جمعه, ۲۷ شوال ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۴/۲۵م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!

پرسش اول از اسما‌جوبی: اگر شخصی یک‌ تُن آهن‌را قرض گيرد، سپس آن را با مقدار بیشتر بدون هیچ نوع فشار و به‌خواست خود به‌قرض دهنده اداء کند، آیا این اداءکردن قرض به‌وجه احسن نیست؟ امیدوارم که در این مورد مستفید مان سازید.

پرسش دوم از ام احمد: چنانچه معلوم است، درست نیست که یک شی قرض گرفته شود و در تأدیه‌اش کم و یا زیاد اداء گردد، بلکه مثل آنچه که قرض گرفته شده از نوع آن باشد. الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر نصیب نماید. لیکن نزد من در کلمۀ "حسن‌القضاء" یعنی اداء کردن قرض به وجه‌احسن شبه‌ای پیش آمده، چرا وقتی‌که زیادت در نوع و مقدار باشد، قسمی‌که شما در پاسخ سود ذکر کردید، سود شمرده نمی‌شود؟ اگر حدیث رسول‌الله صلی الله علیه وسلم را حسن قضاء در نظر گیریم، چرا وقتی‌که یک چوچه شتر را قرض گرفت، در عوض‌اش شتر چهار ساله اداء کرد؟ و هم‌چنان قرض‌گرفتن یک‌تن آهن واداء کردن‌اش یک و نیم تن سود می‌باشد؟ آیا این ذکر نشده که زیادت در نوع و در مقدار درست نیست؟

پرسش سوم از واثقه ابوعبدالله: سلام بر شما شیخ بزرگوار! الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر نصیب فرماید. در یک پاسخ شما چنین وارد شده: واجب است که قرض به وجه‌احسن و بدون زیادت(منفعت) داده شود، در غیرآن سود می‌باشد. آیا اینجا مقصود از زیادت همان زیادتی‌که از طرف قرض دهنده در وقت قرض گرفتن مشروط قرار داده شده و یاهم بدون ذکر شرطی‌که زیادت جواز ندارد؟

پاسخ به پرسش‌های سه‌گانه‌ای که از موضوع واحد سؤال کرده‌اند:

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

به‌نسبت آنچه که در حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم در ارتباط اداء کردن قرض به وجه‌احسن ذکر شده، مقصود‌ش زیادت در عدد، وزن و یاهم در "کیل" نبوده؛ بلکه مقصود‌ش از عدد، وزن و کیل در نفس‌اش بهتر از آنچه که گرفته است، می‌باشد. مثلاً: اگر مردی 10 کیلوگرام گندم قرض گرفت، درست است که در عین وزن که 10 کیلو می‌باشد، بهتر از آنچه که گرفته اداء کند، و اگر شخصی 10 کیلو برنج را قرض گرفت، جائز است که به عین "کیل" که 10 است، برنج بهتر از آنچه گرفته اداء کند. همین‌گونه، اگر یک گوسفند قرض گرفت، جائز است که یک گوسفند بهتر از آن اداء کند؛ نه دو گوسفند. این است معنی اداء کردن قرض به وجه‌احسن، نه اینکه زیادت در وزن و کیل و عدد باشد. حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم پاسخ قبلی‌مان را بهتر توضیح می‌دهد:

«عن أبي رافع قال «اسْتَسْلَفَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسـلم بَكْرًا فَجَاءَتْهُ إِبِلٌ مِنْ الصَّدَقَةِ فَأَمَرَنِي أَنْ أَقْضِيَ الرَّجُلَ بَكْرَهُ فَقُلْتُ لَمْ أَجِدْ فِي الْإِبِلِ إِلَّا جَمَلًا خِيَارًا رَبَاعِيًا فَقَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسـلم أَعْطِهِ إِيَّاهُ فَإِنَّ خِيَارَ النَّاسِ أَحْسَنُهُمْ قَضَاءً»

(رواه أبوداود)

ترجمه: از ابی رافع(رضی الله عنه) روایت است که فرمود: رسول(الله صلی الله علیه وسلم) یک‌چوچه شتر را قرض گرفتند، سپس یک شتر از‌ مال صدقه برای‌شان آورده شد، مرا امر نمود که چوچه شتر آن مرد را اداء کنم، برای رسول الله گفتم: در میان شترها موجود نمی یابم؛ مگر شتر چهارساله را؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: برایش بده، بهترین مردم کسانی اند که از لحاظ اداء کردن، قرض خود را به وجه‌احسن اداء می‌کنند.

یعنی اینکه شتر را بهتر از شتر که قرض گرفته بود، اداء کرد، لیکن به عین عدد(یک شتر ادا کرد). این همان چیزی است که ما در پاسخ قبلی خود در ارتباط قرض گرفتن یک تُن آهن و اداءکردن یک‌نیم تُن اشاره کردیم که جائز نبوده؛ بلکه باید به عین وزن‌اش باشد.

خلاصه اینکه، مقصود از اداءکردن قرض به وجه‌احسن زیادت در وزن، کیل و در عدد نمی‌باشد، بلکه در نفس خود وزن و کیل و عدد باشد؛ مگر وقتی‌که قرض گیرنده می‌خواهد بدون شرط قرض دهنده بهتر اداء کند، جائز است که از نوع همان شی باشد؛ چراکه رسول الله صلی الله علیه وسلم بدون شرط قرض دهنده، قرض را بهتر وخوب‌تر اداءکردند. در کتاب نظام اقتصادی در باب سود آمده:

«وأما القرض فجائز في هذه الأصناف الستة، وفي غيرها، وفي كل ما يتملك، ويحل إخراجه عن الملك، ولا يدخل الربا فيه إلا إذا جر نفعاً لما رواه الحارث بن أبي أسامة من حديث علي رضي الله عنه بلفظ «أن النبي صلى الله عليه وسـلم نهى عن قرض جر منفعة» وفي رواية «كل قرض جر منفعة فهو رباً» ويستثنى من ذلك ما هو من قبيل حسن القضاء دون زيادة لما رواه أبو داود عن أبي رافع قال «استسلف رسول الله صلى الله عليه وسـلم بكراً فجاءته إبل الصدقة فأمرني أن أقضي الرجل بكره فقلت لم أجد في الإبل إلا جملاً خياراً رباعياً فقال: أعطه إياه فإن خيار الناس أحسنهم قضاءً»

(رواه ابوداود و ابی رافع)

ترجمه: قرض در این اصناف ششگانه و در غیر این‌ها هم جائز است و در هر آن چیزی‌که در ملکیت درآورده می‌شود، بیرون نمودن آن از ملکیت درست بوده و کدام سود درپی نداشته؛ مگر اینکه منفعت درپی داشته باشد. حارث بن ابی‌اسامه از حدیث علی رضی الله عنه به این لفظ روایت می‌کند که: رسول الله صلی الله علیه وسلم از قرضی‌که منفعت درپی داشته باشد، منع نمودند. هم‌چنان در روایت دیگر هم آمده: هر قرضی‌که منفعت در پی داشته باشد، آن سود است و آنچه از اداءکردن قرض به وجه‌احسن بدون زیادت است، استثناء می‌باشد. قسمی‌که ابوداود از ابی رافع روایت می‌کند: رسول الله صلی الله علیه وسلم یک چوچه شتر را درخواست نمودند و برای‌شان یک شتر از مال صدقه آورده شد، من را امر نمود که چوچه‌شتر آن مرد را اداء کنم، برای رسول الله گفتم: در میان شترها موجود نمی‌یابم؛ مگر شتر چهار ساله را؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: برایش اعطاء کن، بهترین مردم کسانی اند که از لحاظ اداءکردن، قرض خود را به وجه‌احسن اداء می‌کنند.

جایز نیست این‌گونه گفته شود‌؛ چون تحفه و بخشش جایز است، پس زمانی‌که مقروض قرض را به اکثر از وزن و عدد و کیل و بارضایت خاطر و بدون شرط، اداء نماید، نیز جایز و درست می‌باشد؛ اما اگر موضوع غیرمتصل به موضوع قرض باشد، پس در این اشکالی وجود ندارد؛ مگر زیادت در این‌جا از جهت قرض پیش آمده است و آن منفعتی است که از جهت قرض بدست آمده است. چنانچه حارث بن ابی‌اسامه از حدیث علی رضی الله عنه به این لفظ روایت می‌کند که: رسول الله صلی الله علیه وسلم از قرضی‌که منفعت درپی داشته باشد، منع نمودند، و هم‌چنان در روایت دیگر هم آمده: هرقرضی‌که منفعت در پی داشته باشد، آن سود است.

هم‌چنان درست نیست گفته شود که بهتر اداءکردن در نوع، منفعت می‌باشد؛ چرا که رسول الله صلی الله علیه وسلم این را جائز شمرده و این را از جملۀ اداءکردن قرض به وجه‌احسن بر شمرده است، چنانچه در حدیث ابی رافع در فوق ذکر شد. امیدوارم که این توضیح کافی باشد إن شاء الله.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابورشته

5 شعبان 1439هـ.ق

21 اپریل 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

الله سبحانه وتعالی فرموده:

﴿وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ...﴾

[بقره: 102]

ترجمه: و آن چه را كه شياطين در سلطنت سليمان خوانده بودند، پيروی كردند و سليمان كفر نورزيد، ليكن آن شياطين كه كافر شدند به مردم سحر آموختند...

در شهر و منطقۀ ما چیزی‌که بسیار انتشار یافته و مردم از کثرت آن رنج می‌برند، بنام ضرر شیطان، زخم چشم و سحر(جادو) گفته می‌شود؛ پس آیا سحر به معنای داخل شدن جن در وجود انسان است؟ آیا سحر تأثیر دارد؟ و آیا علاج آن به رقیه شرعی درست است یا این‌که آن چشم‌بندی و افسون است؟

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله وبرکاته!

پرسش شما دارای چهار مسئله است: اول، مسئله‌ای‌که عامۀ مردم آن را ضرر شیطان می‌گویند؛ دوم: تفسیر آیۀ مبارکه و دلالت آن بر سحر؛ سوم: مسئلۀ حسد و زخم چشم؛ چهارم: کیفیت و چگونگی وقایه از آن، که آیا با رقیه شرعی است یا چیز دیگری. و اینک پاسخ شما قرارذیل است:

اول: تفسیر آیت قرآن که طبق ادعای مردم آن بر ضرر شیطان دلالت می‌کند:

﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ...﴾

[بقره: 275]

ترجمه: آن كسانی‌كه ربا خوار اند، در روز قيامت برنخيزند جز به مانند آنانی‌كه در اثر مساس و وسوسۀ شيطان ديوانه شده‌اند...

این‌جا بحث کوتاهی را از کتاب "التیسیر فی اصول التفسیر" به شما ذکر می‌نمایم:

«﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا﴾ ترجمه: آنانی‌که ربا می‌خورند؛ یعنی می‌گیرند آن را که هرنوع استفاده از آن را شامل می‌شود. هم‌چنان کلمۀ "يَأْكُلُونَ" در قرآن برای دلالت ذم استعمال شده‌است:

﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا﴾

[نساء: 10]

ترجمه: در حقيقت كسانى‌كه اموال يتيمان را به ستم مى‏خورند، جز اين نيست كه آتشى در شكم خود فرو مى‏برند و به زودى در آتشى فروزان در آيند.

﴿يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ﴾

[محمد: 12]

ترجمه: همان‌گونه كه چارپايان مى‏خورند، مى‏خورند[ولى] جايگاه آن‌ها آتش است.

 این آیات هم معنای "می‌گیرند" را افاده می‌کنند.

مراد از "لَا يَقُومُونَ" روز قیامت است و معنای ﴿إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ﴾ یعنی ایشان چنان خوار و رسوا می‌شوند که وقت بلند شدن از قبرها مانند دیوانه‌گان دنیا می‌باشند، و این خواری و رسوایی ایشان در آن روز بوده و نیز قرینه بر نهی جازم از سودخواری است که تکرار آن(در آیات فوق) به حرمت سودخواری دلالت می‌کند. لفظ "مِنَ الْمَسِّ" به معنای دیوانه‌گی است، مثل این‌که گفته شود، این شخص به دیوانه‌گی مبتلا شده و معنی "خبط" رفتار و کردار غیرمنظم-از اثر ضعف عقلی- است. چنان‌چه در تفسیر ﴿الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ روایات مختلفی آمده، اما راجح‌ترین آن این است که: هنگامی‌که انسان به دیوانه‌گی مبتلا می‌شود، در آن موقع زمینۀ وسوسه‌های شیطان بیشتر مساعد گردیده و در خیال انسان بسیاری از چیزها منجر به سردرگمی شده تا این‌که به دیوانه‌گی مبتلاء شود. گفته نمی‌شود که شیطان او را بی‌هوش و دیوانه ساخته است، زیرا آیت این را تأيید نمی‌کند، چون الله سبحانه وتعالی نگفته است "یتخبطه الشیطان بالمس" یعنی شیطان او را به دیوانه‌گی گمراه ساخت، بلکه فرموده است: ﴿يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ یعنی شیطان او را به سبب دیوانه‌گی‌اش گمراه ساخت، چون دیوانه‌گی وی، قبل از گمراهی‌اش بوده است.

هم‌چنان این فرموده: ﴿يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ حسب اسالیب عرب در اطلاق کلام‌شان به مصروع(دیوانه) از باب کنایه، مجاز و به معنای جن به او اصابت کرده است، می‌باشد و عرب‌ها کلمۀ "جنون" را از جن اشتقاق نموده‌اند و این مطلب قابل اعتماد است؛ زیرا کنایه و مجاز وقتی استعمال می‌شود که بیان حقیقت سخت و دشوار باشد، و این‌جا بیان حقیقت سخت و دشوار نیست؛ زيرا شیطان با تخیلاتش شخص مجنون(ديوانه) را چند مرتبه وسوسه نموده و او را گمراه می‌نمايد؛ سپس گفته مى‌شود که شیطان او را گمراه ساخته است. من تاحال کدام حدیث صحیح را در تفسیر این آیت پیدا نکرده‌ام، یعنی حقیقت شرعی در تفسیر آیت دریافت نشده؛ پس یگانه چیزی‌که بر آن اعتماد می‌شود، لغت عرب است، چون قرآن به لغت عرب نازل شده لذا آن‌چه که ما در رابطه به این مطلب گفتیم، راجح و قابل اعتماد است(شیطان او را به سبب جنون یا دیوانه‌گی‌ای که داشت، گمراه ساخت، یعنی دیوانه‌گی بر گمراه کردن شیطان سبقت داشت. یا به عبارت دیگر، شخص به سببی از اسباب دیوانه شده بعد شیطان او را توسط وسوسه و تخیلاتش گمراه ساخته است).

اگر شیطان کسی را مجنون یا دیوانه می‌ساخت، آیت چنین می‌بود: ﴿الذی یتخبطه الشیطان بالمس﴾ و حرف "با" در کلمۀ "بالمس" افادۀ پیوست به جنون را دارد، یعنی ضرر شیطان به واسطۀ دیوانه‌گی به او رسیده، که در عین وقت به کنایه و مجاز پیوست نمی‌شود؛ چون معنی شیطان از حقیقت دور می‌شود. هم‌چنان شیطان انسان را به بیهوشی مبتلا کرده نمی‌تواند که بعداً او را به دیوانه‌گی برساند، چون هیچ نوع سلطان یعنی حجتی از شیطان بالای انسان وجود ندارد، به دلیل این‌که الله متعال فرموده است:

﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ﴾

[ابراهیم: 22]

ترجمه: و مرا بر شما هيچ تسلطى نبود.

و نیز فرموده:

﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ﴾

[اسراء: 65]

ترجمه: در حقيقت تو را بر بندگان من تسلطى نيست و حمايتگرى[چون] پروردگارت بس است.

پس هیچ نوع بیهوشی و سردرگمی از طرف شیطان به انسان نمی‌رسد؛ بلکه فعالیت شیطان تنها به حد وسوسه است. بنابر این، سخن حق این است که انسان باید موقفی را اتخاذ نماید تا وسوسه‌های شیطان را رد نموده و با آن مقابله کند، یا این که وسوسه‌های شیطان را اجابت نماید که آن همان گمراهی است:

﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ﴾

[یونس: 32]

ترجمه: بعد از حقيقت جز گمراهى چیزی نیست.

این بود آن‌چه که من در رابطه به این مسئله ترجیح داده بودم. والله اعلم.»

دوم: پیرامون آیتی‌که در سوال و دلالت آن بر سحر وارد شده بود؛ من در پاسخ‌های گذشته آن را بیان کرده‌ام و حالا هم حسب ضرورت قسمتی از آن را برای شما نقل می‌کنم:

«بدون شک سحر یک علم است که با استعمال الفاظ کفر در میکانیزم اجراآت آن صورت می‌گیرد و در نتیجه‌ی آن انسان خیالاتی می‌شود و شکل هرچیزی نزدش به شکل دیگری نمایان می‌شود، اما این بدون تغییر حقیقت شی و تنها محض تخیل می‌باشد، طوری‌که اگر شما همان شی را نگه بدارید، به صورت اصلی‌اش آن را می‌بینید، هم‌چنان اگر آن را در آزمایشگاه آزمایش‌اش نمائید، آن را به شکل همان شی اصل درک می‌کنید، پس مسئله تنها در حد تخیل است؛ نه در غیر آن.»

دلیل به این ادعاء که سحر "با استعمال الفاظ کفر در میکانیزم اجراآت آن صورت می‌گیرد"، از آیت مبارکۀ ﴿وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُیعنی سلیمان سحر نکرده است، می‌باشد؛ پس استعمال معنای مجاز به "كَفَرَ" به این دلالت می‌کند که سحر "با استعمال الفاظ و افعال کفر صورت می‌گیرد"، از همین سبب است که هرگاه کسی عمل سحر را انجام دهد، کافر می‌شود. چیز دیگری‌که این مطلب را تأیید می‌کند، آیت مبارکه‌ای است که بعد از آن فرموده است: ﴿وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ﴾ بنابر این، ساحر کافر است و مسلمانی‌که به آن عمل می‌کند، مرتد بوده که از طرف دولت اسلامی بخاطر ارتدادش کشته می‌شود.

اما دلیل بر این‌که آن چه از دست ساحر ظاهر می‌شود، تنها به حد تخیل بوده و حقیقتی ندارد. این قول الله سبحانه وتعالی است که فرموده: ﴿سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ﴾ [اعراف: 116] و نیز فرموده: ﴿يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى﴾ [طه: 66] یعنی ريسمان‌ها و چوب‌دستى‏های‌شان بر اثر سحرشان در خيال او[چنين] مى‏نمود كه آن‌ها به شتاب مى‏خزند؛ یعنی عصای موسی علیه السلام در حقیقت عصاء بود و در آن کدام حقیقت جدیدی مشاهده نمی‌شد، لیکن در چشم مردم به مانند مار بزرگ مشاهده می‌شد، اگر کسی آن(مار بزرگ) را محکم می‌گرفت، در حقیقت همان بود و اگر در آزمایشگاه معاینه می‌شد، همان عصاء بود؛ لیکن در خیال‌شان طوری بود که گویا ماربزرگ است. بنابر این، وقتی‌که ساحران سحر خود را انداختند، ایشان عصاء را به قسم عصاء مشاهده می‌کردند و لیکن ایشان چشمان مردمان را سحر کرده بودند، آن را مانند مار بزرگ می‌دیدند. هنگامی‌که حضرت موسی علیه السلام عصای خود را انداخت، ساحران آن را مار بزرگ حقیقی مشاهده کردند؛ نه عصاء و هنگامی‌که سحر آن‌ها را بلعید؛ پس به صورت اصلی‌اش قرار گرفت؛ ساحران دانستند که این سحر نیست؛ زیرا سحر حقیقت اشیاء را کاملاً از بین نمی‌برد و نیز دانستند: چیزی‌که(سحر) ایشان را باطل ساخت، آن سحر نیست؛ بلکه حق از جانب رب العلمین است؛ چنان‌چه حضرت موسی علیه السلام گفته بود: ایمان آوردند و ایمان شان تعجب‌آور بود.

خلاصه این‌که اگر نزد شما یک دانه کُرسی(چوکی) باشد و شخصی در مکان دورتر از چوکی بایستد و به شما بگوید: من در حالی‌که از چوکی دورتر هستم، آن چه از کلمات کفرآمیز است، با میکانیزم آن اجراء می‌کنم و بعد شما آن چوکی را بدون این‌که حقیقت آن چوکی تغییر کند، بالشت می‌بینید؛ یعنی اگر آن را لمس کنید، می‌دانید که چوکی است؛ پس کسی‌که این چنین کاری را(با کلمات کفرآمیز و میکانیزم آن) اجراء نماید، لیکن چوکی یا هرچیزی‌که باشد، اگر لمس شود، در اصل به همان حالت اصلی خود باشد و در خیال شما چیز دیگری معلوم شود، در نتیجۀ اجرای این اعمال، چنین شخصی ساحر و کافر محسوب می‌شود.

اما اگر کسی اعمال فنی و خدعه و فریب را انجام دهد، مانند این‌که پرنده‌ای را در میان دستمال ببندد و بعد حرکاتی را انجام دهد، طوری‌که به شما دستمال را نشان دهد و کلماتی بخواند و بگوید که من این دستمال را به پرنده تبدیل می‌کنم و باز پرندۀ حقیقی ظاهر شود، این کار سحر نیست؛ بلکه این عمل فنی است، یعنی پرنده و دستمال در حقیقت همرای شخص موجود بود که توسط یک عملیۀ فنی، آن را از نزد شما پنهان کرده بود و بعد آن را ظاهر نمود. یا این‌که صندوقی را به طور مخفی در یک زیر زمینی می‌گذارد، بعد در حضور شما شخصی را در صندوق می‌گذارد و می‌گوید: من صندوق را دونصف می‌کنم و شخص را زنده از صندوق خارج می‌کنم، هنگامی‌که شخص را داخل صندوق کردند و آن را در زیرزمینی یا حوض بزرگ انداختند آن شخص صندوق را دونصف می‌کند و شخص سالم می‌براید و این سحر نیست؛ بلکه خدعه است توسط اعمال فنی؛ چون آن شخص داخل صندوق می‌گردد و به داخل حوض می‌شود؛ سپس-بعد از دو نصف نمودن صندوق- از حوض بیرون می‌آید يا اين‌كه صندوق چند طبقه‌ای می‌باشد که آن شخص در یک طبقه می‌باشد و این مرد فنی طبقۀ دیگری را دو نصف می‌کند و یا... و این سحر نیست؛ بلکه خدعه توسط اعمال فنی است.

اما شعبده‌بازان و فريب‌دهندگان(دروغ گویان) که قادر به اظهار شیء به غیر حقیقت‌اش نیستند، با اعمال فنی هم مردم را فریب نمی‌دهند، بلکه گمان می‌کنند که با کتاب بازکردن وغیره، علم غیب را می‌دانند، مانند این‌که با شعبده‌بازی‌شان ادعاهای دروغین مثل سخن گفتن با جن، دیدن جن و امور دیگری را انجام می‌دهند، این هم سحر نیست؛ بلکه شعبده و دجله است و این اشخاص با این اعمال‌شان مرتکب حرام می‌شوند و مستحق عقوبت تعزیری اند و عقوبت تعزیری‌شان طبق ضرری‌که به مردم رسانیده اند، سخت‌تر می‌شود.

و لیکن سحر به معنای این‌که در فوق ذکر شد، استعمال و خواندن الفاظ، ورد و افسون كه دارای الفاظ کفری كه در تخیل انسان چیزی را به غیر حقیقت‌اش بدون تغییر حقیقت آن نشان می‌دهد، در حالی‌که اگر از نزدیک لمس شود، حقیقت اصلی آن را انسان درک می‌کند... و این سحر است که قریب است ناپدید شود؛ چون به واقعیت امروزی و به این معنی موجود نیست. افزون بر این، عقوبت ساحر قتل است، چنان‌چه دولت اسلامی در سالیان دراز بالای ساحران همین حکم را جاری می‌کردند. بنابر دو سبب مذكور بر این علم قریب است که ناپدید شود.

بنابر این، عقوبت ساحری‌که از الفاظ کفرى در میکانیزم اجراآت آن استفاده می‌کند، که با این عمل کافر می‌شود، پس عقوبت یا مجازات این نوع سحر حسب آتی بیان می‌شود: طوری‌که در تفسیر سوره بقره آمده: «جزای ساحر، مانند جزای مرتد است، چون ساحر بنابر دلایلی‌که بیان شد، کافر است؛ زیرا صحابه رضی الله عنهم جزای ساحر را به قتل اجراء می‌کردند و این حکم در عهد حضرت عمر رضی الله عنه اجراء گردیده و هیچ یکی از اصحا کرام از قتل ساحر انکار نکرده اند، حتی این مسئله به منزلۀ اجماع رسیده است؛ چون این حکم مهم در ملای عام و بدون انکار اصحاب کرام تطبیق گردیده است. چنان‌چه در مسند احمد از احنف بن قیس رضی الله عنه روایت است که گفت: عمر رضی الله عنه یک‌سال قبل از وفات‌اش مکتوبی را برای ما فرستاد که در آن فرمان به کشتن ساحران داده شده بود.»

ولیکن در رابطه به اعمال فنی که قبلاً ذکر نمودیم، طوری‌که مشایخ و شعبده‌بازان مردم را فریب می‌دهند، برای این‌ها عقوبت تعزیری حسب ضرری‌که به جانب مقابل رسیده است، داده می‌شود، و عقوبات تعزیزی در اسلام معلوم است که بعضی اوقات به حد قتل هم می‌رسد، البته نسبت به ضرری‌که صاحب آن انجام داده است.

فرق میان قتل در حد و قتل در تعزیر این است که شخص‌ اول مرتد است، بر او نماز جنازه خوانده نمی‌شود و در مقبرۀ مسلمین دفن نمی‌شود، اما قتل در تعزیر طوری است که شخص مسلمان بنابر فسق یا فجوری‌که انجام داده، جزایش را قتل تعیین کرده اند، بالای این شخص نماز جنازه خوانده می‌شود و در قبرستان مسلمین هم دفن می‌شود. برای وضاحت بیشتر به این مطلب بعضی نظریات مذاهب را در تعدادی از تفاسیر ذکر می‌نمایم:

- تفسیر ابن کثیر: در تفسیر ابن کثیر تحت آیت ﴿وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ...﴾ [بقره: 102] «علماء در این اختلاف دارند که اگر کسی علم سحر را بیاموزد و بعد آن را استعمال نماید، امام ابوحنیفه، امام مالک و امام احمد رحمه الله گفته اند، کافر می‌شود. تعدادی از اصحاب امام ابوحنیفه گفته اند که تعلیم سحر از جهت وقایه و اجتناب از وی کفر نیست، لیکن اگر کسی آن را تعلیم نماید و اعتقاد به جواز آن داشته باشد یا معتقد باشد که سحر به او نفع می‌رساند، کافر می‌شود، و نیز هرکه معتقد باشد که شیاطین برای وی هرچه بخواهد، می‌کنند، کافر می‌شود. امام شافعی رحمه الله گفته: کسی علم سحر را می‌آموزد، ما برایش می‌گوئیم: سحر خود را برای ما بیان کن، اگر بیان کرد و در آن چیزی بود که موجب کفر می‌گردید، پس او کافر است و اگر موجب کفر نمی‌شد و او اعتقاد اباحت سحر را داشت، بازهم کافر است.

ابن هبیره گفته: آیا ساحر به مجرد فعل یا استعمال سحر کشته می‌شود؟ امام مالک و امام احمد گفته اند: بلی، کشته شود. امام شافعی و امام ابوحنیفه گفته اند: کشته نشود؛ لیکن اگر توسط سحر وی انسانی کشته شد، نزد امام مالک، شافعی و احمد کشته شود. ابوحنیفه گفته کشته نشود تا این‌که این عمل از وی در حق یک شخص معین تکرار و يا اقرار شود و هرگاه کشته شود، به نزد هرسه مذهب به طور حد کشته شود؛ مگر شافعی؛ زیرا امام شافعی گفته کشتن وی در این حالت از روی قصاص است.»

- تفسیر قرطبی: «فقهاء در حکم ساحر مسلمان و ساحر ذمی اختلاف نظر دارند، امام مالک رحمه الله گفته هرگاه مسلمان بنفسه به سخنی‌که آن کفر بود، سحر کرد، کشته شود؛ حتی فرصت توبه هم برایش داده نشده و توبه‌اش پذیرفته نشود، چون این امر مانند زندیق محسوب می‌شود، و نيز به دليل اين‌كه الله متعال سحر را به کفر مسمی نموده است، طوری‌که فرموده:

﴿وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ﴾

[بقره:102]

ترجمه: با اين‌كه آن دو[فرشته] هيچ كس را تعليم[سحر] نمى‏كردند؛ مگر آنكه[قبلاً به او] مى‏گفتند، ما[وسيله] آزمايشى[براى شما] هستيم پس زنهار كافر نشوى.

و این استدلال، قول احمد بن حنبل، ابو ثور، اسحاق، شافعی و ابوحنیفه رحمهم الله است. قتل ساحر از حضرات عمر، عثمان، ابن عمر، حفصه، ابوموسی، قیس بن سعد و از هفت نفر از تابعین رضی الله عنهم روایت شده است... ابن عربی گفته: الله متعال در کتاب خود به صراحت بیان کرده که ساحر کافر است. "وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ" به قول سحر "وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا" به آن و به تعلیم آن و هاروت و ماروت گفتند: "إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ" و این تأکید از برای بیان است.»

سوم- حسد و زخم چشم(چشم زدن): جواب این موضوع در پاسخ‌های گذشته ارائه شده که ما این جا قسمتی از آن را طبق ضرورت نقل می‌کنیم: «حسد؛ آروزی از بين رفتن نعمت از كسی‌كه مستحق آن است و مراد از عین(چشم زخم) در این جا اصابت چشمی است که صاحب آن عائن(چشم زننده) گفته می‌شود، طوری‌که عرب‌ها می‌گفتند: اصبته بعینی... (او را هدف چشمم قرار دادم، من چشم زننده هستم...)

حسد و چشم زخم در تأثیر و ضرر از حسد کرده شده و چشم‌خورده مشترک و در کیفیت مختلف هستند، زيرا حسد کننده با شخص حاضر و غیرحاضر حسد می‌کند، لیکن چشم زننده به کسی ضرر رسانیده نمی‌تواند؛ مگر این که او را به چشم خود ببیند، پس حاسد عام‌تر است نسبت به چشم زننده، هم‌چنان پناه‌خواستن از حسد شامل پناه‌خواستن از چشم زخم نیز می‌شود و پناه خواستن از زخم چشم جزئی از حسد است. آیات سورۀ فلق ﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ... وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ﴾ پناه‌خواستن از چشم زدن را نیز شامل می‌شود و این از بلاغت و اعجاز قرآن است. اما این که برای حسد کرده شده و چشم خورده چگونه ضرر ایجاد می‌شود، این جا مسئله به دوبخش تقسیم شده است:

اول: حسد کننده و چشم زننده کسانی هستند که آرزوی زوال نعمت غیر از خودشان را دارند، این عمل گناه است که عذاب بزرگی را در پی دارد، الله متعال برای ما امر نموده که از شر آن به الله متعال پناه ببریم.

دوم: ضرری‌که از حسد و چشم زخم به انسان می‌رسد، از دیدگاه حوادث و ابتلاء باید دیده شود؛ مانند امراضی‌که به انسان می‌رسد و انسان این ابتلاء را با وسایل و اسالیبی استقبال کند که در ذیل به آن اشاره می‌کنیم:

معنای مجازی حسد این است که شخص آرزوی مثل نعمتی را دارد که نزد منعم بدون آرزوی زوال نعمت از صاحب آن می‌بیند. پس هیچ مشکلی نیست که اگر شخصی کسی را می بیند که قرآن را حفظ می‌کند و این شخص آرزو می‌کند که مثل آن باشد، یا شخصی را می‌بیند که زیاد صدقه می‌دهد و آرزو می‌کند که مثل آن باشد. در صحیح البخاری از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«لاَ حَسَدَ إِلَّا فِي اثْنَتَيْنِ: رَجُلٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ القُرْآنَ، فَهُوَ يَتْلُوهُ آنَاءَ اللَّيْلِ، وَآنَاءَ النَّهَارِ، فَسَمِعَهُ جَارٌ لَهُ، فَقَالَ: لَيْتَنِي أُوتِيتُ مِثْلَ مَا أُوتِيَ فُلاَنٌ، فَعَمِلْتُ مِثْلَ مَا يَعْمَلُ، وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالًا فَهُوَ يُهْلِكُهُ فِي الحَقِّ، فَقَالَ رَجُلٌ: لَيْتَنِي أُوتِيتُ مِثْلَ مَا أُوتِيَ فُلاَنٌ، فَعَمِلْتُ مِثْلَ مَا يَعْمَلُ»

ترجمه: فقط در مورد دو نفر، می‌توان غبطه خورد: نخست، مردى‌كه الله(متعال) به او قرآن آموخته است و او آن را شب و روز تلاوت مى‌كند؛ پس همسايه‌اش مى‌شنود و مى‌گويد: ای كاش! به من نعمتی مانند نعمتی‌كه به فلانى عطاء شده است، ارزانی مى‌شد؛ در آن صورت، من هم مانند او قرآن تلاوت مى‌كردم، و ديگر، مردى‌كه الله(متعال) به او ثروت عنايت كرده است و او آن را در راه الله انفاق مى‌كند؛ پس شخص ديگرى مى‌گويد: اى كاش! به من هم نعمتى مانند نعمتى‌كه به فلانى عطاء شده است، ارزانى مى‌شد؛ در آن صورت، من هم مانند او انفاق مى‌كردم.

چهارم- کیفیت وقایه از زخم چشم، حسد و سحر:

1- زخم چشم و حسد: وقايه از این دو مطلب به اموری مى‌باشد که ادلۀ شرعی به آن دلالت و رهنمائى می‌کند:

الف- تقرب جستن به الله متعال توسط عبادت، دعاء، قرائت قرآن، توکل به الله متعال وغیره، طوری‌که الله متعال فرموده: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِين﴾ وقال تعالى: ﴿وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾

ب- پناه‌خواستن به الله متعال از شر انس و جن، برای خود و ذریه(فرزندان) خود و قرائت معوذتین:

«كان النَّبيُّ صلى الله عليه وسـلم يَتعَوَّذُ مِن عَينِ الجانِّ وعَينِ الإِنْسِ، فلَمَّا نَزلَتِ المُعوِّذتانِ أَخَذَ بهما وتَركَ ما سِوَى ذلكَ»

(أخرجه النَّسائيُّ و ابنُ ماجه و صحَّحه الألبانيُّ)

ترجمه: رسول الله(صلی الله علیه وسلم) از چشم زخم جن‌ها و انسان‌ها به الله(سبحانه وتعالی) پناه مى‌برد و پس از نزول معوذتين، همين‌ها را مى‌خواند و دعاهاى ديگر را ترك نمود.

خواندن دعاهای ذيل:

«أَعُوذُ بِكَلِماتِ اللهِ التَّامَّاتِ مِن شَرِّ ما خَلَقَ» رواه مسلم، وقول: «بِسْمِ اللهِ الَّذِي لا يَضُرُّ معَ اسْمِهِ شَيْءٌ في الأرضِ ولا في السَّماءِ وَهُوَ السَّمِيعُ العَلِيمُ»

(رواه ابوداود و ترمذی)

ترجمه: من به كلمات و سخنان كامل الله(سبحانه وتعالی) از گزند مخلوقاتش پناه مى‌برم. پناه می‌برم، با نام الله(سبحانه وتعالی)، ذاتى‌که با اسم او هيچ چيز در زمين و آسمان ضررى نمى‌رساند و او شنواى داناست.

«عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ كَانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسـلم يُعَوِّذُ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَيَقُولُ «إِنَّ أَبَاكُمَا كَانَ يُعَوِّذُ بِهَا إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّةِ مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ وَهَامَّةٍ وَمِنْ كُلِّ عَيْنٍ لامَّةٍ»

(رواه بخاری)

ترجمه: از ابن عباس رضى اللَّه عنهما روایت است که گفت: رسول الله(صلى الله عليه وسلم) برای حفظ حسن و حسين چنين دعاء مى‌كرد: «أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّةِ مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ وَهَامَّةٍ، وَمِنْ كُلِّ عَيْنٍ لامَّةٍ» یعنی: پناه می‌برم به کلمات کامل الله(سبحانه وتعالی) از شر شیطان و از هر حیوان زهردار و از هر چشم شر(زننده). و می‌فرمود: «پدر شما(ابراهيم عليه السلام) برای حفظ اسماعيل و اسحاق، همين دعاء را مى‌خواند.

ج- رقیه شرعی وقت اصابت ضرر:

«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ أَنَّ جِبْرِيلَ أَتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه وسـلم فَقَالَ: «يَا مُحَمَّدُ اشْتَكَيْتَ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ بِاسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ يُؤْذِيكَ مِنْ شَرِّ كُلِّ نَفْسٍ أَوْ عَيْنِ حَاسِدٍ اللَّهُ يَشْفِيكَ بِاسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ»

(رواه مسلم)

ترجمه: از ابو سعيد خدرى رضى الله عنه روايت شده که گفت: جبرئيل عليه السلام خدمت پيامبر(صلی الله عليه وسلم) آمده و گفت: اى محمد! مريض شدى؟ فرمود: بلی. فرمود: بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيك... بنام الله از هرچه اذيتت مى‌کند، مداوايت مى‌نمايم از شر هر نفس يا چشم حسود، الله(سبحانه وتعالی) شفايت مى‌دهد، بنام الله(سبحانه وتعالی) مداوايت مى‌کنم.

«عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: «أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسـلم أَوْ أَمَرَ أَنْ يُسْتَرْقَى مِنْ الْعَيْنِ»

(رواه بخاری)

ترجمه: از عايشه رضی الله عنها روایت است كه گفت: پيامبر صلى الله عليه وسلم، به من يا به ديگرى دستور داد تا(براى محفوظ ماندن) از شرّ چشم بد دعاء و رقيه انجام گيرد.

و این هم فراموش نشود که حافظ اصلی اول و آخر، الله متعال است؛ طوری‌که فرموده:

﴿وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير﴾

[انعام: 17]

ترجمه: اگر الله(متعال) زيانى به تو برساند، هيچ کس جز او نمى تواند آن را برطرف سازد و اگر خيرى به تو رساند[نيز]، پس او بر همه چيز تواناست.

2- پیرامون سحر: کیفیت وقایه از سحر اگر موجود باشد؛ چنان‌چه قبلاً گفتیم، آن چه ایجاد می‌شود، از دجال‌ها و شعبده‌بازان هیچ نوع تأثیری ندارد؛ مگر هنگامی‌که عقل انسان به ضعف گرائیده باشد. پناه به الله از چنین حالتی!

پس بهترین وقایه از حسد، زخم چشم و آن‌چه را مربوط به آن می‌شود، در فوق ذکر نمودیم و بر آن حديثى را‌ مى‌افزايند كه در آن قرائت سورۀ بقره ذكر گردیده است؛ زيرا در آن-سورۀ بقره- خیر کثیر و تأثیر بزرگ برای قطع سحر و جادو-اگر صورت گرفته باشد- نهفته است، طوری‌که در صحیح مسلم از ابو امامه رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«اقْرَءُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ يَأْتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ شَفِيعًا لِأَصْحَابِهِ اقْرَءُوا الزَّهْرَاوَيْنِ الْبَقَرَةَ وَسُورَةَ آلِ عِمْرَانَ فَإِنَّهُمَا تَأْتِيَانِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَأَنَّهُمَا غَمَامَتَانِ أَوْ كَأَنَّهُمَا غَيَايَتَانِ أَوْ كَأَنَّهُمَا فِرْقَانِ مِنْ طَيْرٍ صَوَافَّ تُحَاجَّانِ عَنْ أَصْحَابِهِمَا اقْرَءُوا سُورَةَ الْبَقَرَةِ فَإِنَّ أَخْذَهَا بَرَكَةٌ وَتَرْكَهَا حَسْرَةٌ وَلَا تَسْتَطِيعُهَا الْبَطَلَةُ» قَالَ مُعَاوِيَةُ بَلَغَنِي أَنَّ الْبَطَلَةَ السَّحَرَةُ»

ترجمه: قرآن بخوانيد؛ زيرا قرآن روز قيامت برای صاحبش شفاعت مى‌کند. دو سورۀ نوراني بقره و آل عمران را بخوانيد؛ زيرا آن در روز قيامت به شکل دو ابر يا دو سايه‌بان يا دو گروه پرنده، که بال گشوده اند، مى‌آيند و از صاحبان‌شان دفاع مى‌کنند. سورۀ بقره را بخوانيد؛ زيرا ياد گرفتن آن برکت است و ترک کردن آن باعث حسرت مى‌شود و ساحران تاب و تحمل آن را ندارند.

هم‌چنان بهترین وقایه، ایمان به الله متعال است و حفاظت کنندۀ اول و آخر تنها الله سبحانه وتعالی است؛ طوری‌که فرموده:

﴿وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾

[انعام: 17]

ترجمه: اگر الله(سبحانه وتعالی) زیانی به تو برساند، هیچ کس جز او نمی‌تواند آن را برطرف سازد و اگر خیری به تو رساند، او بر همه چیز تواناست(و از قدرت او، هرگونه نیکی ساخته است).

در خاتمه باید گفت که مسلمان نباید از وقوع این امور متزلزل و ناقرار شود؛ بلکه این امور سبب ادای فرایض و قرب انسان به سوی الله متعال با ذکر، دعاء و نوافل گردد و به این که الله سبحانه وتعالی بنده‌اش را حفاظت می‌کند و این که الله متعال با بنده‌اش است، مطمئن باشد. در حدیث صحیح که حاکم در مستدرک از حضرت ابودرداء رضی الله عنه روایت نموده، که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: أَنَا مَعَ عَبْدِي إِذَا هُوَ ذَكَرَنِي وَتَحَرَّكَتْ بِي شَفَتَاهُ»

ترجمه: الله(متعال) مى‌فرمايد: من با بنده‌ام هستم تا آنگاه که مرا ياد کند و لب‌هايش با ياد و ذکر من حرکت کنند.

در صحیح بخاری از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ قَالَ: مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالحَرْبِ، وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَمَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ: كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، وَرِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا، وَإِنْ سَأَلَنِي لَأُعْطِيَنَّهُ، وَلَئِنِ اسْتَعَاذَنِي لَأُعِيذَنَّهُ، وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ تَرَدُّدِي عَنْ نَفْسِ المُؤْمِنِ، يَكْرَهُ المَوْتَ وَأَنَا أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ»

ترجمه: الله(سبحانه وتعالی) فرموده: هرکس با دوستی از دوستان من دشمنی کند، من با او اعلام جنگ می‌کنم و آن چه بيش از همه چيز بنده‌ام را به من نزديک می‌نمايد، تکاليفی است که بر او فرض نموده‌ام و بنده‌ام با خواندن نوافل هم‌چنان به من نزديک می‌شود تا اين که دوستش می‌دارم؛ پس آنگاه که دوستش بدارم، شنوايی او می‌شوم که با آن می‌شنود و چشم او می‌شوم که با آن می‌بيند و دست او می‌شوم که با آن می‌گيرد و پايش می‌شوم که با آن راه می‌رود و اگر از من بخواهد، به او می‌دهم و اگر از من پناه بجويد، او را پناه می‌دهم؛ در هيچ چيزی‌که انجام مى‌دهم، ترديدی ندارم، آنگونه که دربارۀ جان مؤمن ترديد دارم؛ او مرگ را دوست ندارد و من ناراحت کردن او را دوست ندارم.

امید وارم این مطالب کفایت کننده و سبب قناعت پرسنده قرار گیرد. إن شاء الله!

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

19شعبان1439هـ.ق

5 می 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

لیرۀ ترکیه در جریان یک روز(10 اگست 2018م) 14درصد کاهش داشت و این در حالی بود که از اول سال جاری میلادی تا آن روز 21درصد کاهش متواتر داشته. افزایش مالیات گمرکی توسط امریکا بالای واردات فولاد و آلمونیم از ترکیه به ایالات متحده امریکا روند این کاهش را شدت بخشید، به علاوۀ برانگیختن مسئلۀ بازداشت کشیش امریکایی در ترکیه که از سال 2016م تاکنون در آن جا زندانی است و در خواست آزادی وی از جانب امریکا؛ واقعیت این بحران از چه قرار بوده و به کدام جهت روان است؟

پاسخ

برای بهتر روشن شدن پاسخ، باید به امور ذیل دقت بیشتری صورت گیرد:

نخست: بحران لیره و سقوط متواتر آن در چند مرحله:

1- پس از آن‌که خلافت و واحد پولی آن با پشتوانۀ طلا و نقره نابود کرده شد، لیره در سال 1927م با ارزشی تقریباً معادل دالر شروع به کار نمود. سپس داستان سقوط ارزش لیره از سال 1933م آغاز شد که یک دالر معادل دو لیره بود و این سقوط رفته‌رفته سرعت بیشتری گرفت تا این‌که در سال 2001م یک دالر معادل یک میلیون و 650 لیره ارزش داشت. ناتوانی اقتصادی ترکیه در پی فشارهای صندوق بین‌المللی پول به پایین‌ترین حد ممکن رسید و حکومت ترکیه، که در آن زمان توسط اجاوید رهبری می‌شد و وابسته به انگلیس بود، شروع به ناله و فغان نمود. سپس انتخابات سال 2002م صورت گرفت و در آن اردوغان و حزب‌اش به حمایت امریکا برنده شد و تشکیل حکومت داد. حکومت اردوغان تصمیم گرفت شش صفر را از واحد پولی ترکیه حذف نماید و این تصمیم با موافقت پارلمان عملی گردید و از تاریخ 1 جنوری 2005م رسماً اعتبار پیدا نمود و به این ترتیب، یک دالر معادل 1.79 لیره داد و ستد می‌شد؛ اما این حالت زیاد دوام نکرد و از سال 2013م، لیره یک بار دیگر سیر نزولی گرفت و در جریان شش ماه تا اوایل سال 2014م سقوط زیادی نمود، در حدی‌که 30درصد ارزش خود را از دست داد و این روند تا امروز ادامه دارد. حکومت اردوغان تلاش نمود جلو این سقوط پیوسته را بگیرد و ارزش لیره را ثابت نگهدارد، اما هیچگاه موفق نشد. ارزش لیره از آغاز سال جاری به گونۀ قابل توجهی در حال کاهش است، در حدی‌که در اواسط سال 2018م تا 21درصد کاهش داشت، یعنی فقط در جریان شش ماه.

2- سپس به تاریخ 26 جولای سال جاری، این بحران به گونۀ جنجال برانگیزی برجسته گردید؛ آنگاه که ترامپ و معاونش مایک پنس هشدار دادند که در صورتی‌که بونسون فوراً آزاد نشود، تحریم‌هایی را علیه ترکیه اعمال خواهند نمود. پس از آن، ارزش لیره در اواخر ماه اگست، بازهم در برابر دالر کاهش یافت و به 4.91 لیره رسید، در حالی‌که پیش از فیصلۀ بانک مرکزی ترکیه مبنی بر نگهداشتن قیمت سود در حد 17.75درصد، 4.76 لیره بود. «بانک مرکزی ترکیه نرخ سود را در روز سه‌شنبه ثابت نگهداشت و این کار برخلاف انتظارها مبنی بر افزایش نرخ سود، پس از بالارفتن تورم به بلندترین حدش در 14 سال اخیر، صورت گرفت. بانک مذکور نرخ سود را برای یک هفته در حد 17.75درصد نگهداشت و بهای لیره، که از آغاز سال جاری تاکنون 20درصد ارزش‌اش را از دست داده، تا 4.91درصد در برابر دالر کاهش داشته و این فوراً پس از آن اتفاق افتاد که تصمیم گرفته شده بود که در حد 4.7605 ثابت نگهداشته شود.» (منبع: اسکای نیوز عربی 24 جولای 2018م)

3- پس از آن بود که ترامپ در تویتر خویش اعلان نمود که قصد دارد تحریم‌هایی را علیه ترکیه اعمال کند، اینجا بود که بهای لیره در برابر دالر به سرعت افت نمود. انقره برای مهار این بحران، با واشنگتن هیئتی را به ریاست معاون وزیر خارجۀ ترکیه به تاریخ 7 اگست برای گفتگو با همتای امریکائی‌اش به امریکا فرستاد تا در مورد برنسون کشیش امریکایی گفتگو نماید، اما گفتگو میان طرفین بدون نتیجه پایان یافت. به مجرد این‌که هیئت ترکیه به تاریخ 9 اگست به سوی ترکیه حرکت نمودند، ترامپ با انتشار تویت دیگری در حساب تویترش به تاریخ 10 اگست با افزایش مالیات صادرات فولاد و آلمونیم ترکیه، آتش بیشتری به خرمن این بحران زد؛ طوری‌که مالیات آلمونیم را 20 و فولاد 50درصد افزایش یافت و این باعث شد بهای لیره باز هم افت بیشتری کند و به حد غیرمعمولی، یعنی یک دالر معادل 4.24 لیره در بازار معاملات آسیا و کشورهای حاشیۀ بحر آرام برسد. به این ترتیب، واحد پولی ترکیه در حدود 40درصد از ارزش خود را در برابر دالر از دست داد. «ترامپ افزود: دستور دوبرابر نمودن مالیات فولاد و آلمونیم را دادم» (منبع:https://arabi21.com  10 اگست 2018م)

4- به این ترتیب، بحران مالی میان امریکا و ترکیه در ظاهر طوری به نظر می‌رسد که دلیل آن بالا گرفتن قضیۀ برونسون کشیش امریکایی و تمایل رئیس جمهور امریکا به خوشحال نمودن مسحیان اصولی نسبت به قاعدۀ انتخاباتی خودش، به ویژه با توجه به این‌که فقط چند ماه به انتخابات ابتدائی کانگرس باقی مانده، می‌باشد. اما واقعیت این است که قضیۀ برونسون کشیش، بهانه‌ای‌ست برای سرپوش گذاشتن به اسباب واقعی سقوط بهای لیرۀ ترکیه. این در اصل بحران سیاسی است که امریکا می‌خواهد با استفاده از آن به اروپا ضربه بزند و جزئیات آن را در ذیل بیان خواهیم نمود.

نشانه‌های این بحران، حتی پیش از ظهور اختلافات میان ترک‌ها و امریکایی‌ها وجود داشت، چنان‌چه حکومت ترکیه زمان انتخابات را از نومبر 2018م به ماه جون سال جاری پیش انداخت تا مبادا بالای نتایج آن تأثیر گذارد. اردوغان شخصاً به این مسئله اعتراف نموده گفت: «با پیش انداختن تاریخ انتخابات، خود را برای پیامدهای زلزلۀ اقتصادی ویران‌گری آماده می‌کنیم؛ در غیر آن هرگز نمی‌توانیم بدون تحمل خسارت‌هایی این دوره را پشت سر گذرانیم.» (منبع: صفحۀ خبری ترکیه 20 اپریل 2018م) این نشان می‌دهد که بحران قیمت لیره پیش از موضوع کشیش و افزایش مالیات گمرکی مطرح بوده، مخصوصاً با توجه به این‌که برونسون از سال 2016م زندانی بوده و اعمال تحریم‌ها علیه ترکیه در حال حاضر و به دلیل برونسون معنایی ندارد، به ویژه این که می‌دانیم میزان توجه امریکا به دین و حقوق‌بشر بسیار ضعیف است.

5- اسباب واقعی سقوط سریع واحد پولی ترکیه چند مورد است که به مهم ترین آن اشاره خواهیم نمود:

الف) میزان بالای قرضه‌های ترکیه در جریان ده سال اخیر، به ویژه در بخش‌های خصوصی. مسئولین خزانه‌داری ترکیه در سپتمر 2017م اعلان نمودند که مجموع قرضه‌های خارجی ترکیه به 438 میلیارد دالر می‌رسد و آنان برای پرداخت تنها مبلغی نزدیک به 11 میلیارد از مجموع قرضه‌های سال 2018م آماده‌گی می‌گیرند که به 43 میلیارد دالر می‌رسد. وزارت خزانه‌داری ترکیه در بیانیه‌ای که به تاریخ 31 اکتوبر 2017م منتشر نمود، گفت: «ما برای باز پرداخت 10.92 میلیارد دالر آماده‌گی می‌گیریم و این بخشی از مبلغی نزدیک به 43.1 میلیارد دالری است که در سال 2018م خواهیم گرفت و میزان تورم جدید به بیشتر از 10درصد رسیده.» (منبع: آژانس خبرگزاری آناضول 31 اکتوبر 2017م) به این ترتیب، زنگ خطر به شدت به صدا در آمد تا این‌که مشاور وزارت خزانه‌داری ترکیه در این اواخر اعلان نمود که: «مجموع قرضه‌های خارجی ترکیه در فصل اول سال جاری از تاریخ 31 مارچ 2018م به 466.1 میلیارد دالر می‌رسد.» (منبع: آژانس خبرگزاری آناضول 29 جون 2018م) لازم به ذکر است که بخش مهمی از این قرضه‌ها در اصل به پروژه‌های دولتی بر می‌گردد، اما اجراء و تمویل آن را بخش خصوصی به دوش گرفته، زیرا حکومت اردوغان در جریان ده سال اخیر سعی نموده با انداختن این قرضه‌ها به دوش بخش‌های خصوصی، از فشار آن بالای حکومت بکاهد، طوری‌که بخش خصوصی خود مستقیماً این قرضه‌ها را از خارج دریافت نماید. بناءً در حال حاضر بار بخشی از این قرضه‌ها را شرکت‌های خصوصی به دوش دارد و این یک نیرنگ سیاسی است تا حکومت بتواند به پایین بودن قرضه‌های خارجی‌اش فخر فروشی کند.

ب) اظهارات وزارت گمرک‌ها و تجارت ترکیه به تاریخ 2 جنوری 2018م نشان می‌دهد که میزان تفاوت میان صادرات و واردات ترکیه در سال جاری به 77.06درصد می‌رسد؛ در حالی‌که در سال گذشته 37.5درصد بود و این توسط واحدهای پولی دشوار پرداخت می‌گردد. صادرات ترکیه در سال 2017م 157.1 میلیارد دالر بود؛ در حالی‌که واردات آن 234 ملیارد و 156 میلیون دالر امریکایی بود. (منبع: تلویزیون و رادیوی ترکیه 2 جنوری 2018م) به علاوۀ آن، میزان تورم اقتصادی که به گونۀ رسمی و توسط ادارۀ رسمی آمار به تاریخ 3 اگست 2018م در خصوص میزان تورم اعلان گردید، نشان می‌دهد که این میزان به 15.85درصد می‌رسد. (منبع: آژانس خبرگزاری آناضول 3 اگست 2018م) بعد از سال 2003م که حزب اردوغان به قدرت رسید، این نخستین باری است که میزان تورم به این حد می‌رسد. این در حالی است که هدف بانک مرکزی ترکیه این است که میزان تورم را به 5درصد؛ یعنی برابر با معیارهای اروپا برساند. اما در برآورده نمودن این هدف عملاً ناکام ماند و در میزان 8درصد توقف نمود و دیری نگذشت که در سال گذشته به 10درصد و در سال جاری به 16درصد رسید.

ج) پایین نشان دادن رتبۀ اقتصادی ترکیه توسط آژانس‌های طبقه بندی که به نوبۀ خود بالای لیرۀ ترکیه فشار وارد نموده و میزان اعتماد به آن و اقتصاد ترکیه را پایین آورد. چنان‌چه "مودیز" که یکی از این آژانس‌هاست، به تاریخ 14 اپریل 2018م هشدار داد که ضعف واحد پولی ترکیه و میزان بالای قرضه‌های آن می‌تواند خطرناک باشد. این آژانس گفته: «ضعف مزمن واحد پولی ترکیه بالای درجه‌بندی قرضه‌های آن تأثیر منفی داشته و اقتصاد آن را با مشکل روبه‌رو می‌کند.» در این اظهارات «به کاهش میزان پول‌های بیگانه در ترکیه» اشاره شده. (منبع: خبرگزاری رویترز 14 اپریل 2018م) آژانس یاد شده، به تاریخ 13 مارچ 2018م درجۀ ترکیه را از "بی‌ای1" به "بی‌ای2" کاهش داد. اردوغان از این کار به خشم آمده گفت: «آژانس‌های درجه‌بندی میزان رشد اقتصادی، سرگرم تلاش برای سوق دادن ترکیه به جانب تنگناه‌های اقتصادی استند، اما بازارهای مالی نباید این تلاش‌ها را جدی بگیرند.» (منبع: ترک پرس 13 مارچ 2018م) آژانس درجه‌بندی رشد اقتصادی دیگری موسوم به "ستاندارد آند پورز" نیز به تاریخ 2 می 2018م در یک اقدام غیرمترقبه، درجۀ ترکیه را نسبت به قبل کاهش داد و اعلان نمود که تصمیم گرفته درجۀ ترکیه را از "بی/ بی‌بی" به "بی/بی‌بی-" کاهش دهد. این آژانس در بیانیه‌ای گفته: «دلیل این کاهش به این بر می‌گردد که ما از بی‌ثباتی میزان تورم و سقوط درازمدت قیمت واحد پولی ترکیه و نوسان آن در هراسیم.» (منبع: خبرگزاری رویترز 2 می 2018م) آژانس درجه‌بندی دیگری موسوم به "فیتش" نیز به دو آژانس قبلی پیوسته و در بیانیه‌ای گفت: «درجه‌بندی میزان رشد ترکیه از  "بی‌بی+" به "بی‌بی" کاهش یافته و دلیل آن افزایش میزان تورم، ناتوانی در حساب جاری و پیچیده‌گی‌هایی است که در سیاست اقتصادی ترکیه وجود دارد.» (منبع: ترک پرس 14 جولای 2018م)

روشن است که این آژانس‌ها در تأثیرگذاری بالای اوضاع اقتصادی، نقش بازی می‌کنند، طوری‌که برخی از مشکلات اقتصادی یک کشور را پنهان نگهداشته و بالای آن تمرکز نمی‌کند، چنان‌چه سال‌ها این کار را با ترکیه انجام داده. هم‌چنان که در موارد دیگری، پرده از این مشکلات برداشته و آن را چند برابر نشان می‌دهد، باز هم چنان‌چه که در حال حاضر با ترکیه انجام می‌دهند تا برخی از اهداف سیاسی را کمک کرده و قرضه دهنده‌گان را در مورد سرنوشت قرضه‌های‌شان به ترکیه نگران می‌کند تا خواستار قرضه‌های خویش شوند و این وضعیت باعث شود واحدهای پولی بیگانه برای پرداخت قرضه‌ها از بازار جمع شده و در نتیجه، بهای لیره کاهش یابد.

دوم: پرسشی که اینجا مطرح می‌شود، این است که اگر شروع بحران لیره به مدت‌ها قبل بر می‌گردد، چرا مشخصاً در این زمان و از طریق کشیش و افزایش مالیات بالای آن اعمال فشار صورت می‌گیرد و لیره به این سرعت ارزش می‌دهد؟ انگار که این تنش را امریکا برای ضربه‌زدن به لیرۀ ترکیه راه‌اندازی نموده و به اندازه‌ای خطرناک جلوه داده می‌شود که انگار اعلان جنگ باشد، اعلانی‌که واکنش ترکیه حداقل باید قطع رابطه با امریکا و خروج از ناتو و... باشد، در حالی‌که هیچ یک از چنین واکنش‌هایی صورت نگرفته، پس واقعیت از چه قرار است؟ برای روشن شدن واقعیت باید چند مورد زیر به بررسی گرفته شود:

1- یکی از مسائلی را که ادارۀ حکومت ترامپ در اولویت کاری خود قرار داد، این است که دالر امریکایی باید همیشه در پیشاپیش تمام واحدهای پولی جهان قرار داشته باشد، به ویژه یورو. ابتدا امریکا خواست از پایین بودن میزان سود در منطقۀ یورو استفاده نموده و میزان سود را در امریکا بالا برد تا سرمایه‌ها را به بهانۀ بهره‌مند شدن از سود زیاد، از اروپا به جانب امریکا بکشاند. امریکا انتظار داشت با این کار از ارزش یورو در برابر دالر کاسته شود، اما نتیجه چنان نشد که انتظار داشت؛ بلکه ارزش یورو هم‌چنان نسبت به دالر بالا باقی ماند، زیرا بانک مرکزی اروپا نقشه‌های فعالی را جهت شدت بخشیدن به سیاست‌های نقدی و کاستن و یا متوقف نمودن خرید اوراقی موسوم به تیسیر نقدی، روی دست گرفت و این سیاست باعث شد سرمایه‌ها برای دست‌رسی به درامد بیشتر از سرمایه‌گذاری‌هایش، از امریکا به اروپا و آسیا سرازیر شود. وقتی ترامپ در این کارش ناکام شد، به کاستن از واردات و افزایش صادرات روی آورد تا معادلۀ تجارتی را به نفع خود رقم زده و دالر را تقویت نماید. به همین دلیل بود که شروع به افزودن مالیات بالای شماری از کالاهای وارداتی نمود. «ویلبور روس به تاریخ 31 می 2018م اعلان نمود که کشورش سر از فردا مالیات گمرکی سنگینی را بالای فولاد و آلمونیم وارداتی از اتحادیۀ اروپا، چین، مکسیکو و کانادا وضع خواهد نمود.» (منبع: www.dw.com 31 می 2018م)

2- هیچ یک از این سیاست‌ها ترامپ را در تقویت دالر در برابر یورو کمک نکرد تا این‌که به نظر می‌رسد گمشده‌اش را اعمال فشار بالای ترکیه و کاستن از قیمت لیرۀ آن یافته است. امریکا می‌خواهد بازارهای مالی اروپا را با به وحشت انداختن اروپا از این طریق ضربه زند، زیرا اروپا روابط مالی فوق العاده زیادی با ترکیه دارد، چنان‌چه بیشترین میزان سرمایه‌گذاری در ترکیه، اروپائی است و این میزان در سال 2017م 42درصد افزایش داشت. هم‌چنین بزرگ‌ترین حجم مبادلات تجارتی ترکیه با اروپا می‌باشد، چنان‌چه در سال 2017م به 160 میلیارد دالر رسید که بیشتر به نفع اروپا می‌چرخد. دو طرف تصمیم گرفتند توافقنامۀ گمرک مشترک را که در سال 1995م امضاء شده بود، مجدداً تازه کنند و هدف از آن، افزایش مبادلات تجارتی به میزان 200 میلیارد دالر در جریان یک‌ونیم سال و 500 میلیارد در جریان پنج سال می‌باشد. این معلومات را نهاد زیکجی وزیر اقتصاد ترکیه با رسانه‌ها در میان گذاشت. (منبع: شرق اوسط 29 سبتمر 2017م) این در حالی است که میزان مبادلات تجارتی میان ترکیه و امریکا به 18.7 میلیارد دالر می‌رسد که صادرات امریکا به ترکیه در 11 ماه نخست حکومت ترامپ 7.2درصد بیشتر از صادرات ترکیه بوده. (منبع: آژانس خبرگزاری آناضول 21 جنوری 2018م) به این ترتیب، هرگونه تکانی در اقتصاد ترکیه و سپس لیره اقتصاد اروپا را به وحشت خواهد انداخت و این وحشت مالی، چنان که ترامپ انتظار دارد، ضربۀ تقریباً کشنده‌ای به یورو خواهد زد.

6- بازار اروپا عملاً از سقوط قیمت لیرۀ ترکیه متأثر گردید:

الف) بانک مرکزی اروپا همواره نگران بازبودن دروازه‌های بانک‌های منطقۀ یورو برای ترکیه می‌باشد، مخصوصاً بانک فرانسوی "إن بی باریبا"، بانک اسپانیائی "بی بی فی ایه" و بانک ایتالیایی "اونی کریدت". این سه بانک در ترکیه فعالیت‌های گسترده دارند و سهام این بانک‌ها تا 3درصد کاهش داشت و به همین دلیل بود که اروپا به سبب سرمایه‌گذاری‌های این بانک‌ها در آنجا، قرضه‌هایی‌که به ترکیه داده و میزان هنگفت تجارتی، که میان طرفین وجود دارد، از تحولات اخیر ترکیه متأثر گردید.

ب) «بر اساس آخرین آماری‌که بانک جهانی ارائه نموده، قرضه‌هایی‌که بانک‌های اروپا به ترکیه داده، به 224 میلیارد دالر، یعنی نزدیک به 200 میلیارد یورو می‌شود. و بیشتر آن توسط بانک‌های اسپانیا پرداخت گردیده. اینک این بانک‌ها نگران گسترش بحران ترکیه می‌باشند و سهام برخی از این بانک‌های اروپائی پس از سقوط لیره، تا 10 الی 20درصد افت نموده و دلیل آن قرضه‌هایی است که به ترکیه داده اند.» (منبع: اسکای نیوز 31 می 2018م)

ج) مسئلۀ دیگری‌که در خصوص قرضه‌های ترکیه نگران کننده است، این است که ترکیه توان خدمت قرضه‌ها را ندارد، زیرا سرمایه‌گذاران ترک مبلغ 82.3 میلیارد دالر به بانک‌های اسپانیا، 38.4 میلیارد به بانک‌های فرانسه و 17 میلیارد به بانک‌های ایتالیا بدهکار می‌باشند و این مخلوطی از پول‌های داخلی و بیگانه است. اینجاست که زنگ خطر در اروپا به صدا در می‌آید، زیرا بانکBBA  اسپانیا، بانکUniCredit  ایتالیا و شرکتBNP Paribas  فرانسه قیمت سهام خویش را از دست داده. (منبع: https://www.ft.com/content/51311230-9be7) کاهش قیمت لیره، احتمال تخلف ترکیه از پرداخت قرضه‌هایش را نیز تقویت می‌کند و این به نوبۀ خود اروپا را به پیمانۀ گسترده‌ای متأثر می‌کند.

د) برخی گزارش‌ها نشان می‌دهد که شماری از شرکت‌های بزرگ ترکیه، بیشتر از 220 میلیارد دالر قرض‌دار بوده و پس از سقوط بهای لیره، درخواست‌هایی را مبنی بر طلب حمایت دولت در برابر قرضه دهنده‌گان به حکومت فرستاده‌اند. "دوغوش" یکی از این شرکت‌های بزرگ است که توسط فرید شاهینک، میلیاردر مشهور ترک اداره می‌شود. وی از بانک‌ها خواسته ساختار قرضه‌ها را بر اساس میلیاردها دالر واحد پولی خارجی تجدید نمایند. بعضی گزارش‌ها نشان می‌دهد که مجموع قرضه‌هایی‌که درخواست تجدید ساختار آن مطرح گردیده، به 20 میلیارد دالر می‌رسد.

هـ) اتحادیۀ اتاق‌های صنعت و تجارت آلمان اعلان نموده که در حدود 6500 شرکت آلمانی، که در ترکیه فعالیت دارند، در پی برهم‌خوردن توازن اقتصاد ترکیه از این حالت متأثر شده‌اند. این اتحادیه علاوه نمود که شرکت‌های آلمانی دارند از سرمایه‌گذاری‌های جدید در بازار ترکیه صرف نظر می‌کنند.» (منبع: www.lebanon24.com 13 اگست 2018م)

سوم: به این ترتیب، تمرکز روی بحران لیره و سقوط سریع آن توسط امریکا، به هدف متزلزل نمودن اقتصاد اروپا و سپس ضربه‌زدن به یورو و کاستن از قیمت آن در برابر دالر است. هرچند اقداماتی‌که امریکا برای اعمال فشار بالای لیره روی دست گرفت، زندگی مردم ترکیه را تحت تأثیر قرار می‌دهد، اما ترامپ به این مسئله هیچ اهمیتی نمی‌دهد. گرچه جای تعجب نیست آدمی مانند ترامپ اقدام به چنین کاری نموده و برای ضربه‌زدن به هر واحد پولی، که با دالر در رقابت باشد، دست چنین سیاست‌های مخربی بزند، زیرا او با مفکورۀ گاوچرانی بزرگ شده و خون گاوچران‌ها در رگ‌هایش جاری است، اما آن چه بسیار زشت و آزاردهنده می‌نماید، این است که اردوغان این دغل‌بازی را درک نکرده و تعجب می‌کند که چرا ترامپ به خاطر یک کشیش با هم‌پیمان دیرین‌اش چنین می‌کند؟!

اردوغان در گردهمایی در شهر اونیه-که در سواحل بحر سیاه موقعیت دارد- گفت: «چنین جرئت و تلاشی برای وادار نمودن ترکیه به کاری از طریق هشدارهایی به خاطر یک کشیش، اشتباه است.» وی افزود: «یک بار دیگر حکام امریکا را مخاطب قرار داده می‌گویم: شرم است به شما که شریک استراتژیک خویش در پیمان ناتو را با یک کشیش مبادله می‌کنید.» (منبع: صفحۀ الانباء 12 اگست 2018م) سپس وی با اندوه و توسل، ترامپ را خطاب نموده و از خدمات زیادی‌که ترکیه برای امریکا انجام داده و مبارزاتی‌که در راه آن نموده یاد می‌کند و در مقاله‌ای که زیر عنوان "بحران با ایالات متحده را چگونه ارزیابی می‌کنید" به تاریخ 11 اگست 2018م در نشریۀ نیویارک تایمز امریکا منتشر گردید می‌گوید: «شصت سال است که ترکیه و امریکا در پیمان ناتو باهم شریک و هم‌پیمان استراتژیک می‌باشند. این دو کشور در جریان جنگ سرد و مراحل بعد از آن، در کنار هم دشواری‌ها و مشکلات زیادی را پشت سر گذاشتند. ترکیه در طول سال‌ها هرگاه امریکا از آن درخواست کمک نموده به سرعت به کمک آن شتافته؛ نیروهای ما در کوریا شانه‌به‌شانۀ آنان جنگیدند، در تلخ‌ترین شرایط بحران موشکی با کیوبا در کنار آنان بودیم، برای آرام نمودن اوضاع به ایالات متحده اجازه دادیم موشک جای جوبیتر خویش را در خاک ما مستقر نماید و زمانی‌که امریکا تصمیم گرفت، به عاملین حملات تروریستی 11 سپتمبر پاسخ دهد، ترکیه نیروهایش را جهت موفقیت این مسئولیت پیمان اتلانتیک شمالی(ناتون) به افغانستان فرستاد و این در حالی بود که امریکا از دوستان و هم‌پیمانان‌اش انتظار داشت.» به این ترتیب دیده می‌شود که اردوغان دوستی‌اش را با امریکا، که دشمن اسلام و مسلمانان است، کاملاً واضح اعلان می‌کند، اما پاداش امریکا برایش این است که هیچ ارزشی به او نمی‌دهد!

چهارم: این‌که بحران موجود میان امریکا و ترکیه و مشکل لیره به کجا خواهد انجامید، انتظار ما قرار ذیل است:

1- از آن جایی‌که هدف از فشارهای امریکا بالای لیرۀ ترکیه، که منجر به کاهش سریع قیمت آن شد، به وحشت انداختن اروپا و متزلزل نمودن اقتصاد این اتحادیه و در نتیجه، کاستن از قیمت یورو در برابر دالر می‌باشد، انتظار می‌رود ترامپ پس از براورده نمودن این هدف و ضربه‌زدن به یورو به گونه‌ای که خباثت وی را اشباع نماید، آمارها را مجدداً توسط آژانس‌های درجه‌بندی تغییر داده و از لیره پشتیبانی نماید؛ زیرا هدف امریکا ضربه‌زدن به یورو است و این کار را به دلیل حجم زیاد روابط مالی و اقتصادی اروپا با ترکیه انجام می‌دهد، چنان‌چه عملاً قیمت یورو در برابر دالر افت نمود. «پس از آن‌که نشریۀ فایننشل تایمز به نقل از دو منبع دیگر نوشت که بانک مرکزی اروپا در مورد بانک‌های اسپانیا، ایتالیا و فرانسه نگران می‌باشد، یورو سخت متضرر گردید. قیمت یورو امروز در برابر به 1.13655 دالر رسید و این کمترین قیمتی است که یورو از ماه جولای 2017م، یعنی بیشتر از یک سال، در برابر دالر تجربه می‌کند. (منبع: خبرگزاری رویترز 13 اگست 2018م)

امریکا در زمان به قدرت رسانیدن اردوغان در سال 2003م نیز اقتصاد ترکیه را با راه‌اندازی سروصداها بلند برد؛ طوری‌که بهای لیره بسیار پایین و اقتصاد ترکیه در زمان حکومت اجاوید سخت متزلزل بود. امریکا و همکاران آن با پرداخت قرضه‌های پی‌هم به ترکیه، اقتصاد این کشور را روبه‌رشد جلوه داد و درجۀ آن را در آژانس‌های درجه‌بندی بلند برد؛ سپس اقتصاد ترکیه را یک اقتصاد در حال رشد معرفی نمود، در حالی‌که این اقتصاد کاملاً بالای قرضه‌های سودی استوار بود!

2- اما در خصوص افزایش مالیات امریکا بالای فولاد و آلمونیم ترکیه باید گفت که این کار تأثیر زیادی ندارد، زیرا صادرات فولاد ترکیه به امریکا اندکی بیشتر از یک میلیارد دالر است. (منبع: روز هفتم 2 گست 2018م) و این در اقتصاد دولتی که میزان مجموعی صادرات آن در سال 2017م به بیشتر از 157 میلیارد دالر می‌رسد، رقم بسیار کمی است. (منبع: بوابۀ شرق 2 جنوری 2018م) انگار هدف اصلی، ایجاد فضای رعب و وحشت در اقتصاد ترکیه و به نوسان انداختن لیرۀ ترکیه بوده تا از این طریق اقتصاد اروپا را تحت تأثیر قرار دهند و سرانجام بهای یورو، واحد پولی این اتحادیه را در برابر دالر کاهش دهند، زیرا با توجه به حجم زیاد داد و ستدهای اقتصادی و پولی میان ترکیه و اروپا، این کار مناسب‌ترین وسیله به نظر می‌رسید و چنین هم شد.

3- در مورد کشیش امریکایی بازداشت شده در ترکیه باید گفت که وی نزدیک به دو سال است که زندانی است، با وجود آن هم روابط میان ترکیه و امریکا آرام بود، اما ترامپ اینک این مسئله را برجسته نمود تا از آن در مورد انتخابات پیش‌رو استفاده نماید، به علاوۀ این، از این طریق میان ترکیه و امریکا ایجاد تنش نمود تا روی بازارهای پولی تأثیر گذارد. بنابر این، قضیۀ کشیش یکی از عناصر کمک‌کننده در این سروصداها به شمار می‌رود و نه عنصر اصلی و به همین دلیل، انتظار می‌رود هدف اصلی، که ضربه‌زدن به یورو است، براورده شود و احتمالاً به درازا هم نخواهد کشید که کشیش امریکایی تسلیم امریکا خواهد شد و این کار ممکن است با اسلوبی صورت گیرد که آبروی اردوغان نریزد و یا هم بدون هیچ توجهی به آبروی وی صورت گیرد!

4- اما رنج و فشاری را که مردم ترکیه در پی سقوط بهای لیره و بلند رفتن قیمت مواد اولیه و فشارهای زندگی متحمل می‌شوند، هیچ اهمیتی برای ترامپ، کسانی‌که در محور او می‌چرخند و مزدورانش ندارد. به گمان اغلب دنباله‌روان، همکاران و مزدوران امریکا به خوبی می‌دانند که وقتی پای منافع باداران‌شان در میان باشد، هیچ اهمیتی به آنان داده نمی‌شود و هر آنچه بخواهند با آنان انجام می‌دهند؛ حتی اگر لازم باشد به این مزدوران مستقیماً اهانت نموده و از آنان چهرۀ تاریک نمایش می‌دهند. "به راستی وقتی کسی پست و حقیر شد، هرگونه اهانتی برای او آسان می‌شود".

خلاصه این که: بحرانی را که ترامپ با بلند بردن مالیات، موضوع کشیش، کاستن از رتبۀ اقتصادی ترکیه توسط آژانس‌های درجه‌بندی، برملا نمودن قرضه‌های ترکیه و سایر موارد ایجاد نمود و از طریق آن قیمت لیره را به گونۀ قابل توجهی پایین آورد، هدف اصلی از این بحران، ایجاد فضای رعب و وحشت در اروپا و متزلزل نمودن اقتصاد آن و در نتیجه، پایین آوردن قیمت یورو در برابر دالر است، زیرا حجم روابط اقتصادی و پولی ترکیه و اروپا بسیار زیاد بوده و این بهترین گزینه به شمار می‌رود، چنان‌چه عملاً قیمت یورو در برابر دالر افت نمود.

از آن جایی‌که اردوغان در محور امریکا می‌چرخد، انتظار می‌رود این بحران به درازا نکشد، بلکه به مجرد این‌که ترامپ قیمت یورو را تا اندازۀ دلخواه خودش پایین آورد، حتی اگر هدف‌اش ضربۀ کشنده به یورو هم نباشد، آنگاه است که ترامپ، همان‌گونه که این بحران را آغاز نمود، به همان طریق به آن پایان نیز خواهد داد و این کار را ممکن است به اسلوبی انجام دهد که آبروی اردوغان در آن محفوظ بماند و یا حتی ممکن است بدون توجه به آبروی وی صورت گیرد؛ سپس کشیش آزاد خواهد شد، مالیات سنگین لغو و یا کاهش خواهد یافت و آژانس‌های درجه‌بندی اقتصاد، درجۀ اقتصاد ترکیه را با به تأخیر انداختن قرضه‌ها با قرضه‌های جدید، به حالت عادی برخواهد گرداند و آنگاه، قیمت لیره بهبود می‌یابد، هرچند ممکن است به حالت قبل از بحران برنگردد. آن وقت است که ترامپ و اردوغان مجدداً با هم گل گفته و گل خواهند شنفت و انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.

بناءً هرگاه منافع باداران این حکام مزدور تقاضا کند، به ساده گی به آنان اهانت می‌کنند و حتی در صورت لزوم، آنان را از اریکۀ قدرت به پایین می‌کشند، چنان‌چه بارها با مزدورانی پیش از آنان اتفاق افتاده؛ اما آیا کسی هست که عبرت بگیرد؟! ﴿إن فی ذلک لذکری لمن کان له قلب أو ألقی السمع و هو شهید﴾

12 ذی الحجه 1439هـ.ق

23 اگست 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

ورود سریع رژیم بشار اسد به شهر درعا، که سال‌ها در برابر این رژیم مقاومت نموده بود، سقوط شهر قنیطره که بعد از درعا اتفاق افتاد، سقوط شهر حلب، که قبل از آن اتفاق افتاده بود و سایر مناطقی‌که این رژیم بالای آن تسلط پیدا نمود و اینک به شهر ادلب چشم دوخته، همه و همه بیانگر امور مهمی است که باید به دقت بررسی شده و به واقعیت آن پی برده شود. نقش امریکا و کشورهای همکار با آن را در سوریه در جریان این چند سال شاهد بودیم و دیدیم که برخی دولت‌ها، مانند ترکیه، چگونه در کاهش تنش‌ها به گونۀ ضمنی سهم گرفتند و یا برخی کشورهای دیگر که به گونۀ مستقیم؛ مانند روسیه وارد میدان جنگ شدند. پرسش این است که واقعیت این بحران چیست؟ و آنچه اتفاق افتاد و می‌افتد از چه قرار است؟ و این کشورها چگونه موفق شدند انقلاب سوریه را این گونه به بازی گیرند؟ این انقلاب چه نقش‌هایی را بازی نموده و این که بعد از این چه اتفاق خواهد افتاد؟

پاسخ

  1. انقلاب سوریه در سال 2011م آغاز گردید و هشدار داد که بشار اسد، مزدور امریکا را از اریکۀ قدرت پایین خواهد آورد. رنگ و بوی اسلامی به گونۀ عمیق در این انقلاب جا باز نمود و تهدید کرد که چهرۀ منطقه را به نفع اسلام تغییر خواهد داد. این انقلاب با این ویژگی‌هایی‌که داشت، یک حادثه‌ای سرنوشت‌ساز و جداکنندۀ حق از باطل تلقی می‌گردید، حادثه‌ای که دو ویژگی مهم و برجسته داشت؛ یکی این‌که برای نخستین بار در میان امت اسلامی نیروی داخلی مستحکمی را رویانید که نه به امریکا وابسته بود و نه اروپا. دوم این که امریکا، که قدرت برتر در سوریه و سراسر جهان به شمار می‌رود، از معالجۀ آن عملاً عاجز مانده بود و این درست به یک معجزه شباهت داشت. کشمکش موجود در سوریه، کشمکش جهانی نیست، بلکه بحرانی است میان امریکا، وابسته‌گان و مزدوران آن از یک طرف و مردم سوریه از طرف دیگر. بنابر این، اروپا هیچ نفوذی در این سرزمین ندارد، چنان که مثلاً در یمن و لیبیا دارد، بلکه این تنها امریکا است که به صورت کامل بالای حکومت بشار، وابسته‌گان و مزدورانش تسلط دارد. پس این کشمکشی است که یک طرف آن امریکا و وابسته‌گان آن قرار دارند و طرف دیگر آن، مردم مخلص سوریه. با وجود آن هم انقلاب سوریه پیوسته در جریان این سال‌ها خواب را از چشمان امریکا ربوده بود، تا جایی‌که اوباما رئیس جمهور سابق آن خود اعتراف نمود که این انقلاب موی سرش را سفید کرده. «مطمئنم که بخش بزرگی از موی سرم به دلیل نشست‌هایی سفید شده که در مورد سوریه داشتم.» (منبع: روزنامۀ رأی امروز 5 اگست 2016م)
  2. امریکا برای تحقق بزرگترین هدفش در منطقه، که همانا شکست دادن انقلاب سوریه و تداوم حکومت مزدورانش می‌باشد، از دو اسلوب مختلف استفاده نمود:

اسلوب اول: تسهیل راه‌های کمک‌رسانی مالی و نظامی به حکومت در دمشق برای جلوگیری از فروپاشی آن. از جملۀ این تسهیلات این بود که ایران و ملیشه‌های وابسته به آن را تحریک نمود وارد سوریه شده و در کنار بشار بجنگند، سپس روسیه را نیز تحریک نمود کاری را کند که ایران نمود، چنان‌چه پوتین رئیس جمهور روسیه فوراً پس از دیدار با اوباما رئیس جمهور سابق امریکا در نیویارک اعلان نمود که روسیه در اواخر اوایل 2015م وارد سوریه شده و در بحران آن دخالت خواهد نمود. از جانب دیگر، امریکا تمام سازمان‌ها و مؤسسات بین‌المللی را از تقبیح نمودن جدی و تند و تیز جنایت‌های وحشت‌ناک حکومت بشار اسد در حق مردم نمود، جنایت‌هایی‌که تا مرز استفاده از سلاح هسته‌ای نیز رسید. اگرچه امریکا حکومت بشار را هشدار داد که مبادا از سلاح هسته‌ای استفاده کند، اما به دلیل این که مبادا این حکومت فروپاشد، دست به هیچ کاری نزد، چنان‌چه زمانی‌که حکومت به تاریخ 21 اگست 2013م در شهر غوطه از سلاح هسته‌ای استفاده نمود، امریکا ناب‌های هواپیمابراش را روانۀ مرزهای سوریه نمود تا حکومت بشار را هدف قرار دهد، اما اندکی بعد، از تصمیم‌اش عقب‌نشینی نمود تا مبادا چنین کاری، روحیۀ حکومت بشار را تضعیف نماید و باعث شود پیش از آن‌که مزدور بدیل آماده گردد، از هم بپاشد؛ زیرا ائتلاف ملی سوریه را که امریکا راه‌اندازی نموده بود، هنوز توان این را نداشت که خلا را پر کند، مخصوصاً با توجه به این‌که روابط این ائتلاف با امریکا و مزدوری آن برای همه روشن بود. بناءً امریکا از تصمیم‌اش برگشت نمود و دلیل این برگشت برای هر صاحب درکی واضح و آشکار بود و آن این که امریکا نمی‌خواست حکومت بشار را از دست بدهد، هرچند حملات وحشیانه و تکان‌دهندۀ هسته‌ای را نیز مرتکب شده بود. اما با آن هم، انقلاب سوریه هم‌چنان پایدار و استوار باقی ماند، بلکه حتی پیشرفت‌هایی نیز داشت.

اسلوب دوم، که خطرناکتر از اول است، این بود که خود را از طرف‌داران انقلاب معرفی نمود، چنان‌چه امریکا اعلان کرد که در کنار انقلابیون قرار دارد و با این کار، گروه‌های انقلابی را فریب داد، زیرا به گونۀ مستقیم و علنی با آنان نمی‌جنگید؛ اما اگر اندکی تدبر می‌نمودند، می‌دانستند که امریکا طرف‌های دیگری را موظف نموده بود که به نمایندگی از آن علیه انقلابیون بجنگند. در منشوری‌که قبلاً به تاریخ 11 اکتوبر2015م منتشر نموده بودیم، چنین تذکر دادیم: «...اینجاست که مصیبت بزرگ فرامی‌رسد و آن این‌که امریکا خود را در کنار انقلابیون نشان می‌دهد و در عین حال برای امریکا دشوار است که به صورت علنی با آنان بجنگد و از طرف دیگر انقلابیون ضربات سنگینی به پیکر حکومت بشار وارد نموده اند و بدیلی‌که امریکا برای بشار اسد در نظر دارد تا هنوز کاملاً آماده نگردیده. اینجاست که دست به این بازی خونین و کثیف زده و مسئولیت آن را به روسیه داد؛ نقش روسیه این است که به گونۀ علنی از حکومت بشار حمایت نموده و علناً با انقلابیون بجنگد و برای این جنگ توجیهی نیز دارد و حکومت نیز آماده است به دستور امریکا از روسیه تقاضای کمک نماید که چنین هم شد، چنان‌چه روسیه موافقت نمود که چنین نقش شرور و کثیفی را برای خدمت به امریکا بازی نماید.»

به این ترتیب، امریکا پیوسته چنین تظاهر می‌نمود که مخالفان نظام را با کمک‌های مالی و تسلیحاتی حمایت می‌کند، در حالی‌که این‌ها سروصداهایی دروغینی بیش نبود و در عمل، از ورود هرنوع سلاح مؤثری برای انقلابیون از طریق ترکیه و اردن ممانعت می‌نمود و تنها بعضاً کمک‌هایی از قبیل جلیقه‌های محافظ در برابر گلوله ارسال می‌نمود تا مفکورۀ قرار داشتن در کنار انقلابیون را با آن توجیه و نهادینه نماید. گاهی اوقات هم از کمک‌ها و تمرینات نظامی خبر می‌داد که تنها شمار محدودی از آن بهره‌مند می‌شدند که در برخی موارد از پنج نفر هم تجاوز نمی‌نمود و هدف از این کار، کشانیدن گروه‌ها به جانب خودش بود. امریکا می‌دانست که این ادعای دروغین‌اش دیر یا زود برملا خواهد شد، به همین دلیل از وابسته‌گان منطقه‌ای خویش، به ویژه ترکیه و عربستان سعودی آغاز سال 2015م کمک گرفت. این دو دولت موظف بودند انقلاب را به جانب خود کشانیده و سوار موج آن شوند، رهبران گروه‌های انقلابی را به خود متمایل نمایند و رویکرد اسلامی انقلاب را تضعیف کنند. ترکیه و سعودی برای این کار از ابزارهای استخباراتی، کمک‌های کثیف مالی، علماء و مشایخ درباری، پناه دادن به مهاجرین، رسانه‌ها و پول‌های مسموم کننده، استفاده نمودند.

  1. از آن جایی‌که انقلاب سوریه در آن زمان رویکرد اسلامی بسیار قوی و اهداف آهنین داشت، ناچار باید برای نفوذ امریکا در درون انقلاب، حجم این ابزار نیز بسیار زیاد می‌شد، در حدی‌که بنا به روایت برخی مراجع، شماری از گروه‌های انقلابی سوریه نزدیک به یک میلیارد دالر به دست آوردند. این کمک‌های مالی و حجم سنگین آن، منبرهای رسانه‌ای و اهمیت آن، پناهگاه‌های امن و خطرهای آن بود که به وابسته‌گان امریکا(سعودی و ترکیه) فرصت داد تا در صفوف مخالفان نظام و گروه‌های نظامی رخنه نماید که به استخبارات این دولت‌ها ارتباط داشتند، در حدی‌که این دو دولت مزدور توانستند، به ویژه از طریق نیروی مالی و رسانه‌ای خویش، برخی از رهبران انقلاب را برجسته نموده و آنان را بر سر زبان‌ها بیندازند و از طریق آنان بالای گروه‌های شان تسلط پیدا نمایند. هدف امریکا این بود که با استفادۀ همه جانبه از مزدوران و ابزارهای منطقه‌ای اش، انقلاب سوریه را از مسیر آن منحرف نموده و اهداف اصلی آن را پراکنده نماید، بناءً اعلان نمود که مسئولیت امریکا و هم‌پیمانان جهانی آن در سوریه این است که با "ترورزم"، یعنی گروه‌های انقلابی سوریه بجنگد. اگرچه امریکا از سال 2014م در جنگ سوریه دخیل بود، اما موشک‌هایش تنها گروه‌هایی را هدف قرار می‌داد که آنان را "تروریست" می‌خواند و به هیچ‌وجه نیروهای بشار را هدف قرار نمی‌داد و تمام این فعالیت‌ها را با هماهنگی روسیه انجام می‌داد.

متأسفانه بسیاری از گروه‌های مسلح فریب این نیرگ‌ها را خورده و به آنان اعتماد نمودند و عملیات نظامی خویش را در هماهنگی با اتاق‌های استخباراتی امریکا انجام می‌دادند، بلکه حتی در جنگ‌هایی سهم گرفتند که امریکا آن را "مبارزه با ترورزم" تعریف می‌نمودند. اینجا بود که جنگ‌های داخلی آغاز گردید و انقلابیون دست به خونریزی‌هایی زدند که شریعت آن را حرام نموده و این خونریزی‌ها بود که انقلاب سوریه را سخت تکان داد و کار به جایی رسید که انقلابیون در دو جبهه می‌جنگیدند: جبهۀ امریکائی علیه "ترورزم" و جبهۀ اصلی که به هدف "سقوط دادن نظام" می‌جنگیدند. گروه‌های نظامی به علاوۀ فشارهای بین‌المللی، توسط ترکیه و سعودی نیز زیر فشار بودند تا بیشتر به جبهۀ امریکا روی آورده و از جبهۀ اصلی فاصله بگیرند. مداخلۀ ترکیه توسط عملیات "سپر فرات" اوج این رویکرد به شمار می‌رفت، چنان‌چه ترکیه در این عملیات از گروه‌های وابسته به خودش خواست تا جبهات جنگ حلب را ترک نموده و برای جنگ با گروه داعش روانۀ سمت شمال شوند و همین مسئله باعث شد نیروهای بشار اسد و هم‌پیمانان روس و ایرانی‌اش شهر حلب را در اواخر سال 2016م طی عملیاتی به اشغال خود در آورند، عملیاتی‌که بیشتر به تسلیم نمودن این شهر توسط ترکیه به روس‌ها و نظام بشار شباهت داشت.

گوش دادن گروه‌های مسلح به ترکیه و بیرون شدن از جبهات حلب و ملحق شدن به جبهۀ امریکا برای مبارزه علیه "ترورزم" کار و نشانۀ بسیار خطرناک بود، زیرا معلوم شد که رهبران این گروه‌ها که میلیون‌ها دالر از پول‌های کثیف را گرفته بودند، بالای گروه‌های شان تأثیر قوی داشتند و این برای امریکا بعد از یک انتظار طولانی، فرصت فوق العاده خوبی بود تا به موفقیت‌اش در نابود کردن انقلاب سوریه امیدوار شود و سیاست‌اش را در جهت یک طرفه نمودن قضیۀ این انقلاب جدیت بیشتری بخشد. امریکا زمانی آن امیدواری را به دست‌آورد و این هدف را با اطمینان دنبال نمود که توانست به کمک وابسته‌گانش بسیاری از رهبران گروه‌های نظامی را به جانب خود کشانیده و خود را خیر خواه آنان جلوه دهد.

اردوغان نیرنگ "سپر فرات" را یک بار دیگر تکرار نمود و با راه‌اندازی عملیات دیگری زیر نام "شاخۀ زیتون" راه را برای ورود نظام بشار به شهر ادلب باز نمود، چنان‌چه همزمان با پیشروی نیروهای بشار به جانب ادلب و محاصرۀ میدان هوایی ابوضهور، اردوغان شروع به تحریک و کشانیدن جنگ به جانب شهر عفرین نمود. به گفتۀ یاسر عبدالرحیم یکی از رهبران نظامی گروه "فیلق شام"، در حدود 25 هزار افراد مسلح مخالفان نظام سوریه در این جنگ شرکت داشتند. «در حدود 25 هزار فرد مسلح از افراد "ارتش آزاد سوریه" در عملیات نظامی ترکیه در شهر عفرین مشارکت دارند.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 23 جنوری 2018م) امریکا از تمام این تحولات آگاهی داشت و موافق آن بود، چنان‌چه مولود چاوش اوغلو وزیر خارجۀ ترکیه «مسئلۀ پایگاه‌های امنیتی مرزی را با جیمزماتیز وزیر دفاع امریکا به تاریخ 15 جنوری 2018م در کانادا به بحث و بررسی گرفت». (منبع: آژانس خبرگزاری آناضول 17 جنوری 2018م) اظهارات مسئولین امریکایی نیز نشان می‌دهد که عملیات شاخۀ زیتون و مسئلۀ عفرین و تحرکات اردوی ترکیه و ارتش آزاد، همه با رضایت کامل امریکا و روسیه و هماهنگی امریکا صورت گرفته، از جملۀ این اظهارات می‌توان به این مورد اشاره نمود: «رهبری مرکزی اردوی امریکا گفته که ترکیه در مورد عملیات نظامی در شهر "عفرین" سوریه به آنان اطلاع داده بود». (منبع: قدس پرس 21 جنوری 2018م)

  1. خطوط برجستۀ سیاست امریکا در سوریه بعد از تسلیم نمودن حلب به نظام چنین ترسیم گردید:

الف) سرد نمودن جنگ در سوریه: برجسته‌ترین عنوان این هدف، کنفرانس‌های آستانه بود که ترکیه توانست گروه‌های مسلح وابسته به خود را به جانب آن کشانیده و آنان را قناعت دهد تا در خصوص آتش بس با بشار، ایران و روسیه گفتگو نمایند. اوج این گفتگوها توافقات موسوم به "کاهش تنش" بود که از یک منطقه به منطقۀ دیگر انتقال داده می‌شد تا این که سر انجام به مناطق جنوب رسید، جایی‌که گروه‌های نظامی آن تا آن زمان در گفتگوهای آستانه شرکت نکرده بودند، اما سر انجام شرکت نمودند. ترکیه در جریان دو سالی‌که از این گفتگوها می‌گذشت، به عنوان دولت ضمانت کنندۀ این توافق، در کنار روسیه و ایران، ظاهر گردید. استحکام و پایداری انقلاب سوریه در سال‌های نخست از هرگونه آتش‌بسی جلوگیری نموده بود، بناءً آتش‌بس برای ادارۀ حکومت اوباما یک هدف غیرقابل دست‌رسی شناخته شده بود، اما همزمان با پایان یافتن دورۀ حکومت این اداره در سال 2016م و آمدن ترامپ به قصر سفید، این هدف اندک اندک براورده می‌شد.

سرد شدن جبهات جنگ سوریه برای امریکا در عمل به این معنی بود که می‌توان بدون تهدید مستقیمی به برکناری بشار اسد به گونۀ نظامی، راه را به جانب گفتگوها باز نمود، گفتگوهایی‌که به نظام بشار رنگ بیشتر قانونی می‌بخشد. به همین دلیل بود که در هیچ فیصله‌ای از این گفتگو‌ها به برکناری بشار اسد اشاره نشد و امریکا در آن از سازمان ملل و شورای امنیت، که کاملاً در اختیار امریکا قرار دارد، استفاده نموده و نماینده‌گان مزدور خویش، اعم از سیاه و سبز و سفید(کوفی عنان، اخضر ابراهیمی و دی میستورا) را به این گفتگوها فرستاد و کنفرانس‌های ژینو را به منظور جمع نمودن مخالفان نظام بر اساس ژینو 1، که به تاریخ 30 جون 2012م بر گزار گردیده بود، مجدداً راه‌اندازی نمود تا تمام این فعالیت‌ها بهانه‌ای برای استقرار نظام بشار و محافظت از آن باشد. در عین حال، کنفرانس‌های وین1 و 2 را نیز در جریان سال 2015م راه‌اندازی نمود و مهم‌ترین بندهای کنفرانس وین2، محافظت از هویت سیکولرستی دولت سوریه و سازمان‌های آن بود. فیصله‌های بین‌المللی در این کنفرانس‌ها صادر گردید و آخرین مورد آن فیصله‌ای بود که توسط خود امریکا به تاریخ 18 دسمبر 2015م پیشنهاد و اعضای جلسه با اتفاق آن را پذیرفتند. این فیصله تمام فیصله‌های قبلی و نتائج کنفرانس‌های ژینو و وین مربوط به سوریه را خلاصه نموده و در فیصلۀ واحدی زیر نام فیصلۀ شماره 2254 جمع نمود. این فیصله به عنوان یگانه مرجع قانونی حل سیاسی بحران سوریه مطرح گردید و تمام دولت‌ها، حتی گروه‌های مسلح با تأثیرپذیری از مراجع تمویل کنندۀ خویش، خواستار تطریق آن شدند، فیصله‌ای‌که در آن به کنار رفتن بشار اسد از قدرت هیچ اشاره ای نشده، که خود به خوبی بیانگر حمایت امریکا از بشار و نظام وی می‌باشد. این رویکرد تا زمان تسلیم نمودن حلب به نظام بشار جریان داشت و پس از آن، زمینۀ اجبار گروه‌های مسلح به عدم گشایش جبهات جنگ فراهم گردید و پس از آن بالای آنان فشار وارد شد تا به آتش‌بس پایبندی نمایند و به حکومت بشار، روسیه و ایران، که طرف دیگر آتش‌بس بودند، فرصت داده شد تا یک جانبه به مناطق انقلابیون هجوم برده و یکی را پس از دیگری به تصرف خود در آورند.

طرف سوم آتش‌بس ترکیه بود که در برابر آن نقض‌های متوالی آتش‌بس، دست به هیچ اقدامی نزد و هیچ تحرکی از خود نشان نداد. چنانچه نظام بشار در حالی به منطقۀ وادی بردی حمله نمود که رنگ خودکاری‌که توافق کاهش تنش در اوایل سال 2017م با آن نگاشته شده بود، رنگ بر روی کاغذ آن توافقنامه هنوز خشک نشده بود، و این حمله در برابر چشم و گوش ترکیه "ضمانت کنندۀ آتش‌بس" صورت گرفت. ساخت و باخت ترکیه با استعمارگران و نظام بشار در حدی بود که وقتی حکومت بشار آتش جنگ‌های غوطۀ شرقی را بر افروخت. استخبارات ترکیه خود عملاً در عملیات "مبارزه با ترورزم" در غوطه سهم گرفت. «ابراهیم گولن سخنگوی ریاست جمهوری ترکیه در جریان کنفرانس مطبوعاتی به شبکۀ خبری رسمی ترکیه(تی. آر. تی) گفت که: «ترکیه نمی‌خواهد در غوطۀ شرقی سازمانی تندرو حضور داشته باشد.» (منبع: خبرگزاری رویترز 15 مارچ 2018م) او در حالی این سخنان را به زبان آورد که نظام بشار، روسیه، ایران و وابسته‌گان آن سرگرم موشک‌باران وحشیانه در غوطه بودند، انگار ترکیه به رهبری اردوغان، این موشک باران را توجیه نمود.

ب) سهیم شدن در سیاست امریکا زیر عنوان "مبارزه با ترورزم": پس از آن که ترامپ رئیس جمهور امریکا تصمیم گرفت گروه داعش را محو کند، هم‌چنین برای تداوم جنگ شهر موصل عراق، امریکا سیاست مبارزه با ترورزم‌اش را در چهار جبهه متمرکز نمود:

- در جبهۀ اول، اردوی امریکا آن عده از گروه‌های کرد را که توسط امریکا حمایت می‌شدند، برای اخراج گروه داعش از شهر رقه رهبری نمود. هم‌چنین گروه‌های دیگری را نیز در شرق سوریه برای جنگ با داعش رهبری کرد و به این ترتیب کردها در شمال سوریه و مشخصاً در مناطق کردنشین سوریه، دارای شأن و شوکت شدند. برجسته‌ترین نیروهای کرد، نیروهای سوریۀ دموکرات(قسد) بودند و این گروه‌ها توانستند به کمک گستردۀ امریکا، مهم‌ترین مناطق را از تسلط داعش بیرون کنند و سراسر شرق رودخانۀ فرات را به تصرف خود در آورند، یعنی 28 درصد خاک سوریه، اما غنی‌ترین مناطق نفت و گاز و سرمایه‌های آبی و زراعتی به شمول کوبانی تا رقه و منطقۀ بوکمال و دیرالزور. البته این پیش‌روی‌های کردها هیچ تأثیری بالای حکومت بشار نمی‌گذاشت، زیرا نیروهای کرد به دستور امریکا پیش‌روی می‌کردند و بنابر این، در برابر حکومت استاده گی نمی‌نمودند. چنان چه بسیاری از رسانه‌ها در این اواخر خبرهایی را رد و بدل نمودند که نشان می‌دهد قطعات موسوم به حمایت مردمی، که بزرگ‌ترین بخش نیروهای سوریۀ دموکرات را تشکیل می‌دهند، مناطق زیادی را به دستور امریکا تسلیم حکومت سوریه نمودند و این کار بر اساس توافقاتی صورت گرفت که در دمشق و قامشلی به دست آمده بود. «فؤاد علیکو یکی از رهبران "شورای ملی کرد" سوریه پرده از دلایل و اسبابی‌که باعث شد حزب اتحاد دموکراتی کرد(PYD) با نظام سوریه پیمان غیرعلنی ببندد، برداشت. بر اساس این توافق، حکومت بشار مناطقی را که زیر تسلط نیروهای کرد قرار داشت، به شمول منطقۀ نشوه در حسکه و مناطق دیگری در شرق نهر فرات را به اختیار خود در آورد». (منبع: (16/07/2018 https://arabi21.com )

صفحۀ "هیرابولیس" به نقل از منبع خاصی‌که نخواسته نامش فاش شود، خبر داده که روز شنبه گذشته شخصیت‌های وابسته به ملیشه‌های "قسد" به نمایندگی از شورای نظامی منبج و مسئولینی از حکومت بشار اسد در یکی از شعبه‌های حزب بعث در شهر حلب با هم دیدار و گفتگو کرده اند. این منبع افزوده که دو طرف بر سر چگونگی تسلیم نمودن مناطق مهم امنیتی شهر منبج به ملیشه‌های حکومتی به علاوۀ بند آبی شهداء در جنوب شرق شهر، بحث و گفتگو نمودند. (منبع: (11/07/2018 www.qasioun-news.com) ) رهبران گروه‌های کرد در شمال سوریه، عموماً در گرو امریکا قرار دارند و در صورتی‌که امریکا به آنان دستور دهد که به آغوش مزدورش بشار بر گردند، قطعاً اطاعت خواهند نمود و نشانه‌هایی از چنین دستوری عملاً به نظر می‌رسد، چنان‌چه صفحۀ خبری روزنامۀ امروز به تاریخ 7 جون 2018م به نقل از بارز صالح مسلم یکی از رهبران کرد در خصوص سرعت در گفتگو با حکومت بشار گفت: «دروازه‌هایی ما همواره در برابر همه‌گان باز بوده و در این اواخر ما در لحن بشار اسد تغییراتی را ملاحظه نمودیم، چنان‌چه او تا دو ماه قبل ما را تروریست می‌خواند، اما در حال حاضر از گفتگو صحبت می‌کند و این یک پیشرفت است. همان طوری‌که هر کسی به منافع خود می‌اندیشد، ما نیز به منافع خود خواهیم اندیشید.» ولید معلم وزیر خارجۀ حکومت بشار نیز در سخنانی‌که روزنامۀ عرب زبان لندن به تاریخ 27 سپتمبر 2017م منتشر نمود، گفته بود: «سوری‌های کرد خواستار نوعی از ساختار اداری مستقل و در چهارچوب مرزهای جمهوری عربی سوریه می‌باشند و این مسئله قابل مذاکره است.» شکی نیست که حکومت بشار اسد و کردها هردو ابزار امریکایی بوده و هیچ مانعی بر سر راه‌حل سیاسی به شمار نمی‌روند و هرچه امریکا برای آنان لازم بداند، قطعاً آن را پذیرفته و سرکشی نخواهند نمود. اگر امریکا بخواهد کردها مانند قبل از سال 2011م و یا حکومت مستقلی در چهارچوب سوریه داشته باشند، مطمئناً خواهند پذیرفت.

- جبهۀ دوم را ترکیه در جنگ "سپر فرات" در شمال حلب و به تاریخ 24 اگست 2016م و سپس عملیات "شاخۀ زیتون" را به تاریخ 20 جنوری 2018م رهبری نمود. ترکیه با این عملیات‌ها، راه را برای دخول حکومت بشار به حلب و جنوب ادلب باز نمود. این نیرنگ طوری بود که ترکیه به نیروهای وابسته به خود دستور داد تا دست از جنگ با نظام بشار بر داشته و در عملیات سپر فرات و شاخۀ زیتون سهم بگیرند و به این ترتیب، حلب و جنوب ادلب از دست رفت و یا در شرف سقوط قرار گرفت. پیش از این عملیات، ترکیه به اشارۀ امریکا نقش دیگری را نیز در ادلب بازی می‌نمود که تا امروز ادامه دارد و آن این‌که بخش‌هایی از دستگاه استخباراتی خود را از تاریخ 7 اکتوبر2017م وارد منطقه نمود و پس از آن نیروهای نظامی را وارد نمود و بر اساس توافق کاهش تنش با روسیه و ایران، نقاط مراقبتی را در آن ایجاد کرد. این کار پس از دیدار اردوغان با ترامپ به تاریخ 21 سپتمبر 2017م در نیویارک آغاز گردید. ترامپ در آن روز گفت: «اردوغان پس از این دوست من است.» (منبع: خبرگزاری آناضول 21 سپتمبر 2017م) محور گفتگوی اردوغان و ترامپ در این دیدار، اوضاع بحران سوریه بود. ترامپ در آن دیدار با ورود ترکیه به شهر ادلب موافقت نمود. «اردوی ترکیه بر اساس توافقنامۀ آستانه، شروع به انجام عملیات‌های استخباراتی در ولایت ادلب سوریه نموده و این کار به هدف برپائی مناطق کاهش تنش صورت می‌گیرد.» (منبع: سکای نیوز عربی 9 اکتوبر 2017م)

صفحۀ "عنب بلدی" نیز به تاریخ 13 می 2018م با انتشار خبری از تداوم عملیات ترکیه خبر داده گفت: «ترکیه سرگرم کامل نمودن گام‌هایی است که در ولایت ادلب آغاز نمود و این کار را به دو هدف انجام می‌دهد. یک: ساختن نقاط مراقبتی که در توافق کاهش تنش در آستانه روی آن موافقت صورت گرفت و دوم: تنظیم ساختار نظامی گروه‌های فعال در آن که تا امروز با گروه‌های اسلامی تفاهمی نداشته.» صفحۀ عنب بلدی می‌افزاید: «از اوایل سال جاری، نقاط مراقبت ترکیه در ادلب و در مرزهای شرقی آن منتشر گردیده و دلایل انحصار این نقاط به مرزهای شرقی پرسش برانگیز بوده. بر اساس معلومات به دست آمده از برخی منابع، گروه‌های این مناطق تا کنون فقط یک بار از ترکیه کمک دریافت نموده اند. با وجود تحرکات ترکیه در منطقه، حملات هوایی روسیه در شهر ادلب همه روزه ادامه داشته و مهم‌ترین بخش این قضیه به شمار می‌رود. به گفتۀ گزارشگر "عنب بلدی"، طیاره‌های روسیه حومۀ جنوب شهر ادلب را با موشک‌های با قدرت انفجاری بالا هدف قرار می‌دهد و صدای انفجار آن در تمام نواحی ادلب به گوش می‌رسد.»

- جبهۀ سوم حکومت عربستان سعودی بود که توسط امریکا به راه انداخته شد. عربستان در ائتلاف جهانی شریک امریکا بوده و پیوسته اعلان می‌نمود که آماده است به نفع امریکا و به رهبری آن به سوریه نیروی زمینی بفرستد. این حکومت نیز مانند حکومت ترکیه نقش کثیفی را بازی نمود و گروه‌های مسلحی را که با پول‌های خویش آنان را مسموم نموده بود، تحت تأثیر خود قرار داده و آنان را از پیش‌روی به جانب قلب دمشق پایتخت باز داشت، در حالی‌که مرکز دمشق، به قول مشهور، در تیر رس آنان قرار داشت. همین حکومت سعودی بود که گروه‌ها را ودارا نمود حاضر شوند با نظام بشار گفتگو نمایند، چنان‌چه گروه‌های تحت تأثیر خود را به ریاض فراخواند و آنان را وادار نمود که حاضر شوند تا در گفتگوها شرکت نمایند و به این ترتیب دیدار ریاض1 به تاریخ 11 دسمبر2015م صورت گرفت و بیانیۀ آن منتشر شد. سپس به اشارۀ امریکا، کنفرانس ریاض2 به تاریخ 22-24 نومبر 2017م دایر شد و در آن هیأت مشترک مذاکره کننده با حکومت بشار در ژینو و وین تعیین گردید.

حکومت عربستان سعودی هنوز آماده است هر نوع خدمتی را به امریکا انجام دهد، چنان‌چه محمد بن سلمان ولیعهد سعودی پس از دیدار با بادارانش در امریکا دستورهایی را که به او داده شده بود، در مجلۀ امریکایی تایمز اعلان نمود. این مجله به تاریخ 6 اپرل2018م به نقل از وی چنین نوشت: «باور من این است که بشار اسد در حال حاضر بر سر قدرت باقی خواهد ماند. من به این باور استم که بشار اسد بدون جنگ از قدرت کنار نخواهد رفت و فکر نمی‌کنم کسی پیدا شود بخواهد چنین جنگی را آغاز کند.»

- جبهۀ چهارم نیروهای بشار، ایران و روسیه بودند که ترکیه مناطق اساسی را به بهانۀ "کاهش تنش" تسلیم آنان نمود. چنان‌چه نیروهای این جبهه در منطقۀ تدمر به جنگ پرداخته و خود را به دیرالزور رسانیدند و تمام این جریان با هماهنگی ترکیه و سعودی و با استفاده از تأثیر آنان بالای گروه‌های مسلح صورت گرفت که باعث شد آنان را از رویارویی با حکومت ظالم باز داشته و آنان را به بهانۀ مبارزه با تروریزم، سرگرم جبهات دیگری نمایند. به این ترتیب، حکومت بشار برای اولین بار پس از سال‌هایی‌که از آغاز انقلاب می‌گذشت، نفسی به راحتی کشید و غبار شکست‌های فراوان و پی‌درپی را از خود زدود تا بتواند به عنوان نیروی موجود در صحنه، در جلسات گفتگو در ژینو و آستانه حاضر شود، چنان‌چه شروع به ابراز نظر از موقف یک نیرو نموده و جریان گفتگوها را ترک می‌نمود و گروه‌ها از سایر دولت‌ها می‌خواستند بالای آن فشار آورند تا حاضر شود راه‌حل مسالمت‌آمیز را بپذیرد، در حالی‌که قبلاً برای نجات خویش از فروپاشی، خواستار چنین راه‌حلی بود.

ج) دور نمودن طرف‌های مزاحم: امریکا دولت‌های اروپائی را از سهمگیری در صحنۀ سوریه دور نگهداشت و از نظر بین‌المللی، این صحنه را میان خود و روسیه خلاصه نمود. هرچند روسیه در بحران سوریه رقیب و جهت مخالف امریکا نیست، اما امریکا از روسیه و قرار گرفتن آن در کنار بشار اسد به عنوان طرف مذاکره کنندۀ بین‌المللی در خصوص بحران سوریه استفاده نمود و به این ترتیب از مداخلۀ کشورهای اروپائی ممانعت کرد. کار مهم دیگری‌که امریکا در این خصوص انجام داد، این بود که طرف‌های مزاحم منطقه‌ای یعنی قطر و اردن را نیز دور نگهداشت. در مورد قطر این سیاست را بازی نمود که عربستان سعودی و مصر را برعلیه قطر تحریک نمود تا در اواسط سال 2017م آن را به پشتیبانی از "تروریزم" در سوریه متهم نموده و با ان قطع رابطه نمایند. به این ترتیب، حکومت قطر خود را زیر تهدید مستقیم مزدوران امریکا دیده و از ادامه دادن به مزاحمت‌هایش در سوریه دست برداشت و سر انجام نقش فعال قطر در سوریه پایان یافت. در خصوص اردن قضیه طوری بود که استخبارات اردن با گروه‌های انقلابی جنوب سوریه ارتباط مستحکم داشت و این ارتباط به نفع انگلیس بود به این امید که بتواند برای خود در سوریه نفوذی دست و پا کند. برای جلوگیری از چنین نفوذی برای انگلیس، امریکا به بهانۀ نیرنگ "مناطق کاهش تنش" در جنوب سوریه، با روسها وارد مذاکره شد و به این ترتیب حکومت بشار تقریباً بالای تمام مناطق جنوب تسلط پیدا کرد و به این ترتیب، تأثیر فعال اردن پایان یافت و یا کاملاً تضعیف گردید.

  1. با دقت نمودن به سیاست امریکا و سیاست دنباله‌روان آن، به ویژه ترکیه، سعودی و مصر، البته به دلیل مشکلات داخلی که داشت، به میزان کمتر، در خواهیم یافت که امریکا تمام این نقشه‌های برجسته‌ای را که در سوریه ترسیم نموده بود و در فوق از آن یاد گردید، به گونۀ هماهنگ و همزمان تطبیق می‌کرد، چنان‌چه دست حکومت بشار، روسیه و ایران را کاملاً باز گذاشته بود تا مخالفان را زیر حملات سنگین نظامی قرار دهند و در عین حال امید مخالفان را مبنی بر این که امریکا به کمک آنان خواهد آمد، به صورت کامل قطع نمود. زمانی‌که حکومت بشار به حمایت هوایی روسیه هجوم‌اش بالای شهر درعا و منطقۀ جنوبی را آغاز نمود، امریکا از طریق سفارت‌اش در اردن به تاریخ 23 جون 2018م پیامی به گروه‌های ارتش آزاد فرستاد و در آن گفت: «می‌دانیم که شما باید تصمیم تان را بر اساس منافع خود و خانواده‌ها و نزدیکان خویش اتخاذ و هرطوری‌که لازم می‌دانید، اتخاذ نمائید و بهتر است این تصمیم را بدون استناد به فرضیه و یا انتظار کمک نظامی از جانب ما اتخاذ نمائید.» (منبع: سایت عنب بلدی 23 جون 2018م) یعنی این که امریکا هرگونه امید و انتظار کمک به گروه‌های انقلابی را کاملاً قطع نمود و اینجا بود که به گفتۀ شماری از رسانه‌ها؛ از خواب غفلت بیدار شدند و پی بردند که امریکا آنان را فریب داده است؛ اما حالا دیگر خیلی دیر شده بود.

به این ترتیب، امریکا سیاست ریشه‌کن نمودن گروه‌های مسلح سوریه را توسط حکومت بشار، ایران و روسیه، بدون قرار دادن هیچ گونه مانعی در مسیر آنان، ادامه داد و این کار را با سهمگیری فعال ترکیه و سعودی، در قبل و بعد از آن، به پیش برد. کمک امریکا به گروه‌های انقلابی به اظهارات فریبنده و یا پول‌هایی‌که به شماری از رهبران گروه‌ها می‌پرداخت به هدف جلب توجه آنان به جانب خود خلاصه می‌شد. سلاح‌هایی‌که از طرف امریکا می‌رسید، سلاح‌های بسیار ساده، اندک و غیرفعال بوده و تنها برای دفاع از خود کاربرد داشت. هدف از این کمک‌ها در گذشته این بود که انقلابیون را قناعت دهد که امریکا در کنار آنان بوده و آنان را کمک خواهد نمود و به این ترتیب به جانب امریکا تمایل پیدا کنند، اما امروز که پلۀ نظامی بشار اسد سنگین‌تر شده، خبری از آن اظهارات نیست و این دوسیه از نظر امریکا و هم‌پیمانان آن ترکیه و سعودی، مختومه اعلان گردیده.

  1. اما روند مذاکرات سیاسی را امریکا پیوسته به تأخیر می‌انداخت تا کار انقلاب یک طرفه شود و بشار اسد بتواند روی پای خود بایستد. به همین دلیل بود که مزدوران و دنباله‌روان خویش را مشغول گفتگوهای ضمنی می‌نمود تا اوضاع مناسب فراهم گردیده و شرایط حل سیاسی بحران به پخته‌گی رسد و به این ترتیب نقش اساسی مذاکرات برای خود امریکا برجسته گردد. به همین دلیل بود که در جریان مذاکرات سیاسی، که سال‌ها ادامه پیدا کرد، مزدوران و دنباله‌روان امریکا در ترکیه و سعودی سرگرم تنظیم دیدارها و کنفرانس‌هایی برای مخالفان سوریه بودند و در جریان آن، شماری از رهبران گروه‌ها را در روند سیاسی برجسته و شمار دیگر را از صحنه دور می‌نمودند و تمام این کار به این هدف صورت می‌گرفت که حکومت بشار بتواند روی پای خود ایستاده و امریکا زمام امور حل سیاسی بحران را با نقش کم‌رنگی برای روسیه و یا حتی بدون هیچ گونه نقشی برای آن، در دست گیرد.

بشار اسد دست‌آوردهای نظامی بزرگی را به کمک هم‌پیمانانش در حلب، وادی بردی و قلمون و سپس غوطۀ شرقی کسب نموده و خطرهای موجود در اطراف دمشق پایتخت سوریه را بر طرف نموده و سپس حومۀ حمص و حمات را نیز پاک‌سازی نمود و امروز هم سرگرم پاک‌سازی درعاست و شاید بعد از آن نوبت ادلب و متباقی مناطق حومۀ حلب باشد. این دست‌آوردهای بزرگ نشان دهندۀ نزدیک شدن راه‌حل سیاسی امریکاست، اما این راه‌حل تا سقوط ادلب به تأخیر انداخته می‌شود. به نظر می‌رسد در حال حاضر سرگرم آماده گی‌ها برای آن می‌باشند، چنان‌چه کار انجام توافق فوعه زبدانی را کامل نمودند و توافق نهائی میان روسیه و ترکیه به تاریخ 17 جولای 2018م صورت گرفت که بر اساس آن ساکنین مناطق فوعه و کفریا مربوط به ولایت ادلب که وابسته به حکومت بشار استند، باید این مناطق را ترک نمایند، زیرا این مناطق در محاصرۀ گروه‌های انقلابی قرار دارد و با تخلیۀ آن از ساکنین، گروه‌های انقلابی دیگر وسیله‌ای برای اعمال فشار در دست نداشته و حکومت برای هجوم به منطقه و ارتکاب کشتار و جنایت، هیچ‌گونه نگرانی نخواهد داشت.

بنابر این، به جز ادلب و حومۀ غرب حلب، منقطۀ مهمی بوده و انقلابیون در آن حضور سنگینی دارند، مانع دیگری در برابر عملی شدن راه‌حل سیاسی امریکا وجود ندارد، اما ترکیه در میان بسیاری از گروه‌های مسلح نفوذ زیادی دارد و گمان اغلب این است که ترکیه بالای این گروه‌ها فشار آورد تا سلاح‌های سنگین شان را تسلیم حکومت بشار نموده و با آن مصالحه نمایند، که این کار نسبت به هجوم نظامی حکومت بشار، روسیه و ایران خطرناکتر می‌باشد، هرچند هر دو مورد خطرناک بوده و ضررهایی در پی دارد. در صورتی‌که قدرت نظامی انقلاب سوریه از آن گرفته شود، راه‌حل سیاسی امریکا کاملاً آمادۀ عملی شدن می‌گردد.

به گمان اغلب، امریکا قصد دارد، بشار اسد را برای دورۀ "انتقالی" بر سر قدرت نگهدارد تا به عنوان بخشی از راه‌حل سیاسی عمل نماید و در جریان این دوره، امریکا مطمئن شود که مخالفان به صورت کامل پاک‌سازی شده اند. آنگاه مزدوری مانند بشار را بر سر قدرت خواهد آورد تا نفوذ امریکا را در سوریه حفظ نموده و محافظ امنیت دولت دست پرورده‌اش "دولت یهود" باشد، دولتی‌که فلسطین در اشغال آن به سر می‌برد. دولت یهود نیز در سوریه خواهان مزدوری می‌باشد که بتواند مانند بشار اسد از امنیت آن دفاع نموده و حتی یک گلوله هم به جانب آن پرتاب نکند، چنان‌چه نتانیاهو پیش از ترک مسکو به تاریخ 12 جولای2018م در برابر خبرنگاران گفت: «ما در جریان چهل سال گذشته با هیچ یک از نظام‌های حاکم در سوریه به رهبری خانوادۀ اسد(پدر و فرزند)، مشکلی نداشتیم، حتی یک گلوله هم از طرف منطقۀ جولان(مرز سوریه با دولت یهود) به جانب ما پرتاب نگردید. ما با استقرار بشار اسد رئیس جمهور سوریه مخالف نیستیم، اما برای حفظ مرزهای خویش کار و تلاش خواهیم نمود.» (منبع: هارتس یهودی 12 جولای 2018م)

  1. نیروی نظامی را که حکومت سوریه در حال حاضر در اختیار دارد ضعیف بوده و برای تسلط بالای سوریه بعد از تحقق راه‌حل سیاسی کافی نخواهد بود، زیرا اردوی بشاراسد تقریباً متلاشی گردیده. هرچند کمک‌های نظامی که امریکا از راه‌های مختلف، مانند روسیه، ایران وغیره برای حکومت بشار اسد فراهم می‌کند، فراوان و متواتر می‌باشد، اما مشکل اساسی این نظام؛ نیروی بشری است. بنابر این، هرگونه راه‌حل سیاسی امریکایی برای حفاظت از این نظام، باید روی نیروی بشری نیز تمرکز نماید. ممکن است امریکا برای حل این مشکل، یکی از دو اسلوب زیر و یا هر دوی آن را به کار گیرد:

الف) تداوم اعتماد به ایران، حزب وابسته به آن(حزب الله لبنان) و سایر ملیشه‌هایی که از ایران، افغانستان، پاکستان و سایر مناطق وارد سوریه می کند: لازمۀ این کار این است که چنین افرادی را در خاک سوریه اسکان داده و به آنان تابعیت سوری بدهند، چیزی‌که بنا به برخی اخبار منتشر شده توسط بعضی از رسانه‌ها، حکومت سوریه عملاً آن را آغاز نموده، چنان‌چه یک آگاه سیاسی به تاریخ 30 اپرل 2018م در آژانس خبری DW آلمان تخمین زد که شمار چنین ملیشه‌هایی به 45 هزار و شمار نیروهایی آن به حدود 40 هزار تن می‌رسد. این آگاه می‌افزاید: «از نظر من این ملیشه‌ها در سوریه باقی خواهند ماند و ما شاهد روند اسکان آنان در کمربندهای ماحول دمشق بودیم و ملیشه‌های شیعه عملاً در ناحیۀ سیده زینب و سایر مناطق حضور دارند. به باور من ایران سعی دارد برای کمک به بقای این افراد در منطقه، به آنان تابعیت بگیرد و یا راه‌های دیگری را جستجو نماید.» هرچند حکومت تلاش دارد مردم مناطقی را که مجدداً زیر سیطرۀ خود می‌آورد، وادار به خدمت اجباری در اردو نماید، اما از آن جایی‌که نمی‌تواند به آنان اعتماد کند، بیشتر به نیروهایی متکی می‌باشد که در جریان سال‌های انقلاب در کنار آن بودند.

ب) استفاده از نیروهای "حافظ صلح" منطقه‌ای، که ممکن است مصر، سعودی و ترکیه برای این کار پیش قدم شوند: البته این سخن جدیدی نیست، چنان‌چه الجزیره نت به نقل از یک روزنامۀ امریکایی به تاریخ 8 اپریل 2016م چنین نگاشت: «مجلۀ آمریکایی نشنل انترست با اشاره جنگ چند سالۀ سوریه می‌گوید: این کشور، که غرق مرداب گردیده، نیازمند نیروهای حافظ صلح می‌باشد، گذشته از این که کشمکش این کشور به چه شکلی پایان خواهد یافت.» هرچند بشار اسد دست‌آوردهای نظامی را در میدان داشته، اما تصورامریکا برای حل بحران سوریه بر اساس جلب نیروهای خارجی به این سرزمین هنوز پایان نیافته، چنان‌چه الجزیره نت به تاریخ 17 اپریل 2018م به نقل از روزنامۀ وال استریت ژورنال نوشت: «ادارۀ حکومت دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا سرگرم طرح‌ریزی برای ورود نیروهای عربی، که جایگزین نیروهای امریکایی در سوریه شوند، می‌باشد تا مسئولیت استقرار صلح در شمال شرق این کشور را بعد از شکست گروه داعش در دست گیرد. این نشریه هم‌چنین می‌افزاید که جان بولتون مشاور امنیت ملی امریکا در تماس با عباس کامل مدیر استخبارات مصر تماس گرفته و خواهان معلومات در مورد موقف قاهره از این تلاش‌ها شد. هم‌چنین می‌افزاید: برای مشارکت نیروهای خلیج در این نیروها و سهم‌گیری در کمک‌های مالی، با دولت‌های خلیج نیز تماس گرفته شده است و مسئولان ادارۀ حکومت امریکا امیدوار اند دولت‌های عربی به این درخواست ترامپ، به ویژه در خصوص کمک‌های مالی پاسخ مثبت دهند.»

  1. این بود واقعیت‌هائی‌که بیانگر سیاست‌های قبلی و فعلی امریکا در سوریه می‌باشد و با دقت نمودن به آن روشن می‌شود که دلیل بقای حکومت بشار و عدم سقوط آن در درجۀ نخست، توانایی خود حکومت و یا توانایی امریکا و وابسته‌گان آن اعم از روسیه و ایران و ملیشه‌های مربوط به آن نیست و نه هم توانایی مزدوران دیگر امریکا(ترکیه و سعودی)، اگرچه هرکدام تأثیر خود را داشت، اما دلیل اصلی و بزرگ تداوم بقای بشار و حکومت آن؛ خیانت یا فریبی بود که بسیاری از سران گروه‌ها مرتکب شدند و آن این که به امریکا اعتماد نمودند و گمان کردند که در کنار آنان قرار داشته و از آنان حمایت خواهد نمود. آنان فراموش نمودند که امریکا در هرگامی‌که بر می‌دارد دشمن اسلام و مسلمانان می‌باشد. مشکل بزرگ دیگر این بود که به وابسته‌گان و مزدوران امریکا(ترکیه و سعودی) اعتماد نمودند و فراموش نمودند که چگونه ترکیه با گشودن جبهه‌ای بنام سپر فرات و بیرون کشیدن نیروهای مسلح انقلابی از آن، از پشت به آنان خنجر زد و حلب را تسلیم حکومت بشار نمود و سپس عملیات دیگری زیر نام شاخۀ زیتون راه‌اندازی نمود و با استفاده از آن نیروهای مسلح زیاد دیگری را از جنوب ادلب به سوی آن کشانیده و در آن سرگرم نمود تا ادلب تبدیل به لقمۀ نرمی برای روسیه و حکومت بشار شود.

در مورد عربستان سعودی، گروه‌های یاد شده فراموش نمودند که چگونه آنان را آمادۀ مذاکره با حکومت ستمکار بشار در گردهمایی‌ها و مذاکراتی نمود که بیشتر از آن خواهان برکناری نظام حاکم در سوریه باشد، آن را تأیید می‌نمود و اینک می‌بینیم که ولیعهد سعودی آن چه را که در آن زمان در مورد بقای بشار در حکومت پنهان می‌نمودند، به صراحت بیان می‌کند. تلخ‌تر و آزاردهنده‌تر از همه این که روسیه آنان را با بمب‌های بیرلی و به گونۀ وحشیانه هدف قرار می‌داد و در عین حال آنان سرگرم مذاکره با آن بودند و سلاح‌های سنگین و متوسط شان را تسلیم آن می‌نمودند. به راستی این منظرۀ دردناکی است که به گونۀ ذلت‌باری تانک‌ها و موشک‌افکن‌های شان را تسلیم روسیه نمایند.

به این ترتیب، دلیل اساسی تحولات اخیر در سوریه همین موارد بود که یاد آور شدیم، چنان‌چه گروه‌های یاد شده سال‌ها مقاومت نموده و با حکومت بشار و حامیان آن جنگیدند و واررد مناطق آن شدند، اما فقط در جریان چند روز، به دسیسه‌ای که ترکیه به راه‌انداخت، حلب را ترک نمودند و در جریان روزهایی کمتر و با دسیسۀ سعودی، از جنوب سوریه، به ویژه شهر درعا بیرون رفتند و آن را تسلیم دشمن نمودند؛ در حالی‌که در هردو حالت، ذخیره‌های تسلیحاتی شان مملو از سلاح‌هایی بود که از اردوی حکومت بشار به غنیمت گرفته بودند. واقعاً که سخت آزاردهنده است که سال‌ها در برابر بمب‌های خوشه‌ای، موشک‌های ویرانگر و سلاح‌های کشندۀ نظام بشار، روسیه، ایران و ملیشه‌های آن مقاومت و پایداری کنند، اما در جریان فقط چند روز به دلیل یک سلسله دسیسه‌ها و خیانت‌ها، مناطق خویش را بدون هیچ‌گونه مقاومتی تسلیم دشمن نمایند، نه تنها این مناطق، بلکه سلاح‌های سنگین و متوسط خویش را به دشمن داده و خود از شهر و دیار خویش هجرت کنند. با دقت به این تحولات درخواهیم یافت که دلیل اساسی آن، اعتماد گروه‌های نظامی به دشمنان اسلام و مسلمانان و مزدوران و دنباله‌روان آنان بوده، چه این اعتماد رهبران گروه‌های یاد شده آگاهانه بوده و یا هم از روی جهل و نادانی و خطا، در هر حال منظره‌ای سخت دلگیر کننده و تلخی است که ما شاهد آن بودیم.

ممکن است کسی بپرسد که اگر حزب التحریر تا این اندازه از امور آگاهی دارد و درک و درایت حزب در خصوص تحولات در این حد است، پس چرا گروه‌های انقلابیون را نصیحت نکرده و راه را از چاه برای‌شان روشن ننموده تا در این پرتگاه سقوط نمی‌کردند؟ این پرسشی است دقیق و هرکسی حق دارد چنین پرسشی را مطرح نماید، اما پاسخ ما به این پرسش این است که در حدی آنان را نصیحت نمودیم و واقعیت امور را با دلایل و براهین واضح و روشن برای‌شان بیان داشتیم که زبان در دهان مان خشکید، و آن قدر نصیحت کنان دنبال آنان دویدیم که از پا افتادیم، در حدی‌که در برخی موارد به مکانی سفر کردیم که با هیچ وسیلۀ نقلیه‌ای نمی‌توان بدان جا رفت، اما با پای پیاده ساعت‌ها راه رفتیم تا خود را به آنان برسانیم و یک واقعیت را برای‌شان بیان نمائیم، در حدی‌که به دلیل ارتباط زیاد مان با آنان، برخی گمان می‌کردند که ما جزء آنان بوده و همکار نظامی‌شان می‌باشیم.

اگر کسی که چنین پرسشی در ذهن‌اش خطور می‌کند، به منشورات مان، به ویژه پاسخ به پرسش‌هایی‌که در این زمینه منتشر نموده ایم، که کم نیست، مراجعه نماید و در خواهد یافت که ما هر آنچه در توان داشتیم و حتی در مواردی فراتر از توان خویش، به خرج دادیم تا آنان را از واقعیت این امور آگاه سازیم، اما بسیاری از رهبران این گروه‌ها افرادی استند که نه تقوی دارند و نه به چنین نصیحت‌هایی توجه می‌کنند، بلکه هرگاه آنان را در مورد پول‌های کثیفی‌که از دولت‌های خاین می‌گرفتند، هشدار می‌دادیم، در پاسخ می‌گفتند: «پس از کجا باید پول به دست آوریم؟ حزب التحریر که به ما چیزی نمی‌دهد.» آنان با این ادعا، کمک گرفتن از کفار و خائنین را برای خود توجیه می‌نمودند. اگر می‌گفتیم که شما با گرفتن این پول‌ها در گرو آنان قرار خواهید گرفت، پاسخ شان این بود که: «نخیر ما هرگز در گرو آنان قرار نخواهیم گرفت.» اما دیدیم که هر آن چه داشتند از دست دادند و هنوز در همان غفلت خویش به سر می‌برند. گاهی به آنان می‌گفتیم که سلاح‌هایی را که شما از حکومت بشار اسد به غنیمت می‌گیرید، اندک نیست، پس چرا خود را ذلیل نموده و به خاطر گرفتن مقداری سلاح و مهمات به خائنان مراجعه می‌کنید؟ پاسخ شان این بود که وقتی حزب التحریر به ما سلاحی نمی‌دهد از کجا باید سلاح به دست آوریم؟ و وقتی می‌گفتیم با گرفتن این سلاح‌ها به آنان وابسته شده و در گرو آنان قرار خواهید گرفت، می‌گفتند: «ما از دشمن سلاح می‌گیریم و با آن سلاح علیه خودش می‌جنگیم.» اما دیری نگذشت که دیگر سلاحی به آنان پرداخته نمی‌شد؛ در حالی‌که سخت بدان نیازمند بودند، بلکه حتی با دسیسه‌هایی که آن خائنان به راه ‌انداخته بودند، سلاح‌های خودشان را نیز از آنان گرفتند و آنگاه زمانی بود که دیگر کار از کار گذشته بود.

این گونه ما آنان را نصیحت نمودیم، اما آنان نصیحت کننده را دوست ندارند. اینک به بخشی از آن چه که در یکی از منشورات مان در این زمینه به تاریخ 5 اپریل 2018م منتشر گردیده بود، اشاره می‌کنم: «...هرچند حزب از هیچ تلاشی برای آگاه نمودن این گروه‌ها و متوجه نمودن آنان به واقعیت تحولات جاری دریغ ننمود، اما آنان رفتن شان در پی خائنان را این گونه توجیه می‌نمودند که آنان ما را با سلاح و پول همکاری می‌کنند و حزب التحریر توان چنین کاری را ندارد، بلکه تنها ما را نصیحت می‌کند و بس. می‌گفتند: این نصیحت‌ها نمی‌تواند ما را در ضربات کشندۀ شمشیر دشمن محافظت کند. اما آنان غافل از این بودند که شمشیر در وقتی در اختیار کسی قرار دارد، می‌تواند برای حمل کنندۀ خویش نیز خطرناک باشد. اگر حامل شمشیر درک و درایت کافی داشته باشد، این شمشیر برایش به مثابۀ سپری است که او را در برابر دشمن محافظت می‌کند و کمک‌اش می‌کند تا بر دشمن خویش فایق آید، اما همین شمشیر اگر در دست کسی قرار بگیرد که فریب دشمن را خورده و دنبال کمک‌های فریبندۀ جنایتکاران می‌دود، وسیله‌ای سخت کشنده برای خود حامل آن شمشیر خواهد بود و پیش از دشمن، پیکر خود حامل را پاره پاره خواهد کرد.

اینک یک بار دیگر خطاب به آن گروه‌هائی‌که نصیحت و راه نمایی‌های ما را پشت سر انداخته بودند و می‌گفتند این‌ها سخنانی است که در میدان جنگ به ما هیچ کمکی کرده نمی‌تواند و می‌رفتند تا کمک‌های مالی و تسلیحاتی را از عرب‌ها، ترک‌ها و فارس‌هایی بگیرند که در حق مسلمانان خیانت کرده بودند، بلکه حتی در مواردی از روس‌ها و امریکایی‌های جنایتکار کمک می‌گرفتند و گمان می‌کردند که گرفتن چنین کمک‌های کثیفی هرگز آنان را از جنگیدن برای دفاع از سرزمین شام منع نخواهد نمود، خطاب به آنان می‌گوییم: اینک نتیجۀ اعمال و اقوال تان را می‌بینید و عملاً تجربه می‌کنید، چنان‌چه حتی از سرزمین و از نزد فرزندان و نزدیکان تان دور رانده شده و مهاجر شده اید.»

  1. در اخیر باید گفت که در حال حاضر به جز ادلب جای دیگری باقی نمانده و ممکن است اردوغان در خزۀ دسیسه‌هایش "سپرها و شاخه‌های" دیگری داشته باشد که برای تسلیم نمودن ادلب و ماحول آن به دشمن استفاده نماید و خود آرام نشسته و هیچ تحرکی از خود نشان ندهد. بناءً هنوز پیام ما به گروه‌های نظامی این است که فریب تحرکات و ادعاهای اردوغان را نخورده و ادلب را برای ورود حکومت تخلیه نکنید و به یاد آورید که در حلب چه اتفاق افتاد و به یاد آورید حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را که می‌فرماید:

«لا یلدغ المؤمن من جحر واحد ورتین»

ترجمه: مؤمن هرگز از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود».

چه رسد به این که بارها و بارها از یک سوراخ گزیده شود! الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ﴾

[ق: 37]

ترجمه: قطعاً در اين[عقوبت‌ها] براى هر صاحبدل و حق نيوشى‌كه خود به گواهى ايستد، عبرتى است.

و آخرین سخن این‌که ما یک بار دیگر سخنی را که قبلاً گفته بودیم، تکرار نموده و با تأکید می‌گوئیم که: روزگار در تحول است و امت اسلامی بارها با چنین مشکلاتی و حتی سخت‌تر از آن امتحان شده، مشکلاتی مانند جنگ با صلیبیان و مغول‌ها، اما باز سر پای خویش ایستاده و دشمن را از ریشه محو و نابود نموده و جهان را مجدداً زیر حاکمیت خویش آورده. درست است که در آن زمان حاکمیت اسلامی برپا بود و خلافت هرچند ضعیف بود، باز هم وجود داشت، اما در حال حاضر هیچ حکومتی در جهان وجود ندارد که بر اساس اسلام حاکمیت کند و خلافت عملاً وجود ندارد. ممکن است کسی بپرسد که با این حال چه کسی مسلمانان را گرد هم جمع نموده و علیه دشمن خواهند جنگید؟ چنین پرسشی با توجه به واقعیت دقیق است و صحیح، اما در عین حال این نیز واقعیت دارد که کار و پیکار برای برپائی خلافت با قوت تمام جریان دارد و خلافت اینک تبدیل به بزرگ‌ترین آرمان و خواستۀ مسلمانان گردیده و در عمل و گفتار دارند آن را نشان می‌دهند و می‌کوشند روزهای تاریک 26،27 و 28 رجب 1342هـ.ق را که میدان نیرنگ و جنایت برای سقوط دادن خلافت بود، معکوس نموده و تداوم آن روزهای سیاه را از سر امت اسلامی دور کنند و آن را تبدیل به روزهای روشنی کنند که یک بار دیگر زیر سایۀ خلافت سپری خواهد نمود. این کار قطعاً تحقق خواهد یافت، اما در روزی‌که الله سبحانه وتعالی آن را پیش از پیش مقدر نموده و شکی نیست که تحقق چنین کاری برای او تعالی هرگز دشوار نیست و آنگاه است که ظالمان، خائنان و جنایتکاران خواهند دانست که چه عاقبت سختی در انتظارشان قرار دارد.

نباید مسلمانان به هیچ وجه و در هیچ شرایطی از رحمت الله سبحانه وتعالی ناامید شوند، سرزمین شام برای همیشه مرکز دار اسلام باقی خواهد ماند و فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم قطعاً تحقق خواهد یافت. نعیم بن حماد در الفتن به نقل از کثیر بن مره روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

« عُقْرُدَارِالْإِسْلَامِ بِالشَّامِ»

ترجمه: مرکز دار اسلام در شام است.

حزب التحریر مطمئن است که نصرت الله سبحانه وتعالی ویژۀ انبیاء و مرسلین نیست، بلکه به سراغ مؤمنین صادق نیز خواهد آمد و نه فقط در آخرت، بلکه در همین دنیا.

﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ﴾

ترجمه: در حقيقت ما فرستادگان خود و كسانى را كه گرويده‏اند، در زندگى دنيا و روزى‌كه گواهان برپاى مى‏ايستند، قطعاً يارى مى‏كنيم!

آن روز مؤمنان سخت شادمان از نصرت الهی بوده و جنایتکاران خوار و ذلیل خواهند بود و در آخرت عذاب دردناکی در انتظار آنان به سر می‌برد. می‌دانیم که الله سبحانه وتعالی انتقام گیرندۀ جبار، عزیز و حکیم است.

16 ذوالقعده 1439هـ.ق

29 جولای 2018م

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته!

شیخ بزرگوار! از جناب شما می‌خواهم که حکم داد و ستد بانک‌های اسلامی را بخصوص مسألۀ بیع مرابحه، مانند خریداری موتر یا خانه را از طریق بانک‌های اسلامی واضح سازید؟ می‌فهمم که این نوع داد و ستد حرام است، ولی وقتی می‌خواستم کسی را در رابطه به این مسأله نصیحت کنم، نتوانستم موضوع را برایش به تفصیل شرح دهم، و می‌خواهم موضوع را از طریق ارایۀ مثال از واقعیت فعلی خویش که مردم در داد و ستد خویش آن را با بانک‌های اسلامی تشبیه می‌کنند، بیان کنم. در شهر ما شرکت‌های تعمیراتی است که برای اعمار خانه‌ها به شکل اقساط(قسط‌وار) با آن‌ها در مقابل فیصدی معین بر مشتری‌ها(بطور مثال 15درصد) قرارداد می‌نمایی و این قرارداد شامل فلزکار، نجار، سمنت‌فروش و... می‌شود، این‌ها با مشترکینِ دیگر کدام ملکیت در آن ساختمان‌ها ندارند، پس آیا میان این قرارداد و آن داد و ستد فرقی وجود دارد؟

پاسخ:

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

داد و ستد بانک‌های اسلامی که مسمی به بیع مرابحه اند، معاملات مخالف شرع می‌باشند، و این مخالفت از وجوه مختلف می‌باشد که در ذیل به تعدادی از آن ها اشاره می‌نمائیم:

اول: در این بانک‌ها داد و ستد با مشتری قبل از این‌که بانک جنس مانند موتر، یخچال وغیره را خریداری کرده و مالک آن شود، صورت می‌گیرد. این در حالی است که رسول صلى الله عليه وسلم از فروش آن‌چه مالک‌اش نباشی منع کرده است، چنان‌چه در حدیث شریف آمده است:

امام احمد از حکیم ابن حِزام روایت نموده که گفت: گفتم یا رسول الله صلی الله علیه وسلم شخصی می‌آید و از من چیزی را می‌خواهد بخرد که آن شی نزد من نیست تا برایش بفروشم، باز من آن جنس را از بازار برایش خریداری می‌کنم. پیامبر صلى الله عليه وسلم فرمودند:

«لَا تَبِعْ مَا لَيْسَ عِنْدَكَ»

ترجمه: آن چه را كه در دست ندارى نفروش.

در این حدیث حکیم بن حزام از رسول صلى الله عليه وسلم پرسیده است: مشتری می‌آید که جنسی را از بایع بخرد که نزدش موجود نیست و پول مشتری را گرفته و بعداً به بازار می‌رود تا جنس را خریداری کرده باز برایش بفروشد، این شخص را رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم از فروختن كالا قبل از قبض منع كرده است؛ مگر این‌که جنس نزدش موجود باشد و آن را به مشتری عرضه نماید که اگر خواست بخرد و اگر نخواست نخرد.

برای توضیح این مسأله چنین می‌گویم: شخصی‌که می‌رود و از بانک قرضه طلب می‌کند... صاحب بانک از وی می‌پرسد چرا قرض و یا پول می‌خواهی؟ شخص مذکور می‌گوید: می‌خواهم یخچال یا موتر، یا ماشین کالاشوئی... بخرم، پس بانک معامله را چنین با شخص مذکور توافق می‌کند که یخچال را برایش می‌خرد و بعداً آن را بالای وی به این نرخ؛ ولی قسط‌وار می‌فروشد، و این خرید را قبل از این‌که بانک یخچال را بخرد، لازمی می‌گرداند و بعد از آن بانک یخچال را برای شخص خریداری می‌کند، در این هنگام شخص نمی‌تواند که خریدن یخچال را لغو کند؛ زیرا توافق و قرارداد بین بانک و شخص خریدار قبل از این‌که بانک مالک یخچال شود، صورت گرفته، که این  قرارداد قبل از این‌که بانک مالک یخچال شود، صورت گرفته است. گفته نمی‌شود که بانک یخچال را بعد از این‌که خریداری کرده، بالای مشتری فروخته است، زیرا توافق بانک همرای مشتری برای خریدن جنس به وجه الزامی قبل از این‌که بانک جنس را بخرد، تمام شده، به این منظور که  مشتری حق پشیمانی و لغو معامله را بعد از این‌که بانک آن را برایش خریداری کند، ندارد، پس قرارداد به شکل لازمی قبل از این‌که بانک آن را خریداری کرده باشد، صورت گرفته است. اگر نزد صاحب بانک مخزنی از یخچال‌ها باشد و برای شخص خریدار عرضه کند، که اگر خواست بخرد و اگر نخواست نخرد، مانند خریداری از دوکان‌های دیگر، در این صورت بیع هم به نقد صحیح می‌باشد و هم به قسط.

دوم: هرگاه مشتری در پرداخت قسطی از اقساط تأخیر کند، زیادت دین بالای مشتری جواز ندارد؛ زیرا این کار سود است و این نوع سود را سود نسیئه می‌نامند، که در جاهلیت معمول بود و هرگاه میعاد پرداخت دین تمام می‌شد و مدیون قادر به پرداخت میعاد موعود نمی‌بود، باز دَین زیاد می‌شد؛ چون اسلام آمد چنین معامله را به طور قطعی حرام قرارداد و اسلام مدیون تنگ‌دست را بدون زیادت در دین مهلت داده است، چنان‌چه الله سبحانه وتعالی در قرآن کریم فرموده است:

﴿وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾

[بقره: 280]

ترجمه: و اگر(بدهكار) تنگدست باشد، پس مهلت(برایش داده) می‌شود تا گشايشی فرارسد و اگر ببخشيد، برای تان بهتر خواهد بود؛ اگر دانسته باشيد.

بنابر قاعدۀ فوق الذکر، چنین معامله‌ای همرای بانک جواز ندارد.

اما آن چه از مقاولات(قراردادها) ذکر نمودید، موضوع متفاوت و مختلف می‌باشد، زیرا در این عقد خرید خانه‌ای غیرملکیت مقاول(قرارداد کننده یا اجاره‌کار) نیست، بلکه مسئله چنین است که صاحب زمین همرای مقاول بر اجارۀ ساختار منزل توافق و قرارداد می‌نماید، به این مواصفات که وی منزل را در مقابل اجرتی می‌سازد که صاحب منزل آن اجرت را به صورت اقساط حسب پیشبرد کار برای مقاول می‌پردازد، که در این جا عقد خرید منزلی نیست که هوائی بوده و ملکیت هیچ احدی نباشد. اما اگر واقعت‌اش چنین باشد که این معامله خرید اپارتمانی باشد که تا به حال ساخته نشده است و مقاول نیز بطور صحیح در آن تملک و تصاحب نداشته باشد، چنین بیع صحیح نمی‌باشد.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

24 رجب 1434هـ.ق

3 جون 2013م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

در بروکسل پایتخت بلژیک و اتحادیۀ اروپا، به‌تاریخ 11 و 12 جولای 2018م اجلاس پیمان اتلانتیک شمالی(ناتو) که در آن رئیس جمهور امریکا همرای سران 28 کشور عضو ناتو شرکت کرده بودند، دایر گردید. تقریباً منازعه‌ای اصلی در این نشست بین ترامپ و سایر اعضاء بحث تخصیص بودجه 2 درصد از تولید ناخالص کشورهای عضو این پیمان بود. امریکا چرا این کار را می‌کند؟ و مسیر این پیمان به کجا خواهد رسید؟

پاسخ:

به‌خاطر وضاحت بیشتر موضوع، باید به موارد ذیل پرداخت:

  1. ترامپ رئیس جمهور امریکا روش متفاوت و بعید از دیپلوماسی(رُک گویی) را برگزیده است. وی هرآن‌چه را خواسته باشد به آواز بلند و علناً می‌خواهد، علناً از فشارها استفاده نموده آن‌چه می‌گوید، در پُشت پرده مطالبه کرده و در گردهمائی‌های خاص همراه همتایان خود از سران کشورهای دیگر علناً و با تکبر و ستیزه‌جوئی بیشتر از "بوش پسر"  همتای سابق خویش مطالبه می‌کند. هم‌چنان ترامپ بر عکس سلف خویش-اوباما- عمل می‌کند؛ چون اوباما این همه را در پُشت صحنه انجام داده و فشارها را بالای همتایان خویش از سران کشورها اِعمال کرده و در خفا به فریب‌کاری‌های سیاسی و پنهان‌کاری می‌پرداخت؛ گویا وی سیاست‌مداری انگلیسی بود. وی در سال 2014م بر کشورهای عضو ناتو مقرر داشت تا  2 درصد از تولید ناخالص داخلی شان را به‌ پیمان ناتو بپردازند و در این راستا فشارهایی را به اسلوب‌های مختلف برای مجبور کردن شان به این توافقنامه بکار بُرد؛ ولی آن‌چه در اخبار انعکاس داده می‌شد، تماس‌های اوباما با کشورهای عضو این پیمان در مورد ازدیا هزینه‌های دفاعی بود؛ بدون ایجاد سرو صدا و تنگ کردن علنی عرصه بر دیگران، تا تظاهر کند که همه به این پیمان متعهد اند، در بین شان وحدت نظر وجود داشته و رهبرشان(امریکا) از روند این پیمان و طرز سلوک اعضای آن خوشنود است؛ ولی در واقع با ایشان اختلاف شدید داشت.

اعضای پیمان ناتو در همین سال به اوباما تعهد سپردند که با فرا رسیدن سال 2024م، 2 درصد از تولیدات ناخالص داخلی خویش را صرف هزینه‌های دفاعی این پیمان خواهند کرد؛ مگر 15 کشور عضو این پیمان که شامل آلمان، کانادا، ایتالیا، بلژیک و اسپانیا می‌شود، هنوز هم کم‌تر از  1.4 درصد از تولیدات ناخالص داخلی خویش را پرداخته و قادر نیستند تا به تعهد خویش عمل کنند که این خود باعث خشم ترامپ شده است.

در چارچوب این ابتکار عمل امریکا در مورد این بحث فوق، کشورهای عضو پیمان ناتو متعهد می‌شوند که با فرارسیدن سال 2030م برای مبارزۀ خیالی و فرضی با روسیه، در خلال 30 روز 30 واحد نظامی زرهی، 30 اسکادران هوائی و 30 کشتی جنگی را آماده کنند. به این ترتیب امریکا به‌منظور تسلط بر اروپا و ایجاد موانع بر استقلالیت تصامیم نظامی و سیاسی شان، روسیه را دشمنی فرضی ساخته است و حداقل به این ترتیب اروپا را تحت رهبری و سایۀ نظامی خویش نگهمیدارد.

  1. ترامپ چالش با هم‌پیمانان خویش و فراهم آوری قناعت شان را به‌خوبی می‌داند. به همین ملحوظ به‌تاریخ 10جولای 2018م در حالی‌که رهسپار اجلاس ناتو در بروکسل بود، در تویتر خود نوشت: «دیداری‌که قرار است به‌تاریخ 16جولای 2018م همرای رئیس جمهور پوتین در هلسینکی داشته باشم، به مراتب آسان‌تر از اجلاس ناتو خواهد بود.» این گفتۀ وی تقریباً درست است؛ زیرا پوتین برای تحقق یک سلسله از مصالح خویش از جمله این‌که تظاهر کند که در کنار کشوری ابر قدرت، کشور وی نیز در سطح جهان بزرگ و تأثیرگذار است و هم‌چنان به‌خاطر برطرف کردن شر امریکا از خود، مخصوصاً در منطقۀ نفوذ خویش و پیرامونش که امریکا مصروف تسلط بر آن است، حاضر است به‌خاطر این منافع خویش، به‌طوری ذلت‌بار با امریکا همکاری کند.

 اما اروپا که تظاهر می‌کند حریف، دشمن و رقیب امریکا است و اتحادیۀ خویش را برای مقابله و رقابت با امریکا ایجاد کرد؛ به همین دلیل امریکا با این اتحادیه موقف خصمانه اتخاذ نموده است و علناً تلاش می‌کند که این اتحادیه را از هم بپاشاند. خروج انگلیس را از آن تأیید کرد؛ ولی سیاست حکومت "تریزامی" پس از خروج از اتحادیه، که خواهان ایجاد بازار آزاد همراه اتحادیه اروپا است، مورد حملۀ لفظی قرار داده گفت: «این طرح "می" ترجیحاً توافقنامه همرای امریکا را از بین خواهد بُرد؛ زیرا اگر توافق این چنینی اتفاق افتد، ما در عوض تعامل همراه انگلیس، با اتحادیه اروپا تعامل خواهیم نمود.» وی هم‌چنان بیان داشت: «به تریزامی گفتم که همراه "بریکزیت" به شیوه‌های مختلف تعامل خواهم نمود و چگونگی این تعامل را نیز برایش بازگو نمودم؛ مگر وی با من موافق نبوده و به گفته‌هایم گوش نکرد و می‌خواهد راه متفاوتی بر گزیند.» ترامپ "بوریس جانسون" وزیر خارجه انگلیس را-که به سبب مخالفت با موضع‌گیری‌های "می" استعفا داد- ستایش نموده گفت: «وی نخست وزیری بزرگ خواهد شد.» (منبع: بی بی سی به نقل از The Sun، 13 جولای 2018م)

ترامپ به‌طوری علنی کشورهای دیگر را برای خروج از اتحادیۀ اروپا فرا خوانده است؛ حتی به رئیس جمهور فرانسه که در ماه اپریل گذشته به دیدارش آمده بود، پیشنهاد خروج از اتحادیه را پیشکش کرد. روزنامۀ واشنگتن پوست به‌تاریخ 29 جون 2018م نوشت: «ترامپ، به "ماکرون" همتای فرانسوی خود برای رسیدن به توافق دو جانبه همرای امریکا پیشنهاد نمود که از اتحادیۀ اروپا خارج شود. این موضوع در دیداری مطرح شد که این دو در ماه اپریل گذشته در کاخ سفید با هم داشتند.» و این روزنامه از دو مسئول اروپائی نقل کرده است: «ترامپ به ماکرون گفته بود که چرا از اتحادیۀ اروپا خارج نمی‌شود؟»

  1. به این ترتیب ترامپ از اتحادیۀ اروپا و مخصوصاً از آلمان انتقاد می‌کند؛ زیرا بحران امریکا همرای آلمان سخت‌تر و شدیدتر است. ما در پاسخ به پرسش تاریخی 7 جون 2018م در بارۀ اسباب افزایش بحران مخصوصاً همراه آلمان، گفته بودیم: «آلمان بزرگ‌ترین مرکز مالی در اروپا بوده و بعد از امریکا، چین و چاپان چهارمین اقتصاد برتر جهان است. به‌همین دلیل به منظور تلاش برای جمع آوری ثروت بیشتر به نفع امریکا، چشمان ترامپ به‌سوی آن دوخته شده، مخصوصاً این‌که امریکا تلاش دارد تا جانب آلمانی را به بهانۀ خطرهای روسیه، مجاب کند که در داخل ناتو سهم، مشارکت و سخاوت بیش‌تری بخرج دهد. برلین 1.2 درصد از تولیدات ناخالص ملی یا 42 میلیارد دالر خود را به عرصه‌های نظامی هزینه کرده و هم‌چنان توازن تجارت بین امریکا و آلمان به‌شکل زیادی در حدود 60 میلیارد یورو به نفع آلمان تغییر کرده است. چنان‌چه در سال 2016م حجم تجارت میان امریکا و آلمان به 165 میلیارد یورو رسید که از این میزان، 107 میلیارد یورو حجم واردات امریکا از آلمان را تشکیل می‌داد. ...» و نیز گفتیم: «...چشم‌انداز آیندۀ اروپا حاکی از افزایش بروز رهبری آلمان در سطوح سیاسی و اقتصادی خواهد بود و آن‌چه که بر این امر اشاره داشته و آن را تأکید می‌کند، در صدر قرار گرفتن مسئولان آلمان بر رد سیاست‌های امریکا و اعلام تمایل آلمان بر علنی شدن اختلاف نظرش با امریکاست... این موضوع اگر زیاد وسعت پیدا کند،‌ در اروپا شگاف‌های عمیقی ایجاد خواهد کرد و در نهایت منجر خواهد شد که آلمان سریعاً به سلاح ثقیل مسلح شود.»
  2. ترامپ به‌طور فزاینده‌ای شاهد چلنج، لجاجت و عدم التفات آلمان به‌خود بوده است؛ خصوصاً پس از زمانی‌که ترامپ عداوت خویش را نسبت به اتحادیۀ اروپا علنی نمود. این در حالی است که آلمان این اتحادیه را بازار اقتصادی قوی خود می‌داند و آن‌را به مثابۀ فضانوردی می‌داند که در فضای عرصۀ بین‌الملل به‌منظور تأثیرگذاری در سیاست جهانی سوار می‌شود. به این اساس ترامپ انتقاد های خود را علیه آلمان زیاد نموده است و به‌خاطر حمایت‌اش از این کشور بعد از جنگ جهانی دوم، مطالبۀ پرداخت صدها میلیارد را کرده است. ترامپ قبل از آغاز اجلاس در حالی‌که در دیدارش همراه دبیرکل ناتو بر آلمان حملۀ لفظی نموده بود، گفت: «آلمان در گِرو روسیه بوده و آن‌را ثروت‌مند نموده است. این کشور به تسلط کامل روسیه در آمده و برای تأمین انرژی خود، میلیاردها دالر را برای روسیه می‌پردازد. بر ماست تا در رویاروئی با روسیه از ایشان دفاع کنیم. چگونه می‌توان این را تفسیر کرد؟ این عدالت نیست.»

ترامپ هم‌چنان در خلال اجلاس گفت: «آلمان کاملاً در تسلط روسیه درآمده است؛ چون 60 الی 70 درصد انرژی خود را به علاوۀ خط لولۀ جدید از روسیه وارد می‌کند. من معتقدم این مناسب نیست و نسبت به پیمان ناتو امری به غایت ناپسند است.» (منبع: بی بی سی 12 جولای 2018م)

"میرکل" صدر اعظم آلمان در عکس‌العمل به اظهارات ترامپ گفت: «آلمان سیاست‌های خاص خود را داشته و تصامیم خود را مستقلانه اتخاذ می‌کند. من شخصاً در بخشی از آلمان-که تحت اشغال اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت- زندگی کردم. نهایت مسرورم که امروز، ما تحت پرچم واحد آزادی بسر می‌بریم و به‌همین خاطر می‌توانیم بگوئیم که ما قادریم تا سیاست‌های مستقل خویش را وضع نموده و تصامیم مستقل خویش را اتخاذ نمائیم.» "هایکو ماس" وزیر خارجۀ آلمان گفت: «ما اُسَرای روسیه و یا امریکا نیستیم.» ترامپ و میرکل در حالی‌که هر دو از راه مقر جدید ناتو تا رفتن به "سکو" برای گرفتن عکس یادگاری در حال حرکت بودند، بی‌تفاوت از کنار هم گذشتند.

ترامپ بارها از طرح لولۀ گاز موسوم به "نورم استریم" که روسیه را به آلمان وصل می‌کند، انتقاد کرده و طالب لغو آن شده است. یک‌تعداد از اروپائیان مخالف این پروژه اند و آن‌را مسبب اختلاف در سیاست‌های اتحادیۀ اروپا می‌دانند؛ از جمله مخالفین این طرح کشور لهستان بوده و بدین باور است که اروپا نیازی به این پروژه ندارد. "جاکیچ کژاپوتوویژ" وزیر خارجۀ لهستان پس از ورود به مقر ناتو گفت: «نورم استریم نمونه‌ای از تقدیم نمودن اموال کشورهای اروپائی به روسیه است. این کشورها، وسائلی برای روسیه مهیا نموده اند که امکان دارد علیه امنیت پولند استفاده کند.» (منبع: خبرگزاری فرانس پرنس 11 جولای 2018م)

وزیر خارجۀ لهستان از زبان ترامپ صحبت می‌کند؛ چون لهستان طرف‌دار امریکاست و در داخل اتحادیۀ اروپا به حساب امریکا کار می‌کند و به این ترتیب امریکا از داخل این اتحادیه از گذشته‌های دور برای فروپاشی آن تلاش می‌کند؛ ولی مسئلۀ جدیدی‌که ترامپ به آن افزوده است، کار علنی و مستقیم برای از هم‌پاشاندن اتحادیۀ اروپا با مجبور کردن به تطبیق پرداخت 2 درصد از میزان تولیدات ناخالص به ناتو است و این موضوع را برای خویش مسئلۀ سرنوشت ساز و مؤفقیت آمیزی می‌داند که پیش از آن اوباما مؤفق نشده بود تا با ایجاد فشار بالای اروپا هزینۀ دفاعی را به 2 درصد افزایش دهد.

ترامپ هم‌چنان اوضاع داخلی را بهبود بخشید که این کار، شانس حزب جمهوری‌خواه را برای برنده شدن در انتخابات میان‌دوره‌ای و هم‌چنان در دور دوم ریاست جمهوری افزایش می‌دهد.

  1. کشور فرانسه بیش‌ترین سازگاری را در این مورد خاص با ترامپ دارد؛ زیرا رئیس جمهور آن گفت: «فرانسه با فرارسیدن سال 2024م به هدف توافق ناتو مبنی بر افزایش هزینه‌های دفاعی به 2 درصد عمل خواهد نمود و بودن در این پیمان وقتی ممکن خواهد بود که بار آن به‌شکل منصفانه تقسیم شود.» وی افزود: «ترامپ علی‌الرغم تردد خویش در گذشته، التزام امریکا به این پیمان را تکرار کرده و در پنجشنبه 12 جولای 2018م در خلال اجلاس به‌شکل مستقیم به عقیب نشینی از این پیمان تهدید ننمود.» (منبع: خبرگزاری رویترز 12 جولای 2018م)

باید متذکر شد که فرانسه در حال حاضر در حدود 1.8 درصد از تولیدات ناخالص خویش را صرف هزینۀ دفاعی می‌کند و بدین وسیله تلاش دارد که موضع امریکا را نرم کند تا امریکا در کنار خویش، برایش نقش جهانی قائل شود تا به این ترتیب احساسات بزرگ منشی فرانسویان بدون نیاز به جدا شدن از اتحادیۀ اروپا با درنظرداشت نگرانی شان از بلند پروازی‌های آلمان، برآورده شود.

فرانسه یک‌مرتبه برای تأمین مصالح اتحادیۀ اروپا پا فشاری می‌کند؛ چنان‌چه در این اواخر در اجلاس سران گروه 7 و جنگ تجارتی‌ای که ترامپ اعلان نمود، اتفاق افتاد و به رغم خروج امریکا از توافق‌نامۀ هسته‌ای ایران، فرانسه تأکید بر حفظ این توافق‌نامه دارد و بعضاً هم در مقابل امریکا سیاست نرم اتخاذ می‌کند؛ چنان‌چه در اجلاس اخیر بروکسل اتفاق افتاد.

  1. امریکا تظاهر کرد که آماده است تا از پیمان ناتو کنار رود هرچند که این کار را تا حال نکرده است؛ مگر این تهدید پا برجا می‌ماند و جنگ تجارتی را با هم‌پیمانان و دشمنان خویش اعلان نموده است. این رویکرد جدید در سیاست امریکا به رهبری رئیس جمهور بی‌ملاحظۀ آن صورت می‌گیرد؛ چنان‌چه وی آمادۀ کنار رفتن از پیمان‌های دیگر است.

ما در پاسخ به پرسش تاریخی 16 جون 2018م گفته بودیم: «تمام این موارد دلالت بر این دارد که پروندۀ جنگ تجارتی برای امریکا بسیار مهم است؛ چنان‌چه تا حال از پیامدهای انفجار بحران مالی سال 2008م که دیون این کشور بالغ بر 20 تریلیون دالر است، رنج می‌برد. رئیس جمهور ترامپ که صاحب دیدگاهی تجارتی است، برای نجات اقتصاد امریکا تلاش نموده و شعار "اولویت نخست امریکا" را سر می‌دهد و زنگ خطر از هم‌پاشی نهادهای جهانی را به‌صدا در آورده است؛ هرچند که امریکا از آن‌ها برای اِعمال نفوذ جهانی خویش استفاده نمود. در نتیجه می‌خواهد نظام جهانی از هم بپاشد و موقف جدید جهانی ظهور نماید؛ چنان‌چه امریکا تا حال برای ابرقدرت ماندن با همکاری کشورهای دیگر و تلاش بر این‌که میزان تجارت به نفع‌اش تغییر کند، قربانی می‌دهد. نه تنها این، بلکه فقط در سلطه‌جوئی توأم با سود تجارتی خویش و بدون کمک از هم‌پیمانان خود، فکر می‌کند تا این‌که هم‌پیمانان خود را زیر سایۀ خویش نگهداشته و در پَس خویش بکشاند.»

  1. و این چنین آتش جنگ بین هم‌پیمانان برافروخته شده و این بشارتی برای از هم گسستن پیمان‌ها و در گرفتن جنگ اقتصادی و سیاسی در بین شان است، و اگر تشویشی از استعمال سلاح هسته‌ای وجود نمی‌داشت، همانند جنگ جهانی اول و دوم، آتش جنگ جهانی سوم در بین شان شعله‌ور می‌شد. این هم‌پیمانان خودشان منبع شر اند؛ چون مبدأ سرمایه‌داری-که منفعت را معیار اعمال قرار داده و ارزش مادی را یگانه ارزشی می‌داند که جامعه را رهبری می‌کند- اختیار نمودند. جهان سخت نیازمند به ظهور دولت خیر، دولت خلافت راشده برمنهج نبوت است؛ دولتی‌که محدود به ارزش مادی نبوده و ارزش‌های روحی، اخلاقی و انسانی را ترویج خواهد نمود.

الله سبحانه و تعالی بندگانی دارد که با او سبحانه وتعالی مخلص و با رسول الله صلی الله علیه و سلم صادق اند. کسی را بر الله سبحانه وتعالی تزکیه نمی‌کنیم. این بندگان الله سبحانه وتعالی شب و روز در پی تلاش تحقق این خیر بزرگ اند، زبان شان با یاد او سبحانه وتعالی مرطوب بوده و با تمام نیرو مصروف دعوت الی الله اند و قلوب شان به نصرت الله مطمئن اند.

﴿إِنَّالَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ﴾

[غافر: 51]

ترجمه: ما قطعاً پيغمبران خود را و مؤمنان را در زندگی دنيا و در آن روزی‌كه گواهان بپا می‌خيزند، ياری می‌دهيم و دستگيری می‌كنيم.‏

4 ذی القعدة 1439هـ.ق

17 جولای 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

رئیس جمهور امریکا و رئیس جمهور روسیه به تاریخ 16 جولای 2018م در هلسینکی پایتخت فنلند با یکدگر دیدار و گفتگو نمودند؛ آیا این دیدار به معنی پایان تنش‌ها میان دو دولت است؟ و آیا این دیدار ربطی به نشست کشورهای ناتو به تاریخ 12 جولای 2018م و تنش‌هایی ناشی از آن میان امریکا و هم‌پیمانان اروپائی آن دارد یا خیر؟ دیگر این‌که آیا این دیدار تأثیری بالای روابط روسیه با چین خواهد گذاشت؟ و پرسش اخیر این‌که آیا این دیدار تأثیری بالای حل و فصل قضیۀ سوریه دارد؟

پاسخ:

پس از مدتی تقریباً طولانی که از بالا گرفتن تنش‌ها در روابط امریکا و روسیه می‌گذرد، دیدارها در سطوح بالا میان دو کشور متوقف گردیده بود. این تنش‌ها از سال 2014م و زمانی بالا گرفت که روسیه جزیرۀ کریمیه را به خاک خودش پیوند داد و امریکا و اروپا در واکنش به این اقدام روسیه، تحریم‌های اقتصادی را علیه آن وضع نمودند. تنش‌های یاد شده در اواخر حکومت اوباما و با متهم نمودن روسیه به مداخله در انتخابات امریکا به نفع ترامپ، شدت بیشتری گرفت و از آن زمان به بعد، دیدارها در سطوح بلند میان دو دولت عملاً متوقف گردید.  هرچند رئیس جمهور دوکشور، پیش از این دیدار، دو بار دیگر نیز با یکدیگر ملاقات نمودند؛ چنان‌چه در حاشیۀ نشست کشورهای بیست در هامبورگ در ماه جولای 2017م و در حاشیۀ نشست اقتصادی(اوپیک) در ویتنام در ماه نومبر سال 2017م با یکدیگر ملاقات و گفتگو نمودند، اما این ملاقات‌ها در حد یک نشست نبود، چنان‌چه دیدارهای گذرا بوده و بررسی قضایای داغ را در بر نگرفت.

در یک و نیم سالی‌که از عمر ادارۀ حکومت ترامپ می‌گذرد، روسیه بارها تلاش نمود تا رئیس جمهوران دو کشور در یک نشست مشترک با هم گفتگو نمایند، اما امریکا پیوسته چنین نشستی را به تأخیر می‌انداخت و هدف‌اش از این کار، اعمال فشار بالای روسیه بود. روسیه همواره منتظر بود ترامپ برای بهبود روابط دوجانبه میان دو کشور ابتکاری به خرج دهد، اما در عین حال این را نیز درک می‌نمود که ترامپ برای چنین کاری با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم می‌کند؛ زیرا امریکا به دلیل رویکردهای ترامپ، در معرض امواج بزرگی از مخالفت‌ها قرار دارد که برخی از پیامدهای آن را می‌توان در تحقیقات باز علیه روسیه و استعفای شماری از اعضای تیم ترامپ به سبب روابط ادعا شده با روسیه مشاهده نمود.

به این ترتیب، دیدار کامل در سطح یک نشست با امریکا، همواره یکی از آرزوهای بزرگ روسیه باقی ماند که روس‌ها در براورده شدن آن ناکام مانده بودند و این کار تنها زمانی ممکن شد که امریکا خود تصمیم چنین نشستی را گرفت، چنان چه «هاریت مارکویس سخنگوی شورای امنیت ملی امریکا به تاریخ 21 جون 2018م اعلان نمود که بولتون مشاور رئیس جمهور امریکا در امور امنیت ملی در اواخر ماه جاری وارد مسکو خواهد شد تا هماهنگی‌های لازم جهت برگزاری نشست مشترک میان روسیه و امریکا را بررسی نماید.» (منبع: آژانس خبری سپوتنیک روسیه 24 جولای 2018م) بنابر این، مهمترین چیزی‌که در خصوص این دیدار به تاریخ 16 جولای 2018م باید بررسی گردد، این است که چرا امریکا-نه روسیه- تصمیم به برگزاری چنین نشستی میان دو رئیس جمهور گرفت و امریکا در این دیدار دنبال چه چیزی است؟ برای روشن شدن این پرسش به بررسی امور زیر می‌پردازیم:

  1. تمام نشان‌ها حاکی از این است که فشارهای امریکا بالای روسیه هم‌چنان ادامه دارد، چنان‌چه دو روز پیش از برگزاری این نشست، امریکا شماری از افراد استخبارات روسیه را متهم نمود که در انتخابات امریکا مداخله داشته اند. «وزارت عدلیۀ امریکا 12 تن از افراد استخبارات روسیه را متهم نمود که در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 2016م، وارد حساب‌های انترنتی شماری از مسئولین حزب دموکرات امریکا شده اند. رود روزنشتاین معاون وزیر عدلیۀ امریکا گفته که این متهمین با استفاده از پیام‌هایی زیر عنوان "شکار با نیزه" و برخی برنامه‌های آلودۀ کامپیوتری دست به این کار زده اند. قصر سفید اعلان نمود که دیدار ترامپ و پوتین در تاریخ مقرر صورت خواهد گرفت.» (منبع: روزنامۀ مصری الغد 14 جولای 2018م) در عین حال، لحظاتی پس از پایان دیدار ترامپ-پوتین در هلسینکی، شبکۀ الجزیره اعلان نمود که امریکا یک زن روس را به اتهام جاسوسی برای روسیه در واشنگتن بازداشت نمود.

با توجه به اقداماتی‌که دستگاه‌های حکومت امریکا در قبال روسیه انجام دادند، انتظار نمی‌رود فشارهای امریکا بالای روسیه، با وجود دیدار مشترک دو رئیس جمهور، چنان‌که روس‌ها می‌خواهند، کاهش یابد و این بدان معنی است که امریکا به انگیزه‌های دیگری حاضر شده با درخواست قدیم و جدید روسیه برای دیدار مشترک رئیسان جمهور دو کشور پاسخ مثبت دهد. این انگیزه‌ها را می‌توان با توجه به شرایط ماحول این دیدار بررسی نمود.

2. دیدار امریکا و روسیه در حالی صورت می‌گیرد که امریکا سرگرم جنگ تجاری با دو دشمن بزرگ است: یکی اتحادیۀ اروپا و دیگری چین. ظاهراً هدف امریکا از این دیدار، استفاده از روس‌‌ها علیه این دو دشمن است.

در خصوص اتحادیۀ اروپا، امریکا تصمیم گرفت فوراً پس از نشست اعضای ناتو در بروکسل و در میان اختلافات بزرگ میان اتحادیۀ اروپا و امریکا، با روسیه دیدار نماید. «نشست اعضای ناتو امروز در حالی در بروکسل آغاز گردید که انتظار می‌رود تنش‌های زیادی در آن بالاگیرد، به ویژه میان واشنگتن و هم‌پیمانان اروپائی آن بر سر اختلافاتی‌که در سکتور تجارتی، هزینه‌های دفاعی و توافق هسته‌ای با ایران جریان دارد. ینس استولتنبرگ سرمنشی ناتو پذیرفت که اختلاف نظرهایی میان این هم‌پیمانان وجود دارد.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 11 جولای 2018م)

ترامپ رئیس جمهور امریکا برای نخستین بار در تاریخ روابط دوجانبه میان اعضای پیمان اتلانتیک، اتحادیۀ اروپا را علناً "دشمن" خطاب نمود. دیدار با روس‌ها یکی از مهمترین ابزار اعمال فشار امریکا علیه اروپائیان بود. جزئیات بیشتر از این قرار است:

الف) ترامپ رئیس جمهور امریکا به اروپائیان هشدار داد که در خصوص اوکراین با روسیه کنار بیایند، چنان‌چه دونالد توسک رئیس شورای اروپا در اظهاراتی گفت: «دونالد ترامپ به من گفته که انگیزه‌های سیاست روسیه در قبال اوکراین توجه او را به خود جلب نموده و پذیرفته که در خصوص اوکراین احساسات کمی داشته. توسک که در شبکۀ تلویزیونیTVN24 پولند صحبت می‌نمود، افزود: «در جریان چند باری‌که دونالد ترامپ با من صحبت می‌نمود، هرگز کوشش نکرد احساس ضعیف‌اش در قبال قضیۀ اوکراین را مخفی نگهدارد و به نظر می‌رسد او در خصوص آن‌چه روسیه در اوکراین انجام داد گشاده‌گی بیشتری دارد.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 15 جولای 2018م) آنچه قضیه را حساس‌تر می‌کند این است که رئیس جمهور امریکا در جریان گردهمایی "هفت دولت بزرگ جهان" در ماه جون گذشته اعلان نمود که: «روسیه به این دلیل شبه جزیرۀ کریمیه را به خاک خود ملحق نمود که اکثریت ساکنین آن به زبان روسی صحبت می‌کنند.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 15 جولای 2018م) این امر در اروپا مسئله‌ای بی‌نهایت حساس می‌باشد، زیرا اروپائیان اقدامات روسیه در اوکراین را بازی با امنیت تمام اروپا بر می‌شمارند که به هیچ‌وجه نباید در قبال آن گذشتی صورت گیرد. به همین دلیل است که اظهارات ترامپ در این خصوص از نظر اتحادیۀ اروپا مسئلۀ بسیار خطرناک برای اروپا قلمداد می‌شود، زیرا این اظهارات به معنی چراغ سبز نشان دادن به اروپا برای شکستن حریم مرزی و نقشۀ اروپا از جانب شرق می‌باشد.

ب) هشدار ترامپ به اروپائیان برای بازگرداندن روسیه به گروه هفت قدرت بزرگ: «دونالد ترامپ رئیس جمهوری امریکا به تاریخ 8 جون 2018م از سایر اعضای گروه هفت کشور بزرگ صنعتی خواست تا در خصوص بازگرداندن روسیه به این گروه فکر نمایند. ترامپ پیش از سفر به کانادا برای مشارکت در نشست این گروه گفت: "آن‌ها روسیه را از این گروه بیرون راندند و حالا موظف اند آن را بر گردانند، زیرا روسیه باید روی میز گفتگوها در کنار ما حضور داشته باشد." لازم به ذکر است که روسیه پس از آن که شبه جزیرۀ کریمیه را به خاک خود ملحق نمود از گروه هشت اخراج شد و پس از آن، این گروه تنها هفت عضو دارد.» (منبع: شبکۀ العربیة نت 8 جولای 2018م)

ج) شبکۀ الجزیره به تاریخ 15 جولای 2018م، یعنی پس از پایان نشست ناتو با انتشار گزارشی چنین گفت: «رهبران اروپا از نزدیک شدن روسیه و امریکا احساس خطر نموده اند.» یکی از نشانه‌های این احساس خطربزرگ اروپا از نزدیکی امریکا با روسیه، اظهارات وزیر خارجۀ آلمان است: «هایکو ماس وزیر خارجۀ آلمان به دونالد ترامپ هشدار داد که مبادا در جریان دیدارش با پوتین رئیس جمهور روسیه، به نماینده‌گی از هم‌پیمانان اروپائی‌اش معاملۀ یک جانبه‌ای را با روسیه انجام دهد. ماس که با روزنامۀ Bild مصاحبه می‌نمود افزود: هرگونه معاملۀ یک جانبه به نماینده‌گی از هم‌پیمانان، ایالات متحده را نیز متضرر خواهد نمود. بدون شک کسی‌که به هم پیمانان‌اش ضربه زند، اصل بازی را به خطر می‌اندازد.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 15 جولای 2018م) نزدیکی امریکا با روسیه ممکن است ضررهایی را متوجه اتحادیۀ اروپا کند، چنان‌چه باعث می‌شود تحریم‌های اعمال شده از جانب اروپا علیه روسیه به دلیل قضیۀ کریمیه، که هر شش ماه تمدید می‌گردد، بی‌تأثیر خواهد شد و آنگاه روسیه به دولت‌های اروپائی اعتنائی نخواهد کرد.

د) ترامپ رئیس جمهور امریکا، که حکمت سیاسی ندارد، دست از تهاجم علنی به اتحادیۀ اروپا بر نمی‌دارد، به ویژه آلمان در خصوص خریداری گاز روسیه، چنانچه در پاسخ به پرسش منتشر شده به تاریخ 17 جولای 2018م نیز به آن اشاره نمودیم که او یک بار اروپا را "دشمن" می‌خواند، بار دیگر، دیگران را علیه آن تحریک می‌کند، چنان‌چه در نصیحت‌اش به نخست‌وزیر انگلیس در جریان دیداری‌که با وی در لندن داشت، «تریزامی در گفتگویی‌که با بی بی سی داشت، در پاسخ به پرسشی‌که در خصوص نصیحت ترامپ به وی مطرح گردید، گفت: او به من گفت که من باید به جای مذاکره با اتحادیۀ اروپا، این اتحادیه را محاکمه کنم.» (منبع: شبکۀ بی بی سی 15 جولای 2018م) هرچند انگلیس علناً قصد دارد از اتحادیۀ اروپا بیرون شود، اما در خصوص روسیه با اتحادیۀ اروپا هم نظر می‌باشد و بعید نیست اقدامات تحریک‌آمیز انگلیس علیه روسیه به هدف مختل نمودن دیدارها میان روسیه و امریکا صورت گرفته باشد. «سایت Mil Radar که در خصوص تحرکات هوائی فعالیت دارد، با انتشار خبری گفته که یک فروند طیارۀ وابسته به نیروهای نظامی هوایی انگلیس در سواحل شبه‌جزیرۀ کریمیۀ روسیه پرواز نموده و عملیات اطلاعاتی انجام داده است.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 15 جولای 2018م)

به این ترتیب، فشارهای امریکا بر اروپا، اعم از هشدار به بازگرداندن روسیه به گروه هفت کشور بزرگ صنعتی، به رسمیت شناختن جزیرۀ کریمیه به عنوان بخشی از خاک روسیه به گونۀ غیرمستقیم، بی‌اعتنائی به حمایت از اوکراین در برابر تهاجمات اتباع روسیه در شرق این کشور(تقاطع‌های دونیتسک و لوغانسک) و بهبود روابط امریکا با روسیه از طریق دیدارهای دوجانبه، همه و همه هشدارهای بزرگی است که امریکا متوجه اتحادیۀ اروپا می‌کند. این هشدارها هرچند غیرمستقیم صورت می‌گیرد، اما هدف از آن، این است که امریکا از اروپا می‌خواهد در هزینه‌های دفاعی ناتو سهم بیشتری بگیرد، یعنی امریکا از طریق نزدیکی با روسیه، بالای اتحادیۀ اروپا فشار وارد می‌کند و این دقیقاً یکی از اهدافی اساسی دیدار ترامپ را با پوتین تشکیل می‌دهد.

3. اما در خصوص چین قضیه از این قرار است:

الف) دیدار رئیس جمهور امریکا و روسیه در خصوص چین نیز درست زمانی صورت گرفت که امریکا جنگ تجاری‌اش را با پیکینگ عملاً آغاز نمود. به مجرد این‌که چین خدمات‌اش را به امریکا انجام داد و موقف خشن کوریای شمالی را نرم نمود و به این ترتیب امریکا قضیۀ کوریای شمالی را در لست قضایای صلح‌آمیز گذاشته و شبح جنگ در شبه جزیرۀ کوریا بر طرف گردید، چنان‌چه سران امریکا و کوریای شمالی به تاریخ 12 جون 2018م در سنگاپور با یکدیگر ملاقات نمودند و در پی آن چین به دلیل تلاش‌هایش در راستای زمینه‌سازی برای این ملاقات، از جانب رئیس جمهور امریکا اظهار سپاس و قدر دانی دریافت نمود، به مجرد آن که این کارها صورت گرفت، امریکا شروع به عملی نمودن سیاست‌هایی نمود که حتی پیش از رئیس جمهور شدنش علیه چین اعلان نموده بود. امریکا سالانه مالیاتی به قیمت 50 میلیون دالر را بالای واردات اجناس چین به امریکا وضع نمود. چین نیز در واکنش، مالیاتی به همین قیمت بالای وارداتش از امریکا وضع کرد. سپس امریکا اعلان نمود که در خصوص واردات از چین نقشۀ جدیدی دارد که بر اساس آن سالانه 200 میلیارد دالر بالای واردات چینی اعمال خواهد شد و این مبلغی است که ممکن نیست چین بتواند آن را بالای واردات امریکا وضع کند، زیرا مجموع واردات چین از امریکا به 130 میلیارد دالر می‌رسد؛ در حالی‌که صادرات آن به امریکا به 500 میلیارد دالر می‌رسد. این نقشۀ جدید چین را وادار خواهد نمود تا برای پاسخ دادن به جنگ تجاری امریکا، روش‌ها و وسایل دیگری را جستجو نماید.

ب) یکی از این روش‌های چین، این بود که خود را به روسیه نزدیک کند، چنان‌چه نشست اخیر اعضای سازمان شانگهای را به تاریخ 10 جولای 2018م در چین و همزمان با گردهمایی هفت دولت بزرگ صنعتی به تاریخ 9 جولای 2018م در کانادا برگزار نمود، گردهمایی‌که روسیه در سال 2014م از آن اخراج گردیده بود.

این دو گردهمایی بیانگر دو پارچه‌گی جهان است؛ غرب در کانادا جمع می‌شود و شرق در چین. اما این وضعیت برای امریکائی‌که تسلط‌اش را پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی در سال 1991م بر جهان گسترانید، قطعاً خوش‌آیند نیست. امریکا می‌داند که چین و روسیه دو عضو فعال سازمان شانگهای می‌باشند و واشنگتن با هردوی آن مشکل دارد؛ چنان‌چه با چین عملاً وارد جنگ تجاری شده و علیه روسیه تحریم‌های شدید و رو به افزایش را وضع نموده. از جانب دیگر، امریکا این را نیز می‌داند که ممکن است در سایۀ سیاست‌های واشنگتن علیه چین و روسیه، این دو عضو فعال سازمان یاد شده به یکدیگر نزدیک‌تر شده و روابط‌شان مستحکم شود. امریکا می‌داند که اگر این دو کشور را هم‌چنان دشمن‌های متمرد در تجارت و سیاست جهانی بر شمارد، این سیاست دو کشور مذکور را انگیزه خواهد داد تا به هم نزدیک شده و همکاری‌ها میان آنان، به شمول همکاری‌های نظامی، افزایش یابد. چنان‌چه هردو دولت احساس خواهند نمود که در برابر یک دشمن قرار دارند و آن امریکاست و این‌که همکاری‌های دوجانبه، توان آنان را بالا خواهد برد. پیام وزیر دفاع چین در سفرش به روسیه به خوبی بیانگر این واقعیت بود. «سیرگی شویگو وزیر دفاع روسیه از وی فنگ خا همتای چینی‌اش در مسکو استقبال به عمل آورد. فنگ خا در رأس یک هیئت نظامی و به منظور مشارکت در کنفرانس امنیت جهانی در مسکو وارد روسیه شد. این هیئت چین به این هدف وارد مسکو شد تا امریکائیان بدانند که میان نیروهای مسلح چین و روسیه روابط مستحکمی وجود دارد، به ویژه در اوضاع جاری. وزیر دفاع چین در این سفر گفت: ما اینجاییم تا به شما کمک کنیم و طرف چین حاضر است به گونۀ مساویانه با طرف روسی در خصوص قضایای مهم جهانی ابراز نگرانی مشترک نموده و موقف‌گیری واحدی را در برابر آن اعلان نماید.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 3 اپرل 2018م)

ج) بنابر این، امریکا می‌داند که نزدیک شدن به روسیه و امید دادن به آن، باعث خواهد شد روسیه از چین فاصله گرفته و در نهایت پیمان سست‌شان، قبل از کامل شدن پایه‌های اصلی آن، مخصوصاً در عرصۀ نظامی، از هم بپاشد. چنان‌چه امریکا از میزان توان نظامی روسیه به خوبی آگاهی دارد و می‌داند که اگر این توان و یا بخشی از آن در کنار توان نظامی چین قرار گیرد، چین را سخت نیرومند نموده و به آن جرئت خواهد داد تا در برابر سیاست امریکا ایستاده‌گی نماید، یعنی تن به خواسته‌های واشنگتن ندهد. واشنگتن به این نتیجه رسیده که تحقق چنین کاری آسان است، زیرا روسیه به دلیل روابط بدی‌که با غرب دارد، ممکن است به چین روی آورده و به عنوان یک استراتیژی جدید با آن همکار شود و اگر امریکا در چنین شرایطی به روسیه روی خوش نشان داده و خود را به آن نزدیک کند و از فشارهای اعمال شده علیه آن بکاهد، از نزدیک شدن به چین منصرف خواهد شد.

باتوجه به دلایل فوق، واشنگتن به این نتیجه رسید که دروازه‌ای از امید را برای روسیه باز کند و روابط‌اش را با این کشور از طریق دیدار رئیس جمهوران دو کشور، به حالت قبلی برگرداند، یعنی به هدف متوقف نمودن نزدیکی روسیه به چین. اگر هنوز زود باشد که در خصوص اهداف امریکا از نشست و دیدار با روسیه ابراز نظر نهائی نمود و این‌که ممکن است اهداف نهائی، بسته‌گی به گام‌های بعدی امریکا در نزدیکی به مسکو داشته باشد، اما این تا فعلاً می‌توان ادعاء نمود که امریکا می‌تواند "پیمان" سست و مجهول میان روسیه و چین را به ساده‌گی از هم بپاشاند. امریکا در مسیر تحقق این کار گام‌های متعددی می‌تواند بر دارد؛ گاهی به جانب روس‌ها، مانند این دیدار مشترک و گاهی به سوی چینی‌ها، زیرا منافع تجارتی چین با امریکا برای پیکینگ بزرگ‌تر و اولویت بیشتری نسبت به هرگونه رابطه‌ای دیگری با مسکو دارد.

4. برای این‌که پیام‌های ترامپ به اتحادیۀ اروپا و چین تأثیرگذارتر باشد، ترامپ دیدارش را با پوتین یک دیدار باز قرار داد تا هر وقت لازم باشد وی را تحریک نماید، یعنی این آغاز گام‌های بعدی خواهد بود. به همین دلیل بود که پس از دیدارش با پوتین در هلسینکی اعلان نمود که این دیدار "شروع خوبی" بود. (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 16 جولای 2018م) تلویزیون روسیۀ امروز جریان توافق دو کشور را در خصوص گشایش مذاکرات تمدید روند کار توافق خلع سلاح هسته‌ای که در سال 2010م میان دو طرف امضاء شده بود و در سال 2021م پایان خواهد یافت، به گونۀ مستقیم منتشر می‌نمود، ترامپ در این جریان اعلان نمود که روابط با روسیه تا چهار ساعت قبل به بدترین وضع ممکن قرار داشت، اما اینک تغییر نموده. آن چه ترامپ گفت، سخنان عامی است که با آنچه جون بولتون اعلان نموده بود، کاملاً هماهنگ شده بود. «جون بولتون مشاور امنیت ملی قصر سفید در برنامۀ هفته‌ای شبکۀ ای بی سی گفت: ما از روس‌ها خواستیم دیدار دو رئیس جمهور به صورت باز صورت گیرد و آن‌ها پذیرفتند. ما در پی نتائج محسوس نیستیم. جان هانتسمان سفیر امریکا در روسیه نیز در شبکۀ ان بی سی گفت: این یک نشست نیست، بلکه یک گردهمایی است. این یک تلاش است تا ببینیم آیا امکان دارد از تنش‌ها و انفعال‌ها و صریح بگویم برخی از خطرهای موجود در روابط دو طرف، کاسته شود؟» (منبع: خبرگزاری رویترز 16 جولای 2018م)

5. این بیانگر آن است که امریکا هنوز تصمیم ندارد روابط‌اش را با روسیه بهبود بخشد و این‌که هم‌چنان از سیاست اعمال فشار علیه آن استفاده می‌کند، اما به دلایل مربوط به شرایط بین‌المللی و جنگ تجاری امریکا با اتحادیۀ اروپا و چین، به این نتیجه رسیده تا با نزدیک شدن به روسیه، اروپا را بترساند و دروازه‌ای از امید را برای روس‌ها گشاید که آنان را از عزلت بین‌المللی بیرون آورده و روابط‌شان را با امریکا بهبود بخشد. تمام این کارها به این هدف صورت گرفته تا از یک طرف مانع نزدیک شدن روسیه به چین شود و از طرف دیگر شاید روسیه در سایر قضایای بین‌المللی، خواسته‌های امریکا را بپذیرد، چنان‌چه در سیاست امریکا در سوریه انجام داد و با تمام توان تلاش نمود نظام مزدور امریکا در سوریه را سر پا نگهدارد.

بنابر این، این دیدار به هدف حل و فصل برخی قضایای خاص بین‌المللی نبود، بلکه پیام داغی بود که به چین و اتحادیۀ اروپا فرستاده شد و آنچه فراتر از این هدف گفته شد، سخنان عام بوده و جهت خاصی نداشت. اظهارات دو طرف به خوبی این واقعیت را نشان می‌دهد؛ چنان‌چه «ترامپ گفت که گفتگوهایش با پوتین شامل همه چیز خواهد شد، از تجارت شروع تا امور نظامی و موشک‌ها و سر انجام چین. اندکی در مورد چین و دوست مشترک مان "شی" رئیس جمهور چین نیز گفتگو خواهیم نمود. در عین حال، پوتین رئیس جمهور روسیه نیز در آغاز دیدار در هلسینکی خطاب به ترامپ گفت: وقت آن فرارسیده تا در خصوص روابط میان مسکو و واشنگتن صحبت شود. او افزود که ما موظف استیم قضایای پیچیده و چندجانبۀ بین‌المللی را به بحث و بررسی گیریم.» (منبع: خبرگزاری رویترز 16 جولای 2018م) لاوروف وزیر خارجۀ روسیه نیز در این زمینه گفت: «دیدار هلسینکی به بررسی تمام موضوعات پیچیده خواهد پرداخت، موضوعاتی‌که در آن موقف‌های متفاوت داریم، تا بتوانیم در راستای نزدیک‌تر شدن دیدگاه‌های مان در خصوص راه‌حل‌هایی برای این مشکلات کاری انجام داده باشیم.» (منبع: الجزیره نت 16 جولای 2018م)

این‌ سخنان عام نشان می‌دهد که هدف از این دیدار، حل و فصل قضایای مشخص بین‌المللی نبوده و این مسئله از نتائج این دیدار به خوبی روشن می‌گردد، نتائجی‌که رسانه‌های جهانی آن را دست به دست نمودند. به گونۀ مثال: دو طرف در خصوص تأمین امنیت دولت یهود دیدگاه مشترک داشتند، «ترامپ گفت: تأمین امنیت "اسرائیل" چیزی است که پوتین و من می‌خواهیم که به عالی‌ترین وجه ممکن صورت گیرد.» (منبع: خبرگزاری رویترز 16 جولای 2018م) هم‌چنین دو طرف از سوریه خواستند نیروهایش را به مناطقی برگردانند که در سال 1974م و پس از جنگ‌های جنوب سوریه در مورد آن توافق صورت گرفته بود. هیچ یک از این موضوعات چیز جدیدی نیست، زیرا روسیه و امریکا مدت‌هاست که آن را به گونۀ علنی اعلان می‌کنند، پس این مسائل چیزی نیست که رئیس جمهور امریکا و رئیس جمهور روسیه به خاطر آن با هم دیدار نمایند. هم‌چنین موضوع خلع سلاح هسته‌ای دو طرف نیز چیز جدیدی نیست. «ترامپ رئیس جمهور امریکا گفت که خلع سلاح هسته‌ای مشکل اساسی است که باید میان دو طرف روسیه و امریکا حل و فصل گردد. او در گفتگویی با "فاکس نیوز" گفت که 90درصد از سلاح هسته‌ای جهان در روسیه و ایالات متحده قرار دارد و این در حالی است که اوباما رئیس جمهور قبل از وی به این باور بوده که قضیۀ گرمایش زمین و بلند رفتن درجۀ حرارت، مهمترین مشکل جهان است که از نظر او باید روی آن تمرکز صورت گیرد.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 17 جولای 2018م)

به این ترتیب هر صاحب درک و درایتی می‌داند که امریکا و روسیه به هیچ وجه به هدف خلع سلاح هسته‌ای خود و به خواست خود با یکدیگر دیدار نمی‌کنند، هرچند این ادعا را بارها و بارها تکرار کنند. بناءً دیدار دو طرف به هیچ‌وجه به این هدف نبوده.

6. در خصوص تأثیر این دیدار بالای قضیۀ سوریه می‌توان گفت که هیچ چیز جدیدی در این دیدار در خصوص سیاست امریکا و سیاست روسیه در سوریه مطرح نگردید. هر دو دولت کاملاً توافق دارند بر این‌که انقلاب سوریه باید یک سره شود و هردو پیگیر این قضیه بوده و متفق اند که چنین کاری باید صورت گیرد. واقعیت این است: از زمانی‌که اوباما و پوتین به تاریخ 29 سپتمبر 2015م در خصوص قضیۀ سوریه دیدار نمودند، روسیه تاکنون سرگرم اجرای سیاست امریکا در سوریه می‌باشد و در تمام امور در هماهنگی کامل با امریکا عمل می‌کند. چنان‌چه در زمانی‌که روسیه مستقیماً فعالیت‌های نظامی انجام می‌داد، مانند بمباردمان شهر درعا و ماحول آن، در همین زمان بود که امریکا به تقویت روس‌ها پرداخت، چنان‌چه به مخالفان سوریه در جنوب پیام داد که "امریکا در خصوص تهاجم به درعا، هیچ نوع کمکی به آنان نمی‌کند". بنابر این، در خصوص تلاش‌های روسیه برای یک‌طرفه نمودن قضیۀ سوریه به گونۀ نظامی و زمینه‌سازی و فراهم نمودن تسهیلات توسط امریکا، هیچ چیز جدیدی میان دو طرف مطرح نگردید.

راه‌حل سیاسی قضیۀ سوریه را امریکا پیوسته به تعویق می‌اندازد تا حکومت بشار و روسیه بتوانند روند پاک‌سازی مخالفان مسلح را کامل نمایند، سپس امریکا مستقیماً پا پیش گذاشته و روند فراگیر سیاسی را بر اساس منافع خود پیش خواهد برد؛ روندی‌که ممکن است روسیه نیز در آن نقش و مسئولیت مشخصی داشته باشد و یا هیچ نقشی نداشته باشد. در این دیدار هیچ اشاره‌ای به این روند صورت نگرفت و این بدان معنی است که امریکا قصد دارد آن را به تأخیر بیندازد و یا قصد دارد روسیه در آن سهمی نداشته باشد و یا ممکن است هردو هدف مطرح باشد. بعید نیست که روسیه خود نیز این را درک کرده باشد که اهداف سیاست امریکا در سوریه به روسیه اجازۀ مشارکت نخواهد داد، اما روس‌ها امیدوار اند امریکا در عوض، در قضیۀ اوکراین بالای آنان فشار نیاورد، به ویژه قضیۀ کریمیه. ترامپ احساسات روسیه را در خصوص قضیۀ کریمیه دغدغه نمود، چنان‌چه قبلاً نیز به آن اشاره نمودیم، زیرا او در جریان نشست "گروه دولت‌های بزرگ صنعتی" در ماه جون گذشته اعلان نمود که شبه‌جزیرۀ کریمیه به این دلیل به روسیه ملحق گردید که ساکنین آن به زبان روسی صحبت می‌کنند. (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 15 جولای 2018م)

این مسئله برای اروپا بی نهایت خطرناک است، زیرا از نظر اروپا، روسیه دارد مرزها و نقشۀ اروپا را از جهت شرق بر هم می‌زند. بعید نیست که روسیه فریب این اظهارات ترامپ را خورده و اقدام به وحشی‌ترین اعمال ممکن بزند، البته عملاً این کار را کرده، چنان‌چه چهره‌اش را در نزد مسلمانان به دلیل جنایت‌هایی‌که به خاطر منافع امریکا علیه مسلمانان مرتکب گردیده، سخت سیاه و تاریک نموده و این جنایت‌ها برای همیشه در حافظۀ مسلمانان در برابر امریکا، روسیه، مزدوران و وابسته‌گان آنان هم‌چنان باقی خواهند ماند و فراموش نکنیم که روزگار پیوسته در تغییر و تبدیل است و جنایت‌ها هرگز بی‌پاسخ نخواهد ماند.

﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ﴾

[أنعام: 124]

ترجمه: به زودى كسانى را كه مرتكب گناه شدند به[سزاى] آن‌كه نيرنگ مى‏كردند، در پيشگاه الله(سبحانه وتعالی) به خوارى و شكنجه‏اى سخت‏خواهند رسيد.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

از این‌که پرسشم به نوعی حساسیت‌برانگیز است، پیشاپیش معذرت خواهی می‌کنم، به ویژه بخش دوم پرسش؛ اما واقعیت اینست که مدتی‌ست این پرسش در ذهنم خطور می‌کند. اگر پاسخی وجود داشت، خیر است و اگر هم وجود نداشت، بازهم خیر خواهد بود؛ زیرا بنده این را پذیرفته‌ام که شما شرایط مناسب برای پاسخ دادن به چنین پرسشی را نسبت به من بهتر می‌دانید. پرسش دو بخش دارد:

بخش اول: بیشتر از 60 سال است که حزب در شرایط سخت و طاقت‌فرسایی فعالیت می‌کند، شرایطی‌که به ندرت می‌توان جریان دیگری را پیدا نمود که در آن به فعالیت‌اش ادامه داده باشد؛ اما ممکن است تمام اعضای حزب نتوانند این امانت را در چنین شرایط دشواری به دوش کشند و سر انجام حزب را ترک کنند. پرسش اینست که بهتر نیست به جای موقف‌گیری‌های "ناملایم" در برابر آنان، شرایط آنان در نظر گرفته شده و عذرشان در نظر گرفته شود؟ بخش دوم: آیا به درازا کشیدن زمان دعوت بیانگر این نیست که در طلب نصرت احسان مراعات نگردیده؟

در اخیر لازم به یادآوری می‌دانم که قلبم مملو از محبت به حزب بوده و می‌دانم که فکره و طریقۀ آن برحق است و الله شاهد است که هدف من از این پرسش چیزی بجز خیر نیست و هرگز قصد مزاحمت و سنگ‌اندازی ندارم.

پاسخ

بلی، بخش دوم پرسش حساسیت‌برانگیز است و شاید جای مناسب برای پاسخ دادن به این پرسش، منشور "پاسخ به پرسش" نبوده؛ بلکه بهتر بود، حضوراً پاسخ داده می‌شد؛ اما الله سبحانه وتعالی حکام ظالم را محو و نابود کند که پیوسته و در هرکجا در کمین کلمۀ حق و پیروان آن نشسته و از باطل و پیروان آن حمایت می‌کنند.

به هر صورت؛ همواره در طول تاریخ این سیرت دعوت‌گران برحق الهی، اعم از انبیاء و صالحین، بوده که توسط حکام ظالم و مزدور مورد پیگرد و آزار و شکنجه قرار می‌گرفتند، اما آن‌چه که مسلم است، این است که عاقبت از آن پرهیزگاران است.

در گذشته نیز چنین پرسش‌هایی، بعضاً کنایه‌آمیز و بعضاً به صراحت، متوجه ما گردیده، اما از جانب انسان‌هایی‌که دل‌های شان مملو از کینه و نفرت با اسلام و مسلمانان بوده و انگیزۀ شان شناخت حق نه، بلکه شبهه‌افگنی و خوش‌خدمتی به انسان‌های شیطان‌صفت بوده تا در عوض آن به چیزی از مال ناچیز دنیا دست پیدا کنند. به همین دلیل بوده که ما نخواستیم به پرسش‌های آنان پاسخ دهیم، زیرا آنان در پی شناخت حق نبودند تا پاسخ ما به آنان کمک کند، بلکه هدف آنان فتنه‌افگنی بوده، در حالی‌که نمی‌دانند خودشان در دل فتنه به سر می‌برند. بناءً ما هیچ توجهی به پرسش‌های آنان نشان نداده‌ایم.

اما در پرسش شما نشانه‌هایی از صداقت و رعایت آداب سخن و پرسش به نظر می‌خورد، بناءً سعی می‌کنم به خواست الله متعال در حد لازم به آن پاسخ دهم، به ویژه بخش دوم پرسش را که به دلیل مناسب نبودن جای پاسخ، به جزئیات نخواهم پرداخت.

1- پاسخ بخش اول پرسش:

نخست باید گفت که عبارت "موقف‌گیری‌های ناملایم" که در پرسش به کار رفته، کاملاً روشن نیست و ممکن است هدف شما مواردی باشد که در آن با برخی از کسانی‌که حزب را ترک می‌کنند، عطوفت ننموده و به دلیل اعمال بدشان به آنان توجه نمی‌کنیم. اگر این برداشت من درست باشد، پس بدانید که واقعیت از این قرار است:

ما این را به خوبی می‌دانیم که بعضی از جوانان حزب به دلیل شرایط خاصی‌که دارند، توان حمل بار سنگین دعوت را ندارند، به ویژه در زمان حاضر، که دعوت با فشارها و دشواری‌های زیادی مواجه می‌باشد، ممکن است حب دنیا و زینت آن در نزد بعضی‌ها نسبت به رضایت الله و حب آخرت غالب آمده و نتوانند در برابر سختی‌های دعوت مقاومت نمایند. اگر از چنین کسانی بپرسی که چرا دعوت را ترک نمودی، با صداقت خواهد گفت که او در شرایطی قرار دارد که نمی‌تواند در حمل دعوت سهیم شود، اما تلاش خواهد نمود تا بر این شرایط غلبه نموده و مجدداً برگردد. ما واقعیت چنین کسانی را به خوبی درک می‌کنیم و روابط نیک خویش را با آنان حفظ نموده و از الله سبحانه وتعالی می‌خواهیم آنان را به بهترین حالت ممکن قرار دهد تا بتوانند مجدداً در حمل دعوت سهم بگیرند و گناه بازنشستن از حمل دعوت را با اعمال نیک خویش جبران نمایند.

اما آنانی‌که "با ایشان عطوفت نکرده و به دلیل اعمال بدشان به آنان توجه نمی‌کنیم"، موقفی‌که شما در پرسش از آن "موقف ناملایم" یاد نمودید، آنان کسانی استند که از مسیر درست منحرف شده و دعوت را ترک می‌کنند. چنین کسانی به جای این‌که استغفار نموده و به جانب الله سبحانه وتعالی توبه کنند، تا شاید گناه بازنشستن از دعوت و انحراف‌شان با اعمال و گفتار نیک جبران شود، تمام تلاش‌شان این است که بازنشستن از دعوت و انحراف خویش را با تهمت بستن و افتراء علیه حزب و رهبری و مسئولین آن، توجیه و تأویل نمایند. آنان با بی‌باکی تمام دروغ می‌گویند، در حالی‌که دروغ در شریعت الله سبحانه وتعالی گناهی است بس بزرگ، چنان‌چه مسلم در صحیح خویش چنین روایت می‌کند: عمش از برادر خویش و او از عبدالله روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«...وَإِيَّاكُمْ وَالْكَذِبَ فَإِنَّ الْكَذِبَ يَهْدِي إِلَى الْفُجُورِ وَإِنَّ الْفُجُورَ يَهْدِي إِلَى النَّارِ وَمَا يَزَالُ الرَّجُلُ يَكْذِبُ وَيَتَحَرَّى الْكَذِبَ حَتَّى يُكْتَبَ عِنْدَ اللَّهِ كَذَّابًا»

ترجمه: از دروغ گفتن بپرهیزید، زیرا دروغ به جانب فجور سوق داده و فجور به جانب آتش جهنم و هرگاه کسی پیوسته دروغ بگوید و به دروغ گفتن عادت کند، سر انجام در نزد الله(سبحانه وتعالی) دروغگو نوشته خواهد شد.»

اما آنان کسانی استند که با وجود این‌که از این حدیث معلومات دارند، بازهم تهمت بسته و دروغ می‌گویند، آنان به این نیز اکتفاء نکرده، دست به منتشر نمودن این تهمت‌های دروغین می‌زنند. چنین کسانی استند که با آنان عطوفت نکرده و به دلیل اعمال بدی که انجام می‌دهند، به آنان توجه نمی‌کنیم. اما آنانی‌که با صداقت اعتراف می‌کنند که به دلیل شرایط خاصی‌که دارند، توان حمل بار سنگین دعوت را ندارند، ما واقعیت چنین کسانی را به خوبی می‌دانیم و خطاب ما با آنان در قالب سخنان نیک بوده و اگر بتوانیم به آنان کمک می‌کنیم تا آن شرایط سخت را پشت سر گذاشته و به دعوت برگردند. اینک به نمونه‌ای از این چنین افراد اشاره می‌کنم که بنده خود شاهد آن بوده‌ام:

زمانی‌که در یکی از سرزمین‌ها مسئول بودم، از جانب امیر دوم حزب رحمه الله به من دستور آمد تا با یکی از کسانی‌که حزب را ترک کرده بود، ملاقات نموده و برای برگشت‌اش زمینه‌سازی نمایم، زیرا وی قبلاً از نظر درایت و فهم، از جملۀ بهترین دعوت‌گران به شمار می‌رفت. نزدش رفته و از وی پرسیدم که چرا مجدداً به حزب برنمی‌گردی؟ گفت: «ای ابوالحسن! واقعیت اینست که من به اندازۀ کافی توان حمل این بار سنگین را ندارم، چنان‌چه بازداشت شدم و نتوانستم بیشتر از چند روز تحمل نمایم و از عضویت حزب انکار کردم. زمانی‌که از زندان بیرون آمدم، پی‌بردم که من ناتوان‌تر از آنم که این بار سنگین را به دوش کشم.» هرچند من موفق نشدم او را قناعت دهم تا مجدداً به حزب برگردد، اما او پیوسته حزب را تأیید نموده و به هیچ‌وجه با حزب اظهار عداوت نمی‌نمود.

بناءً چنین کسانی را که با صداقت اعتراف می‌کنند، احترام نموده و برای‌شان دعای خیر می‌کنیم، اما کسی‌که ضعف خویش را با تهمت بستن به دیگران توجیه می‌کند و ادعا دارد که به دلیل فلان مشکلی‌که فلان مسئول دارد، حزب را ترک می‌کند، تهمت‌های بی‌شماری را به او بسته و گمان می‌کند که کار درست را انجام می‌دهد و به جای این‌که استغفار نموده و به جانب الله سبحانه وتعالی برگردد، می‌بینی که بدون ترس از الله جبار و منتقم، شروع به عداوت و اتهام بستن به حزب و رهبری آن می‌کند. چنین کسانی‌که حزب را ترک می‌کنند، به هیچ‌وجه مستحق این نیستند که برای‌شان عذری جستجو شود؛ بلکه آنان همان کسانی استند که ما به هیچ‌وجه با آنان عطوفت نکرده و به دلیل اعمال بدی‌که انجام می‌دهند، به آنان توجه نمی‌کنیم.

2- بخش دوم پرسش:

پیش از آن‌که به بخش دوم پرسش جواب دهم، می‌خواهم برخی معلومات در مورد چگونگی طلب نصرت توسط رسول الله صلی الله علیه وسلم را ارائه نمایم:

أم المؤمنین خدیجة رضی الله عنها، که بهترین غمخوار و پشتیبان رسول الله صلی الله علیه وسلم بود، در سال دهم بعثت درگذشت. ابوطالب کاکای رسول الله صلی الله علیه وسلم، که او نیز حامی رسول الله در برابر قریش بود، در همین سال در گذشت و به این ترتیب سال دهم بعثت، سال حزن و اندوه نام گرفت.

سپس الله سبحانه وتعالی رسولش صلی الله علیه وسلم را با دو امر بزرگ مورد اکرام قرار داد: یکی اسراء و معراج و دیگری، اجازۀ طلب نصرت. به این ترتیب رسول الله صلی الله علیه وسلم بیش از ده بار از بنی ثقیف، بنی عامر، بنی شیبان، بنی حنیفه وغیره طلب نصرت نمود؛ اما هیچ یک از این قبایل به او نصرت ندادند؛ بلکه برخی از این قبایل حتی با برخورد زشت او صلی الله علیه وسلم را رد نموده و حتی خونش را جاری نمودند. بعدها رسول الله صلی الله علیه وسلم، حضرت مصعب را به مدینۀ منوره فرستاد و الله سبحانه وتعالی برایش گشایش داد و جمعی از متنفذین و قدرتمندان انصار به او پاسخ مثبت دادند و در جریان موسم حج به مکه آمده و با رسول الله علیه السلام بیعت نصرت بستند، که همانا بیعت عقبۀ دوم بود. سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم به مدینۀ منوره هجرت نمود و به این ترتیب دولت تأسیس گردید.

اینک پرسش اینست که آیا رسول الله صلی علیه وسلم در طلب نصرت احسان را رعایت نمی‌کرد و به همین دلیل قبایل عرب به او نصرت نداد؟ و یا این‌که حضرت مصعب در طلب نصرت احسان را بیشتر از رسول الله صلی الله علیه وسلم رعایت نمود؟ پاسخ قطعاً منفی است؛ بلکه واقعیت اینست که هر کاری زمان مشخصی در نزد الله سبحانه وتعالی دارد:

﴿إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا

ترجمه: الله(سبحانه وتعالی) فرمانش را به انجام رساننده است. به راستى الله(سبحانه وتعالی) براى هرچيزى اندازه‏اى مقرر كرده است.

برادر گرامی! ما نیز به رسول الله صلی الله علیه وسلم اقتداء می‌کنیم، در طلب نصرت جد و جهد می‌کنیم و در حد توان خویش سعی می‌کنیم با اتقان و احسان طلب نصرت نمائیم، در همه چیز به الله سبحانه وتعالی توکل می کنیم و جهت حصول اطمینان از انجام تمام امور به هدف کسب رضایت الله متعال، با دقت تمام پیگیر امور می‌باشیم. اما این راه را در حالی ادامه می‌دهیم که در دل‌ها و عقل‌های مان دوچیز وجود دارد:

اول: به هر اندازه‌ای که در کار برای برپائی خلافت احسان رعایت گردد، بازهم آن‌که فیصلۀ نهائی در خصوص زمان و مکان برپائی خلافت را خواهد نمود، همانا الله توانا و عزیز است و بس.

دوم: سنت الهی این است که خلافت به هیچ‌وجه توسط انسان‌های تنبل و بیکاره برپا نخواهد شد و نیز سنت الهی این نیست که ملائکه را بفرستد تا به نیابت از ما برای برپائی خلافت کار کنند؛ بلکه خلافت با بازوان مؤمنین فعال، جدی و با پشت کار برپاخواهد گردید؛ آنانی‌که اگر الله سبحانه وتعالی نصرت را به پیش انداخت، شکر گذار می‌باشند و اگر به تأخیر انداخت، صبر نموده و هرگز از رحمت او تعالی مأیوس نمی شوند و به هیچ‌وجه از سعی و تلاش در راستای برپائی حاکمیت الله سبحانه وتعالی دست بر نداشته و تا فرارسیدن امر او تعالی هم‌چنان راه شان را ادامه می‌دهند.

خلاصه این که:

1- به تأخیر افتادن نصرت الهی در برپائی خلافت الزاماً به معنی این نیست که در طلب نصرت احسان صورت نگرفته، زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم بیشتر از ده بار طلب نصرت نمود؛ اما کسی به او نصرت نداد و این در حالی بود که وی صلی الله علیه وسلم احسان را بهتر از هرکس دیگری رعایت می‌نمود، اما از حضرت مصعب در طلب نصرت استجابت صورت گرفت؛ در حالی‌که او به هیچ‌وجه مانند رسول الله صلی الله علیه وسلم احسان را مراعات نکرده بود. واقعیت این است که هرکاری زمان تعیین شده‌ای دارد.

2- ما به خواست الله متعال اوضاع را به وجه‌احسن زیر نظر داریم و به بهترین صورت ممکن پیگیر امور هستیم. کار را در حالی ادامه می‌دهیم که دل‌های مان سرشار از اطمینان به این است که الله سبحانه وتعالی با ما مانند برادران ایمانی پیش از ما تعامل خواهد نمود.

﴿وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

ترجمه: و به ياد آوريد هنگامى را كه شما در زمين گروهى اندك و مستضعف بوديد، مى‌ترسيديد که مردم شما را بربايند؛ پس الله(سبحانه وتعالی) به شما پناه داد و شما را به يارى خود نيرومند گردانيد و از چيزهاى پاك به شما روزى داد باشد كه سپاسگزارى كنيد.

پس نه تنها "به ما پناه خواهد داد"؛ بلکه "با نصرت خویش ما را مورد تأیید قرار خواهد داد" و در عین حال، "از طیبات به ما رزق خواهد داد". در هر حال حمد و ثنا از آن رب العالمین است. در خاتمه به برادری‌که این پرسش را مطرح نموده است، سلام تقدیم نموده و برایش دعای خیر می‌نمایم.

11 شوال 1439هـ.ق

24 جون 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

به تاریخ 12 جون 2018م ترامپ رئیس جمهوری امریکا و کیم جون اون رهبر کوریای شمالی در سنگاپور با هم دیدار نموده و در پایان این دیدار، دو طرف پیمان‌نامۀ مشترکی را به امضاء رسانیدند. این توافق خیلی سریع صورت گرفت، چنانچه یک سال قبل در چنین روزهایی، دو طرف یک دیگر را به استفاده از سلاح هسته‌ای هشدار می‌دادند؛ چه شد که چنین توافقی و با این سرعت صورت گرفت؟ و این که محتوا و نتایج آن چه بوده؟

پاسخ

برای این که به واقعیت مسئله پی ببریم، موارد زیر را به بررسی باید گرفت:

1- امریکا سعی نمود با هشدارهای مکرر و روزافزون کوریای شمالی را وادار کند تا دست از سلاح هسته‌ای بر دارد، اما این هشدارها بی‌فایده بود و کوریای شمالی هرگز به آن تن نداد و از برنامه و سلاح هسته‌ای‌اش کوتاه نیامد. اینجا بود که امریکا به اسالیب دیگری روی آورد که عبارت از اسالیب دیپلوماتیک و سیاسی و فشارهای اقتصادی است. یکی از این اسالیب این بود که امریکا با تمام توان سعی نمود چین را وادار نماید تا بالای کوریای شمالی فشار آورد. ما قبلاً به تاریخ 23 اپریل 2017م در یک پاسخ به پرسش در این زمینه چنین گفته بودیم: «با توجه به دلایل فوق؛ امریکا به هیچ وجه حاضر نیست با کوریای شمالی وارد جنگ شود و در عین حال هیچ راه‌حل مناسب دیگری نیز در اختیار ندارد و منتظر نشسته تا چین بالای کوریا فشار آورد و تلاش دارد روند این اعمال فشار سریع‌تر شود. انگار امریکا چین را هشدار می‌دهد که باید به امریکا گوش داده و بالای پیونگ یانگ فشار آورد تا از برنامۀ سلاح هسته‌ای دست بر دارد.»

امریکا در آن زمان به وضوح و توسط سوزان سورنتون معاون وزیر خارجه‌اش در امور شرق آسیا و بحر آرام اعلان نمود که: «قصد دارد مشکل به وجود آمده با کوریای شمالی را از طریق خلع سلاح هسته‌ای شبه جزیرۀ کوریا به گونۀ مسالمت‌آمیز حل و فصل نماید» (منبع: روسیۀ امریو 17 اپریل 2017م) به همین دلیل بود که ارتباطات دیپلوماتیک میان دو طرف از طریق چین و با عمال فشار توسط چین آغاز گردید. این فشارها از طریق اعمال تحریم‌های اقتصادی و محاصرۀ سیاسی و کار برای منزوی نمودن کوریای شمالی در سطح جهانی و هم‌چنین راه‌اندازی تبلیغات علیه آن به پیش برده شد تا کوریای شمالی وادار شود دست از سلاح هسته‌ای بردارد. در عین حال امریکا وعده داد که اگر کوریا همکاری نماید، اقتصاداش را به گونۀ مستقیم و یا توسط کوریای جنوبی شکوفا خواهد نمود و کوریای جنوبی داشت اندک اندک خودش را به کوریای شمالی نزدیک‌تر نموده و راه را برای ارتباط آن با جهان باز می‌نمود.

2- روابط دیپلوماتیک سری با کوریای شمالی از طریق چین عملاً آغاز گردید، چنان‌چه تیلرسن وزیر اسبق خارجۀ امریکا در جریان سال 2017م و از طریق چین با مسئولین کوریای شمالی دیدار و گفتگو نمود. او اسلوب متهورانه و هشدارآمیز ترامپ مبنی را بر محو کوریای شمالی از نقشۀ زمین به باد انتقاد گرفته و با آن مخالفت نمود. در عین حالی‌که تیلرسون در چین و به گونۀ مخفی سرگرم گفتگو با مسئولین کوریای شمالی بود، ترامپ یک بار دیگر به کوریای شمالی هشدار داد. وقتی کوریایی‌ها این هشدار را شنیدند، فوراً جریان گفتگوها با تیلرسون را متوقف نموده و چین را به جانب کشور خویش ترک کردند. تیلرسون خشم‌گین شد و به تاریخ 20 جولای 2017م بود که ترامپ را احمق خطاب نمود. این جریان را شبکۀ تلویزیونی ان بی سی امریکا به تاریخ 4 اکتوبر2017م و توسط سه تن از مسئولین امریکایی فاش نمود. پس از آن که تیلرسون اعلان نمود که امریکا توسط برخی مراجع، به گونۀ مستقیم با کوریای شمالی در ارتباط می‌باشد، ترامپ در تویترش چنین نوشت: «من به ریکس تیلرسون وزیر خوب خارجۀ مان گفتم که با تلاش‌هایش برای گفتگو با این مرد موشک‌پران کوچک، وقت‌اش را هدر می‌دهد.» اسلوب تهدید در جریان مذاکرات توسط مایک پنس معاون رئیس جمهور امریکا نیز به کار گرفته شد؛ وی سعی نمود به بهانۀ مشارکت در بازی‌های زمستانی المپیک در کوریای جنوبی با مسئولین کوریای شمالی دیدار و گفتگو نماید. وی به تاریخ 7 فبروی 2018م در جریان سخنانی در پایگاه هوایی کشورش در یوکوتای جاپان برای زمینه‌سازی مذاکره با مسئولین کوریای شمالی چنین گفت: «کشور ما همواره در راستای تأمین صلح سعی نموده و اینک بیشتر از هر زمان دیگری برای آیندۀ بهتر تلاش خواهیم نمود.» (منبع: رویترز 7 فبروی 2018م) او این سخنان را در حالی گفت که آماده‌گی سفر را به جانب کوریای جنوبی به هدف دیدار با مسئولین کوریای شمالی می‌گرفت، اما به بهانۀ مشارکت در بازی‌های المپیک. همین مایک پنس درست سه روز بعد از این سخنان‌اش، به تاریخ 10 فبروری 2018م چنین گفت: «لازم است کار برای منزوی نمودن کوریای شمالی از نظر اقتصادی و دیپلوماسی ادامه پیدا کند تا زمانی‌که دست از برنامۀ هسته‌ای و بالستی‌اش بردارد.» (منبع: العربیه 10 فبروری 2018م)

اظهارات اخیر پنس باعث شد کوریای شمالی دیدار با وی را لغو کند. تمام این موارد نشان می‌دهد که امریکا به رهبری ترامپ چنین اسلوبی را با کوریای شمالی پیش گرفته بودند، یعنی تهدید و هشدار همزمان با مذاکره و ارتباطات دیپلوماتیک تا دشمن را وادار کنند در برابر خواسته‌های امریکا تن دهد. اظهارات مایک پامپیو در جریان تسلیم شدن ریاست استخبارات امریکا(سی آی ای) نیز بیانگر همین اسلوب می‌باشد: «ترامپ رئیس جمهور امریکا روی حل دیپلوماتیک بحران با کوریای شمالی تمرکز نموده، اما "سی آی ای" سعی دارد گزینه‌های دیگری نیز در اختیار او قرار دهد.» (منبع: خبرگزاری رویترز 23 جنوری 2018م) به این ترتیب امریکا راه‌حل دیپلوماتیک را با گزینه‌های دیگری آمیخته با تهدید روی دست گرفت. به نظر می‌رسد این اسلوب به طبیعت ریکس تیلرسون خوش نیامد، زیرا این اسلوب او را به صفت وزیر خارجه آزار می‌داد و در نتیجه ترامپ وی را از سمت‌اش برکنار نمود.

3- اسلوب دیپلوماتیک آمیخته با تهدید نتیجه نداد، زیرا کوریایی‌ها وقتی تهدیدها را می‌دیدند، مذاکرات را ترک می نمودند و اگر مداخله چین نمی‌بود، مطمئناً دیدار ترامپ و کیم صورت نمی‌گرفت. به همین دلیل بود که ترامپ پس از دیدار با کیم «در یک کنفرانس مطبوعاتی در سنگاپور از رئیس جمهور چین به خاطر تلاش‌هایش در ماه‌های گذشته برای زمینه‌سازی برای این نشست تاریخی، اظهار سپاس و قدردانی نمود.» (منبع: خبرگزاری فرانس پرس 12 جون 2018م) چین قبلاً بالای کوریای شمالی فشار آورده بود تا حاضر شود امتیازهایی را به امریکا بدهد، چنان چه آژانس خبری رسمی چین(شینخوا) به تاریخ 28 مارچ 2018م با نشر خبری گفت: «کیم جون اون رهبر کوریای شمالی در یک سفر غیررسمی به تاریخ 25 مارچ 2018م وارد چین شد و تا 28 مارچ 2018م در آنجا اقامت داشت. دو طرف در این سفر اوضاع جهان و شبه جزیرۀ کوریا را به گونۀ همه جانبه مورد بررسی قرار دادند. شی جین پینگ رئیس جمهور چین در این دیدار به همتای کوریائی‌اش خبر داد که چین در مورد خلع سلاح هسته‌ای شبه جزیرۀ کوریا و تحقیق صلح و استقرار و حل مشکلات از طریق گفتگوها کاملاً مصمم می‌باشد. در عین حال آژانس خبری کوریای شمالی نیز خبر داد که کیم جون اون رهبر این کشور به چین سفر نموده تا انتخاب مجدد شی جین پینگ را به عنوان رئیس جمهور چین شخصاً و از نزدیک به وی تبریک بگوید و این بیانگر روابط معمول و دوستانه میان دو کشور می‌باشد. هم‌چنین به نقل از وی گفت که او ابراز امیدواری نمود و نخستین سفرش به چین در برپایی صلح و ثبات در شبه جزیرۀ کوریا نقش داشته و گفته که حاضر است با امریکا و کوریای جنوبی پشت میز مذاکره بنشیند؛ به علاوۀ این که آماده است با رهبران این کشورها دیدار نماید. وی افزود: «خلع سلاح هسته‌ای کوریا تنها در صورتی ممکن است که واشنگتن و سئول آماده باشند اقدامات منظم و به هم پیوسته‌ای را در جهت تحقق صلح و ثبات انجام دهند.»

به همین دلیل بود که ترامپ به تاریخ 28مارچ 2018م با خرسندی از آن سفر، در تویتر خویش اعلان نمود: «شب گذشته از رئیس جمهور چین نامه‌ای دریافت نمودم که در آن از موفقیت‌آمیز بودن دیدارش با کیم گفته و این که کیم خواستار دیدار با من می‌باشد.» به این ترتیب دیده می‌شود که چین کوریای شمالی را در برابر امریکا فدای منافع خویش نموده، طوری‌که بالای کوریای شمالی فشار آورده تا رهبر آن حاضر شود به امریکا امتیاز داده و حاضر شود با ترامپ دیدار نماید.

چین هم‌چنین در اعمال فشارهای سیاسی و صدور فیصله‌های شورای امنیت و اعمال تحریم‌های اقتصادی بالای کوریای شمالی سهم فعال داشته و یکی از مؤثرترین عواملی به شمار می‌رود که کوریای شمالی را وادار نمود تا حاضر شود در مورد برنامۀ هسته‌ای اش کوتاه بیاید. کوریای شمالی می‌داند که اگر حمایت و تأیید چین را از دست بدهد و چین آن را محاصره نموده و بالای آن فشار وارد نماید، کوریای شمالی از هردو جهت با مشکل مواجه خواهد شد؛ بنابر این حاضر شد کوتاه بیاید. وزارت خارجۀ چین پرده از نقش مؤثرش در تصمیم اخیر کوریای شمالی برداشته و اعلان نمود: «پیکنیگ در شبه جزیرۀ کوریا نقش مثبتی را بازی نموده.» (منبع: خبرگزاری رویترز 23 می 2018م) به این ترتیب چین نشان داد که به منافع تجارتی‌اش با امریکا نسبت به هم‌پیمانی که از آن منافع اقتصادی متصور نیست، بیشتر اهمیت می‌دهد، هم‌پیمانی که حتی ممکن است به خاطر آن از نظر اقتصادی ضررهایی نیز متوجه آن گردد، ولو این هم پیمان دوست ایدیولوژیک هم باشد.

بناءً محاسبات دولت بزرگ کمونستی تبدیل به منافع تجارتی شده و حمایت از سایر دولت‌های کمونستی و هم‌پیمان دیگر جای منافع اقتصادی را نمی‌گیرد. به نظر می‌رسد چین هنوز پی نبرده که امریکا سعی دارد کوریای شمالی را خلع سلاح هسته‌ای کند تا با استفاده از این مسئله، چین را در محاصرۀ خویش قرار داده و بالای منطقۀ بحری چین در شرق و جنوب تسلط پیدا کند.

4- آنچه این مسئله را بیشتر مورد تأکید قرار می‌دهد، اینست که چین اعلان نمود که از این نشست و آماده‌گی هم‌پیمان‌اش، کوریای شمالی، برای امتیاز دادن به امریکا در خصوص سلاح هسته‌ای اش استقبال می‌نماید. چنان‌چه وانگ مسئول دیپلومات‌های چینی و عضو مجلس دولت چین پس از دیدار ترامپ و کیم گفت: «پیکنیگ از ملاقات ترامپ رئیس جمهور امریکا و کیم جون اون رهبر کوریای شمالی استقبال نموده و از آن حمایت می‌کند و آرزومند است دو کشور به توافقات اساسی دست یابند که در خصوص خلع سلاح هسته‌ای مؤثر باشد.» او افزود: «در عین حال برای برکندن ترس و بیم‌های منطقی کوریای شمالی، نیاز به راهکارهای موثقی در جهت تحقق صلح و ثبات در شبه جزیرۀ کوریا است.» (منبع: خبرگزاری رویترز 12 جون 2018م)

اگر چین درایت کافی سیاسی و ارادۀ قوی سیاسی می‌داشت، قطعاً بالای کوریای شمالی، که هم‌پیمان‌اش می‌باشد، فشار نمی‌آورد، اما این موقف‌گیری ثابت می‌کند که افق درک سیاسی چین در مورد سیاست‌های بین‌المللی هنوز کوتاه و محدود بوده و ارادۀ سیاسی آن نیز تا کنون ضعیف است. به همین دلیل است که به روابط خوب تجارتی‌اش با امریکا اکتفاء نموده و حاضر شد در بدل آن کوریای شمالی را وادار کند که به امریکا تن دهد. چین به عواقب این تصامیم‌اش نیندیشیده و فکر نمی‌کند که اوضاع به کجا خواهد انجامید، چنان‌چه بعید نیست امریکا تمام تلاش‌اش را به خرچ دهد تا کوریای شمالی را به جانب خود کشانیده و آن را نسبت به چین به خود نزدیک‌تر کند و سعی کند دو کوریا را با یک‌دیگر متحد نماید و از آن کوریای جدید و نیرومند و مستقلی بسازد که بتواند بدور از تأثیرات چین تصمیم بگیرد. نمونه چنین سیاستی را می‌توان در ویتنام جستجو کرد که سر انجام پس از آن‌که امریکا در توافق نامۀ سال 1975م در پاریس میان ویتنام جنوبی و شمالی وحدت به وجود آورد، ویتنام شروع به خصومت با چین نمود.

5- چین در وادار نمودن کوریای شمالی به دیدار با ترامپ و بحث و گفتگو در خصوص خلع سلاح هسته‌ای آن، نقش مهم و اساسی را داشت، بدون این که از خلع امریکا از سلاح هسته‌ای چیزی به زبان آورد، در حالی‌که امریکا یگانه دولتی است که سلاح هسته‌ای را استعمال نموده و با استفاده از آن در زمین فساد افگنده است. به این ترتیب دیدار ترامپ و کیم صورت گرفت و انتظار می‌رفت این دیدار دو روز ادامه پیدا کند، اما به یک روز خلاصه گردید و در این یک روز روی چهارچوب کاملی توافق صورت گرفت که بیانگر سرعت انعطاف پذیری کوریای شمالی با خواسته‌های امریکا می‌باشد. کوریای شمالی برای اثبات آماده‌گی‌هایش جهت دست برداشتن از برنامۀ هسته‌ای، پایگاه آزمایش تجارب هسته‌ای‌اش را تخریب نمود و هم‌چنین سه تن از زندانیان امریکائی‌اش را آزاد نمود. ترامپ در واکنش، ابراز خرسندی نموده گفت: «این یک دیدار عالی بوده و پیشرفت‌های بزرگی به بار آورد». کیم جون اون نیز این دیدار را یک حادثۀ تاریخی بر شمرده گفت: «جهان شاهد تغییرات بزرگی خواهد بود.» (منبع: خبرگزاری رویترز 12 جون 2018م)

دو رهبر بیانیۀ مشترکی متشکل از چهار بند را امضاء نمودند؛ اول: دو طرف بر اساس خواست و تمایل مردم دو کشور به صلح و شکوفایی اقتصادی، پایبند برپائی روابط خوب دو جانبه خواهند بود. دوم: دو طرف در جهت استحکام صلح دائمی در شبه جزیرۀ کوریا کار و تلاش خواهند نمود. سوم: کوریای شمالی متعهد است اقدامات لازم را جهت خلع کامل سلاح هسته‌ای شبه جزیرۀ کوریا روی دست گیرد. بند چهارم مربوط به مسائل بشری بود و آن این که کوریا تعهد می‌کند استخوان‌های سربازان گمنام و اسیران امریکا از زمان جنگ امریکا و کوریا در سال‌های 1950 – 1953م را به امریکا بر گرداند. ترامپ این دیدار را "فراگیر و بسیار با اهمیت" تلقی نمود و کیم تعهد نمود که شبه جزیرۀ کوریا را از سلاح هسته‌ای به صورت کامل پاک خواهد نمود. (منبع: شبکۀ بی بی سی 12 جون 2018م) این بیانیه نشان می‌دهد که دو طرف روی یک چهار چوب عام توافق نموده اند و نه برخی نقاط مشخصی‌که چگونگی عملی شدن خلع سلاح هسته‌ای، ابزار، زمان و سایر اموری‌که بتواند این توافق را جنبۀ اجرائی فوری ببخشد، روشن نماید؛ چنان‌چه در توافق نامۀ هسته‌ای با ایران شاهد بودیم که تمام این موارد به تفصیل نگاشته شده بود.

6- بنابر این انتظار می‌رود امریکا مذاکرات و گفتگوهای درازمدتی را با کوریای شمالی آغاز نماید که ممکن است سال‌ها ادامه پیدا کند. هم‌چنین به نظر می‌رسد ترامپ خواستۀ توافق اولیه و سریعی را با کوریای شمالی حاصل نموده و مشکل را یک طرفه کند، زیرا او در آغاز هشدارهایی را متوجه کوریای شمالی نموده بود و نمی‌توانست از آن برگشت نماید، مگر این که دست‌آوردی داشته باشد که نشان دهد او در کار خویش موفق بوده و کوریای شمالی را وادار به اطاعت از خود نماید. چنان‌چه قبلاً اشاره شد؛ اگر فشارهای چین نمی‌بود، هشدارهای ترامپ قطعاً منجر به این دیدار و اعلان آماده‌گی کوریای شمالی جهت خلع سلاح هسته‌ای و امضای توافقنامه با ترامپ صورت نمی‌گرفت تا فرصتی برای ترامپ باشد که موفقیت تاریخی را به نام خودش رقم زند و راه را به سوی موفقیت احتمالی‌اش برای بار دوم در انتخابات پیش‌روی امریکا باز کند که قرار است دو سال و اندی بعد برگزار شود. در عین حال تمام رسوائی‌هایی را که علیه او به راه انداخته شده و هنوز ادامه دارد، سر پوش گذاشته و اتهامات مبنی بر ناکامی و انتقاد دیگران از حماقت‌ها و سفاهت‌هایش را تحت الشعاع قرار دهد. اظهارات خود ترامپ دلیل روشن این ادعاهاست. چنان‌چه گفت: «اون به من گفت که کشورش سرگرم تخریب پایگاه آزمایش و پرتاب موشک‌هاست، به مجرد این که از گام‌های مهمی در خصوص خلع سلاح هسته‌ای مطمئن شویم، تحریم‌های اقتصادی را بر طرف خواهیم نمود، ما از هیچ چیزی در جریان مذاکرات کوتاه نیامدیم، به زودی مانورهای نظامی را که هدف از آن کوریای شمالی بود، متوقف خواهیم نمود. من اون را در زمان مناسب به قصر سفید دعوت خواهم نمود.» ترامپ افزود: «من و اون توافقنامۀ خلع سلاح هسته‌ای را امضاء نمودیم، فکر می‌کنم چهارچوب کاری لازم جهت آماده‌گی برای خلع کوریای شمالی از سلاح هسته‌ای را داریم.» (منبع: شبکۀ الجزیره 12 جون 2018م) به این ترتیب، ترامپ تصمیم گرفت دوسیۀ تنش با کوریای شمالی را این گونه بسته نموده و طوری وانمود کند که با این کارش پیروزی بزرگی را به دست آورده.

7- بدون شک بستن دوسیۀ تنش‌ها با کوریای شمالی و یا آرام نمودن آن، به ترامپ فرصت می‌دهد به جنگ تجاری با هم‌پیمانان و دشمنان‌اش بپردازد. می‌دانیم که روابط او پس از وضع مالیات هنگفت گمرکی بالای صادرات فولاد و آلمونیم با هم‌پیمانان‌اش تنش‌آمیز شد. او توافقات تجارتی پیش از خود با آنان را غیرعادلانه خوانده و در به تاریخ 8 جون 2018م در حالی‌که عازم کانادا جهت شرکت در نشست هفت کشور صنعتی بود، در حساب تویتر خویش چنین نوشت: «سعی خواهم نمود توافقنامه‌های غیرعادلانه با دولت‌های گروه هفت را اصلاح نمایم. اگر چنین نشد به وضعیت بهتری برای خویش بیرون خواهیم رفت». جاستن ترودو نخست وزیر کانادا و ماکرون رئیس جمهور فرانسه این اقدامات ترامپ را در یک کنفرانس مشترک مطبوعاتی رد نموده گفتند: «ما آماده نیستیم برای نشر بیانیۀ مشترک با امریکا هرچیزی را بپذیریم.» (منبع: فرانس پرس 6 جون 2018م) ترامپ در واکنش، فرانسه و کانادا را متهم نمود که بالای کالاهای امریکایی مالیات سنگین وضع نموده اند و نخست وزیر کانادا را "بسیار کینه توز" خواند. یک مسئول کانادایی شام 7 جون 2018م خطاب به خبرنگاران گفت: «اختلافات بزرگی در خصوص بسیاری از مسائل به وجود خواهد آمد.» (منبع: خبرگزاری رویترز 8 جون 2018م) حتی ماکرون رئیس جمهور فرانسه نیز، که سعی دارد روابط فرانسه و امریکا را نزدیک‌تر کند، نتوانست اعصاب‌اش را کنترول نموده و همگامی با امریکا را با درنظرداشت روش مدارا و پیچاندن رقیب، مراعات نماید، زیرا فرانسوی‌ها مانند انگلیسی‌ها در این کار مهارت کافی ندارند. ماکرون گفت: «در صورت لزوم سایر اعضای شش گانۀ این مجموعه، مجموعۀ خاص خودشان را تشکیل خواهند داد.» او که از ترامپ انتقاد می‌نمود افزود: «هیچ رهبری تا ابد باقی نخواهد ماند.» (منبع: خبرگزاری رویترز 8 جون 2018م)

خباثت و مکاره‌گی انگلیس در این جا نیز برملا بود، آنگاه که انگلیس‌ها طوری وانمود کردند که انگار با این عکس العمل‌ها در برابر ترامپ موافق نیستند، تا با این کار جای پایی برای خویش در امریکا حفظ نمایند، اما از جانب دیگر، سایر اعضا را علیه امریکا تحریک نمودند، چنان‌چه تریزامی در برابر خبرنگاران گفت: «از اتحادیۀ اروپا می‌خواهیم در واکنش به مالیات وضع شده توسط امریکا خویشتن‌داری بیشتری از خود نشان دهند و واکنش‌ها باید قانونی و متناسب باشد.» (منبع: خبرگزاری رویترز 8 جون 2018م) نخست‌وزیر آلمان به تاریخ 10 جون 2018م در سخنانی در تلویزیون آر دی آلمان در خصوص تصمیم ترامپ مبنی بر پس گرفتن امضایش گفت: «این اقدام سخت‌گیرانه‌ای بود، این کار ناامید کننده بود، اما باید دانست که آخر خط نیست.» هایکو ماس وزیر خارجۀ آلمان نیز در تویتر خویش در واکنش به تویت ترامپ نوشت: «حجم عظیمی از اعتمادها از هم پاشید.» تنش‌ها در نشست هفت کشور صنعتی، که در کانادا دایر شده بود، با هجوم رهبران سایر کشورهای عضو بالای ترامپ به اوج خود رسید. ترامپ امضایش بالای بیانیۀ مشترک این نشست را پس گرفت و نخست‌وزیر کانادا را-که ریاست این دور را به عهده داشت- متهم نمود که شفاف عمل نکرده و کارکردش ضعیف بوده. (منبع: فرانس پرس 10 جون 2018م) ترامپ با تأخیر به این نشست آمده بود و پیش از آن که رسماً به پایان رسد، آن را ترک نمود.

به این ترتیب معلوم می‌شود که جنگ تجارتی عملاً راه افتاده و ترامپ به تاریخ 2 مارچ 2018م با این تویت‌اش در تویتر، آغاز این جنگ را اعلان نمود: «وقتی دولتی ملیاردها دالر در تجارت‌اش با سایر دولت‌هایی‌که با آن داد و ستد دارند خسارت کند، جنگ تجارتی در چنین حالی خوب است و به ساده‌گی می‌توان آن را راه‌اندازی نمود.» تمام این موارد به خوبی بیانگر این است که دوسیۀ جنگ تجارتی از نظر امریکا بسیار مهم می‌باشد، زیرا هنوز از پیامدهای بحران مالی-که در سال 2008م به اوج خود رسید- رنج برده و میزان بدیهی‌های آن به بیشتر از 20 تریلیون دالر می‌رسد. اینک ترامپ، که مفکورۀ تجارتی دارد، سعی می‌کند اقتصاد امریکا را با شعار "اول امریکا" نجات دهد، شعاری‌که اگر امریکا از آن در جهت نفوذ بالای جهان استفاده نماید، بسیاری از سازمان‌های جهانی از هم خواهد پاشید و در نتیجه؛ نظام جهانی موجود متلاشی گردیده و موقف جدید جهانی ظهور خواهد نمود، زیرا امریکا دیگر برای باقی ماندن در ابرقدرتی جهان، از سایر دولت‌ها کمک نگرفته و در تنظیم امور تجارتی از خود گذشت و خویشتن‌داری نشان نمی‌دهد، بلکه تنها و تنها به رهبری جهان و منافع تجارتی اندیشیده و به کمک برای هم‌پیمانان خویش فکر نمی‌کند، به این گمان که می‌تواند آنان را تحت شعاع خویش نگهداشته و به دنبال خود بکشاند.

8- شکی نیست که امریکا به هیچ توافقنامه‌ای پایبند نبوده و هرگاه منافع آن تقاضا نماید، هرگونه وعده و تعهدی را نقض نموده و یا از آن کنار می‌رود، چنان‌چه در سال 2003م، که زمان حاکمیت جورج بوش پسر بود، توافقنامه‌ای را که قبلاً در سال 1994م در زمان حاکمیت بیل کلینتن با کوریای شمالی امضاء نموده، نقض کرد. ترامپ رئیس جمهوری کنونی نیز بیانیۀ مشترک با هم‌پیمانان‌اش در نشست هفت کشور صنعتی امضاء نمود، اما فقط یک روز بعد این توافق را نقض نموده و امضایش را پس گرفت. چندی قبل نیز توافق هسته‌ای‌اش با ایران را نیز که در زمان حکومت اوباما در سال 2015م امضاء شده بود، به ساده‌گی نقض نمود. بنابر این، این توافق‌اش با کوریای شمالی نیز هیچ ضمانتی برای تداوم آن وجود ندارد و دیری نخواهد گذشت که امریکا با شروع مذاکرات در مورد آن، بالای کوریای شمالی فشار خواهد آورد که به خواسته‌هایش گوش دهد.

نقض پیمان، عهد شکنی، بی‌توجهی به دیگران و کار در راستای تحریک دیگران تبدیل به ویژه‌گی جدائی ناپذیر امریکا شده که تمام این ویژه‌گی‌ها اسباب فروپاشی آن را، دیر یا زود، فراهم خواهد آورد. آنگاه است که دولت خلافت راشده سر بلند نموده و به خواست الله سبحانه وتعالی جایگاه نخست رهبری سیاسی جهان را در دست خواهد گرفت تا عدالت را تأمین نموده، عهد و پیمان را پاس داشته، هدایت را گسترانیده، حق را جامۀ عمل پوشانیده و باطل را محو و نابود کند. به این ترتیب اسباب سعادت واقعی بشر را فراهم آورده و بشریت زیر سایۀ آن در تمام عرصه‌های زنده‌گی در امن و امان کامل قرار خواهد گرفت. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرا رسیدن چنین زمانی را پس از فروپاشی حاکمیت‌های ستمگار بشارت داده آنجا که می‌فرماید: «ثم تکون خلافة علی منهاج النبوة» این حدیث را احمد از حذیفه رضی الله عنه روایت نموده. بی‌شک تحقق چنین آرمانی بر الله عزیز و مقتدر دشوار نیست.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

پارلمان ارمنستان به تاریخ 8 می 2018م با انتخاب نیکول باچینیان به صفت نخست‌وزیر موافقت نمود و با این کار به سلسله تظاهراتی پایان داد که علیه حکومت وابسته به روسیه در ارمسنتان به راه‌انداخته شده بود و بیشتر از سه هفته ادامه داشت. بدون شک انتخاب باچینیان، که از سران مخالف دولت است، به صفت نخست‌وزیر، تحول بزرگی در سیاست ارمنستان به شمار می‌رود. پرسش اینست که میزان این تحول سیاسی در چه حدی بوده و آیا این بدان معنی است که نفوذ روسیه در ارمنستان پایان خواهد یافت؟ و آیا غرب(اروپا و امریکا) در این تحول نقشی دارد و یا خیر؟

پاسخ:

برای بهتر روشن شدن موضوع به بررسی امور ذیل می‌پردازیم:

1- ارمنستان کشور کوچکی است که 4 میلیون نفوس داشته و در سال 1991م در ادامۀ موج فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مستقل شد؛ حزب جمهوری‌خواه، که تظاهرات اخیر رهبر آن را از قدرت کنار زد، از سال 1999م تا کنون این کشور را رهبری می‌کند. سیرج سیرکسیان رئیس حزب جمهوری‌خواه از سال 2008م و برای دو دورۀ کامل این دولت را ریاست نمود و از جمله ویژه‌گی‌های حاکمیت وی این است که با وجود احزاب مخالفی‎‌که در پارلمان دارد، تا حدود زیادی دیکتاتور مآبانه حکومت نموده و پیوسته، وابسته به روسیه بوده. از آن جایی‌که قانون این کشور اجازه نمی‌دهد یک فرد بیشتر از دو دوره ریاست کند، وی برای تداوم حاکمیت خویش اقدام به تغییراتی در برخی از مواد قانون اساسی نمود و مقام ریاست جمهوری را تبدیل به مقام نمادین کرد و قدرت عملی را به نخست‌وزیر منتقل نمود. به مجرد این‌که دورۀ دوم ریاست سیرکسیان به پایان رسید، پست نخست‌وزیری را عهده‌دار شد.

«پارلمان ارمنستان، سیرج سکیسیان رئیس جمهور سابق را به صفت نخست‌وزیر این کشور برگزید. این اقدام باعث خواهد شد، تسلط وی بر حکومت هم‌چنان مستحکم باقی بماند. این در حالی است که هزاران تن در شهر یریفان علیه بقای وی در رأس حکومت دست به تظاهرات گسترده زدند. پارلمان با 77 رأی موافق و 17 رأی مخالف، سرکیسیان 63 ساله را به صفت نخست‌وزیر این کشور برگزید. این در حالی است که دور دوم ریاست جمهوری وی، یک هفته پیش از انتخاب وی به صفت نخست‌وزیر به پایان رسید.» (منبع: روزنامۀ النهار 17 اپریل 2018م)

پس از این انتخاب بود که تظاهرات مردمی علیه آن بالا گرفت، به ویژه با توجه به آن‌که ارمن‌ها در جریان حاکمیت سرکیسیان با فشارهای سخت اقتصادی دست و پنجه نرم نموده و فرصت‌های اندک کاری داشتند. دلیل این وضعیت؛ در قدم نخست فساد حکومتی و در درجۀ دوم عدم برخورداری این کشور از منابع طبیعی نفت و گاز خام می‌باشد. این حزب اپوزیسیون "یلک" بود که این امور را برجسته نموده و جرقۀ تظاهرات ارمنستان را زد، تظاهراتی‌که خیلی سریع رهبری جدید مردمی را برملا نمود که در شخص نیکول باشینیان رقیب تمثیل گردید.

2- مهم‌ترین دلیل تظاهرات در ارمنستان؛ تشنج اوضاع اقتصادی در جریان حکومت سرکیسیان بود. فساد اداری و مالی در ارمنستان به سان سایر کشورهای منظومۀ اتحاد جماهیر شوروی سابق بیداد می‌کند و رشوه‌ستانی در دستگاه‌های حکومتی در حدی است که مردم از آن سخت احساس خفقان و دل‌تنگی دارند. بنابر این، مردم به دلایل معیشتی از حاکمیت ناراض بوده و در جریان دور دوم حاکمیت سرکیسیان روز شماری می‌نمودند تا به آن وضعیت پایان داده شود که ناگهان متوجه شدند او به صفت نخست‌وزیر مجدداً وارد صحنه شده و قدرت‌اش را تداوم بخشید. این‌جا بود که مردم علیه حکومت‌اش برخاسته و کار به جایی کشید که وی وادار به استعفاء شده و باشینیان، که از جناح مخالف بود، به صفت نخست‌وزیر تعیین گردید. از آن‌جایی‌که مسئلۀ اقتصادی از اهمیت فراوانی بر خوردار می‌باشد و در عین حال مسائل داخلی مربوط به دموکراسی نیز مطرح می‌باشد، باشینیان نخست وزیر جدید، اندکی پس از تشکیل حکومت‌اش، روی نیاز به برگزاری انتخابات پارلمانی تأکید نموده و گفت که لازم است اصلاحات گسترده‌ای در عرصه‌های مختلف رو نما گردد. او قبلاً تعهد نموده بود که ارمنستان را به سوی دموکراسی، تقویت حاکمیت قانون، جدایی منافع اقتصادی خصوصی از منافع حکومتی و بهبود فضای سرمایه‌داریه به گونۀ ریشه‌ای سوق خواهد داد. (منبع: شبکۀ ارمن 14 اپریل 2018م) به این ترتیب معلوم می‌شود که تغییرات سیاسی اخیر در ارمنستان، در قدم نخست، اسباب و دلالیل داخلی داشته است.

3- عکس العمل‌ها:

الف) امریکا در جریان تظاهرات اعلان نمود که اوضاع را از نزدیک زیر نظر دارد و به نظر می‌رسد در این مدت سرگرم بررسی فرصت‌ها و زمینه‌های ممکن برای گسترش نفوذ خویش در این کشور بوده. پس از آن‌که باشینیان به صفت نخست‌وزیر معرفی گردید، هیذر نوایرت سخنگوی وزارت خارجۀ امریکا در بیانیه‌ای در اواخر روز سه‌شنبه چنین گفت: «ایالات متحده برگزیده شدن نیکول باشینیان را به صفت نخست‌وزیر جدید ارمنستان به وی تبریک می‌گوید.» وی افزود: «ما در جستجوی فعالیت مشترک با حکومت جدید و مردم ارمنستان جهت همکاری‌ها به خصوص عرصه‌های مهم برای دو کشور می‌باشیم، به شمول افزایش زمینه‌های تجارتی، کار در جهت تحکیم دموکراسی و حاکمیت قانون و تأمین امنیت منطقه‌ای و جهانی.» (منبع: سایت خبری ارمنستان 9 می 2018م)

ب) موقف‌گیری اروپا با تماس تیلفونی فدریکا مادرونی نمایندۀ امور خارجی، سیاسی و امنیتی اتحادیۀ اروپا با نخست‌وزیر جدید ارمنستان آغاز گردید. در بیانیۀ مطبوعاتی‌ای که از آدرس اتحادیۀ اروپا منتشر گردید، مادرونی از باشینیان خواست تا در نخستین فرصت ممکن از بروکسل دیدار به عمل آورد. در این بیانیه گفته شده: «فدریکا مادرونی نمایندۀ عالی اتحادیۀ اروپا و معاون رئیس این اتحادیه بعد از ظهر امروز طی تماس تیلفونی با نیکول باشینیان، انتخاب وی را به صفت نخست‌وزیر ارمسنتان به وی تبریک گفت. دو طرف روی اهمیت فعالیت مشترک میان اتحادیۀ اروپا و ارمنستان توافق نمودند و مادرونی خواستار ملاقات با باشینیان شده و از وی خواست در نزدیک‌ترین فرصت ممکن به بروکسل سفر کند.» (منبع: ARMENPRESS  9 می 2018م)

ج) عکس‌العمل روسیه طوری بود که اندکی پس از انتخاب باشینیان به صفت نخست‌وزیر به تاریخ 8 می 2018م، ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه، با ارسال پیام تبریکی به باشینیان ابراز امیدواری نمود که اقدامات وی باعث استحکام روابط مشترک میان روسیه و ارمنستان شده و همکاری‌های دوجانبه میان دو کشور، در چهارچوب روابط دولت‌های مستقل، اتحادیۀ اقتصادی اورآسیا و سازمان معاهدۀ امنیت گروهی را گسترش بخشد. باشینیان نیز قبلاً گفته بود که او به شراکت استراتیژیک و همکاری نظامی کشورش با روسیه باورمند بوده و این شراکت را اساس امنیت دولت ارمنستان می‌شمارد. وی در یک نشست ویژه در پارلمان ارمنستان گفت: «روابط مشترک استراتیژیک با روسیه هم‌چنان در اولویت کاری ارمنستان خواهد بود.» او هم‌چنین گفت: «ارمنستان هرگز از سازمان معاهدۀ امنیت گروهی و اتحادیۀ اقتصادی اورآسیا، که شامل کشورهای روسیه، قزاقستان، بلاروس، ارمنستان و قرغیزستان می‌شود، بیرون نخواهد شد.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 8 می 2018م)

باشینیان برای کاستن از نگرانی‌های روسیه در ارمنستان گفت: «روند جدید سیاسی که در ارمنستان آغاز گردیده هیچ گونه ساختار جیوپولیتیکی شکلی و جوهری ندارد. ما در این تحرکات خویش قطعاً در پی تأمین منافع ایالات متحده یا اتحادیۀ اروپا نه، بلکه در پی تأمین منافع ارمنستان و مردم آن می‌باشیم. وی افزود: «تظاهرات ما هرگز علیه روسیه نبوده و هیچ یک از ویژه‌گی‌های تحولات اوکراین را ندارد.» (منبع: سایت DARAJ 1 می 2018م)

4- به این ترتیب روشن می‌شود که روسیه هنوز فرصت دارد نفوذاش را در روسیه حفظ کند و به همین دلیل است که رئیس جمهور روسیه از باشینیان دعوت نمود تا در سوچی با وی ملاقات نماید. در نخستین دیداری‌که میان دوطرف صورت گرفت، نیکول باشینیان نخست‌وزیر جدید ارمنستان خطاب به ولادیمیرپوتین رئیس جمهور روسیه گفت که وی علاقه‌مند است روابط کشورش را با روسیه در عرصۀ نظامی گسترش دهد و هیچ کسی در اهمیت روابط استراتیژیک میان این دوکشور شک ندارد. (منبع: خبرگزاری رویترز 14 می 2018م)باشینیان گفت: «من باور دارم که حتی یک نفر هم در ارمنستان در اهمیت روابط استراتیژیک ارمسنتان با روسیه شک نکرده و هرگز شک نخواهد نمود. ما قصد داریم مرحلۀ جدیدی از این روابط را در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و بازرگانی آغاز نمائیم. رهبر جدید ارمنستان به گونۀ خاص به موقف‌گیری روسیه در برابر تحولات اخیر کشورش اشاره نموده گفت: «مردم ما موقف‌گیری متوازن روسیه را در جریان بحران سیاسی اخیر در ارمنستان به گونۀ عالی تقدیر می‌کند.» (منبع: خبرگزاری روسیۀ امروز 14 می 2018م)

یکی از دلایلی‌که به روسیه فرصت می‌دهد نفوذش را در ارمنستان حفظ نماید، چیزی است که می‌توان ان را "گره ارمنستان نامید". این گره مستحکم به ارمنستان اجازه نمی‌دهد به روسیه پشت کند؛ چرا که ارمنستان در جغرافیایی محاط به مسلمانان موقعیت دارد و به گونۀ متداوم از این محیط اسلامی‌اش احساس ترس دارد، چنان‌چه از یک طرف با آذربایجان همجوار است؛ جایی‌که در آن همواره بر سر بحران قره‌باغ نزاع و کشمکش جریان دارد، از طرف دیگر با ترکیه همجوار است؛ جایی‌که ارمن‌ها آن را متهم می‌کند که کشتارهای بزرگ اوایل قرن بیست کار آن است و از طرف دیگر با ایران همجوار می‌باشد. هرچند ارمنستان از نظر جغرافیایی با روسیه ارتباط مستقیم ندارد، چنان‌چه گرجستان از طرف جنوب روسیه این دوکشور را از هم جدا می‌کند و گرجستان سخت درگیر نزاع‌های جدائی‌طلبانۀ اسلامی است، چنان‌چه در چیچن اتفاق افتاد، اما روسیه به صفت نزدیک‌ترین قدرت جهانی به ارمنستان، می‌تواند در برابر سیل اسلام‌خواهی منطقه، به ارمن‌ها احساس امنیت دهد، چنان‌چه روسیه پس از استقلال ارمنستان از آن، همواره از لحاظ نظامی با آن همکاری نموده، به ویژه در قضیۀ بحران قره‌باغ در برابر آذربایجان و هم‌چنین با پرداخت قرضه‌ها، کمک‌های بلاعوض و انرژی سوخت و گاز با ارمنستان همکار بوده.

بنابر این، ارمنستان کشوری است دارای اقتصاد ضعیف و متکی به کمک‌های بیرونی. ارمنستان در حفاظت خود از خطرهای اسلامی، سخت به توانایی‌های روسیه وابسته و باورمند می‌باشد و به همین دلیل است که می‌توان پایگاه‌های نظامی روسیه در ارمنستان و شراکت استراتیژیک میان دوکشور را مهم‌ترین بنای سیاست خارجۀ ارمنستان تلقی نمود. برخی شعارهایی‌که در این تظاهرات علیه حضور نظامی روسیه در ارمسنتان سر داده می‌شد و خواستار اخراج پایگاه‌های نظامی روسیه بود، توسط کسانی سر داده می‌شد که چهرۀ واقعی باشینیان را به خوبی تشخیص داده نمی‌توانستند و به گونۀ احساساتی شعار می‌دادند، زیرا آنان از اظهارات وی در خصوص دوستی جاودانه و بقای همیشه‌گی نظامی روسیه غافل بودند.

خلاصه این‌که تظاهرات ارمنستان رنگ و بوی داخلی داشت تا جناح مخالف بتواند قدرت را در دست گیرد. هرچند حاکمیت قبلی سخت وابسته به روسیه بود، زیرا سرکیسیان به مثابۀ یکی از مهره‌های گردن روسیه در ارمنستان به شمار می‌رفت و باشینیان جبهۀ مخالف وی را رهبری می‌نمود، اما نیروی بزرگ تظاهرات روسیه را وادار نمود میان نزدیک و نزدیک‌تر، نزدیک را انتخاب کند و به همین دلیل بود که بر موج تظاهرات سوار شده و جناح مخالف را تأیید نمود و در عین حال مطمئن بود که غرب نمی‌تواند نفوذ روسیه را در ارمنستان به ساده‌گی زیر تاخت و تاز قرار دهد. به دلایلی که قبلاً به آن اشاره شد، اما با وجود آن هم انتظار نمی‌رود غرب، به ویژه امریکا، میدان ارمسنتان را تنها برای روسیه واگذارد، چنان‌چه از کشمکش‌های استعماری جهانی معلوم است که از اسالیب خبیثانه و متعددی برای رسیدن به قربانی استفاده می‌کنند.

دهم رمضان 1439هـ.ق

26 می 2018م

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه