شنبه, ۲۸ شوال ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۴/۲۶م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

از الله متعال می‌خواهم که شیخ بزرگ ما را حفظ نماید!

پرسش من در مورد «اهل کتاب است»؛ اهل کتاب به چه کسانی گفته می‌شوند؟ در قرآن‌کریم گفته‌شده که ما می‌توانیم با زنان‌شان ازدواج کنیم و گوشت ذبح‌شده توسط آن‌ها را بخوریم، آیا چنین کسانی امروزه وجود دارند؟ فرق میان مسیحیان و یهودیان چیست؟ بسیار خرسند خواهم شد؛ اگر پرسش‌ام اقبال پاسخ پیدا کند! برادر شما کاسوزی رمضان از اوگاندا

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

احتمالاً اشاره به این آیت است که می‌فرماید:

﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ﴾ [مائده: 5]

ترجمه: «امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده و طعام كسانى كه اهل كتاب‌اند براى شما حلال و طعام شما براى آنان حلال است و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاكدامن از مسلمان و زنان پاكدامن از كسانی‌كه پيش از شما كتاب [آسمانى] به آنان داده شده».

این دقیقاً همان آیتی است که گوشت ذبح‌شده توسط اهل کتاب و ازدواج با زنان‌شان را حلال می‌کند.

اهل کتاب یا به تعبیر قرآن‌کریم، آنانی‌‎‌که برای‌شان کتاب داده شده؛ همانا یهودیان و نصرانیان‌اند و جمهور فقهاء نیز چنان که در «موسوعه فقهی کویتی» آمده، به همین نظر می‌باشند. چنان‌که در نصوص شرعی گفته‌شده؛ گوشت حیوان ذبح‌شده توسط اهل کتاب و ازدواج با زنان‌شان برای مسلمانان حلال است و وجود کفر و یا شرک در دین‌شان به این حکم خللی ایجاد نمی‌کند؛ زیرا یهودیان و مسیحیان در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم در کفر، شرک و گمراهی قرار داشتند؛ اما با وجود آن هم از جمله‌ی اهل کتاب شمرده می‌شدند و رسول الله صلی الله علیه وسلم به این مسأله اقرار نموده است؛ بناءً واقعیت آنان در زمان وی صلی الله علیه وسلم مانند واقعیت امروز شان بوده است. چنان‌که آن روزها مسیحیان، عیسی علیه السلام را با الله سبحانه وتعالی شریک می‌آورند، یهودیان عزیر علیه السلام را و امروز نیز چنین می‌کنند.

﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّه﴾ [توبه: 30]

ترجمه: «و یهود گفتند: عُزَیر پسر الله ست و نصاری گفتند: مسیح پسر الله ست! این سخنی است که تنها بر زبان می‌رانند و با گفتار و کیش کافران مشرک پیشین نزدیکی و مشابهت دارند، خدا آن‌ها را هلاک و نابود کند! آنان را (از حق) به کجا می‌گردانند؟!»

اما با وجود آن بازهم رسول الله صلی الله علیه وسلم با آنان به عنوان اهل کتاب تعامل می‌نمود، به شمول جواز خوردن گوشت حیوانات ذبح‌شده توسط آنان و جواز ازدواج با زن‌های شان.

اما رسول الله (صلی الله علیه وسلم) در این خصوص با سایر کفار (غیر از مسیحیان و یهودیان)؛ مانند مجوسیان، اجازه چنین تعاملی را نداده است: «ابن ابی شبیة در کتاب‌اش به نقل از حسن بن محمد گفته که رسول الله (صلی الله علیه وسلم) به مجوسیان اهل هجر، نامه‌ای نوشت و در آن، آنان را به اسلام فراخواند؛ کسانی‌که اسلام آوردند از آنان پذیرفته شد و کسانی‌که رد نمودند؛ از آنان جزیه گرفته شد؛ بدون این‌که با زنان‌شان نکاح شود و یا گوشت حیوان ذبح‌شده توسط آنان خورده شود.»

بنابر این؛ منظور از اهل کتاب که در آیت شریفه از آنان یاد شده؛ همانا مسیحیان و یهودیان است و آن‌ها امروزه نیز موجوداند؛ اما آیت شامل سایر کفار نمی‌شود؛ بلکه تنها مسحیان و یهودیان را شامل می‌شود و خوردن گوشت حیوان ذبح‌شده توسط آنان و ازدواج با زنان‌شان جائز می‌باشد.

اما دو نکته در مورد حلال بودن گوشت حیوان ذبح‌شده توسط آنان و ازدواج با زنان‌شان وجود دارد که باید به آن اشاره نمود:

1. تنها گوشت آن عده حیوانات ذبح‌شده توسط اهل کتاب حلال است که در شریعت گوشت آن مباح بوده و به طریقه‌ی شرعی ذبح شود.

حیوانی که گوشت آن در اسلام حرام قرار داده شده؛ مانند: خوک، چه ذبح‌کننده مسلمان باشد و یا اهل کتاب، حلال نیست؛ بناءً جواز خوردن گوشت حیوان ذبح‌شده توسط اهل کتاب تنها در حیوانات و پرنده‌هایی صدق می‌کند که توسط شریعت حلال معرفی شده اند.

2. حیوانی‌که به طریقه شرعی ذبح نشده باشد نیز گوشت‌اش حلال نیست؛ یعنی اگر کسی از اهل کتاب، حیوانی را به طریقه غیر شرعی؛ مانند: خفه نمودن حیوان یا پرنده و یا ضربه زدن به سر آن و یا قرار دادن آن در معرض جریان برق، به قتل رساند، گوشت آن حیوان حلال نیست؛ چنان‌چه در غرب این روزها با استفاده از این روش‌های یاد شده به کشتن حیوانات اقدام می‌شود. خوردن چنین گوشت‌هایی جائز نیست؛ زیرا از نظر اسلام چنین حیواناتی خودمرده به حساب می‌آیند؛ بناءً همان‌طوری که خوردن گوشت چنین حیوانی، که توسط یک فرد مسلمان و به‌گونه‌ای غیر شرعی به قتل رسیده، جائز نیست؛ خوردن گوشت چنین حیوانی‌که توسط فردی از اهل کتاب نیز کشته شده باشد، جائز نیست.

در آیت شریفه در مورد ازدواج با زنان اهل کتاب مسأله "محصن بودن" شرط گذاشته شده است؛ چنان‌چه می‌فرماید:

﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُم﴾ [مائده: 5]

ترجمه: «امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده و طعام كسانى‌كه اهل كتاب‌اند براى شما حلال و طعام شما براى آنان حلال است و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاكدامن از مسلمان و زنان پاكدامن از كسانى‌كه پيش از شما كتاب [آسمانى] به آنان داده شده».

زن محصنه، همان زن پاک‌دامنی است که حالت وی پوشیده باشد و هیچ شواهدی مبنی بر زناکار بودن‌اش وجود نداشته باشد، این در مورد زنان مسلمان صدق می‌کند. اما در مورد یهودیان و مسیحیان عصر ما در سرزمین‌های غرب، باید گفت که فعل زنا در نزد آنان امری معمول و رائج است، درست مانند خوردن و نوشیدن؛ یعنی یک مسأله کاملاً عادی است و زن و مردشان بدون این‌که آن را بد بشمارند، انجام می‌دهند و به ندرت می‌توان زنی را پیدا نمود که به سن بلوغ برسد و از فعل زنا به دور باشد. بناءً پیش از اقدام به ازدواج با زنی از اهل کتاب، لازم است خود را مطمئن نمود که حال‌اش پوشیده بوده و به زناکار بودن شناخته نشده باشد.

بنابر این، ازدواج نمودن با زنان اهل کتاب تنها در صورتی جائز است که زن پاک‌دامن و پوشیده‌حال بوده و به زناکاری معروف نباشد. ازدواج با چنین زنی جائز است. هرچند ازدواج با چنین زنی از اهل کتاب جائز است؛ اما بهتر آن است که با یک مسلمان ازدواج شود تا زنی از اهل کتاب؛ زیرا از حضرت عمر (رضی الله عنه) روایت است که اصحاب را نصیحت می‌نمود که با زنان اهل کتاب ازدواج نکنند و به جای آن با زنان مسلمان ازدواج کنند، تا زنان مسلمان بدون همسر باقی نمانند. امیدوارم، پاسخ ما موضوع را برایت روشن نموده باشد!

برادرتان عطاء بن خلیل ابو رشته

مترجم: عبدالله دانشجو

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله وبرکاته!

از الله سبحانه وتعالی می‌خواهم که شیخ بزرگ‌مان را در عافیت کامل داشته و به خیر و سلامت باشند! و از او سبحانه وتعالی می‌خواهم که ما و شما را در حفظ خود داشته و حاکمیت اسلام را بر امت مسلمه، در سایه‌ای خلافت راشده بر منهج نبوت نصیب فرماید!

بسیاری از حوادث ترافیکی در سرزمین‌های ما به وقوع می‌پیوندد که منجر به مرگ و میر می‌شوند و ما مردم و رانندگان را به اطاعت از قوانین ترافیکی و سیر جاده توصیه می‌کنیم؛ اما بعضی به رد توصیه‌ی ما می‌گویند که این قوانین اسلامی نبوده، تمام قوانین حاکم در سرزمین‌های اسلامی به شمول قوانین سیر و حرکت به اساس حکم غیر اسلام و عمل بر آن‌ها جائز نیست و اما بعضی در عکس‌العمل به این طرز دیدگاه می‌گویند: عمل بر این قوانین واجب و لازم بوده و این قوانین شرعی و مخالفت از آن‌ها جائز نمی‌باشد. روی این ملحوظ، بین این دو جناح جنجال به وجود می‌آید. پس پرسش اینست که آیا مخالفت به قوانین سیر و حرکت در چوکات دولت‌های کنونی‌، که به غیر ما انزالله حکم می‌کنند، قطع‌نظر از این‌که در سرزمین‌های اسلامی باشند و یا غیراسلامی، حرام است یا خیر؟ آیا در این خصوص دلائل شرعی وجود دارد؟ الله سبحانه وتعالی در عمر شما برکت دهد! یوسف عایش زین

 پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

ابتداء تشکر می‌کنم از دعای خیر شما و از الله سبحانه وتعالی خیر، پیروزی و موفقیت را برای شما و برای همۀ مسلمانان مسئلت دارم. اما در پاسخ به پرسش‌تان به توفیق الله سبحانه وتعالی موارد ذیل را بیان می‌کنم:

1- طوری‌که قانون تعریف شده: «قانون عبارت از مجموعه قواعدی است که سلطان مردم را بر پیروی از آن قواعد مکلف می‌سازد.» به این معنی که حاکم یا دولت، احکام مشخصی‌را برگزیده و مردم را به اطاعت از این قوانین دستور می‌دهد که این تبنیات/گزینش‌ها و قواعد گزیده شده از جانب حاکم و دولت حیثیت قانون را گرفته و مردم به رعایت‌شان مجبور می‌باشند.

2- قوانین به معنایی‌که ذکر شد، شرعاً جائز بوده و خلیفه و حاکم مسلمانان به آن اقدام می‌کند؛ زیرا شریعت الله سبحانه و تعالی حق تبنی/گزینش احکام و ملزم قرار دادن مسلمانان را تنها به خلیفه داده و ما این مسأله را در کتاب‌های خود به صورت مفصل بیان کردیم. در این‌جا بعضی مواردی‌که در جزء اول کتاب مقدس دستور بخش شرح، بند 1 مادۀ 136 این دستور آمده و از صلاحیت‌های خلیفه یاد کرده بیان می‌کنیم:

«خلیفه کسی است که احکام شرعی لازم و ضروری را برای تنظیم امور مردم برگزیده؛ احکامی‌که به اثر اجتهاد صحیح از کتاب الله سبحانه و تعالی و سنت رسول‌شﷺ استنباط شده و به قوانین تبدیل می‌شود، که اطاعت از این تبنیات/گزینش‌ها منحیث قانون واجب است. دلیل آن اجماع اصحاب رضی الله عنهم می‌باشد؛ زیرا قانون یک اصطلاح است و معنی آن همان چیزی است که از طرف سلطان و حاکم صادر شده و مردم را به عمل کردن به آن دستور می‌دهد و قانون، عبارت از قواعدی است که حاکم مردم را به پیروی از آن مجبور می‌سازد؛ یعنی وقتی حاکم مردم را برای پیروی احکام مشخصی دستور داد، همین احکام و لو اصلاً مباح باشد، قانون محسوب گردیده و اطاعت مردم از این قانون واجب است و اگر حاکم مردم را مجبور نکرد، واجب و مکلف به پیروی نیستند. در صورتی‌كه مردم به تبنیات حاکم عمل می‌کنند، در اصل به اوامر ونواهی الله سبحانه وتعالی عمل می‌کنند؛ زیرا اصل این است که به اوامر و نواهی الله سبحانه وتعالی عمل شود؛ نه به اوامر و نواهی سلطان. اما در برداشت احکام شرعی اصحاب رضی الله عنهم اختلاف کردند؛ طور مثال: بعضی از اصحاب طوری از نصوص حکم را برداشت کردند که خلاف نظر بعضی از اصحاب دیگر قرار داشت؛ اما هرکدام مطابق به فهم خودش از نصوص به عنوان حکم شرعی عمل می‌نمود و یقیناً که همان برداشت‌شان، حکم الله سبحانه وتعالی محسوب می‌گردد؛ ولی بعضی از احکام شرعی بود که ایجاب می‌نمود تمام مردم بدون اختلاف به صورت جمعی به آن‌ها عمل کنند؛ نه این‌که هرکس مطابق اجتهاد خود عمل کند و این مسئله در زمان حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه به وقوع پیوست. حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه اموال غنیمت را به صورت مساویانه تقسیم می‌نمود و مسلمانان از آن اطاعت کردند. والی‌ها و قاضی‌ها به شمول حضرت عمر رضی الله عنه به آن عمل می‌کرد؛ با وجودی‌که نظر و اجتهاد حضرت عمر رضی الله عنه خلاف نظر حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه قرار داشت.

اما وقتی حضرت عمر رضی الله عنه خلیفۀ مسلمانان شد، اجتهاد خود را تبنی کرده و دستور داد که اموال غنیمت به صورت مساویانه تقسیم نشده؛ بلکه برای هرکس مطابق قدامت اسلام و ضرورت‌اش داده شود و همۀ مسلمانان به این نظر حضرت عمر رضی الله عنه نیز عمل کردند. والی‌ها و قاضی‌ها به آن عمل کرده و اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم به آن اجماع نمودند و همۀ اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم به این اتفاق نظر بودند که صلاحیت تبنی احکام و قوانین را خلیفه داشته، بر مسلمانان لازم است که از این احکام پیروی کنند، هرچند که این احکام مخالف نظر و اجتهادشان باشد. بناءً تبنی قوانین تنها از صلاحیت خلیفۀ مسلمانان بوده؛ جز خلیفه هیچ‌کس حق تبنی احکام را ندارد.» 

 3. مورد دیگری‌که قابل ملاحظه است، این است که تبنی/گزینش احکام شرعی توسط خلیفه به دو بخش است:

الف) بخشی احکام شرعی، که خلیفه به تبنی و ملزم کردن‌شان پرداخته؛ مانند: احکام معاملات، عقوبات وغیره و لازم است که مردم به پیروی از این بخش احکام به دو دلیل اقدام کنند: اولاً این‌ بخش احکام شرعی‌اند؛ ثانیاً عمل کردن در چنین موردی اطاعت از امر حاکم است.

ب) تبنيات عبارت از همان مسائل اداری است که خلیفه به خاطر مصلحت امور مردم تبنی نموده و به عنوان قانون، که قوانین سیر و حرکت جاده هم از جملۀ همین احکام به حساب می‌آید، بر مردم تحمیل می‌کند که در این بخش مردم به دلیل اطاعت از امر امیر که یک حکم شرعی است، باید اطاعت کنند. اما زمانی‌که حاکم غیر اسلامی احکام وضعی را حکم می‌کند، اطاعت از این قوانین لازم نبوده؛ زیرا حاکم غیراسلامی حق اطاعت را بالای مسلمانان ندارد؛ اما باید این مسأله را بدانیم که قوانین صادرۀ غیراسلامی توسط این حکام به سه نوع است:

1- نوع اول قوانینی است که از احکام شرعی صادر یافته؛ مانند: "قوانین احوال شخصی" که نکاح، طلاق و میراث را تنظیم می‌کند و از همین قبیل قوانینی‌که از احکام فقه اسلامی گرفته شده است تا وقتی‌که این قوانین وفق احکام شرعی باشد، به آن‌ها عمل صورت گرفته؛ زیرا عمل به این قوانین عمل به احکام شرعی است.

2- دوم قوانینی است که مخالف شریعت اسلامی بوده؛ مانند: بسیاری‌ که ربا، زنا، شراب‌نوشی و معاملات حرام را جائز می‌داند و هم‌چنان قوانینی‌که توزیع ملکیت‌ها را به اساس غیراسلام تنظیم نموده و قوانینی‌که زندگی اقتصادی، تعلیمی وغیره مسائل را به اساس غیراسلام تنظیم می‌نماید که این قوانین در باب حکم به غیر ما انزل الله داخل شده و این قوانین حرام می‌باشد و برای انسان مسلمان جائز نیست که به چنین قوانینی عمل نموده؛ بلکه لازم است که برای تغییر چنین قوانینی اقدام نماید تا این قوانین مطابق شرع مبین اسلام تغییر یابد.

3- سوم قوانینی‌که به ادارۀ امور تعلق داشته؛ مانند: قوانین تنظیم سیر و حرکت، تنظیم امور، تعلیم و تربیه، ساخت‌وساز تعمیرات، راه‌ها و مانند آن، از مسائلی‌اند که در امور اداری داخل شده و بر مسلمانان واجب نیست تا به این قوانین عمل کنند؛ زیرا این قوانین توسط حاکم اسلامی تبنی نشده تا اطاعت از آن واجب باشد؛ اما عمل به این قوانین حرام نیست؛ بلکه این قوانین در مسائل اداری داخل شده و عمل به آن جائز است.

اما وقتی با عدم رعایت این نوع از قوانین ضرری بر شخص و یا بر دیگران وارد گردد؛ مثل: عدم توقف به اشارات ترافیکی. در این وقت التزام و پایبندی به این قوانین واجب می‌باشد؛ اما این التزام و پایبندی به دلیل اطاعت از امر شرعی حاکم نبوده؛ بلکه دلیل حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌باشد که فرموده است:

«لَا ضَرَرَ وَلَا ضِرَارَ، مَنْ ضَارَّ ضَارَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ شَاقَّ شَاقَّ اللَّهُ عَلَيْهِ»

ترجمه: ضرر رساندن و در صدد برآمدن ضرر رساندن بر دیگران در اسلام جای ندارد؛ کسی‌که شخصی دیگری را ضرر رساند، الله (سبحانه و تعالی) بر او ضرر می‌رساند و کسی‌که بر کسی‌ دیگری سخت گیرد الله (سبحانه وتعالی) بر او سخت می‌گیرد. (رواه حاکم در مستدرک از ابی سعید خدری رضی الله عنه)

پس وجوب پایبندی در چنین حالتی از باب اطاعت قوانین اداری نبوده که توسط حاکم غیراسلامی نافذ گردیده؛ بلکه این الزامیت به اثر حرمت ضرر رسیدن و ضرر رساندن می‌باشد که حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم حکم آن را بیان نموده است.

 بنا به دلائل فوق پایبندی و عمل کردن به قوانین سیر و حرکت جاده در سرزمین‌های اسلامی‌ و غیراسلامی، ‌که به اساس غیرشریعت اسلامی تنظیم گردیده از نظر شریعت جائز بوده، حرام و واجب نمی‌باشد؛ اما در حالتی‌که با عدم پایبندی به قوانین اداری ضرر و اذیتی بر شخصی و یا دیگران برسد؛ پس در این حالت واجب است تا از این قوانین اطاعت شود و وجوب اطاعت در این مورد از حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم اخذ شده است؛ نه به اعتبار این‌که این قوانین حکم شرعی است. پس کسی‌که به این نتیجه رسیده که به دلیل عدم رعایت مقررات و قوانین ترافیکی کنونی حوادث و ضرر وارد می‌شود، لازم است که برای جلوگیری از این ضرر از این قوانین اطاعت کند. امیدوارم که جواب سوال به صورت همه‌جانبه برای شما روشن و واضح شده باشد.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

پرسش اول: در رسالۀ "حکم شرعی در مورد شبیه‌سازی، پیونداعضاء..." از عبدالقدیم زلوم رحمه الله چنین آمده است: «حزب التحریر انتقال اعضای بدن میت را به بدن انسان زنده حرام می‌داند؛ برابر است که هر عضوی از اعضای بدن باشد و هم‌چنان برابر است عضوی باشد که انسان را از مرگ حتمی نجات دهد؛ مانند انتقال قلب و یا این‌که مرضی از امراض را تداوی کند؛ مانند انتقال قرنيّه(پوستۀ شفاف روى چشم)». از این کتاب و از دوسیۀ فقهی چنین برداشت می‌شود که کالبدشگافی حرام است. حا‌ل‌آن‌که نظر به فهم من اسلام تداوی را تشویق نموده، هرچند به وسیلۀ حرام باشد؛ مانند الکول موجوده در برخی ادویه‌ها.

پرسش دوم: قائل بودن به حرمت کالبدشگافی، دانشجوهای پزشکی را از آموزش و شناخت جسم انسان محروم می‌سازد؛ چون اگر به حرمت آن قائل باشیم، چگونه قادر خواهیم بود که عملیات جراحی را انجام دهیم؛ در حالی‌که هیچ‌گونه شناختی راجع به بدن انسان نداریم و از طرفی دیگر، اگر قائل به حرمت کالبدشگافی بود، در بخش جرم شناسی، که داکتر می‌تواند پولیس را در یافتن مجرم همکاری کند، چگونه خواهد شد؟ لطفی الفقیه فارمسیست از تونس

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

قبل از پرداختن به پرسش‌تان، علی‌الخصوص پرسش اول و دوم؛ ترجیح می‌دهم واضح سازم که احکام شرعی از از ادلۀ شرعی اخذ می‌شوند و عمل مجتهد حین استنباط احکام عبارت از بازجویی و کاوش نصوص شرعی برای معرفت حکم شرعی است؛ نه استخراج حکمی‌که مجتهد آن را مناسب می‌داند یا به آن ضرورتی دارد. پس هدف از اجتهاد بذل و تلاش وسیع برای معرفت و شناخت حکم شرعی است؛ نه شناخت حکم عقل؛ لذا درست نیست حین استنباط احکام شرعی، نیازمندی‌‌های مردم در نظر گرفته و یا حکمی را جستجو نماید که متناسب نیازمندی‌های مردم باشد؛ زیرا درین‌صورت حکم، حکمِ استنباط کننده و حکم عقل است؛ نه حکم شرعی. حال‌آن‌که جستجوی پسندیده در حین اجتهاد، عبارت از پیدا نمودن حکم شرعی است. اگر دلایل شرعی به حکم معین در قضیۀ معینی دلالت کند، این حکم، حکم با اعتماد بوده و بالای آن اعتماد صورت می‌گیرد و نیازهای مردم باید با احکام شرعی هم‌خوانی داشته باشد؛ نه برعکس آن. به عبارت دیگر، جایز نیست حکم شرعی با نیازهای مردم مطابقت داده شود و یا آن‌چه را نیاز فکر می‌کنند، در نظر گرفته شود. در عوض نیازهای مردم باید متناسب با حکم شریعت جریان پیدا کند؛ زیرا حکم الله سبحانه وتعالی حق و واجب الاتباع است.

حالا به پاسخ‌‌های تان می‌پردازم:

اولاً: به نسبت پرسش تان در خصوص انتقال اعضاء، در مورد دلایلی‌که به حرمت انتقال اعضای میت، در حالی‌که او معصوم الدم است، به شخص زنده، مطابق آن‌چه در رسالۀ حکم شرعی در مورد شبیه‌سازی و پیوند اعضاء آمده است، اطلاع داری، در این رساله جهت اثبات تحریم انتقال اعضاء از مرده به زنده، به دو امر ذیل استدلال شده است:

1. هیچ احدی به جسم میت پس از مرگش تسلط ندارد؛ نه شخص میت پس از مرگش کدام قوت و تسلطی بر جسدش دارد و نه ورثۀ آن؛ چنان‌چه دلایل شرعی دلالت دارد. بناءً نه میت حق تملک به بخشِ از جسم خود را دارد و نه ورثۀ آن می‌توانند جسم میت را طور هدیه و تحفه تصاحب شوند؛ زیرا این کار در اختیار و قدرت آن‌ها نیست.

2. هم‌چنان جایز نیست که به میت تجاوز شود یا مورد آزار و اذیت قرار گیرد؛ به این ترتیب، جایز نیست که اندام وی را برید و یا زخمی نمود، نظر به دلایلی‌که در ذیل ذکر می‌شود:

الف) به نسبت حرمت تجاوزو آزار و اذیت، احادیث صحیحی وارد شده است که دلالت واضح بر این‌ دارد که مرده‌ها به سان زنده‌ها دارای احترام اند؛ چنان‌چه دلالت دارد که تجاوزو آزار و اذیت میت، مانند تجاوز به حرمت شخص زنده و آزار و اذیت آن است. به همین ترتیب، چنان‌چه جایز نیست که به‌شخص زنده تجاوز شود، شکم‌اش پاره گردد، گردن‌اش قطع شود، چشم‌اش بیرون کشیده شود و یا استخوانش شکستانده شود. به‌همین شکل جایز نیست که به‌میت تجاوز شود، شکم‌اش پاره گردد، گردن‌اش قطع شود، چشم‌اش بیرون کشیده شود و یا استخوانش شکستانده شود؛ چنان‌چه: آزار و اذیت زنده از جمله دشنام دادن، لت و کوب و یا زخمی نمودن، حرام است. به‌میت هم‌چنان حرام است که مورد آزار و اذیت، دشنام و یا جراحت قرار گیرد. احادیث ذیل مبین این موضوع است: از ام المؤمنین عائشه رضی الله عنها روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«كَسْرُ عَظْمِ الْمَيِّتِ كَكَسْرِهِ حَيّاً»

ترجمه: شکستن استخوان میت، مانند شکستن آن در قید حیات است.

(رواه ابوداود و ابن حیان)

احمد از عمرو بن حزم انصاری روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم من را درحالی‌که بالای قبری تکیه نموده بودم، دید و فرمود:

«لَا تُؤْذِ صَاحِبَ الْقَبْرِ»

ترجمه: صاحب قبر را مورد آذار و اذیت قرار مده!

مسلم و احمد از ابوهریره رضی الله عنه روایت می‌کنند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«لَأَنْ يَجْلِسَ أَحَدُكُمْ عَلَى جَمْرَةٍ مُتَحَرِّقَةٍ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَجْلِسَ عَلَى قَبْرٍ»

ترجمه: برای هریکی از شما نشستن روی قوغ از آتش، بهتر است از اینکه بالایی قبری بنیشیند.

ب) به نسبت بریدن یکی از اندام میت از جمله، کشیدن چشم میت، یا پاره نمودن شکم‌اش بخاطر گرفتن قلب، گرده، کبد و یا شش‌هایش و انتقال آن به شخص دیگری به هدف نیاز وی؛ بریدن اعضای میت شمرده شده و اسلام از مُثلَه یعنی بریدن اعضای بدن میت نهی نموده است:

- بخاری از عبدالله بن زید انصاری روایت می‌کند که گفت:

«نَهَى رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وسلم عَنِ النُّهْبَى وَالْمُثْلَة»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم از غارت‌گری و مُثلَه نمودن میت نهی نموده است.

- احمد، ابن ماجه و نسائی از صفوان بن عسال روایت می‌کنند که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم ما را به سریه‌ای فرستاد و فرمود:

«سِيرُوا بِاسْمِ اللهِ، وَفِي سَبِيلِ اللهِ، قَاتِلُوا مَنْ كَفَرَ بِاللهِ، وَلَا تُمَثِّلُوا وَلَا تَغْدُرُوا وَلَا تَقْتُلُوا وَلِيداً»

ترجمه: به نام الله حرکت کنید، در راه الله با کسیکه به الله کفر میورزد قتال کنید، کسی را مُثلَه نکنید، خیانت نکنید و نه طفلی را از بین ببرید.

بناءً دلایلی‌که در فوق تذکر رفت، به شکل واضح معلوم می‌شود که انتقال عضو شخص مرده؛ در حالی‌که معصوم‌الدم است، حرام می‌باشد و جایز نیست گفته‌شود چون شریعت تداوی به وسیله‌ای حرام، مانند تداوی به الکول داخل ادویه را جواز داده است؛ پس انتقال اعضای میت به زنده هرچند این انتقال حرام هم باشد، جایز است؛ این چنین گفته نمی‌شود؛ زیرا تدوایی‌که شریعت آن را جایز دانسته است، تداوی به حرام و نجسی‌ست که به تجاوز و یا ضرر به شخص دیگری را در پی نداشته باشد. ابن ماجه از طارق بن سوید حضرمی روایت می‌کند که گفت:

«قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ بِأَرْضِنَا أَعْنَابًا نَعْتَصِرُهَا فَنَشْرَبُ مِنْهَا قَالَ لَا فَرَاجَعْتُهُ قُلْتُ إِنَّا نَسْتَشْفِي بِهِ لِلْمَرِيضِ قَالَ إِنَّ ذَلِكَ لَيْسَ بِشِفَاءٍ وَلَكِنَّهُ دَاءٌ»

ترجمه: به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفتم: در زمین ما انگورهایی است که ما آنرا فشرده و مینوشیم؛ فرمود: نخیر این کارتان درست نیست، دوباره مراجعه کرده و گفتم ما مریض را توسط آن شفایاب میکنیم، گفت در این شفا نیست، بلکه یک روش درمان است.

 درین جا از استعمال نجس یا حرام "شراب" که دوا است، نهی شده؛ اما رسول الله صلی الله علیه وسلم تداوی به نجس(بول شتر) را جواز داده است. بخاری از انس رضی الله عنه چنین روایت می‌کند:

 «أَنَّ نَاسًا مِنْ عُرَيْنَةَ اجْتَوَوْا الْمَدِينَةَ فَرَخَّصَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم أَنْ يَأْتُوا إِبِلَ الصَّدَقَةِ فَيَشْرَبُوا مِنْ أَلْبَانِهَا وَأَبْوَالِهَا...»

ترجمه: یک‌تعداد مردم از قبیلۀ عرینه به مدینه سفر نمودند؛ آب و هوایی مدینه با آنان سازگاری نداشت(و در نتیجه مریض شدند)، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای‌شان اجازه داد تا از شیر و بول شترهایی‌که مخصوص صدقات بودند، استفاده کنند.

هم‌چنان رسول الله صلی الله علیه وسلم تداوی با حرام(پوشیدن ابریشم) را جایز دانسته است. ترمذی و احمد از انس این‌گونه روایت می‌کند:

«أَنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ وَالزُّبَيْرَ بْنَ الْعَوَّامِ شَكَيَا الْقَمْلَ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم فِي غَزَاةٍ لَهُمَا، فَرَخَّصَ لَهُمَا فِي قُمُصِ الْحَرِيرِ. قَالَ: وَرَأَيْتُهُ عَلَيْهِمَا»

ترجمه: در یکی از غزوات عبدالرحمن بن عوف و زبیر بن عوام از وجود شپش شکایت نمودند و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اجازه دادند تا پیراهن ابریشم بپوشند، روای می‌گوید: من آن دو را در حالی دیدم که لباس ابریشم به تن کرده بودند.

این دو حدیث قرینه بر این است که نهی و ممانعتی‌که در حدیث ابن ماجه وارد شده است، غیر جازم می‌باشد؛ یعنی تداوی با شی نجس و حرام مکروه است.

این دلایل بیان می‌کند که شریعت تداوی با نجس و حرام توأم با کراهت‌اش را جایز دانسته است؛ اما تداوی با نجس،"بول شتر" و با حرام، "پوشیدن ابریشم" از تداوی با حرامی‌که متضمن تجاوز بر دیگران است، فرق می‌کند؛ این مورد اخیر(انتقال اعضاء) در استثناء تداوی با حرام شامل نمی‌شود؛ چون واقعیت‌اش فرق می‌کند؛ مثلاً آیا شریعت تجاوز به شخص زنده را بخاطر گرفتن گرده، یا غصب‌اش بخاطر معالجه شخص مریضی‌که به گرده نیاز دارد؛ چنان‌چه در کشورهای موسوم به جهان سوم چنین می‌شود: اطفال یا بزرگ‌سالان را بخاطر برداشتن عضوی از اعضای بدن‌شان اختطاف نموده، سپس با عمل جراجی اعضای بدن آن‌ها برداشته شده و برای مریضان در کشورهای موسوم به جهان اول فرستاده می‌شود؛ اگر پرسیده شود که آیا شریعت این کار را جواز داده است؟ پاسخ به صورت طبعیی واضح است که حرام بوده و جواز داده نشده که به دیگران تجاوز گردد؛ پس حرامی‌که استعمال آن به هدف تداوی اجازه داده شده، تا حرامی‌که در آن تجاوز به دیگران است، فرق می‌کند؛ زیرا دلایلی‌که استعمال حرام را جهت تداوی اجازه داده است، در این‌جا مطابقت نمی‌کند. بنابر این، تداوی با تجاوز به جسم میت و انتقال اعضای او به شخص به زنده جایز نمی‌باشد؛ زیرا این کار حرام بوده و در آن به جسد میت تجاوز صورت می‌گیرد و دلایلی‌که تداوی را به وسیلۀ حرام استثناء نموده است، بالای این مورد تطبیق نمی‌گردد.

دوم: به نسبت پرسش‌تان در مورد کالبدشگافی و حرمت آن، دانش‌آموزان را از دانش و یادگیری در مورد بدن انسان محروم می‌کند و این‌که چگونه قادر خواهیم بود عملیات جراحی را انجام دهیم؟! این حرمت و ممنوعیت پزشک متخصص را از دانستن شرایط جرم و معلومات مهمی‌که پولیس را در یافتن و بررسی حقایق کمک می‌کند، بازمی‌دارد؟ در پاسخ به این پرسش‌ها باید گفت:

برادرم! دلایل شرعی منسجمی به حرمت تجاوز به جسم میت؛ چنان‌چه در بالا ذکر شد، وجود دارد و تا وقتی‌که این‌گونه باشد، کالبدشگافی جسد میت حرام شرعی است؛ زیرا جدا از هرگونه اعتباری دیگری تجاوز به میت است و حتی این موضوع بیشتر از این وضاحت دارد. من از شما می‌پرسم: آیا درست است که بخاطر نیازمندی به تعلیم و آموزش پزشکی و شناخت در مورد جسم انسان، به بدن انسان زنده تجاوز صورت گیرد؛ یعنی در زنده بودن شخص دست به کالبدشگافی و غصب یکی از عضای بدن وی بزنی، بدون آن‌که وی را به قتل برسانی یا بخاطر بررسی اندام‌های داخلی، شکم‌اش را پاره کنی؟ پاسخ‌تان طبعاً چنین خواهد بود که جایز نیست؛ زیرا تجاوز به جسم انسان زنده است. پس چرا شما فکر می‌کنید که این کار در مورد میت جواز دارد، با آن‌که رسول الله صلی الله عللیه وسلم فرموده اند: «كَسْرُ عَظْمِ الْمَيِّتِ كَكَسْرِهِ حَيّاً»؟ یعنی شکستن استخوان میت؛ مانند شکستن آن در قید حیات است. پس باید حکم شرعی پیروی گردد و جایز نیست که از آن زیرِ نام هر توجیه و دلیلی عدول گردد.

اما به نسبت آموزش دانشجویان طب و شناخت جسم انسان، وسایلی‌که مباح اند، زیاد بوده، بنابر این، بر مسلمانان است تا شناخت و معرفت خود را نسبت به وسایل جدیدی‌که در دسترس است، گسترش دهند؛ درین صورت می‌توانند دانشجویان به شکل بهتر در مورد جسم انسان معرفت و آشنایی حاصل کنند؛ بدون این‌که به کالبدشگافی متوسل شوند؛ مانند برنامه‌های پیشرفتۀ کمپیوتری که دانشجویان می‌توانند با استفاده از تعامل الکترونیکی با ابعاد ثلاثه در مورد جسم انسان آشنایی پیدا کنند یا با هر وسیله‌ای تصویری، که از خارج بدن داخل جسم دیده شود، مانند وسائل تکنالوژی جدید بنابر اطلاعی‌که من دارم، برخی دانشجویان طب از دروسی‌که تشریح می‌شود، چیزی استفاده نمی‌کنند؛ به‌خصوص اجسام و پیکرهای شکافته شده که در داخل موادی قرار می‌گیرند که بالای ماهیت عضلات و عروق خون تأثیر گذاشته و با ماهیت جسم زنده کاملاً متفاوت می‌باشد...

هم‌چنان به نسبت کشف حقیقت جرمی درست نیست به آن‌چه الله سبحانه وتعالی در مورد کالبدشگافی جسم میت حرام ساخته متوسل شد؛ چنان‌چه جایز نیست شرعاً به تعذیب و شکنجه متهم بخاطر بیان حقیقیت جرمی متوسل شد و راه‌حل این در وسایل و اسالیب مباح است که برای جستجوی حقائق استفاده می‌شود؛ نه در مخالفت با امر شریعت با تجاوز به جسم میت که دفن آن باید با احترام صورت گیرد.

سوم: اما پرسش‌تان در مورد اختلاط نامشخص است؛ زیرا شما در مورد "حصول تمام احکام شرعی متعلق به اختلاط" پرسیده‌اید و این بهتر بود که از یک چیزی مشخص می‌پرسیدید تا آن‌که پاسخ آن را ارایه می‌نمودم. به هرحال، برای شما برخی پاسخ‌های سابقه را در مورد اختلاط ذکر می‌نمایم که شاید برخی جوانب از پرسش‌تان را در بر گیرد و اگر مسئلۀ مشخصی بود که در جواب‌ها ذکر نگردیده بود، در پرسش دیگری ذکر کنید تا به به پاسخ آن بپردازم:‌

پاسخ به پرسشی‌که در28 فبروری 2010م آمده، چنین است: «یقیناً وجود مردان و زنان در حیات اسلامی، که رسول الله صلی الله علیه وسلم و دلایل شرعی‌که معاملات شرعی را بین مردان و زنان تنظیم نموده است، همۀ آنان واضح و آشکار است و بیشترین پاسخ را در خصوص این امر نشر کردیم؛ آروزداریم که کدام پیچیده‌گی‌ای موجود نمانده باشد. با آن‌هم من در این پیام این امر را به یاری الله سبحانه وتعالی توضیح بیشتر خواهم داد؛ امیدوارم که در این موضوع پیچیده‌گی باقی نماند.

حیات عامه به این معنی است: وجود مردان و زنان در اماکن عامه که برای ورود به آن، زنان نیاز به کسب اجازه نداشته باشند و درین بخش احکام شرعی است که روابط مردان و زنان را درین این چارچوب تنظیم می‌کند. اما حیات خاصه اماکنی است که وارد شدن در آن ضرورت به اجازه دارد و این نیز دارای احکام شرعی است که روابط مردان و زنان را تنظیم نموده است.

اما حیات خاصه(خانه) حکمش واضح است و به وضاحت زیاد ضرورت ندارد؛ زیرا زندگی زنان طوری است که در خانه‌های‌شان با محارم‌شان می‌باشند؛ نه با بیگانگان؛ مگر این‌که نص در حالت معینی؛ مانند صلۀ رحم آماده باشد؛ در این صورت جایز است که نزد خویشاوندان نزدیک رفته و جویای احوال آنان شد و اگر محرمی نبود؛ مانند این‌که پسر کاکا می‌تواند به دختر کاکایش در روزهای عید بدون این‌که خلوت صورت گیرد یا کشف عورت شود، سلام نماید؛ همین‌گونه که با پدرش یا کاکایش می‌تواند بخاطر صلۀ رحم نزد خویشاوندان خود رفته و هرچند غیرمحارم هم باشند.

اما حیات عامه؛ در صورت نیاز، گردهمایی مردان و زنان از دید شرعی جایز است، به شرطی‌که احکام شرعی در ین گردهمایی‌ها مراعات گردد؛ زیرا در زمینۀ تنظیم همایش‌های مختلط مردان و زنان احکام شرعی وجود دارد که در ذیل به بیان آن می‌پردازیم:

1. وجوب جدایی صف‌های مردان و زنان در صورتی‌ حاجتی باشد که شریعت وجود مردان و زنان را بخاطر آن امر نموده و به هدف واحد از دوبخش جمع شده باشند؛ مانند وجود مردان و زنان برای نماز یا برای حضور در حلقات درس و فراگیری علم یا برای گفت‌وگو در دعوت یا برای اعمال عام دعوت؛ درین موارد وجود مردان و زنان در صورتی جایز است که صف‌های‌شان جدا باشند، این‌گونه موارد گاهی حیات عامه با احکام خاصه گفته می‌شود؛ یعنی کیفیت مخصوصی برای وجود مردان و زنان است.

2. عدم وجوب جدایی صف در حیات عامه در صورتی است که هرگاه نیازی‌که شریعت بخاطر آن اختلاط مرد و زن را جواز داده است؛ برای اهداف مختلف باشد که هردو طبقه‌ای از جامعه در آن وجود داشته باشند؛ مثل وجود مردان و زنان در بازارها، سرک ها، پارک‌های عامه یا هنگامی سوارشدن بر موترهای عامه باشد، که این مورد به دو بخش تقسیم می‌شود:

الف) اهداف مختلفی‌که هر فرد دارد، به دست نمی‌آید؛ مگر با اختلاط؛ یعنی نزدیک شدن و در پهلوی یک‌دیگر قرار گرفتن و هم‌صحبت شدن؛ مانند خرید و فروشی، ‌که این مورد اگر اختلاط در آن باشد، مشکلی ندارد.

ب) اهداف مختلف بدون اختلاط در آن صورت می‌گیرد؛ یعنی بدون نزدیک و پهلو و هم‌صحبت شدن؛ بلکه ممکن است سوارشدن به‌موترهای عامه، پارک‌های عامه و رفت و آمد در سرک‌ها، این در صورتی وجود مردان و زنان جایز است که بدون اختلاط(نزدیک، در پهلوی و هم‌صحبت) هرکس به‌هدف و حاجت خود باشد؛ یعنی بدون این‌که باهم هم‌صحبت شوند؛ مانند: رفتن در سرک و پارک‌های عامه و سوارشدن به موتر‌های عامه. چنان‌چه دیده می‌شود، احکام وجود مردان و زنان در حیات خاص و عام واضح و مشخص است:

حیات خاص "خانه" است که حین وارد شدن به آن، ضرورت است که اجازه گرفته شود و حیات عامه حیاتی است که حین وارد شدن به آن ضرورت به اجازه گرفتن نیست و از جمله متقضیات حیات عامه اینست که در برخی مواردجدایی صف‌ها را مطالبه می‌کند و در برخی‌ دیگر، جدایی صف‌هارا نمی‌خواهد و هم‌چنان از حیات عامه اینست که در برخی حالات اختلاط(نزدیک شدن، در پهلوی یک‌دیگر قرار گرفتن و هم‌صحبت شدن) جواز دارد؛ در برخی حالات دیگر تنها نزدیک بودن در آن جایز است؛ اما بدون این‌که باهم هم‌صحبت شوند.

در پاسخ به پرسشی در 6 فبروری 2011م چنین آمده است: «...اما در ارتش در بخش پرستاری زنان برای مقابله و جلوگیری از مریضی و معالجه زخمی‌ها، این موردی است که چنین روایت شده است: رسول الله صلی الله علیه وسلم برای زنان اجازه داده است که در معرکه برای پرستاری و معالجه حضور داشته باشند؛ در چنین حالتی اختلاط  جایز است. بخاری در ادب مفرد و تاریخ صغیر با اسنادی‌که البانی آن را تصحیح نموده، از محمود بن لبید روایت می‌کند که گفت:

«لَمَّا أُصيبَ أَكْحَلُ سَعْدٍ يَوْمَ الخَنْدَقِ فَثَقُلَ، حَوَّلوهُ عِنْدَ امْرَأَةٍ يُقالُ لَها: رُفَيْدَة، وَكانَتْ تُداوي الجَرْحى، فَكانَ النَّبِيُّ صلی الله علیه سلم إِذا مَرَّ بِهِ يَقولُ: كَيْفَ أَمْسَيْتَ؟ وَإِذا أَصْبَحَ: كَيْفَ أَصْبَحْتَ؟ فَيُخْبِرُهُ»

ترجمه: چون رگ میانگی دست(هفت اندام) سعد در روز خندق شدیداً آسیب دید، وی را نزد زنی‌که مریضان را تداوی می‌نمود، آوردند، وی را رفیده(زنی بود که اسلام آورده بود و مجروحان را تداوی می‌نمود) می‌خواندند؛ چون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در صبحگاه و شامگاه بر وی می‌گذشتند، جویای احوالش می‌شدند.

- اختلاط، چناچه قبلاً ذکر نمودیم، اجتماع مردان و زنان بیگانه به هدف حاجتی است که شریعت بخاطر چنین اجتماعی آن حاجت را تأیید نکرده تاجایی‌که آن حاجت امکان ندارد؛ مگر با چنین اجتماع؛ باید گفت که بدون کدام حاجتی جواز نیست؛ اما در صورتی‌که به هدف حاجتی باشد که شریعت بخاطر بیرون آمدن، آن را پسندیده و تأیید کرده تاجایی‌که بدون اجتماع این مأمول بدست نمی‌آید، جایز است. هم‌چنان، دلایلی وارد گردیده که شریعت بخاطر حاجات و نیازمندی‌های شرعی آن را پسندیده، برابر است که در حیات خاص باشد یا حیات عام؛ از جمله در حیات خاص، صلۀ رحم، طعام خوردن و عیادت مریض و در حایت عامه، معالجۀ زخمی‌ها در جنگ‌ها، رفت و آمد در بازارها، نماز در مسجد و حضور در مجالس علم، حج... تمام این‌ها وفق احکام شرعی از حیث جدابودن صف‌ها؛ مانند مساجد و گفت‌وگو عامه یا بدون جدایی؛ مانند بازار و حج وغیره می‌باشد. صلۀ رحم تنها به اقارب محرم نیست؛ بلکه اقارب غیرمحرم؛ مانند دخترکاکا را نیز شامل می‌شود. می‌توانید به موضوع صلۀ رحم در نظام اجتماعی اسلام مراجعه کنید.

برای اقارب جایز است که با یک‌دیگر در اعیاد و یا مناسبات دیگر با هم بنشینند؛ اما فقط از دید صلۀ رحم؛ یعنی بازجویی از صحت و احوال، عیادت مریضی و ضروریات و از این قبیل موارد؛ اما این‌که باهم بنشینند(بازی کنند) یا این‌که به هدف سرگرمی یا تفریحی بیرون روند و باهم بنشینند، در باغ یا پارک با یک‌دیگر به گفت‌وگو بپردازند، این چنین جایز نیست.

به این ترتیب، زیارت بعضی اقارب، بعضی دیگر‌شان را؛ خواه مرد باشند یا زن، تا وقتی‌که به هدف صلۀ رحم باشد، جایز است؛ یعنی نشستن به اندازه‌ای که به صلۀ رحم ارتباط می‌گیرد؛ اما در صورتی‌که نشستن و به گفت‌وگو پرداختن در مسایل غیرصلۀ رحم انتقال می‌کند، به این معنی که زنان در یک اتاق و و مردان در اتاق دیگری جایز است. هم‌چنان برای اقارب جایز است که حین طعام خوردن با هم بنشینند و زمانی‌که طعام تمام شد، زنان در اطاق جداگانه باشند و مردان در اطاق جداگانۀ دیگری. الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَلا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيث﴾

[احزاب: 53]

ترجمه: و وقتى غذا خورديد، پراكنده شويد بى‏آنكه سرگرم سخنى گرديد.

صلۀ رحم و طعام در دلایل فوق وارد شده است؛ اما به شکل طبیعی زنان باید عورت‌های‌شان پوشیده باشند و محارم‌شان یا شوهران‌شان باید موجود باشند؛ چنان‌چه در نظام اجتماعی اسلام آمده است.

در پاسخ به پرسشی که به تاریخ 6 جون 2016م نشر شد، آمده است:

«الف) اختلاط، یعنی اجتماع مردان و زنان بیگانه در صورتی‌که به هدف غیر حاجت و نیازی باشد، که شریعت آن را نپسندیده، حرام است؛ اما در صورتی‌که به هدف حاجتی باشد که شریعت آن را پسنیده تاجای‌که این مأمول بدون اجتماع امکان ندارد، جایز است.

ب) دلایلی وارد گردیده که گردهمایی را به هدف برآوره شدن نیازمندی‌ها جواز داده شده و شریعت آن را بیان نموده است، برابر است که در حیات خاص است یا عام؛ مثلاً در حیات خاص دلایل شرعی وارد شده که اختلاط با اقارب را به هدف صلۀ رحم، طعام خوردن و عیادت مریض جایز می‌داند و در حیات عامه معالجۀ زخمی‌ها در جنگ، رفت و آمد در بازارها، نماز در مساجد، حضور در مجالس علم و حج وغیره تمام این‌ها وفق احکام شرعی از جهت جدایی صف‌ها جایز می‌باشد؛ مانند مساجد و گفت‌وگوهای عامه یا بدون جدایی صف‌ها مانند بازار و حج.

ج) صلۀ رحم تنها به اقارب محرم نیست؛ بلکه اقارب غیرمحرم؛ مانند دخترکاکا را نیز شامل می‌شود. می‌توانید به موضوع صلۀ رحم در نظام اجتماعی اسلام مراجعه کنید. برای اقارب جایز است که با یک‌دیگر در اعیاد و یا مناسبات دیگر با هم بنشینند؛ اما فقط از دید صلۀ رحم، یعنی بازجویی از صحت و احوال، عیادت مریضی و ضروریات و موارد از این قبیل، اما این‌که باهم بنشینند و بازی کنند یا این‌که به هدف سرگرمی یا تفریحی برایند و باهم بنشینند، در باغ یا پارک با یک دیگر به گفت‌و گو بپردازند، این چنین جایز نیست.» امیدوارم که این پاسخ‌ها به سوال های‌تان کفایت کرده باشد.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

23 ربیع الاول 1440هـ.ق

30 دسمبر 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

 (ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

من در زبان عربی مهارت کامل ندارم. پرسشی دارم و به زبان عربی می‌نویسم: در دولت اسلامی حکم اهل ذمه‌ای که از یک دین به دین دیگر می‌گراید؛ به طور مثال: نصرانی‌ها به دین یهودیت و یا برعکس انتقال نمایند، چیست؟ این کار ارتداد نامیده نمی‌شود؛ اما آیا این هم حکم ارتداد را دارد و آیا جز از اسلام از او چیزی دیگری پذیرفته می‌شود؟ سید ابویونس

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

پرسش شما واضح است. الله سبحانه وتعالی شما را برکت دهد که برای نوشتن پرسش به زبان عربی، تلاش به خرچ داده‌اید؛ پاسخ به پرسش شما قرار ذیل است:

قبلاً راجع به حدیث «مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ» یعنی کسی‌که دین خود(اسلام) را عوض کرد، پس او را بکشید؛ پاسخ ارایه نموده بودیم که فقط بر مسلمانی مطابقت می‌نماید که از دین اسلام برگردد و بر کافری‌که دین خود را ترک و به دین کفری دیگر وارد گردد، مطابقت نمی‌کند. تفصیل پاسخ را به توفیق الله سبحانه وتعالی با تفصیل ذیل تقدیم می‌کنم:

1- مرتد در شریعت، "منصرف شده و بازگشت کننده از دین اسلام است" الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ [مائده: 54]

ترجمه: ای مؤمنان! هرکس از شما از آئین خود بازگردد(و از ایمان به کفر گراید، کوچک‌ترین زیانی به الله نمی‌رساند و در آینده) الله جمعیّتی را(به جای ایشان بر روی زمین) خواهد آورد که الله دوستشان می‌دارد و آنان هم الله را دوست می‌دارند. نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر کافران سخت و نیرومندند. در راه الله جهاد می‌کنند و به تلاش می‌ایستند و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای(در اطاعت از فرمان یزدان) هراسی به خود راه نمی‌دهند. این هم فضل الله است(که کسی دارای چنین اوصافی باشد). الله آن را به هرکس که بخواهد(به خیر و خوبی نائل شود) عطاء می‌کند. الله دارای فضل فراوان و(انعام بی‌شمار است و از مستحقّان آن) آگاه است.‏

و نیز وی سبحانه وتعالی فرموده است:

  ﴿وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ [بقره: 217]

ترجمه: (مشرکان) پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از آئینتان برگردانند؛ ولی کسی‌ از شما که از آئین خود برگردد و در حال کفر بمیرد، چنین کسانی اعمال‌شان در دنیا و آخرت بر باد می‌رود و ایشان یاران آتش(دوزخ) می‌باشند و در آن جاویدان می‌مانند.‏

بنابرا ین، لفظ مرتد مختص به شخص مسلمانی است که دین اسلام را ترک و به دین غیر از اسلام وارد می‌شود.

2- اما شخصی‌که دین خود را ترک کند، مسلمان نباشد و به دین دیگر(غیر از اسلام) بگراید و یا بی‌دین گردد، نزد فقهاء به چنین شخص لفظ "منتقِل(انتقال کننده)" اطلاق می‌گردد و در موسوعه (دائرة المعارف) فقهی کویت چنین آمده است: «...رابطه میان منتقِل و مرتَد این است که هر دوی این‌ها از دین خود خارج شده‌اند؛ مگر با این تفاوت که مرتد از دین حق خارج و به دین باطل گرویده و منتقِل از دین باطل خارج و به دین باطلی دیگر گرویده است.»

3- حکم مرتد -یعنی کسی‌که دین اسلام را ترک و به کفر وارد گردد(بگراید)، بعد از درخواست نمودن توبه از او از جانب حاکم- قتل است. در مورد قتل مرتد احادیث واضح و آشکار وارد گردیده است؛ از جملۀ آن احادیث، احادیث ذیل است:

- بخاری از عکرمه و او از ابن عباس روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ»

ترجمه: کسی‌که دین خود (اسلام) را عوض کند، او را بکشید.

- بخاری از عبد الله روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

 «لَا يَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَّا بِإِحْدَى ثَلَاثٍ النَّفْسُ بِالنَّفْسِ وَالثَّيِّبُ الزَّانِي وَالْمَارِقُ مِنْ الدِّينِ التَّارِكُ لِلْجَمَاعَةِ»

ترجمه: ریختن خون مسلمانی‌که گواهی می‌دهد که هیچ معبودی جز الله وجود ندارد و این‌که من فرستاده‌ای الله استم، جائز نیست؛ مگر به سبب یکی از این سه کار: کسی‌که دیگری را بکشد، زن بیوه‌ای‌که زنا نماید و خارج شونده از دین(مرتد و ترک کننده‌ی دین اسلام) و جماعت مسلمانان.

 و در روایت مسلم حدیث فوق به این الفاظ وارد گردیده است:

«لَا يَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَّا بِإِحْدَى ثَلَاثٍ الثَّيِّبُ الزَّانِي وَالنَّفْسُ بِالنَّفْسِ وَالتَّارِكُ لِدِينِهِ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ»

ترجمه: ریختن خون مسلمانی‌که گواهی می‌دهد که هیچ معبودی جز الله وجود ندارد و این که من فرستاده‌ای الله استم، جائز نیست مگر به سبب یکی از این سه کار: زن بیوه‌ای‌که زنا نماید، کسی‌که دیگری را به قتل برساند و ترک کننده‌ای دین اسلام  و جماعت مسلمانان.

4- احادیث مذکور در بند "3" بر منتقِل؛ یعنی کسی‌که از یک دین کفری خارج و به دین کفری دیگر بگراید و یا بی‌دین گردد، مطابقت نمی‌کند؛ زیرا در این حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم، مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ  یعنی کسی‌که دین خود را عوض نماید او را بکشید؛ هدف از" بَدَّلَ" هر دینی را که عوض نماید، نیست؛ بلکه هدف از آن کسی است که دین اسلام را ترک و از اسلام برگردد و به دین غیر از اسلام بگراید و این حدیث را این فرموده‌های رسول الله صلی الله علیه وسلم تأیید می‌کند:

- فرمودۀ وی صلی الله علیه وسلم در روایت بخاری: «وَالْمَارِقُ مِنْ الدِّينِ التَّارِكُ لِلْجَمَاعَةِ» یعنی مارق دین(مرتد و ترک کنندۀ دین) و ترک کنندۀ جماعت و فرمودۀ وی صلی الله علیه وسلم در روایت مسلم: «وَالتَّارِكُ لِدِينِهِ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ» یعنی تارک دین و جدا شونده از جماعت؛ و تارک جماعت تارک جماعت مسلمانان است؛ یعنی مسلمانی‌که از دین اسلام مرتد می‌شود.

- طبرانی از کبیر از بهز بن حکیم و او از پدرش و از جد خود روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «کسی‌که دین خود را عوض نمود، او را بکشید. الله سبحانه وتعالی توبۀ بندۀ کافر را بعد از برگشت‌اش از اسلام، نمی پذیرد.» هیثمی در مورد این حدیث گفته است: رجال این حدیث معتمد است؛ زیرا در این روایت آخر حدیث اول حدیث را تفسیر می‌کند؛ یعنی کسی‌که دین خود را عوض کند، آنست که بعد از مسلمان شدنش کافر شود. 

- طبرانی در الکبیر از معاذ ابن جبل روایت کرده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم هنگامی‌که او را سوی یمن فرستاد، برایش فرمود: «هرکسی‌که از اسلام مرتد شود، او را فراخوان(به اسلام)؛ اگر توبه کرد، از او بپذیر و اگر توبه نکرد، گردن او را بزن...» ابن حجر در فتح الباری حدیث معاذ را چنین بیان می‌کند: «در حدیث معاذ آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم هنگامی‌که او را به یمن فرستاد برایش گفت: «او را دعوت نمایید؛ اگر عودت نمود(خوب) و اگر نه؛ گردنش را بزن و هر زنی‌که از دین اسلام مرتد شود، او را فراخوانید؛ اگر به اسلام برگشت، خوب و اگر نه؛ گردن آن زن را بزن. (سند این حدیث حسن است) از حدیث فوق واضح می‌گردد که سخن پیرامون مسلمانی است که از دین اسلام مرتد شود.

5- بنابر این، احکام ارتداد از دین اسلام بر منتقِل(کسی‌که از یک دین کفری خارج و به دین کفری دیگر وارد و یا بی‌دین گردد)، مطابقت نمی‌کند؛ پس منقل از یهودیت به نصرانیت و یا به دین دیگر بر انتقالش از یک دین به دین دیگر مجازات نمی‌گردد و هم‌چنان به گرویدن به اسلام مجبور نمی‌گردد؛ مگر این‌که به اختیار خود اسلام بیاورد. با ملاحظۀ این نکته اگر شخصی از اهل کتاب(يهودى و نصرانى) به دین غیر یهودیت و نصرانیت، به طور مثال به مجوسیت انتقال نماید و يا بی‌دین گردد؛ در این حالت برای مسلمانان جوازد ندارد که کشته‌ای دست او را بخورند و اگر منتقِل اهل کتاب به دین کفری دیگر غیر از يهوديت و نصرانيت، زن باشد؛ برای مسلمان ازدواج نمودن با او جواز ندارد و دلیلش اینست؛ کسانی از غیر مسلمانان که خوردن دست‌کشت آنان جواز دارد و نکاح زنان‌شان جواز دارد، فقط اهل کتاب(یهود ونصاری) است. بنابر این، کسی‌که از یهودیت و نصرانیت به غیر از این دو دین به ادیان کفری دیگر انتقال نماید، از دایرۀ این‌که خوردن دست‌کشت و نکاح زنان‌شان جواز داشته باشد، خارج می‌گردد.  الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ﴾ [نساء: 5]

ترجمه: امروزه(با نزول این آیه) برای شما همه چیزهای پاکیزه(طبع سالم‌پسند) حلال گردید و(ذبائح و) خوراک اهل کتاب(جز آنچه با آیات دیگر تحریم شده است) برای شما حلال است و خوراک شما برای آنان حلال است و(ازدواج با) زنان پاکدامن مؤمن و زنان پاکدامن اهل کتاب پیش از شما حلال است؛ هرگاه مهریّه آنان را بپردازید و قصد ازدواج داشته باشید و منظورتان زناکاری یا انتخاب دوست نباشد.

6- دیدگاهی را که ما در موضوع فوق راجع به منتقل به معنای واضح آن بيان نمودیم؛ فقهای کرام در این موضوع بعضی دیدگاه‌های دیگری دارند که می‌توانید به کتب فقهی رجوع نمایید؛ اما طوری‌که در فوق ذکر نمودیم، چیزی‌را که ما در مسألۀ منتقِل ترجیح می‌دهیم، آنست در بالا با ذکر دلائل بیان نمودیم. امید است مسأله واضح گردیده باشد.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

15 رمضان 1440هـ.ق

20 می 2019م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

امریکا ناگهان اعلام نمود که نیروها و منافع‌اش در خلیج توسط خطرهایی تهدید می‌شود که مصدر آن ایران و گروه‌های وابسته به آن می‌باشد؛ بناءً میزان آماده‌باش نیروهایش را بلند برد و ناب هواپیمابر و کشتی‌های نظامی‌اش و حتی شفاخانه سیار بحری را به منطقه فرستاد که نشانه‌هایی از وقوع رویارویی در خلیج می‌باشد. این آماده‌باش همزمان با پایان دادن امریکا به سیاست معافیت دولت‌هایی شده که هنوز نفت ایران را وارد می‌کنند تا به این ترتیب صادرات نفت ایران را به صفر رساند. ایران در واکنش به این اقدامات امریکا هشدار داده که تنگۀ هرمز را در برابر صادرات نفت دولت‌های خلیج خواهد بست. این تنش‌ها هنوز سرخط خبرهای منطقه است. پرسش اینست که آیا این منطقه در معرض جنگی قرار دارد که امریکا دارد برای آن زمینه‌سازی می‌کند و یا هدف چیز دیگری است؟

پاسخ:

برای شفاف شدن تصویر واقعیت این تنش‌ها امور زیر را به بررسی می‌گیریم:

1. بلی، تنش‌ها میان دو طرف در منطقه بالاگرفته که فرستادن امریکا قطعات نظامی بحری، از جمله ناب هواپیمابرش را موسوم به "لینکون"، بزرگ‌ترین هواپیمابری است که امریکا در اختیار دارد، با 90 فروند طیاره/هواپیمای نظامی از نشانه‌های بالاگرفتن این تنش‌ها می‌باشد. امریکا هم‌چنین مجموعه‌ای از طیاره‌های "بی 52"ی خویش را به پایگاه‌های نظامی‌اش در منطقۀ خلیج فرستاده و حالت آماده‌باش را میان نیروهایش‌ در منطقه بلند برده و کارمندان غیرضروری‌اش را از سفارت خویش در بغداد بیرون نموده است. نکتۀ قابل توجه این است که این اقدامات خیلی سریع و همزمان با تهدید‌های صورت می‌گیرد که امریکا متوجه ایران نموده، چنان‌چه؛ بی بی سی به تاریخ 6 می 2019م در خبری در این زمینه گفت:‌ «ایالات متحده ناب هواپیمابرش را به خاورمیانه فرستاده تا "پیام روشنی برای ایران باشد.» جان بولتن مشاورامنیت ملی امریکا نیز در اظهاراتی گفت که کشور‌ش این اقدامات را در واکنش به شماری از هشدارها و نشانه‌های روبه‌افزایش و نگران کننده روی دست گرفته.

آژانس خبری رویترز به نقل از یک مسوول امریکایی که نخواسته نامش فاش شود، گفته که فرستادن کشتی‌های جنگی به خلیج پس از منتشرشدن گزارش‌هایی صورت می‌گیرد که از حملۀ احتمالی به نیروهای امریکایی خبر می‌دهد. بولتن در بیانیه‌ای گفته که امریکا ناب هواپیمابرش "ابراهام لینکولن" و موشک افگن‌هایش را به منطقه رهبری مرکزی‌خویش می‌فرستد تا پیام روشنی برای نظام حاکم در ایران باشد که هرگونه حمله به منافع امریکا و یا هم‌پیمانان آن، با واکنش بی‌رحمانه‌ای مواجه خواهد شد.

ناب هواپیمابر امریکا عملاً به تاریخ 9 می 2019م وارد کانال سویس شد؛ سپس به تاریخ 14 می 2019م به آب‌های بحر عرب رسید و رسانه‌ها با انتشار اخباری اعلام نمودند که امریکا قصد دارد 120 هزار سرباز به منطقه ارسال نماید؛ چیزی‌که ترامپ رئیس جمهوری امریکا آن را رد نمود؛ هرچند باتریک شاناهان سرپرست وزارت دفاع، نقشۀ آن را در حضور ترامپ مطرح نمود. (منبع: آر تی 14 می 2019م به نقل از نیویورک تایمز) تمام این اقدامات در واکنش به هشدارهای احتمالی ایران روی دست گرفته شده. تلویزیون "سی ان ان" به نقل از منابع خویش به تاریخ 7 ماه می جاری گفته بود که نیروهای امریکا معلومات استخباراتی را به دست آورده اند که نشان می‌دهد ایران قصد دارد موشک‌های بالستیک کوتاه‌برد خویش را توسط کشتی‌های کوچک‌اش در منطقۀ خلیج منتشر نماید. (منبع: آر تی 14 می 2019م)

2. آنچه تنش‌های به وجود آمده را توسط امریکا از حد اظهارات خالی فراتر می‌برد؛ مشکلاتی است که چهار کشتی تجارتی در نزدیکی بندر فجیره امارات با آن مواجه شدند و هم‌چنین حمله‌ای که به پایگاه‌های مهم نفتی سعودی صورت گرفت. جزئیات این حملات قرار ذیل است:

الف) «بر اساس اظهاراتی‌که وزارت خارجۀ امارات امروز یک شنبه منتشر نمود؛ چهار کشتی تجارتی در نزدیکی آب‌های اقلیمی امارات، بدون وقوع خسارت‌های جانی، تخریب گردیدند. این تحولات درحالی صورت می‌گیرد که فشارهای اختناق‌آور امریکا بالای ایران پیوسته درحال افزایش است؛ چنانچه حسن روحانی رئیس جمهور ایران قبلاً خود اعتراف نمود که کشورش عملاً با وضعیت دشواری دست و پنجه نرم می‌کند.» (منبع: میدل ایست آنلاین 12 می 2019م)

ب) «گروه "انصار الله" یمن امروز سه‌شنبه اعلان نمود که حملاتی را توسط طیاره‌های بدون‌سرنشین بالای تأسیسات حیاتی سعودی انجام داده. تلویزیون "المسیرة" به نقل از یک منبع نظامی تأکید نمود که هفت فروند طیاره/هواپیمای نظامی به تأسیسات حیاتی سعودی حمله نمودند. منبع یادشده اشاره نموده که این عملیات نظامی گسترده در واکنش به تداوم تجاوز و محاصره مردم مان صورت گرفته است و افزوده که در صورت تداوم بیشتر تجاوز و محاصره ظالمانه، گروه انصار الله آماده است حملات شدیدتر و زننده‌تری را را انجام دهد.» (منبع: آژانس اسپوتنیک روسیه 14 می 2019م)

این دو حادثه باعث شده اظهارات امریکا در مورد تنش‌های موجود در خلیج جدی‌تر و نیرومندتر و در تناسب به تنش‌های مماثل قبلی متفاوت‌تر به نظر رسد.

3. اما با وجود تمام این تنش‌هایی به وجود آمده در منطقه خلیج، که خبر از جنگ قریب الوقوع می‌دهد، اظهارات مسوولین دو طرف؛ امریکا و ایران، تصویر دیگری از این واقعیت نشان داده و بیانگر این است که وقوع جنگ بعید به نظر می‌رسد؛ از جمله می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

- «ترامپ روز پنج‌شنبه در اظهارات مطبوعاتی در قصر سفید و در پاسخ به پرسشی در مورد این‌که آیا ایالات متحده قصد جنگ با ایران را دارد، گفت: امیدوارم چنین اتفاقی نیفتد.» (منبع: آر تی 16 می 2019م)

- خبرگزاری رویترز به تاریخ 16 می 2019م به نقل از نانسی پلوسی رئیس مجلس نماینده‌گان امریکا گفت: «ادارۀ ترامپ در جریان بالاگرفتن تنش‌های اخیر در خاورمیانه، برای راه‌اندازی جنگی علیه ایران، از جانب کانگرس مجوز ندارد.» پلوسی به خبرنگاران گفت: «قرار است ادارۀ حکومت جمهوری خواهان روز پنج‌شنبه و در جلسه‌ای پشت درهای بسته، افاده‌ای را در خصوص ایران به بزرگان نماینده‌گان، که به نام گروه هشت یاد می‌شوند، ارائه دهد.

- رویترز هم‌چنین به تاریخ 16 می 2019م به نقل از روزنامۀ نیویارک تایمز و آن به نقل از مسوولینی در ادارۀ حکومت امریکا که نام‌های‌شان منتشر نگردیده گفته که دونالدترامپ رئیس جمهوری امریکا به باتریک شاناهان سرپرست وزارت دفاع گفته که وی قصد راه‌اندازی جنگ را با ایران ندارد. این روزنامه گفته که رئیس جمهوری این موضوع را صبح روز چهارشنبه به شاناهان ابلاغ نموده است.

- علی خامنه‌ای رهبر ایران در سخنانی گفته که به هیچ‌وجه جنگی با ایالات متحده صورت نخواهد گرفت. آیت الله خامنه‌ای که اظهارات‌اش در رسانه‌های حکومتی ایران و صفحۀ تویترش منتشر گردید، افزود: «نه ما در پی جنگیم و نه آن‌ها.» (منبع: بی بی سی 14 می 2019م)

- باتریک سرپرست وزارت دفاع امریکا در کنفرانسی مطبوعاتی گفت: «هدف ادارۀ امریکا از استحکام حضورنظامی‌اش در خلیج عرب؛ بازداشتن ایران است و نه پرداختن به جنگی علیه آن. ما در شرف رفتن به جانب جنگ نیستیم.» (منبع: فرانس 24، 22 می 2019م)

این اظهارات مسوولین امریکائی و ایرانی نشان می‌دهد که سروصداهائی را که رسانه‌ها در مورد جنگ بزرگ و قریب‌الوقوع میان امریکا و ایران راه‌اندازی نموده‌اند، آلوده با شک و تردید است. مهم‌ترین این اظهارات؛ اطمئنان‌هائی است که رهبر ایران به مردم‌اش داده و گفته که نه ایران و نه امریکا در تلاش جنگ استند، یعنی بر اساس این اظهارات؛ جنگ برای ویرانی ایران و یا ویرانی کشتی‌های امریکا در خلیج کاملاً بعید است. بیشترین توقعی‌که می‌رود، اینست که ممکن برخی اقدامات نظامی محدودی به هدف حفظ آبروی دو طرف صورت گیرد. اظهارات مسوولین امریکائی پیوسته نشان می‌دهد که امریکا قصد ندارد نظام ایران را تغییر دهد، چنانچه بولتون مشاورامنیت ملی امریکا گفت: «سیاست ما در پی تغییر نظام ایران نیست؛ بلکه هدف ما این است که نظام را وادار کنیم رفتارش را تغییر دهد.» (منبع: سایت دستور 3 اکتوبر 2018)

4. اینک پرسش این است که دلایل واقعی بالاگرفتن تنش‌ها در منطقه چیست؟ پاسخ این است که با دقت نمودن به اوضاع درخواهیم یافت که سه دلیل عمده وجود دارد:

دلیل اول- بازارهای نفت جهانی: امریکای امروز در مسئلۀ نفت با امریکای یک دهه قبل تفاوت دارد؛ زیرا تکنالوژی استخراج نفت شلی "نفت شلی نفت متعارفی است که از خرده‌سنگ‌های نفت‌زا به دست می‌آید" در آن پیشرفت نموده تا جایی‌که به امریکا فرصت داده نفت‌اش را صادر نماید؛ در حالی‌که امریکا خود دولتی وارد کنندۀ نفت است؛ در حدی‌که یگانه راه‌حل چین برای کاستن از عجز تجاری‌اش با امریکا این شده که واردات نفت خویش از امریکا را افزایش دهد و این درحالی‌است که امریکا به خرید نفت ارزان از حکام خودفروختۀ دولت‌های خلیج؛ به ویژه سعودی هم‌چنان ادامه می‌دهد؛ سعودیی‌که پول نفت‌اش در خود امریکا ذخیره می‌شود و حتی در هنگام نیازخویش هم نمی‌تواند این پول را از بانک‌های امریکا بیرون کشد! طوری‌که حکومت سعودی به دلیل ذلت حکام‌اش و به دلیل سیاست‌های خبیثانۀ مالی امریکا پیوسته زیر بارقرضه‌های سنگین‌تر ‌می‌رود؛ اما نمی‌تواند از پول نفت خویش استفاده کند،؛پولی‎‌که تنها امریکا از آن بهره می‌برد و بس.

با توجه به این واقعیت، فشارهای امریکا بالای ایران و محروم نمودن آن از صدور نفت به زودی قیمت نفت را در سطح جهانی بالا می‌برد و از این تحول امریکا مستفید می‌شود؛ طوری‌که افزایش قیمت نفت هزینۀ تولید نفت سخنگی را کاهش می‌دهد، چنانچه آژانس انرژی جهانی از تحول بی‌سابقه در دیدی‌که نسبت به عرضۀ نفت در آینده وجود خواهد داشت، سخن گفته و از توانایی امریکا در جبران کاهش صادرات نفت ایران و وینزویلا صحبت می‌کند: «آژانس انرژی جهانی روز چهارشنبه اظهار نمود که وابسته‌گی جهان در جریان سال جاری به نفت "اوپک" تا حد زیادی کاهش خواهد یافت؛ زیرا تولیدات نفتی امریکا، کاهش صادرات نفت ایران و وینزویلا را جبران خواهد نمود.». (منبع: رویترز 15 می 2019م) هم‌چنین ادارۀ آگاهی انرژی امریکا در هفتۀ جاری گفته که تولید نفت امریکا از تشکیلات اساسی هفتگانۀ شیلی در ماه جون سال جاری به 8.49 ملیون بشکه در روز خواهد رسید و این میزان جدید و قابل ملاحظه‌ای‌ست که برای آن برنامه‌ریزی شده‍‌است.» (منبع: رویترز 17 می 2019م) یعنی این‌که شرکت‌های نفت امریکا در هماهنگی با سیاست ایجاد تنش در خلیج و وادار نمودن ایران به کاهش تولید نفت از طریق تحریم‌ها، سعی دارند حجم تولید نفت خویش را افزایش دهند.

مهم‌تر از همه در این مورد؛ این است که قیمت نفت همزمان با توجیه تنش‌های امریکا برای تخریب نفت‌کش‌ها و تأسیسات نفتی بالا می‌رود. «قراردادهای آتی "نوعی قرار دادی است که بر اساس آن فروشنده توافق می‌کند تا در سر رسید معین مقدار معینی از کالای مشخص را در عوض قیمتی‌که اکنون تعیین می‌کند، به خریدار تحویل می‌دهد.» روز چهارشنبه و در پیوند به احتمال افزایش تنش‌ها در خاورمیانه افزایش داشت؛ افزایشی‌که به میزان کمک‌های جهانی ضربه خواهد زد و در پیوند به آن؛ ذخایر نفت خام امریکا بدون پیش‌بینی قبلی به گونۀ قابل ملاحظه‌ای افزایش پیدانمود. معاملات برنت 53 سنت یعنی 0.7 فیصد افزایش داشت که به 71.77 دالر در هر بشکه می‌رسد. بازار آن روز خرید نفت خام غرب تکزاس امریکا نیز با فروش هربشکه در برابر 62.02 دالر، یعنی 24 سنت معادل 0/4 فیصد افزایش بسته شد. تکان دیگری‌که به قیمت نفت وارد گردید، به دلیل این بود که سعودی روز سه‌شنبه اعلام نمود که طیاره/هواپیماهایی بدون سرنشین دو پایگاه پمپ نفتی آن را هدف قرار داده‌اند و این در حالی است که دو روز قبل چند نفت‌کش در نزدیکی امارات هدف قرار گرفته و تخریب گردیدند.» (منبع: رویترز 15 می 2019م)

به این ترتیب روشن می‌شود که هدف امریکا از دامن‌زدن به تنش‌ها با ایران؛ بلند بردن قیمت نفت است؛ زیرا توانایی تولید نفت شیل امریکا در حال حاضر بالا رفته و به هر اندازه که بهای نفت افزایش یابد، شرکت‌های امریکایی به تولید بیشتر نفت شیل روی خواهند آورد؛ نفتی‌که حجم عظیمی از معادن آن در امریکا وجود دارد. شکی نیست که امریکا این تنش‌ها را به نفع شرکت‌های نفتی خود می‌بیند، به ویژه در سایۀ طرز تفکر تجاری ادارۀ حکومت ترامپ.

دلیل دوم- امضای توافق‌نامۀ جدید با ایران، که بر اساس آن امریکا در بازارهای ایران سهم شیر را داشته باشد: پیگیران اوضاع به خوبی می‌دانند که امریکا دارد علناً با ایران بازی می‌کند تا زمینه را برای امضای توافق‌نامه جدیدی فراهم کند؛ توافق‌نامه‌ای که شامل برنامۀ موشکی و نفوذ ایران در منطقه باشد. چنانچه به گفتۀ منابع آگاه از جزئیات دیدار پامپیو وزیر خارجه امریکا در جریان سفرش با عبدالمهدی نخست‌وزیر عراق، «لهجۀ پامپیو کاملاً متفاوت بود؛ درحدی‌که نخست‌وزیر عراق از آن لهجه بهت زده شد. پامپیو از عبدالمهدی خواست نامه‌ای به تهران بفرستد و در آن به ایران خبردهد که امریکا علاقه‌مند جنگ با ایران نیست و تمام آنچه ترامپ می‌خواهد، این است که توافق‌نامۀ جدیدی امضاء شود؛ توافق‌نامه‌ای که ترامپ بتواند آن را به خود نسبت دهد.» (منبع: نون پست 15 می 2019 م به نقل از میدل ایست ای انگلیس) رئیس‌جمهوری امریکا این هدف خویش را پنهان نمی‌کند؛ «رئیس‌جمهور امریکا گفته که علاقه‌مند است رهبران ایران به خاطر حل بحران روزافزون به او تماس گیرند و ادارۀ حکومت او به ایران گفته‌اند که در صورت علاقه‌مندی به مذاکرات می‌توانند با حکومت سویس به تماس شده و علاقه‌مندی‌شان را ابراز نمایند. رئیس‌جمهور امریکا در ادامه گفت: «آنچه آنان باید انجام دهند این است که به تماس گیرند تا برای دستیابی به توافق‌نامه‌ای باهم بنشینیم؛ توافق‌نامۀ عادلانه. ما قصد آزار و اذیت ایران را نداریم.» وی افزود: «می‌خواهم آنان نیرومند و بزرگ باشند و اقتصاد بزرگ داشته باشند؛ اما برای این کار باید با من در تماس شوند و اگر این کار را بکنند، ما آمادۀ مذاکرات هستیم.» قصر سفید شماره‌تلیفونی را از حکومت سویس در اختیار ایرانیان گذاشت تا در صورت تمایل تهران به مذاکرات با واشنگتن با این حکومت به تماس شوند؛ زیرا سویس نمایندۀ روابط دیپلوماتیک میان امریکا و ایران است. (منبع: CNN عربی 11 می 2019م) شبکه آر تی نیز به تاریخ 15 می 2019م به نقل از رئیس‌جمهوری امریکا گفته: «من مطمئنم که ایران به زودی علاقه‌مند مذاکرات خواهد شد.» سایت انترنتی ایرانی موسوم به "انتخاب" که وابسته به اصلاح‌گرایان است، در همین سیاق به بررسی اهداف سفر یوسف بن علوی وزیر خارجه عمان به تهران پرداخته و در گزارشی‌که به تاریخ 21 می 2019م منتشر نموده گفته است: «هدف از این سفر؛ وساطت میان ایالات متحده و ایران، تبادل نظر در مورد موضوع حمله به سفارت امریکا در بغداد و سایر تحولات منطقه بوده است.» سایت یاده شده می‌افزاید: «یوسف بن علوی در سفرناگهانی‌اش به تهران، نامه‌ای از دونالد ترامپ رئیس جمهوری. امریکا را با خود حمل می‌نمود» بدون این‌که جزئیات بیشتری را منتشر نماید.

دلیل سوم- که مهم‌ترین است، تلاش برای ساختن پیمان مشترک میان امریکا و دولت‌های عربی است که دولت یهود نیز در آن دخیل باشد؛ در برابر ایران و عملی نمودن آن: با درنظر گرفتن مجموع اهداف سیاسی امریکا در منطقه و موقف‌گیری‌های منطقه‌ای، روشن می‌شود؛ مهم‌ترین دلیلی‌که امریکا را برانگیخته تا روابط‌‌اش با ایران را متشنج و تنش‌ها را دامن زند؛ زمینه‌سازی برای ایجاد چنین پیمانی است که ساختار رسمی و قانونی داشته باشد، یعنی تغییر دادن ماهیت بحران منطقه -قضیۀ اشغال فلسطین- از تجاوز و اشغال سرزمین مبارک فلسطین توسط دولت یهود به بحران قومی و طائفی با ایران تا به این ترتیب افکار عامه به عوض اهمیت دادن به وجیبۀ جنگیدن علیه رژیم یهود و محو آن و برگردانیدن فلسطین به دیار اسلام، به مسائل قومی و نژادی و طائفی اهمیت دهد! به عبارت دیگر؛ زمینه‌سازی برای هضم و پذیرش رژیم یهود در منطقه. این هدفی است که امریکا و انگلیس در جریان چندین دهه نتوانستند براورده کنند؛ اما این بار امریکا می‌خواهد آن را توسط حکام خائن، به ویژه حکام خلیج به آن برسد؛ حکام خائنی‌که سعی دارند روابط‌شان را با یهود به همان بهانه و استدلال امریکائی "ترس از ایران" عادی و طبیعی سازند.

این هدف در موقف‌گیری دولت یهود به وضوح ملاحظه می‌شود؛ چنانچه نخست‌وزیر این رژیم در دیدارش با فردیمان سفیر امریکا گفت: «روابط میان ما و بسیاری از همسایه‌گان عرب و بسیاری از دولت‌های اسلامی غیرعرب شکوفایی و رشد جدیدی داشته است.» نتانیاهو افزود: «ما برای قرار گرفتن در برابر تجاوز ایران با هم یکپارچه عمل می‌کنیم.» وی افزود: «دولت اسرائیل و تمام دولت‌های منطقه و تمام دولت‌هایی‌که خواستار صلح در جهان می‌باشند، موظف اند یکپارچه در کنار ایالات متحده در برابر تجاوز ایران قرار گیرند.» نخست‌وزیر دولت یهود تأکید نمود که نیاز است «توانایی‌ها و پیمانی را که اسرائیل با امریکا دارد» استحکام و ادامه داده شود. (منبع: آر تی 14 می 2019م)

بناءً قرار گرفتن رژیم یهود با دولت‌های عربی و شاید برخی دولت‌های "اسلامی" غیرعربی در کنار امریکا برای جلوگیری از "تجاوز ایران"، خود روشن می‌سازد که نقشۀ امریکا برای ایجاد تنش‌های اخیر در اصل برای ایجاد پیمان منطقه‌ای علیه ایران به رهبری امریکا است که رژیم یهود نیز در آن سهم داشته باشد. اظهارات آتشین و حتی بعضی اقدامات نظامی مانند آنچه در الفجیره و تأسیسات ارامکو اتفاق افتاد، همه و همه به هدف زمینه‌سازی و ساختن ناتوی اقلیمی به هدف یاد شده می‌باشد. تلاش‌ها برای تحقق این هدف هم‌چنان ادامه دارد و میزبانی ریاض از نشست مشترک عربی-امریکائی به تاریخ 6 اپریل 2019م با مشارکت قطر از جمله مقدمات این نوع تلاش‌ها به شمار می‌رود که در چارچوب آماده‌گی‌ها برای راه‌اندازی "پیمان استراتیژیک خاورمیانه" به پیش برده می‌شود؛ پیمانی‌که در رسانه‌ها به نام "پیمان عربی" شهرت یافته است. آژانس واس در این مورد گفته: «این نشست با مشارکت هیئتی بلندرتبه از کشورشاهی عربستان، امریکا، امارات متحدۀ  عربی، کشور شاهی بحرین، دولت کویت، سلطنت عمان، دولت قطر و کشور شاهی اردن برگزار گردیده است.» آژانس مذکور علاوه نمود: «این نشست یکی از گام‌های مهمی است که در مسیر راه‌اندازی این پیمان برداشته شده؛ پیمانی‌که هدف اساسی آن؛ تأمین امنیت و استقرار در منطقه و سراسر جهان است.» (منبع: آر تی 10 اپریل 2019م) بناءً روند ساختن این پیمان نظامی به شدت جریان دارد و شادمانی رژیم یهود از هماهنگی‌های امنیتی با دولت‌های عربی و "اسلامی" علیه ایران خود به معنای اینست که این کیان در این پروسه و تعاملات امریکا با حکام خائن مسلمانان سهم و مشارکت دارد؛ اما بدون این‌که رسماً از آن یاد شود و ممکن است اعلان رسمی این مشارکت تا زمان اعلان نقشۀ صلح امریکا به تعویق افتاد؛ زیرا نقشۀ صلح امریکا مهم‌ترین مرحلۀ روند عادی‌سازی روابط حکام خائن با دولت یهود به شمار می‌رود.

خلاصه این‌که:

1. برانگیختن تنش‌ها و داغ نمودن فضای روابط، مقدمۀ شروع جنگ فراگیر میان امریکا و ایران نیست؛ بلکه به گمان اغلب هدف اصلی دلایل سه گانه فوق الذکر است. اما این بدان معنی نیست که زدوخوردهای محدود و مختصری به هدف حفظ آبروی دو طرف نیز اتفاق نخواهد افتاد؛ زیرا هردو طرف علیه دیگری غریده و یک دیگر را تهدید و هشدار داده‌اند.

2. آنچه دردآور است، اینست: باوجود آن که اهداف امریکا از اظهارات و هشدارهای آن به وضوح محسوس است؛ اما حکام سرزمین‌های مان، مخصوصاً حکام منطقۀ خلیج، پیوسته خودکامه‌گی‌ها و تسلط امریکا را بالای منطقه توجیه می‌کنند؛ انگار چشم و گوش‌شان بسته است و توان درک هیچ واقعیتی را ندارند و به این ترتیب، دنیا و آخرت خویش را از دست می‌دهند. چه راست می‌گوید الله سبحانه وتعالی آنجا که می‌فرماید: ﴿ومن کان فی هذه أعمی فهو فی الآخرة إعمی و أضل سبیلاً﴾

19 رمضان 1440هـ.ق

24 می 2019م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

 (ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شیخ بزرگوار ما! می‌خواهم حکم الله سبحانه وتعالی را در مورد قضای روزه بدانم تا قلبم مطمئن گردد. در جاهلیت به سر می‌بردم و رزوه‌ی رمضان را عمداً و بدون عذر ترک کردم؛ سپس الحمد لله، الله سبحانه وتعالی بر من رحم نمود و توبه نمودم. حالا قضای روزه‌ای را که نگرفته‌ام، چگونه اداءنمایم؟ آیا من فدیه‌ی روزه‌ را در هر سال باید بپردازم یا این‌که فقط قضاء آوردن روزه کفایت می‌کند؟ شیخ بزرگوارمان، امید است که پاسخ ارایه نمایید! اگ پیوروانتما

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

برادر محترم، خود می‌گویی‌ که مدتی عمداً و بدون عذر روزه نمی‌گرفتی؛ سپس بعد از سال‌ها الله سبحانه وتعالی تو را به راه مستقیم هدایت فرمود و حالا روزه می‌گیری و روزه‌ی رمضان را ترک نمی‌کنی و اکنون به انگیزۀ تقوی می‌خواهی ماه‌های رمضانی را که قبلاً روزه نگرفته‌ای، قضائی بیاوری. من الله سبحانه وتعالی را حمد می‌گویم که تو را به حسن طاعت و فرمانبرداری رهنمون ساخت؛ حتی بعد از هدایت شدن به این اکتفا نکردی ‌که تنها روزه گیری؛ بلکه تو حریص بر این هستی که ماه‌های رمضانی را که روزه نگرفته‌ای قضاء بياورى. الله سبحانه وتعالى در وجود شما برکت اندازد؛ شما را مایۀ خیر و برکت گرداند و توبه‌ات را حسن و نيكو گرداند و تو را غرق نعمت و رحمت‌ خود گرداند.

برادر ارجمند! ما در عبادات تبنی نمی‌کنیم؛ بلکه این کار را به خود شخص مسلمان می‌گذاریم که در روزه یا نماز و يا ساير عبادات از هر مذهبی‌که خواست، پیروی کند و من در این‌جا بعضی نظریات فقهای کرام را پیرامون ادای روزۀ قضائی ذکر می‌کنم و قلب‌ات به هر نظری‌که منشرح و مطمئن شد، می‌توانی از آن پیروی کنی:

1- در "نهایة المطلب فی درایة المذهب" تألیف عبد الملک الجوینی، ملقب به امام الحرمین متوفی سال 478هـ.ق در مذهب شافعی چنین آمده است: «از کسی‌که روزه‌ی برخی از روزهای رمضان ترک گردید و توانایی قضاء آوردن آن را داشت، برای او جائز نیست که قضائی روزه را به ماه رمضان سال بعدی به تأخیر بیندازد و چیزی را که ما می‌گوییم، مستحب نه؛ بلکه انجام آن حتمی است؛ هرگاه توانایی داشت و از عذرهای شرعی به دور بود و قضاء روزه را به سال بعدی به تأخیر انداخت؛ بر وی واجب می‌گردد که همراه با قضائی روزه در برابر هر روز یک‌بار سفرۀ طعام پهن کند(مساکین را طعام دهد) و اگر قضاء روزه را به دو سال و یا بیشتر از آن به تأخیر اندازد؛ در چند برابر کردن فدیه دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه اول این است که فدیه چند برابر نمی‌گردد و آنچه که به سبب تأخیر یک سال واجب می‌گردید، در چند سال‌ تأخیر نمودن نیز همان واجب می‌گردد. صحیح‌تر اینست که فدیه زیاد و تجدید می‌گردد و در مقابل تأخیر در هر سال، پهن کردن سفرۀ طعام(طعام دادن مسکین) واجب می‌گردد. اگر قضای روزه را دو سال به تأخیر انداخت؛ باید همراه با قضای هر روز، دوبار سفرۀ غذا پهن نماید؛ این چنین فدیه افزوده می‌شود. این بود موضوع فدیه...» بدین معنی که قضای روزۀ رمضان برای کسی‌که روزه نگرفته باشد، قضاء آوردن قبل از فرارسیدن رمضان بعدی می‌باشد و اگر قضاء آوردن را به تأخیر اندخت، بعد از فرارسیدن رمضان بر او قضاء و فدیه هر دو واجب می‌گردد و نظر دیگرش اینست که هرگاه قضاء آرودن را به تأخیر اندازد، مثلاً دو سال به تأخیر انداخت، بالایش دو فدیه همراه با قضاء روزه واجب می‌گردد و این چنین فدیه چند برابر می‌گردد.

2- در "کشاف القناع عن متن الإقناع" تألیف منصو بن یونس الحنبلی متوفی 1051هـ.ق، ‌چنین آمده است: «کسی‌که تمام روزۀ رمضان و یا چند روز آن را ترک کند(روزه نگیرد)؛ هنگامی قضاء آوردن، همان مقداری را قضاء بیاورد که از او ترک شده است... و به تأخیر انداختن روزه تا از دست نرفتن وقت آن، که فرارسیدن رمضان دیگر است، جواز دارد... و تأخیر آن بدون عذر تا رمضان بعدی جواز ندارد... اگر تا رمضان بعدی یا تا رمضان‌های بعدی به تأخیر افگند، باید قضاء بیاورد و در برابر هر روز مسکین را به قدری‌که در کفاره لازم است، باید طعام دهد و به تعدد رمضان فدیه مکرر نمی‌گردد؛ زیرا به سبب کثرت تأخیر، واجب افزون نمی‌گردد؛ چنانچه اگر شخصی حج را چندین سال به تأخیر بیفگند، بر او بیشتر از ادای یک حج لازم نمی‌گردد.» بدین معنی کسی‌که روزۀ رمضان را ترک کند و قضائی آن را قبل از آمدن رمضان بعدی ادا نکند، بر او قضائی و فدیه هردو لازم می‌گردد.

3- اما در مذهب امام ابوحنیفه رحمه الله به هر اندازه‌ای که قضائی به تأخیر افتاد، تنها قضاء واجب می‌گردد؛ هرچند رمضان بعدی هم فرابرسد؛ يعنى روزه‌های قضائی خود را به جا آورد و در تأخیر، فدیه لازم نمی‌گردد:

- در المبسوط تألیف السرخسی متوفی 483هـ.ق (فقه حنفی) آمده است: «کسی‌که قضائی چند روز از رمضان بر او باشد و او قضائی نگیرد تا آن‌که رمضان بعدی وارد گردد... بر او قضائی رمضان گذشته لازم است و در نزد ما بر چنین شخصی پرداخت فدیه لازم نیست؛ اما شافعی رحمه الله فدیه را با قضائی لازم گردانیده و در برابر هر روز، طعام دادن یک مسکین را حتمى مى‌داند... و دلیل ما ظاهر این قول الله سبحانه وتعالی است: ﴿فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ﴾ [بقره: 184] يعنی کسانی‌که از شما بیمار یا مسافر باشند(اگر افطار کردند و روزه نگرفتند، به اندازه‌ی آن روزها) چند روز دیگری را روزه می‌دارند. در این جا تعیین وقت وجود ندارد و تعیین وقت میان دو رمضان زیاده می‌باشد و هم‌چنان روزه عبادت موقت است و برای قضائی آن وقت مشخص نمی‌گردد).

- در "بدائع الصنائع في ترتیب الشرائع" تألیف علاء الدین الکاسانی الحنفی (متوفی: 587هـ.ق) آمده است: «...فتوی و نظر نزد یاران مان اینست که وجوب قضائی وقتش تعیین نمی‌گردد. بنابر آنچه ذکر کردیم، قضاء آوردن مطلق و عاری از تعیین وقت مشخص است و بر مطلق آن حکم جاری است. بنابر این، اصحاب ما گفته اند: اگر شخصی قضاء آوردن روزه را تا رمضان دیگر به تأخیر انداخت، بر او فدیه لازم نیست...» به اين معنی که در مذهب امام ابوحنیفه رحمه الله فقط قضاء آرودن واجب است؛ نه فدیه؛ یعنی فقط قضائی ماه‌هایی را که روزه نگرفته به جا می‌آورد.

چنان چه در آغاز ذکر نمودم که ما در عبادات تبنی نمی‌کنیم و در فوق بعضی نظریات مذهب امام ابی حنیفه، شافعی و فقیه حنبلی را ذکر نمودم؛ اكنون قلب‌ات به هریکی از این آراء آرامش می‌یابد و سینه‌ات به هرکدام آن که منشرح و فراخ گردید، تطبیق کن. الله سبحانه وتعالی توفیق انجام آنچه را که سبب رضایت او می‌گردد و دوست می‌دراد، برایت نصيب فرمايد. امید است که همین قدر کافی باشد. الله دانا و حکیم است.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

پرسشی در خصوص تبنی حزب دارم؛ از جملۀ تبنیات حزب اینست که قیادت و رهبری در اسلام فردی است، یعنی خلیفه به تنهایی تمام صلاحیت‌ها را در دولت دارد. به این معنی: خلیفه یعنی دولت. برای وضاحت بیشتر؛ خلیفه در دولت حق دارد که حاکم و قاضی در تمام امور باشد. این سخن در تناقض با سخنی‌که در کتاب دولت اسلامی صفحۀ (129 آمده است، قرار دارد: «بدین ترتیب، رسول الله صلی الله علیه وسلم به نفس خود دستگاه دولت اسلامی را استوار كرد و در زندگی خود آن را تكمیل کرد. این دولت دارای رئیس، معاونین، والیان، قضات، عساكر، مدیران دوایر و مجلس شوری بود. این دستگاه با تشكیلات و صلاحیت‏هایش طریقه‏ای است واجب الإتباع و آن به صورت اجمالی از رسول الله صلی الله علیه وسلم به تواتر ثابت است.» امیدوارم توضیح دهید. الله متعال پاداش نیک نصیب و به دستان‌تان خیر را باز کند. محمد حدود

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

1. چنان‌چه در ابتدای پرسش‌تان اشاره نمودید؛ آن‌چه در کتاب شخصیۀ اسلامی جلد دوم در موضوع "امارت" آماده است: «...اما در بارۀ اين امير، شريعت يک تن بودنش را حتمی کرده و جايز نمی‌داند که بيشتر از يک شخص باشد؛ زيرا اسلام فرماندهی مشترک را نمی‌شناسد و رياست دسته‌جمعی را نیز نمی‌شناسد؛ بلکه فرماندهی و قيادت در اسلام فردی محض می‌باشد. بناءً واجب است که رئيس يا امير و يا فرمانده يک نفر باشد و جايز نيست که بيشتر از يک نفر باشد و دليل بر آن در احاديث سابقه و در عملکرد رسول الله صلی الله علیه وسلم ظاهر و آشکار است. چنان‌چه احاديث همه می‌گويند: "يک نفرشان را، يک نفر تان" را و کلمه "احد" که در لفظ حديث آمده همان واحد و يکی است که دلالت به عدد خاصی می‌کند؛ يعنی به يک؛ نه زياد و اين مطلب از مفهوم مخالف آن دانسته می‌شود و مفهوم مخالف آن در عدد، صفت، غايت و شرط بدون نص بدان عمل کرده می‌شود و مفهوم مخالف آن کنار گذاشته نمی‌شود؛ مگر در يک حالت، يعنی در حالتی‌که نص وارد شده و آن ‌را لغو کند...

بنا بر آن، اين قول پيامبر صلی الله علیه وسلم: "فليؤمروا أحدهم" یعنی بايد يک نفر خود را آمر مقرر کنند. "إلا أمروا أحدهم" یعنی مگر اين‌که يک تن خود را آمر مقرر نمايند. "فامروا احدکم" یعنی يک تن خود را آمر مقرر کنيد. مفهوم مخالف آن در اين احاديث دلالت می‌کند که جايز نيست بيشتر از يک نفر امير مقرر شود. لذا امارت به يک نفر بوده و به نص احاديث از حيث منطوق و مفهوم ثابت است که به هيچ‌وجه جايز نيست که به بيشتر از يک نفر باشد و اين را عملکرد پيامبر صلی الله علیه وسلم نيز تأييد می‌کند؛ زيرا وی صلی الله علیه وسلم در همه حوادثی‌که امير تعیين کرده، يک نفر را تعیين می‌کرد و بس و هيچ‌گاه بيشتر از يک نفر را در يک مکان تعیين نکرده است .

بنابر آن، جايز نيست که بر يک کار دو رئيس و يا بر يک مکان دو رئيس مقرر باشد؛ بلکه واجب است تنها يک رئيس باشد و بس و حرام است که بيشتر از آن باشد. ليکن سزاوار است دانسته شود که رياست و امارت و قيادت در اسلام رهبری نيست؛ زيرا رهبری تقاضای پيروی از رهبر را می‌کند؛ اما رياست در اسلام چنين است که برای رئيس حق پيشبرد امور را می‌دهد و سلطه در کاری می‌داشته باشد که رياست‌اش در آن است و تنفيذ در هر آن‌چه می‌کند که تحت رياست‌اش داخل باشد؛ البته بر حسب صلاحيت هایی‌که بر آن امير مقرر شده، آن‌هم در حدود آن‌چه شريعت نسبت به کاری‌که رئيس بر آن مقرر شده، برايش صلاحيت داده است.» (منبع: کتاب شخصیۀ اسلامی، جلد دوم)

2. این سخنی‌که قیادت و امارت در اسلام فردی است، بر اساس آن‌چه که در کتاب دولت اسلامی آمده است، متناقض نیست؛ از جمله این قول: «بدین ترتیب رسول الله صلی الله علیه وسلم به نفس خود دستگاه دولت اسلامی را استوار كرد و در زندگی خود آن را تكمیل کرد. این دولت دارای رئیس، معاونین، والیان، قضات، عساكر، مدیران دوایر و مجلس شوری بود. این دستگاه با تشكیلات و صلاحیت‏هایش طریقه‏ای است واجب الإتباع و آن به صورت اجمالی از رسول الله صلی الله علیه وسلم به تواتر ثابت است. خود پیامبر صلی الله علیه وسلم از وقتی‏كه به مدینه رسید تا هنگام وفاتش به حیث رئیس دولت كار می‌كرد. حضرات ابو بكر و عمر رضی الله عنهما به حیث معاونانش بودند. بعد از وی صلی الله علیه وسلم همه اصحاب رضی الله عنهم به تعیین كردن رئیس، كه جانشین پیامبر صلی الله علیه وسلم در ریاست دولت باشد، اتفاق كردند؛ نه در رسالت و پیامبری؛ چون رسالت و پیامبری با آمدن وی صلی الله علیه وسلم به آخر رسیده است. بدین ترتیب، رسول الله صلی الله علیه وسلم دستگاه دولت را در زندگی خود به طور كامل اقامه كرد و طرز حكومت و شكل دستگاه دولت را برای آیندگان روشن و معروف ساخت.»

این هردو نص غیر متناقض نبوده؛ بلکه هردوی آن هماهنگ شده اند. بناءً متن اول در کتاب شخصیۀ اسلامی جلد دوم در مورد امارت، از این دید بحث می‌کند که امارت در اسلام است، برابر است که امارت در سفر باشد یا امارت در جماعت یا امارت عامۀ مسلمانان(خلافت)؛ پس امارت در اسلام فردی است؛ نه جمعی؛ یعنی جایز نیست که جماعتی صلاحیت را در امارت متولی شوند؛ بلکه صلاحیت امارت فقط برای شخص واحد است که تصمیم اخیر را می‌گیرد... با این وجود، این امر، یک حکم شرعی است و نیز از ناحیۀ واقعیت، درست نیست که صلاحیت در امارت و حاکمیت جمعی باشد؛ بلکه باید فردی باشد که در نهایت به تصمیم شخص واحد منجر شود. بنابرین، خلافت یعنی امارت عامه(ریاست عامه مسلمانان) فردی است؛ یعنی صاحب صلاحیت و شخصی‌که با خلافت بیعت می‌کند، بابیعت، تمام صلاحیت‌های حکومت و قدرت و تبنی احکام بدون استثناء را در حیطۀ صلاحیت خود می‌گیرد.

3. اما تفویض صلاحیت‌ها برای خلیفه به این معنی نیست که خلیفه شخصاً دست به إعمال حکم و قدرت تمام می‌پردازد؛ بلکه به این معنی است؛ هرکسی‌که برایش در حکم و قدرت صلاحیت داده می‌شود، صلاحیت‌اش را به نیابت از خلیفه اخذ می‌کند. تمام حکام در خلافت از معاونین، والی‌ها، وغیره و تمام آنانی‌که قضات، ساختار اداری، ارتش وغیره را متولی می‌شوند، دارای صلاحیت‌هایی‌اند و از خلیفه در حیطۀ صلاحیت‌های خویش نیابت می‌کنند؛ پس هیچ‌یک از افراد مذکور صلاحیت ندارد؛ مگر این‌که به شکلی از اشکال از خلیفه نیابت کند.

4. صلاحیت‌ها یک چیز است و اجرای اعمال چیزی دیگر. رسول الله صلی الله علیه وسلم داری صلاحیت‌های حکم و قدرت بود؛ اما او صلی الله علیه وسلم شخصاً دست به تمام اعمال حکم وقدرت نمی‌زد؛ بلکه از دیگران کمک می‌گرفت که در کتاب دولت اسلامی وغیره کتب حزب صراحت دارد. پس رسول الله صلی الله علیه وسلم در حیات‌شان ساختار کامل دولت را گذاشته است و فعل او صلی الله علیه وسلم دلالت دارد که این ساختار در شکلیات و صلاحیت‌هایش طریقه و روش واجب الاتباع است؛ یعنی حکم شرعی است؛ نه اسلوبی‌که با تغییر ظروف و حالات تغییر کند. بناءً برپایی ساختار دولت صلاحیت‌های خلیفه را نقض نمی‌کند؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم دارای تمام قدرت‌ها و صلاحیت‌ها بوده و دست به ایجاد ساختار دولت و تفویض صلاحیت‌ها نموده است.

پس عملکرد رسول الله صلی الله علیه وسلم بزرگ‌ترین دلیل بر این است که بین تفویض صلاحیت‌ها برای خلیفه و بین ایجاد ساختار دولت، دارای صلاحیت‌هایی می‌باشند که از خلیفه اخذ می‌نمایند، نقض نیست و برپایی این ساختار با کمک خلیفه در ادارۀ شئون دولت، که تمام صلاحیت‌هایی‌که به آنان داده می‌شود، از طرف خلیفه است... این چنین در عهد رسول الله صلی الله علیه وسلم بود؛ با آن‌هم با کوچکی دولتی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم ساخته بود، نیاز به ایجاد ساختار دولت بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم توسط آن در انجام و برپایی حکم و رعایت شئون مردم کمک می‌گرفت. پس اگر دولت گسترده باشد، چطور خواهد بود؟

5. با تمام صلاحیت‌هایی‌که خلیفه دارد، وی مقید به احکام شرعی است؛ زمانی از حکم شرعی خارج شده و بالای رعیت ظلم نمود، یا این‌که شریعت الله سبحانه وتعالی را به صورت احسن تطبیق نکرد، محکمۀ مظالم درین مورد نظارت نموده و دارای صلاحیت عزل آن را وفق احکام شرعی دارد. در ماده (87) مقدمه دستور استنباط شده از دلایل شرعی چنین آماده است: «قاضی مظالم به شخصی اطلاق می‌گردد که برای رفع ظلمی‌که از طرف دولت بالای کسی‌که تحت قیومیت دولت زندگی می‌کند، گماریده می‏شود؛ خواه شخص مظلوم از جملۀ رعیت باشد و یا خیر؟ و یا این ظلم از خلیفه صادر شده باشد و یا هم از سائر حکام و کارمندان دولت.»

به منظور اطمینان از عدم ترس از جانب الله سبحانه وتعالی، خلیفه نمی‌تواند قاضی مظالم را در جریان بررسی‌اش در مظلمه‌ای که از جانب او صورت گرفته، عزل کند. در ماده (88) چنین آماده است: «...اما برکناری قاضی مظالم در اثنائی‌که او مصروف اجراآت در قبال ظلمی‌که خلیفه و یا دیگر حکام مرتکب شده باشند، درست و صحیح نمی‏باشد...» و در شرح ماده 88 چنین آمده است: «...بنابرین، بقای صلاحیت عزل بدست خلیفه، درین حالت در حکم قاضی تأثیر می‌گذارد؛ به این ترتیب توانائی قاضی را در مورد عزل خلیفه یا دستیاران خود محدود و کوتاه می‌سازد و صلاحیت عزل وسیله‌ای بسوی حرام می‌شود؛ یعنی بقای آن در این حالت حرام است.» و در ماده (90) تأکید دارد که صلاحیت محکمۀ مظالم در عزل خلیفه در صورتی است که حق آن را داشته باشد. در ماده مذکور آماده است: «محکمۀ مظالم حق برکناری هر حاکم و کارمند دولت را دارد؛ چنان‌چه می‌تواند خلیفه را نیز برکنار نماید.» بناءً برای خلیفه هیچ مصونیتی در برابر قضات وجود ندارد؛ زمانی‌که خطا کرد، محاسبه می‌شود و اگر مستحق عزل بود، عزل می‌گردد. بنابرین، خلیفه هرچند که دارای صلاحیت‌هایی در دولت است؛ مگر مقید به احکام شرعی در برابر محکمۀ مظالم است؛ چنان‌چه در بالا ذکر نمودیم که ساختار دولت را برای معاونین خود در شئون حکم و مساعدت آن بخاطر رعایت شئون مردم وفق آن‌چه خلیفه صلاحیت داده است، برای‌شان منبی بر اعمالی‌که استناد می‌ورزند، ایجاد می‌کند.

آرزو دارم تعارضی‌که در ذهن‌ات وجود داشته و هماهنگی‌ای که در میان دو متن فوق الذکر است، حل شده باشد. پس صلاحیت‌های امر و ساختاری‌که خلیفه را در ادارۀ شئون دولت و رعایت شئون رعیت کمک می‌کند، امری است دیگر.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

برادر عزیز! مایلم در خصوص پیام اخیرتان، که به تاریخ 24 جون 2018م در مورد جستجوی ماه مبارک رمضان سال جاری منتشر گردید، اشاره‌ای داشته باشم:

تفاوت زمانی ‌ما اینجا در فلسطین با کالیفورنیا ده ساعت است؛ یعنی زمانی‌که ماه در کالیفورنیا مشاهده شود، آن زمانی است که سه ساعت کامل از طلوع صبح اینجا در فلسطین گذشته و این بدان معنی است که شب به صورت کامل سپری شده، بدون این‌که دیدن ماه در آن شب ثابت شده باشد؛ پس با این حساب، روزه نداشتن ما در آن روز، چهارشنبه درست است؛ زیرا منطقۀ ما و کالیفورنیا در هیچ بخشی از آن، شبی‌که ماه در آن جستجو شده، با یک‌دیگر مشارکت ندارند. یعنی هرچند ماه در کالیفورنیا دیده شده؛ اما زمانی دیده شده که در منطقۀ ما شب کاملاً سپری گردیده و با این حساب، روزه نداشتن‌ ما درست و مطابق با حکم شرعی‌ است؛ زیرا ما در حکم کسانی قرار می‌گیریم که ماه به دلیل قرار گرفتن در پس ابر از آنان پوشیده شده است. اما این‌که یک روز از ماه شوال را به نیت قضا آوردن روز چهارشنبۀ قضاشده، روزه بگیریم، به معنی قضا آوردن روز شک است، که چنین کاری اصلاً جایز نیست.

یاد داشت مهم: مناطقی‌که در نزدیکی دو طرف خط بین‌المللی تاریخی قرار دارند، در خصوص مکان و زمان طلوع و آغاز ماه قمری باهم مشارکت دارند؛ هرچند از لحاظ توقیت زمانی 24 ساعت تفاوت دارند، اما اصل در تحدید آغاز ماه قمری، نام روزها بر اساس توقیت بین‌المللی نیست؛ بلکه اصل در دیده شدن ماه است. این معلومات من بود؛ اما الله واقعیت را بهتر می‌داند و السلام علیکم و رحمة الله! نفیدالجبری

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

پیام‌ات را گرفتم و به نظرمی‌رسد موضوع ماه رمضان برایت چندان واضح نیست... برادر محترم! در خصوص این موضوع برخی امور است که باید در مورد آن معلومات عام و تام داشته باشیم:

1. رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرمایند:

«صُومُوا لِرُؤْيَتِهِ وَأَفْطِرُوا لِرُؤْيَتِهِ»

ترجمه: با دیدن ماه روزه بگیرید و با دیدن آن افطار کنید(عید کنید).

این فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم خطابی است برای تمام مسلمانان و معنایش اینست که اگرماه در هر مکانی مشاهده شود، پس تمام مسلمانان در هرجایی‌سکونت دارند، مکلف به عمل‌کردن بر اساس آن می‌باشند. درک و در نظرگرفتن این مسئله بسیار مهم است... تکرار می‌کنم: بسیار مهم است.

بنابر این، هرگونه فهم، استنباط و یا تفسیری مبنی بر این‌که مسلمانان مکلف نیستند، روزه و عیدشان را همزمان آغاز کنند، فهمی برخاسته از توجیه و رغبت شخصی بوده و با اصل تبنی شده مخالفت دارد. با این حساب، نتیجه‌ای را که تو درپیام‌ات به آن رسیده‌ای، مبنی بر این‌که گویا روزه گرفتن در آن روز بالای ساکنین کالیفورنیا فرض؛ اما بالای ساکنین فلسطین فرض نیست، نتیجه‌ای مخالف با فهم درست از حدیث تبنی شده‌ای‌ست که بیانگر لزوم وحدت مسلمانان تمام جهان در زمان شروع و ختم ماه رمضان می‌باشد.  

2. تفاوت زمانی‌که در پیام‌ات میان فلسطین و کالیفورنیا گفته شده، دقیق نیست؛ زیرا تو ادعا می‌کنی که:  «تفاوت زمانی ‌ما اینجا در فلسطین با کالیفورنیا ده ساعت است؛ یعنی زمانی‌که ماه در کالیفورنیا مشاهده شود، آن زمانی است که سه ساعت کامل از طلوع صبح اینجا در فلسطین گذشته و این بدان معنی است که شب به صورت کامل سپری شده، بدون این‌که دیدن ماه در آن شب ثابت شده باشد؛ پس با این حساب؛ روزه نداشتن ما در آن روز، چهارشنبه درست است؛ زیرا منطقۀ ما و کالیفورنیا در هیچ بخشی از آن شبی‌که ماه در آن جستجوشده، با یک‌دیگر مشارکت ندارند؛ یعنی هرچند ماه در کالیفورنیا دیده شده؛ اما زمانی دیده شده که در منطقۀ ما شب کاملاً سپری گردیده و با این حساب روزه نداشتن‌ ما درست و مطابق با حکم شرعی ‌است؛ زیرا ما در حکم کسانی قرار می‌گیریم که ماه به دلیل قرار گرفتن در پس ابر از آنان پوشیده شده است. اما این‌که یک روز از ماه شوال را به نیت قضا آوردن روز چهارشنبه قضا شده روزه بگیریم، به معنی قضا آوردن روز شک است، که چنین کاری اصلاً جایز نیست.» در حالی‌که نباید این چنین محاسبه نمود:

الف) این درست است‌ که تفاوت زمانی میان فلسطین و کالیفورنیا ده ساعت است؛ زیرا روی خط طولی (35) درجۀ شرقی قرار گرفته و کالیفورنیا روی خط طولی (120) درجۀ غربی؛ یعنی تفاوت میان این دو موقعیت جغرافیایی (35+120=155) است و هر خط در حدود (4) دقیقه تفاوت زمانی‌دارد. بناءً تفاوت زمانی میان فلسطین و کالیفورنیا حدوداً ده ساعت است؛ اما این تفاوت از پیش محاسبه می‌شود و نه از پس؛ زیرا زمان ما از زمان کالیفورنیا پیش است و نه پس. به طور مثال: در هنگام غروب آفتاب روز چهارشنبه در کالیفورنیا، که مثلاً ساعت شش شام (18) باشد، شب پنج‌شنبه آن‌ها شروع می‌شود و آن زمانی ‌است که شب پنج‌شنبه ما در شرف تمام شدن است؛ یعنی زمان ما (18+10=28) می‌باشد و این یعنی حدود چهار صبح روز جمعۀ ما، که پیش از آذان صبح و یا نزدیک به آن است و نه چنان که تو به عقب محاسبه کرده‌ای و این ده ساعت تفاوت را به عقب برگردانده و گفته‌ای که زمان ما (18-10)، یعنی هشت صبح است؛ زیرا هشت صبح هرروز فلسطین هم‌زمان با حدود ده شب همان روز در کالیفورنیا است؛ زیرا شب هرروز قبل از خود آن روز فرا می‌رسد! پس آفتاب هرروز، پیش از آن‌که در کالیفورنیا طلوع کند، در فلسطین طلوع‌ می‌کند و پیش از آن‌که در کالیفورنیا غروب کند، در فلسطین غروب می‌کند. به طورمثال: اگر زمانی‌که آفتاب در کالیفورنیا در ساعت شش شام (18) روز سه‌شنبه، یعنی شب چهارشنبه غروب کند، آن زمان در نزد ما اندکی پیش از (4) صبح روز چهارشنبه می‌باشد و با این حساب؛ به احتمال زیاد ما و آنان در بخشی از شب باهم شریک استیم؛ هرچند این مشارکت اندک باشد.

ب) به فرض این‌که شب ما و شب آنان در هیچ بخشی باهم مشارکت نداشته باشد، بازهم شروع و ختم روزه در هردو مکان یکی خواهد بود. جزئیات موضوع قرار ذیل است:

- فرض کنیم سه منطقۀ جغرافیایی وجود دارد (أ، ب، ج) و منطقۀ (أ) با منقطۀ (ب) در بخشی از شب مشارکت دارد و این دو منطقه همزمان با یک‌دیگر روزه می‌گیرند و عید می‌کنند و در عین حال؛ منطقۀ (ب) با منطقۀ (ج) در بخشی از شب مشارکت دارد و روزه و عید را همزمان آغاز می‌کنند. این بدان معنی خواهد بود که منطقۀ (أ) لزوماً باید با منطقۀ (ج) روزه و عید داشته باشد؛ چه منطقۀ (أ) با (ج) در بخشی از شب مشارکت داشته باشد و یا نداشته باشد؛ زیرا چنان‌که قبلاً گفته شد؛ (أ) با (ب) در بخشی از شب مشارکت دارد و همزمان روزه و عید را آغاز می‌کنند و (ب) با (ج) در بخشی از آن شب مشارکت داشته و روزه و عید را همزمان آغاز می‌کنند. از آن جایی‌که این واقعیت بالای تمام مناطق زمین صدق می‌کند؛ پس تطبیق نمودن حدیث فوق الذکر «صُومُوا لِرُؤْيَتِهِ وَأَفْطِرُوا لِرُؤْيَتِهِ» یعنی با دیدن ماه روزه بگیرید و با دیدن آن افطار کنید(عید کنید). در تمام مناطق جهان به صورت همزمان ممکن و میسر است.

3. با این حساب؛ حتی اگر فلسطین با کالیفورنیا در بخشی از شب؛ چنان‌که تو در پیام‌ات ادعا کرده‌ای، هیچ مشارکتی هم نداشته باشد، بازهم میان این دو جغرافیا؛ مثلاً منطقه‌ای از افریقا موقعیت دارد که در بخشی از شب با کالیفورنیا و در عین حال در بخش دیگری از شب با فلسطین مشارکت داشته باشد و به این ترتیب؛ این منطقۀ افریقا روزه و عید‌ش را همزمان با کالیفورنیا و فلسطین آغاز می‌کند و نتیجه این می‌شود که فلسطین و کالیفورنیا روزه و عید را همزمان آغاز می‌کنند و بر اساس این محاسبه؛ سراسر جهان نیز روزه و عید را همزمان آغاز‌می‌کنند و به این ترتیب است که حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم مصداق پیدا نموده و روزه و عید تمام مسلمانان در سراسر جهان زمان واحد می‌داشته باشند.

4. اما در صورتی‌که تصور تو را اساس قرار دهیم؛ یعنی باید فلسطین و کالیفورنیا در بخشی از شب باهم مشارکت داشته باشند تا آغاز روزه و عیدشان همزمان باشد و بر اساس معلومات تو، که در پیام‌ات گفته شده، این دو منطقه باهم چنین مشارکتی ندارند؛ در چنین صورتی، حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم، که آغاز روزه و عید تمام مسلمانان را لزوماً همزمان می‌داند، غیرواقعی و معطل می‌شود و طبیعتاً این مسئله با تبنی ما و این‌که‌ مسلمانان را به وحدت شروع زمان روزه و عید فرامی‌خوانیم، در تضاد قرار می‌گیرد. در این خصوص ما منشوری را در 25 شعبان سال 1415هـ.ق مصادف با 14 دسمبر 1998م منتشر نموده بودیم، جزئیات آن را می‌توانی در آن مطالعه نمائی.

5. اما این‌که می‌گوئی: شب زمانی در فلسطین فرا می‌رسد که آفتاب در کالیفورنیا طلوع کرده؛ بناءً تکلیف روزه چگونه خواهد بود؟ باید گفت که این مسئلۀ دشواری نیست؛ زیرا ماه پس از غروب آفتاب روز مثلاً: چهارشنبه مشاهده می‌شود؛ بناءً ما روز پنج شنبه را روزه می‌گیریم و زمانی‌که ماه در فلسطین دیده شده، روزچهارشنبه کالیفورنیاست و هرگاه آفتاب روزچهارشنبه آنان غروب نمود، چه ماه را دیده باشند و یا خیر، همان مشاهده شدن آن در فلسطین، روزۀ پنج‌شنبه را بالای آنان واجب می‌گرداند؛ اما در صورتی‌که ماه پس از غروب آفتاب روز چهارشنبه در منطقۀ ما مشاهده نشد؛ اما آنان پس از غروب آفتاب روز چهارشنبۀشان، آن را در کالیفورنیا مشاهده کردند و خبر مشاهده شدن آن چاشت روز پنج‌شنبه به ما رسید، در این صورت ما روزۀ روز پنج‌شنبه را قضا می‌آوریم و این مسئله هم در مورد آغاز ماه رمضان صدق می‌کند و هم در پایان آن؛ یعنی در شب عید. چنین اتفاقی در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز افتاد؛ چنان‌چه در حدیثی‌که احمد در مسندش از ابی عمیر بن انس روایت نموده که گفت:

«غُمَّ عَلَيْنَا هِلَالُ شَوَّالٍ فَأَصْبَحْنَا صِيَاماً فَجَاءَ رَكْبٌ مِنْ آخِرِ النَّهَارِ فَشَهِدُوا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ e أَنَّهُمْ رَأَوْا الْهِلَالَ بِالْأَمْسِ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ أَنْ يُفْطِرُوا مِنْ يَوْمِهِمْ وَأَنْ يَخْرُجُوا لِعِيدِهِمْ مِنْ الْغَدِ»

ترجمه: ماه شوال به دلیل وجود ابر برماپوشیده شد و ما روز بعد با روزه آغاز نمودیم؛ سپس کاروانی در اواخر آن روز وارد شهر شده و به رسول الله صلی الله علیه وسلم شهادت دادند که آنان ماه را روز گذشته دیده‌اند. رسول الله صلی الله علیه وسلم دستور داد تا مردم روزۀ آن روزشان را شکسته و فردای آن روز عید را جشن بگیرند.

پس رسول الله صلی الله علیه وسلم به آنان دستور داد تا روزۀشان را به دلیل این‌که کسان دیگری ماه شوال را در شهر مدینۀ منوره دیده بودند، بشکنند؛ زیرا آنان در روزی روزه گرفته بودند که به گمان آنان از جملۀ روزهای رمضان بود. اهل کاروان ماه راه پیش از رسیدن به شهر دیده بودند و مردم شهر هنوز از این‌که آنان ماه را دیده بودند، خبر نداشتند؛ بناً روزه گرفتند؛ اما زمانی‌که خبردار شدند که کسان دیگری از مسلمانان ماه را دیده‌اند، رسول الله صلی الله علیه وسلم به آنان دستور شکستن روزه را داد؛ اما در حال حاضر، که رسانه‌ها در هرجا وجود دارد و تمام دولت‌ها توان رسانیدن خبر دیده شدن ماه را به سراسرجهان در ظرف چند ثانیه دارند، بر مسلمانان واجب است تا ماه رمضان را به مجرد ثبوت دیده شدن ماه در هر کجایی از کرۀ زمین، آغاز و یا ختم نمایند.

بناءً نتیجه می‌گیریم که این کار، کار دشواری نیست؛ البته برای کسانی‌که الله سبحانه وتعالی کار را برای آنان ساده کرده است، به ویژه با توجه به این‌که رسانه‌ها امروزه در هرکجا در دسترس است و با یک چشم به هم زدن اخبار را به هر کجای جهان مخابره می‌کنند.

6. و اما در مورد روز شک، باید گفت که واقعیت آن چنان نیست که تو گفتی؛ بلکه روز شک همان روز سی‌ام شعبان است که خبر دیده شدن ماه توسط هیچ مسلمانی به شما نرسد؛ یعنی ماه در هیچ کجای زمین دیده نشده باشد، روزه در چنین روزی جایز نیست. اما در صورتی‌که به شما خبر رسید که کسی ماه را دیده و شما در آن روز به دلیل این‌که آن روز را روز شک می‌شمردید، روزه نداشتید، در این صورت آن روز، دیگر روز شک نبوده و شما باید روزۀ آن روز را قضا بیاورید.

خلاصه این‌که حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم (صموا لرؤیته و...) شامل سراسر جهان می‌شود و هر ادعای خلاف آن، اشتباه و یا ناشی از تمایلات فردی می‌باشد و الله سبحانه وتعالی داناتر و حکیم‌تر است.

در اخیر لازم به تذکر می‌دانم این‌که: بهتر نبود تو، دنبال خیرخواهی استی و پرسش‌ات را پرسش گونه مطرح می‌کردی تا تقریر گونه؟ آیا چنین نیست؟

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش اول:

حفتر به گونۀ غیرمترقبه به غرب لیبیا حمله نمود و این حمله هنوز ادامه دارد؛ در حالی‌که جبهۀ جنگ میان او و سراج تقریباً آرام بود. چه چیزی باعث شد حفتر دست به چنین حمله‌ای بزند؛ به ویژه با توجه به این‌که حکومت سراج در غرب لیبیا حکومتی است که از طرف جامعۀ جهانی به رسمیت شناخته شده؟ و پیامد این حمله چه خواهد بود؟

پاسخ:

1. پاسخ را می‌توان از منشوری‌که قبلاً به تاریخ 20 فبروری 2019م، یعنی حدوداً 40 روز پیش از حملۀ حفتر منتشر نمودیم، دریافت. در آن منشور تصویری روشنی از تحولات امور در لیبیا ارائه نمودیم که از جمله می‌توان به بخش‌هایی از آن اشاره نمود:

«اول: حفتر، مزدور امریکا، با تسلط‌اش بالای شهر بنغازی در حقیقت بالای سراسر شرق لیبیا تسلط پیدا نمود و با یک‌طرفه نمودن کشمکش در شهر درنه در نیمۀ سال 2018م به نفع خودش، تسلط خویش را بالای شرق لیبیا کاملاً استحکام بخشید. پس از آن‌که جنگ‌ها به منطقۀ کمربند نفتی کشانیده شد، کشمکش‌ها در لیبیا میان مزدوران امریکا به رهبری حفتر و مزدوران اروپا به رهبری سراج در طرابلس شدت بیشتری گرفت. حفتر با گسترانیدن تسلط خویش بالای کمربند نفتی، پلۀ نظامی‌اش را نسبت به حکومت سراج سنگین‌تر نمود. اما امکانات نظامی‌ را که حفتر از سیسی، مزدور دیگر امریکا در مصر به دست می‌آورد، در حدی نیست که به او امکان دهد تا غرب لیبیا را به صورت کامل به تصرف خود در آورد؛ زیرا در غرب مستقیماً با دولت‌های ارپائی به علاوۀ نزدیکی آن با الجزائر، که وابسته به اروپائیان است، طرف است. ‌ترس حفتر از الجزائر و مداخلۀ آن پوشیده نیست؛ بلکه به صراحت از آن یاد نمود: «طاهر سیاله وزیر خارجۀ لیبیا روز دوشنبه در سخنانی از اظهارات خلیفه حفتر اظهار بی‌اطلاعی نموده و آن را غیرمسئولانه خواند. حفتر هشدار داده بود که: "دامنۀ جنگ لیبیا را در ظرف چند لحظه به داخل خاک الجزائر می‌کشاند." حفتر قبلاً اعلان نموده بود که الجزائر از اوضاع امنیتی لیبیا سوءاستفاده می‌کند و این‌که شماری از سربازان الجزائری با عبور از مرز، وارد خاک لیبیا شده‌اند.» (منبع: فرانس 24، 10 سپتمبر 2018م)

دوم: این‌که مصر به رهبری سیسی و به دستور امریکا از حفتر حمایت نموده و این حمایت به او قدرت داده تا شرق لیبیا و منطقۀ کمربند نفتی را زیر تسلط خود در آورد، یک طرف واقعیت موجود در لیبیا است و واقعیت دیگر اینست که حکومت سراج به دلیل نزدیکی جغرافیائی با آن، از حکومت وی حمایت می‌کند و هم‌چنین اروپا در پس این حکومت قرار دارد. این دو واقعیت به مثابۀ ‌ترازویی است که هردو پلۀ آن تقریباً با هم مساوی است؛ هرچند پلۀ نظامی‌حفتر به دلیل حمایت بزرگ امریکا از وی سنگین‌تر است؛ زیرا امریکا در پی آنست تا موقف حفتر را با اقدامات نظامی‌استحکام بخشیده و وی را غالب کند؛ سپس دروازۀ مذاکرات را بگشاید. اما پلۀ سیاسی، هنوز هم به نفع حکومت سراج سنگینی می‌کند؛ زیرا نفوذ اروپا، تسلط وی بالای طرابلس-پایتخت و سنگینی کدرهای سیاسی وابسته به اروپا را ضمانت نموده. به همین دلیل است که حفتر نمی‌تواند به جانب پایتخت پیشروی نماید و نه هم می‌تواند وارد مذاکرات جدی با حکومت سراج شود و در نتیجه هردو طرف با سنگینیی‌که دارند، سر جای خود باقی مانده‌اند و دو جانب مساوی به نظر می‌رسند. این دو تنگناه باعث شده که هردو طرف کشمکش در لیبیا در وضعیت جمود به سر ببرند و هیچ طرفی نتواند اوضاع را به نفع خود یک طرفه نماید. بنابر این، کشانیدن دامنۀ جنگ‌ها به جنوب یمن برای حفتر نوعی خروج از این تنگناه‌ها تلقی می‌گردد تا بتواند از طریق آن دامنۀ تسلط نظامی‌خویش را گسترش داده و به این‌ترتیب راه‌حل با تأثیرگذاری قوی‌تر امریکا نسبت به اروپا مطرح گردد که چنین هم شد؛ چنانچه «سخنگوی اردوی ملی لیبیا اعلان نمود که نیروهای خلیفه حفتر روز چهارشنبه عملیات گسترۀ نظامی ‌را در جنوب این کشور به هدف "پاک‌سازی آن" از گروه‌های مسلح، به شمول افراد گروه افراطی داعش و جریان‌های جنایتکار راه‌اندازی نمودند.» (منبع: فرانس 24، 17 جنوری 2019م)

خلاصه این‌که ممکن است حفتر با کمک‌های زیاد نظامیی‌که امریکا، به ویژه از طریق مصر برایش فراهم می‌کند، بتواند لیبیا را به دو بخش تقسیم کند. بخش شرقی را به صورت کامل در اختیار گرفته و کمربند نفتی را، که شاه‌رگ اقتصاد لیبیا به شمار می‌رود، نیز به تصرف خود در آورده و در بخش غربی نیز تا حدودی رخنه نموده و اینک به جانب جنوب روی آورده تا تسلط نظامی‌ و اقتصادی‌اش را در آن گسترش دهد.

از آن جایی‌که امریکا به دلیل‌ ترسی‌که از الجزائر و پشتیبانی بزرگ اروپا از حکومت سراج در غرب دارد، حفتر را برای براوردن اهداف دیگری به جانب غرب لیبیا سوق می‌دهد و آن عبارت است از اذیت نمودن دولت‌های اروپائی در مسئلۀ مهاجرت و هجوم به نفوذ فرانسه در دولت‌های همجوار لیبیا از یک زاویۀ دیگری‌که در آغاز از چاد شروع نموده است.» نقل قول تمام شد.

به نظر می‌رسد حفتر با استفاده از تحولات اخیر الجزایر و مشغول شدن اردوی الجزایر به این تحولات، اقدام حمله به غرب لیبیا(مرز الجزایر) نموده. این حمله از تاریخ 4 اپریل 2019م، یعنی دو روز پس از استعفای بوتفلیقه، که اوج بحران بود، آغاز شد و این فرصت‌طلبی به او امکان داد تا به گونۀ قابل توجهی خودش را به طرابلس نزدیک کند.

2. این‌که نتیجۀ این حمله چه خواهد بود، باید گفت که انتظار نمی‌رود حفتر این قضیه را با تسلط یافتن بالای طرابلس یک طرفه نماید، به دو دلیل:

اول: این اروپا و الجزایر بود که در برابر حفتر قرار می‌گرفت؛ اما الجزایر در حال حاضر سرگرم شرایط داخلی خود است و اروپا هنوز توان اعمال فشارهای سیاسی را دارد: «فدریکا مودورونی مسئول سیاست خارجۀ اتحادیۀ اروپا روز دوشنبه خواستار آتش‌بس بشردوستانه در لیبیا و برگشتن به مذاکرات شد.» (منبع: اسکای نیوز 8 اپریل 2019م) انگلیس نیز پیشنهاد توقف جنگ را به شورای امنیت پیش نمود: «پس از آن‌که نیروهای خلیفه حفتر، که نیرومندترین مرد در شرق لیبیا به شمار می‌رود، برای تسلط بالای شهر طرابلس دست به حمله زدند، انگلیس پیشنهادی را تسلیم شورای امنیت نمود و در آن خواستار توقف فوری جنگ در لیبیا گردید. آژانس فرانس پرس روز سه‌شنبه یک نسخه از این پیشنهاد را به دست آورد. در این پیشنهاد گفته شده که حملۀ "اردوی ملی لیبیا" به رهبری حفتر، ثبات لیبیا و روند مذاکرات سیاسی به رهبری سازمان ملل و راه‌حل سیاسی فراگیر بحران را مختل می‌کند.» (منبع: آژانس جهانی فرانس پرس، 16 اپریل 2019م)

پس اروپا با تمام توان برای متوقف نمودن پیش‌روی حفتر از فشارهای سیاسی استفاده خواهد نمود و حتی در صورت لزوم دست به مداخلۀ نظامی نیز خواهد زد: «احمد مسماری یکی از نظامیان برجستۀ اردوی ملی لیبیا گفت: «طیاره‌های نیروهای مربوط به حکومت وفاق در حملات بالای مواضعی در لیبیا توسط دو تن پیلوت خارجی به پرواز آمده.» (منبع: العربیه نت، 13 اپریل 2019م) هم‌چنین: «فدریکا مودورونی مسئول سیاست خارجۀ اتحادیۀ اروپا روز سه‌شنبه دولت‌های این اتحادیه را تشویق نمود تا کشتی‌های جنگی‌شان را مجدداً به بحر متوسط بفرستند تا در عملیات موسوم به "صوفیا" با قاچاق سلاح و نفت در لیبیا مبارزه نمایند. وی در ادامه افزود: «حمله‌ای را که "خلیفه حفتر" بالای طرابلس راه‌اندازی نموده، احتمالاً منجر به کشمکشی شود که در آن از سلاح‌هایی کارگرفته شود که نباید شود.» (منبع: سایت المدینه، 17 اپریل 2019م) گرچه او در این اظهارات‌اش خواستار برگرداندن کشتی‌های جنگی برای جلوگیری از قاچاق سلاح و نفت شد؛ اما موضوع را به حفتر و حمله‌اش بالای طرابلس پیوند داد! پس بعید به نظر نمی‌رسد این کشتی‌های جنگی به گونۀ غیرمستقیم و به بهانۀ قاچاق سلاح و نفت علیه حملۀ حفتر به کار گرفته شود.

دوم: امریکایی‌که از حفتر، به ویژه توسط مصر به رهبری سیسی، پشتیبانی می‌کند، می‌داند که اروپا به لیبیا توجه خاص دارد و با تمام توان تلاش خواهد نمود لیبیا را به این ساده‌گی و با ضربه‌های حفتر از دست ندهد. امریکا می‌داند که اروپا در برابر از دست دادن لیبیا به صورت کامل مقاومت خواهد نمود و این مقاومت را با استفاده از اسالیب مختلف به کارخواهد گرفت و به همین دلیل است که امریکا خواستار مذاکرات شد: «سفارت امریکا در لیبیا با نشر بیانیه‌ای در روز دوشنبه یک بار دیگر تأکید نمود که "بحران لیبیا راه‌حل نظامی ندارد" و در صفحۀ رسمی تویتر‌ش با اصرار نوشت: "راه‌حل سیاسی یگانه راهی است که می‌تواند این کشور را متحد نموده و نقشۀ عملی تأمین امنیت، استقرار و شکوفایی را برای تمام مردم لیبیا میسر خواهد کرد.» (منبع: اسپوتنیک عربی، 8 اپریل 2019م) اما امریکا این راه‌حل سیاسی را تا بهبود یافتن وضعیت حفتر و گسترش مناطق زیر تسلط وی پیوسته به تعویق خواهد انداخت تا این‌که موقف وی در مذاکرات، موقفی برتر و نیرومندتر باشد و به این ترتیب؛ سهم امریکا از این راه‌حل سیاسی مبتنی بر مذاکرات، سهمی بیشتر و نیرومندتر باشد و در عین حال، اروپا نیز سهمی هرچند اندک داشته باشد، به ویژه انگلیس، زیرا طبقۀ سیاسی لیبیا در حال حاضر وابسته به انگلیس است. بنابر این، انتظار می‌رود حفتر به پیشروی‌اش به جانب طرابلس ادامه ندهد و این شهر را به صورت کامل زیر تسلط خویش در نیاورد و در عوض آن به مذاکرات بپردازد؛ مذاکراتی‌که حفتر در محراق توجه و مرکزیت آن قرار داشته باشد.

احتمالاً نقشۀ امریکا همین است که بیان شد و ممکن است این نقشه در صورتی‌که الجزایر بتواند مشکلات‌اش را به سرعت حل‌وفصل کند، به ناکامی بینجامد؛ زیرا در آن صورت اردوی الجزایر حفتر را تهدید خواهد نمود؛ بلکه حتی ممکن است مستقیماً با آن وارد جنگ شود. البته اوضاع جاری در الجزایر نشان می‌دهد که بحران این سرزمین به سرعت حل شدنی نیست و این امر باعث خواهد شد تا راه‌حل ها به درازا بکشد.

3. به این ترتیب، مسلمانان هم توسط حکومت سراج و هم توسط اردوی حفتر به قتل می‌رسند؛ نه برای سربلندی دین الله سبحانه وتعالی و نه برای بیداری و شکوفایی بنده‌گان الله سبحانه وتعالی؛ بلکه برای این‌که امریکا و اروپا با صدای بلند و از عمق دل به مردمی بخندند که به خاطر منافع دیگران به جان یکدگر افتاده‌اند؛ مردمی‌که وقتی نقش‌شان در این مضحکه به پایان رسد، هیچ‌کسی نیست که به حال رقت بارشان اظهار تأسف کند. آری! کفار استعمارگر با مزدوران‌شان چنین می‌کنند و این مزدوران بی‌درک و درایت هرگز پند و عبرت نمی‌گیرند و چشم‌شان را باز نمی‌کنند تا به مصیبت‌های دنیوی و جایگاه پست اخروی‌شان نظری اندازند. الله عزیز و قوی چه دقیق و به جا می‌فرماید:

﴿وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِ أَعْمَىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلًا﴾

[اسراء: 72]

ترجمه: اما کسی‌که در این جهان(از دیدن چهرۀ حق) نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گمراه‌تر است!

پرسش دوم:

این چه وضعیتی است که در سودان جریان دارد: بشیر استعفا و یا بهتر است بگوییم برکنار شده و در جای امن است و از وی نگهداری می‌شود؛ سپس عوض جایگزین او می‌شود؛ او نیز یک روز بعد استعفا می‌دهد و برهان جایگزین‌اش می‌شود؟! از جانب دیگر، فرمانده نیروهای واکنش سریع می‌گوید که او وارد شورای نظامی نمی‌شود؛ اما در روز بعد به صفت معاون رئیس شورای نظامی تعیین می‌شود؟! مخالفان خواستار حکومت غیرنظامی با صلاحیت عام و تام می‌شوند و پاسخ شورای نظامی به این خواست این است که حکومت غیر نظامی تشکیل خواهد شد؛ اما رهبری از آن شورای نظامی خواهد بود. به این ترتیب، طرف‌های دخیل تا حدودی سردرگم و نگران اند؛ واقعیت امر از چه قرار است؟

پاسخ:

1. برادر عزیز! اگر منشورات ما را در این قضیه دنبال می‌نمودید، تصویر روشنی به دست می‌آوردید و نگرانی‌هایت برطرف می‌شد؛ چنانچه به تاریخ 4 مارچ 2019م، یعنی یک ماه پیش از برکناری عمر بشیر منشوری را منتشر نمودیم و در بخش پایانی آن چنین گفتیم: «در اخیر باید گفت: ‌دو مسئله وجود دارد که ‌قابل تأمل و دقت بیشتر است:

اول) نخستین چیزی‌که ‌امریکا بالای مزدورانش الزامی ‌می‌کند، اینست که ‌با تمام توان باید برای تأمین منافع امریکا تلاش کنند و بشیر عملاً این کار را کرد؛ در حدی‌که ‌حتی حاضر شد به خاطر تأمین منافع امریکا، جنوب سودان را جدا نماید و با این کار قسم‌اش را شکست. امریکا تا امروز از بشیر پشتیبانی می‌کند؛ چنانچه ارتباطاتی‌که ‌با حکومت‌اش دارد و ما نمونه‌های آن را در فوق بیان نمودیم، به خوبی بیانگر این واقعیت است؛ اما در صورتی‌که ‌اعتراض‌ها ادامه پیدا کند و بشیر نتواند آن را در کوتاه‌مدت مهار کند، از چشم امریکا خواهد افتاد و به این ترتیب توان خدمت‌گذاری به امریکا و منافع آن را نخواهد داشت و به این ترتیب، به گمان اغلب امریکا سعی خواهد نمود تا او را از قدرت کنار زند. احتمالاً کنار رفتن بعضی از طرف‌داران حکومت از سهم‌شان در حکومت تا بتوانند بر موج اعتراض‌ها سوار شوند، به ویژه حزب میرغنی، که ‌وابسته به امریکاست، احتمالاً به همین هدف صورت می‌گیرد؛ یعنی تلاش‌هایی برای ساختن بدیل؛ زیرا لازمۀ کنار زدن بشیر، وجد بدیلی‌ست که ‌در میان مردم پذیرفته شده باشد. امریکا معمولاً از این اسلوب با مزدورانش استفاده می‌کند؛ چنانچه با حسنی مبارک نیز استفاده کرد. زمانی‌که ‌مبارک نتوانست اعتراض‌ها را مهار کند، امریکا به وی دستور داد کنار برود و او استعفاء نمود و طنطاوی و شورای نظامی ‌را به جایش تعیین کرد. پس این اسلوبی است که ‌در نزد امریکا معمول است و یگانه مسئلۀ مهم در این اسلوب آنست که‌ پیش از صدور دستور کنار رفتن به مزدور برحال، باید مزدور بعدی از هرلحاظ آماده شده باشد؛ زیرا امریکا می‌ترسد مبادا قبل از این‌که ‌مزدور بعدی به پختگی برسد، مردان صادق و مخلص قدرت را در دست گرفته و تبدیل به خاری شوند که‌ در گلوی امریکا گیر کند؛ چنانچه یگانه دلیل بقای بشار بر حکومت‌اش تاکنون همین مسئله بوده است.

دوم) آنچه مایۀ نگرانی است، اینست که‌ مبادا خون‌های ریخته شده، زخم‌های متحمل شده و خساراتی‌که‌ به منافع عامه وارد شده همه هدر رود و اعتراض‌ها در نهایت منجر به این شود که ‌یک مزدور جایگزین مزدور دیگر گردد و قانون اساسی وضعی و ساخت بشر هم‌چنان در این سرزمین باقی مانده، جان‌های بیشتری را بگیرد و بنده‌گان الله سبحانه وتعالی را در رنج و بلا نگهدارد. این دقیقاً همان چیزی است که‌ در مورد آن هشدار می‌دهیم؛ زیرا دیده می‌شود که‌ اعتراض‌ها تا امروز شعار اسلام را سر نمی‌دهد و خواستار تطبیق احکام شریعت اسلامی ‌از طریق رهبری صالح و صادقی نیست که ‌در جهت ازسرگیری زندگی اسلامی با برپائی خلافت راشده سعی و تلاش کند و به این ترتیب، بحران سیاسی نیز به حال خود باقی مانده و حتی بدتر نیز شود. فرمودۀ الله سبحانه وتعالی حق مبین است که‌ می‌فرماید:

﴿فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَىۖوَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً﴾

[طه: 123-124]

ترجمه: هرکس از هدایت من پیروی کند، نه گمراه می‌شود و نه در رنج خواهد بود! و هرکس از یاد من روی گردان شود، زندگی(سخت و) تنگی خواهد داشت.» نقل قول تمام شد.

2. آنچه در سودان اتفاق افتاد و می‌افتد، تقریباً بیانگر اتفاقاتی‌ست که در منشور ما ذکر گردیده بود؛ چنانچه بشیر نتوانست به اعتراض‌ها پایان دهد؛ بناءً اعتراض‌ها وی را به حاشیه راند و سرانجام‌ کارش خسران، ذلت و اهانت شد. عوض بن عوف روز پنجشنبه جانشین او شد؛ اما روز جمعه وی نیز کنار زده شد؛ انگار از او به عنوان حلقۀ وصل، به علاوۀ این‌که در میان مردم نیز نفوذی نداشت، استفاده گردید. سپس عبدالفتاح برهان را به صحنه آوردند: «بشیر قبلاً در ماه فبروری 2018م وی را به صفت رئیس ارکان نیروهای زمینی تعیین نموده بود و به تاریخ 26 فبروری 2019م، بشیر با ترفیع رتبۀ نظامی عبدالفتاح موافقت نمود و در همان روز بود که به صفت تفتیش کل نیروهای مسلح نیز تعیین گردید.» (منبع: سایت سودان امروز، 13 اپریل 2019م) به این معنی: عمر بشیر، عبدالفتاح را به صفت تفتیش کل در جریان اعتراض‌ها برگزید و وی بود که صبح روز جمعۀ 12 اپریل 2019م با اعتصاب کننده‌گان مذاکره نمود و شام همان روز به صفت رئیس شورای نظامی شروع به کار نمود؛ این تغییر و تبدیلی را بن عوف اعلان نمود؛ کسی‌که خودش بر اساس آن و درست یک روز پس از در دست گرفتن شورای نظامی، از این سمت کنار رفت.

برهان برای کاستن از تنش‌ها برخی گام‌هایی را برداشت؛ چنانچه: «عبدالفتاح برهان رئیس شورای نظامی انتقالی سودان به تظاهرکننده‌گان سر عطوفت و مهربانی نشان داد. وی در نخستین بیانیه‌اش اعلان نمود که برای تمثیل رهبری دولت، به زودی نشست نظامی تشکیل خواهد شد و برای ادارۀ کشور در مرحلۀ پیش‌رو، حکومت مدنی "با توافق همه" تشکیل خواهد شد. وی منع رفت و آمد را نیز لغو نمود و بازداشت شده‌گان را آزاد نمود.» (منبع: نشریۀ خرطوم-البیان، 14 اپریل 2019م) وی پس از آن محمد حمدان دقلو فرمانده نیروهای وانکش سریع را به صفت معاون خویش تعیین نمود. تعجب‌آور اینست که این دقلو خود روز پنج‌شنبه 11 اپریل 2019م گفته بود که هرگز در شورای نظامی شرکت نخواهد کرد؛ اما روز بعد آن به صفت معاون رئیس شورای نظامی شروع به کار کرد. وی در اظهارات‌اش چنین گفته بود: «مایلم به تمام مردم سودان اعلان نمایم که من به صفت فرمانده نیروهای وانکش سریع از تاریخ 11 اپریل 2019م، از مشارکت در شورای نظامی معذرت خواستم و کارم را به صفت بخشی از نیروهای مسلح ادامه داده و برای وحدت کشور و احترام به حقوق‌بشر و حمایت از مردم سودان سعی و تلاش خواهم نمود.» (منبع: آر تی، 12 اپریل 2019م) اما وی در روز بعد پس از این اعلان بود که معاون رئیس شورای نظامی شد. «شورای نظامی انتقالی سودان شام روز شنبه محمد حمدان دقلو فرمانده نیروهای وانکش سریع را به صفت معاون رئیس شورای انتقالی برگزید.» (منبع: مرصد، 14 اپریل 2019م) جهت معلومات باید گفت که این مرد یکی از ستون‌های حکومت بشیر به شمار می‌رفت و به نظر می‌رسد در حکومت جدید نیز نقش یک ستون را دارد؛ چنانچه هنوز یک روز از تاریخ تعیین وی به سمت جدید‌ش نگذشته بود که با کارآگاه امور سفارت امریکا دیدار نمود و با اظهار محبت از وی به گرمی استقبال نمود: «محمد حمدان دقلو معاون رئیس شورای نظامی روز یک‌شنبه در قصر ریاست جمهوری با استیفن کوتسیس کارآگاه امور سفارت امریکا در خرطوم دیدار نمود. به گفتۀ آژانس خبری سودان "سونا" دقلو اوضاع و تحولات کشور و اسباب تشکیل شورای انتقالی نظامی و هم‌چنین گام‌هایی را که وی برای تأمین امنیت و استقرار در سودان برداشته، به اطلاع این دیپلومات امریکایی رساند.» بر اساس اظهارات منتشر شده از آژانس مذکور؛ کارآگاه امور سفارت امریکا نیز به نوبۀ خود از شورای نظامی به خاطر تأمین امنیت تحسین و تأکید نمود که دوطرف باید به همکاری‌های دوجانبۀ خویش ادامه دهند تا به این ترتیب روابط سودان و امریکا مستحکم‌تر گردد.» (منبع: سایت 24، 14 اپریل 2019م)

3. امریکا برای سهم‌گیری در استحکام اوضاع جاری اشاره نمود که ممکن است تحریم‌های اعمال شده بالای سودان، برداشته شوند: «یکی از مسئولین وزارت خارجۀ امریکا در اظهاراتی گفت: "در صورتی‌که ایالات متحدۀ امریکا در حکومت سودان تغییرات اساسی و پای‌بندی به عدم حمایت از تروریزم را مشاهده کند، ممکن است برای حذف نام سودان از لیست دولت‌های حامی تروریزم راه‌های جدیدی را بررسی نماید.» (منبع: سایت البیان به نقل از رویترز، 17 اپریل 2019م)

پس از آن مزدوران امریکا برای پشتیبانی از اوضاع جدید در سودان دست به کار شدند:

- تماس تلیفونی عبدالفتاح السیسی رئیس جمهور مصر به رئیس شورای نظامی سودان: رئیس جمهور مصر خطاب به عبدالفتاح برهان رئیس شورای انتقالی نظامی سودان تأکید نمود که مصر از امنیت و ثبات سودان به صورت همه‌جانبه حمایت می‌کند. (منبع: بخش عربی اخبار جهان، 16 اپریل 2019م)

- یک هیئت بلندرتبۀ مصری به تاریخ 17 اپریل 2019م به منظور تأکید بر حمایت از گزینه‌های مردم سودان وارد خرطوم شد: یک هیئت بلندرتبۀ مصری برای تأکید بر حمایت همه‌جانبۀ مصر از سودان، به این کشور سفر نمود. (منبع: روز هفتم، 17 اپریل 2019م)

- ابوظبی-اسکای نیوز عربی: شورای وزیران سعودی روز سه‌شنبه رویکرد جدید مردم سودان را در قبال آیندۀ خویش و اقدامات شورای انتقالی نظامی سودان مورد تأیید قرار داد. (منبع: سایت الوطن، 16 اپریل 2019م)

4. سیاست امریکا برای هر صاحب بصیرتی کاملاً افشاء گردیده. سیاست امریکا در سودان در مرحلۀ کنونی این است که به افرادش در اردو تکیه نموده و از آنان خواسته تا اوضاع را در دست بگیرند و منافع امریکا را تأمین نمایند. اگر نتوانند از عهدۀ این کار بدر آیند، آنان را کنار زده و فرد دیگری را از اردو به صحنه خواهد آورد. هرچند شمار مخلصین در اردوهای مسلمانان زیاد اند، اما بازهم امریکا می‌تواند از میان این اردوها کسانی را بیابد که فریب متاع دنیا را خورده و به امت خویش خیانت کنند و از خائنین پیش از خود، که نقش آنان تمام شده، هیچ عبرتی هم نگیرند! سیاست امریکا می‌طلبد که برای تأمین منافع خود، نخست حکومت غیرنظامی راه‌اندازی کند؛ سپس آن را برداشته و یک‌بار دیگر مزدوران نظامی‌اش را بر سر کار آورد؛ چنانچه این سیاست را با حسنی مبارک در مصر بازی نمود؛ زمانی‌که اعتراض‌ها شدت گرفت و نتوانست در برابر آن ایستاده‌گی نماید، امریکا او را کنار زد و شورای نظامی طنطاوی را به صحنه آورد که در پی آن حکومت غیرنظامی زیر تسلط اردو را بر سرکار آورد و مدتی بعد سیسی، که یکی از افراد امریکا در اردو بود، قدرت را به دست گرفت؛ یعنی اردو مجدداً قدرت را در اختیار گرفت.

درست همین سیاست را با "نمیری" نیز بازی کرد؛ زمانی‌که اعتراض‌ها بالا گرفت و وی نتوانست در برابر آن مقاومت کند، امریکا او را کنار زد و به جای او سوارالذهب به قدرت رسید و اندکی بعد المهدی به صفت حاکم حکومت غیرمدنی غیرنظامی و زیر تسلط اردو شروع به حکومت نمود. اما چندی بعد عمر بشیر، که از افراد امریکا در اردو بود، قدرت را در اختیار گرفت؛ یعنی اردو مجدداً قدرت را در دست گرفت.

اینک که بشیر نیز نتوانست در برابر اعتراض‌ها تاب آورد، امریکا او را کنار زد و برهان و شورای نظامی‌اش به همکاری دقلو را به صفت معاون‌اش بر سر کار آورد. برهان به صراحت گفت که به زودی حکومت مدنی را؛ اما به رهبری اردو تشکیل خواهد داد؛ سپس غیرنظامیان برای مدتی در حکومت شرکت داده خواهند شد و پس از آن اوضاع به حالت اصلی خود برخواهد گشت!

این سیاستی است که غرب تقریباً با تمام مزدورانش بازی می‌کند؛ با این تفاوت که اروپا، به ویژه انگلیس سعی می‌کند راه‌حل‌های قانونی برای آن پیدا کند؛ اما امریکا به چنین راه‌حل‌های قانونی اهمیت نداده و سیاست‌اش را به پیش می‌برد!

5. هرچند صف مخالفان حالا مخلوطی از افراد و جریان‌های رنگارنگ است و تأثیر انگلیس در آن برجسته‎تر به نظر می‌رسد، به ویژه در گردهمایی کسبه‌کاران و حزب صادق المهدی؛ اما تا زمانی‌که قدرت واقعی در اختیار مزدوران امریکا در اردو باشد، این تأثیر محدود خواهد ماند؛ حتی اگر وارد حکومت غیرنظامی نیز شوند. این سیاست، چنان‌که قبلاً اشاره شد، سیاستی‌ست که امریکا تقریباً در تمام سرزمین‌های مسلمانان پیش گرفته؛ چنان‌که هیچ اهمیتی به برگزاری انتخابات شفاف نمی‌دهد؛ زیرا نتایج چنین انتخاباتی به نفع آن نخواهد بود؛ بلکه به آن عده از مزدورانش تکیه می‌کند که در اردوهای مسلمانان کار می‌کنند؛ مزدورانی‌که پذیرفته‌اند: به دین و امت خویش خیانت کنند و زمانی‌که نقش‌شان به پایان رسید، به دور انداخته شده و به این ترتیب؛ پس از آن‌که دین خویش را از دست دادند، دنیای خویش را نیز از دست بدهند!

6. اما دردآور اینست که چرا آن عده افراد این اردوها که دوست‌دار دین و امت خویش اند، با وجود آن‌که شمارشان نسبت به خائنین و مزدوران کفار بیشتر اند، بازهم به این تعداد محدود فرصت می‌دهند تا در تبانی با باداران‌شان در زمین الله فساد کنند و با سیاست‌های امریکا همراه شوند؛ همراهی‌ای که کار آسانی نیست؛ بلکه در این همراهی قربانی می‌دهند و برای کمک به امریکا، که رهبر شر و فساد است و سایر دولت‌های غربی، مجروح و حتی کشته می‌شوند؟! این در حالی‌ست که اگر آنان دین الله را نصرت دهند، هم در دنیا و هم در آخرت پیروز و سربلند خواهند شد و به سان انصار خواهند بود که الله را یاد نمودند، دینش را نصرت دادند و الله سبحانه وتعالی نیز آنان را یاد نمود و به آنان نصرت داد؛ در حدی‌که وقتی یکی از آنان، "سعد بن معاذ" در گذشت، هفتادهزار ملک در جنازۀ او حاضر شده بودند و عرش الله سبحانه وتعالی در مرگ‌اش به اهتزار در آمد؛ چرا؟ زیرا آنان دین الله را نصرت داده بودند.

پس شما نیز ای سربازان و اردوهای مسلمانان! در چنین راهی سعی و تلاش نمائید تا باشد که الله متعال در دنیا به شما عزت داده و در آخرت پیروزی بزرگ را نصیب‌تان کند. اما آنانی‌که در حق امت خویش خیانت می‌کنند و به سران کفر، اعم از امریکا و انگلیس و وابسته‌گان‌شان نصرت می‌دهند، بدانید که آنان دنیا و آخرت‌شان را از دست می‌دهند و زمانی‌که نقش‌شان به پایان رسد، خیلی سریع و به ساده‌گی به دور انداخته خواهند شد و هیچ‌کسی به دادشان نخواهد رسید؛ چنانچه با حکام پیش از آنان شد. آنگاه اظهار پشیمانی خواهند نمود؛ در حالی‌که چنان پشیمانی هیچ فائده‌ای نخواهد داشت. این بود نصیحت و توصیۀ ما به شما، به امید آن که در مورد آن بیندیشید و تصمیم درست را اتخاذ نمائید. الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ﴾

[ق: 37]

ترجمه: در این تذکّری است برای آن کس، که عقل دارد، یا گوش دل فرادهد؛ در حالی‌که حاضر باشد!

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم و رحمةالله و برکاته!

شیخ معزز، منت گذاشته و پرسشِ شخصی‌ام را که در مورد خرید و فروش است، پاسخ دهید! من یک کارگاه دارم که 400 متر مربع مساحت داشته و در آن یک دستگاه نجاری نیز دارم؛ شخصی نزدم آمد تا آن دستگاه را از من بخرد و من هم آن را برایش فروختم؛ بعد از آن کارگاه را از من به اجاره خواست تا دستگاهی را که از من خریده بود، در آن‌جا بگذارد و از آن استفاده نماید؛ من بر این امر نیز موافقت کردم؛ باوجود این‌که دستگاه چیزی منقول است، با آن‌هم در آن‌جا باقی گذاشته شد و نقل داده نشد؛ درحالی‌که کلیدهای کارگاه نزد مستأجر(مالک دستگاه) است و او مالک کامل منفعت کارگاه نیز می‌باشد؛ در صورتی‌که چیزی از کارگاه را تلف ننموده و ضرری بر آن وارد نکند، آیا معاملۀ ما با این وصف که دستگاه انتقال داده نشده، همه شروط مشروعه را در بر دارد و یا خیر؟ و یا این معاملۀ ما به‌خاطر انتقال نیافتن دستگاه و باقی ماندن‌اش در کارگاه، که آن‌را خریدار دستگاه به اجاره گرفته، باطل است؟ الله سبحانه وتعالی شما را برکت داده تا توسط شما فتح نصیب ما بفرماید. اگرممکن باشد، امیدوارم پرسش‌ام را زودتر پاسخ دهید؛ چون بسیار عاجل ضرورت دارم. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته!

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمةالله و برکاته!

قبض کردن و در تصرف درآوردنِ مبیعه فقط در اشیایی شرط صحت بیع است که از جملۀ موزونات، مکیلات و معدودات باشند؛ مثل: رخت، برنج، تربوز و کیله. پس این‌چنین اشیایی‌که پیمانه، متر و اندازه، عدد و شمار و یا به‌وزن و ترازو فروخته می‌شوند؛ در همۀ این اشیاء واجب است که حین خرید و فروش، مشتری آن‌را از جایش انتقال دهد؛ هم‌چنان فروشنده برای این‌که این اشیاء را فروخته بتواند، باید آن‌را قبض نموده و در دوکان خود بیاورد؛ بنابر این، برای تاجر جایز نیست تا جنسی را به‌فروش برساند که مالک آن نبوده و در ملکیت‌اش نباشد؛ چنان‌چه پیامبر صلی‌الله علیه وسلم فرموده است:

«مَنْ ابْتَاعَ طَعَامًا فَلَا يَبِعْهُ حَتَّى يَسْتَوْفِيَهُ»

(رواه بخاری)

ترجمه: کسی‌که غله‌ای را خرید، برایش جایز نیست آن را بفروشد تا آن‌که آن‌را کاملاً قبض کند.

مسلم از ابن عمر روایت کرده است که گفت: «ما از تجار و واردکنندگان، غله را به‌طور تخمینی می‌خریدیم و پیامبر صلی‌الله علیه وسلم ما را از فروش آن قبل از انتقال دادن از جایش منع فرمود» و هم‌چنان مسلم روایت کرده که رسول الله صلی‌الله علیه وسلم فرمود:

«مَنْ ابْتَاعَ طَعَامًا فَلَا يَبِعْهُ حَتَّى يَكْتَالَهُ»

(رواه مسلم)

ترجمه: هرکسی غله‌ای را خرید، قبل از پیمانه کردن آن‌را نفروشد.

 و از حکیم ابن حزام روایت است که گفت:

«قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أَشْتَرِي بُيُوعًا فَمَا يَحِلُّ لِي مِنْهَا وَمَا يُحَرَّمُ عَلَيَّ قَالَ فَإِذَا اشْتَرَيْتَ بَيْعًا فَلَا تَبِعْهُ حَتَّى تَقْبِضَهُ»

(رواه احمد)

ترجمه: من به رسول الله صلی‌الله علیه وسلم گفتم: «یا رسول الله! من چیزهایی را خریداری می‌کنم؛ پس چه‌چیز برایم حلال و چه‌چیز حرام است؟» رسول الله صلی‌الله علیه وسلم فرمود: «چیزی را که خریدی آن‌را نفروش تا آن‌که آن‌را قبض نموده و در اختیار می‌آوری.»

 از زید بن ثابت روایت است که رسول الله صلی‌الله علیه وسلم از فروختن جنس، پیش از قبض کردن و به‌تصرف درآوردن آن منع فرمود. این را ابوداود روایت نموده است. احمد در مسند خود از ابن عمر روایت کرده که رسول الله صلی‌الله علیه وسلم فرمود:

«مَنْ اشْتَرَى طَعَامًا بِكَيْلٍ أَوْ وَزْنٍ فَلَا يَبِيعُهُ حَتَّى يَقْبِضَهُ»

(رواه احمد)

ترجمه: هر کس غله و خوراکه‌ای را با پیمانه و وزن خرید، آن‌را نفروشد تا آن‌که آن‌را قبض کند.

احادیث ذکرشده به‌طور واضح بالای دو چیز صراحت دارد: یکی بالای پیمانه و وزن و دیگر به‌طور عام بالای غله که پیمانه، وزن و یاهم شمار می‌شوند؛ چون غله گاه‌گاهی به‌شمار فروخته می‌شود؛ مثل: برخی از میوه‌ها. بنابر‌ این، شرط قبض کردن متعلق به‌تمام چیزهایی است که توسط آن‌چه که غله با آن اندازه‌گیری می‌شود، اندازه‌گیری شود؛ مثل: پیمانه، وزن و شمردن.

اما اشیایی‌که پیمانه، وزن و شمار نمی‌شوند، در خرید و فروش آن‌ها قبض کردن شرط نیست و این قاعده بالای خانه، زمین، حیوان، و امثالهم نیز منطبق می‌شود؛ چون خانه و زمین نقل داده نمی‌شود. اما حیوان به‌خاطر وارد شدن حدیثی‌که بخاری از ابن عمر روایت می‌کند، در این جمع آمده است و آن این‌که عمر بالای بکر یک رأس اسپ داشت، به‌شرح زیر:

«فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسـلم بِعْنِيهِ فَقَالَ عُمَرُ هُوَ لَكَ فَاشْتَرَاهُ ثُمَّ قَالَ هُوَ لَكَ يَا عَبْدَ اللَّهِ فَاصْنَعْ بِهِ مَا شِئْتَ»

ترجمه: پیامبر صلی‌الله علیه وسلم به او گفت: آن‌را به‌من بفروش! عمر گفت: آن از تو شد، رسول الله صلی‌الله علیه وسلم آن‌را خرید؛ سپس فرمود: آن از تو است ای عبد الله، هر تصرفی‌که می‌خواهی در آن بکن!

در این حدیث واضح می‌گردد که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم اسپ را از عمر خرید و قبل از قبض کردن آن‌را به عبدالله ابن عمر فروخت. هم‌چنان مسلم در صحیح خود از عامر روایت می‌کند که گفت: جابر ابن عبدالله به‌من قصه کرد که من شتری داشتم که بر آن سفر می‌کردم و زیاد ناتوان شده بود؛ پس تصمیم گرفتم که آن‌را مهمل رها کنم، ناگهان پیامبر صلی‌الله علیه وسلم پیدا شد و برایم دعا کرد و آن‌را با چیزی زد؛ پس چنان رفتاری کرد که قبلاً مثل‌اش را نکرده بود. گفت: این را برایم در بدل یک اوقیه (40 درهم) بفروش، گفتم: نه! گفت: بفروش؛ پس آن‌را در بدل یک اوقیه فروختم و شرط گذاشتم که مرا تا خانه‌ام برساند؛ چون به‌خانه رسیدم شتر را برایش بردم و او پول‌اش را به من داد و برگشتم؛ سپس در عقب‌ام کسی را فرستاد و گفت: چه فکر می‌کنی تو را برگشتاندم تا شترت را بگیرم؟ بگیر، شتر و پول هردو از تو باشد.

در این حدیث واضح می‌شود که پیامبر صلی‌الله علیه وسلم شتر جابر را خرید و آن‌را قبض نکرد و جابر بر آن شتر تا خانه‌اش رفت و بعد از آن، آن‌را به‌جابر بخشید. بنابر این، فروش حیوان و امثالش از چیزهایی است که عادتاً به وزن، پیمانه و شمارش فروخته نمی‌شوند؛ پس قبض کردن مبیعه در تکمیل بیع آن شرط نیست.

آن‌چه در نزد من راجح است، این است: دستگاه نجاریی‌که شما از آن پرسیده‌اید؛ مثل حیوان است و بر آن صحت بیع بدون قبض و نقل از جایش تطبیق می‌شود. به‌عبارت دیگر، انعقاد بیع دستگاه درست است، برابر است که آن‌را خریدار به‌خانۀ خود انتقال داده و یا جایش را اجاره گرفته و آن‌را در همان‌جا بگذارد.

الله سبحانه وتعالی شما را در خرید و فروش دستگاه برکت دهد! این را راجح‌تر می‌بینم و الله سبحانه وتعالی عالم‌تر و حاکم‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

22 جمادی الاول 1439هـ.ق

18 فبروری 2018م

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه