جمعه, ۲۱ صَفر ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۸/۱۵م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام‌علیکم‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

الله سبحانه‌وتعالی در عمر شما برکت دهد!

شیح بزرگوار ما در نزدم سوالی است، آیا از این آیۀ مبارکه ﴿ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ﴾؛ ترجمه: تااين‌كه (از زنان بي‌بندوبار و آلوده) دست‌كم باز شناخته شوند و در نتيجه مورد اذيت و آزار (اوباش) قرار نگيرند. علت حکم فهمیده می‌شود؟ ابونزار شامی

پاسخ:

وعلیکم‌السلام‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

دقیقاً این آیۀ مبارکه حکمت فرضیت جلباب را نشان می‌دهد؛ نه علت حکم را؛ چنان‌چه اين مسأله را به‌گونۀ ذیل واضح می‌سازیم:

طوری‌که در پاسخ به سوال 10 جولای 2018م تذکر داده بودم، سبب نزول این آیۀ مبارکه تفکیک بین زنان آزاد از کنیزان می‌باشد و نشان می‌دهد که بر زنان کنیز، پوشیدن جلباب لازم نیست؛ اما بعضی منافقین به زنان کنیز تعرض می‌کردند و طوری‌ می‌پنداشتند که اگر کنیزان را مورد آزار و اذیت قرار دهند، جزای این عمل‌شان کم‌تر است. وقتی بر زنان آزاد تعرض می‌نمودند و به محاکمه کشانده می‌شدند، به خاطری نجات و تخفیف گرفتن مجازات خود می‌گفتند، من فکر می‌کردم که این زن کنیز بوده است، همین بود که آیۀ مبارکه فوق نازل شد و این عذر را از پیش‌روی‌شان برداشت و برای زنان آزاد پوشیدن جلباب را از سر تا قدم فرض نمود تا بین زنان آزاد و کنیز تفکیک شود. بعد از نزول این آیه مباركه با اذیت نمودن زنان آزاد نمی‌توانستند که بگویند ما فکر می‌کردیم که کنیز بوده است. ابن سعد در "طبقات" از ابی مالک روایت نموده که گفته است، زنان رسول الله صلی الله علیه و سلم از طرف شب برای رفع ضرورت بیرون می‌شدند و بعضی از منافقین آن‌ها را اذیت می‌کردند و این مسأله برای منافقین گفته شد؛ ولی ایشان در جواب می‌گفتند ما فکر می‌کنیم که این زنان کنیز اند؛ سپس این آیۀ مبارکه نازل شد:

﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ﴾

[احزاب: 59]

ترجمه: اي رسول الله! به هم‌سران و دختران خود و به زنان مؤمنان بگو كه رداهاي خود را جمع‌وجور بر خويش فرو افكنند؛ تااين‌كه (از زنان بي‌بندوبار و آلوده) دست‌كم باز شناخته شوند و در نتيجه مورد اذيت و آزار (اوباش) قرار نگيرند.

بناءً این آیۀ مبارکه نازل شد به‌خاطر شناخت و تفکیک زنان آزاد از کنیز و ارخاء (پائین انداختن جلباب از سر تا قدم) به‌خاطری همین شناخت بوده است؛ نه به‌خاطری شناخت شخصی هر زنی، در تفسیر قرطبی (14/244) گفته شده است: این فرمودۀ الله سبحانه‌وتعالی:

﴿ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ﴾

ترجمه: تااين‌كه (از زنان بي‌بندوبار و آلوده) دست‌كم باز شناخته شوند و در نتيجه مورد اذيت و آزار (اوباش) قرار نگيرند.

به‌خاطری این است که زنان آزاد با زنان کنیز خلط نشوند تا طمع مردان (ناپاک) نسبت به ایشان از بین برود و این به معنی این نیست که زنان باید جلباب بپوشند تا معلوم نشود که این کدام زن است.

باید بدانیم که بین علت و حکمت فرق است، علت دلیل تشریع احکام است و طوری‌که بیان کردم علت از نص فهمیده می‌شود؛ مگر بعضی نصوص معنی علت را به وسیلۀ حروف و ادات متعارف و توسط چه‌گونه‌گی ترکیب واضح ساخته است؛ اما دیگر قرائنی است که معنی علت را متوقف ساخته و معنی دیگری را ارائه می‌کند که همانا معنی هدف شارع است؛ نه دلیل تشریع و همین هدف و نتیجه، مقصود شارع از حکم است که این هدف را حکمت می‌گویند و برای حکمت، علت گفته نمی‌شود.

پس از بیانات فوق به این نتیجه می‌رسیم که معلول با علت به دوران است در صورتی‌که علت باشد، معلول نیز می‌باشد و در صورتی‌که علت موجود نبود، معلول هم موجود نمی‌باشد؛ اما حکمت چنین ویژه‌گی ندارد وموجودیت حکم با موجودیت حکمت متوقف نمی‌باشد؛ مثل این قول الله سبحانه‌وتعالی:

﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾

[الحج: 28]

ترجمه: (آنان به اين سرزمين مقدّس بيايند) تا منافع خويش را با چشم خود ببينند (و به سود مادي و معنوي‌شان برسند و ناظر فوائد فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و اخلاقي حج باشند).

﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾

[الذاريات: 56]

ترجمه: من پري‌ها و انسان‌ها را جز براي پرستش خود نيافريده‌ام.

﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ﴾

[العنكبوت: 45]

ترجمه: مسلماً نماز (انسان را) از گناهان بزرگ و از كارهاي ناپسند (در نظر شرع) باز ميدارد.

اگر در آیات فوق دقت کنیم، می‌بینیم بسیار اشخاصی حج می‌کنند؛ ولی کدام منفعتی (که حکمت حج است) را به دست نمی‌آورند، همۀ جنیات خلق شدند؛ ولی بسیاری از آن‌ها الله سبحانه‌وتعالی را عبادت (که حکمت است) نمی‌کنند و به همین ترتیب بسیاری از مردم نماز می‌خوانند؛ ولی از منکر (که حکمت نماز است) دست‌بردار نمی‌شوند.

لذا گفته می‌توانیم که در مثال‌های فوق حکمت است؛ نه علت؛ زیرا حکم از آن تخلف می‌کند و به همین ترتیب است تمام حکمت‌ها.

حالا اگر در مورد موضوع سوال در آیه کریمۀ دقت کنیم، دو چیز قابل فهم است یکی این‌که حکم شرعی از آیه ﴿يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ﴾؛ ترجمه: رداهاي خود را جمع‌وجور بر خويش فرو افكنند.

 به دست می‌آید و همین آیه دلیل حكم است.

دوم این‌که:

﴿ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ﴾

ترجمه: تااين‌كه (از زنان بي‌بندوبار و آلوده) دست‌كم باز شناخته شوند و در نتيجه مورد اذيت و آزار (اوباش) قرار نگيرند.

اين قسمت آیه، دلیل فرضیت جلباب نیست و به همین دلیل علت نمي‌باشد؛ بلکه شناخت و معرفت و تفکیک زنان آزاد از کنیز، نتیجه پوشیدن جلباب؛ یعنی هدف شارع است.

این نتیجه و هدف گاهی از حکم پوشیدن جلباب تخلف می‌کند؛ چنان‌چه زنان آزاد جلباب می‌پوشند؛ ولی اکنون کدام کنیزی نیست که زنان آزاد از کنیز تفکیک شوند.

هم‌چنان ﴿ذَلِكَ أَدْنَى﴾ تااين‌كه (از زنان بي‌بندوبار و آلوده) دست‌كم باز شناخته شوند.

در اصطلاح اصول‌دانان حکمت است؛ نه علت.

این نظر من بود که ذکر نمودم، الله سبحانه‌وتعالی داناتر و آگاه‌تر است.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

7 جمادی الاول1440هـق

13جنوری 2019م

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

احادیثِ صحیحِ بسیاری در مورد طائفه ظاهره (گروه پیروز) آمده است؛ تفسیر و توضیح  احادیث چگونه است؟ قسمی‌که در بعضی از اقوال آمده آیا واقعیت این احادیث بر علمای اصول و یا علمای حدیث صدق می‌کند؟ و هم‌چنین گاهی می‌شنویم که این جماعه و یا آن گروه ادعای طایفۀ ظاهره بودن را دارد، چگونه می‌توانیم هویت اصلی این کتله را بشناسیم؟ الله سبحانه وتعالی برای شما اجر دهد.

پاسخ:

پاسخ به پرسش شما دو بخش دارد:

اول- تفسیر و توضیح احادیثی‌که در مورد طائفه ظاهره (گروه پیروز) است.

دوم- تطبیق و عملی کردن واقعیت احادیث در زندگی.

اما جزء اول که در مورد آن گروه احادیث بسیاری ذکر شده قرار ذیل است:

- بخاری از طريق مغيره بن شعبه روایت کرده که رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمود:

«لاَ يَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي ظَاهِرِينَ حَتَّى يَأْتِيَهُمْ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ ظَاهِرُونَ»

ترجمه: همیشه مردمانی از امت من غالب و پیروز اند؛ تا این‌که دستور الله (سبحانه وتعالی) به آنان میرسد و آنان هم‌چنان پیروز اند.

- مسلم از طریق ثوبان روایت کرده که رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمود:

«لاَ تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي ظَاهِرِينَ عَلَى الْحَقِّ لاَ يَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ كَذَلِكَ»

ترجمه: همیشه بخشی ازامتم باحق –بر دشمنان- پیروزاند. هرکس سودای ناامید کردنشان را دارد، زیانی (دینی یا ایمانی) به آنان نمی‌رساند؛ تا این‌که دستور الله بیاید و آنان همین‌گونه (استوار) اند.

- مسلم از جابر بن عبد الله روایت نموده، از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که می‌گفت:

«لاَ تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ قَالَ فَيَنْزِلُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَيَقُولُ أَمِيرُهُمْ تَعَالَ صَلِّ لَنَا فَيَقُولُ لاَ إِنَّ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ أُمَرَاءُ تَكْرِمَةَ اللَّهِ هَذِهِ الأُمَّةَ»

ترجمه: همیشه گروه از امت من تا روز قیامت به حق نبرد میکنند و غالب‌اند. فرمود: عیسی فرزند مریم علیه الصلوة والسلام فرود میآید و پیشوایشان به او میگوید: بفرما و ما را نماز ده. عیسی میگوید: نه؛ برخی از شما بر برخی دیگر امیر هستید؛ این بزرگداشت الله متعال برای این امت است.

- و هم‌چنان مسلم از رسول الله صلی الله علیه وسلم حدیثی را نقل کرده که فرموده است:

«وَلاَ تَزَالُ عِصَابَةٌ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»

ترجمه: و پیوسته بخشی از مسلمانان بر اساس حق پیکار میکنند و تا روز قیامت بر مخالفین خویش غالب و چیره‌اند.

- مسلم از طریق عقبة بن عامر روایت نموده که من از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که می‌گفت:

«لاَ تَزَالُ عِصَابَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى أَمْرِ اللَّهِ قَاهِرِينَ لِعَدُوِّهِمْ لاَ يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ وَهُمْ عَلَى ذَلِكَ»

ترجمه: مداوم بخشی از امتم به خاطر دستور الله (سبحانه وتعالی) میجنگند و دشمنانشان را از بین میبرند و مخالفان به ایشان زیانی (دینی وایمانی) رسانده نمی‌توانند و تا وقتیکه قیامت برپا میشود، به همینگونه استوار اند.

- و هم‌چنین از طريق معاوية روایت کرده، شنیدم که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید:

«لاَ تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي قَائِمَةً بِأَمْرِ اللَّهِ لاَ يَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ أَوْ خَالَفَهُمْ حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ ظَاهِرُونَ عَلَى النَّاسِ»

ترجمه: پیوسته گروه از امت من دستور الله (سبحانه وتعالی) را برپا میدارند و رسواکنندگان و مخالفان، به ایشان زیانی (دینی و ایمانی) رسانده نمی‌توانند و تا دستور الله (سبحانه وتعالی) صادر شود، بر همین روش استوار اند.

- هم‌چنین ترمذی از طریق ثوبان روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«لاَ تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ لاَ يَضُرُّهُمْ مَنْ يَخْذُلُهُمْ حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللَّهِ»

ترجمه: همیشه بخشی از امتم با حق –بر دشمنان- پیروز اند. هرکس سودای ناامید کردن و رسوا نمودن‌شان را دارد، زیانی (دینی یا ایمانی) به آنان نمیرسانند تا این‌که دستور الله (سبحانه وتعالی) (در برپایی قیامت) بیاید و آنان همین‌گونه (استوار) اند.

- ابوداود از طریق عمران بن حصين روایت کرده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«لاَ تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ حَتَّى يُقَاتِلَ آخِرُهُمُ الْمَسِيحَ الدَّجَّالَ»

ترجمه: مرتباً قسمتی از امتم بر اساس حق میجنگند و بر مخالفانشان چیره‌اند تا این‌که آخرین فردشان با دجال کارزار میکند.

هم‌چنین امام أحمد از طريق جابر بن عبدالله روایت کرده که گفت: از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که می‌فرمود:

سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: «لاَ تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»

ترجمه: همیشه گروه از امت من تا روز قیامت به حق نبرد میکنند و غالب‌اند.

- و هم‌چنین أحمد از رسول الله صلى الله عليه وسلم روایت کرده که فرمود:

«لاَ تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ لَعَدُوِّهِمْ قَاهِرِينَ لاَ يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ إِلاَّ مَا أَصَابَهُمْ مِنْ لأْوَاءَ حَتَّى يَأْتِيَهُمْ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ كَذَلِكَ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَأَيْنَ هُمْ؟ قَالَ: بِبَيْتِ الْمَقْدِسِ وَأَكْنَافِ بَيْتِ الْمَقْدِسِ»

ترجمه: پیوسته گروهی از امت من بر راه حق پیروز اند و بر دشمنان خود غالب‌اند، مخالفین به ایشان زیانی (دینی وایمانی) نمیرسانند؛ مگر اندکی سختی معیشت می‌رسد و تا دستور الله (سبحانه وتعالی) صادر شود، به همین روش استوار اند. اصحاب رضی الله عنهم گفتند: یا رسول الله آن‌ها در کجا هستند؟ پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: در بیت المقدس و نواحی آن.

- وهم‌چنین در "الکبیر" آمده است:

«لاَ تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ عَلَى مَنْ يَغْزُوهُمْ قَاهِرِينَ لاَ يَضُرُّهُمْ مَنْ نَاوَأَهُمْ حَتَّى يَأْتِيَهُمْ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ كَذَلِكَ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَأَيْنَ هُمْ قَالَ بِبَيْتِ الْمَقْدِسِ»

ترجمه: پیوسته گروه از امت من بر راه حق استوار خواهند بود؛ بر کسانیکه علیه‌شان پیکار میکنند پیروز می‌گردند و کسانی‌که با  ایشان دشمنی کند، زیانی (دینی وایمانی) به آنها نمی‌رسانند تا اینکه دستور الله (سبحانه وتعالی) می‌آید. آن‌ها به همین روش استوار اند؛ اصحاب رضی الله عنه گفتند: یا رسول الله آن‌ها در کجا هستند؟ پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: در بیت‌المقدس و اطراف آن هستند.

هم‌چنین در کتاب احمد از ابی‌امامه روایت شده که  آن‌ها در بیت‌المقدس هستند و کلمۀ "بیت" را به "المقدس" مضاف ساخته است، در کتاب طبرانی حدیثِ "النهدی نحوه" آمده و از ابو هریره رضی الله عنه در کتاب "الأوسط للطبرانی"  روایت شده است:

«يقاتلون على أبواب دمشق وما حولها، وعلى أبواب بيت المقدس وما حوله، لا يضرهم من خذلهم ظاهرين إلى يوم القيامة» [فتح الباری]

ترجمه: آن‌ها بر دروازه‌های دمشق و اطراف آن و دروازه‌های بیت‌المقدس و اطرافِ آن جهاد میکنند؛ کسانیکه می‌خواهند رسوائی را متوجه‌شان سازند؛ زیانی (ایمانی ودینی) به آن‌ها نمیرسانند و تا روز قیامت برحق پیروز اند.

هم‌چنین در حدیثِ دیگری رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«لا تزال عصابة من أمتي يقاتلون على أبواب دمشق وما حولها وعلى أبواب بيت المقدس وما حولها، لا يضرهم خذلان من خذلهم ظاهرين على الحق إلى أن تقوم الساعة» [كنـزالعمال - للمتقی الهندی]

ترجمه: مداوم بخشی از امتم بر دروازه‌های دمشق و اطراف آن و بر دروازه‌های بیت‌المقدس و اطراف آن میجنگند، رسواسازی هیچ‌کسی زیانی به آنها نمی‌رساند و آن‌ها همیشه بر حق خواهند بود تا اینکه قیامت برپا خواهد گردید.

در مجموعۀ احادیثی‌که در مورد طائفۀ ظاهره وارد شده است، هرگاه تفکر عمیق شود، موارد زیر آشکار می‌شوند:

اول- گروهی‌که پیروز و کامیاب می‌شوند، جزء از مسلمان‌هااند، نه همۀ مسلمان‌ها؛ چون واژۀ "طایفة" در زبان عربی به معنی بخش و یا پاره‌ی از شی و یا چیزی را گویند و هر پاره‌ی از شی را "طایفة" می‌گویند و در لغت‌نامۀ المحیط آمده است: (والطائفة من الشیء: القطعة منه)؛ یعنی: طائفه از شی به معنی بخشی از همان شی است.

دوم- صفتی را که این کتله دارد، عبارت از خط سیر مستقیم‌شان بر حق است و یا به عبارت دیگر، آن‌چه که الله سبحانه وتعالی دستور داده به اساس دستورات آن مستقیماً حرکت می‌کنند.

سوم- گروهی‌که متصف به این واقعیت‌اند، کسانی‌اند که در راهِ اسلام جهاد می‌کنند و به این الفاظ آماده است: «يقاتلون على الحق»، «يقاتلون على أمر الله»

چهارم- خصوصیت دیگر آن‌ها این است که آن‌ها دارای قوت و نیرو هستند که با ارتشِ دشمن می‌رزمند و بر آن‌ها غالب شده، آن‌ها را شکست می‌دهند و در نهایت نصرتِ آشکارا نصیب آن‌ها خواهد گردید. در حدیث به این الفاظ آمده است: «يقاتلون على الحق ظاهرين على من ناوأهم» و «يقاتلون على أمر الله قاهرين لعدوهم».

پنجم- در حدیث ذکر شده است: «گروه مذکور بر دروازه‌های دمشق و اطراف آن و بر دروازه‌های بیت‌المقدس و اطراف آن جنگ می‌کنند.» یعنی آن‌ها در سرزمین شام با دشمن جنگ می‌کنند و در نهایت پیروزیی میدان از آن‌ها خواهد بود.  

اوصاف ذکرشده فوق می‌رساند که این گروه بر اساس اسلام و ارزش‌های اسلامی و آن‌چه الله سبحانه وتعالی دستور داده استوار اند و در راه اسلام می‌جنگند و از چنان قدرت و نیروی لازم برخوداراند که دشمن را به هزیمتِ مشهود و آشکارا مواجه خواهند ساخت. حتمی است که دشمنِ مسلمانان همانا ارتش‌ها و دولت‌های کفری‌اند و گروهی‌که به طرف دشمن حمله می‌کنند، باید دارای ارتش کاملاً قدرت‌مند و قوی در دولت اسلامی باشد و لازم است تا این ارتش را خلیفه و یا فرمانده لشکر رهبری نماید که در نتیجۀ رهبری خلیفه، ارتش اسلام با دشمنان می‌جنگند و دشمنان خود را شکست داده و آن‌ها را مغلوب می‌سازند. هم‌چنین این گروه از شام و اطراف آن حرکت کرده در قدم اول دولت و ارتش را در آن‌جا تأسیس می‌نمایند و سپس با دشمنان جنگ کرده آن‌ها را نیست و نابود می‌کنند. به عبارت دیگر، این فرقه یا صاحب دولت و ارتش است که به طرف دشمن حمله نموده و آن‌ها را به شکست مواجه می‌سازند و یاهم گروهی‌اند که برای ایجاد دولت اسلامی کار و فعالیت کرده و پس از ایجادِ یک دولت بالای دشمن حمله نموده و دشمن را از بین خواهند برد.

اما در رابطه به واقعیت عینی این جماعه، من فکر می‌کنم که این واقعیت بر عصر پیامبر صلی الله علیه وسلم و یارانش صدق می‌کند که دولت را تأسیس و سپس جهاد کردند. هم‌چنان فکر می‌کنم، این مسئله بر می‌گردد به صدر اسلام و هر خلیفه و فرمانده‌ که در دولت اسلامی با دشمنان جنگ کرده و پیروز گردیده است. می‌توانم بگویم که این واقعیت بر جهاد صلاح الدین ایوبی و لشکریانش نیز صدق می‌کند که صلیبی‌ها را شکست داد؛ هم‌چنین بر حملۀ قطز و بیبرس و لشکریان‌شان نیز صدق می‌کند که تاتارها را شکست دادند. هم‌چنین فکرمی‌کنم، این موضوع بر ما در حزب‌التحریر نیز صدق می‌کند که برای ایجاد دولت ابر قدرت اسلامی –خلافت راشده– کار و فعالیت می‌نماییم که این دولت با دشمنان کافر جنگ را آغاز و پیروزی میدان از آن‌ها خواهد بود؛ به همین‌گونه قسمی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم بشارت داده است، دولت یهود را از نقشه دنیا محو و روم فتح خواهد گردید و این مسئله‌ای است که نزد من راجح‌تر است.

اما واقعیت بیان شده در احادیث به گروهی‌های صدق نمی‌کند که دارای دولت اسلامی و ارتش نباشند؛ چون بدون دولت و ارتش نمی‌توان دولت و یا ارتش دشمن را شکست فاحش داد؛ پس گروهای بدون دولت و ارتش نمی‌توانند امریکا و انگلیس را مغلوب سازند و نمی‌توانند کیان یهود را ریشه‌کن سازند.

وضاحتاَ باید تذکر داد: اوصاف ذکر شده این گروه بر گروهای بدون دولت و یا ارتش‌های بدون دولت محل کارایی و تطبیق ندارد؛ چون صفت گروه منصوره تنها جنگ نه؛ بلکه جنگ همراه با غلبه و پیروزی است که وجود دولت و ارتش حتمی است. گروهای نظامی بدون دولت، دولت‌ها را شکست داده نمی‌توانند. هم‌چنین واقعیت بیان شده در حدیث در نبود دولت خلافت بر گروهای‌که برای تأسیس دولت اسلامی –خلافت– کار و فعالیت ندارد، محل تطبیق ندارد؛ این‌گونه گروهایی نمی‌توانند در دل دولت و ارتش‌ها تشویش و نگرانی را ایجاد کنند. پس جنگ و غلبه بر دشمن در وجود دولت اسلامی و یا تلاش و مبارزه برای تأسیس آن که در نتیجه سبب قتال در رکاب دولت می‌گردد، هردو عمل صفت اساسی این گروه می‌باشد.

لذا وصف این گروه بر علمای حدیث و علمای اصول مطابقت نمی‌کند؛ مگر این‌که برای ایجاد یک دولت کار و فعالیت کنند، یا در چارچوب یک دولت با دشمن جهاد و مبارزه نموده و بالای آن‌ها مسلط شوند. اما در مورد آن‌چه که صحیح‌البخاری در باب قول پیامبر صلى الله عليه وسلم گفته: «لا تزال طائفة من أمتي ظاهرين على الحق يقاتلون وهم أهل العلم»؛ پس جملۀ "وهم أهل العلم" اضافه شده از طرف مصنف است؛ نه از قول رسول الله صلی الله علیه وسلم؛ به دلیل این‌که علامه عسقلانی در شرح این باب در کتابِ خود فتح‌الباری واضحاً پیوندِ "وهم اهل العلم" را از سخن و نظریه مصنف دانسته است.

قابل یادآوری است: هرگروهی‌که با اخلاص در مقابل دشمن می‌رزمد، مستحق اجر و ثواب خواهد بود، چه دشمن را شکست دهد و یا ندهد. به همین شکل جنگ مخلصانه‌ی فردی با دشمن دارای اجر می‌باشد و هر مجموعه‌ای که دست به کارهای خیر می‌زنند، مستحق اجر اند، برابر است که عمل فردی باشد و یا جمعی و هر مجموعه‌ای که مصروف علوم اسلامی، اصول و یا احادیث‌اند، هرچند عمل فردی هم باشد، بازهم مستحق اجر و پاداش‌اند. پس مسئله تنها مستحق اجر و پادش شدن نیست؛ بلکه واقعیتِ گروه منصوره چیزی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم آن‌را بیان کرده است و تشریح درست حدیث آن‌چه نزد من راجح‌تر بود ذکر گردید.

اما لفظ "لایزال" به معنی بلا انقطاع نیست؛ بلکه پیروزی بر دشمن تا روز قیامت همیشه متناوب بوده، به این معنی‌ نیست که پس از پیروزی شکست می‌آید و بار دیگر ما در مقابل دشمن پیروز نمی‌شویم؛ بلکه نصرت و پیروزی ما تا روز قیامت همیشه نوبتی خواهد بود. همین‌گونه در صدر اسلام مسلمانان پیروز شدند و پس از آن شکست‌ها وپیروزی‌ها نوبتی آمدند که مصداق همین آیه (وتلك الأيام نداولها بين الناس) می‌باشد که صلیبی‌ها آمدند؛ پس به شکست مواجه شدند، تاتارها آمدند؛ سپس به شکست مواجه گردیدند؛ سپس مسلمانان ضعیف شدند و باز قسطنطنیه را فتح و آن را اسلام‌بول نام‌گذاری کردند... و پس از آن خلافت به سقوط مواجه گردید که إن‌شاءالله مجدداً باز خواهد گشت و کیان یهود را از صفحه‌ی هستی محو خواهد نمود. پس از آن روم فتح خواهد گردید و گروه متذکره تا این‌که آخرین آن‌ها با دجال جنگ خواهند نمود؛ وجود خواهد داشت. از جمله امور قابل توجه در حدیث این است که زمانی‌که حضرت عیسی علیه السلام در نزدیکی قیامت فرود می‌آید، مسلمانان دارای دولت و امیر اند که پس از آن بر دشمن نصرت و غلبه می‌یابند. بناءً معنی "لایزال" به معنی قطع دائمی نه؛ بلکه به این معنی است که در دنیا همیشه امور متناوب و دوره‌ای خواهد بود که این واقعیت مانندِ قول رسول الله صلی الله علیه وسلم است که بخاری روایت کرده است:

«لن يزال أمر هذه الأمة مستقيماً حتى تقوم الساعة»

ترجمه: حالت این امت تا روز قیامت پیوسته مستقیم و استوار خواهد بود.

استقامت امت به معنی تداوم و همیشه‌گی وضعیت نیست؛ بلکه استقامت امت در دوره‌های مختلفی از بین رفت؛ به ویژه پس از سقوط خلافت اسلامی. حدیث این معنی را افاده می‌کند که در دنیا برای همیشه استقامت امت از بین نخواهد رفت که یک‌بار وضعیت خراب گردد، بار دیگر بهتر نشود و یا به این معنی نیست که یک‌بار که خلافت سقوط کرد بار دیگر باز نگردد؛ البته واقعیت این است، هربار که وضعیت به خرابی گراید بار دیگر بهتر می‌گردد؛ پس استقامت امت امری است که تا به روز قیامت همیشه دوره‌ای خواهد ماند.

بخش نخست پاسخ همین بود و این چیزی است که من آن را ترجیح می‌دهم؛ اما من به شکل قطعی نمی‌گویم که غیر از این تفسیر دیگری نیست؛ اما آن‌چه به نظرم راجح‌تر و ثواب بود، همین است.

اما بخش دوم: عملی کردن و تطبیق حدیث در زندگی؛ واجب است که با احادیث متذکره عمل کرده شود؛ قسمی‌که اصحاب رضوان الله تعالی علیهم اجمعین و تابعین به وجه احسن به احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم برای مسلمانان بشارت و باخبری از این امور را می‌دادند. هنگامی‌که حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را خواندند و شنیدند که قسطنطنیه و روم فتح خواهد گردید، مشتاق به این بودند که هریک از آن‌ها به بشارت پیامبر صلی الله علیه وسلم در میدان عمل اقدام نماید، تا این‌که الله سبحانه وتعالی خواست فضلِ فتحِ قسطنطنیه را نصیب محمد فاتح نماید و پس از آن نام‌اش را اسلام‌بول گذاشت.

آن‌ها هنگامی‌که حدیث را شنیدند، همه‌گی جهت تحقق بخشیدن آن کوشش می‌کردند تا بادستان خود؛ هم‌چون سرزمین‌ها را فتح کنند و خیرِ بزرگ را که رسول الله برای فاتح آن توصیف نموده بود، به دست آرند: "چه نیکو امیر است، امیرِ آن‌ها و چه نیکو ارتش است، ارتشِ آن‌ها". حتی بسیاری از خلفاء نیروهای‌‌شان را به طرف قسطنطنة می‌فرستادند تا قسطنطنیة را فتح کنند و بسیاری از بزرگان صحابه؛ مانند: ابو ایوب انصاری رضی الله تعالی عنه در تشکیل ارتش اسلامی به خاطر فتح قسطنطنیه اشتراک کردند تا به این بشارت دست پیداکنند.

بنابر این، لازمۀ حدیثِ گروه منصوره نیز همین‌گونه است، رسول الله صلی الله علیه وسلم برای ما اوصاف وفضیلت‌اش را بیان کرده است که بدون شک به زودی با دشمن جنگ می‌کنند و بالای آن‌ها تسلط یافته، آن‌ها را سرکوب و نابود نموده، بگونه‌ای علنی بر آن‌ها چیره می‌شوند و این پیروزی متحقق نمی‌گردد؛ مگر در چارچوب دولت اسلامی و ارتش اسلامی. پس برماست که از هرنوع امکانات برای اقامۀ دولت خلافت راشده دریغ نورزیم و امید است که تا از جمله‌ی سربازان آن ارتش باشیم که با دشمن جهاد کرده آن‌ها را شکست داده؛ چنان مغلوب سازیم که در تاریخ به یادماندنی باشد. به همین خاطر از الله سبحانه وتعالی مسألت داریم که ما از جملۀ گروهی باشیم که پیامبر صلی الله علیه وسلم در احادیث شریف‌اش توصیف کرده است.

مهم‌ترین هدف این نیست که ما قضاوت کنیم که این گروه و این جماعة طایفه ظاهره است؛ بلکه مهم‌ترین هدف و مسئله این است که هرکسی‌که این گروه کامیاب را دوست دارد، در موردش تحقیق نماید و جهت تقویت این گروه و برای ایجاد دولت اسلامی کار نماید و با ارتش اسلامی ملحق شده، برای نابودی دشمن کافر؛ مانند: امریکا، بریتانیا، یهود وغیره جهاد کند و آن‌ها را از بین ببرد.

پس از همه‌ی آن‌چه بیان گردید نکتۀ قابل تذکر این است که هدف اساسی ما قضاوت بالای گروه خاص نباشد که این از جمله طایفه ظاهره است و یا این‌که آن گروه مستحق نیست و ما هستیم؛ بلکه بهتر این است که هدف اساسی ما مسابقه برای تحقق اوصاف این گروه باشد تا برای تأسیس هم‌چون یک دولت و ارتش اسلامی که با دشمنان کافر؛ مانند: امریکا، انگلیس، یهود و دیگر دولت‌های کفری جهاد نماید و آن‌ها را شکست دهد، تلاش به خرچ دهیم. پس کسانی‌که می‌خواهند از جمله‌ی طایفه ظاهره باشند، باید برای تحق وصفِ شکست دشمن و غلبه بر آن در چارچوب یک دولت اسلامی و ارتش اسلامی کار و فعالیت نمایند.

در فرجام از الله سبحانه وتعالی می‌خواهیم ما را از جمله‌ی آن گروه بسازد و این‌که شاهد قیام دولت اسلامی –خلافت راشده– بوده و از جمله‌ی سربازان اسلام باشیم که دشمنان‌مان را نابوده نموده و بالای‌شان کاملاً غلبه حاصل نمائیم.

الله سبحانه وتعالی ناصر کسانی است که دین‌اش را نصرت می‌دهند و او قوی و عزیز است.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

7 رمضان 1425هـ.ق

21 اکتوبر 2004م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم برادر ما ابویاسین، الله سبحانه و تعالی شما را در پناه خود داشته و طول عمر را برایت نصیب فرماید.

سوالم در مورد جواب سوال در مورد زکات حیوانات است، ما می‌دانیم که از گوسفندان علف‌چر زکات بوده و از گوسفندان غیر علف‌چر زکات نمی‌شود؛ اما بعضی کسانی هستند که حیوانات را در بیشترین وقت سال به مصرف خود علف و آذوقه می‌دهند و قسمت كوچکی از سال حیوانات‌شان را می‌چرانند، هدف از این علف‌دادن، تولید نسل بیشتر است؛ چنان‌چه بیشتر گوسفندان‌شان دو مرتبه زایمان می‌کند که این دو مرتبه زایمان کردن، نتیجه‌ی همان علف‌دادن‌شان است و این گوسفندان به‌خاطر تجارت نیست، آیا در این گوسفندان زکات است یا خیر؟ الله سبحانه و تعالی در عمر شما برکت دهد. برادر شما عطیه "جبارین" از فلسطین

سوال عدیل عربی:

السلام علیکم و رحمت الله وبرکاته، الله سبحانه وتعالی در عمر شما برکت داده، خیر و پیروزی را نصیب شما گرداند! زکات در نبود خلافت اسلامی برای چی کسانی پرداخت مي‌گردد؟

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

سوال هر دوی‌تان در مورد زکات حیوانات و پرداخت آن در صورت نبود خلافت است؛ لذا جواب هر دو سوال را به‌گونۀ ذیل ارایه می‌کنم:

اولاً: زکات چهار پایان؛ گوسفند، گاو و شتر:

از گوسفند، گاو و شتر که علف داده می‌شوند و نمی‌چرند زکات نمی‌شود؛ زیرا صفت سوم (چریدن) برای این سه طبقه از حیوانات صفتی است که علت پرداخت زکات را می‌رساند و در نصوص طوری‌ ذکر شده است که حکم بر این صفت معلق می‌باشد. این بر این دلالت دارد که هرگاه این صفت موجود نبود حکم زکات نیز نفی می‌باشد. شرط چنین صفتی این است که صفت رساننده معنی علت باشد؛ اگر وصف و یا صفت رساننده علت نبود؛ پس نمی‌تواند حکم بر وجود آن متوقف گردد. تکرار می‌کنم باید صفت رسانندۀ علت باشد؛ مانند: این فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه و سلم:

«فِي صَدَقَةِ الغَنَمِ فِي سَائِمَتِهَا»

ترجمه: زکات گوسفند در چراندن آن می‌باشد.

این حدیث را بخاری تخریج نموده است.

  گوسفند اسم ذات است و برای آن دو صفت است سوم (چریدن) و علف (علف‌دادن) و زکات موقوف بر صفت سوم (چریدن) است؛ پس در معلوفه یعنی گوسفندی‌که نمی‌چرد؛ بلکه علف داده می‌شود زکات نمي‌باشد.

دلائل این‌که زکات از این سه نوع حیوانات می‌شود: ابوذر رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت کرده است:

«مَا مِنْ صَاحِبِ إِبِلٍ، وَلَا بَقَرٍ، وَلَا غَنَمٍ، لَا يُؤَدِّي زَكَاتَها، إِلاَّ جَاءَتْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، أَعْظَمَ مَا كَانَتْ، وَأَسْمَنَ، تَنْطَحُهُ بِقُرُونِهَا، وَتَطَؤُهُ بِأَخْفَافِهَا»

[متفق عليه]

ترجمه: هرکسی زکات شتر، گاو و گوسفند اش را اداء نکرد در روز قیامت، حیوان فربه‌تر از آن‌چه که در دنیا بوده، می‌آید و صاحب‌اش را شاخ می‌زند و آن را با پاهایش لگدمال می‌سازد.

ابوداود از ابوبکر رضی الله عنه روایت کرده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در یک حدیث طویلی فرموده است:

«... وَفِي سَائِمَةِ الْغَنَمِ إِذَا كَانَتْ أَرْبَعِينَ، فَفِيهَا شَاةٌ...»

ترجمه: وقتی تعداد گوسفندان سائم (علف‌چر) به چهل گوسفند رسید، یک گوسفند زکات می‌شود.

هم‌چنان از علی رضی الله عنه روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است:

«ليس في البقر العوامل صدقة»

ترجمه: در گاوهای کارکن زکات نمی‌باشد.

از عمربن دینار رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه و سلم برایش گفته است:

«لَيْسَ فِيْ الثَّوْرِ الْمُثِيرَةِ صَدَقَةٌ»

ترجمه: یعنی در گاو کارکن زکات نمی‌باشد.

به روایت ابوعبید.

هم‌چنان از جابر ابن عبدالله روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است:

«لَا صَدَقَةَ عَلَى مُثِيرَةٍ»

ترجمه: در گاو "مثیره" زکات نمی‌باشد. گاو "مثیره" همان گاوی است که زمین را می‌راند.

حاکم در مستدرک خود بر شرط صحیحین از بهزبن حکیم از پدرش و پدرش از جدش روایت نموده است که گفته است: من از رسول الله صلی الله علیه و سلم شنیدم که رسول الله صلی الله علیه و سلم می‌فرمود:

«فِي كُلِّ إِبِلٍ سَائِمَةٍ فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ ابْنَةُ لَبُونٍ...»

ترجمه: در هر چهل شتر علف‌چر، یک شتر بنت لبون ( شتری‌که دو سال را تکمیل کرده باشد و در سال سوم قدم گذاشته باشد) می‌شود.

 حاکم این حدیث را صحیح الاسناد گفته است.

لفظ "السائمة" به چهارپایانی اطلاق می‌شود که در صحرا و علف‌زارها می‌چرند و علف داده نمی‌شوند.

هم‌چنان این سه نوع حیوان باید زکات داده شوند؛ چنان‌چه قبلاً بیان شد، زکات تنها در حیوانی است که بیشتر سال را می‌چرد؛ اما در گوسفندی‌که علف داده می‌شود زکات داده نمی‌شود؛ هم‌چنان در گاوی‌که کار می‌کند؛ نیز زکات نمی‌شود.

خلاصه این‌که در حیوانات غیر از همین سه نوع؛ یعنی: گوسفند، گاو و شتر زکات نمی‌باشد؛ اما در مال‌های تجارتی در هر حیوانی زکات می‌شود؛ یعنی در هر مالی‌که برای خرید و فروش باشد، به دلیل نصوصی‌که در این مورد آمده است هر نوع مالی‌که باشد فرق نمی‌کند؛ چه حبوبات باشد و یا پارچه‌جات و حیوانات، از جمله نصوصی‌که در مورد اموال تجارتی آمده است:

از سمره ابن جندب روایت شده است که گفته است:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ r كَانَ يَأْمُرُنَا أَنْ نُخْرِجَ الصَّدَقَةَ مِنَ الَّذِي نُعِدُّ لِلْبَيْعِ»

ترجمه: اما بعد، رسول الله صلی الله علیه و سلم ما را امر می‌نمود که زکات را از هرمالی‌که برای فروش آمده می‌کردیم بپردازیم.

به روایت ابوداود.

هم‌چنان از ابوذر از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت است:

«وَفِي الْبَزِّ صَدَقَتُهُ»

ترجمه: در "بز" زکات است.

 و "بز" کالای است که تجارت می‌شود.

دوم: در نبود خلافت زکات برای چه کسانی داده می‌شود؟ طوری‌که در سوال شما ذکر شده است، هدف مستحقین زکات نیست؛ بلکه هدف این است که زکات  در نبود خلافت برای چه کسانی پرداخت مي‌شود؟

زکات باید در تمام انواع‌اش؛ خواه حیوانات باشد؛ خواه حبوبات، میوه‌جات باشد ويا پول نقد و کالای تجارتی، باید همه انواع زکات‌ها برای خلیفه و یا برای نمایندۀ خلیفه داده شود، اعم از والی‌ها، موظفین زکات و کسانی‌که در این عرصه خلیفه را کمک می‌کنند پرداخت شود، الله سبحانه و تعالی فرموده است:

﴿خذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾

[التوبة: 103]

ترجمه: اي پيامبر! از اموال آنان (كه به گناه خود اعتراف دارند و در صدد كاهش بدي‌ها و افزايش نيكي‌هاي خويش مي باشند) زكات بگير تا بدين‌وسيله ايشان را (از رذائل اخلاقي، گناهان و تنگ‌چشمي) پاك داري و (در دل آنان نيروي خيرات و حسنات را رشد دهي و درجات) ايشان را بالا ببري و براي آنان دعا و طلب آمرزش كن كه قطعاً دعا و طلب آمرزش تو مايه آرامش (دل و جان) ايشان مي‌شود (و سبب اطمينان و اعتقاد بيشترشان مي‌گردد) و الله سبحانه و تعالي شنواي (دعاي مخلصان و) آگاه (از نيّات همگان) است.

الله سبحانه و تعالی در این آیه رسول الله صلی الله علیه وسلم را امر نموده است که زکات را از صاحبان مال بگیرد و رسول الله صلی الله علیه و سلم والی‌ها و موظفین را برای جمع آروی زکات تعیین کرده بود؛ چنان‌چه ناظرین میوه‌جات را برای جمع‌آوری خرما و انگور موظف ساخته بود و در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم مردم زکات مال شان را برای رسول الله صلي الله عليه وسلم  یا به کسانی‌که آن‌ها را رسول الله صلي الله عليه وسلم تعیین کرده بود؛ مانند: والی‌ها و موظفین زکات می‌پرداختند. جریان به همان شکل ادامه پیدا کرد و زکات برای خلفاء و والی‌های آن پرداخت می‌شد.

در روایاتی از صحابه و تابعین آمده که شخص زکات‌دهنده خودش می‌تواند زکات را در جاهای مناسب آن توزیع کند؛ البته در مال‌های بی‌جان؛ یعنی در پول نقد.

ابوعبید روایت کرده است که کیسان برای عمر دوصد درهم زکات آورد و گفت ای امیرالمومنین (این زکات مال من است) عمر گفت: (این پول را نیز ببر و خودت تقسیم کن)؛ چنان‌چه عبید از ابن عباس روایت کرده است: (وقتی خودت در جاهای مناسب آن تقسیم نمودی و هیچ‌چیزی از آن باقی نماند، مشکلی ندارد.)

هم‌چنان  از ابراهیم و حسن روایت شده است که گفتند: (زکات را به جای آن قرار ده و آن را به صورت پنهانی ادا کن) ادای این نوع زکات در اموال بی‌جان؛ یعنی پول نقد است و زکات‌دهنده این نوع زکات را به خلیفه و والی‌ها پرداخت می‌کند یا این‌که خودش آن را توزیع می‌کند و این مسأله در مورد پول نقد است.

اما زکات حیوانات، کشت و میوه‌جات لازم است که به خلیفه یا کسی‌که خلیفه آن را تعیین نموده پرداخته شود. ابوبکر صدیق رضی الله عنه با مانعین زکات وقتی‌که از پرداخت آن خودداری نمودند، جنگ نمود و گفت:

«والله لو منعوني عناقاً كانوا يؤدونه إلى رسول الله لقاتلتهم عليه»

ترجمه: سوگند به الله سبحانه و تعالی؛ اگر از یک لجام هم مانع زکات شوند با ایشان می‌جنگم.

متفق علیه است به روایت ابوهریره.

اما وقتی خلیفه موجود نباشد زکات‌دهنده می‌تواند بر مستحقین زکات که در آیه ذکر شده است، زکات را پرداخت نماید:

﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾

[التوبة: 60]

ترجمه: زكات مخصوص مستمندان، بي‌چارگان، گردآورندگان آن، كساني‌كه جلب محبّت‌شان (براي پذيرش اسلام و سودگرفتن از خدمت و ياري‌شان به اسلام چشم داشته) مي‌شود، (آزادي) بندگان، (پرداخت بدهي) بدهكاران، (صرف) در راه (تقويت دین) الله سبحانه و تعالی و واماندگان در راه (و مسافران درمانده و دورافتاده از مال و منال و خانه و كاشانه) مي‌باشد. اين يك فريضه‌ی مهم الهي است (كه جهت مصلحت بندگان الله سبحانه و تعالی مقرّر شده است) و الله سبحانه و تعالی دانا (به مصالح آفريدگان) و حكيم (در وضع قوانين) است.

پس ارکان اسلام در هر عصر و زمان و در هر حالت معطل قرار نمی‌گیرد؛ بلکه در حد توان باید برای ادای آن تلاش شود.

این بود نظر من در این مسأله، الله سبحانه و تعالی خودش عالم‌تر و حکیم‌تر است.

برادر شما عطاء بن خلیل ابوالرشته

28 جمادی الاول1440هـق

3 فیبروری 2019م

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

السلام‌علیکم‌ورحمةالله‌وبرکاته!

الله متعال شما را یاری نموده و خیر و برکت را با دستان شما و ما جاری نماید و همه‌ی ما را با خلافت دوم عزت بخشیده و از جمله‌ای شاهدان و سربازان آن قرار دهد!

موضوع: حوزه‌ی حیاتی در سیاست جهانی

دولت‌های بزرگ و مؤثر جهان معمولاً برای دست‌رسی به منافع خویش، دامنه‌ی کاری را مشخص نموده و آن را "حوزه حیاتی" نام‌گذاری می‌کنند. حزب نیز بعضی از سرزمین‌ها را برای خود به عنوان "مجال عمل" بر می‌گزیند و روی آن تمرکز دارد تا دولت اسلامی در آن برپا گردد.

پرسش‌ام این است که آیا خلیفه‌ای‌که إن‌شاءالله خواهد آمد، برای دولت اسلامی "حوزه‌ی کاری" مشخصی برخواهد گزید تا برای انتشار اسلام به سوی جهان از طریق دعوت و جهاد آن را در اولویت قرار دهد؟ محمد عیاد

پاسخ:

وعلیکم‌السلام‌‌ورحمةالله‌وبرکاته!

الله سبحانه‌وتعالی به‌خاطر این دعای نیکی که برای ما نموده‌ای تو را برکت دهد و ما نیز در حق‌ات دعای خیر می‌کنیم.

اصطلاح "حوزه‌ی حیاتی" که در پرسش مطرح نمودی برای هر دولت مؤثری در صحنه‌ی جهانی از اهمیت فراوانی برخوردار است. دولت خلافت، دولتی ایدئولوژیک و مبدئی بوده و دولتی است جهانی، نه داخلی؛ زیرا عقیده آن به دلیل این‌که عقیده انسانی است، عقیده جهانی نیز هست و نظام آن نیز به دلیل این‌که نظام انسانی است، نظام جهانی نیز هست، الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً﴾

ترجمه: و ما نفرستادیم تو را؛ مگر برای تمام مردم به صفت مژده و بیم‌دهنده.

رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز در این زمینه می‌فرماید:

«أُعْطِيتُ خَمْساً لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ مِنْ الْأَنْبِيَاءِ قَبْلِي نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِيرَةَ شَهْرٍ وَجُعِلَتْ لِي الْأَرْضُ مَسْجِداً وَطَهُوراً وَأَيُّمَا رَجُلٍ مِنْ أُمَّتِي أَدْرَكَتْهُ الصَّلَاةُ فَلْيُصَلِّ وَأُحِلَّتْ لِي الْغَنَائِمُ وَكَانَ النَّبِيُّ يُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً وَبُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً وَأُعْطِيتُ الشَّفَاعَةَ»

ترجمه: به من پنج‌چیز داده شده که به هیچ یک از انبیای پیش از من داده نشده بود. از فاصله‌ای یک ماه راه دشمنانم از من هراس دارند، تمام زمین برای من پاک و قابل سجده قرار داده شده؛ پس هر فردی از امت من که وارد زمان نمازی می‌شود باید نماز را "در هر کجا که هست" اداء نماید، غنایم برای من حلال شده، انبیای پیش از من خاص برای اقوام خود فرستاده می شدند و من برای تمام انسان‌های جهان فرستاده شده‌ام و به من فرصت شفاعت کردن داده شده است.

هرچند دولت خلافت تمام جهان را برای پیش‌برد امور سیاسی و فعالیت خویش مناسب می‌‌داند؛ چنان‌چه در حدیثی‌که ابن ماجه در سنن خویش به نقل از ثوبان روایت نموده رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید:

«زُوِيَتْ لِي الْأَرْضُ حَتَّى رَأَيْتُ مَشَارِقَهَا وَمَغَارِبَهَا وَأُعْطِيتُ الْكَنْزَيْنِ الْأَصْفَرَ أَوْ الْأَحْمَرَ وَالْأَبْيَضَ يَعْنِي الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَقِيلَ لِي إِنَّ مُلْكَكَ إِلَى حَيْثُ زُوِيَ لَكَ...»

ترجمه: اما این بدان معنی نیست که خطوطی را که دولت خلافت برای سیاست خارجی خود ترسیم می‌کند در قبال تمام دولت‌ها متساوی خواهد بود و به این معنی نیست که تمام مناطق جهان و دولت‌های موجود در آن توسط دولت خلافت به یک چشم نگریسته شده و به همه توجه یکسان صورت خواهد گرفت؛ بلکه طوری است که دولت خلافت بر اساس مصلحت دعوت و واقعیت‌های موجود سیاسی، اقتصادی و نظامی، برای خود "حوزه‌ی حیاتی" مشخص می‌کند و سعی می‌کند سیاست‌های خود را بیش‌تر و گسترده‌تر روی آن حوزه‌ای تشخیص داده شده، متمرکز نماید. این حوزه‌ی حیاتی با در نظرداشت اهداف، تغییر واقعیت‌ها و مصلحت دعوت، پیوسته تغییر می‌کند.

با مروری بر سیرت رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحاب بزرگ‌وار وی رضی الله عنهم، روشن می‌شود که وی علیه اسلام پس از برپائی دولت در مدینه‌ی منوره، جزیره‌ی عرب را حوزه‌ی حیاتی دولت برگزید؛ سپس دیری نگذشت که پیروزی‌های فراوانی در این جزیره به دست آمد و بی‌درنگ در پیوند به آن، دایره‌ی حوزه‌ی حیاتی دولت گسترش یافت و اطراف سرزمین شام و عراق را نیز در بر گرفت. سپس خلفای راشدین آمدند و این حوزه را با انجام فتوحات پی‌درپی وسعت دادند تا مناطق شام، عراق، فارس، مصر، شمال افریقا و سایر مناطق را در بر گرفت. به این ترتیب، حوزه‌ی حیاتی دولت خلافت، در پیوند به پیروزی‌هایی‌که دولت به دست می‌آورد و در پیوند به تغییر واقعیت‌های سیاسی و شرایط آن، تغییر می‌کند.

بنابراین، دولت دوم خلافت راشده نیز در زمانی‌که به خواست الله سبحانه و تعالی برپا می‌گردد، از دولت نخست اسلام پیروی نموده و راه آن را ادامه خواهد داد؛ طوری‌که خطوط و استراتیژی‌های مناسب با واقعیت‌های سیاسی موجود و شرایط آن ترسیم نموده و برای خود حوزه‌ی حیاتی را برخواهد گزید که متناسب با مصلحت دعوت و واقعیت‌های موجود باشد. این دولت برای حمل اسلام و نشر آن در جهان با رعایت این حوزه‌ی حیاتی‌که برای خود ترسیم نموده از اسباب و اسالیب لازم استفاده خواهد نمود. دولت بر اساس مصلحت دعوت و تغییر واقعیت‌هایی‌که به خواست و اراده الله متعال تغییر می‌کند، در مورد حوزه‌ی حیاتی خویش پیوسته تجدید نظر خواهد نمود. در کتاب "دولت اسلامی" در باب "سیاست خارجه‌ی دولت اسلامی" با در نظرگرفتن واقعیت‌های موجود توسط دولت در هنگام ترسیم راه‌کارها و اسالیب برای تحقق سیاست‌ها اشاره شده:

«بناءً مفکوره‌ی سیاسی‌که دولت بر آن بنایافته و روابط دولت اسلامی با سایر دولت‌ها و ملت‌ها را مشخص می‌نماید؛ همانا انتشار اسلام در میان آنان و حمل دعوت اسلامی به جانب آنان می‌باشد و طریقه آن نیز جهاد است. اما راه‌کارها و اسالیب را خود دولت وضع نموده و با استفاده از ابزار و وسایل لازم آن را به پیش می‌برد. به‌طورمثال، ممکن است با بعضی از دشمنان، توافق حسن هم‌جواری امضاء کند و با بعضی دیگر وارد جنگ شود. چنان‌چه رسول الله صلی الله علیه وسلم در نخستین ایام ورود اش به مدینه انجام داد. شاید هم در همان آغاز کار، بر علیه تمام دشمنان‌اش اعلان جنگ کند؛ چنان‌چه ابوبکر صدیق کرد و لشکریان مسلمان را هم‌زمان به عراق و شام فرستاد و یا هم برای مدتی، معاهده‌هایی را امضاء نماید، تا این‌که برای دعوت فضاسازی نموده و افکار عامه را متوجه آن نماید، کاری‌که رسول الله علیه السلام در معاهده‌ی حدیبیه انجام داد. ممکن است دولت بر اساس مصلحت دعوت با بعضی دولت‌ها معاهده‌های تجارتی امضاء کند و با بعضی دیگر نکند. ممکن است بر اساس خط مشی که برای دعوت ترسیم نموده، با برخی دولت‌ها روابط برقرار کند و با برخی دیگر نکند. ممکن است با شماری از دولت‌ها از اسلوب دعوت لفظی و تبلیغات استفاده نماید و با شماری دیگر از اسلوب افشای نقشه‌ها و جنگ سرد استفاده کند. به این ترتیب، دولت بر اساس لزوم دید مصلحت، نقشه‌هایی را ترسیم نموده و از اسالیبی مناسب با آن استفاده می‌کند؛ اما تمام این اقدامات به هدف نشر و پخش اسلام بر اساس طریقه‌ی نشر آن، که جهاد در راه الله سبحانه و تعالی می‌باشد، صورت می‌گیرد.». (نقل قول از کتاب دولت اسلامی)

برگزیدن "حوزه‌ی حیاتی" برای دولت، چیزی غیر از آن سخنی نیست که در کتاب دولت اسلامی از آن یاد شده.

سلام من را پذیرا باشید!

برادرتان عطاء بن خلیل ابورشته

25 ذو الحجه 1440هـ

26 آگست 2019م

ترجمه: عبدالله دانشجو

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

«قصر سفید با نشر بیانیه‌ای اعلان نمود که ترامپ رئیس جمهور امریکا روز جمعه در تماسی تلفونی به عمران خان نخست وزیر پاکستان گفت: بسیار مهم است که هند و پاکستان برای کاستن از شدت تنش‌ها در جامو و کشمیر از طریق گفتگوی دوجانبه تلاش نمایند.» (منبع: رویترز 17 آگست 2019م) ترامپ درحالی این سخنان را مطرح می‌کند که مودی به ملحق نمودن کشمیر به خاک هند به گونۀ رسمی افتخار می‌کند و دیگر میان هند و پاکستان بر سر آن نزاعی وجود ندارد. «مودی نخست وزیر هند در اظهاراتی به تاریخ 15 آگست 2019م به مناسبت جشن استقلال هند گفت: «حکومت من کاری را انجام داد که تمام حکومت‌های هند قبل از من در آن ناکام شده بودند.» (منبع: شرق اوسط 16 آگست 2019م) پرسش این است که چنین گفتگوئی که ترامپ مطرح نموده اینک پس از آن که هند رسماً کشمیر را به خود ملحق نموده چه فائده‌ای دارد؟ و این‌که چرا پاکستان برای آزادسازی کشمیر از طریق جهاد اقدام نکرد؛ در حالی‌که توان چنین کاری را توسط اردو/سپاه خویش دارد؟ و آیا امریکا در این قضیه نقشی دارد؟ و جزاکم الله خیرا!

 پاسخ:

برای روشن شدن پاسخ به بررسی امور زیر می‌پردازیم:

1- منطقۀ اورآسیا برای طراحان سیاست خارجۀ امریکا نسبت به تمام سایر مناطق جهان از اهمیت بیشتری برخوردار است و امریکا با تمام توان تلاش می‌کند نگذارد هیچ رقیبی برایش در این منطقه سر بلند کند. امریکا در اوراسیا چهار رقیب احتمالی دارد: روسیه، چین، آلمان و خلافت.

امریکا در حال حاضر چین را رقیب عملی خود می‌داند، زیرا حاملین سیاست امریکا پس از سقوط اتحادجماهیر شوروی، چین را بزرگ‌ترین تهدید برای منافع امریکا بر می‌شمارند. چنان‌چه امریکا عملاً از دولت‌های مختلف آسیا و سواحل بحر آرام برای تخریب تلاش‌های چین به صفت یک نیروی بحری استفاده نموده و شبه قارۀ هند را موظف کرده با روند رو به رشد چین به عنوان قدرتی برتر در اوراسیا مقابله نماید.

امریکا در حالی‌که توانائی‌های خود را در منطقۀ آسیا و بحر آرام با ایجاد ائتلاف‌های گوناگون با تایوان، تایلند، ویتنام، فلیپین، جاپان/ژاپن، اندونیزیا و استرالیا، استحکام می‌بخشید، هیچ گونه ائتلاف بزرگی در شبه قارۀ هند، به ویژه با هند، ایجاد نکرد، تا این‌که واجبایی در اواخر دهۀ نهم به قدرت رسید و با سفر کلنتن ریئس جمهور وقت امریکا در سال 2000 به هند، استفادۀ امریکا از هند به اوج خود رسید. پس از مدت کوتاهی از حوادث 11 سپتمبر2001م، ادارۀ حکومت بوش بالای دولت هندو تمرکز نمود و میزان زیادی از اقدامات امریکا روی پر کردن خالیگاه نظامی میان دولت هندو و چین متمرکز بود، از جمله می‌توان به توافق هسته‌ای میان امریکا و چین اشاره نمود.

2- امریکا متوجه شد که تنش‌ها میان هند و پاکستان در مورد قضیۀ کشمیر، بالای روند رویارویی شبه قارۀ هند با چین تأثیر منفی داشته و این این رویارویی را تضعیف می‌کند، برای پایان دادن به این تنش‌ها، تلاش‌هایی را در جهت عادی‌سازی روابط هند و پاکستان روی دست گرفت و هدف از این عادی سازی روابط؛ منصرف نمودن نیروهای هندو و پاکستان از جنگ و جدال در میان خود بر سر قضیۀ کشمیر و جهت دادن این تلاش‌ها برای همکاری با امریکا و نهایتاً کاستن از صعود و رشد چین بوده است. امریکا گمان می‌کرد ملحق نمودن کشمیر به دولت هندو و اعمال فشار بالای نظام حاکم در پاکستان تا از فعالیت نظامی برای برگرداندن آن منصرف شود و به گفتگو اکتفاء کند، گمان می‌کرد این کار قضیه را به فراموشی سپرده و مانع کشمکش‌های نظامی میان دو طرف خواهد شد، درست مانند قضیۀ فلسطین که حکومت عباس با دولت‌های عربی ماحول خود دارد؛ هیچ گونه کشمکش نظامی با دولت یهود ندارند، در حالی‌که یهودیان به اشغال خویش ادامه داده و هرکجایی از فلسطین را که بخواهند به خود ملحق می‌کنند! مودی نیز به این ترتیب نقشۀ ملحق کردن جامو و کشمیر به خاک هندو و تغییر ساکنین آن را آغاز نمود، چنان‌چه به تاریخ 5 آگست 2019م مودی مادۀ 370 قانون مربوط به کشمیر را ملغا اعلان نمود. بر اساس این ماده؛ اقلیم کشمیر تا حدود زیادی حق خود مختاری داشتند، طوری که کشمیر حق داشت قانون اساسی خاص خود را داشته باشد، بیرق/پرچم ویژۀ خود و در بسیاری از امور مستقل باشد، بجز امور خارجی، دفاعی و مخابراتی. تصمیم لغو قانون مذکور زیر نام قانون "تنظیم مجدد" منتشر گردید که کشمیر اشغالی را به دو منطقه تقسیم می‌کند: منطقۀ جامو و کشمیر و منطقۀ لاداخ که ادارۀ هر دو منطقه با حکومت اتحادی در دهلی نو مرتبط باشد. اتاق اعلای پارلمان دولت هندو موسوم به "شورای ایالات" یک روز بعد یعنی 6 آگست 2019م با 125 رأی موافق و 61 رأی مخالف، قانون یاد شده و مادۀ 35 قانون مذکور را لغو نمود، ماده‌ای که به غیر کشمیریان اجازه نمی‌داد در کشمیر زمین خریداری نمایند. به این ترتیب سایر هندوها از سایر ایالات فرصت خواهند داشت به کشمیر روی آورده و اقدام به خرید زمین نمایند و هم‌چنین درخواست کار حکومتی در این منطقه دولت هندو که رفته رفته زمینۀ تغییر ساکنین و فرهنگ این منطقه‌ای اغلب مسلمان‌نشین را فراهم می‌کند، درست شبیه آنچه دولت یهود برای ملحق نمودن خاک فلسطین به خود انجام می‌دهد! بناءً همان گونه که نتانیاهو با موافقت و چراغ سبز امریکا اقدام به آن اشغال‌گری‌ها می‌کند، مودی نیز با موافقت و چراغ سبز امریکا چنین می‌کند، یعنی این‌که مودی دارد روش نتانیاهو در فلسطین را با موافقت و حمایت امریکا نسخه‌برداری می‌کند.

3- پس از آن که دولت هندو اخیراً وضعیت خاص را در کشمیر لغو نمود، واکنش پاکستان در برابر آن ذلیلانه بود و از حد تقبیح، آن هم برای حفظ آبرویش، فراتر نرفت، چنان‌چه وزارت خارجۀ پاکستان با نشر بیانیه‌ای گفت: «پاکستان این اقدام را به شدت تقبیح نموده و اعلانیۀ منشتر شده به تاریخ 5 آگست 2019م از دهلی نو را رد می‌کند. حکومت هندو نمی‌تواند دست به هیچ‌گونه اقدام یک جانبه زده و اوضاع را مطابق میل خود تغییر دهد. پاکستان به صفت بخشی از این نزاع بین المللی با تمام توان در برابر این اقدامات غیر قانونی قرار خواهد گرفت.» (منبع: أ ف ب 5 آگست 2019م) قاضی خلیل الله سفیر پاکستان در مسکو در زمینه گفت: «مسوولین حکومت پاکستان در حال حاضر روی آماده نمودن واکنش‌های دپلوماتیک، سیاسی و قانونی در برابر اقدامات اخیر هند در کشمیر تمرکز نموده اند. کمیتۀ ویژه‌ای که در این زمینه تشکیل گردیده به زودی پیشنهادهایی را در این مورد به حکومت پیشنهاد خواهد نمود.» این موقف‌گیری پاکستان کاملاً به موقف‌گیری حکومت محمود عباس و دولت‌های عربی ماحول آن شباهت دارد؛ طوری‌که آنان نیز در برابر اشغال‌گری‌های دولت یهود و اهانت‌های شان به سرزمین مقدس فلسطین، "تقبیح می‌کنند و اعتراض"، درحالی‌که باید لشکریان خویش را برای مبارزه به حرکت در آورند! پاکستان نیز دقیقاً همین نقش را بازی می‌کند در حالی‌که باید اردو/سپاه پاکستان را به حرکت می‌آورد! بدتر از همه این‌که برای حل قضایای خویش، پیش سازمان ملل و امریکا شکایت می برند، در حالی‌که دشمن اصلی خود آنان اند و باید از آنان برحذر باشند!

4-  تویت‌های عمران خان نخست‌وزیر پاکستان به تاریخ 11 آگست 2019م، موقف پاکستان در برابر اقدام اخیر دولت هندو را روشن‌تر می‌کند؛ وی گفت که این گام هند منجر به "ریشه کن کردن مسلمانان در هند شده و با تلاش‌هایی‌که در راستای تغییر وضعیت ساکنین کشمیر از طریق پاکسازی نژادی جریان دارد، در آینده پاکستان را نیز هدف قرار خواهد داد". وی در ادامه از به اصطلاح "جامعۀ جهانی" خواست در این زمینه مداخله نماید، زیرا توان این را دارد که مانع هند قرار گیرد. در حالی‌که پاکستان خود توان قرار گرفتن در برابر دولت هندو را دارد. توانایی پاکستان امر واضح و روشنی است؛ چنان‌چه دولت هندو به تاریخ 26 فبروری 2019م اعلان نمود که در واکنش به عملیاتی که شماری از گروه‌های کشمیری علیه اردوی هندو داشتند و در نتیجۀ آن 41 سرباز هندو را به تاریخ 14 فبروری 2019م به قتل رسانیدند؛ دولت هندو حملات هوائی را بالای پایگاه‌های نظامی این گروه‌ها انجام داده و شمار زیادی از آنان را در پایگاه‌های یادشده به قتل رسانیده است. پاکستان یک روز پس از حملات هوائی دولت هندو اعلان نمود که دو طیاره/هواپیمای جنگی هند را سقوط داده، یک پیلوت/خلبان آن را اسیر و دو تن دیگر را کشته است. این خود بیانگر توانائی اردو/لشکر پاکستان در برابر دولت هندو و شکست دادن آن است، اما واقعیت این است که حکومت پاکستان در برداشتن گام‌های لازم برای قرار گرفتن در برابر هندو جدی نیست، بلکه به اوامر امریکا گوش می‌دهد، چنان‌چه همین امریکا بود که به پاکستان دستور داد حادثۀ سقوط دو طیاره/هواپیمای نظامی را برجسته نکند؛ در خبرها گفته شد: «پومپئو وزیر خارجۀ امریکا در تماس تلفونی با همتایان هندی و پاکستانی‌اش در پیوند به حملۀ اخیر هند بالای پایگاه گروه جیش محمد، دو طرف را به خویشتن داری و دوری از هرگونه اقدامی که خطر را افزایش بیشتر داده و برجسته نماید، توصیه نمود. این مقام امریکائی حتی در کنار هند قرار گرفته و از آن جانب‌داری نمود؛ آنگاه که گفت: "حملات هوائی هند، اقدامی برای مبارزه با ترورزم بوده" سپس از پاکستان خواست به گونۀ جدی در برابر گروه‌های ترورستی که در خاک آن فعالیت دارند، قرار گیرد.» (منبع: أ ف ب رویترز 28 فبروری 2019م)

این اظهارات به خوبی نشان ‌دهد که امریکا تا چه حد از هند جانبداری نموده و در کنار آن قرار دارد و اقدامات آن را تأیید می‌کند! درست موقفی‌که در قضیۀ فلسطین می‌گیرد؛ چنان‌چه همواره از رژیم یهود جانبداری نموده و این رژیم را در هر اقدامی که علیه مسلمانان این سرزمین انجام می‌دهد، تأیید می‌کند، مسلمانانی‌که از سرزمین خود دفاع نموده و سعی دارند آن را از چنگال اشغال‌گران آزاد نمایند! اما با آن هم هنوز پاکستان مانند حکومت عباس و سایر نظام‌های عربی دست از عادت بد خویش بر نداشته و به امریکا پناه می‌برد و انتظار دارد امریکا مداخله نموده و مشکل‌اش را حل و فصل نماید، در حالی‌که می‌داند امریکا همیشه از دولت هندو طرف‌داری نموده، چنان‌چه مجید خان سفیر پاکستان در واشنتن به تاریخ 27 فبروری 2019م در اظهاراتی گفت: «از بیانیۀ وزیر خارجۀ امریکا چنین بر می‌آید که موقف هند را تأیید می‌کند و همین بیانیه بود که هندی‌ها را بیشتر تشویق نمود.» وی افزود: «شاید کشور دیگری مناسب‌تر از ایالات متحده وجود نداشته باشد که در حل این بحران نقشی بازی کند.» (منبع: أ ف ب 28 فبروری 2019م) یعنی با وجود این‌که وی اعتراف می‌کند بیانیۀ وزارت خارجۀ امریکا موقف هند را تأیید نموده، بازهم به این باور است که تنها امریکا اهلیت و توانائی بازی کردن نقش مناسبی برای حل بحران دارد! نقشی‌که معمولاً امریکا از آن در سرگرم نمودن طرف‌ها در شورای امنیت و سازمان ملل به کار می‌گیرد و این همان چیزی بود که حکومت پاکستان انجام داد، طوری‌که اعلان کرد نمی‌خواهد تنش‌ها با هند را افزایش دهد و این که به زودی اعتراض رسمی خویش را علیه دهلی نو به سازمان ملل پیشکش خواهد نمود، چیزی نه بیشتر و نه کمتر. بلکه حتی اعلان نمود که به زودی پیلوت/خلبان قاتل هندو را به هند خواهد سپرد و عملاً این کار را کرد و به گمان خود وی را به عنوان پیشگامی در صلح، به هند تسلیم داد. به همین ترتیب؛ در مرحلۀ بعدی تنش‌ها و زمانی‌که دولت هندو کشمیر را به خود ملحق نمود، پاکستان خواستار «برگزاری نشست ویژۀ شورای امنیت سازمان ملل در خصوص وضعیت اقلیم کشمیر پشت دروازه‌های بسته شد. ملیحه لودهی نمایندۀ پاکستان در سازمان ملل از تصمیم شورای امنیت برای بررسی قضیۀ کشمیر در یک جلسۀ ویژه استقبال نمود و گفت که قضیۀ کشمیر رفته‌رفته قضیۀ جهانی می‌شود و این‌که قضیۀ مذکور آماده است تا از طریق گفتگو با هند حل و فصل گردد.» (منبع: 16 آگست 2019م)

5-چنین موقف‌گیری بیانگر این است که نظام حاکم در پاکستان برای جلوگیری از دولت هندو هرگز گام‌های نظامی بر نخواهد داشت و هرگز مجدانه علیه آن کاری انجام نخواهد داد، که خود باعث خواهد شد هند در تصمیم خویش مبنی بر رفع وضعیت خاص در کشمیر و تداوم اشغال آن مصمم‌تر شود. ضمناً لازم به یادآوری است؛ در سفری‌که عمران خان به تاریخ 21 جولای 2019م همراه با جاوید باجوا فرمانده اردوی پاکستان و فایز حمید مدیر کل دستگاه استخبارات و امنیت داخلی به امریکا داشت، در جریان دیدارش با ترامپ، ترامپ از وی خواست در افغانستان برای امریکا نقشی را بازی کند؛ آنجا که گفت: «امیدوارم پاکستان در راستای رسیدن به حل و فصل سیاسی بحران 18 سالۀ افغانستان همکاری و میانجی‌گری کند.» عمران خان بی درنگ صدایش را بلند نموده و در پاسخ به اوامر ترامپ گفت: «به زودی با طالبان دیدار نموده و تمام توانم را به کار خواهم گرفت تا آنان را قناعت دهم با حکومت افغانستان وارد گفتگو شوند.» سپس با افتخار از خیانت‌هایی‌که حکومت پاکستان مرتکب شده و خدماتی‌که به امریکا انجام داده یاد نمود؛ «این استخبارات پاکستان بود که به امریکائیان معلوماتی داد که منجر به تشخیص مکان اسامه بن لادن گردید.» (منبع: رویترز 22 جولای 2019م)

عمران خان و نظام پاکستان در حالی به امریکا چنین خوش‌خدمتی می‌کنند که امریکا از دولت هندو علیه پاکستان حمایت می‌کند! چنان‌چه زمانی‌که دولت هندو وضعیت خاص را در کشمیر رفع نمود، وزارت خارجۀ امریکا با صدور بیانیه‌ای چنین گفت: «ما از گفتگوهای مستقیم میان هند و پاکستان  در مورد کشمیر و سایر قضایای حساس میان دو طرف پشتیبانی می‌کنیم.» (منبع: رویترز 7 آگست 2019م) پس امریکا این اقدام هند را تقبیح نکرد و نگفت که با فیصله‌های جامعۀ جهانی در مورد کشمیر مغایرت دارت، بلکه خواستار گفتگو شد و با این کار به عمران خان و نظام وی اهانت نمود، زیرا در مورد چه باید گفتگو نمود در حالی‌که دولت هندو اعلان نموده که کشمیر را رسماً به خاک خود ملحق کرده است؟! شکی نیست که این موقف‌گیری امریکا بیانگر موافقت آن با اقدام هند است، بلکه حتی بیانگر این است که امریکا پیشاپیش در جریان این تصمیم هند بوده، زیرا ممکن نیست هند دست به چنین اقدامی بزند بدون این‌که با امریکا مشورت نموده و چراغ سبز آن را دریافت نماید.

6- در یکی از کتاب‌های ما زیر عنوان "قضایای سیاسی سرزمین‌های اشغالی مسلمانان" که به تاریخ 21 می 2004م در ارتباط به قضیۀ کشمیر منتشر گردید، چنین گفته شده: «بنابر این، اینک که هر دو دولت؛ هندو و پاکستان زیر نفوذ امریکا قرار گرفته، امریکا با جدیت تمام سعی دارد در مورد کشمیر میان دو طرف تفاهم ایجاد کند. امریکا در مورد دیدگاه اساسی خویش برای حل قضیۀ کشمیر تجدید نظر نموده؛ طوری‌که ابتداء می‌خواست آن را قضیۀ جهانی مطرح نماید، اما اینک دو طرف را تشویق می‌کند میان خود و دو جانبه آن را حل و فصل کنند. دیدگاه امریکا اینک شامل تقسیم کشمیر می‌شود، طوری‌که کشمیر آزادشده از پاکستان و کشمیری‌که زیر سلطۀ هند است از دولت هندو باشد.» آنچه در حال حاضر اتفاق می‌افتد، موافق با اموری است که در کتاب ما پیشبینی شده بود، چنانچه دولت هندو این گام اخیر را برداشت و در واقعیت جدید فرصتی یافته که قضیۀ اشغال کشمیر توسط دولت هندو را نهادینه‌تر می‌کند.

7- چین با این گام هند مخالفت نشان داد، تصمیم لغو مادۀ 370 زیر نام قانون "تنظیم مجدد" منتشر گردید و بر اساس آن، کشمیر به دو منطقه تقسیم شد: منطقۀ جامو و کشمیر و منطقۀ لاداخ، ادارۀ هر دو منطقه مربوط به حکومت اتحادی دهلی نو می‌باشد. از آن جایی‌که منطقۀ لاداخ کشمیر در جوار منطقۀ تبت نزدیک به چین موقعیت دارد و هند پیش از قانون جدیدش با چین مشورت ننمود، هواتچون ینگ سخنگوی وزارت خارجۀ چین در واکنش به این اقدام گفت: «طرف هند در این اواخر با تغییر دادن قوانین داخلی مربوط به مرزهای خویش، سیاست منطقه‌ای چین را نادیده گرفته و در مورد آن به پکن مراجعه و مشورت نکرده است. باید گفت که چین به هیچ وجه این اقدامات را نمی‌پذیرد. این اظهارات آقای ینگ در واکنش به تصمیم دهلی نو در مورد این مطرح گردید که منطق لاداخ را اقلیم یک پارچه‌ای اعلان نمود که مساحت آن شامل بخش غربی مرزچین و هند می‌شود. این مسوول چینی تأکید نمود که چین پیوسته با اقدامات هند به هدف پیوند دادن خاک چین به خودش در مرزهای غربی و به بهانۀ حاکمیت اداری هند، مخالفت نموده است.» (منبع: البیان 8 آگست 2019م)

8-گفته‌های فوق را به چند مورد خلاصه می‌کنیم:

الف) ملغا کردن مادۀ 370 و سپس اقدامات مودی برای ملحق نمودن کشمیر به خاک هند، که هنوز جریان دارد، با چراغ سبز امریکا و پشتیبانی آن صورت می‌گیرد. امریکا گمان می‌کند با این کار، کشمیر را از یاد مسلمانان خواهد برد و مشکلات میان هند و پاکستان حل و فصل خواهد گردید؛ به این اعتبار که نظام حاکم در هردو سرزمین در حال حاضر مزدور و وابسته به امریکا می‌باشند، اما امریکا و دولت هندو فراموش نموده و یا خود را به فراموشی زده اند که کشمیر همواره در قلب مسلمانان پاکستان و سراسر جهان جای دارد و قضیۀ آن بسان قضیۀ هر بخش دیگری از سرزمین‌های اشغال شدۀ اسلامی است.

ب) موافقت نظام حاکم در پاکستان و یا سکوت آن در برابر ملحق نمودن کشمیر به دولت هندو به هیچ‌وجه به معنای سکوت مسلمانان پاکستان و اردو/لشکر آن نیست. هند با ضرب شصت این سپاه آشناست، چنان‌چه از سقوط دادن دو فروند طیاره/جنگنده هند زمان زیادی نمی‌گذرد. اردوی پاکستان چنین ضرب شصتی‌هایی دارد، اما عمران خان مانع هجوم آن برای آزادسازی کشمیر می‌شود و تنها به آن‌ها اجازه می‌دهد از خود دفاع کنند، آن هم در محدودیت‌هایی که اعمال می‌کند! حالا تصور کنید اگر به این اردو اجازه داده شود و برای جنگیدن فراخوان عمومی دهد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ بدون شک دشمن هلاکت خویش را به وضوح خواهد دید!

ج) چین با این گام دولت هندو مخالفت نشان داد و با صدور بیانیه‌ای توسط وزارت خارجه‌اش گفت: «این تصمیم هند یک جانبه بوده و بالای رهبری منطقه‌ای چین پیامد منفی خواهد داشت و توافقات بین المللی را نقض می‌کند. پکن هرگز با این تصمیم یک جانبۀ هند در مورد تغییر دادن وضعیت قانونی اقلیم کشمیر موافق نبوده و این تصمیم غیر قابل قبول است.» (منبع: اناضول 6 آگست 2019م) چین پی برده که این کار موقف هند را در منطقه تقویت خواهد نمود و از هند رقیبی برای چین خواهد ساخت که تبدیل به قدرتی منطقه‌ای موازی با چین شود و این دقیقاً همان هدفی است که امریکا برای رویارویی با قدرت منطقه‌ای چین دنبال می‌کند، به ویژه که منطقۀ لاداخ اقلیم کشمیر در همجواری منطقۀ تبت نزدیک چین موقعیت دارد. هرچند نفوس/ساکنین لاداخ اندک و در حدود "270هزار تن" است، اما حل و فصل نمودن قضیۀ کشمیر به این شکل و تعرض به منطقۀ لاداخ در مرز میان چین و هند، آن هم بدون مشورت با چین، باعث بالا گرفتن انتقادهای چین گردیده است. اگر چین بتواند گام‌های خویش را استحکام بخشیده و درک سیاسی‌اش برای استفاده از قضیۀ لاداخ به نفع خود را رشد دهد، امکان این وجود دارد که نقشه‌های امریکا نقش بر آب شود؛ یعنی به جای این که لاداخ، پایگاه عملیاتی و خط اول نیروهای امریکا در برابر چین شود، ممکن است تبدیل به پرتگاهی برای نیروهای آن شود که نتوانند از آن بیرون آیند!

9- در اخیر باید گفت مصیبت بزرگی‌که دامن‌گیر ما مسلمانان در سرزمین‌های اسلامی شده، همانا حکام خائن ماست؛ ما برای پس گرفتن حقوق خویش به گونۀ شرافت‌مندانه و درس عبرت دادن به دشمنان مان، که تا قبر آن را فراموش نکنند، اساسات قدرت و توانائی‌های لازم را داریم، بلکه حتی بیشتر از حد لازم، اما مشکل اینجاست: حکام ما که پیوسته با الله، رسول الله و مؤمنین خیانت می‌کنند، پیش از آن که برای الله متعال و پروردگار جهانیان سجده کننده، به باداران کافر و استعمارگر شان سجده می‌کنند و اردوها/لشکرهای مسلمانان را از جنگیدن با دشمنان شان و آزادسازی سرزمین‌های اشغال شدۀ خویش ممانعت می‌کنند تا در برابر این خوش‌خدمتی‌های خویش برای کفار استعمارگر، به سالون‌ها و اتاق‌های سازمان ملل و شورای امنیت رفته و پس مانده‌های آنان را ذلیلانه به دست آورند و به آن دل خوش کنند! اما با وجود این همه مصیبت، درد و رنج، مطمئن استیم که تمام سرزمین‌های اشغال شدۀ مسلمانان، از فلسطین تا کشمیر، از بورما تا ترکستان شرقی، از قفقاز تا چچن و ما حول آن و جزیرۀ کریمیه و هر قطعه‌ای از زمین که در آن ندای الله اکبر سر داده شده و دشمنان اسلام آن را به اشغال خود در آورده اند، همه و همه به خواست و ارادۀ الله سبحانه وتعالی مجدداً به دار اسلام برخواهد گشت و یک بار دیگر پرچم اسلام عزیز بر فراز آن به اهتزاز درخواهد آمد. این کار را امام مسلمانان، که سپر آنان است، انجام خواهد داد. این کار را خلیفۀ راشد انجام خواهد داد. این کار را اردو/لشکر مجاهد اسلام انجام خواهد داد. پس هرکی در دنیا دنبال عزت و سربلندی و در آخرت دنبال جنت فردوس است، آستین همت بر زده و در صف کسانی قرار گیرد که شبانه روز برای برپائی خلافت سعی و تلاش دارند و این کار در خون، قلب و تمام اعضای بدن شان در جریان است و مخلصانه و صادقانه در راستای آن تلاش خسته‌گی ناپذیر به خرج می‌دهند.

﴿إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ * لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ﴾

ترجمه: راستى كه اين همان كاميابى بزرگ است. براى چنين [پاداشى] بايد كوشندگان بكوشند!

مترجم: عبدالله دانشجو

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

سوال:

السلام‌علیکم‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

اجازه دهید تا خود را معرفی کنم، نام من نادیه یکی از دارسات در "اندونیزیا" می‌باشم، شیخ بزرگوار! می‌خواهم بپرسم، حکم نماز در مسجدی‌که نصاری در اعمار آن مشارکت نموده باشد، چیست؟

جواب:

وعلیکم‌السلام‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

قبلا مانند همین سوال، سوالی مطرح گردیده بود که به تاریخ 23 اپریل 2018م به صورت واضح جواب آن را داده بودم و شما نیز همان سوال را دوباره پرسیده‌اید که إن‌شاءالله پاسخ همان سوال در مورد این سوال نیز کفایت می‌کند.

سوالی‌که قبلا مطرح گردیده بود چنین بود: (آیا قبول کمک و تبرع در ساخت و اعمار مسجد از سوی کفار جائز است؟ و آیا نماز در مسجدی‌که کفار در ساخت و اعمار آن مشارکت کرده باشد جائز است؟)

پاسخ این دو سوال قرار ذیل است:

جزء اول: آیا تبرع و هم‌کاری از نگاه مالی در ساخت و اعمار مسجد پذیرفته شود؟

جزء دوم: آیا نماز در مسجدی‌که سرمایۀ کفار در ساخت و اعمار آن استفاده شده جائز است؟

جواب جزء اول، در مورد پذیرش تبرع و هم‌کاری کفار در ساخت و اعمار مسجد نظریات مختلفی وجود دارد، بعضی از فقهاء این مسأله را بر مسأله‌ای پذیرش هدیه و تحفه‌ای کفار قیاس نموده و گرفتن آن را جائز دانسته‌اند، این دسته از علماء گفتند که رسول الله صلی الله علیه وسلم هدیه‌ای "مقوقس" حاکم مصر را که از روم بود قبول نمود؛ اما نظر خودم این است که پذیرش هدیه برای یک شخص از موضوع هم‌کاری برای اعمار مسجد تفاوت می‌کند. مسجد جای عبادت الله سبحانه و تعالی بوده به همین دلیل تبرع و هم‌کاری مالی در مسجد، مالی است که در راه الله سبحانه و تعالی داده می‌شود. در حدیثی‌که از ابوهریره رضی الله تعالی عنه روایت شده است رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«أيُّها النّاسُ، إِنّ الله طيِّبٌ لا يقْبلُ إِلّا طيِّبًا...»

(مسلم)

ترجمه: ای مردم! الله سبحانه و تعالی پاک است و به غیر از پاک چیزی را نمی‌پذیرد.

بر اساس این روایت، پذیرش تبرع و هم‌کاری مالی از جانب کفار برای اعمار مسجد جائز نیست؛ زیرا مال کفار طیب و پاک نمی‌باشد وهم‌چنان رسول الله صلی الله علیه وسلم در احادیث خود گفته است، هرکسی مسجدی را اعمار کند، الله سبحانه  وتعالی در جنت برایش خانه‌ای می‌سازد.

احمد در مسند خود از سعید ابن جبیر از ابن عباس رضی الله تعالی عنه روایت نموده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«مَنْ بَنَى لِلَّهِ مَسْجِدًا بَنَى اللَّهُ لَهُ مِثْلَهُ فِي الجَنَّةِ»

ترجمه: کسی‌که مسجدی را برای الله سبحانه و تعالی اعمار نمود، الله سبحانه و تعالی در جنت برایش خانه‌ای اعمار می‌نماید. (اسناد این حدیث صحیح است)

حدیث طوری دلالت دارد که هرکسی مسجدی را برای الله سبحانه و تعالی اعمار نماید، الله سبحانه و تعالی در جنت برای آن خانه‌ای اعمار می‌نماید و چنین وعده‌ای تنها برای مسلمان داده شده است، منظور از کسی‌که برای الله سبحانه و تعالی خانه‌ای اعمار می‌کند بدون شک مسلمان بوده نه کافر؛ زیرا اگر کافر هرچند که مسجدی اعمار کند بازهم از اهل جنت نمی‌باشد.

هم‌چنان مشرکین در جاهلیت به ساخت و اعمار مسجدالحرام تفاخر می‌نمودند و الله سبحانه و تعالی این آیه‌ای کریمه را نازل نمود:

﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِين﴾

[توبه: 19]

ترجمه: آيا (رتبۀ سقايت و) آب دادن به حاجيان و تعميركردن مسجدالحرام را هم‌سان (مقام آن) كسي مي‌شماريد كه به الله سبحانه و تعالی و روز رستاخيز ايمان آورده است و در راه الله سبحانه و تعالی جهاد كرده است (و به جان و مال كوشيده است؟ هرگز منزلت آنان یک‌سان نيست و) در نزد الله سبحانه و تعالی برابر نمي باشند، الله سبحانه و تعالی مردماني را كه (به خويشتن به وسيله كفرورزيدن و به ديگران به وسيله اذيّت و آزار آنان) ستم مي‌كنند (به راه خير، صلاح دنيوي، نعمت و سعادت اخروي) رهنمون نمي‌سازد.

در تفسیر قرطبی گفته شده که تقدیر ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ...﴾؛ چنین است: (اصحاب سقایةالحاج او اهل سقایةالحاج مثل من آمن باالله و جاهد فی سبیله)؛ یعنی اصحاب آب‌داران حجاج یا مردم آب‌داران حجاج؛ مانند: کسانی است که ایمان به الله سبحانه  تعالی آورده و در راه الله سبحانه و تعالی جهاد نموده‌اند؟ و هم‌چنان در تفسیر این آیه گفته شده، که (من آمن) در این آیه مقدر است و تقدیر آن چنین می‌شود: (أَيْ أَجَعَلْتُمْ عَمَلَ سَقْيِ الْحَاجِّ كَعَمَلِ مَنْ آمَنَ)؛ یعنی آیا شما آب‌داران مشرک حاجیان را؛ مانند: کسانی می‌دانید که ایمان به الله سبحانه و تعالی دارند؟

در تفسیر نسفی آمده است، "سقایة" و "عمارة" ریشه‌ای سقی و عمر است؛ مانند: "صیانة" و "وقایة" و لازم است که مضاف در این کلمات مقدر باشد که تقدیر آن چنین می‌شود: (أجعلتم أهل سقاية الحاج وعمارة المسجدالحرام كمن آمن باالله)؛ یعنی آیا شما اهل آب‌داران حاجیان و اعمار کننده گان مسجدالحرام را؛ مانند: کسانی می‌دانید که به الله سبحانه و تعالی ایمان دارند؟ یعنی این آیه تشبیه مومنین را بر مشرکین و اعمال بی‌اساس و غیراسلامی را بر اعمال صالحه رد می‌کند و برابر دانستن مومنین را با مشرکین و اعمال صالحه را با اعمال کفار ظلم دانسته است؛ زیرا چنین برابری و فخری انصاف و درست نمی‌باشد.

بناءً این آیه‌ای کریمه عدم پذیرش تبرع و هم‌کاری کفار را در ساخت و اعمار مسجد ثابت می‌سازد؛ بناءً من ترجیح می‌دهم که اخذ پول کفار برای اعمار مساجد جائز نمی‌باشد و قول ترجیح در نزد من همین است؛ اما بعضی از فقهاء تبرع و هم‌کاری را در ساخت مساجد از جانب کفار جائز می‌دانند؛ چنانچه قبلاً یادآور شدم.

این چیزی است که من آن را ترجیح می‌دهم، الله سبحانه و تعالی عالم‌تر و حکیم‌تر است.

اما جزء دوم؛ یعنی جواز نماز در مسجدی‌که توسط مال کفار ساخته شده است باید گفت، نماز در چنین مسجدی جائز است، بخاری از جابر بن عبدالله روایت نموده است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است:

«أُعْطِيتُ خَمْسًا لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ مِنَ الأَنْبِيَاءِ قَبْلِي: نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِيرَةَ شَهْرٍ، وَجُعِلَتْ لِي الأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا، وَأَيُّمَا رَجُلٍ مِنْ أُمَّتِي أَدْرَكَتْهُ الصَّلاَةُ فَلْيُصَلِّ، وَأُحِلَّتْ لِي الغَنَائِمُ، وَكَانَ النَّبِيُّ يُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً، وَبُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً، وَأُعْطِيتُ الشَّفَاعَةَ».

ترجمه: پنج‌چیز برای من اختصاص داده شده که برای هیچ یک از پیامبران قبل از من اختصاص داده نشده بود، رعب و ترس من از مسیر یک ماهه راه به قلب دشمن افتاده که به وسلیه‌ای  این ترس بر دشمن غالب می‌شوم، تمام زمین برای من پاک و جای سجده است، هریکی از امت من که نماز را دریافت باید نماز بخواند، برای من غنائم حلال شده و هر نبی به قوم خود فرستاده شده؛ اما من به سوی تمام مردم فرستاده شدم و شفاعت برای من داده شده است.

مسلم به عبارت دیگری روایت نموده؛ چنان‌چه از جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«أُعْطِيتُ خَمْسًا لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِي، كَانَ كُلُّ نَبِيٍّ يُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً، وَبُعِثْتُ إِلَى كُلِّ أَحْمَرَ وَأَسْوَدَ، وَأُحِلَّتْ لِيَ الْغَنَائِمُ، وَلَمْ تُحَلَّ لِأَحَدٍ قَبْلِي، وَجُعِلَتْ لِيَ الْأَرْضُ طَيِّبَةً طَهُورًا وَمَسْجِدًا، فَأَيُّمَا رَجُلٍ أَدْرَكَتْهُ الصَّلَاةُ صَلَّى حَيْثُ كَانَ، وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ بَيْنَ يَدَيْ مَسِيرَةِ شَهْرٍ، وَأُعْطِيتُ الشَّفَاعَةَ».

ترجمه: پنج‌چیز برای من اختصاص داده شده که برای هیچ یک از پیامبران قبل از من اختصاص داده نشده بود، هر پیامبری تنها به قوم خود فرستاده شد؛ اما من به هر سرخ و سیاهی فرستاده شدم، غنائم برای من حلال شده در حالی‌که قبلاً برای هیچ یکی از پیامبران حلال نشده بود، تمام زمین برای من پاک و جای سجده است، هرکی از امت من که نماز را دریافت باید هرجا که است نماز بخواند، رعب و ترس من از مسیر یک ماهه راه در قلب دشمن افتاده که به وسلیه‌ای آن غالب می‌شوم و دیگر این‌که شفاعت برای من داده شده است نه برای دیگران.

بناءً در تمام نقاط زمین نماز جائز است تا وقتی‌که پاک باشد؛ لذا نماز در هر مسجدی جائز است؛ اگرچه مال کفار در اعمار آن استفاده شده باشد و عدم پذیرش مال کافر برای اعمار مسجد به معنی عدم جواز نماز در آن نمی‌باشد؛ چنان‌چه قبلاً بیان کردم.

نظر من در این مسأله همین بود و همین نظری است که من آن را ترجیح می‌دهم، الله سبحانه و تعالی در همۀ امور عالم‌تر و حکیم‌تر است.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

27 محرم الحرام 1440هـ.ق

7 اوکتبر2018م

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

واقعیت اتفاقات شهر عدن از چه قرار است؟ چگونه است که شورای زبیدی و حکومت هادی به جان یکدیگر افتاده‌اند، درحالی‌که زبیدی توسط هادی به صفت والی عدن تعیین گردید. هم‌چنین می‌دانیم پس از آن‌که زبیدی از منصب ولایت عدن برکنار شد؛ هم‌چنان در پست‌اش به صفت والی باقی ماند؛ بدون این‌که حکومت هادی هیچ‌گونه واکنشی نشان دهد؛ بلکه به حدی که او در برابر چشم و گوش حکومت داشت نیروی نظامی تشکیل می‌داد. پرسش اخیر این‌که اینک بعد از تسلط شورای انتقالی بالای شهر عدن چه انتظار می‌رود؟ با تقدیم سپاس و احترام.

پاسخ:

برای روشن شدن پاسخ باید به بررسی امور زیر پرداخت:

اول: انگلیس از آغاز کار "طوفان قاطع" می‌دانست که مداخلۀ سعودی در یمن با عملیات هوایی و زیر نام "طوفان قاطع" به هدف نابودی حوثی‌ها صورت نگرفت؛ چنان‌چه اگر غیر از این بود، نیروی هوایی خویش را نیز وارد یمن می‌نمود. این مداخلۀ هوایی سعودی به این هدف صورت گرفت که حوثی‌ها به عنوان مدافعین یمن در برابر طیاره/هواپیماهای جنگی برجسته شده و چهرۀ مظلوم و در عین حال، قهرمان را به خود گیرند تا از این طریق؛ توسط مردم پذیرفته شده و افکار عامه به طرف آنان سوق داده شود و سر انجام سهم بیشتری از حکومت یمن را به دست آورند؛ چنان‌چه حوثی‌ها پس از آن‌که قبیله‌ای در منطقۀ صعده بیش نبودند؛ اینک تبدیل به رقبای حکومت در سراسر یمن گردیده‌اند! یکی از نشانه‌های آگاهی انگلیس از این موضوع، این بود که به امارات دستور داد در ائتلاف "طوفان قاطع" عملاً و نه شکلاً مشارکت نماید تا بتواند راهش را به سوی رویارویی با حوثی‌ها باز کند. انگلیس، امارات را به دو هدف تحریک نمود تا در این ائتلاف شرکت نماید:

هدف اول: ایجاد بدیلی برای هادی منصور؛ چنان‌چه وی در سعودی تقریباً به عنوان یک اسیر به سر می‌برد و از هیچ‌گونه اختیار و قدرتی برخوردار نیست. پس هدف انگلیس این بود که در عدن برای خود بدیلی بسازد که عملاً بتواند از آن اطاعت کند و نه این‌که نزد سعودی اسیر باشد. بناءً با گام‎های پی در پی شروع به ساختن بدیل نمود؛ چنان‌چه زمانی‌که در جنوب یمن جریانی موسوم به "تحرک جنوب" شروع به تحرک نمود و در سال 2007م به ریاست حسن باعوم، که یک فعال و مخالف حکومت بود و با امریکا ارتباط داشت و از جانب ایران حمایت می‌شد، رسماً اظهار وجود نمود. انگلیس از او و تحرکات‌اش هراس داشت و این هراس بعد از کشته شدن عبدالله صالح به اوج خود رسید؛ زیرا نفوذ انگلیس در شمال؛ پس از موفقیت حوثی‌ها در گستردن نفوذشان در این مناطق، داشت متلاشی می‌گردید؛ به همین دلیل به‌گونۀ جدی شروع کرد به پیدا نمودن نیرویی در جنوب که بتواند به عنوان اَهرُم فشاری برای تداوم بقای آن در حکومت یمن نقش بازی کند؛ اگر نتوانست حداقل در جنوب برای انگلیس جای پایی را نگهدارد. به این ترتیب انگلیس مجدانه شروع به اندیشیدن در مورد تمرکز نفوذ خویش در جنوب نمود؛ مخصوصاً با توجه به این‌که نمی‌توانست به صورت کامل به هادی اعتماد کند؛ زیرا سعودی بالای وی تسلط دارد؛ بناءً انگلیس برای تحقق این هدف از طریق امارات دست به کار شد تا مزدوران‌اش را در صفوف جریان "تحرک جنوب" جا زده و یا جریان جدیدی را بسازد که رفته رفته میدان را در دست گیرد. به همین دلیل، روی امارات و سایر مزدوران‌اش تمرکز نمود تا توسط آنان جریانی موازی با "تحرک جنوب" به رهبری باعوم بسازند و توسط آن قضیۀ جنوب را به چالش بکشانند. آنان در این جهت گمشدۀ خویش را در شخصی به نام عیدروس زبیدی یافتند، که یکی از رهبران سرشناس جریان "تحرک جنوب" بود. از آن‌جایی‌که این شخص به طرف‌داران انگلیس نزدیک بود، منصور هادی رئیس جمهور یمن وی را به تاریخ 7 دسمبر 2015 به صفت والی عدن تعیین نمود؛ یعنی چند ماه پس از آغاز عملیات "طوفان قاطع" سعودی در ماه "مارچ 2015". انتخاب او در چنین زمانی، نشانۀ قوی از اعتماد مزدوران انگلیس به وی بود. زبیدی از این فرصت کمال استفاده را نمود؛ چنان‌چه به عنوان والی موفق شهر عدن شهرت پیدا نمود؛ زیرا توانسته بود برق را به این شهر برگردانده و جریان‌های مسلح را از آن متواری کند و با حوثی‌ها بجنگد. به این ترتیب، توجۀ افکار عامه در جنوب به جانب وی به صفت یک شخصیت سیاسی توانا و رقیب با رهبری تاریخی حسن باعوم در جریان "تحرک جنوب" شدت گرفت.

زبیدی از نظر نظامی به هانی بن بریک، که مؤسس نیروهای "کمربند جنوب" است و تا حدود زیادی به صفت مهرۀ امارات در جنوب شناخته می‌شود، متکی است «وی نیروهای موسوم به "کمربند امنیتی جنوب" را تشکیل نمود که متشکل از ملیشه‌هایی استند که علناً توسط دولت امارات در جنوب یمن پشتیبانی می‌شوند» (منبع: ساسه پست 2 نومبر 2017م). به این ترتیب، زبیدی و بریک در جنوب از شأن و شوکت برخوردار گردیدند؛ اما از آن‌جایی‌که هر دوی‌شان در حکومت هادی مسوولیت داشتند و وابسته‌گی حکومت هادی به انگلیس برای همه واضح است، نمی‌توانستند به همین دلیل؛ یعنی داشتن مسؤولیت در حکومت هادی وابسته به انگلیس، در میان مردم نفوذ پیدا نموده و مردم را به حمایت از جریان "تحرک جنوب" فرا بخوانند؛ بنابراین گام نخست این بود که از عضویت در حکومت هادی اخراج گردند تا این کار آنان؛ به ویژه زبیدی را در مخالفت با حکومت هادی نشان دهد و به این ترتیب، مردم جنوب به اطراف وی جمع گردیده و "تحرک جنوب" جدید را تشکیل دهند و چنین هم شد. چنان‌چه رئیس جمهور یمن طی فرمانی به تاریخ 27 اپریل 2017م، عیدروس زبیدی والی عدن و هانی بن بریک وزیر دولت را از وظایف‌شان برکنار نمود و دستور داد از بن بریک بازجویی نیز صورت گیرد. هزاران تن از مردم یمن در پیوند به این تصمیم رئیس جمهور در تظاهراتی در شهر جنوبی عدن به جاده‌ها ریختند و این تصمیم وی را تقبیح نمودند. سپس زبیدی به تاریخ 11 می 2017م اعلان نمود که ریاست هیأت شورای انتقالی جنوب در شهر عدن را در دست گرفته و هانی بن بریک به زودی معاونیت این شورا را که 26 عضو دارد، در اختیار خواهد گرفت.

به این ترتیب، انگلیس توسط امارات بدیلی برای حکومت هادی طراحی نمود، که همانا شورای انتقالی است تا در زمان لازم از آن استفاده نماید. این شورا در شهر عدن از جایگاه و شأن و شوکت زیادی برخوردار بوده و توسط اردوی امارات پشتیبانی می‌گردد.

هدف دوم: آزاد نمودن حدیده از چنگ حوثی‌ها:

أ‌.       امارات از طریق زمین و هوا وارد یمن شد؛ زیرا جنگ هوایی به تنهایی نمی‌توانست فیصله‌کننده باشد. امارات نیروهای زمینی‌اش را وارد شهر حدیده نمود و نزدیک بود که تمام شهر را از چنگ حوثی‌ها رها کند که امریکا به بهانۀ کمک‌های انسانی در برابر آن قرار گرفت و مانع ادامۀ جنگ شد. اما این‌که چرا امارات به حدیده توجه خاص دارد، باید گفت که انگلیس می‌داند که ستون فقرات حوثی‌ها را همانا کمک‌های ایران تشکیل می‌دهد و پس از مسدود شدن میدان هوایی/فرودگاه صنعاء و تسلط امارات بالای بنادر جنوب، بندر حدیده تقریباً یگانه شریانی است که کمک‌های ایران را به حوثی‌ها می‌رساند. به همین دلیل بود که امارات سعی داشت با جدیت تمام بالای شهر حدیده تسلط یابد. پس از آن که نزدیک بود نیروهایی که توسط امارات پشتیبانی می‌شدند، بالای حدیده و بندر آن مسلط شوند، حوثی‌ها خود را در برابر خطرهای بزرگی دیدند و می‌دانستند که این خطر، حاکمیت‌شان را در یمن سخت تهدید می‌کند؛ بناءً با تمام توان در برابر تحقق آن قرار گرفتند و امریکا نیز مسوولین‌اش را به کار انداخت تا به خاطر اوضاع بد انسانی در یمن تظاهر به نگرانی و احساس مسوولیت نمایند و طوری وانمود کنند که بندر حدیده در حقیقت به یگانه شریانی می‌ماند که یمن را از گرسنه‌گی مرگ‌بار نجات می‌دهد. اما امارات و هم‌پیمانان داخلی آن به دنبال فرصت‌های قانونی بین‌المللی بودند تا با استفاده از آن حملات بیشتری انجام داده و جریان تسلط خویش بالای حدیده را کامل نمایند. به همین دلیل بود که متوقف نمودن هجوم امارات بالای حدیده برای امریکا امر مهم و جدی شد؛ زیرا از دست دادن حدیده، حوثی‌ها را در تنگنا قرار می‌داد.

ب‌.    سپس حادثۀ ترور وحشیانۀ روزنامه‌نگار سعودی جمال خاشقجی در استانبول بر سر زبان‌ها افتاد و این حادثه افکار جهانی را به جانب سعودی و حمایت ترامپ از آن سوق داد. امریکا تصمیم گرفت با برجسته نمودن قضیه‌ای دیگری؛ از حجم توجه افکار عامه به قضیۀ خاشقجی بکاهد و به این ترتیب فشارها بالای سعودی و ادارۀ ترامپ را بر دارد؛ بناءً قضیۀ یمن را برجسته نمود؛ چنان‌چه مجلس سنای امریکا به پایان دادن حمایت نظامی امریکا از جنگ یمن رأی داد؛ «اعضای مجلس سنا در یک خطر تاریخی با اکثریت آراء 56 در برابر 41 به پایان دادن حمایت نظامی، که توسط سعودی در یمن رهبری می‌گردد، رأی مثبت داد». (منبع: رویترز 14 دسمبر 2018م). سپس امریکا به هدف رفع فشارهای جهانی از سعودی و سرپوش گذاشتن به قضیۀ ترور روزنامه‌نگار سعودی، خواستار آتش‌بس سی روزه در یمن گردید. «جیمز متیز وزیر دفاع امریکا از طرف‌های درگیر در یمن خواست تا برای سی روز به جنگ پایان دهند و در جریان این مدت وارد گفت‌وگوهای جدی برای پایان جنگ در این کشور شوند. او تأکید نمود که طرف‌های درگیر یمن موظف‌اند به جانب تلاش‌های صلح حرکت نمایند. وی افزود که برای رسیدن به صلح پاییدار سی روز آینده را پیش رو داریم و من باور دارم که سعودی و امارات آماده‌گی همکاری در این روند را دارند». (منبع: خلیج آن لاین 31 اوکتوبر 2018م).

ت‌.    سپس توافق‌نامه سوید برای حل موضوع یمن مطرح گردید و انگلیس می‌دانست که این توافق توسط امریکا و به نفع حوثی‌ها اداره می‌شود؛ زیرا یک طرف مذاکرات حوثی‌ها و طرف دیگر آن هادی منصوری است که در چنگ سعودی قرار دارد؛ چنان‌چه خبرهای زیادی منتشر گردید که هیأت حکومت یمن نمی‌خواستند توافق‌نامه را امضاء کنند؛ زیرا در آن از خروج حوثی‌ها از حدیده چیزی گفته نشده بود؛ اما هادی زیر فشار سعودی با آن موافقت نمود! «منابعی به الجزیره گفته‌اند که هیأت حکومت با ارسال نامه‌ای به هادی، که در ریاض سکونت دارد، از وی خواسته‌اند بالای توافق‌نامه امضاء نکند؛ زیرا در مورد خروج حوثی‌ها از شهر حدیده و بندر آن به صراحت چیزی در این توافق‌نامه تذکر نرفته؛ اما رئیس جمهور یمن پس از فشارهای شدیدی که در جریان چند ساعت بعد از جانب سعودی بالای وی اعمال گردید، سر انجام توافق‌نامه را امضاء نمود». (منبع: الجزیره نت 13 دسمبر 2018م). طبیعتاً امریکا به صورت علنی از این توافق استقبال نمود؛ «مایک پومپئو وزیر خارجۀ امریکا از این توافق استقبال نموده و گفت که اینک صلح در یمن ممکن گردید». (منبع: بی بی سی 14 دسمبر 2018م). امریکا به‌جز خروج حوثی‌ها از حدیده، به سایر بندهای توافق مذکور توجه دارد؛ زیرا گمان می‌کند عملی شدن چنین توافق ممکن است، به دلیل این‌که هر دو طرف مذاکره به اشاره امریکا عمل می‌کنند؛ هم حوثی‌ها و هم هادی که در چنگ سعودی است.

دوم: انگلیس دریافت که زمان آن فرا رسیده تا بدیل هادی عملاً دست به کار شود، تا اگر امریکا در استحکام حوثی‌ها در شمال موفق شود، بدیل انگلیس به جای هادی در جنوب مستقر شده باشد و به این ترتیب به امریکا فرصت ندهد به کمک سعودی و با استفاده از هادی که در اصل مزدور انگلیس است؛ اما در حال حاضر سعودی بالای وی تسلط دارد با حوثی‌ها به راه حلی دست یابد؛ بلکه با تحرکات انگلیس در جنوب مواجه شود، تحرکاتی که بسیار قوی و کوبنده بوده و بدون این‌که سعودی بالای آن نفوذ داشته باشد، به نفع انگلیس فعالیت نماید و به این ترتیب انگلیس در هر گونه راه حلی برای بحران یمن دخیل بماند. به این ترتیب بود که فعالیت‌ها برای ایجاد و تحریک بدیلی برای هادی آغاز شد؛ یعنی شورای زبیدی راه‌اندازی گردید و رفته رفته حوادث اخیر شهر عدن اتفاق افتاد:

1-     حوادث اخیر عدن به گونۀ قابل ملاحظه‌ای سریع اتفاق افتاد؛ تنش‌ها میان شورای انتقالی جنوب و نیروهای حکومت قانونی عدن بالا گرفت و منجر به درگیری‌ها میان نیروهای "کمربند امنیتی و نیروهای حکومتی" آغاز گردید. تنش‌ها به تاریخ 7 آگست 2019م بالا گرفت و درست چهار روز پس از آن؛ یعنی شام شنبه 10 آگست 2019م درگیری‌ها شروع شد. «شورای انتقالی جنوب یمن شام شنبه اعلان نمود که قصر ریاست جمهوری موسوم به معاشیق که در عدن موقعیت دارد درست چهار روز پس از بالا گرفتن تنش‌ها به تصرف خود در آورده است». (منبع: فرانس 24 10 آگست 2019م). به این ترتیب بود که سایر پایگاه‌های نظامی و ادارات عدن سقوط نمود.

2-     اتفاقات یادشده به این دلیل خیلی سریع و در ظرف چهار روز اتفاق افتاد که حکومت هادی و دستگاه‌های آن و رئیس جمهور و معاون وی همه از جملۀ وابسته‌گان انگلیس بوده و در یک‌طرفه نمودن آن نقش داشتند؛ طوری‌که راه را برای مسؤولیت شورا، که از طرف انگلیس به آن موظف شده بود، هموار نمودند و به این ترتیب شورا توانست قضیه را به سرعت یک‌طرفه نماید. برخی از نشانه‌های زیر بیانگر این ادعاست:

أ‌.       «یکی از مسؤولین نیروهای کمربند امنیتی در اظهاراتی گفت: قصر معاشیق را بدون هیچ‌گونه مقاومتی از محافظین قصر تسلیم شدیم». (منبع: فرانس 24  10 آگست 2019م).

ب‌.    احمد میسری وزیر داخله یمن در سخنانی گفت: سکوت ریاست جمهوری یمن در برابر اتفاقات عدن مشکوک بوده و موفقیت آمیز نبود». (منبع: الجزیره 11 آگست 2019م).

ت‌.    «فضل باعش فرمانده/ قومندان نیروهای ویژۀ حکومت یمن به تاریخ 10 آگست 2019م اعلان نمود که از نیروهای حکومت قانونی جدا شده و به نیروهای شورای انتقالی پیوسته است. فضل باعش در یک کلیپ ویدئویی، که توسط پایگاه‌هایی منسوب به شورای انتقالی، ظاهر گردید، اعلان نمود که از جمع نیروهای حکومت قانونی جدا شده و به سربازان نیروهای شورای انتقالی جنوب به رهبری عیدروس زبیدی پیوسته است». (منبع: میدل ایست آن لاین 10 آگست 2019م).

ث‌.    به علاوۀ این موارد؛ امارات، که مانند بادار اش انگلیس مکار است، نیز نقش بزرگی در این تحولات بازی نمود؛ زیرا امارات پشتیبان اساسی زبیدی به شمار می‌رود؛ اما باوجود آن هم هرگاه کاری را برخلاف نقشه‌های سعودی انجام می‌دهد، فوراً اعلان می‌کند که یکی از اعضای ائتلاف به رهبری سعودی است و هر دو برای تأمین صلح و ثبات در یمن کار می‌کنند!

سوم: به نظر می‌رسد سعودی انتظار نداشت اوضاع به این سرعت یک‌طرفه شود؛ به ویژه آن‌که سرگرم مراسم حج است. سعودی زمانی متوجه اوضاع شد که شورای انتقالی شام روز شنبه 10 آگست 2019م عملاً بالای شهر عدن مسلط شده بود.

أ‌.       «ائتلاف حمایت از قانون در یمن، اواخر روز گذشته از تمام قطعات و تشکیلات نظامی عدن، به شمول نیروهای شورای انتقالی جنوب و نیروهای کمربند امنیتی که اوضاع را در اختیار داشت، خواست تا فوراً به پایگاه‌های قبلی‌شان برگردند و مواضعی را که در جریان چند روز اخیر تصرف کرده‌اند را ترک نمایند و به دارایی‌های عام و خاص دست نزنند. ائتلاف مذکور هم‌چنین خواستار آتش‌بس فوری در عدن پایتخت موقت یمن شد که باید از ساعت یک نیمه شب گذشته اعمال گردد و تأکید نمود که این ائتلاف با متخلفین برخورد نظامی خواهد نمود. دقایقی پس از پایان مهلت مذکور، شورای انتقالی جنوب اعلان نمود که با آتش بس موافق است و از نقش ریاض برای پیش‌برد گفت‌وگوها تمجید نمود». (منبع: شرق اوسط 11 آگست 2019م). اما باوجود آن هم «هانی علی بریک معاون رئیس شورا در تویتراش نوشت که شورا هم‌چنان به ائتلاف پای‌بند است؛ اما تأکید نمود که به هیچ‌وجه زیر فشار تهدیدها، مذاکره نخواهد نمود. یکی از مسؤولین ائتلاف عربی، اظهارات شورای انتقالی در خصوص آتش‌بس را تحسین نمود؛ اما گفت که این اظهارات کافی نیست و باید از مواضعی که به زور سلاح به تصرف خود در آورده عقب‌نشینی نماید. منبع یادشده افزود که گردهمایی میان طرف‌های درگیر یمن در سعودی "به مجرد عقب‌نشینی شورای انتقالی و برگشت آن به مواضع قبلی‌اش آغاز خواهد شد".» (منبع: اندپندنت عربی 11 آگست 2019م).

ب‌.    ائتلاف برای این‌که اعلامیه‌اش را جدی و واقعی نشان دهد، «یکی از مناطق جدائی طلبان را که برعلیه حکومت قانونی یمن در شهر عدن پایتخت موقت، تهدید به شمار می‌رود، هدف قرار داد و اعلان نمود که این اولین عملیاتی است که به این هدف صورت می‌گیرد و در صورتی‌که به بیانیۀ آتش‌بس در عدن پای‌بندی صورت نگیرد عملیات دیگری نیز به تعقیب آن راه‌اندازی خواهد گردید». (منبع: العربی] 11 آگست 2019م).

ت‌.    یک منبع وابسته به ائتلاف عربی در اظهاراتی گفت: «نیروهای شورای انتقالی جنوب، پس از آن‌که نیروهای ائتلاف یکی از مواضع آنان را هدف قرار داد، شروع به ترک برخی از مناطقی نمودند که در عدن به تصرف خود در آورده بودند. این عملیات پس از هشدارهایی صورت گرفت که شام روز شنبه 10 آگست 2019م توسط رهبری ائتلاف طی یک بیانیه منتشر گردید و در آن خواستار آتش بس فوری در یمن شده بود». (منبع: آرتی 11 آگست 2019م).

چهارم: در مورد این‌که انتظار می‌رود در آینده چه اتفاقی بی‌افتد، باید گفت که از دو حالت خالی نیست:

أول: عربستان سعودی، که از دو طرف خواسته با هم در سعودی گفت‌وگو کنند، با تمام توان سعی خواهد نمود زبیدی و شورای وی را زیر تسلط خود درآورد، کاری‌که با هادی و حکومت وی نمود. هرچند چنین کاری آسان نخواهد بود؛ زیرا انگلیس در پس تشکیل این شورا و به دلیل قرار گرفتن هادی زیر تسلط سعودی، است؛ بناءً اجازه نخواهد داد زبیدی در چاله‌ای بی‌افتد که قبلاً هادی افتاده بود. به گمان اغلب سعودی با زبیدی از سیاست چماق و زردک استفاده خواهد نمود؛ طوری‌که به او وعده خواهد داد که با صلاحیت‌های گسترده  درحکومت هادی سهم بگیرد و هادی نسبت به او صلاحیت‌های کم‌تری خواهد داشت؛ اما برای حفظ آبرویش به‌گونۀ سمبولیک رئیس جمهور باقی خواهد ماند و به زبیدی هشدار خواهد داد که در صورت رد نمودن این پیشنهاد، با حملات نظامی مواجه خواهد شد. بعید نیست دیدار ملک سلمان با ولی‌عهد ابوظبی به تاریخ 12 آگست 2019م به همین هدف و برای برگرداندن امور به حالت قبلی صورت گرفته باشد؛ زیرا سعودی می‌داند که امارات در پس تشکیل شورای انتقالی به ریاست زبیدی قرار دارد.

دوم: در صورتی‌که شورای انتقالی این پیشنهاد را رد کند و به این ترتیب تلاش‌های سعودی ناکام شود، آن‌گاه انگلیس مستقیماً مداخله نموده و با امریکا به گفت‌وگو خواهد پرداخت و وعده خواهد داد که شورای انتقالی را تشویق خواهد نمود با حوثی‌ها وارد مذاکره شوند، مذاکره‌ای که حوثی‌ها از آن سهم قابل توجهی در حکومت به دست آورند. شاید تصادف نیست که محمد بخیتی عضو دفتر سیاسی حوثی‌ها به تاریخ 11 آگست 2019م؛ یعنی فوراً پس از تسلط شورای انتقالی بالای عدن و هم‌چنین هم‌زمان با فراخوانی سعودی برای گفت‌وگو، در صفحۀ فیسبوک‌اش چنین می‌نویسد: «از تمام طرف‌های سیاسی، به ویژه طرف‌های اصلی به شمول انصار الله (حوثی‌ها) حزب مؤتمر، حزب اصلاح و شورای انتقالی می‌خواهیم برای پایان دادن به جنگ و توافق بر سر تشکیل قدرت انتقالی جدید، که از همه طرف‌ها نماینده‌گی کند و سپس توافق بالای روند صلح، روی میز گفت‌وگو جمع شوند». به این ترتیب؛ به نظر می‌رسد شرایط چنین راه حلی آماده است. امریکا می‌خواهد مسألۀ یمن را حل و فصل کند؛ چنان‌چه از اظهارات امریکائی‌ها اندکی پیش از مذاکرات سوید معلوم می‌شود، سعودی می‌خواهد از این مردابی‌که در یمن گیرمانده بیرون آید، انگلیس نیز، که اینک کسی را یافته که بدون وابسته‌گی به سعودی از آن اطاعت می‌کند، با مذاکرات موافقت دارد و نمی‌خواهد روند آن را مختل کند، کاری‌که قبلاً و به دلیل مغلوب شدن هادی توسط سعودی انجام می‌داد. اگر امریکا و انگلیس بالای راه حل مشترکی به توافق برسند، این راه حل باعث نجات پیروان آنان می‌شود؛ یعنی حوثی‌ها، شورای انتقالی و سعودی. اما مانع بزرگی که در برابر هرگونه راه حل مشترک میان پیروان مفکورۀ سرمایه‌داری وجود دارد؛ همانا دید منفعت‌گرائی و سؤء استفادۀ مالی است که در خون جریان دارد؛ اولویت برای هر یک از امریکا و انگلیس، قبل از دستیابی به راه حل مشترک این است که راه حلی عملی شود که منافع خودشان را تأمین نماید و دقیقاً همین مسأله است که روند مذاکرات را به درازا می‌کشاند و حوثی‌ها، هادی و شورای انتقالی منتظر اند ببیند امریکا و انگلیس به چه توافقی خواهند رسید!

پنجم: آن‌چه دردآور و مایۀ تأسف است، این است که مردم یمن توان حل بحران خویش را خود دارند اگر به الله سبحانه و تعالی اخلاص نموده و با رسول الله علیه السلام صادق باشند، چرا باید به دشمنان‌مان اجازه دهیم قضایای ما را حل و فصل کنند؟! بارها دیدیم که کفار استعمارگر راه‌های حل برای قضایای ما را با ریختن خون مسلمانان طراحی و آماده می‌کنند؛ سپس در اطراف این‌ خون‌ها نشسته و راه حل مناسب با منافع خود‌شان را جست‌وجو می‌کنند و حکام سرزمین‌های مسلمانان و پیروان آنان بدون هیچ‌گونه نگرانی و با خیال آرام سرگرم جهل و سفاهت خویش‌اند، انگار تمام این اتفاقات هزاران مایل دورتر دارد اتفاق می‌افتد؛ نه در سرزمین مسلمانان!

شکی نیست که سپردن قضایای مسلمانان برای کفار استعمارگر تا مطابق میل خویش آن را حل و فصل نمایند و سر اطاعت در برابر آنان فرود آوردن، جنایت بس بزرگی است که مرتکبین آن در دنیا با سرافگنده‌گی و ذلت و در آخرت با عذاب دردناک الهی مواجه خواهند شد.

﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ

ترجمه: به زودى كسانى را كه مرتكب گناه شدند به [سزاى] آن‌كه نيرنگ مى‏كردند در پيشگاه خدا خوارى و شكنجه‏اى سخت‏خواهد رسيد!

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

 (ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شکی نیست که مشغولیت‌های شما بسیار است، الله سبحانه وتعالی شما را یاری رساند. می‌خواهم سوالی را خدمت شما مطرح کنم که سخت نیاز به پاسخ آن دارم، الله سبحانه وتعالی شما را موفق گردانده و به وسیلۀ شما خیر و خوبی را نصیب فرماید.

شیخ بزرگوارما! حکم شرعی در مورد امتیاز (مزد) پایان خدمت کارگر چیست؟ کارگری‌که چند سال به صورت منظم کار خود را انجام داده و معاش ثابت آن برایش از جانب کارفرما به صورت کامل پرداخت گردیده است. به عبارت دیگر، آیا امتیاز(مزد) پایان خدمتی‌که در قانون بر آن تصریح گردیده و امروزه رواج است، آیا این امتیاز(مزد) به عنوان یک حق شرعی برای کارگر محسوب می‌شود؟ و آیا نپرداختن این امتیاز(مزد) برای کارگر خوردن حق دیگران و حرام محسوب می‌گردد؟ با این‌که قانون فعلی به اندازۀ یک سوم معاش ماهانۀ در هرسال برای کسی‌که پنج سال خدمت کرده باشد در نظر گرفته و دو سوم معاش هر سال را برای کسی‌که از پنج الی ده سال کار کرده باشد، در نظر گرفته و معاش کامل را برای کسی‌که از ده سال بیشتر کار کرده باشد، در نظر گرفته است.

الله سبحانه وتعالی در عمر شما برکت نهاده، امیدوارم به خاطری ضرورتی‌که دارم عاجل‌تر پاسخ را در این مورد عنایت فرمائید. سائد مرعی

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

برادر محترم! طوری‌که در حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده است، مسلمانان باید عامل با توافقات و شروط خود شان باشند، چنانچه در حدیثی‌که ترمذی در سنن خود تخریج نموده و گفته است که این حدیث حسن صحیح است، چنین بیان شده: کثیر بن عبدالله بن عمرو ابن عوف مزنی از پدرش و پدرش از جدش روایت کرد است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است:

«وَالْمُسْلِمُونَ عَلَى شُرُوطِهِمْ إِلَّا شَرْطًا حَرَّمَ حَلَالًا أَوْ أَحَلَّ حَرَامًا»

ترجمه: مسلمان باید بر شروط‌شان متعهد باشند، مگر این‎که شروط‌شان حرامی‌ را حلال و حرامی را حلال نماید.

بناءً در صورتی‌که در عقد تصریح گردیده باشد که باید کارفرما امتیاز(مزد) پایان خدمتی برای کارگر بدهد، در این صورت این امتیاز(مزد) حق کارگر بوده ولازم است که این حق آن توسط کارفرما پرداخته شود.

هم‌چنان در صورتی‌که بین کارگر و کارفرما، عقدی منعقد گردیده باشد که تابع شرائط قانونی باشد که این امتیاز(مزد) پایان خدمتی در قانون متبوعه پیش‌بینی شده و تصریح گردیده باشد، بازهم لازم است که کارفرما بر این شرط عمل نموده و این امتیاز(مزد) را برای کارگر پرداخت نماید.

اما در صورتی‌که هیچ یکی از این موارد تصریح نشده باشد و تنها عقد بر این صورت گرفته باشد که معاش کارگر پرداخت گردد، در این صورت معاش پایان خدمت برای کارگر پرداخت نمی‌گردد.

نظر من در این مسأله چیزی بود که بیان نمودم، امیدوارم که واضح شده باشد. الله سبحانه وتعالی از همه عالم‌تر و آگاه‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

11 رجب 1440هـ.ق

18مارچ 2019م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

سوال:

 شیخ بزرگوار ما، الله سبحانه و تعالی در عمر شما برکت نهاده و شما را در حفظ خود داشته باشد! نزدم سوالی ایجاد شده و آن سوال این است که من در یک موسسه کار می‌کنم که یک مقداری از معاشاتم را کسر می‌کند تا در آینده همین کسر معاشم پرداخت گردد؛ ولی من می‌خواهم که بخشی از آن مبلغ را بگیرم؛ اما موسسه با پرداخت این پول به شرطی موافقه می‌نماید که فیصدی مشخصی را از آن مبلغی‌که حق من است برایم ندهد. سوالم این است که آیا برایم جائز است که فیصدی مشخصی برای موسسه در برابر تعجیل حصول این معاشم کم کنم؟ خالد ابو ولید

الله سبحانه و تعالی به شما برکت داده و عمر شما را طولانی گرداند!

جواب:

 وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

 از سوال‌تان طوری دانسته می‌شود که شما می‌خواهید بخشی از معاشات تقاعدی خود را که در عقد قرارداد تعیین شده، قبل از فرارسیدن میعاد آن بگیرید.

 فکر می‌کنم این موضوع را قبلاً در مسأله‌ای تعجیل پرداخت دین/قرض بیان کرده بودم؛ یعنی وقتی یک شخص، از شخص دیگری دین می‌خواهد و قرار است که دین را در میعاد مشخصی پرداخت کند؛ مثلا: بعد از دو سال، فرق نمی‌کند که این پرداخت به صورت اقساط باشد و یا بدون اقساط؛ در چنین مسأله‌ای دائن/قرض‌دهنده به مدیون/قرض‌دار پیش‌نهاد کند که تو دین خود را همین اکنون عجالتاً پرداخت کن و من مقداری از دین را برایت کم می‌کنم، این مسأله شباهت کاملی به سوال شما دارد. شما هم مبلغی در نزد موسسه دارید و این مبلغ را زمانی برایت پرداخت می‌کند که تقاعد کنید؛ مثلا: عمر شما به شصت سال برسد و این در حالی است که شما حالا چهل سال دارید و می‌خواهید که مقداری از همان پول بیست سال قبل از میعادش برایت داده شود.

موضوع تعجیل در پرداخت دین در مقابل کم کردن بخشی از دین؛ مثلاً: در عوض این‌که دائن بعداً 1000 دین خود را بگیرد، حالا به صورت تعجیل 900 بگیرد، این مسأله یک مسأله‌ای اختلافی است و ما این مسأله را به تاریخ 14 صفر1434هـ برابر به 27 دسمبر2012م پاسخ داده بودیم که بعضی از قسمت‌های آن پاسخ را که به این موضوع ارتباط مستقیم دارد بیان می‌کنیم: 

 (سوال شما طوری‌که در بیان مسأله‌ای تحت عنوان (کم کن و پرداخت کن) بیان نمودم؛ یعنی قسمتی از دین را که میعاد آن به تأخیر است کم کن! در مقابل این‌که دین‌ات حالا به صورت تعجیل پرداخت می‌گردد و این موضوع یک موضوع اختلافی است:

بعضی از علماء این عمل را جائز ندانسته و به دلائل ذیل استناد می‌کنند:

1-               روایتی‌که بیهقی در سنن کبری خود از مقداد ابن اسود روایت کرده که گفته است:

«أَسْلَفْتُ رَجُلاً مِائَةَ دِينَارٍ، ثُمَّ خَرَجَ سَهْمِي فِي بَعَثٍ بَعَثَهُ رَسُولُ اللهِ، فَقُلْتُ لَهُ: عَجِّلْ لِي تِسْعِينَ دِينَاراً وَأَحُطُّ عَشَرَةَ دَنَانِيرَ، فَقَالَ: نَعَمْ، فَذَكَرَ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللهِ، فَقَالَ: «أَكَلْتَ رِباً يَا مِقْدَادُ، وَأَطْعَمْتَهُ»

ترجمه: برای  یک شخص صد دینار به قرض دادم؛ سپس نوبتم رسیده و با یک لشکری که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرستاد نصیبم شد؛ بناءً برای آن مرد گفتم برایم نود دینار از همان صد دیناری‌که از تو طلب می‌باشم حالا پرداخت کن و در برابر آن تعجیل پرداخت ده دینار را برایت کم می‌کنم، مرد قبول کرد و این مسأله را به رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت، اما رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «آیا سود می‌خوری ای مقداد؟» ولی امام ابن قیم در کتاب اغاثة اللهفان گفت است در سند حدیث بیهقی ضعف وجود دارد.

2 – هم‌چنان این طبقه از علماء گفتند: سود جاهلیت طوری بود که قرض در طی میعادی داده می‌شد به شرط زیادت و همان زیادت در بدل زیادت وقت بود و الله سبحانه و تعالی آن را حرام قرار داد و فرمود:

«وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ»

ترجمه: اگر واقعاً شما توبه کردید، تنها سرمایه شما برای شما است.

 و این علماء گفتند که کنار رفتن از یک بخش دین در عوض تعجیل حصول آن حرام است؛ زیرا کم کردن بخشی از دین در عوض همین کمی و زیادت وقت قرار می‌گیرد.

و جمهور فقهاء اعم از حنفی، مالکی، شافعی و حنابله گفتند: چنین چیزی حرام است؛ ولی زید بن ثابت، ابن عمر و تعدادی از تابعین این موضوع را مکروه پنداشتند.

 و بعضی از علماء این مسأله را جائز دانسته و به دلائل ذیل استناد می‌نمایند:

از ابن عباس رضی الله عنهما رایت شده است که وقتی خواستند بنی نضیر را اخراج کنند، گفتند: ای رسول الله! تو ما را به بیرون شدن امر کردید؛ درحالی‌که ما از مردم طلب‌گار هستیم که تا اکنون قرض ما را پرداخت نکردند، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود:

«ضَعُوا وَتَعَجَّلُوا»

ترجمه: یعنی کم کنید و به صورت تعجیل دیون خود را از مردم بگیرید.

 این حدیث را در مستدرک خود روایت نموده و گفته است این حدیث، حدیث صحیح الاسناد است که صحیحین آن را تخریج ننموده است.

هم‌چنان باید دانست که ذهبی در تلخیص‌اش گفته است: «زنجی ضعیف است و عبدالعزیز ثقه نیست.» و ابن قیم در احکام اهل ذمه گفته است: «اسناد این حدیث حسن است در روایت این حدیث مسلم ابن زنجی است و حدیث این شخص کم‌تر از حسن نیست.»

این فرمودۀ عبدالله بن عباس رضی الله عنهما است که گفته است:

«إنما الربا أَخِّرْ لي وأنا أزيدك وليس "عَجِّلْ لي وأنا أضع عنك»

یعنی گفتۀ ابن عباس این است که زمانی سود گفته می‌شود که شخص بگوید برایم مهلت بده و من برایت اضافه می‌پردازم؛ نه این‌که بگوید در پرداخت دین تعجیل کن! من برایت کم می‌کنم.

 هم‌چنان جواز این مسأله از ابن عباس، نخعی، حسن و ابن سیرین روایت شده و این روایتی است که از امام احمد روایت شده است؛ اما این روایت در نزد علماء شافعی توجیه گردیده و جواز این مسأله چیزی است که شیخ الاسلام ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم اختیار نموده است؛ هم‌چنان ابن عابدین از فقهاء حنفی این مسأله را در حاشیۀ درالمختار نیز جائز دانسته است.

 اما ما نمی‌خواهیم که این مسأله را به عنوان یک نظر تبنی کنیم، هرکسی‌که می‌خواهد به نظر هریک از فقهاء که آن را قناعت می‌دهد، عمل کند.

طوری‌که شما دانستید ما نمی‌خواهیم که در این مسأله تبنی داشته باشیم؛ بناءً شما می‌توانید نظر هر مجتهدی‌که به حق نزدیک‌تر است پیروی کنید و هر دو نظری‌که در فوق تذکر داده شد واضح است. نظر اول به این دیدگاه است که گرفتن حق‌تان با کم کردن قسمتی از آن در عوض تعجیل وقت جائز نبوده، سود است؛ ولی دیدگاه دوم می‌گوید گرفتن حق به صورت تعجیل در برابر کم کردن قسمتی از حق جائز است و طوری‌که بیان کردیم ما نمی‌خواهیم در این مسأله کدام نظری را تبنی کنیم.

در اخیر از الله سبحانه و تعالی می‌خواهم که سینه‌ات را به خیر و اصابت به حق باز کند.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابو رشته

8 ذوالقعدة 1440هـ.ق

11جولای 2019م

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش اول: از أم عکاشه

امیر بزرگوارِ ما السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!

الله سبحانه وتعالی شما را در تلاش‌های خستگی ناپذیرتان کمک و یاری نموده و این تلاش‌ها را با برپایی خلافت به دستان شما نتیجه‌بخش گرداند. کسانی ادعایی دارند مبنی بر این‌که حزب طریقۀ خود را عوض کرده است و برگذاری تظاهرات را منحیث یک حزب سیاسی اشتباه گرفته است. جزاکم الله خیر

پرسش دوم: از نونا امیر

پرسشی دارم امیدوارم که به آن پاسخ دهید! شیخ تقی الدین النبهانی رحمه الله در تبنیات/گزینش‌های خویش تظاهرات و گردهمائی‌ها را رد کرده است. اکنون ما شاهد تظاهرات بسیار گسترده هستیم که شما آن‌ها را سازمان‌دهی می‌کنید. پس آیا کدام دلیل شرعی برای انجام عمل شما وجود دارد؟

پرسش سوم: از وسیم کورداوغلو

در صفحۀ 245 کتابِ الدولة الإسلامیة آمده است: «از این جهت برگزاری کنفرانس‏ها طریقۀ برای ایجاد دولت خلافت اسلامی نمی‌باشد...» شیخ بزرگوار ما، پرسش من این است: چرا حزب کنفرانس‏ها و سیمنارها را برگزار می‌کند؛ درحالی‌که در کتاب‏های خود این اعمال را رد می‌کند؛ لطفاً این مسأله را واضح نمائید تا اشتباهات ما هم رفع گردد.

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

پرسش‌های شما از دید موضوع و محتوی باهم مشابه‌اند؛ و آن این‌که آیا حزب التحریر با برگزاری؛ هم‌چون: کنفرانس‌ها، راهپیمایی‏ها، تظاهرات و سمینارها، طریقۀ رسیدن برای تأسیس خلافت را تغییر داده است؟

برادران محترم! پاسخ چنین است که حزب التحریر راه رسیدن برای اقامۀ دولت خلافت را تغییر نداده است؛ زیرا این موضوع در کتاب‏های حزب مفصل، واضح و دقیق بیان شده است که طریقۀ رسیدن برای اقامۀ خلافت استنباط  شده از کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم بوده که همان سه مرحله می‌باشد: مرحلۀ تثقیف، تفاعل و تأسیس دولت و تمام این مراحل در کتاب‌های ما به شکل واضح و آشکار توضیح داده شده است. پس ما افراد را برای حمل دعوت فرا می‏خوانیم. کسی‌که دعوت ما را پذیرفت، عضو کتلۀ ما گردیده و از جمله شباب حزب محسوب می‏شود.

چنان‌چه گفتیم طریقه تأسیس دولت اسلامی استنباط شده از طریق صحیح و سالمی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم از ابتداء نزول وحی تا بنا نهادن دولت در مدینه منوره، بر آن طریقه ادامه داده است؛ به عباره دیگر: طریقه، عبارت است از تثقیف جهت ساختار بدنۀ کتله، تفاعل با امت با برگزاری کارهای دسته‌جمعی برای ایجاد رأی عامه که برگرفته از وعی عام است و پس از آن طلب نصرت و برپایی دولت اسلامی.

طوری معلوم می‏گردد که اشتباه پرسش‏کنندگان از این ناحیه است که کارها و اسالیب ایجاد رأی عامه در مرحلۀ تفاعل را با نفس طریقۀ اقامۀ دولت خلط نموده‌اند و این اشتباه چنین مرفوع می‏گردد:

1- وقتی گفته شود در مرحلۀ تفاعل کارها و اسالیب ایجاد رأی عامه کدام‏هااند، گفته می‏توانیم هر کار مشترک با امت که در فضای جامعه صورت می‌گیرد و بر اساس افکار و احکام اسلام استوار باشد خودش تفاعل است؛ مانند: برگزاری سخنرانی‏ها، کنفرانس‏های عمومی و راه‌پیمائی‌ها. هرگاه بتوانیم آن را با حمل بیرق‌های اسلام و شعارهای‌مان رهبری می‌نمائیم. برعلاوه، امور دیگری نیز برای تفاعل وجود دارد.

أ- نمونه‏های از کار‏های رأی عامه؛ عملِ رسول الله صلی الله علیه است که مردم را در دامنۀ کوه صفا جمع و سخنرانی نمود؛ از جمله روایات ذیل:

بخاری از ابن عباس رضی الله عنهما روایت کرده که گفت:

«لَمَّا نَزَلَتْ: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ﴾، صَعِدَ النَّبِيُّ عليه الصلاة والسلام عَلَى الصَّفَا، فَجَعَلَ يُنَادِي: «يَا بَنِي فِهْرٍ، يَا بَنِي عَدِيٍّ» - لِبُطُونِ قُرَيْشٍ - حَتَّى اجْتَمَعُوا فَجَعَلَ الرَّجُلُ إِذَا لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَخْرُجَ أَرْسَلَ رَسُولًا لِيَنْظُرَ مَا هُوَ، فَجَاءَ أَبُو لَهَبٍ وَقُرَيْشٌ، فَقَالَ: «أَرَأَيْتَكُمْ لَوْ أَخْبَرْتُكُمْ أَنَّ خَيْلًا بِالوَادِي تُرِيدُ أَنْ تُغِيرَ عَلَيْكُمْ، أَكُنْتُمْ مُصَدِّقِيَّ؟» قَالُوا: نَعَمْ، مَا جَرَّبْنَا عَلَيْكَ إِلَّا صِدْقًا، قَالَ: «فَإِنِّي نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ» فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ: تَبًّا لَكَ سَائِرَ اليَوْمِ، أَلِهَذَا جَمَعْتَنَا؟ فَنَزَلَتْ: ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَب﴾»

ترجمه: زمانی‌که آیة (وانذرعشیرتک الاقربین) فرود آمد پیامبر صلی الله علیه وسلم بر دامنه‌ای کوه صفا برآمده وبه آواز بلند ندا زد: «ای فرزندان فهر، ای فرزندان عدی! و دیگر طایفه‌های قریش» تا این‌که همه گرد آمدند؛ حتی افراد و اشخاصی‌که توانایی برآمدن بر کوه صفا را نداشتند، نمایندگانی را از جانب خود فرستادند، که نگاه کنند موضوع از چه قرار است؛ زمانی‌که ابولهب و دیگر قریشیان آمدند، پیامبرصلی الله علیه وسلم خطاب به مردم فرمود: «هرگاه شما را خبر دهم بر این‌که لشکری می‌خواهد ازعقب این تپۀ بالای شما حمله‏ور گردد و شما را نابود کند؛ آیا سخنان‌ام را تصدیق و بالایم اعتماد دارید؟» مردم گفتند: بلی! ما از خودت به جز راستی دیگر چیزی را تجربه نکرده‌ایم. پیامبر علیه الصلاه والسلام گفت: پس من شما را هشدار می‌دهم ومی‌ترسانم که پیش روی شما عذاب بزرگی قرار دارد. در مقابل، ابولهب گفت: هلاک شوی! آیا برای این امر ما را فراخوانده‌ای؟! پس از آن این آیت در وصف ابولهب فرود آمد: (تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَب).

هم‌چنان مسلم از ابن عباس روایت کرده است که گفت:

«لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾، وَرَهْطَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ، خَرَجَ رَسُولُ اللهِ عليه الصلاة والسلام حَتَّى صَعِدَ الصَّفَا، فَهَتَفَ: «يَا صَبَاحَاهْ»، فَقَالُوا: مَنْ هَذَا الَّذِي يَهْتِفُ؟ قَالُوا: مُحَمَّدٌ، فَاجْتَمَعُوا إِلَيْهِ، فَقَالَ: «يَا بَنِي فُلَانٍ، يَا بَنِي فُلَانٍ، يَا بَنِي فُلَانٍ، يَا بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ، يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ»، فَاجْتَمَعُوا إِلَيْهِ، فَقَالَ: «أَرَأَيْتَكُمْ لَوْ أَخْبَرْتُكُمْ أَنَّ خَيْلًا تَخْرُجُ بِسَفْحِ هَذَا الْجَبَلِ، أَكُنْتُمْ مُصَدِّقِيَّ؟» قَالُوا: مَا جَرَّبْنَا عَلَيْكَ كَذِبًا، قَالَ: «فَإِنِّي نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ»، قَالَ: فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ: تَبًّا لَكَ أَمَا جَمَعْتَنَا إِلَّا لِهَذَا، ثُمَّ قَامَ فَنَزَلَتْ هَذِهِ السُّورَةُ تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَقَدْ تَبَّ، كَذَا قَرَأَ الْأَعْمَشُ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ».

ترجمه: پس از فرود آمدن آیت: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾ در روایت دیگر ﴿ورهطک منهم المخلصین﴾؛ نیز علاوه شده است. رسول الله صلی الله علیه سلم از خانه‎‏اش خارج و بالای کوه صفا برآمد و ندا کرد: «یا صباحاه» مردم گفتند: کی است ندا می‏زند؟ گفتند: محمد؛ همه دورش گرد آمدند؛ پس رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: «ای بنی فلان، ای بنی فلان، ای بنی فلان و ای بنی عبد مناف و ای بنی عبدالمطلب!»؛ پس همه اطرافش را گرفتند، آنگاه فرمود: «آیا شما را خبر دهم که پشت این کوه لشکری به سوی شما می‏آید، آیا مرا تصدیق می‏نمائید؟» گفتند: دروغی را از تو نشنیده‌ایم، گفت: «پس من از غذاب که نزدیک می‌آید شما را آگه می‏سازم» راوی می‏گوید: در مقابل، ابولهب گفت: تباه شوی آیا فقط برای همین امر ما را فراخوانده‌ای، و از جایش برخواست؛ پس از آن سورت تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَقَدْ تَبّ تا آخر سوره نازل گردید که البته «وَقَدْ تَبّ» به قرائت اعمش است.

هم‏چنین أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري – متوفى سال 279هـ.ق در کتاب خویش "جمل من أنساب الأشراف" نقل کرده است: محمد بن سعید و ولید بن صالح از محمد بن عمر واقدی او از ابن ابی سبره و او از عمر بن عبدالله و او از جعفر بن عبدالله بن ابی الحکم روایت کرده است گفت: زمانی‌که آیه‏ی «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» بر رسول‌الله صلی الله علیه وسلم نازل گردید کار بر رسول الله صلی الله علیه وسلم سخت وسینه‌شان تنگ گردید. فردایش رسول الله صلی الله علیه وسلم کسی را نزد بنی عبدالمطلب فرستاد، همه و برخی کسانی از قبیلۀ عبدی مناف نزد وی حضور یافتند که آمارشان به پنجاه وچهار نفر می‏رسید... و روزی بعدی‌اش نیز آن‌ها را فراخواند و پس از حمد و ثنا خطاب به آن‌ها چنین گفت:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ أَحْمَدُهُ، وَأَسْتَعِينُهُ وَأُومِنُ بِهِ وَأَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ، وَأَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ». «إِنَّ الرَّائِدَ لا يَكْذِبُ أَهْلَهُ. وَاللَّهِ لَوْ كَذَبْتُ النَّاسَ جَمِيعًا، مَا كَذَبْتُكُمْ. وَلَوْ غَرَرْتُ النَّاسَ، مَا غررتكم وَاللَّهِ الَّذِي لا إِلَهَ إِلا هُوَ، إِنِّي لَرَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ خَاصَّةً وَإِلَى النَّاسِ كَافَّةً. وَاللَّهِ، لَتَمُوتُنَّ كَمَا تَنَامُونَ، وَلَتُبْعَثُنَّ كَمَا تَسْتَيْقِظُونَ، وَلَتُحَاسَبُنَّ بِمَا تَعْمَلُونَ، وَلَتُجْزَوُنَّ بِالإِحْسَانِ إِحْسَانًا وَبِالسُّوءِ سوءا. وَإِنَّهَا لَلْجَنَّةُ أَبَدًا، وَالنَّارُ أَبَدًا. وَأَنْتُمْ لأَوَّلُ مَنْ أُنْذِرُ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ: "مَا أَحَبَّ إِلَيْنَا مُعَاوَنَتَكَ وَمُرَافَدَتَكَ، وَأَقْبَلَنَا لِنَصِيحَتِكَ، وَأَشَدَّ تَصْدِيقَنَا لِحَدِيثِكَ. وَهَؤُلاءِ بَنُو أَبِيكَ مُجْتَمِعُونَ. وَإِنَّمَا أَنَا أَحَدُهُمْ، غَيْرَ أَنِّي وَاللَّهِ أَسْرَعُهُمْ إِلَى مَا تحب. فامض لما أمرت به. فو الله، لا أَزَالُ أَحُوطُكَ وَأَمْنَعُكَ، غَيْرَ أَنِّي لا أَجِدُ نَفْسِي تُطَوِّعُ لِي فِرَاقَ دِينِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ حَتَّى أَمُوتَ عَلَى مَا مَاتَ عَلَيْهِ." وَتَكَلَّمَ الْقَوْمُ كَلامًا لَيِّنًا، غَيْرَ أَبِي لَهَبٍ فَإِنَّهُ قَالَ: "يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، هَذِهِ وَاللَّهِ السَّوْءَةُ، خُذُوا عَلَى يَدَيْهِ قَبْلَ أَنْ يأخذ على يده غيركم. فإن اسلمتوه حِينَئِذٍ، ذُلِلْتُمْ. وَإِنْ مَنَعْتُمُوهُ قُتِلْتُمْ" فَقَالَ أَبُو طالب: «والله، لنمنعه مَا بَقِينَا»

ترجمه: «رهنما به اهلش دروغ نمی‌گوید. به الله سوگند هرگاه به همۀ مردم دروغ گویم به شما نمی‏گویم. هرگاه مردم را فریب دهم شما را فریب نمی‏دهم. سوگند به الله که به جز وی دیگر معبودی نیست، فرستادۀ ویژه به سوی شما وعموماً به سوی همۀ مردم می‌باشم. سوگند به الله چنان می‏میرید؛ مانندی که خوابیده‌اید و چنان برانگیخته می‏شوید که گویا از خواب بیدار شده‌اید، و بر آن‌چه انجام می‏دهید محاسبه می‌شوید. در مقابل، کار نیکو جزای نیکو و در مقابل کار بد جزای بد داده می‏شوید، یا جنت ابدی ویا آتش ابدی جای‏تان خواهد بود. وآگاه باشید که اولین کسانی هستید که انذار داده شده‌اید». ابوطالب گفت: "معاونت و همراهی تو چقدر دوست داشتنی است، نصیحت‌ات را می‏پذیریم؛ اما پذیرش سخنان‏ات برایم گران تمام می‏شود. این‌که پسران کاکایت جمع‌اند و من هم یکی از آن‌هایم؛ اما من به خدا سوگند آن‌چه دوست داری پیش از همه به سوی آن می‏آیم؛ آن‌چه مامور شده‏ای بیان کن و به الله سوگند همکار و محافظت هستم؛ اما قلبم به آسانی اجازه نمی‏دهد که از دین عبدالمطلب جدا شوم؛ تااین‌که به آن دین بمیرم." دیگران نیز سخنان ملایم بیان داشتند، غیر از ابولهب که گفت: "ای بنی عبدالمطلب به خدا سوگند این امر کار بدی است، جلواش را بگیرید پیش از این‏که دیگران جلواش را بگیرند؛ هرگاه به او ایمان آوردید، ذلیل خواهید شد و هرگاه حفاظت‌اش نمودید کشته خواهید شد"؛ پس از او ابوطالب گفت: «به الله سوگند تا زنده‌ایم از او حراست می‌نمائیم»

هم‌چنین گردآوردن مردم و سخنرانی در بین آن‌ها از جمله کارهای ایجاد رأی عامه در بین مردم محسوب می‏گردد.

ب- به دلیل این‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم مسلمانان را در دو صف تنظیم که در رأس  صف اول عمر رضی الله عنه و در رأس صف دوم حمزه رضی الله عنه را قرار داد. در زمینه، ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران اصفهانی، متوفی سال 430هـ.ق در کتاب خود "حلية الأولياء وطبقات الأصفياء" از ابن عباس روایت کرده که گفت:

«سَأَلْتُ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ تَعَالَى عَنْهُ: "لِأَيِّ شَيْءٍ سُمِّيتَ الْفَارُوقَ؟ قَالَ: أَسْلَمَ حَمْزَةُ قَبْلِي بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ، ثُمَّ شَرَحَ اللهُ صَدْرِي لِلْإِسْلَامِ... قلت: أَيْنَ رَسُولُ اللهِ عليه الصلاة والسلام ؟، قَالَتْ أُخْتِي: هُوَ فِي دَارِ الْأَرْقَمِ بْنِ الْأَرْقَمِ عِنْدَ الصَّفَا، فَأَتَيْتُ الدَّارَ... فَقُلْتُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، قَالَ: فَكَبَّرَ أَهْلُ الدَّارِ تَكْبِيرَةً سَمِعَهَا أَهْلُ الْمَسْجِدِ، قَالَ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ إِنْ مُتْنَا وَإِنْ حَيِينَا؟ قَالَ: «بَلَى وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، إِنَّكُمْ عَلَى الْحَقِّ إِنْ مُتُّمْ وَإِنْ حَيِيتُمْ» ، قَالَ: فَقُلْتُ: فَفِيمَ الِاخْتِفَاءُ؟ وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لَتَخْرُجَنَّ، فَأَخْرَجْنَاهُ فِي صَفَّيْنِ، حَمْزَةُ فِي أَحَدِهِمَا، وَأَنَا فِي الْآخَرِ، لَهُ كَدِيدٌ كَكَدِيدِ الطَّحِينِ، حَتَّى دَخَلْنَا الْمَسْجِدَ، قَالَ: فَنَظَرَتْ إِلَيَّ قُرَيْشٌ وَإِلَى حَمْزَةَ، فَأَصَابَتْهُمْ كَآبَةٌ لَمْ يُصِبْهُمْ مِثْلَهَا، فَسَمَّانِي رَسُولُ اللهِ عليه الصلاة والسلام يَوْمَئِذٍ الْفَارُوقَ، وَفَرَّقَ اللهُ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ»

ترجمه: در مورد از عمر رضی الله عنه سوال کردم: چرا فاروق مسمی شدی؟ گفت: حمزه سه روز پیش از من اسلام آورد و پس از آن الله سبحانه وتعالی سینه‏ام را به سوی پذیرش اسلام گشاده ساخت... پرسیدم رسول الله صلی الله علیه وسلم کجاست؟ خواهرم پاسخ داد که وی در خانۀ ارقم ابن ارقم در نزدیکی صفا قرار دارد. وارد خانه ارقم شدم و گفتم: اشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ! باز گفت: پس از آن مردم تکبیر بلندی گفتند که کسانی در مسجد بودند شنیدند. عمر می‌گوید،  گفتم: یارسول الله هرگاه بمیریم و یا زنده بمانیم برحق نمی‌باشیم؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: «بلی؛ قسم به ذاتی‌که جانم در قبضۀ اوست، شما در دو حالت زنده باشید و یا بمرید؛ حتماً برحق خواهید بود.» حضرت عمر گفت: گفتم پس این پنهان شدن چرا؟ سوگند به الله که شما را به حق فرستاده است حتماً ما به سوی مردم بیرون می‌شویم؛ همان بود که در دو قطار برآمدیم که حمزه در ردیف قطار اول و من در ردیف قطار دوم قرار گرفتم که به اثر رفتارمان گَرد و غبار ما را به خود گرفته بود، داخل مسجدالحرام شدیم. حضرت عمر رضی الله گفت: در این وقت ناگهان قریش من و حمزه را دیده هوش‌زده شدند که از آن پیش چنان هوش‌زده نشده بودند که در این واقعه رسول الله صلی الله علیه وسلم من را فاروق نام‌گذاری کرد و الله به اثر این واقعه بین حق و باطل جدایی آورد.

پس راهپیمای‌ها از جمله امورِ ایجاد رای عامه در جامعه است تا احساسات مردم را تحریک و بر اساس افکار و احکام اسلامی آگهی و جهت داده شوند. اما به این شرط که هرگاه بتوانیم راهپیمائی را با حمل بیرق‌ها، بروشرها و افکار خود کنترل نمائیم. هم‌چنان در راهپیمائی که زیر قیادت ما و بر اساس افکار ما نباشد اشتراک نمی‌نمائیم؛ چون رسول الله صلی الله علیه وسلم هنگامی‌که راهپیمائی را به راه انداخت مسلمانان به دنبال پیامبر صلی الله علیه وسلم در دو صف قرار گرفته و حرکت‌های‌ دیگر با قیادت جداگانه در پهلوی آن‌ها قرار نداشت.

2- اما هرگاه گفته شود که طریقۀ تأسیس خلافت کدام است؟ آیا به شیوه تظاهرات؟ می‌گوییم نخیر. آیا با راه‌اندازی سخنرانی‌ها؟ می‌گوییم نخیر. آیا با برگذاری کنفرانس‌ها؟ می‌گوییم نخیر. این همه طریقه‌ای برای ایجاد خلافت اسلامی نیست؛ به این دلیل که این به عنوان یکی از اعمال ایجاد رأی عام و اجزایی مبارزه در مرحله تفاعل است؛ نه راه تأسیس خلافت. همان‌گونه که در ابتداء بحث ذکر نمودیم، یگانه راه ایجاد دولت همانا بعد از طلب نصرت، تأسیس دولت خلافت می‌باشد.

حالا این موضوع شاید واضح شده باشد؛ بناءً بین کتاب‌های ما و بین اعمالِ ما کدام تناقضی وجود ندارد. ما در کتاب‌هایی خود بیان کرده‌ایم که کنفرانس‎ها، راهپیمای‌ها، سیمنارها و آن‌چه در جریان مرحلۀ تفاعل صورت می‌گیرد واضح است که طریقه و راه شرعی برای ایجاد دولت نیست؛ پس این قول صحیح و درست است. هم‌چنان این قول‌مان هم در جای خود درست است که انجام این‌گونه اعمال از جمله امور ایجاد رأی عامه در جریان مرحلۀ تفاعل محسوب می‌شوند. پس آن‌چه می‌گویم و مبارزه می‎کنیم هیچ تناقضی با کتاب‌های‌مان ندارد؛ فقط لازم است که این موضوعات و کلمات را درکتابهای‌مان نظر به سیاق خاص خودش با ذهن آگاه و بینایی کامل مطالعه کنید. إن‌شاءالله که همۀ این موضوعات واضح خواهد شد.

موضوع دیگری که شما ذکر نکردید، امکان دارد در اذهان برخی خطور نماید این است که: چرا حزب در سال‌های گذشته کنفرانس‌ها و یا راهپیمای‎ها را ایجاد و برگذار نمی‌کرد؟

جواب سوال واضح ومشخص است، قسمی‌که در فوق تذکر رفت، ما برای ایجاد رأی عامه و اخذ فضای عمومی از اسالیب تظاهرات و کنفرانس‌ها استفاده نمی‎‌کنیم، تااین‌که چنین راهپیمایی‌ها، سخنرانی‎ها و کنفرانس‌ها را به شکل واضح و آشکارا با حمل شعارها و بیرق‌های خود و بدون اشتراک شعارها و بیرق‌های دیگران از لحاظ احتیاط رهبری و خلط افکار شخصاً رهبری نکنیم، و یا با شرط این‌که هرگاه راه‌اندازی چنین اعمال مناسب شرائط زمانی و مکانی که با هدف ما هم‌سو و برابر باشد دست ‌به کار خواهیم شد و هرگاه مناسب نباشد از راه اندازی چنین اعمالی خوداری می‌کنیم.

برای معلومات‌ بیش‌تر؛ ما در دهۀ شصت به چنین کارهای اقدام کردیم و آن زمانی بود که رئیس جمهور الجزائر بورقیبه برای صلح با یهود از اردن دیدار کرد؛ در دوره امارت ابو ابراهیم رحمه الله حزب دستور داد که دسته دسته به شکل تظاهرات گونه به طرف پایتخت عمان و به طرف قدس و اطراف آن و به طرف شهرالخلیل و اطراف آن حرکت کنیم که از جمله من در شهرالخلیل یک تن از اشتراک‌کنندگان بودم که برخی امور چشم‌دید خود را بیان می‌نمایم:

حزب، شباب و حامیان‌اش را دستور داد تا سر ساعت 10 صبح در خیابان مرکزی شهرالخلیل جمع و به طرف ولایت/استان "العمارة" برویم که اکنون این شهر تخریب شده است. و هنگامی‌که در خیابان گرد آمدیم مسئولین امنیتی با ما درگیر شدند؛ به هر صورت ما اجازه نیافتیم تا پیاده راهپیمائی نمائیم؛ فقط اجازه یافتم تا سوار به سوی هدف خویش برویم، همان بود که سوار بر موتر‌ها و اتوبوس‌ها به طرف عماره رفتیم که در این راهپیمائی تعداد ما زیاد بود و مسئولیت و مأموریت خود را انجام داده بازگشتیم. پس مانند این کار هرگاه حزب رهبری آن را داشته باشد و مناسب به فضا باشد چنین کاری را می‏توانیم انجام دهیم و هرگاه رهبری و کنترل آن را نداشته باشیم و کار مناسب نباشد، اقدامی نمی‌نمائیم.

اقدام به این کار‏ها؛ مانند: ایجاد یک دفتر مطبوعاتی است که از جمله کارهای ایجاد رأی عامه محسوب می‎‌گردد؛ هرگاه توان‌اش باشد اقدام می‌نمائیم واگر توان‌اش نباشد اقدام نمی‌کنیم؛ مثلاً: در زمانِ امیر اول امکانش نبود که حزب سخن‌گوی رسمی را معرفی نماید و در زمان امیر دوم بود که من را به عنوان سخن‌گوی رسمی حزب در ولایه اردن مکلف ساخت؛ پس از آن‌که زندانی شدم تا زمان برگشتن‌ام کسی سخن‌گوی رسمی نبود. اما اکنون خوش‌بختانه ما چندین دفتر مطبوعاتی را ایجاد کرده‌ایم که همۀ آن‌ها از جمله اعمال رأی عام هستند. از همین جهت است که هرگاه کسی سوال نماید که آیا ساخت دفاتر مطبوعاتی طریقۀ تأسیس خلافت است؟ پاسخ ما چنین است که نخیر.

حالا به اول بحث برمی‏گردیم و سوال می‌کنیم:

آیا سخنرانی‌‌ها از جملۀ اعمال رأی عام است که در جریان مرحلۀ تفاعل انجام می‌دهیم؟ جواب: بلی. آیا کنفرانس‌ها از جملۀ اعمال رأی عام است که ما در مرحلۀ تفاعل انجام می‌دهیم؟ جواب: بلی. آیا راهپیمای‌هایی را که رهبری می‌کنیم از جمله اعمال رأی عام و ایجاد فضا در مرحلۀ تفاعل است؟ جواب: بلی. آیا ایجاد دفاتر مطبوعاتی از جمله اعمال رأی عام در جریان مرحلۀ تفاعل است؟ جواب: بلی

هرگاه پرسیده شود:

آیا سخنرانی طریقه‌ای برای تأسیس دولت است؟ جواب: نخیر. آیا کنفرانس‌ها طریقه‌ای برای تأسیس دولت خلافت است؟ جواب: نخیر. آیا راه‌پیمای‌ها طریقه‌ای برای تاسیس دولت خلافت است؟ جواب: نخیر. آیا ایجاد دفاتر مطبوعاتی طریقه‌ای برای تأسیس دولت است؟ جواب: نخیر.

واضح است که پرسش‌های اولی از جمله اعمال رأی عام در مرحلۀ تفاعل است و پرسش‌هایی دومی طریقۀ رسیدن به دولت است و هردوی آن‌ها دو مسأله جداگانه است؛ نه مسأله واحد و برای هردو سوال دو جواب جداگانه‏ی است که کدام تناقض و تضاد بین دو سوال و دو جواب وجود ندارد.

و در آخر از الله متعال می‌خواهیم که این موضوع را بدون ابهامی واضح و روشن سازد؛ به ویژه برای کسانی‌که به دنبال حق باشند و از فهم آن بهره ببرند؛ اما کسانی‌که به دنبال باطل هستند برای‌شان هر قدر توضیح و تشریح داده شود سودی ندارد؛ چرا که آن‌ها باطل را برای شناخت حق جست‌وجو نمی‌کنند؛ پس حق و باطل هردو هرگز باهم یکجا شده نمی‌تواند و الله سبحانه وتعالی بر تمام امور غالب است و اما اکثر مردم نمی‏دانند.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: محمد حبیبی

6 ربیع الاول 1435هـ.ق

7 جنوری 2014م

 

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه