جمعه, ۲۷ شوال ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۴/۲۵م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

1. طلال فوزی: الله سبحانه وتعالی امیرمان را کمک، حفظ و نصرت دهد تا دین الله سبحانه وتعالی را نصرت دهد. شیخ بزرگوار! می‌خواهم، واضح سازید که آیا برای زنان جائز است بخش‌های از بدن خود را نزد مردان اقارب غیرمحرم؛ مانند پسران کاکا، پسران خاله و برادران شوهر در زندگی خصوصی آشکار نمایند؟ و آیا زنان می‏تواند با پوشیدنِ پتلون و بلوز در مقابل آن‌ها ظاهر شوند؟

2. بلوغک مرامی: آیا پوشیدن و استفاده از کلاه‏گیس یعنی موی مصنوعی در نهی حدیثِ «الواصله والمستوصله» شامل می‌باشد؟

3. موسی زا: برادر بزرگوار و دانشمندم! اشتباهی‌که در جوامع ما است، پوشیدن جلباب بالای پتلون تا زانو آیا این واقعیت جائز است یا نه؟

پاسخ:

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته

پرسش‏های‌تان باهم نزدیک اند؛ از این‌رو پاسخ‏ها را یک جای ارایه می‏دارم:

1. زن باید در حیاتِ خاص با شوهر و محارم خود زندگی نماید. هم‌چنان برای برقراری صلۀرحم و اظهار همدردی در روزهای عید وغیره حالات، زنان می‌توانند در مقابل اقارب غیرمحرم؛ مانند: پسر خاله، پسر کاکا و پسر عمه، که به خانه‏ها وارد می‌شوند، ظاهر شوند؛ اما در این حالت باید ستر عورت را مراعات نموده، تبرج ننمایند. هم‌چنان، پوشیدن پتلون تبرج محسوب می‌گردد و جائز نیست که زنان به بهانۀ تبریکی روزهای عید، در مقابل اقارب غیرمحرم، با پوشیدن پتلون ظاهر شوند.

2. هرگاه زنان در حیات عامه از خانه خارج می‌شوند، باید لباس شرعی را بر تن کنند که در آن امور و شرایط سه‌گانه متحقق گردد: ستر عورت، عدم تبرج و پوشیدن جلباب و روسری بالای لباس.

3. جلباب نوعی لباس فراگیر است که تمام لباس‏های داخلی را از بالای سر تا پا می پوشاند. در این مورد الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ﴾

[احزاب: 59]

ترجمه: ای پیامبر(گرامی) به زنان،  دختران خود و زنان مؤمنان بگو که چادرهای خویش را بر خود فرو افکنند.

یعنی هنگام خروج، بالای لباس‌های خود لباسی را مانند روپوش لباس‌ها و یا مانند جامه‏اى كه به دور ران‌ها پيچانیده می‌شود، آویزان کنند که از بالا تا پایان را بپوشاند. ازین جهت، در جلباب شرط است که آویزان و فراخ باشد و از بالا تا پایان را بپوشاند؛ چون درین آیت "مِن" برای تعیض نیامده؛ بلکه برای بیان آمده است؛ یعنی تا جلباب پاها را بپوشاند. هرگاه پاها توسط جوراب و کفش پوشانیده شده باشد، با آن‌هم "آویزان و فراخ بودن" که مقضی آیت است، تحقق نمی‌گردد؛ چون هدف از "یُدنین" آنست که جلباب تا پاها آویزان بوده و پاها را بپوشاند و درک شود که این خانم لباس مخصوص اجتماع را پوشیده است تا متقضی قول الله سبحانه وتعالی "یدنین" تحقق گردد.

 بر آنچه گذشت، بر آمدن زنان در حیات عامه با پوشیندن پتلون همراه با تکه‌های آویزان تا زانو که به پاها نمی رسد، با وجودی‌که پاها با جوراب پوشانیده شده باشد، معنی شرعی جلباب را متحقق نمی‌سازد و جائز نیست که زن مسلمان در حیات عامه بدون پوشیدن جلباب؛ یعنی لباسی‌که لباس‌های داخلی وی را پوشانیده و از فرق سر تا پاها آویزان باشد و هرگاه زنی جلباب  در دست‏رس نداشته باشد یا در خانه بماند و یا از همسایه‌اش به عاریت(قرض و امانت) بگیرد، بدلیل این‌که مسلم در صحیح خود از ام عطیه روایت می‌کند که گفت:

«أَمَرَنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَنْ نُخْرِجَهُنَّ فِي الْفِطْرِ وَالْأَضْحَى، الْعَوَاتِقَ وَالْحُيَّضَ، وَذَوَاتِ الْخُدُورِ، فَأَمَّا الْحُيَّضُ فَيَعْتَزِلْنَ الصَّلَاةَ، وَيَشْهَدْنَ الْخَيْرَ، وَدَعْوَةَ الْمُسْلِمِينَ، قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ إِحْدَانَا لَا يَكُونُ لَهَا جِلْبَابٌ، قَالَ: «لِتُلْبِسْهَا أُخْتُهَا مِنْ جِلْبَابِهَا»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم به ما امر داد که در روزهای عیدین زنان آزاد، حائض و دختران نوبالغ را از خلوتگاه‌های‌شان بیرون بیاوریم، اما زنان حائضه از نماز خواندن اجتناب کرده؛ ولی در امور خیر و دعاء مسلمان اشتراک می‌نمودند. گفتم: یا رسول الله! هرگاه یکی از ما جلباب نداشته باشد، چی باید بکند؟ فرمود: خواهرِ(مسلمانش) چادرش را به او بدهد.

پوشیدن کلاه‏گيس(موی مصنوعی) در حکم تبرج بوده و برای زنان درست نیست که با کلاه‏گيس در حیات عامه بیرون برایند؛ مگر این‌که بالای آن روسری انداخته و اثری از آن در انظار عامه باقی نگذارند؛ هم‌چنان جائز نیست که در داخل خانه در مقابل اقارب غیرمحرم خود با کلاه‌گیس ظاهر شوند؛ زیرا این عمل تبرج محسوب می‌گردد، چنانچه در فوق ذکر گردید.

اما پوشیدن کلاه‏گيس در نهی حدیث "واصله و مستوصله" داخل نمی‌باشد؛ زیرا واصله آنست که موی طبیعی خود را با موی دیگران شکلی پیوند دهد که مانند موی طبیعی دراز گردد؛ این عمل حرام می‌باشد، خواه در زندگی عامه باشد و یا هم در زندگی خصوصی؛ به دلیل حدیثی‌که حضرت ابوهریره از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت می‌کند که فرمود:

«َلعَنَ اللَّهُ الوَاصِلَةَ وَالمُسْتَوْصِلَةَ...»

ترجمه: الله(سبحانه وتعالی) زنان پیوند دهنده و پیوند گیرنده را لعنت فرستاده است. ...

اما پوشیدن کلاه‏گیس در خانه در مقابل شوهر و محارم دیگر جائز است و در مقابل انظار اقارب غیرمحرم ناجائز بوده؛ چون پوشیدن آن تبرج محسوب می‌گردد.

برادر شما عطاء بن خليل أبو رشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله و برکاته!

در کتاب تکتل، صفحۀ 50 چنین آمده است: «از جمله سختی‌هایی‌که در برابر دعوت قرار می‌گیرد؛ قربانی دادن امور زندگی دنیا از جمله: مال، تجارت وغیره در راه اسلام و حمل دعوت است. برای فایق آمدن به چنین سختی‌ها، به مؤمنین چنین تذکر داده شده‌است: «بی‌گمان الله سبحانه وتعالی جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریداری می‌کند.» این تذکر برای مؤمن بسنده است و در امر قربانی دادن امور دنیا به حال خود گذاشته شده و به چیزی مجبور نمی‌گردد. چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم هنگامی‌که عبدالله ابن جهش را به سرکردگی سریه‌ای جهت مراقبت و زیر نظر داشتن  قریش در منطقۀ "نخله" که بین مکه و طائف واقع شده، می‌فرستاد، برایش نامه‌ای نوشت و در متن نامه چنین آمده است:

«وَلاَ تُكْرِهَنَّ أَحَداً مِنْ أَصْحَابِكَ عَلَى الْمَسِيرِ مَعَكَ وَامْضِ لأَمْرِي فِيمَنْ تَبِعَكَ»

ترجمه: هیچ یک از  همراهان خود را در رفتن باخود مجبور مساز و به آنچه امرت نمودم، با کسانی‌که از تو پیروی می‌نمایند، حرکت نموده و پیش برو.

پرسش اینجاست؛ احادیث از رسول الله صلی الله علیه وسلم است که دلالت بر آن دارد: بالای مسلمان واجب است که از مسئول‌اش اطاعت کند و این چیزی است که در حزب می‌بینیم و آن عبارت از پابندی اعضای حزب به تکالیف خواسته شده از آنان است، هرچند بالای آنان ثقیل تمام شود؛ بدون این‌که مجالی برای ترک آن باشد و آنچه در حدیث آمده: «هیچ یک از اصحاب خود را در رفتن با خود مجبور نساز» چگونه بین آنچه در کتاب تکتل بند "ه" مبنی بر اینکه اعضای حزب به هیچ عملی مجبور ساخته نمی‌شوند و بین احادیثی‌که دلالت بر آن دارد که اعضای حزب از مسئول‌شان اطاعت کند، تفکیک نماییم؟ از طولانی شدن سوال از شما پوزش می‌خواهم. الله متعال پاداش نیک نصیب‌تان کند.

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

1- چنانچه معلوم می‌شود، شما در مورد شناخت تکالیف دچار مغالطه شده اید. یکی تکالیف عام است که مسئول از تمام اعضاء می‌خواهد و آنان باید به هدف اطاعت از مسئول، مادامی‌که از صلاحیت‌های امیر و در مطابقت با احکام شرعی است، اطاعت کنند؛ از جمله این‌که در جلسات هفته‌وار و ماهوار حاضر شده و ایجاد رابطه و تفاعل با امت در محدودۀ تکلیف مشخص شده‌اش پرداخته و حضور در کارهای اداری دیگر.

یکی تکالیف خاص است که عضوی از اعضای حزب یا مجموعه از اعضاء مکلف به انجام عمل معین  می‌گردند؛ مثلاً اینکه جمعی از شباب به انتقال دادن پیامی به رئیس دولتی مکلف می‌شوند یا مجموعه‌ای ملزم به رفتن نزد شخصی از اهل قوت می‌گردند و یا اینکه به هدف اطلاع یافتن از خبر معین، که خطر را در پی دارد، رفته و یا بیان سخن حق در مقابل مقر حکام طاغوتی و یا هم  تسلیم نمودن پیام حزب وغیره مواردی‌که از امورات تکالیف خاص است؛ انجام این چنین اعمال بالای کسی تحمیل نمی‌گردد؛ مگر کسی‌که با آن قبلاً موافقه می‌کند و در برابر تقصیرهایش نیز محاسبه می‌گردد؛ هم‌چنان در صورت عدم موافقه‌اش هیچ مسئولیتی بالای آن نبوده و به انجام آن مجبور کرده نمی‌شود.

در دوسیۀ اداری زیر عنوان "عام ساختن تکلیف خاص" آمده است: «هرآن کسی‌که تکلیف خاص را قبول می‌کند، ملزم به انجام آن است و نپرداختن به آن و یا عدم انجام آن از وی پپذیرفته نشده و جنایت شمرده می‌شود که عقوبت و کیفر بر آن مرتب می‌شود.»

2- برای وضاحت موضوع از سریۀ عبدالله ابن جهش روایتی را نقل می‌کنم تا هدف را بهتر درک کنید که به عبدالله ابن جهش دستورِ داده شده تکلیف عام و یا هم نفیر عام برای جنگی مانند غزوه تبوک نبود که در آن مسلمانان نفیر عام شدند تا به هدف قتال در غزوۀ تبوک آماده شوند؛ آنجا که رسول الله صلی الله علیه وسلم مسلمانان را به طرف تبوک به هدف قتال فراخواند. بنابرین، کسانی را ‌که از این امر تخطی کرده بودند، جزا داد؛ زیرا تکلیف، تکلیف عام بود و اطاعت مسئول در تکلیف عام برهمه واجب است. اما از جانب دیگر، سریۀ عبدالله ابن جهش نفیر عام برای مسلمانان جهت یک جنگ عمومی نبود؛ بلکه آن یک تکلیف خاص برای یک عدۀ از افراد محدود بود که جهت دریافت خبر و آگاهی در شرایط و حالات دشوار و سخت مأمور شده بودند. روی این ملحوظ، فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم به امیرشان این بود که هیچ‌یک از همراهان مجبور ساخته نشود.

در "دلائل نبوت" از بیهقی به روایت ابن اسحق چنین آمده است: «یزید بن رومان از عروة بن زبیر روایت می‌کند که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم عبدالله ابن جهش را به نخله فرستاد و به وی گفت: «آنجا باش تاخبری از حال و احوال قریش برای مان بیاوری.» و رسول الله صلی الله علیه وسلم وی را به قتال امر نکرده بود. دیگر اینکه این واقعه در ماه حرام اتفاق افتاده بود؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم قبل از آن‌ که به وی دستور دهد که کحا باید برود، نامه‌ای نوشت و فرمود: «خودت و همراهانت از مدینه بیرون شوید؛ پس از سپری شدن دو روز نامه را باز کن و ببین که در آن چه نوشته شده است؛ به آنچه امر شده‌ای برای انجام آن حرکت کن و هیچ‌ یک از اصحاب و همراهانت را در همراهی با خودت مجبور نساز.» پس از آن‌که دو روز سپری شد، نامه را باز کرد و در آن آمده بود: «اینکه حرکت نمایی تا آنجا که در نخله بین مکه و طائف می‌رسی و از اخبار حال و احوال قریش، که به تو مواصلت می نماید، ما را مطلع و آگاه سازی.» زمانی‌که نامه را خواند به یاران و اصحاب خود گفت: «شنیده شد و اطاعت می‌شود. هریکی از شما که شوق و رغبت شهادت را دارد، با من بیاید؛ زیرا من انجام دهندۀ امر رسول الله صلی الله علیه وسلم هستم و کسی‌که نمی‌خواهد برگردد؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم از این‌که شما را مجبور سازم نهی نموده است.» پس قوم و همراهان او را رها ننموده و همراهی‌اش کردند.

در سیرۀ ابن هشام چنین آمده است: «عبدالله ابن جهش پس از پیمودن دو روز راه، نامه را باز کرد و در آن نظر انداخت که چنین آمده بود: زمانی‌که به نامه‌ام نظرت خورد، حرکت می‌کنی تا آنجا که به نخله بین مکه و طائف می‌رسی، در کمین قریش نشسته و از احوال‌شان مارا آگاه می‌سازی. زمانی‌که عبدالله ابن جهش نامه را خواند، گفت: شنیده شد و اطاعت می‌شود. سپس به اصحاب و همراهان خود گفت: هریکی از شما که طلب شهادت دارد، سپس برخیزد و حرکت کند و کسی‌که نمی‌خواهد، پس برگردد؛ اما من انجام دهندۀ امر رسول الله صلی الله علیه وسلم هستم. سپس حرکت کرد و اصحاب او با وی حرکت نموده و هیچ‌یک از آن مخالفت ننمودند.»

چنانچه دیده می‌شود، تکلیف در اینجا، تکلیف خاص بوده و هیچ‌یک را مجبور به انجام آن نساختند که آن عبارت از "شهادت" بود. چنانچه امیرشان، عبدالله ابن جهش، پس از مطالعۀ نامه رسول الله صلی الله علیه وسلم به اصحاب و یاران خود گفت: «رسول الله صلی الله علیه وسلم مرا امر نموده که به نخله بین مکه و طائف حرکت کنم تا قریش را در آنجا کمین بزنم و به رسول الله صلی الله علیه وسلم در حالی برگردم که خبری از قریش را با خود داشته باشم و نیز منع شدم از این‌که شما را در این امر با خود مجبور سازم. پس هرکه از شما طلب و شوق شهادت دارد، پس بامن حرکت کند و کسی‌که نمی‌خواهد برگردد؛ اما من انجام دهندۀ امر رسول الله صلی الله علیه وسلم هستم.» سپس حرکت کرد و اصحاب وی نیز با وی حرکت نموده و هیچ یک از اصحاب با وی مخالفت نورزیدند، با آن‌که تکلیف خاص بود.

3- حالا به فقره "هـ" آنچه در کتاب تکتل آمده می‌پردازیم، که موضوع بحث آن عبارت از  تفاعل با امت و سختی‌هایی‌که در برابر تفاعل حین پرداختن اعضای حزب به این اعمال مواجه می‌شوند، می‌باشد. این پاراگراف تعلق به قربانی دادن امور زندگی دنیا دارد. فعالیت‌های تفاعلی مقتضی اعمال خاص است که مسیر آن با خطرات احاطه شده است و پرداختن به آن، با امورات زندگانی دنیا بعضاً در تکر واقع می‌شود؛ از جمله مال، تجارت وغیره. پس کسی‌که به پرداختن تکالیف خاص در مرحلۀ تفاعل، که از آن خواسته می‌شود، موافقت نمی‌کند، وی مجبور ساخته نمی‌شود؛ بلکه او به تکالیف عام و اعمال عام اکتفا می‌کند و بر تقوی از الله و اینکه الله سبحانه وتعالی جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریداری می‌کند، به گونه دومدار تذکر داده می‌شود و به  این تذکر اکتفاء شده و برایش در قربانی دادن اختیار داده می‌شود. 

چنانچه دیده می‌شود، آنچه در متن بالا روی آن تمرکز صورت گرفته، قربانی دادن در سختی‌ها از جملۀ امورات تکلیف خاص است.

4- خلاصۀ سخن اینکه آنچه بالای اعضای حزب تحمیل کرده نمی‌شود، تکلیف خاص است و آنچه ‌که مجموع شباب و اعضای حزب به انجام آن ملزم هستند، تکلیف عام بوده و اطاعت از مسئول است؛ البته تا هنگامی‌که از صلاحیت‌هایش بوده و در مطابقت با احکام شرعی از آن استفاده نماید. امیدوارم که موضوع واضح شده باشد.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

20 صفر 1440هـ. ق

29 اکتوبر 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام عليكم و رحمة الله و بركاته!

در كتاب شخصيۀ اسلامی جلد اول، زیر عنوان "هبوط فقه اسلامى" صفحۀ ۳۹۲ چنين آمده است: «مانند قفال که به بسته شدن دروازۀ اجتهاد قول كرده اند.» اما من در مورد اين عالم تحقيق كردم، جز دو تن کسی دیگر را بدين نام پیدا ننمودم و هم‌چنان در سيرت و زندگی‌نامۀ آن دو تن این را نیافتم كه به طرف بسته كردن دروازۀ اجتهاد فراخوانده باشند و آن دو قفال شاشى و قفال مروزى اند و هردو پیرو فقه شافعی هستند. پس هدف از عالم که در کتاب شخصیه بدان اشاره شده، كيست؟ الله سبحانه شما را پاداش خير دهد.

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

بدون شک پرسش شما به آنچه که در کتاب "الشخصیة الاسلامیة" جزء اول زیر عنوان "هبوط الفقه الاسلامی" وارد شده ارتباط می‌گیرد و آن قرار ذیل است: «...بلکه آن‌ها به بسته نمودن دروازۀ اجتهاد باورمند شدند و به نادرست بودن اجتهاد فتوی دادند و حرف بجایی رسید و اکثر علمایی‌که اهلیت اجتهاد را داشتند و شروط اجتهاد در آن‌ها تکمیل بود، به اجتهاد کردن جرئت نمی‌کردند؛ با وجود آن‌که مجتهد بودند. این انحطاط از اوایل قرن چهارم هجری آغاز گردید؛ مگر چون آغاز و ابتدای انحطاط در بخش فقه و اجتهاد بود، حالت و وضعیت الی اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری تا حدی مناسب و قناعت‌بخش بود. با آن‌هم مجتهدین و علمایی بودند؛ مانند:  قَفَّال، که به بسته نمودن دروازۀ اجتهاد فتوی می‌دادند.»

در رابطه به قفال باید گفت که در بعضی مصادر سه تن با لقب قفال ذکر گردیده؛ نه دو تن که در ذیل به آن‌ها می‌پردازیم:

در سیر اعلام النبلاء جلد ۱۶ صفحۀ ۲۸۳ چنین آمده است: «قفال الشاشی؛ پیشوای دانشمند، فقیه، اصولی، لغوی، عالم و دانشمند اهل خراسان؛ ابوبکر محمد بن علی بن اسماعیل بن شاشی، از پیروان مذهب شافعی قفال بزرگ، امام و پیشوای وقتش در ماورالنهر و صاحب تصانیف و تألیفات فراوان است. حاکم در مورد او گفته است: او از داناترین‌های  ماورالنهر در علم اصول بود و بیشترین سفرها را در طلب و جستجوی حدیث شریف داشت. ابواسحاق در "طبقات" گفته است: او در سال سی و ششم فوت کرده است. این یک توهم واضح است؛ زیرا حاکم وفات او را در سال ۳۶۵هـ.ق ذکر نموده است. هم‌چنان ابوسعید سمعانی تاریخ وفاتش را در همین سال ۳۶۵هـ.ق به ثبت رسانده و تاریخ تولدش را هم در سال ۲۹۱هـ.ق تسجیل نموده است. سمعانی در بارۀ قفال گفته است: او تصنیفات زیادی دارد که مثلش را کسی ندارد و او اولین کسی از فقهاء است که جدل حسن را تصنیف کرد. او کتابی در اصول فقه دارد و "شرح الرساله" هم از اوست. هم‌چنان توسط او فقه شافعی در ماورالنهر انتشار یافت. سمعانی می‌گوید: ابوبکر قفال کتاب "دلائل النبوة" و کتاب "محاسن الشریعة" را هم تصنیف کرده است.»

در الطبقات الشافعیه پیرامون او چنین آمده‌است: «محمد پسر اسماعیل ابوبکر شاشی قفال بزرگ، یکی از مشاهیر مذهب شافعی و ائمۀ مسلمانان بود که در سال ۲۹۱هـ.ق دیده به جهان گشود. شیخ ابواسحاق گفته: او یک امام بود و تصنیفات زیادی دارد که مثلش را کسی ندارد و او اولین کسی از فقهاء است که جدل حسن را تصنیف کرد و او کتاب خوبی در اصول فقه دارد که "شرح الرساله" هم از او است و توسط او فقه شافعی در ماورالنهر انتشار یافت. حاکم در مورد او چنین گفته است: از داناترین‌های ماوراء النهر در زمان خودش در علم اصول و بیشترین گردش‌کنندگان در جستجوی احادیث به شمار می‌رود. حلیمی گفته است: شیخ ما(قفال) داناترین کسی بود که من از علمای عصرش دیده‌بودم. نووی در تهذیب خود گفته: هرگاه از قفال شاشی یاد شد، منظور همین کسی است که در موردش گفتیم و هرگاه قفال مروزی یاد شد، مقصد همان قفال خورد می‌باشد. از جمله تصنیفات شاشی؛ دلایل النبوة، محاسن الشریعة، ادب القضاء، جزء کبیر  و تفسیر کبیر می‌باشد و درسال ۳۶۵هـ.ق وفات یافت.»

در سیر اعلام النبلاء جلد ۱۷ صفحۀ ۴۰۵ این‌گونه آمده است: «قفال، پیشوا و دانشمند بزرگ، از بزرگان مذهب شافعی، ابوبکر عبدالله پسر احمد پسر عبدالله مروزی خراسانی کسی بود که در صنعت قفل‌سازی به منت‌های مهارت رسیده بود، چنانچه او قفلی را با تمام وسایل و کلیدش به وزن چهار دانه درست کرد و چون به سن ۳۰ سالگی رسید، در وجود خود ذکاوت فوق العادۀ را احساس کرد و فقه را ترجیح داد و به خواندن آن پرداخت و در آن خوب ماهر شد تا این‌که نمونۀ شد که به او مثل می‌زدند و او صاحب طریقۀ خراسانیان در فقه است. فقیه ناصرالعمری پیرامونش گفته است: در زمان ابوبکر قفال، کسی فقیه‌تر از او نبود و در آینده‌هم مثلش پیدا نخواهد شد و ما در موردش می‌گفتیم که او فرشته‌ای‌ست در شکل انسان. ابوبکر سمعانی در امالی خود گفته است: قفال در فقه، حفظ، ورع و زهد شخص بی‌نظیر زمانش بود و از او آثاری در مذهب شافعی بجا مانده که از هم‌عصرانش نمانده است و شیوۀ برگزیدۀ او در معالجۀ احکام فقهی از ناب‌ترین، محقق‌ترین و قوی‌ترین شیوه‌ها در مذهب شافعی است که یارانش از او نقل نموده و فرا گرفته اند. فقهاء از شهرهای مختلف به سوی او بار سفر می‌بستند و از نزد او به صفت پیشوایان فارغ‌التحصیل می‌شدند. او در سال ۴۱۷هـ.ق در جمادی الآخر در سن ۹۰ سالگی فوت نموده و روایت‌هایش کم است؛ زیرا او در کهن سالی و چیزی قبل از آن شنیده‌بود.»

در الطبقات الشافعیه از او این‌گونه یاد شده‌است: «عبدالله بن احمد بن عبدالله مروزی امام بزرگ، ابوبکر قفالی‌خورد شیخ روش و شیوۀ اهل خراسان، وی به لقب قفال از این جهت یاد می‌شود که او در ابتدای زندگی‌اش قفل می‌ساخت و درین صنعت خوب مهارت داشت تا آنجا که یک قفل را با کلیدش به وزن چهاردانه ساخت، چون  به عمر ۳۰ سالگی رسید در خود ذکاوتی را احساس کرد و بسوی فقه روی آورده و در نزد شیخ ابوزید و کسانی غیر از او اشتغال ورزید، در علم فقه به درجۀ امامت رسید که به او در فقه اقتداء می‌شد؛ مردم زیادی از اهل خراسان از او فقه و حدیث را فرا گرفتند و آن را انتقال و بیان نمودند. ابوبکر سمعانی در امالی پیرامون‌اش گفته است: ابوبکر قَفال در فقه، تقوی و زهد یکه‌تاز زمانش بود و او در مذهب شافعی آثاری دارد که دیگران از اهل زمانش ندارند. شیوه و روش برگزیدۀ او در معالجۀ احکام فقهی از ناب‌ترین، محقق‌ترین و قوی ترین‌شیوه‌ها در مذهب شافعی است که یارانش از او نقل نموده و فرا گرفته اند. او در سال ۴۱۷هـ.ق به عمر ۹۰ سالگی در جمادی الآخر در مرو وفات نمود. از تصانیف او "شرح تلخیص" در دو جلد، "شرح الفروع" در یک جلد و کتاب "فتاوی" در یک جلد ضخیم و بسیار سودمند است.»

در کتاب الاعلام از زرکلی چنین آمده است: «محمد پسر احمد پسر حسین پسر عمر، ابوبکر شاشی قفال فارقی ملقب به فخر الاسلام، مستظهری، امام و قائد شافعیان در عراق و در زمان خودش است. وی در منطقۀ بنام "میافارقین" تولد شده است. هم‌چنان وی به بغداد رفته و در مدرسه نظامیۀ بغداد در سال ۴۰۵هـ.ق مسئولیت تدریس را به عهده‌گرفت و تا هنگام وفات به این وظیفه ادامه داد. از تألیفات وی کتابی است بنام "حلیةالعلما فی معرفة مذاهب الفقهاء" این کتاب بنام مستظهری شهرت یافت؛ چون این کتاب را برای امام مستظهر بالله تصنیف کرده بود و کتابی دیگرش بنام "المعتمد" که در حقیقت شرح و تفصیل کتاب قبلی است؛ هم‌چنان "الشافی" شرح مختصر المزنی و "الفتاوی" مشهور به فتاوای شاشی و "العمده" فی فروع الشافعیه از جمله تصنیفات وی می‌باشد.»

هم‌چنان پیرامونش در الطبقات شافعیه چنین آمده‌است: «محمد پسر احمد پسر حسین پسر عمر، فخر الاسلام ابوبکر شاشی، در منطقۀ "میافارقین" در محرم سال ۴۲۹هـ.ق تولد شده و فقه را از قاضی آن منطقۀ ابو منصور طوسی شاگرد شیخ ابومحمد و علی کازرونی صاحب "ابانه" فرا گرفت و چون طوسی از منصب قضا عزل شد، از آنجا برگشت و به بغداد رفت و در نزد شیخ ابواسحاق شیرازی مشغول فراگیری علم شد و او را ملازمت کرد تا آن‌که او را شناخت و تکرار کنندۀ درسش بود و "الشامل" را نزد علی ابن صباغ خواند. وی یک شخص هیبت‌ناک با وقار، فروتن و پرهیزگار بود و در اوایل عمرش بخاطر پرهیزگاری زیادش اورا جنید می‌گفتند. هم‌چنان ریاست مذهب بعد از شیخ‌اش به او منتهی شد و مدت یک‌و‌نیم سال در مدرسۀ نظامیۀ بغداد تدریس کرد. ذهبی گفته: او اشعری و صوفی بود و در شوال سال  ۵۰۷ هـ.ق وفات نمود و با شیخ‌اش در یک قبر و یا در کنار قبرش دفن شد. کتابی دارد بنام "الحلیه" در دو جلد و در آن اختلافات زیادی را از علماء ذکر کرده و آن‌را برای خلیفه مستظهر باالله نوشته کرده بود و به همین مناسبت او را مستظهری می‌گویند، کتاب "الترغیب فی العلم" در یک جلد که متضمن  فروعات با ذکر دلایل آن است و کتاب العمده که مختصر است.»

یعنی آن‌ها سه تن از فقهای مذهب شافعی اند که قفال لقب داده شدند:

1. قفال شاشی کبیر که بین سال‌های(۲۹۱-۳۶۵هـ.ق) می‌زیست و قدیم‌ترین شان است. او محمد پسر علی شاشی قفال بود. شاشی بخاطر نسبت‌اش به شهر(الشاش) است که از شهرهای ماورالنهر می‌باشد.

2. قفال مروزی که بین سال‌های(۳۲۷-۴۱۷هـ) می‌زیست؛ وی عبدالله پسر احمد پسر عبدالله، ابوبکر، مشهور به قفال مروزی "با  فتح میم و واو" نسبت به مرو شاه‌جهان و به قفال ملقب گردید؛ چون حرفه‌اش قفل‌سازی بود؛ گاهی او را قفال صغیر می‌نامند تا از قفال شاشی بزرگ متوفی ۳۶۵هـ.ق تفکیک شود. وی(قفال مروزی) فقیه شافعی مذهب و شیخ خراسانیان بود و در ابتدای کارش قفل می‌ساخت و چون به ۳۰ سالگی رسید، مشغول تحصیل و تعلیم شد؛ دانش آموزان از شهرها نزد او آمده و از نزدش بدرجۀ امامت فارغ می‌شدند. وی در منطقۀ سجستان وفات نمود و از تصنیفاتش در فقه "شرح فروع ابن الحداد" است.

3. قفال مستظهری که بین سال‌های(۴۲۹-۵۰۷هـ) زندگی می‌نمود. او محمد پسر احمد پسر حسین پسر عمر، ابوبکر، فخرالاسلام شاشی، قفال فارقی، مشهور به مستظهر بالله می‌باشد. وی در شهر "میا فارقین" مشهورترین شهر دیار بکر تولد شد و فقیه شافعی مذهب بود؛ ابواسحق شیرازی را ملازمت کرد و از تصانیفش"حلیة العلماء فی مذاهب الفقهاء" است که آن‌را برای خلیفه مستظهر باالله تصنیف کرده بود؛ به همین نسبت به او مستظهری لقب داده شد. این قفال سوم را هیچ یک از مصادر با لقب قفال ذکر نکرده، جز زرکلی در اعلام.

اما شخصی‌که بسته نمودن دروازۀ اجتهاد به او نسبت داده شده، قفال مروزی شیخ خراسانیان می‌باشد و از جمله دلایل بر این مدعی، اینست: در حاشیۀ عطار جلد۲ صفحۀ ۴۲۳ که بالای "شرح جلال محلی" و آن بالای "جمع الجوامع" از عبدالوهاب پسر علی تاج الدین سبکی متوفی۷۷۱ هـ.ق نوشته شده، چنین آمده است: «مصنف ادعا نموده که پدرم بدرجۀ مجتهد مطلق رسیده است و در ترشیح التوشیح گفته است: اگر بگویی آنچه را که شما از رسیدن شیخ امام بدرجۀ اجتهاد مطلق ادعا کردید، بقول غزالی در "وسیط" مردود است؛ چون‌که آن زمانه از مجتهد مطلق و مستقل خالی بود و این تنها سخن او نیست؛ بلکه این سخن را قفال شیخ خراسانیان نیز قبل از او گفته بود. این سخن را رافعی و نووی از وسیط نقل نموده و بر آن سکوت کرده اند. من می‌گویم: درین سخن نظر انداخته فکر کردم و این برایم آشکار شد که وی و کسانی‌که قبل از او این سخن را گفته اند، مقصدشان خالی بودن عصر از مجتهدی‌که امور قضاء را بدوش داشته باشد، است.»

امام زرکشی متوفی ۷۹۴هـ.ق در"البحر" گفته: «و اما نسبت به این قول امام غزالی که گفته است بدون شک که زمانه از مجتهد مستقل خالی بود و به این قول قبل از او قفال شیخ خراسانیان نظر داده بود، درین مورد گفته شده که مقصد از قول غزالی و قفال مجتهدی است که متولی منصب قضاء باشد؛ زیرا محققین علماء از منصب قضاء دوری می‌کردند و منصب قضاء را در زمان آن‌ها غالباً کسانی به عهده می‌گرفتند که پایین‌تر از مجتهد می‌بودند و چگونه ممکن است که به خالی بودن آن زمان و عصر از مجتهد حکم کرده‌شود، در حالی‌که خود قفال به پرسش‌کننده در مسئلۀ "کوت غله" می‌گفت: از مذهب شافعی می‌پرسی یا از آنچه در نزد من است؟ قفال مروزی، شیخ ابو علی و قاضی حسین گفته اند: ما مقلدین امام شافعی نیستیم؛ بلکه رأی و نظر ما با رأی و نظر او موافقت کرده است.»

از آنچه گفته شد، واضح می‌گردد که در بین دانشمندان کسانی وجود دارند که به قفال مروزی شیخ خراسانیان که بین سال‌های(۳۲۷-۴۱۷هـ) می‌زیست، بسته نمودن دروازه اجتهاد را نسبت داده اند و یا حد اقل این را که زمانه و عصر از مجتهد مستقل و مطلق که پیرو مجتهد قبلی نباشد، خالی بود؛ گرچه این سخن برای منع اجتهاد صریح نیست.

اما سخن قابل توجه این است که قفال خراسانی بسته نمودن دروازۀ اجتهاد به او نسبت داده شده، حرفه‌اش قفل سازی بود و در آن خوب مهارت داشت و شاید این یک تصادف عجیب بوده باشد که حرفه‌اش با آنچه به او از بسته نمودن باب اجتهاد نسبت داده می‌شود، هم‌خوانی و مطابقت نموده باشد. من نمی‌دانم که بسته نمودن باب اجتهاد و قول بر آن از جهت صنعت قفل سازی اوست و یا فقط یک تصادف و هم‌خوانی می‌باشد. این را از این جهت می‌گویم  که چنانچه در البحر از زرکشی آمده و در فوق هم بیان شد که او خودش با وجود این‌که شافعی بود، اجتهاد می‌کرد و در همین کتاب چنین آمده است: «و قفال خودش در مسئلۀ کوت غله به پرسش‌کننده می‌گفت: از مذهب شافعی می‌پرسی یا از آنچه در نزد من است؟ او و شیخ ابوعلی و قاضی حسین گفته اند: ما مقلدین شافعی نیستیم؛ بلکه رأی ما با رأی او موافقت کرده است.»

به هر حال، امیدوارم همین‌قدر برای جواب سوال تان کافی باشد.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

 ۲۶شعبان ۱۴۳۹هـ.ق

 ۱۲می ۲۰۱۸م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

می‌دانیم که امریکا چیزی نزدیک به 20 تریلیون دالر کسر بودجه دارد؛ پرسش دو بخش دارد:

1- آیا امریکا قرضدار است؟ و اگر هست به کی؟

2- در صورتی‌که امریکا قرضدار باشد، چرا برای پرداخت این قرضه‌هایش اقدام به چاپ دالر بیشتر نمی‌کند، در حالی‌که دالر امریکا توسط طلا و نقره پشتیبانی نمی‌شود و امریکا آن را بالای جهان تحمیل نیز نموده؟

پاسخ:

قبلاً نیز چنین پرسشی از ما شده بود و به تاریخ 22 جمادی الاول سال 1430هـ.ق مطابق 16 می 2009م پاسخ آن را داده بودیم. اینک همان پاسخ را مجدداً تکرار می‌کنیم:

پرسشی‌که در آن زمان مطرح شده بود، این طور بود: «بحران اقتصادی هنوز دامن سراسر جهان را دارد و امریکا مبالغ هنگفتی قرضدار شماری از دولت‌های جهان است، به ویژه چین. آیا امریکا توان این را ندارد که دالر بیشتری چاپ نموده و قرض‌های چین را بپردازد؟ و یا قوانین صندوق بین المللی پول به آن اجازۀ چاپ دالر بیشتر را نمی‌دهد؟»

پاسخی‌ داده شده چنین بود: «بدون شک امریکا توان چاپ پول بیشتر را دارد و این کار را می‌توان پس از موافقت صندوق بین‌المللی پول و یا بگونۀ مخفیانه و یا حتی علنی و بدون موافقت این صندوق؛ زیرا نفوذ عملی و واقعی صندوق یاد شده در دست امریکاست و می‌تواند با بهانه‌های دروغین واقعیت را پنهان نموده و صندوق آن را تأیید کند. اما مشکل اینجاست که چاپ پول نقد بیشتر منجر به کاهش قیمت دالر و در نتیجه منجر به تورم بیشتر؛ یعنی بالا رفتن قیمت‌ها خواهد شد و به همین دلیل است که امریکا بجز حالاتی‌که در آن منافع برتری مطرح باشد، دست به چنین کاری نمی‌زند.

به گونۀ مثال: رسانه‌ها اعلان نمودند که امریکا در جریان تنش‌های نفتی صورت گرفته، که منجر به بلند رفتن قیمت نفت تا سقف 150 دالر در هر بشکه شد، چیزی مابین 2 تا 4 تریلیون دالر چاپ نموده و امریکا در آن از تنش‌های یاد شده به دور نبود. امریکا این مبلغ را به این دلیل چاپ نمود که بتواد مقدار زیادی نفت را به گونۀ مستقیم یا غیرمستقیم خریداری نموده و آن را وارد ذخایر خود کند؛ زیرا امریکا در این کار منفعتی فراتر از بالارفتن قیمت‌ها و کاهش قیمت دالر می‌دید، اما همزمان با تشدید این بحران، دست از این کار یعنی چاپ دالر بیشتر، برداشت؛ زیرا بازارهای امریکا به دلیل ورشکسته‌شدن بسیاری از شرکت‌ها و افزایش قرضه‌ها، کاهش تولید و مصرف، دیگر توان تحمل تورم بیشتر را نداشت.

امریکا در حال حاضر نمی‌تواند پول بیشتری را بدون بدیل اقتصادی روزافزون، چاپ نماید و ممکن است این روند برای مدتی قابل پیش‌بینی ادامه پیدا کند.

اما واقعیت این است که امریکا هر زمانی منفعت‌اش را در چاپ پول بیشتر بدون بدیل ببیند، بی‌درنگ این کار را می‌کند، زیرا یگانه دولتی‌ست که واحد پولی آن به پیمانۀ گسترده‌ای بالای ذخایر سایر دولت‌ها تسلط دارد؛ به علاوه این‌که نفوذ عملی صندوق بین‌المللی پول را نیز در اختیار دارد. با این حساب، اگر امریکا در حال حاضر اقدام به چاپ دالر بیشتر برای پرداخت قرضه‌هایش کند، به دو دلیل زیر امکان پذیر نخواهد بود:

اول: بهای دالر کاهش می‌یابد؛ زیرا به هر اندازه که میزان دالر عرضه شده افزایش یابد، به همان پیمانه از بهای آن کاسته خواهد شد و این کار میان قرضدار و صاحب قرض مشکل ایجاد خواهد نمود. در صورتی‌که صاحب قرض یک دولت بزرگی مانند چین باشد، بدون شک این کار در روابط اقتصادی میان دو کشور تأثیر گذاشته و در نهایت بحران اقتصادی امریکا را تشدید خواهد نمود، به ویژه با توجه به این‌که امریکا و اروپا از چین می‌خواهند در حل بحران به وجود آمدۀ اقتصادی سهم بگیرد و نه این‌که از آن گوشه‌گیری کند.

دوم: افزایش پول نقد بدون بدیل اقتصادی منجر به افزایش قیمت کالا در داخل امریکا خواهد شد و این چیزی‌ست که بازارهای اقتصادی امریکا دیگر تحمل آن را ندارد.

با توجه به دلایل فوق، انتظار نمی‌رود امریکا پول نقد بیشتری بدون بدیل اقتصادی روزافزون چاپ نماید. این حداقل در آیندۀ نزدیک صدق می‌کند.

اما چنان که در فوق اشاره شد؛ احتمال اقدام به این کار هم چنان وجود دارد، زیرا اگر امریکا در چاپ پول نقد بیشتر، منفعت برتر سیاسی و یا اقتصادی ببیند، بدون شک دست به چنین کاری خواهد زد، زیرا هم واحد پولی آن بالای ذخایر بسیاری از دولت‌های جهان تسلط دارد و هم خود بالای صندوق بین‌المللی پول تسلط دارد. 22 جمادی الاول 1430هـ.ق مطابق 16 می 2009م)»

شاید این پاسخ به پرسشی‌که قبلاً منتشر گردیده بود، برای پرسش شما کافی باشد.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

 توافقنامۀ مصالحه بین اریتریا و اتیوپیا در‌ جولای ۲۰۱۸م، در اسمره منعقد شد و میلس سخنگوی وزارت خارجۀ اتیوپیا تأکید داشت که توافق‌نامۀ اسمره که در این اواخر همراهه اریتریا به امضاء رسید، به تمایل ذاتی دو کشور و بدون وساطت طرف ثالثی صورت گرفت. سوال این است که صحت این گفته تا چه اندازه است؟ و آیا انعقاد این توافقنامه بدون تأثیرات کشورهای جهانی و منطقوی بوده؟ آیا توافقنامۀ اسمره به توافقنامۀ الجزائر در تاریخ ۱۸جون ۲۰۱۸م اشاره دارد؟ ظاهراً گویا مکمل آن است؛ اگر چنین است، چرا ۱۸ سال را به‌ طول انجامید؟ الله سبحانه وتعالی خیرتان دهد.

پاسخ:

 اظهارات "میلس" سخنگوی رسمی وزارت خارجه اتیوپیا مبنی بر این‌که توافقنامۀ اسمره بر اساس تمایل خود این دو کشور صورت گرفته است، به‌خاطر فریب و اغوای افکار عامه است! و با تعقیب جریان‌ حوادث و تدبر در آن، واضح می‌گردد که در پَس آن‌چه اتفاق افتاده و می‌افتد، امریکا برای تحقق منافع و تمرکز نفوذ خویش در مقابل تحرکات اروپا و چین در آفریقا، دخیل بوده است که شرح آن قرار ذیل است:

اول) جریان‌ توافقنامۀ اسمره: این توافقنامه به‌تاریخ ۹جولای  ۲۰۱۸م، منعقد شد که بعداً اتیوپیا و اریتریا پایان حالت جنگ بین این دو کشور را اعلان نمود و اعلان مذکور پس از دیداری که از آن به‌نام "دیدار تاریخی" بین آبی احمد نخست وزیر اتیوپیا و اسیاس افورقی رئیس جمهور اریتریا یاد می‌شود، در اسمره صورت گرفت. یمانی جبر میسکیل وزیر رسانۀ کشور اریتریا در تویتراش نوشت: «بیانیۀ صلح و دوستی متقابل بین طرفین به امضاء رسیده و وضعیت جنگ بین دوکشور به پایان رسیده است، عصر جدیدی از صلح و دوستی آغاز شده و این دو کشور با هم تلاش خواهند نمود تا همکاری نزدیک در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی داشته باشند.» (منبع: فرانس پرس۹ جولای ۲۰۱۸م) به‌خاطر وضاحت بیش‌تری پَس پردۀ این توافقنامه، حوادث قابل توجه قبل و بعد این توافقنامه را باید ذکر نمود.

1-    آن‌چه قبل از انعقاد این توافقنامه اتفاق افتاد:

دونالد یاماموتو معاون وزیر خارجه امریکا در امور افریقا پنج‌شنبه ۲ اپریل ۲۰۱۸م در سفری رسمی به "آدیس آبابا" رسید، این سفر که ۳ روز را در بر گرفت، در خلال آن با آبی احمدعلی نخست وزیر اتیوپیا و وزیر خارجه آن کشور ملاقات داشت. این دیدار در چارجوب سفری صورت گرفت که "یاماموتو" در ۲۲ اپریل آغاز کرده بود که شامل اریتریا و جیبوتی شده و در اتیوپیا ختم شد. (منبع: www.aa.com.tr/ar ۲۷اپریل ۲۰۱۸م)  

آبی احمد در اولین سفر خارجی خود به‌تاریخ ۱۷ می ۲۰۱۸م به دعوت رسمی شاه سلمان بن عبدالعزیز از سعودی بازدید نمود.

از اولین کسانی‌که آبی احمد را ملاقات نمودند، ولیعهد سعودی ابن سلمان بود که به‌‌تاریخ ۷ جون ۲۰۱۸م با وی ملاقات نمود؛ چنان‌چه خبرگزاری اتیوپی به‌نقل از رئیس دفتر آبی احمد نخست وزیر این کشور نوشت: «آبی احمد پیشرفت روابط با سعودی را به فال نیک گرفته و گفته است که به لطف محمد بن سلمان روابط دو جانبه بین دو کشور، توسعه یافته و از هر وقت گذشته قوی‌‌تر و نزدیک‌تر شده است و ولیعهد سعودی به حمایت از تلاش‌های که آدیس آبابا برای سرعت بخشیدن به رشد و تشویق سرمایه‌گذاران سعودی در سرمایه‌گذاری به اتیوپیا به‌خرج می‌دهد، تعهد سپرده است.»

وزارت خارجه امریکا در بیانیه‌ای که به‌تاریخ ۲۱ جون ۲۰۱۸م منتشر نموده بود، گفت: «ایالات متحدۀ امریکا پیشرفت‌های اخیر را در راه رسیدن به راه‌حل اختلافات طولانی که بین اتیوپیا و اریتریا بوده، به فال نیک می‌گیرد و اسیاس افورقی و آبی احمد رهبری‌ شجاعانه را با برداشتن گام‌های برای صلح، به نمایش گذاشتند. ایالات متحده امیدوار است که روابط بین این دو کشور کاملاً‌ عادی شده و آرزوهای مشترک این دو کشور تحقق یابد تا از نعمت رشد و صلح دائم، بهره‌مند گردند.» (منبع: رویترز ۲۱جون ۲۰۱۸م)

مایک راینور سفیر امریکا در اتیوپیا در مصاحبه‌ای با آدیس استاندارد گفت: «بسیار خوب، ما برای طرفین به‌ شکلی علنی گفته و بازهم می‌گوئیم که ما برای بازی در این نقش آماده‌ایم، در روز توافق الجزائر ایالات متحده ضامن رسمی بود، ما نقش برجسته‌ای برای دست‌یابی به توافق داشتیم، آن‌هم در زمانی‌که هیچ‌کدام از این دو کشور (اریتریا و اتیوپیا) تمایلی به صلح نداشتند، ما ایشان را به صلح تشویق نمودیم و به همین دلیل گفتیم: اگر احساس می‌کنی که به‌طور همکاری، ایالات متحده می‌تواند نقش سازنده‌ای بازی کند، ما در حمایت از آن آن‌چه در توان داشته باشیم، به‌خرج خواهیم داد... چنان‌چه گفتم بنده معتقدم که ما برای رسیدن به این نتیجه، نقش سازنده‌ای بازی کردیم؛ چون  از چندین ماه به این سو همراه این دو کشور در تماس بودیم.» (منبع: www.addisstandard.com ۲ جولای ۲۰۱۸م)

پس تمام موارد فوق مبیّن این است که مقدمات انعقاد این توافقنامه از طرف امریکا و مزدوران اش مثل سعودی فراهم شده است و با تعقیب نمودن حوادث قبل از این توافقنامه می‌توان به این نتیجه رسید.

2- آن‌چه که پس از این توافقنامه صورت گرفت:

امریکا حمایت خود را از توافق صلحی که بین اریتریا و اتیوپیا پس از سال‌ها جنگ صورت گرفت، اعلان نمود. اعلان مذکور روز سه‌شنبه در بیانیۀ "مایک پامپئو" وزیر خارجه امریکا آمده بود؛ چنان‌چه وی گفت: «ایالات متحده امریکا از توافق صلح که دیروز دوشنبه بین دو کشور اریتریا و اتیوپیا به امضاء رسید و به ۲۰سال جنگ نقطۀ پایان گذاشت، استقبال می‌کند.» وی با تأکید گفت: «عادی سازی روابط و اعلان اعتماد مشترک صلح و دوستی بین اریتریا و اتیوپیا، برای ملت‌های دو کشور فرصت تمرکز بر آرمان‌های مشترک تحکیم روابط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را فراهم می‌کند.» (منبع: www.ar.haberler.com  ۱۰جولای  ۲۰۱۸م)

اسیاس افورقی به‌تاریخ ۲۳جولای  ۲۰۱۸م پس از توافقنامۀ اسمره که به‌‌تاریخ ۹ جولای ۲۰۱۸م منعقد شد، از سعودی دیدن کرد. وی و ملک سلمان آخرین تحولات حوادث منطقوی را به بحث گرفتند؛ هم‌چنان "عادل جبیر" با همتای اریتریائی خود در خلال نشستی، روابط دوجانبۀ دو کشور و موضوعات مهم مشترک را به بحث گرفتند. (منبع: الشرق الاوسط ۲۴ جولای ۲۰۱۸م)

پس از گذشت بیش از دو ماه از اعلان توافقنامۀ اسمره، اسیاس افورقی رئیس جمهور اریتریا و آبی احمد علی نخست وزیر اتیوپیا روز یک‌شنبه ۱۶سپتمبر ۲۰۱۸م تحت حمایت ملک سلمان شاه سعودی، توافقنامۀ صلح جده بین دو کشور را به امضاء رساندند که ولیعهد سعودی نیز در آن حضور داشت. (منبع: اسکای نیوز عربی ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۸م) از زنجیرۀ حوادث فوق دانسته می‌شود که امریکا و مزدوران‌اش با فراهم آوری فضای توافق‌نامۀ اسمره و حمایت آشکار پس از توافقنامه، محرکان حوادث فوق اند.

دوم) واقعیت حکومت‌های اتیوپیا و اریتریا:

1-    حبشه تحت اشغال ایتالیا و انگلیس: حبشه در سال ۱۹۳۵م، تحت اشغال ایتالیا در آمد و "هایله سلاسی مریم" امپراطور آن از طریق کینیا به مصر گریخت که در آن‌ زمان این دو کشور، تحت اشغال انگلیس بودند، وی پس از آن به انگلیس رفت و در آن‌جا ماند تا این‌که در سال ۱۹۴۱م پس از راندن ایتالیا توسط "متفقین" در جنگ جهانی دوم، انگلیس هایله سلاسی را مجدداً باز گردانده و به‌عنوان امپراطور نصب کرد و پس از آن حبشه زیر نفوذ انگلیس در آمد. در همان‌زمان بود که انگلیس اریتریا کشور همسایه را نیز که از قرن ۱۹ تحت سلطۀ ایتالیا قرار داشت، به اشغال خود در آورد و در سال۱۹۵۰م اریتریا به اتیوپیا ملحق شد و در تحت حکومت هایله سلاسی در آمد. نفوذ انگلیس در اتیوپیا و اریتریا تا سال ۱۹۷۴م ادامه یافت؛ ولی پس از آن انقلاب نظامی علیه امپراطوری از طرف افسران "راست‌گرا" که در بین شان افسر منگیتسو هایله مریام تبارز نموده بود، به وقوع پیوست و بعد از جنگیدن این افسران از سال ۱۹۷۷م حکومت را در دست گرفت تا سال ۱۹۹۱م در رأس حکومت باقی بماند. اکثر حرکت‌های انقلابی در آن‌زمان شعار های انقلابی، آزادی،‌ کمونیستی وغیره را سر می‌دادند و شعارهای انقلاب "مریام" نیز از این دسته بود؛ هرچند که امریکا برای در هم کوبیدن نفوذ استعماری انگلیس در پَس آن قرار داشت. مریام از خوش خدمتی‌هائی که در سیاست خارجی خود به مصلحت امریکا انجام داد از آن جمله حمایت از "سازمان شورشی" جنوب سودان به رهبری "جان گارانگ" بود که مرتبط با امریکا بود و حمایت اتیوپیا از جنبش فوق هم‌چنان مستمر باقی ماند تا این‌که با تبانی حکومت "بشیر" در سودان، بخش جنوبی از سودان جدا شد.

منگیتسو به خون‌خواری مشهور بود و امریکا نگران شد که نشود مردم انقلاب کرده و انگلیس دوباره باز گردد، حکومت منگیتسو را سقوط داده و ملس زناوی منسوب به "جبهه آزادی" قبیلۀ تغرای مسیحی را روی کار آورد که این قبیله ۵ درصد از جمیعت اتیوپیا را تشکیل می‌دهد و با جبهات قومی دیگر از جمله "جبهه آزادی اورومو" هم پیمان شد. از مهم‌ترین کارهائی که "زناوی" به منفعت امریکا انجام داد، این بود که در سال ۲۰۰۶م در "سومالیا" مداخله نمود و امریکا مجبورش نمود تا با حرکت‌های اسلامی جنگیده و باعث لغو احکام اسلامی از محاکم سومالیا گردد که هنوز هم اردوی اتیوپیا برای تأمین و ثبات نفوذ امریکا در سومالیا مصروف است.

پس از وفات زناوی در سال ۲۰۱۲م از همین قبیله شخصی به‌نام "هایله مریم دسالین" روی کار آمد؛ مگر آشوب روی داد و در سال بعد حالت اضطرای اعلان شد و در اکتوبر ۲۰۱۵م بعد از تصمیم حکومت مبنی بر توسعۀ پای‌‌تخت "آدیس آبابا" و مصادرۀ زمین‌های زراعتی اطراف پایتخت هرج و مرج ایجاد شد. این زمین‌ها مربوط به قبیلۀ "اورومو" بود که ۴۰ درصد از جمیعت این کشور را تشکیل می‌دهد و بعد از این قبیله بزرگ‌ترین قبیله، قبیلۀ "امهریه" است که ۲۰ درصد از جمیعت این کشور را تشکیل می‌‌دهد. حکومت پس از یک‌سال یعنی در سال ۲۰۱۶م حالت اضطراری را اعلان نمود و در طول چند ماه تظاهرات بیش از ۲۹هزار تن را دستگیر نموده و بیش از ۵۰۰ تن را به قتل رساند؛ چون هایله مریم دسالین نتوانست اوضاع را آرام کند، امریکا نگران عدم ثبات در شاخ افریقا شده و به وی دستور داد تا کنار رود.

به این ترتیب دسالین به‌تاریخ ۱۵فبروری ۲۰۱۸م استعفاء داد. امریکا حاکم اتیوپیا را از بزرگ‌ترین قبیلۀ سرکش(اورومو) که اغلب آن‌ را مسلمانان تشکیل می‌‌‌دهند شخصی را به‌نام "آبی احمد" برگزید. شخصی که مادراش از قبیلۀ مسیحی "امهریه" بود و هم‌چنان زن وی نیز از همین قبیله است بدین ترتیب امریکا دو قبیلۀ بزرگ را با هم به نفع ‌خویش یکجا نمود.

آبی احمد تجربۀ بودن در اردو، استخبارات و بعد از آن در سیاست را دارد، وی به‌تاریخ ۲ اپریل ۲۰۱۸م به نخست وزیری رسید. به‌تاریخ ۲۳ جون ۲۰۱۸م در تلاش نافرجام نقشۀ ترور وی ریخته شده بود، چنانچه در اثنای گردهمائی در آدیس آبابا پای‌تخت اتیوپیا پس از سخنرانی که در برابر ده‌ها هزار تن داشت، این تلاش نافرجام صورت گرفت. وی پس از انفجار گفت: «این تلاش ناکام از طرف قوت‌هائی صورت گرفته است که نمی‌خواهند اتیوپیا را متحد ببینند.» هم‌چنان سفارت امریکا در آدیس آبابا این حمله را محکوم کرده و گفت: «در اتیوپیا خشونت جایی نخواهد داشت.» (منبع: شبکه الحره ۲۳جون ۲۰۱۸م)

از اینرو بعید به‌نظر نمی‌رسد که حملات فوق، ارتباطی به تغییرات داخلی نظامی و امنیتی که به‌تاریخ ۸جون ۲۰۱۸م منجر به بر کناری فرمانده نیروهای مسلح و هم‌چنان رئیس عمومی استخبارات شد، داشته باشد. این دو نهاد متهم به کشتار صدها تن از معترضین و دستگیری ده‌هاهزار تن از اعتراض کننده گان سال ۲۰۱۵م بودند.

به این ترتیب امریکا مفاصل حکومت در اتیوپیا را به چنگال خویش گرفت، خاصتاً پس از این‌که آبی احمد حکومت را تسلیم شد؛ چون شخص مزبور نقشه‌ها و دستور العمل‌های امریکا را که برداشتن تنش از بین مزدوران امریکا در منطقه به‌منظور  تبدیل شدن به نیروی قابل توجه در مقابل هرگونه پیشرفت سیاسی اروپا و هرگونه گسترش اقتصادی چین است، به‌خوبی انجام داد.

2- به ارتباط حکومت در اریتریا:

چنان‌چه قبلاً گفتیم، پس از انقلاب افسران علیه هایله مریم دسالین و پایان نفوذ انگیس در اتیوپیا و اریتریا، منگیتسو مریام زمام امور را در دست گرفت و جوی خون را به‌راه انداخت، امریکا از انقلاب مردم و هم‌چنان از این‌که انگلیس از وضعیت آشفته استفاده نموده و مجدداً بر گردد؛ چنان‌چه در این مورد دست بالائی نیز دارد، نگران شد. بناءً منگیتسو را برکنار کرد و در سال ۱۹۹۱م  "زناوی" را روی کار آورد. در عین زمان تحرکات و اعتراض‌های در اریتریا به‌خاطر مطالبۀ استقلال راه اندازی شد. امریکا پاسخ دادن به خواست‌های مردم را برای آرام کردن اوضاع مفید دانست و در سال ۱۹۹۳م استقلال اریتریا را اعلان نمود و افورقی را بر آن گماشت؛ مگر در این اعلان استقلال، مرزهای این کشور جدید را تعیین ننمود. افورقی از این‌که اتیوپیا را مجدداً اریتریا به‌خود ملحق کند، نگران شد و به‌تاریخ ۱۲می ۱۹۹۸م علی‌الرغم اختلاف امریکا که وی را به‌حیث حاکم نصب کرده بود، توسط اعمال نظامی دست به ترسیم مرزهای کشوراش زد و گفتگوهای که توسط "سوزان رایس" در ۳۰ می ۱۹۹۸م پیشنهاد گردید، نیز مفید واقع نشد. نزدیک بود که در این امر مؤفق شود؛ مگر امریکا این عمل وی را سرکشی قلمداد نموده خواست وی را تأدیب و یا بهتر است بگوئیم وی را ذلیل کند؛ به همین منظور "زناوی" را دستور داد تا جنگ‌های وحشیانه را  در ۴ فبروری ۱۹۹۹م بر اریتریا آغاز کند. این جنگ‌ها در ۱۲ می ۲۰۰۰م خونین‌تر هم گردید تا این‌که تمام مرزهای را که ترسیم شده بود، از میان برداشته و خود را در قلب اریتریا رساند. افورقی به‌تاریخ ۱۸جون ۲۰۰۰م بر توافقنامۀ الجزائر و تمام شروط مطرح شده توافق کرد؛ ولی با این هم، مسئله مرزها مبهم باقی ماند!

ما در همان زمان به‌تاریخ ۲۲ جون ۲۰۰۰م تبصرۀ سیاسی داشتیم و در آن گفته بودیم: «...روز یک‌شنبه ۱۸ جون ۲۰۰۰م وزرای خارجه اریتریا و اتیوپیا توافقنامۀ آتش بس را بین دو کشور خویش به امضاء رساندند و این کار در الجزائر به‌حضور داشت رئیس جمهور آن کشور که فعلاً رئیس دوره‌ای سازمان وحدت افریقا است، صورت گرفت. هم‌چنان نماینده‌گان امریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل نیز در آن حضور داشتند. این توافقنامه متشکل از ۱۵ فقره است که مهم‌ترین شان عبارت اند از: تعیین مرزهای مشترک بین دو کشور و ترسیم آن توسط کارشناسان بین المللی سازمان ملل، به تعویق انداختن ارسال دوبارۀ نیروهای اتیوپیا تا دو هفته پس از حضور نیروهای بین المللی در منطقۀ بادمی و مناطق دیگر مرزی تا ترسیم مرز و حل کشمکش، هم‌چنان اریتریا باید منطقه‌ای حائل زیر نظر نیروهای بین المللی به‌عرض ۲۵ کیلومتر را به امتداد مرزهای خویش همراه با اتیوپی تخلیه کند. "کلینتون" بر امضای این توافقنامه تبصره‌ای داشته و گفت: «این پیشرفت بزرگی است که با به‌دست آمدن آن، کشمکش تأسف‌بار شاخ آفریقا به پایان خواهد رسید.» وی نیز گفت:«اتیوپیا و اریتریا دوستان امریکا اند، اگر حاضر باشند تا قدم‌های بعدی را بردارند، ما و شرکاء ما از خانوادۀ سازمان ملل با ایشان همگام خواهیم بود.»

آنتونی لیک فرستادۀ سازمان ملل در این مورد گفت: «این یک لحظۀ مهم است که نزاع دو ساله را پایان داد.» هرچند که این توافقنامه در مورد ترسیم مرز صراحت داشت؛ ولی بازهم عملاً ترسیم مرزها صورت نگرفت، اتیوپیا خود را مسئول ترسیم این مرزها ندانسته؛ بلکه اریتریا را جزئی از خاک خویش می‌‌‌داند. امپراطوران حبشه و بدنبال ایشان منگیتسو مریام تلاش می‌نمود تا با اسالیب و راه‌های مختلف، اریتریا را با خاک خود ملحق کند و به این ‌خاطر نیاز مبرم به مجراهای دریائی اریتریا بود به همین دلیل، چنان‌چه قبلاً گفتیم افورقی تلاش نمود تا مرزها را از راه نظامی ترسیم کند و اگر هجوم اتیوپی به‌تاریخ ۱۲ می ۲۰۰۰م  با ‌حمایت امریکا به‌عنوان تأدیب وی نمی‌بود، وی به‌این کار مؤفق می‌شد. افورقی مجبور شد تا مطالبات اتیوپیا را پذیرفته و پذیرفتن توافقنامه‌ای که زیر چتر "سازمان وحدت افریقا" را که در الجزائر به‌تاریخ ۱۸ جون ۲۰۰۰م به امضاء رسید صریحاً اعلام کند.»

و نیز در تبصرۀ سیاسی مذکور گفته بودیم: «اتیوپی و اریتریا دو کشوری اند که در سیاست خویش تابع امریکا اند و حکام شان مزدوران امریکا می‌باشند؛ این امریکا بود که خواست مزدور خود منگیتسو مریام را در سال ۱۹۹۱م  تغییر دهد، امکانات را برای ملس زناوی مهیا نمود تا به رهبری "جبهه تحریر ملی" رسانده و سپس قدرت را در آدیس آبابا به وی تسلیم دهد و نیز این امریکا بود که آسیاس افورقی به رهبری "جبهه آزادی بخش ملی اریتریا" و به استقلال از اتیوپیا در سال ۱۹۹۳م رساند. اختلاف بین اتیوپیا و اریتریا، اختلاف بین دو مزدور و یا به تعبیر خوشایند، کلینتون و سایر کارشناسان سیاسی کاخ سفید و غرب، اختلاف بین این دو کشور اختلاف بین دو "دوست" است.

امریکا برای برداشتن اختلافات از بین این دو کشور از راه گفتگو، توسط کارشناسان خود تلاش‌های زیادی به‌خرج داد. یکی از این کارشناسان اش انطونی لیک بوده که بیش از یک سال مصروف این مأموریت بود؛ با آن‌هم این اختلاف حل نشد؛ چون افورقی به پیشنهادهای امریکا راضی نبود؛ زیرا فکر می‌کرد که در آن منافع اتیوپیا در نظر گرفته شده است. چون افورقی به این شکل از فرامین امریکا سرپیچی نمود، امریکا نه تنها به تأدیب وی متوسل شد؛ بلکه قصداً با نیروی نظامی وی را ذلیل کرد و این روش امریکاست که چون فکر سرکشی در ذهن مزدوران اش خطور کند،‌ از آن استفاده می‌کند.

این امریکا بود که از حملۀ اخیر زناوی بر اریتریا دفاع نمود و "هولبروک" سفیرش در سازمان ملل به این حمله چراغ سبز نشان داد و روز چهار شنبه ۱۰ می ۱۹۹۸م قبل از ترک اسمره و پس از نشست‌اش همراه با رئیس جمهور اریتریا تصریح نموده گفت: «ما با شتاب زیادی به از سرگیری یک جنگ و وقوع دور جدیدی از کشتار نزدیک می‌شویم که اگر این اتفاق بیفتد،‌ بزرگ‌ترین جنگ در قارۀ آفریقا خواهد بود.» این اظهارات آتشینی بود که هولبروک قبل از ترک اسمره برای هشدار تمام انسان‌های که شنیدند، ایراد نمود. هولبروک جغد شومی است که از کشورهای جهان دیدن می‌نماید از آثار وحشت‌ناک سلف خود "کسینجر" در راه اندازی جنگ‌ها، جلب بدبختی‌ها و کم‌بها دانستن ریختن خون ملت‌ها در راه محافظت از مصالح امریکا،‌ پیروی می‌کند.»

از آن‌چه گذشت واضح می‌گردد که عدم پذیرش پیشنهادهای امریکا توسط اریتریا به‌معنی سرکشی از امریکا نیست؛ بلکه به‌این معناست که قصد دارد تا امریکا را مجاب نماید که این کشور را در ترسیم مرزهایش با اتیوپیا کمک نموده و این معضل برای همیشه حل گردد، هم‌چنان اریتریا در حالت "شبه استقلال" باقی نماند. هم‌چنان واضح می‌گردد که افورقی و آبی احمد هر دو از مزدوران امریکا اند و برای شان آسان نخواهد بود که توافقنامۀ اسمره را با بنودی که ذکر شد، بدون آگاهی، نقشه و فرمان امریکا در بین خویش امضاء کنند.

سوم) اما این‌که چرا امریکا ۱۸ سال را بین توافق‌نامۀ الجزائر که در سال ۲۰۰۰م امضاء شد و توافق‌نامۀ اسمره که در سال ۲۰۱۸م به امضاء رسید منتظر ماند، این هم بر می‌گردد به منافع اش:

پس از توافقنامۀ الجزائر که به حمایت امریکا صورت گرفت و سخت‌ترین گُره در آن ترسیم مرزها بود، اتیوپیا سعی داشت تا گشادن این گره به تعویق افتد و اما اریتریا می‌خواست هرچه زودتر این مشکل حل شود. با این همه، امریکا با این‌که می‌توانست با فشار آوردن بر طرفین، این مشکل را حل کند، مگر این کار را نکرد؛ زیرا در آن‌زمان مصالح وی با حل شدن و عدم حل این مشکل محفوظ بود؛ زیرا هردو کشور فوق مزدوران امریکا بوده و لفاظی بین شان هیچ‌گونه تأثیری بر منافع آن زمان امریکا نداشت، مگر تحولات امور آتی در سال‌های پسین، امریکا را واداشت تا در سیاست افریقائی و مخصوصاً شاخ افریقا تجدید نظر کند. چنانچه در ذیل به آن اشاره خواهیم کرد:

1- روی‌کار آمدن دولت‌های متعدد در اتیوپیا طبیعتاً حکومت را تضعیف نمود که ثبات آن ‌را از بین برده و آن ‌را قابل نفوذ می‌گرداند و از ناحیۀ نفوذ سیاسی کشورهای استعماری بخصوص انگلیس و از ناحیه نفوذ اقتصادی چین در آن چشم طمع خواهند دوخت، بناءً ایجاب می‌نمود که امریکا در توجه به این امر تجدید نظر می‌نمود که این کار را هم کرد.  

گزارش‌های وارده می‌رساند که اتیوپیا در مناطق مختلف خود دارای ذخایر بزرگ نفتی بوده و هم اکنون در مناطق زیادی استخراج می‌شود. (منبع: اتیوپیا نت ۱ اپریل ۲۰۱۳م) هم‌چنان انتظار می‌رود که سطح تولیدات چاه‌های نفت این کشور به ۴۰ میلیارد گالن رسیده و در خلال سال ۲۰۱۸م وارد بازار گردد. (منبع: موگادیشو سنتر ۲۵ دیسمبر ۲۰۱۶م)

به این ترتیب نفت عامل جدیدی است که توجه سیاست امریکا را به شاخ افریقا جلب نموده است، مخصوصاً این‌که شرکت‌های چینی دست بالایی در کاوش نفت داشته و در اکتشاف و استخراج نفت اتیوپیا سبقت اقتصادی جسته است. جنگ اقتصادی قوی و رو به رشد چین در قارۀ افریقا مخصوصاً در اتیوپیا، برای امریکا پنهان نیست. چین به‌دلیل حجم بالای بازار اتیوپیا به شدت در حال سرمایه‌گذاری است.

چین بر تحکیم سرمایه‌گذاری خویش در افریقا تلاش می‌کند و مخصوصاً اتیوپیا که در سال‌های پسین به منطقۀ اقتصادی چین تبدیل شده است و از طرفی دیگر مقامات اتیوپیائی بر فراهم‌آوری تسهیلات سرمایه‌گذاری برای کشور های خارجی تلاش نموده و تأکید دارند که نخستین و آخرین منفعت را از حضور چین در کشور شان نصیب می‌گردند. (منبع: فرانس ۲۴، ۵جون ۲۰۱۸م) به همین دلیل حمایت روز افزون امریکا از اتیوپیا به‌خاطر فشار آوردن برای کاهش نفوذ اقتصادی چین است.

2-    در این اواخر تلاش‌های گسترده‌ای برای افزایش نفوذ انگلیس در شاخ افریقا راه اندازی شده است؛ چنان‌چه روابط بین امارات(مزدور انگلیس) و اتیوپیا پس از آن‌که روابط بین این دو کشور بسیار کم‌رنگ بود، رشد سریع داشته است. از اینرو امارات سفارت خود در آدیس آبابا را در سال ۲۰۱۰م افتتاح نمود. پس از آن همکاری بین این دو کشور سریعاً توسعه یافت و توافقنامه هائی در عرصه‌های متعدد بین این دو کشور به امضاء رسید؛ از جمله توافقنامه‌های همکاری فنی برای کمک‌های گمرکی، افتتاح دفتر نمایندگی اتاق تجارت و صنایع دبی در آدیس آبابا در سال ۲۰۱۳م، هوانوردی شهری در سال ۲۰۱۴م، آموزش عالی، جوانان و ورزش در سال ۲۰۱۵م، تأسیس کمیتۀ مشترک اتیوپی-امارات در سطح وزیران خارجه و در خلال دیدار رسمی‌ که هایله مریم دسالین نخست وزیر پیشین اتیوپیا در سال ۲۰۱۶م از کشور امارات متحدۀ عربی داشت، روابط دو جانبه بین این دو کشور شاهد یک جهش کیفی در تمام زمینه‌ها بود و این نتیجۀ یک سلسله از گفتگوهایی بود که دسالین همراه با رهبران سیاسی در کشور امارات متحدۀ عربی داشت. در چارچوب دیدار رسمی که دسالین از ابوظبی داشت، "گیتاتشو" وزیر دفتر امور روابط دولت سابق در عکس العمل به آن گفت: «دسالین در دیدار از ابوظبی قضایای مشترکی‌ را به بحث گرفت که برای دو کشور مهم بوده و در خدمت منافع مشترک مخصوصاً در عرصه‌های اقتصادی، سرمایه‌گذاری، قضایای منطقوی و جهانی به‌کار گرفته می‌شود.» هم‌چنان ریم هاشمی وزیر دولت امارات در امور همکاری‌های جهانی، در خلال برنامه‌ای که سفارت امارات در آدیس آبابا ترتیب داده بود، گفت: «اتیوپیا در بین شرکای استراتیژی کشور امارات در افریقا بوده و دو کشور دارای منافع مشترک اند.» (منبع: عین الاخباریه ۷ مارچ ۲۰۱۸م)

روی هم‌رفته، انگلیس توسط امارات تلاش می‌کند تا اتیوپیا را به محورها و سیاست‌های خود پیوند دهد به امید این‌که این کشور و کشور اریتریا را تحت تأثیر خود در آورد به همین منظور دیدارهای قابل توجهی بین امارات و مقامات اتیوپیا صورت می‌گیرد.

"شیخ محمد بن زاید آل نهیان" جلسۀ گفت‌وگوهای رسمی را همراه با آبی احمد نخست وزیر اتیوپی در آدیس آبابا به‌تاریخ  ۱۵جون داشت. در این دیدار، تحکیم روابط دوستانه، همکاری و مشارکت استراتیژیک بین دو کشور به بحث گرفته شد. در روز سه‌شنبه مطابق ۳ جولای جاری ولیعهد ابوظبی، اسیاس افورقی رئیس جمهور اریتریا را استقبال نموده و ابراز امیدواری نمود که این دیدار به تقویت روابط و همکاری بین امارات متحدۀ عربی و اریتریا در خلال مرحلۀ آینده کمک نموده و سبب خیر هر دوکشور و دو ملت دوست گردد. (منبع:   www.alkhaleej.ae ۲۲جولای  ۲۰۱۸م)

این تحولات، امریکا را واداشته است که توجه زیادی به افریقا و خصوصاً شاخ افریقا مبذول داشته و در آن فعال باشد. به‌همین منظور امریکا در سپتمبر ۲۰۱۷م "دونالد یوکیو یاماموتو" را به‌حیث معاون وزارت خارجه امریکا در امور آفریقا تعیین نمود و این سمت بیش‌ترین تأثیر را در تدوین سیاست امریکا در قاره افریقا، خواهد داشت.

این تعیین هدف‌مندانه صورت گرفته است؛ چون وی از بارزترین چهره‌های با تجربه در پروندۀ افریقا مخصوصاَ در منطقۀ شاخ افریقا است که نمایندۀ دیپلوماتیک کشوراش در این مناطق بوده است. وی مشارکت فعال در توافقنامۀ اسمره و از بین بردن تنش و ایجاد روابط حسنه بین این دو کشور داشته است. به این ترتیب، توافقنامۀ اسمره برای تأکید و اتمام توافق‌نامۀ الجزائر و هم‌چنان برای پایان دادن به اختلاف بین اتیوپیا و اریتریا منعقد شد. نه تنها این، بل بین مزدوران امریکا در منطقه، چنان‌چه انتظار می‌رود که شدت تنش بین اتیوپیا و مصر در مورد سد آب "النهضة" روی رود نیل، فروکش کند؛ چون آبی احمد از مصر دیدن نموده و به‌تاریخ ۱۰ اکتوبر ۲۰۱۸م یعنی یک روز پس از توافقنامۀ اسمره با "سیسی" ملاقات نموده و همراه با سیسی گزینش دیدگاه مشترک بین دو کشور مبنی بر احترام حقوق متقابل برای دست‌یابی پیشرفت و عدم نقض منافع هم‌دیگر را امضاء نمودند. پس مسلم است که تمام این‌ها به موافقت امریکا صورت گرفت. هم‌چنان همراه با سودان، امریکا در ماه آپریل گذشته هیئت فنی و دیپلوماتیکی را به‌عنوان اقدام میانجی‌گری برای نزدیک کردن دیدگاه‌های سه کشور در مواجهه با پیشرفت‌های چین و انگلیس ارسال نمود.

در پایان باید گفت که بسیار دردناک است، کشورهای استعمارگر کفری که در رأس شان امریکا قرار دارد، بر کشورهای منطقه حکومت کند. شاید یک‌عده ندانند که مسلمانان در اتیوپیا و اریتریا تقریباً نصف جمیعت این دو کشور و یا حتی بر اساس بعضی از آمار ها، بیش‌تر از نصف جمیعت را تشکیل می‌دهند؛ یعنی بالغ بر پنجاه میلیون. هم‌چنان شاید یک‌عده ندانند کشتی مسلمانان اولیه که از مکه به حبشه هجرت کردند، در بندر معروف اریتریا لنگر انداخت با این‌هم، این دو سرزمین در عوض توجه مسلمانان، در محراق توجه امریکا، چین و اروپا قرار گرفته است. به‌هر حال این کار عجیب و غریب نیست مادامی‌که مسلمانان بدون دولتی باشند که امور شان‌را رعایت کند، حال شان به‌حال یتیمی می‌ماند که بر سر سفرۀ شخصی خسیس نشسته باشد. پس جز با خلافت که مسلمانان را بر کتاب الله سبحانه وتعالی و سنت رسول اش صلی الله علیه وسلم گِرد می‌آورد، حال و وضع شان تغییر نخواهد کرد.‌

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

 [روم: 4- 5]

ترجمه: در آن روز مؤمنان شادمان می‌شوند(آری! خوشحال می‌شوند) از ياری الله(سبحانه وتعالی) هر كسی را كه بخواهد ياری می‌دهد، و او بس چيره(بر دشمنان خود) و بسيار مهربان(در حق دوستان خويش) است.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

سلام و درود الله برشما باد! در وصف امام ابوحنیفه رحمه الله حدیثی گفته شده با این الفاظ: النُّعْمَانُ سِرَاجُ اُمَّتِيْ یعنی نعمان چراغ امت من است. حال پرسش من در مورد صحت این حدیث است که آیا این حدیث از پیامبر صلی الله علیه وسلم ثابت شده است یا خیر؟

پاسخ:

در قرن چهارم و پنجم هجری بعد از این‌که مناظرات میان مذاهب و مفاخرات(افتخار نمودن به مذهب خاص) در بین پیروان مذاهب ایجاد شده بود، روایات موضوعی به میان آمد، طوری‌که یک مجتهد را مدح و توصیف و مجتهد دیگری از امامان مذاهب را تقبیح و بدگویی می‌نمودند؛ بطور مثال: برخی از پیروان مذهب شافعی، امام شافعی را برتریت داده و مقام وی را بالاتر از امام ابوحنیفه می‌دانستند و بعضی از پیروان مذهب حنفی، امام ابوحنیفه را برتریت داده و مقام وی را بالاتر از امام شافعی می‌دانستند. عده‌ای از پیروان مذاهب دیگر نیز چنین می‌کردند...

بعد از آن اشخاص مُغرض، احادیث موضوعی(ساختگی) را روایت می‌کردند، البته به گمان این‌که به مذهب‌شان خدمت نمایند، در حالی‌که آنان اذهان مردم را به فرقه‌گرائی و تعصب آماده می‌کردند و از جملۀ آن احادیث موضوعی "النُّعْمَانُ سِرَاجُ اُمَّتِيْ" است. بنابر این، لازم است پیرامون این موضوع، بعضی اقوال و نظریات علمای حدیث را ذکر نمایم:

اول- خطیب بغدادی متوفی 463هـ.ق در کتاب تاریخ بغداد، بعد از این‌که سلسلۀ راویان و سند این حدیث را بررسی نموده گفته است: «هُوَ حَدِيثٌ مَوْضُوعٌ، تَفَرَّدَ بِرِوَايَتِهِ الْبُورَقِيُّ» یعنی این حدیث موضوعی است، چون در سلسله راویانش شخصی بنام البُورقی تنها مانده است.

دوم- ابونعیم اصفهانی متوفی 430هـ.ق در کتاب "المسند المستخرج علی صحیح مسلم" بعد از تعلیق و تبصره در مورد راویان این حدیث چنین گفته است: «يَسْتَحِقُّ راوي هذا الحديث مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَمِنَ الرَّسُولِ وَمن الْمُسلمين اللَّعْنَة» یعنی راوی این حدیث مستحق لعنت از سوی الله متعال و رسولش(ﷺ) و مسلمانان است.

سوم- سلیمان بن عبدالقوی متوفی 716هـ.ق در کتاب "التعیین فی شرح الاربعین" در مورد این حدیث گفته است: «ابن جوزی حدیث النُّعْمَانُ سِرَاجُ اُمَّتِيْ را در احادیث موضوعی شامل نموده و نیز گفته است: «زمانی‌که مذهب شافعی مشهور شده بود، برخی از پیروان احناف خواستند که مذهب شافعی را بدنام سازند، همراه با مأمون ابن احمد سلمی و احمد بن عبدالله جوی باری، که هردوی شان دروغگو بودند، صحبت نموده و این روایت دروغین را ساخته و ترویج نمودند.»

چهارم- اسماعیل بن محمد دمشقی متوفی 1162هـ.ق در کتاب "کشف الخفاء و مزیل الإلباس" در مورد حدیث مذکور گفته است: «أبوحنيفة سراج أمتي، قال القاري في موضوعاته الكبرى: هو موضوع باتفاق المحدثين» یعنی ملا علی قاری حنفی در کتاب "الموضوعات الکبری" پیرامون حدیث أبو حنيفه سراج أمتي گفته است که این حدیث به اتفاق محدثین موضوعی است.»

خلاصه این‌که، مقولۀ النُّعْمَانُ سِرَاجُ اُمَّتِيْ، به اتفاق محدثین حدیث موضوعی(دروغ و ساختگی) است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

بعضی افراد نماز جمعه نمی‌خوانند، به دلیل این‌که می‌گویند: وجود امام یا خلیفۀ مسلمین شرط صحت نماز جمعه است. پس آیا این رأیی کدام یکی از فقهاء و مجتهدین است یا خیر؟ و نظر حزب التحریر در این مورد چیست؟

پاسخ:

نماز جمعه فرض است و این فرضیت‌اش به موجودیت خلیفه یا عدم وجود آن تعلق ندارد و دلائل آن قرار ذیل است: الله سبحانه وتعالی فرموده:

﴿یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی لِلصَّلَاةِ مِنْ یوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیعَ ذَلِكُمْ خَیرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون﴾

[جمعه : 9]

ترجمه:  ای مؤمنان! هنگامی‌كه روز جمعه برای نماز جمعه آذان گفته شد، به سوی ذكر و عبادت الله(سبحانه وتعالی) بشتابید و داد و ستد را رها کنید؛ این(چیزی‌كه بدان دستور داده می‌شوید) برای شما بهتر و سودمندتر است؛ اگر متوجه باشید!

حاکم به سند صحیح در مستدرک از ابو موسی اشعری رضی الله عنه روایت نموده که رسول الله صلى الله علیه وسلم فرمود:

«اَلْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِى جَمَاعَةٍ إِلاَّ أَرْبَعَةً "عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَوِ امْرَأَةٌ أَوْ صَبِىٌّ أَوْ مَرِیضٌ»

(قال الحاکم: هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه و صححه الألبانی)

ترجمه: خواندن نماز جمعه بالای هر مسلمان در جماعت واجب است؛ به جز چهار نفر: برده یا غلام، زن، طفل و مریض.

نسائی از ابن عمر رضی الله عنهما و او از ام المؤمنین حفصه رضی الله عنها روایت نموده که پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ فرمود:

«رَوَاحُ الْجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُحْتَلِمٍ»  (رواه النسائی، فی کتاب الجمعة)

ترجمه: رفتن به نماز جمعه بر هر مسلمانی‌که بالغ شده باشد، واجب است.

از همۀ این دلایل واضح می‌شود که نماز جمعه به امام(خلیفه) مقید نیست. بنابراین، امامان مذاهب سه گانه(امام مالك، شافعی و احمد رحمهم الله) نیز به همین نظر توافق دارند. اما تنها فقهای مذهب حنفی رحمهم الله، در مورد شروط نماز جمعه گفته اند: «اجازۀ خلیفۀ مسلمین به اقامۀ نماز جمعه یا حضور خودش یا حضور نائب رسمی از جانب خلیفه شرط است، زیرا طریقه و کیفیت نماز جمعه در عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم و خلفای راشدین نیز این چنین بود. این در حالی‌ست که امام و یا نائبش در شهری باشند که در آن نماز جمعه اقامه می‌شود، اما هرگاه یکی از این شرایط به سبب موت یا فتنه‌ای و امثال آن موجود نباشد و وقت نماز جمعه فرا رسد، بالای مردم لازم است که در میان خودشان بر شخصی توافق کنند تا پیش شود و نماز جمعه را برای‌شان اقامه کند.»

شرط بودن اجازۀ خلیفه نزد ما رأی مرجوح(غیر صحیح و فاقد اعتبار) است. بنابر دلایلی‌که قبلاً گفته شد. خلاصه این‌که نماز جمعه فر ض است؛ چه خلیفه موجود باشد یا موجود نباشد.

29 شعبان 1433هـ.ق

19 جوالای 2012

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

ترامپ به تاریخ دوم اکتوبر 2018م در سخنرانی اش در گردهمایی انتخابات نیمه دوره ای که در ایالت میسی سیپی داشت، با تهدید نمودن حکومت شاهی عربستان سعودی به طرف دارانش وانمود کرد که پیگیر مشکل افزایش قیمت نفت هست، چنان چه گفت: «معاملات نظامی مان چه می شود؟ از دولت های سرمایه دار حمایت می کنیم اما در بدل آن هیچ چیزی دریافت نمی کنیم. از این مواد "یعنی نفت" چه خبر؟ این نیز وضعیت مردم را دگرگون می کند، ما از حکومت شاهی عربستان سعودی حمایت می کنیم، می گویید این دولت سرمایه داری است؟ آری من شاه سلمان را دوست دارم، اما برایش گفتم که "ای شاه ما از تو حمایت می کنیم. ممکن است بدون حمایت ما برای حتی دو هفته هم مقاومت کرده نتوانی، پس باید به نظامیانت پول بپردازی" (منبع: خلیج آن لاین 3 اکتبر2018م).

نمی خواهم از این بپرسم که چرا حکام عربستان سعودی در برابر اهانت های امریکا ساکت نشسته و در برابر امریکا سر خم می کنند، زیرا می دانم که آنان خود انسان های پست اند و توهین شدن برای انسان های پست آسان تمام می شود. اما پرسش من این است که چرا ترامپ سعودی را به شدت زیر فشار گرفته تا میزان تولید نفت اش را برای کاهش قیمت ها، افزایش دهد، در حالی که امریکا خود بزرگ ترین تولید کننده نفت بوده و خود به تنهایی می تواند قیمت ها را کاهش دهد؟ بخش دیگر پرسش این است که چرا این اعمال فشارها در مقطع کنونی بالا گرفته؟ و بخش اخیر هم این که چرا با وجود این همه فشار از جانب امریکا، بازهم قیمت نفت کاهش نمیابد؟ و جزاک الله خیراً.

پاسخ:

بلی این دقیق است که توهین شدن برای انسان های پست آسان تمام می شود. آن اظهارات اهانت آمیز ترامپ در مورد حکام سعودی در حدی بود که اگر کار دیگری از دست شان بر نمی آمد، حد اقل روابط شان را باید با امریکا قطع می نمودند، اما واقعیت این است که آنان نه از الله و رسول اش حیا دارند و نه هم از مؤمنین. چه به جا و دقیق فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم آنجا که می فرماید: «إِنَّ مِمَّا أَدْرَكَ النَّاسُ مِنْ كَلَامِ النُّبُوَّةِ إِذَا لَمْ تَسْتَحْيِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ» أخرجه البخاري. «بدون شک یکی از مسائلی که مردم از سخنان نبوت درک کرده اند این است که اگر حیا نداشتی، پس هرچه دلت خواست انجام بدی».

در مورد پاسخ به پرسش و یا پرسش های مطرح شده باید گفت:

1-    زمانی که دونالد ترامپ در ماه جنوری 2017م قدرت را در دست گرفت، قیمت های نفت هر بشکه در حدود 57 دالر بود. با فرا رسیدن ماه جون 2017م، قیمت ها به 45 دالر در هر بشکه کاهش یافت، اما پس از آن رو به افزایش گذاشت و امروزه هر بشکه نفت خام برنت به 86 دالر رسیده و برخی کارشناسان به این باور اند که هر بشکه نفت تا 100 دالر افزایش خواهد یافت.

ترامپ به تاریخ 5 جولای 2018م در یک تویتی روی صفحۀ تویتر اش چنین نوشت: «احتکار کننده گان کشورهای عضو اوپک باید در نظر داشته باشند که قیمت نفت بلند است و آنان هیچ اقدام قابل توجهی از خود نشان نمی دهند. با اندک تحولی آنان قیمت ها را بالا می برند، چنان چه ایالات متحده از بسیاری از اعضایش (یعنی اعضای اوپک) در برابر مقدار کمی دالر دفاع می کند. این تعامل باید دو جانبه باشد، یعنی ما از شما دفاع می کنیم و شما باید قیمت نفت را پایین آورید "قیمت ها را کاهش دهید!" ». پیش از این تویت، به تاریخ 30 جون 2018م نیز در یک تویت دیگری گفته بود: «للتو با شاه سلمان پادشاه عربستان سعودی صحبت نموده و برایش توضیح داده که من به دلیل تشنجات و تحولات در ایران و ونزویلا از سعودی می خواهم تولید نفت اش را افزایش دهد و ممکن است این افزایش به 2000000 بشکه برسد تا نقیصه ها را جبران کند. قیمت ها، چنان که گفت، بالاست و او با افزایش تولید موافقت نمود». (منبع: الحرة 30 جون 2018م). رئیس جمهور امریکا به تاریخ 25 سبتمبر 2018م در سخنان اش در مجمع عمومی سازمان ملل به سازمان اوپک تاخت و گفت: «سازمان اوپک و دولت های بزرگ دارند جهان را به غارت می برند، آنان بهای نفت را پیوسته بالا می برند و این اصلاً برای من خوشایند نیست و باید به هیچ کسی خوشایند نباشد. ما از بسیاری از این دولت ها در بدل هیچ چیزی حمایت نمودیم، اما آنان بهای نفت را پیوسته بالا می برند، خواست ما از آنان این است که قیمت ها را پایین بیاورند. ما پس از این، این قیمت های وحشت ناک را تحمل نخواهیم کرد» (منبع: سبوتنیک نیوز 25 سبتمر 2018م). ترامپ هم چنین به تاریخ 27 سبتمر 2018م روی تویترش نوشت: «ما از دولت های خاورمیانه حمایت می کنیم، آنان بدون ما قطعاً در امن نیستند، اما با وجود آن هم قیمت های نفت را پیوسته افزایش می دهند! ما این کار آنان را به یاد خواهیم داشت. سازمان احتکارکنندۀ اوپک باید قیمت ها را همین حالا کاهش دهد».

سپس، چنان که در پرسش نیز گفته شد، به تاریخ 2 اکتوبر 2018م نیز در گردهمایی انتخاباتی نیمه دوره ای ایالت میسی سیپی نیز ترامپ حکومت پادشاهی عربستان سعودی را هشدار داده و به طرف داران اش وانمود کرد که با قیمت های بلند نفت برخورد می کند، وی گفت: ««معاملات نظامی مان چه می شود؟ از دولت های سرمایه دار حمایت می کنیم اما در بدل آن هیچ چیزی دریافت نمی کنیم. از این مواد "یعنی نفت" چه خبر؟ این نیز وضعیت مردم را دگرگون می کند، ما از حکومت شاهی عربستان سعودی حمایت می کنیم، می گویید این دولت سرمایه داری است؟ آری من شاه سلمان را دوست دارم، اما برایش گفتم که "ای شاه ما از تو حمایت می کنیم. ممکن است بدون حمایت ما برای حتی دو هفته هم مقاومت کرده نتوانی، پس باید به نظامیانت پول بپردازی" (منبع: خلیج آن لاین 3 اکتبر2018م).

تمام این اظهار نظرها نشان می دهد که ترامپ مصمم است در شرایط فعلی میزان تولید نفت را افزایش دهد، اما توسط اوپک و به ویژه عربستان سعودی.

2-    بلی، آمریکا بیشترین تولید نفت را در جهان دارد؛ چنان چه بنا به گزارش ادارۀ معلومات انرژی امریکا (EIA) -اداره ای که آمار انرژی را بررسی می کند- این اداره در پایان سال 2017م جدول تولید نفت در سطح جهان را منتشر نمود که مجموع این تولید در آن زمان به 95 ملیون بشکه در روز می رسید. بر اساس آمار ارائه شده توسط این اداره؛ هفت دولتی که بیشترین تولید را دارند به تریب زیر می باشند:

-         ایالات متحده با تولید روزانه 14.46 ملیون بشکه از مجموع تولیدات جهانی.

-         عربستان سعودی 12.08 ملیون.

-         روسیه 11.18 ملیون.

-         کانادا 4.87 ملیون.

-         ایران 4.67 ملیون.

-         عراق 4.48 ملیون.

-         چین 4.45 ملیون.

بناءً امریکا هنوز بزرگ ترین تولید کنندۀ نفت در سطح جهان به شمار می رود و پس از آن سعودی و روسیه.

3-    به این ترتیب، امریکا توان افزایش تولید نفت را چنان که می خواهد دارد، به ویژه با توجه به این که ذخایر بزرگ ( نفت شنی) را در اختیار دارد، اما دلایلی وجود دارد که به تولید این نوع نفت نمی پردازد:

أ‌.        حفظ ذخایر نفتی امریکا.

ب‌.   بعضی حکام بی خرد و مزدور از اوامر امریکا اطاعت می کنند، حتی اگر این اطاعت به قیمت اهانت شان تمام شود و به آنان ضرر رساند که حکام سعودی یکی از این نوع حکام استند. چنان چه امریکا از آنان می خواهد قیمت نفت را کاهش دهند تا مردم امریکا بتوانند با قیمت ارزان تری نفت خریداری کنند و حکام سعودی وعده می دهند که اطاعت خواهند نمود و این در حالی است که قیمت هر بشکه نفت خام مخلوط برنت در ماه نهم سال جاری میلادی در سطح جهانی تقریباً به 80 دالر رسید، چنان چه خبرگزاری رویترز به تاریخ 14 سپتمبر 2018م در خبری گفت که قیمت نفت خام مخلوط برنت به تاریخ 14 سپتمبر 2018م در سطح جهانی به 78.21 دالر در یک بشکه رسید که از تاریخ 22 می 2018م تا کنون بی سابقه بوده». باید گفت که «تولید دولت های عضو اوپک به 32.79 ملیون بشکه در روز افزایش یافته و عربستان سعودی که قبلاً وعده داده بود تولید نفت اش را به گونۀ چشم گیری افزایش خواهد داد گفته که بر اساس این تصمیم قرار است میزان افزایش این تولید تا حدود یک ملیون بشکه در روز برسد.» (منبع: 31 آگست 2018م). منبع یاد شده هم چنین افزود: «زمانی که قیمت نفت خام برنت در نزدیک شدن به سقف 80 دالر در هر بشکه می رسید، عربستان سعودی به بازارهای جهانی خبر داد که تولید اش را در ماه آینده افزایش خواهد داد و این اعلان پیش از زمانی صورت گرفت که معمولاً سعودی در آن زمان پرده از چنین معلوماتی بر می دارد».

شکی نیست که نظام حاکم در عربستان سعودی، تا زمانی که این سرزمین نقش محوری ثبات بازار نفت جهانی را بازی می کند، به شدت وابسته به امریکا بوده و مزدور نیرومند آن خواهد بود. خود سعودی در حال حاضر سخت نیاز به افزایش قیمت های نفت دارد، زیرا اقتصاد این دولت از زمان افت شدید نفت در سال 2014م، سخت زیر فشارهای شدید قرار گرفته، به ویژه با توجه به این که نفت ستون فقرات بودجۀ سعودی را تشکیل می دهد. معمولاً کشورهایی که درامدهای نفتی، بیشتر از نیم کل درامد آن را تشکیل می دهد، نیاز به این دارند که قیمت های نفت باید در هر بشکه به بیشتر از 80 دالر برسد تا بتوانند توازن بودجه ای خویش را حفظ کنند، یعنی درامدهای شان به حدی برسد که بتوانند هزینه های بودجه وی خویش را پوشش دهند. با این حساب می توان به اهمیت افزایش قیمت نفت برای حکومت سعودی پی برد، حکومتی که تقریباً اکثریت مطلق اقتصاد آن وابسته به درامدهای نفتی آن است! بنابر این شکی نیست که قیمت مناسب نفت برای سعودی فوق 80 دالر، بلکه حتی نزدیک به صد دالر است تا بتواند توازن بودجه ای خویش را حفظ نموده و اقتصاد اش را رشد دهد. می دانیم که اقتصاد سعودی در حال حاضر سخت متدهور است، اما باوجود آن هم حکام خائن آن برای کاهش قیمت ها (به نفع کفار) موافقت می کنند تا میزان تولید شان را افزایش دهند در حالی که می دانند این افزایش تولید به سرزمین شان ضرر می رساند. آنان با این کار می خواهند ترامپ را راضی نگهدارند، ترامپی که علناً به حاکم سعودی اهانت نمود و گفت که اگر امریکا از تو حمایت نکند تاج و تختت در هم خواهد شکست! اما این حکام ذلیل این اهانت را نادیده گرفته و ولی عهد آن اعلان می کند که سعودی آماده است نقص تولید نفت ایران را جبران نماید، چنان چه آژانس خبری بلومبرگ امریکا به تاریخ 6 اکتوبر2018م اظهارات بن سلمان ولی عهد سعودی را منتشر نمود که «اصرار داشت سعودی به وعده هایش مبنی بر جبران نقص تولید نفت خام ایران وفا خواهد نمود» وی افزود: «عربستان سعودی در حال حاضر روزانه 10.7 ملیون بشکه نفت تولید می کند و در صورتی که بازار جهانی نیاز داشته باشد، سعودی می تواند 1.3 ملیون بشکۀ دیگر نیز تولید نماید». به این ترتیب می بینیم که هنوز امریکا مزدورانی دارد که آماده اند برای براوردن تمایلات ترامپ به افزایش میزان تولید، به خود ضربه زنند، با این حال امریکا چه نیازی دارد ذخایر خود اش را کم کند؟

4-    این که چرا ترامپ اصرار دارد اوپک و به ویژه سعودی تولیدات شان را افزایش داده و قیمت ها را کاهش دهند، به این دلیل است که دو مسأله وجود دارد که ترامپ را در تنگنا قرار داده که اگر سریع حل نگردد در آینده غیر قابل جبران خواهد بود، مسأله هایی که اگر نمی بود، ترامپ از افزایش قیمت های نفت آزار نمی دید و هیچ ضرری را متوجه وی نمی نمود. امریکا می تواند با چاپ نمودن دالرهای بیشتر، افزایش قیمت ها را جبران نماید، چنان چه زمانی که قیمت پترول به حدود 150 دالر رسیده بود، اقدام به این کار نمود و ما به تاریخ 16 می 2009م در این زمینه پاسخ به پرسشی منتشر نموده و در بخشی از آن چنین گفتیم: «امریکا می تواند پول های کاغذی بیشتری، با موافقت صندوق بین المللی پول یا بگونۀ سری و یا حتی به گونۀ علنی و بدون موافقت آن، چاپ نماید، زیرا در این صندوق عملاً نفوذ دارد و می تواند حقایق را پنهان نموده و بهانه های دروغینی را مطرح نماید و صندوق یاد شده آن را تأیید کند. اما چاپ پول های کاغذی بیشتر و به این طریقه منجر به کاهش قیمت دالر و در نتیجه تورم خواهد شد، یعنی افزایش بهای کالا. بنابر این امریکا اقدام به چنین کاری نخواهد نمود مگر در صورتی که منفعت برتری در آن متصور باشد. به گونۀ مثال، امریکا در جریان تضادهای نفتی که منجر به افزایش قیمت ها تا حدود 150 دالر در هر بشکه رسید، مبلغی میان " 2 تا 4 ترلیون دالر" چاپ نمود و امریکا از این تضادهای نفتی به دور نبود. امریکا این مبالغ را چاپ نمود تا بتواند میزان نفت بیشتری را به گونۀ مستقیم و غیر مستقیم خریداری نموده و به ذخایر نفتی خویش بیافزاید، زیرا در این کار منفعتی فراتر از افزایش نفت و کاهش دالر را دیده بود» اما از آن جایی که اقدام به چنین کاری وقت زیادی می گیرد و در عین حال دو مسأله ای که در فوق به آن اشاره شد، نیاز به حل سریع دارد که در غیر آن ترامپ، چنان که گفتیم، در تنگنا قرار خواهد گرفت. به همین دلیل بود که ترامپ به اعضای اوپک و به ویژه سعودی چنگ و دندان نشان داد. این دو مسأله قرار ذیل است:

اول: موضوع تحریم ها بالای ایران:

ایران پس از سعودی و عراق، سومین کشور بزرگ صادر کنندۀ نفت خام به شمار می رود که تولیدات آن روزانه به "4" ملیون بشکه نفت خام می رسد. تحریم ها باعث کاهش صادرات نفت ایران خواهد شد، به ویژه پس از نومبر سال جاری که قرار است تحریم ها بر علیه ایران افزایش یافته و شامل خود ایران و کشورهایی شود که نفت ایران را وارد می کنند، زیرا امریکا از تمام شرکت های خریدار نفت ایران خواسته در قدم نخست واردات نفت این کشور را کاهش داده و سپس تمام قراردادهای شان با ایران را تا ماه نومبر پیش رو ملغا کنند و این کار منجر به کاهش صادرات نفت ایران خواهد شد. اما عربستان سعودی در صورت نیاز می تواند تولید نفت اش را افزایش دهد، یعنی سعودی توان و آمادگی جبران نقصان نفت ایران را دارد. امیر محمد بن سلمان ولی عهد سعودی در اظهاراتی گفت: «ما حاضریم در برابر هر بشکه نفتی که ایران به دلیل تحریم های امریکا از صدور آن دست بر داشته، دو بشکه نفت خام صادر نمائیم. ما هم چنان به تعهدات مان و حتی فراتر از آن پایبند خواهیم بود» این شاه زادۀ سعودی علاوه نمود که کشور شاهی سعودی در حال حاضر روزانه 10.7 ملیون بشکه نفت صادر می کند که خود یک رکورد به شمار می رود و در صورت نیاز بازار می توانیم 1.3 ملیون بشکۀ دیگر نیز به آن علاوه نمائیم. (منبع: https://www.akhbarak.net 8 اکتوبر 2018م).

امریکا قصد دارد به تاریخ 4 نومبر 2018م، تحریم هایش را بر علیه ایران شدت بخشد و این کار را با هدف قرار دادن نفت این کشور و فشار بالای حکومت ها و شرکت هایی در سراسر جهان انجام دهد و آنان را وادار نماید خرید نفت از ایران را کاهش دهند. این بدان معنی است که میزان نفتی که در بازارجهانی عرضه می شود کاهش خواهد یافت و چنان که در آماری که قبلاً ذکر گردید؛ ایران قبلاً روزانه بیشتر از 4 ملیون بشکه نفت تولید داشت، اما در حال حاضر این میزان تولید نیمه شده حدوداً دو ملیون تولید فعلی ایران به کشورهای چین، هند و ترکیه صادر می گردد و امریکا قصد دارد تولید این دو ملیون بشکه را نیز با اقدامات خویش متوقف نماید، طوری که می خواهد توسط سعودی و سایر دولت های اوپک آن را جبران نماید تا به این ترتیب امریکا بتواند موضوع ایران را به دور از اروپا، روسیه و چین حل و فصل نماید، موضوعی که با خروج امریکا به تاریخ 8 می 2018م از توافق هسته ای که سه سال قبل با این دولت ها امضاء نموده بود، بالا گرفت. امریکا در پی آن است تا به توافق یک جانبه ای با ایران دست پیدا کند، چنان چه رئیس جمهور امریکا اعلان نمود که ما برای چنین توافق و بستن چنین قرار دادی آماده ایم، اما اوضاع باید در داخل ایران آماده گردد و این ممکن است کمی وقت بگیرد.  ترامپ قصد دارد در جریان این وقتی که به آن اشاره نمود، نقصی که از تولید نفت ایران به وجود میاید را جبران نماید تا زمینۀ دست یابی به توافق نامه ای دو جانبه میان امریکا و ایران و بدون مشارکت اروپا فراهم گردد. در صورتی که جای خالی تولیدات ایران پر نگردد، قیمت ها به شدت بالا خواهد رفت و این کار امریکا را وارد تنگنایی خواهد نمود، زیرا تحریم ها برعلیه ایران را به این اعتبار اعمال می کند که نقص تولید نفت ایران را با هشدارهایی که متوجه اوپک، به ویژه سعودی می کند، جبران خواهد شد. به عبارت دیگر؛ امریکا قصد دارد موضوع نقص تولید را حل نموده و ضمانت دهد که تا حل و فصل مشکلات با ایران، قیمت ها افزایش نخواهد یافت، زیرا ممکن است این کار به درازا بکشد.

بنابر این، ترامپ اصرار دارد اوپک و در درجۀ نخست سعودی نقص تولیدات نفت ایران را، که به تاریخ 4 نومبر 2018م کاملاً محسوس خواهد شد، جبران نمایند، به علاوۀ نقصی که در نتیجۀ تحریم های اعمال شده توسط ترامپ برعلیه ونزویلا به تاریخ 21 می 2018م به وجود آمده، هرچند تأثیر آن کمتر است، زیرا تولیدات فعلی آن روزانه به 1.5 ملیون بشکه می رسد.

دوم: انتخابات امریکا:

بدون شک بلند رفتن بهای نفت برای دونالد ترامپ، که از ماه نومبر پیش رو وارد کارزار میان دوره ای انتخابات می شود، مشکل ساز خواهد بود و بقای طرف داران وی در موقف های شان تحت تأثیر قرار خواهد داد، به ویژه با توجه به این که بیشتر همه پرسی های صورت گرفته نشان می دهد که دموکرات ها بالای مجلس نمایندگان تسلط پیدا خواهند نمود. ترامپ برای این که به رأی دهندگان امریکا ثابت کند که امریکا برای او در درجۀ نخست قرار دارد، تمام ملامتی را بالای عربستان سعودی و سایر اعضای اوپک انداخته و بالای آنان فشار می آورد تا تولیدات را افزایش دهند. ادارۀ حکومت ترامپ در عین حال چین، هند و ترکیه را نیز وادار می کند تا روابط شان را با ایران قطع نموده و نفت خام شان را از جای دیگری تأمین نمایند. افزایش بهای نفت بالای مقدار پولی که مصرف کنندۀ امریکایی برای بنزین می پردازد نیز تأثیر دارد و اگر این افزایش هم زمان باشد با انتخابات میان دوره ای امریکا، قطعاً یک عامل پیروزی در جلب آراء به شمار نخواهد رفت! زیرا مردم امریکا به قیمت مواد سوخت با حساسیت نگاه می کنند، بناءً ترامپ هرگز نمی خواهد حکومت اش به سوی بلند رفتن قیمت نفت در حرکت باشد و به همین دلیل است که ترامپ دلیل افزایش قیمت ها را بر دوش دولت های خلیج و اوپک انداخته و پیوسته به آنان هجوم می برد تا به مردم امریکا نشان دهد که او دارد از منافع آنان دفاع می کند و توان این را دارد که بالای اوپک و سعودی فشار آورد تا قیمت ها را پایین آورند. پس ترامپ به کاهش قیمت نفت توجه جدی دارد، به ویژه در بهبوهۀ انتخابات امریکا، زیرا او و حزب جمهوری خواهان به آراء رأی دهندگان در انتخابات میان دوره ای 6 نومبر 2018م سخت نیاز دارند، مخصوصاً با توجه به این که آمارها پیش تازی دموکرات ها را نشان می دهد.

5-     پرسش این است که چرا با وجود هشدارها و فشارهای ترامپ و لبیک گفتن سعودی بازهم قیمت نفت در حال افزایش است؟ پاسخ این است که طرف های دیگری در اوپک وجود دارند که وابسته به اروپا بوده و در مقابل امریکا قرار دارند و در عین حال یک طرف قضیه، روسیه است. این طرف های دیگر، به ویژه آنانی که وابسته به اروپا می باشند، به ساده گی به درخواست های امریکا پاسخ مثبت نمی دهند و به همین دلیل است که خواسته های ترامپ به آن سرعتی که او می خواهد براورده نمی شود. شکی نیست که ابزار اصلی امریکا در داخل اوپک، عربستان سعودی است، اما دولت های دیگری عضویت اوپک را دارند که هر کدام منافع مشخص خود را دارند و برخی از آنها وابسته به دولت های بزرگ اروپائی استند که ممکن است به ساده گی تن به خواسته های امریکا ندهند و در عین حال اوپک اعضای دیگری مانند روسیه دارد که منافع خاص خود را دارند، با این حساب؛ امریکا توان این را ندارد که هرچه را بخواهد بالای اوپک تحمیل کند.

رئیس جمهور امریکا در تلاش برای کاهش قیمت نفت، خواستار افزایش تولید گردید، اما سازمان اوپک و سایر تولید کننده گان هم پیمان آن در جریان نشستی که به تاریخ 23 سبتمر2018م داشتند بر سر افزایش میزان تولید نفت به توافق نرسیدند.

در مورد روسیه باید گفت که امریکا از سال 2017م تا کنون توانسته با استفاده از عربستان سعودی بالای آن فشار آورده و آن را وادار نماید تن به افزایش تولید و کاهش قیمت ها دهد، چنان چه این نخستین باری بود که یک شاه سعودی برای اشتراک در گردهمایی اعضای اوپک و اعضایی بیرون از اوپک به خصوص روسیه، به روسیه سفر می کند. ملک سلمان در ماه اکتوبر 2017م عازم روسیه شد و در گردهمایی اوپک شرکت نمود و در پی آن، قیمت نفت بالای 60 دالر در هر بشکه برای مدتی ثابت ماند و سپس از نیمۀ سال جاری شروع به افزایش نمود، چنانچه در فوق توضیح داده شد. عربستان سعودی و روسیه برای رسیدن به درخواست مبتنی بر تولید روزانه 2 ملیون بشکه اضافی که خواست ترامپ بود، تلاش و تقلای زیاد نمودند، اما تحلیل گران مستقل و هم چنین آژانس بین المللی انرژی (IEA) مطمئن نیستند که عربستان سعودی و روسیه بتوانند 2 ملیون بشکۀ پیشنهاد شده را به تولید روزانه علاوه نمایند. آژانس بین المللی انرژی، که مقر آن در پاریس بوده و از کشورهای مصرف کنندۀ نفت نمایندگی می کند، اخیراً در مورد "تأمین درخواست های کوتاه مدت" از جانب خاورمیانه، به شمول عربستان سعودی، گفته که این میزان به 1.14 ملیون بشکه در روز می رسد. تحلیل گران به این باور اند که ممکن است روسیه نیز روزانه در حدود 400000 بشکه تولید اضافی داشته باشد.  سر انجام عربستان سعودی زیر فشارهای متداوم ایالات متحده توانست در ماه سپتمبر سال جاری به گونۀ مخفیانه با روسیه در مورد افزایش میزان تولید به توافق برسد. رویترز در خبری گفت: «این توافق نشان می دهد که روسیه و عربستان سعودی سیاست های افزایش تولید نفت را، بدون مشورت با سایر اعضای اوپک تأیید می کنند. منابع یاد شده می گویند که وزیر خالد فالح وزیر انرژی سعودی و همتای روس اش "الکسندر نوفاک" پس از یک سلسله ملاقات هایی که داشتند در مورد افزایش میزان تولید از ماه سپتمبر تا دسمبر سال جاری به توافق رسیده اند و این در حالی است که قیمت یک بشکه نفت خام به 80 دالر رسیده است. یکی از این منابع می افزاید: روس ها و سعودی ها توافق نموده اند آرام آرام مقدار نفت بیشتری را وارد بازارهای جهانی نمایند تا طوری معلوم نشود که آنان دارند در این کار از اوامر ترامپ اطاعت می کنند» یک منبع دیگر می گوید: «وزیر انرژی سعودی به "ریک بیری" وزیر انرژی امریکا گفته که عربستان سعودی در صورتی که مشتریان اش خواهان نفت بیشتری باشند، سقف تولید را بالاتر خواهد برد» (منبع: WWW.reuters.com).

ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا روسیه در روند کاستن از قیمت نفت با امریکا همکاری می کند، با وجود آن که قیمت های بلند به نفع روسیه است؟ برای پاسخ به چنین پرسشی باید گفت که با دقت نمودن به این واقعیت درخواهیم یافت که روسیه با قیمت هایی در حدود 65 دالر موافقت دارد، زیرا این میزان با صنعت نفت روسیه همخوانی دارد. افزایش قیمت نفت به گونۀ سرسام آور باعث خواهد شد بسیاری از دولت های وارد کننده توان تحمل خرید نفت را نداشته باشند و این کار در نهایت منجر به افت شدید میزان تقاضای نفت خواهد شد که طبیعتاً صنعت نفت روسیه را متضرر خواهد نمود.

در هر حال، این روسیه نیست که در این معادله خطر اصلی به شمار می رود، بلکه طرف های تأثیر گذار واقعی، آن عده از اعضای اوپک استند که وابسته به اروپا می باشند و طبیعتاً قناعت دادن آنان برای پذیرش خواسته های ترامپ کار ساده ای نیست و نیاز به اعمال فشارهای بزرگ دارد. اما باوجود همه گمان اغلب این است که قیمت های نفت از سقف صد دالر بالاتر نرود، به ویژه با توجه به این که دولت های وارد کنندۀ نفت توان تحمل قیمتی بالاتر از این را ندارند و در نتیجه، تقاضاها پایین آمده و روند افزایش متوقف شده و برگشت خواهد خورد. ضمناً باید در نظر داشت که ترامپ سعی دارد به کاهش قیمت ها در جریان پروسۀ انتخابات و امور مربوط به آن توجه به خرج دهد، یعنی تا آخر سال جاری، زمانی که بعید نیست موضوع توافق هسته ای با ایران مجدداً برجسته شده و توافق جدید و دو جانبه میان امریکا و ایران و بدون حضور اروپا صورت گیرد و در پی آن اعمال فشارهای امریکا در خصوص افزایش تولید کم شده و قیمت ها در ما حول 80 دالر بچرخد.

آن چه درد آور است این است که قدرت های بیگانه برای گرم نمودن تنور رقابت ها میان خود شان، از سرمایه های جهان اسلام استفاده نمایند و حکام سبک مغز ما کور کورانه از این سیاست ها پیروی کنند و هیچ احترامی به کرامت و حیثیت امت اسلامی نداشته باشند. این در حالی است که اکثریت مطلق میزان ذخایر نفت جهانی در سرزمین های اسلامی قرار دارد، به شمول سرزمین های عربی، ایران، افریقا مانند نیجریه، آسیای میانه مانند قزاقستان و ترکمنستان و قفقاز مانند آذربایجان، اما درامد نفت در این سرزمین ها به ساکنین آن بر نمی گردد، ساکنینی که اکثریت شان به شدت از فقر و نداری رنج می برند. این حکام خائن، اعضای خانواده ها و اطرافیان شان استند که تمام این درامدها را به خود اختصاص داده و سرمایه ها را به بیرون از سرزمین های اسلامی قاچاق می کنند. زمانی امریکا سال گذشته در جریان سفر ترامپ به عربستان سعودی به تاریخ 21 می 2017م از آل سعود مبلغ 460 ملیارد دالر تقاضا نمود، آل سعودی بی درنگ حاضر شد این تقاضا را لبیک گوید.

بنابر این باید خاطر نشان نمود که هیچ کسی مسلمانان را از این وضعیت اسف بار نجات نخواهد داد، مگر خلیفۀ راشدی مانند عمر فاروق، که سرمایه ها را با عدالت تمام بالای مردم توزیع می نمود و توزیع را از فقیرترین افراد شروع می کرد و به خلیفه ختم می نمود و خلیفه آخرین کسی بود که از این اموال می گرفت و آخرین کسی بود که پس از همه نان می خورد. چه به جا و راست فرمود رسول الله صلی الله علیه وسلم آنجا که فرمود: ««كُلُّكُمْ رَاعٍ وَكُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ الْإِمَامُ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»، رواه البخاري یعنی: «شما همه مسئولید و همه در برابر رعیت خویش پاسخ گو خواهی بود، امام در برابر رعیت اش پاسخ گواست».

کسی که به رعیت خویش خیانت کند عذاب دردناکی در انتظار او خواهد بود، چنان چه رسول الله صلی الله علیه وسلم در حدیثی که طبرانی آن را در الکبیر روایت نموده فرمود: «مَا مِنْ عَبْدٍ يَسْتَرْعِيهِ اللَّهُ رَعِيَّةً، يَمُوتُ يَوْمَ يَمُوتُ غَاشّاً لِرَعِيَّتِهِ إِلا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ». یعنی: «هر بنده ای را که الله سبحانه و تعالی بالای رعیتی مسئول قرار دهد و او سر انجام در حالی بمیرد که به رعیت خویش خیانت نموده، الله متعال جنت را بر وی حرام قرار می دهد».

این است فرجام این حکام سبک مغز اگر اندکی بی اندیشند!

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

 پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شیخ بزرگوار! الله متعال شما را در حفظ و امان خود داشته باشد؛ پرسش من در رابطه به اعجاز علمی در قرآن کریم است. 1- هدف از اصطلاح اعجاز علمی در قرآن کریم چیست؟  2- آیا در قرآن کریم اعجاز علمی است؟ 3- آیا اعجاز  بخش علم محسوب می‌شود یا کدام موضوع دیگری است؟

 پاسخ:

وعليكم السلام و رحمة الله و بركاته!

در رابطه به اعجاز علمی در قرآن کریم باید متذکر شوم که این اصطلاح در عصر پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحاب رضی الله عنهم معروف و شناخته شده نبود و یا به عبارت دیگر، استفاده نشده بود. برای وضاحت بیشتر به نقاط ذیل دقت نمائید:

۱. معجزه عبارت از امر  خارق العاده(خلاف عادت) است که از مدعی نبوت(پیامبرﷺ) در وقت چلنچ دادن و به مبارزه طلبیدن منکرین‌اش طوری صادر شود که آنان را از آوردن مثلش ناتوان گرداند. اما در معجزه پیامبر و موجودیت دو مطلب لازمی است:

اول) اینکه خلاف عادت و فطرت باشد.

دوم) اینکه به وسیلۀ آن منکرین نبوت به چالش کشیده شوند و در مقابل چلنج پیامبر و معجزه‌اش به زانو درآیند تا واضح شود که الله متعال پیامبر را توسط معجزه‌اش کمک می‌نماید.

معجزۀ حضرت محمد ﷺ که به وسیلۀ آن نبوتش را ثابت می‌سازد، قرآن کریم است و رسول الله ﷺ در هنگام به چالش کشیدن منکرین‌اش به غیر از قرآن کریم با چیزی دیگری در مقابل شان مبارزه نکرده است. الله سبحانه وتعالی فرموده:

﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا﴾

[اسراء: 88]

ترجمه: بگو: اگر همۀ انس و جن فراهم شوند، بر اینکه مانند این قرآن را بیاورند، نمی‌توانند مانند آن را بیاورند؛ هرچند آنان پشتیبان یکدیکرشان باشند.

و نیز فرموده:

﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾

[هود: 13]

ترجمه: آیا می‌گویند: این(قرآن) را به دروغ بافته است؟ بگو: اگر راست می‌گویید(شما هم) ده سورهۀ ساخته شده همانند آن را بیاورید و غیر از الله(سبحانه وتعالی) هرکه را می‌توانید، فراخوانید، اگر راست می‌گوئید!

 هم‌چنان فرموده:

﴿وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾

[بقره: 23]

ترجمه: و اگر در آن چه بر بندۀ خویش نازل کرده ایم، شک دارید، یک سورۀ همانند آن بیاورید و شاهدان خود را غیر از الله(سبحانه وتعالی) فراخوانید؛ اگر راست می‌گویید!

۲. اعجاز قرآن کریم در طرز بیان فصیح و بلیغ و حیرت‌انگیز می‌باشد، که این ویژگی‌ها در طرز بیان آن به طور آشکارا مشاهده می‌شود.

در اسلوب و طرز بیان قرآن، شفافیت کلام، قوت و زیبائی‌هایی مشاهده می‌شود که بشر از آوردن مثل‌اش عاجز می‌ماند. اسلوب عبارت از  بیان معانی منظم در الفاظ متناسب است و یا هم اسلوب عبارت از چگونگی تعبیر برای به تصویر کشیدن معانی، توسط عبارات نوشتاری است. وضاحت اسلوب یعنی نمایان شدن معانی مراد در تعبیری‌که قرآن آن را در الفاظ بیان ساخته است. قوت اسلوب آن در الفاظ آن است که معانی را با هم پیوند می‌دهد. یعنی معنی و مفهوم نرم با الفاظ نرم و معنای سخت در الفاظ سخت و کوبنده می‌آید و معنی ناآشنا و با الفاظ ناآشنا آمده و در تمام حالات معانی قرآن به این شیوه و اسلوب بکار رفته است.

۳. تحقیق کننده در امور قرآنی به مرتفع‏ترین قله‌های اسالیب از قبیل وضاحت، بلاغت، قوت و زیبایی در هنگام پژوهش دسترسی پیدا می‌کند. هم‏چنان قرآن را به منهج خاص می‌یابد، طوری‌که تمام معانی قرآن با الفاظ آن همخوانی و مناسبت کامل داشته و در هیچ آیتی از آیات قرآن کریم در میان لفظ و معنی اختلافی وجود ندارد. پس اعجاز قرآن کریم در اسلوب و منهج خاص و منحصر به فردی است که که هیچ نوع مشابهتی با کلام بشر نداشته و کلام بشر نیز با قرآن مشابهت ندارد.

هم‌چنان اعجاز قرآن کریم در معانی است که با  الفاظ و جملات آن همخوانی دارد. اعجاز قرآن از این دید است که هرگاه الفاظ قرآن در گوش‌های سامعینش واقع شود و انسان در معانی آن دقت نماید، بلاغت آن را درک می‌کند و بدون تردید از مقابله‌اش تا سرحدی عاجز می‌شود که آمادۀ سجده بر آن می‌باشد و شنونده‌ای که معانی قرآن را درک کرده نمی‌تواند، در هنگام شنیدن آن شیوۀ معجزه‌آسائی‌که در الفاظ آن نازل شده، روح و روان را احساس آرامش داده و بالای آن تأثیرگذار می‌باشد؛ اگرچه معانی آن را درک کرده نتواند، به همین خاطر قرآن کریم معجزه است و تا روز قیامت  معجزه باقی خواهد ماند.

۴. دلائل زیادی وجود دارد که معجز بودن قرآن را-در بخش‌های فصاحت و بلاغت- به اسلوب لغوی ثابت می‌سازد که قرار ذیل است:

الف) الله متعال از ابتدا برای اثبات نبوت پیامبران علیهم السلام معجزات را در اموری عطاء نموده است که مردم در آن قدرت و مهارت کامل داشته اند و این بخاطر آنست که پاسخ مستقیم به خصومات و چالش‌های همان عصر بوده باشد.

مانند این که موسی علیه السلام فرعون را در مورد سحر و جادو چلنج می‌داد(به مبارزه می‌طلبید) چون قومش با سحر و جادو از هرکسی دگر بیشتر آشنایی داشتند. عیسی علیه السلام قومش را به درمان امراض و زنده کردن شخص مرده چلنج می‌داد، چون قومش امور طبی را می‌دانستند. به همین طور، روش پیامبران گذشته بود. اما قوم حضرت محمد ﷺ نه در علوم طبیعی و نه هم در طب و سحر آشنائی و مهارت کامل داشتند، بلکه در فصاحت و بلاغت و زبان دست  بلند و بالایی داشتند، طوری‌که شغل روزمره و مصروفیت شان گردیده بود و نزدیک بود به غیر از زبان و ارزش‌های آن به چیزی دیگری اعتماد ننمایند. آن‌ها همیشه در پی ساختار و ایجاد نثر فصیح و بلیغ و اشعار با وزن و قافیه بوند. بدین اساس در این موقع شایسته و مناسب همین بود که معجزۀ نبوت در علم فصاحت و بلاغت و کلام آشکارا می‎شد؛ چون عرب‌ها مشغول در این عرصه بودند و با آن آشنایی داشتند.

ب)  قرآن کریم عرب‌ها را به آوردن یک سوره‌یی مثل سوره‌های آن چلنج می‌داد؛ حتی اگر سورۀ کوتاهی مانند سورۀ کوثر باشد و در این شبه‌ای نیست که در سورۀ کوثر و امثال آن از سوره‌های کوتاه قرآن کریم، موضوعات علمی بحث نشده است، بلکه تنها چیزی‌که در آن واضح شده است، روش نهایت فصیح و بلیغ بود که عرب‌ها از آوردن مثل‌اش عاجز می‌شدند.

ج) یگانه چیزی‌که عرب‌ها را در هنگام شنیدن قرآن کریم ناتوان و حیرت‌زده می‌ساخت و عجزشان ظاهر می‌شد، اسلوب لغوی و طرز بیان فصیح و بلیغ آن بود؛ نه چیزی دیگری، و این ویژه‌گی قرآن کریم از زبان خود عرب‌ها به تواتر نقل شده است تا سرحدی‌که بعضی از ایشان قرآن را سحر بیان می‌گفتند.

د) رسول الله ﷺ عرب‌ها را به آوردن موضوعاتی علمی، که در قرآن کریم بیان شده است، چلنج نمی‌داد؛ بلکه از آن‌ها خواستار آوردن مثل قرآن در نظم آن بود.

هـ) قرآن کریم با معانی نزول یافت که عرب‌های زمان رسول الله ﷺ آن را می فهمیدند، چنانچه قرآن کریم بعضاً سخنان آن‌ها را نقل و روایت می‌نماید و از آن فهمیده می‌شود که عرب‌ها به معانی قرآن معرفت و آشنایی داشتند. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید: 

﴿وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعًا * أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِيرًا * أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ قَبِيلًا * أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا﴾

[اسراء: 90 - 93]

ترجمه: و گفتند: به تو ايمان نمی‌آوريم تا آن كه از زمين چشمه‌اى را براى ما روان كنى يا آن كه باغى از خرما و انگور داشته باشى؛ آنگاه در ميان آن جويباران را به خوبى روان كنى يا آن كه آسمان را چنان كه گمان مى‌برى پاره پاره بر ما فرود آرى؟ يا الله(متعال) و فرشتگان را رويا روى(ما) آورى يا خانه‌اى از زر و زيور داشته باشى يا در آسمان بالا روى؟ و فرار رفتنت را(هم) باور نكنيم؛ مگر آنكه كتابى از آسمان بر ما فرود آرى كه آن را بخوانيم. بگو: پروردگارم پاك است. آیا من جز بشرى پيام آورهستم؟

این آیات قرآن حکایتی از کلام قریش و معانی محاورات ایشان را بیان کرده است، لیکن به روش و اسلوبی است که مردم قریش از آوردن مثل آن عاجز شدند؛ با وجود این که روایتی از گفته‌های خودشان بود. پس واضح می‌شود که وجه معجز بودن قرآن کریم در اسلوب لغوی و طرز بیان فصیح و بلیغ آن است، نه چیز دیگری. از دلائل فوق واضح گردید که وجه اعجاز در قرآن محصور به اسلوب لغوی است و بس.

۵. کسانی‌که اصطلاح اعجاز علمی قرآن کریم را استفاده می‌کنند، هدف‌شان از این اصطلاح آن عده از موضوعات قرآن است که با نظریات و حقایق علمی مطابقت داشته؛ مانند این سخن الله متعال:

﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آَخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾

[مؤمنون: 12 - 14]

ترجمه: ما انسان را از عصاره‌ای گل آفريده ايم؛ سپس او را به صورت نطفه‌ای در آورده و در قرار گاه استوار جای مي‌دهيم؛ سپس نطفه را به صورت لخته خونی و اين لخته خون را به شکل قطعه گوشت جويده‌ای و اين تکه گوشت جويده را به سان استخوان ضعيفی در مي‌آوريم و بعد بر استخوان گوشت می‌پوشانيم واز آن پس او را آفرينش تازه‌ای بخشيده و پديدۀ ديگری خواهيم کرد. والا مقام و مبارک الله(سبحانه وتعالی) است که بهترين اندازه گيرندگان وسازندگان است.

لیکن این آیات و امثال آن دلالت به قدرت و توانائی‌های الله سبحانه وتعالی می‌کند؛ نه دلالت به اعجاز علمی قرآن، زیرا چون مخاطبین ایام رسول الله ﷺ با موضوعات علمی آشنائی نداشتند و تنها چیزی‌که آن‌ها را در این آیات حیرت‌زده می‌ساخت، همان طرز همخوانی الفاظ و معانی آن بود و موضع آن را منحیث توانایی الله سبحانه وتعالی می‌دانستند، یعنی این نوع آیات از قبیل معجزه‌ای نیست که برای صدق پیامبر ﷺ به قومش باشد.

۶. خلاصه اینکه وجه معجز بودن قرآن کریم در طرز بیان فصیح و بلیغ آن می‌باشد که آن چلنج به عرب‌ها بود، یعنی قرآن عرب‌ها را به خاطر اثبات نبوت رسول الله ﷺ با اعجاز علمی با وجودی‌که معجزه‌اش بود چلنج نمی‌داد. … الله متعال تمام انسان‌ها و جنیات را از آوردن مثل قرآن چلنج داده است که هرگز آورده نمی توانند؛ و لو که همه‌ای شان دست به دست هم دهند، طوری‌که الله متعال فرموده:

﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا﴾

[اسراء: 88]

ترجمه: بگو اگر انس و جن گرد آيند، بر آنكه مثل اين قرآن آورند، هرگز نمی‌توانند مثل‌اش آورند و اگرچه برخی از آنان ياور برخی(ديگر) باشند.

 به این ترتیب، معجزه‌ای که رسول الله ﷺ برای اثبات نبوت‌اش مردم را چلنج داد، همین قرآن کریم است.

برادر شما عطاء ابن خليل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

به رفيق احمد ابوجعفر!

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

الله سبحانه وتعالی بر تلاش‏های شما خیر و برکت بیندازد و شما را پاداش خیر دهد.

شیخ بزرگوار! می‌خواهم پیرامون قاعدۀ شرعی "علت با معلول وجوداً و عدماً دوران می‌کند" سؤالی داشته باشم؛ سؤال چنین است: از رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد تبادله و فروش خرمای تر با خرمای خشک سؤال شد؛ فرمودند آیا خرما زمانی‌که خشک شود، وزنش کم نمی‌شود؟ گفتند: بلی. پس گفت: نه خیر، در این صورت جواز ندارد. اکنون اگر مقدار کمی و تنقیص را بدانیم و عوضش را بپردازیم، آیا بیع درست می‌شود؟ به عبارت دیگر، هرگاه وزن خرمای تر یک کیلو باشد و زمانی‌که خشک شود، 900 گرام وزنش باقی بماند، پس آیا جائز است خرمای 900گرام را به یک کیلو خرمای خشک بفروشیم؟ و هرگاه پاسخ نه باشد؛ پس چی فائده است که گویم، علت "کم شدن" است؟

پاسخ:

وعليكم السلام و رحمة الله و بركاته!

شما در سؤال خویش اشاره به مسئله‌ای دارید که در جزء سوم کتاب شخصیۀ اسلامی در مورد علت اشاره‏ شده است. برخی از متون کتاب شخصیه را که به سؤال شما ارتباط دارد، نقل می‌کنم: «اما علتی‌که دلالتاً بر آن دلیل اشاره داشته باشد، این بخش را تنبیه و اشاره گویند و آن دو قسم است. اول: این‌که حکم بر توصیفی قابل مفهوم استوار باشد. ... دوم: این‌که علت همراه با مدلول لفظاً از لحاظ وضع همراه باشد، نه این‌که لفظ به وضعِ علت خود اشاره داشته باشد و آن پنچ نوع است که در اینجا تنها موارد مرتبط به موضوع را نقل می‌کنم:

این‌که شارع همرای حکم وصفی را ذکر کند که هرگاه نتوانیم بدان علت‌جوی نماییم، هیچ فائده‌ای ندارد که جایگاه شارع از این کار منزه است و نصوص شرعی عادتاً هرآنچه را ذکر می‌کند، اعتبار شرعی دارد و ازین جهت، این وصف علت می باشد و نص بدان تعلیل می‌گردد؛ مثال: این‌که هرگاه کلام جواب سؤالی باشد، برابر است که وصف در محل سؤال باشد و یا در بیان حکم از محل سؤال به شبیه محل سؤال عدول نماید؛ چنانچه از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت شده است:

«أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ جَوَازِ بَيْعِ الرُّطَبِ بِالتَّمْرِ، فَقَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليـه وسلم: هَلْ يَنْقُصُ الرُّطَبُ إِذَا يَبِس؟ فَقَالُوا: نَعَمْ، فَقَالَ: فَلاَ إِذَنْ»

(اخرجه الدار قطنی)

ترجمه: از وی(رسول الله صلی الله علیه وسلم) در حکم جواز مبادله خرمای تر با خشک سؤال شد، پس رسول الله صلی الله وسلم گفت: آیا خرمای تازه زمانیکه خشک شود، کم نمیشود؟ گفتند: بلی. پس گفت: این بیع درست نیست.

پس همراهی حکم با وصف "نقصان" در جواب آن‌ها مبنی بر این‌که خرمای تازه زمانی خشک شود، کم می‌زند، امکان ندارد عبث ذکر شده باشد، بلکه در آن لزوماً فائده هم وجود دارد.

همراهی جواب رسول الله صلی الله علیه وسلم در بیع خرما با حرف "فا" در قولش "فلا إذن" ساختار تعلیل را واضح می‌سازد و اشاره بدان دارد که نقصان علتی برای امتناع فروش خرمای تازه با خشک است و از جملۀ ترتیب آن است که حکم بالای وصف به حرف "فا" با حرف "إذن" همراه گردیده است. درین مثال وصفی‌که ذکر شده است، واقعاً در محل سؤال قرار گرفته است. مثال این‌که وصف در غیرمحل سؤال قرار گیرد، حالتی است که از بیان حکم به حکم شبیه آن که در محل سؤال قرار گیرد، عدول شود. چنانچه از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت شده است، زمانی‌که دختر خثعمیه از وی الله صلی الله علیه وسلم پرسید: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم، پدرم را مرگ فراگرفت و بالای آن ادای حج فرض بود، از طرف وی حج کنم، آیا پذیرفته خواهد شد؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«أرأيتِ لوْ كانَ على أبيكِ دَيْنٌ أَكُنْتِ قاضِيَتَه؟ قالت: نعم. قال: فَدَيْنُ اللَّهِ أَحَقُّ بالقَضاء»

ترجمه: هرگاه بالای پدرت قرض باشد و از طرف وی اداء گردد، آیا اداء نمیشود؟ گفت: بلی، میشود. باز فرمودند: پس قرض الله سبحانه وتعالی اولی تر است تا اداء گردد.

درین حدیث خثعمیه از حج سؤال کرد و رسول الله صلی الله علیه وسلم قرض بنی آدم را ذکر کرده و برای آنچه سؤال شده بود، نظیر و مانندی بیان کرد؛ نه این‌که به نفس سؤال جواب داده باشد؛ ولی این حکم را متصلاً با جواب سؤال بیان نمود. درینجا همرای حکم وصف دَین را بیان نمود و امکان ندارد که بیهوده ذکر شود و حتماً فائده‌ای دارد. یادآوری رسول الله صلی الله علیه وسلم وصف را همراه با ترتیب حکم دلالت به علت دارد و اگر چنین نباشد، ذکر آن عبث و بیهوده می‌باشد.

چنانچه مشاهده گردید، متن مذکور پاسخ شما را در خود جا داده است: هرگاه جواب چنین باشد که بیع در آن صورت نادرست است، پس چه فائده دارد که بگوییم علت همان نقصان است؟...» متن چنین بیان کرده که خرمای تازه زمانی‌که خشک شود، چی فائده دارد؟ در متن آمده است: «همراهی حکم با وصف نقصان، در جواب سؤال شان مبنی بر این‌که آیا خرما زمانی‌که خشک شود، کم می‌گردد، بیهوده نبوده، بلکه حتماً فائده‌ای دارد. همراهی جواب رسول الله صلی الله علیه وسلم در بیع خرما با حرف "فا" در قولش "فلا إذن" ساختار تعلیل را واضح می‌سازد و اشاره بدان دارد که نقصان علتی است برای امتناع فروش خرمای تازه با خشک، و از جمله ترتیب آن است که حکم بالای وصف به حرف "فا" با حرف "إذن" همراه گردیده است، و درین مثال وصفی‌که ذکر شده است، واقعاً در محل سؤال قرار گرفته است؛ پس فائده درینجا وجود علت است؛ یعنی ذکر نقصان بیان علتی است که فروش خرمای تازه را با خشک ممتنع می سازد. ازین جهت درست نیست که بگوئید: چه فائده دارد که علت نقصان باشد؛ این از جمله سؤالات مغالطه است، چنانچه در بحث ذکر گردید، همراهی حکم با وصفِ نقصان فائده آن این است که نقصان علت امتناع فروش خرمای خشک با خرمای تر است؛ هرگاه چنین نمی‌بود، ذکر نقصان فائده‏ای نمی‌داشت. ... فائدۀ آن ذکر علت امتناع بیع بوده و رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد فروش خرمای تر با خرمای خشک سؤال شد و در مقابل رسول الله صلی الله علیه وسلم از سائل پرسید: آیا خرمای تر زمانی‌که خشک شود، کم نمی‌زند؟ زمانی‌که گفته شد، بلی. پس دوباره رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: نه خیر این‌گونه بیع جواز ندارد.

اما چرا درست نیست که عوض و بدل نقصان را بدهیم، چنانچه در بخش دیگر سؤال شما آمده است: «هرگاه مقدار نقصان و کمی را دانستیم و بدل نقصان را بدهیم، آیا بیع درست است؟» به عبارت دیگر، یک رطل خرمای تازه را به یک رطل خرمای خشک خریداری کردی و سپس آنچه تفاوت وزن بین خرمای تر و خرمای خشک وجود داشت، رفع گردید؛ مثلاً خرمای خشک یک رطل باشد و زمانی‌که خشک شود؛ به اندازۀ 100 گرام آن کم آید، ولی در معاملۀ شما یک رطل خرمای خشک بدهید و جانب مقابل یک رطل خرمای تر بدهد و برعلاوه، یک رطل مقدار 100گرام خرمای دیگر بدهد و عوض کم بودی را تکمیل نماید؛ پس این نوع معامله در اجناس ربوی جائز نمی‌باشد؛ چون هرگاه اجناس ربوی راجنس به جنس تبدیل کنید، پس جائز نیست که در مقابل فرق کمی و صفتی و یا در صورت اختلاف خصائص فائده گرفته شود؛ پس در اصناف ربوی این گونه معامله جائز نمی‌باشد؛ بلکه خرمای خشک با پول فروخته می‌شود و به آن پول خرمای تازه خریداری گردد؛ دلیل آن حدیثی است که بخاری در صحیح خود از یحیی روایت کرده و گفته است: از عقبه بن عبدغافر و او از اباسعید خدری رضی الله عنه شنیده است که گفت:

«جَاءَ بِلَالٌ إِلَى النَّبِيِّ صلى الله عليـه وسلم بِتَمْرٍ بَرْنِيٍّ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليـه وسلم مِنْ أَيْنَ هَذَا قَالَ بِلَالٌ كَانَ عِنْدَنَا تَمْرٌ رَدِيٌّ فَبِعْتُ مِنْهُ صَاعَيْنِ بِصَاعٍ لِنُطْعِمَ النَّبِيَّ صلى الله عليـه وسلم فَقَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليـه وسلم عِنْدَ ذَلِكَ أَوَّهْ أَوَّهْ عَيْنُ الرِّبَا عَيْنُ الرِّبَا لَا تَفْعَلْ وَلَكِنْ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَشْتَرِيَ فَبِعْ التَّمْرَ بِبَيْعٍ آخَرَ ثُمَّ اشْتَرِهِ»

(و اخرجه مسلم كذلك)

ترجمه: از ابوسعید خدری روایت است که گفت: بلال، خرمای بَرنی(یک نوع خرمای بسیار مرغوب) خدمت نبی ‏اكرم صلی الله علیه وسلم آورد، آن حضرت صلی الله علیه وسلم خطاب به او فرمود: این‌ها را از كجا آورده‌ای؟ بلال گفت: نزد ما خرمای نامرغوب بود، دو صاع از آنها را در برابر یک صاع فروختم تا رسول اكرم صلی الله علیه وسلم از آنها بخورد. اینجا بود كه رسول‏الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: آه، آه! این معامله عین ربا است، عین ربا است؛ چنین نكن؛ اما هرگاه خواستی خرمای خوب خریداری کنی، خرماهای خودت را بفروش و از پول آن خرمای خوب خریداری کن.

خلاصه و نتیجۀ سخن این‌که فائدۀ ذکر نقصان برای بیان علت امتناع فروش خرمای تر با خرمای خشک است؛ چون خرمای تر زمانی‌که خشک شود کم می زند. ... و اما عدم جواز دفع فرق و یا آنچه ارش(عوض عیب) نامیده می‌شود، در اجناس ربوی اخذ بدلِ فرق جائز نمی‌باشد، آرزو دارم که این بسنده باشد. الله داناترین و حکیم‌ترین است.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه