌های اروپائی که با خروج از توافق مخالفت نمودند، طرفداری نکرد، بلکه موقف امریکا و اروپا را در یک سطح ارزیابی نمود. به دلیل ضعفی‌که چین در موقف‌گیری‌های بین‌المللی‌اش در قبال امریکا دارد، زیاد نمی‌شود روی آن حساب نمود، زیرا چینی‌ها در روابط‌شان با امریکا، تنها به تجارت می‌اندیشند و بس.

خلاصه این‌که هدف ترامپ از اعلان خروج از توافق هسته‌ای، این نبود که توافق هسته‌ای بیشتر به نفع ایران بوده و برای آن یک پیروزی تلقی می‌گردد و نه هم بالابردن شأن و شوکت ایران، بلکه واقعیت این توافق، که در زمان اوباما امضاء گردید، طوری است که به صراحت بیانگر ذلت و کوتاه آمدن خجالت‌آور ایران از برنامۀ هسته‌ای آن می‌باشد و دلیل این‌که ترامپ اینک اعلان نمود که از آن کنار می‌رود، این است که منافع امریکا در حال حاضر تقاضا می‌کند که کنار بکشد، به دلیل عوامل سه گانه‌ای که در فوق تذکر داده شد.

الف) دیگر نیازی به نقشی‌که ایران، به ویژه در سال 2015م بازی می‌نمود، وجود ندارد.

ب) برجسته نمودن دشمنی امریکا با ایران، به ویژه در برابر سعودی و امثال آن تا این دشمنی با ایران، جای دشمنی با دولت یهود را پر کند.

ج) ادب نمودن اروپا، به ویژه از لحاظ تجارتی، زیرا اروپا با استفاده از این توافق، روابط تجارتی‌اش را با امریکا کاهش داده و در عوض این روابط را با ایران گسترش داده است.

شکی نیست که امریکا و غربیان کافر و مشرک، بسان گذشته‌گان‌شان، هیچ اهمیتی به عهد و پیمان خویش نداده و به وعده‌های‌شان پایبند نمی‌مانند، بلکه عهد و پیمان‌های‌شان را هربار نقض کرده و هیچ پروائی ندارند. آنان کجا و ارزش‌های بلند اسلام و احکام آن کجا، که وفا به عهد و پیمان را واجب قرار داده؟ الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾

[مائده: 1]

ترجمه: اى كسانى‌كه ايمان آورده‏ايد، به قراردادهاى خود وفا كنيد!

جهان امروز سخت در آتش فساد، ظلم و بیداد کفار، که شامل انسان‌ها، حیوانات و حتی نباتات می‌شود، می‌سوزد و واقعاً که بشریت امروز سخت نیازمند دولت اسلام(خلافت اسلامی) راشده برمنهاج نبوت است، خلافتی‌که به عهد و پیمان‌هایش پایبند بوده و عدالت و امنیت را در میان مردم می‌گستراند.

پس ای مسلمانان! کمر همت بربسته و در راستای برپایی این نظام الهی سعی و تلاش نمائید، زیرا عزت، بزرگی و استواری شما در گرو چنین دولتی است و بس. رسول الله صلی الله علیه وسلم با عبارتی مختصر و مملو از حکمت، خلیفه را برای امت اسلامی به سان سپری می‌داند که از آن در برابر هرگونه بدی و ضعف و ذلت، نگهداری می‌کند. حضرت ابوهریره از پیامبر ﷺ چنین نقل می‌کند.

«إِنَّمَا الْإِمَامُ جُنَّةٌ يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ وَيُتَّقَى بِهِ»

(رواه مسلم)

ترجمه: امام سپری است که مسلمانان در پی او به مبارزه پرداخته و به او پناه میبرند».

27 شعبان 1439هـ.ق

13 می 2018م

 

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه