جمعه, ۲۷ شوال ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۴/۲۵م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش‌:

 السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

شیخ بزرگوار و محبوب ما! الله سبحانه وتعالی شما را در کارهای‌تان یاری فرموده و به چیزی‌که در آن رضایت الله است، شما را موفق گرداند.

پرسش اول: موضوع قیاس را در کتاب "شخصیۀ اسلامی جلد 3" مطالعه می‌‌کردم که نظرم را موضوعی به خود جلب نمود و آن این‌که حزب استدلال می‌کند که قیاس بنابر دلایل قطعی و دلایل ظنی؛ از جمله دلیل شرعی است؛ با وجود این اقوال، کسانی را که قایل بر این بودند که اجماع خلفاء راشدین و سایرین، دلایل ظنی بوده و برای استدلال درست نمی‌باشد، رد می‌نماید. هم‌چنان، گفته می‌شود که منشأ قیاس دلایل ظنی می‌باشد؛ پس اگر چنین باشد؛ چرا به این موضوع توجه صورت نمی‌گیرد و به خصوص که این کتاب جدیداً چاپ شده است.

هم‌چنان، من به این نظر استم و خود را خطاکار می‌گمارم؛ این‌که طریقۀ استدلال در دلالت نمودن از دلایل قطعی بر قیاس واضح و صریح نیست و آن استنباط از دلیل است؛ به این معنی: زمانی‌که نص قطعی باشد، در آن دلیل می‌باشد که برای حکم نمودن به جواز قیاس کافی است؛ احساس می‌کنم که این استدلال سخن صریح نیست.

پرسش دوم: بعضی مردم در نانوایی(خبازی) هرروز و یا در طول یک ماه برای نانوا مقدار آرد می‌‌دهند و در عوض آن نان می‌گیرند، آیا این جايز است؟ و آیا این کار شامل سیاق اجاره و یا خرید و فروش می‌گردد؟ با وجود این‌که هردو جانب بر یکی از این دو کار تصریح نمی‌کنند.

آرزومندم هرچی زود ممکن باشد، پاسخ بدهید. الله سبحانه وتعالی مایان را موفق و پیروز گرداند؛ نصرت و توانایی دهد و مایان را هرچه زودتر در دارالاسلام  یکجا سازد. و السلام علیکم ورحمة الله  وبرکاته!

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

نخست راجع به قیاس: دلیل بر قیاس نصی است که در آن علت ذکر شده باشد؛ اگر علت در قرآن ذکر باشد، پس دلیل قرآن است و اگر علت در سنت ذکر شده باشد، دلیل سنت است. این همانا سخن صریح و واضح است؛ پس چگونه می‌گویید: «احساس می‌کنم این استدلال، سخن صریح و واضح نیست؟» در مثال‌های زیر دلایل علت را مشاهده نمایید، جواب‌تان را درخواهید یافت: مثال از قرآن کریم؛ الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الأغْنِيَاءِ مِنْكُمْ

[حشر: 7]

ترجمه: تا(این اموال عظیم) در میان ثروت‌مندان شما دست به دست نگردد.

حالا پرسش مطرح می‌گردد: آیا برای خلیفه جایز است که از ملکیت دولت، برای فقراء بدهد و برای اغنیاء ندهد؟ جواب طبعاً همین است: بلی. در پاسخ به پرسش دیگری‌که در مورد دلیل این امر مطرح می‌شود، باید گفت: مگر این قول الله سبحانه وتعالی جوابش نیست؟ ترجمه: تا این اموال عظیم در میان ثروت‌مندان شما دست به دست نگردد. مثال از حدیثی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده‌اند:

«... وفي سائمة الغنم إذا كانت أربعين، ففيها شاة...»

 (اخرجه ابوداود)

ترجمه: گوسفندان چرنده اگر چهل دانه باشند، زکات آن‌ها یک گوسفند است.

اکنون پرسشی مطرح می‌گردد: آیا گوسفندی‌که در خانه‌ها علف داده می‌شود و به دشت و بیابان برده نمی‌شود، در آن زکات است؟ طبعاً جواب اینست: نخیر، زکات ندارد و دلیل بر این امر، همین حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم است: «گوسفندان چرنده اگر چهل دانه باشند، زکات آن‌ها یک گوسفند می‌باشد». چنانچه دلایل را صراحتاً در موضوع می‌بینید. و اما اگر هدف تان از گفتن این‌که: «گمان می‌کنم این استدلال سخن صریح و واضح نیست» این باشد: علتی‌که در نصوص وارد می‌شود و علتی‌که موضوع قیاس باشد، همیشه واضح و صریح نمی‌باشد؛ بلکه گاهی صریح و گاهی غیرصریح می‌باشد؛ یعنی گاهی به اساس دلالت و گاهی به اساس استنباط و یاهم مبتنی بر قیاس می‌باشد؛ اگر منظورتان این باشد، این درست است؛ مثلاً حدیثی را که امام بخاری روایت نموده است: «انما جعل الاستئذان من اجل البصر» یعنی: اجازه گرفتن از برای دیدن است؛ به این معنی اگر شخصی بدون اجازه داخل خانه‌ای شود، چیزی را که اهل همان خانه دوست ندارد، می‌بیند. بناءً در این موضوع علت صریح است و آن لفظ "از برای" است. اما در حدیث قبلی لفظ "السائمة(چرنده)" در این موضوع علت و سبب، دلالتاً بیان شده است؛ چون وصف ذکر شده وصف قابل فهم است. اگر منظورتان این باشد، پس این درست است؛ مگر این موضوع دیگری است که ارتباط به دلیل تفصیلی دارد و دلیل اجمالی اصولی اینست: این ثابت است که قرآن مقطوع و ثابت به دلیل قطعی و سنت نیز به ثابت دلیل قطعی است؛ بناءً قیاس دلیلی است که به دلیل قطعی ثابت است؛ چون قیاس به قرآن و حدیث راجع است و این دلیل غیرتفصیلی بود.

دلیل تفصیلی فقهی برای این‌که کدام دلیل صریح است و کدام غیرصریح، این موضوع جداگانه است. اما ملاحظۀ شما در مورد آنچه در کتاب شخصیه ذکر گردیده که متن آن این‌گونه است: «بدون شک بنابر دلایل قطعی و دلایل ظنی، این ثابت شده است که قیاس از جمله دلائل شرعی می‌باشد.» در این مورد یک جهت سخن شما درست است، با وجود این‌که دلیل در اصول و فقه اطلاق می‌گردد؛ اما مدلول آن از لحاظ قطعی و ظنی بودن مختلف است و چون موضوع در اینجا از دلایل اصول است؛ پس بهتر اینست که به دلیل قطعی بدون دلیل ظنی اکتفا کرده شود؛ با این وجود، تصحیح این بهتر است و ان‌شاء الله تصحیح‌ خواهیم نمود.

برای معلومات بیشتر و فهم این موضوع، آنچه را در کتابم(تیسیر الوصول الی الاصول) بیان نموده‌ام، تذکر می‌دهم: «حجت بودن قیاس از حجت بودن دلایلی‌که علت را معین می‌سازد(قرآن، سنت و اجماع) نشأت نموده است؛ طوری‌که حجت بودن قرآن، سنت و اجماع ثابت است؛ چنانچه قبلاً هم ذکر کرده‌ایم. هم‌چنان، حجت بودن قیاس ثابت است. رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز به استفاده و استعمال از قیاس رهنمایی کرده است. هنگامی‌که از وی در مورد حج پرسیده شد. ...»

اما راجع به سوال دومی تان(خریدن نان در مقابل آرد) باید گفت: این مسئلۀ جدیدی نیست؛ بلکه این مسئله را فقهای کرام در عصرشان بحث نموده اند و در مورد پاسخ به این پرسش اختلاف نظر دارند؛ مثلاً: آیا مواد و اجناس سودی که بنا بر صنعت حالت‌اش تغییر نماید؛ مانند هرگاه گندم بریان گردد یا به آرد تبدیل شود و یا خمیر شود و یاهم نان پخته شود و امثالهم، آیا این جنس واحد می‌باشد؟ یعنی بالای این‌ها لفظ گندم اطلاق می‌گردد؟ بناءً خرید آن جایز نیست؛ مگر دست به دست و جنس به جنس؟ یا این‌که به جنس دیگر تبدیل می‌گردد؟ و آیا جنس دومی ربوی است؟ خرید و فروش به صورت تفاضل و به شرط دست به دست بودن جایز است؟ و یا این‌که جنس دیگر غیر ربوی است و خرید و فروش آن به صورت نسیه(قرض) جایز است؟ شرح موضوع در نزد فقها این‌گونه است:

1. کسانی‌که هردو را(جنس اصلی و جنسی‌که بالای آن تغییرات وارد گردیده) یک جنس می‌دانند؛ آن‌ها به مشکل مواجه شدند و آن این‌که هم‌سان شمردن دوجنس ناممکن است؛ پس گندم به آرد چگونه وزن و پیمانه شود؟ و آرد به خمیر یا خمیر به آرد چگونه وزن شود؟ لهذا گفته اند که فروختن گندم در مقابل نان و یا آرد جایز نیست؛ بنابر یک جنس نبودن آن‌ها.

2. بعضی علماء گفته اند که دونوع جداگانه هستند(یک جنس نیستند)؛ اما هردو ربوی هستند؛ به این معنی که گندم یک جنس ربوی و هم‌چنان آرد جنس و یا صنف دیگری ربوی است و نان هم از اجناس ربوی است. بنابر این، گفته‌اند: تا زمانی‌که یک جنس نباشند، خریدن آن‌ها جایز است؛ به این معنی که خرید نان در برابر آرد و گندم هرگونه که خواستید، جایز است؛ اما به شرط این‌که دست به دست(بدون تأخیر و قرض) باشد.

3. بعضی علماء گفته اند که این‌ها جنس هستند و چیزی‌که از تغییر حالت گندم به دست می‌آید، ربوی نیست؛ بلکه چیزی غیرربوی است. بناءً نان، خمیر و آرد در قسم اجناس ربوی شامل نیستند؛ از این جهت خرید و فروش گندم در برابر نان خشک، آرد و خمیر به هر شکلی‌که شما خواسته باشید و لو قرض باشد، جایز است؛ چون از اقسام ربوی نیستند؛ یعنی فروش گندم به جنس دیگر غیرربوی است. از این جهت، مجتهدین در این مسئله آراء و نظریات متفاوتی دارند که در ذیل بعضی نظریات فقهاءی معتبر را برایت ذکر خواهم نمود.

الف) در نزد امام شافعی رحمه الله جواز ندارد: در کتاب "المجموع" از نووی الشافعی متوفی سال 676هـ.ق چنین ذکر شده است: «فروش آرد در مقابل نان جواز ندارد؛ چون خمیر را در آتش سرخ نموده، آب و نمک را با آرد خلط نموده است و همین خلط شدن مانع یکسان بودن آرد و نان می‌گردد؛ چون نان از اجناس موزون و گندم از مکیلات است؛ لهذا مساوی ساختن و فهم مساوی بودن هردو ناممکن است.»

ب)  در نزد امام ابوحنیفه رحمه الله جایز نیست: در کتاب "البنایة فی شرح الهدایة" از بدرالدین العینی الحنفی متوفی 855هـ.ق چنین آمده است: «از امام ابوحنیفه رحمه الله روایت است که گفته است: در آن خیری نیست؛ یعنی در فروش نان در مقابل گندم و یا آرد خیری نیست؛ به این معنی که جایز نیست.»

ج) در نزد صاحبین(ابویوسف و امام محمد) خرید و فروش دوجنس متفاوت دست به دست جایز است: در کتاب "البنایة فی شرح الهدایة" چنین ذکر شده است: «فروش نان در مقابل گندم و آرد؛ یعنی دوجنس متفاوت، وقتی‌که دست به دست باشد، جایز است.» و نیز افزوده است: «فروش نان در مقابل نان، در صورتی‌که از نظر عدد و یا وزن متفاوت باشند، بنابر قول ابویوسف و  محمد رحمهم الله به شرطی‌که دست به دست باشد، جایز است.» و در کتاب "البنایة فی شرح الهدایة" چنین ذکر شده است: «فتوی به قول اول است.» یعنی فروش نان در مقابل گندم و یا آرد جایز است.

ح) در نزد ابویوسف رحمه الله جایز است و لو قرض باشد: در کتاب "البنایة فی شرح الهدایة" این‌گونه آمده است: «اگر گندم قرض هم باشد، جایز است و اگر نان قرض هم باشد، در نزد ابویوسف جایز است و فتوی بر این است.»

به هر حال به اجتهاد  هر مجتهدی‌که اعتماد دارید و قلب‌تان به آن آرامش می‌یابد؛ در این مسئله تقلید نمایید. الله سبحانه وتعالی شما را یاری کند.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

در کتاب شخصیۀ اسلامی جلد سوم زیر عنوان "وجود حقائق شرعی" که متن آن قرار ذیل است، چنین آماده است: «اين ثابت است که شارع امت را در نقل اسماء از معانی لغوی شان به معانی جديدی‌که شرع آن‌ها را وضع نموده، توسط بيان رسول الله صلی الله علیه وسلم واقف و آگاه کرده است؛ الله سبحانه وتعالی گفته است:

﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ

[نحل: 44]

ترجمه: و ما قرآن را به تو نازل کرديم تا برای مردم آن‌چه را که به سوی آنان نازل گرديده، بيان کنی!

مراد بيان کردن معانی آن می‌باشد که از آن جمله بيان معانی اسماء شرعی است؛ چنانچه پيامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید:

«صلوا كما رأيتموني أصلی»

ترجمه: نماز گزاريد؛ همان‌طوری‌‌که من می‌گزارم!

 پس آنان را به اعمالی مکلف کرده و به ايشان فهمانده و به چيزی مکلف نیستند که  آن ‌را نفهمند.»

پرسش من اینست، آیا چنین برداشت می‌شود که رسول الله صلی الله علیه وسلم قرآن کریم را تفسیر و معانی آن را توضیح داده است یا این‌که به بیان و توضیح معانی اسماء شرعی بسنده کرده است؟ جزاکم الله خیراً! حامد نضال

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

برای وضاحت پاسخ‌تان ذکر امور ذیل ضروری است:

اول) پرسش‌تان به آن‌چه در کتاب شخصیۀ اسلامی جلد سوم وارد گردیده است، برمی‌گردد: «واقعيت آنست که اقوال شرعی در الفاظ شرع به حيث حقايق متمايز از حقايق لغوی واقع شده است و آن لفظی است که عرب آن را وضع نموده؛ سپس شرع آمده، آن ‌را به معنی ديگری نقل کرده و در آن مشهور شده است. بنابرین، این "نقل دادن شرع" "مجاز" نبوده؛ بلکه "حقيقت عرفی" می‌باشد؛ زيرا شرع آن ‌را به معنی دوم از روی ارتباط نقل نکرده؛ چنان‌چه در "مجاز" شرط می‌باشد. علاوه بر آن، اين‌که در معنی دوم مشهور گرديده است. هم‌چنان، "مجاز" لفظی است که برای معنایی وضع شده باشد؛ سپس به معنی ديگری از روی ارتباط  نقل داده شود و در معنی دوم مشهور و غالب الاستعمال نگرديده باشد. بنابر آن، "نقل اسم شرعی" به معنی دومی ‌که شرع اين را در برابر آن وضع کرده، به هيچ‌وجه از وجوه "مجاز" نبوده؛ بلکه آن "حقيقت شرعی" می‌باشد. اين ثابت است که شارع امت را در نقل اسماء از معانی لغوی شان به معانی جديدی‌که شرع آن‌ها را وضع نموده، توسط بيان رسول الله صلی الله علیه وسلم واقف و آگاه کرده است. الله سبحانه وتعالی گفته است :

﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ

[نحل: 44]

ترجمه: و ما قرآن را به تو نازل کرديم تا برای مردم آن‌چه را که به سوی آنان نازل گرديده، بيان کنی!

مراد بيان کردن معانی آن می‌باشد که از آن جمله بيان معانی اسماء شرعی‌ست؛ چنانچه پيامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید:

«صلوا كما رأيتموني أصلی»

ترجمه: نماز گزاريد؛ همان‌طوری‌که من می‌گزارم!

 پس آنان را به اعمالی مکلف کرده و به ايشان فهمانده؛ چيزی را ‌که نفهمند، مکلف به آن نیستند.»

دوم) روشنی و وضاحتی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد آن‌چه در قرآن کریم ذکر گردیده و داده است، تنها معانی اسماء شرعی نبوده؛ بلکه در ‌ بیان کتاب(قرآن کریم) با سنت خلاصه می‌گردد:

1. تفصیل مجمل آن: از جمله این‌که الله سبحانه وتعالی در قرآن کریم بدون این‌که وقت، ارکان و تعداد رکعات نماز را ذکر نماید، امر به ادای آن نموده است. بنابرین، سنت آن‌چه را در قرآن کریم ذکر گردیده، بیان و وضاحت داده است. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«صَلوا کما رَأَیتُمُونِی أُصَلی»

(رواه بخاری)

ترجمه: نماز گزاريد؛ همان‌طوری‌که من می‌گزارم!

سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم تفصیل کیفیت نماز را خود با ادای نماز چنان‌چه ابوحمید ساعدی رضی الله عنه روایت می‌کند، بیان نموده است:

«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ  إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلاةِ اعْتَدَلَ قَائِمًا، وَرَفَعَ يَدَيْهِ حَتَّى يُحَاذِيَ بِهِمَا مَنْكِبَيْهِ، فَإِذَا أَرَادَ أَنْ يَرْكَعَ، رَفَعَ يَدَيْهِ حَتَّى يُحَاذِيَ بِهِمَا مَنْكِبَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: اللَّهُ أَكْبَرُ ، وَرَكَعَ، ثُمَّ اعْتَدَلَ ، فَلَمْ يُصَبِّ رَأْسَهُ، وَلَمْ يُقْنِعْ، وَوَضَعَ يَدَيْهِ عَلَى رُكْبَتَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، وَرَفَعَ يَدَيْهِ، وَاعْتَدَلَ حَتَّى يَرْجِعَ كُلُّ عَظْمٍ فِي مَوْضِعِهِ مُعْتَدِلا، ثُمَّ هَوَى إِلَى الأَرْضِ سَاجِدًا، ثُمَّ قَالَ: اللَّهُ أَكْبَرُ، ثُمَّ جَافَى عَضُدَيْهِ عَنْ إِبِطَيْهِ، وَفَتَخَ أَصَابِعَ رِجْلَيْهِ، ثُمَّ ثَنَى رِجْلَهُ الْيُسْرَى، وَقَعَدَ عَلَيْهَا، ثُمَّ اعْتَدَلَ حَتَّى يَرْجِعَ كُلُّ عَظْمٍ فِي مَوْضِعِهِ مُعْتَدِلا، ثُمَّ هَوَى سَاجِدًا، ثُمَّ قَالَ: اللَّهُ أَكْبَرُ، ثُمَّ ثَنَى رِجْلَهُ، وَقَعَدَ، وَاعْتَدَلَ، حَتَّى يَرْجِعَ كُلُّ عُضْوٍ فِي مَوْضِعِهِ، ثُمَّ نَهَضَ، ثُمَّ صَنَعَ فِي الرَّكْعَةِ الثَّانِيَةِ مِثْلَ ذَلِكَ.»

(ترمذی آن را روایت نموده و گفته این حدیث صحیح است)

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم وقتی به نماز ‌ايستاد می‌شد، بدنش را راست و آرام می‌گرفت؛ دست‌ها را تا نزديك گوش‌ها بالا می‌آورد؛ سپس تكبير می‌گفت و چون ركوع می‌رفت، دست‌ها را تا نزديك گوش‌ها بالا می‌آورد، تكبير می‌گفت و به ركوع می‌رفت؛ در رکوع، آرام و متعادل می‌بود؛ نه سر خود را فرو می‌برد و نه بلند می‌گرفت، دست‌ها را بر زانوها می‌گذاشت و هنگام بلند كردن سر از ركوع، می‌گفت: سمع الله لمن حمده و صبر می‌كرد تا بدنش آرام بگيرد؛ سپس تكبير می‌گفت و به سجده می‌رفت؛ در حالی‌كه دست‌ها را از بدنش فاصله می‌داد و انگشت‌های پا را باز می‌گذاشت، آن‌گاه بر زانوی چپ می‌نشست و آرام می‌گرفت؛ سپس تكبير می‌گفت و سجدۀ دوم را انجام می‌داد و ركعت دوّم را مانند اول به جا می‌آورد و ركعات بعد را هم به همين صورت انجام می‌داد و در ركعت آخر سلام می‌داد.

  1. تخصیص عام: در قرآن‌کریم عمومیات ذکر گردیده‌ و سنت این عمومیات را خاص ساخته است؛ از جمله این‌که الله سبحانه وتعالی امر نموده که پسر از پدر به نحوی‌که در قول اوتعالی ذکر گردیده است، میراث ببرد:

﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ
[نساء: 11]
ترجمه: الله(سبحانه وتعالی) به شما در باره فرزندان‌تان سفارش مى‌كند: سهم پسر مثل سهم دو دختر است.

این حکم در مورد هر پدرِ دارای میراث و هر پسری‌که میراث می‌برد، عام می‌باشد؛ سپس سنت، انبیاء را از پدرهای دارای میراث خاص ساخته است؛ فرمودۀ او صلی الله علیه وسلم چنین است:

«لاَ نُورَثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ»

(بخاری و مسلم)

ترجمه:ما انبیاء میراث نمی‌بریم؛ بلکه آن‌چه از ما به ارث گذشته می‌شود، صدقه است.

هم‌چنان، سنت نیز وارث را به غیر قاتل نظر به فرمودۀ او صلی الله علیه وسلم خاص ساخته است:

«وَلاَ يَرِثُ الْقَاتِلُ شَيْئاً»

(رواه ابوداود)

ترجمه: قاتل چیزی به ارث نمی برد.

  1. در قرآن‌کریم آیات مطلق(بی‌قید) وجود داشته و سنت این اطلاق را به قید معین محدود ساخته است؛ از جمله این‌که قول اوتعالی:

﴿وَلَا تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ

[بقره: 196]
ترجمه: و سرهاى خود را نتراشید تا قربانى به قربا‌‌نگاه برسد و اگر كسى بیمار بود و یا ناراحتى در سر داشت(و ناچار بود سر خود را زودتر بتراشد)، باید كفّاره‏اى از قبیل روزه یا صدقه یا قربانى بجا آورد.

پس این هرسه: روزه، صدقه و  قربانی، لفظ مطلق بوده و با حدیثی‌که مسلم از طریق کعب بن عجرة قول رسول الله صلی الله علیه وسلم را روایت می‌کند که می‌فرماید:

«فَاحْلِقْ رَأْسَكَ وَأَطْعِمْ فَرَقًا بَيْنَ سِتَّةِ مَسَاكِينَ وَالْفَرَقُ ثَلاَثةُ آصُعٍ أَوْ صُمْ ثلاَثةَ أَيَّامٍ أَوِ انْسُكْ نَسِيكَةً»

ترجمه:پس موهايت را بتراش يا سه صاع خوراك ميان شش مسكين توزيع كن و فَرَق سه آصع است، یا سه روز روزه بگیر یا آنچه برایت میسر است، قربانی کن.

پس اطلاق روزه به سه روز قید گردیده و اطلاق صدقه به طعام دادن شصت مسکین و هر فرق(طعام) سه آصع است و اطلاق قربانی به ذبح کردن یک گوسفند است.

  1. الحاق فرع از فروع احکامی‌که اصل آن در قرآن‌کریم ذکر گردیده و این فرع چنین تظاهر می‌شود که تشریع جدید است؛ اما زمانی دقت شود، واضح می‌گردد که آن به اصل در قرآن کریم ذکر و ملحق گردیده است و از این قبیل موارد زیاد است. بنابرین، الله سبحانه وتعالی فرائض را به گونۀ تقدیری ذکر نموده و میراث عصبات(اقارب) را ذکر ننموده؛ مگر این‌که پیرامون آن‌ نص اوتعالی چنین است:

﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ
[نساء: 11]
ترجمه: الله سبحانه وتعالی به شما در باره فرزندان‌تان سفارش مى‌كند: سهم پسر مثل سهم دو دختر است.

به این معنی که اقارب غیر از اولاد و برادر، فرض تقدیری نبوده؛ بلکه پس از فرائض دیگر اخذ می‌نمایند و چنان‌چه رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرمایند:

«أَلْحِقُوا الْفَرَائِضَ بِأَهْلِهَا، فَمَا بَقِيَ فَهُوَ لأَوْلَى رَجُلٍ ذَكَرٍ»

(رواه بخاری)

ترجمه:سهميه‌های معين شدۀ ارث را به صاحبان آن‌ها بدهيد و باقی‌ماندۀ آن‌ را به نزديک‌ترين خويشاوند مردیت بدهيد.

درین‌جا اقارب غیر از اولاد با برادر و اولاد الحاق گردیده است و نیز خواهران با دختران عصبی الحاق گردیده است. از أسود رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«أَنَّ مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ وَرَّثَ أُخْتًا وَابْنَةً، فَجَعَلَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا النِّصْفَ، وَهُوَ بِالْيَمَنِ، وَنَبِيُّ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَوْمَئِذٍ حَيٌّ»

(رواه ابوداود)

ترجمه: معاذ بن جبل سهمیۀ میراث یک خواهر  و یک دختر را به گونه‌ای تقسیم می‌نمود که برای هریک نصف تقسیم کرد و او در یمن بود؛ این حالی بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم در آن روزگار زنده بود.

معاذ در زمان حیات رسول الله صلی الله علیه وسلم این‌گونه قضاوت نمی‌کرد؛ مگر این‌که دلیلی نزدش موجود باشد تا آن را بداند و اگر نزدش دلیلی نمی‌بود، به چنین موارد  عجله نمی‌کرد.

سوم) با آن‌هم از رسول الله صلی الله علیه وسلم حدیثی وارد نگردیده که هر آیت را چنان‌چه می‌دانیم، بیان و وضاحت داده باشد. بنابرین، حدیثی‌که از رسول الله صلی الله علیه وسلم وارد گردیده، به آن اعتماد می‌شود و در صورتی‌که وارد نگردیده، طریقه و روش درست تفسیر به نحو ذیل پیروی می‌شود:

1. آن‌چه از رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد تفسیر بیان گردیده، در صورت صحت بودن آن جزء حدیث شمرده شده و به معنی معروف، که شهرت پیدا نموده، تعبیر نمی‌شود؛ به شرطی‌که از رسول الله صلی الله علیه وسلم در بیان آیت چیزی‌که صحیح روایت شده، نص تشریعی مانند قرآن کریم شناخته ‌شود.

2. اما آنچه از صحابه در مورد تفاسیر روایت شده، تفسیر آنان معتبر شمرده می‌شود؛ زیرا آنان رضوان الله علیهم اجمعین، به دلیل  بلند بودن مقام‌شان از حیث فهم لسان عربی و ملازمت‌شان با رسول الله صلی الله علیه وسلم، نزدیک‌ترین مردم به فهم تفسیر قرآن هستند.

3. اما روش معتمد در تفسیر اینست که به زبان عربی و سنت نبوی به عنوان یگانه وسیله برای فهم قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم، از حیث مفردات، ترکیب‌های آن از جهت معانی شرعی، احکام شرعی و افکاری‌که واقعیت شرعی در آن قرار گرفته، تمسک شود. در صورتی‌که حدیث صحیح از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت شده باشد که آیتی را بیان کند، به آن اعتماد می‌شود؛ در غیر آن به زبان عربی، که قرآن به این زبان نازل گردیده است، در تفسیر آیۀ کریمه اعتماد می‌شود. ناگفته نباید گذاشت؛ به اهل زبانی، که دارای اطمینان اند، اعتماد می‌شود.

اینست روش تفسیر قرآن و به مفسر واجب است تا به آن التزام و پای‌بندی داشته و حین تفسیر قرآن، این مسئولیت را باید به عهده گیرد، پروردگار ذات دانا و حکیم است.

برادر تان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

25 ذوالحجة 1439هـ.ق

5 اکتوبر 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

چرا خلیفه حفتر، که مزدور امریکا در لیبیا است، نیروهایش را در جنوب وسیع لیبیا متفرق نموده و تمام تلاش خویش را بالای غرب لیبیا، که وابسته به اروپاست متمرکز نمی‌کند تا به این‌ترتیب تمام خاک این سرزمین را به نفع خود یک طرفه کند؛ زیرا نفوذ واقعی و وزنۀ اصلی در شمال، به شمول شمال غرب و شمال شرق است و نه در جنوب؟ یا این‌که حفتر از حمله به جنوب، اهداف دیگری را دنبال می‌کند؟

پاسخ:

برای روشن شدن موضوع به بررسی امور زیر می‌پردازیم:

اول) حفتر، مزدور امریکا، با تسلط‌اش بالای شهر بنغازی در حقیقت بالای سراسر شرق لیبیا تسلط پیدا نمود و با یک طرفه نمودن کشمکش در شهر درنه در نیمۀ سال 2018م به نفع خودش، تسلط خویش را بالای شرق لیبیا کاملاً استحکام بخشید. پس از آن‌که جنگ‌ها به منطقۀ کمربند نفتی کشانیده شد، کشمکش‌ها در لیبیا میان مزدوران امریکا به رهبری حفتر و مزدوران اروپا به رهبری سراج در طرابلس شدت بیشتری گرفت. حفتر با گسترانیدن تسلط خویش بالای کمربند نفتی، پلۀ نظامی‌اش را نسبت به حکومت سراج سنگین‌تر نمود. اما امکانات نظامی ‌را که حفتر از سیسی، مزدور دیگر امریکا در مصر به دست می‌آورد، در حدی نیست که به او امکان دهد تا غرب لیبیا را به صورت کامل به تصرف خود در آورد؛ زیرا در غرب به علاوۀ نزدیکی آن با الجزائر، که وابسته به اروپائیان است، مستقیماً با دولت‌های ارپائی طرف است. ‌ترس حفتر از الجزائر و مداخلۀ آن پوشیده نیست، بلکه به صراحت از آن یاد نمود: «طاهر سیاله وزیر خارجۀ لیبیا روز دوشنبه در سخنانی از اظهارات خلیفه حفتر اظهار بی‌اطلاعی نموده و آن را غیرمسئولانه خواند. حفتر هشدار داده بود که دامنۀ جنگ لیبیا را در ظرف چند لحظه به داخل خاک الجزائر می‌کشاند. حفتر قبلاً اعلان نموده بود که الجزائر از اوضاع امنیتی لیبیا سوءاستفاده می‌کند و این‌که شماری از سربازان الجزائری با عبور از مرز، وارد خاک لیبیا شده اند». (منبع: فرانس 24، 10 سپتمبر 2018م)

دوم) این‌که مصر به رهبری سیسی و به دستور امریکا از حفتر حمایت نموده و این حمایت به او قدرت داده تا شرق لیبیا و منطقۀ کمر بند نفتی را زیر تسلط خود در آورد؛ یک طرف واقعیت موجود در لیبیا است و واقعیت دیگر اینست که حکومت سراج به دلیل نزدیکی جغرافیائی با آن، از حکومت وی حمایت می‌کنند و هم‌چنین اروپا در پس این حکومت قرار دارد. این دو واقعیت به مثابۀ‌ ترازویی است که هر دو پلۀ آن تقریباً با هم مساوی است؛ هرچند پلۀ نظامی ‌حفتر به دلیل حمایت بزرگ امریکا از وی سنگین‌تر است؛ زیرا امریکا در پی آنست تا موقف حفتر را با اقدامات نظامی ‌استحکام بخشیده و وی را غالب کند؛ سپس دروازۀ مذاکرات را بگشاید. اما پلۀ سیاسی، هنوز هم به نفع حکومت سراج سنگینی می‌کند؛ زیرا نفوذ اروپا، تسلط وی بالای طرابلس پایتخت و سنگینی کدرهای سیاسی وابسته به اروپا را ضمانت نموده. به همین دلیل است که حفتر نمی‌تواند به جانب پایتخت پیشروی نماید و نه هم می‌تواند وارد مذاکرات جدی با حکومت سراج شود. در نتیجه هردو طرف با سنگینیِ ‌که دارند، سر جای خود باقی مانده اند و دو جانب مساوی به نظر می‌رسند. این دو تنگناه باعث شده هردو طرفِ کشمکش در لیبیا در وضعیت جمود به سر ببرند و هیچ طرفی نتواند اوضاع را به نفع خود یک طرفه نماید.

بنابر این، کشانیدن دامنۀ جنگ‌ها به جنوب لیبیا برای حفتر نوعی خروج از این تنگناه‌ها تلقی می‌گردد تا بتواند از طریق آن دامنۀ تسلط نظامی‌خویش را گسترش داده و به این‌ترتیب راه‌حل با تأثیرگذاری قوی‌تر امریکا نسبت به اروپا مطرح گردد که چنین هم شد؛ چنانچه «سخنگوی اردوی ملی لیبیا اعلان نمود که نیروهای خلیفه حفتر روز چهار شنبه عملیات گسترۀ نظامی ‌را در جنوب این کشور به هدف "پاک‌سازی آن" از گروه‌های مسلح، به شمول افراد گروه افراطی داعش و جریان‌های جنایتکار راه‌اندازی نمودند.» (منبع: فرانس 24. 17 جنوری 2019م) پس امریکا سعی دارد، به بهانۀ جنگ با "تروریستان و گروه‌های جنایتکار"، مزدور‌ش حفتر را به جانب جنوب لیبیا جهت داده و به اهداف زیاد داخلی و منطقه‌ای دست یابد که منجر به استحکام نفوذ امریکا و از هم‌پاشی نفوذ دولت‌های اروپائی خواهد شد.

سوم) با دقت بیشتر در خواهیم یافت که حملۀ حفتر به جنوب لیبیا، دو هدف را در قضیۀ بحران داخلی لیبیا برای وی و نفوذ امریکا به ارمغان آورد و در عین حال، دو هدف دیگر را برای امریکا علیه اروپا و نفوذ آن در افریقا محقق نمود. جزئیات این ادعا قرار ذیل است:

1. دو هدف مربوط به کشمکش‌ها در داخل لیبیا از این قرار است:

الف) تسلط بالای مناطق بیشتر؛ زیرا اگر حفتر بتواند تسلط نظامی‌اش را بالای مناطق وسیع جنوب لیبیا پهن کند، این مسئله باعث خواهد شد که او در مذاکرات نیز پلۀ سنگین‌تری داشته باشد؛ زیرا به علاوۀ اهمیت نظامی‌داخلی، ‌که با تسلط بالای شهرهایی مانند شهر "سبها" و سایر شهرهای جنوب به دست می‌آورد، این امر به او، به صفت کسی‌که بیشترین بخش‌های خاک لیبیا را در اختیار دارد، "رنگ قانونی" بیشتری نیز می‌دهد. این واقعیت بالای راه‌حل‌های سیاسی نیز تأثیرگذار خواهد بود؛ هر چند نزدیک شدن وی به مرزهای الجزائر برای وی خطرناک است؛ اما ممکن است وی سعی کند، اینک که الجزائر سرگرم انتخابات ریاست جمهوری است، نفوذ‌ش را در جنوب استحکام بخشد.

ب) تسلط یافتن بر اقتصاد لیبیا؛ طوری‌که حفتر پس از چند بار تعقیب و گریزگ، سرانجام توانست تسلط‌اش را در نیمۀ سال 2018م بالای کمربند نفتی مستحکم نماید و عائدات آن را به جای طرابلس به بخش سازمان ملی نفت در بنغازی منتقل کند. به این‌ترتیب، حکومت سراج از یک طرف از نفت منطقۀ کمربند نفتی محروم گردید و از طرف دیگر حفتر خود را برای صدور آن به نفع خود آماده می‌شود تا رفته رفته جنگ به بنادر نفت کشانیده شد؛ یعنی به هدف منع نمودن حفتر از صدور نفت. چنانچه افراد مسلح حضران بالای دو بندر سدره و رأس لانوف تسلط یافتند و حکومت سراج در طرابلس "حضران" را آمر قانونی حراست از پایگاه‌های نفتی می‌شمرد؛ اما این وضعیت برای حکومت سراج پایدار نماند. «سپس زدوخوردهای شدیدی با نیروهای اردوی لیبیا صورت گرفت و بعد از آن و مشخصاً به تاریخ 21 جون سال جاری بود که رهبری سراسری نیروهای مسلح لیبیا اعلان نمود که منطقۀ رأس لانوف و سدره را به صورت کامل به تصرف خود در آورده.» (منبع: اسپوتنیک روسیه 7 جولای 2018م)

پس حفتر کمربند نفتی را، به شمول بنادر صادراتی به تصرف خود در آورد و از همان تاریخ تا کنون حکومت وفاق ملی به ریاست سراج پیوسته تا کنون تلاش دارد دولت‌های وارد کنندۀ نفت را از وارد نمودن نفت منطقۀ کمربند نفتی، که در تصرف نیروهای حفتر قرار دارد، منع نماید. به همین دلیل است که میزان انرژی صادراتی لیبیا به گونۀ چشم‌گیری کاهش یافته و حکومت سراج شروع به صادر نمودن نفت استخراج شده از صحرای مرزوق نموده، مخصوصاً نفتی‌که ازچاه "شراره" به مقدار 300 هزار بشکه در روز استخراج می‌گردد و چاه "فیل" به مقدار 125 هزار بشکه در روز. با انتقال یافتن جنگ‌هایی‌که زیاد داغ نیست به جنوب و با تسلط یافتن نیروهای حفتر بالای پایگاه نفتی "شراره"، که در نزدیکی شهر سبها موقعیت دارد، «سخنگوی نیروهای شرق لیبیا در تویتر‌ش چنین گفت: نیروهای مسلح توانسته پایگاه شراره را به صورت کامل و بدون هیچ‌گونه درگیری به تصرف خود در آورد و درحال حاضر همراه با ادارۀ این پایگاه سرگرم تأمین امنیت آن می‌باشد.» (منبع: روز هفتم 11 فبروری 2019م)  این به معنی تقویت یافتن نفوذ اقتصادی حفتر است.

این پایگاه بزرگ نفتی، ‌که می‌تواند تا 400 هزار بشکه در روز تولید داشته باشد و مال یکی از شرکت‌های هسپانیایی است، محل کشمکش بزرگی میان حفتر، مزدور امریکا و مزدوران اروپا در طرابلس است. اینک با این تغییری‌که پیش آمده، یعنی با تسلط حفتر بالای این پایگاه، که به او فرصت می‌دهد به ساده‌گی بالای سایر پایگاه‌های نفتی پس از آن تا آخرین نقطۀ جنوب، مخصوصاً پایگاه "فیل" تسلط پیدا کند، با این تغییر، حکومت سراج شریان اقتصادی خود را از دست داده و تنها به چتر بین‌المللی متکی است که اروپا از آن برای منع صدور نفت توسط حفتر و وادار نمودن وی به صدور نفت از طریق سازمان‌های نفتی طرابلس استفاده می‌کند. اما با وجود همه، واقعیت این است که حفتر بالای منابع نفتی تسلط دارد و مسئلۀ صدور نفت از طریق بنادر و خطوط نفتی را که بالای آن تسلط ندارد، به مذاکرات واگذار می‌شود تا بتواند اهداف مالی خویش را از آن طریق براورده کند و پول‌های فراوانی را وارد شریان نیروهای نظامی‌خود نماید.

2. اما دو هدفی‌که علیه اروپا و نفوذ آن در افریقا دارد، از این قرار است:

الف) سیل مهاجرت از افریقا را به اروپا به عنوان یک دردسر برای اروپا نگه‌می‌دارد. این هدفی است که امریکا از آن علیه اروپا استفاده می‌کند و نمی‌گذارد اروپا به بهانۀ متوقف نمودن سیل مهاجرت از افریقا به اروپا، اقدام به ساختن پایگاه‌های نظامی‌نماید. تسلط حفتر مزدور امریکا بالای زیرساخت‌های نظامی ‌در عمق خاک لیبیا، که اکثر آن میدان‌های هوایی نظامی ‌است، دولت‌های اروپائی را از استفاده از آن؛ چه به هدف گسترش نفوذ خویش و چه به اهداف منطقه‌ای در افریقا، منع می‌کند؛ زیرا دولت‌های اروپائی قصد دارند به بهانۀ ممانعت از مهاجرت افریقائیان به اروپا، برای خود جای پایی در این زیرساخت‌های نظامی‌پیدا کنند؛ چیزی‌که امریکا و مزدور آن حفتر با آن مخالفت دارد.

«خلیفه حفتر، جنرال باز نشستۀ لیبیا هشدار داد که طرف‌های بین‌المللی سعی دارند در برخی مناطق جنوب لیبیا برای خود زیرساخت‌های نظامی‌بسازند. حفتر گفت: در عین حالی‌که رهبری کل اصرار دارد روابط گرم و مشارکت‌های استراتیژیک و متوازن با تمام طرف‌های بین‌المللی داشته باشد، معلوماتی به ما می‌رسد که نشان می‌دهد شماری از طرف‌های بین‌المللی تمایل دارند در جنوب خاک لیبیا برای خود زیرساخت‌های حضور نظامی‌بسازند. برخی منابع اطلاعاتی لیبیا گفته اند که دیروز پنج شنبه یک هیئت امنیتی و نظامی ‌ایتالیایی از شهر "غات" در آخرین نقطۀ جنوب غربی لیبیا دیدار نموده و قصد دارند با تمویل اروپا نقطۀ ارتکاز نظامی ‌و مدنی ایتالیائی در آن بسازند تا با استفاده از آن تحرکات برای مهاجرت‌های غیرقانونی را محدود نمایند.» (منبع: الجزیره نت 29 جون 2018م)

اینک با تسلط حفتر به مناطق مهمی‌ در جنوب، اروپائی‌ها از تمرکز در جنوب و ساخت پایگاه‌های نظامی ‌در آن محروم می‌شوند. «اتاق عملیات نیروهای هوایی وابسته به رهبری کل اردوی لیبیا با انتشار اعلامیه‌ای هشدار داد که هیچ طیاره‌ای اجازه ندارد بدون موافقت آن از میدان‌های هوایی جنوب پرواز و یا در آن نشست نماید و تأکید نمود، در صورتی‌که هرگونه پروازی بدون موافقت رهبری اردوی لیبیا در منطقۀ جنوب مشاهده شود، وادار به نشست خواهد شد.» (منبع: روز هفتم 8 فبروری 2019م) به این‌ترتیب، امریکا و با تحریک نمودن حفتر به سمت جنوب، تحرکات اروپائیان را در جنوب مقید و محدود نمود و بحران مهاجرت افریقائیان را به مثابۀ دردسری آزار دهنده برای اروپا نگهداشت.

ب) زمینه‌سازی علیه نفوذ اروپا در منطقه صحرا؛ طوری‌که اهداف حملۀ حفتر در جنوب لیبیا به اهداف فوق الذکر خلاصه نمی‌شود؛ بلکه امریکا در حال طراحی یا حتی فعالیت مستقیم برای براوردن هدف منطقه‌ای است و آن هدف؛ مختل نمودن نفوذ فرانسه در منطقۀ صحرا می‌باشد. ضعف حکومت مرکزی در طرابلس باعث شده در جنوب لیبیا نوعی خلاع قدرت به میان آید و این خلاع قدرت باعث شده جنوب تبدیل به محیط مناسبی برای فعالیت مسلحانۀ گروه‌های مخالف افریقائی شود. گروه‌های مخالف چاد، نایجر و سودان در این منطقه رشد کرده و بزرگ شدند؛ بلکه حتی تبدیل به عنصر مهم و تأثیرگذاری در معادلات داخلی لیبیا شده اند که نمی‌شود آن را دست کم گرفت؛ چنانچه «روزنامۀ "وحدت" چاد که به زبان فرانسوی منتشر می‌شود، نوشت که در حال حاضر حدود 11 هزار تن از افراد مخالف حکومت چاد در جنوب لیبیا منتشر می‌باشند.» (منبع: بوابه الوسط 4 اپرل 2018م)

امریکا مداخله‌هایش را به بهانۀ "تروریزم" توجیه نموده و به مزدورانش اشاره می‌کند که برای مهار نمودن آنان وارد عمل شده و به این‌ترتیب امریکا علناً در لیبیا مداخله می‌کند. «یکی از مسئولین لیبیا در اظهاراتی گفت: نیروهای امریکا و لیبیا حملات هوایی مشترکی را در اطراف شهر اوباری بالای موقعیتی انجام دادند که در آن شماری از طرف‌داران گروه القاعده متمرکز می‌باشند.» (منبع: یورو نیوز عربی 14 جنوری 2019م) حفتر نیز عیناً از همین بهانۀ "تروریزمی" استفاده می‌کند که امریکا "برای پاک‌سازی منطقه از وجود گروه‌های مسلح‌تروریستی" سر می‌دهد.

گروه‌های نظامیِ‌، که در جنوب لیبیا دارای وزن می‌باشند، جریان‌های چادی استند. «اردوی ملی لیبیا به رهبری خلیفه حفتر در ماه جنوری گذشته عملیات نظامیی را در جنوب غربی این کشور بالای گروه‌هایی مسلحی راه‌اندازی نمود که بیشتر آنان وابسته به مخالفان چاد می‌باشند.» (منبع: آر تی 12 فبوری 2019م) "اردوی ملی لیبیا" که حفتر از آن را نام‌گذاری نموده، در بیانیۀ خشم‌ناکی چنین اعلان نمود: «جنگنده‌های سلاح هوایی عربی لیبیا سه تجمع ملیشه‌های چاد و هم‌پیمانان آن را در جنوب کشور عزیز مان در هم کوبیدند.» (منبع: عربیه نت 8 فبروری 2019م)

ج) بنابر این، کاملاً روشن است که هدف از حملۀ حفتر به جنوب لیبیا این است که گروه‌های مذکور را به گونۀ منسجم از جنوب لیبیا فراری دهد، یعنی آنان را به بیرون از لیبیا سوق دهد تا مسئولیت دیگری را در چاد به پیش ببرند و آن این‌که نفوذ فرانسه را در آن‌جا به چالش بکشند و این چیزی است که فوراً و بدون تأخیر اتفاق افتاد؛ چنانچه: «جان ایف لودریان وزیر خارجۀ فرانسه روز سه شنبه در اظهاراتی گفت که نیروهای فرانسه یک قافله از افراد متمرد و جنگجو را برای جلوگیری از انقلاب علیه ادریس دیبی رئیس جمهور هدف قرار داده است. چند فروند طیارۀ جنگی فرانسه به درخواست دیبی یک قافلۀ تا دندان مسلح از متمردین را که هدفۀ گذشته از لیبیا وارد خاک چاد می‌شدند، هدف قرار داد. لودریان خطاب به اعضای پارلمان چنین گفت: یک گروه از متمردین که از جنوب لیبیا آمده بودند، قصد داشتند با زور وارد نجامینا شده و بالای آن تسلط پیدا کنند. رئیس جمهور کتباً از ما خواست تا برای جلوگیری از وقوع انقلاب و حمایت از کشور‌ش مداخله نماییم.» (منبع: رویترز 12 فبروری 2019م) از آن جایی‌که خطری را که حفتر، مزدور امریکا به جانب چاد سوق می‌دهد، واقعی و محسوس است، فرانسه نیروهای زیادی را برای دفاع از ادریس دیبی، مزدور خویش در پایتخت چاد منتشر نموده: «فرانسه 4500 سرباز را در چهارچوب عملیاتی موسوم به "نیروی برخان برای مبارزه با‌ترورزم" در شهر نجامینا پایتخت چاد منتشر نموده.» (منبع: رویترز 12 فبروری 2019م)

د) از موارد فوق چنین بر می‌آید که اگرچه امریکا در بحران لیبیا دست بالا ندارد و مزدور‌ش، حفتر توان یک طرفه نمودن اوضاع در غرب لیبیا را به نفع خود ندارد؛ زیرا اروپا از حکومت سراج پشتیبانی می‌کند. اما اینک امریکا تصمیم گرفته نفوذ فرانسه را در چاد مختل نماید. ممکن است پیش‌روی‌های مخالفین ادریس دیبی در داخل خاک چاد، که از جنوب لیبیا آمده اند، مقدمه‌ای به حوادث بزرگ‌تر از آن باشد؛ یعنی ممکن است جنگ‌های سختی در چاد بالاگیرد و شاید دامنۀ آن تا نایجر نیز کشانیده شود و در آن‌جا نفوذ فرانسه و تسلط شرکت‌های فرانسوی را بالای معادن، مخصوص معادن یورانیوم آن منطقه، مختل نماید.

چهارم) خلاصه این‌که ممکن است حفتر با کمک‌های زیاد نظامی، ‌که امریکا و به ویژه از طریق مصر برایش فراهم می‌کند، ممکن است بتواند لیبیا را به دو بخش تقسیم کند. بخش شرقی را به صورت کامل در اختیار گرفته و کمربند نفتی را، که شاه‌رگ اقتصاد لیبیا به شمار می‌رود نیز به تصرف خود در آورده و در بخش غربی نیز تا حدودی رخنه نموده و اینک به جانب جنوب روی آورده تا تسلط نظامی ‌و اقتصادی‌اش را در آن گسترش دهد.

از آن جایی‌که امریکا به دلیل ‌ترسی‌که از الجزائر و پشتیبانی بزرگ اروپا از حکومت سراج در غرب دارد، حفتر را برای براوردن اهداف دیگری به جانب غرب لیبیا سوق می‌دهد و آن عبارت از اذیت نمودن دولت‌های اروپائی در مسئلۀ مهاجرت و هجوم به نفوذ فرانسه در دولت‌های همجوار لیبیا از یک زاویۀ دیگری‌که در آغاز از چاد شروع نموده، می‌باشد.

این است ابعاد حملۀ حفتر به جنوب لیبیا و از آن چنین بر می‌آید که دولت‌های کفر سعی دارند برای تحقق منافع و نفوذ خویش در این سرزمین فساد را منتشر نمایند. تأسف‌آور این است که برای تحقق این اهداف خبیثانه، کسانی از مسلمانان به جان یک دیگر افتاده اند و هیچ توجهی به حرمت خون برادران خویش و هدر دادن سرمایه‌های نفتی سرزمین‌های خویش نمی‌کنند.

باید دانست که هیچ راهی برای جلوگیری از این مزدوران خودفروخته و دولت‌های کفریی‌که در پس آنان قرار دارند، وجود نداد و هرگز نمی‌توان شری را که آنان در سرزمین‌های اسلام منتشر می‌نمایند، متوقف نمود؛ مگر این‌که مسلمانان با جدیت کامل و بدون هیچ‌گونه سستی به پا خیزند و شریعت الله سبحانه وتعالی را با اعلان برپایی خلافت خویش برپا دارند؛ خلافتی‌که اوضاع جهان را به حالت اصلی و واقعی آن بر خواهد گرداند و آرمان‌های دولت‌های کفر را در سرزمین‌های اسلامی‌ به کابوس‌های وحشت‌ناک تبدیل خواهد نمود.

﴿إِنَّ فِي هَذَا لَبَلَاغاً لِقَوْمٍ عَابِدِينَ﴾

[انبیاء: 106]

ترجمه: در این، ابلاغ روشنی است برای جمعیّت عبادت‌کنندگان!

15 جمادی الآخر 1440هـ.ق

20 فبروری 2019م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پنهان نمودن عیب در خرید و فروش

(ترجمه)

پرسش‌ها:

 جناب امیر، السلام علیکم  ورحمة الله وبرکاته!

 الله متعال شما را عزتمند نموده و به دستان تان امت را  پیروز گرداند. دو پرسش داشتم، لطف نموده  پاسخ ارایه نمایید.

اول) در پاسخی‌که در مورد سهام، برای برادری‌که درین مورد پرسشی را مطرح نموده بود، در خلال پاسخ مذکور چنین بیان نموده اید: «در صورتی‌که مادر کافرت را در فروش سهام وکیل خویش مقرر نموده بودی و بعد از  یک مدت معین حرام بودن آن را دانستی، لازم است از منفعت سهامی‌که در این مدت معین به دست آورده‌ای، رهایی یابی و برای این کار باید آن را در یکی از اموراتی‌که در آن منفعت مسلمین باشد، مصرف نمایی.» دلیل بر قراردادن و مصرف نمودن آن در خصوص امور مسلمین چیست؟ درحالی‌که از دید شریعت وی مالک همان مال نیست؛ پس چگونه تصرف آن مال برایش جایز است؟

دوم) من سبزی فروشی می‌کنم و کار من به طور دست‌فروشی است. من از بازار سبزی می‌خرم و حدود چهل کیلو متر از بازار فاصله دارم. بعضی وقت‌ها سبزبجات عیب‌دار می‌باشند و معمولاً زمانی‌که جنس خریده شده واپس برگردانیده شود، صاحب محل کمیسیون یا کسی‌که به نام کمیشن‌کار یاد می‌شود، به سبب عیبی‌که در جنس وجود داشت، در قیمت جنس مذکور تخفیف می‌دهد(در برابر عیب مالش پول می‌دهد) و اگر در همان روز، جنس خریده شده را دو باره برگردانم، مصارف هنگفت حتی بالاتر از قیمت جنس خریده شده بر من وارد می‌شود؛ پس آیا این غرامت و کاهش قیمتی‎که ما مطالبه می‌نماییم، گرفتن آن بر ما حرام است؟ یوسف ابو سلام

پاسخ:

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

اول) پاسخ به پرسش رهایی یافتن و خلاص شدن از مال حرام: معلوم می‌شود که شما اشتباه درک نموده و گمان نموده اید که این سخن ما: «و لازم است از منفعت سهامی‌که در مدت پنج ماه معین به دست آورده‌اید، رهایی یافته و برای این کار باید آن را در یکی از اموراتی‌که در آن منفعت مسلمین باشد، مصرف نمایید.» به معنای صدقه دادن است؛ یعنی شما گمان کرده‌اید که در برابر مصرف نمودن مالش(حرام) در امور مسلمین اجر و ثواب کسب می‌نمایید؛ در حالی‌که این چنین نیست؛ چون ما گفتیم که «رهایی یابد» به گونه مثال: اگر در خانه‌ات بعضی اشیای اضافی وجود داشته باشد و شما بخواهید که از آن رهایی یابید، پس بدون شک شما آن را گرفته و در مکان مناسب آن قرار می‌دهید، یعنی این طور نمی‌کنید که آن‌ها را گرفته و در سرک‌ها انداخته و بگویید که از آن خلاص شدم؛ بلکه آن را گرفته و چنانچه لازم است، در مکان مناسب‌اش قرار می‌دهید و به این معنی‌ست که شما برای اشیای اضافی موجود در خانه، مناسب‌ترین و بهترین مکان راجهت قراردادن این مال انتخاب می‌نمایید تا این‌که باعث آزار و اذیت کسی نگردد؛ آیا این طور نیست؟ عاقلانه نیست که این اموال اضافی را گرفته  و در سرک‌ها و در راه مردم بیندازید تا سبب آزار و اذیت مردم گردد.

 با توجه به آنچه در فوق گفتیم که از مال حرام رهایی یافته و آن را در کار که در آن منفعت مسلمانان باشد، مصرف نماید و این اموال را گرفته مثلاً در زمین و یا در زباله‌دانی نیندازد.

یوسف برادر! آن شخص با گذاشتن آن در بهترین و مناسب‌ترین مکان آن، خود را از مال حرام خلاص می‌نماید؛ اما صدقه نیست که در برابر آن مستحق اجر و ثواب گردد؛ زیرا احمد در مسند خویش از عبد الله ابن مسعود رضی الله عنه روایت نموده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«...وَالذي نفسي بيده...لَا يَكْسِبُ عَبْدٌ مَالًا مِنْ حَرَامٍ، فَيُنْفِقَ مِنْهُ فَيُبَارَكَ لَهُ فِيهِ، وَلَا يَتَصَدَّقُ بِهِ فَيُقْبَلَ مِنْهُ، وَلَا يَتْرُكُ خَلْفَ ظَهْرِهِ إِلَّا كَانَ زَادَهُ إِلَى النَّارِ، إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَا يَمْحُو السَّيِّئَ بِالسَّيِّئِ، وَلَكِنْ يَمْحُو السَّيِّئَ بِالْحَسَنِ، إِنَّ الْخَبِيثَ لَا يَمْحُو الْخَبِيثَ»

ترجمه: ... قسم به ذاتی‌که جانم در اختیار اوست... هر بنده‌ای که مال حرام را کسب نماید؛ اگر از آن انفاق نماید، در برابر آن برکت نمی‌ببیند و اگر صدقه نماید، قبول نمی‌شود و چیزی‌که از آن به دست آید آن(شخص) را بیشتر به سوی آتش می‌راند، زیرا الله متعال بدی را با بدی محو نمی‌کند؛ اما بدی را با خوبی محو می‌کند و نیز پلیدی، پلیدی را محو و پاک نمی‌نماید.

شایان ذکر است که از بعضی فقهای کرام به شکل واضح نقل قول گردیده است که یک شخص می‌تواند مطابق با احکام شرعی متعلق به محل مصارف شرعی، مال حرام را متصرف شود و جهت اثبات این موضوع به حدیثی‌که از عاصم بن کلیب و او از پدرش و وی از یک مرد انصاری روایت نموده است، استدلال می‌نمایند، که روایت مذکور قرار ذیل است:

«خرجنا مع رسول الله عليه الصلاة والسـلام في جنازة، فرأيت رسول الله عليه الصلاة والسـلام، وهو على القبر يوصي الحافر: أوسع من قبل رجليه، أوسع من قبل رأسه، فلما رجع استقبله داعي امرأة، فجاء وجيء بالطعام، فوضع يده، ثم وضع القوم، فأكلوا، فنظر آباؤنا رسول الله عليه الصلاة والسـلام يلوك لقمة في فيه، ثم قال: إني أجد لحم شاة أخذت بغير إذن أهلها، فأرسلت المرأة: يا رسول الله، إني أرسلت إلى البقيع ليشتري لي شاة، فلم أجد، فأرسلت إلى جار لي - قد اشترى شاة - أَنْ أَرْسِلْ إِلَيَّ بثمنها، فلم يوجد، فأرسلت إلى امرأته، فأرسلت بها إلي، فقال عليه الصلاة والسلام: أطعميه الأسارى...»

ترجمه: همراه با رسول الله صلی الله علیه وسلم جهت ادای نماز جنازۀ شخصی رفته بودیم و در آن جا رسول الله صلی الله علیه وسلم را دیدم که بر سر قبر ایستاده بود و به شخصی‌که قبر را حفر می‌نمود، توصیه می‌نمود که ناحیه‌ای پا و ناحیه‌ای سرش را فراخ‌تر حفر کند(قبر باید وسیع‌تر باشد؛ نه تنگ و ضیق)؛ زمانی‌که وی از آنجا برگشت؛ زنی شخصی را جهت استقبال از رسول الله صلی الله علیه وسلم(جهت دعوت به طعام) فرستاده بود؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم دعوت آن را پذیرفته و به مجلس آنان حاضر شد؛ طعام را آوردند؛ وی صلی الله علیه وسلم و سپس سائر حاضرین دستان خویش را گذاشتند و به خوردن طعا م شروع کردند؛ پدر مان به سوی رسول الله صلی الله علیه و سلم نظر نمود و دید که رسول الله صلی الله علیه وسلم همان یک لقمه را در دهن خویش نگهداشته و می‌جود و فرمود: این گوشت گوسفند بدون اجازۀ مالک آن گرفته شده است. آن زن را از این امر آگاه ساختند و خواستار تفصیل شدند؛ وی گفت: شخصی را جهت خریدن گوسفند به بقیع(نام مکانی) فرستادم؛ اما در آنجا پیدا نکرد و به خانۀ همسایۀ خویش، که گوسفند را خریده بود، فرستادم تا گوسفند خویش را به  قیمت خریده شده برایم بفرستد؛ آن مرد در خانۀ خویش نبود و سوی همسر آن فرستادم؛ وی پذیرفته و گوسفند را برایم فرستاد؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: با این گوسفند اسیران را غذا بده...

بعضی از علماء با استناد بر کلمه‌ای "مصالح مسلمان‌ها"، جهت رهایی از مال حرام، مصرف آن را عام‌تر نموده و گفته اند: در محل مصرف صدقات نفلی مانند: عطاء نمودن مال به فقراء یا اعمار مساجد مصرف  گردد؛ چون این‌ها از جمله محل مصرف صدقات است و این سخن دیدگاه احناف است که در حاشیۀ ابن عابدین، جلد 3 صفحه 223 ذکر گردیده است و هم‌چنان دیدگاه مذهب مالکی نیز همین‌گونه است؛ چنانچه در کتاب احکام القرآن تألیف قرطبی جلد 3 صفحه 366 از آن تذکر رفته است.

بعضی فقهاء گفته اند که جهت رهایی از مال حرام آن را در راه الله یعنی "جهاد" انفاق کند و این یکی از آراء شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله است که در کتاب مجموع الفتاوی جلد 28 صفحه 401 چنین بیان نموده است: «حتی اگر شخصی به دستان خویش مال حرام را کسب نماید و بنابر نشناختن مالک مال و به دلائل امثال این نتواند که مال حرام را به مالک آن برگرداند... حتماً در راه الله انفاق نماید و بدون شک یگانه محل مناسب برای مصرف این مال، انفاق در راه الله یعنی جهاد است؛ چون هرکسی‌که بسیار گنهکار باشد، بزرگ‌ترین دوای آن جهاد است و کسی‌که بخواهد از مال حرام رهایی یافته و توبه نماید و برگرداندن مال به مالک آن امکان نداشت؛ پس آن مال را به نیابت از مالک آن در راه الله انفاق نماید. این است راه بهتر جهت خلاصی از مال حرام و کسب اجر جهاد.» و بعضی اقوال دیگر نیز در زمینه وجود دارد.

دوم) پاسخ به پرسش دوم راجع به فروش سبزیجات: متن پرسش تان این‌گونه است: «من سبزی فروشی می‌کنم و کار من به طور دست‌فروشی است. من از بازار سبزی می‌خرم و حدود چهل کیلومتر از بازار فاصله دارم. بعضی وقت‌ها سبزبجات عیب‌دار می‌باشند و معمولاً زمانی‌که جنس خریده شده واپس برگردانیده شود، صاحب محل کمیسیون یا کسی‌که به نام کمیشن‌کار یاد می‌شود، به سبب عیبی‌که در جنس وجود داشت، در قیمت جنس مذکور تخفیف می‌دهد(در برابر عیب مالش پول می‌دهد) و اگر در همان روز، جنس خریده شده را دو باره برگردانم، مصارف هنگفت حتی بالاتر از قیمت جنس خریده شده بر من وارد می‌شود. پس آیا این غرامت و کاهش قیمتی‌که ما مطالبه می‌نماییم، گرفتن آن بر ما حرام است؟.»

پاسخ به این پرسش واضحاً در کتاب نظام اقتصادی اسلام باب "پنهان نمودن عیب مال در خرید و فروش" صفحه 193 موجود است و چنین بیان شده است : «برای مسلمان جائز نیست که در جنس و مال تجارت یا در مزد خیانت نموده مردم را فریب دهد؛ بلکه بالای وی واجب است تا آنچه عیب در مال و تقلب(جعل) در پول می‌باشد، آن را اظهار و بیان نماید و نباید در جنس تجاری بخاطر این‌که به پول هنگفت فروخته شود و یا در بازار منتشر شود و در پول بخاطری این‌که بحیث قیمت برای جنس تجاری قبول گردد، تقلب و جعل‌کاری نماید؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم از این عمل نهی قطعی بعمل آورده است. ابن ماجه از عقبه بن عامر روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ بَاعَ مِنْ أَخِيهِ بَيْعًا فِيهِ عَيْبٌ إِلَّا بَيَّنَهُ لَهُ»

ترجمه: مسلمان برادر مسلمان است و برای هیچ مسلمانی جائز نیست که مال عیب‌دار را به برادرش بفروشد؛ مگر این که او را از عیب آن آگاه سازد(برای یک مسلمان پنهان نمودن عیب مال در خرید وفروش جائز نیست).

و امام بخاری از حکیم بن حزام روایت کرده است که رسول الله صلى الله عليه و سلم  فرمود:

«الْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ مَا لَمْ يَتَفَرَّقَا أَوْ قَالَ حَتَّى يَتَفَرَّقَا فَإِنْ صَدَقَا وَبَيَّنَا بُورِكَ لَهُمَا فِي بَيْعِهِمَا وَإِنْ كَتَمَا وَكَذَبَا مُحِقَتْ بَرَكَةُ بَيْعِهِمَا»

ترجمه: فروشنده و مشتری تا زمانی‌که از هم جدا نشده اند، حق فسخ معامله را دارند؛ اگر آن دو در معاملۀشان به همديگر راست گفتند و عيب و ايراد اموال و اجناس تجاری را بيان کردند، در معاملۀ‌شان برکت انداخته می‌شود و اگر پنهان کاری کردند و دروغ گفتند، برکت معاملۀشان از بين می‌رود.

و نیز فرموده است:

«لَيْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ»

(رواه ابن ماجه وابوداود من طريق ابی هريره)

ترجمه: کسی‌که در معامله خیانت و فريبکاری کند، از ما مسلمانان نيست!

و کسی‌که چیزی را از طریق "تدلیس(پنهان کردن و پوشانیدن عیب چیزی)" و تقلب(جعل‌کاری و خیانت) بدست آورد، مالک آن پنداشته نمی‌شود؛ زیرا که تدلیس و تقلب(خیانت) از وسائل تملک نیست؛ بلکه از جمله وسائل است که از آن نهی بعمل آورده  شده است و آن مال حرام و ناروا می‌باشد؛ زیرا  پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ لَحْمٌ نَبَتَ مِنْ سُحْتٍ النَّارُ أَوْلَى بِهِ»

(رواه احمد من طريق جابر بن عبد الله)

ترجمه: گوشت(جسم و بدن) که توسط مال حرام تربیه و رشد کند، داخل جنت نمی‌شود؛ جهنم سزاوار اوست!

و اگر تدلیس در مال تجاری و یا در پول صورت گیرد، مشتری اختیار دارد که قراداد و معامله را فسخ نماید و یا انجام دهد؛ اما غیر از این او اختیار دیگری ندارد؛ پس اگر خریدار بخواهد که مال بدست آمده را توسط تدلیس همراه با "ارش(غرامت یا رشوه یعنی مال و پولی‌که در بدل عیب مال)" یکجا بگیرد؛ یعنی میان قیمت آن بدون عیب و قیمت آن با عیب فرق قایل شود، این حق را ندارد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم برای او اخذ غرامت را در اختیار او نگذاشته؛ بلکه او را مخیر به دو چیز قرار داده است: یا معامله بیع را بدون اخذ "ارش(مال و پول بدیل عیب مال)" انجام دهد و یا آن را رد نموده و انجام ندهد؛ زیرا در حدیثی‌که بخاری از ابی هریره روایت  کرده است، چنین بیان شده است: «إن شاء أمسک و ان شاء ردها» اگر خواست همان قرارداد و معامله را انجام دهد و اگر خواست رد نماید.

شرط نیست که فروشنده عالم به تدلیس عیب باشد تا اختیار ثابت گردد؛ بلکه اختیار برای مشتری(فریب‌خورده) به مجرد حصول تدلیس ثابت می‌شود و لوکه فروشنده به آن عالم باشد و یا خیر.

بنا بر دلائل فوق الذکر، اگر بعد از خریداری مال، عیب آن برایت نمایان شد، اختیار داری که همان مال را به مالک آن برگردانی و قیمت پرداخته شده‌ات را واپس گیری و یا همان مال را با عیب‌اش می‌پذیری... اما این‌که معامله را پذیرفته "ارش" یا غرامت اخذ نمایی؛ یعنی میان قیمت جنس عیب‌دار و جنس بی‌عیب، بعد از معامله فرق قایل شدن جائز نیست و دور بودن‌تان از بازاری‌که از آن مال می‌خرید، در حکم تأثیر ندارد؛ چنانچه در حدیث شریف ذکر گردیده است؛ باید یکی از این دو راه را انتخاب نمایید:

«إن شاء أمسک و ان شاء ردها»

(رواه البخاری عن ابی هريره)

ترجمه: اگر خواست همان قرارداد و معامله را انجام دهد و اگر خواست رد نماید!

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

وزیرخارجۀ امریکا در اوایل ماه‌ جاری میلادی رسماً اعلان نمود که‌ ایالات متحده‌ از توافق‌نامۀ محدودیت تولید موشک‌های میان‌برد و کوتاه‌ بردی‌که‌ در سال 1987م با روسیه‌ امضاء نموده‌ بود، خارج می‌شود. ابعاد این خروج امریکا چیست؟ آیا روسیه‌ واقعاً این توافق‌نامه‌ را نقض نموده‌ و یا این فقط بهانه‌‌ای‌ست که‌ امریکا برای خروج از آن مطرح نموده؟ و اگر روسیه‌ آن را نقض نکرده، پس هدف امریکا از این خروج چیست؟ جزاکم الله‌ خیراً!

پاسخ:

برای روشن شدن پاسخ، مسائل زیر را به‌ بررسی می‌گیریم:

اول: بلی، «مایک پامپیو وزیر خارجۀ امریکا روز جمعه‌ اعلان نمود که‌ امریکا پایبندی‌اش را به‌ معاهدۀ منع تولید موشک‌های میان‌برد و کوتاه‌‌برد با روسیه‌ به‌ حالت تعلیق در می‌آورد. وی گفت: "در جریان شش ماه، رسماً به‌ روسیه‌ هشدار خواهیم داد که‌ ایالات متحده‌ از این معاهده‌ خارج خواهد شد." وی تأکید نمود که‌ کشور‌ش پایبندی خویش را به‌ نیروی هسته‌‌ای میان‌برد سر از فردا شنبه‌ به‌ حالت تعلیق در می‌آورد. وی هشدار داد، در صورتی‌که‌ روسیه‌ مجدداً به‌ این معاهده‌ پایبندی نکرد، عمل بر اساس آن به‌ پایان خواهد رسید.» (منبع: عربی 21. 1 نومبر 2019م) انتظار می‌رفت امریکا چنین موقفی بگیرد؛ زیرا چند ماه‌ است که‌ در خصوص پایبندی روسیه‌ به‌ این معاهدۀ موسوم به‌ "ای، ان، اف"، شک و تردیدهایی را بر می‌انگیزد؛ چنانچه‌ ترامپ در اظهاراتی گفت: «ایالات متحده‌ به‌ روسیه‌ اجازه‌ نخواهد داد که خودش به‌ تولید این سلاح ادامه‌ داده‌ و در عین حال تولید آن را بالای ما ممنوع کند.» (منبع: بی بی سی 21 اکتبر2018م)

روسیه‌ از این اقدام ادارۀ حکومت ترامپ اظهار بیم و تعجب نمود؛ چنانچه‌ «سیرگی ریابکوف معاون وزیر خارجۀ روسیه‌ در واکنش گفت: "این یک گام بسیار خطرناکی است و انتقادهای تیزی را در پی خواهد داشت." وی‌که‌ با آژانس خبری روسی موسوم به‌ "تاس" صحبت می‌نمود، گفت: "این معاهده‌ برای امنیت جهانی، به‌ ویژه‌ در فضای رقابت تسلیحاتی موجود و برای محافظت از ثبات استراتیژیک از اهمیت زیادی بر خوردار است." ریباکوف تلاش‌های ایالات متحده‌ را تحریک‌آمیز و به‌ هدف کسب امتیاز خوانده‌ و آن را تقبیح نمود.» (منبع: بی بی سی 21 اکتبر 2018م) روسیه‌ پس از آن‌که‌ از این تصمیم امریکا با خبر شد، اعلان نمود که‌ ما نیز چنین تصمیمی را اتخاذ خواهیم نمود. «لاوروف در بیانیۀ کوتاه‌ مطبوعاتی ‌که‌ در عشق آباد داشت، گفت: "ولادیمیر پوتین موقف ما را در برابر این تصمیم مشخص نمود و آن این‌که‌ ما نیز به‌ زودی اقدامی کاملاً مشابه‌ را روی دست خواهیم گرفت." وی افزود: "امریکائی‌ها پایبندی‌شان را به‌ این معاهده‌ به‌ حالت تعلیق در آورده‌ اند و ما نیز دقیقاً همین کار را می‌کنیم و با به‌ پایان رسیدن مهلت شش ماهی‌که‌ در توافق‌نامه‌ از آن یاد شده‌ و در نتیجۀ بیانیۀ رسمی امریکا در مورد خروج واشنگتن از این معاهده، ما نیز از جانب خود به‌ تداوم آن پایان خواهیم داد.» (منبع: آر تی 6 فبروری 2019م) به‌ این ترتیب، روشن است که‌ امریکا قصد دارد عملاً از این توافق‌نامه‌ خارج شود؛ حتی ممکن است پیش از به‌ پایان رسیدن مهلت شش ماهه، چنانچه‌ اعلان نموده‌ که‌ تحقیقات و برنامه‌های موشکی را که‌ بر اساس توافق نامۀ مذکور ممنوع بود، به‌ زودی از سر گرفته‌ خواهد شد.

دوم: بعید به‌ نظر می‌رسد؛ دلیل خروج امریکا از این معاهده‌ چیزی باشد که‌ اعلان نمود و آن این‌که‌ روسیه‌ با ساخت موشک "729m9"، این معاهده‌ را نقض نموده؛ زیرا روسیه‌ اعلان نمود که‌ این موشک می‌تواند تنها 480 کیلومتر را هدف قرار دهد، یعنی زیر 500 کیلومتری‌که‌ در معاهده‌ ممنوع قرار داده‌ شده‌ است. معاهدۀ مذکور، موشک‌های کوتاه‌‌برد از 500–1000 کیلومتر و میان‌برد از 1000–5500 کیلومتر را ممنوع قرار داده‌ است. موشک‌های کوتاه‌‌برد و میان‌برد روسیه‌ به‌ هیچ‌وجه‌ خاک امریکا را به‌ گونۀ مستقیم تهدید نمی‌کند؛ بلکه‌ اتحاد جماهیر شوروی، که‌ در محاصرۀ دشمنان زیادی قرار داشت، حجم عظیمی از موشک‌هایی را تولید می‌نمود که‌ می‌توانست مشخصاً اروپای غربی را هدف قرار دهد و زمانی‌که‌ امریکا موشک‌های بیرجینگ و کروز را در دهۀ هشتم قرن گذشته‌ در اروپای غربی نصب نمود، اتحاد جماهیر شوروی در واکنش به‌ این اقدام امریکا، موشک‌های "اس 20" میان‌برد را نصب نمود و به‌ این ترتیب، اروپا تبدیل به‌ منطقه‌‌ای شد که‌ بیشتر احتمال می‌رفت جنگ هسته‌‌ای میان امریکا و شوروی در دهۀ هشتم در آن جا به‌ وقوع بپیوندد؛ بناءً به‌ وحشت افتاده‌ و برای دستیابی به‌ معاهدۀ ممانعت از تولید موشک‌های میان‌برد، تأکید و اصرار نمود.

سوم: با بررسی نمودن تصمیمی‌که‌ امریکا در آن زمان اتخاذ نموده‌ بود، می‌توان به‌ خطر و جدیت سیاست امریکا پی برد؛ طوری‌که‌ از یک طرف ارتباط امنیتی اروپای غربی را با امریکا افزایش داد و به‌ این ترتیب، سرنوشت قارۀ اروپا را در گرو واشنگتن گذاشت و از طرف دیگر، امریکا از آغاز دهۀ هشتم شاهد گام‌های متزلزل گورباوچوف در خلع سلاح بود و زمانی‌که‌ مذاکرات خلع سلاح میان دوطرف به‌ پخته‌‌گی رسید و وقت امضای توافق‌نامه‌ رسید، امریکا این خلع سلاح را مختص به‌ موشک‌های کوتاه‌ و میان‌برد نمود تا بیشترین خسارت متوجه‌ اتحاد جماهیر شوروی شود؛ اتحادی‌که‌ بر اساس این توافق‌نامه‌ مجبور شد 1800 موشک هسته‌‌ای خویش را که‌ مبالغ هنگفتی برای ساخت آن هزینه‌ نموده‌ بود، نابود کند؛ در حالی‌که‌ امریکا تنها 800 موشک از این نوع را نابود نمود؛ یعنی کم‌تر از نیم آنچه‌ که‌ مسکو نابود نمود. «دو طرف در ماه‌ می‌سال 1991 اعلان نمودند که‌ برای عملی نمودن معاهدۀ دو جانبه، بیشتر از 2600 موشک را نابود کردند، که‌ 1800 فروند آن از روسیه‌ بود.» (منبع: الجزیره‌ 2 فبروری 2019م) این بدان معنی است که‌ کار عملی نابود کردن موشک‌های یاد شده‌ در سال 1991م به‌ پایان رسید و پایبندی به‌ این معاهده، یعنی خودداری از تولید موشک‌های هسته‌‌ای مشابه‌ هم‌چنان ادامه‌ یافت.

چهارم: با در نظر داشت استراتیژی امریکا که‌ فعلاً ادارۀ حکومت ترامپ آن را به‌ پیش می‌برد و پیش از وی ادارۀ حکومت اوباما نیز بعضاً بدان عمل می‌نمود، دیده‌ می‌شود که‌ تحولات جهانی، واشنگتن را وادار نموده‌ تا در مجموع سیاست‌های امریکا تجدید نظر نماید. قضایای عمیقی‌که‌ استراتیژی جدید امریکا در نظر دارد و آن را معاجله‌ کند، قرار ذیل است:

1. اقتصاد امریکا: امریکا متوجه‌ شده‌،‌ اقتصادش، که‌ یکی از ارکان اساسی زبردستی و ابرقدرتی آن در سطح جهانی می‌باشد، دچار ضعف گردیده. در عین حال، متوجه‌ شده‌ که‌ اروپا نیز اقتصاد قوی دارد و دلیل این اقتصاد قوی اروپا این است که‌ برای تأمین امنیت جهانی به‌ اندازۀ کافی هزینه‌ نمی‌کند؛ زیرا خود را در سایۀ چتر امنیتی امریکا قرار داده‌ و از استحکام آن مطمئن است. از جانب دیگر، موضوع دیگری‌که‌ اهمیت آن از موضوع اروپا کمتر نیست، رشد فوق العاده‌ و سریع چین است، طوری‌که‌ اقتصاد‌ش را در جریان فقط دو دهه‌ به‌ سطح اقتصاد درجه‌ اول جهان رسانید و سازمان‌های نقدینه‌‌گی مانند؛ "بانک توسعوی آسیایی" را بنا نهاد؛ سازمان‌هایی‌که‌ جایگاه‌ سازمان‌های بین‌المللی را، که‌ امریکا بنیان گذاشته، تهدید می‌کند؛ مانند بانک جهانی. این واقعیت‌ها و نوسان‌های جهانی اقتصادی، امریکا را در مورد آیندۀ اقتصادش، به‌ صفت یکی از ارکان اساسی تسلط آن بالای جهان، به‌ شک و تردید انداخت و به‌ همین دلیل بود که‌ امریکا شروع به‌ تمرکز بالای توانایی‌های نظامی خود نمود؛ یعنی برای ترساندن دولت‌های رقیب خویش شروع به‌ نشان دادن چنگ و دندان‌های موشکی و هسته‌‌ای خویش نمود. امریکا اینک در زمان حاکمیت ترامپ دیگر این اهداف خویش را پنهان نگه‌نمی‌دارد؛ چنانچه‌ رئیس جمهور امریکا در اظهاراتی گفت: «کشور ما بعد از این توانای‌های هسته‌‌ای خویش را تا زمانی افزایش خواهد داد که‌ دیگران به‌ هوش آیند.». (منبع: روز هفتم 6 نومبر 2018م)

2. گرایش‌های اروپا علیه‌ امریکا: ماکرون رئیس جمهور فرانسه‌ خواستار تشکیل اردوی اروپائی در برابر تهدیدهای روسیه‌ و چین و حتی امریکا شد. ترامپ تعجب نمود که‌ چگونه‌ ممکن است اروپا فکر کند که‌ امریکا برای امنیت اروپا تهدید به‌ شمار می‌رود؛ در حالی‌که‌ این امریکاست که‌ اروپا را زیر چتر امنیتی خود قرار داده‌ و برای حمایت از آن هزینه‌ می‌کند. در عین حال، اروپا در بسیاری از مواضع، مانند توافق‌نامۀ تغییرات آب و هوایی، جنگ عراق، کشمکش‌هایی‌که‌ برای نفوذ در مناطق عربی، اسلامی و افریقائی جریان دارد، با امریکا مخالف است؛ بلکه‌ حتی اروپا به‌ پیمانۀ گسترده‌‌ای با چین همکاری می‌کند.

با توجه‌ به‌ موارد فوق الذکر؛ امریکا قصد دارد روسیه‌ مجدداً تبدیل به‌ تهدیدی برای اروپا شده‌ و به‌ این ترتیب اروپا را به‌ حالت عادی آن برگرداند؛ زیرا با خروج از این توافق‌نامه‌ با روسیه، روسیه‌ مجبور خواهد شد تا شروع به‌ ساخت موشک نموده‌ و به‌ این ترتیب تبدیل به‌ تهدید هسته‌‌ای برای اروپا شود؛ اروپائی‌که‌ در نزدیکی روسیه‌ موقعیت دارد. لازم به‌ ذکر است که‌ این توافق‌نامه‌ برای متوقف نمودن رقابت‌های هسته‌‌ای در خاک اروپا به‌ امضاء رسیده‌ بود؛ چنانچه‌ هایکو ماس وزیر خارجۀ آلمان در بیانیه‌ای‌که‌ توسط آژانس "رویترز" منتشر گردید، گفت: «در جریان 30 سال تمام، این توافق‌نامه‌ یکی از اساسی‌ترین پایه‌های امنیت اروپا به‌ شمار می‌رفت.» (منبع: اسپوتنیک روسیه‌ 21 اکتوبر 2018م) ‌هایکو ماس قبلاً نیز به‌ آژانس خبری آلمان گفته‌ بود که: «کشور‌م با تمام توان با هرگونه‌ تحرکی در جهت گسترش موشک‌های جدید هسته‌‌ای میان‌برد در اروپا مخالفت خواهد نمود.» آژانس انباء در گفتگویی به‌ نقل از وی گفت: «اروپا به‌ هیچ‌وجه‌ و زیر هیچ‌گونه‌ شرایطی نباید تبدیل به‌ منطقۀ مورد مناقشه‌ برای ازسرگیری روند مسلح شدن شود.» (منبع: وفاق آنلاین 28 دسمبر 2018م) ایمانویل ماکرون رئیس جمهور فرانسه‌ نیز قبلاً در اظهاراتی گفته‌ بود: «خروج ایالات متحده‌ از معاهدۀ منع تولید موشک‌های میان‌برد و کوتاه‌‌برد، امنیت اروپا را به‌ خطر خواهد انداخت.» ماکرون، که‌ در رادیوی "اروپا1" فرانسه‌ صحبت می‌نمود، افزود: «رئیس جمهور امریکا چند هفته‌ پیش اعلان نمود که‌ از معاهدۀ مهم خلع سلاح خارج خواهد شد؛ پرسش اینست که‌ چه‌ کسی قربانی اصلی این خروج خواهد بود؟» (منبع: روز هفتم 6 نومبر 2018م)

3. سیاست روسیه‌ و فشارهای امریکا علیه‌ آن: پس از به‌ قدرت رسیدن ادارۀ حکومت ترامپ در امریکا، هیچ ماهی سپری نمی‌شود؛ مگر این‌که‌ فشارهای امریکا بالای روسیه‌ افزایش یابد؛ تحریم‌ها، نزدیک نمودن زیربناهای نظامی ناتو به‌ مرزهای روسیه، پیوند دادن کشورهای جدیدی به‌ ناتو(مقدونیه)، سهیم نمودن روسیه‌ در بحران سوریه، سهل‌انگاری و به‌ درازا کشانیدن روند کمک به‌ آن برای خروج از گرداب سوریه، نصب منظومۀ موشکی و ضد موشکی در مرزهای شرقی روسیه‌(کوریای جنوبی)، برانگیختن خواسته‌های جاپان در جزایر کوریل و مختل نمودن روابط روسیه‌ با جاپان وغیره. آنچه‌ امریکا را علیه‌ روسیه‌ شجاع‌تر نمود، لبیک گفتن روسیه‌ به‌ درخواست امریکا در قضیۀ سوریه‌ بود. امریکا قصد دارد خدمات بین‌المللی روسیه‌ را به‌ امریکا به‌ منطقۀ چین انتقال دهد و روسیه‌ به‌ نوبۀ خود این سیاست را به‌ خوبی درک نموده؛ چنانچه‌ سیرگی لاوروف وزیر خارجۀ‌ روسیه در اظهاراتی: «تأکید نمود که‌ ایالات متحده‌ به‌ هیچ‌وجه‌ قادر نخواهد بود روسیه‌ را تبدیل به‌ ابزاری برای براوردن منافع خود در برابر چین نماید.» وی افزود: «سعی دارند برای منضبط نمودن اروپا و تقویت سهم‌گیری اروپا در ناتو از ما استفاده‌ کنند. هم‌چنین در حال حاضر با جدیت تمام روی این بحث و مناقشه‌ دارند که‌ چگونه‌ می‌توانند برای براوردن منافع خویش از روسیه‌ علیه‌ چین استفاده‌ کنند؛ زیرا تمایل دارند از ما ابزاری برای تحقق منافع ایالات متحده‌ بسازند.» (منبع: آر تی 24 دسمبر 2018م)

پس روسیه‌ بعد از آن که‌ امریکا موفق شد آن را به‌ نفع خود در قضیۀ سوریه‌ دخیل نماید، اینک برای استفاده‌ از آن بر ضد چین در معرض فشارهای سنگینی قرار دارد و این خود خط پهنی‌ست در سیاست جدید امریکا در خصوص روسیه. طوری‌که‌ امریکا از یک جهت با خروج‌اش از معاهدۀ موشک‌های میان و کوتاه‌‌برد با روسیه، این کشور را زیر فشار خواهد گرفت و از جهت دیگر برای متشنج نمودن روابط روسی با چین نیز کار خواهد نمود. امریکا فشارهایش بالای روسیه‌ را از طریق وادار نمودن آن به‌ رقابت تسلیحاتی جدیدی خواهد نمود که‌ اقتصاد روسیه‌ توان پرداخت به‌ آن را ندارد؛ چنانچه‌ سیرگی ریبکوف معاون وزیر خارجۀ روسیه‌ در اظهاراتی گفت: «ما قصد نداریم با ایالات متحده‌ وارد رقابت تسلیحاتی شویم؛ اما امریکا سعی دارد ما را به‌ آن سو بکشد.» (منبع: آر تی عربی 7 فبروری 2019م) و اما مشتنج نمودن روابط روسیه‌ با چین به‌ این طریق خواهد بود که‌ وقتی امریکا روسیه‌ را وادار کند، وارد رقابت تسلیحاتی استراتیژی میان‌برد و کوتاه‌‌برد شود، چین از روسیه‌ احساس خطر زیادی خواهد نمود؛ زیرا این کشور در مرزهای آن قرار دارد و سراسر خاک چین در تیررس این موشک‌هایی قرار خواهد داشت که‌ خاطر چین قبلاً در سال 1991م از ناحیۀ آن جمع شده‌ بود و به‌ این ترتیب، روابط دو کشور متشنج خواهد شد.

4. رشد اقتصادی بیش از حد چین و اولویت‌های رویارویی امریکا با آن: استراتیژی جدید امریکا، که‌ از زمان دور دوم ریاست اوباما شروع شد، چین را در اولویت کاری امریکا قرار داده. ترامپ این اولویت را کاملاً برجسته‌ نمود؛ چنانچه‌ عملاً با چین وارد جنگ تجاری شده‌ تا جلو این رشد را بگیرد. این در حالی است که‌ توانایی‌های عظیم اقتصادی چین این کشور را قادر می‌کند اردوی نیرومندی را بسازد که‌ سلاح هسته‌‌ای در اختیار داشته‌ و این امکان را نیز داشته‌ باشد که‌ بازهم گسترش یافته‌ و توانایی‌ها و زبردستی امریکا را به‌ خطر اندازد. چنانچه‌ بودجۀ نظامی را که‌ چین اعلان نموده‌ "228 ملیارد دالر"، بزرگ‌تر از بودجه‌های نظامی هر چهار کشوری‌ست که‌ بعد از چین قرار دارند(روسیه، انگلستان، فرانسه‌ و آلمان). امریکا بعید نمی‌داند که‌ چین برخی از برنامه‌های نظامی‌اش را مخفی نگهداشته‌ باشد؛ زیرا اقتصادی را که‌ چین در اختیار دارد، به‌ آن امکان می‌دهد تا در بخش نظامی خویش بیشتر هزینه‌ نماید.

این یک بعد قضیه‌ است و بعد دیگر آن اینست:‌ امریکا، که‌ به‌ دلیل نزدیکی توانایی‌های اقتصادی چین با خود سخت نگران بوده‌ و از جنگ اقتصادی با آن وحشت دارد، سعی دارد جلو رشد چین را در میدان نظامی بگیرد؛ میدانی‌که‌ امریکا در حال حاضر به‌ گونۀ قاطع نسبت به‌ چین پیشتاز است. بنابر این، امریکا قصد دارد خود را از بند "معاهدۀ موشک با روسیه" رها نماید؛ معاهده‌‌ای‌که‌ به‌ امریکا اجازه‌ نمی‌دهد چین را با سلاح‌های هسته‌‌ای میان‌برد و کوتاه‌‌برد محاصره‌ نماید؛ موشک‌هایی را که‌ می‌تواند در کوریای جنوبی، جاپان و سایر دولت‌های ما حول چین نصب نماید. به‌ عبارت دیگر، امریکا قصد دارد توانایی‌های اقتصادی چین را از طریق برانگیختن آن به‌ جانب رقابت‌های تسلیحاتی، متلاشی نماید؛ طوری‌که‌ چین وادار شود در واکنش به‌ اقدامات احتمالی امریکا در ما حول چین، دست به‌ ساخت موشک‌های میان‌برد و کوتاه‌برد بیشتری بزند و امریکا، نه‌ تنها از توانایی‌های خود؛ بلکه‌ از توانایی‌های دیگران، مانند جاپان و کوریایی جنوبی نیز در رقابت تسلیحاتی شرق دور استفاده‌ کند و به‌ این ترتیب، اقتصاد چین از جایگاه‌ کنونی‌اش افت کند.

پنجم: خلاصه‌ این‌که‌ اهداف درازمدت امریکا با خروج آن از توافق‌نامۀ موشکی با روسیه‌ به‌ گونۀ زیر برملا می‌گردد:

1. پس از آن‌که‌ اقتصاد امریکا، که‌ یکی از مهم‌ترین ابزار تسلط آن بر جهان تلقی می‌گردد، رو به‌ افت گذاشت، مخصوصاً با توجه‌ به‌ این‌که‌ اقتصاد چین رو به‌ رشد بوده‌ و با همتای امریکائی‌اش رقابت می‌کند و هم‌چنین با توجه‌ به‌ رقابت اقتصادیی‌که‌ با اروپا دارد، امریکا تصمیم گرفته‌ توانایی‌های نظامی و استراتیژی‌اش را، که‌ بی‌رقیب است، برای استحکام بخشیدن تسلط جهانی خویش علیه‌ اروپا، چین و روسیه‌ به‌ کار گیرد.

2. کشورهای اروپائی در بسیاری از قضایای سیاسی با امریکا سر لج گرفته‌ و مخالفت نشان می‌دهند؛ بناءً امریکا قصد دارد روسیه‌ را مجدداً علیه‌ اروپا تبدیل به‌ یک تهدید نماید؛ درست مانند زمان اتحاد جماهیر شوروی. امریکا می‌خواهد با ایجاد رقابت تسلیحاتی جدید با روسیه، دولت‌های اروپائی را وادار نماید تا برای حمایت خویش از روسیه، به‌ چتر هسته‌‌ای امریکا پناه‌ ببرند و در نتیجه، مجبور شوند شرط‌های جدید واشنگتن را، به‌ شمول افزایش هزینۀ نظامی و ضمانت بقای خویش زیر رهبری امریکا بپذیرند.

3. افزایش فشار بالای روسیه‌ و تهدید نمودن وضعیت استراتیژی موجود آن با رقابت جدید تسلیحاتی‌که‌ توان آن را ندارد و هم‌چنین وادار نمودن روسیه‌ به‌ اتخاذ موقف‌هایی در برابر چین، که‌ به‌ مذاق آن خوش نمی‌خورد تا فاصلۀ دو کشور از یک‌دیگر زیاد شود. بر اساس استراتیژی جدیدی‌که‌ خروج واشنگتن از این معاهده‌ در پی خواهد داشت، روسیه‌ در برابر دو گزینه‌‌ای قرار می‌گیرد که‌ هر یکی از دیگری تلخ‌تر خواهد بود: یا باید وارد رقابت ناکام تسلیحاتی شود که‌ پرده‌ از ابعاد توانایی‌های استراتیژی آن برمی‌دارد و به‌ این ترتیب، تبدیل به‌ کشوری شود که ‌از نظر توانایی‌های استراتیژیک در سطح فرانسه‌ و انگلیس قرار گیرد و یا در برابر فشارهای امریکا سر تسلیم فرود آورده‌ و به‌ این ترتیب، احتمالاً آبروی خویش را حفظ نماید و موقف جهانی خویش را کاملاً در گرو اشارۀ امریکا قرار دهد و در بدل آن، خود را در خدمت براوردن اهداف امریکا در ما حول چین قرار دهد.

4. اما در خصوص چین، باید گفت که‌ احتمالاً اهداف امریکا از خروج از توافق‌نامۀ موشکی با روسیه، در اولویت شماره‌ اول قرار دارد؛ زیرا امریکا قصد دارد توانایی‌های نظامی چین را مهار کند؛ اصلاً دوست ندارد چین، امریکا را با توانایی‌های نظامی‌اش غافل‌گیر کند؛ درست مانند این‌که‌ با سرعت رشد توانایی‌های اقتصادی خود آن را غافل‌گیر نمود. امریکا می‌خواهد این توانایی‌ها را با یک سلسله‌ معاهدات، مهار نموده‌ و رشد آن را زیر نظر خود قرار دهد و یا چین را وادار نماید تا وارد رقابت تسلیحاتی استراتیژیک در شرق دور شود؛ رقابتی‌که‌ امریکا در آن پیشتاز است و از آن ابزاری برای شکستن صلابت اقتصادی چین و سر انجام سوق دادن آن به‌ جانب سراشیب اقتصادی بسازد.

ششم: در خاتمه‌ باید گفت: آنچه‌ قلب ما را می‌آزارد، اینست که‌ مسلمانان در این کشمکش‌های بین‌المللی سهمی ندارند و از آنان فقط در میادین منافع استفاده‌ می‌شود؛ بدون این‌که‌ نقشی در قضایای حیاتی جهان داشته‌ باشند؛ بلکه‌ اوضاع به‌ جایی رسیده‌ که‌ حکام مزدور و بی‌خاصیت سوار بر گردۀ امت اسلامی، خود را کاملاً در اختیار غرب، به‌ ویژه‌ امریکا قرار داده‌ اند تا از آنان برای جلوگیری از برگشتن و ظهور‌شان و ابهت اسلام استفاده‌ نمایند. اما با آن هم، جنب و جوش روزافزون امت اسلامی به‌ جانب اسلام و دست رد زدن به‌ راهکارهای حکام سیکولر و تحرکاتی‌که‌ از خود علیه‌ آنان نشان می‌دهند، به‌ خوبی بیانگر این است که زمان حکومت‌های جبری رو به‌ تمام شدن است و به‌ خواست الله‌ سبحانه‌ وتعالی، دولت خلافت راشده‌ جای آن را خواهد گرفت؛ دولتی‌که‌ با دستان پرتلاش و صادق دعوت‌گران بنا نهاده‌ خوهد شد و به‌ این ترتیب، بشارت رسول الله‌ صلی الله‌ علیه‌ وسلم جامۀ عمل خواهد پوشید؛ آن جا که‌ می‌فرماید:

«...ثُمَّ تَكُونُ مُلْكاً جَبْرِيَّةً فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّه‌ أَنْ تَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةً عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ثُمَّ سَكَتَ»

ترجمه: ...سپس حکومت‌های جبری خواهد و تا زمانی‌که‌ الله‌ بخواهد، باقی خواهد ماند و هرگاه‌ خواست آن را از میان برمی‌دارد، سپس خلافت بر منهاج نبوت خواهد بود و سپس سکوت نمود.

پس از آن، زمین یک بار دیگر با نور خلافت روشن شده‌ و کفار استعمارگر با تمام شرارت و جنایتی‌که‌ در حق بشریت مرتکب شده‌ اند، به‌ زادگاه‌ خود برخواهند گشت و امت اسلامی رهبری جهان را در دست گرفته‌ و آن را به‌ دور از هرگونه‌ جنایت و جنایت پیشه‌‌گان به‌ پیش خواهد برد.

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَۖبِنَصْرِ اللَّه‌ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

[روم: 4-5]

ترجمه: و در آن روز، مؤمنان(بخاطر پیروزی دیگری) خوشحال خواهند شد، به‌ سبب یاری الله و او هر کس را بخواهد، یاری می‌دهد و او صاحب قدرت و رحیم است!

7 جمادی الآخرة 1440هـ

12 فبروری 2019م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

 

پرسش:

منابع وابسته به گروه طالبان افغانی از پیشرفت مهمی در مذاکرات‌شان با زلمی خلیلزاد نمایندۀ امریکا در شهر دوحه خبر داده و گفته اند که امریکا در جریان 18 ماه پس از کامل شدن توافقات، نیروهایش را از افغانستان بیرون خواهد نمود. هرچند توافقنامۀ دوحه هنوز یک مسوده‌ای به شمار می‌رود که این‌جا و آن‌جا از آن صحبت می‌شود و هنوز عملی شدن آن الزامی نیست، چنانچه خبرگزاری رویترز اعلان نمود که قرار است دور دیگری از این مذاکرات به تاریخ 25 فبروی 2019م به راه انداخته شود؛ اما پرسش اساسیِ که مطرح می‌گردد، اینست که آیا گروه طالبان، پس از سال‌ها جهاد، اینک واقعاً در دام امریکا افتاده؟ اگر چنین است، این‌کار چگونه صورت گرفت؟ و این‌که اوضاع به کدام سمت و سو روان است؟ جزاکم الله خیراً!

پاسخ:

در آغاز اشاره‌ای به "پاسخ به پرسشی" می‌کنیم که قبلاً به تاریخ 16 اگست 2017م زیر عنوان "استراتیژی امریکا در افغانستان" منتشر نموده بودیم. در آن‌جا گفته بودیم که امریکا و هم‌پیمانان "ناتوانش" در به دست آوردن پیروزی نظامی در افغانستان ناکام شده اند و بسیاری از مناطق افغانستان عملاً زیر تسلط گروه طالبان قرار دارد. هم‌چنین گفته بودیم که حکومت مزدور افغانستان از ادامه دادن این جنگ امریکائی عاجز است و در حال حاضر به سختی بالای برخی از مناطق باقی مانده تسلط دارد. در آن پاسخ به پرسش هم‌چنین گفته بودیم که امریکا به رهبری ترامپ، تصمیم گرفته سیاست‌اش را در افغانستان تغییر دهد. «این تغییر سیاست، به شدت به جانب سرد نمودن میدان جنگ در افغانستان در حرکت بوده و امریکا حضور‌ش را در آن‌جا به چند پایگاه نظامی خلاصه خواهد نمود که در مواقع خطر از آن استفاده می‌کند و طوری وانمود خواهد نمود که انگار تمام مسئولیت این پایگاه‌ها اینست که در برابر "گروه داعش" قرار دارد.» هم‌چنین افزودیم: «امریکا برای ساده کردن روند تحریک گروه طالبان به پذیرش این امور، نقش پاکستان را در براوردن این هدف برجسته و فعال‌تر خواهد نمود؛ طوری‌که رهبری جدید پاکستان، نرمش و همدردی بیشتری با طالبان نشان خواهد داد تا آنان را به سوی نشستن پشت میز مذاکره با حکومت مزدور در کابل و مشارکت دادن‌شان در نظام سیاسی امریکائی در افغانستان سوق دهد. پس از آن‌که گزینه‌های امریکا در افغانستان محدودتر شد و گزینۀ "هند" ناکام ماند، اینک به مذاکرات با گروه طالبان روی آورده تا این گروه را در حاکمیت امریکا در افغانستان سهیم سازد و برای این کار، از مزدورانش در حکومت پاکستان استفاده می‌کند تا رهبری گروه طالبان را به جانب مذاکره بکشاند. اما با وجود همه، روشن است که امریکا در این تلاش‌ها ناکام مانده، چنانچه در قضیۀ افغانستان تا کنون نه موفقیت نظامی داشته و نه هم موفقیت سیاسی.» نقل قول از پاسخ به پرسش قبلی مان تمام شد.

اما امریکا در براوردن این هدف به کمک مزدوران منطقه‌ای‌اش ناامید نشده، مخصوصاً با توجه به این‌که هزینه‌های سنگین نظامی و اقتصادی را که امریکا در افغانستان متحمل می‌گردد، خواب را از چشمان مسئولین آن ربوده.

با بررسی نمودن بحران امریکا در افغانستان، موارد زیر روشن می‌شود:

اول) امریکا در حال حاضر از میزان هنگفتی قرضی رنج می‌برد که اقتصاد آن را تهدید می‌کند؛ اقتصادی‌که در سال 2008م با بحران مواجه شد و پیامدهای آن هنوز ادامه دارد. امریکا در جنگ‌هایی‌که در خاورمیانه، یعنی سرزمین‌های اسلامی راه‌اندازی نموده، چیزی در حدود هفت تریلیون دالر هزینه نموده و به گفتۀ ترامپ رئیس جمهورش هیچ چیزی هم در بدل آن دستگیر امریکا نشده؛ چنانچه وی به تاریخ 22 جنوری 2017م در صفحۀ تویترش نوشت: «پس از آن‌که هفت تریلیون دالر را احمقانه در خاورمیانه مصرف نمودیم، اینک زمان آن رسیده تا به بازسازی کشور خود بپردازیم.» بی بی سی نیز به تاریخ 9 جنوری 2016م به نقل از مجلۀ امریکایی فوربس چنین گفت: «جنگ افغانستان تاکنون در حدود یک تریلیون و هفتاد میلیارد دالر هزینۀ مالی به علاوۀ کشته شدن بیشتر از 2400 تن سرباز امریکایی و اصابت هزاران تن دیگر به زخم‌های سنگین، معلولیت همیشه‌گی و بیماری‌های روانی روی دست امریکا قرار داده؛ اما با وجود این همه خسارت انسانی و اقتصادی بزرگ بازهم امریکا در شکست دادن گروه طالبان ناکام مانده است.»

دوم) پس از آن‌که امریکا در شکست دادن گروه طالبان از طریق نظامی ناکام ماند، به این نتیجه رسید که هیچ راهی به جز کشانیدن این گروه به پای میز مذاکره در برابر آن باقی نمانده و امریکا این را یگانه گزینه‌ای شناخت ‌که می‌توان با استفاده از آن پایش را طوری از جنگ افغانستان بیرون کشد که نشانه‌های شکست در آن دیده نشود. اینک این گزینه تبدیل به گزینۀ استراتیژیک فعال امریکا در افغانستان شده و یکی از نشانه‌های حیاتی بودن این گزینه برای امریکا اینست که وزارت خارجۀ امریکا به تاریخ 5 سپتمبر 2018م، زلمی خلیلزاد را به صفت نمایندۀ خویش در افغانستان تعیین نمود و مسئولیت مشخصی را به وی سپرد: «وزارت خارجۀ امریکا در بیانیه‌ای که قبلاً منتشر نمود، گفته است که مسئولیت "خلیلزاد" در افغانستان اینست که تلاش‌های امریکا را به هدف آوردن طالبان به پشت میز مذاکره تنظیم و توجیه نماید.» (منبع: آژانس آناضول ترکیه 12 جنوری 2019م) 

به این ترتیب، یگانه گزینه‌ای که اینک امریکا دارد، اینست که گروه طالبان را با اعمال فشار به پای میز مذاکره بکشاند. البته این رویکرد امریکا برای خروج از جنگ افغانستان، رویکرد جدیدی نیست؛ چنانچه قبلاً نیز تلاش نموده بود تا زمینۀ مذاکرات میان طالبان و حکومت افغانستان را فراهم نماید؛ اما در آن تلاش‌ها ناکام ماند و رفته رفته بحث مذاکرات میان امریکا و طالبان مطرح گردید؛ زیرا گروه طالبان نپذیرفت که با حکومت افغانستان، که ساختۀ امریکا بوده و نقش یک بازیچه را دارد، گفتگو نماید؛ اما سرانجام موافقت نمود تا با خود امریکا مذاکره نماید؛ در حالی‌که امریکا خود سازندۀ همان حکومتی‌ست که طالبان به بازیچه بودن آن پی‌برده اند!

سوم) یکی دیگر از نکاتی‌که باید در مورد آن ملاحظه و تدبر صورت گیرد، اینست که امریکا با استفاده از طریقۀ خبیثانه‌ای‌که دارد، برای قناعت دادن گروه طالبان به نشستن پشت میز مذاکرات صلح‌آمیز، اقدام به زمینه‌سازی‌ها و فضاسازی‌هایی گوناگون نمود؛ چنانچه دست به برخی اعمال در داخل و برخی دیگر در خارج از افغانستان زد که توسط مزدوران و حتی غیر مزدورانش به پیش برده می‌شود:

1. شدت بخشیدن حملات هوایی امریکا بالای رهبران گروه طالبان؛ به ویژه آنانی‌که مخالف مذاکرات می‌باشند: «مسئولین امریکائی گفته اند که ایالات متحده روز گذشته حملات هوائی را توسط طیاره‌های بدون سرنشین بالای اختر منصور رهبر گروه طالبان افغانستان انجام داده‌است. وزارت دفاع امریکا، "پنتاگون"، اختر منصور را در برابر روند صلح و مصالحه میان حکومت افغانستان و طالبان، یک مانع می‌داند.» (منبع: دنیا الوطن 22 می‌2016م) یعنی هدف قرار دادن وی به این دلیل بوده که او با مذاکرات مخالفت می‌کرد. این اتفاق در جریان حکومت اوباما صورت گرفت و امریکا این رویکرد را در جریان ادارۀ حکومت ترامپ نیز ادامه داد؛ چنانچه: «هیئت نمایندۀ پیمان اتلانتیک شمالی موسوم به "حمایت قاطع" در بیانیۀ مطبوعاتی‌اش گفت: دو تن از رهبران طالبان به تاریخ 22 جولای 2018م توسط یک حملۀ هوائی نیروهای امریکا و در حمایت از نیروهای ویژۀ افغانستان در ولایت کاپیسا کشته شدند.» (منبع: آژانس اسپوتنیک روسیه 25 جولای 2018م) یکی دیگر از رهبران طالبان در حادثۀ مشابه دیگر نیز به قتل رسید: «کولونیل دیف بتلر سخنگوی نیروهای امریکائی در افغانستان گفت: «می‌توانیم بپذیریم که ملا عبدالمنان، رهبر طالبان روز گذشته توسط یک حملۀ هوائی نیروهای امریکائی به قتل رسیده.» وی افزود: «ما سعی داریم اوضاع را به جانب راه‌حل سیاسی سوق دهیم.» (منبع: CNN عربی 2 دسمبر 2018م)

2. ایران دست‌اش را به جانب گروه طالبان دراز نمود و شماری از رهبران طالبان به گمان این‌که ایران "دولتی‌ست که با امریکا دشمنی دارد"، اعتماد کرده و به آن پناه بردند؛ اما این گروه از ترور رهبر‌ش، ملا اختر منصور پند نگرفت که در هنگام برگشتن‌اش از ایران و در نوار مرزی و به گمان اغلب پس از هماهنگی میان امریکا و ایران ترور شد؛ اما طالبان بازهم به ایران اعتماد نمودند. ایران پیوسته گروه طالبان را به جانب راه‌حل سیاسی امریکائی سوق داده؛ چنانچه: «ایران در اظهاراتی گفته که نماینده‌گان گروه طالبان افغانی روز یک‌شنبه در تهران با شماری از مسئولین ایرانی دیدار و گفتگو نمودند و این گفتگوها در پیوند به تلاش‌هایی صورت می‌گیرد که جمهوری اسلامی برای کمک به مذاکرات صلح در دولت همسایه و به منظور مهار نمودن نفوذ سایر گروه‌های اسلامی انجام می‌دهد. بهرام قاسمی سخنگوی وزارت خارجۀ ایران امروز دو شنبه در اظهاراتی گفت که اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان در جریان این گفتگوها قرار داشته و هدف از آن، ترسیم راهکارهایی در جهت مذاکرات میان طالبان و حکومت افغانستان می‌باشد.» (منبع: یورو نیوز 31 دسمبر 2018م)

3. دولت قطر دفتری را در دوحه برای طالبان باز نمود و طالبان گمان نمودند که به رسمیت شناختن‌شان توسط قطر، آنان را تقویت خواهد نمود؛ اما قطر علناً اظهار نمود که این دفتر به هماهنگی امریکا و به منظور مذاکرات با گروه طالبان گشایش یافته؛ چنانچه قطر در جریان بحران "محاصرۀ اقتصادی‌اش" توسط دولت‌های محاصره کننده اعلان نمود: «اظهارات دیوید پتریوس رئیس اسبق "سی آی ای" در مورد این‌که گردهمایی طالبان و حماس در دوحه بر مبنای درخواست حکومت امریکا صورت گرفته، در حد ذات خود کافی است که ثابت کند قطر مرتکب هیچ‌گونه اشتباهی نشده که آن را بپوشاند و این را همه می‌دانستند و هیچ‌کسی از آن بی‌خبر نبود. هم‌چنین باید گفت که حضور حماس و طالبان در دوحه به درخواست ایالات متحدۀ امریکا و به هدف ایجاد راه‌حلی برای قضیۀ فلسطین و طالبان بوده.» (منبع: مجلۀ الشرق قطر 4 جولای 2017م) پس قطر به طالبان وانمود می‌کند که در کنار آنان قرار داشته، از آنان حمایت می‌کند و آنان را به رسمیت می‌شناسد؛ به این ترتیب، طالبان در این دام افتادند. زمانی‌که فشارها بالای قطر توسط دولت‌های "محاصره کننده" شدت گرفت، شروع به طلب کمک از ادارۀ حکومت ترامپ نمود و برای حفاظت از خود به غرامت دادن آغاز نمود و به این ترتیب، قطری‌که مزدور انگلیس است، با کشانیدن طالبان به جانب مذاکرات، بیشتر با امریکا همراهی نمود؛ به این امید که حکومت ترامپ خطرهایی را که از جانب سعودی متوجه آن بوده، کاهش دهد.

به این ترتیب، امریکا موضوع بر انگیختن طالبان را به جانب مذاکرات صلح محل رقابتی میان دولت‌های کوچک خلیج قرار داد؛ دولت هایی‌که از یک دیگر متنفراند؛ چنانچه دولت امارات سعی دارد در رقابت با قطر، مذاکرات را به شهر ابوظبی بکشاند و سعودی سعی دارد آن را به شهر جده ببرد. آژانس "رویترز" به نقل از یکی از رهبران نظامی طالبان، که در مذاکرات شرکت نموده بود و نخواسته نام‌اش فاش شود، چنین می‌گوید: «در حقیقت اختلافات موجود میان سعودی و قطر روند صلح را کاملاً بر هم زد.» وی افزود: «سعودی‌ها بدون هیچ‌گونه سببی بالای ما فشار می‌آورند که اعلان آتش بس نمائیم» (منبع: آژانس اسپوتنیک روسیه 14 جنوری 2019م)

گروه طالبان در این کشاکش، که به ظاهر متناقض و پر از اختلاف به نظر می‌رسد، خود را با سه ریسمان خلیجی بسته یافت. هرچند این کشاکش در ظاهر متناقض به نظر می‌رسد؛ اما هدف از آن، سوق دادن طالبان به جانب مذاکرات با امریکاست؛ طوری‌که مزدور امریکا در سعودی و مزدوران انگلیس در امارات و قطر هرکدام سعی دارند در خدمت به امریکا و کسب رضایت آن از دیگری سبقت گیرد؛ اما کاری‌که در جریان این رقابت باطل صورت می‌گیرد، اینست که گروه طالبان به جانب مذاکرات با امریکا و پذیرش راه‌حل سیاسی سوق داده می‌شود. انگلیس به این دلیل با این رویکرد قطر مخالفت نشان نمی‌دهد که آن را به نحوی دفاع از حکومت قطر می‌داند، و اما در مورد امارات باید گفت که انگلیس آن را به اهداف دیگری در خط مقدم در برابر مزدوران امریکا قرار داده است.

4. اما پاکستان، که برای طالبان دولت صاحب نفوذ و مؤثر به شمار می‌رود، پس از آن‌که از گروه طالبان دست برداشت و اردوی آن وارد جنگ‌های خونینی با طالبان پاکستان شد، اینک مجدداً شروع به نرمش با این گروه نموده و سعی دارد ارتباطات‌اش را با آن افزایش دهد. پس از آن‌که عمران خان به تاریخ 25جولای 2018م به صفت نخست‌وزیر پاکستان معرفی گردید، شروع به اظهاراتی نمود که در آن نزدیکی با گروه طالبان افغانستان مشاهده می‌شد و این اظهارات شرایط را طوری آماده نمود که طالبان به وی اعتماد نمودند؛ بدون درک این‌که: این در حقیقت دامی‌ست که برای کشانیدن آنان به سوی مذاکرات با امریکا شانده شده. به این ترتیب، طالبان به جایی رسیدند و یا خود را به جایی رسانیدند که از یک سوراخ دو بار گزیده شوند و آن سوراخ، همانا حکومت پاکستان است که چیزی را جز سیاست امریکا تطبیق نمی‌کند.

پاکستان در سال 1996م به طالبان کمک نمود تا بالای افغانستان مسلط شوند؛ سپس در برابر هجوم بوش‌پسر در سال 2001م و سال‌های پس از آن، دست از حمایت آنان برداشت و حتی در عملیاتی‌که امریکا برای تعقیب طالبان در داخل پاکستان به راه انداخته بود، با امریکا همکاری نمود و اینک پس از آن‌که امریکا در نابود کردن گروه طالبان ناکام شده و تصمیم گرفته که به مذاکرات، به عنوان یگانه گزینه‌ای باقی مانده و حفظ نفوذ‌ش در پاکستان روی آورد، می‌بینیم که اسلام آباد شروع به ترمیم پل‌هایی نموده که قبلاً آن را میان خود و طالبان شکسته بود؛ اما این بار به یک هدف و آن، عملی نمودن استراتیژی جدید امریکا و حفاظت از نفوذ امریکا در افغانستان است. پس روشن است که طالبان یک بار دیگر از این سوراخ گزیده شده، هرچند امور فوق کاملاً روشن بوده و هیچ غموضی در آن وجود ندارد: «عمران خان نخست‌وزیر پاکستان امروز دوشنبه گفت که دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا از وی خواسته تا با روند صلح افغانستان همکاری کنم. شبکۀ "جیو تی وی" پاکستان نیز به نقل از عمران خان چنین گفت: رئیس جمهور امریکا امروز در اظهاراتی از پاکستان خواست در گفتگوهای صلح افغانستان سهیم شده و در آوردن طالبان به پای میز مذاکره کمک نماید.» (منبع: اسپوتنیک روسیه 3 دسمبر 2018م) درست دو روز پس از این اظهارات ترامپ بود که نخست‌وزیر پاکستان با زلمی خلیلزاد، نمایندۀ ویژۀ امریکا، در اسلام آباد دیدار نمود و تأکید کرد که پاکستان در تحقق نقشۀ امریکا در افغانستان همنوا خواهد بود: «عمران خان به نوبۀ خود گفت که پاکستان خواستار حل‌وفصل سیاسی برای تحقق صلح و ثبات در افغانستان می‌باشد.» (منبع: مصراوی 5 دسمبر 2018م) عمران خان، نخست‌وزیر پاکستان روز سه‌شنبه تأکید نمود که: «کشور‌ش برای استحکام بخشیدن روند صلح افغانستان هرآنچه در توان دارد، به کار خواهد گرفت و اشاره نمود که پاکستان اخیراً در گفتگوها میان گروه طالبان و ایالت متحدۀ امریکا در ابوظبی سهم داشته.» (منبع: روز هفتم 18 دسمبر 2018م) عمران خان هم‌چنین مستقیماً در صفحۀ تویتر خویش به تاریخ 19 نومبر 2018م در دفاع از خدماتی‌که پاکستان به امریکا نموده، چنین نوشت: «پاکستان خود انتخاب نموده که در جنگ امریکا علیه تروریزم مشارکت نماید و تا کنون در این جنگ 75 هزار تن قربانی داده و بیشتر از 123 میلیارد دالر خساره‌مند شده؛ در حالی‌که فقط 20 میلیارد دالر از امریکا کمک دریافت نموده.» خواجه آصف وزیر دفاع پیشین پاکستان تأکید نمود که حکام پاکستان، که خودش نیز از جملۀ آنان می‌باشد، خیانت‌کار اند؛ چنانچه به تاریخ 19 نومبر2018م در صفحۀ تویتر‌ش نوشت: «پاکستان هنوز به دلیل مشارکت در جنگ‌هایی‌که جنگ ما نیست، به خاطر امریکا خون می‌دهد؛ ارزش‌های دینی خویش را به خاطر هماهنگ نمودن آن با منافع امریکا زیر پا نمودیم و روحیۀ مهربان و باشفقت خویش را ویران کرده و آن را با تعصب و عدم گذشت عوض نمودیم.»

پس صریح‌تر و روشن‌تر از این نمی‌توان سخنی یافت: پاکستان وارد جنگی شده که جنگ خود‌ش نیست و خون فرزندان مسلمانان را به خاطر امریکا ریختانده و برای خدمت به منافع امریکا، ارزش‌های دینی-اسلامی‌اش را زیر پا نموده است. شکی نیست که نقش پاکستان در افغانستان، به نقش ترکیه و حاکم آن، ارودغان در سوریه شباهت زیادی دارد؛ طوری‌که با وجود این‌که امریکا بارها به اردوغان اهانت نمود، باز هم او در غوطه و در فریب دادن گروه‌های مسلح و تسلیم نمودن آنان به راه‌حل‌های امریکائی به امریکا خدمت نمود!

5. اینست اوضاع و شرایط داخلی افغانستان و تحرکات منطقه‌ای مزدوران و غیرمزدوران امریکا، که امریکا از آن‌ها برای جهت دادن گروه طالبان به گونۀ جدی به جانب مذاکرات و راه‌حل‌های سیاسی استفاده می‌کند؛ طوری‌که این گروه به هرطرفی‌که روی می‌آورد، به شمول پاکستان، ایران، سعودی، قطر و امارات، متوجه می‌شود که به جانب مذاکرات امریکائی جهت داده شده و تشویق می‌شود تا نفوذ امریکا در افغانستان محفوظ بماند! اما با این همه، اگر گروه طالبان به اسباب و دلایل اصلی کوتاه آمدن امریکا را تا سطح مذاکرات با آن و میزان فشار‌ش بالای مزدوران منطقه‌ای‌اش، که تا حد توان خویش برای قناعت دادن طالبان به پذیرش مذاکرات از اسالیب پیچیده و خبیثانه استفاده نمایند، پی‌می‌برد، اگر این گروه می‌دانست که امریکا از نظر نظامی و اقتصادی در جریان 17 سال جهاد قهرمانانۀ آنان در چه تنگنایی گیر مانده، اگر به اصرار امریکا برای مذاکرات با طالبان دقت می‌نمود، این اصرار را به موقف قبلی آن در برابر خویش ارتباط می‌داد، که قبلاً آن را یک گروه تروریستی خوانده و بر اساس عادت همیشه‌گی‌اش، هر مقاومتی را در برابر خود تروریزم و هر مقاومت‌گری را تروریست می‌خواند و اگر طالبان تمام این موارد را در نظر گرفته و به آن دقت می‌نمود، قطعاً پی‌می‌برد که این موقف‌گیری جدید امریکا در حقیقت اعلان غیررسمی پذیرش شکستی است که در افغانستان متحمل گردیده!

امریکا می‌خواهد پیش از آن‌که این شکست‌ها بساط آن را برچیند و رسوائی‌هایش به صفت دولت ابرقدرت جهان برملا گردد، خود از این مهلکه بیرون رود. وجیبه و مسئولیت طالبان این بود که از این فرصت استفاده نموده و با شدت تمام بالای امریکا فشار می‌آوردند تا ذلیلانه و با سرِ افگنده از افغانستان بیرون می‌رفت؛ نه این‌که به آن فرصت دهند تا با استفاده از "مذاکرات"، نفس تازه گرفته و خستگی جنگ‌ها را از تن بدر کند. باید گفت که به هیچ‌وجه نمی‌توان به امریکا اعتماد نمود. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿لَا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلّاً وَلَا ذِمَّةً وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ﴾

[توبه: 10]

ترجمه: (نه تنها دربارۀ شما؛ بلکه)دربارۀ هیچ فرد باایمانی رعایت خویشاوندی و پیمان را نمی‌کنند و آن‌ها همان تجاوزکارانند!

امریکا قطعاً به کوتاه‌آمدن‌های طالبان راضی نخواهد شد؛ هرچند این کوتاه‌آمدن‌ها از خلال مذاکرات باشد؛ مگر این‌که نفوذ امریکا در افغانستان محفوظ و ثابت بماند؛ هرچند نمایندگان امریکا به طالبان لبخند هم بزنند؛ زیرا آنچه در دل دارند، بسی بزرگ‌تر و "خبیثانه‌تر" است!

6. با توجه به مسائل فوق الذکر؛ آنچه دردناک‌تر و آزاردهنده‌تر است، این است که مذاکرات دوحه-که شش روز ادامه داشت- به شهادت خود گروه طالبان، راه را به سوی مذاکرات بعدی باز نمود:

الف) وحید مژده، یکی از طرفداران گروه طالبان، به خبرگزاری آناضول گفت که دو طرف تا حدود زیادی در خصوص خروج نیروهای بیگانه و این‌که افغانستان برای هیچ بخشی از جهان تهدیدی به شمار نرود، به توافق رسیده اند. وی افزود که گروه طالبان به نوبۀ خود سعی دارند روند صلح پیشنهادشده، که از حمایت جهانی برخوردار است، با موفقیت به پیش برود. او هم‌چنین گفت: «دلیل این‌که توافق نهائی در دوحه به دست نیامد، برخی قضایای فنی و ساختن توافقنامه بود.» (منبع: آژانس آناضول 26 جنوری 2019م)

ب) آژانس رویترز به تاریخ 26 جنوری 2019م به نقل از برخی مسئولین طالبان گفت: «آنان با واشنگتن به توافق رسیده اند که بعضی بندهایی جدیدی را به توافقنامۀ نهائی علاوه کنند و در یکی از این بندها تأکید شده که نیروهای بیگانه در جریان 18 ماه پس از امضای توافقنامه باید از افغانستان خارج شوند و در مقابل آن؛ طالبان نیز ضمانت می‌کنند که به القاعده و یا داعش اجازه نخواهند داد تا از خاک افغانستان علیه امریکا استفاده نمایند.» این‌که گروه طالبان نباید به القاعده و داعش اجازۀ فعالیت دهد، بیانگر اینست که امریکا در آینده به طالبان در داخل حکومت موقف خواهد داد؛ زیرا از این گروه ضمانت خواسته که در برابر سایر گروه‌ها قرار گیرد؛ پس قصد دارد از طالبان به این هدف نیز استفاده نماید.

7. در اظهارات مسئولین امریکا نیز بالای اظهارات مسئولین طالبان تأکید صورت گرفته:

الف) «زلمی خلیلزاد نمایندۀ خاص امریکا پس از سپری شدن شش روز از گفتگوها با طالبان در قطر، روی صفحۀ تویتر‌ش چنین نوشت: «دیدارهایی‌که در آن‌جا صورت گرفت، مثمر‌تر از گذشته بود؛ چنانچه در مورد قضایای حیاتی پیشرفت‌های زیادی داشتیم.» (منبع: دویچه ویله عربی 26 جنوری 2019م)

ب) پاتریک شاناهان نمایندۀ وزیر دفاع امریکا نیز در خصوص گفتگوهای صلح طالبان چنین گفت: «مشتاقم بگویم، دستاوردهایی‌که تا کنون داشتیم، تشویق کننده است.» (منبع: شبکۀ الحرۀ امریکا 28 جنوری 2019م)

8. با این حساب به نظر می‌رسد که مسودۀ توافقنامۀ دوحه، شکاف عمیقی‌ست که در دیوار طالبان به وجود آمده؛ دیواری‌که قبلاً مستحکم بود؛ اما حکومت‌های مزدور آن را سست نمودند. با وجود اظهارات محافظه‌کارانۀ گروه طالبان مبنی بر این‌که به هیچ‌وجه با حکومت کابل مذاکره نخواهند نمود و اظهارات مشابه امریکا مبنی بر این‌که توافقات باید شامل همه چیز شود، در غیرآن هیچ توافقی نخواهد بود؛ با وجود آن هم دیده می‌شود که طرفین به برگزاری دور بعدی مذاکرات علاقه‌مندی نشان داده اند و این علاقه‌مندی بیانگر فضای بزرگی‌ست که مذاکرات دوحه و حجم عظیم تحریک نمودن‌های مزدوران به بار آورده.

به این ترتیب، می‌توان گفت که سرانجام پس از 17 سال جنگ، امریکا اینک در انتهای پرتگاه تنگ و تاریک افغانستان، نوری را مشاهده می‌کند؛ مگر این‌که جریان مخلص از داخل گروه طالبان سر بلند نموده و این توافقنامه را پاره پاره کرده و در معرض طوفان خشم خویش قرار دهند و به این ترتیب، آن نوری‌که اینک به چشم امریکا خورده و آن را راه امنی برای بیرون رفت از جنگ افغانستان تصور می‌کند، خاموش نمایند.

9. بنابر این، بر گروه طالبان و تمام مجاهدین مقاومت‌گر در برابر اشغالگران امریکائی و ناتوی صلیبی، واجب است تا در برابر امریکا و حکومت وابسته به آن کوتاه نیامده و خود را در دام آنان نیندازند؛ به مقاومت خویش تا خروج ذلیلانه و با سرِ افگندۀ امریکا هم‌چنان ادامه دهند و بدانند که پیروزی در جنگ بستگی به اندکی صبر و مقاومت دارد. می‌دانیم: امریکا پس از آن به مذاکرات روی آورد که از شکستن ارادۀ مجاهدین عاجز آمد. مجاهدین باید از قرار گرفتن در مرداب مذاکرات بپرهیزند؛ مذاکراتی‌که از نظر امریکا و غربی‌ها به معنی کوتاه آمدن طرف دیگر است تا با این مذاکرات به چیزی دست یابند که نتوانستند آن را با جنگ حاصل کنند؛ یعنی شکست دادن دشمن پشت میز مذاکره، بدون ریخته شدن حتی یک قطره خون‌شان و یا هزینه کردن حتی یک پول. این است اساس مفاهیم سیاسی پرگماتیزم(عمل‌گرایی) آنان.

نباید فراموش کنیم که امریکا، متجاوز و جنایت‌کار بوده و باید در برابر این تجاوز و جنایت، حساب پس دهد؛ زیرا میلیون‌ها تن از مردم افغانستان را یا به قتل رسانیده یا مجروح نموده و یا برای همیشه آنان را معلول کرده و این سرزمین را ویران نموده است. جنایت‌های امریکا از شمار بیرون است و به حد جنایاتی می‌رسد که اتحاد جماهیر شوروی سابق در این سرزمین مرتکب گردیده و در مواردی، از آن هم فراتر می‌رود.

چنان‌که اتحاد جماهیر شوروی ذلیلانه و با سرِ افگنده از این سرزمین بیرون رانده شد، امروز امکان این نیز وجود دارد که امریکا به همان سرنوشت دچار شود؛ البته در صورتی‌که گروه طالبان بر آنچه که به خاطر آن بیرون شده اند، هم‌چنان ثابت قدم مانده و بر آن صبر کنند؛ زیرا الله سبحانه وتعالی به صابرین و ثابت‌قدمان وعدۀ نصرت داده؛ حتی اگر شمار‌شان نسبت به دشمن کم‌تر هم باشد. او تعالی می‌فرماید:

﴿الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو اللَّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾

[بقره: ٢٤٩]

ترجمه: آن‌ها که می‌دانستند الله(سبحانه وتعالی) را ملاقات خواهند کرد(و به روز رستاخیز، ایمان داشتند)، گفتند: چه بسیار گروه‌های کوچکی‌که به فرمان الله(سبحانه وتعالی) بر گروه‌های عظیمی پیروز شدند! و الله(سبحانه وتعالی) با صابران و استقامت‌کنندگان) است.

آنان به هیچ‌وجه نباید مشارکت در حکومت مزدور حاکم را در افغانستان بپذیرند؛ بلکه باید برای ویران نمودن آن کمر بسته و حاکمیت اسلام را بر ویرانه‌های آن بنا نهند؛ حاکمیت خلافت راشده بر منهج نبوت، که رسول الله صلی الله علیه وسلم بشارت آن را داده:

«...ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ...»

(رواه احمد)

ترجمه: ...بعد از آن خلافت برمنهج نبوت می‌آید...

﴿لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ﴾

[صافات: 61]

ترجمه: آری، برای مثل این، باید عمل‌کنندگان عمل کنند!

1 جمادی الآخر 1440هـ.ق

6 فبروری 2019م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

من جوان مسلمان از کشور تونس هستم، تمایل دارم تا از مجرای حلال موتر بخرم؛ شخصی من را به شرکت‌هایی‌که موتر را به مدت زمان طولانی به کرایه می‌دهند و پس از پوره شدن قرارداد کرایه، امکانات تملیک موتر نیز وجود دارد، رهنمایی کرد؛ یعنی دو قرارداد جدا گانه است؛ آیا این‌گونه عقد و قرارداد جایز است؟

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

بدون شک، پیمان و قرارداد در اسلام واضح و روشن است که پیمان با پیمان دیگر خلط نمی‌شود؛ بناءً یک قرارداد موقوف به اجرای قرار داد دیگری نیست؛ بلکه عقد و قرارداد پابرجا و وابسته به شروط برگزاری آن و به شروط صحیح بودن آن است؛ لهذا اجرای قرارداد در اسلام آسان و ساده است و در آن بندش و موانع به وجود نمی‌آید و منتج به مشکلات هم نمی‌شود؛ چنانچه در قوانین وضعی بشری موجود است، برابر است که نظام سرمایه‌داری باشد یا هم نظام اشتراکی(کمونیزم)...

رسول الله صلی الله علیه وسلم دو قرارداد را در یک معامله منع نموده است؛ مثلاً چنین بگویی: این خانه‌ام را برایت می‌فروشم، به این شرط که خانۀ دیگرم را برایت به این قیمت بفروشم و یا به این شرط که خانه‌ات را برایم بفروشی و یا این‌که دخترت را به ازدواجم درآوری. پس این درست نیست؛ چون گفتن این‌که خانه‌ام را برایت می‌فروشم، یک قرارداد و پیمان است و گفتن این‌که در مقابل، خانه‌ات را برایم بفروشی "پیمان و قرارداد دوم است" که در یک معامله جمع شده است. بناءً این جایز نیست؛ چون حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم است که احمد از عبدالرحمن ابن مسعود و او از پدرش این‌گونه روایت نموده است:

«نَهَى رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم عَنْ صَفْقَتَيْنِ فِي صَفْقَةٍ وَاحِدَةٍ»

 ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم از دو عقد(پیمان و قرارداد) در یک معامله منع کرده است. بنابر این، مراد از این موجودیت دو قرارداد در یک معامله است.

بناءً چیزی‌که شما پرسیده بودید، دو قرارداد در یک معامله است و  آن عبارت از  قرارداد به کرایه دادن تا زمان معین است؛ مثلاً ده سال، بعد از آن قرارداد فروش آن به شمار می‌رود و این دو قرارداد است؛ یعنی به کرایه دادن و فروختن در یک قرارداد که صاحب موتر و شخصی‌که موتر را به کرایه می‌گیرد، در یک قرارداد پیمان می‌بندند و این کار بنابر حدیثی‌که در فوق ذکر گردید، جایز نیست.

هرگاه راه‌حل این مسئله را خواستی، پس با فروشنده بر خرید موتر به صورت اقساط موافقت کن و در بار اول به او قسمتی از پول را پرداخت نموده و متباقی پول را بعداً به صورت اقساط ماهانه پرداخت نمایید تا این‌که مبلغ تعیین شده را که هردوی شما در ابتدا به آن توافق نموده بودید، پوره گردد؛ در این حالت، موتر بنابر قرارداد فروش موتر که هردوی شما در ابتداء به آن موافقت نموده بودید، در ملکیت شما داخل می‌گردد و این پیمان قرارداد خرید به صورت اقساط می‌باشد؛ این جایز بوده و هیچ‌گونه حرجی در آن نمی‌باشد؛ البته مبنی بر این‌که قیمت خرید و این‌که به گونۀ نقد و یا به صورت اقساط پرداخت گردد، در ابتداء تعیین نموده و قرارداد به آنچه که شما موافقت کردید، پایان می‌یابد. پس وقتی‌که بر یک قیمت معین توافق حاصل گردید و فروشنده به مشتری به قیمت حال به فروش رساند و مشتری نیز پذیرفت و یا به قیمت مؤجل(نسیه) به فروش رساند و مشتری نیز قبول کرد، این هم درست و صحیح است؛ چون این مساومة(مذاکره، جگره و یا چانه‎‌زنی) برای موافقت در بیع است و ذات خود بیع(خرید و فروش) نیست.

مساومه(گفتگو، جگره و یا چانه‌زنی) جایز است؛ چون رسول الله صلی الله علیه وسلم مساومه کرده است؛ از حضرت انس ابن مالک رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم گلیم(فرش) و ظرف(کاسه)  را می‌فروخت و فرمود:

«مَنْ يَشْتَرِي هَذَا الحِلْسَ وَالقَدَحَ»، فَقَالَ رَجُلٌ: أَخَذْتُهُمَا بِدِرْهَمٍ، فَقَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم : «مَنْ يَزِيدُ عَلَى دِرْهَمٍ، مَنْ يَزِيدُ عَلَى دِرْهَمٍ؟»، فَأَعْطَاهُ رَجُلٌ دِرْهَمَيْنِ: «فَبَاعَهُمَا مِنْهُ»

ترجمه: این نمد و این ظرف را کی می‌خرد؟ مردی گفت: من به یک درهم می‌خرم، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: کی بیشتر از یک درهم می‌خرد؟ کی بیشتر از یک درهم می‌خرد؟ سپس شخصی به دو درهم نمد و ظرف را خرید.

این حدیث را ترمذی روایت نموه و گفته است: این حدیث حسن است و بیع مزایده عبارت است از چانه‌زنی، بر هر قیمتی‌که بر آن توافق صورت گیرد. ابن ماجه در سنن خود از سوید ابن قیس روایت نموده که چنین گفته است:

«جَلَبْتُ أَنَا وَمَخْرَفَةُ الْعَبْدِيُّ بَزًّا مِنْ هَجَرَ، فَجَاءَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ، فَسَاوَمَنَا سَرَاوِيلَ، وَعِنْدَنَا وَزَّانٌ يَزِنُ بِالْأَجْرِ، فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم : «يَا وَزَّانُ زِنْ وَأَرْجِحْ» وصححه الألباني»

ترجمه: من و مخرفة عبدی کالای کتانی و پنبه‌ای را به هجر(منطقۀ نز دیک مدینه) بردیم و رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و مساومه کردیم و همراه ما وزن کننده‌ای بود که در برابر وزن کردن اجره(پول) می‌گرفت؛ پیامبر صلی الله علیه وسلم برایش گفت: وزن کن و همان کفه(پلۀ) ترازو را که در آن جنس است، ترجیح بده(و این عمل مستحب است؛ نه واجب یعنی در فروش پلۀ ترازو که در ان جنس است کمی مایل شود مستحب است).

هم‌چنان بیع(خرید و فروش) به صورت اقساط جایز است؛ چون‌که آن مساومة(مذاکره و جگره) به هر قیمتی‌که خرید و فروش تمام شود، می‌باشد. این در صورتی است که مساومة به قیمت مال تجارت به صورت معجل(فوری) باشد و یا مؤجل(كه در آن مهلت داده شود) و اجرای این قرار داد به یکی  از آن دو قیمت می‌باشد: قیمت معجل و یا مؤجل.

در نزد جمهور علماء فروش چیزی بلندتر از قیمت امروزی‌اش، بنابر تأخیر در پرداخت پول جواز دارد. از طاووس و حکم حماد روایت شده است که آن‌ها گفته اند: باکی ندارد که شخصی چنین بگوید که این را برایت به پول نقد به این قیمت و به پول قرض به این قیمت، می‌فروشم؛ سپس به یکی از قیمت‌ها موافقت کنند و هم‌چنان از حضرت علی رضی الله عنه روایت است که فرمود: هرگاه شخصی به دو قیمت(قیمت فوری و قیمت تأخیری)، جگره و چانه‌زنی نماید، باید یکی از آن دو قیمت قبل از قرارداد تعیین گردد.

لهذا راه‌حل اینست که یا موتر را اجاره بگیرید و یا هم موتر را به صورت اقساط خریداری نمایید؛ چنانچه در فوق ذکر کردیم و بعضی‌ها می‌گویند: فرق بین خریدن به صورت اقساط و اجاره و خریدن آن در یک قرارداد چیست؟ پاسخ به آن‌ها اینست که فرق بسیار بزرگ بین این‌ها است؛ چنانچه فرق بین حلال وحرام است. الله سبحانه وتعالی دانا است به آن چیزی‌که به مردم نفع می‌رساند و یا ضرر و به آن چیزی‌که به خوبی و اصلاح انسان‌ها است و یا هم باعث فساد و تباهی آن‌ها می‌گردد؛ چنانچه فرموده است:

﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ﴾

[ملک: 14]

ترجمه: مگر کسی‌که(مردمان) را می‌آفریند(حال و وضع ایشان را) نمی‌داند؟ و حال آن‌که او دقیق و باریک‌بین بس آگاهی است؟!

بناءً شایسته است که از حق  پیروی صورت گیرد و الله سبحانه وتعالی ذات هدایت‌گر بسوی راه راست و استوار است.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

17 ربيع الاول 1438هـ.ق

16 دسمبر 2016م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

پارلمان انگلیس به تاریخ 16 جنوری 2019م به حکومت تریزامی ‌رأی اعتماد داد و به این ترتیب وی از خطر برکناری جان سالم بدر برده و در پست‌اش باقی ماند: «تریزامی نخست‌وزیر انگلیس روز چهارشنبه پس از رد شدن درخواست سلب اعتماد از حکومت‌اش، که‌ توسط حزب مخالف تهیه و به نشست عمومی ‌پارلمان ارائه شده بود، در پست‌اش باقی ماند. در رأی‌گیریی‌که‌ صورت گرفت، 325 تن از اعضای پارلمان در مقابل 306 تن دیگر به می ‌رأی اعتماد دادند. نتیجۀ این رأی‌گیری نشان می‌دهد که ‌تقریباً یک‌صد تن از وکلای حزب محافظه‌کار که ‌روز سه‌شنبه برخلاف توافقنامۀ برکست رأی داده بودند، روز چهارشنبه نظر‌شان عوض شد و علیه پیشنهاد سلب رأی اعتماد از حکومت رأی دادند.» (منبع: فرانس پرس 16 جنوری 2019م)

این تغییر موقف را چگونه می‌توان بررسی نمود؟ در حدود یک صد تن از اعضای حزب خانم می ‌برخلاف برنامۀ برکست رأی داده و با این کار‌شان پلۀ مخالفان حکومت را سنگین نمودند و برنامۀ نخست‌وزیر را با اکثریت 432 در برابر 202 رأی ناکام کردند؛ سپس یک روز بعد همان صدتن با دادن رأی اعتماد به خانم می، پیروزی وی را تضمین می‌کنند، انگار مسئلۀ توزیع نقش‌ها مطرح باشد! پرسش دیگر این است: ‌تغییر موقفی را که ‌در سال 2016م در مورد برکست اتخاذ گردیده بود و اینک نزدیک به دو ماه قبل از عملی شدن آن رد می‌گردد، چگونه می‌توان بررسی نمود؟

پاسخ:

شکی نیست که‌ انگلیس سیاست خبیثانه‌ای داشته و برای براوردن اهداف‌اش از مکر، مانور و تأخیر در موقف‌گیری‌ها استفاده می‌کند. برای روشن‌تر شدن پاسخ، به بررسی موارد زیر می‌پردازیم:

اول) به تاریخ 5 جولای 2016م، یعنی در حدود دو و نیم سال قبل از امروز بود که‌ در پیوند به همه‌پرسی صورت گرفته در مورد برنامۀ خروج انگلیس از اتحادیۀ اروپا، که‌ به تاریخ 23 جون2016م صورت گرفت، منشوری را منتشر نمودیم و در آن احتمال همه‌پرسی فعلی را که ‌به تاریخ 15 جنوری 2019م صورت گرفت، وارد دانستیم؛ چنانچه در آن منشور گفتیم:

«1. به تاریخ 23 جون 2016م در مورد باقی ماندن در حوزۀ اتحادیۀ اروپا و یا بیرون شدن از آن یک همه‌پرسی سراسری در انگلیس صورت گرفت و نتیجه این شد که ‌52درصد با بیرون شدن رأی موافق داشتند. دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس در پی آن همه‌پرسی از مقامش استعفاء داد، به شرط این‌که‌ حکومت‌اش برای مدت سه ماه دیگر باقی بماند. کامرون در تبلیغات انتخاباتی‌اش وعده داده بود که ‌در صورت پیروزی در انتخابات م2015، یک همه‌پرسی سراسری را راه‌اندازی خواهد نمود؛ زیرا در انگلیس این یک روند معمول است که‌ برای کسب امتیازات خاص به همه‌پرسی اشاره می‌کنند تا اتحادیۀ اروپا و سایر دولت‌های عضو را در این اتحادیه از هرج و مرج سیاسی و اقتصادیی بترسانند که ‌تصمیم همه‌پرسی در مورد خروج انگلیس از این اتحادیه به بار خواهد آورد.

2. بدون شک، این سیاست انگلیس(هشدار راه‌اندازی همه‌پرسی) برای کسب منافع بیشتر در اتحادیۀ اروپا، سیاست جدیدی نیست؛ بلکه ‌از همان نخستین سال‌های ورود انگلیس در حوزۀ این اتحادیه وجود داشته، چنانچه انگلیس از جنوری سال 1973م که‌ عضو گروه اقتصادی اروپا شد، با وجود عضویت در اتحادیۀ اروپا از دو امتیاز خاص بر خوردار بود: یکی داشتن واحدپولی خاص خود‌ش(جنیه استرلینی) و بیرون ماندن از منطقۀ "شنگین" و این دو امتیاز، شعارهایی بود که ‌انگلیس آنان را سر می‌داد.

انگلیس مفکورۀ "همه‌پرسی" را در مورد باقی ماندن یا خروج از اتحادیه پیوسته به عنوان وسیله‌ای برای تحریک نمودن دولت‌های اروپائی به هدف کسب امتیازات و ویژه‌گی‌های بیشتر برای خود‌ش در داخل اتحادیه استفاده می‌نمود، چنانچه در سال 1975م برای بهبود بخشیدن شرایط بقای خویش در اتحادیه یک همه‌پرسی را به راه انداخت و نتیجه این شد که‌ مردم انگلیس با باقی ماندن در گروه اقتصادی اروپا رأی مثبت دادند. به این ترتیب، دیده می‌شود که‌راه‌اندازی همه‌پرسی‌ها در انگلیس برای براوردن اهدافی خاص، یک سیاست معمول است که ‌در چنین حالاتی از آن استفاده می‌شود، حتی اگر این اهداف، خبیثانه‌ باشد! حزب محافظه‌کار با زیرکی و بر اساس سیاست مذکور بود که‌ همه‌پرسی سال 2016م را مدیریت نمود، چنانچه سیاسیون این حزب تبلیغات را برای باقی ماندن و خروج از اتحادیه به گونۀ متوازن به پیش بردند.

3. با دقت نمودن به سیاستی‌که ‌حزب محافظه‌کار حاکم به رهبری کامرون در موضوع همه‌پرسی یاد شده به پیش می‌برد، در خواهیم یافت که‌کامرون پیش از پیش انتظار این را داشت که ‌نتیجۀ همه‌پرسی، یک نتیجۀ قاطع نبوده؛ بلکه ‌مساوی خواهد بود و این خود فرصتی برای اجرای مجدد همه‌پرسی و یا فرصتی برای انجام مذاکرات جدید با اتحادیه خواهد بود؛ به همین دلیل بود که‌ حزب محافظه‌کار خود، هم برای باقی ماندن تبلیغات و فضاسازی می‌نمود و هم برای خروج از آن. هیچ یک از این تبلیغات برای خروج یا باقی ماندن به اندازۀ استفاده از این همه‌پرسی به هدف کسب امتیازات بیشتر از اتحادیه جدی و حساس نبود. بنابر این، انتظار می‌رود انگلیس عملی شدن تصمیم خروج از اتحادیه را در کوتاه‌مدت به درازا کشانیده و یا حتی ممکن است آن را به چندین سال بکشاند؛ البته در صورتی‌که ‌تصمیم خروج عملی شود و می‌دانیم که ‌انگلیس در خباثت و نیرنگ مهارت زیاد دارد. اظهارات مسئولین انگلیس و تبصره‌های رسانه‌ها، به درازا کشانیدن روند خروج را ترجیح می‌دهد، بلکه‌ حتی ممکن است نفس همه‌پرسی نیز به بهانه‌های رنگارنگ زیر سوال انداخته شود.» (30 رمضان 1437هـ.ق مصادف با 5 جولای 2016م) نقل قول از منشور قبلی مان تمام شد.

دوم) آنچه در حال حاضر رخ می‌دهد، تقریباً بیانگر واقعیت‌هائی‌ست که ‌ما قبلاً تذکر داده بودیم؛ به شمول "همه‌پرسی‌های فریبنده"، به تعویق انداختن و پیچ و تاب دادن‌هایی‌که ‌به هدف برارودن منافع انگلیس صورت می‌گیرد، حتی اگر شرارت‌آمیز باشد. این واقعیت را می‌توان با دقت نمودن به امور زیر دریافت:

1. تریزامی ‌در نشست عمومی‌ پارلمان شکست بزرگی خورد. «توافقنامۀ خروج از اتحادیۀ اروپا که ‌قبلاً به دست آمده بود، با اکثریت مطلق رد گردید و این بزرگ‌ترین شکست پارلمانی در تاریخ این کشور است که یک حکومت با آن مواجه می‌گردد. 432 تن از وکلای پارلمان روز چهارشنبه این توافقنامه را رد نمودند؛ در حالی‌که‌ فقط 202 تن دیگر با آن موافقت نشان دادند.» (منبع: بی بی سی 16 جنوری 2019م) این بدان معنی‌ست: ‌توافقنامه‌ای که ‌برای خروج انگلیس به تاریخ 29 مارچ آینده از جمع اروپا آماده می‌گردید، عملی نخواهد شد. بگومگوهای خروج، به قید و بندهای معمول حزب محافظه‌کار حاکم نیز توجه نکرد؛ بلکه ‌در حدود 118 تن از اعضای خود حزب محافظه‌کار نیز علیه توافقنامۀ نخست‌وزیر رأی مخالف داده و به احزاب مخالف پیوستند. «و این بزرگ‌ترین شکستی است که ‌از سال 1924م در تاریخ پارلمان انگلیس ثبت می‌گردد و نتیجۀ به دست آمده، بدترین شکست پارلمانی برای یک حکومت انگلیسی در عصر حاضر به شمار می‌رود.» (منبع: سی ان ان عربی 15 جنوری 2019م)

2. کوربین رهبر حزب کارگر مخالف انگلیس، پس از آن‌که ‌پارلمان تصمیم خروج انگلیس را از اتحادیۀ اروپا رد نمود، اعلان نمود که‌ وی پیشنهاد بررسی موضوع سلب اعتماد را از حکومت تریزامی‌ مطرح نموده است. وی گفت: «این حکومت اعتماد مجلس را از دست داده و جناب آقای رئیس مجلس عموم! جهت معلومات شما باید بگویم که ‌من طرح مناقشۀ موضوع سلب اعتماد را مطرح می‌نمایم و اگر این پیشنهاد فردا به مناقشه گذاشته شود، خوشحال خواهم شد.» (منبع: آر تی عربی 15 جنوری 2019م) اما نتیجۀ رأی‌گیری به نفع خانم می ‌تمام شد؛ زیرا 118 نماینده حزب محافظه‌کار موقف‌شان را تغییر داده و مجدداً در کنار حزب محافظه‌کار قرار گرفته و علیه حزب مخالف رأی دادند و به این ترتیب، مانع سلب اعتماد از خانم می‌ قرار گرفتند. «تریزامی‌ نخست وزیر انگلیس روز چهارشنبه 16 جنوری 2019م در پی ناکام ماندن پیشنهاد سلب اعتماد از حکومت‌اش، که ‌توسط حزب کارگر مخالف پیشنهاد گردیده بود، جان سالم بدر برد. این در حالی‌ست که ‌قبلاً در خصوص طرح اجرایی شدن توافقنامۀ برکست ناکام شده بود؛ اما حکومت‌اش با به دست آوردن 325 رأی مثبت در برابر 306 رأی منفی، مجدداً رأی اعتماد گرفت و به این ترتیب از راه‌اندازی انتخاب سرتاسری جدیدی جلوگیری نمود.

باید گفت که ‌پس از 26 سال، این نخستین باری‌ست که‌ مسئلۀ رأی اعتماد به یک حکومت در داخل مجلس عموم مطرح می‌گردد. هم‌چنین باید گفت که ‌رهبران حزب مخالف خواستار گفتگوی فوری با وی در مورد برکست شدند که ‌باید از روز چهارشنبه آینده آغاز گردد و از نتیجۀ رأی‌گیری روز چهارشنبه معلوم شد که‌ تقریباً صدتن از نماینده‌گان حزب محافظه‌کار که ‌روز سه‌شنبه علیه توافقنامه برکست رأی داده بودند، روز چهارشنبه تغییر موقف داده و با طرح سلب اعتماد از حکومت مخالفت نشان دادند. (منبع: آژانس خبری فرانس پرس 16 جنوری 2019م) به این ترتیب وی تا دو شبنه 21 جنوری 2019م فرصت دارد تا «نقشۀ بدیلی را پیشکش نماید و وی چند گزینه دارد که ‌می‌تواند یکی را برگزیند؛ مانند این که ‌متعهد شود که ‌برای مذاکره به بروکسل برخواهد گشت یا خواستار به تعویق انداختن زمان عملی شدن برکست شود، که ‌قبلاً تاریخ 29 مارچ پیش رو در نظر گرفته شده بود و یا این‌که‌ بدون هیچ توافقی تصمیم به خروج گیرد. رئیس اتحادیۀ اروپا گفت: «از انگلیس می‌خواهم تصمیم‌اش را هرچه عاجل‌تر روشن سازد. وقت زیادی باقی نمانده.» (منبع: سایت الأنباء 17 جنوری 2019م)

3. به این ترتیب، به وضوح روشن می‌گردد: ‌این رأی‌گیری هایی‌که ‌در پارلمان انگلیس صورت گرفت، بازیی بیش نبود؛ چنانچه برنامۀ خروج انگلیس از اتحادیۀ اروپا یا برکست در رأی‌گیری تاریخ 15 جنوری 2019م ناکام ماند و انتظار می‌رفت، حکومت خانم می ‌در رأی‌گیری تاریخ 16 جنوری 2019م رأی اعتماد نگیرد؛ اما برخلاف این انتظار‌ها وی رأی اعتماد گرفت؛ در حالی‌که ‌رأی نگرفتن برنامۀ برکست و رأی اعتماد گرفتن خانم می ‌دو چیز متناقض است. اگر دلیل آن دانسته شود، نه تنها که‌ تعجب رفع نخواهد شد؛ بلکه‌افزایش خواهد یافت؛ طوری‌که ‌118 تن از نمایندگان حزب خانم می ‌برخلاف برنامۀ وی در خصوص برکست رأی دادند و به این ترتیب موقف حزب مخالف را تقویت نمودند و برنامۀ خانم می ‌ناکام شد؛ اما همان 118 تن نماینده در رأی‌گیری دوم موقف‌شان را تغییر داده و علیه حزب مخالف رأی دادند، یعنی علیه طرح سلب اعتماد از خانم می ‌و به این ترتیب، خانم می ‌با رأی نبردن، برنامه‌اش در مورد برکست متضرر نشد و در نهایت موفق گردید.

5. با دقت نمودن به آنچه تا کنون گفته شد، روشن خواهد شد که ‌هدف از همه‌پرسی سال 2016م، توجیه نمودن موقف انگلیس بود تا بتواند شرایط روابط جدید‌ش را با اتحادیۀ اروپا بهبود ببخشد و به همین دلیل بود که ‌می‌ به "118" نماینده از حزب خود‌ش اجازه داد تا علیه وی قرار گرفته و در کنار حزب مخالف قرار گیرند تا پلۀ مخالفان سنگین‌تر شده و برنامۀ می‌ در خصوص برکست ناکام شود. اگر خانم می‌ می‌خواست که‌ نتیجۀ همه‌پرسی سال 2016م ثابت بماند، به هیچ‌وجه به این تعداد از نماینده‌گان حزبش اجازه نمی‌داد تا علیه وی رأی دهند. اما در هنگام مسئلۀ سلب اعتماد، دیدیم که‌ وی همان 118 نماینده را وادار نمود که‌ بر خلاف حزب مخالف رأی دهند تا وی از قدرت برکنار نگردد. هدف اینست که‌ می ‌بتواند اتحادیۀ اروپا را برای کسب امتیازات بیشتر و تحقق منافع و گذاشتن شرط‌هایی برای روابط جدید با اروپا به چالش بکشد. انگلیس نمی‌تواند به گونۀ نهائی با اروپا قطع رابطه نماید و نه هم می‌تواند با وجود قوانین فعلی این اتحادیه در آن باقی بماند؛ زیرا خروج نهائی از اتحادیه تأثیر زیادی روی همبسته‌گی مردم خود انگلیس خواهد گذاشت؛ مخصوصاً مردم اسکاتلند و هم‌چنین مردم ایرلند شمالی و به همین دلیل است که ‌انگلیسی‌ها می‌خواهند در اتحادیه باقی بمانند؛ اما بر مبنای شرط‌های خود‌شان و یا در صورتی‌که ‌چاره‌ای جز بیرون شدن را نداشته باشند، قصد دارند یک سلسله امتیازاتی را به حساب اتحادیه برای خود رقم زنند.

6. اتحادیۀ اروپا نیز به نوبۀ خود از حکومت شاهی انگلیس خواست تا «اهداف‌اش را در خصوص چگونگی خروج‌اش از اتحادیۀ اروپا "در کوتاه‌ترین زمان ممکن" توضیح دهد و از خطر خروج غیرمنسجم با رأی‌گیری هشدار داد.» (منبع: سی ان ان عربی 15 جنوری 2019م) در منشوری‌که ‌پس از همه‌پرسی سال 2016م منتشر نمودیم و قبلاً به آن اشاره گردید، گفته بودیم: «به نظر می‌رسد اتحادیۀ اروپا به بازی‌های انگلیس پی‌برده، چنانچه انگلیس می‌خواهد توافق غیررسمی ‌را برای حفظ منافع خود بر اساس نمونۀ نرویج و سویدن و پیش از اقدام به عملی نمودن مادۀ "50" معاهدۀ لشبونه برای عملی شدن روند جدائی، به دست آورد. اما برخلاف نرویج و سویدن، انگلیس قصد دارد به بازار اروپا دسترسی داشته باشد و با آزادی تردد افراد، که‌ قضیۀ اساسی رأی‌دهنده‌گان انگلیس است، مخالفت می‌کند؛ اما میرکل دادن چنین امتیازی را برای انگلیس با قاطعیت رد نمود؛ زیرا آزادی تردد افراد یکی از آزادی‌هائی است که اتحادیۀ اروپا آن را در کنار آزادی در تبادلۀ کالا، خدمات و سرمایه مقدس می‌شمارد.

اتحادیۀ اروپا با نیرنگ‌بازی‌های انگلیس آشنائی دارد و به همین سبب بود که ‌نه تنها این مفکوره را رد نمود، بلکه‌ همه 27 عضو اتحادیه را در خصوص انجام دادن هرگونه گفتگوی مخفیانه با انگلیس هشدار داد؛ چنانچه جان کلود یونکر رئیس این اتحادیه در اظهاراتی گفت: «بگذارید خیلی شفاف بگویم: هیچ گونه تلاش برای گفتگوهای مخفیانه با حکومت انگلیس پذیرفتنی نیست.» او این مسئله را برای تمام کارمندان و کمیته‌های ادارۀ اتحادیه توضیح داده گفت: «به انجام هیچ‌گونه مذاکرات مخفیانه اجازه داده نمی‌شود. به انجام هیچ‌گونه مذاکرات مخفیانه اجازه داده نمی‌شود.» (منبع:Evening standard  28 جون 2016م) میرکل نخست وزیر آلمان نیز پیام واضح و روشنی را به لندن فرستاده گفت: «انگلیس به هیچ‌وجه نمی‌تواند پس از همه‌پرسی در مورد خروج، از امتیازات اتحادیه برخوردار بوده و در عین حال از مسئولیت‌هایش دست بردارد.» (منبع: د ب أ 28 جون 2016م) نقل قول از منشور قبلی تمام شد.

7. اما انگلیس به پی بردن اتحادیۀ اروپا به اهداف‌اش اهمیت نداده و بازی رأی‌گیری‌های اخیر تاریخ 15 و 16 جنوری 2019م را ادامه داده و با آن، همه‌پرسی سال 2016م در مورد برنامۀ برکست را ملغی می‌کند؛ اما در عین حال به تریزامی، که ‌پیشگام و حامل این برنامه می‌باشد، مجدداً رأی اعتماد می‌دهد تا برنامۀ جدید و نقشۀ بدیلی را طراحی نماید؛ به ویژه برای حل قضیۀ ایرلند، چه در صورت باقی ماندن در اتحادیه و یا خروج از آن و چنین هم شد؛ چنانچه رسانه‌های جمعی در مورد نقشه‌های خانم می ‌در این خصوص بحث‌هایی را راه‌اندازی نمودند:

الف) تریزامی‌ نخست‌وزیر انگلیس به تاریخ 21 جنوری 2019م، پس از آن که ‌نمایندگان پارلمان توافقنامه‌ای را که ‌وی با اتحادیۀ اروپا امضاء نموده بودند، رد نمودند و راهکار بدیل‌اش را در مورد "برکست" اعلان نمودند. قرار است انگلیس به تاریخ 29 مارچ سال جاری اتحادیۀ اروپا را ترک نماید؛ البته در صورتی‌که ‌نماینده‌گان پارلمان نتوانند تاریخ خروج را به تعویق اندازند و یا به نقشۀ بدیلی‌که‌ بتواند ادارۀ اتحادیۀ اروپا را راضی نماید، ارائه دهند. قرار است پس از آن که‌ خانم می ‌نقشه‌اش را در مورد چگونگی پیشبرد روند خروج ارائه دهد، نماینده‌گان یک سلسله تغییراتی را در آن بیاورند تا به تاریخ 29 جنوری سال جاری به رأی‌گیری گذاشته شود. از جمله نقاط مورد اختلاف در این توافقنامه، که ‌توسط پارلمان رد گردید، بند "شبکۀ امان" است، که ‌مربوط به ضمانت قانونی تداوم تردد در مرز با ایرلند می‌باشد و در صورت عدم دستیابی انگلیس به توافق با اتحادیۀ اروپا بر سر معاهدۀ درازمدت، تجارت آزاد عملی می‌گردد. روزنامۀ "سندی تایمز" با نشر خبری نوشت که‌ خانم می ‌به زودی پیشنهاد دستیابی به آماده‌گی‌های جداگانه را با دبلین(پاتخت ایرلند) مطرح خواهد نمود. (منبع: سایت مصراوی به نقل از "أ ف ب" 21 جنوری 2019م)

ب) روزنامۀ تلگراف به نقل از منابعی دیپلوماتیک در اتحادیۀ اروپا که ‌نخواسته از آن نام ببرد، چنین نوشته: «خانم می ‌هنوز مطمئن نیست که‌ در خصوص مرزهای ایرلند چهارچوب زمانی قانونی وضع نماید تا ‌بر اساس آن انگلیس حق می‌دهد که ‌از جانب خود از آن خارج شود و یا توافقنامۀ تجاری را قبل از سال 2021م امضاء نماید که‌ مانع پرداختن به آماده‌گی‌های مربوط به عملی شدن قضیۀ حدود ایرلند شود.» (منبع: اخبار لیبیا 21 جنوری 2019م)

ج) می‌ روز دوشنبه 21 جنوری 2019م اعلان نمود که‌ وی قصد دارد به بروکسل برگردد و در مورد تغییراتی‌که ‌ماه گذشته با رهبران اروپا در توافقنامه‌اش با آنان آورده بود، گفتگو کند. تغییرات یاد شده مربوط به مسئلۀ "شبکۀ امان" است که‌ بر اساس آن از برگشتن به ساخت مرزهای عملی میان دو ایرلند، پس از "برکست"، ممانعت می‌شود. خانم می‌ گفت: «در هفتۀ جاری گفتگو با دوستانم را ادامه خواهم داد؛ از جمله با مسئولین حزب "یک‌پارچه‌گی دموکراسی" در ایرلند شمالی، تا ببینیم چگونه می‌توان به مسئولیت‌های مان پایبند بمانیم و از برگشتن مرزها اجتناب نمائیم و این کار را به طریقه‌ای انجام دهیم که ‌بیشترین پشتیبانی ممکن را در جلسۀ عمومی ‌پارلمان در پی داشته باشد.» وی افزود: «من چکیدۀ این گفتگوها را به اتحادیۀ اروپا پیشکش خواهم نمود.» باید گفت که‌ سایر 27 دولت اروپائی گام‌های بعدی خانم می ‌را با دقت دنبال می‌کنند. (منبع: فرانس24 أ اف بی 21 جنوری 2019م)

د) خانم "می" از برخی تغییرات در موقف‌اش در خصوص "برکست" خبر داد، چنانچه در مورد گفتگو با پارلمان و پذیرفتن خواسته‌های حزب مخالف کارگر در خصوص ضمانت حقوق کارگران انگلیسی و هم‌چنین رفع تمام نگرانی‌ها در مورد اعمال مجدد قوانین گمرکی قاطع در مرزها میان ایرلند شمالی و جمهوری ایرلند، مردانگی بیشتری از خود نشان داد. قرار است تریزامی ‌نقشۀ جدیدی در مورد شروط خروج انگلیس از اتحادیۀ اروپا به پارلمان پیشکش کند. او این کار را پس از آن می‌کند که‌ پارلمان به تاریخ 15 جنوری سال جاری با نخستین توافق به دست آمده میان حکومت می‌ و بروکسل مخالفت نشان داد و قرار است پارلمان انگلیس به تاریخ 29 جنوری در مورد توافق جدید رأی دهد. (منبع: آر تی عربی 21 جنوری 2019م)

8. خلاصه این که ‌انگلیس به هیچ توافقی پایبند نبوده و موقف‌اش را پیوسته توسط بازی "همه‌پرسی‌ها" تغییر می‌دهد و در خباثت و مکر برای تحقق منافع شرورانه‌اش در این مسئله مهارت کامل دارد؛ چنانچه دیروز رأی‌گیری انگلیس با پروژۀ "برکست" موافقت نشان داد؛ اما امروز با همان پروژه اعلان مخالفت نمود تا اتحادیۀ اروپا را تحریک نماید که ‌با تغییراتی در این پروژه به نفع انگلیس و با هزینۀ اتحادیه موافقت کند.

هرچند سراسر غرب، که‌ بر اساس نظام سرمایه‌داری به پیش می‌رود، هیچ‌گونه ارزش ثابتی ندارد؛ اما انگلیس با تاریخ استعمارگرانۀ کهنی‌که ‌دارد، از خباثت و مکر بیشتری نسبت به سایر دولت‌های غربی بر خوردار می‌باشد. واقعیت این است که ‌انگلیس نمی‌خواهد به صورت کامل از بدنۀ اتحادیۀ اروپا جدا شود؛ بلکه‌ قصد دارد ساختار دیگری را ایجاد کند که‌ نمی‌توان آن را خروج خواند و نه بقاء؛ یعنی هم می‌خواهد از اتحادیه خارج شود و هم در آن باقی بماند و به این ترتیب از روابط‌اش با اتحادیه بهره‌مند شود؛ بدون این‌که ‌مکلف به قوانین آن بوده و پایبندی کند و تنها از قوانینی پیروی کند که ‌به نفع آن باشد. چنانچه قبلاً اشاره شد؛ میرکل نخست وزیر آلمان پس از رأی‌گیری اول و تأخیر انگلیس، پیام روشنی را به لندن فرستاد و وی گفت: «انگلیس نمی‌تواند پس از همه‌پرسی که ‌در مورد خروج انجام داده از امتیازات اتحادیه استفاده کند و در عین حال از مسئولیت‌هایش شانه خالی کند.» (منبع: د ب أ 28 جون 2016م) اتحادیۀ اروپا می‌تواند با اصرار روی پروژۀ اول برکست و بدون ایجاد تغییر در هیچ یک از بندهای آن، انگلیس را وادار کند تا پیامدهای تلخ این اقدام‌اش را متحمل شود؛ یعنی انگلیس را مجبور کند که‌ یا در اتحادیه بماند و تمام مسئولیت‌هایش را بپذیرد و یا به صورت کامل خارج شود. در صورتی‌که ‌اتحادیه چنین موقفی بگیرد، انگلیس در دام مکر خویش گیر خواهد آمد؛ اما  اگر اتحادیه تغییراتی را که ‌انگلیس در بندهای توافقنامه آورده، بپذیرد، در این صورت انگلیس بر شانه‌های اتحادیه سوار خواهد شد و به این ترتیب، این اتحادیۀ اروپاست که ‌در دام غفلت خویش گیر خواهد آمد!

این است فرجام ملت‌ها و مردمی‌که‌ سیکولریزم و ایدیولوژی سرمایه‌داری را اساس و مبنای دولت‌داری خویش برمی‌گزینند؛ طوری‌که یکی برای دیگری دام شانده و سر انجام یک طرف و تمام طرف‌ها در آن دام گیر می‌افتند؛ زیرا آنان نه از ارزشی برخوردار استند که ‌آنان را از این مکر و دسیسه‌سازی باز دارد و نه هم مردانگی، بلکه ‌همواره به جان یک‌دیگر می‌افتند؛ مانند ملت‌های دیگری‌که‌ به شریعت الله سبحانه وتعالی پایبند نمی‌باشند.

﴿لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُم بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ﴾

[حشر: ١٤]

ترجمه: آن‌ها هرگز با شما بصورت گروهی نمی‌جنگند، جز در دژهای محکم یا از پشت دیوارها! پیکارشان در میان خودشان شدید است(امّا در برابر شما ضعیف!)، آن‌ها را متّحد می‌پنداری؛ در حالی‌که‌ دل‌های‌شان پراکنده است؛ این به خاطر آنست: ‌آن‌ها قومی‌هستند که ‌تعقّل نمی‌کنند!

شکی نیست که‌ اوضاع نابسامان این جهان سر و سامان نخواهد گرفت و بدبختی‌هایی‌که‌ سراپایی آن را فرا گرفته، دست از سر آن بر نخواهد داشت؛ مگر این‌که ‌قانون الهی از طریق برپائی دولت خلافت راشده بالای آن حاکم گردد؛ زیرا این دولت، عدالت و خیر را نه تنها در سرزمین‌های اسلامی؛ بلکه ‌به خواست الله سبحانه وتعالی، در سراسر جهان انتشار خواهد داد.

19 جمادی الأولی 1440هـ.ق

25 جنوری 2019م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش‌ها:

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

شیخ بزرگوار و عالم فاضل مان، حال تان چگونه است؟ از الله سبحانه وتعالی امیدوارم که در بهترین حالت باشید.

پرسش اول: آيا شريك می‌تواند هر زمانی‌که خواست از شرکت بیرون شود؛ درحالی‌که از عقد توافق بر یک دورۀ ثابت و معین، که یک سال است، آگاهی داشته باشد؟ با برخی ادله و تفصیلات پیرامون این مسئله معلومات ارایه نمایید؛ الله سبحانه وتعالی به شما برکت دهد.

پرسش دوم: فروش با افزایش نرخ، به طور گسترده‌ای مروج یافته که نرخ اجناس را از نرخ اصلی که به حد اکثر چندین برابر نرخ اصلی است، افزایش می‌دهند؛ بگونه‌ای‌که منجر به زیان تجار می‌گردد. آیا تجار اجازه دارند که قیمت اجناس را تا حدی افزایش دهند که در برخی موارد منجر به زیان رقیب و برخی اوقات منجر به افلاس وی گردد؟ با برخی ادله و تفصیلات پیرامون این مسئله معلومات دهید. الله سبحانه وتعالی برای تان جزای خیر دهد.

 پرسش سوم: برای جلوگیری از افزایش بیش از حد نرخ، در معاملات بیع قطعی عمومی و خاص، تجار اتفاق می‌نمایند که بعضی از آن‌ها برای بعضی دیگری‌شان پول بپردازند تا از بالا رفتن نرخ‌ها جلوگیری نموده و یا از این‌که قیمت‌ها به درجۀ آخر برسد، جلوگیری نموده باشند. حکم اجناس و اموالی‌که بین تجار رد و بدل می‌گردد، چیست؟ و حکم این نوع معامله چگونه است؟ با جزئیات ادله و تفصیلات پیرامون این مسئله معلومات دهید. الله متعال جزای خیر نصیب‌تان کند.

با درک حجم مسئولیت‌های شما از طول و تعدد سوالات، از شما پوزش می‌طلبم، الله متعال به شما کمک و همکاری نموده، به دستان تان فتح و پیروزی را نصیب نماید و برای تان اهل قدرت و نصرت را آماده نماید؛ چنان‌که به رسول الله صلی الله علیه وسلم آماده نمود و شما را ذخیرۀ همیشگی برای اسلام بگرداند.

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

اول) پرسش شما که در ارتباط مدت شرکت بود:

1- شرکت در لغت یک‌جای نمودن دو حصه و یا بالاتر از آن را گویند؛ بدون این‌که یکی آن از دیگر‌ش تفاوتی داشته باشد. شرکت در اصطلاح شرعی، عقد میان دو و یا بیشتر از دو تن می‌باشد که هردو جانب به انجام عمل مالی به هدف فایده اتفاق نظر می‌نمایند و عقد شرکت مانند عقدهای دیگر متقاضی ایجاب و قبول می‌باشد. ایجاب آن است که یکی به دیگری بگوید که من تو را در فلان شی شریک کردم و جانب مقابل ابراز نماید که قبول کردم و این ضروری و لابدی می‌باشد که عقد متضمن معنای مشارکت بر یک شی باشد.

شرکت جائز می‌باشد؛ زیرا هنگامی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم به پیامبری مبعوث گردید، مردم این عقد را انجام می‌دادند و رسول الله صلی الله علیه وسلم بر این عمل اقرار نمود و اقرار رسول الله صلی الله علیه وسلم برای تعامل مردم در این مسئله خودش دلیل شرعی بر جواز عقد شرکت می‌باشد. ابوداود از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: أَنَا ثَالِثُ الشَّرِيكَيْنِ مَا لَمْ يَخُنْ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ، فَإِذَا خَانَهُ خَرَجْتُ مِنْ بَيْنِهِمَا»

ترجمه: الله(سبحانه وتعالی) می‌فرماید: من سوم از دو شریک در شرکت می باشم، مادامی‌که یکی آن بر دیگرش خیانت نکند؛ هرگاه که خیانت کرد، من از میان‌شان خارج می‌‎شوم.

2- یادآوری مدت و زمان شرکت لازمی نیست، چون شرکت در انعقاد خود نیازی به مدت و زمان معین ندارد و در انعقادش جهل و نادانی وجود ندارد که مانند اجاره نیازی به مشخص نمودن مدت باشد؛ مثلاً: اگر اجاره مدت‌اش ذکر نباشد، عقد شرکت منعقد نمی‌شود؛ مگر به ذکر مدت‌اش؛ برابر است که مدت قرارداد از غیرش جدا بوده و به‌گونۀ روزمره، ماهانه و یا هم سالانه باشد، و یا این‌که متصل به عین عمل باشد؛ مثل اجارۀ اعمار نمودن دیوار و یا حفر کردن چاه؛ پس در این حالت مدت و زمان متصل به تمام نمودن عمل می‌باشد.

3- فسخ شرکت، موقوف به علاقه و رغبت شرکاء می‌باشد. هردو شریک بر یک عمل معین عقد می‌نمایند و هم‌چنان هر زمانی‌که خواستند، فسخ می‌کنند. در نظام اقتصادی، پیرامون فسخ شرکت این‌گونه بیان شده است:

«شرکت از جمله عقدهای جائز و شرعی می‌باشد. شرکت به هنگام مرگ یکی از طرفین یا دیوانه شدن یا موانع مثل عدم عقل و یا هم با فسخ یکی از جانبین، در صورتی‌که شرکت متشکل از دو طرف باشد، باطل می‌شود؛ زیرا که این عقد جائز بوده و مانند وکالت به این امور متذکره با طل می‌شود: اگر یکی از دو شریک وفات نمود و از وی وارث باقی ماند، این وارث می‌تواند به شرکت اقدام کند و باید شریک برایش اجازۀ تصرف در مال مشترک را بدهد و هم‌چنان می‌تواند خواستار تقسیم مال شرکت گردد و هر زمانی‌که یکی از شرِکَین طلب بر فسخ عقد نمود، برای جانب مقابل واجب است که طلب‌اش را بپذیرد.

اگر تعداد شرکاء بیشتر از دو نفر بودند و یکی از آن‌ها خواهان فسخ شرکت شد و دیگران به بقائی شرکت اتفاق نظر داشتند، در این هنگام شرکت فسخ شده و دوباره در میان افراد متباقی عقد جدید صورت می‌گیرد. فسخ در میان شرکت مضاربت و غیرش فرق می‌کند. در شرکت مضاربت، زمانی‌که عامل بیع و صاحب مال تقسیم‌اش را طلب کرد، طلب عامل پذیرفته می‌شود؛ زیرا که حق‌اش در فایده بوده و فایده ظاهر نمی‌شود؛ مگر در خرید و فروش. اما در باقی انواع شرکت وقتی یکی از شرکاء طلب حصه نمود و دیگرش طلب بیع، در این صورت برعکس طلب قسمت پذیرفته می‌شود؛ نه طلب بیع. این همان چیزی است که ما در حالت انعقاد شرکت بدون مدت تبنی کردیم، از حیث اینکه مدت در صحت عقد شرکت لازمی نمی‌باشد.»

4- اما وقتی‌که از مدت، در شرکت تذکر رفته باشد، در این مورد فقها در میان خود اختلاف نظر دارند. من نظریات بعضی مجتهدین معتبر را در این مسئله برای شما بازگو می‌نمایم. برای شما ضروری است که رأی همان مجتهدی‌که به آن اعتماد می‌کنید و قلب‌تان به اجتهادش آرام می‌گیرد، تقلید نمائید. احناف و حنابله بر جواز تعیین وقت و زمان، در مضاربت نظر داده اند؛ نظر به این دیدگاه در شرکت وقت مشخص تعیین می‌گردد که با پایان یافتن آن شرکت نیز پایان می‌یابد. مالکی‌ها و شوافع گفته اند که در مضاربت تعیین وقت قابل قبول و پذیرش نیست و حکم‌ آن چنانچه مالکی‌ها گفته اند، این‌گونه می‌باشد: شرکت به گونه‌ای است که در آن وقت مشحص نمی‌گردد و هرکدام از طرفین هر وقتی‌که خواست، می‌تواند شرکت را ترک نماید؛ زیرا مدت گذاشتن و تعیین وقت نظر به رأی شوافع، برای کارگر در کارش، تنگی و حرج ایجاد می‌نماید. هم‌چنان امام نووی در کتاب "الروضه" بیان داشته است که در عقد مضاربت بیان مدت معتبر نمی‌باشد.

دوم) سوال دیگر شما که در ارتباط بیع مزایده(فروش با زیادت در نرخ اصلی) است:

1- بیع با زیادت جائز است، یعنی این‌که بایع کالای تجارتی خود را برای مشتریان خود پیشکش می‌کند و برای هرکدام‌شان که به قیمت بلند بخرند، می‌فروشد و دلیل آن عبارت از حدیثی است که حضرت انس ابن مالک روایت نموده است: ابن ماجه از حضرت انس بن مالک روایت می‌کند که گفت:

«أَنَّ رَجُلاً مِنْ الأَنْصَارِ جَاءَ إِلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم يَسْأَلُهُ فَقَالَ: لَكَ فِي بَيْتِكَ شَيْءٌ؟ قَالَ: بَلَى، حِلْسٌ نَلْبَسُ بَعْضَهُ وَنَبْسُطُ بَعْضَهُ وَقَدَحٌ نَشْرَبُ فِيهِ الْمَاءَ، قَالَ: ائْتِنِي بِهِمَا، قَالَ: فَأَتَاهُ بِهِمَا، فَأَخَذَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بِيَدِهِ ثُمَّ قَالَ: مَنْ يَشْتَرِي هَذَيْنِ؟ فَقَالَ رَجُلٌ: أَنَا آخُذُهُمَا بِدِرْهَمٍ، قَالَ: مَنْ يَزِيدُ عَلَى دِرْهَمٍ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاثًا، قَالَ رَجُلٌ: أَنَا آخُذُهُمَا بِدِرْهَمَيْنِ، فَأَعْطَاهُمَا إِيَّاهُ وَأَخَذَ الدِّرْهَمَيْنِ فَأَعْطَاهُمَا الأَنْصَارِيَّ»

ترجمه: مردی از انصار نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و از ایشان سؤال(گدایی) می‌کرد، رسول الله صلی الله علیه وسلم برایش فرمود: آیا چیزی در خانه داری؟ مرد انصاری گفت: بلی، یک فرش دارم که بعضی از آن را در بالای خود و بعضی آن را زیر پای خود می‌اندازیم، هم‌چنان یک کاسه که با آن آب می‌نوشیم. رسول الله فرمود که هردوی‌شان را بیاور! انصاری فرش را همره با کاسه آورد و رسول الله صلی الله علیه وسلم هردو را در دست خود گرفته و فرمودند: این دو را کی می‌خرد؟ مردی گفت که من به یک درهم می‌خرم. رسول الله صلی الله علیه وسلم دو یا سه مرتبۀ دیگر فرمودند: کی از یک درهم بیشتر می‌خرد؟ مردی گفت که من به دو درهم می‌خرم، پس برایش فرش و کاسه را داد و دو درهم از او گرفت و به انصاری اعطا نمود.

2- اما نجش در بیع درست نمی‌باشد. بیع نجش آنست که خریدار قیمت را بالا می‌برد؛ لیکن هدفش خریدن نمی‌باشد تا فریب وخدعه ایجاد کند و جنس به دیگران به قیمت گزاف فروخته شود.

بخاری از سعید بن مسیب و او از حضرت ابوهریره رضی الله عنه شنیده است که می‌گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«...ولا تناجشوا...»

 ترجمه: ...در خرید و فروش نجش نکنید. ...

هم‌چنان ابن  عمر روایت می‌کند که:

«نَهَى النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم عَنِ النَّجْشِ»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه و سلم از نجش در بیع نهی نمودند.

3- هم‌چنان این درست نمی‌باشد که مشتریان در پائین آوردن قیمت باهم اتفاق نظر نمایند و یا همان قیمت ارزان را بپردازند و در آن زیادت هم نکنند؛ چون این باعث می‌شود که فروشنده به همین قیمت پائین بفروشد؛ چون کسی دیگری را پیدا نمی‌کند که به قیمت بالاتر بفروشد. بعضی اوقات عادتاً تعداد از تاجران با یک تاجر اتفاق می‌نمایند و این تاجر مبنی بر این‌که از قیمت او بالا نپردازند، برای‌شان پول می‌دهد؛ این تاجر جهت خریداری جنس، مبلغ ناچیزی را پیشنهاد می‌نماید و تاجران دیگر برحسب اتفاقی‌که نموده بودند، پائین‌تر از قیمت او را پیشنهاد می‌نمایند؛ در نتیجه صاحب جنس مجبور می‌شود که با نرخ ارزان جنس‌اش را بفروشد؛ پس این در باب  فریب شامل می‌شود.

ابن حبان در صحیح خود از زَر و او از عبدالله روایت می‌کند که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«مَنْ غَشَّنَا فَلَيْسَ مِنَّا، وَالْمَكْرُ وَالْخِدَاعُ فِي النَّارِ»

ترجمه: هرکسی‌که ما را فریب دهد، از جملۀ ما نیست؛ مکار و فریب‌کار در آتش می‌باشد.

هم‌چنان اسحاق بن راهویه در مسند خود از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«الْمَكْرُ وَالْخَدِيعَةُ فِي النَّارِ»

ترجمه: مکر و فریب در آتش جهنم می‌باشند. 

این قول را بزار در مسند خود ذکر نموده است.

هم‌چنان الله سبحانه وتعالی از کم کردن اشیاء برای مردم نهی نموده است. مشتری‌ها تظاهر به این می‌‌کنند که قیمت جنس پائین است و این فریبی برای مالک و صاحب جنس می‌باشد که این را به قیمت پائین بفروشد. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ﴾

[شعراء: 183]

ترجمه: و از چیزهای مردم نکاهید.

 امام قرطبی در تفسیر این آیت می‌فرماید: بخس یعنی کمی و نقصان و آن این‌که در کالا و جنس عیب گرفته شود یا نرخ آن پائین آورده شود و یا در قیمت آن فریب‌کاری شود و یا این‌که در کیل و پیمانه زیادت و کمی صورت گیرد( تمام این صورت‌ها خوردن مال به باطل می‌باشد).

به این سبب، زمانی‌که تجارت کننده‌گان در میان خود اتفاق بر این نمودند که کالا و اجناس را فلان تاجر به قیمت پائین بخرد و این تاجر در مقابل برای‌شان پول می‌دهد تا قیمت را از همان قیمتی‌که او می‌پردازد، بلند نبرند، و یا هم به عبارت دیگر، تاجران اتفاق بر این می‌کنند که قیمت را کم‌تر از قیمتی‌که آن مرد می‌فروشد، پائین بپردازند؛ در مقابل این‌که برای‌شان مال بپردازد؛ پس این عمل حرام می‌باشد؛ زیرا این فریب صاحب کالا و جنس است تا مجبور شود، جنس‌اش را به نرخ پایین بفروشد و مالی‌که این تاجر از تاجران دیگر اخذ می‌کند، حرام می‌باشد.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

14 ربیع الثانی1435هـ.ق

12 فبروری 2014م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

اردوغان در خصوص حمله به شرق فرات پیاپی اظهاراتی را مطرح نمود، بعداً این حمله را به تأخیر انداخت، سپس مجدداً این اظهارات را از سر گرفت و بعد از آن که کردها در منطقۀ منبج از حکومت سوریه درخواست پشتیبانی نمودند، اردوغان به روسیه رفت تا عملیات نظامی‌اش را هماهنگ کند. در جریان این موقف گیری‌ها و تحولات بود و ترامپ اعلان نمود که اردوی امریکا را از شرق فرات بیرون خواهد کرد. سپس این بحث بالا گرفت که جای نیروهای امریکائی را کی پر خواهد نمود. پرسش اینست که: چرا اردوغان در خصوص حمله به شرق فرات متردد است؟ آیا این اظهارات و موقف گیری‌های اردوغان در هماهنگی با امریکا صورت ‌می‌گیرد و یا بدون هماهنگی؟ و این اختلاف سیاسی میان ترامپ و اردوغان چه معنی دارد؟ پرسش اخیر این‌که انگیزۀ خروج نیروهای امریکا از سوریه چیست؟ از این‌که پرسش به درازا کشید، معذرت ‌می‌خواهم. جزاکم الله خیراً

پاسخ

با دقت نمودن به حوادث اخیری‌که از اعلان نقشۀ هجوم اردوغان به شرق فرات آغاز و تا اعلان خروج نیروهای امریکا از سوریه و تا امروز ادامه یافت، موارد ذیل روشن ‌گردد:

اول) سیاست اردوغان کاملاً همسو با سیاست امریکا است و هیچ تفاوتی قابل توجهی ندارد؛ به قول معروف: گام به گام آن را دنبال ‌کند. شرح آن قرار ذیل است:

1. جیمز جیفری نمایندۀ امریکا به سوریه به تاریخ 7 دسمبر 2018م وارد انقره شد و در دیدارش با مسئولین حکومت ترکیه، نقشۀ مرحله‌ای امریکا در سوریه، به ویژه در منبج و ادلب را برای‌شان‌ ترسیم نمود. جیفری تأکید نمود که همکاری در خصوص شهر منبج تبدیل به نمونه‌ای جهت تحکیم صلح و ثبات در سوریه گردیده، چنان‌چه وی گفت: «بدون همکاری نزدیک میان ایالات متحده و ‌ترکیه هرگز نمی‌توان به راه‌حل نهائی در آنجا دست یافت.» وی در مورد کمک‌های امریکا به کردهای مسلح گفت: «پیوسته تأکید ما این است که فعالیت مشترک ما با نیروهای دموکرات سوریه علیه "داعش"، فعالیت‌های موقتی و تاکتیکی است.» (منبع: آر تی آن لاین 8 دسمبر 2018م) چهار روز پس از این سفر بود که اردوغان نقشۀ جدیدش را در شرق فرات اعلان نمود. چنانچه در یک بیانیۀ تلویزیونی گفت: «به زودی و در خلال چند روز آینده برای تخلیه نمودن شرق فرات از وجود ‌تروریستان جدائی‌طلب عملیات نظامی‌را آغاز خواهیم نمود.» اشارۀ او به مناطقی است که "نیروهای حمایت مردمی" در آن مستقر ‌باشند. (منبع: بی بی سی 12 دسمبر 2018م)

2. چند ساعت از اعلان حملۀ نظامی‌ جدید‌ ترکیه به شرق فرات نگذشته بود که موقف‌گیری مخالف امریکا، که مرکز آن پنتاگون بود، بالا گرفت، چنانچه شون روبرتسون سخنگوی پنتاگون در بیانیه‌ای گفت: «اقدام به حملۀ نظامی ‌یک جانبه در شمال شرق سوریه، به ویژه با توجه به احتمال وجود افرادی از اردوی امریکا در این منطقه و یا اطراف آن، به شدت نگران کننده است.» وی افزود: «هرگونه اقدام این چنینی از طرف ما غیرقابل قبول است.» (منبع: سایت خلیج جدید 13 دسمبر 2018م) این اظهارات مخالفی‌که مرکز آن پنتاگون و افرادی از جمهوری‌خواهان برجسته در سنای امریکا بود، باعث گردید که ‌ترکیه خود را در برابر دو دیدگاه و موقف‌گیری مخالفی دریابد که از واشنگتن صادر گردیده بود. به همین دلیل بود که نقشۀ ‌ترکیه در خصوص این حمله متوقف گردید؛ به انتظار این‌که موقف نهائی واشنگتن روشن گردد. رجب طیب اردوغان رئیس جمهور‌ترکیه روز دوشنبه 17 دسمبر 2018م در اظهاراتی گفت: «هر آن ممکن است کشورش عملیات نظامی‌ جدیدی را در سوریه راه‌اندازی نماید.» او که در منطقۀ قونیه که در مرکز‌ترکیه موقعیت دارد، سخن ‌گفت و افزود: «رسماً اعلان نموده‌ایم که به زودی در شرق فرات عملیات نظامی‌ راه اندازی خواهیم نمود.» وی افزود: «ما این مسئله را با آقای‌ ترامپ بررسی نمودیم و پاسخ وی مثبت بود.» (منبع: رویترز 17 دسمبر 2018م)

3. ترامپ رئیس جمهور امریکا روز چهار شنبه 19 دسمبر 2018م، به گونۀ غیرمترقبه اعلان نمود که نیروهای امریکائی را از سوریه خارج خواهد نمود، زیرا مسئولیت‌اش در آن جا، که شکست دادن "گروه داعش" بوده، به پایان رسیده است. وی گفت: «اینک پس از پیروزی‌های تاریخی علیه "داعش" وقت آن رسیده که جوانان بزرگ مان به خانه برگردند.» (منبع: اسپوتنیک روسیه 20 دسمبر 2018م) با این اعلان خروج، روشن شد که انگار امریکا قصد دارد منطقۀ شرق فرات را برای‌ترکیه تخلیه نماید، چنانچه نقشۀ حملۀ نظامی  ‌اردوغان فوراً پس از این اعلان جان تازه‌ای گرفت و همین منبع فوق الذکر اعلان نمود که: «اردوی‌ترکیه تجهیزات جدیدی روانۀ پایگاه‌های خودش را در نزدیکی مرز سوریه، در جنوب‌ ترکیه نموده است.»

4. به محض این‌که رئیس جمهور امریکا خبر خروج از سوریه را اعلان نمود، طوفانی از اعتراض‌ها میان سیاسیون امریکا در واشنگتن برپا گردید و هم‌چنین شماری از اعضای برجستۀ حزب جمهوری‌خواه نیز با این تصمیم مخالفت نمودند. واکنش‌ها در حدی شدید بود که منجر به استعفای ناگهانی وزیر دفاع امریکا شد. «جیمز ماتیز وزیر دفاع امریکا از مقام‌اش استعفا نمود. ماتیز در استعفانامه‌اش با قوت تمام به وجود اختلافات‌اش با سیاست‌های رئیس جمهور ‌ترامپ اشاره نمود.» (منبع: بی بی سی 21 دسمبر 2018م) همزمان با این نا آرا‌ها در واشنگتن بود که رئیس جمهور‌ ترکیه در اظهاراتی از استانبول گفت: «در هفتۀ گذشته تصمیم گرفتیم که به شرق نهر فرات حملۀ نظامی ‌‌کنیم. با‌ترامپ رئیس جمهور امریکا در این زمینه تلیفونی صحبت نمودیم و دیپلومات‌ها و مسئولین امنیتی دوطرف نیز دیدارهایی داشتند و ایالات متحده بیانیه‌هایی را منتشر نمود. این امور ما را وداشت تا حملۀ نظامی‌را برای مدتی به تعویق اندازیم.» اردوغان افزود: «عملیات نظامی‌ علیه "ملیشه‌های کرد" در شرق نهر فرات را تا معلوم شدن نتیجۀ تصمیم خروج امریکا از سوریه به تعویق انداختیم.» (منبع: رویترز 22 دسمبر 2018م)

5. به این‌ترتیب معلوم ‌شود که تصمیم عملیات نظامی ترکیه در شرق فرات درست دو روز پس از اتخاذ آن، مجدداً به انتظار گذاشته شد، زیرا ‌ترکیه با بادهایی به حرکت ‌آید که از واشنگتن بر ‌خیزد؛ بادهایی‌که گاه آتش‌ ترکیه را تیز و گاه آن را خاموش ‌کند. به این‌ترتیب اظهارات در مورد هجوم به شرق فرات و سپس به تعویق انداختن آن بسته‌گی به موقف‌گیری‌های امریکا، از زمان سفر جیفری و پیامدهای آن سفر داشت. این بدان معنی است که‌ ترکیه در قضیۀ سوریه به هیچ‌وجه سیاست مستقل و جدائی از تصامیم اتخاذ شده در واشنگتن ندارد؛ در حدی‌که نزدیک است این وابسته‌گی‌ترکیه را از درجۀ دولت‌های "در محور" به درجۀ دولت‌های "مزدور" نزدیک کنید، زیرا نظام حاکم در‌ ترکیه در بسیاری موارد، در قضیۀ سوریه، بیشتر از این‌که منافع‌ ترکیه را رعایت کند، منافع امریکا را در نظر ‌گیرد؛ چنانچه در دو عملیات موسوم به "سپر فرات" و "شاخۀ زیتون" این واقعیت به خوبی روشن گردید.‌ ترکیه پیوسته خط سرخ‌های امریکا را مراعات ‌نمود، چنانچه زمانی‌که عملیات "سپر فرات‌اش" به شهر منبج نزدیک شد، فوراً آن را با فاصلۀ زیاد از این شهر متوقف نمود.

دوم) در مورد انگیزۀ تصمیم‌ ترامپ برای خروج از سوریه باید گفت که با بررسی امور زیر ‌توان به آن پی برد:

1. پس از ناامیدی‌هایی‌که در پی مداخلات امریکا در افغانستان و عراق به وجود آمد، اوباما رئیس جمهور امریکا در زمان حکومت‌اش شکل جدیدی از مداخلۀ امریکا را روی دست گرفته و از آن دفاع نمود؛ شکلی‌که بر اساس آن، نیروهای امریکا حضور کمتر و یا اصلاً حضور نداشته باشند و در عوض آن‌ها، در جنگ‌ها از سربازان هم‌پیمان‌ها استفاده ‌شود. امریکا از همان آغاز بحران سوریه، پیروان منطقه‌ای‌اش را مانند‌ترکیه، ایران و دولت‌های شورای همکاری خلیج بسیج نمود، به علاوۀ اتحادیۀ اروپا تا در ناکام ماندن این انقلاب علیه بشار اسد نقش فعالی را بازی نمایند. وقتی‌که امریکا متوجه شد این دولت‌ها کافی نیستند، علناً به کمک روسیه روی آورد تا راه‌حل دیپلوماتیک را از طریق توافق نامه‌های ژینو ایجاد نماید؛ اما با وجود همه بازهم امریکا حضور نظامی‌اش را در سوریه کاملاً پایان نداد.

زمانی‌که ‌ترامپ قدرت را در دست گرفت، روی این مسئله تمرکز نمود؛ چنانچه تصمیم خروج به تاریخ 19 دسمبر 2018م اتخاذ و ‌ترامپ از این تصمیم‌اش دفاع کرد و در چند تویت در صفحۀ تویترش به تاریخ 20 دسمبر 2018م نوشت که: «من به تعهدی‌که در جریان تبلیغات انتخاباتی‌اش در سال 2016م در مورد خروج از سوریه داشته وفا ‌کند. ایالات متحده کار دولت‌های دیگری، از جمله روسیه و ایران را انجام ‌دهد، بدون این‌که بدیلی به دست آورد. اینک سر انجام زمان آن فرارسیده که دیگران بجنگند. روسیه، ایران و دیگران اند که دشمن داخلی داعش ‌باشند و ما داریم کار آن‌ها را انجام ‌می‌دهیم. اینک وقت آن راسیده که به وطن برگردیم و در بنای آن سهیم شویم.» ‌ترامپ هم‌چنین در یک تویت دیگر نوشت: «برنامۀ ما این بود که برای سه ماه در سوریه بمانیم و این تصمیم را هفت سال پیش گرفته بودیم؛ اما هرگز بیرون نشدیم.» وی افزود: «وقتی من رئیس جمهور شدم، خشونت و جنایت داعش در حال افزایش بود؛ اما اینک به بدترین شکل ممکن شکست خورده و حالا زمان آن رسیده که دولت‌های دیگری مانند ‌ترکیه نقش خود را برای نابود کردن بقایای آن به آسانی بازی نمایند و ما به سرزمین خود برگردیم.» (منبع: روسیۀ امروز 22 دسمبر 2018م)

در عین حال، ‌ترامپ از روسیه، ایران، حکومت سوریه و اردوغان به خاطر ادای خدمت بزرگ‌شان به امریکا در توافقنامۀ سوتچی در مورد حلب به تاریخ 17 سبتمر 2018م سپاس‌گزاری نمود و گفت: این من بودم که آن توافقنامه را آماده نمودم و آنان از آن استقبال کردند. پس‌ترامپ ‌می‌‌داند که روسیه، ایران و حزب ایران در لبنان و سایر دنباله‌روان‌اش،‌ ترکیه، سعودی و گروه‌های دنباله‌رو آنان و دیگران آماده اند به همان هدفی بجنگند که امریکا به خاطر آن می‌‌جنگند و آن جلوگیری از سقوط نظام حاکم سوریه و ممانعت از برگشتن اسلام به قدرت است. چنانچه به گونۀ سری و علنی در توافقنامه‌های ژینو، آستانه، سوتچی و در سازمان ملل و فیصله‌های شورای امنیت مربوط به قضیۀ سوریه، به ویژه فیصلۀ شماره 2254 که توسط امریکا پیشنهاد و موافقت شورا را به دست آورد و تمام طرف‌های فوق خواستار تطبیق آن شدند.

ما در پاسخ به پرسشی‌که به تاریخ 29 جولای 2018م منتشر نمودیم، گفتیم که بخشی از نقشۀ امریکا این است که: «"برای تأمین صلح" به نیروهای منطقه‌ای تکیه ‌کند و ممکن است، برای تحقق این هدف از نیروهای مصر، سعودی و ‌ترکیه استفاده نماید و این سخن جدیدی نیست. هنوز این تصور امریکا برای ایجاد راه‌حل در بحران سوریه، که مخالف آوردن نیروهای خارجی است، به پایان نرسیده. ادارۀ حکومت دونالد‌ترامپ برای تأمین صلح در شمال شرق سوریه پس از شکست تنظیم الدوله(داعش) اینک در حال برنامه‌ریزی برای آوردن نیروهای عربی و جایگزین کردن آنان با نیروهای امریکایی در سوریه ‌می‌باشد.» ‌ترامپ در اظهارات اخیرش این موضوع را به صراحت اعلان نمود.

2. ترامپ اندیشۀ تجارتی دارد، اندیشه‌ای که دید فایده و نقص بالای آن تسلط دارد و بر اساس همین دیدگاه است که ‌می‌خواهد مصارف سربازان امریکائی را از دوش خزانۀ امریکا کم نماید؛ هرچند این عربستان سعودی و امارات بودند که بیشترین هزینۀ سربازان کرد و تسلیحات آنان را ‌پرداختند و در فراهم نمودن مصارف ائتلاف جهانی نیز سهیم بودند. «کشور شاهی عربستان سعودی و امارات در این اواخر یکی از مهم‌ترین قدرت‌های ‌بودند که در داخل سوریه نقش بازی ‌کردند. این واقعیت توسط گزارش‌های مطبوعاتی روشن گردید که پرده از کمک‌های ریاض برای کردهای سوریه در مرز با‌ترکیه بر داشت.» (منبع: مصر عربی 4 دسمبر 2018م) هم‌چنین عربستان سعودی به تاریخ 14 دسمبر 2018م اعلان نمود که هزینۀ ائتلاف جهانی به رهبری امریکا را بپردازد. هیزر ناورت سخنگوی وزارت خارجۀ امریکا گفت: «سعودی با پرداخت صد ملیون دالر سهم گرفته و امارات متعهد شده که 50 ملیون تمویل جدید را پرداخت خواهد نمود.» (منبع: خلیج آن لاین 17 دسمبر 2018م)

اما با وجود این همه پرداخت، بازهم‌ ترامپ قصد دارد تمام هزینه‌های سربازانش و حتی هزینۀ حمل و نقل آنان و تسلیحات‌شان نیز پرداخت گردد؛ زیرا از نظر او به صفت یک تاجر، این مصارف یک نوع خسارتی است که امریکا متحمل ‌شود، بناءً باید توسط دیگری پرداخت گردد. این واقعیت پنهانی نیست، بلکه خود آن را به صراحت در اظهارات‌اش در مورد تصمیم خروج از سوریه اعلان نمود و توسط خبرگزاری رویترز به تاریخ 20 دسمبر 2018م منتشر گردید: «وی افزود: آیا ایالات متحدۀ امریکا ‌می‌خواهد نقش پولیس خاورمیانه را بازی کند، بدون این‌که در بدل آن چیزی به جز از دست دادن جان‌های شیرین عزیزانش به دست آورد و‌ تریلیون‌ها دالر را برای حفاظت از جان دیگران مصرف کند؟ دیگرانی‌که در بسیاری موارد قدر این قربانی‌های ما را نمی‌دانند! آیا ‌می‌خواهیم برای ابد در آنجا بمانیم؟ اینک وقت آن رسیده که دیگران بجنگند.» از این اظهارات چنین بر می‌آید که امریکا قصد دارد در جنگ‌هایش از دیگران استفاده نماید تا به جای خون امریکائی‌ها، خون دیگران ریخته شود و به جای سرمایه‌های امریکا، دروازۀ خزانه‌های دیگران برای سرمایه‌گذاری در این جنگ‌ها باز گردد!

3. واقعیت این است که ‌ترامپ قصد دارد طرف‌های دخیل را، حد اقل در شرایط فعلی، سرگرم راه‌حل سیاسی نماید و نه اقدامات نظامی‌ و این خواست امریکاست؛ نه فقط‌ ترامپ.‌ ترامپ برای تحقق این هدف‌اش از لشکرکشی روسیه و حکومت سوریه به جانب ادلب جلوگیری نمود؛ زیرا او قصد دارد پیش از هرکار دیگری، راه‌حل سیاسی را بر اساس برنامه‌ریزی‌های خود روی دست گیرد. در پاسخ به پرسشی‌که به تاریخ 22 سپتمبر 2018م منتشر نمودیم، به این مسئله اشاره کردیم: «روسیه به این سیاست امریکا پی برده و به همین دلیل است که نتوانست حمله‌ای را که برای پایان دادن به بحران در ادلب آمادۀ آن شده بود، به طریقۀ خودش تکمیل نماید؛ زیرا‌ ترکیه به تحریک امریکا به آن اعتراض نمود و ایران سکوت اختیار کرد. به این‌ترتیب گردهمایی ایران، که به تاریخ 7 سپتمبر 2018م به هدف تأیید نقشۀ روسیه برای حمله به ادلب و پایان دادن به بحران به طریقۀ روسیه راه‌اندازی گردیده بود، به ناکامی ‌انجامید و چند روزی بیش نگذشت که اردوغان و پوتین با هم دیدار نمودند و پس از آن؛ ساختن منطقۀ عاری از سلاح جایگزین حمله به ادلب شد و امریکا از آن استقبال نمود! چنانچه آژانس نوستی به تاریخ 18 سپتمبر 2018م به نقل از یکی از مسئولین وزارت خارجۀ امریکا گفت: «ما روسیه و ‌ترکیه را تشویق ‌می‌کنیم که برای جلوگیری از حملۀ نظامی‌توسط حکومت بشار اسد و هم‌پیمانان‌اش به ولایت ادلب گام‌های عملی بر دارند. به این‌ترتیب روسیه دست از بمباردمان ادلب برداشت و کشتی‌هایی را که در بحر متوسط مانور ‌دادند، برگرداند. امریکا پیوسته سعی دارد از یک طرفه نمودن موضوع ادلب به گونۀ نظامی‌ قبل از راه‌حل سیاسی، چه مستقیم و چه توسط‌ ترکیه، جلوگیری نماید. امریکا می‌‌خواهد پیش از اقدام برای یک طرفه قضیۀ ادلب به گونۀ نظامی، به طریقۀ سیاسی حل و فصل گردد تا از آن به عنوان اهرم فشار علیه روسیه در خصوص پایگاه‌های نظامی آن در سوریه استفاده نماید و سپس مخالفان را وادار نماید موضوع این پایگاه‌ها را در روند حل سیاسی مطرح نمایند. به این‌ترتیب؛ جدیت‌ ترکیه، که به دستور امریکا عمل می‌کند، برای جلوگیری از حملۀ روسیه به ادلب در درجۀ نخست به نفع امریکاست و نه جلوگیری از دسترسی حکومت بشار به ادلب و حمایت غیر نظامیان! آنچه برای امریکا اهمیت دارد، منافع آن است و خون مردم ادلب، غیرنظامیان و نظامیان، عاری از سلاح و با سلاح هیچ کدام برای امریکا ارزشی ندارد، چنانچه موقف‌گیری‌های گوناگون این کفار در مناطق مختلف سوریه و جنایت‌های‌شان در هرگوشه و کنار به وضوح بیانگر چهرۀ واقعی آنان است.»

به این‌ترتیب، ‌ترامپ با اتخاذ تصمیم خروج از سوریه، طرف‌های دخیل را به این هدف نزدیک‌تر نمود، چنانچه‌ ترکیه را فریب داد تا گمان کند جای خالی نیروهای امریکا را پر خواهد نمود. از آن طرف با تهدید نمودن کردها توسط ‌ترکیه در دل‌شان رعب و وحشت انداخت؛ طوری‌که به حکومت بشار پناه برده و از آن کمک خواستند و این همان چیزی بود که نظام بشار ‌خواست، چنانچه نیروهای سوریه پس از تهدید کردها توسط‌ ترکیه در منبج، روانۀ این منطقه گردیدند. از آن جایی‌که روسیه از حکومت بشار حمایت ‌کند و در عین حال متحد ‌ترکیه ‌باشد، بعید به نظر می‌رسد ‌ترکیه در منبج با حکومت درگیر شود؛ مگر این‌که روابط جدیدی در منطقه ظهور نماید. به این‌ترتیب،‌ ترامپ طرف‌های ذیدخل در قضیۀ سوریه را طوری آماده نمود که هیچ یکی نتواند در برابر آن دست به کوچک‌ترین اقدا‌م بزند و تنها به راه‌حلی فکر کنند که امریکا ‌می‌خواهد؛ چنانچه برخی از طرف‌ها به گونۀ علنی و برخی دیگر به گونۀ سری شروع به زمزمه‌هایی در مورد این راه‌حل امریکائی نموده اند:

الف) سخنگوی وزارت خارجۀ روسیه در اظهاراتی گفت: «تصمیم واشنگتن مبنی بر خروج نیروهایش از سوریه در حقیقت سهم‌گیری در دستیابی به راه‌حل فراگیر برای این وضعیت ‌باشد. وی اشاره نمود که جدول زمانی خروج نیروهای امریکا از سوریه مشخص نیست.» (منبع: اسپوتنیک عربی 26 دسمبر 2018م)

ب) «اقدامات به هدف تسلط بالای منبج، که دو روز قبل اعلان شده بود، به درخواست ‌ترکیه متوقف و تا انجام دادن مذاکرات بیشتر توسط ‌ترکیه با روسیه و امریکا به تعویق افتاد.» (منبع: المدن 27 دسمبر 2018م)

به این‌ترتیب ‌ترامپ توانست تلاش‌های طرف‌های ذیدخل را با استفاده از موضوع خروج نیروهایش از سوریه به جانب راه‌حلی سوق دهد که خود ‌می‌خواهد، چنانچه این طرف‌ها برای حل بحران سوریه چیزی به جز نقشۀ امریکا در برابر خویش نبینند.

4- عامل انتخاباتی نیز از جمله اسبابی است که‌ ترامپ به آن اهمیت خاص می‌دهد.‌ ترامپ از گذشته شخصاً با جنگ‌های خارجی مخالف بود، چنانچه در تبلیغات انتخاباتی‌اش شعار "نخست امریکا" را بلند نمود؛ شعاری‌که توسط آن به پیروزی رسید. بنابر این، تصمیم‌ ترامپ به خروج نیروهای امریکا از سوریه و افغانستان، منافع شخصی نیز برای وی دارد و در انتخابات پیش‌رو در سال 2020م از آن استفاده خواهد نمود. پس او به برگرداندن 2000 سرباز امریکائی از سوریه، (منبع: گاردین 19 دسمبر 2018م) و 7000 دیگر از افغانستان، (منبع: npr 21 دسمبر 2018م) مصمم است تا به این‌ترتیب در نزد مردم امریکا به شکل عام چهرۀ مرد ‌پیدا نموده و در انتخابات مجددش در سال 2020م وی را کمک نماید.

سوم) به این‌ترتیب دیده ‌می‌شود که ‌ترامپ، مزدوران و دنباله‌روانش را با تصمیم خروج به درد سر انداخته؛ تصمیمی‌که حتی پیش از خروج کندی‌که ممکن است ماه‌ها را در بر گیرد، البته در صورتی‌که این تصمیم به صورت کامل عملی گردد و در در مورد آن تجدید نظر نشود.

با تأمل و تدبر بیشتر در آنچه تا کنون اتفاق افتاده و آنچه که در حال اتفاق افتادن است، روشن خواهد شد که ‌ترامپ هیچ اهمیتی به مزدوران و دنباله‌روانش نمی‌دهد و اگر آنان اندکی ‌می‌اندیشیدند، قطعاً باید از ماحول وی متفرق می‌شدند؛ اما آنان کسانی نیستند که از آنان انتظار اندیشیدن و تفکر را داشت! و به همین دلیل است که‌ ترامپ برای عملی شدن نقشه‌های خویش از آنان ذلیلانه و مکارانه استفاده ‌می‌کند، حتی روسیه و اروپا نیز از این استفاده در امان نماندند:

1. کردها، که خود را کاملاً در اختیار امریکا قرار داده بودند، گمان می‌کردند که امریکا به آنان تمرینات نظامی داده و آنان را مسلح ‌می‌کند تا سر انجام از سوریه اعلان استقلال نمایند و امریکا برای‌شان دولت مستقلی برپا نموده و حفاظت از آن دولت را به دوش خواهد گرفت؛ بناءً به همین امیدواری خود را در اختیار امریکا قرار داده و به امید دولت موعود از امریکا فرمان ‌بردند! چنانچه در هرجنگی‌که امریکا ‌خواست، آنان در صف اول قرار داشتند. آشتون کارتر وزیر دفاع آن زمان امریکا از نیروهای دموکرات سوریه تعریف و تمجید نمود. اصطلاح نیروهای دموکرات سوریه چتری بود که گروه‌های نظامی کرد توسط امریکا زیر سایۀ آن جمع و تنظیم گردیده بودند. کارتر در مورد آنان گفت: «آنان ثابت نمودند که در جنگ علیه "داعش" شرکای استثنائی استند. ما ممنون‌دار آنان بوده و در همکاری با آنان متعهد خواهیم بود؛ در عین حال اعتراف می‌کنیم که نقش منطقه‌ای آنان بسیار بغرنج و پیچیده است.». (منبع: صفحۀ حریت دیلی نیوز 18 مارچ 2016م)

به این‌ترتیب کردها گمان کرده بودند که امریکا در پیدا و پنهان از آنان حمایت خواهد نمود؛ در حدی‌که متوجه اظهارات صریح جیمز جیفری نمایندۀ ویژۀ امریکا در سوریه نیز نشدند که گفت: «پیوسته تأکید نموده‌ایم که همکاری ما با نیروهای دموکرات سوریه علیه داعش موقتی و تاکتیکی است.» (منبع: آر تی آن لاین 8 دسمبر 2018م) و به مزدوری‌شان ادامه دادند. بناءً استفاده از آنان در هرکجا که منافع امریکا تقاضا ‌کرد و نه منافع خودشان، کاری ساده و آسان شده بود. زمانی منافع امریکا تقاضا نمود که تصمیم بگیرد از سوریه خارج شود و کردها را در برابر تهدیدهای ‌ترکیه تنها می‌گذارد، امریکا بدون هیچ‌گونه توجهی به منافع کردها، این تصمیم را اتخاذ نمود. اینجا بود که کردها مجبور شدند به آغوش حکومت سوریه برگردند و این دقیقاً همان چیزی بود که امریکا خواستار آن بود تا راه برگشت حکومت بشار اسد به شمال سوریه و با درخواست خود کردها هموار گردد. «رهبران کردها، که بیشتر مناطق شمال سوریه را در اختیار دارند و تصمیم خروج امریکا از منطقه آنان را نگران نموده، روسیه و دمشق را تشویق نمودند تا برای دفاع از مرزهای سوریه در برابر خطر هجوم ‌ترکیه به آنجا نیرو بفرستند.

درخواست کردها از نیروهای حکومت سوریه به مناطق مرزی، که سال‌هاست در اختیار نیروهای مسلح کرد قرار دارد، بیانگر عمق بحران و نگرانی است که کردها پس از تصمیم ناگهانی ‌ترامپ مبنی بر خروج نیروهای امریکا از سوریه به سراغ آنان آمده.» (منبع: اسپوتنیک عربی 27 دسمبر 2018م) نیروهای دموکراتیک سوریه در نخستین واکنش خویش به تصمیم ناگهانی امریکا برای خروج از شرق سوریه این تصمیم را "خنجری از پشت و خیانت در خون هزاران سرباز خود" دانستند. کمسیون حقوق بشر سوریه به نقل از منابعی‌که خود آن را معتبر خوانده ‌می‌گوید که شماری از رهبران نیروهای دموکراتیک سوریه، «خروج نیروهای امریکا را در حال حاضر، خنجری خوانده که از پشت به نیروهای آنان و گروه‌های حمایت مرد‌زده شده؛ نیروها و گروه‌هایی‌که در جریان ماه‌ها و سال‌های گذشته بزرگ‌ترین مناطق جغرافیایی را از گروه "داعش" پس گرفتند که همان منطقۀ شرق فرات با منبج ‌می‌باشند.» (منبع: صفحۀ تحریر نیوز 19 دسمبر 2018م)

2. ترکیه نیز به حرج افتاد، چنانچه گمان ‌کرد که این فقط‌ ترکیه است که جای خالی امریکا را پرخواهد نمود، مخصوصاً پس از تصمیم خروج امریکا پس از تماس تلیفونی ‌ترامپ و اردوغان اعلان گردید. «یک مقام امریکائی گفته که دونالد‌ترامپ رئیس جمهور امریکا تصمیم خروج نیروهای ایالات متحده را از سوریه در نتیجۀ گفتگوهای اخیرش با همتای ‌ترک‌اش، رجب طیب اردوغان، روی دست گرفته است. این مقام امریکائی، که با آژانس رویترز صحبت ‌نمود افزود که این تصمیم پس از گفتگوی تلیفونی‌ترامپ و اردوغان در روز جمعۀ گذشته اتخاذ گردید. منبع مذکور در توضیح سخنان مقام یاد شده گفت که هر آنچه بعداً اتفاق افتاد در حقیقت اجرای توافقی است که در جریان این تماس تلیفونی به دست آمده است.» (منبع: روسیۀ امروز 19 دسمبر 2018م) آژانس ‌ترکی "آناضول" در مورد تماس تلیفونی یاد شده میان اردوغان و ‌ترامپ به تاریخ 21 دسمبر 2018م چنین گفت: «رئیس جمهور‌ ترکیه گفت که ‌ترامپ از ما پرسید: آیا توان نابود کردن "داعش" را دارید؟ اردوغان در پاسخ گفت: ما آنان را نابود کرده‌ایم و ‌می‌توانیم این کار را در آینده نیز انجام دهیم، کافی است کمک‌های لازم لوجستیکی را به ما بدهید... آنان "امریکائی‌ها" در نهایت شروع به خروج نمودند. حالا هدف ما این است که روابط دیپلوماتیک مان را به گونۀ مسالمت‌آمیز با آنان ادامه دهیم.»

به این‌ترتیب،‌ترک‌ها گمان ‌نمودند که این‌ ترکیه است که جای خالی امریکا را در سوریه پر خواهند نمود، اما آنچه در عمل اتفاق افتاد، این بود که حکومت سوریه به درخواست کردها به جانب منبج حرکت نمود. «نزدیک به یک هزار تن از سربازان حکومت با شمار زیادی تانک و سایر وسایل حمل و نقل نظامی‌می مجهز با سلاح‌های ثقیله در نقطۀ گذرگاه تایه تجمع نموده اند و در حدود 40 تن از نیروهای حکومت وارد منطقۀ مشترک "قسد" در قریۀ یالنی در شمال شرق شهر عریمه شده اند. این نخستین منطقه‌ای است که نیروهای حکومت پس از توافق با "قسد" بر سر انتشار نیروهای مشترک در برابر مناطق زیر تسلط ارتش آزاد و نیروهای ‌ترک، در این منطقه متمرکز ‌شوند.» (منبع: سایت المدن 27 دسمبر 2018م)

سپس به تاریخ 29 دسمبر 2018م یک هیئت ‌ترک به شمول وزیر دفاع، وزیر خارجه و رئیس ارکان ‌ترکیه جهت مناقشۀ این موضوع دست به کار شدند، اما اظهارات برخی از مقامات روس خطاب به‌ترکیه، تحریک‎آمیز بود، چنانچه ماریا زاخاروفا سخنگوی وزارت خارجۀ روسیه به تاریخ 27 دسمبر در سخنانی گفت: «مناطقی را که امریکائی‌ها‌ ترک ‌می‌کنند، باید زیر تسلط نیروهای حکومت سوریه قرار گیرند» وی افزود: «طبیعتاً پرسش اساسی مطرح ‌می‌شود، مناطقی را که امریکائی‌ها‌ ترک می‌کنند، در اختیار کی قرار خواهد گرفت؟ روشن است که بر اساس قوانین بین‌المللی؛ این حکومت سوریه است که این مناطق را باید در دست گیرد.» زاخاروف اعلان نمود: «در قضیۀ سوریه ما دیدگاه‌های مان را با همکاران‌ ترک‌مان هماهنگ نموده و سیاست‌های مشخصی را عملی خواهیم نمود، چه سیاست خارجی و چه در خصوص عملیات‌های نظامی ‌به هدف مبارزه با‌ترورزم.» (منبع: المدن 27 دسمبر 2018م) لینزی گراهام یکی از سناتوران برجستۀ امریکائی نیز در این زمینه گفت: «ترامپ مجدانه پیگیر است که مبادا ‌ترکیه پس از خروج نیروهای امریکائی از سوریه با نیروهای حمایت مرد ‌درگیر شود و با تأکید به‌ترکیه، که هم پیمان‌اش در پیمان ناتو ‌باشد، گفته که برای کمک به دفاع از منافع خودش منطقۀ حایل ایجاد نماید. ‌ترکیه قطعات حمایت مرد‌را بخشی از جریان‌های جدائی‌طلب کرد خاک خود می‌داند و پیوسته تهدید می‌کند که بالای نیروهای این قطعات حملۀ نظامی ‌خواهد نمود.» (منبع: عربی پوست 31 دسمبر 2018م)

سپس اردوی روس کار را به "مرکز هماهنگی‌های روسیه برای صلح در سوریه" کشانید که در شهر عریمه در حومۀ منبج قرار دارد؛ جایی‌که قبلاً از آن بیرون رفته بود. (منبع: سایت المدن 27 دسمبر 2018م) تمام این تحرکات و اقدامات موانعی را در برابر‌ ترکیه به خاطر پر نمودن جای خالی امریکا قرار می‌دهد!

3. به دلیل این‌که روسیه یک دولت نسبتاً قدرتمند است، امریکا تلاش ‌می‌کند آن را از یک بحران به بحران دیگر بکشاند. روسیه پی برده که بعد از مداخلۀ نظامی‌اش در سوریه، که پس از دیدار اوباما با پوتین به تاریخ 29 سپتمبر 2015م آغاز کرد، در این گرداب بحران این سرزمین غرق شده. پوتین امیدوار بود در بدل این مداخلۀ نظامی‌ در سوریه به نفع امریکا، تحریم‌های اعمال شده علیه آن به دلیل اشغال جزیرۀ کریمیه از بالای روسیه رفع گردد، اما هرگز چنین نشد. در این اواخر روسیه ‌خواست موضوع ادلب را به گونۀ نظامی ‌یک طرفه نماید تا بار سوریه را از دوش گذاشته و از این تنگناه بیرون رود و سپس راه‌حل سیاسی به درازا کشد، زیرا به درازا کشیدن مباحثات سیاسی، که همراه با فعالیت نظامی‌ نباشد(روسیه از زیر بار کارهای نظامی‌رها شده باشد)، هیچ ضرری را متوجه روسیه نمی‌کند. اما امریکا مانع این تصمیم روسیه شد و روی دست گرفتن راه‌حل سیاسی را قبل از یک طرفه نمودن عملیات نظامی‌ مقدم شمرد.

در پاسخ به پرسشی‌که به تاریخ 22 سپتمبر 2018م منتشر شد، در این زمینه چنین گفتیم: «به این‌ترتیب روسیه فعالیت‌های نظامی‌اش را متوقف نمود و ناوهای جنگی‌اش را به بحر متوسط برمی‌گرداند و امریکا پیوسته سعی دارد چه به گونۀ مستقیم و یا غیرمستقیم، پیش از یک طرفه نمودن نظامی، موضوع ادلب و راه‌حل سیاسی را روی دست می‌گیرد. امریکا با این کار(روی دست گرفتن راه‌حل‌های سیاسی قبل از یک طرفه نمودن قضیۀ نظامی‌) می‌خواهد از آن به عنوان ابزاری برای اعمال فشار بالای روسیه در خصوص پایگاه‌های نظامی آن در سوریه استفاده کند و سپس مخالفان را وادار کند موضوع پایگاه‌ها را در مباحثات سیاسی مطرح نمایند.»

سپس تصمیم اخیر ‌ترامپ موضوع را حساس‌تر نمود! سپس روسیه در وضعیتی قرار گرفت که خود را در منبج و سایر مناطق کردنشین در شرق فرات، از یک طرف میان حکومت سوریه و از طرف دیگران‌ترکیه یافت! روسیه از یک‌سو حکومت سوریه را حمایت ‌می‌کند و از جانب دیگر با‌ ترکیه یک سلسله توافقاتی دارد؛ در این حال نظامیان‌ترک و نیروهای حکومت سوریه از دوطرف به هم نزدیک می‌شوند و روسیه در میان آنان قرار دارد؛ بناءً اگر میان این دوطرف برخوردی صورت گیرد، روسیه در تنگناه قرار خواهد گرفت و سرگردان خواهد شد که جانب کدام طرف را باید بگیرد. به این‌ترتیب است که امریکا، روسیه را پیوسته از یک بحران به بحران دیگر ‌می‌اندازد.

4. در مورد اروپا باید گفت که برخی از دولت‌های اروپائی در ائتلاف جهانی شریک بودند و اینک خروج امریکا آنان را نگران خواهد نمود، زیرا به تنهایی نمی‌توانند در آنجا باقی بمانند. در عین حال، اروپائیان طرفدار بقای امریکا در سوریه بودند تا از این بحران رنج ببرد و نه این‌که دور استاده و با امنیت کامل شاهد آنان باشد. به همین دلیل بود که با تصمیم خروج امریکا مخالفت نشان داده و به آن تاختند. چنانچه سخنگوی نخست‌وزیر انگلیس در اظهاراتی گفت: «ائتلاف جهانی علیه داعش پیشرفت‌های زیادی داشته، اما هنوز کارهای زیادی وجود دارد که باید انجام داده شود و نباید از تهدید این گروهی‌که در یک سرزمین خلاصه نمی‌شود، غافل ماند، شکی نیست که این گروه هنوز یک تهدید است.» (منبع: یورو نیوز 19 دسمبر 2018م) یعنی دلیلی‌که ‌ترامپ برای خروج از سوریه مطرح نموده باطل است. رئیس جمهور فرانسه نیز از این تصمیم رئیس جمهور امریکا به شدت انتقاد نموده گفت: «یک هم‌پیمان باید مورد اعتماد باشد.» او که در پایتخت چاد صحبت ‌می‌نمود، گفت: «در مورد این تصمیم به شدت احساس تأسف ‌می‌کنم.»، تصمیمی‌که ‌ترامپ در مورد سوریه اتخاذ نموده است. ماکرون گفت: «هم‌پیمان بودن به این معناست که شانه به شانه بجنگی.» و افزود که فرانسه این کار را در کنار چاد در جنگ با گروه‌های مسلح جهادی انجام می‌دهد. (منبع: بی بی سی 23 دسمبر 2018م)

چهارم) در اخیر باید گفت: آنچه دردآور است، اینست که قضایای ما در اختیار کفار استعمارگر قرار داشته و تصمیم آن در دست آنان باشد، در عین حال حکام سرزمین‌های مسلمانان، بدون اندکی شرم و حیاء از الله عزیز و حکیم و رسولش صلی الله علیه وسلم، سرگرم حکمرانی باشند! بلکه حتی زمانی‌که حق به آنان توضیح داده شود، برای کسب رضایت باداران‌شان و حفظ مقام و موقف خویش، از آن روی بگردانند و از سرنوشت یاران پیشین‌شان هیچ عبرتی نگیرند، که وقتی نقش‌شان به پایان رسید، این باداران به ساده‌گی آنان را با دستان خودشان نابود کرده و به زباله‌دان تاریخ انداختند و در دنیا و آخرت خساره‌مند شدند؛ زیرا از حقی‌که برای آنان بیان گردیده، روی گردان شده اند و بدون شک این خسارت بزرگی‌ست که عائد حال آنان گردیده است.

﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِن يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ

[انعام: ٢٦]

ترجمه: آن‌ها دیگران را از آن بازمی‌دارند و خود نیز از آن دوری می‌کنند؛ آن‌ها جز خود را هلاک نمی‌کنند، ولی نمی‌فهمند!

23 ربیع الآخر 1440هـ.ق

30 دسمبر 2018م

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه