جمعه, ۲۷ شوال ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۴/۲۵م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

در خلال بحث‌هایی‌که پیرامون تحریم اشتراک نمودن مسلمان در نظام حکومت‌های فعلی، که مطابق اسلام حکم نمی‌کنند، داشتیم؛ شخصی گفت که یکی از شیوخ این اشتراک را جایز می‌داند و استدلال بر این می‌کرد که: یوسف عليه السلام مطابق به شریعت پادشاه مصر حکم کرده است، نجاشی چندین سال مطابق کفر حکم کرد؛ در حالی‌که دانسته می‌شود که وی مسلمان بود و پیامبر صلى الله عليه وسلم بر وی جنازه‌ای غائبانه خواند، و نیز مصلحت هم یکی از دلایل شرعی است و چنین تقاضاء می‌کند، زیرا مسلمان در حاکمیت خود نسبت به یک سیکولر و بی‌دین زیادتر مصلحت مسلمانان را رعایت می‌کند. پرسش من در مورد صحت این استلال می‌باشد و این‌که آیا فعلاً شیوخ دیگری هم به این نظر هستند یا خیر؟

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

بلی، تعدادی از شیوخ درباری مثل این نظریات را ارائه می‌کنند؛ ولی این‌ها اقوالی هستند که استدلال به آن‌ها درست نیست، زیرا ادلۀ حکم بما انزل الله صریح و واضح بوده؛ یعنی قطعی الثبوت و قطعی الدلاله است، طوری‌که میان ائمه و مجتهدین بدون هیچ نوع اختلاف مقبول است. یقیناً حکم بما انزل الله فرض می‌باشد، چنان‌چه الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ﴾

[مائده: 48]

ترجمه: پس(اگر اهل كتاب از تو داوری خواستند) ميان آنان بر طبق چيزی داوری كن كه الله(سبحانه وتعالی) بر تو نازل كرده و به خاطر پيروی از اميال و آرزوهای ايشان، از حق و حقيقتی كه برای تو آمده است روی مگردان.

﴿وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ﴾

[مائده: 49]

ترجمه: و(به تو ای پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمان می‌دهيم كه) در ميان آنان طبق چيزی حكم كن كه الله(سبحانه وتعالی) بر تو نازل كرده و از اميال و آرزوهای ايشان پيروی مكن، از آنان برحذر باش كه(با كذب، حق‌پوشی، خيانت و غرض ورزی) تو را از برخی چيزهائی‌كه الله(سبحانه وتعالی) بر تو نازل كرده است، به دور و منحرف نكنند.

خلاصه این‌که، به این الفاظ و معانی نصوص زیادی وجود دارد. اما حکم به غیر بما انزل الله و رو آوردن به قوانین و شریعت‌های وضعی، طوری است که اگر حکم کننده به آن معتقد باشد، کفر است و اگر حکم کننده به قوانین وضعی معتقد نباشد، تطبیق آن ظلم و فسق محسوب می‌شود، چنان‌چه الله متعال این مطلب را در قرآن کریم بیان کرده است:

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾

[مائده: 44]

ترجمه: و(بدانيد كه) هركس به تمام آن چيزی حكم نكند كه الله(سبحانه وتعالی) نازل كرده است(و قصد توهين به احكام الهی را داشته باشد)، او و امثال او بی‌گمان كافر اند.

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾

[مائده: 45]

ترجمه: و كسی‌كه بدان چه الله(سبحانه وتعالی)  نازل كرده است، حكم نكند(اعم از قصاص وغيره)، او و امثال او از جملۀ ستم‏گران اند.

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾

[مائده: 47]

ترجمه: و كسی‌كه بدان‌چه الله(سبحانه وتعالی) نازل كرده است، حكم نكند، او و امثال او از جمله فاسقان(متمرّدین و سرکشان از شريعت الله سبحانه وتعالی) هستند.

اما آن‌چه علمای سوء درباری به آن استدلال کرده اند، اقامه حجت شده نمی‌تواند. دلایلی‌که عدم اقامۀ حجت به آن‌ها را بیان می‌کند، قرارذیل است:

1- استدلال به این‌که حضرت یوسف علیه السلام در بعضی قضایاء به شریعت ملک مصر(به غیر بماانزل الله) حکم کرده است، یک استدلال بی‌مورد و در غیرمحل‌اش است. از جهت این‌که ما به پیروی از شریعتی مأمور شده ایم که آن برای حضرت محمد صلی الله علیه وسلم وحی شده است. یعنی به پیروی از شریعت حضرت یوسف علیه السلام و یا دیگر انبیای گذشته امر نشده ایم، زیرا شریعت قبل از ما برای ما شریعت نیست و آن‌ها با آمدن اسلام منسوخ شده اند، چنان‌چه الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا﴾

[مائده: 48]

ترجمه: و بر تو(ای پيامبر) كتاب(كامل و شامل قرآن) را نازل كرديم كه(در همه احكام و اخبار خود) ملازم حق و موافق و مصدّق كتاب‌های پيشين(آسمانی) و شاهد(بر صحّت و سقم) و حافظ(اصول مسائل) آن‌ها است؛ پس(اگر اهل كتاب از تو داوری خواستند) ميان آنان بر طبق چيزی داوری كن كه الله(سبحانه وتعالی) بر تو نازل كرده است، و به خاطر پيروی از اميال و آرزوهای ايشان، از حق و حقيقتی‌كه برای تو آمده است، روی مگردان؛ (ای مردم!) برای هر ملّتی از شما راهی(برای رسيدن به حقائق) و برنامه‌ای(جهت بيان احكام) قرار داده ايم!

"مهيمناً" به معنای نسخ کننده است. بنابر این، اسلام شریعت و کتب سابقه را نسخ کرده است. به این ملحوظ، شریعت‌های ماقبل ما، برای ما شریعت نیست. در این مورد بعضی علمای اصول، قاعده‌‌ای را به شکل دیگری مطرح می‌کنند، یعنی: «شَرْعُ مَنْ قبلَنا شرع لنا ما لم يُنْسَخ» ترجمه: شریعت قبل از ما برای ما در صورتی شریعت است که منسوخ نشده باشد. این قاعده موضوع را چنین محدود می‌سازد که استدلال به شرایع سابقه صرفاً به آن احکامی است که آن‌ها توسط شریعت ما منسوخ نشده باشد. اما احکامی‌که شریعت ما در مورد آن حکم صادر نموده و آن را نسخ کرده باشد، پس گرفتن و عمل کردن به آن برای ما جواز ندارد، بلکه از ما چیزی مطالبه شده که در شریعت ما آمده است. حکم کردن به آن چه الله سبحانه وتعالی نازل کرده است، در اسلام صریح می‌باشد و همه احکام صریح اسلام ناسخ آن عده احکام شریعت‌های سابقه است که مخالف احکام صریح اسلام باشند.

بنابر این، همه علمای معتبر اصول، چه کسانی‌که معترف به قاعدۀ ذکر شدۀ اولی اند که «شَرْعُ مِنْ قَبْلِنَا لَيْسَ شَرْعاً لَنَا» یعنی شریعت قبل از ما برای ما شریعت نیست. یا آن‌هایی‌که به قاعدۀ دومی قائل اند که: «شَرْعُ مِنْ قَبْلِنَا شَرْعٌ لَّنَا مَا لَمْ يُنْسَخُ» یعنی شریعت قبل از ما برای ما در صورتی شریعت است که منسوخ نشده باشد. بناءً هردو قاعده می‌رساند که حکم بما انزل الله واجب می‌باشد؛ زیرا منصوص‌علیه در اسلام به شکل صریح و واضح قطعی الثبوت وقطعی الدلاله بوده و ناسخ همه شرایع سابقه است که مخالف حکم منصوصی اسلام باشد.

بالفرض اگر حضرت یوسف علیه السلام در بعضی از قضایاء موافق شرع ملک مصر حکم کرده باشد، با درنظرداشت این‌که حضرت یوسف علیه السلام نبی و معصوم است، ممکن نیست به غیر از آن‌چه که الله متعال برایش وحی کرده باشد، حکم کند. حتی از متن گفت‌وگواش واضح می‌شود که بارفقایش در زندان می‌گفت: حکم از آنِ الله سبحانه وتعالی است. چنان‌چه در سورۀ یوسف فرموده است:    

﴿يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ * مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾

[يوسف: 39 -40]

ترجمه: ای دوستان زندانی من! آيا خدايان پراگنده وگوناگون بهتراند يا الله يگانه چيره(بر همه چيز و كس)؟ اين معبودهائی‌كه غير از الله(سبحانه وتعالی) را می‌پرستيد، چيزی جز اسم‌هائی(بی مُسمّی) نيست كه شما و پدران تان آن‌ها را خدا ناميده ايد. الله(سبحانه وتعالی) حُجَّت و برهانی برای(خدا ناميدن) آن‌ها نازل نكرده است. فرمانروائی از آن الله(سبحانه وتعالی) است و بس. الله(سبحانه وتعالی) دستور داده است كه جز او را نپرستيد. اين است دين راست و ثابت؛ ولی بيشتر مردم نمی‌دانند.

پس حضرت یوسف علیه السلام فرمودند: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾، یعنی حاکمیت فقط از آنِ رب العلمین است و بس؛ ذاتی‌که مسلمان فقط او را می‌پرستد و نظام زندگی و شریعت را تنها از وی می‌گیرد، و رب حقیقی جز وی را نمی‌پذیرد.

بناءً هرگز سخن و عمل حضرت یوسف علیه السلام مخالف همدیگر نبوده و دیده می‌شود که مردم را به پذیرش حاکمیت الله سبحانه وتعالی دعوت می‌کند. پس در کجا و چگونه وی حکم به کفر کرده است؟ بدون شک این سخن نوعی طعن به عصمت نبی از انبیاء الله سبحانه وتعالی و افتراء بر وی می‌باشد. این یک امر بسیار بزرگ و نوعی جسارت است؛ زیرا حضرت یوسف علیه السلام هرگز حکم به کفر نکرده است، بلکه حکم به آن‌چه نموده است که الله متعال نازل کرده است؛ در حالی‌که صادق و مخلص به الله متعال بود.

چنان‌چه بیان نمودیم، بالفرض اگر الله سبحانه وتعالی به حضرت یوسف علیه السلام اجازه هم کرده باشد که در بعضی قضایاء به قوانین ملک مصر هم حکم کند، با آن هم اسلام شرایع سابقه را منسوخ کرده و بعد از رسالت رسول الله صلی الله علیه وسلم برما واجب ساخته است تا حکم به اسلام نمائیم؛ نه به غیر آن.

2- اما استدلال به موقف نجاشی هم‌چنان در غیرمحل و بی‌جا است، زیرا اگر کسی در موضوع دقیق شود، درمی‌یابد که نجاشی قبل از اسلام‌اش پادشاه بوده است و سِری اسلام آورده بود؛ به وقت بسیار کوتاهی بعد از اسلام آوردنش وفات نمود و هرگز قادر به تطبیق اسلام نشده و جرئت به اعلان اسلام‌اش هم نکرد؛ زیرا قومش کافر بودند. این بر حالت کسی‌که مسلمان بودنش نزد مردم معروف باشد، مطابقت نمی‌کند. برای وضاحت این بحث، به تفصیل آن علاوه می‌کنیم:

الف- کلمۀ نجاشی اسم شخص حاکم حبشه نبود، بلکه لقبی برای هر حاکم حبشه بود و هر حاکم خود را نجاشی مسمی می‌کرد. چنان‌چه حکام فارس را کسری و حکام روم را قیصر مسمی می‌کردند؛ ولی نجاشی که اسلام آورد و رسول الله صلی الله علیه وسلم نماز بر وی اداء نمود، هرگز بر اسلام‌اش سال‌ها نگذشته بود، قسمی‌که در پرسش مطرح است؛ بلکه یک زمانۀ بسیار اندک بوده که از چند روز یا یک ماه یا دوماه تجاوز نمی‌کند. پس او نجاشی‌ای نیست که مسلمانان از مکه بسوی وی هجرت نمودند، او نجاشی‌ای نیست که رسول الله صلی الله علیه وسلم بعد از صلح حدیبیه زمانی‌که فرستاده‌گان را بسوی حکام فرستاد، عمرو بن امیه الضمری رضی الله عنه را بسویش فرستاد، بلکه او نجاشی‌ای دیگری است که متولی حکم بعد از نجاشی شد و رسول صلی الله علیه وسلم فرستاده‌ای را بسوی او همراه دیگری از حکام فرستاد.

در بخاری و مسلم در این را بطه روایاتی موجود است و برای بعضی‌ها التباسی ایجاد شده است که گویا نجاشی‌ای که ایمان آورده است، همان نجاشی است که مسلمانان از مکه بسوی او هجرت کرده اند، یا این‌که او نجاشی‌ای است که پیامبر صلی الله علیه وسلم عمرو بن امیه الضمری رضی الله عنه را بعد از صلح حدیبیه بسوی وی فرستاد. روایاتی‌که در این رابطه باهم تعارض دارند، آن‌چه است که در بخاری و مسلم وارد شده است. اما دلائلی بر آن‌چه که ما در این‌جا ذکر کردیم، به بعضی آن‌ها اشاره می‌کنیم:

مسلم از قتاده و او از حضرت انس رضی الله عنهما روایت نموده که پیامبر صلی الله علیه وسلم به کسری، قیصر، نجاشی و به هر پادشاه ظالم نامه‌ای نوشت و بسوی دین اسلام دعوت‌شان داد، و این همان نجاشی نیست که پیامبر صلی الله علیه وسلم بر وی نماز جنازه خوانده است. هم‌چنان ترمذی به سند حسن و صحیح از قتاده و او از حضرت انس رضی الله عنهما روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم قبل از رحلت‌اش نامه‌ای به سوی کسری، قیصر، نجاشی و بسوی هر مستبد و طغیانگر، فرستاد و ایشان را بسوی دین الله متعال دعوت داد. در این حدیث نجاشی کسی نیست که پیامبر صلی الله علیه وسلم بر وی جنازه خوانده است. بدین اساس، حدیث مسلم و ترمذی نص واضح در مورد این است: نجاشی‌ای که اسلام آورد و پیامبر صلی الله علیه وسلم جنازه بروی خواند، آن نجاشی نیست که پیامبر صلی الله علیه وسلم قاصدان و نامه‌ها را بسوی او ودیگر حکام فرستاده است.

ب- رسول الله صلی الله علیه وسلم بعد از باز گشت‌اش از حدیبیه یعنی بعد از ذی‌القعدۀ سال ششم هجری، نامه‌ها و قاصدان را به سوی حکام فرستاد. این نجاشی-که اسلام آورد- آن نجاشی نیست که پیامبر صلی الله علیه وسلم در جمع دیگر حکام قاصدان و نامه‌ها را بسوی‌شان فرستاد، بلکه وی نجاشی‌ای است که بعد از وی بوده و متولی حکم در دوره‌های سال هفتم هجری بوده است.

ج- در احادیث "الصلواة علی النجاشی" آمده است که حضرت ابوهریره رضی الله عنه همراه پیامبر صلی الله علیه وسلم در جنازۀ نجاشی، که اسلام آورده بود، حضور داشتند و مشهور است که حضرت ابوهریره رضی الله عنه بعد از آن‌که اسلام آورده، در جمع گروهی از دَوسِی‌ها که تقریباً هفتاد یا هشتاد نفر بودند، به سوی مدینه رهسپار شدند که رسول الله صلی الله علیه وسلم در خیبر بود و به سوی وی صلی الله علیه وسلم روان بودند، در آن‌جا با وی صلی الله علیه وسلم ملاقات کردند و رسول الله صلی الله علیه وسلم از غنایم خیبر برای شان تقسیم کرد. غزوۀ خیبر در سال هفتم هجری بود، بدین معنی: نجاشی‌ای که اسلام آورده بود، هم در حوالی سال هفتم هجری حاکم حبشه بود و در سال هفتم وفات نمود، یعنی چند روز یا ماه‌های اندکی نماند.

د- مردم حبشه در آن وقت کافر و به دین نصرانیت بودند، حاکم ایشان نجاشی به طور سِری، بدون آن‌که مردم‌اش بفهمند، اسلام آورده بود؛ حتی بدون آن‌که احدی از وی بداند، چنان‌چه از احادیث نماز جنازۀ نجاشی فهمیده می‌شود که رسول صلی الله علیه وسلم نیز از وفات نجاشی به واسطۀ وحی آگاه شده بود و احادیث نماز خواندن پیامبر صلی الله علیه وسلم بر نجاشی نیز همین مفهوم را می‌رساند.

در صحیح البخاری از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر مرگ نجاشی را در همان روز وفاتش اعلام كرد؛ سپس به مُصلَی(جای خواندن نماز) رفت و مردم را به صف كشيد، چهار تكبير گفت و بر نجاشی نماز جنازه خواند. در روایت دیگری چنین آمده است: «رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر مرگ نجاشی شاه حبشه را در همان روز وفاتش اعلام كرد و فرمود: برای برادرتان مغفرت بخواهید.»

و نیز در صحیح البخاری از حضرت جابر بن عبدالله رَضِی الله عَنْهُمَا روایت است که پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «امروز يك شخص صالح و مؤمن در حبشه فوت كرده است، بياييد بر او نماز بخوانيد. ما همه صف تشكيل داديم، پيامبر صلى الله عليه وسلم بر او نماز خواند؛ در حالى‌كه ما در چند صف پشت سر پيامبر صلی الله علیه وسلم ايستاده بوديم.» ابوزبیر از جابر رضی الله عنهما روایت نموده که گفت: «من در صف دوم بودم.» در روایت دیگری از حضرت جابر آمده است: «زمانی‌که نجاشی وفات نمود، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: امروز مرد صالحی فوت نموده است؛ پس برخیزید و برای برادرتان نماز اداء کنید.»

بنابر این، مفهوم کلمات وارد شده در این احادیث؛ مثل: "خبر مرگ نجاشی را در همان روز وفات‌اش اعلام كرد"، "رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر مرگ نجاشی شاه حبشه را در همان روز وفاتش اعلام كرد "، "برای برادرتان مغفرت بخواهید" و "امروز مرد صالحی فوت نموده است"، پس اعلان خبر موت در روزی‌که فوت نموده است؛ در حالی‌که نجاشی در حبشه و رسول الله صلی الله علیه وسلم در مدینه بود، واضح است که این اطلاع به واسطۀ وحی است. هم‌چنین سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم بر این‌که: "به برادرتان دعای مغفرت كنيد" و "امروز يك شخص صالح فوت نموده است" دلالت براین دارد که اصحاب رضی الله عنهم از موت وی خبر نداشتند.

هـ- بنابر این، واقعیت نجاشی با جامعۀ امروزی مطابقت ندارد، زیرا وی سِری اسلام آورده بود و قوم‌اش کافر بودند، بعد از وقت بسیار اندک پس از ایمانش وفات نموده، هیچ کس از اسلام‌اش جز رسول صلی الله علیه وسلم به واسطه وحی آگاه نشد. پس این  حالت با اشتراک یا مشارکت یک مسلمانی‌که معروف به مسلمان بوده باشد، در حکم به غیر بما انزل الله مطابقت نمی‌کند، و کسانی‌که به مطابقت این واقعیت و حالت قائل اند، نه دلیلی دارند و نه هم شبه‌دلیلی.

3- اما استدلال به مصلحت و این‌که مصلحت دلیل است، این برداشت نیز در غیرمحل و بی‌جا است. پس این موضوع را نیز بررسی می‌نماییم:

بعضی علمای اصول فقه مصلحت را مانند دلیل می‌دانند؛ لیکن ایشان عدم ورود امر و نهی شرع را در آن مورد شرط می‌گذارند. اما زمانی‌که امر و نهی شرع در آن مورد موجود باشد؛ پس مصلحت را اعتبار نمی‌دهند؛ بلکه آن‌چه در شرع وارد شده همان را اعتبار می‌دهند. هیچ یک از علمای معتبر اصول چنین نگفته اند: نصوصی‌که به وحی ثابت شده است، به چیزی‌که مصلحت آن را تقاضاء می‌کند، تعطیل می‌شود.

 شریعت اسلام سود(ربا) را طبق نصوصی‌که از وحی ثابت شده حرام گردانیده است، و زمانی‌که مصالح به گرفتن سود ایجاب کند، یقیناً شریعت آن را جواز نمی‌دهد؛ بلکه حرام و متروک می‌داند، و لیکن بعضی‌ها که بنام عالم چنین فتوی می‌دهند، فتوای‌شان مردود می‌باشد؛ زیرا با شریعت اسلام(وحی الهی) در تناقض قرار می‌گیرد و به همین سبب مردود است.

موضوع حکم به غیر آن‌چه الله سبحانه وتعالی نازل کرده، نیز به شکل قطعی و مثل حرمت سود حرام می‌باشد؛ زیرا نصوص به طریق وحی در این مورد آمده است. در این‌جا برای حکم به مصلحت جای باقی نمانده است، پس در جایی‌که شریعت نباشد، مصلحت اعتبار دارد؛ نه برعکس آن.

بدین اساس، در این بحث آن عده از علمای اصول را که سهل‌انگاری کرده و مصلحت مرسله را اعتبار داده اند، مورد انتقاد قرار می‌دهیم، و حتی به اساس مذهب خودشان هم اجازۀ استدلال به مصلحت را ندارند. با آن‌که در حقیقت مصالح مرسله وجود و اعتبار ندارد؛ اما نزد آنانی‌که وجود دارد و به این نظر هستند که شرع بعضی امور را بدون آن‌که امر و نهی کرده باشد، ترک کرده است و گفته اند که ما مصلحت را در این‌جا بخاطر عدم موجودیت شرع استعمال می‌کنیم. حالآن‌که در حقیقت شریعت اسلام هیچ چیزی را بدون بیان حکم آن ترک نکرده است، بلکه حکم هرچیز را بیان نموده است. مثل این‌که گفته است:

﴿تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾

[نحل: 89]

ترجمه: بیان کنندۀ هرچیز.

﴿مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ﴾

[انعام: 38]

ترجمه: فرو گذاشت نکرده‌ایم، در این کتاب هیچ چیزی را.

﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا

[مائده: 3]

ترجمه: امروز دین شما را پوره و تکمیل کردیم، نعمت خود را برای تان به اتمام رسانیدم و اسلام را بحیث دین برای تان پسندیدم.

4- خلاصه مطلب این‌که اشتراک یا مشارکت در نظام‌های کفری و حکم به غیر آن‌چه الله متعال نازل کرده است، کفر می‌باشد؛ ولیکن این در صورتی است که حاکم به آن‌چه که به غیر بما انزل الله حکم می‌کند، معتقد باشد؛ اما وقتی‌که عقیده به آن حکم نداشته باشد، چنین شخص ظالم و فاسق محسوب می‌شود، چنان‌چه در آیات قرآن بیان شده است:

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُون﴾.

[مائده: 44]

ترجمه: و كسانی‌كه بر وفق آن‌چه الله(سبحانه وتعالی) نازل كرده حكم نكنند(و به غیر بما انزل الله عقیده داشته باشند)، آنان خود كافراند.

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾

[مائده: 45]

ترجمه: و كسی‌كه بدان‌چه الله(سبحانه وتعالی) نازل كرده است، حكم نكند، او ظالم و ستمگر است.

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾

[مائده: 47]

ترجمه: و كسانی‌كه بر وفق آن چه الله(سبحانه وتعالی) نازل كرده حكم نكنند، پس آنان فاسق اند.

بناءً کسانی‌که می‌گویند اشتراک یا مشارکت مسلمانان در نظام‌هایی‌که حکم به غیر بما انزل الله می‌کنند، جواز دارد، هیچ نوع دلیل و حتی شبه‌دلیل هم ندارند، زیرا نصوص در منع این موضوع، قطعی الثبوت و قطعی الدلاله می‌باشند. امیدوارم این پاسخ به لطف الله سبحانه وتعالی مشکل شما را برطرف نموده باشد.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابورشته

4 رجب 1435هـ.ق

3 می 2014م

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

می‌دانیم که امریکا دولت سازمان‌هاست و خطوط اساسی و پهن آن در سیاست‌های بین‌المللی، توسط سازمان‌های حاکم ترسیم می‌گردد و نه تنها شخص رئیس جمهور؛ اما چگونه است که امریکا در خصوص پیمان هسته‌ای "برجام" با ایران به توافق رسید و آن را پیروزی بر شمرد و اینک ترامپ از آن بیرون رفته و او نیز این کارش را پیروزی می‌خواند؟

پاسخ:

بلی، این دقیق است که خطوط پهن و اساسی سیاست‌های بین‌المللی امریکا توسط سازمان‌ها ترسیم می‌گردد و نه فقط شخص رئیس جمهور. هرچند اسلوبی‌که رئیس جمهور اتخاذ می‌کند، در عملی نمودن آن سیاست‌ها نقش برجسته‌ای دارد، اما آن‌چه که در پرسش از آن یاد نشد، که در حقیقت زیربنای اساسی سیاست‌های بزرگ امریکا نیز به شمار می‌رود و نکتۀ بنیادین پاسخ نیز هست، این است که منافع امریکا، مهم‌ترین ارزشی است که دولت سازمان‌ها همواره به آن پایبند می‌باشند. بنابر این، هرگاه در شرایط مشخصی منافع امریکا تقاضا کند، سازمان‌ها با آن موافقت نموده و رئیس جمهور نیز با آن موافقت می‌کند، و هرگاه این منافع تقاضا کند که امریکا آن را لغو نماید، سازمان‌ها آن را لغو می‌کند و رئیس جمهور نیز با آن موافقت می‌کند. جزئیات بیشتر قرار ذیل است:

1- ایران برای امریکا به هدف محافظت از حکومت و نظام بشار اسد خونخوار، که مزدور امریکاست-تا یافتن بدیلی برای وی- از اهمیت زیادی بر خوردار بود. امریکا از قیام‌های مردمی در سوریه سخت در هراس بود، زیرا این قیام‌ها شعار اسلام و حاکمیت اسلامی را سر می‌دادند. بناءً امریکا سخت نگران بود که مبادا این قیام‌ها، حکومت مزدورش در سوریه را سقوط داده و حاکمیت اسلام را به جای آن در سوریه برپا نمایند و به این ترتیب، امریکا نفوذ خویش را در منطقه از دست بدهد؛ به ویژه با توجه به این‌که قیام‌های مردمی در جریان سال 2015م به شدت رو به گسترش بوده و خیلی سریع از یک منطقه به منطقۀ دیگر سرایت می‌نمود. این‌جا بود که امریکا تصمیم گرفت تا نقش ایران را برجسته نموده و تحریم‌های اعمال شده علیه آن را بر دارد، تا ایران بتواند نقش و مسئولیتی‌که برایش در نظر گرفته شده بود، به خوبی انجام دهد. بناءً مصلحت امریکا در این بود که توافق نامۀ هسته‌ای "برجام" را امضاء نماید تا موانعی‌که در برابر ایران قرار داشت، برطرف گردد. البته این توافق نامه‌ای بود که از هر نظر و بر اساس هر معیاری برای ایران ذلت‌آور و اهانت‌بار بود.

اظهارات رئیس جمهور امریکا در زمان امضای این توافقنامه در 14 جولای 2015م، روشن‌ترین گوای این واقعیت است، چنان‌چه اوباما در بیانیۀ تلویزیونی که پس از امضای برجام داشت، گفت: «شک نکنید که این توافقنامه تمام راه‌های دستیابی ایران را به سلاح هسته‌ای می بندد. بر اساس این توافق؛ دو سوم دستگاه‌های طردالمرکزی-که در ایران نصب گردیده- از آن بیرون کرده شده و زیر نظارت بین‌المللی به بیرون انتقال داده خواهد شد. 98درصد یورانیوم غنی شدۀ آن نابود خواهد شد. در صورت هرگونه تخلفی، تحریم‌ها مجدداً و خیلی سریع اعمال خواهد شد. آژانس بین‌المللی هسته‌ای اجازه خواهد داشت تا به گونۀ متداوم و در هر زمان و مکانی‌که نیاز باشد، از پایگاه‌های هسته‌ای ایران باز دید نماید.» (منبع: شبکۀ بی‌بی‌سی 14 جولای 2015م)

قبلاً به تاریخ 22 جولای 2015م و پس از تأیید توافقنامۀ برجام توسط شورای امنیت به تاریخ 20 جولای 2015م، هدف امریکا از امضای توافقنامۀ هسته‌ای را با ایران در قالب پاسخ به پرسشی توضیح داده بودیم؛ در آن جا گفته بودیم: «اگر تمام این موارد را با تحولات اخیر ارتباط دهیم، درخواهیم یافت که هدف پنهانی و پشت پردۀ امریکا از این معامله آنست که زمینۀ لغو تحریم‌ها بالای ایران را فراهم نموده و روابط علنی‌اش را با ایران گسترش دهد تا در نتیجه، ایران با بازی کردن نقشی‌که برایش ترسیم شده، کار امریکا را در منطقه آسان نموده و از فشارهائی‌که بالای آن وجود دارد، بکاهد و انگشت انتقاد دولت‌ها و مردم منطقه نیز از سوی امریکا کنار زده شود و به این ترتیب، ایران عملاً به اجرای سیاست‌های امریکا بپردازد؛ چنان‌چه در عراق، سوریه و یمن جریان دارد، با این تفاوت که ایران این سیاست‌ها را در کشورهای یاد شده از پشت پرده عملی می‌کند، اما پس از این از پشت پرده‌ای شفاف و یا بدون هیچ نوع پرده‌ای به آن بپردازد.» عملاً چنین هم شد؛ چنان‌چه دیدیم که ایران در سوریه، عراق و یمن، نقش کثیف و جنیاتکارانه‌ای را به نفع امریکا-و این نقش را بسیار بارز و علنی، اما زیر نام‌های مقاومت و ایستاده گی دروغین و با تحریک احساسات منفور قومی و مذهبی- بازی نمود.

2- به این ترتیب، منفعت امریکا در آن زمان در این بود که چنان توافقنامه‌ای را امضاء نماید تا وضعیت اقتصادی ایران بهبود یافته و توان اجرای نقشه‌های امریکا را در منطقه به خوبی و با نشاط داشته باشد، اما در عین حال، امریکا مطمئن بود که لغو این تحریم‌ها ضرری را متوجه امریکا نمی‌کند. وضعیت سوریه در آن زمان طوری بود که ممکن بود خیلی زود امریکا نفوذش را در حکومت بشار اسد از دست بدهد، زیرا نظام بشار اسد ستمکار در حدی تضعیف شده بود که هرلحظه ممکن بود سقوط کند. این‌جا بود که امریکا لازم دید تا برای حفاظت از بشار و حکومت‌اش، نقش ایران را برجسته و فعال نماید. بنابر این، توافقنامۀ هسته‌ای برجام را به تاریخ 14 جولای 2015م با ایران و به هدف برجسته نمودن نقش ایران در سوریه، به امضاء رسانید. سپس امریکا به ایران هم اکتفاء ننمود؛ بلکه روسیه را نیز با تجهیزات نظامی‌اش پس از دیدار اوباما با پوتین به تاریخ 30 سپتمبر 2015م، وارد سوریه نمود تا همنوا با ایران، از سقوط حکومت بشار اسد، تا ساختن بدیل مناسبی‌که بتواند به خوبی از عهدۀ مزدوری امریکا بدر آید، جلوگیری کند.

2- اما در حال حاضر، دیدگاه امریکا تغییر نموده، زیرا وضعیت بشار اسد بهبود یافته و دست بالا را دارد و این باعث شده دیدگاه ادارۀ حکومت ترامپ در زمینه تغییر کند، به ویژه با توجه به دست‌آوردهای مستقیم و غیرمستقیمی‌که امریکا در عراق و سوریه بر ضد مردم آزادی‌خواه این دو سرزمین داشته. به این ترتیب، دیگر نیازی نیست به ایران نقش اساسی و مستقیمی داده شود و این تغییر رویکرد، در اواخر حکومت اوباما ظاهر گردید؛ آنگاه که قرار شد نقش مستقیم در قضیۀ سوریه به حکومت‌های ترکیه و سعودی سپرده شود، زیرا دسیسه و نیرنگ این دو حکومت علیه انقلاب سوریه، خطرناک‌تر و شدیدتر از سلاح‌های روسیه، ایران و حزب وابسته به آن و خود حکومت سوریه بود. زیرا ترکیه و سعودی با استفاده از دسیسه‌های خائنانۀشان از خود انقلابیون علیه خودشان استفاده می‌نمودند.

بناءً حکومت‌های ترکیه و سعودی توانستند زمینۀ پیشرفت‌ها و پیروزی‌های حکومت بشار اسد را با استفاده از اسالیب پیچیده و سردرگم کننده‌ای فراهم نمایند و این کار باعث شد که نقش ایران در قضیۀ سوریه به گونۀ طبیعی برگشت نماید؛ نقشی‌که ایران بر اساس آن اوضاع را به تنهایی و به گونۀ پیشتازانه نسبت به ترکیه و سعودی اداره می‌نمود. به این ترتیب، امریکا تصمیم گرفته تا نه تنها نقش ایران در سوریه را از پیشگامی از آن پس بگیرد، بلکه به گونۀ کامل به این نقش پایان دهد و این مسئله را می‌توان به گونۀ واضح و روشن در توافقات به دست آمده در آستانه مشاهده نمود که بر اساس آن توانست از شدت انقلاب سوریه به بهانۀ "کاهش تنش" بکاهد و این مسئله خود یکی از دلایلی به شمار می‌رود که امریکا در مقطع کنونی تصمیم گرفت تا از توافق هسته‌ای با ایران کنار برود؛ زیرا منافع امریکا تقاضا می‌کند تا از این توافق کنار کشیده و زمینۀ شرایط جدید برای کاستن از نقش ایران را در منطقه فراهم نماید. با این حسابف لازم بود ترامپ طوری وانمود کند که گویا این توافقنامه بیشتر به نفع ایران است تا بهانه‌ای باشد به این‌که هدف‌اش از بیرون رفتن از این توافق، این است که گویا ایران را کمک می‌کند که به سلاح هسته‌ای دست یابد.

بنابر این، ترامپ به تاریخ 8 جولای 2018م در جریان اعلان خروج امریکا از این توافق هسته‌ای با ایران در بیانیه‌ای تلویزیونی گفت: «تداوم این توافق به زودی باعث خواهد شد که در منطقۀ خاورمیانه رقابتی بر سر دستیابی به سلاح هسته‌ای به راه بیفتد» وی افزود: «ایران هیچ کاری خطرناک‌تر از دستیابی به سلاح هسته‌ای انجام نداده.» وی گفت: «قرار بود این توافق امریکا و هم پیمانان آن را حفاظت نماید، اما دیده می‌شود، به ایران امکانات داده تا روند غنی‌سازی یورانیوم را هم‌چنان ادامه دهد.» ترامپ برای اغواء نمودن مخاطبین‌اش در ادامه گفت: «من هم حاضرم و هم توان این را دارم که هرگاه ایران آماده‌گی‌های لازم را داشته باشد، در مورد توافق جدیدی با آن بر سر میز مذاکره بنشینیم.» او افزود: «بعد از آن‌که با رهبران منطقه و جهان مشورت نمودم، به این نتیجه رسیدم که با این توافقنامه نمی‌توانیم از دستیابی ایران به بمب هسته‌ای جلوگیری نماییم. بناءً اعلان می‌کنم که من از توافقنامۀ هسته‌ای با ایران کنار می‌روم. این توافق هیچ تأثیری در جلوگیری از فعالیت‌های ایران در منطقه، که ادعای آن را می‌کند، ندارد. لحظاتی بعد یاد داشت اعمال مجدد تحریم‌ها علیه ایران را امضاء خواهم نمود.» او سپس از جایش بلند شده و آن یادداشت را امضاء کرد و افزود: «گفتگوها در مورد توافق هسته‌ای با ایران به گونۀ بد صورت گرفت. این توافقنامه مملو از عیب و نقص‌هائی است و ما باید در مورد آن کاری انجام دهیم. شرط‌های وضع شده در آن مورد قبول نیست و ما اینک پس از بیرون شدن از این توافق، در جستجوی راه‌حل دائمی، پایدار و فراگیر خواهیم بود. این توافقنامه یک فاجعه است و باعث شده حکومت تروریستی ایران میلیون‌ها دالر از آن به دست آورد.» (منبع: خبرگزاری سپوتنیک و شبکۀ الجزیره 8 می 2018م)

اظهارات مملو از تکلف ترامپ به وضوح نشان می‌دهد که وی در آن مبالغه نموده و سعی داشت مخاطبین‌اش را از توانایی‌های ایران بهراساند تا خروج از توافق هسته‌ای را توجیه نماید، بدون این‌که به دلیل اصلی و واقعی این خروج اشاره‌ای داشته باشد و آن این‌که منافع امریکا در حال حاضر تقاضا می‌کند تا نقش ایران را در منطقه محدود نماید، اما در عین حال آماده باشد تا به خواست‌های امریکا لبیک گوید. در واقع سیاست امریکا همواره چنین بوده و هست؛ سیاست‌هایش را بر اساس منافع خویش پیوسته تغییر داده و هیچ اهمیتی به طرف‌های مقابل نمی‌دهد. چنان‌چه با روسیه نیز درست همین سیاست را بازی نمود؛ پس از آن که اوباما و پوتین به تاریخ 30 سپتمبر 2015م با هم دیدار نمودند و اوباما پوتین را مؤظف نمود که جهت کمک به ایران در مسؤلیت حفاظت از بشار اسد، وارد سوریه شود، روسیه آماده شد تا چنین نقشی را بازی کند. روسیه به اجازۀ امریکا وارد سوریه شد، اما پس از مدتی‌که روس‌ها تلاش نمودند با استفاده از فرصت و نقشی‌که دارند، طوری به جهان وانمود نمایند که انگار در این نقش هیچ وابسته‌گی به امریکا نداشته و به گونۀ مختار و از آدرس قدرت خودشان در سوریه عمل می‌کنند، منافع امریکا تقاضاء نمود که روسیه را تأدیب نماید تا پایش را از گلیم خویش درازتر نکند.

به همین دلیل بود که حملات موشکی امریکا صورت گرفت؛ چنان‌چه این مسئله را در پاسخ به پرسش 14 اپریل 2018م به جزئیات بیان نموده بودیم: «بدون شک حملات امریکا بیشتر از این‌که به منظور نابود کردن سلاح‌های هسته‌ای سوریه باشد، به هدف تأدیب نمودن روس‌ها صورت گرفت، چنان‌چه صبح امروز ده موضع مورد هدف قرار گرفت، اما ارزیابی‌های آگاهان امور نظامی در رسانه‌ها که صبح امروز منتشر گردید، نشان می‌دهد که شمار بسیار کمی از مراکز هسته‌ای و یا تحقیقاتی هدف قرار گرفته و بیشتر پایگاه‌های نظامی است که موشک باران شده.» به این ترتیب، دیده می‌شود که تغییر جهت سیاست امریکا بر اساس منافع آن، یک امر معمول و شناخته شده است.

3- در عین حال، مسئلۀ دیگری نیز هست که به خروج ترامپ از توافق هسته‌ای ارتباط داشته و منافع امریکا به آن وابسته می‌باشد و آن؛ منحرف نمودن افکارعامه از اشغالگری‌های یهود در فلسطین و قدس است. امریکا مدت‌هاست آماده‌گی‌های مقدماتی انتقال سفارت‌اش را به قدس روی دست دارد، اما منتظر بود پیشنهاداش مبنی بر ایجاد دو دولت مستقل در فلسطین و تقسیم نمودن شهر قدس میان این دو دولت عملی گردد، اما اینک امریکا به این نظر رسیده که باید به راه‌حل دیگری، غیر از ایجاد دو دولت، روی آورده شود و آن ادخال تعدیلات ورتوش و راه‌حل‌های دیگری‌که آن را "معاملۀ قرن" می‌نامد. لازمۀ این راه‌حل‌های جدید این است که امریکا تصمیم قبلی‌اش را مبنی بر انتقال دادن سفارت امریکا به قدس عملی نماید، اما این کار باید با حساسیت کمتری صورت می‌گرفت.

بناءً امریکا روی ایران تمرکز نموده و نقش آن را برجسته نمود، چنان‌چه به تاریخ 21 می 2017م کنفرانس بزرگی را با حضور حکام خائن سرزمین‌های اسلامی دایر نمود و ترامپ در آن و در میان نماینده‌گان 55 دولت حاکم در جهان اسلام سخنرانی نمود تا توافقات صلح میان رژیم یهود و نظام سعودی و سایر نظام‌ها را با استفاده از آن توجیه نماید. امریکا تا هنوز راه‌حل مشخصی را برای حل قضیۀ فلسطین مطرح ننموده، اما نظام عربستان سعودی را مؤظف نموده تا برای این راه‌حل اعلان نشده زمینه‌سازی نماید و بالای حکومت فلسطین فشار آورد تا با این راه‌حل موافقت کند. به این معنی که ترامپ سعی نمود توجه و افکارعامه را از جانب یهودیان اشغالگر فلسطین و سرزمین اسراء و معراج رسول الله ﷺ بر گردانده و آن را سرگرم دشمنی با ایران نماید و این مسئولیت را به سعودی سپرد تا برای اظهارات ترامپ زمینه‌سازی نموده و آن را توجیه نماید. بنابر این، منفعت امریکا در این است که مسئلۀ توافق هسته‌ای با ایران را در حال حاضر برجسته نماید و طوری وانمود کند که انگار این توافقی نیست که بیانگر ذلت ایران باشد، بلکه توافقی است که باعث شده ایران نیرومندتر شود؛ در حالی‌که هم ترامپ و هم هرکس دیگری به سختی می‌توانند توافقنامه‌ای ذلت‌بارتری از این توافق برای ایران پیدا نمایند.

در این اواخر دیده شد که امریکا سعی نمود طوری وانمود کند که دشمن و خطر بزرگ منطقه ایران است و نه رژیم یهود. به گونۀ مثال: زمانی‌که تظاهرات اخیر در ایران اتفاق افتاد، امریکا روی آن تمرکز نمود و آن را برجسته نمود، در حالی‌که همه می‌دانند که نقش ایران در منطقه، سیاستی است که توسط امریکا و با دقت کامل طراحی گردیده و برجسته نمودن تظاهرات اخیر ایران توسط امریکا و تمرکز روی آن قطعاً به هدف تغییر نظام ایران نه، بلکه به اهداف دیگری بود که ما آن را در پاسخ به پرسش مان در تاریخ 11 جنوری 2018م بیان نموده بودیم: «...پرسش این است که چرا امریکا در تظاهرات ایران گمشده‌اش را یافته و سعی دارد در جهت‌دهی آن سهم داشته باشد؟ پاسخ این است که امریکا این کار را به دو دلیل مهم انجام می دهد: ا- منحرف نمودن افکار عامه از جهت فلسطین و اظهارات ترامپ در مورد قدس و اشغال منطقه و مشغول نمودن آن به مسئله ایران، تا تبدیل به دشمن نخست در منطقه شده و توجه عموم بالای ایران متمرکز شود و از شدت آن نسبت به دولت یهود کاسته شده و یا کلاً به فراموشی سپرده شود. ب- ایجاد توجیهی برای بقای مزدوران امریکا در منطقه و وابسته‌گی آنان به امریکا، با این توجیه که آنان در برابر ایران ایستاده‌گی می‌کنند و امریکا آنان را در برابر خطر ایران پشتیبانی می‌کند.

اظهارات ترامپ مبنی بر این‌که قدس پایتخت دولت یهود است، بیانگر اوج شدت دشمنی‌اش با کسانی است که به اسلام ایمان دارند و این اظهارات باعث شد که موقف مزدوران امریکا در منطقه و خائنین امت در میان مسلمانان برگشت داشته باشد، زیرا قدس در عقل و قلب مسلمانان جای دارد و سکوت این حکام مزدور در برابر این اظهارات وی و تداوم مزدوری با امریکا و حفظ روابط و دوستی با آن، رسوائی بزرگی برای آنان است. بناءً این حکام مزدور، اظهارات تند و تیز ترامپ علیه ایران را بهانه گرفته و با استفاده از آن، تداوم وابسته‌گی و مزدوری‌شان را به امریکا با آن توجیه می‌کنند و اظهارات وی را در خصوص قدس تحت شعاع آن قرار می‌دهند و ادعاء می‌کنند که ترامپ در برابر ایران، که دشمن لجوج و سرسخت ما می‌باشد، قرار می‌گیرد و از ما در برابر آن حمایت می‌کند، که این خود عذری بدتر از گناه است. ﴿قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾.»

4- شکی نیست که هستۀ مرکزی توافقنامۀ هسته‌ای با ایران امریکا بود و اروپا با ساختار آن توسط امریکا موافقت نموده و به این اکتفاء نمود که یکی از امضاءکننده‌گان آن باشد؛ یعنی قناعت نمود که به آن به صفت یک طرف اجازه داده شود تا در اخیر توافقنامه امضاء نماید. وضعیت و موقف اروپا را در جریان گفتگوها برسر توافق هسته‌ای در پاسخ به پرسش منتشر شده در تاریخ 22 جولای2015م توضیح داده بودیم و پس از آن توضیح چنین گفته بودیم: «به این ترتیب، اروپائیان پی بردند که توان جلوگیری از توافق هسته‌ای امریکا با ایران را ندارند و یا نمی‌توانند بالای نفوذ امریکا تأثیر بگذارند. بناءً چاره‌ای جز این‌که طرف ایران را گرفته و خود را به آن نزدیک نمایند، نداشتند تا به این ترتیب به برخی از منافع دست یابند؛ منافعی‌که می‌توانند با سرمایه‌گذاری‌ها و راه‌اندازی برخی پروژه‌های اقتصادی در ایران، نصیب آنان می‌شود، به ویژه با توجه به این‌که در حال حاضر از فشارهای شدید اقتصادی رنج می‌برند و هم‌چنین با استفاده از این فرصت می‌توانند نفوذ اروپا و یا بخشی از آن را در درزامدت و در کنار نفوذ امریکا در ایران، مجدداً برگردانند.» به این ترتیب، اروپا پیمان هسته‌ای با ایران را غنیمت شمرده و زمینه‌های تجارت با ایران را گسترش داد. حجم تجارت میان ایران و اروپا بالا گرفت و تعاملات تجاری آن با امریکا در جریان اعمال تحریم‌ها، کاهش یافت.

پس این سومین دلیلی بود که ترامپ را وادار نمود اقدام به لغو توافق هسته‌ای کند تا ضربه‌ای به اروپا، به ویژه در عرصه تجارت باشد. چنان‌چه ترامپ به تاریخ 7 می 2018م با پیامی‌که در تویترش منتشر نمود، گفت که وی تصمیم‌اش در خصوص توافق هسته‌ای با ایران را به جای 12 می، در 8 می، یعنی چهارروز زودتر اعلان خواهد نمود. هدف از جلو انداختن تاریخ اعلان تصمیم ترامپ این بوده که تلاش‌های اروپا را برای جلوگیری از خروج امریکا از توافق هسته‌ای بگیرد. چنان‌چه صفحۀ انترنتی "عربی جدید" به نقل از صفحۀ "اکسیوس" نوشت که: «مایک بومبیو وزیرخارجۀ امریکا به تاریخ 4 می 2018م، همتاهای اروپائی‌اش را، اعم از فرانسه، انگلیس و آلمان در جریان تصمیم ترامپ در خصوص اعلان خروج امریکا از توافق، هسته قرار داد و این‌که وی تفاهم‌های صورت گرفته را با هیئت مذاکره کنندۀ امریکا در جریان ماه گذشته در خصوص ایجاد تعدیلاتی در توافقنامه رد نموده و قصد دارد به صورت کامل از آن کنار برود.» پس دیده می‌شود که امریکا نه درخواست‌های اروپائیان را پذیرفت و نه هم حاضر شد با آنان در این زمینه تفاهم و همکاری نماید، بلکه بدون هیچ توجه و اهمیتی به آنان، تصمیم‌اش را در خصوص خروج از توافق اعلان نمود و این بیانگر آن است که امریکا محاسبات دیگری دارد که می‌خواهد اروپا را از آن دور نگهدارد و نه این‌که با آن همکاری نماید.

5- اروپا دریافت که لغو توافق هسته‌ای، پیش از خسارت‌های سیاسی، که برای آن خواهد داشت، خسارت‌های اقتصادی نیز به بار خواهد آورد. به همین دلیل بود که با تمام توان سعی نمود تا با ترامپ در ارتباط شده و وی را از خروج از توافق بازدارد، چنان‌چه ماکرون رئیس جمهور فرانسه به امریکا سفر نمود و تلاش کرد تا رئیس جمهور امریکا را از این تصمیم‌اش منصرف کند، اما ناکام شد. سپس میرکل نخست وزیر آلمان پا پیش گذاشت و هر دو حاضر شدند در این زمینه امتیازهایی به امریکا قائل شوند، اما امریکا نپذیرفت. در نتیجه، موقف اروپا ناتوان باقی ماند، سپس انگلیس دست به کار شد و با ماکرون و میرکل یکجا شده و هرسه‌کشور اعلان نمودند که به این توافق هسته‌ای پایبند خواهند بود و در پی آن جانسون وزیرخارجۀ انگلیس عازم امریکا شده و از آن جا اعلان نمود که جهان، با وجود این توافق امن‌تر خواهد بود و انگلیس‌ها با قوت تمام دست به کار شدند. ترامپ متوجه شد که بهتر است تاریخ اعلان موقف‌اش در این زمینه را از 12 به 8 می پیش کند تا راه را در برابر تحرکات اروپا کاملاً ببندد و این‌جا بود که موقف‌اش را بدون این‌که به اروپائیان هیچ اهمیتی قائل شود اعلان نمود؛ زیرا سازمان‌های امریکائی به این نتیجه رسیده بودند که به دلایل سه گانۀ فوق‌الذکر، منافع امریکا تقاضا می‌کند تا این توافقنامه لغو گردد.

1- عکس‌العمل‌ها در برابر اعلان خروج امریکا از برجام قرار ذیل بود:

الف) اروپا اندوهگین و مملو از تأسف است. میرکل نخست وزیر آلمان در اظهاراتی گفت: «تصمیم رئیس جمهور امریکا در خصوص توافق هسته‌ای، رسواکننده و مایۀ تأسف و نگرانی است.» او افزود: «ما هم‌چنان به این توافق پایبند خواهیم بود و هرآن‌چه لازم باشد، برای پایبندی ایران به آن انجام خواهیم داد. آلمان این تصمیم را در هماهنگی با انگلستان و فرانسه اتخاذ نموده.» وی هم‌چنین افزود: «راه‌حل تنها در گفتگوی مشترک است و بس. اروپا مکلف است مسؤولیت بیشتری را در سیاست خارجه و امنیت متحمل شود.» او تأکید نمود: «آلمان تمام تلاش‌اش را به کار خواهد گرفت تا تهران را تشویق کند که به مسئولیت‌هایش در قبال این توافقنامه وفادار بماند.» وی اشاره نمود که: «تهران تا کنون به آن وفا نموده، اما باید در این زمینه مشکوک بود و بهتر است در سطح وسیع‌تری بر اساس این موضوع گفتگو صورت گیرد». (منبع: خبرگزاری رویترز 9 می 2018م)

بنابر این، دیده می‌شود، میرکل اعلان می‌کند که در برابر امریکا ناامید شده و از پیامدهای خروج آن از این توافق، سخت نگران است. چنان‌که قبلاً تذکر دادیم؛ اروپائیان به بلندترین سطح ممکن تلاش نمودند تا ترامپ را از تصمیم خروج از برجام منصرف نمایند و سعی کردند به ترامپ پیشنهاد گفتگوهای مجدد با ایران را مطرح نمایند، اما وی به آنان گوش نداد، بلکه با پیش آوردن تاریخ اعلان خروج، آنان را غافل‌گیر نمود. به این ترتیب، اروپائیان در رویارویی با امریکا، اظهار ضعف و ناتوانی نمودند. سپس در جریان هفتۀ دوم ماه می 2018م، اروپائیان اظهارات متناقضی از خود نشان دادند که بیانگر نگرانی و سرخورده‌گی آنان از خروج امریکا از برجام بود، چنان‌چه برخی طرف‌های اروپائی در اظهارات خویش، امریکا را چلنج دادند؛ مانند فیدریکو مدرونی مسئول امورخارجه و امنیت اروپا در اظهاراتی گفت: «من به گونۀ خاصی در مورد اعلان امشب(اعلان ترامپ) و اعمال تحریم‌های جدید نگرانم.» او افزود: «بدون شک اتحادیۀ اروپا مصمم است به این توافقنامه پایبند بماند. ما به کمک سایر جامعۀ جهانی، هم‌چنان به این توافق پایبند باقی خواهیم ماند.» (منبع: خبرگزاری رویترز 8 می 2018م)

جان اف لودریان وزیرخارجۀ فرانسه نیز فوراً پس از تصمیم ترامپ چنین گفت: «مطمئناً توافق هسته‌ای هم‌چنان زنده است و قرار است وزرای خارجۀ انگلستان، فرانسه، آلمان و ایران در روز دو شنبه آینده(14 می 2018م)، به منظور بررسی تحولات اخیر، کنار هم جمع شوند. در این دیدار روی برنامۀ موشک‌های بالستیک ایران و سایر قضایاء بحث صورت خواهد گرفت. اما در عین حال لازم است توافقنامۀ هسته‌ای باقی بماند و تأکید می‌کنم که آژانس بین‌المللی نیروی هسته‌ای تأیید می‌کند که ایران به توافق هسته‌ای احترام گذاشته.» (منبع: شبکۀ الجزیره 9 می 2018م)

انگلستان، فرانسه و آلمان موقف یک پارچۀ خویش را در بیانیۀ مشترکی این چنین اعلان نمودند: «ما به تداوم اجرای توافق پایبند بوده و با تمام طرف‌های ذیدخل به منظور تداوم اوضاع این‌گونه کار خواهیم نمود تا منافع اقتصادی‌ای که از آدرس این توافقنامه نصیب مردم ایران می‌شود، هم‌چنان محفوظ بماند.» (منبع: شبکۀ الجزیره 9 می 2018م) جون سون در برابر پارلمان کشورش چنین گفت: «تصمیم واشنگتن مبنی بر خروج از برجام، به هیچ‌وجه موقف ما را تغییر نخواهد داد. ما قصد نداریم از این توافق کنار بکشیم. ایالات متحده را تشویق می‌کنم دست از هرکاری‌که باعث می‌شود سایر طرف‌ها را وادار کند که از این توافق کنار بکشند، بردارد، زیرا این توافق به نفع امنیت جمعی ماست.» (منبع: روزنامۀ گاردین 9 می 2018م) بناءً این موقف‌گیری‌ها نشان می‌دهد که اروپا امریکا را چلنج داده و قصد دارد استقامت نماید.

از جانب دیگر؛ شمار دیگری از اروپائیان در اظهارات خویش تا حدودی برگشت و نرمی نشان داده و بیم این دارند که شرکت‌های‌شان با مشکلاتی مواجه شوند، چنان‌چه نوربرت رویتگن رئیس سیاست‌های بین‌المللی حزب میرکل گفت: «به سختی می‌توان بدون امریکا به توافق هسته‌ای پایبند ماند، به ویژه با توجه به این‌که شرکت‌های اروپائی که تجارت با جانب ایران را ادامه می‌دهند، ممکن است در معرض تحریم‌های شدید امریکا قرار بگیرند، که به هیچ‌وجه نمی‌توان بهای آن را جبران نمود.» او هشدار داده می‌افزاید: «با این حساب، شرکت‌هایی‌که بیشتر تحت تأثیر قرار می‌گیرند، به گمان اغلب خیلی زود از سرمایه‌گذاری صرف نظر نمایند و یا سرمایه‌های‌شان را به صورت کامل از این کشور بیرون بکشند.» (منبع: دیر شبیگل آلمان 9 می 2018م)

لودریان وزیرخارجۀ فرانسه نیز به تاریخ 9 می 2018م در شبکۀ "آر تی ال" گفت: «ایران موافقت نموده بود که در عوض اعمال تحریم‌ها علیه فعالیت‌های هسته‌ای آن، منافع اقتصادی را به دست آورد و اروپائیان تلاش خواهند نمود این منافع را حفظ نمایند. قرار است مسئولین در جریان روزهای آینده با شرکت‌های فرانسوی فعال در ایران دیدار نموده و در مورد چگونگی امکانات کمک به فعالیت‌های‌شان در ایران بحث و گفتگو نمایند تا بتوانند در حد ممکن از اقدامات امریکا حمایت نمایند.» به این ترتیب، اروپائیان در خصوص سرنوشت درامدهای اقتصادی خویش اظهار نگرانی کردند.

ب) موقف ایران در قبال خروج امریکا از برجام تا حدی نسبتاً آرام به نظر می‌رسد، در عین حالف ایرانی‌ها سعی دارند به اروپا روی نیاورند، چنان‌چه حسن روحانی رئیس جمهور ایران، این تصمیم ترامپ را "جنگ روانی و فشار اقتصادی" خواند. وی گفت: «ما هرگز به ترامپ اجازه نخواهیم داد که در جنگ روانی و فشار اقتصادی‌اش بالای مردم ایران پیروز شود.» وی افزود: «شرط بقای ایران در برجام بدون حضور امریکا این است که ایران در خلال چند هفتۀ آینده مطمئن شود که امتیازات توافق را به صورت کامل و با ضمانت سایر طرف‌ها به دست می‌آورد. چند هفتۀ دیگر قبل از تطبیق این تصمیم منتظر خواهیم نشست، با دوستان و هم‌پیمانان مان و با سایر طرف‌های دخیل در توافق هسته‌ای در این زمینه گفتگو خواهیم نمود. تمام بحث بر سر این است که آیا منافع ما تأمین خواهد شد یا خیر، اگر تأمین شود، به توافق پایبند خواهیم ماند، اما در صورتی‌که این توافق تنها یک ورق کاغذ بوده و منافع مردم ایران را تأمین نمی‌کند، در چنین صورتی راه ما روشن خواهد بود.» (منبع: تلویزیون رسمی ایران 9 می 2018م)

علی لاریجانی رئیس پارلمان ایران نیز گفت: «اروپا قبلاً به فشارهای امریکا تن داده بود و این کار باعث شد تا بسیاری از شرکت‌های آنان بر اساس تحریم‌های قبلی جهانی در سال‌های 2012 و 2015م، از ایران بیرون بروند. نمی‌توان به اظهارات‌شان در مورد پایبندی به توافق هسته‌ای زیاد اعتماد نمود، اما بهتر است چند هفته‌ای منتظر مانده و آنان را امتحان کنیم تا برای جهان روشن شود که ایران تمام راه‌های دستیابی به راه‌حل سیاسی و صلح‌آمیز را امتحان نمود.» (منبع: دویچ ویله 9 می 2018م) بناءً ایران به موقف‌گیری‌های اروپائیان و ثبات‌شان اعتماد ندارد و از نگران منافع خود می‌باشد و در صورت اعمال تحریم‌ها با خسارت‌هایی مواجه خواهد گردید.

ج) اما روسیه تلاش نکرد موقف مخالف‌اش را با ترامپ با موقف‌گیری‌های اروپا هماهنگ نماید، بلکه موقف‌اش را به گونۀ جدا و مستقل اعلان نمود. چنان‌چه لاوروف وزیرخارجۀ روسیه در سخنانی گفت: «روسیه در مورد این تصمیم ترامپ به شدت اظهار ناامیدی می‌کند، هیچ توجیهی برای لغو این توافق هسته‌ای، که مؤثریت آن به خوبی روشن بود، وجود ندارد و نمی‌توان هیچ توجهی برای آن پیدا نمود. روسیه آماده است همکاری‌هایش را با سایر طرف‌های دخیل در توافقنامه ادامه دهد و گسترش روابط‌اش را با ایران نیز ادامه خواهد داد.» (منبع: شبکۀ الجزیره 9 می 2018م)

روس‌ها با شرمنده‌گی در خصوص همکاری با سایر طرف‌ها، یعنی اروپا صحبت می‌کند و با آنان ارتباط برقرار ننمود، چنان‌چه اروپائیان تصمیم گرفتند تا بدون حضور روس‌ها با ایران دیدار و گفتگو نمایند. پس موقف روس‌ها در وضعیتی نامتوازن قرار دارد؛ نه می‌توانند در این خصوص در کنار امریکا قرار گیرند، زیرا این کار با منافع و با سیاست‌های‌شان در قبال ایران در تناقض قرار دارد و نه می‌توانند در کنار اروپائیانی قرار گیرند که سعی دارند روابط با روسیه را متشنج نمایند تا مبادا امریکا از آن علیه اروپا و منزوی نمودن آن استفاده نماید. روسیه چین موقف‌اش را از زبان نمایندۀ ویژه‌اش در خاورمیانه، این چنین ابراز نمود: «تمام طرف‌های سهیم در توافق هسته‌ای با ایران باید به آن پایبند بوده و اختلافات‎شان را با گفتگو و مذاکرات حل و فصل نمایند. کشور ما آماده است با تمام کشورهای امضاء کنندۀ این توافق همکاری نماید.» (منبع: شینخوا 9 می 2018م)

بنابر این، دیده می‌شود که چین با این اظهارات نرم‌اش، از دولت‌های اروپائی که با خروج از توافق مخالفت نمودند، طرفداری نکرد، بلکه موقف امریکا و اروپا را در یک سطح ارزیابی نمود. به دلیل ضعفی‌که چین در موقف‌گیری‌های بین‌المللی‌اش در قبال امریکا دارد، زیاد نمی‌شود روی آن حساب نمود، زیرا چینی‌ها در روابط‌شان با امریکا، تنها به تجارت می‌اندیشند و بس.

خلاصه این‌که هدف ترامپ از اعلان خروج از توافق هسته‌ای، این نبود که توافق هسته‌ای بیشتر به نفع ایران بوده و برای آن یک پیروزی تلقی می‌گردد و نه هم بالابردن شأن و شوکت ایران، بلکه واقعیت این توافق، که در زمان اوباما امضاء گردید، طوری است که به صراحت بیانگر ذلت و کوتاه آمدن خجالت‌آور ایران از برنامۀ هسته‌ای آن می‌باشد و دلیل این‌که ترامپ اینک اعلان نمود که از آن کنار می‌رود، این است که منافع امریکا در حال حاضر تقاضا می‌کند که کنار بکشد، به دلیل عوامل سه گانه‌ای که در فوق تذکر داده شد.

الف) دیگر نیازی به نقشی‌که ایران، به ویژه در سال 2015م بازی می‌نمود، وجود ندارد.

ب) برجسته نمودن دشمنی امریکا با ایران، به ویژه در برابر سعودی و امثال آن تا این دشمنی با ایران، جای دشمنی با دولت یهود را پر کند.

ج) ادب نمودن اروپا، به ویژه از لحاظ تجارتی، زیرا اروپا با استفاده از این توافق، روابط تجارتی‌اش را با امریکا کاهش داده و در عوض این روابط را با ایران گسترش داده است.

شکی نیست که امریکا و غربیان کافر و مشرک، بسان گذشته‌گان‌شان، هیچ اهمیتی به عهد و پیمان خویش نداده و به وعده‌های‌شان پایبند نمی‌مانند، بلکه عهد و پیمان‌های‌شان را هربار نقض کرده و هیچ پروائی ندارند. آنان کجا و ارزش‌های بلند اسلام و احکام آن کجا، که وفا به عهد و پیمان را واجب قرار داده؟ الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾

[مائده: 1]

ترجمه: اى كسانى‌كه ايمان آورده‏ايد، به قراردادهاى خود وفا كنيد!

جهان امروز سخت در آتش فساد، ظلم و بیداد کفار، که شامل انسان‌ها، حیوانات و حتی نباتات می‌شود، می‌سوزد و واقعاً که بشریت امروز سخت نیازمند دولت اسلام(خلافت اسلامی) راشده برمنهاج نبوت است، خلافتی‌که به عهد و پیمان‌هایش پایبند بوده و عدالت و امنیت را در میان مردم می‌گستراند.

پس ای مسلمانان! کمر همت بربسته و در راستای برپایی این نظام الهی سعی و تلاش نمائید، زیرا عزت، بزرگی و استواری شما در گرو چنین دولتی است و بس. رسول الله صلی الله علیه وسلم با عبارتی مختصر و مملو از حکمت، خلیفه را برای امت اسلامی به سان سپری می‌داند که از آن در برابر هرگونه بدی و ضعف و ذلت، نگهداری می‌کند. حضرت ابوهریره از پیامبر ﷺ چنین نقل می‌کند.

«إِنَّمَا الْإِمَامُ جُنَّةٌ يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ وَيُتَّقَى بِهِ»

(رواه مسلم)

ترجمه: امام سپری است که مسلمانان در پی او به مبارزه پرداخته و به او پناه میبرند».

27 شعبان 1439هـ.ق

13 می 2018م

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شیخ بزرگوار! من در یکی از شفاخانه‌های نسائی و ولادی داکتر هستم، بعضی اوقات جهت حفظ حیات جنین یا زندگی مادرش، عملیات  سیزارین صورت می‌گیرد. اینجا عده‌ای از خانم‌های حامله هستند که از اثر بعضی امراض  باردار شدن و زمان حامله‌گی، برای‌شان این عمل دشوار گردیده است؛ لذا در نهایتِ پریشانی به سر می‌برند، و این‌کار آن‌ها را وادار به عدم حمل و یا طلب 3 الی 4 سال فاصله میان ولادت‌ها نموده است و این حالت‌شان سبب شده است که آنان باید داروی ضدبارداری را استفاده نمایند. اما بعضی خانم‌هایی هستند که داروی ضدبارداری برای ایجاد فاصلۀ لازم میان ولادت‌ها را دریافت نمی‌نمایند و در فاصله‌های نزدیک باردار می‌شوند و این بارداری، حیات‌شان را تهدید نموده و بیشتر خواستار عمل سیزارین در زودهنگام می‌شوند.

بعضی خانم‌های دیگری هستند که نرمی استخوان(غضروف) در ستون فقرات دارند، و عده‌ای دیگرشان، خون‌ریزی شدید دارند، پس در این صورت به داکتر می‌گویند که لولۀ رحم را به طور دایم بسته نماید تا این‌که دیگر اطفال به دنیا نیاورند، و میان زنان طوری رائج شده است که به شفاخانه‌ها رفته و ادعای عدم توانایی بارداری را و این‌که نمی‌توانند از داروی ضدبارداری استفاده نمایند، نموده و درخواست می‌نمایند که لولۀ رحم‌شان را برای دائم بسته نماید؛ در حالی‌که بیشتر از 36 سال عمر ندارند و حتی بعضی آن‌ها 32 سال عمر دارند و به داکتر متخصص اصرار می‌ورزند که بر آن‌ها عملیات جراحی را برای بستن لولۀ رحم-به طور نهایی و دائمی- تطبیق نماید.

پرسش در اینجا اینست که حکم شرع در حق آن داکتری‌که حالت آن خانم را در مراحل بارداری‌اش بررسی و پیگیری می‌نماید و می‌بیند که حمل گرفتن برایش دشوار بوده و لازم است تا رحمش به طور دایم بسته گردد، چیست؟ و حکم شرع در مورد داکتری‌که بدون دقت و تحقیق خودش، تنها به کلام آن خانم اکتفاء می‌نماید، چیست؟ در صورتی‌که کلام آن خانم دقیق هم نباشد.

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

جلوگیری از بارداری موقت بنابر دلایلی‌که در مورد عزل وارد گردیده، جایز است؛ اما جلوگیری از بارداری به طور دایمی و نازا(عقیم) ساختن زن حرام است. پس در این صورت استعمال ادویه جاتی‌که به طور دایمی از بارداری  جلوگیری نموده و نسل را قطع می‌نماید، و هم‌چنان اجرای عملیات جراحی، که سبب جلوگیری دایمی بارداری  گردیده و نسل را قطع نماید، حرام بوده و اقدام به آن جایز نمی‌باشد؛ زیرا این عمل، مانند خصی ساختن بوده و همان حکم را به خود می‌گیرد؛ زیرا موارد فوق، نسل را قطع می‌نماید، چنان‌چه خصی ساختن نسل را قطع می‌نماید، در حالی‌که نهی واضح در مورد خصی نمودن وارد گردیده است. از حضرت سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه روایت است که گفت:

«رَدَّ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم على عُثمانَ بنِ مظعونَ التَّبَتُّلَ، ولو أذنَ له لاخْتَصَيْنا»

(متفق عليه)

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم برای عثمان بن مظعون اجازۀ گوشه‌نشینی(ترک ازدواج) را ندادند، اگر برای او اجازه می‌دادند، ما خود را خصی می‌ساختیم.

عثمان بن مظعون نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: یا رسول الله صلی الله علیه وسلم! من مرد مجرد(بی‌زن) هستم و این حالت برایم سخت تمام می‌شود؛ پس برایم اجازۀ خصی نمودن را بدهید. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: نه، اجازه نمی‌دهم؛ اما برتو روزه گرفتن را توصیه می‌نمایم. در لفظ حدیث دیگر چنین وارد گردیده: یا رسول الله صلی الله علیه وسلم! آیا برایم اجازۀ خصی نمودن را می‌‌دهید؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: الله متعال برای ما در عوض رهبانیت، دین صحیح و آسان را بخشیده است. از حضرت انس رضی الله عنه روایت شده که گفت:

«كانَ النبيُّ صلى الله عليه وسلم يَأْمُرنا بالباءَةِ، ويَنْهى عنِ التَّبَتُّلِ نَهْيَاً شديداً، ويقولُ: تَزَوَّجوا الوَدودَ الوَلودَ فإني مُكاثِرٌ بِكُمُ الأُمَمَ يومَ القيامَةِ»

(اخرجه احمد)

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم همواره ما را به نکاح کردن امر می‌نمود و از ترک ازدواج شدیداً منع می‌کرد و می‌گفت: زن‌های دوست داشتنی و مورد علاقه و زاینده را به نکاح بگیرید؛ زیرا من به کثرت شما بر امتان دیگر افتخار می‌نمایم.

بناءً قطع نسل دایمی در تناقض با آن‌چه شرع تعیین نموده، که عبارت از اثبات نسل و تولد اولاد خوبی‌که اصل در ازدواج است، می‌باشد، چنان‌چه الله سبحانه وتعالی منت‌گونه برای مردم چنین اظهار می‌نماید:

﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَنِينَ وَحَفَدَةً﴾

[نحل: 72]

ترجمه: الله(متعال) از جنس خودتان همسرانی برای شما ساخت(تا در كنار آنان بياسائيد)، و از همسران‌تان پسران و نوادگانی به شما داد(تا بدانان دل‌خوش كنيد).

بنابر این، عملیات عقیم‌سازی زنان به صورت دایمی برای مرد و زن حرام می‌باشد. اما در صورتی‌که زن حامله شود و داکتران ماهر و با امن(دین‌دار) چنین نظر داشته باشند که بودن طفل در شکم مادر زندگی مادر و خود طفل را تهدید می‌نماید، در چنین حالتی جهت نجات مادر، سقط جنین(برداشتن نطفه) مباح می‌باشد، و بدست آوردن زندگی چیزیست که اسلام آن را می‌خواهد.

اما سخن زن مبنی بر این‌که او مریض است و از  باردار شدن بر زندگی خود می‌ترسد، این سخن دور از حقیقت است؛ زیرا بسیار زنانی مشاهده گردیده‌اند؛ در حالی‌که مریض بوده‌اند، حمل گرفته و بارداریی‌شان را ادامه داده تا این‌که اولاد کامل، صحیح و سالم به دنیا آورده اند و الله متعال برای‌شان صحت و عافیت نصیب نموده است. با وصف این همه، چنان‌چه قبلاً ذکر نمودیم، زن حامله اگر دوام بارداری سبب تهدید حیات خودش و طفلش گردد، بنابر مشوره و نظر داکتران متخصص، امین و دیندار، در این صورت سقط جنین جایز می‌باشد.

بنابر دلایل فوق، عقیم‌سازی زنان حرام است؛ اما تداوی زن در جریان حاملگی و هم‌چنان محافظت از زندگی او در جریان بارداری، امری لازم و ضروری است؛ ولیکن وقتی‌که آن بارداری سبب تهدید حیات خودش و طفل بوده باشد، بنابر مشورۀ داکتران متخصص و امین، سقط جنین جایز است؛ اما اگر بنابر خواهش و در خواست زن، تداوی و معالجه سبب جلوگیری بارداری به طور دایم گردد، این عمل نیز حرام است. برای داکتران لازم است که در این‌کار از دقت کار بگیرند و سهل‌انگاری نکنند، و حتی‌الوسع تلاش جدی در تشخیص بارداری و مرض به خرچ دهند؛ زیرا آن امانت است و هم‌چنان بر داکتران لازم است که احساس مسئولیت نموده و آخرت خویش را به متاع ناچیز دنیا نفروشند، چنان‌چه الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ﴾

[توبه: 38]

ترجمه: متاع(تمام اسباب) زندگی دنیا در مقابل آخرت چیزی اندکی بیش نیست.

و در خاتمه من تمام شوهران و خانم‌ها را بر این توصیه می‌نمایم که در تکثیر نسل کوشا باشند و تربیت صالح آن‌ها را برخود لازم گیرند؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم به کثرت آن‌ها در روز قیامت افتخار می‌نماید. امام بیهقی در سنن کبری از ابو امامه رضی الله عنه روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«تَزَوَّجُوا فَإِنِّي مُكَاثِرٌ بِكُمُ الْأُمَمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ...»

ترجمه: ازدواج نمایید؛ زیرا من به کثرت شما در روز قیامت بر امتان دیگر افتخار می‌نمایم.

و هم چنان، حاکم در مستدرک به شرط صحیحین از معقل بن یسار رضی الله عنه، بزار در مسندش از انس رضی الله عنه و کسانی دیگر نیز چنین روایت نموده‌اند. الله سبحانه وتعالی برای مردان و زنان مؤمن دوستی خود را نصیب گرداند.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شیخ بزرگوار! من در یکی از شفاخانه‌های نسائی و ولادی داکتر هستم، بعضی اوقات جهت حفظ حیات جنین یا زندگی مادرش، عملیات  سیزارین صورت می‌گیرد. اینجا عده‌ای از خانم‌های حامله هستند که از اثر بعضی امراض  باردار شدن و زمان حامله‌گی، برای‌شان این عمل دشوار گردیده است؛ لذا در نهایتِ پریشانی به سر می‌برند، و این‌کار آن‌ها را وادار به عدم حمل و یا طلب 3 الی 4 سال فاصله میان ولادت‌ها نموده است و این حالت‌شان سبب شده است که آنان باید داروی ضدبارداری را استفاده نمایند. اما بعضی خانم‌هایی هستند که داروی ضدبارداری برای ایجاد فاصلۀ لازم میان ولادت‌ها را دریافت نمی‌نمایند و در فاصله‌های نزدیک باردار می‌شوند و این بارداری، حیات‌شان را تهدید نموده و بیشتر خواستار عمل سیزارین در زودهنگام می‌شوند.

بعضی خانم‌های دیگری هستند که نرمی استخوان(غضروف) در ستون فقرات دارند، و عده‌ای دیگرشان، خون‌ریزی شدید دارند، پس در این صورت به داکتر می‌گویند که لولۀ رحم را به طور دایم بسته نماید تا این‌که دیگر اطفال به دنیا نیاورند، و میان زنان طوری رائج شده است که به شفاخانه‌ها رفته و ادعای عدم توانایی بارداری را و این‌که نمی‌توانند از داروی ضدبارداری استفاده نمایند، نموده و درخواست می‌نمایند که لولۀ رحم‌شان را برای دائم بسته نماید؛ در حالی‌که بیشتر از 36 سال عمر ندارند و حتی بعضی آن‌ها 32 سال عمر دارند و به داکتر متخصص اصرار می‌ورزند که بر آن‌ها عملیات جراحی را برای بستن لولۀ رحم-به طور نهایی و دائمی- تطبیق نماید.

پرسش در اینجا اینست که حکم شرع در حق آن داکتری‌که حالت آن خانم را در مراحل بارداری‌اش بررسی و پیگیری می‌نماید و می‌بیند که حمل گرفتن برایش دشوار بوده و لازم است تا رحمش به طور دایم بسته گردد، چیست؟ و حکم شرع در مورد داکتری‌که بدون دقت و تحقیق خودش، تنها به کلام آن خانم اکتفاء می‌نماید، چیست؟ در صورتی‌که کلام آن خانم دقیق هم نباشد.

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

جلوگیری از بارداری موقت بنابر دلایلی‌که در مورد عزل وارد گردیده، جایز است؛ اما جلوگیری از بارداری به طور دایمی و نازا(عقیم) ساختن زن حرام است. پس در این صورت استعمال ادویه جاتی‌که به طور دایمی از بارداری  جلوگیری نموده و نسل را قطع می‌نماید، و هم‌چنان اجرای عملیات جراحی، که سبب جلوگیری دایمی بارداری  گردیده و نسل را قطع نماید، حرام بوده و اقدام به آن جایز نمی‌باشد؛ زیرا این عمل، مانند خصی ساختن بوده و همان حکم را به خود می‌گیرد؛ زیرا موارد فوق، نسل را قطع می‌نماید، چنان‌چه خصی ساختن نسل را قطع می‌نماید، در حالی‌که نهی واضح در مورد خصی نمودن وارد گردیده است. از حضرت سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه روایت است که گفت:

«رَدَّ رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم على عُثمانَ بنِ مظعونَ التَّبَتُّلَ، ولو أذنَ له لاخْتَصَيْنا»

(متفق عليه)

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم برای عثمان بن مظعون اجازۀ گوشه‌نشینی(ترک ازدواج) را ندادند، اگر برای او اجازه می‌دادند، ما خود را خصی می‌ساختیم.

عثمان بن مظعون نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: یا رسول الله صلی الله علیه وسلم! من مرد مجرد(بی‌زن) هستم و این حالت برایم سخت تمام می‌شود؛ پس برایم اجازۀ خصی نمودن را بدهید. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: نه، اجازه نمی‌دهم؛ اما برتو روزه گرفتن را توصیه می‌نمایم. در لفظ حدیث دیگر چنین وارد گردیده: یا رسول الله صلی الله علیه وسلم! آیا برایم اجازۀ خصی نمودن را می‌‌دهید؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: الله متعال برای ما در عوض رهبانیت، دین صحیح و آسان را بخشیده است. از حضرت انس رضی الله عنه روایت شده که گفت:

«كانَ النبيُّ صلى الله عليه وسلم يَأْمُرنا بالباءَةِ، ويَنْهى عنِ التَّبَتُّلِ نَهْيَاً شديداً، ويقولُ: تَزَوَّجوا الوَدودَ الوَلودَ فإني مُكاثِرٌ بِكُمُ الأُمَمَ يومَ القيامَةِ»

(اخرجه احمد)

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم همواره ما را به نکاح کردن امر می‌نمود و از ترک ازدواج شدیداً منع می‌کرد و می‌گفت: زن‌های دوست داشتنی و مورد علاقه و زاینده را به نکاح بگیرید؛ زیرا من به کثرت شما بر امتان دیگر افتخار می‌نمایم.

بناءً قطع نسل دایمی در تناقض با آن‌چه شرع تعیین نموده، که عبارت از اثبات نسل و تولد اولاد خوبی‌که اصل در ازدواج است، می‌باشد، چنان‌چه الله سبحانه وتعالی منت‌گونه برای مردم چنین اظهار می‌نماید:

﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَنِينَ وَحَفَدَةً﴾

[نحل: 72]

ترجمه: الله(متعال) از جنس خودتان همسرانی برای شما ساخت(تا در كنار آنان بياسائيد)، و از همسران‌تان پسران و نوادگانی به شما داد(تا بدانان دل‌خوش كنيد).

بنابر این، عملیات عقیم‌سازی زنان به صورت دایمی برای مرد و زن حرام می‌باشد. اما در صورتی‌که زن حامله شود و داکتران ماهر و با امن(دین‌دار) چنین نظر داشته باشند که بودن طفل در شکم مادر زندگی مادر و خود طفل را تهدید می‌نماید، در چنین حالتی جهت نجات مادر، سقط جنین(برداشتن نطفه) مباح می‌باشد، و بدست آوردن زندگی چیزیست که اسلام آن را می‌خواهد.

اما سخن زن مبنی بر این‌که او مریض است و از  باردار شدن بر زندگی خود می‌ترسد، این سخن دور از حقیقت است؛ زیرا بسیار زنانی مشاهده گردیده‌اند؛ در حالی‌که مریض بوده‌اند، حمل گرفته و بارداریی‌شان را ادامه داده تا این‌که اولاد کامل، صحیح و سالم به دنیا آورده اند و الله متعال برای‌شان صحت و عافیت نصیب نموده است. با وصف این همه، چنان‌چه قبلاً ذکر نمودیم، زن حامله اگر دوام بارداری سبب تهدید حیات خودش و طفلش گردد، بنابر مشوره و نظر داکتران متخصص، امین و دیندار، در این صورت سقط جنین جایز می‌باشد.

بنابر دلایل فوق، عقیم‌سازی زنان حرام است؛ اما تداوی زن در جریان حاملگی و هم‌چنان محافظت از زندگی او در جریان بارداری، امری لازم و ضروری است؛ ولیکن وقتی‌که آن بارداری سبب تهدید حیات خودش و طفل بوده باشد، بنابر مشورۀ داکتران متخصص و امین، سقط جنین جایز است؛ اما اگر بنابر خواهش و در خواست زن، تداوی و معالجه سبب جلوگیری بارداری به طور دایم گردد، این عمل نیز حرام است. برای داکتران لازم است که در این‌کار از دقت کار بگیرند و سهل‌انگاری نکنند، و حتی‌الوسع تلاش جدی در تشخیص بارداری و مرض به خرچ دهند؛ زیرا آن امانت است و هم‌چنان بر داکتران لازم است که احساس مسئولیت نموده و آخرت خویش را به متاع ناچیز دنیا نفروشند، چنان‌چه الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ﴾

[توبه: 38]

ترجمه: متاع(تمام اسباب) زندگی دنیا در مقابل آخرت چیزی اندکی بیش نیست.

و در خاتمه من تمام شوهران و خانم‌ها را بر این توصیه می‌نمایم که در تکثیر نسل کوشا باشند و تربیت صالح آن‌ها را برخود لازم گیرند؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم به کثرت آن‌ها در روز قیامت افتخار می‌نماید. امام بیهقی در سنن کبری از ابو امامه رضی الله عنه روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«تَزَوَّجُوا فَإِنِّي مُكَاثِرٌ بِكُمُ الْأُمَمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ...»

ترجمه: ازدواج نمایید؛ زیرا من به کثرت شما در روز قیامت بر امتان دیگر افتخار می‌نمایم.

و هم چنان، حاکم در مستدرک به شرط صحیحین از معقل بن یسار رضی الله عنه، بزار در مسندش از انس رضی الله عنه و کسانی دیگر نیز چنین روایت نموده‌اند. الله سبحانه وتعالی برای مردان و زنان مؤمن دوستی خود را نصیب گرداند.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابورشته

23رجب 1435هـ.ق

22 می 2014م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی، روز دوشنبه  9 اپریل 2018م وارد فرانسه شده و دو روز در آنجا اقامت نمود. وی پیش از سفر به فرانسه به تاریخ 10 مارچ 2018م به انگلیس سفر نموده بود که سه روز را دربر گرفت، سپس به تاریخ 20 مارچ 2018م به امریکا سفر نمود و تا 8 اپریل 2018م، یعنی به مدت 18 روز در آنجا به سر برد. در این سفرها از محمد بن سلمان به گونۀ سران دولت‌ها استقبال به عمل آمد. پرسش اینست که پشت پردۀ این سفرها از چه قرار است؟ مسئله دیگری‌که در خصوص این سفرها پرسش برانگیز است، اینست که بن سلمان به کشورهایی سفر نمود که هرکدام منافع مختلفی دارند؛ وجه مشترک این سفرها چه چیزی می‌تواند باشد؟

پاسخ:

هدف اصلی سفر به امریکا بود، اما سفر به انگلیس، سفری به هدف دلجویی از حکومت‌مداران این کشور بود، زیرا بن سلمان پس از به قدرت رسیدن‌اش، گام‌های مؤثری علیه مزدوران انگلیس در سعودی برداشت که طبیعتاً انگلیس‌ها از آن دلخور شدند، و اما سفرش به فرانسه، سفری حاشیه‌ای و به هدف مشهور نمودن چهرۀ محمد بن سلمان در سطح جهانی بود، تا طوری وانمود شود که او به دولت‌های بزرگ جهان، به شمول امریکا و اروپا سفر می‌کند. جزئیات بیشتر قرار ذیل است:

اول) سفر محمد بن سلمان به انگلیس: سفر بن سلمان به انگلیس از 7 مارچ 2018م شروع و برای سه روز، یعنی تا 10 مارچ 2018م ادامه داشت. چنان‌که در اول گفتیم؛ این سفر به هدف دلجویی از انگلیسی‌ها بود، زیرا محمد بن سلمان می‌داند که انگلیس‌ها در میان خانوادۀ حاکم در سعودی نفوذ و ریشه‌های عمیق دارد و می‌تواند برای بن سلمان دردسرساز باشد. به همین دلیل بود که به انگلیس سفر نمود تا با پیشکش نمودن برخی امتیازهای اقتصادی، که مقدارش محدود بود و نه بیش از حد، فضای تنش میان انگلیس و سعودی را تا حدی کاهش دهد.

محتوای بیانیۀ پایانی این سفر به خوبی نشان می‌دهد که بیشتر به سفرهای عادی شباهت دارد تا یک سفر مهم؛ چنان‌چه توافقات صورت گرفته، کاملاً معمولی و سخنان گفته شده عام و نامحدود بود. به جز برخی امتیازات اقتصادی که به هدف فریب داده شد. به طور مثال: بیانیۀ پایانی، موارد زیر را در بر می‌گیرد:

الف) بعضی امورعام و معمولی، که در بیانیه‌های پایانی از آن یاد می‌شود: کشور شاهی انگلیس تأکید می‌کند که از چشم‌انداز 2030 عربستان سعودی و برنامه‌های اصلاح اقتصادی و اجتماعی عربستان سعودی، که به هدف متنوع نمودن منابع اقتصادی این کشور راه‌اندازی نموده، پشتیبانی می‌نماید. شاهزاده محمد بن سلمان و تریزامی نخست وزیر انگلیس، روز چهارشنبه شورای سالانۀ مشترک استراتیژیک را راه‌اندازی نمودند و قرار است این شوری، وسیلۀ اساسی گفتگوهای منسجم میان دوطرف بر سر عرصه‌های مختلف روابط دوجانبه باشد. کشور شاهی عربستان سعودی از تجارب انگلیس در عرصه‌های مختلف تعلیم و تربیه، به شمول کودکستان‌ها، مکاتب ابتدائی، متوسطه و لیسه و حتی تحصیلات عالی و مهارت‌های آن در تمرینات فنی تعریف و توصیف نموده و از آن استفاده خواهد نمود. عربستان سعودی از تجارب فراوان انگلیس در عرصۀ بهداشت به خوبی آگاهی دارد.

انگلیس  از پیوند دادن موفقانۀ شرکت ارامکوی سعودی به صفت بخشی از نقشۀ عربستان سعودی در راستای اصلاحات اقتصادی به خوبی یاد نمود. عربستان سعودی به جایگاه لندن به عنوان مرکز اساسی و جهانی اقتصادی اعتراف نمود. مجموعۀ بازارهای پولی لندن با بازار پول عربستان سعودی به توافق رسیدند که روی برنامۀ تدابیر ساخت توانایی‌ها و تمرینات لازم جهت همکاری‌های مشترک در رشد بازارهای پولی، فعالیت مشترک داشته باشند. عربستان سعودی و انگلیس هردو طرف روی اهمیت روابط دفاعی و امنیتی مشترک و نقش آن در ایجاد امنیت ملی مشترک و صلح منطقه‌ای، تأکید نمودند. دوطرف اعلان نمودند که قصد دارند، روی تلاش‌ها در جهت مبارزه با ترورزم و بنیادگرایی از طریق تبادل معلومات استخباراتی و شناخت راه‌هایی‌که تروریستان و بنیادگراها برای تأثیرگذاری روی طبقات ضعیف از آن استفاده می‌کنند، تمرکز بیشتر نمایند. دو دولت شماری از تفاهمنامه‌هایی را امضاء نمودند که به منظور استحکام همکاری‌های مشترک میان دوکشور آماده شده بود. هم‌چنین، تفاهمنامه‌ای به امضاء رسید که در آن از تمایل دوطرف به کامل نمودن گفتگوها به منظور دستیابی به توافقی جهت دستیابی عربستان سعودی به 48 فروند طیارۀ اضافی از نوع تایفون، یادآوری شده بود. دوطرف روی ضرورت پایبندی ایران به اساسات حسن همجواری و عدم مداخله در امور داخلی کشورها، تأکید نمودند.

ب) برخی امور سیاسی و امنیتی، که عام بوده و از آن در حل مفصل قضایاء به گونۀ مشخص یاد نمی‌شود: دوکشور روی اهمیت دستیابی به راه‌حل سیاسی بحران یمن تأکید نموده و یادآور شدند که این بحران باید بر اساس پیشگامی شورای همکاری خلیج و چگونگی اجرای آن، نتایج گفتگوهای ملی یمن و فیصلۀ شماره 2216 شورای امنیت، که راه را به سوی حل سیاسی این بحران و تأمین امنیت در این کشور و حفظ خاک آن باز می‌کند، حل و فصل گردد.  دوطرف اظهار نمودند که از مارتن گریفیت، نمایندۀ ویژۀ سازمان ملل برای یمن، که اخیراً گماشته شده است، پشتیبانی می‌نمایند. آنان روی اهمیت همکاری جامعۀ جهانی برای اعمال فشار بالای ملیشه‌های حوثی-تا اجازه دهند کمک‌های انسان‌دوستانه وارد مناطق متضرر شود- به توافق رسیدند. انگلیس از پایبندی مستمر عربستان سعودی به انجام عملیات نظامی پیمان با در نظرداشت قانون بین‌المللی حقوق‌بشر، استقبال نمود. دوکشور مجدداً تأکید نمودند که به مسئلۀ منحل نمودن دو دولت بر اساس پیشنهاد صلح کشورهای عرب و فیصله‌های سازمان ملل در این خصوص، پایبند می‌باشند.

ج) برخی امور اقتصادی، که به هدف دلجویی از انگلیس مطرح گردید: عربستان سعودی و انگلیس به مشارکت درازمدت به منظور تحقق چشم‌انداز 2030 هم‌چنان پایبند باقی خواهند ماند، که این مشارکت شامل عرصه‌های مختلف می‌شود، به شمول: گسترش فرصت‌ها و سرمایه‌گذاری‌های مشترک با انگلیس از طریق صندوق سرمایه‌گذاری‌های عام و تجارت مشترک میان دوکشور. انتظار می‌رود، ارزش این فرصت‌های یادشده در ده‌سال آینده مجموعاً به 100 ملیارد دالر برسد. صندوق سرمایه‌گذاری های عام، از میان فرصت‌های یاد شده، به رسانیدن میزان سرمایه‌گذاری‌های مستقیم تا سقف 30 میلیارد دالر سعی و تلاش خواهد نمود. عربستان سعودی و انگلیس از شمار زیادی از معاملات اساسی تجاری، که در این سفر روی آن توافق صورت گرفت، استقبال نموده و گفته شده، انتظار می‌رود این معاملات از مرز 2 میلیون دالر بگذرد، که فرصت‌های شغلی فراوان و شگوفایی زیادی را در دوکشور ایجاد خواهد نمود.

از موارد فوق‌الذکر به خوبی برمی‌آید که هدف از این سفر، چیزی فراتر از دلجویی از انگلیس و آرام نمودن تنش نبود؛ چنان‌چه بیشترین موارد آن را سخنان عام و نامحدود تشکیل می‌داد، به جز برخی وعده‌های اقتصادی، که چندان چشم‌گیر هم نبود و مؤثریت چندانی هم ندارد.

دوم) سفر محمد بن سلمان به امریکا: اگر سفر بن سلمان به امریکا به دقت ارزیابی گردد، دیده خواهد شد که امریکا تلاش می‌کند تا بن سلمان را به گونۀ مستقیم زیر نظر گرفته و از وی بندۀ فرمانبرداری بسازد؛ چنان‌چه رودررو به وی اهانت می‌کند، اما واکنش او فقط یک لبخند است و از وی باج گیری می‌کند و او فوراً تسلیم می‌شود. جزئیات بیشتر قرار ذیل است:

الف) به مجرد این‌که سلمان، پس از وفات برادرش عبدالله به تاریخ 23 جنوری 2015م، قدرت را در دست گرفت، شروع به اقدامات سریع جهت استحکام بخشیدن به قدرت خود و کسانی‌که پس از وی به قدرت خواهند رسید، نمود. چنان‌چه برادرش مقرن بن عبدالعزیز را که انگلیس بالای او حساب می‌نمود، از مقام ولیعهد برکنار نمود و فرزندش محمد را به صفت ولی ولیعهد تعیین نمود. سلمان به فرزندش محمد صلاحیت‌های زیادی داد تا در راستای استحکام بخشیدن به قدرت وی تلاش نماید. محمد بن سلمان بسیاری از افراد رقیب خانوادۀ آل سعود را که وابسته به انگلیس بودند، از پست‌های دولتی برکنار و دور نمود و دوستی‌اش را با امریکا با شدت تمام برجسته نمود.

مرحلۀ دوم کار این بود که امریکایی‌ها می‌خواهند خودشان را از میزان اخلاص بن سلمان به امریکا و میزان توانایی‌های وی مطمئن نموده و با شخصیت او آشنایی بیشتر پیدا کنند. به همین دلیل بود که بن سلمان به تاریخ 15 مارچ 2017م و درست پس از به معرفی رسمی ترامپ به صفت رئیس جمهور امریکا، به واشنگتن سفر نمود. ترامپ در این سفر از بن سلمان به بلندترین سطح و با شکوه‌ترین حد ممکن در قصر سفید استقبال به عمل آورد؛ چنان‌چه معاونش بنس و مشاور امنیت ملی امریکا را برای استقبال از وی به قصر سفید فراخواند تا به بن سلمان شأن و شوکت داده و سفرش را با اهمیت جلوه دهد.

گام بعدی در جهت استحکام بخشیدن به قدرت بن سلمان به تاریخ 4 نومبر2017م و با کوتاه نمودن پروبال مزدوران انگلیس و وادار نمودن‌شان به تن دادن در برابر بن سلمان، برداشته شد. در این گام، وابسته‌گان انگلیس در سعودی مورد اهانت و باج‌گیری قرار گرفته و حساب‌های بانکی‌شان مصادره گردید و صدها تن از آنان به شمول شاهزاده‌گان، وزراء، مسئولین و تجار، زیر نام مبارزه با فساد، بازداشت شده و اعلان شد که محمد بن سلمان توانسته 100 میلیارد دالر را از این افراد پس بگیرد. اینک نوبت گام ماقبل اخیر فرا رسیده که بن سلمان با دومین سفرش به واشنگتن، آن را برداشته تا غلامی و وابسته‌گی‌اش را به امریکا تا آخرین حد ممکن استحکام بخشیده و آماده‌گی‌ها را به جانب گام اخیر انجام دهد-که همانا تعیین‌اش به صفت شاه در آینده‌ای نه چندان دور است. به این منظور بن سلمان شروع به سفرهای خارجی نمود و در این سفرها از وی به سان شاه برحال استقبال صورت گرفت، چنان‌چه در سفری‌که به تاریخ 4 مارچ 2018م به مصر و سفری‌که به تاریخ 7 مارچ 2018م به انگلیس داشت و توسط ملکه الیزابت مورد استقبال قرار گرفت؛ سپس سفر اخیر به امریکا و استقبال گرمی‌که از وی در آنجا صورت گرفت، به خوبی بیانگر این ادعاست. این مسئله در حدی واقعی است که حتی ترامپ به صراحت خطاب به بن سلمان گفت: «از زمان سفر اخیرت به قصر سفید، امور جالبی رخ داد؛ قبلاً ولیعهد بودی و اینک چیزی فراتر از یک ولیعهد استی.» (منبع: خبرگزاری اسپوتنیک روسیه، 21 مارچ2018م)

ب) به این ترتیب، به مجرد این‌که بن سلمان پایش را به تاریخ 20 مارچ 2018م در واشنگتن گذاشت، فوراً با ترامپ رئیس جمهور امریکا دیدار نمود، و ترامپ در این دیدار گفت: «بسیار خرسندم که از ولیعهد سعودی استقبال به عمل می‌آوریم؛ ما دوستی قوی و روابط بسیار مستحکم داریم. من در ماه می گذشته در سفری‌که به سعودی داشتم، با شما دیدار نمودم، آنگاه که عربستان سعودی به ما وعدۀ 400 میلیارد دالری داد. به گمان اغلب، روابط مشترک ما از طریق سرمایه‌گذاری‌های بزرگ، مستحکم‌تر خواهد شد.» ترامپ در ادامه افزود: «عربستان سعودی کشوری بسیار ثروت‌مند است و امیدواریم به زودی بخشی از این ثروت را  در قالب فرصت‌های کاری و خریداری ابزارآلات، به امریکا بدهد.» بن سلمان در پاسخ چنین گفت: «پایه‌های دوستی میان دوکشور قوی است و روابط ما شامل عرصه‌های امنیتی و اقتصادی می‌شود. در حال حاضر روی نقشۀ 200 میلیارد دالری میان دوکشور کار می‌کنیم و ممکن است این مبلغ به 400 میلیارد دالر برسد.» (منبع: شبکۀ سی‌ان‌ان 20 مارچ 2018م)

به این ترتیب دیده می‌شود که امریکا از سعودی باج‌گیری نموده و سرمایه‌های مسلمانان را توسط این حکامی‌که در امانت خیانت نموده و در حق امت اسلامی جفا می‌کنند، به غارت می‌برد. آن‌چه برای ترامپ و امریکایی‌ها مهم است، اینست که دارایی‌های مسلمانان را با استفاده از آل سعود به غارت برده و ببلعند؛ آل سعودی‌که به صراحت با آنان اظهار دوستی و هم‌پیمانی می‌نمایند و از نفوذ آنان در خاورمیانه حمایت نموده، اقتصاد آنان را تمویل و هزینۀ دفاع از نفوذ آنان را در این منطقه-با کمال بی‌شرمی- پرداخت می‌نمایند.

ج) ترامپ در اقدامی اهانت آمیز تصاویری را از سلاح‌ها و مهماتی‌که قرار است، سعودی به زودی از امریکا خریداری نماید، روی سینۀ بن سلمان قرار داده و در حالی‌که کمره‌های فیلم‌برداری خبرنگاران از آنان فلم و تصویر می‌گرفتند، گفت: «پولی‌که شما در بدل این سلاح‌ها می‌پردازید، برای شما مانند پس ماندۀ غذای دسترخان است.» وی افزود: «این توافقات به زودی فرصت‌های کاری جدیدی را در امریکا فراهم خواهد نمود که انتظار می‌رود به 40 هزار فرصت کاری برسد.» (منبع: خبرگزاری اسپوتنیک روسیه 21 مارچ 2018م) همین مانده بود که ترامپ ریسمانی بر این تصاویر بسته و آن را از گردن بن سلمان آویزان نماید؛ انگار داشت با این کار به وی پیغام می‌داد که هزینۀ حمایت ما از تو، پول‌های هنگفت، زمینه‌سازی برای حضور بلاقیدوشرط ما در سعودی و اطاعت کامل از اوامر ما بدون اندک اعتراض است. ترامپ با این کارها و سخنان‌اش به صراحت به بن سلمان اهانت نمود، اما واکنش او لبخندهای احمقانه‌ای بود، که بی‌شرمانه در برابر کمره‌های فیلم‌برداری بر لب می‌آورد و انگار ترامپ با بی‌پروایی کامل به او اهانت می‌کرد؛ یعنی وی را تمرین می‌داد که قرار است در آینده‌ها، که تو را به صفت شاه تعیین خواهیم نمود، اهانت‌های زیاد و باج‌گیری‌های زیادتری در راه باشد؛ پس باید آماده باشی و تمرینات لازم را دیده باشی. بن سلمان در جریان این سفر، با بسیاری از مسئولین ادارات و عرصه‌های مختلف و مهم، دیدار و گفتگو نمود:

1- بن سلمان در دیداری‌که با ماتیس وزیر دفاع امریکا و دانفورد رئیس هیئت ارکان آن داشت، تأکید نمود که به امریکا تمایل شدید دارد. او گفت: «چالش‌های امروز، نخستین چالش‌هایی نیست که کشورهای جهان با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. ما امروزه در برابر چالش‌های خطرناکی در منطقه و جهان قرار داریم، چه چالش‌هایی‌که عملکردهای حکومت ایران به بار آورده و چه چالش‌هایی‌که سازمان‌های ترورستی.» (منبع: نشریۀ الوئام سعودی، 24 مارچ 2018م) وزیر دفاع امریکا خطاب به محمد بن سلمان ولیعهد سعودی گفت: «ما مؤظف استیم تلاش‌ها برای جستجوی راه‌حل مسالمت‌آمیز برای جنگ داخلی یمن را از سر گیریم و ما در این زمینه با شما همکار خواهیم بود.» وی خطاب به خبرنگاران گفت: «ما تلاش داریم به این جنگ پایان دهیم، این هدف آخری ما است و به زودی این جنگ را با تحقق شرایط مثبتی به نفع مردم یمن پایان خواهیم داد و هم‌چنین نتیجۀ آن، تحقق صلح و ثبات در دولت‌های شبه‌جزیره خواهد بود.» (منبع: خبرگزاری رویترز 22 مارچ 2018م)

واقعیت اینست که مسئلۀ یمن، مسئله‌ای است که امریکا تا هنوز موفق نشده، اهداف نهائی‌اش را از آن را برآورده نماید و سعودی‌که مؤظف بود تا اهداف امریکا را جامۀ عمل بپوشاند، هنوز در تنگنایی قرار دارد که نمی‌تواند به ساده‌گی از آن بیرون آید. بنابر این، پایان دادن این مسئله و بیرون رفتن سعودی از این تنگنا به گونۀ سالم، کاری است که قدرت و موقف بن سلمان را استحکام خواهد بخشید.

2- بن سلمان در گفتگوهایی‌که با شماری از روزنامه‌ها داشت، اظهاراتی را به زبان آورد که ارتباط مستحکم وی با امریکا را به خوبی روشن می‌کند. او در اظهاراتی به مجلۀ "تایم" امریکا به تاریخ 31 مارچ 2018م گفت: «ما با این باور استیم که نیروهای امریکا اگر امکان بقای دراز مدت‌شان نباشد، حداقل برای مدت متوسطی باید باقی بمانند. حضور امریکا در سوریه به واشنگتن اجازه خواهد داد تا در مورد آیندۀ سوریه اظهار نظر نماید.» وی افزود: «بشار باقی خواهد ماند، اما فکر می‌کنم این نفع بشار است که به ایرانی‌ها اجازه ندهد تا هرکاری دل‌شان می‌خواهد، انجام دهند.» ترامپ رئیس جمهور امریکا در پاسخ به این اظهارات بن سلمان به تاریخ 3 اپریل 2018م گفت: «می‌خواهم نیروهای مان را به خاک خودشان برگردانم. من قصد دارم، بازسازی ملت خویش را آغاز کنم. مسئولیت اصلی ما در این خصوص، رهایی از شر داعش است. ما این مسئولیت را تقریباً تمام کرده‌ایم و به زودی در این زمینه تصمیم خواهیم گرفت. با هم‌پیمانان مان صحبت خواهیم نمود و پیشنهاد می‌کنم که عربستان سعودی هزینۀ نیروهای امریکایی موجود در سوریه را بپردازد. بدون شک، سعودی به تصمیم ما اهمیت زیاد می‌دهد. تو گفتی بسیار خوب، چنان‌که می‌دانید؛ پس اگر می‌خواهید ما آنجا بمانیم، شاید لازم شود هزینۀ آن را بپردازید.» (منبع: آژانس خبرگزاری فرانس‌پرس 3 اپریل 2018م) ترامپ به این ترتیب سعی دارد تا سیاست باج‌گیری از نظام آل سعود را ادامه دهد؛ نظامی‌که اصرار دارد تا نفوذ امریکا در منطقه هم‌چنان پابرجا باشد.

بن سلمان به تاریخ 2 اپریل 2018م در اظهاراتی به مجلۀ "اتلانتیک" امریکایی و در پاسخ به این پرسش: «آیا شما باور دارید که مردم یهود حق دارند ،حد اقل در یک بخشی از خاک آبائی‌شان دولتی داشته باشند؟» گفت: «من به این باور استم که عموماً هر ملتی حق دارد در سرزمین خودش به گونۀ مسالمت‌آمیز زنده‌گی کند. باور من اینست که فلسطینیان و اسرائیلیان همه حق دارند سرزمین خاص خودشان را داشته باشند.» (منبع: صفحۀ انترنتی الوئام سعودی 3 اپریل 2018م) پس با این حساب بن سلمان حتی از خیانت‌هایش در حق سرزمین مقدس فلسطین؛ سرزمین اسراء و معراج رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز احساس ترس و شرم نمی‌کند.

بن سلمان بودجۀ هنگفتی را به نام سرگرمی اختصاص داده؛ چنان‌چه احمد بن عقیل رئیس عمومی بخش سرگرمی اعلان نمود که: «این بخش قصد دارد در جریان ده‌سال آینده، چیزی در حدود 240 میلیارد ریال، که معادل 64 میلیارد دالر می‌شود، در عرصۀ فعالیت‌های تفریحی و سرگرمی‌ها سرمایه‌گذاری نماید.» او از آغاز کار ساخت محل اوپرا خبر داد که از زمان تأسیس حکومت شاهی، در نوع خود بی‌سابقه است. (منبع: صفحۀ انترنتی العربیة 22 فبروری 2018م)

روزنامۀ واشنگتن پوست امریکا در روز چهارم و اخیر حضور بن سلمان در واشنگتن در 24 مارچ 2018م، با وی گفتگویی انجام داد که بن سلمان در آن گفت: «در جریان دیدارهایی‌که با مسئولین داشتیم، جنگ یمن و روند صلح در خاورمیانه، ایران و فعالیت‌های اصلاحی داخلی، حقوق‌بشر، برنامه‌ها و تلاش‌های هسته‌ای سعودی به بحث و بررسی گرفته شد.» بن سلمان در این گفتگو به هدف سفرش اشاره نموده گفت که مسئولیت اصلی‌اش در سفر به امریکا اینست که اعتماد سرمایه‌گذاران امریکایی را به دست آورده و به کمک‌های تکنالوژیکی و آموزشی به منظور تقویت تلاش‌های اصلاحی در سعودی دست پیدا نماید. وی در مورد برگرداندن بسیاری از حقوق زنان در سعودی به خودشان نیز در این گفتگو صحبت نمود.

به این ترتیب دیده می‌شود که دوسیه‌های سراسر منطقه در برابر وی گشوده شده و با وی به بررسی گرفته شد، تا معلومات کافی از چگونگی مدیریت آن در منطقه داشته و در جهت تأیید و اجرای آن به نفع امریکا سعی و تلاش نماید. به جز مسئلۀ یمن، نقشۀ ترامپ در خاورمیانه و حل قضیۀ فلسطین نیز مطرح است، چنان‌چه اعلان نمود که وی پس از به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت دولت یهود به تاریخ 6 دسمبر 2017م، نقشه‌اش را در این زمینه در ماه‌های آینده اعلان خواهد نمود. از طرف دیگر، مسئلۀ برگرفتن ایران به عنوان دشمن به عوض دولت یهود، که قرار است به زودی با آن صلح نماید، مطرح است. سیاست داخلی سعودی بر اساس خواست‌های امریکا به شمول سیکولریزه نمودن آن و سوق دادن آن به جانب ارزش‌های غرب و زمینه‌سازی برای سرمایه‌گذاران امریکایی جهت تسلط کامل بر اقتصاد این سرزمین غنی، نیز از جملۀ مسئولیت‌هایی است که بن سلمان باید آن را انجام دهد.

صفحۀ انترنتی 21 عربی به تاریخ 29 مارچ 2018م به نقل از روزنامۀ اندی‌پندنت انگلیس نوشت، که این نشریه در مورد برنامه‌های کاری ولیعهد سعودی معلوماتی به دست آورده، چنان‌چه با مدیران اجرایی شرکت‌های بزرگ و سیاست‌مداران، مسئولین نفتی و دست‌اندرکاران عرصۀ تکنالوژی و هنر و سرگرمی دیدار نموده و به نظر می‌رسد هدف از این دیدارها، برقراری ارتباط با افکارعامۀ امریکا باشد. شبکۀ تلویزیونی "سی‌بی‌اس" در برنامۀ "شصت دقیقه" اش با وی گفتگو نمود و این نخستین باری است که این شبکه پس از چندین دهه با یک رهبر سعودی گفتگو می‌کند. بن سلمان از این فرصت استفاده نموده و تلاش نمود تا از خود چهرۀ یک رهبر جوان اصلاح‌گرا و جسور ارائه دهد که سعی دارد، اصلاحات ضروری را رونما نماید؛ مانند کاستن از صلاحیت‌های پولیس دینی و دادن اجازۀ راننده‌گی برای زن. روزنامۀ مذکور گفته که بن سلمان روز سه شنبه 27 مارچ 2018م با شماری از مسئولین ارشد سابق امریکا، مانند کسنجر، بیل کلنتن، هیلاری کلنتن و شماری دیگر و هم‌چنین مسئولین روزنامه‌های بزرگ دیدار و گفتگو نموده و قرار است به زودی با اوباما رئیس جمهور قبلی و جان کری وزیر خارجۀ وی و هم‌چنین دیوید بترایوس دیدار نماید.

بن سلمان برای این‌که شکسته‌نفسی و غلامی برای امریکا به رهبری ترامپ را کامل کرده باشد، در حالی‌که امریکا را به جانب فرانسه ترک می‌نمود، نامه‌ای عجولانه و ذلت‌باری را خطاب به ترامپ چنین نوشت: «جلالتمآب رئیس جمهور دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحدۀ امریکا، با عرض سلام و احترام: خرسندم در حالی‌که کشور دوست امریکا را ترک می‌کنم، از جلالتمآب شما به دلیل استقبال گرم و مهمان‌نوازی سخاوت‌مندانۀ تان از بنده و هیئت همراهم، ابراز سپاس و امتنان داشته باشم. با استفاده از این فرصت، می‌خواهم یک بار دیگر به اهمیت روابط تاریخی و استراتیژیکی که میان کشورهای مان وجود دارد و در حال گسترش به عرصه‌های گوناگون می‌باشد، مجدداً تأکید نمایم. هم‌چنین لازم به تأکید و یادآوری است که گفتگوهایی‌که در جریان این سفر داشتیم، در تعمیق روابط میان دوکشور و استحکام بخشیدن به همکاری‌های دوجانبه، نقش به سزایی خواهد داشت. برای جلالتمآب شما و مردم دوست ایالات متحدۀ امریکا آرزوی سلامتی و شادمانی همیشه‌گی و پیشرفت و شگوفایی مستمر دارم.»

سخن در مورد سفر بن سلمان به امریکا را با تذکر مجدد به آن‌چه که در آغاز این بحث نوشته گفتیم، به پایان می‌بریم: اگر سفر بن سلمان به امریکا به دقت ارزیابی گردد، دیده خواهد شد که امریکا تلاش می‌کند تا بن سلمان را به گونۀ مستقیم زیر نظر گرفته و از وی بندۀ فرمانبرداری بسازد، چنان‌چه رودررو به وی اهانت می‌کند، اما واکنش او فقط یک لبخند است، از وی باج‌گیری می‌کند و او فوراً تسلیم می‌شود.

سوم) سفر محمد بن سلمان به فرانسه: سفر بن سلمان به فرانسه، یک سفر حاشیوی و به هدف شهرت بخشیدن به وی بود، تا جهان ببیند که وی به تمام غرب، از انگلیس تا امریکا و سپس به اتحادیۀ اروپا(فرانسه) سفر نمود. این سفر در حدی بی‌اهمیت و ضمنی بود که حتی از روند معمول دیپلوماتیک سفرهای رسمی سران حکومت‌ها نیز برخوردار نبود؛ به گونۀ مثال: یک‌تن از مسئولین دفتر نخست‌وزیر فرانسه در اظهاراتی گفت: «ولیعهد سعودی روز دوشنبه دیدارش از یک اتحادیۀ بزرگ شرکت‌های جوان تکنالوژی را در پاریس لغو نمود. هدف از این دیدار، روشنی انداختن به عمق روابط فرانسه با سعودی در عرصۀ تکنالوژی بود.» این مسئول افزود که انتظار می‌رود لغو این دیدار شاهزاده محمد از اتحادیۀ "استیشن اف"، باعث دلخورده‌گی و ناراحتی ماکرون شود، به ویژه با توجه به این‌که وی هفتۀ گذشته در سفرش به امریکا، با نوابغ تکنالوژی امریکا در سیلیکون دیدار نمود. محمد بن سلمان برای دیدن از این اتحادیه در پاریس شرطی را گذاشت که بیشتر ماکرون را به خشم آورد، چنان‌چه صفحۀ انترنتی العالم به تاریخ 9 اپریل 2018م به نقل از "© REUTERS/ POOL" نوشت: «نشریۀ "لی تریبیون" فرانسه در خبری نوشت که ولیعهد سعودی با گذاشتن شرطی بحث برانگیز در مقابل استفاده نمودن شرکت‌های فرانسه از توافقات تجارتی با عربستان سعودی، خشم ایمانویل ماکرون نخست‌وزیر فرانسه را بر انگیخت. نشریه می‌نویسد: «بن سلمان خطاب به ماکرون گفت که شرکت‌های فرانسوی می‌توانند مانند شرکت‌های امریکایی از توافقات تجاری با سعودی استفاده نمایند، اما شرط‌اش اینست که از این توافقات به نفع ایران سوء استفاده نشود.» نشریه می‌افزاید که این شرط، خشم ماکرون را بر انگیخت.

نکتۀ قابل یادآوری دیگر این است که توافقنامۀ مشارکت استراتیژیک فرانسه و سعودی، که فرانسوی‌ها شروع به فخرفروشی در مورد آن نمودند، عملاً امضاء نشد؛ بلکه امضای آن به هشت ماه بعد، یعنی آخر سال 2018م موکول گردید و روشن است که تحولات سریعی‌که در سیاست‌های بین‌المللی رونما می‌گردد، معمولاً باعث می‌شود که وعده‌های این چنینی برای امضای توافقنامه‌ها و یا تعهدات، زیرپا شده و به آن پایبندی صورت نگیرد، به ویژه در مواردی‌که مدت‌زمان درنظر گرفته شده طولانی باشد. چنان‌چه برخی منابع نزدیک به ریاست جمهوری فرانسه به خبرنگاران گفته اند که ماکرون و بن سلمان قرار است در جهت آماده نمودن پیمان‌نامۀ استراتیژیک کار نموده و این پیمان‌نامه قرار است تا آخر سال جاری تهیه گردد. از این پیمان‌نامه توافقاتی به دست خواهد آمد که ماکرون در اواخر سال در سفری‌که به سعودی خواهد داشت، آن را به با بن سلمان امضاء خواهد نمود. هم‌چنین العربیة نت به تاریخ 9 اپریل 2018م با انتشار خبری گفت: «رئیس فرانسه و شاهزاده بن سلمان برای تهیۀ پیمان‌نامۀ استراتیژیک میان دوکشور تلاش خواهند نمود و این پیمان‌نامه پیش از پایان سال جاری آماده خواهد شد؛ پیمان‌نامه‌ای که از آن چندین موافقتنامه به دست آمده و ماکرون برای امضای آن در اواخر سال جاری، به سعودی سفر خواهد نمود.» آژانس خبرگزاری فرانس‌پرس نیز به تاریخ 9 اپریل 2018م همین خبر را منتشر نمود.

مسئله به این حد نیز تمام نمی‌شود، بلکه واقعیت اینست که آن‌چه را رئیس جمهور فرانسه اعلان نموده، در اصل یک آرزو و آرمانی است که نخست باید در مورد آن پروتوکول‌هایی ایجاد شده و سپس در مورد آن گفتگو و مشوره صورت گیرد تا بتوان آن را زمانی به توافقات قابل اجراء تبدیل نمود. ریاست جمهوری فرانسه اعلان نمود: «امیدواریم همکاری‌های نوینی داشته باشیم که حداقل بر محور توافقات فوری و به گونۀ گسترده‌تر به عنوان سرمایه‌گذاری‌هایی در آینده بچرخد، به ویژه در زمینۀ انرژی متجدد. انتظار می رود سفر شاهزاده محمد بن سلمان به فرانسه زمینه‌ساز امضای حدوداً 12 پروتوکول در عرصه‌های گوناگون، مانند جهانگردی باشد، چنان‌چه پاریس در تمرکز بالای منطقۀ الحجر(مداین صالح) که جزء آثار باستانی یونیسکو به شمار می‌رود و در شمال غرب سعودی موقعیت دارد، به ریاض کمک خواهد نمود. این پروتوکول‌ها شامل عرصه‌های دیگری مانند صحت، انرژی، ترانسپورت وغیره نیز می‌شود. (منبع: ا.ف.ب 8 اپریل 2018م)

هم‌چنین لازم به ذکر است که در این سفر هیچ‌گونه توافق اقتصادی معتبری به امضا نرسید، به ویژه با توجه به این‌که مدت این سفر بسیار کوتاه بود(دو روز)، که این مسئله نیز مسئولین حکومت فرانسه را می‌آزرد؛ چنان‌چه قصر الیزه اعلان نمود: «از این‌که فرانسه در لیست نخستین کشورهایی قرار گرفته که ولیعهد سعودی به آن سفر می‌کند، خرسند بوده و از آن استقبال می‌کند؛ اما عدم امضای هیچ توافقنامه‌ای باعث ناراحتی این قصر شد.» از جانب دیگر، یک منبع دیپلوماتیک فرانسه در صفحۀ انترنتی فرانس 24 گفت: «فرانسه دیگر مانند گذشته در پی امضای توافقات تجارتی با سعودی نیست، بلکه تلاش‌اش بر اینست تا همکاری مشترک‌المنافعی را ایجاد کند که منجر به گسترش اقتصاد و تکنالوژی درازمدت گردد.» (منبع: ا.ف.ب 8 اپریل 2018م)

اما با این همه و برای این‌که منصفانه این سفر را بررسی نموده باشیم؛ باید یادآوری کنیم که عملاً یک توافقنامه‌ای میان طرفین به امضاء رسید و این توافقنامه‌ای بود که با تمایلات بن سلمان همخوانی دارد. دوطرف توافقنامه‌ای را امضاء نمودند که بر اساس آن، پاریس در ساخت یک مرکز رقص و آواز به ریاض کمک خواهد نمود. چنان‌چه وزیر فرهنگ فرانسه اعلان نمود که پاریس در ساخت این مرکز به ریاض همکاری همه‌جانبه خواهد نمود. وی پس از امضای این توافقنامه با عواد العواد وزیر فرهنگ سعودی گفت: «امروز توافقنامۀ کمک به سعودی برای ساخت مرکز رقص و آواز و بنای اورکستر ملی عملاً به امضاء رسید.» (منبع: سایت عربی العالم 9 اپریل 2018م) بن سلمان این توافقنامه را در اولویت قرار داد، چنان‌چه یک روز پیش از سفر رسمی‌اش به فرانسه، در محفل موسیقی، که به مناسبت پایان یک جشنواره در جنوب فرانسه ترتیب شده بود، شرکت نمود: «شاهزاده بن سلمان به تاریخ 8 اپریل 2018م پس از ترک امریکا، وارد فرانسه شده و مستقیماً در محفل موسیقی، در پایان یک جشن در شهر "اکسان بروفانس" در جنوب این کشور شرکت نمود تا به ترانه‌های کلاسیکی از دپوسی، روبرت شومان و فلیکس مندلسن، که هنرمندان فرانسوی می‌باشند، گوش دهد. (منبع: ا.ف.ب 8 اپریل 2018م)

به این ترتیب دیدیم که این سفر، نه توافقنامه‌های معتبری داشت و نه هم تعهدات با اهمیتی، مگر این‌که ساخت مرکز رقص و آواز را با اهمیت و معتبر بشماریم و العیاذ بالله. این مسئله در کنفرانس پایانی مطبوعاتی‌که شام سه‌شنبه، 10 اپریل 2018م برگزار گردید، به خوبی قابل ملاحظه بود؛ چنان‌چه رسانه‌ها به تاریخ 11 اپریل 2018م در تبصره بالای این کنفرانس تذکر دادند که توافقات میان دوطرف در حد پروتوکول‌ها و توافق نظرهاست، به جز ساخت مرکز رقص و آواز که عملاً به امضاء رسید. سایت الجزیره نت در تاریخ یاد شده چنین نوشت: «محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی امروز سه‌شنبه سفرش را به فرانسه که دو روز را در برگرفت، با امضای 19 پروتوکول میان شرکت‌های فرانسوی و سعودی و به ارزش مجموعی بیشتر از 18 میلیارد دالر، پایان داد. این توافق نظرها شامل عرصه‌های صنعت، مانند پتروکیمیا، حل مشکل آب و هم‌چنین شامل عرصه‌های فرهنگ، صحت و زراعت می‌شوند. برجسته‌ترین این توافقات، توافقنامه‌ای بود که شرکت نفتی سعودی موسوم به ارامکو از آن خبر داد، ارزش آن به 12 میلیارد دالر می‌رسد که با چندین شرکت فرانسه، به شمول توتال، تکنیب و سویز، به امضاء رسید. این توافق به منظور گسترش همکاری‌های مشترک فرانسه و سعودی در منطقۀ الجبیل در شرق سعودی صورت گرفت؛ جایی‌که گروه شرکت‌های فرانسوی، بزرگ‌ترین دستگاه تصفیۀ نفت جهان را در اختیار دارند.» حتی همین توافقنامه‌های صورت گرفته با شرکت ارامکو نیز به اندازه‌ای که درامد و منافع مالی دستگاه تصفیۀ نفت فرانسوی را گسترش و بهبود می‌بخشد، به هیچ‌وجه منجر به گسترش فعالیت‌های شرکت ارامکو نمی‌شود.

هم چنین "ا.ف.ب" نیز به تاریخ 11 اپریل 2018م در تحلیلی‌که در خصوص کنفرانس مطبوعاتی مذکور داشت، چنین نوشت: «دوکشور در پایان سفر محمد بن سلمان ولیعهد سعودی به فرانسه، 19 پروتوکول میان شرکت‌های فرانسوی و سعودی را به قیمت مجموعی بیشتر از 18 میلیارد دالر به امضاء رسانیدند. این توافقات، همکاری شامل عرصه‌های صنعت، مانند پتروکیمیائی‌ها و حل مشکل آب و هم‌چنین عرصه‌های جهان‌گردی، فرهنگ، صحت و زراعت می‌شود.»

ماکرون و بن سلمان در این کنفرانس به چند قضیۀ معمول، مانند موضوع ایران، توافق هسته‌ای، سوریه، یمن وغیره نیز اشاراتی داشتند، بدون این‌که هیچ‌گونه اشاره‌ای به راه‌حل واقعی و محسوس این قضایا داشته باشند.

در اخیر یک بار دیگر آن‌چه را که در آغاز این بحث گفتیم، مجدداً تکرار می‌کنیم: هدف اصلی، سفر به امریکا بود، اما سفر به انگلیس، سفری به هدف دلجویی از حکومت‌مداران این کشور بود؛ زیرا بن سلمان پس از به قدرت رسیدن‌اش، گام‌های مؤثری علیه مزدوران انگلیس در سعودی برداشت که طبیعتاً انگلیس‌ها از آن دلخور شدند، و اما سفرش به فرانسه؛ سفری حاشیه‌ای و به هدف مشهور نمودن چهرۀ محمد بن سلمان در سطح جهانی بود، تا طوری وانمود شود که او به دولت‌های بزرگ جهان، به شمول امریکا و اروپا سفر می‌کند.

24 رجب 1439هـ.ق

11 اپریل 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

در یکی از اعلامیه‌های ما به تاریخ ۱۱مارچ ۲۰۱۸م در بارۀ ملاقات پوتین، روحانی و اردوغان، بیان شده که این سه کشور در حال اجرای پلان امریکا در سوریه برای برپا نگهداشتن رژیم سیکولر، زیر اثر امریکا هستند. بدین‌گونه، پوتین در سوریه با هماهنگی امریکا و برای خدمت به آن کار می‌کند. در پشت پردۀ حملۀ دیشب امریکا بالای سوریه با توجه به این‌که روسیه در "طرطوس" و "حمیم" نیرو دارد چیست؟ چگونه روسیه می‌تواند با امریکا کار کند و امریکا به نیروهایش در سوریه حمله نماید؟ و این‌که چگونه می‌تواند بین امریکا، انگلیس و فرانسه ائتلافی وجود داشته باشد؛ در حالی‌که منافع‌شان مختلف است؟ لطفاً این‌ها را واضح سازید، جزاک‌الله خیر، و از بابت زودهنگام بودن این پرسش معذرت‌ می‌خواهم.

پاسخ:

1- اول می‌خواهم یک قسمت از پرسش را تصحیح نمایم. امریکا موقعیت‌های روسیه در سوریه را مورد حمله قرار نداد. این مطلب از بیانیۀ صبح امروز وزارت دفاع روسیه واضح است، که اهدافی در نزدیک پایگاه‌ها و اطراف آن‌ها مورد اصابت قرار گرفته است و روسیه در حالی‌که خود را صاحب و اختیاردار سرزمین و مردم سوریه می‌داند، خاموش مانده است.

2- حملات امریکا بیشتر جنبۀ تنبیه کردن روسیه را دارد تا حمله بالای نابودی تسلیحات کیمیاوی سوریه. در سپیده‌دم امروز حدود ده مرکز مورد حمله قرار گرفت؛ در حالی‌که گفته‌های کارشناسان نظامی در رسانه‌ها نشان داد که تنها تعداد کمی از این مراکز، نیروگاه‌ها و مراکز تحقیقات کیمیاوی هستند و بیشترشان مراکز نظامی بوده‌اند.

3- راجع به این‌که چگونه امریکا روسیه را با وجود خدمات‌اش به نفع امریکا در سوریه تنبیه کرده است؟ باید گفت که روسیه در این اواخر کمی مغرور شده بود. این کشور کوشش کرده بود که فعالیت‌اش را در سوریه با هوای غروری‌که گویا زمام امور سوریه را در دست دارد، زیاد کرده و از دایرۀ اجازه و وظیفه‌اش، که محکم کردن نقش امریکا در سوریه است، فراتر رفته بود. به‌همین خاطر است که حملات در ساحۀ روسیه و نزدیک به موقعیت‌های این کشور بود تا اورا به‌جایش بنشاند، و درصورتی‌که روسیه دوباره فعالیت‌هایش را در سوریه من‌حیث این‌که مرکز تاثیرگذاری است، ازدیاد بخشد، امریکا دوباره در مقابل‌اش تا نقطۀ توهین کردن می‌ایستند، طوری‌که سفیر روسیه در واشنگتن گفت که: «حملۀ امریکا یک توهین به شخص پوتین بود، نه روسیه.»

4- ولی این‌که چرا حملۀ بیشتر برای تحقیر روسیه بود تا حمله بالای مراکز سوری؟ به‌خاطری‌که "عوعو" کردن ترامپ که تا چند روز قبل از حمله طول کشید، یک پیام برای رژیم سوریه بود تا مراکز نظامی‌اش را تخلیه نماید. به‌همین خاطر است که با شلیک بیش از 100 موشک، تنها خسارات مادی برجای ماند. از آن‌جایی‌که این رژیم به این تحقیرها عادت دارد، تأثیر این حمله بالای سوریه تازه نبود. این رژیم تحقیر شده و به تحقیر شدن عادت دارد؛ زیرا این عادت مزدوران است، که بادارشان هروقتی‌که منافع‌اش تقاضا می‌کرد، آن‌ها را بزنند. بسیاری از حوادث در گذشته این گفته را تأیید می‌کند و امریکا بعد از اتفاقات "خان شیخون" نیز این‌کار را انجام داد. به‌همین خاطر، این برای مزدوران نو نیست؛ بلکه آن‌ها برای قبول این‌کار "آموزش" دیده‌‌اند. بدتر از آن این‌است که مزدوران بعد از لت خوردن، پیروزی را جشن می‌گیرند؛ در حالی‌که چیزی‌که ما باید به‌یاد داشته باشیم، تأثیر آن بالای روسیه است، که این کشور بیشتر کشتی‌های جنگی و برخی از مراکزش را برای فرار از حمله تخلیه کرده بود. اگرچه حملات در نزدیکی موقعیت‌های این کشور-که خود را صاحب قدرت در سوریه می‌داند- بوده است، با آن‌هم به اساس بیانیۀ امروز وزارت دفاع روسیه، این کشور از دفاع هوایی‌اش برای دفع کردن حملات  استفاده نکرده است.

5- یک مقام روس در بیانیۀ صبح امروز، اعلام کرد که روسیه شکایتی را به شورای امنیت تسلیم خواهد کرد، و همین‌کار را هم کرد؛ زیرا شورای امنیت تصمیم گرفت که ساعت 15 به وقت گرینویچ جلسه داشته باشند. این‌کاری‌که روسیه کرد، همانی است که دولت‌های ضعیف در هنگام تجاوز انجام می‌دهند-که شکایت کردن است. روسیه درواقع مورد حمله قرار گرفته بود، اگرچه پایگاه‌هایش هدف قرار نگرفتند. این به‌خاطر این است که این کشور در سوریه می‌غرد و سرگردان است و هوای بزرگی اتحاد شوروی سابق به سرش زده است. پس این حمله، همان‌گونه که در بالا تذکر داده شد، این کشور را کوچک کرده و دوباره به‌جایش نشاند و روسیه جرئت هیچ اقدام مادی علیه حملات را نکرد. بدین‌گونه، حماقت سیاسی روسیه معلوم می‌شود که آن‌ها تلاش‌های دوامدار را در سوریه انجام می‌دهند؛ ولی با‌ آن‌هم صاحب اختیار در این کشور نبوده و تصمیم اصلی در دست امریکاست. آن‌ها از سال‌های طولانی از حضورشان در مصر درس نگرفته اند، که با یک "نوک قلم" سادات آن‌ها را از مصر بیرون انداخت. این به‌خاطری بود که امریکا در مصر صاحب اختیار بود؛ ولی روس‌ها این را درک نکرده بودند. آن‌ها امروزه این کار را درسوریه با انجام حملات وحشیانه بالای مسلمانان به نفع دیگران و به خاطر نفرت‌شان از اسلام  تکرار می‌کنند. این خشونت‌هایی‌که روسیه مرتکب شده، دست امریکا در پشت آن است و از یاد مسلمانان پاک نخواهد شد، و روزی ورق برخواهد گشت و ما برای زودتر آمدن آن‌روز دعاء می‌کنیم.

6- ولی درمورد چیزی‌که دربارۀ ائتلاف بین امریکا، انگلیس و فرانسه در پرسش ذکر ، باید گفت که این یک ائتلاف به‌معنی واقعی به شکلی‌که در میان دولت‌ها برای مقابله با دیگران به وجود می‌آید، نبوده؛ بلکه این یک اشتراک با اجازۀ امریکا بود. مثل چیزی‌که در عراق و سوریه اتفاق افتاد، با تشکیل ائتلاف بین‌المللی زیر بهانۀ مبارزه با تروریزم؛ در حالی‌که امریکا برای شرکت کردن انگلیس و فرانسه اجازه داده بود. ما این حالت را با جزئیات در اعلامیه‌های قبلی‌مان ذکر کرده‌ایم.

7- چیزی‌که دردآور است، اینست که کشور‌های بزرگ جهان در حال مداخله در سرزمین‌های ما و صاحب صلاحیت در آن‌ها  هستند، در حالی‌که دولتی که ما را متحد کرده و عزت مان را برگرداند، نداریم. امریکا به‌یاد دارد که در حرف و عمل حق‌العبورش را وقتی‌که به دریای مدیترانه داخل می‌شد، به والی دولت عثمانی در الجزیره می‌پرداخت. فرانسه به یاد دارد که چگونه وقتی‌که پادشاهش دستگیر شده بود، از خلیفۀ مسلمانان، "سلیمان قانونی" کمک خواست، و انگلیس هم به‌یاد دارد که چگونه به‌خاطر یک برنامۀ تئاتر از سفیر دولت عثمانی در لندن معذرت خواهی کرد.

چه وقت این‌همه اتفاق افتاد؟ وقتی‌که خلافت عثمانی در ضعیف‌ترین وقت خود قرار داشت و مجبور بود که معذرت خواهی را قبول نماید، در غیر آن جواب قوی‌تری داده می‌توانست. پس هرمسلمان باید با حزب التحریر برای اعادۀ حکم الله سبحانه وتعالی و خلافت راشده برمنهج نبوت، کوشش نماید. آن‌وقت است که اسلام و مسلمانان پیروز بوده و کفار شکست خواهند خورد.

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيم﴾

 [روم: 4-5]

ترجمه: و آن‌روز مؤمنان از نصرت الهی شادمان می‌شوند. الله(سبحانه وتعالی) هرکه را بخواهد، یاری می‌دهد و اوست عزیز و رحیم.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شیخ بزرگوار! در مسئله‌ای که تقلید بیشتر از یک مجتهد در آن جواز ندارد، توضیح و تفصیل آن چگونه است؟ و چگونه بدانیم که این یک مسئله است یا بیشتر از آن؟

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

تفصیل این مسئله در کتاب شخصیه‌ی اسلامی، باب التنقل بین المجتهدین، جلد اول صفحه 234-235، به شکل ذیل بیان شده است: «در مسئله‌ای که شخص از یک مجتهد تقلید می‌کند و بعد برایش جواز دارد که تقلید این مجتهد را ترک نماید و از مجتهد دیگری تقلید کند؛ حال باید واضح شود که این چه نوع مسئله است؟ پس لازم است که در نوعیت این مسئله دو مطلب رعایت شود. اول این‌که این مسئله از غیرش منقطع(مستقل و جدا) باشد. دوم این‌که به ترک آن در احکام دیگری اخلال واقع نشود؛ اما اگر مسئله قسمی باشد که به غیرش متصل باشد یا به عبارت دیگر، فروعات داشته باشد، در این صورت ترک آن جواز ندارد؛ مگر این‌که تمام مسائل متصل به آن را ترک نماید؛ زیرا در این صورت همه‌ای مسائل به مثابه‌ی یک مسئله می‌باشد. مثل این‌که همان مسئله یا شرط به حکم دیگری است، یا رکنی از ارکان یک عمل کامل باشد، مانند: نماز، وضو و ارکان نماز.

بدین اساس، برای کسی‌که مقلد امام شافعی باشد، درست نیست که در یک مسئله از امام ابو حنیفه(لمس نمودن زن وضو را نمی‌شکند) تقلید نماید، در حالی‌که سایر امور نمازش را مطابق مذهب امام شافعی می‌خواند. هم‌چنان، درست نیست از کسی تقلید کند که می‌گوید: عمل کثیر به هر اندازه که برسد، نماز را باطل نمی‌کند، و یا قرائت سوره‌ی فاتحه رکنی از ارکان نماز نیست و سپس نماز را مطابق تقلید از کسی اداء کند که می‌گوید: عمل کثیر نماز را باطل می‌کند، یا سوره‌ی فاتحه رکنی از ارکان نماز است. بنابر این، حکمی‌که ترک آن جائز است، آن حکمی است که ترک آن بر اعمال دیگری‌که وفق احکام شرعی دیگر بدان می‌پردازد، تأثیر گذار نباشد.»

از بحث فوق واضح می‌شود که شناخت مسئله مربوط به منقطع یا مستقل بودن از غیرش می‌باشد، قسمی‌که با ترک آن به حکم شرعی دیگری خلل مرتب نشود، یعنی نه رکن و نه شرط انعقاد یا شرط صحت از حکم دیگری باشد؛ زیرا در این صورت منقطع از غیرش نمی‌باشد. توضیح بیشتر این مسئله قرار ذیل است:

تعریف مسئله: منظور ما از مسئله در این‌جا هر آن فعل یا مجموعی افعالی است که صحت غیرش به آن متوقف نباشد. اما جزء مسئله عبارت از هر‌آن فعلی است که برای تحقق صحت آن  وجود جزء دیگر لازمی باشد. مانند: شروط و ارکان.

مثال ها:

وضو: وضو از جمله افعالی است که صحت غیرش به وی متوقف می‌باشد؛ زیرا صحت نماز متوقف به وضو است. بناءً وضو حسب تعریف فوق یک مسئله‌ی مستقل نبوده؛ بلکه جزئی از نماز است؛ زیرا صحت نماز مربوط به آن می‌باشد.

نماز: نماز از جمله افعالی است که صحت غیرش به آن متوقف نیست، لذا نماز یک مسئله‌ی مستقل بوده که برای تحقق صحت آن، موجودیت هر جزء آن ضروری می‌باشد، مانند: ارکان و شروط صحت‌اش(طهارت و استقبال قبله).

نیت در روزه: نیت در روزه فعلی است که صحت غیرش به آن متوقف می‌باشد؛ زیرا صحت روزه متوقف به نیت است، لذا نیت مسئله‌ی مستقل نبوده؛ بلکه جزء مسئله‌ی دیگر می‌باشد.

روزه: روزه فعلی است که صحت غیرش به آن متوقف نمی‌باشد، لذا آن مسئله مستقل است و هر جزء آن برای تحقق صحت دیگرش ضروریست. مانند: نیت و خودداری از شکننده‌های روزه(اعم از خورد و نوش شهوت و...).

بدین اساس، وقتی یک شخص مجتهدی را در نماز تقلید می‌کند، لازم است در همه اجزای نماز از وی تقلید کند. مانند: وضو، غسل جنابت، تیمم، استقبال قبله و بقیه ارکان نماز. هرگاه یک شخص در احکام روزه از مجتهدی تقلید می‌کند، لازم است در تمام اجزای روزه از آن تقلید نماید. مانند: نیت و وجوب نیت در شب برای هرروز یا کل ماه و این‌که نیت‌اش در روز صحیح است یا حتماً از شب نیت کند، هم‌چنان در مفطرات، رخصت‌ها و افطار؛ اما در یک مسئله‌ای مستقل جواز دارد که از مجتهد دیگری تقلید کند.

تمام آن‌چه گفته شد، برای شخص مقلد می‌باشد؛ اما اگر کسی به حدی توانمندی علمی داشته باشد که امکان استنباط احکام از ادله و ترجیح ادله را داشت، پس برای چنین شخصی جواز دارد که مجتهدی را که تقلید می‌کرد، ترک نموده و از قوی‌ترین دلیل پیروی کند. آرزو مندم موضوع برای تان روشن شده باشد.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابو رشته

19 شوال 1433هـ.ق

6 سپتمبر 2012م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

آیا جنبش جنوب یمن هنوز وابسته به امریکاست؟ یا این‌که مجلس به دلیل تسلط امارات بالای آن، پس از این مزدوری انگلیس را می‌کند؟ زیرا امارات نمایندۀ انگلیس در یمن می‌باشد. به عبارت دیگر، آیا امریکا در تلاش‌هایش برای حفاظت از جنبش جنوب  به نفع خود، ناکام شده و انگلیس توانسته با استفاده از امارات آن را به جانب خود بکشاند؟ یا این‌که هنوز به نفع امریکا عمل می‌کند و تمام آن‌چه اتفاق افتاده، این است که امارات به دلیل اردوی قدرت‌مندی که در عدن دارد، توانسته بالای آن تأثیر بگذارد، بدون این‌که جنبش جنوب  تغییر جهت داده و وابسته به انگلیس شود؟

پاسخ:

1- امریکا در اوائل دهۀ نود با استفاده از مصر و عربستان سعودی در زمان ملک فهد توانست، علی سالم بیض و علی ناصر محمد را با به کارگیری اسالیب مستقیم و غیرمستقیم به جانب خود جلب و متمایل نماید، که این‌کار انگلیس را سخت آزرد؛ زیرا این انگلیس بود که از طریق مزدوران‌اش در منطقه "جبهۀ تحریر قومی در جنوب یمن" را تشکیل داده و آن را به مذاکرات ژینو به تاریخ 20 نومبر 1967م فرا خوانده و سپس به تاریخ 30 نومبر1967م و پس از بیرون نمودن نیروهایش از جنوب یمن، به این منطقه استقلال داد و علی بیض به کمک انگلیس حاکم این منطقه شد. بناءً همراهی علی بیض با امریکا از نظر انگلیس نمک‌حرامی و قدرنشناسی به شمار می‌رفت. این‌جا بود که انگلیس تصمیم گرفت هر دو تن را از قدرت برکنار نماید؛ به ویژه با توجه به این‌که توان این‌کار را به خوبی داشت؛ زیرا مزدورش علی صالح در شمال از قدرت و امکانات کافی بر خوردار بود. به این ترتیب، در سال 1994م و پس از گذشت تنها چهار سال از آغاز وحدت میان شمال و جنوب یمن، مجدداً جنگ و نزاع‌های دو طرف بالا گرفت. پس از آن‌که جنگ با شکست نیروهای نظامی، به اصطلاح جنوبی به پایان رسید، علی سالم بیض و هم‌چنین علی ناصر محمد از صحنه فرار نموده و تا حدودی به انزوا رفتند.

پس از اتمام جنگ به نفع شمال، حکومت علی صالح نظامیان جنوب را سخت زیر فشار قرار داده و آنان را پیوسته تعقیب می‌نمود. این روند سال‌ها ادامه داشت تا آن‌که نظامیان بازنشسته در جنوب، انجمنی را تشکیل دادند، که شعار و خواست این انجمن، توقف اعمال فشار، پیگرد و پایان دادن به محرومیت از حقوق‌شان بود. تداوم اعمال فشار و ظلم و بیداد، نظامیان پیشین و اعضای انجمن مذکور تمایل به جدائی‌طلبی پیدا نمودند و به این ترتیب، هسته و زیربنای جدائی‌طلبان شکل گرفت و فعالیت‌های‌شان سر انجام تبدیل به چیزی شد که امروزه از آن به نام جنبش جنوب  یاد می‌شود؛ جریانی‌که در سال 2007م رسماً اعلان وجود نمود. به علاوۀ این جریان، جریان‌های خورد و کوچک و کم اهمیت دیگری نیز تشکیل گردید که ما در این بحث به آن‌ها نخواهیم پرداخت.

2- امریکا از این فرصت استفاده نموده و تلاش کرد تا در جنوب یمن برای خود جای پایی ایجاد نماید؛ چنان‌چه در شمال یمن نیز با استفاده از تحرکات حوثی‌ها و حمایت آنان توسط ایران، جای پایی ایجاد نموده بود. به این ترتیب، جنبش جنوب  در دام نزاع‌های بین‌المللی افتاد و از جریانی عدالت‌خواه، به ابزاری جدید برای امریکا به منظور مداخله در یمن تبدیل شد؛ یمنی‌که حکومت‌اش وابسته به انگلیس است.

دولت‌های بزرگ با استفاده از اوضاع داخلی و تنش‌های موجود میان دولت‌های کوچک، تلاش می‌کنند نفوذ خویش را به تدریج در این کشورها گسترش دهند؛ چنان‌چه امریکا بر اساس همین پالیسی و با استفاده از استخبارات ملک فهد در عربستان سعودی سعی نمود، در جریان دهۀ نود یعنی پس از جنگ داخلی سال 1994م، با نظامیان جنوب یمن ارتباط برقرار نماید. اگرچه در آن زمان سالم بیض یکی از وابسته‌گان و ابزار امریکا به شمار می‌رفت، اما انزوا و سروصداهایش از تبعیدگاه برای اعمال مادی علیه حکومت صالح، هرگز برای امریکا کافی نبود و می‌دانست که او نمی‌تواند برای پیشبرد اهداف امریکا موفق باشد. بنابر این، امریکا در جستجوی کسی بود که بتواند فعالیت‌های سیاسی قوی را پیش برده و مردم جنوب یمن را متحد سازد تا از آنان برای اعمال فشار مؤثر علیه حکومت صالح استفاده نماید. در نتیجه، امریکا گمشده‌اش را پیدا نمود و او حسن باعوم، فعال منتقد سیاسی بود، چنان‌چه با قوت تمام و به پیمانۀ فراخی خواستار جدائی جنوب یمن بود. حسن باعوم در همان آغاز، از یک شهر به شهر دیگر رفت و آمد نموده و پیوسته با سران قبایل دید و باز دید داشت و از آنان می‌خواست تا وی را حمایت نموده و خواسته‌های جدائی‌طلبانۀ وی را تأیید کنند. باعوم درست در زمانی این مسائل را مطرح می‌نمود که مردم جنوب یمن در اوج فشار و ظلم اعمال شده توسط حکومت به سر می‌بردند.

باعوم فعالیت‌هایش را یکی پس از دیگری ادامه می‌داد تا با استفاده از این فرصت، مسئلۀ جدائی‌طلبی جنوب یمن را بر سر زبان‌ها انداخته و طرف‌داران آن را افزایش دهد. اسلوب وی کاملاً مسالمت‌آمیز بوده و با فعالیت‌های خشونت‌آمیز مخالفت نشان می‌داد. تحرکات جدائی‌طلبانۀ حسن باعوم رفته‌رفته طرف‌دارانی پیدا نمود و در برخی موارد حجم بزرگی از اهالی جنوب را به خود کشانید و این مفکوره را در میان آنان عمیق نمود که حکومت یمن به گونۀ منسجم و برنامه‌ریزی شده آنان را به حاشیه رانده و علیه‌شان ظلم روا می‌دارد. این‌جا بود که باعوم مورد تعقیب و پیگرد حکومت صنعاء قرار گرفت و بارها بازداشت شد. باعوم در میان سال‌های 2007 تا 2008م برای مدتی بیشتر از یک‌سال در بازداشت به سر می‌برد؛ سپس در سال 2010م مجدداً باز داشت شده و پس از دو ماه باز داشت در سال 2011م رها گردید و دیری نگذشت که در همین سال یک‌بار دیگر باز داشت شد. به این ترتیب، حسن باعوم جدائی‌طلب، به دلیل تلاش‌های خسته‌گی ناپذیر و نزدیک نمودن نظامیان پیشین و قبایل و فعالان علیه حکومت مرکزی صنعاء، تبدیل به رمز بزرگی برای وحدت و انسجام جنبش جنوب  گردید. باعوم موفق شد، خواسته‌های جدائی‌طلبانه را استحکام بخشیده و آن را در میان مردم عمیق نماید.

باعوم با امریکا ارتباط داشت و از طرف ایران نیز حمایت می‌شد و به این ترتیب، فعالیت‌هایش خیلی سریع رشد نمود، در حدی‌که شورای عالی جنبش جنوب را تشکیل داده و خود به صفت رئیس آن شروع به فعالیت نمود. چنان‌چه صفحۀ خبری الجزیره نت به تاریخ 3 مارچ 2011م در خبری چنین نگاشت: «شورای عالی حراک مسالمت‌آمیز آزادی جنوب، شاخۀ اصلی جنبش جنوب به شمار رفته که شاخه‌های دیگری؛ از جمله: هیئت عالی ملی استقلال جنوب، شورای عالی ملی آزادسازی، تشکیل مجدد دولت جنوب، تجمع دموکراتیک جنوب و اتحاد جوانان محصل جنوب. ولایت ضالع یکی از داغ‌ترین و و فعال‌ترین مناطق جنوب نیز به آن وابسته می‌باشند.»

مناطقی نیز هست که باعوم را به صراحت مزدور ایران می‌خوانند، چنان‌چه به تاریخ 13 سپتمبر 2016م در صفحۀ انترنتی موسوم به "این‌جا عدن است" چنین گفته شد: «جریان جنبش جنوب  به رهبری حسن باعوم، که بر اساس تفرقه‌افگنی تشکیل گردیده، یک حرکت سیاسی بوده و از همان ابتدای تشکیل‌اش توسط امریکا پشتیبانی می‌شود. این حرکت ابزاری است که امریکا می‌تواند نفوذاش را با استفاده از آن در یمن و از طرف جنوب استحکام بخشد. مرکز فعالیت‌ها و تحرکات این جریان در شهر ضالع بوده و این در حالی است که حسن باعوم خود از شهر حضرمی مکلا می‌باشد و نه شهر ضالع. این تحرکات در حقیقت به مثابۀ تمریناتی بود که این گروه جهت تقویت فعالیت‌های سیاسی خویش به کار می‌گرفت، اما حکومت صنعاء در ابتداء این فعالیت‌ها را جدی نمی‌گرفت، زیرا از ناحیۀ آن احساس خطر نمی‌نمود، به دلیل این‌که فعالیت‌های برجستۀ آن به برخی تحرکات سیاسی خلاصه می‌شد. به همین دلیل بود که حکومت به بازداشت شماری از سران آن اکتفاء می‌نمود؛ کسانی مانند حسن باعوم، احمد بن فرید، علی غریب، علی مناصر، که برای مدتی بازداشت شده و سپس آزاد می‌شدند.

3- به این ترتیب، مزدوران امریکا در جنبش جنوب، مفکورۀ جدائی‌طلبی را به خوبی آموزش دیده و این مفکوره برای آنان تبدیل به یک ایدیولوژی و بخشی از زنده‌گی گردیده؛ اما آنانی‌که از همراهی با جنبش جنوب دست برداشتند، برخی از آنان از فعالان داخلی بوده و برخی دیگر کسانی استند که تحت تأثیر انگلیس و مزدوران‌اش در یمن قرار گرفته اند؛ چنین کسانی گاهی اوقات طرف‌دار وحدت بوده و گاهی خواستار جدائی بودند و جدائی‌طلبی به هیچ‌وجه نزد آنان تبدیل به ایدیولوژی نگردید. حکومت صنعاء با عادی جلوه دادن مفکورۀ جدائی‌طلبی، که توسط مزدوران امریکا دامن زده می شد، از آنانی‌که کاملاً پایبند جدائی‌طلبی نبودند، استفاده می‌نمود و گاهی اوقات افراد خویش را در میان آنان و به همین هدف جابجا می‌نمود.

چنان‌چه گفته شد، حکومت صنعاء در ابتداء از ناحیۀ جدائی‌طلبان جنوب احساس خطر نمی‌کرد، اما زمانی‌که برای حکومت صالح و انگلیس روشن شد، که این جریان اندک اندک تبدیل به یک حرکت بزرگ می شود و این‌که خطرهای ناشی از آن به شدت در حال افزایش است، به ویژه با توجه به این‌که مزدوران امریکا در رأس آن قرار دارند، حکومت صنعاء، انگلیس و سایر وابسته‌گان منطقه‌ای شان به گونۀ جدی دست‌به‌کار شده و در پی مهار این جنبش برامدند؛ به خصوص پس از آن‌که معلوم شد، به هیچ‌وجه نمی‌توان این جریان را-که در سایۀ احساسات به شدت روبه‌رشد جدائی‌طلبانه در جنوب- به صورت کامل نابود نمود. نقشۀ مهار جنبش جنوب، که توسط امریکا طراحی گردیده بود، همزمان با گسترش جنبش، گسترش یافته و متنوع می‌شد؛ چنان‌چه از تلاش‌های جدی برای برهم زدن یک‌پارچه‌گی آنان شروع تا پیگردهایی که به باز داشت و بعضاً به خشونت می‌انجامید.

این روند هم‌چنان ادامه داشت تا آن‌که امارات با استفاده از حضورش در پیمان عربی، نیروهای پیاده‌اش را وارد صحنه نمود. سپس با کشته شدن علی صالح، که نفوذ انگلیس در شمال یمن تضعیف گردید، حضور نظامی امارات به اوج خود رسید، زیرا انگلیس از این بیم داشت که مبادا حوثی‌ها با استفاده از خلای موجود، نفوذ خویش را در شمال گسترش دهند. بناءً با جدیت تمام به ایجاد و استحکام نیرو در جنوب اندیشید تا از آن به عنوان برگ برنده‌ای در حاکمیت بالای یمن استفاده نماید و اگر موفق نشود، اقلاً در جنوب یمن سهمی داشته باشد. به همین دلیل بود که با جدیت کامل در پی استحکام نفوذ در جنوب برامد، به ویژه با توجه به این‌که نمی‌توانست کاملاً به هادی منصور اعتماد نماید، زیرا عربستان سعودی بالای وی تسلط داشت. به این ترتیب، انگلیس با استفاده از امارات، به علاوۀ برگشت دادن نیروهای رئیس جمهور قبلی یمن-علی صالح که در اواخر سال 2017م توسط حوثی‌ها به قتل رسید- به سمت جنوب و قرار دادن آنان در صف نیروهای امارات علیه حوثی‌ها، به این مسئله توجه جدی نمود. صفحۀ انترنتی یمنی موسوم به ناس تایمز به تاریخ 5 فبروری 2018م با انتشار خبری گفت: «یک مسئول حکومتی یمن ادعاء نموده که طارق صالح، برادرزادۀ علی صالح در حال حاضر در یمن و زیر حمایت نیروهای امارات به سر می‌برد. برخی از منابع دیپلوماتیک نیز گفته‌اند که امارات سرگرم تلاش‌هایی جدی به منظور برطرف نمودن تحریم‌های اعمال شده علیه احمد فرزند علی صالح می‌باشند تا بتواند در بازی‌های آینده نقش سیاسی فعالی داشته باشد.»

عیدروس زبیدی فرمانده نیروهای شورای انتقالی جنوبی در اظهاراتی گفت: «ما از طارق صالح حمایت نموده و در شمال و سراسر خاک یمن، تا آزادی کامل صنعاء، در کنار او خواهیم ایستاد.» (منبع: کانال فرانس 24 ،30 جنوری 2018م) این اظهارات بیانگر آن است که انگلیس سرگرم یک بازی جدید در جنوب یمن بوده و تلاش دارد تا نفوذ خویش را با استفاده از مزدوران‌اش و اقارب علی صالح-که در نیروهای گارد ریاست جمهوری نفوذ دارند و هم‌چنین حزب کنگرۀ عمومی- در این منطقه استحکام بخشد. لازم به یادآوری است که نیروهای جدائی‌طلب توسط امارات حمایت شده و امارات در یمن توسط نیروهای هوایی و زمینی مشارکت دارد، در حالی‌که عربستان سعودی تنها با نیروهای هوائی‌اش سهم دارد.

4- به این ترتیب، انگلیس با استفاده از امارات تلاش دارد، صف جنبش جنوب را متفرق نموده و یا آن را به حاشیه براند و به جای آن جنبش جدیدی را ایجاد نماید که اوضاع این منطقه را در دست گیرد. هرچند انگلیس می‌دانست که امریکا به پیمانه‌ای زیادی تلاش دارد، جناح علی سالم بیض و علی ناصر را پشتیبانی نماید-از جملۀ این تلاش‌های امریکا می‌توان به پیشنهادهای کمک‌های ایران و هم‌چنین تسهیلاتی که مصر فراهم نمود، مانند گردهمایی جنبش جنوب در قاهره به رهبری علی ناصر محمد در سال 2014م؛ هم‌چنین تسهیلاتی که لبنان فراهم نمود، چنان‌چه بیروت از زمان پناهنده‌گی وی به عمان در سال 1994م و محرومیت‌اش از یک منبر رسانه‌ای در آن‌جا، پناهگاه و منبر رسانه‌ای وی به شمار می‌رود و هم‌چنین انتقال وی به ریاض همزمان با آغاز طوفان قاطع سعودی در سال 2014م و دریافت پول‌های بی‌شمار از آن- اما با وجود این‌که انگلیس از تمام این امور با خبر بود، باز هم تلاش نمود از طریق امارات بالای جناح علی بیض و علی ناصر تأثیر گذاشته و آن را به جانب خود بکشاند.

این‌که چرا انگلیس تصمیم گرفت از این جناح آغاز کند، دو دلیل دارد؛ اول: این‌که وی طبیعت خشن و متمایل به جنگ و نزاع‌های مسلحانه دارد. دوم: پیشینۀ دوستی‌اش با انگلیس، چنان‌چه این انگلیس بود که جبهۀ قومی وی را تشکیل داده و حکومت جنوب یمن را به وی تسلیم نمود. این بار نیز انگلیس‌ها خواستند، که با زنده نمودن خاطرات آن دوران در ذهن علی بیض، او را به خود نزدیک نمایند. پس از آن‌که عملیات پیمان عربی در یمن در سال 2015م آغاز گردید، انگلیس‌ها علی بیض را از عربستان سعودی به امارات انتقال دادند و تا کنون در "ابوظبی" به سر می‌برد، زیرا وی قبلاً در کشورهایی به سر می‌برد که وابسته به امریکا بود؛ چنان‌چه در حدود دو سال(2012 و 2013م) در لبنان به سر می‌برد و توسط ایران و حزب آن حمایت می‌شد؛ سپس به سعودی نقل مکان نمود که از آن‌جا به عنوان یکی از اعضای پیمان عرب وی را به جانب خود کشانید.

چنان‌که گفته شد، علی بیض در حال حاضر در ابوظبی به سر می‌برد و به شدت مورد احترام و تقدیر قرار می‌گیرد. همه می‌دانند که سالم بیض شخصیت متقلبی دارد، چنان‌چه زمانی‌که ریاست یمن جنوبی را در دست داشت، سروکارش با انگلیس بود؛ سپس در اوایل دهۀ نهم امریکا او را به جانب خود کشانید و وابسته‌گی‌اش به امریکا هم‌چنان ادامه داشت. علی بیض در میان کشورهای وابسته به امریکا رفت و آمد می‌نمود و اینک در امارات به سر می‌برد؛ تلاش‌ها جریان دارد که امریکا وی را به جانب خود بکشاند و بعید نیست که یک‌بار دیگر تغییر جهت دهد؛ اگر چنین شود، روابط وی با امارات متشنج خواهد شد. در هر صورت، در حال حاضر موقف وی به شورای انتقالی نزدیک‌تر است، چنان‌چه وی این شورا را در اظهاراتی توصیف نمود: «علی سالم بیض، معاون اسبق رئیس جمهور یمن اعلام می‌نماید که با فراخوان تشکیل "ساختار سیاسی جنوب یمن" موافقت داشته و آن را به فال نیک می‌گیرد.» وی یک روز پس آن با تشکیل این ساختار موافقت نمود که سه تن از والیان سه ولایت جنوبی با فراخوان صادره توسط والی عدن موافقت نمودند. بیض در اظهاراتی که توسط چینل "العربی الجدید" منتشر گردید، تأکید نمود که از این فراخوان با تمام توان پشتیبانی خواهد نمود و حرکت‌های مختلف سیاسی جنوب و شخصیت‌های مستقل را تشویق نموده تا با این فراخوان تعامل مثبت نموده و از حالت انتظار و بی‌اعتنائی بیرون آمده و وارد مرحلۀ جدید شوند. (منبع: تلویزیون العربی جدید 16 سپتمبر 2016م)

علی ناصر محمد نیز در این زمینه‌ها به علی بیض شباهت دارد، چنان‌چه او نیز گاهی طرف‌دار جدائی است و گاهی خواستار حکومت واحد در یمن، اما با شرایطی‌که خودش وضع می‌کند. علی ناصر در پاسخ به پرسشی‌که قبل از تهاجم علی صالح علیه حوثی‌ها در اواخر سال 2017م در مورد حل بحران یمن از وی صورت گرفت، گفت: «راه‌حل این است که حکومت وحدت ملی و توافقی تشکیل شود. عناصر اصلی دخیل در جنگ، اعم از حوثی‌ها و حکومت هادی، باید در جریان مرحلۀ انتقالی از مناصب رسمی‌شان برکنار شوند. سلاح‌های تمام طرف‌ها و احزاب باید جمع آوری شده و تسلیم وزارت دفاع شود، زیرا یمن نیاز به یک رئیس جمهور و یک حکومت و یک وزیر دفاع و روی آوردن به صندق انتخابات دارد.» (منبع: اهرام عربی 4 اکتوبر 2017م)

از تمام امور فوق چنین بر می‌آید که انگلیس‌ها توانسته‌اند با استفاده از امارات تا حدود زیادی روی این دو تن(علی بیض و علی ناصر) و جناح‌های مربوط به آنان تأثیر بگذارند، زیرا این دو تن مسئلۀ جدائی‌طلبی را به عنوان یک اساس ثابت و غیرقابل تغییر، آن‌چه که جنبش جنوب بر اساس آن تشکیل گردید، اتخاذ نکرده‌اند؛ بلکه این مسئله را در شرایط و اوضاعی‌که آنان را احاطه نموده بود، اتخاذ کرده اند.

5- اما جناح حسن باعوم یک جناح سیاسی، ایدیولوژیک و جدائی‌طلب بود. انگلیس‌ها متوجه شدند که هیچ یک از راه‌حل‌های فریبنده و اعمال زور، کارا نیست؛ بناءً تلاش نمودند به گونۀ مرموز یعنی بدون کدام فیصلۀ رسمی، وی را وادار کنند تا در عمان اقامت کند. دلیل این‌که باعوم به عمان رفت، این بود که عمان طوری تظاهر می‌نمود که انگار هیچ رابطه‌ای با انگلیس نداشته و فعالیت‌هایش از قبل طراحی شده نیست. انگلیس با استفاده از مزدوران عمانی‌اش بالای حسن باعوم فشار آورد و وی را وادار نمود تا در شهر صلاله‌مان برای مدت طولانی سکونت کند. با دور نگهداشتن مرد درجه اول امریکا در جنبش جنوب، جریان‌های وابسته به امریکا در جنوب تا حد زیادی تضعیف شدند و انگلیس این فرصت را غنیمت شمرده و با استفاده از امارات به شدت تلاش نمود تا جنبش موازی با جناح باعوم در جنوب ایجاد نماید تا در قضیۀ جنوب یمن دست بالاتری داشته باشد.

انگلیس‌ها دنبال فرد مناسبی برای رهبری این جنبش جدید و وابسته به خود بودند تا این‌که گمشدۀ شان را در شخصی به نام عیدروس زبیدی یافتند. عیدروس زبیدی یکی از رهبران سرشناس جنبش جنوبی و بنیان‌گذار حرکت جدائی‌طلب تعیین سرنوشت در سال 1996م می‌باشد. هادی رئیس جمهور یمن به دلیل نزدیکی زبیدی با انگلیس، وی را به تاریخ 7 دسمبر 2015م به صفت والی ولایت عدن مقرر نمود و این‌کار درست چند ماه پس از راه‌اندازی عملیات طوفان قاطع توسط سعودی در ماه مارچ 2015م صورت گرفت که خود بیانگر اعتماد مزدوران انگلیس به وی می‌باشد. عدروس زبیدی در عدن موفقیت‌های زیادی را به دست آورد، چنان‌چه وی توانست جریان برق این ولایت را مجدداً فعال نماید، ملیشه‌های مسلح را از ولایت بیرون راند، با حوثی‌ها جنگید و با پیش نهادهای ولد شیخ نمایندۀ سازمان ملل، که وابسته به امریکا بود، به شدت مخالفت نمود و به همین دلایل بود که به صفت یکی از والی‌های موفق شهرت پیدا نمود.

زبیدی به دلیل پشتیبانی مالی و نظامی علنی و مستقیم امارات، به این موفقیت‌ها دست یافت؛ وی به عنوان شخصیت سیاسی برجسته و رقیب سرسخت و تاریخی حسن باعوم در جنبش جنوب عرض اندام نمود و دلیل این برجسته‌گی و شهرت وی به چند مسئله بر می‌گردد؛ نخست: این‌که وی در جنگ داخلی سال 1994م به صفت مبارز شرکت داشته و در حرکت‌های جدائی‌طلبانه از همان بدو شروع این حرکت‌ها، به صفت رهبر پرتلاش نقش داشته. دیگر این‌که از زمان تبعیداش به جیبوتی در سال 1994م با حکومت علی صالح درگیر بود. به علاوۀ موفقت‌هایی که زبیدی به عنوان والی عدن و جنگ علیه حوثی‌ها به دست آورد، نکتۀ دیگر این‌که زادگاه وی منطقۀ ضالع می‌باشد و این منطقه مرکز ثقل جنبش جنوب به شمار می‌رود.

عیدروس زبیدی از نظر نظامی به علی هانی بن بریک، مؤسس نیروهای کمربند جنوبی وابسته می‌باشد، کسی‌که خود در جنوب به وابسته‌گی‌اش به امارات مشهور می‌باشد. ساسه پوست به تاریخ 2 نومبر2017م در بخشی از یک گزارش‌اش در مورد هانی بن بریک چنین می‌نویسد: «هانی بن بریک نخست به صفت یک مبارز  علیه حوثی‌ها در یمن عرض اندام نمود؛ سپس امارات با اعمال فشار وی را به عنوان وزیر وارد عرصۀ سیاست نمود، زیرا امارات به دلیل کمک‌های سخاوت‌مندانۀ ابوظبی در یمن نفوذ دارد. بن بریک جریانی را زیر نام نیروهای "کمربند امنیتی" ایجاد نمود و این جریان ملیشه‌هایی بودند که به گونۀ علنی توسط دولت امارات در جنوب یمن پشتیبانی می‌شدند.»

دلیل شهرت و موقف زبیدی و بریک در جنوب از این قرار بود. اما از آن‌جایی که این دو تن در حکومت هادی نیز سهم داشتند و همه می‌دانند که هادی وابسته به انگلیس است و به همین دلیل آنان نمی‌توانند در میان جنبش جنوب از شهرت مردمی برخوردار گردند. بناءً نخستین گام این بود که باید هر دو از حکومت هادی اخراج شده و طوری وانمود شود که انگار با هادی و حکومت‌اش اختلاف دارند، تا این باعث شود مردم جنوب، دور آنان، به ویژه دور زبیدی جمع شده و جنبش جدید جنوب را تشکیل دهند که دقیقاً چنین هم شد.

6- رئیس جمهوری یمن به تاریخ 27 اپریل 2017م با صدور فرمانی عیدروس زبیدی والی عدن و هم‌چنین هانی بن بریک وزیر دولت را از مناصب‌شان برکنار نموده و دستور داد تا هانی بن بریک تحت بازجویی قرار گیرد. هزاران تن از ساکنان شهر جنوبی عدن برای تقبیح و اظهار مخالفت با این تصمیم رئیس جمهور دست به تظاهرات گسترده زدند. شماری از جناح‌های وابسته به جنبش جنوب به تاریخ 4 می 2017م با صدور اعلامیه‌ای اعلام نمودند که آنان به عیدروس زبیدی صلاحیت می‌دهند تا کتله‌ای را جهت اداره و نماینده‌گی از جنوب تشکیل داده و در راستای تحقق اهداف و خواست‌های آنان فعالیت نماید؛ به علاوۀ این‌که به وی صلاحیت عام و تام داده می‌شود تا به منظور عملی شدن بندهای این اعلامیه، هر آن‌چه را لازم می‌بیند اتخاذ نماید.

درست یک هفته پس از آن‌که جنبش جنوب، زبیدی را مؤظف نمود تا رهبری سیاسی جدیدی را به منظور اداره و نماینده‌گی از جنوب تشکیل دهد، زبیدی به تاریخ 11 می 2017م از شهر عدن اعلان نمود که به علاوۀ عضویت 26 تن دیگر در این هیأت خوداش رئیس هیئت شورای انتقالی جنوب بوده و بن بریک را به صفت معاون خویش برگزیده است. زبیدی برای ابراز حضور و رقابت با علی باعوم، بیرق سابق یمن جنوبی را در کنار خود گذاشته و صحبت می‌نمود. زبیدی در سخنان تلویزیونی‌اش، در حالی‌که بیرق دولت سابق یمن جنوبی را در کنارش گذاشته بود، گفت: «به دلیل اعلامیۀ تاریخی عدن، رهبری سیاسی جنوب زیر نام هیئت ریاست شورای انتقالی جنوب، با افتخار تشکیل گردید.» وی افزود که هانی بن بریک به عنوان معاون رئیس این شوری و 26 تن دیگر به عنوان اعضاء شروع به فعالیت خواهند نمود. او ابراز داشت که: «هیئت ریاست شورای انتقالی جنوب مسئولیت دارد، اقدامات لازم برای تأسیس هیئت شورای انتقالی جنوب را روی دست گرفته و به نماینده‌گی از جنوب یمن در داخل و خارج شروع به فعالیت نماید.» (منبع:  شبکۀ CNN  عربی 11 می 2017م)

به این ترتیب بود که زبیدی و بن بریک، در حقیقت امارات و انگلیس، صلاحیت تشکیل رهبری جنوب را به صورت کامل در اختیار گرفتند. والیان را رئیس جمهور یمن تعیین می‌کند، که خود نیز از افراد حلقۀ وابسته به انگلیس می‌باشد و هم‌چنین سایر رهبران اعضای شورای انتقالی همه از طرف‌داران آن می‌باشند، بلکه حتی توانستند شماری از افراد جناح باعوم را مانند علی سعدی و ناصر خبجی نیز با خود یک‌جا کنند؛ هرچند برای مدت کوتاهی اند و اگر چهرۀ شان افشاء شود، از این جمع بیرون روند و یا بیرون کرده شوند و یا شاید هم این راهی به سوی جلب و جذب آنان باشد.

بنابر این، می‌توان گفت که انگلیس به دلایل زیر مسئلۀ جنبش جنوب را تا اندازه‌ای زیادی بر محور مزدوراش عیدروس زبیدی یک طرفه نموده است: تسلط تقریباً همه‌جانبه بالای شورای انتقالی به ریاست عیدروس زبیدی در عدن، برخورداری از نیروهای نظامی نسبتاً بزرگ به رهبری بن بریک در سایر ولایات جنوب، حتی در ولایت مأرب، جمع شدن والیان ولایات جنوب در اطراف رهبری عیدروس زبیدی، طرف‌داری مسئولین سابق دولت جنوب از اشتراکی‌ها-مانند علی سالم بیض که بسیار زود از زبیدی اعلان طرف‌داری نمود- تأیید طارق فضلی و جریان وابسته به وی-که به علاوۀ نفوذ قبیلوی که در ابین دارد- چهرۀ اسلامی نیز به شمار می‌رود و سر انجام حمایت مالی، سیاسی و نظامی دولت امارات از زبیدی. در صورتی‌که اوضاع سیاسی به همین منوال ادامه پیدا کند، به ویژه حضور سنگین امارات در جنوب، در این صورت تسلط انگلیس به همین شکل ادامه خواهد یافت.

7- اما امریکا به تأخیراش پی برده و اظهار ناراحتی نمود. آن‌چه بیانگر ناراحتی امریکا از تشکیل شورای انتقالی است، این است که ولد شیخ نمایندۀ جهانی‌اش با تشکیل این شورا مخالفت نمود. یک منبع آگاه خبر داده که اسماعیل ولد شیخ نمایندۀ سازمان ملل به یمن با ارسال نامه‌ای به عیدروس زبیدی والی برکنار شدۀ عدن، وی را به دلیل اعلان تشکیل شورای انتقالی به منظور جدائی جنوب، مستقیماً تهدید نموده است. منبع یادشده افزوده که ولد شیخ با زبیدی دیدار نموده و وی را مستقیماً تهدید نموده که در صورت اصرار بر تداوم شورای اعلان شده با خطر مواجه خواهد شد. ریاست جمهوری یمن، شورای همکاری خلیج، گروه حوثی‌ها و بسیاری دیگر از داخل جنبش جنوب با این شورا مخالفت نموده اند. ولد شیخ خطاب به زبیدی گفته که در صورت تداوم این شورا، سازمان ملل متحد و شورای امنیت جهانی وی را در لیست کسانی قرار خواهد داد که در پی برهم زدن روند صلح و عملی شدن فیصلۀ شماره 2216 منتشر شده در فصل هفتم می‌باشد و در این صورت با وی مانند حوثی‌ها و صالح، یعنی به صفت متمرد برخورد خواهد شد. (منبع: خبرگزاری روسیه امروز 14 می 2017م)

به نظر می‌رسد امریکا به وخامت اوضاع پی‌برده و بالای عمان فشار آورده که باعوم را آزاد نماید. پس از آن‌که عمان باعوم را آزاد نمود، وی فعالیت‌های قویی را علیه شورای انتقالی، که توسط حمایت دولت امارات تشکیل گردیده آغاز نمود، که بیانگر مظهر بزرگی از کشمکش امریکا و انگلیس در یمن می‌باشد. روشن است که اقدامات باعوم علیه شورای انتقالی توسط عربستان سعودی حمایت می‌شود، زیرا نخستین کنفرانس شورای جنبش انقلابی به رهبری وی به تاریخ 17 اگست 2017م در شهر عدن و زیر نظر سعودی‌ها برگزار گردید. در این کنفرانس شش‌صدتن از وابسته‌گان به سعودی حضور داشته و دولت امارات را متهم نمودند که جنوب یمن را اشغال کرده است. در بیانیۀ منتشر شده از این کنفرانس، چنین گفته شده: «ما با قاطعیت تمام سوء استفاده از احساسات مردم خویش در جنوب و پخش و نشر دروغ و سوء استفاده از احساسات آنان را به هدف کسب تأیید مردمی و تحرک بر خلاف ارادۀ مردم در جنوب رد نموده و آن را تقبیح می‌کنیم. تأکید می‌کنیم که حسن باعوم رهبر و رئیس شورای عالی جنبش انقلابی و رهبر و رمز وحدت جنوب بوده و ما به وی افتخار می‌کنیم. آن‌چه امروزه در جنوب یمن جریان دارد، در حقیقت کشمکش داغی است که نیروهای خارجی در آن دخیل می‌باشند. نیروهایی مانند دولت امارات عربی، که به منابع اقتصادی جنوب چشم دوخته و تلاش دارد، سرنوشت و رویکردهای مردم ما را در اختیار گرفته و سپس مبالغ ناچیزی را به یک مشت افرادی بدهد که آنان را وابسته به خود نموده است.» (منبع: تلویزیون عدن فردا 17 اگست 2017م) این بدان معنی است که گروه باعوم علناً با امارات سر دشمنی گرفته و از آن می‌خواهد پایش را از یمن بیرون کند. چنان‌چه کنفرانس باعوم، طرف‌داران زبیدی را متهم به وابسته‌گان امارات نمود که مقدار ناچیزی از منافعی‌که امارات به دست می‌آورد، نصیب آنان می‌شود.

دومین کنفرانس گروه مربوط به باعوم به تاریخ 11 نومبر 2017م در عدن برگزار گردید. در بیانیۀ پایانی دومین کنفرانس شورای جنبش انقلابی باعوم، که  تلویزیون عربی جدید به نسخه‌ای از آن دست پیدا نموده بود، چنین گفته شد: «ما از تمام دولت‌هایی سهیم در آن‌چه که پیمان مشترک عربی نامیده می‌شود، می‌خواهیم تا در خصوص دشمنی شان با شورای عالی جنبش جنوب با ما مستقیماً وارد گفتگو شوند؛ البته بعد از آن‌که تمام نیروهای شان را از سرزمین ما بیرون کنند. لازم به یاد آوری است که ما به شدت علاقه‌مند حفظ روابط اجتماعی و دینی خویش با این دولت‌ها بوده و حریص استیم تا این روابط هم‌چنان حفظ گردد.» این شورا که توسط باعوم ریاست می‌شود، پیمان مذکور را "پیمان دولت‌های اشغالگر" نامیده و می‌افزاید: «تأکید می‌کنیم، ما حق کامل داریم که در تعامل خویش با اشغالگران از هر راه و امکانات مشروع در زمان و مکان مناسب و بر اساس منافع ملی خویش استفاده نمائیم.» در بیانیۀ مذکور تأکید شده است که: «هرگونه مذاکرات و راه‌حلی‌که قضیۀ جنوب و نمایندۀ قانونی آن را استثناء قرار دهد، هرگز موفق نخواهد شد؛ زیرا نماینده گان قانونی جنوب کسانی استند که جنبش را از همان روز نخست تشکیل آن رهبری نموده اند و نه کسانی‌که بر اساس تصادف وارد میدان شده و یا توسط پول و یا هم بیگانه‌گان اشغالگر به صحنه آورده شده اند.» (منبع: تلویزیون عربی جدید 11 نومبر 2017م) اگرچه در این بیانیه از پیمان عربی نام برده شده، اما هدف اصلی آن دولت امارات است؛ زیرا این کنفرانس به حمایت عربستان سعودی راه اندازی گردیده بود.

8- خلاصۀ این که: پس از آن‌که علی سالم بیض و علی ناصر محمد در سال 1994م شکست خوردند و علی صالح بالای جنوب یمن تسلط پیدا نموده، مردم جنوب را به حاشیه راند و بسیاری از نظامیان آن را زیر فشار قرار داد، از آن روز به بعد حرکت‌های مخالف گوناگونی قدعلم نموده و این روند تا امروز ادامه دارد که برجسته‌ترین آن سه حرکت زیر است:

1- جنبش جنوب جناح علی سالم بیض، که پیوسته در حال تغییر رویکرد می‌باشد، گاهی با امریکا و مزدوران‌اش همکاری می‌کند و گاهی طرف دار انگلیس و مزدوران آن می‌باشد.

2- جنبش جنوب جناح حسن باعوم، که توسط امریکا و مزدوران آن، به ویژه ایران حمایت می‌شود.

3- جنبش جنوب جناح زبیدی، که توسط انگلیس و مزدوران آن، به ویژه امارات حمایت می‌گردد.

مهم‌ترین تحولات و واقعیت‌های جاری در یمن را به گونۀ فوق بررسی و بیان نمودیم؛ اما آن‌چه که در اخیر باید تذکر داد، این است که آن‌چه دردآور و سخت آزاردهنده است، این است که کفار استعمارگر ابزار فرسودۀ خویش را-که متأسفانه از فرزندان خودمان استند- تربیت نموده و می‌فرستند تا باعث خون‌ریزی در یمن و غیریمن شده و منافع کفار را تأمین نمایند. آنان برخی امور و مسائل را فراموش کرده‌اند و یا خود را در مورد آن به فراموشی زده‌اند-اگر لحظه‌ای سر به گریبان فروبرده و بیندیشند- قطعاً به خاطر رفتار زشت و غلط خویش خون از دیده‌گان فروخواهند ریخت؛ زیرا الله توانا و مقتدر به شدت از قرار گرفتن مسلمان در کنار کفار ظالم منع نموده و هشدار داده که چنین کاری فرجام‌اش آتش جهنم خواهد بود:

﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ﴾

[هود: 113]

ترجمه:و به كسانىكه ستم كرده‏اند، متمايل مشويد كه آتش(دوزخ) به شما مى‏رسد و در برابر الله(سبحانه وتعالی) براى شما دوستانى نخواهد بود و سرانجام يارى نخواهيد شد!

هم‌چنین رسول الله صلی الله علیه وسلم خون‌ریزی ناحق را سخت‌تر از نابودی تمام جهان در نزد الله سبحانه وتعالی خوانده است ترمذی از حضرت عبدالله بن عمرو روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«لَزَوَالُ الدُّنْيَا أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ قَتْلِ رَجُلٍ مُسْلِمٍ»

ترجمه:: نابود شدن دنیا آسانتر است در نزد الله(سبحانه وتعالی) از کشتن یک مردم مسلمان.

چه رسد به این‌که این قتل‌ها به خاطر تأمین منافع کفار استعمارگر باشد. بدون شک چنین کاری جنایتی بس بزرگ است که هیچ جنایت دیگری به قباحت آن نمی‌رسد.

﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ﴾

[انعام: 124]

ترجمه: از سوی الله(سبحانه وتعالی) هرچه زودتر خواری و رسوائی(در دنيا) نصيب كسانی می‌گردد كه بزهكاری پيش می‌گيرند، و عذاب سختی(در آخرت) به سبب نيرنگی كه می‌ورزند، بهرۀ ايشان می‌شود!

اما با وجود این همه، باز هم فراموش نمی‌کنیم؛ یمنی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را سرزمین ایمان و حکمت خوانده، هرگز عاری از مردان مؤمن، صادق و مخلصی نخواهد شد که در کمین مزدوران و وابسته‌گان کفار استعمارگر نشسته و پرده از نفاق و غلامی آنان بر می‌دارند و سر انجام یمن را به خواست الله سبحانه وتعالی تبدیل به دارالاسلام خواهند نمود که رایه و لوای اسلام در قالب دولت خلافت راشده بر فراز آن به اهتزاز در آمده و عزت و شوکت از دست رفتۀ آن را به آن برخواهند گرداند و فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم یک بار دیگر در حق آن مصداق پیداخواهد نمود. آن جا که در حدیثی به روایت امام بخاری رحمه الله از حضرت ابی هریره رضی الله عنه می‌فرماید:

«أَتَاكُمْ أَهْلُ الْيَمَنِ هُمْ أَرَقُّ أَفْئِدَةً وَأَلْيَنُ قُلُوبًا الْإِيمَانُ يَمَانٍ وَالْحِكْمَةُ يَمَانِيَةٌ»

ترجمه:مردم یمن نزد شما خواهند آمد که دلهای نرم دارند. ایمان، ایمان یمنیان است و حکمت، حکمت یمنی.

دوم جمادی الثانی 1439هـ.ق

24 فبروری 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شیخ بزرگوار ما، در حفظ الله متعال بوده باشید! دو پرسش دارم که قرار ذیل می‌باشند:

۱- وقتی‌که نطفۀ مردی با نطفۀ زن(همسرش) یک‌جا گردد و در لابراتوار آزمایش گردد، بعداً آن نطفۀ بارور جهت حامله گردیدن به رحم زن دیگری‌که بنابر سببی از حمل گرفتن به طور عادی عاجز بوده باشد، گذاشته شود، آیا چنین کاری جائز است یا خیر؟

۲- اگر آن زن همسر دوم این مرد بوده باشد، چه اشکالی دارد؟ آیا کدام حالت وجود دارد که این کار جائز بوده باشد؛ مثلاً اگر همسر دومی از انتقال نطفۀ بارور خود به همسر اولی شوهرش امتناع ورزد، شوهر همسر دوم‌اش را تهدید به طلاق نماید؟

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

گرفتن نطفۀ شوهر همراه نطفۀ(تخمه) زن و بعد از بارور ساختن آن در آزمایشگاه و انتقال آن در رحم زنی دیگر، جواز نداشته و حرام می‌باشد؛ زیرا واجب این است که آن نطفۀ بارور شده به خود آن زن(مادری‌که صاحب آن است) باز گردانیده شود، و دلیل این مدعاء پیوست بودن کلمۀ(والدات) به کلمۀ(اولادهن) در قرآن کریم می‌باشد؛ چنان‌چه الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ﴾

[بقرة: ۲۳۳]

ترجمه: مادران، اولادهایشان را شیر بدهند.

بناءً مادر طفل به دنیا می‌آورد و طفل اولاد او می‌باشد. بنابر این، برای زن جایز نیست که غیر از اولادش را به دنیا آورد. در جای دیگر الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ﴾

[نحل: ۷۸]

ترجمه: الله(سبحانه وتعالی) شما را از شكمهای مادرانتان بيرون آورد.

و هم‌چنین می‌فرماید:

﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ﴾

[مجادله: ۲]

ترجمه: هر آینه مادرانشان تنها زنانی هستند كه ايشان را زائيده‌اند.

با در نظر داشت آیات قرآنی، مادر است که تولد می‌نماید؛ پس برای مادر جایز نیست که به غیر از اولادش، کسی را تولد نماید که مادر او نمی‌باشد. بناءً هیچ حالتی وجود ندارد که مرتکب شدن این حرام جائز بوده باشد، و لو اگر زن این‌کار را ننماید، تهدید به طلاق و یا چیز دیگری گردد؛ زیرا حق همان چیزی است که باید از آن پیروی شود؛ نه از چیز دیگر، و کسی‌که زن را در این حالت تهدید می‌نماید، به گناه رو آورده است.

خلاصۀ سخن این‌که: وقتی‌که تداوی چنین اقتضاء نماید که تخمۀ زن با نطفۀ شوهرش در آزمایشگاه بارور شود، پس واجب است که آن تخمۀ بارور شده به رحم همان زن، که صاحب آن تخمه است، گذاشته شود، نه در رحم زن دیگر؛ اگرچه آن زن، همسر دوم این مرد باشد؛ در غیر آن چنین کاری حرام می‌باشد.

برادر شما عطاء بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

پس از عملیات "سپر فرات" و کوتاهی اردوغان در حق حلب، که تسهیلات تسلط نظام بشار را به آن فراهم کرد، شاهد آرام گرفتن نسبی اقدامات اردوغان در سوریه بودیم. ولی از شنبه مورخ ۲۰ جنوری ۲۰۱۸م مجدداً عملیاتی را تحت نام "غصن زیتون(شاخۀ زیتون)" به شهر "عفرین" با توپخانه و حملات هوایی به راه انداخت. چنان‏چه در اعلامیه‏ای که رئیس ستاد ارتش ترکیه به روز یک‏شنبه به نشر رسانده بود، آمده است: «عملیات شاخۀ زیتون، که دیروز شنبه آغاز یافت، با طرحی‌که در نظر گرفته شده است، هم‏چنان ادامه خواهد داشت.» (منبع: تُرک پرس، مؤرخ ۲۱ جنوری ۲۰۱۸م) در پس عملیات شاخۀ زیتون که اکنون نیز جریان دارد، چه چیز نهفته است؟ الله سبحانه وتعالی خیرتان دهد.

پاسخ:

پیش از آن‏که به تحلیل آن‏چه جریان دارد، بپردازیم، باید به یک امر مهم توجه کنیم و سیاست کنونی ترکیه نیز به محور آن می‏چرخد، که در روشنائی آن، عملیات، رفتار و تصریحات اردوغان را می‏توان درک نمود و آن این‏که اردوغان به‏شکل واضحی طرف‏دار امریکاست و انتظار دارد با این خوش‌خدمتی‌هایش، امریکا از بقای حکومت‌اش حمایت کند؛ چنان‏چه وی را به قدرت رساند. دلیل آن‏هم آن‏چه است که روزنامۀ صباح، طرف‏دار دولت ترکیه، به‏تاریخ ۱۸ اپریل ۲۰۱۷م به نشر رسانده بود: «شب گذشته رئیس جمهور امریکا در تماسی تلیفونی همراه اردوغان، همتای ترکی خود، نتایج همه‏پرسی اصلاحات قانون اساسی و نظام ریاستی ۱۶ اپریل را تبریک گفته و افزود که وی شخصاً این همه‏پرسی را از نزدیک تعقیب نموده و اردوغان به خوبی توانسته از پس این کار بر آید و برای اردوغان گفت: من به دوستی دو طرفۀ‌مان اهمیت زیادی قائل شده و کارهای زیادی است که باید باهم انجام دهیم.»

به این ترتیب سیاست کنونی اردوغان در سوریه همکاری برای تطبیق طرح‏های امریکاست چنان‏چه می‏خواهد پایه‏های نظامرا تحکیم بخشیده و بر گروه‌های مخالف بشار فشار آورد تا از مناطقی‏که به بشار حیاتی است، عقب‌نشیننی کنند. دیری نمی‏گذرد که اردوغان مخالفان بشار اسد را در حلب با صحنه‌سازی و تزویر قضایاء، توانست که مخالفان را مجاب کند؛ به‏جای این‏که در مناطق خویش به‏منظور جلوگیری از ورود نظام در آن بجنگند، و وقتی‏که رژیم بشار متوجه حلب بود و تمام تمرکزش را برای هجوم‌آوری به آن شهر مبذول کرده بود، از این مناطق عقب‌نشینی کنند و به این ترتیب اردوغان به رژیم قدرت بخشید تا حلب ‏را به تسخیر خود در آورد. این‌همه به خاطر نبرد "سپر فرات" بود. باید دانست که نبرد "سپر فرات" با اشارۀ امریکا آغاز شد.

ترکیه در سال ۲۰۱۶م به اشارۀ امریکا در منطقۀ طرابلس داخل شد؛ چنان‏چه "جوزف بایدن" معاون رئیس جمهور پیشین امریکا به انقره سفر نموده و از یگان‌های مدافع خلق(Y P G) خواست تا در برابر نیروهای ترکی که تحت نام "سپر فرات" می‏جنگند، عقب‌نشینی نمایند. ما در پاسخ به سوال تاریخی ۲۵ سپتمبر ۲۰۱۶م گفته بودیم: «به‏خاطر این‏که امریکا در نقشه‏ای که به حلب دارد، نیاز است تا مجدداً این شهر محاصره گردد و در دو محور امریکا تلاش نمود که محاصره را به آن برگرداند؛ اول: داخل کردن ارتش ترکیه به شمال سوریه و ابتداء ترکیه به نام درع فرات(سپر فرات) به طرابلس داخل شده و انقلابیون طرف‏دار خویش را برای مبارزه با داعش از جنوب حلب فراخواند؛ یعنی تضعیف جبهات واقعی جنگ در حلب و تشکیل جبهات جدید برای جنگ داخلی و این‌که انقلابیون را از جبهۀ جنگ اصلی، که حلب است، دور نگهدارد. ...»

و به این ترتیب اردوغان گروه‏های طرف‏دار خویش را عقب‌نشینی داد تا در منطقه "الباب" بجنگند و به استثنای اندکی از مؤمنان، حلب تقریباً از مقاومت خالی گردیده و اکثر گروه‌ها با ندای اردوغان تحت نام "سپر فرات" لبیک گفته و از حلب خارج شدند، و اردوغان باز هم این خیانت را تکرار می‏کند. این اقدامات هنوز هم پابرجاست و آخرین بار-نه برای بار آخر- نظام سوریه را قادر ساخت تا به مناطق مهمی از ادلب تسلط یابد؛ چون گروه‌های انقلابی‏ای‏ که تحت اوامر ترکیه قرار دارند، محل اصلی نبرد ادلب-جایی‌که نظام در هماهنگی با امریکا با تمام توان در حال پیشروی است- را به فراموشی سپرده و تمرکزشان را به عفرین نموده اند. امریکا به ترکیه بهانه داد که گویا به‏خاطر منع تجهیز نیروهای جدید طرف‏دار امریکا، روابط ترکیه و امریکا، به تیره‏گی گرائیده است.

باید توجه داشت که امریکا از طریق ترکیه به سوریه وارد شد و تنظیم‏های مزدور خود از جمله یگان‏های مدافع خلق متشکل از اکثریت نیروهای دموکراتیک سوریه- را از طریق میدان هوایی انجرلیک مسلح نمود. این چنین است که اردوغان سناریوی "سپر فرات" که توسط آن تسهیلات ورود نظام به حلب را فراهم کرد، تکرار می‏کند و هم‏چنان توسط صحنه‌سازی "شاخۀ زیتون" می‏خواهد موانع سر راه ورود نظام به ادلب را بردارد؛ چون دقیقاً نظام سوریه وقتی به‏طرف ادلب روان بوده و به دروازه‌های فرودگاه "ابوضهور" رسیده بود که اردوغان جنگ را به عفرین سمت و سو داد و در حدود ۲۵ هزار تن از مخالفان نظام نیز ترکیه را در این جنگ همراهی می‏کنند. چنان‏چه "یاسر عبدالرحیم" یکی از رهبران گروه "فیلق الشام" تأکید داشت: «در حدود ۲۵ هزار تن از جنگ‏جویان "ارتش آزاد سوریه" در عملیات عفرین سوریه شرکت ورزیدند. (منبع: روسیه امروز ۲۳ جنوری ۲۰۱۸م)

این عملیات با اطلاع و توافق امریکا صورت گرفته است، چنان‏چه مولود چاووش اوغلو وزیر خارجه ترکیه تصریح نمود: «بحران سوریه و مسئلۀ یگان‌های مدافع مرزی را در شام دوشنبه ۱۵ جنوری ۲۰۱۸م در کانادا، همراه جیمز ماتیس وزیر دفاع امریکا به بحث گرفته و تذکر داد که در حاشیه "جلسۀ بین‌المللی وزراء در مورد امنیت و ثبات شبه‌جزیره کره" در ونکوور کانادا، شام سه شنبه ۱۶ جنوری ۲۰۱۸م همراه تیلرسون وزیر خارجه امریکا نشست داشته است. چاووش اوغلو افزود: «وزیر دفاع امریکا از ما خواسته است، اخباری را که در خصوص ایجاد اردوی جدید در شمال سوریه به نشر می‏رسد، باور نکرده و تأکید نموده است که وی شخصاَ اوضاع را تعقیب نموده و همراه ما در این خصوص در تماس خواهد بود.» (منبع: خبرگزاری آناتولی تاریخ ۱۷ جنوری ۲۰۱۸م)

از تصریحاتی‏که در دو روز گذشته از سوی امریکا صورت گرفته دانسته می‏شود که شاخۀ زیتون، موضوع عفرین و تحرکات اردوی ترکیه و لشکر آزاد سوریه همه به رضایت کامل امریکا و روسیه که اصلاً خود روسیه نیز به همکاری امریکا وارد سوریه شد، صورت گرفته است و دلیل آن‏هم تصریحات ذیل می‏باشد:

بر اساس گزارش‏های الجزیره: «جمعۀ گذشته حملات نظامی ترکیه در مراحل ابتدایی با بمباردمان شدید در مناطقی معین از عفرین با سرعت رو به افزایشی آغاز یافت. این حملات که با عقب‌نشینی نیروهای نظامی روسیه از عفرین و اطراف آن هم زمان بود، نورالدین جانیکلی وزیر دفاع ترکیه از آن به عنوان "آغاز حملۀ واقعی" یاد نمود.» شبکۀ تلویزیونی عربی جدید از منبع آگاه تُرکی نقل کرد که: «پیشنهاد دیگری بر تسلط یافتن به شهر در مقابل توافق بین انقره و مسکو به نحوه اداره کردن آن صورت گرفته است. دولت ترکیه بازسازی مناطق زیادی را از درع فرات و مؤفق شدن کنفرانس سوچی را به شکلی‌که بالای مخالفان فشار آورد تا در آن حضور یابند، به‏دوش گرفته است؛ در حالی‏که روسیه اصرار دارد تا پس از تسلط یافتن به شهر، این شهر به دولت سوریه واگذار گردیده و هیچ‏گونه نیروی مخالفین در آن باقی نماند. علاوه بر آن، به نظام سوریه اجازه داده شود تا در ولایت ادلب بیشتر پیشروی کند.»

در عین حال، نورالدین جانیکلی وزیر دفاع ترکیه روز گذشته در مصاحبۀ تلویزیونی تأکید کرد که: «می‏دانیم که روسیه به شکل زیادی نظام را حمایت می‏کند.» اما راجع به انتظارهایی که ترکیه از عملیات دارد، منبع آگاه ترکی به عربی جدید گفت: «انتظار می‏رود که حداقل این عملیات پنج الی شش ماه را دربر گیرد.» وی هم‏چنان اشاره نموده گفت: «راه های دیپلوماتیک همراه واشنگتن قطع نشده است.» (منبع‌: ‌العربی الجدید، ۲۰ جنوری ۲۰۱۸م)

در اعلامیه‏ای وزارت خارجه روسیه گفت: «در ۲۰ جنوری نیروهای نظامی ترکیه به عفرین شمال غرب سوریه حمله نمودند. مسکو راجع به این معلومات نگران است، با توجه به این‏که از نزدیک تعقیب می‏کند.» این وزارت‏خانه اضافه نمود که: «بر اساس حفظ تمامیت ارضی کشور و احترام به حاکمیت آن، روسیه هنوز هم خود را به موضع گذشته خویش که تلاش برای یافتن راه‏حل در کشمکش سوریه بود، پای‌بند می‏داند.»  (منبع: روداو، ۲۰ جنوری ۲۰۱۸م)

امریکا می‏خواهد که عملیات نظامی ترکیه در زمان و محدودۀ معین بوده و تشویق به خویشتن‏داری و حفظ زنده‏گی غیر نظامیان نمود. هدر ناورت سخنگوی وزارت خارجه امریکا گفت: «ما ترکیه را به خویشتن‏داری، تضمین محدودیت زمانی و جغرافیایی عملیات و حرص به عدم زیان زدن به غیر نظامیان، تشویق می‏کنیم.» جیمز ماتیس وزیر دفاع امریکا بر این تأکید داشت که: «ترکیه پیش از حمله به عفرین به ما اطلاع داده و اشاره نمود که راجع به تحولات اوضاع سوریه همراه ترکیه در تماس است.» هدر ناورت هم‏چنان افزود: «سرگی لاوروف وزیر خارجه روسیه همراه همتای امریکایی خویش ریکس تیلرسون اجراآتی را که به هدف اطمینان از ثبات در شمال کشور است،‌ با هم به بحث گرفتند.» وزیر خارجه ترکیه همراه همتای امریکایی خویش در رابطه به این عملیات نظامی بحث نمودند؛ مگر از آن‏چه که بین این دو تن تبادله شده، چیزی در دست نیست. (منبع: بی بی سی عربی، ۲۲ جنوری ۲۰۱۸م)

ریکس تیلرسون وزیر خارجه امریکا گفت: «کشورش امیدوار است با همکاری برای پاسخ‏گویی به نیازمندی‌های امنیتی انقره، در شمال غرب سوریه منطقۀ امن ایجاد کند.» جنرال جوزف واتل فرمانده ستاد مرکزی ارتش امریکا تأکید کرد کهترکیه از عملیات عفرین کشورش را به‏جریان قرار داده و اشاره نمود که این شهر در محدودۀ عملیات نظامی امریکا قرار ندارد. و وزارت دفاع امریکا، با در نظر داشت درک نگرانی‏های امنیتی ترکیه در منطقه، آن کشور را به عدم افزایش تنش فرا خواند. (منبع: روسیه امروز، ۲۳ جنوری ۲۰۱۸م)

فرمانده ستاد مرکزی ارتش امریکا نیز گفته است که ترکیه ایشان را از عملیات نظامی شهر عفرین سوریه مطلع نموده و در عین حال تأکید بر این نمود ‏که این شهر در محدودۀ عملیات نظامی امریکا قرار ندارد. وی که در کنفرانس مطبوعاتی سخن می‏راند افزود: «کشورش توجه خاصی به منطقه عملیات ترکیه ندارد.» (منبع: قدس،۲۱ جنوری ۲۰۱۸م)

ریکس تیلرسون وزیر خارجه امریکا گفت: «کشور‏ش امیدوار است، به منظور پاسخ‏گویی به نیازمندی‌های امنیتی ترکیه همراه این کشور به‏خاطر ایجاد منطقۀ امن در شمال غربی سوریه کار کند.» این اظهارات را که در روز سوم عملیات "شاخۀ زیتون"-عملیاتی‏که نیروهای مسلح ترکیه و ارتش آزاد سوریه در منطقه عفرین سوریه به راه انداخته اند- ایراد نمود، افزود: «همراه یک‏تعداد از مقامات ترکی و برخی نیروهایی‌که در میدان جنگ می‌رزمند، به چگونگی آرام گرفتن اوضاع و پاسخ‏گوئی به نگرانی‌های مشروع امنیتی انقره بحث کردیم.» (منبع: تُرک پرس، ۲۳ جنوری ۲۰۱۸م)

راجع به اظهارات ریکس تیلرسون وزیر خارجه امریکا در مورد اعلام قصد کشورش برای تشکیل ارتش ۳۰ هزار نفری که وظیفۀ نگهبانی مرزی را به‏دوش داشته باشند، که خشم انقره را نیز بر انگیخته بود، تیلرسون را واداشت تا در متن هواپیمای حکومتی امریکا تبصره‌ای در این مورد داشته باشد؛ چنان‏چه به خبرنگاران گفت: «کشورش قصد ایجاد هیچ‏گونه نیروی مرزی با سوریه را ندارد.» به اساس گزارش آناتولی وی اضافه نموده گفت: «کشورش راجع به اخباری‌که خبرگزاری‌ها در رابطه به موضوع تصمیم ایالات متحده امریکا به ایجاد تشکیل نیروی امنیتی مرزی در سوریه نقل کردند، به ترکیه توضیح خواهد داد.» در همین مورد ناورت سخنگوی وزارت خارجه امریکا اضافه نموده گفت: «همراه ترک‏ها هدف از همکاری همراه عناصر محلی را شریک ساختیم و گفتیم که عناصر محلی امنیت مناطقی را که از داعش پس گرفته می‏شود، تأمین می‏کنند.» (منبع: اورینت نیوز، ۱۹ جنوری ۲۰۱۸م)

اریک پاهون سخنگوی وزارت دفاع امریکا گفته بود: «کشورش نگرانی ترکیه را به‏خاطر ایجاد نیروی نظامی مرزی درک می‏کند.» وی به بحث در این باره همراه ترک‏ها اشاره نمود و در حین پاسخ دادن به خبرنگاران افزود: «کشورش به شکل منظمی در حال تماس‌های عمیق همراه ترکیه-شریک خویش در ناتو- است و بر اساس گزارش خبرنگار آناتولی: «باهون در خلال پاسخ به پرسش‏های خبرنگاران عبارت "نیروی امنیتی مرزی فرضی" را به‏کار برد.» مگر روز پنج‏شنبه ریکس تیلرسون وزیر خارجه امریکا در تبصرۀ خویش در خصوص این خبر اعلام کرد که کشورش هیچ برنامه‏ای برای ایجاد نیروی مرزی در سوریه ندارد و در اظهارات مطبوعاتی خویش اضافه نمود: «بعضی از اشخاص به شکل اشتباهی در این مورد صحبت نمودند و تصویر و تعریف اشتباهی از این موضوع شکل گرفته است؛ چون قرار نیست که هیچ‏گونه نیروی مرزیی ایجاد گردد.» (منبع: ینی شفق العربیه ۱۷ جنوری ۲۰۱۸م)

از اظهارات فوق واضح می‏گردد که "شاخۀ زیتون" را ترکیه به هماهنگی امریکا و روسیه انجام می‏دهد. اظهارات اولیۀ امریکا به ایجاد نیروی ۳۰ هزار نفری فقط برای توجیه کردن عملیات عفرین بود. سپس بعد از این‏که عملیات آغاز یافته و هدف آن تحقق یافت، امریکا اظهارات خود را تصحیح کرده و تقریباً انکار نمود.

به این ترتیب، اقدامات ترکیه در سوریه برای خوش‌خدمتی به پروژه‏های امریکا و تحکیم نظام سیکولریستی در سوریه است و اظهارات تُند و بیانیه‌های آتشین‏اش هیچ‏گاه به عمل تبدیل نمی‏شود؛ ‌چنان‌چه قبلاً گفته بود: «دیگر اجازه نخواهد داد حماة دومی روی دهد.» -اشاره به کشتاری‌که حافظ اسد قبلاً در حماة‌ مرتکب گردیده بود- حال آ‏ن‏که نظام بشار جرایم بیشتری از حماة‌ مرتکب شد و این‌همه فقط به‏خاطر فریب مردم ساده بود. هم‏چنان حرکات مصنوعی‌که هیچ‏گاه به عمل صادق تبدیل نمی‏شود. اردوغان مردم ساده را با اظهارات گمراه کننده‏ای به گمراهی کشانده است؛ چنان‏چه در مورد به رسمیت شناختن قدس به حیث پایتخت دولت یهود تهدید کرده بود، اگر قدس از طرف امریکا به‏حیث پایتخت دولت یهود به رسمیت شناخته شود، امکان دارد که روابط خویش را با دولت یهود قطع کند. مگر نه تنها روابط‌اش را با یهود و امریکا-کشوری‌که این تصمیم را اتخاذ نمود و رژیم یهود را پشتیبانی نموده و اسباب قدرت و بقای آن را فراهم می‏نماید- روابط خویش را قطع نه نمود؛ بلکه ندای راه‌حل امریکایی را سر داد؛ راه‌حلی‌‌که بر اساس آن مسلمانان فلسطین باید از ۸۰ درصد خاک خویش به نفع یهود کوتاه آمده و شرق قدس مربوط ایشان بوده و غرب قدس را به اختیار یهود گذارند.

به این ترتیب، سایر خیانت‏های اردوغان را حدس بزنید. نه تنها این، بلکه وجود روس و امریکا و نظام سوریه را تحکیم نموده است. چه در تسلیم حلب و یا گشادن پایگاه امریکا برای مداخله در سوریه؛ چه با باز گذاشتن فضای کشورش برای طیاره‏های روسیه و چه با نشست‏های آستانه-جایی‏که در آن یک‏تعداد از رهبران گروه‌های مسلح را متقاعد به پذیرش تصمیم‌های شوم این اجلاس- کرد، و چه هم به‏نام کاهش تنش، خاموش کردن جبهاتی‌که علیه نظام می‏جنگیدند و عقب‌نشینی از آن مناطق و تسلیم کردن آن به نظام و سپس محاصرۀ جبهات در ادلب و دیگر خیانت‏هایش. و اکنون هم فصل جدیدی از خیانت‏هایش در موضوع شاخۀ زیتون برای تسهیل دخول نظام به ادلب آغاز گردیده است.

در اخیر ما تمام گروه‏های انقلابیون را خطاب قرار می‏دهیم که به این حرکات اردوغان فریب نخورده و ادلب را به نظام رها نکنند و سناریوی حلب بر ایشان تکرار نشود؛ بلکه حدیثی را به‏یاد آورند که بخاری آن را از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت می‏کند که پیامبر صلی الله علیه وسلم می‏فرمایند:

«لَا يُلْدَغُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ وَاحِدٍ مَرَّتَيْنِ»

ترجمه: مؤمن از یک سوراخ دو مرتبه گزیده نمی‏شود.

الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ﴾

[ق: ۳۷]

ترجمه: ‏به راستی در اين(سرگذشت پيشينيان) بيدارباش و اندرز بزرگی است، برای آنكه دلی(آگاه) داشته باشد، يا با حضور قلب گوش فرا دارد.‏

۷ جمادی الاول ۱۴۳۹هـ

۲۴ جنوری ۲۰۱۸م

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه