سه شنبه, ۰۲ ذیقعده ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۴/۲۹م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

سوال:

 شیخ بزرگوار ما، الله سبحانه و تعالی در عمر شما برکت نهاده و شما را در حفظ خود داشته باشد! نزدم سوالی ایجاد شده و آن سوال این است که من در یک موسسه کار می‌کنم که یک مقداری از معاشاتم را کسر می‌کند تا در آینده همین کسر معاشم پرداخت گردد؛ ولی من می‌خواهم که بخشی از آن مبلغ را بگیرم؛ اما موسسه با پرداخت این پول به شرطی موافقه می‌نماید که فیصدی مشخصی را از آن مبلغی‌که حق من است برایم ندهد. سوالم این است که آیا برایم جائز است که فیصدی مشخصی برای موسسه در برابر تعجیل حصول این معاشم کم کنم؟ خالد ابو ولید

الله سبحانه و تعالی به شما برکت داده و عمر شما را طولانی گرداند!

جواب:

 وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

 از سوال‌تان طوری دانسته می‌شود که شما می‌خواهید بخشی از معاشات تقاعدی خود را که در عقد قرارداد تعیین شده، قبل از فرارسیدن میعاد آن بگیرید.

 فکر می‌کنم این موضوع را قبلاً در مسأله‌ای تعجیل پرداخت دین/قرض بیان کرده بودم؛ یعنی وقتی یک شخص، از شخص دیگری دین می‌خواهد و قرار است که دین را در میعاد مشخصی پرداخت کند؛ مثلا: بعد از دو سال، فرق نمی‌کند که این پرداخت به صورت اقساط باشد و یا بدون اقساط؛ در چنین مسأله‌ای دائن/قرض‌دهنده به مدیون/قرض‌دار پیش‌نهاد کند که تو دین خود را همین اکنون عجالتاً پرداخت کن و من مقداری از دین را برایت کم می‌کنم، این مسأله شباهت کاملی به سوال شما دارد. شما هم مبلغی در نزد موسسه دارید و این مبلغ را زمانی برایت پرداخت می‌کند که تقاعد کنید؛ مثلا: عمر شما به شصت سال برسد و این در حالی است که شما حالا چهل سال دارید و می‌خواهید که مقداری از همان پول بیست سال قبل از میعادش برایت داده شود.

موضوع تعجیل در پرداخت دین در مقابل کم کردن بخشی از دین؛ مثلاً: در عوض این‌که دائن بعداً 1000 دین خود را بگیرد، حالا به صورت تعجیل 900 بگیرد، این مسأله یک مسأله‌ای اختلافی است و ما این مسأله را به تاریخ 14 صفر1434هـ برابر به 27 دسمبر2012م پاسخ داده بودیم که بعضی از قسمت‌های آن پاسخ را که به این موضوع ارتباط مستقیم دارد بیان می‌کنیم: 

 (سوال شما طوری‌که در بیان مسأله‌ای تحت عنوان (کم کن و پرداخت کن) بیان نمودم؛ یعنی قسمتی از دین را که میعاد آن به تأخیر است کم کن! در مقابل این‌که دین‌ات حالا به صورت تعجیل پرداخت می‌گردد و این موضوع یک موضوع اختلافی است:

بعضی از علماء این عمل را جائز ندانسته و به دلائل ذیل استناد می‌کنند:

1-               روایتی‌که بیهقی در سنن کبری خود از مقداد ابن اسود روایت کرده که گفته است:

«أَسْلَفْتُ رَجُلاً مِائَةَ دِينَارٍ، ثُمَّ خَرَجَ سَهْمِي فِي بَعَثٍ بَعَثَهُ رَسُولُ اللهِ، فَقُلْتُ لَهُ: عَجِّلْ لِي تِسْعِينَ دِينَاراً وَأَحُطُّ عَشَرَةَ دَنَانِيرَ، فَقَالَ: نَعَمْ، فَذَكَرَ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللهِ، فَقَالَ: «أَكَلْتَ رِباً يَا مِقْدَادُ، وَأَطْعَمْتَهُ»

ترجمه: برای  یک شخص صد دینار به قرض دادم؛ سپس نوبتم رسیده و با یک لشکری که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرستاد نصیبم شد؛ بناءً برای آن مرد گفتم برایم نود دینار از همان صد دیناری‌که از تو طلب می‌باشم حالا پرداخت کن و در برابر آن تعجیل پرداخت ده دینار را برایت کم می‌کنم، مرد قبول کرد و این مسأله را به رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت، اما رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «آیا سود می‌خوری ای مقداد؟» ولی امام ابن قیم در کتاب اغاثة اللهفان گفت است در سند حدیث بیهقی ضعف وجود دارد.

2 – هم‌چنان این طبقه از علماء گفتند: سود جاهلیت طوری بود که قرض در طی میعادی داده می‌شد به شرط زیادت و همان زیادت در بدل زیادت وقت بود و الله سبحانه و تعالی آن را حرام قرار داد و فرمود:

«وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ»

ترجمه: اگر واقعاً شما توبه کردید، تنها سرمایه شما برای شما است.

 و این علماء گفتند که کنار رفتن از یک بخش دین در عوض تعجیل حصول آن حرام است؛ زیرا کم کردن بخشی از دین در عوض همین کمی و زیادت وقت قرار می‌گیرد.

و جمهور فقهاء اعم از حنفی، مالکی، شافعی و حنابله گفتند: چنین چیزی حرام است؛ ولی زید بن ثابت، ابن عمر و تعدادی از تابعین این موضوع را مکروه پنداشتند.

 و بعضی از علماء این مسأله را جائز دانسته و به دلائل ذیل استناد می‌نمایند:

از ابن عباس رضی الله عنهما رایت شده است که وقتی خواستند بنی نضیر را اخراج کنند، گفتند: ای رسول الله! تو ما را به بیرون شدن امر کردید؛ درحالی‌که ما از مردم طلب‌گار هستیم که تا اکنون قرض ما را پرداخت نکردند، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود:

«ضَعُوا وَتَعَجَّلُوا»

ترجمه: یعنی کم کنید و به صورت تعجیل دیون خود را از مردم بگیرید.

 این حدیث را در مستدرک خود روایت نموده و گفته است این حدیث، حدیث صحیح الاسناد است که صحیحین آن را تخریج ننموده است.

هم‌چنان باید دانست که ذهبی در تلخیص‌اش گفته است: «زنجی ضعیف است و عبدالعزیز ثقه نیست.» و ابن قیم در احکام اهل ذمه گفته است: «اسناد این حدیث حسن است در روایت این حدیث مسلم ابن زنجی است و حدیث این شخص کم‌تر از حسن نیست.»

این فرمودۀ عبدالله بن عباس رضی الله عنهما است که گفته است:

«إنما الربا أَخِّرْ لي وأنا أزيدك وليس "عَجِّلْ لي وأنا أضع عنك»

یعنی گفتۀ ابن عباس این است که زمانی سود گفته می‌شود که شخص بگوید برایم مهلت بده و من برایت اضافه می‌پردازم؛ نه این‌که بگوید در پرداخت دین تعجیل کن! من برایت کم می‌کنم.

 هم‌چنان جواز این مسأله از ابن عباس، نخعی، حسن و ابن سیرین روایت شده و این روایتی است که از امام احمد روایت شده است؛ اما این روایت در نزد علماء شافعی توجیه گردیده و جواز این مسأله چیزی است که شیخ الاسلام ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم اختیار نموده است؛ هم‌چنان ابن عابدین از فقهاء حنفی این مسأله را در حاشیۀ درالمختار نیز جائز دانسته است.

 اما ما نمی‌خواهیم که این مسأله را به عنوان یک نظر تبنی کنیم، هرکسی‌که می‌خواهد به نظر هریک از فقهاء که آن را قناعت می‌دهد، عمل کند.

طوری‌که شما دانستید ما نمی‌خواهیم که در این مسأله تبنی داشته باشیم؛ بناءً شما می‌توانید نظر هر مجتهدی‌که به حق نزدیک‌تر است پیروی کنید و هر دو نظری‌که در فوق تذکر داده شد واضح است. نظر اول به این دیدگاه است که گرفتن حق‌تان با کم کردن قسمتی از آن در عوض تعجیل وقت جائز نبوده، سود است؛ ولی دیدگاه دوم می‌گوید گرفتن حق به صورت تعجیل در برابر کم کردن قسمتی از حق جائز است و طوری‌که بیان کردیم ما نمی‌خواهیم در این مسأله کدام نظری را تبنی کنیم.

در اخیر از الله سبحانه و تعالی می‌خواهم که سینه‌ات را به خیر و اصابت به حق باز کند.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابو رشته

8 ذوالقعدة 1440هـ.ق

11جولای 2019م

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش اول: از أم عکاشه

امیر بزرگوارِ ما السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!

الله سبحانه وتعالی شما را در تلاش‌های خستگی ناپذیرتان کمک و یاری نموده و این تلاش‌ها را با برپایی خلافت به دستان شما نتیجه‌بخش گرداند. کسانی ادعایی دارند مبنی بر این‌که حزب طریقۀ خود را عوض کرده است و برگذاری تظاهرات را منحیث یک حزب سیاسی اشتباه گرفته است. جزاکم الله خیر

پرسش دوم: از نونا امیر

پرسشی دارم امیدوارم که به آن پاسخ دهید! شیخ تقی الدین النبهانی رحمه الله در تبنیات/گزینش‌های خویش تظاهرات و گردهمائی‌ها را رد کرده است. اکنون ما شاهد تظاهرات بسیار گسترده هستیم که شما آن‌ها را سازمان‌دهی می‌کنید. پس آیا کدام دلیل شرعی برای انجام عمل شما وجود دارد؟

پرسش سوم: از وسیم کورداوغلو

در صفحۀ 245 کتابِ الدولة الإسلامیة آمده است: «از این جهت برگزاری کنفرانس‏ها طریقۀ برای ایجاد دولت خلافت اسلامی نمی‌باشد...» شیخ بزرگوار ما، پرسش من این است: چرا حزب کنفرانس‏ها و سیمنارها را برگزار می‌کند؛ درحالی‌که در کتاب‏های خود این اعمال را رد می‌کند؛ لطفاً این مسأله را واضح نمائید تا اشتباهات ما هم رفع گردد.

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

پرسش‌های شما از دید موضوع و محتوی باهم مشابه‌اند؛ و آن این‌که آیا حزب التحریر با برگزاری؛ هم‌چون: کنفرانس‌ها، راهپیمایی‏ها، تظاهرات و سمینارها، طریقۀ رسیدن برای تأسیس خلافت را تغییر داده است؟

برادران محترم! پاسخ چنین است که حزب التحریر راه رسیدن برای اقامۀ دولت خلافت را تغییر نداده است؛ زیرا این موضوع در کتاب‏های حزب مفصل، واضح و دقیق بیان شده است که طریقۀ رسیدن برای اقامۀ خلافت استنباط  شده از کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم بوده که همان سه مرحله می‌باشد: مرحلۀ تثقیف، تفاعل و تأسیس دولت و تمام این مراحل در کتاب‌های ما به شکل واضح و آشکار توضیح داده شده است. پس ما افراد را برای حمل دعوت فرا می‏خوانیم. کسی‌که دعوت ما را پذیرفت، عضو کتلۀ ما گردیده و از جمله شباب حزب محسوب می‏شود.

چنان‌چه گفتیم طریقه تأسیس دولت اسلامی استنباط شده از طریق صحیح و سالمی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم از ابتداء نزول وحی تا بنا نهادن دولت در مدینه منوره، بر آن طریقه ادامه داده است؛ به عباره دیگر: طریقه، عبارت است از تثقیف جهت ساختار بدنۀ کتله، تفاعل با امت با برگزاری کارهای دسته‌جمعی برای ایجاد رأی عامه که برگرفته از وعی عام است و پس از آن طلب نصرت و برپایی دولت اسلامی.

طوری معلوم می‏گردد که اشتباه پرسش‏کنندگان از این ناحیه است که کارها و اسالیب ایجاد رأی عامه در مرحلۀ تفاعل را با نفس طریقۀ اقامۀ دولت خلط نموده‌اند و این اشتباه چنین مرفوع می‏گردد:

1- وقتی گفته شود در مرحلۀ تفاعل کارها و اسالیب ایجاد رأی عامه کدام‏هااند، گفته می‏توانیم هر کار مشترک با امت که در فضای جامعه صورت می‌گیرد و بر اساس افکار و احکام اسلام استوار باشد خودش تفاعل است؛ مانند: برگزاری سخنرانی‏ها، کنفرانس‏های عمومی و راه‌پیمائی‌ها. هرگاه بتوانیم آن را با حمل بیرق‌های اسلام و شعارهای‌مان رهبری می‌نمائیم. برعلاوه، امور دیگری نیز برای تفاعل وجود دارد.

أ- نمونه‏های از کار‏های رأی عامه؛ عملِ رسول الله صلی الله علیه است که مردم را در دامنۀ کوه صفا جمع و سخنرانی نمود؛ از جمله روایات ذیل:

بخاری از ابن عباس رضی الله عنهما روایت کرده که گفت:

«لَمَّا نَزَلَتْ: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ﴾، صَعِدَ النَّبِيُّ عليه الصلاة والسلام عَلَى الصَّفَا، فَجَعَلَ يُنَادِي: «يَا بَنِي فِهْرٍ، يَا بَنِي عَدِيٍّ» - لِبُطُونِ قُرَيْشٍ - حَتَّى اجْتَمَعُوا فَجَعَلَ الرَّجُلُ إِذَا لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَخْرُجَ أَرْسَلَ رَسُولًا لِيَنْظُرَ مَا هُوَ، فَجَاءَ أَبُو لَهَبٍ وَقُرَيْشٌ، فَقَالَ: «أَرَأَيْتَكُمْ لَوْ أَخْبَرْتُكُمْ أَنَّ خَيْلًا بِالوَادِي تُرِيدُ أَنْ تُغِيرَ عَلَيْكُمْ، أَكُنْتُمْ مُصَدِّقِيَّ؟» قَالُوا: نَعَمْ، مَا جَرَّبْنَا عَلَيْكَ إِلَّا صِدْقًا، قَالَ: «فَإِنِّي نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ» فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ: تَبًّا لَكَ سَائِرَ اليَوْمِ، أَلِهَذَا جَمَعْتَنَا؟ فَنَزَلَتْ: ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَب﴾»

ترجمه: زمانی‌که آیة (وانذرعشیرتک الاقربین) فرود آمد پیامبر صلی الله علیه وسلم بر دامنه‌ای کوه صفا برآمده وبه آواز بلند ندا زد: «ای فرزندان فهر، ای فرزندان عدی! و دیگر طایفه‌های قریش» تا این‌که همه گرد آمدند؛ حتی افراد و اشخاصی‌که توانایی برآمدن بر کوه صفا را نداشتند، نمایندگانی را از جانب خود فرستادند، که نگاه کنند موضوع از چه قرار است؛ زمانی‌که ابولهب و دیگر قریشیان آمدند، پیامبرصلی الله علیه وسلم خطاب به مردم فرمود: «هرگاه شما را خبر دهم بر این‌که لشکری می‌خواهد ازعقب این تپۀ بالای شما حمله‏ور گردد و شما را نابود کند؛ آیا سخنان‌ام را تصدیق و بالایم اعتماد دارید؟» مردم گفتند: بلی! ما از خودت به جز راستی دیگر چیزی را تجربه نکرده‌ایم. پیامبر علیه الصلاه والسلام گفت: پس من شما را هشدار می‌دهم ومی‌ترسانم که پیش روی شما عذاب بزرگی قرار دارد. در مقابل، ابولهب گفت: هلاک شوی! آیا برای این امر ما را فراخوانده‌ای؟! پس از آن این آیت در وصف ابولهب فرود آمد: (تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَب).

هم‌چنان مسلم از ابن عباس روایت کرده است که گفت:

«لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾، وَرَهْطَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ، خَرَجَ رَسُولُ اللهِ عليه الصلاة والسلام حَتَّى صَعِدَ الصَّفَا، فَهَتَفَ: «يَا صَبَاحَاهْ»، فَقَالُوا: مَنْ هَذَا الَّذِي يَهْتِفُ؟ قَالُوا: مُحَمَّدٌ، فَاجْتَمَعُوا إِلَيْهِ، فَقَالَ: «يَا بَنِي فُلَانٍ، يَا بَنِي فُلَانٍ، يَا بَنِي فُلَانٍ، يَا بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ، يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ»، فَاجْتَمَعُوا إِلَيْهِ، فَقَالَ: «أَرَأَيْتَكُمْ لَوْ أَخْبَرْتُكُمْ أَنَّ خَيْلًا تَخْرُجُ بِسَفْحِ هَذَا الْجَبَلِ، أَكُنْتُمْ مُصَدِّقِيَّ؟» قَالُوا: مَا جَرَّبْنَا عَلَيْكَ كَذِبًا، قَالَ: «فَإِنِّي نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ»، قَالَ: فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ: تَبًّا لَكَ أَمَا جَمَعْتَنَا إِلَّا لِهَذَا، ثُمَّ قَامَ فَنَزَلَتْ هَذِهِ السُّورَةُ تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَقَدْ تَبَّ، كَذَا قَرَأَ الْأَعْمَشُ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ».

ترجمه: پس از فرود آمدن آیت: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾ در روایت دیگر ﴿ورهطک منهم المخلصین﴾؛ نیز علاوه شده است. رسول الله صلی الله علیه سلم از خانه‎‏اش خارج و بالای کوه صفا برآمد و ندا کرد: «یا صباحاه» مردم گفتند: کی است ندا می‏زند؟ گفتند: محمد؛ همه دورش گرد آمدند؛ پس رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: «ای بنی فلان، ای بنی فلان، ای بنی فلان و ای بنی عبد مناف و ای بنی عبدالمطلب!»؛ پس همه اطرافش را گرفتند، آنگاه فرمود: «آیا شما را خبر دهم که پشت این کوه لشکری به سوی شما می‏آید، آیا مرا تصدیق می‏نمائید؟» گفتند: دروغی را از تو نشنیده‌ایم، گفت: «پس من از غذاب که نزدیک می‌آید شما را آگه می‏سازم» راوی می‏گوید: در مقابل، ابولهب گفت: تباه شوی آیا فقط برای همین امر ما را فراخوانده‌ای، و از جایش برخواست؛ پس از آن سورت تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَقَدْ تَبّ تا آخر سوره نازل گردید که البته «وَقَدْ تَبّ» به قرائت اعمش است.

هم‏چنین أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري – متوفى سال 279هـ.ق در کتاب خویش "جمل من أنساب الأشراف" نقل کرده است: محمد بن سعید و ولید بن صالح از محمد بن عمر واقدی او از ابن ابی سبره و او از عمر بن عبدالله و او از جعفر بن عبدالله بن ابی الحکم روایت کرده است گفت: زمانی‌که آیه‏ی «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» بر رسول‌الله صلی الله علیه وسلم نازل گردید کار بر رسول الله صلی الله علیه وسلم سخت وسینه‌شان تنگ گردید. فردایش رسول الله صلی الله علیه وسلم کسی را نزد بنی عبدالمطلب فرستاد، همه و برخی کسانی از قبیلۀ عبدی مناف نزد وی حضور یافتند که آمارشان به پنجاه وچهار نفر می‏رسید... و روزی بعدی‌اش نیز آن‌ها را فراخواند و پس از حمد و ثنا خطاب به آن‌ها چنین گفت:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ أَحْمَدُهُ، وَأَسْتَعِينُهُ وَأُومِنُ بِهِ وَأَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ، وَأَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ». «إِنَّ الرَّائِدَ لا يَكْذِبُ أَهْلَهُ. وَاللَّهِ لَوْ كَذَبْتُ النَّاسَ جَمِيعًا، مَا كَذَبْتُكُمْ. وَلَوْ غَرَرْتُ النَّاسَ، مَا غررتكم وَاللَّهِ الَّذِي لا إِلَهَ إِلا هُوَ، إِنِّي لَرَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ خَاصَّةً وَإِلَى النَّاسِ كَافَّةً. وَاللَّهِ، لَتَمُوتُنَّ كَمَا تَنَامُونَ، وَلَتُبْعَثُنَّ كَمَا تَسْتَيْقِظُونَ، وَلَتُحَاسَبُنَّ بِمَا تَعْمَلُونَ، وَلَتُجْزَوُنَّ بِالإِحْسَانِ إِحْسَانًا وَبِالسُّوءِ سوءا. وَإِنَّهَا لَلْجَنَّةُ أَبَدًا، وَالنَّارُ أَبَدًا. وَأَنْتُمْ لأَوَّلُ مَنْ أُنْذِرُ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ: "مَا أَحَبَّ إِلَيْنَا مُعَاوَنَتَكَ وَمُرَافَدَتَكَ، وَأَقْبَلَنَا لِنَصِيحَتِكَ، وَأَشَدَّ تَصْدِيقَنَا لِحَدِيثِكَ. وَهَؤُلاءِ بَنُو أَبِيكَ مُجْتَمِعُونَ. وَإِنَّمَا أَنَا أَحَدُهُمْ، غَيْرَ أَنِّي وَاللَّهِ أَسْرَعُهُمْ إِلَى مَا تحب. فامض لما أمرت به. فو الله، لا أَزَالُ أَحُوطُكَ وَأَمْنَعُكَ، غَيْرَ أَنِّي لا أَجِدُ نَفْسِي تُطَوِّعُ لِي فِرَاقَ دِينِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ حَتَّى أَمُوتَ عَلَى مَا مَاتَ عَلَيْهِ." وَتَكَلَّمَ الْقَوْمُ كَلامًا لَيِّنًا، غَيْرَ أَبِي لَهَبٍ فَإِنَّهُ قَالَ: "يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، هَذِهِ وَاللَّهِ السَّوْءَةُ، خُذُوا عَلَى يَدَيْهِ قَبْلَ أَنْ يأخذ على يده غيركم. فإن اسلمتوه حِينَئِذٍ، ذُلِلْتُمْ. وَإِنْ مَنَعْتُمُوهُ قُتِلْتُمْ" فَقَالَ أَبُو طالب: «والله، لنمنعه مَا بَقِينَا»

ترجمه: «رهنما به اهلش دروغ نمی‌گوید. به الله سوگند هرگاه به همۀ مردم دروغ گویم به شما نمی‏گویم. هرگاه مردم را فریب دهم شما را فریب نمی‏دهم. سوگند به الله که به جز وی دیگر معبودی نیست، فرستادۀ ویژه به سوی شما وعموماً به سوی همۀ مردم می‌باشم. سوگند به الله چنان می‏میرید؛ مانندی که خوابیده‌اید و چنان برانگیخته می‏شوید که گویا از خواب بیدار شده‌اید، و بر آن‌چه انجام می‏دهید محاسبه می‌شوید. در مقابل، کار نیکو جزای نیکو و در مقابل کار بد جزای بد داده می‏شوید، یا جنت ابدی ویا آتش ابدی جای‏تان خواهد بود. وآگاه باشید که اولین کسانی هستید که انذار داده شده‌اید». ابوطالب گفت: "معاونت و همراهی تو چقدر دوست داشتنی است، نصیحت‌ات را می‏پذیریم؛ اما پذیرش سخنان‏ات برایم گران تمام می‏شود. این‌که پسران کاکایت جمع‌اند و من هم یکی از آن‌هایم؛ اما من به خدا سوگند آن‌چه دوست داری پیش از همه به سوی آن می‏آیم؛ آن‌چه مامور شده‏ای بیان کن و به الله سوگند همکار و محافظت هستم؛ اما قلبم به آسانی اجازه نمی‏دهد که از دین عبدالمطلب جدا شوم؛ تااین‌که به آن دین بمیرم." دیگران نیز سخنان ملایم بیان داشتند، غیر از ابولهب که گفت: "ای بنی عبدالمطلب به خدا سوگند این امر کار بدی است، جلواش را بگیرید پیش از این‏که دیگران جلواش را بگیرند؛ هرگاه به او ایمان آوردید، ذلیل خواهید شد و هرگاه حفاظت‌اش نمودید کشته خواهید شد"؛ پس از او ابوطالب گفت: «به الله سوگند تا زنده‌ایم از او حراست می‌نمائیم»

هم‌چنین گردآوردن مردم و سخنرانی در بین آن‌ها از جمله کارهای ایجاد رأی عامه در بین مردم محسوب می‏گردد.

ب- به دلیل این‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم مسلمانان را در دو صف تنظیم که در رأس  صف اول عمر رضی الله عنه و در رأس صف دوم حمزه رضی الله عنه را قرار داد. در زمینه، ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران اصفهانی، متوفی سال 430هـ.ق در کتاب خود "حلية الأولياء وطبقات الأصفياء" از ابن عباس روایت کرده که گفت:

«سَأَلْتُ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ تَعَالَى عَنْهُ: "لِأَيِّ شَيْءٍ سُمِّيتَ الْفَارُوقَ؟ قَالَ: أَسْلَمَ حَمْزَةُ قَبْلِي بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ، ثُمَّ شَرَحَ اللهُ صَدْرِي لِلْإِسْلَامِ... قلت: أَيْنَ رَسُولُ اللهِ عليه الصلاة والسلام ؟، قَالَتْ أُخْتِي: هُوَ فِي دَارِ الْأَرْقَمِ بْنِ الْأَرْقَمِ عِنْدَ الصَّفَا، فَأَتَيْتُ الدَّارَ... فَقُلْتُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، قَالَ: فَكَبَّرَ أَهْلُ الدَّارِ تَكْبِيرَةً سَمِعَهَا أَهْلُ الْمَسْجِدِ، قَالَ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ إِنْ مُتْنَا وَإِنْ حَيِينَا؟ قَالَ: «بَلَى وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، إِنَّكُمْ عَلَى الْحَقِّ إِنْ مُتُّمْ وَإِنْ حَيِيتُمْ» ، قَالَ: فَقُلْتُ: فَفِيمَ الِاخْتِفَاءُ؟ وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لَتَخْرُجَنَّ، فَأَخْرَجْنَاهُ فِي صَفَّيْنِ، حَمْزَةُ فِي أَحَدِهِمَا، وَأَنَا فِي الْآخَرِ، لَهُ كَدِيدٌ كَكَدِيدِ الطَّحِينِ، حَتَّى دَخَلْنَا الْمَسْجِدَ، قَالَ: فَنَظَرَتْ إِلَيَّ قُرَيْشٌ وَإِلَى حَمْزَةَ، فَأَصَابَتْهُمْ كَآبَةٌ لَمْ يُصِبْهُمْ مِثْلَهَا، فَسَمَّانِي رَسُولُ اللهِ عليه الصلاة والسلام يَوْمَئِذٍ الْفَارُوقَ، وَفَرَّقَ اللهُ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ»

ترجمه: در مورد از عمر رضی الله عنه سوال کردم: چرا فاروق مسمی شدی؟ گفت: حمزه سه روز پیش از من اسلام آورد و پس از آن الله سبحانه وتعالی سینه‏ام را به سوی پذیرش اسلام گشاده ساخت... پرسیدم رسول الله صلی الله علیه وسلم کجاست؟ خواهرم پاسخ داد که وی در خانۀ ارقم ابن ارقم در نزدیکی صفا قرار دارد. وارد خانه ارقم شدم و گفتم: اشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ! باز گفت: پس از آن مردم تکبیر بلندی گفتند که کسانی در مسجد بودند شنیدند. عمر می‌گوید،  گفتم: یارسول الله هرگاه بمیریم و یا زنده بمانیم برحق نمی‌باشیم؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: «بلی؛ قسم به ذاتی‌که جانم در قبضۀ اوست، شما در دو حالت زنده باشید و یا بمرید؛ حتماً برحق خواهید بود.» حضرت عمر گفت: گفتم پس این پنهان شدن چرا؟ سوگند به الله که شما را به حق فرستاده است حتماً ما به سوی مردم بیرون می‌شویم؛ همان بود که در دو قطار برآمدیم که حمزه در ردیف قطار اول و من در ردیف قطار دوم قرار گرفتم که به اثر رفتارمان گَرد و غبار ما را به خود گرفته بود، داخل مسجدالحرام شدیم. حضرت عمر رضی الله گفت: در این وقت ناگهان قریش من و حمزه را دیده هوش‌زده شدند که از آن پیش چنان هوش‌زده نشده بودند که در این واقعه رسول الله صلی الله علیه وسلم من را فاروق نام‌گذاری کرد و الله به اثر این واقعه بین حق و باطل جدایی آورد.

پس راهپیمای‌ها از جمله امورِ ایجاد رای عامه در جامعه است تا احساسات مردم را تحریک و بر اساس افکار و احکام اسلامی آگهی و جهت داده شوند. اما به این شرط که هرگاه بتوانیم راهپیمائی را با حمل بیرق‌ها، بروشرها و افکار خود کنترل نمائیم. هم‌چنان در راهپیمائی که زیر قیادت ما و بر اساس افکار ما نباشد اشتراک نمی‌نمائیم؛ چون رسول الله صلی الله علیه وسلم هنگامی‌که راهپیمائی را به راه انداخت مسلمانان به دنبال پیامبر صلی الله علیه وسلم در دو صف قرار گرفته و حرکت‌های‌ دیگر با قیادت جداگانه در پهلوی آن‌ها قرار نداشت.

2- اما هرگاه گفته شود که طریقۀ تأسیس خلافت کدام است؟ آیا به شیوه تظاهرات؟ می‌گوییم نخیر. آیا با راه‌اندازی سخنرانی‌ها؟ می‌گوییم نخیر. آیا با برگذاری کنفرانس‌ها؟ می‌گوییم نخیر. این همه طریقه‌ای برای ایجاد خلافت اسلامی نیست؛ به این دلیل که این به عنوان یکی از اعمال ایجاد رأی عام و اجزایی مبارزه در مرحله تفاعل است؛ نه راه تأسیس خلافت. همان‌گونه که در ابتداء بحث ذکر نمودیم، یگانه راه ایجاد دولت همانا بعد از طلب نصرت، تأسیس دولت خلافت می‌باشد.

حالا این موضوع شاید واضح شده باشد؛ بناءً بین کتاب‌های ما و بین اعمالِ ما کدام تناقضی وجود ندارد. ما در کتاب‌هایی خود بیان کرده‌ایم که کنفرانس‎ها، راهپیمای‌ها، سیمنارها و آن‌چه در جریان مرحلۀ تفاعل صورت می‌گیرد واضح است که طریقه و راه شرعی برای ایجاد دولت نیست؛ پس این قول صحیح و درست است. هم‌چنان این قول‌مان هم در جای خود درست است که انجام این‌گونه اعمال از جمله امور ایجاد رأی عامه در جریان مرحلۀ تفاعل محسوب می‌شوند. پس آن‌چه می‌گویم و مبارزه می‎کنیم هیچ تناقضی با کتاب‌های‌مان ندارد؛ فقط لازم است که این موضوعات و کلمات را درکتابهای‌مان نظر به سیاق خاص خودش با ذهن آگاه و بینایی کامل مطالعه کنید. إن‌شاءالله که همۀ این موضوعات واضح خواهد شد.

موضوع دیگری که شما ذکر نکردید، امکان دارد در اذهان برخی خطور نماید این است که: چرا حزب در سال‌های گذشته کنفرانس‌ها و یا راهپیمای‎ها را ایجاد و برگذار نمی‌کرد؟

جواب سوال واضح ومشخص است، قسمی‌که در فوق تذکر رفت، ما برای ایجاد رأی عامه و اخذ فضای عمومی از اسالیب تظاهرات و کنفرانس‌ها استفاده نمی‎‌کنیم، تااین‌که چنین راهپیمایی‌ها، سخنرانی‎ها و کنفرانس‌ها را به شکل واضح و آشکارا با حمل شعارها و بیرق‌های خود و بدون اشتراک شعارها و بیرق‌های دیگران از لحاظ احتیاط رهبری و خلط افکار شخصاً رهبری نکنیم، و یا با شرط این‌که هرگاه راه‌اندازی چنین اعمال مناسب شرائط زمانی و مکانی که با هدف ما هم‌سو و برابر باشد دست ‌به کار خواهیم شد و هرگاه مناسب نباشد از راه اندازی چنین اعمالی خوداری می‌کنیم.

برای معلومات‌ بیش‌تر؛ ما در دهۀ شصت به چنین کارهای اقدام کردیم و آن زمانی بود که رئیس جمهور الجزائر بورقیبه برای صلح با یهود از اردن دیدار کرد؛ در دوره امارت ابو ابراهیم رحمه الله حزب دستور داد که دسته دسته به شکل تظاهرات گونه به طرف پایتخت عمان و به طرف قدس و اطراف آن و به طرف شهرالخلیل و اطراف آن حرکت کنیم که از جمله من در شهرالخلیل یک تن از اشتراک‌کنندگان بودم که برخی امور چشم‌دید خود را بیان می‌نمایم:

حزب، شباب و حامیان‌اش را دستور داد تا سر ساعت 10 صبح در خیابان مرکزی شهرالخلیل جمع و به طرف ولایت/استان "العمارة" برویم که اکنون این شهر تخریب شده است. و هنگامی‌که در خیابان گرد آمدیم مسئولین امنیتی با ما درگیر شدند؛ به هر صورت ما اجازه نیافتیم تا پیاده راهپیمائی نمائیم؛ فقط اجازه یافتم تا سوار به سوی هدف خویش برویم، همان بود که سوار بر موتر‌ها و اتوبوس‌ها به طرف عماره رفتیم که در این راهپیمائی تعداد ما زیاد بود و مسئولیت و مأموریت خود را انجام داده بازگشتیم. پس مانند این کار هرگاه حزب رهبری آن را داشته باشد و مناسب به فضا باشد چنین کاری را می‏توانیم انجام دهیم و هرگاه رهبری و کنترل آن را نداشته باشیم و کار مناسب نباشد، اقدامی نمی‌نمائیم.

اقدام به این کار‏ها؛ مانند: ایجاد یک دفتر مطبوعاتی است که از جمله کارهای ایجاد رأی عامه محسوب می‎‌گردد؛ هرگاه توان‌اش باشد اقدام می‌نمائیم واگر توان‌اش نباشد اقدام نمی‌کنیم؛ مثلاً: در زمانِ امیر اول امکانش نبود که حزب سخن‌گوی رسمی را معرفی نماید و در زمان امیر دوم بود که من را به عنوان سخن‌گوی رسمی حزب در ولایه اردن مکلف ساخت؛ پس از آن‌که زندانی شدم تا زمان برگشتن‌ام کسی سخن‌گوی رسمی نبود. اما اکنون خوش‌بختانه ما چندین دفتر مطبوعاتی را ایجاد کرده‌ایم که همۀ آن‌ها از جمله اعمال رأی عام هستند. از همین جهت است که هرگاه کسی سوال نماید که آیا ساخت دفاتر مطبوعاتی طریقۀ تأسیس خلافت است؟ پاسخ ما چنین است که نخیر.

حالا به اول بحث برمی‏گردیم و سوال می‌کنیم:

آیا سخنرانی‌‌ها از جملۀ اعمال رأی عام است که در جریان مرحلۀ تفاعل انجام می‌دهیم؟ جواب: بلی. آیا کنفرانس‌ها از جملۀ اعمال رأی عام است که ما در مرحلۀ تفاعل انجام می‌دهیم؟ جواب: بلی. آیا راهپیمای‌هایی را که رهبری می‌کنیم از جمله اعمال رأی عام و ایجاد فضا در مرحلۀ تفاعل است؟ جواب: بلی. آیا ایجاد دفاتر مطبوعاتی از جمله اعمال رأی عام در جریان مرحلۀ تفاعل است؟ جواب: بلی

هرگاه پرسیده شود:

آیا سخنرانی طریقه‌ای برای تأسیس دولت است؟ جواب: نخیر. آیا کنفرانس‌ها طریقه‌ای برای تأسیس دولت خلافت است؟ جواب: نخیر. آیا راه‌پیمای‌ها طریقه‌ای برای تاسیس دولت خلافت است؟ جواب: نخیر. آیا ایجاد دفاتر مطبوعاتی طریقه‌ای برای تأسیس دولت است؟ جواب: نخیر.

واضح است که پرسش‌های اولی از جمله اعمال رأی عام در مرحلۀ تفاعل است و پرسش‌هایی دومی طریقۀ رسیدن به دولت است و هردوی آن‌ها دو مسأله جداگانه است؛ نه مسأله واحد و برای هردو سوال دو جواب جداگانه‏ی است که کدام تناقض و تضاد بین دو سوال و دو جواب وجود ندارد.

و در آخر از الله متعال می‌خواهیم که این موضوع را بدون ابهامی واضح و روشن سازد؛ به ویژه برای کسانی‌که به دنبال حق باشند و از فهم آن بهره ببرند؛ اما کسانی‌که به دنبال باطل هستند برای‌شان هر قدر توضیح و تشریح داده شود سودی ندارد؛ چرا که آن‌ها باطل را برای شناخت حق جست‌وجو نمی‌کنند؛ پس حق و باطل هردو هرگز باهم یکجا شده نمی‌تواند و الله سبحانه وتعالی بر تمام امور غالب است و اما اکثر مردم نمی‏دانند.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: محمد حبیبی

6 ربیع الاول 1435هـ.ق

7 جنوری 2014م

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

خدمت امیر گران‌قدر مان، السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

الله عزیز و مقتدر به شما نصرت دهد و خلافت راشده را با دستان شما پایه‌گذاری کند. پرسش من مربوط به "پاسخ به پرسشی" است که قبلاً زیر عنوان "واقعیت تنش‌ها میان امریکا و ایران در منطقه" منتشر نمودید. در دلیل اولی که در آن پاسخ به پرسش زیر عنوان "بازارهای جهانی نفت" تذکر داده شده بود، به این مسأله تمرکز صورت گرفته بود که بازارهای جهانی نفت منجر به بروز تنش‌ها میان امریکا و ایران می‌گردد.

پرسش من این است که افزایش قیمت نفت چگونه می‌تواند برای هزینه تولید نفت شنی مناسب باشد؟ مگر این افزایش برای امریکا تأثیر منفی ندارد، به خصوص با توجه به این‌که ترامپ بارها به حکام مزدوراش دستور کاهش تولید را داد؟

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

در مورد پرسش تان " افزایش قیمت نفت چگونه می‌تواند برای هزینه تولید نفت شنی مناسب باشد؟ مگر این افزایش برای امریکا تأثیر منفی ندارد، به خصوص با توجه به این‌که ترامپ بارها به حکام مزدوراش دستور کاهش تولید را داد؟" باید گفت که ما پاسخ این پرسش را در منشور مان، که مربوط به همین موضوع بود و به تاریخ 12 جولای منتشر گردید، مفصل توضیح دادیم، که احتمالاً همین حالا در اختیار شماست. پس پاسخ واضح به این پرسش را می‌توان در آن منشور به دست آورد، به ویژه در این بخش منشور یاد شده:

«2- برای این‌که این هماهنگی‌ها مصداق عملی پیداکند؛ دیدیم که روابط سعودی و روسیه بعد از سال 2014م، رو به بهبود گذاشت، چنان‌چه ملک سلمان به تاریخ 4 اکتوبر2017م به مسکو سفر نمود و این نخستین سفر یک شاه سعودی به روسیه بود؛ هم‌چنین رئیس جمهور روسیه و ولیعهد سعودی چندین بار با هم دیدار نمودند و در این دیدارها روی چگونگی فراهم آوری امکانات عقد قراردادهای عظیم تسلیحاتی و روی آوردن سعودی به کارخانه‌های نظامی روسیه بحث و گفتگو صورت گرفت و با این کار؛ اشتهای روسیه به این قراردادها باز گردید. به این ترتیب مرحله نوینی از روابط نفتی میان سعودی و روسیه آغاز شد و تمام این کارها در جریان حاکمیت مزدور امریکا در سعودی "سلمان و پسرش" صورت گرفت. تلاش‌ها در این جهت میان سعودی و روسیه سر انجام به تاریخ 3 نومبر2016م با امضای نخستین توافق میان اوپک و 11 دولت دیگر و در رأس آن روسیه، برای کاهش تولید نفت نتیجه داد و بر اساس این قرار داد، اعضای اوپک 1.2 میلیون بشکه از تولید خویش را کاهش دادند و 11 دولت دیگر مجموعاً 560 هزار بشکه از تولید روزانه‌شان را کاهش دادند، که سهم روسیه از آن به 300 بشکه می‌رسید. سعودی پیش از این توافق و مشخصاً به تاریخ 4 نومبر2016م هشدار داده بود که بازارهای جهانی را غرق نفت خواهد نمود و این هشداری بود که روسیه را تشویق نمود از بیم غرق شدن بازارها با نفت سعودی و کاهش قیمت‌ها، با سعودی کنار آمده و توافق فوق را امضاء کند؛ زیرا در حدود 50% از بودجه روسیه از صادرات انرژی (نفت و گاز) آن تأمین می‌گردد؛ بناءً نگران بود غرق شدن بازارها با نفت سعودی باعث شود در مضیقه اقتصادی بیفتد.

3-این توافق‌نامه پیامدهای مثبتی بالای قیمت نفت داشت؛ چنان‌چه قیمت هر بشکه نفت به مجرد امضای آن توافق‌نامه افزایش یافت؛ اما این توافق برای شش ماه بود؛ سپس مشاجره‌های طویل و عریضی برای تمدید آن بالاگرفت، طوری‌که روسیه به گونه عام؛ به ویژه که قیمت نفت خوب بود، خواستار افزایش تولید بود تا بودجه مالی خویش را تأمین نماید؛ اما سعودی خواستار تداوم کاهش تولید، به عنوان سیاستی ثابت خویش بود، هرچند هرازگاهی هشدار می‌داد که تولیدات را به پیمانه زیادی افزایش داده و بازارها را مختل خواهد نمود. این هشدارهای همیشه در واکنش به تلاش‌های روسیه برای پایان دادن به روند کاهش تولید صورت می‌گرفت. رئیس جمهور امریکا در یک بازی علنی؛ البته برای کسانی‌که چشم بینا دارند، همواره از سعودی می‌خواست تا میزان تولید نفت‌اش را برای مهار نمودن قیمت‌ها افزایش دهد؛ اما هدف اصلی این بود که روسیه را تشویق کند در روند کاهش تولید مجدداً با سعودی سهیم شود و با این کار؛ طوری وانمود کند که انگار روسیه در برابر سیاست‌های رئیس‌جمهور امریکا مقاومت می‌کند و در عین حال می‌ترسد که مبادا سعودی به خواست امریکا پاسخ مثبت داده و تولیداش را افزایش دهد و به این ترتیب علی‌رغم میل باطنی خود، در فرایند کاهش تولید با سعودی همگام شود. به عنوان مثال می توان به این مورد اشاره نمود: "ترامپ روز شنبه در صفحه‌ی تویتر خویش نوشت که وی با شاه سلمان بن عبدالعزیز صحبت نموده و از وی خواسته تولیدات نفتی کشور شاهی عربستان سعودی را افزایش دهد، افزایشی که ممکن است تا دومیلیون بشکه در روز برسد، تا باشد که روند افزایش قیمت‌ها متوقف شود و شاه سلمان درخواست او را پذیرفته است". (منبع: العربی الجدید 1 جولای 2018م)» نقل قول از منشور قبلی تمام شد.

توصیه می‌کنم برای درک بهتر و استفاده بیشتر، در منشور یاد شده دقت و تأمل بیشتر کنید، زیرا معلومات کافی در آن ارائه گردیده و الله سبحانه وتعالی داناتر و حکیم‌تر است. سلام بنده را پذیرا باشید.

برادر تان عطاء بن خلیل ابو رشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام‌علیکم‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

جناب امیر صاحب! هرمسلمانی می‌خواهد که از جمله‌ای مخلصین به الله سبحانه وتعالی بوده و از او سبحانه وتعالی به جهت کسب رضایت‌اش پیروی نماید؛ اما سوالی‌که وجود دارد این است، آیا پیروی از حزب در تمام امور و در تمام اجتهاداتی‌که شما به آن دست یافته‌اید، واجب است. تبنیات و اجتهاداتی‌که از قبل در موردشان اختلاف صورت گرفته است؛ به‌گونۀ مثال: عورت زن با محارم و زنان مسلمان، مسأله‌ای است که بعضی از علماء گفته‌اند که از ناف تا زانو است. هم‌چنان قرائت قرآن کریم توسط زنی‌که در میعاد حیض خود است، اختلافی است. زنانی‌که بعضی اوقات دوران حائضه‌گی‌شان طولانی‌تر می‌شود، حکم قرائت قرآن کریم در موردشان چه‌گونه است؟ امیدوارم که این مسأله را توضیح نمائید؛ چون: سوء تفاهم و روشن نبودن قضیه می‌تواند بسیاری از سخنان بی‌مورد و بی‌فائده را در بین ما به وجود آورد که باعث ضیاع وقت گردد. از بابت طولانی شدن سوال‌ام معذرت می‌خواهم از الله سبحانه وتعالی می‌خواهم که قلب شما را با نور حق روشن داشته باشد.

پاسخ:

وعلیکم‌السلام‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

 1- مسأله‌ای تبنی/گزینش حزب، از همان ابتداء تشکیل حزب مانند روشنی آفتاب روشن بوده و به یاری الله سبحانه وتعالی هیچ پوشیده‌گی در این مسأله وجود ندارد. کسی‌که تصمیم گرفته که با حزب کار نماید؛ زمانی‌که سوگند یاد می‌کند و عضو حزب می‌شود در سوگند خود می‌گوید که آراء، افکار و قانون حزب‌التحریر را قولاً و عملاً می‌پذیرد و به اقتضای این سوگند، خود را متعهد و پای‌بندی به تبنیات حزب می‌سازد؛ یعنی تعهد می‌نماید که تمام آراء و نظریات مخالف حزب را ترک نموده، قولاً و عملاً خود را پای‌بند و متعهد و عامل به نظریات حزب می‌دارد، فرق نمی‌کند که این تبنیات در مسائل فکری باشد و یا در مسائل سیاسی، فقهی و اداری. بنابراین، لازم نیست که عضو حزب هر نظری‌ را که حزب در هر مسأله‌ای صادر می‌نماید بر آن متعهد و خود را پای‌بند سازد؛ بلکه بر عضو حزب لازم است تا بین مسأله‌ای‌که از لحاظ شرعی و از لحاظ اداری بر آن لازم است و هم‌چنان بین آنچه‌که از لحاظ شرعی بر آن لازم نبوده؛ ولی از لحاظ اداری لازم است تفکیک نموده و بر آن پای‌بند باشد؛ پس بر عضو حزب لازم است تا برای خودش معلوم نماید که آیا رأی و نظر صادر شده از سوی حزب تبنی گردیده یا خیر؟ اگر نظر، تبنی شده بود، بر عضو حزب لازم است که من‌حیث تبنی بر این نظر عمل نماید؛ زیرا این مسأله ضمن این‌که نظر حزبی محسوب می‌شود از لحاظ شرعی و اداری نیز باید به آن پای‌بندی صورت گیرد؛ اما در صورتی‌که نظر از سوی حزب تبنی نشده باشد بر عضو حزب لازم نیست که از آن نظر پیروی نماید، برای وضاحت مسأله، مثالی را ‌که در سوال ذکر شده بود، این‌جا یادآوری می‌نمایم:

طوری‌که در کتاب نظام اجتماعی مسأله‌ای عورت زن در پیش روی محارم و در پیش روی زنان مسلمان ذکر شده است چنین است: «دیدن مرد به محارم‌اش، اعم از این‌که محارم مسلمان باشند و یا غیر مسلمان غیر از روی، مثل دست‌ها، اعضای‌که محل زینت‌اند؛ بدون این‌که به اعضای مشخصی محدود گردد جائز است، به دلیل نصی‌که در این مورد به صورت مطلق ذکر شده است:

﴿وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ [نور: 31]

ترجمه: و زينت خويش را (هم‌چون: سر، سينه، بازو، ساق، گردن، خلخال، گردن‌بند، بازوبند) نمايان نسازند؛ مگر آن مقدار (از جمال خلقت؛ هم‌چون چهره و پنجه‌ی دست‌ها) و آن چيزها (از زينت آلات؛ هم‌چون: لباس، انگشتری، سرمه و خضاب) كه (طبيعتاً) پيدا مي‌گردد. چارقد و روسري‌هاي خود را بر يقه‌ها و گريبان‌هاي‌شان آويزان كنند (تا گردن، سينه و اندامهایي‌كه احتمالاً از لابلاي چاك پيراهن نمايان مي‌شود، در معرض ديد مردم قرار نگيرد) و زينت (اندام يا ابزار) خود را نمودار نسازند؛ مگر براي شوهران‌شان، پدران‌شان، پدران شوهران‌شان، پسران‌شان، پسران شوهران‌شان، برادران‌شان، پسران برادران‌شان، پسران خواهران‌شان، زنان (هم‌كيش) خودشان، كنيزان‌شان، دنباله‌رواني‌كه نياز جنسي در آنان نيست (از قبيل: افراد مخنث، ابلهان، پيران فرتوت، اشخاص فلج) و كودكاني‌كه هنوز بر عورت زنان آگاهي پيدا نكرده‌اند (چيزي از امور جنسي نمي دانند). پاهاي خود را (به هنگام راه رفتن به زمين) نزنند، تا زينتي‌كه پنهانش مي‌دارند (جلب توجّه كند و صداي خلخال پاهاي‌شان به گوش مردم برسد و) دانسته شود. اي مؤمنان! همه‌گي به سوي الله سبحانه وتعالي برگرديد (و از مخالفت‌هائي‌كه در برابر فرمان الله سبحانه وتعالی داشته‌ايد توبه كنيد) تا رستگار شويد.

مردهای‌که در این آیۀ مبارکه ذکر شده‌اند برای‌شان جائز است که به موی، گردن، محل زیورات، خلخال، گردن‌بند و دیگر اعضای‌که محل زینت زنان محارم‌شان‌اند ببینند؛ زیرا فرمودۀ الله سبحانه و تعالی ﴿وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ﴾؛ «زینت‌شان را آشکار نسازند» هدف محل زینت است؛ یعنی زنان از نشان‌دادن محل زینت‌شان منع شدند؛ مگر برای مردانی‌که در این آیۀ مبارکه ذکر شده‌اند؛ بناءً برای این مردان جائز است که محل زینت زنان محرم خود را ببینند.

شافعی در مسند خود از زینب بنت ابی سلمه روایت نموده است که: «زینب از اسماء زن زبیر شیرخورده است، زینب گفت من زبیر را مانند پدرم فکر می‌کردم، او زمانی‌ به خانه داخل می‌شد من سر خود را شانه می‌کردم و زبیر بعضی از موی‌هایم را می‌گرفت و می‌گفت، روی خود را طرف من کن!»

هم‌چنان روایت شده است، وقتی‌که ابوسفیان به‌خاطر تجدید پیمان حدیبیه به‌خانه‌ای دخترش ام حبیبه همسر رسول الله صلی الله علیه وسلم داخل شد، ام حبیبه فرش رسول الله صلی الله علیه وسلم را جمع کرد تا پدرش بر فرش رسول الله صلی الله علیه و سلم ننشیند، در این وقت ام حبیبه از پدرش حجاب نگرفت و این مسأله را به رسول الله صلی الله علیه وسلم بیان کرد، رسول الله صلی الله علیه وسلم در برابر این عمل‌کرد ام حبیبه سکوت نموده و آن را امر به حجاب بر پدرش نکرد؛ باوجودی‌که ابوسفیان در آن زمان مشرک بود؛ ولی از جملۀ محارم ام حبیبه بود.» ختم آن‌چه که در کتاب نظام اجتماعی ذکر شده است.

ما این مسأله را در پاسخ به پرسشی‌که در 13 رجب 1434هـ 23می 2013م که در مورد عورت زن نسبت به زن مطرح شده بود، ارایه کرده بودیم و در آن پاسخ گفته بودیم: «در مورد عورت زن نسبت به زنان دیگر، نظریات فقهاء به دو بخش تقسیم می‌شود که هرکدام‌شان از خود دلیل دارند:

نظر اول: این است که عورت زن بر زن؛ مانند: عورت مرد در برابر مرد؛ یعنی از ناف تا زانو است.

نظر دوم: این است که تمام وجود زن نسبت به زنان دیگر عورت است، به استثناء مواضعی‌که عادتاً زنان آن‌ مواضع را زینت می‌پوشند؛ مانند: سر، روی، گردن، سینه، گوش، بازو، بند دست، کف دست، ساق پا و پا می‌باشند که محل تاج، سرمه، سینه‌بند، گوشواره، بند دستی، انگشتر، خلخال و محل حنااند. این مواضع از جمله‌ای عورت به حساب نمی‌آیند و غیر از این‌ مواضع، دیگر اعضای زن که عادتاً برای زینت به کار نمی‌رود، در برابر دیگر زنان عورت می‌باشد؛ یعنی تنها عورت زن در بین ناف و زانو خلاصه نمی‌شود. دلیل قول الله سبحانه و تعالی است که فرموده است:

﴿وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ [نور: 31]

ترجمه: و زينت خويش را (هم‌چون: سر، سينه، بازو، ساق، گردن، خلخال، گردن‌بند، بازوبند) نمايان نسازند؛ مگر آن مقدار (از جمال خلقت؛ هم‌چون چهره و پنجه‌ی دست‌ها) و آن چيزها (از زينت آلات؛ هم‌چون: لباس، انگشتري، سرمه و خضاب) كه (طبيعتاً) پيدا مي‌گردد. چارقد و روسري‌هاي خود را بر يقه‌ها و گريبان‌هاي‌شان آويزان كنند (تا گردن، سينه و اندامهایي‌كه احتمالاً از لابلاي چاك پيراهن نمايان مي‌شود، در معرض ديد مردم قرار نگيرد) و زينت (اندام يا ابزار) خود را نمودار نسازند؛ مگر براي شوهران‌شان، پدران‌شان، پدران شوهران‌شان، پسران‌شان، پسران شوهران‌شان، برادران‌شان، پسران برادران‌شان، پسران خواهران‌شان، زنان (هم‌كيش) خودشان، كنيزان‌شان، دنباله‌رواني‌كه نياز جنسي در آنان نيست (از قبيل: افراد مخنث، ابلهان، پيران فرتوت، اشخاص فلج) و كودكاني‌كه هنوز بر عورت زنان آگاهي پيدا نكرده‌اند (چيزي از امور جنسي نمي دانند). پاهاي خود را (به هنگام راه رفتن به زمين) نزنند، تا زينتي‌كه پنهانش مي‌دارند (جلب توجّه كند و صداي خلخال پاهاي‌شان به گوش مردم برسد و) دانسته شود. اي مؤمنان! همه‌گي به سوي الله سبحانه وتعالي برگرديد (و از مخالفت‌هائي‌كه در برابر فرمان الله سبحانه وتعالی داشته‌ايد توبه كنيد) تا رستگار شويد.

پس تمام این مرد‌ها می‌تواند به موی، گردن، محل دست‌بند، خلخال و محل گردن‌بند و دیگر اعضای‌که محل زینت است نگاه کنند؛ زیرا الله سبحانه و تعالی فرموده است ﴿وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ﴾؛ یعنی «محل زینت‌شان را آشکار نسازند».

در آیۀ مبارکه زنان نیز شامل است؛ بناءً نظر کردن زن به مواضع زینت دیگر زنان جائز است و دیدن زن غیر از مواضع زینت برای دیگر زنان جائز نبوده، عورت می‌باشد.

قول دوم در نزد ما هم راجح و پذیرفته شده است؛ ولی بعضی‌ها به این نظر اند که عورت زن در برابر زن؛ مانند: عورت مرد در برابر مرد؛ یعنی بین ناف و زانو است.» ختم آن‌چه که در پاسخ به پرسش سوال آمده بود.

آن‌چه که در کتاب نظام اجتماعی ذکر شده از جمله‌ای تبنیات/گزینش‌های حزب است؛ چون: کتاب نظام اجتماعی یکی از کتاب‌های تبنی/گزینش شدۀ حزب است که برای هرعضو حزب این مسأله واضح می‌باشد و هم‌چنان چیزی‌که در جواب سوال ذکر شده نیز تشریح و توضیح تبنی است؛ بناءً این مسأله نیز تبنی می‌باشد و برای هر عضو حزب لازم است که این نظر را به عنوان تبنی حزب عملی نموده، نظری را ‌که خلاف این نظر است ترک نماید.

مسأله‌ای قرائت قرآن کریم توسط زنان حائضه و پاسخ به این سوال در بخش پاسخ به پرسشی‌که در صفحات انترنتی نشر شده و به تاریخ 1 ربیع الثانی1436 هـ 21جنوری2015م جواب داده شده بود، به گونۀ ذیل واضح گردیده است: «در مورد قرائت قرآن‌کریم توسط زنان حائضه در ایام حیض‌شان در بین فقهاء اختلاف وجود دارد، بسیاری از فقهاء به این نظر اند که قرائت قرآن کریم در مدت حیض حرام است و تعدادی هم هستند که این عمل را جائز دانسته‌اند؛ ولی با رعایت بعضی مسائل و شرائط.

ولی من عدم جواز قرائت قرآن‌کریم را توسط زنان حائضه ترجیح می‌دهم، به دلیل این فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم:

«لَا تَقْرَأُ الْحَائِضُ وَلَا الْجُنُبُ شَيْئاً مِنَ الْقُرْآنِ» (رواه الترمذی)

ترجمه: یعنی زن حائض و شخص جنب هیچ چیزی را از قرآن تلاوت نکند.

هرچند بعضی نظریاتی در مورد این حدیث وجود دارد؛ مگر بیش‌تر فقهاء این حدیث را ملاک عمل قرار داده‌اند؛ با وجود آن، حدیثی صحیح دیگری در مورد حرمت قرائت قرآن کریم توسط شخص جنب روایت شده است و واضح است که مسأله‌ای حیض؛ مانند: مسأله‌ای جنب است.

 ابوداود و نسائی و در یک روایتی ابن ماجه؛ مانند: همین روایت را از علی رضی الله عنه روایت نموده است:

«كَانَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و سلم يَخْرُجُ مِنَ الْخَلَاءِ فَيُقْرِئُنَا الْقُرْآنَ وَيَأْكُلُ مَعَنَا اللَّحْمَ، وَلَمْ يَحْجُبْهُ - أَوْ يَحْجُزْهُ - عَنِ الْقُرْآنِ شَيْءٌ لَيْسَ الْجَنَابَةَ»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه و سلم هر باری از بیت الخلاء(تشناب) بیرون می‌شدند برای ما قرآن می‌خواندند و با ما گوشت می‌خوردند و هیچ چیزی رسول الله صلی الله علیه وسلم را جز جنابت از قرآن خواندن منع نمی‌ساخت.

بناءً، واضح است که جنابت قرائت قرآن را منع نموده و تلاوت قرآن را برای شخص جنب حرام می‌نماید که زن حائضه هم؛ مانند: جنب است؛ پس قرائت قرآن‌کریم نیز برای زن حائضه حرام است.

پاسخ به سوالاتی‌که حزب صادر می‌نماید؛ غیر از سه حالت تبنی نمی‌باشد. 1- وقتی‌که به‌نام حزب به صورت رسمی صادر می‌شود. 2- وقتی‌که توضیح و تشریح یکی از تبنیات حزب باشد.  3- وقتی‌که حزب آن را به مناطق مختلفی بفرستد تا بر شباب حزب توزیع شده و برسد؛ چنان‌چه در موضوع اداری نیز ذکر شده است.

و این مسأله واضح است که پاسخ به سوال در مورد مسأله‌ای زن حائضه که در مورد قرائت قرآن کریم صادر نمودیم، تحت هیچ یکی از این حالات نمی‌آید؛ بناءً این جواب از جمله‌ای تبنیات نبوده و بر هیچ عضو حزب لازم نیست که شرعاً و ادارتاً به آن عمل کند و بر عضو حزب لازم است که به همان موقفی‌که برایش آسان و آن را قناعت می‌دهد عمل کند.

 بناءً مسأله آسان و واضح است. چیزی‌که لازم است این است که عضو حزب باید بداند که کدام نظر حزب تبنی است و کدام نظر حزب غیر تبنی؟ اگر نظر حزب تبنی بود، لازم است که عضو حزب از دیگر نظریات گذشته تنها بر تبنی حزب عمل نماید؛ اگر نظر حزب غیر تبنی بود بر عضو حزب لازم نیست که به نظر حزب عمل کند. مسائل تبنی شده معلوم، واضح و برای هر عضو حزب مشخص است. چیزی‌که به جواب این سوال مربوط می‌شود این است که این جواب تبنی حزب نبوده و هر جواب حزب تبنی حزب محسوب نمی‌شود؛ مگر این‌که تحت یکی از حالت‌های سه گانه فوق‌الذکر داخل شود.

با وجودی‌که هر نظر حزب تبنی نبوده؛ ولی اگر عضو حزب به آن عمل کند بهتر است؛ زیرا تمامی نظریات حزب به اساس تحقیق و تلاشی صورت گرفته که بر مبنای دلائل قوی صادر یافته است.

 امیدوارم مسأله واضح شده باشد و آن بگو مگوها و سخنانی‌ را که در سوال خود گفتید که باعث ضیاع وقت می‌گردد، مرفوع گردیده باشد.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

18 ذوالقعده 1440هـ.ق

21 جولای 2019م

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

 امیر و شیخ بزرگوار، الله متعال شما را در حفظ خود داشته باشد؛ حدیث متفرق شدن امت به روایت دوم که به این لفظ آمده (کلها فی الجنة إلا واحدة)، یعنی تمام امت من در جنت است؛ مگر یک گروه آن؛ اصل و سند آن برایم واضح و آشکار گردیده است، آنجا که حاکم به لفظ غریب این روایت را صحیح شمرده است، و هم‌چنان مقدسی در باره‌ی آن گفته است که این روایت از روایت (کلها فی النار إلا واحدة)، یعنی تمام امت من در دوزخ اند؛ مگر یک گروه آن؛ درست و مشهورتر می‌باشد. اگر وقت اضافی داشته باشید، در این ارتباط رهنمایی‌ام نمایید. الله سبحانه وتعالی در علم و وقت شما برکت اندازد.

امیر بزرگوار! در ارتباط این جمله "این روایت را حاکم صحیح شمرده است" در کتاب کشف الخفاء از عجلونی در صفحه 150 آمده است: «شعرانی در کتاب المیزان از حدیث ابن نجار روایت نموده است و حاکم آن را به لفظ غریب صحیح شمرده و آن عبارت است از: "ستفترق أمتی علی نیف وسبعین فرقة کلها فی الجنة إلا واحدة" زوداست که امت من به هفتادوچند گروه تقسیم می‌شود؛ تمام‌شان در جنت اند؛ مگر یک گروه آن، و در روایت از دیلمی به این لفظ آمده: "الهالک منها واحدة" یک گروه از امت من هلاک شونده‌اند. علماء گفته اند که این گروه زندیق‌ها می‌باشند.» این را من می‌دانم؛ زیادی‌که در این حدیث به لفظ (هم الزنادقة) آمده، موضوعی می‌باشد؛ اما آنچه را که من می‌خواهم این است که در کجا حاکم روایت را بدون زیادت لفظ زنادقة صحیح گفته است؟

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

در قدم نخست به ارتباط پرسش شما در مورد متفرق شدن امت به گروه‌ها و آن احادیثی‌که در این موضوع وارد شده، باید گفت که به سه دسته تقسیم می‌شود:

۱. احادیثی‌که متفرق شدن امت در آن‌ها به هفتادوسه فرقه ذکر شده است.

۲. دسته‌ی دوم متفرق شدن امت به هفتادوسه فرقه همراه با زیادت لفظ (کلها فی النار إلا واحدة) تمام‌شان در آتش اند؛ مگر یک گروه آن.

۳. دسته‌ی سوم هفتادوسه فرقه همراه با زیادت لفظ(کلها فی الجنة إلا واحدة) تمام‌شان در جنت اند؛ مگر یک گروه آن.

اما دسته‌ی اول یعنی حدیث بدون زیادت، قسمی‌که من از موضوع فهم دارم، صحیح بوده و هیچ‌کسی را نمی‌بینم که این روایت را ضعیف بشمارد.

ابوداود در سنن خود از حضرت ابوهریرة روایت می‌کند که پیامبر گرامی صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«افْتَرَقَتِ الْيَهُودُ عَلَى إِحْدَى أَوْ ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً وَتَفَرَّقَتِ النَّصَارَى عَلَى إِحْدَى أَوْ ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِى عَلَى ثَلاَثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً»

ترجمه: یهود به هفتادویک و یاهم به هفتادودو فرقه تقسیم شدند؛ هم‌چنان نصاری به هفتادویک و یاهم به هفتادودو فرقه تقسیم شدند و امت من به هفتادوسه فرقه تقسیم می‌شوند.

هم‌چنان ترمذی در سنن خود از ابوهریرة رضی الله عنه روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«تَفَرَّقَتْ الْيَهُودُ عَلَى إِحْدَى وَسَبْعِينَ أَوْ اثْنَتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً وَالنَّصَارَى مِثْلَ ذَلِكَ وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً»

ترجمه: يهود به هفتادویک و یاهم به هفتادودو فرقه تقسیم شدند، نصاری هم‌چنان و امت من به هفتادوسه فرقه تقسیم می‌شوند.

در این باب هم از سعد، عبدالله بن عمرو و عوف بن مالک روایت است که ابوعیسی فرمود: حدیث ابوهریرة حدیث حسن و صحیح می‌باشد. هم‌چنان حاکم در مستدرک خود از ابوهریرة نقل نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«افترقت اليهود على إحدى أو اثنتين وسبعين فرقة، وافترقت النصارى على إحدى أو اثنتين وسبعين فرقة، وتفترق أمتي على ثلاث وسبعين فرقة»

ترجمه: یهود به هفتاد و یک و یا به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند، هم‌چنان نصاری به هفتاد و یک و یابه هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند و امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم می‌شوند.

حاکم گفته است: این حدیث به شرط مسلم صحیح بوده؛ لیکن تخریج‌اش نکرده و ذهبی هم به این قول موافقت نموده است.

اما دسته دوم به زیادت "كلها في النار إلا واحدة" اکثر روایات به صحت و تحسین‌اش وارد شده است. ترمذی در سنن خود از عبدالله بن عمرو روایت کرده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«...وَإِنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ تَفَرَّقَتْ عَلَى ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ مِلَّةً وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً كُلُّهُمْ فِي النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً قَالُوا وَمَنْ هِيَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَا أَنَا عَلَيْهِ وَأَصْحَابِي» قَالَ أَبُو عِيسَى هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ...

ترجمه: بنی اسرائیل به هفتاد و دو گروه تقسیم شدند و امت من به هفتاد و سه گروه تقسیم می‌شود؛ تمام‌شان در دوزخ اند؛ مگر یک گروه آن. اصحاب فرمودند: یا رسول الله اين ملت واحد کیست؟ فرمود: آن‌که من و اصحاب من بر آن هستیم. ابوعیسی گفته که این حدیث حسن و غریب می‌باشد.

ابن ماجه در سنن خود از عوف بن مالک رضی الله عنه روایت می‌کند که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«افْتَرَقَتْ الْيَهُودُ عَلَى إِحْدَى وَسَبْعِينَ فِرْقَةً فَوَاحِدَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَسَبْعُونَ فِي النَّارِ وَافْتَرَقَتْ النَّصَارَى عَلَى ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً فَإِحْدَى وَسَبْعُونَ فِي النَّارِ وَوَاحِدَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَتَفْتَرِقَنَّ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً وَاحِدَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَثِنْتَانِ وَسَبْعُونَ فِي النَّارِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ هُمْ قَالَ الْجَمَاعَةُ»

ترحمه: یهود به هفتاد و یک گروه تقسیم شدند، یک گروه آن در جنت بوده و هفتاد فرقه آن در آتش دوزخ میباشد. هم‌چنان نصاری به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند، هفتاد و یک فرقه آن در آتش بوده و یک فرقه آن در جنت میباشد. و قسم به ذاتی‌که جان من در دست اوست، حتماً امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشوند، یک فرقه آن در جنت بوده و هفتاد و دو فرقه آن در آتش دوزخ میباشد. گفته شد که ای رسول الله! آن‌ها کی اند؟ فرمود: آن‌ها جماعت اند.

احمد در مسند خود از ابن عامر عبدالله بن لحی روایت نموده که گفته است: همراه معاویه بن ابی سفیان رضی الله عنهما حج کردیم، زمانی‌که در مکه رسیدیم، پس از نماز ظهر از جای خود بلند شده چنین گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: 

«إِنَّ أَهْلَ الْكِتَابَيْنِ افْتَرَقُوا فِي دِينِهِمْ عَلَى ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ مِلَّةً وَإِنَّ هَذِهِ الْأُمَّةَ سَتَفْتَرِقُ عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً يَعْنِي الْأَهْوَاءَ كُلُّهَا فِي النَّارِ إِلَّا وَاحِدَةً وَهِيَ الْجَمَاعَةُ»

ترجمه: دو اهل کتاب (یهود ونصاری) در دین‌شان به هفتاد و دو گروه تقسیم شدند و امت من به هفتاد و سه گروه تقسیم می‌شوند؛ تمام‌شان در آتش اند؛ مگر یک گروه آن و آن گروه است که بر جماعت باشد.

طبرانی در جامع صغیر خود از انس بن مالک روایت می‌کند که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: 

«تفترق هذه الأمة على ثلاث وسبعين فرقة كلهم في النار إلا واحدة، قالوا: وما هي تلك الفرقة؟ قال: ما أنا عليه اليوم وأصحابي»

ترجمه: اين امت به هفتاد و سه فرقه تقسیم می‌شوند؛ تمام‌شان در دوزخ اند؛ مگر یک فرقه آن. گفتند: آن فرقه کیست؟ فرمود: گروهی‌که امروز من و اصحابم بر آن قرار داریم.

بیهقی در دلائل النبوة از ابن عامر عبدالله بن لحی روایت می‌کند که گفت: همراه معاویه رضی الله عنه حج کردیم و هنگامی‌که به مکه رسیدیم، در وقت نماز ظهر ایستاد شده فرمود: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: 

«إِنَّ أَهْلَ الْكِتَابَيْنِ افْتَرَقُوا فِي دِينِهِمْ عَلَى ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ مِلَّةً وَإِنَّ هَذِهِ الْأُمَّةَ سَتَفْتَرِقُ عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً يَعْنِي الْأَهْوَاءَ كُلُّهَا فِي النَّارِ إِلَّا وَاحِدَةً وَهِيَ الْجَمَاعَةُ»

ترجمه: اهل کتاب (یهود ونصاری) در دین‌شان به هفتاد و دو ملت تقسیم شدند و امت من به هفتاد و سه ملت تقسیم می‌شوند؛ تمام‌شان در آتش اند؛ مگر یک گروه آن که جماعت است.

حاکم در مستدرک بر صحیحین از ابن عامر بن لحی روایت می‌کند که گفت: همراه معاویه رضی الله عنه حج کردیم و هنگامی‌که به مکه رسیدیم، در وقت نماز ظهر ایستاد شده فرمود: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «اهل کتاب در دین‌شان به هفتاد و دو گروه متفرق شدند و این امت به هفتاد و سه گروه متفرق می‌شود؛ تمام‌شان در دوزخ اند؛ مگر یک گروه آن که جماعت است.» حاکم اضافه نمود: این‌ها سندهای اند که بر صحیح بودن این حدیث حجت می‌باشند، و ذهبی هم موافق بر این است.

ابوداود در سنن خود از ابی عامر الهوزنی روایت می‌کند که معاویه بن ابی سفیان در میان ما ایستاد شده چنین گفت: آگاه باشید که رسول الله صلی الله علیه وسلم در میان ما برخاسته و فرمودند:

«أَلَا إِنَّ مَنْ قَبْلَكُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ افْتَرَقُوا عَلَى ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ مِلَّةً، وَإِنَّ هَذِهِ الْمِلَّةَ سَتَفْتَرِقُ عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ: ثِنْتَانِ وَسَبْعُونَ فِي النَّارِ، وَوَاحِدَةٌ فِي الْجَنَّةِ، وَهِيَ الْجَمَاعَةُ»

ترجمه: آگاه باشید! كسانی‌كه از اهل کتاب قبل از شما بودند، به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند و این ملت به هفتاد وسه فرقه تقسیم می‌شود که هفتاد و دواش در آتش بوده و یکی آن در جنت می‌باشد، و آن جماعت است. این روایت را آلبانی حسن شماریده است.

اما دسته‌ی سوم به زیادت "كلهم في الجنة إلا فرقة واحدة" می‌‌باشد؛ این روایت را اکثر محدثین ضعیف دانسته اند، از جمله: عقیلی در "الضعفاء الكبير" حدیثی را به شرح ذیل روایت نموده است: محمد بن مروان القرشی به ما از محمد بن عباده الوسطی حدیث بیان نمود و او از موسی بن اسماعیل الجبلی و او از معاذ بن یاسین الزیات و او از ابرد بن ابی الاشرس و او از یحی بن سعید و او از انس بن مالک رضی الله عنه به ما روایت کرده گفت که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«تَفَرَّقُ أُمَّتِي عَلَى سَبْعِينَ أَوْ إِحْدَى وَسَبْعِينَ فِرْقَةً، كُلُّهُمْ فِي الْجَنَّةِ إِلَّا فِرْقَةً وَاحِدَةً،قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَنْ هُمْ؟ قَالَ: الزَّنَادِقَةُ وَهُمُ الْقَدَرِيَّة»

ترجمه: امت من به هفتاد و یاهم به هفتاد و یک فرقه تقسیم می‌شوند؛ تمام‌شان در جنت بوده؛ مگر یک گروه آن. اصحاب پرسان کردند که ای رسول الله آن‌ها کی‌ها اند؟ فرمودند: زنادقه (قدریه) می‌باشند.

عقیلی معاذ بن یاسین الزیات را که او از ابرد بن اشرس روایت نموده است، شخص مجهول دانسته و روایت‌اش را غیر محفوظ می‌داند. هم‌چنان، عقیلی در "الضعفاء الكبير" روایتی را به شرح زیر تخریج نموده است: حسن بن علی بن خالد اللیثی به ما از نعیم بن حماد و او از یحیی بن یمان و او از یاسین الزیات و او از سعد بن سعید برادر یحیی بن سعید انصاری و او از انس به ما روایت کرده  گفت که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«تَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى بِضْعٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً، كُلُّهَا فِي الْجَنَّةِ إِلَّا فِرْقَةً وَاحِدَةً، وَهِيَ الزَّنَادِقَةُ»

ترجمه: امت من به هفتاد و چند فرقه تقسیم می‌شوند، تمام‌شان در جنت اند؛ مگر یک فرقه آن که در دوزخ می‌باشد و آن زنادقه می‌باشد.

عقیلی اضافه کرده که: این حدیث به درجه صحت نمی‌رسد؛ شاید یاسین اين روايت را از پدرش و یاهم از ابرد گرفته باشد و این روایت نه از یحیی بن سعید و نه از روایت سعد می‌باشد.

در کتاب الموضوعات از ابن الجوزی ۲۶۷/۱(کتاب السنة و ذم البدع) باب افتراق هذه الامة آمده است: عبدالوهاب بن مبارک به ما خبر داده گفت: ابن بکران از عتیقی و او از محمد بن مروان القرشی و او از محمد بن عباده الواسطی و او از موسی بن اسماعیل و او از معاذ بن یاسین الزیات و او از ابرد بن اشرس و او از یحیی بن سعید و او از انس ابن مالک به ما روایت کرده گفت که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«تَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى سَبْعِينَ أَوْ إِحْدَى وَسَبْعِينَ فِرْقَةً كُلُّهُمْ فِي الْجَنَّةِ إِلا فِرْقَةً وَاحِدَةً قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ هُمْ؟ قَالَ: الزَّنَادِقَةُ وَهُمُ الْقَدَرِيَّةُ»

ترجمه: امت من به هفتاد و یاهم به هفتاد و یک فرقه تقسیم می‌شوند، تمام‌شان در جنت اند؛ مگر یک فرقه آن. اصحاب فرمودند: ای رسول الله آن‌ها کی‌ها اند؟ فرمودند: زنادقه یعنی قدریه.

طریق دوم: عبدالوهاب به ما خبرداده گفت که ابن بکران از عتیقی و او از یوسف بن الدخیل و او از عقیلی و او از حسن بن علی بن خالد اللیثی و او از نعیم بن حماد و او از یحیی بن یمان از یاسین الزیات از سعد بن سعید برادر یحیی بن سعید انصاری و او از انس به ما روایت کرده گفت که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«تَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى بِضْعٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً كُلُّهَا فِي الْجَنَّةِ إِلا فِرْقَةً وَاحِدَةً وَهِيَ الزَّنَادِقَة»

ترجمه: امت من به هفتاد و چند فرقه تقسیم می‌شود، تمام‌شان در جنت می‌باشند؛ مگر یک فرقه آن که زنادقه می‌باشد.

طریق سوم: جریر به ما خبر داده گفت که عشاری از دار قطنی و او از ابوبکر محمد بن عثمان الصیدلانی و او از احمد بن داود السجستانی او از عثمان بن عفان القرشی به ما روایت کرده گفت: ابو اسماعیل الایلی حفص بن عمر از مسعر از سعد بن سعید روایت نموده که می‌گفت: از انس بن مالک شنیدم که گفت: از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که می‌فرمود:

«تَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى بِضْعٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً كُلُّهَا فِي الْجَنَّةِ إِلا الزَّنَادِقَةِ». قَالَ أَنَسٌ: كُنَّا نَرَاهُمُ الْقَدَرِيَّةَ»

ترجمه: امت من به هفتاد و چند فرقه تقسیم شدند، تمام‌شان در جنت اند؛ مگر زنادقه. انس بن مالک فرمود که ما آن‌ها را قدریه می‌شماریدیم.

تمام این احادیث از رسول الله صلی الله علیه وسلم صحت نداشته، در سند همه‌شان در یک مکان و یا زیاده از یک مکان ضعف وجود دارد؛ مثلاً: ابن جوزی روایت‌های سه گانه فوق را در الموضوعات ذکر کرده و گفته که علمای حدیث فرمودند: ابرد "یکی از رجال سند در روایت اول بوده" دروغگو و گمنام می‌باشد. یاسین از او گرفته اسنادش را دگرگون ساخته است و عثمان بن عفان که یکی از رجال سند در روایت سوم فوق می‌باشد، اسنادش را سرقت نموده است. اما ابرد: محمد بن اسحاق بن خزیمه گفته است که شخص دروغگو و گمنام می‌باشد و یاسین که یکی از رجال سند در روایت دوم است، یحیی در موردش گفته است که حدیثش به هیچ نمی‌ارزد و نسائی هم اضافه کرده که حدیثش متروک می‌باشد. علمای نقل در ارتباط به عثمان گفته اند که وی متروک الحدیث و کتابت حدیث‌اش درست نیست؛ مگر بر طریق اعتبار، و حفص بن عمر یکی از رجال سند در روایت سوم، حاتم الرازی در ارتباط اش اضافه می کند که دروغگو بود و عقیلی هم گفته که حفص از ائمه به دروغ روایت می‌کند. در لسان المیزان از ابن حجر عسقلانی آمده است: ابرد بن اشرس از یحیی بن سعید الانصاری... و ابن خزیمه گفته: دروغگو و گمنام می‌باشد. هم‌چنان زیادت "كلها في الجنة إلا واحدة" غیر صحیح می‌باشد.

دوم: آنچه که به ارتباط سوال شما «حاکم به لفظ غریب صحیح گفته و آن عبارت: "ستفترق أمتي على نيف وسبعين فرقة كلها في الجنة إلا واحدة" یعنی امت من به هفتاد وچند فرقه تقسیم می شود، تمام‌شان در جنت اند؛ مگر یک گروه آن.» ذکر کردم. به اندازه‌ای که من می‌فهمم، صحیح بودنش را نزد حاکم هیچ نیافتم، باوجود این‌که چیزی من ذکر کردم، در جایی نیافتم و یاهم چشمم به آن واقع نشده؛ این زیادت نزد اکثر محقیقین که ضعیف حکم می‌کنند، یافت نشده است.

سوم: خلاصه‌ی قول این‌که: حدیث افتراق امت به هفتاد و سه فرقه بدون زیادت صحیح بوده و زیادت اول را "كلها في النار إلا واحدة" تمام‌شان در آتش اند؛ مگر یک گروه آن. اکثریت حسن شماریده اند. اما زیادت دوم "كلها في الجنة إلا واحدة" تمام‌شان در جنت اند؛ مگریک گروه آن. اکثر محقیقین ضعیف حکم کرده‌اند و کسانی‌که حسن حکم کرده خیلی کم می‌باشند. آنچه که من ارجحیت می‌دهم و بر آن حکم می‌شود، زیادت اول بوده؛ نه زیادت دوم؛ این چیزی است که بر وفق زیادت دو روایت ذکر نمودیم.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

۵ شعبان ۱۴۳۹هـ.ق

21 اپریل 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

به رشید الرضی

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شيخ بزرگوار و گران‏قدر؛ الله سبحانه وتعالی شما را در حفظ و امان خود داشته باشد!

پرسشی دارم پیرامون حکم روزه‌ گرفتن ده روز اول ماه ذِی الحِجَّه، که آیا مستحب است و از اعمال نیکو شمرده می‏شود، یا این‌که بدعت بوده و از رسول الله صلی الله علیه وسلم ثابت نیست؟ زیرا چند حدیثی را مربوط به این مسأله خوانده‏ام‏ که ظاهراً متناقض است، امید است بنده را در روشنائی قرار دهید؟

پاسخ

وعلکیم السلام و رحمت الله و برکاته!

در رابطه با روزه‌ گرفتن روزهای اول ماه ذِی الحِجَّه الی روز نهم وخاصتاً روز نهم که عرفه است، احادیثی وارد گردیده... هم‌چنان راجع به فضیلت اعمال صالحه در ده روزه اول ذی الحجه احادیثی موجود است و نیز روایتی از أم المؤمنین عائشه رضی الله عنها وارد شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم را در این ده روز روه‌دار ندیده است... إن شاء الله اکنون آن احادیث را ذکر نموده و بعد جمع میان آن‌ها را بیان می‏کنیم،:

اول: بررسی احادیث در موضوع روزه گرفتن نُه روز اول ماه ذِی الحِجَّه:

1- روزه گرفتن نُه روز اول از ماه ذِی الحِجَّه، که عرفه نیز در آن شامل است:

  • در صحیح مسلم از ابوقتاده انصاری رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در جواب حضرت عمر رضی الله عنه فرمود:

«ثَلَاثٌ مِنْ كُلِّ شَهْرٍ وَرَمَضَانُ إِلَى رَمَضَانَ، صِيَامُ يَوْمِ عَرَفَةَ أَحْتَسِبُ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُكَفِّرَ السَّنَةَ الَّتِي قَبْلَهُ وَالسَّنَةَ الَّتِي بَعْدَهُ، وَصِيَامُ يَوْمِ عَاشُورَاءَ أَحْتَسِبُ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُكَفِّرَ السَّنَةَ الَّتِي قَبْلَهُ»

ترجمه: روزه سه روز از هرماه، رمضان تا رمضان روزه گرفتن مکمل سال است، روزه گرفتن روز عرفه امیدوارم که الله (سبحانه وتعالی) توسط آن گناهان یک‏سالِ قبل و یک‏سال بعد آن را معاف نماید و روزه گرفتن روز عاشوراء امیداوارم که گناهان سال قبلی را کفاره شود.

  • هم‌چنان در صحیح مسلم از ابوقتاده انصاری رضی الله عنه روایت است که گفت: از رسول الله صلی الله علیه وسلم روزه گرفتن روز عرفه پرسیده شده، در جواب فرمود:

«يُكَفِّرُ السَّنَةَ الْمَاضِيَةَ وَالْبَاقِيَةَ»

ترجمه: کفاره گناهان یک‏سالِ قبل و یک‏سال بعد را دارا می‏باشد.

  • در مسند احمد از هنیده بن خالد از همسرش و او از بعضی همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت نموده که گفتند:

«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَصُومُ تِسْعَ ذِي الْحِجَّةِ» (رواه بیهقی و ابوداود)

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم روز نهم ذِی الحِجَّه را روزه می‌گرفت.

2- عمل صالح در این ده روز ذِی الحِجَّه:

  • در صحیح بخاری از سعید بن جُبَیر و از ابن عباس رضی الله عنهما روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«مَا العَمَلُ فِي أَيَّامٍ أَفْضَلَ مِنْهَا فِي هَذِهِ؟» قَالُوا: وَلاَ الجِهَادُ؟ قَالَ: «وَلاَ الجِهَادُ، إِلَّا رَجُلٌ خَرَجَ يُخَاطِرُ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ، فَلَمْ يَرْجِعْ بِشَيْءٍ»

ترجمه: هیچ عملی در ایام سال بهتر از این ده روز نیست! پرسیدند: حتی جهاد؟ فرمود: جهاد نیز با اعمال نیک در این روزها برابری کرده نمی‌تواند، مگر مردی‌که با جان و مال خود در جهاد فی سبیل الله بیرون شود و هیچ‌چیزی را بر نگرداند.

  • امام بیهقی در سنن الکبری از سعید بن جُبَیر و از ابن عباس رضی الله عنهما روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت فرمود:

«مَا الْعَمَلُ فِي أَيَّامٍ أَفْضَلَ مِنْهُ فِي عَشْرِ ذِي الْحِجَّةِ، قَالُوا يَا رَسُولَ اللهِ: وَلَا الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللهِ قَالَ: وَلَا الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللهِ، إِلَّا رَجُلٌ خَرَجَ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ فِي سَبِيلِ اللهِ ثُمَّ لَا يَرْجِعُ مِنْ ذَلِكَ بِشَيْءٍ» (وأخرجه ابن حبان فی صحيحه)

ترجمه: هیچ عملی در روزهای سال بهتر از عمل در ده روز ذی الحجه نیست، گفتند: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم، حتی جهاد در راه الله؟ فرمود: حتی جهاد در راه الله؛ مگر مردی‌که با مال و جان خود در راه الله بیرون رود، سپس هیچ چیزی را برنگرداند.

3- حدیث أم المؤمنین عائشه رضی الله عنها:

در صحیح مسلم از اسود و از عائشه رضی الله عنهما روایت است که گفت:

«مَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم صَائِماً فِي الْعَشْرِ قَطُّ»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم را هرگز ندیدم که در ده روز روزه گرفته باشد.

دوم: جمع میان احادیث و دلائل فوق

احادیث اول واضح می‌سازد که رسول الله صلی الله علیه وسلم نه روز اول ماه ذی الحجه؛ به‌ویژه روز نهم را روزه می‌گرفت...

احادیث دوم فضیلت عمل صالح در ده روز اول ذی الحجه را واضح می‌سازد...

و حدیث عائشه رضی الله عنها می‌گوید که او رسول الله صلی الله علیه وسلم را در ده روز اول ذی الحجه روزه‌دار ندیده است...

چنانچه در شخصیۀ سوم، باب تعادل و تراجیح، بند هفتم آمده است:

«هفتم: دلیل ثابت کننده ترجیح داده شده بر دلیل نفی کننده؛ هرگاه دو دلیل موجود باشد که یکی آن‌ها ثابت کننده یک عمل باشد و دیگرشان نفی کننده، ثابت کننده بر نفی کننده ترجیح داده می‏شود، به دلیل شمولیت آن به علم بیشتر، مانند خبر حضرت بلال رضی الله عنه مبنی بر این‌که گفته: پیامبر صلی الله علیه وسلم وارد خانه گردید و نماز ادا نمود و خبر اسامه که پیامبر صلی الله علیه وسلم وارد خانه گردیده و نماز ادا نکرد، این‏جا خبر بلال ترجیح داده می‌شود.»

بدین اساس، خبر ثابت‌کننده بر خبر نفی کننده ترجیح داده می‏شود؛ یعنی احادیثی‌که روزه گرفتن پیامبر صلی الله علیه وسلم را در روز عرفه و سائر نه روز اول ذی الحجه ثابت نموده، بر حدیث عائشه رضی الله عنها ترجیچ داده می‏شود. بنابر این، روزه گرفتن نه روز اول ماه ذِی الحِجَّه و مخصوصاً روز نهم كه روز عرفه است، بدعت نیست؛ بلکه اجر بزرگ و بزرگی را دارد. و الله اعلم!

امید است که همین قدر کافی باشد.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

25 ذو القعده 1440هـ.ق

28 جولای 2019م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

امیر و شیخ بزرگوارم! آن دسته از اصناف و اقلام زراعتی و میوه‌هایی‌که در آن‌ها زکات واجب می‌باشد، کدام‌ها اند؟ مثلاً کسانی هستند که از روغن زکات بیرون می‌کنند، حکم شرعی در زمینه چیست؟

این مشخص است که در رکاز (مال مدفون در زمین )، خمس‌اش زکات می‌باشد، پرسش من این‌گونه است: بعضی از مردم به املاک و دارایی‌های عصر عثمانی دست یافتند(صندوق‌های موادعذایی ارتش)، آیا کسی‌که این را یافته بعد از خارج نمودن خمس آن، مالک‌اش می‌شود؟ یا این‌که این دارایی‌ها و ثروت مربوط دولت اسلامی است که یابنده باید آن را منحیث امانت حفظ نموده و به دولت خلافت که إن شاءالله به زودی تأسیس خواهد شد، برگرداند؟ الله سبحانه وتعالی به شما برکت دهد.

پاسخ:

السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!

نسبت به انواع اقلام زراعتی و میوه‌هایی‌که در آن‌ها زکات واجب می‌شود، نظر به آنچه در احادیث وارد گردیده است، عبارت اند از: گندم، جو، خرما و کشمش. این همان چیزی است که در احادیث به شکل انحصار بیان شده و دیگر کشت‌ها و اقلام زراعتی در تحت این حکم داخل نمی‌باشند. برای اثبات این موضوع به دلایل زیر توجه نمایید:

الف) موسی بن طلحه از حضرت عمر رضی الله عنه روایت نموده که گفته است:

«إنّما سنّ رسول الله صلى الله عليه وسلم الزكاة في هذه الأربعة: الحنطة، والشعير، والتمر، والزبيب» (رواه طبرانی)

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم زکات را در همین چهار چیز مشخص نمودند: گندم، جو، خرما و کشمش.

هم‌چنان از موسی بن طلحه روایت است که گفت:

«أمر رسول الله صلى الله عليه وسلم معاذ بن جبل - حين بعثه إلى اليمن - أن يأخذ الصدقة من الحنطة والشعير، والنخل، والعنب» (رواه أبوعبيد)

ترجمه: هنگامی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم، معاذ بن جبل را به یمن فرستاد، برایش امر کرد که از گندم، جو، خرما و انگور صدقه(زکات) گیرد.

احادیث فوق این را بیان می‌کنند که زکات در کشت و زراعت و میوه‌ها، از همین چهار نوع (گندم، جو، خرما و کشمش) گرفته می‌شود و غیر از این‌ها از دیگر انواع کشت و میوه‌جات، زکات گرفته نمی‌شود. از این جهت احادیثی‌که ذکر شده، بر انحصار موضوع دلالت می‌کنند.

ب) حاکم، بیهقی و طبرانی از حدیث أبی موسی اشعری و معاذ ابن جبل، هنگامی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم آن‌ها را به یمن جهت تعلیم امور دین مردم فرستاد و برایشان فرمود: «زکات اخذ نکنید؛ مگر ازاین چهار چیز: جو، گندم، کشمش و خرما»؛ استنباط نمودند، بیهقی پیرامون این حدیث گفته است: راوی‌هایش ثقه و متصل است و در این حدیث حصر واضح است که گرفتن زکات از کشت و میوه‌ها تنها از هیمن چهار نوع می‌باشد؛ چون لفظ «إلا» هرگاه بعد از ادات نفی و یا نهی واقع شود، افاده‌ی حصر ما قبل به مابعد اش را می‌کند. یعنی حصر گرفتن زکات بر همین چهار نوع ذکرشده که عبارت از: جو، گندم، کشمش و خرما می‌باشد.

ج) الفاظ گندم، جو، خرما و کشمش که در احادیث وارد شده، اسماء جامد اند و لفظ‌‌شان غیر از خود، دیگری را احتوا نمی‌‌کند، نه از لحاظ نطق و نه از لحاظ مفهوم؛ زیرا که این اسماء نه اسماء صفات اند و نه هم اسماء معانی؛ بلکه مقصور برآن چیزهای اند که مسمی شده‌اند و به آن‌ها اطلاق می‌گردند و بس. از همین خاطر از الفاظ‌شان معنی خوردن،‌ خشک بودن و ذخیره کردن‌شان گرفته نمی‌شود؛ چون الفاظ‌‌شان به این معانی و صفات دلالت نمی‌کنند، و این احادیثی‌که وجوب زکات را در انواع چهارگانه از کشت ومیوه حصر نموده، تخصیص کننده‌ی الفاظ عموم وارد شده در احادیث می‌باشند:

«فيما سقت السماء العشر، وفيما سقي بغرب، أو دالية، نصف العشر»

ترجمه: در آنچه توسط باران آبیاری  می‌شود، عشر(ده یک) است و در آنچه توسط غرب و دلو آبیاری شود، نصف عشر است.

د) پس زکات در غیر این انواع چهارگانه در دیگر اشیایی زراعتی و میوه‌جات، واجب نمی‌باشد. از همین خاطر از ارزن، برنج، باقلا، نخود، نسک وغیره حبوبات و پنبه زکات گرفته نمی‌شود. هم‌چنان از سیب، آلو ، شفتالو، زردآلو، انار، مالته، کیله وغیره انواع میوه‌جات زکات گرفته نمی‌شود. به دلیل آن‌که هیچ یک از الفاظ گندم، جو، خرما و کشمش؛ در برگیرندۀ حبوبات و میوه‌جات نمی‌باشند و نص صحیح و معتبری هم در زمینه وارد نشده که به آن استدلال کرده شود. اجماعی هم در این مورد منعقد نشده است و قیاس هم در این شامل نمی‌شود؛ چون زکات از جمله عبادات بوده و در عبادات قیاس صورت نمی‌گیرد و به آنچه در نص آمده اکتفاء شده توقف می‌شود. هم‌چنان از سبزیجات مانند: تره، بادرنگ، کدو، بادینجان، شلغم، زردک وغیره زکات گرفته نمی‌شود. از حضرت عمر، حضرت علی، مجاهد وغیر از این‌ها روایت شده که در سبزیجات زکات نیست. هم‌چنان این را ابوعبید، بیهقی وغیره روایت نموده‌اند.

اما در قسمت پرسش‌ دوم تان که پیرامون رکاز است، باید گفت، هرشخصی‌که رکاز را می‌یابد در آن خمس (پنج یک) زکات می‌باشد که باید به دولت اسلامی تسلیم نماید تا دولت آن را در مصالح مسلیمن به مصرف برساند و چهار خمس دیگر‌ش از آنِ کسی می‌باشد که رکاز را یافته است، به شرط این‌که رکاز یافته شده از زمین غیرش نباشد.

اما اگر دولت اسلامی مانند امروز قائم نبود، کسی‌که رکاز را می‌یابد، باید خمس‌اش را برای فقراء و مساکین و مصالح امت بیرون نماید، در رسیدن به حق تلاش نهایی خود را به خرچ دهد و باقی‌اش برای خودش می‌باشد. دلائل موجود در زمینه:

رکاز عبارت از مال مدفون در زمین می‌باشد، برابر است که نقره باشد یا طلا، سنگ‌های گرانبها باشد یا مروارید و یاهم غیر آن از زیورات و سلاح؛ هم‌چنان برابر است که رکاز کنزهای مدفون از اقوام گذشته مانند مصری‌ها، بابلی‌ها، آشوری‌ها، ساسانی‌ها، رومی‌ها، یونانی‌ها و یاهم غیر از این‌ها باشد، مانند سکه‌های پول، زیورات و جواهری‌که در قبرهای پادشاهان و بزرگان‌شان یافت شود و یا در تپه‌های شهرهای خراب شده.

هم‌چنان رکاز می‌تواند سکه‌های از طلا باشد و یا هم نقره و برابر است که در کوزه گذاشته شده باشد و یا در غیر آن، به این‌گونه‌ که در زمینی پنهان کرده شده باشد که متعلق به عصر جاهلیت باشد و یا عصری از عصوری گذشتۀ اسلامی، تمام این‌ها رکاز تعبیر می‌‌شوند و در حکم رکاز داخل هستند.

رکاز مشتق از رَکَزَ یَرکُزُ، مانند غَرَزَ یَغرُزُ می‌باشد، یعنی پنهان کرد. چنانچه گفته می‌شود: رَکَزَ الرمح، یعنی نیزه را به زمین زد، وقتی‌که نیزه را در زمین ثابت واستوار داخل نماید و هم‌چنان الَّرکز صدای آهسته وپنهان را گویند. الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا﴾ [مریم: 98]

ترجمه: آیا از آن‌ها صدای آهسته و پنهان میشنوی؟!

اما معدن آن چیزی است که الله سبحانه وتعالی، از همان روزی‌که زمین و آسمان‌ها را آفریده است؛ آن را در بطن زمین جابجا نموده است، برابر است که طلا باشد و یاهم نقره، مس، سرب وغیر از این‌هاٰ، پس معدن مشتق از عَدَنَ می‌باشد، في المكان يعدن‌ (درمکانی اقامت می‌نماید)، زمانی‌که در آنجا قائم کرده شود. از همین جهت است که جنت به عدن مسمی شده است. چرا که آنجا جای اقامت و همیشه‌گی است. پس معدن ازخلق الله بوده نه از دفن بشر، از همین جهت است که با رکاز مخالف است چون رکاز از دفن بشر می‌باشد.

اصل در رکاز و معدن، آنست که ابوهریره رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم، روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموند:

«العجماءُ جرحها جُبار، وفي الركاز الخمس» (رواه أبو عبيد)

ترجمه: زخم چهار پایان هدر بوده (در آن غرامت و تاوان نمی‌باشد) و در رکاز خمس‌اش زکات است.

و آنچه که از عبدالله بن عمرو روایت شده است؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم از مالی‌که از خرابه‌های عادی یافت می‌شود، سؤال کرده شد، فرمودند: «در چنین مال و در رکاز خمس‌اش زکات می‌باشد.» و آنچه که از طریق علی بن ابی طالب رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت شده است که فرمودند: «در سیوب خمس است و فرمودند: سیوب عبارت از ریشه و رگ طلا و نقره‌یی‌ست که در زیر زمین باشد.» این را ابن قدامه در المغنی ذکرنموده است.

ج) از همین خاطر، هرمال مدفون از طلا، نقره، زیورات و غیر از این‌ها که در قبرها، تپه‌ها و یاهم در شهرهای اقوام گذشته یافت می‌شود، یا این‌که در زمین مرده (غیر قابل استفاده برای زراعت که در ملکیت کسی داخل نباشد)، یا در ویرانه‌های عاد، یا از هرآن چیزی قدیمی که نسبت‌اش به قوم عاد داده شود، یا اینکه از دفن جاهلیت باشد، یا از دفن کرده‌های مسلمین، در عصرهای اسلامی گذشته باشد، این همه در ملکیت پیدا کننده می‌باشد که خمس آن را به بیت المال پرداخت می‌نماید.

هم‌چنان هرمعدن کم و اندک است، در صورتی‌که غیر منقطع نباشد، یعنی که مقدارش محدود باشد، از طلا باشد یا از نقره، برابر است که ریشه‌ای باشد یا سطحی، در زمین مرده یافت شود که در ملکیت کسی نباشد، پس آن در ملکیت پیدا کننده است که از آن خمس‌اش را به بیت المال تسلیم می‌کند. اما اگر زیاد باشد، یعنی که معدن باشد؛ نه یک کمیت محدود مدفون، پس این حکم ملکیت عامه را به خود می‌گیرد، که برایش تفصیلی دیگری می‌باشد.

خمس که از پیدا کننده رکاز و از پیدا کننده معدن گرفته می‌شود، حیثیت مال فیء را دارد و حکم آن را به خود می‌گیرد. به این معنی که در بیت‌المال، در دیوان فیء و خراج گذاشته شده، مانند فیء و خراج مصرف کرده می‌شود و امرش موکول به خلیفه بوده که آن را در رعایت امور امت و رفع نیازمندی‌های آنان، بنابر نظر و اجتهاد‌ش، آنچه که در آن خیر و صلاح امت بوده باشد، به مصرف می‌رساند.

د) کسی‌که رکاز و یا معدن را در ملک، زمین، یا ساختمان خود یافت، آن شخص مالک آن می‌باشد، برابر است که زمین و یا ساختمان را به وراثت برده باشد یا این‌که از کسی دیگری خریداری نموده باشد؛ اما کسی‌که رکاز یا معدن را در زمین یا ساختمان کسی دیگری یافت، رکاز و معدن یافت شده از صاحب زمین و از صاحب ساختمان بوده؛ نه از کسی‌که رکاز و معدن را یافته است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابو رشته

5 محرم 1435هـ.ق

۸ نومبر ۲۰۱۳

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله ورحمت الله!

امیر بزرگوار! در حفظ الله باشید. در حلقه درسی به نص ذیل کتاب شخصیه جزء سوم، برخوردم: «وأما بالنسبة لإجماع العترة فقد قالوا: إن إجماع أهل البيت دليل شرعي، وأرادوا بأهل البيت علياً وفاطمة وابناهما» یعنی در خصوص اجماع اهل بیت گفته اند: اجماع اهل بیت دلیل شرعی است؛ مقصد از اهل بیت علی، فاطمه وابناهما دو پسر آن‌ها است. این عبارت در مبحث اجماع ص 307 سطر چهارم از بالا به پائین آمده است. کلمه "وابناهما" اشتباه ذکر شده است، و درست آن "ابنیهما" است، به اعتبار این‌که معطوف به مفعول است، به منصوب "عليًا". جزاکم الله خیرا! ابوحنیفه تحریری

و هم‌چنان در عین صفحه آمده است: «واستدلوا على أن المراد بأهل البيت في الآية هم علي وفاطمة وابنيهما» یعنی کسانی استدلال کرده اند که هدف از اهل بیت در آیت، علی، فاطمه و "ابنيهما" دو پسر آن‌هاست. به نظرم، ضمیرِ"هم" خبرِ "أن" است و درست آنست که جمله "علي وفاطمة وابناهما" به نسبت معطوف بودن بر علی مرفوع باشد. والله اعلم.

پاسخ:

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

چنین معلوم می‌گردد؛ نسخه‏ای‌که از کتاب شخصیه اسلامی جزء سوم در دسترس شما قرار دارد، نسخه جدید نبوده؛ چون به تاریخ 04/06/2017م  موضع را که شما اشاره کرده اید، ضمن برخی تعدیلات دیگر، تصحیح کردیم و به مناطق مختلف جهان ارسال کرده شد و در سایت‏های مختلف حزب نیز موضع تعدیل شده را جایگزین ساختیم... در پیام تاریخی 04/06/2017م خود، موضع تعدیل شده را چنین توضیح داده ایم.

«4- کتاب شخصیه اسلامی جزء سوم صفحه 302-303، نکته قابل توجهِ صفحه 302 سطر چهارم از پایان و سطر اخیر از پایان: جاهای رنگین شده به رنگ سرخ در نص زیر تعدیل شده تا موافق مواضع تعدیل شده با رنگ سبز گردد:

نص قبلی: "در خصوص اجماع عترت گفته اند: اجماع اهل بیت دلیل شرعی است؛ مقصد از اهل بیت علی، فاطمه و "ابناهما" پسران آن‌ها است، و برین قول آیت: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ را دلیل آورده اند و این آیت می‌رساند که الله سبحانه وتعالی، رجز را از اهل بیت دور کرده و با کلمه "اِنَّمَا" اهل بیت را حَصر ساخته است. علماء استدلال کرده اند که مقصد از اهل بیت درین آیت علی، فاطمه و "ابنیهما" دو پسر آن‌ها است. زمانی‌که این آیت نازل شد، رسول الله صلی الله علیه وسلم چادر خود را دور داده بر آن‌ها پیچانید وگفت: «اللَّهُمَّ هَؤُلاًءِ أَهْلُ بَيْتِي» (أخرجه الترمذی) یعنی یا الله! تو گواه هستی، این‌ها اهل بیت من اند.

متن فوق بعد از تعدیل: «در خصوص اجماع اهل بیت گفته اند: اجماع اهل بیت دلیل شرعی است؛ مقصد از اهل بیت علی، فاطمه و  "ابنیهما" دو پسر آن‌ها است و برین قول آیت: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ را دلیل آورده اند و این آیت می‌رساند که الله سبحانه وتعالی رجز را از اهل بیت دور کرده و با کلمه "اِنَّمَا" اهل بیت را حَصر ساخته است. علماء استدلال کرده اند که مقصد از اهل بیت درین آیت علی، فاطمه و "ابناهما" دو پسر آن‌ها است. زمانی‌که این آیت نازل شد، رسول الله صلی الله علیه وسلم چادر خود را دور داده بر آن‌ها پیچانیده و گفت: «اللَّهُمَّ هَؤُلاًءِ أَهْلُ بَيْتِي» (أخرجه الترمذی) یعنی یا الله! تو گواه هستی، این‌ها اهل بیت من اند.

نکات قابل ذکر: دو مورد یاد شده "ابناهما و"ابنیهما" در هردو مکان اشتباه ذکر شده اند؛ چون اولی آن لازم است منصوب "ابنیهما" و دوم آن مرفوع "ابناهما" ذکر شود، که در دو جای تعدیل گردید.

و در سایت‌های حزب، نکات قابل ذکرِ کتاب شخصیه اسلامی جزء سوم تعدیل شده است و نص مذکور در صفحه اصلی حزب، در صحفه 304 و 305 کتاب شخصیه اسلامی جزء سوم چنین آمده است: «در خصوص اجماع اهل بیت گفته اند: اجماع اهل بیت دلیل شرعی است؛ مقصد از اهل بیت علی، فاطمه و "ابنیهما" دو پسر آن‌ها است، و برین قول آیت: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ را دلیل آورده اند؛ و این آیت می‌رساند که الله سبحانه وتعالی رجز را از اهل بیت دور کرده و با کلمه «اِنَّمَا» اهل بیت را حَصر ساخت است. علماء استدلال کرده اند که مقصد از اهل بیت درین آیت علی، فاطمه و «ابناهما» دو پسر آن‌ها است. زمانی‌که این آیت نازل شد، رسول الله صلی الله علیه وسلم چادر خود را دور داده بر آن‌ها پیچانیده و گفت: «اللَّهُمَّ هَؤُلاًءِ أَهْلُ بَيْتِي» (أخرجه الترمذی) یعنی: پرودگارا! تو گواهی که این‌ها اهل و بیت من هستند.»

و در پایان خدمت شما سلام تقدیم نموده، برای‌تان دعای خیر دارم و بر حرص و اهتمام‌تان بر دعوت، تشکر می‌نمایم.

برادرتان عطاء بن خليل أبو الرشتة

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

برخی‏ها، بعضی از امراض را اثر جن می‏دانند؛ از همین جهت برخی مردم ادعا می‏کنند که با جنیات ارتباط دارند، جن‏ها تحت تسخیر آن‌ها در می‌آیند و می‌توانند از آن‌ها کار بکشند و توسط آن‌ها مردم را تحت تسخیر درآورند. آیا بین انسان و جن رابطۀ فزیکی و مادی وجود دارد؟

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

 1– جن از جملۀ مغیبات بوده و از چشم‏دید انسان پنهان است و ما نمی‏توانیم آن‌ها را ببینیم. الله سبحانه وتعالی می‏فرماید:

﴿يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ [کهف: 50]

ترجمه: ابلیس و قبیله‌اش شما را می‌بینند، از جایی‌که شما آن‌ها را دیده نمی‌توانید.

درین آیت یعنی ابلیس و قومش شما را می‏بیند و به عبارت دیگر ،جن شما را می‏بیند، چون ابلیس از جمله جن است؛ به دلیل قول الله سبحانه وتعالی:

﴿إِلاَّ إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ [کهف:50]

ترجمه: [همه فرمان الله را اجراء نمودند و به سجده افتادند] جز ابلیس که از جن بود.

2- اصل در رابطۀ انسان با جن این است که آن‌ها قادر بر وسوسه اند، چنانجه الله سبحانه وتعالی می‏فرماید:

﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ [اعراف: 20]  

ترجمه: سپس شیطان آن دو را وسوسه کرد.

و هم‏چنان می‏فرماید: ﴿فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ[طه: 120]

 ترجمه: ولی شیطان او را وسوسه کرد.

که درین آیت شیطان همان ابلیس است که از جنس جن می‌باشد.

3– شیطان هیچ تسلط فزیکی جبری بر انسان ندارد؛ مگر این‌که انسان شیطان را به اختیار خودش پیروی کند، در مورد الله متعال می فرماید:

﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي [ابراهیم: 13]

ترجمه: و چون حکم (قیامت) به پایان رسید (و اهل بهشت از اهل دوزخ جدا شدند) در آن حال شیطان (برای نکوهش و تمسخر کافران) گوید: الله به شما به حق و راستی وعده داد و من به خلاف حقیقت شما را وعده دادم و خلف وعده کردم و بر شما (برای وعده دروغ خود) هیچ حجت و دلیل قاطعی نیاوردم و تنها شما را فراخواندم و شما اجابتم کردید.

 هم‏چنان می‏فرماید:

﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ[حجر: 43]

ترجمه: در حقيقت تو را بر بندگان من تسلطى نيست؛ مگر كسانى از گمراهان كه تو را پيروى كنند.

وهم‏چنان فرموده است:

﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآَنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ۚ إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَۚ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ[نحل: 100]

ترجمه: پس چون قرآن مى‏‌خوانى از شيطان مطرود به الله پناه بر؛ چرا كه او را بر كسانى‌كه ايمان آورده‏ اند و بر پروردگارشان توكل مى‌كنند تسلطى نيست؛ تسلط او فقط بر كسانى است كه وى را به سرپرستى برمى‏‌گيرند و بر كسانى‌كه آن‌ها به او [=الله سبحانه وتعالی] شرك مى ‌ورزند.

4- جهت اثبات هرگونه رابطۀ مادی و فزیکی جن با انسان، به نص ویژه‏ای نیاز است؛ هرگاه نصی یافت گردد، ما بدان ایمان می‌آوریم. به گونۀ مثال: تسلط حضرت سلیمان علیه السلام بر جن و امر و نهی وی بر آن‌ها که این نص در قرآن آمده و برآن ایمان داریم. الله سبحانه وتعالی در سورۀ نمل از سلیمان علیه السلام اینگونه حکایت می‏کند:

﴿قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ۚ قَالَ عِفْريتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آَتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ [نمل: 38]

ترجمه: (سلیمان) گفت: ای بزرگان! کدام یک از شما تخت او را برای من می‌آورد؛ پیش از آن‌که به حال تسلیم نزد من آیند؟ عفریتی از جنّ گفت: من آن را نزد تو می‌آورم پیش از آن‌که از مجلست برخیزی و من نسبت به این امر، توانا و امینم!

وهم چنان فرموده است:

﴿وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ ۚ يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ مَحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَاسِيَاتٍ اعْمَلُوا آَلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ[سبأ: 13]

ترجمه: و باد را براى سليمان [رام كرديم] كه رفتن آن بامداد يك ماه و آمدنش شبانگاه يك ماه [راه] بود و معدن مس را براى او ذوب [و روان] گردانيديم و برخى از جن به فرمان پروردگارشان پيش او كار می‌کردند و هركس از آن‌ها از دستور ما سر برمى‏ تافت، از عذاب سوزان به او مى‏چشانيديم. [آن متخصصان] براى او هرچه مى‏‌خواست از نمازخانه‌ها و مجسمه‌ها و ظروف بزرگ مانند حوضچه‌ها و ديگ‌هاى چسپيده به زمين مى‏‌ساختند. اى خاندان داوود شكرگزار باشيد و از بندگان من اندكى سپاسگزارند.

5- رسول الله صلی الله علیه وسلم هرگونه مرض مادی را از زاویۀ معاملات انسانی معالجه می‌نمود تا این‌که نص ویژه‏ای برای معالجۀ مرضی نازل می‏گردید؛ چون معامله با جن از جمله رابطه با آن‌ها محسوب می‌گردد. پس هرگونه واقعه همین‌گونه حل می‏گردید. در  زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم هرگاه شخصی مقتول یافت می‏گردید، تصور بدان نمی‌گردید که کدام جنی آن را کشته است؛ مگر این‌که نصی در مورد می‏آمد، چنانچه در حادثۀ مردی‌که در خیبر مقتول یافت گردید، تصورات مردمی در پی عامل انسانی قتل گردید؛ نه عامل جنی. چنان‏چه مسلم در صحیح خود روایت کرده است:

«أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَهْلٍ وَمُحَيِّصَةَ خَرَجَا إِلَى خَيْبَرَ مِنْ جَهْدٍ أَصَابَهُمْ فَأَتَى مُحَيِّصَةُ فَأَخْبَرَ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَهْلٍ قَدْ قُتِلَ وَطُرِحَ فِي عَيْنٍ أَوْ في قِيرٍ فَأَتَى يَهُودَ فَقَالَ أَنْتُمْ وَاللَّهِ قَتَلْتُمُوهُ قَالُوا وَاللَّهِ مَا قَتَلْنَاهُ... ثم وصلت القضية إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: «إِمَّا أَنْ يَدُوا صَاحِبَكُمْ وَإِمَّا أَنْ يُؤْذِنُوا بِحَرْبٍ فَكَتَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إِلَيْهِمْ فِي ذَلِكَ فَكَتَبُوا إِنَّا وَاللَّهِ مَا قَتَلْنَاهُ»

ترجمه: عبدالله بن سهل و محیصه جهت ضرورتی به سوی خیبر رفتند، محیصه آمده و خبر داد که عبدالله بن سهل کشته و در چاهی و یا در خندقی انداخته شده است، یهود را احضار کردند. گفته شد، به الله سوگند شما او را کشته اید؟ گفتند به الله سوگند ما نکشته ایم. قضیه به نزد رسول الله برده شد. رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: یا نفر خود را معرفی می‌دارید و یا اعلان جنگ فرمان داده می‏شود؛ درجواب نوشتند، به الله سوگند او را نکشته ایم.

این یک قصه مشهور است و تصور هیچ‌کس در آن زمان بدان جهت خطور نکرد که عامل قضیه جن باشد.

6- بنابر آن کدام نصی وجود ندارد که رابطۀ مادی جن را با انسان ثابت سازد؛ پس یگانه رابطه بین انسان وجن رابطۀ وسوسه است که از این حد هیچ‌گاهی تجاوز نمی‌نماید؛ چون رسول الله صلی الله علیه وسلم خاتم النبین است که با وفات وی وحی قطع شده و نصی جدیدی دیگری نمی‌آید، از این جهت به جز رابطۀ وسوسه دیگر رابطۀ مادی بین انس وجن وجود ندارد.

چنانچه بیان شد، شیطان در وسوسۀ خود کدام سلطه‏ای ندارد؛ مگر این‌که انسان به اختیار خود وسوسه را بپذیرد. هم‌چنان در زمان خلفای راشدین امور مادی همین‌گونه معالجه می‌گردید که در واقعات قتل، سرقت، حیله‏گری تصوری از جن نمی‌گردید، همزمان با حادثه در پی عامل انسانی می‌بودند؛ چون عَالَمِ آن‌ها با عالم ما فرق دارد و رابطه آن‌ها با ما فقط وسوسه است. ازین جهت زمانی‌که انسان مریض گردد، جن کدام گونه تأثری در این خصوص ندارد و از زمان رسول الله تا اکنون انسان‏ها مطابق به تداوی اسلامی مداوا می‏گردیدند، برابر است که دوا مادی باشد؛ چنانچه از اسامه بن شریک رضی الله عنه روایت است که گفت:

«أَتَيْتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه وسلم وَأَصْحَابَهُ كَأَنَّمَا عَلَى رُءُوسِهِمْ الطَّيْرُ فَسَلَّمْتُ ثُمَّ قَعَدْتُ فَجَاءَ الْأَعْرَابُ مِنْ هَا هُنَا وَهَا هُنَا فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَتَدَاوَى فَقَالَ «تَدَاوَوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَمْ يَضَعْ دَاءً إِلاَّ وَضَعَ لَهُ دَوَاءً غَيْرَ دَاءٍ وَاحِدٍ الْهَرَمُ» أي إلا الموت» (رواه ابو داود)

ترجمه: وارد مجلس رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحاب وی شدم، اصحاب چنان بودند که گویا پرنده‏ای بالای سر آن‌ها نشسه باشد، سلام کردم و نشستم؛ بدویها از هر طرف آمدند؛ گفتند یا رسول الله آیا تداوی کنیم؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «تداوی کنید، الله سبحانه وتعالی دردی را نیاورده؛ مگر این‌که دوای آن را نیز گذاشته است؛ غیر دوای هرم» یعنی مرگ.

اما مسئلۀ  تداوی با ادعیه و دم کردن، در این خصوص مسلم از طریق عائشه رضی الله عنه روایت کرده است:

«أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كَانَ يَرْقِي بِهَذِهِ الرُّقْيَةِ أَذْهِبْ الْبَاسَ رَبَّ النَّاسِ بِيَدِكَ الشِّفَاءُ لاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ أَنْتَ»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه با این دعا رقیه می‏کردند: «پروردگار! درد را رفع بساز، چون شفاء بدست تو است و به جز تو هیچ رفع کنندۀ نیست.

برعلاوۀ این، ده‌ها دعاء مأثوره در قرآن و سنت و یا دعاهای مطابق شریعت آمده است.

اما پناه بردن به کسانی‌که ادعا می‌کنند که با جنیات رابطه مادی دارند و امراض را تداوی می‌کنند، جایز نبوده و این چنین ادعاها حیله و فریب این طبقه دروغ‏‌گویان است که برای گرفتن مال مردم بین مردم غوغا برپا می‏کنند.

برادرتان عطا بن خلیل ابورشته

18 جمادى ثانی 1430هـ.ق

11 جون 2009م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

سایت‌الریاض به تاریخ 9 جولای 2019م با انتشار خبری نوشت که: "عربستان سعودی در توافق‌نامه‌ای که روز سه‌شنبه گذشته توسط سازمان کشورهای صادرکننده نفت «اوپک» به علاوه سایر کشورهای تولیدکننده نفت خارج از این سازمان "پلس"، نقش مؤثری داشته. این توافق‌نامه، «ائتلاف وین» نام گرفت." پرسش این است که آیا این به معنی تشکیل سازمان جدیدی به جای سازمان اوپک است؟ و این‌که آیا این نقش سعودی برخاسته از خواست خود آن است و یا انگیزه‌های بیرونی دارد؟ منفعت سعودی در این ائتلاف چیست؟ و این ائتلاف جدید تا چه حد دوام خواهد یافت؟ جزاکم الله خیراً کثیرا!

پاسخ:

برای روشن شدن پاسخ به پرسش‌های مطرح شده، امور ذیل را به بررسی می‌گیریم:

اول: واقعیت این توافق از این قرار است:

سازمان اوپک، که 14 عضو دارد، به تاریخ 2 جولای 2019م در وین توافق نمودند که با 10 دولت دیگر و در رأس آن روسیه، که یکی از تولیدکننده گان بزرگ نفت است، پیمان همکاری داشته باشند. این توافق در جریان گردهمایی وزیران خارجه دولت‌های عضو ناتو با تولیدکننده گان نفت صورت گرفت و "ائتلاف وین – اوپک پلس" نام گرفت و قرار شد پیمان نامه‌های آن در خزان آینده و در جریان سفر رئیس‌جمهور روسیه به سعودی، رسماً امضاء شود. هم‌چنین وزرای 24 دولت شرکت‌کننده در این گردهمایی توافق نمودند که توافق کاهش تولید نفت، که از دو سال و نیم به این طرف عملی می‌شود، برای نه ماه دیگر نیز ادامه داشته باشد. توافق یادشده در اصل به هدف استحکام روابطی بود که در جریان سه سال گذشته و در پی افت شدید بهای نفت در سال 2014م میان روسیه و عربستان سعودی "اوپک" به وجود آمده بود. بهای نفت در آن زمان به اوج خود؛ یعنی 147 دالر در ازای یک بشکه رسیده بود که پس از آن شروع به کاهش نمود تا این‌که در اوایل سال 2016م بهای هر بشکه به 27 دالر نزدیک شد. این‌ها تلاش‌هایی بود که به هدف تنظیم جریان قیمت‌ها از طریق هماهنگ نمودن عرضه و تقاضای جهانی صورت می‌گرفت. عربستان سعودی در آن برهه، توافق سازمان اوپک با روسیه را برای کاهش تولید رهبری می‌نمود. بر اساس آن توافق؛ قرار شد سازمان اوپک 1.2 میلیون بشکه از تولید روزانه‌اش را کاهش دهد، به شرط آن‌که روسیه نیز حدود 300 هزار بشکه از تولید روزانه‌اش را کاهش دهد. به این ترتیب، عملاً جلو فروپاشی قیمت نفت گرفته شد و پس از آن توافق بود که قیمت هر بشکه تا 55 دالر افزایش پیدا نمود و روند صعود قیمت‌ها در دو سال گذشته هم‌چنان ادامه داشت و طبیعی است که این روند رضایت تولید کننده‌گان نفت را درپی دارد.

بر اساس ائتلاف جدید تولید کننده‌گان نفت؛ دو دولت مهم دیگر تولیدکننده نفت، به سازمان اوپک علاوه خواهد شد؛ مانند: قزاقستان، مکزیک و آذربایجان به علاوه روسیه. این ائتلاف جدید "اوپک پلس" 47% تولید نفت جهانی را در اختیار خواهد داشت، در حالی‌که سازمان اوپک به تنهایی در حدود یک سوم تولید جهانی را داشتند؛ یعنی ائتلاف یادشده، تولیدکننده‌گان بزرگ نفت جهانی را تا حدود زیادی کمک خواهد نمود تا قیمت‌های نفت را زیر کنترل خود داشته باشند. اما این از نظر تئوریک صدق می‌کند و اما از نظر عملی باید گفت که امور زیاد دیگری وجود دارد که بالای این توافق سایه می‌افگند، از جمله:

توافق جدید، سازمان اوپک را لغو نکرده؛ بلکه اعضای آن با شمار دیگری از تولیدکننده‌گان نفت، که مهم‌ترین آن روسیه است، به توافق رسیده‌اند و این یعنی آن‌که توافق جدید قابلیت فسخ شدن را دارد؛ زیرا این یک سازمان جدید و بدیلی از اوپک نیست؛ یعنی پیمان اوپک هم‌چنان پابرجاست و دولت‌های جدیدی اینک زیر چتری به نام "اوپک پلس" گردهم جمع شده‌اند و این چتری است که جمع شدن زیر آن کاملاً اختیاری است و دولت‌های جدید می‌توانند از زیر آن بیرون روند.

این توافق توسط واقعیت جدیدی بالای اعضای آن تحمیل گردیده که اخیراً در بازارهای جهانی رونما شده و آن عبارت از نفت شنی امریکاست، نفتی که تولید آن هنوز بر اساس قیمت‌ها در نوسان است و انتظار نمی‌رود این نوسان‌ها پیش از سال 2025م متوقف شود. بناءً به گمان اغلب؛ این توافق جدید تا زمان ثبات تولید نفت شنی در ایالات متحده و روشن شدن نقش و تأثیر آن در بازارهای جهانی، ادامه داشته باشد.

سعودی برجسته‌ترین عضو اوپک است که این توافق را امضاء نموده و می‌دانیم که سعودی دولتی است که مزدوری امریکا را می‌کند و نمی‌تواند بیرون از چهارچوب سیاست‌های امریکا حرکت نماید، بناءً دست امریکا در این توافق با قوت تمام احساس می‌شود و توافق سعودی با روسیه در این ائتلاف؛ طبعاً از تحولات جدید سیاست امریکا متأثر خواهد بود.

دوم: انگیزه‌های ایجاد این توافق:

پس از آن‌که بهای نفت در سال 2014م، شروع به افت نمود، هماهنگی میان دولت‌های تولیدکننده برای محدود نمودن میزان نفت عرضه شده به بازارهای جهانی یک امر ضرور و مهم شد، تا بتوانند بالای قیمت نفت بر اساس نیازمندی‌های بازار تسلط پیداکنند؛ یعنی بر اساس نظریه عرضه و تقاضا. در دهه‌های گذشته این کار در داخل سازمان اوپک، که شامل بزرگ‌ترین تولیدکننده‌گان نفت می‌شد، صورت می‌گرفت. اما در سال‌های اخیر روسیه به یکی از تولیدکننده‌گان عظیم نفت تبدیل شده و روزانه بیش از 11 میلیون بشکه نفت تولید می‌کند؛ یعنی 10% از مجموع تولید جهانی. روسیه همواره پیگیر حجم تولید اوپک بود؛ هرگاه اوپک تولیداش را کاهش می‌داد و در نتیجه، قیمت‌ها بالا می‌رفت، روسیه با استفاده از این فرصت، میزان تولیداش را افزایش می‌داد؛ زیرا مجبور نبود به تصامیم اوپک پای‌بند باشد. این واقعیت امریکا را آزار می‌داد، به ویژه با توجه به این‌که تحریم‌هایی را بالای روسیه اعمال نموده بود. بناءً، عربستان سعودی را مکلف نمود تا به صفت بزرگ‌ترین تولیدکننده و مؤثرترین عضو اوپک، سعی کند با استفاده از اسالیب لازم، ائتلافی را میان اوپک و روسیه شکل دهد تا بتوان با استفاده از آن، تولیدات روسیه را بر اساس قوانین اوپک و هماهنگی‌ها میان سعودی و روسیه، منضبط و محدود نماید.

برای این‌که این هماهنگی‌ها مصداق عملی پیداکند؛ دیدیم که روابط سعودی و روسیه بعد از سال 2014م، رو به بهبود گذاشت، چنان‌چه ملک سلمان به تاریخ 4 اکتوبر2017م به مسکو سفر نمود و این نخستین سفر یک شاه سعودی به روسیه بود؛ هم‌چنین رئیس جمهور روسیه و ولی‌عهد سعودی چندین بار با هم دیدار نمودند و در این دیدارها روی چگونگی فراهم آوری امکانات عقد قراردادهای عظیم تسلیحاتی و روی آوردن سعودی به کارخانه‌های نظامی روسیه بحث و گفتگو صورت گرفت و با این کار؛ اشتهای روسیه به این قراردادها باز گردید. به این ترتیب مرحله نوینی از روابط نفتی میان سعودی و روسیه آغاز شد و تمام این کارها در جریان حاکمیت مزدور امریکا در سعودی "سلمان و پسرش" صورت گرفت. تلاش‌ها در این جهت میان سعودی و روسیه سر انجام به تاریخ 3 نومبر2016م با امضای نخستین توافق میان اوپک و 11 دولت دیگر و در رأس آن روسیه، برای کاهش تولید نفت نتیجه داد و بر اساس این قرار داد، اعضای اوپک 1.2 میلیون بشکه از تولید خویش را کاهش دادند و 11 دولت دیگر مجموعاً 560 هزار بشکه از تولید روزانه‌شان را کاهش دادند، که سهم روسیه از آن به 300 بشکه می‌رسید. سعودی پیش از این توافق و مشخصاً به تاریخ 4 نومبر2016م هشدار داده بود که بازارهای جهانی را غرق نفت خواهد نمود و این هشداری بود که روسیه را تشویق نمود از بیم غرق شدن بازارها با نفت سعودی و کاهش قیمت‌ها، با سعودی کنار آمده و توافق فوق را امضاء کند؛ زیرا در حدود 50% از بودجه روسیه از صادرات انرژی (نفت و گاز) آن تأمین می گردد؛ بناءً نگران بود غرق شدن بازارها با نفت سعودی باعث شود در مضیقه اقتصادی بی‌افتد.

 این توافق‌نامه پیامدهای مثبتی بالای قیمت نفت داشت؛ چنان‌چه قیمت هر بشکه نفت به مجرد امضای آن توافق‌نامه افزایش یافت؛ اما این توافق برای شش ماه بود؛ سپس مشاجره‌های طویل و عریضی برای تمدید آن بالاگرفت، طوری‌که روسیه به گونه عام؛ به ویژه که قیمت نفت خوب بود، خواستار افزایش تولید بود تا بودجه مالی خویش را تأمین نماید؛ اما سعودی خواستار تداوم کاهش تولید، به عنوان سیاستی ثابت خویش بود، هرچند هرازگاهی هشدار می‌داد که تولیدات را به پیمانه زیادی افزایش داده و بازارها را مختل خواهد نمود. این هشدارهای همیشه در واکنش به تلاش‌های روسیه برای پایان دادن به روند کاهش تولید صورت می‌گرفت. رئیس جمهور امریکا در یک بازی علنی؛ البته برای کسانی‌که چشم بینا دارند، همواره از سعودی می‌خواست تا میزان تولید نفت‌اش را برای مهار نمودن قیمت‌ها افزایش دهد؛ اما هدف اصلی این بود که روسیه را تشویق کند در روند کاهش تولید مجدداً با سعودی سهیم شود و با این کار؛ طوری وانمود کند که انگار روسیه در برابر سیاست‌های رئیس‌جمهور امریکا مقاومت می‌کند و در عین حال می‌ترسد که مبادا سعودی به خواست امریکا پاسخ مثبت داده و تولیداش را افزایش دهد و به این ترتیب علی‌رغم میل باطنی خود، در فرایند کاهش تولید با سعودی همگام شود. به عنوان مثال می توان به این مورد اشاره نمود: "ترامپ روز شنبه در صفحه‌ی تویتر خویش نوشت که وی با شاه سلمان بن عبدالعزیز صحبت نموده و از وی خواسته تولیدات نفتی کشور شاهی عربستان سعودی را افزایش دهد، افزایشی که ممکن است تا دومیلیون بشکه در روز برسد، تا باشد که روند افزایش قیمت‌ها متوقف شود و شاه سلمان درخواست او را پذیرفته است". (منبع: العربی الجدید 1 جولای 2018م)

خشم و ناراحتی روس‌ها از کاهش تولید را می‌توان در اظهارات ایگورستیشن رئیس اجرائی شرکت بزرگ نفتی روسیه موسوم به روس‌نفت ملاحظه نمود که شبکه‌ی خبری عین آن را به تاریخ 5 جون 2019م منتشر نمود: "در صورتی که توافق جهانی برای کاهش تولید ادامه پیدا کند، شرکت ما در جستجوی بدیلی برای حکومت بیرون خواهد شد." ستیشن با طرح این پرسش که منطق کاهش بیشتر تولید توسط روسیه چیست در حالی‌که عضو توافق سازمان کشورهای صادرکننده پترول "اوپک" و هم‌پیمانان آن نیست؟ وی افزود: "ممکن است ایالات متحده تولید خویش را افزایش داده و سهم روسیه از بازارهای جهانی را در اختیار گیرد." این بدان معنی است که روسیه کاهش تولید را به نفع خود نمی‌دید؛ اما هشدار سعودی مبنی بر افزایش تولید و غرق نمودن بازارها با نفت و در نتیجه آن کاهش قیمت‌ها به گونۀ قابل ملاحظه باعث خواهد شد درامد مالی روسیه از تولیدات نفت، با وجود افزایش تولید، کاهش داشته باشد و پیامد آن برای روسیه مضر خواهد بود؛ زیرا در حدود نیمی از بودجه مالی روسیه از درک پترول تأمین می‌گردد؛ بناءً برخلاف میل خویش با کاهش تولید موافقت نمود. به این ترتیب قیمت‌ها افزایش پیدا نمود تا صدور نفت شنی به صرفه تمام شود و این کار زمینۀ گسترش فعالیت‌های شرکت‌های نفتی امریکا را فراهم خواهد آورد. یعنی این‌که سعودی، شمشیر امریکا بر سر روسیه است تا هرگاه لازم ببیند با استفاده از آن روسیه را وادار کند تولیداش را کاهش دهد.

برای درک بهتر اهمیت کاهش تولید برای امریکا، بایدگفت که امریکای امروز در خصوص نفت با امریکای دیروز فرق دارد؛ زیرا تولید نفت شنی در ایالات متحده حالا دیگر به یک واقعیت عینی تبدیل شده و تولید آن پیوسته در حال افزایش است و این افزایش برای اقتصاد امریکا یک مسألۀ حیاتی است، امریکایی که از حجم عظیم قرضه‌های جهانی رنج می‌برد. تولید نفت شنی و افزایش روز افزون آن نیاز به شرایط مناسب بازاری، به خصوص قیمت‌ها، دارد و درست به همین دلیل است که امریکا، سعودی را موظف نموده تا از میزان تولید نفت اوپک بکاهد؛ زیرا این کار از یک طرف به شرکت‌های امریکایی فرصت می‌دهد به ساده‌گی سهم بیشتری از بازار را در دست گیرند و از طرف دیگر، قیمت نفت هم‌چنان بلند باقی می‌ماند؛ یعنی این‌که برای تولید کننده‌گان نفت شنی امریکا به صرفه خواهد بود. برای این‌که تولید نفت شنی به صرفه باشد، باید قیمت هر بشکه آن حد اقل 69 دالر باشد؛ اما ساخت و گسترش تکنالوجی استخراج این نوع نفت باعث شده این مبلغ کاهش یابد. شکی نیست که امریکا نفت شنی خویش را وسیله‌ای برای تکیه زدن بر مقام صدارت بازارهای نفت می‌بیند.

امریکا با استفاده از سعودی برعلیه روسیه از سیاست چماق/چوب و زردک استفاده می‌کند؛ اگر هشدار سعودی به روسیه مبنی بر افزایش تولید و در نتیجه آن کاهش قیمت‌ها را چماق/ چوب تعبیر کنیم، مطمئناً زردکی که به روس‌ها داده می‌شود این خواهد بود که روس‌ها گمان می‌کنند در خاورمیانه نقش و نفوذ بیش‌تری به دست آورده‌اند؛ چنان‌چه شاه سلمان در سال 2017م به مسکو سفر نمود و این نخستین سفر یک شاه سعودی به روسیه بود و سعودی در آن سفر از رئیس جمهور روسیه دعوت نمود تا در خزان آینده به سعودی سفر کند، که این سفر نیز در نوع خود نادر و مطلقاً دومین سفر به شمار می‌رود. هم‌چنین پس از دیدار پوتین با بن سلمان در جریان نشست بیست، که به تاریخ 29 جون 2019م در شهر اوساکای جاپان صورت گرفت، این پوتین رئیس جمهور روسیه بود که قبل از دیگران در مورد توافق وین خبر دارد، «رئیس جمهور روسیه به امیر محمد بن سلمان ولی‌عهد سعودی گفت که وی در خصوص گفتگوهای همکاری میان دوکشور در مورد بازارهای انرژی خرسند است». پوتین هم‌چنین افزود: «مشارکت استراتژیک در داخل "اوپک پلس" باعث شده بازارهای نفت ثبات پیدا نموده و زمینه را برای کاهش و افزایش تولید بر اساس تقاضای بازار فراهم نموده و بدین وسیله می‌توان افق سرمایه‌گذاری‌ها در این عرصه و رشد آن را پیش‌بینی نمود». پوتین اعلان نمود: «این توافق به همین شکل و کمیت موجود تمدید خواهد شد». (منبع: اندپندنت عربی 29 جون 2019م) موارد ذکر شده به روسیه این احساس را داده که گمان کند در سعودی و در داخل سازمان اوپک نفوذ داشته و به این ترتیب بالای بازارهای نفت جهانی تأثیر مهمی دارد! امریکائی‌ها برای ترسیخ و استحکام این باورهای دروغین در اذهان روس‌ها، طوری وانمود می‌کنند که انگار از این توافق راضی نیستند: بوردوف، که در حکومت اوباما به صفت مشاور انرژی فعالیت می‌نمود در اظهاراتی گفت: "ایالات متحده از این که می‌توانست با بسیاری از دولت‌های مهم عضو اوپک گفتگو کند خرسند بود و از آن لذت می‌برد؛ اما اینک کشوری در این توافق دخیل شده، آن هم در سطح رهبری، که از دشمنان امریکا به شمار می‌رود". (منبع: العربیه نت 3 جولای 2019م) منبع مذکور هم‌چنین گفته: مایک پومپئو وزیر خارجه امریکا در پاسخ به پرسشی که در اوایل سال جاری از وی شد مبنی بر این‌که آیا پوتین می‌تواند با استفاده از دپلماسی نفتی، روسیه را در خاورمیانه جای‌گزین ایالات متحده نماید؟ گفت: "من مطمئنم که تلاش‌های پوتین ناکام خواهد شد."

این بود واقعیت این پیمان و آن هم انگیزه‌هایی که در پس آن قرار دارد و باید گفت که بعید به نظر می‌رسد چنین توافقی عملی شود؛ زیرا روسیه همواره سعی نموده از این محدودیت‌ها فرار نموده و با استفاده از بلند رفتن قیمت نفت، تولیدات‌اش را افزایش دهد، به ویژه با توجه به این‌که شرایطی مانند جنگ تجاری و پیامد‌های آن بالای قیمت‌های نفت، احتمال ثبات مجدد تولید نفت در ونزویلا، لیبیا و ایران و پیامدهای آن بالای بازار نفت ممکن است در آینده‌های نزدیک باعث شود پای‌بندی روسیه به این توافق را پیچیده‌تر نماید، به علاوه این‌که ذخایر نفتی روسیه که تا کنون کشف شده در جریان 20 سال آینده و بر اساس تولید فعلی، خشک خواهد شد و این واقعیت، روسیه را وا خواهد داشت تا در رقابت با زمان سعی کند در این مدت نه چندان زیاد، منافع بیشتری را جلب نماید؛ مگر این‌که در جریان این مدت، چاه‌های جدید نفت در روسیه کشف شود. اما ممکن است این توافق‌نامه تا سال 2025م پابرچا بماند و این همان سالی است که انتظار می‌رود میزان تولید نفت شنی امریکا در آن ثبات پیدا کند و تأثیر آن به صورت واضح بالای بازارها معلوم گردد و روسیه سیاست نفتی خویش را بالای آن واقعیت بنا کند، واقعیتی که در حال حاضر کاملاً پوشیده و نامرئی است.

سر انجام باید گفت در صورتی‌که سیاست پشت پردۀ امریکا مبنی بر تحریک سعودی برای پیش بردن سیاست چماق/عصا و زردک با روسیه؛ یعنی اجبار آن به افزایش تولید نفت و تلقین نفوذ جدیدش در منطقه‌ی خاورمیانه و موفق شدن سعودی در تحریک روسیه به جانب پیمان "اوپک پلس" علی‌رغم میل آن، در صورتی که امریکا در این سیاست موفق شود، امیدواری آن به موفقیت در سایر سیاست‌ها نیز افزایش خواهد یافت؛ مانند سیاست اعمال فشار و تحریم‌ها بالای روسیه به هدف واداشتن آن برای خدمت به امریکا برعلیه چین. در صورتی‌که امیدواری امریکا به دلیل موفقیت در نقشه "اوپک پلس" افزایش یابد، فشارهای امریکا برعلیه روسیه شدت بیشتری خواهد گرفت. هرچند ممکن است امریکا در کنار فشارهایش، زردک‌های دروغینی نیز برای ساده نمودن نیرنگ‌های خویش به روسیه نشان دهد تا رفته‌رفته روسیه را تبدیل به مزدور خویش در اطراف چین نماید. چنان‌چه ترامپ این سیاست را عملاً در حاشۀ نشست بیست به تاریخ 29 جون 2019م در جاپان آغاز نمود، آن‌جا که خطاب به پوتین گفت که اگر مایل است امریکا به معاهدۀ موشک‌های میان‌برد برگردد، باید سعی کند چین را نیز در این معاهده شریک نماید. از آن‌جایی که روسیه این معاهده را برای امنیت خویش حیاتی می‌بیند، مطمئناً بالای چین فشارخواهد آورد تا آن را بپذیرد؛ اما از آن‌جایی که انتظار می‌رود چین حاضر نشود آن را بپذیرد؛ پس میان روسیه و چین کشمکشی راه خواهد افتاد و این کشمکش روند قرار گرفتن روسیه در کنار امریکا را در ماحول چین آسان خواهد نمود. با این حساب؛ "ائتلاف جدید وین" برای مهار نمودن بازار نفت در حقیقت دام امریکائی است که برای روسیه در نظر گرفته شده و موفقیت امریکا در این سیاست از نظر استراتژیک ابعاد بزرگ‌تری خواهد داشت.

به این ترتیب؛ دیده می‌شود که حکام سرزمین‌های مسلمانان، سرمایه‌های ما را خرج بازی‌های سیاسی میان دولت‌های استعمارگر کافر می‌کنند؛ طوری‌که اگر منافع این دولت‌ها در کاهش تولید نفت باشد، حکام خائن لبیک گویان تولید را کاهش می‌دهند و اگر منافع آنان افزایش تولید را تقاضا کند باز لبیک گویان آن را افزایش می‌دهند. اگر منافع کفار در این باشد که سرمایه‌های ما را به بهای ناچیز به دست آورند، این حکام خائن بی درنگ با آن موافقت می‌کنند و حتی در صورتی‌که منافع کفار تقاضا کند این سرمایه‌ها را کاملاً رایگان و به بهانه حفاظت از مقام و موقف حکام خائن به دست آورند، حکام فرومایه و خائن سرزمین‌های مسلمانان سرهای خویش را به نشانۀ موافقت تکان داده و به خاطر حفاظت از نظام‌های فاسدشان، از کفار اظهار امتنان نیز می‌نمایند. این حکام در دنیا به تعبیر قرآن‌کریم: (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ) بوده و در آخرت کورتر و گمراه‌تر خواهند بود. راست می‌گوید الله سبحانه و تعالی آن‌جا که می‌فرماید:

(وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً)

ترجمه: هرکه در این دنیا (از دیدن حق) کور باشد در آخرت کورتر و گمراه‌تر خواهد بود!

مترجم: دانشجو

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه