پنجشنبه, ۲۶ شوال ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۴/۲۴م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

به تاریخ ۴ نومبر ۲۰۱۷م، روزنامه شرق اوسط نوشت: «نشست‎های قاهره به توافق بر سر یک پارچه نمودن سازمان نظامی لیبیا، به پایان رسید.» مسئولان نظامی لیبیا به تاریخ ۳۰ اکتوبر ۲۰۱۷م در قاهره زیر عنوان "مرتب نمودن ساختار نظامی لیبیا" نشستی را برگزار نمودند. با در نظر داشت این‎که "غسان سلامه" نماینده سازمان ملل برای لیبیا، از تاریخ ۲۱ سپتمبر ۲۰۱۷م گفتگوهای مربوط به اوضاع لیبیا را همراه حکومت سراج و مجلس نماینده‎گان در "طبرق" به منظور نقشۀ راه حلی‎که در نظر گرفته، آغاز کرده بود؛ مگر یک ماه قبل به خاطر معضل مادۀ ۸ توافق‎نامه صخیرات، که به تاریخ ۱۷ سپتمبر ۲۰۱۷م به امضاء رسیده بود، این گفتگوها نیز به حالت تعلیق در آمد.

سؤال این‎جاست، که آیا آغاز نشست‎های نظامی به معنی ناکامی نشست‎های سیاسی است؟ و یا به عبارتی دیگر، آیا گفتگوهای نظامی پس از بی‎ثمر بودن گفتگوهای سیاسی، به خاطر یافتن راه‎حل نظامی برای مادۀ ۸ توافق‎نامه است؟ بعداً چه چیزِ جدیدی در این دو سال، پس از توافق‎نامۀ صخیرات اتفاق افتاده است که طرفین این توافق‎نامه را امضاء نموده؛ ولی حال اختلاف نظر دارند؟ تشکر!

پاسخ:

هیچ چیز جدیدی اتفاق نیفتاده است، از همان ابتداء که طرفین این توافق‎نامه را امضاء می‎نمودند، بذر اختلاف در آن موجود بود؛ مگر هرکدام از طرفین، آن را به هدف و انگیزۀ متفاوت امضاء نمودند. به خاطر روشن شدن موضوع، باید امور ذیل را به بحث گرفت:

۱- طبقۀ فعال سیاسی دوران قذافی، طرف‎دار انگلیس بود و امریکا در آن زمان دارای نفوذ فعال در آن کشور نبود. وقتی‎که دوران قذافی پایان یافت، طبقۀ سیاسی سابق صعود کرد؛ چون ریشه‎هایش موجود بوده و خشکانده نشده بود؛ زیرا اغلب سیاسیون زیر نفوذ انگلیس قرار داشتند و سیاسیون طرف‎دار امریکا عملاً فعال نبودند. به همین دلیل، اروپا به بالاترین سرعت ممکنه خواهان برگزاری انتخابات برای ایجاد دولت و پارلمان شد؛ چون به خاطر وجود طبقۀ سیاسی سابق انتظار داشت برنده این انتخابات گردد؛ ولی استراتیژی امریکا این بود که الی آماده کردن طبقۀ سیاسی جدیدی که در مقابل با طبقۀ سیاسی طرف‎دار اروپا بایستد، برگزاری هرگونه انتخابات را مختل کند. به عبارتی دیگر، برای اروپا، سرعت بخشیدن به راه‎حل سیاسی مهم بود؛ مگر آن‎چه برای امریکا اهمیت داشت، به تأخیر انداختن هرگونه راه‎حلی، الی ساختن طبقۀ جدید سیاسی بود. طبق عادت‎اش، تنها گزینه برای این مأمول، آشوب‎گری نظامی بود.

پس از این‎که حفتر در جنگ "چاد" شکست خورد و قذافی از حمایت او دست کشید، سپس در مارچ ۱۹۸۷م او با ۳۰۰ عسکر دیگری لیبیایی گروگان گرفته شد. در آن زمان امریکا با دولت "چاد" ارتباط برقرار کرد و سپس در سال ۱۹۹۰م استخبارات امریکا در خصوص رهائی حفتر با دولت چاد گفتگو کرد و او را آزاد کردند. پس از رهائی، حفتر توسط طیاره امریکایی متعلق به "سیا" به امریکا انتقال داده شده و به او پناهندگی سیاسی دادند. حفتر با جنبش مخالفان لیبیا که در خارج فعالیت می‎کرد، پیوست. او برای ۲۰ سال در ایالت ویرجینیای امریکا ساکن شد و گفته می‎شود که با سازمان سیا تماس‎های نزدیکی داشته و "سیا" او را آموزش نظامی داده است. هم‎چنین برای او جنگ‎های چریکی را آموزش داد و سرانجام در ۱۷ فبروری ۲۰۱۱م به لیبیا بازگشت و در شهر بنغازی دست به فعالیت‎های سازنده زد و نقش بزرگی را ایفاء کرد.

۲- امریکا حفتر را به منظور تلاش برای ایجاد یک نیروی نظامی تا بعدها از طریق کسب پیروزی‎های نظامی در برخی از مناطق طبقه جدید سیاسی را بسازد، به لیبیا فرستاد. لذا مستقیماً یا توسط مزدور خویش "سیسی" در مصر، وی را با پرداخت پول و سلاح مجهز نمود. امریکا هرگونه راه‎حل سیاسی در لیبیا را الی قدرت‎مند شدن و ایجاد نفوذ فعال حفتر، به حالت تعلیق در آورد. امریکا به شرق لیبیا(طرابلس) تمرکز داشت؛ چون تعداد زیادی از طبقه طرف‎داران اروپا به ویژه انگلیس، در آن حضور داشتند و به طور چشم‎گیری موفق به تثبیت نیرو در شرق لیبیا گردیده و نیز بر مجلس نماینده‎گان در شرق مسلط گردید.

۳- در سال ۲۰۱۵م اروپا می‎خواست الی ختم همان سال و قبل از آن‎که واقعیت طبقۀ سیاسی موجود تغییر کند، راه‎حلی سیاسی بیابد. به این منظور تمام توان خویش را به خرج داد تا نماینده سازمان ملل از طرف‎داران اروپا به لیبیا اعزام گردد تا نقشه وی به سرعتی بیشتر تطبیق شود و اروپا موفق شد تا "لئون" را به این منظور ارسال کند. اروپا راه‎حل سیاسی را ترویج نموده و موفق شد تا فضای فشاری را بر شورای امنیت سازمان ملل اعمال نموده و در عین زمان در صورت عدم پذیرش راه‎حل توسط امریکا، دیگران وی را ملامت کنند.

اما امریکا این قضیه را از این زاویه می‎دید که اگر پس از آن‎که اروپا راه‎حل سیاسی را ترویج نموده، اعتراضی داشته باشد، به مصلحت‎‎اش نخواهد بود و در عین زمان موضع موافق به توافق‎نامه صخیرات را اتخاذ نمود تا از این طریق بتواند بر تعدیل آن تسلط یافته و یا هم آن را در آینده، نقض کند و ‎چنان هم شد. مادۀ هشتم توافق‎نامه مربوط به تسلط بر نیروی نظامی بود. اروپا درک کرده بود که حفتر مزودر امریکا بوده و امریکا قصد دارد تا وی را به حیث رهبر ارتش مقرر کند؛ به این دلیل بود که مادۀ ۸ توافق‎نامه صخیرات را وضع کرد و در آن تصریح شد که ارتش باید از نخست وزیر دستور بگیرد. این در حالی بود که "سراج" نخست وزیر، طرف‎دار اروپا است.

امریکا با استفاده از این ماده توانست که فرصت مناسبی برای معطل کردن این توافق‎نامه الی احراز جایگاه حفتر در اردو و در میدان عملی نبرد بیابد، که در نهایت بتواند، طبقه جدید سیاسی را ایجاد که با طبقۀ سیاسی اروپا در طرابلس و سایر شهرها رقابت کند.

۴- این واقعیت فعلی است و از زمان توافق‎نامه صخیرات؛ یعنی اواخر ۲۰۱۵م تا کنون، اهداف و انگیزه‎های سیاسی و نظامی طرفین تغییر چشم‎گیری نکرده است. ما در گذشته پاسخ به پرسشی را در مورد موضوع توافق‎نامه صخیرات لیبیا، بیان نمودیم و در آن این موضوع را برای کسی‎که دلی آگاه داشته باشد و با حضور قلب گوش فرا دهد، واضح ساختیم.

در پاسخ به سؤال مورخ ۳ جون ۲۰۱۴م گفته بودیم: «با این حال امریکا پی برد که حلقات سیاسی در لیبیا از سوی انگلیس طرح‎ریزی شده است و فرانسه نیز بر حلقات سیاسی لیبیا نفوذ دارد، این دو کشور تلاش دارند تا بر نفوذ خویش بیفزایند و امریکا این کار را به ضرر خویش دانست و پی برد که رئیس آیندۀ لیبیا مرد وفادار به اروپا خواهد بود؛ البته با اندک استقلالیت. امریکا اوضاع را ناهنجار پنداشت و گمان کرد که این کار مانع نفوذ‎اش می‎شود. بناً امریکا گمان کرد که از طریق انتخابات نمی‎تواند وارد صحنۀ سیاسی شود، پس از طریق نظامی وارد صحنه شد تا فضای لیبیا را به نفع خویش جهت دهد. بناً در فکر کارهای نظامی افتاد تا از این طریق طبقه خاص سیاسی را که وفادار به امریکا باشد، در لیبیا به قدرت رساند و سپس انتخابات عمومی برگزار کند. به خاطر این هدف، نخست مردی نظامی را مؤظف ساخت تا برضد اوضاع جاری دست به کودتای نظامی زند؛ زیرا فعلاً تمام حاکمیت و قدرت در دست کانگرس ملی لیبیا است و اکثریت اعضای این کانگرس وفادار به انگلیس هستند. بناً شخصی‎که از سوی امریکا مؤظف شد تا بر ضد اوضاع فعلی کودتا کند، به این هدف تعیین شد تا اوضاع را به نفع امریکا جهت دهد و مانع نفوذ انگلیس شود. بناً امریکا حفتر را داخل ماجرا ساخت و حفتر شخص وفادار به امریکا و یکی از سرسخت‎ترین غلام‎هایش می‎باشد.»

در پاسخ به سؤال مورخ ۱۱ اپریل ۲۰۱۵م گفته بودیم: «اروپا به خوبی می‎داند امریکا در تلاش است تا روند گفتگوها را مختل کند، از این‎رو، نمایندۀ خاص و مورد اعتمادی را برگزید و او "برناردینو لئون" است. وی در اصل نمایندۀ اروپا است، پس او از سایر نماینده‎گان سازمان ملل در قضایای دیگر متفاوت می‎باشد؛ زیرا معمولاً سایر نماینده‎گان وابسته به امریکا می‎باشند؛ مانند: نماینده‎گان سرمنشی سازمان ملل؛ هم‎چون جمال بن عمر در یمن.

برناردینو لئون در شروع کارش بسیار تلاش نمود تا هرچه عاجل‎تر به راه‎حل سیاسی برسد و تمام توانش را به کار گرفت تا مسئولیت‎اش را در دور نخست نماینده‎گی خویش به اتمام رساند، دور نخست نماینده‎گی‎اش آخر ماه مارچ ۲۰۱۵ به پایان می‎رسید. سپس به اساس فیصلۀ شماره ۲۲۱۳ شورای امنیت، مدت نماینده‎گی‎اش تا ۱۵ سپتمبر ۲۰۱۵م تمدید شد. لئون گفتگوهای گسترده و پیوسته‎یی را میان طرف‎های درگیر لیبیا در المغرب و الجزایر و قبلاً در خود لیبیا و جنیو رهبری می‎نمود تا بتواند به راه‎حلی‎که منجر به حل مشکل حکومت لیبیا گردد، برسد. او تلاش داشت تا پایان دور اول نماینده‎گی‎اش به این هدف برسد، نخست کارش را در جنو آغاز کرد، سپس به لیبیا رفت و از آن‎جا به المغرب و الجزائر و سپس جلساتش را مجدداً به المغرب منتقل نمود.

در جریان گفتگوهایی‎که در المغرب جریان داشت، روز پنج شنبه ۱۲ مارچ ۲۰۱۵م اعضای پارلمان طبرق خواستار یک هفته تأخیر در گفتگوهای سیاسی میان طرف‎های لیبیا شدند؛ یعنی تا تاریخ ۱۹ مارچ ۲۰۱۵م، فرصت بیشتری برای مشوره وجود داشته باشد. محمد الشریف یکی از اعضای پارلمان طبرق چنین گفت: «حد اقل یک هفته فرصت می‎خواهیم تا اوراق را به دقت ارزیابی کرده و سپس همه طرف‎ها به جلسه برگردیم.» وی افزود: «گفتگوها در مورد حکومت ملی و آمادگی‎های امنیتی و کمیتۀ قانون اساسی هنوز تکمیل نشده است». برناردینو لئون رئیس هیأت سازمان ملل با اعضای کنفرانس ملی و برخی از اعضای پارلمان طبرق در طرابلس دیدار نمود. آنان در این دیدار بر تأخیر یاد شده اصرار ورزیدند و لئون نیز آن را پذیرفت و قرار شد این گفتگوها تا پنجشنبه ۱۹ مارچ ۲۰۱۵م که به میزبانی المغرب برگزار می‎شد، به تأخیر افتد. این مدت زمان به عنوان فرصت حماسی جهت رسیدن به حکومت وحدت ملی و بیرون کشیدن لیبیا از کشمکش‎ها یاد شد.

لئون بر اهمیت دست‎یابی به راه‎حل سیاسی در نزدیک‎ترین زمان ممکن تأکید ورزید. وی گفت: «سازمان ملل به این باور است که یگانه راه‎حل قضیۀ لیبیا همانا راه‎حل سیاسی است و هیچ حل نظامی در کار نیست. لیبیا و قت زیادی پیش‎رو ندارد؛ زیرا اوضاع به شدت رو به وخامت است.» (منبع: رادیو سوای امریکا ۱۳/۳/۲۰۱۵) هم‎چنین به تاریخ ۱۶ مارچ ۲۰۱۵م اتحادیۀ اروپا بیانیه‎یی را صادر نمود و در آن در مورد بی‎نتیجه ماندن گفتگوها هشدار داد. در بیانیه چنین تذکر داده شده است: «عدم دست‎یابی به توافق سیاسی، یک‎پارچه لیبیا را به خطر می‎اندازد. اتحادیۀ اروپا آماده است تا به مجرد دست‎یابی به توافقی مبنی بر تشکیل حکومت وحدت ملی و آمادگی‎های امنیتی مربوط به آن، فوراً کمک‎هایش را به لیبیا افزایش دهد.» (منبع: آژانس خبری آلمان ۱۶/۳/۲۰۱۵م)

در پاسخ به سؤال مورخ ۱۹ جنوری ۲۰۱۶م گفته بودیم: «انگلیس مطمئن بود که تمام کدرهای سیاسی، یا اکثر آنان وابسته به انگلیس می‎باشند. بناً مطمئن بود که هرگونه حکومت مؤقتی‎که بر اساس پیشنهادات لئون به وجود آید، طرف‎دار آن خواهد بود. به همین دلیل بود که اصرار داشت، توافق‎نامه صخیرات هرچه عاجل‎تر امضاء شده و در زمان کاری لئون مورد تأیید دو طرف قرار گیرد؛ اما وقتی موفق نشد و کوپلر مسئولیت را بر عهده گرفت و تغییرات یادشده را در توافق‎نامه به وجود آورد، انگلیس پی برد که این تغییرات توسط فشارهای امریکا بالای کوپلر رونما گردیده و هدف از آن برداشتن یکی دیگر از گام‎هائی است که امریکا برای بی‎ثمر نمودن کامل توافق‎نامه برمی‎دارد تا این‎که بتواند توافقات جدیدی متناسب با خواسته‎های امریکا بسازد. امریکا تلاش دارد، از طریق ساختن کدرهای جدید سیاسی به این هدف برسد و آن‎هم پس از اقدامات نظامی‎که حفتر همزمان با نیرنگ‎های سیاسی به رهبری امریکا، انجام می‎دهد.

بناً انگلیس لازم دید که قبل از رخ دادن هرگونه تحول دیگر و پیش‎بینی نشده‎ای، هرچه عاجل‎تر توافق حاصل گردد، از این‎رو، توافقات حاصل شده، حتی پس از تغییراتی‎که در آن رونما گردید، بازهم توسط انگلیس پذیرفته شد. به این ترتیب، انگلیس کارها را با عجله به پیش برد و اصرار نمود تا گردهمائی نهائی جهت دست‎یابی به توافقات به تاریخ ۱۷ دسمبر ۲۰۱۵م در صخیرات المغرب برگزار گردد و برای این‎که این توافقات را جنبه رسمی و مشروعیت بین المللی دهد، به شورای امنیت متوسل گردید، چنان‎چه پیشنهاد فیصله شماره ۲۲۵۹ را جهت تصویب مواد توافق‎نامه نهائی به این شوراء تقدیم نمود.

بدون شک آن‎چه باعث شد انگلیس در زمینه عجله نماید، اقدامات امریکا به منظور مختل نمودن جریان توافقات بود؛ اقدامات امریکا یا مستقیماً صورت گرفت، مانند: مداخلات نظامی‎که به بهانه مبارزه با گروه دولت اسلامی وغیره راه اندازی نمود، هم‎چنین برخی اقدامات سیاسی؛ مانند راه اندازی کنفرانس روم به تاریخ ۱۳ دسمبر ۲۰۱۵م تا زمینۀ از سرگیری گفتگوها را فراهم نماید، بدون این‎که توافقات به دست آمده را در نظر گیرد و یا غیرمستقیم و توسط مزدورش حفتر صورت گرفت، چنان‎چه وی دست‎یابی به راه‎حل یادشده را تا جای ممکن به تأخیر انداخت تا امریکا فرصت داشته باشد، کدر سیاسی جدیدی را بسازد که از امریکا فرمان ببرد و سپس مسأله راه‎حل سیاسی را راه اندازی نماید و به این ترتیب اکثریت افراد شامل در این راه‎حل وابسته به امریکا باشند. عیسی عبدالقیوم مشاور اسبق رئیس مجلس نماینده‎گان لیبیا به تاریخ ۱۳ دسمبر ۲۰۱۵م در تلویزیون "الغد العربی" به این مسأله اشاره نموده گفت: «اظهارات کری وزیر خارجه امریکا نشان می‎دهد که امریکاییان رغبت کافی برای حل بحران ندارند، برعکس انگلیس و فرانسه که در زمینه تمایل نشان داده‎اند.»

در پاسخ سوال مورخ ۱۲ مارچ ۲۰۱۶م آمده بود: «دلیل این اخلال‎گری آن است که بیشترین جریان‎های سیاسی در لیبیا از بازماندگان قذافی می‎باشند، یعنی تمایل به اروپا دارند و این امر باعث می‎شود، هرگونه ساختاری برای تشکیل وزارت‎ها بر اساس همین معیار صورت گیرد، چنان‎چه ساختار اخیر نیز بر همین معیار بود. امریکا روی حفتر و تعدادی از نظامیانی تکیه کرده که در اطراف وی گرد آمده‎اند و انتظار داشت حفتر بتواند خودش را در کنار جریان جدید سیاسی جای داده و برایش پایگاه‎های سیاسی تشکیل دهد و به این ترتیب سهم بیشتری در قدرت سیاسی به دست آورد؛ اما وی هنوز به این هدف دست نیافته و در تمام فعالیت‎های نظامی‎اش موفق نبوده و فقط اخلال‎گری کرده است. بناً امریکا تلاش دارد با استفاده از مداخلات نظامی تا جایی‎که بتواند راه‎حل سیاسی را مختل نماید؛ زیرا مداخله نظامی یگانه وسیله‎ای است که امریکا برای نفوذ در سیاست لیبیا در اختیار دارد و به نظر می‎رسد این مداخلات نظامی تا زمان براورده شدن اهداف امریکا هم‎چنان ادامه پیدا کند.

موقف اروپا در لیبیا بر خلاف موقف امریکا است، به این معنی که اروپا تلاش دارد توافقات موفقانه به انجام رسد و حکومت تشکیل گردیده و مستقر شود، زیرا اروپا هنوز هم جریان‎های سیاسی را در اختیار دارد و دلایل آن زیاد است؛ از جمله این‎که: اولاند رئیس جمهور فرانسه به تاریخ ۱۷ فبروری ۲۰۱۶م با محمد ششم پادشاه المغرب که مزدور انگلیس می‎باشد، در فرانسه دیدار و گفتگو نمود. آنان در این دیدار اوضاع لیبیا را به بحث گرفته و در اخیر اعلام نمودند که هر دو جانب پارلمان لیبیا را تشویق خواهند نمود تا به حکومت وفاق ملی به ریاست سراج رأی اعتماد دهد. هم‎چنین، فیلیپ هاموند وزیر خارجه انگلیس به تاریخ ۱۹ فبروری ۲۰۱۶م به الجزائر سفر کرد و در آن‎جا با رمطان العمامرة وزیر خارجه الجزائر دیدار نمود. وی در این سفر تأکید نمود: «مداخله نظامی راه‎حل مناسب بحران موجود در لیبیا نیست و باید روی راه‎حل سیاسی تمرکز صورت گیرد.» وزیر خارجه الجزائر نیز اظهارات همتای انگلیس‎اش را تأیید نموده گفت: «ما به این باور استیم که هیچ‎گونه مداخله‎ای نظامی راه‎حل بحران لیبیا به شمار نمی‎رود و تمام تلاش‎هائی که برای کمک به لیبیا جهت تأسیس حکومت وحدت ملی صورت می‎گیرد، قطعاً در مبارزه با تروریزم مؤثر و کارا خواهد بود.» (منبع: نشریه خبر الجزائر ۱۹ فبروری ۲۰۱۶م)

۵- به این ترتیب، این امور برای هر کسی‎که چشم بصیرت داشت، از آغاز توافق‎نامه صخیرات در ماه ۱۳ دسمبر ۲۰۱۵م و حتی قبل از آن واضح بود و آن این‎که اروپا به خاطری‎که طبقۀ سیاسی موجود طرف‎داران‎اش می‎باشند، به راه‎حل سیاسی عجله می‎کند؛ ولی امریکا چون می‎خواهد توسط حفتر طبقۀ سیاسی طرف‎داران خویش را در لیبیا به وجود آورد، هرگونه راه‎حل سیاسی را به تعویق می‎اندازد. به این دلیل است که امریکا بعضی وقت‎ها از گفتگوها کناره‎گیری کرده و گاهی هم به توافق نزدیک شده و گاهی دور می‎شود. چنان‎چه پس از آغاز کمتر از یک ماه مذاکرات، نماینده‎گان طبرق از گفتگوها عقب‎نشینی کرده و سپس گفتگوها به حالت تعلیق در می‎آید. "سلامه" همراه افراد متعددی نشست داشته و پیشنهاداتی از مکان‎های مختلف ارائه می‎دهد. هم‎چنان بازگشت و عقب‎نشینی‎شان را از تونس به لیبیا برای مشوره با بازرسان خویش توجیه می‎کنند. حتماً "سلامه" می‎داند که خودش هیچ‎گونه اختیاری نداشته و توافق طرفین به راه‎حل نهایی، مستلزم دخالت قدرت‎های جهانی‎ای که در عقب‎شان قرار دارند، می‎باشد.

طبق دلایل ذیل، عقب‎نشینی، تبصره و بازگشت از تونس به لیبیا به دلیل مشوره با بازرسان‎شان صورت می‎گیرد. خبرنگار الجزیره گزارش داد که: «نماینده پارلمان لیبیا از گفتگوها همراه شورای عالی کشور بدون بیان دلیل بعد از دو دَور گفتگوها برای تعدیل توافق‎نامه صخیرات در تونس عقب‎نشینی نمود. خبرنگار در مورد این عقب‎نشینی گزارش داد که: «شاید دلایل آن متعلق به وضع مادۀ ۸ باشد که دریچه بحث و تبادل نظر را صبح امروز در جلسه‎ای پُر سر و صدا گشود و در آن مبحث شورای ریاست جمهوری و دولت به بحث گرفته شد.» (منبع: الجزیره ۱۶ اکتوبر ۲۰۱۷م) یک منبع به الجزیره گفته بود: «نشستی در مقر هیأت سازمان ملل در تونس بین "غسان سلامه" نماینده سازمان ملل برای لیبیا، "موسی فرج" و "عبدالسلام نصیبه" رؤسای هیأت گفتگو، برای ارزیابی دلایل به تعلیق آمدن جلسات بین دو هیأت دیروز دوشنبه دائر شد.» (منبع: الجزیره  ۱۷اکتوبر ۲۰۱۷م)

خبرنگار الجزیره در تونس هم‎چنان گزارش داد که: «نماینده سازمان ملل در لیبیا برای هر کدام از نماینده‎گان طرفین، اوراقی را توزیع نمود که هرکدام‎شان دلایل نقاط اتفاق و اختلاف را بنویسند تا در نشست‎های دو جانبه روی آن بحث شده و هر کدام از طرفین به طور جداگانه نظریات خویش را ارائه بدارند.» (منبع: الجزیره  ۱۷ اکتوبر۲۰۱۷م)

در خلال کنفرانس مطبوعاتی‎که "سلامه" به تاریخ  ۲۱ سپتمبر ۲۰۱۷م برگزار کرده بود، به این اشاره نمود که بین نماینده‎گان دو مجلس و نماینده‎گان مردم لیبیا که در تونس گفتگو کردند، نقاطی از تفاهم و توافق به چشم می‎خورد و ایجاب می‎کند که یکشنبه به لیبیا باز گشته و همراه رهبران سیاسی در آن‎جا تبادل نظر کنند، با تذکر این‎که نقاط اختلافی از جمله مادۀ ۸ نیز بین‎شان وجود داشت که فرستاده سازمان ملل در پی حل آن می‎باشد. (منبع: الجزیره  ۲۴ اکتوبر۲۰۱۷م)

۶- به این سبب است که حفتر بر عملیات نظامی تمرکز دارد و این پوشیده نیست؛ بلکه رفتار و اظهار نظر اش در خلال گفتگوهای شورای ریاست جمهوری و پارلمان طبرق که به ریاست "غسان سلامه" در ۲۱ س‍پتمبر۲۰۱۷م دائر شده بود، بر عملیات نظامی متمرکز بود، و در اثربخش بودن این گفتگوها شک و تردیدها را بر انگیخته بود؛ چنان‎چه الجزیره به تاریخ  ۱۴ اکتوبر ۲۰۱۷م خبر ذیل را به نشر رساند: «خلیفه حفتر جنرال باز نشسته لیبیا امکانات حل بحران لیبیا را از راه گفتگوهایی‎که از سوی امریکا دائر می‎شود، به شک و تردید انداخته است.» حفتر در اجلاس امنیتی شهر بنغازی که برای اولین بار دایر شده بود گفت: «علایمی به چشم نمی‎خورد که ملت لیبیا مطمئن باشند، گفتگوهای جاری نشانه راه‎حل برای بحران سیاسی موجود باشد، و تلویحاً به بدیل‎های دیگری برای گفتگوهای سیاسی؛ از جمله: اردو و تمام دستگاه‎های امنیتی‎ای‎که نماینده‎گی از تمایل ملت می‎نمایند، نمود. وی در اواسط اگست ۲۰۱۷م تصریح کرد: «ما مصمم هستیم به نبرد خویش تا تسلط کامل اردو به تمام خاک لیبیا را ادامه دهیم.» (منبع: شرق اوسط ۱۵‍‍‍/۸/۲۰۱۷م)

بنابر این، امریکا بر راه‎حل نظامی که در عقب آن بتواند راه‎حل سیاسی را رهبری کند، تمرکز دارد. وی راه حل سیاسی را الی تسلط نظامی بر مناطقی بیشتر توسط "حفتر" اخلال می‎کند تا به این ترتیب در راه‎حل سیاسی نقش بارزتری نسبت به اتحادیۀ اروپا بازی کند. یعنی امریکا بر راه‎حل نظامی تمرکز دارد تا به واسطه آن بتواند راه‎حل سیاسی را رهبری کند و برای نیل به این هدف از هر فرصت مناسب کار می‎گیرد.

به این اساس، به عقیده ما امریکا به خاطر تضمین تأثیر فعلی حفتر بر اردو، فرصت مناسبی برای برگزاری اجلاس نظامی در قاهره یافت و امریکا حفتر را به تاریخ  ۳۰ اکتوبر ۲۰۱۷م دستور داد که اجلاس گروه‎های نظامی لیبیا در قاهره که همه‎یی‎شان حفتر را تأیید نموده و با وی مخالفتی ننمودند، برگزار کند؛ سپس این اجلاس در شام ۲ نومبر ۲۰۱۷م به پایان رسید. روزنامه شرق اوسط بیان داشت: «دور سوم از گفتگوهای یک‎پارچه‎سازی سازمان نظامی لیبیا که در قاهره بین افسران لیبیا برگزار شده بود، در شامگاه دیروز به پایان رسید. به نقاطی تقریباً نهایی در مورد یک پارچه‎سازی اردوی لیبیا و پیوند دادن‎اش با حکومت مدنی در لیبیا  که از سال ۲۰۱۱م از هرج و مرج نظامی و امنیتی رنج می‎برد، دست یافت.» (منبع: شرق اوسط  ۴ نوامبر ۲۰۱۷م)

به این دلیل، واضح است که امریکا و ابزارش(مصر و حفتر) به پیش‎روی چشم‎گیری نایل آمدند؛ چنان‎چه حفتر بر مناطق زیادی خصوصاً در شرق که منطقۀ نفت خیز بوده-در اثر سهل‎انگاری اروپا که قبلاً جزء عواید انگلیس و قسمتی هم از فرانسه و ایتالیا بود- تسلط یافته است. این بدان معنی نیست که نبرد به پایان رسیده است؛ زیرا اروپا نیروهای خودش را در لیبیا دارد و برعلاوه آن، اروپا در کارهای سیاسی از امریکا فریب‎کارتر است. به این ترتیب، انتظار می‎رود که نبرد جهانی هم‎چنان بین امریکا و ابزار آن و اروپا و ابزارش در لیبیا، ادامه داشته باشد، و لیبیایی‎ها در آتش این جنگ هم‎چنان می‎سوزند.

قابل ذکر است که قضایای مسلمان‎ها به دستان خودشان حل شدنی است؛ نه دشمنان‎شان و راه‎حلی را الله سبحانه وتعالی برای‎شان آسان کرده است؛ زیرا سلاح‎شان در پنهان و آشکار اخلاص به الله سبحانه وتعالی و صداقت با رسول الله صلی الله علیه وسلم در گفتار و کردار است. آنگاه است که مذاکره کننده‎گان خود را در مقابل شهر اصیل اسلامی که در زمان خلیفۀ راشده حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه فتح شد، خواهند دید. شهری که تمام ساکنان آن مسلمان اند و بدون داشتن ارتباط با کفار استعمارگر، برای حل تمام قضایای خویش، به کتاب الله سبحانه وتعالی و سنت رسول‎اش صلی الله علیه وسلم مراجعه می‎کنند.

﴿وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِيَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ﴾

[هود: ۱۱۳]

ترجمه:  به كافران و مشركان تكيه مكنيد(اگر چنين كنيد)، آتش دوزخ شما را فرو میگيرد، و(بدانيد كه) جز الله(سبحانه وتعالی) دوستان و سرپرستانی نداريد(تا بتوانند شما را در پناه خود دارند و شر، بلاء، زيان و ضرر را از شما به دور نمايند) و پس از(تكيه به كافران و مشركان، ديگر از سوی الله سبحانه وتعالی) ياری نمی‌گرديد و(بر دشمنان) پيروز گردانده نمی‌شويد.‏

در پایان، سخن گذشته خویش را تکرار می‎کنیم: جای بس تأسف است، سرزمین‎های اسلامی که روزی فتوحات و نشر اسلام عدل و خیر را به اطراف و اکناف عالم حمل می‎نمود، این سرزمین‎ها میدان کشتاری شده که کفار استعمارگر بر کشتن و چپاول ثروت ما، با هم به رقابت پرداخته‎اند، و با جاری شدن هر قطره‏ی خون ما که توسط خودشان یا غلامان شان-که از شهر و دیارمان‎اند- می‎ریزد، با دهان بسته می‎خندند.

این‎که کفار استعمارگر توان خویش را برای قتل ما به خرج دهند، عجیب نیست؛ چون ایشان دشمنان کینه‎توز ما اند؛ اما عجیب این است که فرقه‎هایی در لیبیا با ایشان در یک صف قرار گیرند و یک عده با امریکا دوستی برقرار کرده و عده‎ی دیگر با اروپا دوستی کنند و سپس با هم بجنگند، آن‎هم جنگی‎که نه به خاطر اسلام و اعلای کلمة الله بوده؛ بلکه بر اساس مصالح کفار استعمارگر باشد، و این یک بلایی بزرگ است. این‎که مسلمانان هم‎دیگر را به قتل برسانند، در اسلام گناهی نابخشودنی است. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده اند:

«كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرَامٌ، دَمُهُ، وَمَالُهُ، وَعِرْضُهُ»

(رواه مسلم)

ترجمه: همه چیز مسلمان، از جمله ریختن خون، مال و آبرویش بر مسلمان دیگر حرام است.

«لَزَوَالُ الدُّنْيَا أَهْوَنُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ قَتْلِ رَجُلٍ مُسْلِمٍ»

(رواه نسائی)

ترجمه: نابود شدن دنیا نزد الله(سبحانه وتعالی) از کشتن مردی مسلمان آسانتر است.

﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ﴾

ترجمه: به راستی در اين(سرگذشت پيشينيان) بيدارباش و اندرز بزرگی است، برای آنكه دلی(آگاه) داشته باشد، يا با حضور قلب گوش فرا دارد.

۱۷ صفر ۱۴۳۹هـ.ق

۶ نومبر ۲۰۱۷م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش اول:

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

این را می‎دانیم که هر نوع غصب  حرام است؛ اما اگر دولت زمین مردم را غصب نموده و آن را بفروشد، و یا این‎که بر آن ساختمانی بسازد و سپس آن را بفروشد، آیا خرید و ساخت و ساز آن جواز دارد؟ در صورتی‎که شخص دیگری زمین غصب شده را از دولت بخرد، آیا خرید آن از شخص دوم جواز دارد؟ و یا اگر همین شخص دوم بالای آن زمین غصب شده ساختمانی بسازد، آیا خرید آن جواز دارد؟

پاسخ:

وعلیکم والسلام و رحمة الله و برکاته!

1- بلی، هر نوع غصب حرام است. به اساس این قول رسول الله صلی الله علیه وسلم:

«مَنْ ظَلَمَ قِيدَ شِبْرٍ مِنْ الأَرْضِ طُوِّقَهُ مِنْ سَبْعِ أَرَضِينَ»

(اخرجه مسلم من حديث عائشة رضی الله عنها)

ترجمه: هر کس به اندازهای يک وجب زمينی را به ظلم غصب کند، آن قطعه زمين تا هفت طبقهی زير آن به گردنش آويخته میشود.

هر کسی‎که زمینی را غصب کند، مرتکب حرام و گناه بزرگی شده است؛ بدین معنی: اگر کسی‎که قسمتی از زمین را و لو کم باشد یا زیاد، غصب کند، مرتکب گناهی شده است که به سبب آن در آخرت مجازات می‎شود، و در دنیا مستحق مجازات تعزیری شده و هم‎چنان بالایش لازم است تا شیء غصب شده را به همان حالتی که غصب نموده بود، به مالک‎اش واپس گرداند؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«علی الید ما آخذت حتی تودی»

(اخرجه الترمذی)

ترجمه : هر شخصی که از راه نامشروع در مال دیگری تصرف کند، ضامن و مسئول آن است تا آنکه آن را به صاحبش باز گرداند.

 و هنگامی‎که غاصب شیء غصب شده را تلف کند و یا حالتش را تغیر دهد؛ بطور مثال: غاصب تکه غصب شده را  بدوزد، یا معدن غصب شده را استخراج نماید، و یا حیوان غصب شده را ذبح نماید، در تمامی این حالات بالای غاصب واجب است تا قیمت آن را بپردازد.

۲- اگر غاصب بالای زمین غصب شده ساختمانی بسازد؛ شخص مذکور صاحب آن شده نمی‎تواند و مالک اصلی آن زمین، حق دارد که خواستار از بین بردن ساختمان با این‎که هزینه آن بر عهده غاصب باشد، شود، و در صورتی‎که در اثنای از بین بردن ساختمان زیانی به زمین برسد، بالای غاصب واجب است که هزینه آن را بپردازد؛ زیراکه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«لَيْسَ لِعِرْقٍ ظَالِمٍ حَقٌّ»

 ترجمه: سعی و تلاش ظالم مستحق پاداشی نیست.

 پس کسی‎که روی زمین غصب شده کشت کند و یا آن را بازسازی کند؛ نه صاحب زمین می‎شود و نه صاحب بازسازی آن، و خرید این نوع زمین و ساختمان از غاصب، جواز ندارد.

۳- هم‎چنان، گاهی در خرید چنان می‎شود که شیء غصب شده را مشتری می‎خرد و این سلسله‎ای خرید و فروش تا چند شخصی ادامه می‎یابد. هنگامی‎که مشتری بفهمد که شیء مذکور غصب شده است؛ خرید آن بر وی حرام بوده و گنهکار می‎شود، و زمین ملکیت شخصی است که از آن غصب شده بود(مالک اولی آن). در صورت تغییر حالت زمین، مثل این‎که ساختمانی روی آن ساخته شود، فقها در حکم ساخت و ساز آن از دو دید اختلاف نظر دارند:

 اول: از دید کم و زیاد بودن هزینه ساختمان نسبت به قیمت زمین؛

 دوم: از دید این‎که بازسازی کننده غاصب است یا مشتری؟

نظری را که من ترجیح داده و با آن به نتیجه رسیده‎ام قرار ذیل است:

۱- خریدن ساختمان از غاصب و یا از شخصی که آن را از غاصب به شکل تحفه یا بخشش گرفته و یا به اساس موقف و قدرت خویش از دولت گرفته باشد، حرام است . مثلاً زمینی را دولت غصب نموده و آن را برای کارمندان و صاحب منصبان به اساس موقف شان تقسیم نماید؛ حکم خرید این زمین همانند حکم خرید زمین غصب شده از دولت است؛ یعنی حکم آن همانند مستقیماً غصب نمودن است. بنابر این، خرید زمین از این‎ها جواز نداشته و حرام است.

۲- اگر شخص دوم مطابق به قیمت معمول بازار روز، آن را از دولت می‎خرد و بر آن ساختمانی می‎سازد که هزینه ساخت آن بالاتر از قیمت زمین می‎باشد، برای شخص سوم خرید آن از شخص دوم جواز دارد؛ چون حق مالک اصلی، از زمین ساقط شده و صاحب قیمت آن می‎گردد؛ نه از خود زمین؛ چنان‎چه اگر حالت جنس غصب شده تغییر یابد، صاحب اصلی مستحق قیمت آن می‎شود، نه اصل جنس، و در صورتی‎که غاصب دولت باشد، ضامن پرداخت قیمت کامل زمین و ضامن تغییر زمین به حالت اولی آن(ضامن پرداخت هزینه زیانی که به سبب غصب بالای صاحب اصلی وارد شده است) می‎باشد؛ پس به همین اساس خرید جنس غصب شده از  شخص دوم با در نظرداشت شرایط ذیل جواز دارد:

۱- غاصب باید دولت باشد؛ پس در این صورت این مال توسط دولت غصب شده است که باید دولت آن را به مالک اصلی آن واپس گرداند. بنابر این، شخص دوم غاصب قیمت زمین است؛ نه خود زمین؛ به همین اساس، شخص دوم مکلف به پرداخت قیمت جنس غصب شده نمی‎باشد؛ اما اگر غاصب شخص باشد؛ نه دولت؛ پس ضامن پرداخت قیمت جنس غصب شده مشتری‎ها می‎باشند؛ مشتری اول، دوم و به همین ترتیب سوم و....

۲- باید مشتری دوم، جنس غصب شده را از دولت به قیمت معمول بازار همان عصر گرفته باشد.

۳- باید هزینه ساخت و ساز ساختمان روی زمین غصب شده بالاتر از قیمت خود زمین باشد.

بنابر این، خلاصه‎ی پاسخ به پرسش تان قرار ذیل است:               

خریدن جنس غصب شده از دولت جواز ندارد؛ اما خرید آن از شخصی که از دولت خریده باشد، به دو شرط جواز دارد:

اول: به قیمت معمول بازار همان عصر خریده باشد؛ نه این‎که به شکل تحفه، بخشش و یا به اساس موقف دولتی خویش بدون پرداخت قیمت آن، بدست آورده باشد. هم‎چنان مشتری اول اگر انجمن و یا فرد معینی باشد، مشکلی ندارد.

دوم: باید هزینه ساخت و ساز ساختمان روی زمین غصب شده بالاتر از قیمت خود زمین باشد. در صورتی‎که زمین غصب شده را انجمن از دولت بخرد، دراین صورت برای جواز خرید این زمین، شرط سومی اضافه می‎گردد که باید انجمن به اساس شریعت اسلامی برگزار شده باشد؛ نه این‎که همانند شرکت‎های سهامی و امثال آن باشد.

پرسش دوم:

آیا مستفید شدن از سهولت‎ها و خدمات اتحادیه‎ها؛ بطور مثال: خرید اشیاء به طور اقساط و کمک‎های مالی در حالات مشخص برای اعضای اتحادیه جواز دارد؟

پاسخ:

 ما عدم جواز اشتراک ورزیدن در اتحادیه‎ها را تبنی نموده‎ایم؛ اما اگر اشتراک ورزیدن در اتحادیه‎ها به سان جواز کار باشد؛ مثلاً: اگر یک شخص در شغل(پیشه و حرفه) خویش بدون عضو بودن در اتحادیه و انجمن، کار کرده نمی‎توانست؛ یعنی عضو بودن در اتحادیه و انجمن لازمی باشد، کسب عضویت اتحادیه به هدف گرفتن جواز کار جائز است، و در این حالت، بهره مند شدن از خدمات و سهولت‎های اتحادیه که مخالف شریعت نباشد، جواز دارد. مثلاً: گرفتن کمک مالی بطور رباء(سود) نباشد.

خلاصه این‎که: در صورتی‎که اشتراک ورزیدن در اتحادیه و عضو شدن در انجمن جواز داشته باشد؛ پس بهره‎مند شدن و استفاده از سهولت‎ها و خدمات آن نیز جائز است، و اشتراک نمودن در اتحادیه زمانی جواز دارد که ثبت و اشتراک کردن برای هر کارمند همان شغل لازمی باشد.

برادر شما عطاء بن خلیل ابورشته

۱۲ محرم الحرام ۱۴۲۵هـ.ق

۴ مارچ ۲۰۰۴م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

بی‎بی‎سی به تاریخ ۱۹ اکتوبر ۲۰۱۷م از دفتر مطبوعاتی ماریانوراخوی نخست وزیر اسپانیا خبر ذیل را به نشر رساند: «حکومت برای بکارگیری ماده ۱۵۵ قانون اساسی که طبق آن حکومت مرکزی اجازه اشراف بر کاتالونیا را دارد، اجتماع خواهد کرد.» از طرفی هم "کارلس پوگدمون" رئیس حکومت کاتالونیا در خطابه‎ای که عنوانی حکومت اسپانیا ایراد نمود، در آن حکومت اسپانیا را مادامی‎که فشار آورده و از راه مذاکره وارد نشود، به تأیید همه‎پرسی از طرف پارلمان منطقه خود مختار کاتالونیا تهدید نمود. رئیس اقلیم پس از همه‎پرسی، به تاریخ ۱۰ اکتوبر ۲۰۱۷م استقلال کاتالونیا را از اسپانیا اعلام نمود؛ مگر اجراء و تطبیق آن را قابل مذاکره دانست.

علی‎رغم مخالفت پادشاه، حکومت و محکمه قانون اساسی اسپانیا، چرا اقلیم این همه‎پرسی را انجام داد، موقف جهانی در قبال آن، چه خواهد بود و چقدر امکان دارد این استقلال عملاً به انجام برسد؟ الله سبحانه وتعالی خیرتان دهد.

پاسخ:

به خاطر این که تصویر واضح و پاسخی بهتر ارائه کنیم، واقعیت کاتالونیا و جنبش‎های جدایی طلب قبلی و سپس همه‎پرسی اخیر را به بحث گرفته و پس از آن موقف جهانی را در قبال آن به بحث خواهیم گرفت، و بعد از آن امکانات عملی استقلال را به بررسی خواهیم گرفت.

اول) واقعیت تاریخی و جغرافیایی کاتالونیا: منطقه خودمختار کاتالونیا در شمال شرق اسپانیا قرار داشته و مساحت آن بالغ بر ۳۲.۱ هزار کیلو متر مربع؛ یعنی ۸ درصد کُل مساحت اسپانیا را احتوا می‎کند. کاتالونیا متشکل از چهار ایالت: بارسلونا، لریدا، خرنا و تاراگونا بوده و پایتخت آن بارسلونا می‎باشد. ساکنین آن ۷.۵ میلیون؛ یعنی حوالی ۱۶ درصد از باشندگان اسپانیا را تشکیل می‎دهد. اسپانیا متشکل از ۱۷ اقلیم بوده که هر کدام آن، خودمختار اند.

نور اسلام در سال ۹۵ هـ.ق در اثنای فتوحات اسلامی اندلس وارد کاتالونیا گردید. زمانی‎که حکومت اسلام در اندلس به پایان رسید، اقلیم کاتالونیا تا سال ۱۷۱۴م به عنوان کشوری مستقل بود که پس از آن اسپانیا آن را علی‎رغم خواست مردم کاتالونیا به خود ملحق کرد و مردم آن، همواره برای رهایافتن از اشغال اسپانیا مبارزه می‎کردند، و در دهه‎ی سیِ قرن گذشته، جنگ‎های داخلی که یک طرف آن حکومت مرکزی و هم‎پیمانش-کاتالونیا که در آن زمان نیز در امور داخلی خویش مستقل بود- و یک طرف دیگر آن اردوی "فرانکو" بود، در گرفت.

"فرانکو" پس از پیروزی به سرکوب کاتالونیایی‎ها پرداخت، تدریس لسان کاتالونیایی را در مدارس منع نموده و زبان کاتالونیایی را از لسان‎های رسمی کاتالونیا حذف کرد و در مجموع هویت کاتالونیایی را انکار کرد. پس از سقوط نظام سرکوبگر "فرانکو" همه‎پرسی ملی در اسپانیا برگزار شد که در آن ۳۰ درصد به نفع قانون اساسی اسپانیا که متضمن یک پارچگی کشور بود و در عین زمان حق خودمختاری را برای اقوام، اقلیت‎ها و اقلیم‎های متشکله اسپانیا داده بود، رأی دادند. در سال ۱۹۷۹م مردم کاتالونیا مجدداً حق خودمختاری را کسب کرده و لسان اسپانیایی و کاتالونیایی به حیث زبان‎های رسمی کاتالونیا به رسمیت شناخته شد و پس از آن جنبش‎های جدایی طلب مجدداً قد علم نمودند.

دوم) مراحل نوین جنبشهای جدایی طلب: جرقه جنبش‎های فوق از سال ۲۰۰۶م رقم خورد، زمانی‎که قانون جدیدی تصویب شد، خودمختاری را تأیید نموده بود و برای تأیید و یا رد این قانون، همه‎پرسی صورت گرفت و این همه به خاطر اعطای صالحیت‎های بیشتر به خودمختارها بود؛ چنان‎چه قانون جدید، کاتالونیا را به عنوان "ملت" تعریف نموده بود؛ ولی در سال ۲۰۱۰م محکمه قانون اساسی اسپانیا، این قانون را ملغی اعلام نمود که منجر به تظاهراتی تحت نام "ما ملتی مستقل بوده و ما خود تصمیم می‎گیریم" شد.

در اکتبر ۲۰۱۲م یک همه‎پرسی سمبولیک برگزار شد و ۳۷ درصد از ساکنان اقلیم کاتالونیا در آن اشتراک کرده و به نفع استقلال از دولت اسپانیا رأی دادند. در جنوری ۲۰۱۵م "آرتورماس" رئیس حکومت کاتالونیا انتخابات زودهنگام را در سپتمبر همان سال اعلام نمود که در نتیجه انتخابات برگزار گردیده و جریان ناسیونالیستی که فریاد جدایی را سر می‎دادند، برنده این انتخابات گردیده و ۷۲ چوکی را احراز نمودند. در مقابل، احزابی که طرفدار استقلال نبودند، ۶۳ چوکی را به خود اختصاص دادند؛ چون اکثریت اعضای پارلمان متشکل از طرفداران استقلال بود، در نومبر ۲۰۱۵م قانونی را تصویب نمودند که "آغاز پروسه تأسیس دولت مستقل کاتالونیا" را اعلام می‎نمود. حکومت اسپانیا به خاطر تجدید نظر این قانون به محکمه قانون اساسی مراجعه نمود و محکمه هم در آن تجدید نظر کرد.

وقتی جنبش‎های جدایی طلب قوی‎تر و شدیدتر شدند، رئیس حکومت اقلیم کاتالونیا به تاریخ ۹ اپریل ۲۰۱۷م اعلام نمود که به تاریخ ۱ اکتوبر ۲۰۱۷م همه‎پرسی عمومی استقلال از اسپانیا را برگزار خواهد کرد و در آن سؤالی "آیا دوست دارید که کاتالونیا دولتی مستقل حایز نظام جمهوری گردد"، را مطرح کرد. (منبع: نووستی ۹ اپریل ۲۰۱۷م) روز بعد حکومت اسپانیا اعلام نمود که مانع هرگونه تلاش برای استقلال خواهد گردید.

در ۶ سپتمبر ۲۰۱۷م پارلمان کاتالونیا قانونی را تصویب نمود که چگونگی استقلال اقلیم کاتالونیا از اسپانیا را مشخص می‎نمود. ماریانوراخوی این قانون را رد نموده گفت: «حکومت اسپانیا از صلاحیت‎های قانونی خویش برای تعلیق نمودن خودمختاری کاتالونیا و مانع شدن آن از استقلال، استفاده خواهد کرد.» محکمه قانون اساسی اسپانیا به تاریخ ۸ سپتمبر ۲۰۱۷م به طور قطع به توقف این همه‎پرسی بر طبق قانون اساسی حکم نمود.

با این همه، این همه‎پرسی در موعد مقرره‎اش ۱ اکتوبر ۲۰۱۷م برگزار شد و در آن بالغ بر ۴۳ درصد از ساکنان کاتالونیا اشتراک ورزیده بودند که در نتیجه ۹۰ درصد از رأی دهندگان خواهان جدایی از اسپانیا و استقلال شدند. به تاریخ ۳ اکتوبر ۲۰۱۷م پس از همه‎پرسی، "فلیپ ششم" شاه اسپانیا سخنرانی ایراد نموده و در آن همه‎پرسی را "غیرقانونی و غیردموکراتیک" توصیف نمود؛ مگر حاکم اقلیم کاتالونیا مدعی شد که به زودی در اخیر این هفته یا اوایل هفته آینده استقلال را اعلام خواهد کرد. وی افزوده گفت: «پادشاه اسپانیا نقش میانجیگر را که می‎شد کارها به شکل آرام آن به انجام برسد و قانون اساسی نیز آن اختیارات را برایش داده بود، بازی نکرد.» (منبع: بی‎بی‎سی ۳ اکتوبر ۲۰۱۷م)

به این ترتیب واضح می‎گردد که اوضاع اسپانیا آشفته است و قادر نیست تا مانع پروسه همه‎پرسی گردد، به همین دلیل هم، به سرکوب جدایی طلبان مبادرت کرد؛ چنان‎چه درگیری‎هایی که بین پولیس و جدایی طلبان صورت گرفت، منجر به زخمی شدن ۸۹۳ تن گردید؛ چون این سرکوب‎گری خشم افکار عامه را بر انگیخته است، و هم‎چنان اسپانیا ‌راه‎های دیگری برای از کار انداختن موتور ماشین استقلال طلبی را جستجو کرده و جنگ اقتصادی را علیه این اقلیم آغاز نموده است. چنان‎چه شرکت‎ها و مؤسسات مالی بزرگ اعلام نموده‎اند که از بارسلونا پایتخت کاتالونیا به خارج انتقال می‎نمایند؛ چنان‎چه "کیشا بانک" که سومین بانک بزرگ اسپانیا است این کار را به تاریخ ۶ اکتوبر ۲۰۱۷م انجام داد. اسپانیا به منظور ایجاد موانع بزرگ مردمی به تاریخ ۸ اکتوبر ۲۰۱۷م صدها هزار تن را به عنوان مخالفین استقلال به جاده‎ها سرازیر نمود.

کارلس رئیس اقلیم کاتالونیا به تاریخ ۱۰ اکتوبر ۲۰۱۷م در برابر پارلمان اعلام نمود که کاتالونیا استقلال‎اش را گرفته، اما روند عملی شدن این استقلال را به تأخیر انداخت. وی گفت: «به نیازی که کاتالونیا به دولتی مستقل و با ساختار جمهوری دارد، من می‎پذیرم که باید گفتگو صورت گیرد. پیشنهاد می‎کنم، پیامدهای اعلام استقلال را تا انجام مذاکرات به منظور دست‎رسی به راه‎حل قابل قبول برای همه، به تأخیر بیندازیم.» اما وی از حمایت صریح پارلمان در خصوص اعلام استقلال برخوردار نگردید. (منبع: یورو نیوز، رویترز  ۱۰ اکتوبر ۲۰۱۷م) این اظهارات نشان می‎دهد که وی نمی‎خواست با اعلام نهایی استقلال، خود را زیر فشار قرار دهد؛ زیرا می‎داند که عملی شدن این برنامه، کار آسانی نیست. بناً دروازه را تا انجام مذاکرات با دولت اسپانیا، هم‎چنان نیمه باز گذاشته و خود را از برخورد با آن برحذر داشت. به این ترتیب، این اقلیم هم‎چنان بخشی از اسپانیا باقی خواهد ماند؛ اما مشکل آن هم‎چنان فعال بوده و به لقمه‎ای می‎ماند که در گلوی اسپانیا و اتحادیه اروپا گیر کرده تا این‎که شرایط طوری فراهم گردد که کاتالونیایی‎ها بتوانند استقلال‎شان را عملی نمایند.

سوم) موقف جهانی در برابر تحولات کاتالونیا: در این بخش موقف دولت‎های مؤثر، یعنی اتحادیه اروپا، امریکا و هم‎چنین موقف سازمان ملل را از این نظر که موقف این سازمان به شدت از موقف امریکا متأثر می‎باشد، به بحث و بررسی خواهیم گرفت.

موقف اتحادیۀ اروپا طوری است که آشکارا و کاملاً بی‎پرده مخالف همه‎پرسی بوده و با استقلال کاتالونیا مخالفت نشان داده؛ چنان‎چه آلمان، فرانسه و اتحادیۀ اروپا، موقف‎گیری حکومت اسپانیا را تأیید نمودند. مایکل روفث معاون وزیر خارجه آلمان در اظهاراتی گفت: «تحولات اقلیم کاتالونیای اسپانیا نگران کننده بوده و جدایی این اقلیم از اسپانیا راه‎حل نیست. تحرکات جدایی طلبانه هیچ مشکلی را حل نمی‎کند و تمام اعضای اتحادیۀ اروپا باید اصول و قواعد حاکمیت قانون و دموکراسی را رعایت نموده و با قاطعیت تمام به آن پایبندی نشان دهند. کشمکش‎های سیاسی در داخل اتحادیه را باید از طریق گفتگو حل و فصل نماییم؛ نه اعمال خشونت در جاده‎ها.» (منبع: رویترز ۲ اکتوبر  ۲۰۱۷م) 

فرانسه موقف‎اش را از زبان نتالی لوازو، وزیر امور اروپا علام نمود و آن این‎که: «فرانسه هرگز استقلالی را که تنها از جانب اقلیم کاتالونیا اعلام شود، به رسمیت نخواهد شناخت. هرچند به رسمیت شناختن استقلال کاتالونیا مستحیل است؛ اما بر فرض محال اگر به رسمیت هم شناخته شود، پیامد فوری آن، این خواهد بود که اقلیم کاتالونیا از اتحادیۀ اروپا اخراج خواهد شد». (منبع: رویترز ۹ اکتوبر ۲۰۱۷م) جان کلود یونکر رئیس کمیشنری‎های اتحادیه اروپا، موقف این اتحادیه را در زمینه چنین بیان نمود: «از همه می‎خواهیم تا به تصامیم حکومت اسپانیا و محکمه قانونی آن احترام بگذارند.» این در حالی است که دونالد توساک رئیس پارلمان اروپا به تاریخ ۲ اکتوبر ۲۰۱۷م در حساب تویتر خویش نوشت: «استدلال‎های قانونی و فراخوانی راخوی نخست وزیر اسپانیا برای ایجاد راه‎حل‎هایی که بتواند، از تداوم تنش‎ها و استفاده از خشونت را کاهش دهد، تأیید می‎کنم.»

در مورد موقف امریکا باید گفت: به نظر می‎رسد که امریکا حکومت و رئیس اقلیم کاتالونیا را پشتیبانی و تشویق نموده، چنان‎چه هیدرنویرت سخنگوی وزارت خارجۀ امریکا در اظهاراتی گفت: «ایالات متحده این همه‎پرسی را یک مسئله داخلی تلقی نموده و علاقمند نیست در آن مداخله نماید. ما منتظر می‎باشیم حکومت و مردم آن‎چه راه‎حلی برای این قضیه پیدا خواهند نمود و با هر حکومت و نهادی که پس از حل بحران تشکیل گردد، تعامل خواهیم نمود.» (منبع: الفجر مصر ۱۶ سپتمبر ۲۰۱۷م) این جمله اخیر نشان می‎دهد که امریکا همه‎پرسی و استقلال را تأیید می‎کند؛ زیرا می‎گوید: «با هر حکومت و نهادی که پس از حل بحران تشکیل گردد، تعامل خواهیم نمود.»؛ یعنی در صورت استقلال کاتالونیا ما آن را به رسمیت خواهیم شناخت.

در عین حال، روزنامه اسپانیایی باییس نیز در خبری می‎گوید: «کارلس رئیس اقلیم کاتالونیا، اظهارات سخنگوی وزارت خارجه امریکا را نشانه تأیید و احترام این کشور به اراده ملت کاتالونیا و نتیجه همه‎پرسی آن خواند.» دلیل این‎که امریکا به استقلال کاتالونیا چراغ سبز نشان می‎دهد، این است: همه می‎دانند که امریکا در پی تکه و پارچه نمودن اتحادیۀ اروپا می‎باشد؛ چنان‎چه خروج انگلیس از این اتحادیه را نیز تأیید نمود و سایر دولت‎های اروپا را نیز تشویق به جدایی می‎کند و یا حد اقل می‎خواهد این اتحادیه سرگرم حرکت‎های جدایی طلب شده و فرصتی برای آن و یا دولت‎های بزرگ آن باقی نماند تا در قضایای بین المللی با امریکا رقابت نموده و یا برایش مزاحمت نماید.

بناً تشویق نمودن به چنین تحرکات جدایی طلبانه به نفع امریکا می‎باشد. این موقف‎گیری امریکا درست بر عکس موقف‎گیری آن در خصوص همه‎پرسی کردستان عراق برای استقلال است؛ چنان‎چه با قوت تمام آن را رد نموده و دولت‎های منطقه و وابسته به خود؛ مانند: عراق، ایران و ترکیه را وظیفه داد تا با آن همه‎پرسی مخالفت نموده و بالای بارزانی فشار آورند تا از آن صرف نظر نماید؛ زیرا استقلال کردستان عراق در حال حاضر به نفع امریکا نیست، به ویژه با توجه به این، این تنها امریکاست که در عراق نفوذ دارد. مسئله همه‎پرسی استقلال کردستان به اشاره انگلیس به مزدورش بارزانی مطرح گردید و هدف انگلیس این بود که با استفاده از این گام می‎خواست، به امریکا مزاحمت نموده و امریکا را وادار نماید تا در بدل جلوگیری از همه‎پرسی، تحریم‎های امریکا علیه دولت قطر را که توسط عربستان سعودی و مصر اعمال گردیده، بر دارد.

موقف سازمان ملل که امریکا بالای آن تسلط دارد، در قبال موضوع کاتالونیا این است که به جانب استقلال تشویق می‎کند، چنان‎چه انتونیوس سرمنشی این سازمان در اظهاراتی ابراز امیدواری نمود که مؤسسات دموکرات در اسپانیا بتوانند برای بحران به وجود آمده میان حکومت مرکزی و مسئولین اقلیم کاتالونیا، به راه‎حلی دست پیدا کنند. هم‎چنین سخنگوی رئیس هفتاد و دومین دور مجمع عمومی سازمان ملل در سخنانیِ گفت: «حق ملت‎ها در تعیین سرنوشت شان، یک حق اساسی است.» وی اشاره نمود که این حق باید بدون مخالفت با اساسات سرزمین این کشور و از طریق توافق میان طرفین جامۀ عمل پوشانیده شود. (منبع: اسوشیتد پرس امریکا ۳ اکتوبر ۲۰۱۷م) این اظهارات بیانگر آنست که سازمان ملل با استقلال کاتالونیا موافق بوده و به سوی آن تشویق می‎کند؛ اما این در حالی است که این سازمان با همه‎پرسی اقلیم کردستان و استقلال آن مخالفت نمود؛ زیرا امریکا بالای تصامیم اتخاذ شده در سازمان ملل تسلط کامل دارد.

این موقف‎گیری‎ها نشان می‎دهد که تحرکات اخیر اقلیم کاتالونیا در خصوص همه‎پرسی از جانب امریکا، با چراغ سبز مواجه گردیده و حتی مورد تشویق قرار گرفته است، به این دلیل که مهم برای امریکا گل آلود کردن آب در اروپاست، به ویژه در جریان حکومت ترامپ. موقف‎گیری‎ها و اظهاراتی را که قبلاً یاد آوری نمودیم به خوبی این ادعا را تقویت می‎کند.

چهارم) امکان عملی شدن استقلال کاتالونیا از اسپانیا: واقعیت اینست که این کار اقلاً در آیندۀ نزدیک، آسان نیست و شکی نیست که امریکا این واقعیت را به خوبی می‎داند؛ اما دلیل تشویق‎اش به جانب استقلال اینست که چنان‎چه گفته شد، می‎خواهد آب را در اروپا گل آلود نموده و اروپاییان را مشغول خودشان کند، تا این تحولات گام‎های ابتدایی به سوی فروپاشی این اتحادیه در دراز مدت باشد. گذشته از آن، مسائل دیگری نیز وجود دارد که بر اساس آن اسپانیا نمی‎تواند به هیچ وجه با جدایی کاتالونیا موافقت نماید، و این مسائل را می‎توان به دو سبب خلاصه نمود:

اقلیم کاتالونیا با وجود جغرافیای کوچکی که دارد، ۲۰ درصد از درامد داخلی اسپانیا از آن به دست می آید که ۷۰ درصد ترانسپورت تجارت خارجی اسپانیا از طریق آن صورت می‎گیرد و یک سوم بخش صنعت اسپانیا از آن حاصل می‎گردد. بنابر این، ساکنان کاتالونیا به این باور استند که آن‎چه به حکومت مرکزی می‎دهند، به مراتب بیشتر از آنچه است که می‎گیرند، و این‎که حکومت اسپانیا مالیات سنگینی که به ۱۰ درصد از تولید این اقلیم می‎رسد، از آنان می‎گیرد، که تمام این موارد، سر و صداها و کشمکش‎های استقلال طلبی را تقویت می‎کند. این در حالی است که اسپانیا از مشکلات اقتصادی، ضعف در تعادل اقتصادی، روزافزونی ضعف بودجه‎ای و افزایش میزان بیکاری رنج می‎برد، گذشته از این، سال‎هاست که برنامه‎های ریاضت اقتصادی را روی دست گرفته و اقتصاد کاتالونیا یکی از عناصر مهم معالجه این مشکلات اقتصادی به شمار می‎رود.

جدایی طلبی کاتالونیا منجر به جدایی طلبی مناطق دیگری در اسپانیا و غیراسپانیا خواهد شد؛ زیرا استقلال کاتالونیا، اقلیم باسک اسپانیا را نیز تشویق خواهد نمود که خواستار استقلال شود؛ زیرا این اقلیم نیز در گذشته در این مورد تلاش‎هایی را به کار گرفته بود. اقلیم باسک استقلال طلبی کاتالونیا را تأیید نمود که خود بیانگر احتمال استقلال طلبی مجدد آن در آینده می‎باشد؛ پس روح استقلال طلبی و کشمکش‎های مربوط به آن هنوز در اقلیم باسک زنده است؛ چنان‎چه نشریه سیاست پوست به تاریخ ۲۴ سپتمبر ۲۰۱۷م با نشر خبری گفت: «اقلیم باسک عملاً اعلام نموده که تمایل دارد از سال آینده استقلال‎اش را از اسپانیا بگیرد.»

اقلیم باسک همان اقلیمی است که قبلاً از خشونت‎ها و کشته شدن صدها تن در جریان حرکت ایتا رنج برده، حرکتی که سال‎های زیادی تحرکات استقلال طلبی را با فعالیت‎های مسلحانه رهبری می‎نمود تا این‎که سر انجام سه سال قبل در پی دستیابی به آتش بس، این حرکت از فعالیت‎های مسلحانه دست برداشت؛ اما در عوض آن صلاحیت‎های بیشتری را برای این اقلیم کسب نمود. بناً در صورت استقلال یک اقلیم، سائر مناطق نیز به گمان اغلب خواستار استقلال خواهند شد؛ چنان‎چه وزیر عدالت اسپانیا در مورد این امکان هشدار داده گفت: «نگرانی شدید من این است که استقلال اقلیم کاتالونیا به معنی پایان دادن به دولت اسپانیا خواهد بود؛ زیرا استقلال این اقلیم مانند سقوط پی هم دومینو در پی سقوط نخستین بخش آن خواهد بود.» (منبع: الجزیره ۲ اکتوبر ۲۰۱۷م)

بنابر این به هیچ وجه امکان ندارد که اسپانیا با استقلال کاتالونیا موافقت نشان دهد؛ بلکه پیوسته هشدار می‎دهد، در صورتی‎که نتواند جلو تحرکات جدایی طلبانه را به هیچ وسیله‎ای بگیرد، ماده ۱۵۵ قانون اساسی اسپانیا را به کار خواهد گرفت. این مسئله از گزارشی که بی‎بی‎سی به تاریخ ۱۹ اکتوبر ۲۰۱۹م به نقل از دفتر نخست وزیر اسپانیا منتشر نمود، بر داشت می‎شود. از جانب دیگر، در صورت انتشار مفکورۀ استقلال در گوشه و کنار اتحادیۀ اروپا، این اتحادیه در معرض فروپاشی قرار خواهد گرفت، به ویژه اگر در برخی موارد عملاً بعضی‎ها استقلال‎شان را به دست آورند؛ زیرا جریان‎های استقلال طلب در فرانسه نیز وجود دارد و اقلیم کاتالونیا و اقلیم باسک میان فرانسه و اسپانیا تقسیم شده است.

هم‎چنین در جزیره کورسیکا نیز یک جریان استقلال خواه وجود دارد که تلاش دارد، استقلال‎اش را از فرانسه بگیرد و در حال حاضر منتظر است که اقلیم کاتالونیا در این اقدام‎اش موفق شود. در ایتالیا، بلژیک و سائر کشورها نیز جریان‎های استقلال خواه فعالیت دارند که این واقعیت به وضوح می‎تواند همبسته‎گی اتحادیۀ اروپا را تهدید نماید. به علاوۀ بحران‎های فراوان و تهدیدهای زیاد دیگری که این اتحادیه از جانب جریان‎های قومی جدایی طلب دیگر مواجه است؛ چنان‎چه در بریکست انگلیس اتفاق افتاد. تمام موارد فوق‎الذکر احتمال عملی شدن جدایی کاتالونیا را به شدت دشوار و دور از واقعیت قرار می‎دهد؛ زیرا این خطری نیست که تنها اسپانیا را تهدید نماید؛ بلکه سراسر اتحادیۀ اروپا می‎تواند از آن متأثر گردد.

به نظر می‎رسد رئیس این اقلیم، اندک اندک به این واقعیت پی می‎برد؛ چنان‎چه خود را تقریباً تنها می‎بیند؛ حتی در داخل خود اقلیم، چنان‎چه دیدیم که گروه‎های زیادی از مردم علیه اقدام وی دست به اعتراض زدند. به همین دلیل بود که فیصله اعلام استقلال به صورت کامل صورت نگرفت و رئیس اقلیم عملی شدن استقلال را تا انجام مذاکرات و تحقق استقلال بیشتر برای اقلیم و هم‎چنین فراهم شدن فرصت بهتر و شرائط مناسب‎تر، چه در خصوص اوضاع خود اسپانیا و چه در خصوص اوضاع سراسر اروپا، به تأخیر انداخت.

این مسأله آن قدر حائز اهمیت است؛ اگرچه امریکا موقف تشویق و ترغیب را گرفته بود؛ اما زمانی‎که موقف تند و تیز و قوی اسپانیا و حمایت اتحادیۀ اروپا از آن را مشاهده نمود، در کمک به اقلیم دست‎اش را اندکی به عقب کشید، چنان‎چه ترامپ رئیس جمهور امریکا در جریان دیداری که با راخوی نخست وزیر اسپانیا که به منظور آگاهی از موقف ترامپ به امریکا سفر نموده بود، در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: «ما داریم با یک دولت بزرگ تعامل می‎کنیم، لازم است این دولت هم‎چنان یک پارچه باقی بماند.» (منبع: روزنامه شروق مصر ۲۷ سپتمبر ۲۰۱۷م) رئیس اقلیم کاتالونیا به زودی پی خواهد برد که ترامپ در وعده‎اش به سان شیطان عمل می‎کند؛ چنان‎چه الله سبحانه وتعالی می‎فرماید:

﴿يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا﴾

[نساء: ۱۲۰]

ترجمه: به آنان وعده میدهد و آرزوها ایجاد میکند؛ اما وعده شیطان چیزی جزء مغرور نمودن نیست.

اما با وجود همه، باز هم امریکا تلاش‎هایش را برای متزلزل نمودن اتحادیۀ اروپا ادامه خواهد داد و مطمئناً سرانجام کسی را در آن پیدا خواهد نمود که به وعده‎های آن باور نموده و از آن استقبال نماید.

پنجم: به این ترتیب دیده می‎شود که ملیت‎گرایی، گردانندگان ایدیولوژی سرمایه‎داری را پیوسته می‎گزد و هر روز آنان اتحاد، همبستگی و فعالیت‎های سیاسی شان در خارج را ضعیف و ضعیف‎تر می‎کند. دلیل‎اش این است که این ایدیولوژی نتوانسته مسئله ملیت‎گرایی را معالجه نماید و هرگز نخواهد توانست؛ زیرا سرمایه‎داری به علاوۀ این‎که اساساً یک ایدیولوژی باطل است، به دلیل جدایی انداختن میان دین و زنده‎گی عملاً ناکام نیز است. به علاوۀ آن، مفکورۀ دموکراسی‎اش نیز یک ایدیولوژی فاسد است؛ زیرا سرمایه‎داران با استفاده از قوانین دموکراسی، مقام‎های بلند را غصب نموده و امتیازات زیادی را به خود اختصاص می‎دهند. در عین حال به دلیل جنگ علیه دین و دینداران و تمیز قائل شدن میان انسان‎ها بر اساس دین و نژاد، این ایدیولوژی یک ایدیولوژی ظالم و ستمگار نیز می‎باشد. نمونه‎های این ناکامی، فساد و ستم ناشی از این ایدیولوژی را به وضوح می‎توان در امریکا و اروپا مشاهده نمود.

بدون شک هیچ یک از قوانین وضعی زادۀ فکر ناقص بشر خالی از ظلم، فساد، جنایت و سوء استفاده نیست. این تنها اسلام است که به دلیل طراحی شدن‎اش توسط آفریدگار جهانیان، توان تحکیم حق و عدالت در میان مردم را دارا بوده و زنده‎گی بشر را استحکام می‎بخشد؛ زیرا الله سبحانه وتعالی می‎داند چه چیزی به صلاح مخلوقات او است.

﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ﴾

[ملک: ۱۴]

ترجمه: آيا كسى كه آفريده است نمى‏داند با اينكه او خود باريك بين آگاه است.

 بدون شک این تنها اسلام است که تمام ملت‎ها را در یک صف قرار داده و تفرقه‎ها و تنفرهای ناشی از ملیت‎گرایی و عصبیت را از آنان دور می‎کند؛ زیرا قوانین اسلام تمام کشش‎های ملی و تعصبات وطنی را حرام قرار داده و بدون در نظر داشت هیچ‎گونه ملاحظه‎ای، علیه آن می‎جنگد. آری، این تنها اسلام است که در رعایت و سرپرستی از امور زنده‎گی مردم، عدالت را بدون هیچ‎گونه تمیزی بر اساس دین، نژاد، رنگ جلد، جنسیت و هیچ چیز دیگری، در میان آنان تأمین نموده و تمام مردم در برابر محکمه‎ای که زیر سایۀ دولت خلافت راشده عمل می‎کند، با یکدیگر برابر و یک سان می‎باشند. امام احمد در مسند خویش می‎گوید: اسماعیل به نقل از سعید جریری و وی از ابو نضره و او از کسی‎که خطبه رسول الله صلی الله علیه وسلم را در ایام تشریق شنیده بود، روایت نموده که وی صلی الله علیه وسلم فرمود:

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ، أَلَا إِنَّ رَبَّكُمْ وَاحِدٌ، وَإِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ، أَلَا لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ، وَلَا لِعَجَمِيٍّ عَلَى عَرَبِيٍّ، وَلَا أَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ، وَلَا أَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ، إِلَّا بِالتَّقْوَى أَبَلَّغْتُ»، قَالُوا: بَلَّغَ رَسُولُ اللَّهِ»

ترجمه: ای مردم! آگاه باشید که پروردگار تان یکی است و پدر تان یکی است. آگاه باشید که هیچ عربی بر هیچ عجمی برتری ندارد و هیچ عجمی بر هیچ عربی نیز برتری ندارد، هیچ سرخ پوستی بر هیچ سیاه پوستی و هیچ سیاه پوستی بر هیچ سرخ پوستی بر تری ندارد؛ مگر بر اساس تقوی و پرهیزگاری. آیا این پیام را برای تان رسانیدم؟ حاضران در آن خطبه همه گفتند: آری، رسول الله(صلی الله علیه وسلم) این پیام را برای مان رسانید.

این است شیرازۀ حق و عدالت:

﴿فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ﴾

[یونس: ۳۲]

ترجمه: اين است الله(سبحانه وتعالی) پروردگار حقيقى شما و بعد از حقيقت جزء گمراهى چيست پس چگونه(از حق) بازگردانيده مى‏شويد.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

شیخ بزرگوار! بنده پرسشی دارم مبنی بر این‎که آیا کار کردن و اشتراک در اردو یا لشکر دولت‎هایی که در حال حاضر در سرزمین‎های اسلامی هستند، جایز است؟ حال آن‎که حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم اشتراک در لشکرهای حکام ظالم را منع نموده است. و دیگر این‎که جنگ کردن همراه حکام ظالم و طلب نصره از ایشان جایز است یا خیر؟

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمة الله وبرکاته!

از ابوسعید خدری و ابوهریره رضی الله عنهما روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«لَيَأْتِيَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَكُونُ عَلَيْكُمْ أُمَرَاءُ سُفَهَاءُ يُقَدِّمُونَ شِرَارَ النَّاسِ وَيَظْهَرُونَ بِخِيَارِهِمْ وَيُؤَخِّرُونَ الصَّلاةَ عَنْ مَوَاقِيتِهَا، فَمَنْ أَدْرَكَ ذَالِكَ مِنْكُمْ فَلا يَكُونَنَّ عَرِيفًا وَلا شُرْطِيًّا وَلا جَابِيًا وَلا خَازِنًا»

(رواه أبويعلى و رجاله رجال الصحيح خلا عبدالرحمن بن مسعود وهو ثقة)

ترجمه: زمانی بالای مردم خواهد رسید که امیران(حاکمان) شان مردمان بیعقل و پیشوایان و مقتدای شان بدترین مردم میباشند و مردم به اختیار آنها اظهار نظر میکنند و نماز را از وقتش تأخیر مینمایند، پس اگر کسی از شما این زمانه را دریابد، باید وکیل، عسکر یا سرباز، جمع کننده مال و نگهبان(معتمد) ایشان نباشید.

در روایت دیگر کنزالعمال از ابوهریره رضی الله عنه چنین آمده است:

«...فَمَنْ أَدْرَكَهُمْ فَلا يَكُوْنَنَّ لَهُمْ عَرِيفًا وَلا جَابِيًا وَلا خَازِنًا وَلا شُرْطِيًّا»

ترجمه: پس اگر کسی از شما این زمانه را دریابد، قطعاً وکیل، جمع کننده مال، نگاهبان(معتمد) و عسکر یا سرباز ایشان نباشید.

برای شخص تحقیق کننده پیرامون این موضوع مسایل ذیل واضح می‎گردد:

۱ـ در حدیث ابویعلی رسول الله صلی الله علیه وسلم از این چهار امر زیر حُکمِ حُکَام ظالم بی‎عقل، به صورت مطلق منع نموده است. در روایت کنزالعمال نیز از این چهار چیز به طور خاص منع می‎فرماید؛ چنان‎چه در حدیث لفظ(لهم) ذکر گردیده و لام در این‎جا برای تخصیص است، پس نهی(منع) مرتبط به حراست خاص برای این امراء و جمع و خزانه نمودن مال برای ایشان است.

در این دو حدیث حمل مطلق بالایی کسانی مقید می‎گردد؛ يعنی نهی به صورت مطلق، از وکیل، جمع کننده مال و نگهبان(معتمد) در دولت‎هایی که به اسلام حکم نمی‎کنند نیست؛ بلکه نهی از این چهار امور برای آن کسانی‎که همراه این حکام کار می‎کنند و افراد مخصوص(با دیگاردهای) شان می‎باشند.

۲ـ کسانی‎که به حُکم زمامداران ظالم و بی‎عقل راضی شوند، گنهکار می‎شوند، چه این وظیفه در اردو باشد یا در غیر اردو؛ زیرا تلاش نکردن برای تغییر زمامدارانی که نظام اسلام را تطبیق نمی‎کنند و انکار نکردن از اعمال آن‎ها و راضی بودن از ایشان، همه‎ای این‎ها نزد الله سبحانه وتعالی گناه بزرگ است. چنان‎چه رسول الله صلی الله علیه وسلم می‎فرماید:

«سَتَكُونُ أُمَرَاءُ فَتَعْرِفُونَ وَتُنْكِرُونَ، فَمَنْ كَرِهَ فَقَدْ بَرِئَ، وَمَنْ أَنْكَرَ فَقَدْ سَلِمَ، وَلَكِنْ مَنْ رَضِيَ وَتَابَعَ.»

(رواه مسلم)

ترجمه: زود است که شما حاکمانی داشته باشید که آنها را میشناسید و ناپسند میدانید، پس کسیکه آنها را بد دانست، نجات یافت و کسیکه ناراض بود، سالم ماند. بدا به حال کسیکه راضی شد و از وی پیروی نمود.

۳ـ طلب نصره از کسانی صورت می‎گیرد که آن‎ها اهل قوت باشند، فرق نمی‎کند که در نگهبانی زمامداران ظالم باشند یا نباشند؛ زیرا هدف تغییر همان حاکمان ظالم و بی‎عقل است که نظام اسلام را تطبیق نمی‎کنند، و این طلب نصره از ایشان جایز است؛ لیکن بعد از بیان واقعیتِ نظام فاسدی که در آن کار می‎کنند؛ چون اصلاً واجب تغییر همان نظام فاسد است، هرگاه قناعت شان حاصل شد و به خاطر الله سبحانه وتعالی و رسولش صلی الله علیه وسلم این امر را اجابت کردند، بدون شک این عمل شان کار بزرگی است، اگر در چنین موقفی که دارند آن را در راه تعجیل به تطبیق نظام اسلام(اقامه دولت خلافت) استعمال نمایند، نزد الله سبحانه وتعالی پاداش بزرگی را به دست آورده‎اند.

بنابر این‎که، پیامبر صلی الله علیه وسلم نزد قبایل مختلف کفار می‎رفت و ایشان را به اسلام دعوت می‎کرد تا این‎که جهت اقامه حکم بماأنزل الله طلب نصرتش را قبول کنند. هم‎چنین حُکم کسانی‎که در اردوهای ظالمین کار می‎کنند، در صورتی‎که به حق اجابت نمایند و حکم شرع را در رابطه به انکار از ظالمین و تغییر دادن ایشان فهمیدند و در حال آماده باش قرار گیرند؛ پس در این حالت طلب نصرت از آن‎ها جایز است.

۴ـ بلی، جنگ در کنار حکام ظالم در صورتی‎که جنگ با کفار بوده نه همراه مسلمانان، جایز می‎باشد؛ زیرا جهاد در همه حالات تحت حاکمیت حاکم مسلمان بالای مسلمانان فرض می‎باشد، در این صورت فرق نمی‎کند که حاکم مسلمان نیکوکار باشد یا بدکار، این هم زمانی درست است که جنگ علیه کفار باشد؛ زیرا آیات جهاد به طور مطلق آمده است نه مقید. چنان‎چه الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾

[نساء : ۷۵]

ترجمه: شما را چه شده است که در راه الله جهاد نمیکنید.

﴿الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾

[نساء : ۷۶]

ترجمه: مؤمنانی هستند که در راه الله جهاد میکنند.

﴿فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾

[نساء : ۷۴]

ترجمه: ‏بايد در راه الله كسانی جنگ كنند كه زندهگی دنيا را به آخرت میفروشند.

آیات بسیاری است که ظالم بودن یا غیر ظالم بودن حاکم را شرط نگردانیده، البته تا وقتی‎که جهاد برضد کفار بوده باشد. چنان‎چه از احادیث پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز واضح می‎شود که ظالم بودن حاکم، جهاد را همراه وی بر ضد کفار منع نمی‎نماید، یعنی جهاد همراه با حاکم ظالم بر ضد کفار جواز دارد. از انس رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«وَالْجِهَادُ مَاضٍ مُنْذُ أن بَعَثَنِى اللَّهُ إِلَى أَنْ يُقَاتِلَ آخَرُ أُمَّتِى الدَّجَّالَ، لاَ يُبْطِلُهُ جَوْرُ جَائِرٍ وَلاَ عَدْلُ عَادِلٍ»

(سنن الكبرى بيهقی ۹/۲۶۳)

ترجمه: جهاد از زمانیکه الله مرا مبعوث گردانیده تا وقتیکه آخرین امتم، دجال را به قتل میرسانند، ادامه دارد. بدانید که هیچ ظلم ظالم و عدل عادل جهاد را باطل کرده نمیتواند.

برادر شما عطاء بن خلیل ابو رشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

معنی: تا آخر ماه رجب کمی صبر کن؛ چیزهای عجبی را خواهی دید.

(ترجمه)

نوت: این یک ضرب المثل عربی جاهلی است، مردم مظالم خویش را در ماه اخیر رجب پیش کش کرده و برای ظالم دعای بد می کردند و منتظر نتیجه آن بودند تا بعد از رجب چی اتفاقی خواهد افتاد. اکنون به این معنی استفاده می شود که کمی صبر کن در تجربه عمرت چیزهای عجیبی خواهی دید.

دو سال قبل یک تن به نقل از یک مرد دیگر که شیطان های جنی را در تسخیر خود داشته به وی خبر داده است که عنقریب امیر حزب التحریر شیخ عطاء ابن خلیل ابورشته بر کنار خواهد شد. بعد از سپری شدن دو سال مطابق با مفهوم "مقوله فوق" امیر حزب هیچ برکنار نگردید؛ درین مقطع مردى جن دار با مشارکت برخی شیاطین انسی خواستند تا برای تحقق این وظیفه مهم دست بکار شوند. برخی کسانی که قسم خود را شکستانده بودند یا برخی کسانی که حزب را ترک کرده بودند و یا هم کسانی که در قلب های آن ها مرض بودند، دست به پخش و نشر این چنین اخبار زده و از هر طرف با اسماء انترنتی مستعاری؛ چون: امین، منصور، منتصر و سپس در اخیر نام مسوول خود "الجوال" را ذکر کردند تا نشان دهند که آن ها خیلی زیاد اند؛ در حالی که واقعیت آن ها چنان است که شاعری گفته است:

لو كنت من أحد يهجى هجوتكم           يا ابن الرقاع ولكن لست من أحد

معنی: ای ابن رقاع! هرگاه تو شخصی صاحب وزن می بودی، حتماً تو را نقد می کردیم؛ اما تو چنان بی ارزشی که نقد ما تو را نزد مردم مشهور خواهد کرد.

آن ها در پیام های خود عطاء ابورشته را سومین امیر حزب التحریر می نوشتند و سپس بدون کدام صبری مردِ صاحب جن خواست تا فوراً امیر را برکنار نماید و ازین جهت، پیام چهارم خود را به نقل از فلان و فلان "تا عطاء ابورشته امیر السابق الحزب التحریر" رسانیده و سپس نوشته است که شیطان های جنی وی را به خانه یی که من در آن پنهانم، آوردند و چنین گفته است: من را مانند انبوهی از گوشت و استخوان بر زمین افتاده یافته، هيچ سخن نگفته به جزء لرزه ی شدیدی که نشانی از ترس و وحشت من بوده، و به گفته ی وی: به این دلیل سخن نمی گفتم که دیگر توان سخن گفتن را نداشتم. این چنین سخنان از انسان های فرو مايه بدور از تعجب نیست؛ ولی من با بیان دو مسأله سخن خود را تمام می کنم:

اول: چگونه این صاحب جن نیفتاد؛ در حالی که حسب گفته وی، شیطانه خود را از راه های دور و دراز به خانه من در لبنان رسانده است؟

دوم: وی گفته که گویا وی به خانه یی که من در آن پنهانم آمده است. ازین سخن معلوم می گردد که خانه من پنهان و  زير زمينی بوده؛ پس چگونه وی داخل زیر زمینی شده و با شیطان هایی که در پوست وی بودند، سر آن ها به دیوار زیر زمینی بر نخورده است؟ واقعیت آن ها با این مقولۀ عربی صدق می کند: "عش رجبا تر عجبا" یعنی: تا آخر ماه رجب کمی صبرکن؛ چیزهای عجبی را خواهی دید.

و در اخیر تذکر می دهم: صاحب جن خودش افشاء خواهد نمود که شیطان هایش هرگز نفعی به وی نخواهند رساند، آرزوی وی را نیز تحقق نخواهند بخشید و شیطان ها حسرت وی را بیشتر خواهند نمود؛ چون شیطان های بزرگ پیروان خود را کدام نفعی نمی رسانند و آرزوی آن ها را نیز پوره نخواهند کرد؛ بلکه حسرت ها را بیشتر می سازند. الله سبحانه وتعالی می فرماید:

﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُم بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾

[ابراهیم: ۲۲]

ترجمه: و چون كار از كار گذشت[و داورى صورت گرفت] شيطان مى‏ گويد: در حقيقت ‏الله به شما وعده داد، وعده ی راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم، مرا بر شما هيچ تسلطى نبود، جز اين كه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد؛ پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد. من فرياد رس شما نيستم و شما هم فرياد رس من نيستيد؛ من به آن چه پيش از اين مرا[در كار الله] شريك مى‏ دانستيد، كافرم، آرى! ستمكاران عذابى پر درد خواهند داشت.

و ان شا ءالله امیر حزب؛ مانند خار در گلوی صاحب جن و شیاطین انسی و جنی وی باقی خواهند ماند؛ الله سبحانه وتعالی قوی، عزیز و ولی صالحان است. در اخیر به شباب پاک و پرهیزگار حزب که نزد الله سبحانه وتعالی هیچ کس را تزکیه نمی کنیم و به خوانندگان صفحه ام می گویم: به این پیام های کثیف و فرومایه خود را هیچ مصروف نسازید و آن را به نوک پای خود زده و مانند دانه خرما دور اندازید و بعد ازین، این قسم کلمات را به من منتقل نکنید. این قسم اخبار خیلی ضعیف اند که دعوت رهبران و اهلِ آن را فریب دهند، یقین داشته باشید که الله سبحانه وتعالی دین و دعوت گران خودش را حفظ می نماید و در مورد می فرماید:

﴿إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُور﴾

[حج: ۳۸]

ترجمه: قطعاً الله از كسانى كه ايمان آورده‏ اند، دفاع مى ‏كند؛ زيرا الله هيچ خيانتكار ناسپاسى را دوست ندارد.

برادر شما عطاء بن خليل ابورشته

امیر حزب التحریر

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

چرا بارزانی باوجود عدم توافق جهانی و منطقه ای برای همه پرسی، بازهم اصرار دارد که این همه پرسی صورت گیرد؛ مگر چنین همه پرسی در شرایط کنونی به ضرر خود کُردها نیست؟! پرسش دیگر این که آیا انتظار می رود، این همه پرسی صورت گیرد، و اگر صورت گیرد و اکثریت با جدایی کردستان موافقت نشان دهند، آیا ممکن خواهد بود که کردها در منطقه دولت مستقل خود را داشته باشند؟

پاسخ

نقل قول معروفی است که می گویند: اگر حاکمی علیه سرزمین خودش تصمیمی اتخاذ نمود، به این معنی است که آن حاکم مزدور کسی دیگری بوده و تصمیمی را که اتخاذ نموده به اشارۀ دولت دیگری است و در آن منافع آن دولت را در نظر دارد. واقعیت کردهای اقلیم کردستان مصداق دقیق این نقل قول بوده و شرح آن قرار ذیل است:

۱. هر سیاست مدار آگاهی، به خوبی می داند که دستیابی کردها به یک دولت مستقل کاری بس دشوار است؛ بلکه حتی ممکن در شرایط کنونی، تلاش برای ساختن دولت مستقلی برای کردها می تواند به ضرر اقلیم کردستان تمام شود، نه تنها ضرر سیاسی و معنوی؛ بلکه حتی ضرر مادی نیز دارد. بنابر این مسئلۀ اصلی و سیاست جاری در عراق این نیست که کردها صاحب دولت مستقلی شوند؛ زیرا اگر چنین می بود، امکانات تشکیل چنین دولتی و زمینه سازی برای آن از گذشته ها صورت می گرفت. منظور این است: نظامی را که امریکایی ها پس از اشغال عراق در این سرزمین برپا نمودند و به نام قانون اساسی بریمر شهرت یافت، این نظام عراق را به سرزمینی دارای حکومت فدرالی تبدیل نمود، حکومتی که دارای یک مرکزیت ضعیف و کم صلاحیت باشد، در حدی که اقلیم کردستان از نظر حکومتداری و اجرای امور در این اقلیم نسبت به حکومت مرکزی بغداد، از صلاحیت و تصرفاتی به مراتب بیشتر بر خوردار می باشد.

شکی نیست که دولت های استعمارگر کافر خواب تقسیم و پاره پاره کردن هر بخشی از سرزمین های اسلامی را که اشغال می کنند، در سر می پرورانند؛ اما برای بر آوردن این هدف شوم شان در انتظار فرصت مناسب می نشینند و دلیل آن کینه و نفرتی بی پایانی است که از اسلام و مسلمانان در دل دارند. در پاسخ به پرسشی که قبلاً به تاریخ ۱۲/۰۸/۲۰۱۴م، منتشر نموده بودیم گفتیم:

«امریکا از ابتدای اشغال عراق در سال ۲۰۰۳م، پیوسته در پی زمینه سازی برای تقسیم عراق می باشد، چنان چه قانون اساسی را که بریمر گذاشت، مبتنی بر اساس قومی و مذهبی و برخورداری هر قوم و مذهب از سهمی مشخص، طوری که سهمی برای رئیس جمهور، سهمی برای رئیس پارلمان و سهمی برای نخست وزیر در نظر گرفته است. از آن جایی که قدرت اجرایی را نخست وزیر در اختیار دارد، بریمر این پست را هدفمندانه یک پست مذهبی قرار داد تا بهانه ای برای تحریک و بر انگیختن تنش ها به نسبت سایر ساختارها باشد. این قانون اساسی خود به صراحت خواستار تشکیل حکومتی اتحادی و متشکل از اقلیم های مختلف و با صلاحیت های زیاد می باشد. به این ترتیب دیده می شود که امریکا در فراهم نمودن شرایط تقسیم عراق به چند اقلیم موفق بوده. ...»

حکومت اتحادی طوری است که هر اقلیم آن از نظر عملی یک دولت به شمار می رود، با این تفاوت که بعضی ساختارهای رسمی را کم دارد؛ مانند: سفارت خانه ها، عضویت سازمان ملل و سایر امور ظاهری و ساختاری؛ اما از نظر عملی، اقلیم یک دولت مستقل با اختیارات کامل به شمار می رود و به این ترتیب اقلیم کردستان در حقیقت دولتی در داخل دولت دیگر بوده و عملاً از دولت مرکزی جدا می باشد، و واقعیت این است که عراق به عنوان یک دولت یک پارچه عملاً وجود ندارد. بنابر این اقلیم کردستان در حقیقت نیاز به برخورداری از استقلال و تشکیل دولتی در داخل دولت عراق ندارد؛ زیرا از نظر عملی، عملاً یک دولت مستقل به شمار می رود.

چنان چه اشاره شد، مسئلۀ اصلی این نیست که کردها بتوانند برای خودشان دولت مستقل و با مرزهای مشخص اقلیم کردستان عراق را تشکیل دهند و ارتباطی با سایر مناطق کردنشین بیرون از مرزهای عراق باشد؛ بلکه حتی تشکیل هر گونه دولتی برای کردها خود می تواند تحرکات شدیدی را در پی داشته و سر و صداهای آنان را بلند نماید؛ زیرا دولت کردی به اقلیم کردستان خلاصه نمی شود. با این حساب تشکیل دولتی مستقل برای کردها در عراق، ضربۀ سنگینی است، به ویژه برای امریکا و مزدوران منطقه ای آن، یعنی ترکیه، ایران و سوریه. بنابر این هر سیاست مدار آگاهی به خوبی می داند که ساخت دولتی برای کردها، چه در عراق یا ترکیه و یا سوریه، ممکن نیست و شراط فعلی بین المللی و اقلیمی هرگز اجازۀ تشکیل چنین دولتی را نمی دهد.

بعید می دانم که سیاست مداران کرد به شمول مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان، این واقعیت را درک کرده نتوانند؛ بلکه چنان چه قبلاً اشاره نمودیم، ممکن است هدف اصلی از سر و صدای تشکیل دولت کردی در شرایط فعلی این باشد که آب گل آلود شود و سپس تنش هایی در منطقه بالاگیرد، به ویژه منطقۀ کردستان که به ضرر خود آنان تمام شود، ضرری که به ضرر سیاسی و معنوی خلاصه نشده؛ بلکه خسارت های مادی نیز برای شان به بار آوَرد. با این حساب، این تصمیم بارزانی در شرایط کنونی به ضرر سرزمین خود اش تمام خواهد شد.

۲. حالا این پرسشی مطرح می شود، دولتی که پشت پرده بارزانی را به این تصمیم تحریک نموده و حمایت می کند، کدام دولت است و این تصمیم برای آن دولت پشت پرده چه منفعتی دارد؟ باید گفت نشانه ها و دلایل واضح و روشنی وجود دارد که بر اساس آن تشخیص این دولت پشت پرده کار دشواری نیست؛ روشن است که بارزانی هرگز توان این را ندارد تا در برابر امریکا و دولت های وابسته به امریکا که اقلیم کردستان را احاطه کرده اند، قرار گرفته و بدون تحریک هیچ جهتی، شخصاً اعلام نماید که تصمیم دارد برای جدایی اقلیم کردستان از عراق، همه پرسیِ به راه اندازد و به هیچ وجه توان رویارویی با مخالفان بین المللی و منطقه ای این تصمیم را نیز ندارد؛ مگر این که دولت بزرگ دیگری پشت پرده از وی حمایت نموده و او را به اتخاذ چنین تصمیمی تشویق نماید.

آری، اقلیم کردستان با تمام دار و ندارش بسیار ناتوان تر از آن است که بتواند در برابر این دولت ها، به ویژه امریکا که عراق به صورت کامل در چنگال آن قرار دارد، ایستادگی کند. چنان چه پیشتر اشاره شد، درک این که دولت بزرگی پشت پرده از بارزانی حمایت نموده و به وی اشاره می کند که چنین تصامیمی را اتخاذ نماید، این دولت بزرگ نیست؛ مگر انگلیس. خانوادۀ بارزانی ها از اواخر دولت عثمانی تا کنون با انگلیس ارتباط دارند و مسعود بارزانی این ارتباط را از پدرش مصطفی ملا بارزانی و وی از برادر خویش احمد بارزانی و پیش از همۀ آنان عبدالسلام بارزانی به ارث برده اند. عبدالسلام بارزانی از سال ۱۹۰۹م تا سال ۱۹۱۴م رهبری مخالفت مسلحانه ای کردی را علیه دولت عثمانی به عهده داشت و انگلیس آشکارا از وی حمایت می نمود. بنابر این خانوادۀ بارزانی از گذشته های دور با انگلس در ارتباط می باشد.

در عین حال اگر به واکنش های جهانی که در برابر اعلام همه پرسی صورت گرفت، نظری بیندازیم، خواهیم دید که انگلیس علی رغم مکر و اسلوب خبیثانه ای که معمولاً در سیاست هایش به کار می گیرد، این بار موافقت اش با این همه پرسی را آشکا را اعلام نمود؛ به طور مثال: بارزانی به تاریخ ۲۴ اگست ۲۰۱۷م با فرانک بیکر سفیر انگلیس در عراق دیدار نمود تا حمایت انگلیس را به رخ جهان بکشد. صفحۀ انترنتی "رووداو" به تاریخ ۲۴ اگست ۲۰۱۷م در بخشی از خبرهای مربوط به این دیدار گفت: «در دیداری که بارزانی با سفیر بریتانیا در عراق داشت، طرف مهمان(سفیر) ابراز نمود که کشور اش حقوق مردم کردستان را درک می کند. وی موقف بریتانیا در خصوص راه اندازی این همه پرسی را به اطلاع رئیس اقلیم کردستان رسانید.» واژۀ "درک کردن" در زبان دیپلوماسی به معنی تأیید بوده و معنی "به اطلاع رسانیدن" بدون نام بردن از چیزی، نیز تأیید است، این بدان معنی است که موقف انگلیس در خصوص تصمیم بارزانی برای همه پرسی مثبت می باشد؛ بلکه واقعیت این است که انگلیس از آن پشتیبانی می کند و با وجود مخالفت امریکا و دولت های وابسته به امریکا در منطقه، این کشور از بارزانی می خواهد تا روی تصمیم اش هم چنان استوار بماند.

به طور مثال:  مصطفی مسوول روابط خارجی اقلیم کردستان در گفتگو با پایگاه خبری کردستان ۲۴ چنین گفت: «بریتانیا با راه اندازی همه پرسی مخالفت ندارد و علیه خواسته های کردها قرار نمی گیرد. مصطفی این سخنان را پس از دیدار الیستر بیرت و زیر امور شرق میانه و شمال افریقای بریتانیا در اربیل با شماری از مسوولین کرد مطرح نمود. وزیر نامبرده روز یک شنبه گذشته جهت دیدار و گفتگو با مسوولین کرد در خصوص پاره ای از مسایل وارد شهر اربیل شد و این در حالی است که کردها قصد دارند، به تاریخ ۲۵ سپتمبر سال جاری در گامی به سوی تأسیس دولتی مستقل برای کردها، همه پرسی استقلال اقلیم کردستان از عراق را راه اندازی نمایند.» (منبع: ۲۴Kurdistan  اربیل ۵ سپتمبر ۲۰۱۷م) به این ترتیب روشن است که تصمیم برای همه پرسی را که بارزانی بر سر زبانها انداخته، در اصل به فیصلۀ انگلیس مطرح گردیده است.

۳. جریان منافع انگلیس از این تصمیم بر می گردد به زمان پیروزی ترامپ در انتخابات، آنگاه که تریزامی نخست وزیر انگلیس با عجله خودش را به تاریخ ۲۶ جنوری ۲۰۱۷م به واشنکتن رسانید تا پیروزی ترامپ را از نزدیک برایش تبریک و تهنیت بگوید. در آن دیدار ترامپ تعریف و توصیف های بی شمار را نثار تریزامی نمود و وی نیز از ترامپ تعریف و توصیف فراوانی نمود؛ اما هدف هر یک از دو جانب از این تعریف و توصیف ها چیز متفاوتی بود. ترامپ در پی این بود که انگلیس تمام توان اش را برای از هم پاشانیدن اتحادیه اروپا به کارگیرد، طوری که در قدم نخست انگلیس بدون هیچ تأخیری خود اش را از پیکر اتحادیه جدا کند و در عین حال تمام تلاشش را برا ایجاد فضای فروپاشی اتحادیه نیز به کار اندازد، به ویژه در فرانسه و هالند که در شرف برگزاری انتخابات قرار داشتند.

اما خواست تریزامی از ترامپ این بود که یک سلسله توافق نامه های تجارتی را با انگلیس امضاء نماید تا وی در زمان خروج از اتحادیۀ اروپا با استفاده از آن، از سایر دولت های اروپا امتیاز گیری نماید. هر یک: ترامپ و تریزامی در جریان آن دیدار روی هدف خودش اصرار می نمود. تریزامی تلاش داشت تا با استفاده از سیاست معمولی که انگلیس در روابط بین المللی دارد، هدف اش را که دست رسی به توافقات تجارتی بود، پنهان نگهدارد و آن را با اسالیب غیر مستقیم مطرح نماید؛ اما درک پایین ترامپ از برخوردها و روابط دیپلوماتیک و اظهارات بی پرده اش، این فرصت را از تریزامی گرفت که نیت اش را پنهان نگهدارد.

زمانی که طرف داران اتحادیۀ اروپا در انتخابات فرانسه و هالند پیروز شدند، به علاوۀ این که آلمان با تمام توان از اتحادیه حمایت می کند و توجه ویژه ای برای حفظ آن به خرج می دهد، آنگاه بود که ترامپ متوجه شد که هدف اصلی انگلیس بستن قرار دادهای تجارتی با امریکا بوده و تریزامی به موضوع از هم پاشی اتحادیه اروپا که خواست اصلی ترامپ بود، توجه کافی نکرده. این مسئله ترامپ را عکس العملی نمود و در نتیجه قطر را که از وابسته گان انگلیس است، هدف قرار داده و دستور داد تا کشورهای خلیج همجوار قطر با آن قطع رابطه نمایند. قبلاً در پاسخ به پرسشی که به تاریخ ۲۳ جولای ۲۰۱۷م منتشر نمودیم، گفته بودیم:

«و اما در مورد انگلیس باید گفت که سفر مبتکرانۀ تریزامی نخست وزیر این کشور به واشنگتن به تاریخ ۲۶ جنوری ۲۰۱۷م و اصرار اش برای امضای توافق نامۀ تجارتی با واشنگتن به این منظور بود که تشویقی برای سایر دولت های اتحادیۀ اروپا در جهت بیرون شدن از دایرۀ این اتحادیه باشد. به این ترتیب انگلیس مجدداً خود را به امریکا پیوند زده و به ادارۀ حکومت ترامپ خوش بین شد؛ اما پس از آن که آرزوهای امریکا مبنی بر فروپاشی اتحادیۀ اروپا به حقیقت نپیوست، چنان چه طرف داران اتحادیۀ اروپا در انتخابات فرانسه و هالند به پیروزی رسیدند، دید مثبت ترامپ نسبت به انگلیس به عقب برگشت؛ زیرا خواست ترامپ از انگلیس این بود که روند فروپاشی اروپا را رهبری نماید؛ اما زمانی که تجربۀ لندن در پاریس و امستردام تکرار نشد، امریکا مجدداً شروع به هدف قراردادن منافع انگلیس در سطح جهانی نمود که باعث شوکه شدن لندن از این موقف شد. چنان چه امریکا به مزدور اش عبدالفتاح السیسی دستور داد تا خلیفه حفتر را بدون در نظر داشت منافع انگلیس در لیبیا حمایت و پشتیبانی نماید. از جانب دیگر به مزدوران خلیجی اش دستور داد تا بالای قطر فشار وارد نمایند، قطری که ابزار اصلی انگلیس در منطقۀ عربی و اسلامی به شمار می رود.»

به این ترتیب تمام موارد فوق الذکر باعث شد که ترامپ دیوانه وار به سعودی سفر نموده و آن جا نشست چند جانبه را به راه اندازد و پس از آن با طرح قطع رابطه با قطر، خواست که انگلیس را به کشتارگاه بکشاند.

۴. انتظار می رفت که انگلیس نیز علیه منافع امریکا در منطقه دست به مزاحمتی بزند و به همین دلیل بود که تصمیم اخیر مبنی بر تحریک بارزانی برای راه اندازی همه پرسی فوق الذکر را اتخاذ نمود تا مزاحمتی برای امریکا و مزدوران منطقه ای آن باشد. طبیعتاً از دست انگلیس کاری فراتر از مزاحمت به امریکا بر نمی آید؛ زیرا توان رویارویی مستقیم و علنی با امریکا را ندارد؛ بلکه تنها می تواند دست به مزاحمت زده و امریکا را اذیت کند، به ویژه در صورتی که شرایط مناسب و کار موثری برای مزاحمت پیدا کند؛ مانند همه پرسی کردستان.

انگلیس اصرار دارد که بارزانی تا آخرین حد ممکن پیش برود؛ زیرا شرایط کنونی برای امریکا و هم چنین مزدوران اش؛ هر یک ترکیه، ایران و سوریه به دلیل تحرکات مسلحانۀ موجود، شرایط بسیار داغ و حساسی است. به همین دلیل است که بارزانی پیوسته اصرار دارد که این همه پرسی باید برگزار شود و انگلیس فضا را برای این همه پرسی آماده نموده و به نحوی هشدار می دهد که در اقلیم کردستان برای کردها دولت مستقلی ایجاد خواهد نمود. انگلیس طبق معمول و بر اساس سیاست نیرنگ آمیز و گمراه کننده ای که از آن ثابت است، قطعاً به اندازه ای که منافع خود اش را ترجیح می دهد، به منافع کردها اهمیت نمی دهد و تاریخ تعاملات فریبندۀ آن با کردها مملو از مثال هایی است که این ادعا را به خوبی تأیید می کند. در پاسخ به پرسشی که به تاریخ ۱ اپریل ۲۰۰۹م منتشر نموده بودیم، گفتیم:

«انگلیس به محمود حفید در سال ۱۹۱۹م وعده داد که اگر به حریم عثمانی ها در سلیمانیه حمله نماید، برای وی در کردستان دولتی مستقل تشکیل خواهد داد. کردها به سلیمانیه حمله نموده و برادران عثمانی شان را به قتل رسانیده و نجات یافته گان شان را فراری دادند؛ اما انگلیس به وعده اش وفا نکرد؛ بلکه محمد حفید را به مستعمره اش، هند انتقال داد. هم چنین انگلیس بالای معاهدۀ سیفر در سال ۱۹۲۰م با دولت عثمانی اصرار نمود که در آن بندی مربوط به برپایی دولت کردی به منظور مزاحمت به خلیفه محمد وحید الدین علاوه گردد، چنان چه هیأت خلیفه خود طرف مذاکره را تشکیل می داد؛ اما زمانی که انگلیس بعدها موفق شد که مصطفی کمال را به صفت رئیس جمهور ترکیه منصوب نماید و خلافت به پایان رسید و طرف معاهده جمهوری ترکیه به ریاست مصطفی کمال شد که در لوزان و در سال ۱۹۲۴م راه اندازی گردید، آن جا بود که انگلیس یک بار دیگر پایش را پس کشیده و نخواست در آن معاهده بندی مبنی بر ایجاد دولتی برای کردها وجود داشته باشد؛ زیرا هدف اش بر آورده شده بود که همانا سقوط دادن خلافت بود. انگلیس از همان گذشته احساسات قوم گرایی کردی و سایر اقوام را در منطقه بر می انگیخت و با استفاده از کسانی که تحریک می شدند، علیه دولت اسلامی تخریب کاری می نمود تا این که سر انجام هدف اش را بر آورده نمود؛ اما پس از آن تمام همکاران اش برای تحقق این هدف آن را به دور انداخت و یا با تعیین نمودن آنان به صفت حکام و رهبران، آنان را به بنده گی گرفت.» به این ترتیب دیده می شود که نیرنگ و فریب کاری های انگلیس تاریخ طولانی دارد.

۵. به این ترتیب بارزانی در همه پرسی تاریخ ۲۵/۰۹/۲۰۱۷م  بخاطر تشکیل دولتی برای خود، بدون توجه به مواضع بین المللی و منطقوی؛ حتی با وصف عدم پذیرش آن از طرف یک تعداد از کُردها اصرار دارد؛ چنان چه تصریح داشته است: «اقلیم کردستان روز چهارشنبه، بر همه پرسی تجزیه طلبی از عراق که قرار است به تاریخ ۲۵ سپتمبر آینده برگذار شود.» وی مجدداً تأکید نمود و هرگونه تأخیر یا لغو این پروسه را علی رغم رد آن و نتایج اش از سوی حکومت مرکزی، به اضافه  تلاش های بین المللی و منطقوی که برای منصرف کردن اربیل از برداشتن این گام در جریان است، رد نمود.

شورای عالی همه پرسی اقلیم کردستان، دیروز در خلال نشستی به ریاست مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان ، نتایج بازدید اخیر نماینده گان کُرد از بغداد بخاطر همه پرسی و هم چنان گفتگوهای دو روز پیش بارزانی همراه ماتیس در اربیل را به بحث گرفت. مشاور بارزانی گفت: «مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان تأکید دارد تا همه پرسی در موعد مقرره اش ۲۵ سپتامبر برگذار شده و حتی یک دقیقه هم از موعد اش تأخیر نداشته باشد.» (منبع: به نقل از شبکه العربیه مورخ ۲۴ اگست ۲۰۱۷) این اظهارات در حالی بیان می گردد که مواضع مخالف منطقوی و فرامنطقوی در مورد همه پرسی به وضاحت صورت گرفته است؛ بطور مثال:

الف) مسعود بارزانی به تاریخ ۰۷/۰۶/۲۰۱۷م همه پرسی را در مناطق کُردنشین عراق به منظور تأسیس دولت مستقل کُردنشین اعلام نمود و مدعی شد که این همه پرسی را در ۲۵ سپتمبر آینده برگذار خوهد کرد. امریکا از همان بدو اعلان فوق، این همه پرسی را رد نمود؛ چنان چه "برت مک گورک" نماینده ویژه دونالد ترامپ در ائتلاف جهانی مبارزه با داعش، چنین گفت: «اجرای این همه پرسی در حال حاضر منجر به بی ثباتی خواهد شد و ما معتقدیم که این همه پرسی در ماه سپتامبر با توجه به این جدول زمان بندی سریع، مناسب نیست؛ چون قرار است این همه پرسی در مناطقی به ویژه مورد نزاع، به شکل ملموسی منجر به بی ثباتی خواهد شد.» (منبع: أ ف ب ۰۸/۰۶/۲۰۱۷م)

اخیراً به تاریخ ۱۱/۰۸/۲۰۱۷م ریکس تیلرسون وزیر خارجه امریکا در تماسی تیلفونی با مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان، به نماینده گی از واشنگتن ابراز تمایل نمود که این همه پرسی به تأخیر افتد. وی هم چنان بر حمایت از گفتگوها و جستجوی راه حل با بغداد تأکید کرد. به تاریخ ۲۲/۰۸/۲۰۱۷م امریکا وزیر دفاع خویش جیمز ماتیس را به بغداد به منظور نشست با عبادی نخست وزیر عراق فرستاد تا پس از آن به اربیل همراه بارزانی دیدار کند. هم چنان وی به تاریخ ۲۳/۰۸/۲۰۱۷م به ترکیه رفت تا از بازوی موثر(ترکیه) در منطقه استفاده کند.

ب) هم چنان کشورهای طرفدار امریکا در منطقه نیز این همه پرسی را نپذیرفتند؛ چنان که سعد حدیثی سخنگوی نخست وزیر عراق بیان داشت: «هر موضع و گامی که از طرف جناح های عراقی برداشته می شود، لزوماً باید مطابق قانون اساسی بوده و هر گونه تصمیم در مورد آینده عراق که قانون اساسی آن را به عنوان یک کشور دموکراتیک فدرالی با حاکمیت ملی کامل معرفی نموده است، باید مواد مربوطه قانون اساسی در آن رعایت شود... تنها یک جناح نمی تواند با به انزوا کشانیدن سایر جناح ها، سرنوشت عراق را تعیین کند.» (منبع: آزادی امریکا ۰۹/۰۶/۲۰۱۷م)

ترکیه نیز از آوان اعلام همه پرسی و استقلال کردستان، مخالفت خویش را ابراز نمود؛ چنان چه وزارت خارجه این کشور این تصمیم رئیس اقلیم کردستان را خطای فاحشی که وحدت و سلامت اراضی عراق را تهدید می کند خواند. (منبع: آزادی امریکا ۰۹/۰۶/۲۰۱۷م) هم چنان اردوغان پس از نشستی که با وزیر دفاع امریکا ماتیس داشت گفت: «تصمیم این  همه پرسی یک تصمیم اشتباه است.» (منبع: الجزیره ۲۴/۰۸/۲۰۱۷م)

هم چنان ایران شنبه به تاریخ ۱۱/۰۶/۲۰۱۷م بعد از مدت زمان اندکی از اعلام همه پرسی، اعلام نمود که این کشور به شدت مخالف همه پرسی ای می باشد که قرار است در سپتمبر آینده در کردستان عراق برگذار شود. با تأکید بر این که "موضع تهران در مورد تمامیت ارضی عراق روشن است"، بهرام قاسمی سخنگوی وزارت خارجه ایران گفت: «تصامیم فردی و دور از معیارها و چارچوب قانونی و ملی، منجر به مشکلات مزید و پیچیده گی اوضاع امنیتی در عراق خواهد شد.» (منبع:  afkarhura.com۱۵/۰۶/۲۰۱۷م) و همین شبکه به تاریخ ۰۷/۰۹/۲۰۱۷م اظهارات رئیس مجلس شورای ایران را نقل کرد که وی گفته بود: «حسین امیر عبداللهیان دستیار خاص رئیس مجلس شورای اسلامی در امور بین المللی، تأکید کرد که اجرای همه پرسی در کردستان عراق، بحران جدیدی را به بار خواهد آورد.»

امریکا در داخل کردستان نیز طرفدارانی دارد که می توان به جنبش کُردی گوران(تغییر) و حزب طالبانی(حزب اتحادیه میهنی کُردستان) اشاره نمود که جنبش گوران به اعلان بارزانی برای اجرای همه پرسی مخالفت نشان داده و هوشیار عضو این جنبش در پارلمان کردستان گفت: «جنبش تغییر هنوز به همان نظر سابق خویش ثابت است که اجرای همه پرسی در این برهه از زمان اشتباه بوده و تمام این اجنداء، اجندای شخصی و حزبی مسعود بارزانی است.» وی تأکید داشت که: «حزب دموکرات کردستان همانند بازی شطرنج پیاده است نه بازیکن.» (منبع: ایلاف ۰۵/۰۸/۲۰۱۷م)

هم چنان فواد معصوم رئیس جمهور عراق که منتسب به حزب طالبانی(حزب میهنی دموکرات کُردستان) می باشد، این همه پرسی را رد نموده گفت: «چوکی ریاست جمهوری بر شانه ها و آرای کُردها بناشده و معادل یک قطره خون و فداکاری شان نیست، به معصوم اجازه خیال پردازی رسیدن به دولت شان را نخواهند داد و در روز همه پرسی به آن جواب "نه" خواهند گفت.» حزب دموکرات کُردستان در بیانیه ای اظهارات معصوم را خطرناک تلقی نموده و مدعی شد که این بیانیه، پیام بدی به جهانیان خواهد داشت که در نهایت کار، همه پرسی را مشکل کرده و از ارزش اش می کاهد. (منبع: afkarhura.com)

علی رغم مخالفت های جهانی و منطقوی؛ چنان چه قبلاً تذکر دادیم، بارزانی آن قدر در اجرای این همه پرسی جدی است که حتی یک دقیقه تأخیر آن را نمی پذیرد. دلیل این همه، چنان چه قبلاً جریان امور اتفاق افتاده را بررسی کردیم، فشارهایی است که از طرف انگلیس به سر بارزانی تحمیل می شود.

۶. حال پس از آن که رویدادهای همه پرسی را با عوامل مختلف تأثیر گذار آن به بررسی گرفتیم، انتظار می رود تا پاسخی قناعت بخش در مورد این همه پرسی ارایه کنیم. در روشنایی مسایلی که بیان شد، احتمال می رود که امور ذیل اتفاق افتد:

الف) در هر صورت انتظار نمی رود که برای کُردها یک دولت قانونی با معیارهای جهانی تأسیس شود؛ چون پروژه امریکا در عراق این است که این کشور، دولتی اقلیمی و فدرالی با ارتباطی شکننده با مرکز باشد؛ یعنی از ناحیه عملی بخاطر حکومتداری این تقسیم صورت می گیرد، و اما از ناحیه رسمی دولتی باقی می ماند که متشکل از چند اقلیم فدرالی بوده و به نام عراق یاد خواهند شد.

پروژه امریکا از بدو اشغال عراق در سال ۲۰۰۳م چنین بود. چنان چه در خلال اشغال خود بذر تقسیم، تکه و پارچه کردن آن را افشاند؛ مگر اعلام آن ها را به حیث کشورهای مستقل، الی رسیدن به وقت مناسب اش معطل کرد. در سال ۲۰۰۳م "بریمر" حاکم امریکا در عراق، قانون اقلیم های فدرالی را در عراق وضع نمود که در نتیجه آن، دولت یک پارچه و قوی مرکز از بین رفت و دولت فدرالی شکننده و ضعیف جایگزین آن شد که در آن قدرت اقلیم ها قوی تر از مرکز است تا امریکا در زمان مناسبی که می تواند و مصلحت خویش را نیز در آن می بیند، عراق آماده اعلام رسمی چند دولت باشد.

اما اکنون پروژه امریکا در عراق این است تا آن را به کشور چند اقلیمی و فدرالی که داری ارتباط شکننده و ضعیف با مرکز باشند، تبدیل کند. ما جواب سوال گذشته را به تاریخ ۱۲/۰۸/۲۰۱۴م ارایه کرده بودیم که در آن آمده بود: «امریکا از بدو اشغال عراق در سال ۲۰۰۳م به شکل مستمر به فکر پارچه کردن عراق است. قانون اساسی ای که "بریمر" وضع کرده بود، بر بنیاد اختلافات فرقه ای و مذهبی استوار بوده که در آن حصه هر فرقه و مذهب مشخص شده بود... وی این قانون را به رئیس جمهور، نخست وزیر و رئیس پارلمان توضیح داد؛ چون نخست وزیر قدرت اجرایی را به دست دارد و از طرفی هم "بریمر" این پُست و سمت را مذهبی جلوه داد که این کار باعث تحریک و فتنه انگیزی برای سایر پُست ها شد... چون در همین قانون اساسی، حکومت ائتلافی شامل اقلیم ها بوده و هم زمان صلاحیت های اقلیم ها نیز قوی ذکر شده بود. به این ترتیب امریکا موفق به ایجاد اوضاع مناسب برای پارچه کردن عراق گردید.»

بنابر این، سیاست فعلی امریکا خواهان حکومت های متعدد در عراق نبوده؛ بلکه حکومت فدرالی ضعیفی می خواهد که عملاً تقسیم شده و صرف از لحاظ شکلی به عنوان حکومت باقی مانده است. بناً در شرایط فعلی تقسیم عراق به حکومت های متعدد، بعید به نظر می رسد. حد اقل تا مدتی مطابق پروژه "بریمر" عراق باید از لحاظ عملی؛ چنان چه به اقلیم های متعددی که قدرت شان از مرکز قوی تر است، باقی بماند.

ب) چنان چه اعلام همه پرسی به فرمان انگلیس بخاطر نفس کشیدن در تنگنای تحریم های قطر است؛ بناً اگر امریکا انگلیس را در برداشتن یا حتی کاهش تحریم های قطر یاری رسانده و آبرویش را حفظ کند، این همه پرسی نیز لغو خواهد شد.

ج) چون امریکا یگانه دولت مسلط بر عراق است، اگر بخواهد می تواند این همه پرسی را به شکل مستقیم یا غیر مستقیم، با تحریک کردن جنبش های کُرد وفادار خویش در کردستان، یا با تحریک ترکیه و ایران علیه اقلیم یا به طور مشخص علیه بارزانی؛ حتی در صورت نیاز با وارد کردن فشارهای مادی لغو کند.

محمد باقری رئیس ستاد کُل نیروهای مسلح ایران ، از آغاز تأسیس جمهوری ایران در سال ۱۹۷۹م برای اولین بار از ترکیه دیدار کرد. این دیدار که به تاریخ ۱۵/۰۸/۲۰۱۷م خاتمه یافت، سه روز را به طول انجامید. چنان چه خبرگذاری اناضول نقل می کند: «رئیس جمهور ترکیه از وی در مجتمع ریاست جمهوری در انقره استقبال کرده و دیدار بین این دو ۵۰ دقیقه به طول انجامید.» این خود دلالت بر اهمیت موضوع دارد. چنان چه خبر گذاری رسمی ایرنا نقل می کند:« در این سفر رئیس ستادکل نیروهای مسلح ایران را، فرمانده نیروهای زمینی و فرمانده گارد مرزی و یک تعداد دیگر از فرمانده هان بلند پایه نظامی ایران، همراهی می کردند.»

بهرام قاسمی سخنگوی وزارت خارجه ایران ، دیدار محمد باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ایران، از ترکیه و نشست همراه همتایش را "جهش" و "گامی در راستای همکاری روابط بین دو کشور" توصیف کرد.(منبع: خبر گذاری مهر ایران ۲۱/۰۸/۲۰۱۷م) بعید به نظر نمی رسد که این دیدار برای هماهنگی در مورد عکس العمل مادی برای لغو همه پرسی و یا هم نتایج قابل اجرایش باشد، و دیدار وزیر دفاع امریکا از انقره به تاریخ ۲۳/۰۸/۲۰۱۷م یعنی پس از دیدار رئیس ستادکل نیروهای مسلح ایران، این فرضیه را قوت می بخشد.

د) اگر امریکا از نتیجه تطبیق بند "ج" احساس نگرانی جدی داشته باشد، می تواند اجرای همه پرسی را لغو نکرده؛ مگر به آن نتیجه موثر یا قابل اجرایی ندهد و بر اساس این همه پرسی، هیچ گونه اقدامات عملی جدایی طلبانه، صورت نگیرد.

۷. در اخیر باید گفت: واقعاً دردناک است که کفار توانستند رابطه اسلامی را از زنده گی مسلمان ها بَر کنند و بجای آن که زمانی به مسلمان های عرب و عجم عزت داده بود، روابط بد بوی قومی و... را جایگزین کنند رابطه ویران کننده ای که مسلمان ها را گروه گروه کرد که در نتیجه برادری اسلامی از بین شان رخت بر بسته و جنگ های خانمان سوز در بین شان در گرفت. قوم گرایی بسان کلنگی است، برای برکندن اساس امت، چنان چه این کافر مستعمر، دیروز با همین کلنگ دولت اسلامی را از بین بُرد، امروز هم به شکل دوامدار از این کلنگ در صورت توان، برای از بین بردن باقی مانده وجود و هستی امت استفاده می کند. سپس سرزمین های اسلامی را عرصه نبرد بین کشورهای بزرگ و وسیله ای برای ریختن خون مسلمانان قرار می دهد و مسلمان گردن مسلمان دیگر را می زند. اسلام تمام این را حرام قرار داده است و بر وحدت و برادری تأکید کرده است. چنان چه الله سبحانه وتعالی می فرماید:

﴿وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾

ترجمه: ‏و همگی به رشته(ناگسستنی قرآن) الله چنگ زنيد و پراگنده نشويد و نعمت الله را بر خود به ياد آوريد كه بدانگاه كه(برای هم ديگر) دشمنانی بوديد و الله ميان دل های تان(انس و الفت برقرار و آن ها را به هم) پيوند داد؛ پس(در پرتو نعمت او برای هم) برادرانی شديد و(هم چنين شما با بت پرستی و شركی كه داشتيد) بر لبه گودالی از آتش(دوزخ) بوديد(و هر آن با فرا رسيدن مرگ تان بيم فرو افتادن تان در آن می رفت) ولی شما را از آن رهانيد(و به ساحل ايمان رسانيد). الله اين چنين برای تان آيات خود را آشكار می سازد، شايد كه هدايت شويد.‏

و هم چنان می فرماید:

﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾

ترجمه: فقط مؤمنان برادران هم ديگرند.

هم چنان اسلام تمام انواع تعصب؛ قومی، وطنی، قبیله ای و... را حرام قرار داده است:

«فعَنْ عَمْرِو بْنِ دِينَارٍ، قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللهِ يَقُولُ:كُنَّا فِي غَزَاةٍ، فَكَسَعَ رَجُلٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ رَجُلاً مِنَ الأَنْصَارِ، فَقَالَ الأَنْصَارِيُّ: يَا لَلأَنْصَارِ، وَقَالَ الْمُهَاجِرِيُّ: يَا لَلْمُهَاجِرِينَ، فَسَمَّعَهَا اللهُ رَسُولَهُ e، قَالَ: مَا هَذَا؟ فَقَالُوا: كَسَعَ رَجُلٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ رَجُلاً مِنَ الأَنْصَارِ، فَقَالَ الأَنْصَارِيُّ: يَا لَلأَنْصَارِ، وَقَالَ الْمُهَاجِرِيُّ: يَا لَلْمُهَاجِرِينَ، فَقَالَ النَّبِيُّ e: «دَعُوهَا، فَإِنَّهَا مُنْتِنَةٌ.»

(رواه بخاری)

ترجمه: از عمرو بن دینار روایت است که می گوید: من از جابر بن عبدالله شنیدم که می گفت: ما در غزوه ای بودیم که شخصی از مهاجرین با دست یا پای خود بر پشت یک تن از انصار زد؛ انصاری گفت: ای انصار! و آن مهاجر گفت: ای مهاجرین! پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود:  تعصب را ترک کنید که بد بوست.

وعَنْ أَبِي مِجْلَزٍ، عَنْ جُنْدبِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الْبَجَلِيِّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وسلم: «مَنْ قُتِلَ تَحْتَ رَايَةٍ عُمِّيَّةٍ، يَدْعُو عَصَبِيَّةً، أَوْ يَنْصُرُ عَصَبِيَّةً، فَقِتْلَةٌ جَاهِلِيَّةٌ.»

(رواه مسلم)

ترجمه: ابی مجلز از جندب بن عبدالله بجلی روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه سلم فرمود: کسی که کورکورانه در زیر پرچم دعوت تعصب کرده یا متعصبانه کسی را یاری رسانده و کشته شود، به مرگ جاهلیت مرده است.

مسلمان ها صدها سال را با چنگ زدن به دین خویش و داشتن پیوند مستحکم با پروردگارشان با عزت زیستند که ایشان را اسلام به دور هم جمع نموده بود. حضرات ابوبکر، عمر، عثمان، علی، سلمان فارسی و بلال حبشی رضوان الله علیهم اجمعین صحابه پیامبر صلی الله علیه وسلم بودند، بندگان الله سبحانه وتعالی و برادر هم بودند و در راه الله سبحانه وتعالی می جنگیدند. حضرت عمر عرب، فاتحانه وارد قدس می شد، صلاح الدین کُردی قدس را از دست صلیبیان آزاد می کرد و عبدالحمید تُرکی، قدس را از کثافت یهود حفظ می کرد. این چنین مسلمان ها عزت می یابند، کسی که شاهد است و گوشی شنوا دارد، لازم است تا این چنین عمل کند.

﴿إِنَّ فِي هَٰذَا لَبَلَاغًا لِّقَوْمٍ عَابِدِينَ﴾

[أنبياء :۱۰۶]

ترجمه: ‏اين(سخن برای مفهوم قانون زنده گی دنيوی و آگاهی از سرنوشت حيات اخروی) مردمان عبادت‌پيشه را كافی و بسنده است.‏

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم و رحمة الله وبرکاته!

پرسش من از متن کتاب تکتل حزبی، صفحۀ ۲۰-چاپ ۰۹/۰۵/۱۹۸۵م است، که در آن گفته شده است: «حزب تمام نواقص و اسبابی را که سبب ناکامی گروه هایی که جهت بیداری مسلمانان به پا خواسته بودند، درست درک کرده است.»

به نظر من در متن فوق اشتباهی وجود دارد، یعنی حزب صفت خطاء را از خود دور نموده، در حالی که عدم خطاء از صفات رب العالمین بوده، و هر مخلوق خطاء کننده است. و نیز در قسمت دیگری از متن این کتاب گفته شده است: «بلکه بر حزب واجب است که امت را تربیه نموده و همراه اش در حال حرکت باشد، زیرا که حزب در افکارش یگانه حزب ثابت و قایم است....»

این جا نیز در کلمۀ "یگانه"، غلطی را احساس می نمایم؛ پس در رابطه به این موضوع نظر شما چیست؟

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

در قدم نخست باید متذکر شوم که در مفهوم عبارت مذکور: «حزب تمام نواقص واسبابی را که سبب ناکامی گروه هایی که جهت بیداری مسلمانان به پا خواسته بودند درست درک کرده است.»

برای شما ابهامی ایجاد شده است، زیرا حزب این مطلب را در تعریف، بعد از این که اسباب ناکامی حرکات را در کتاب تکتل ذکر نموده، گفته است: «پژوهشگرانی که در زمينه تحقيق نموده اند عوامل ناکامی اين حرکات را از ديدگاه ساختار حزبی به چهار علت خلاصه كرده اند:

نخست: اين حرکات بالای افکار عام و نامحدود، غامض(فهم نشده؛ مثلاً: ما استقلال می خواهیم...) و شبه غامض استوار بودند و بر علاوه آن، وضاحت پاکی و صفائی در افکار ایشان دیده نمی شد.

دوم: طريقۀ تنفيذ افکار ايشان تعريف نشده بود و با وسائل آنی و نامشخص پیش می رفتند؛ علاوه از این که این وسائل پی چیده و مبهم بود.

سوم: اين حرکات بالای اشخاصی که آگاهی کامل و ارادۀ صحيح نداشتند، استوار بود. اين اشخاص تنها آرزو، شوق و حماسۀ تحرک و تغيير حالت بد موجود را داشتند.  

چهارم: در ميان اعضای اين حرکات رابطۀ صحيح وجود نداشت، آنان صرف به دليل فعاليت در يك کتله، زير نام ها و شعارها و فعاليت های گوناگون يك جا شده بودند.» (منبع: تکتل)

بعداً حزب بنابر سعی و تلاش و اجتهاد خود، این اسباب را درک نمود؛ پس خطاء در این قولش که گفته بود: «حزب تمام نواقص و اسباب آن را درک نموده است.» کجاست؟ و این که هر مخلوق خطاء می کند، و الله سبحانه وتعالی از هر نقص منزه است؛ چه ارتباط با این سخن ما دارد؟

اکنون از شما می پرسم: اگر شما معلم یا مدرس باشید، برای شاگرد تان بعد از این که در جواب ارایه شده از آن نظر اندازی نموده باشی، بگویی "در جواب شما چنین و چنان نواقص وجود دارد، و آن ها را در چند حد معین؛ مثل: ۱،۲،۳ و... نشانی نمائی، و برایش بگویی آن ها را تکمیل نمایید! و آن شاگرد آن نواقص را اصلاح نموده دوباره به شما مراجعه نموده و بگوید استاد گرامی همه نواقص را درست نمودم، و این پاسخ جدید من است". پس آیا این شاگرد خود را به صفات رب العالمین توصیف نموده است؟!

ولیکن ملاحظۀ دیگر شما پیرامون این عبارت که گفته شده: «بلکه بر حزب واجب است که امت را تربیه نموده و همراه او در حال حرکت باشد، زیرا که حزب در افکارش یگانه حزب ثابت و قایم می باشد....» قبل از وارد شدن به موضوع مورد بحث، این جا قسمتی از عبارت کتاب را که قبل از موضوع مورد بحث است نقل می کنم، و بعد آن عبارتی را که در پرسش مطرح نموده اید.

در قسمتی از عبارت کتاب چنین آمده است: «حزب فکره و طریقه را از آن چه وحی الله سبحانه وتعالی و سنت رسولش صلی الله علیه وسلم است به صورت دقیق و فکری درک نموده است، و از آن چه که از رهنمائی اجماع صحابه و قیاس به دست می آید، و این ها(اجماع و قیاس) مصدر تفکیر حزب نبوده، بلکه موضوع فکرش می باشد تا این که این ها را طبق احکام اسلام تغییر دهد، و هم چنان حزب در حمل دعوت به طریقۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم پابند می باشد؛ چنان چه رسول الله صلی الله علیه وسلم دعوت را از مکه آغاز نمود تا این که دولت اسلامی را در مدینه قایم نمودند، و حزب رابطه ای را که در بین افرادش قایم نموده همانا عقیدۀ اسلامی و آن چه از افکار و احکام اسلام گرفته می شود، می باشد. بناً سزاوار برایش این است که امت را تربیت نموده و همراهش در حال حرکت باشد، بلکه برایش واجب است که امت را سر پرستی کرده و در حمل دعوت او را همراهی نماید، زیرا حزب یگانه حزب ثابت و قایم در افکارش بوده، در طریقۀ خود واضح و در مطلبش دقیق بوده، پابند به طریقه و سیرت رسول الله صلی الله علیه وسلم بدون کدام تنزل از موقفش و بدون این که چیز دوم آن را از رسیدن به هدفش باز دارد، می باشد.»

شما نقد یا اعتراض بر این قول داشتید که گفته است: «... حزب، یگانه حزب ثابت و قایم در افکارش بوده، در طریقه خود واضح می باشد....» و نقدی بر کلمه "واحد"(یگانه) داشتید و آن را از صفات رب العالمین گفته بودید.

خواهر گرامی! این موضوع از هم جدا و مختلف است، حزب نمی گوید که در هر چیز یگانه حزب است، بلکه او فکره و طریقۀ خود را طبق اصول صحیح، از ادلۀ شرعی استنباط درست نموده است؛ پس در این صورت طبیعی است که بنابر این استنباط، در فکرش ثابت و قایم است. پس سخن از شخص نیست، بلکه از حزبی است که این فکره و طریقه را تبنی کرده است، و هر کسی که این فکره و طریقه را حمل نماید او از حزب محسوب می شود و بر او باورمند گردیده است. بنابر این او بر حزبی اعتماد نموده است که فکره و طریقه اش را استنباط از سخنی کرده که آن یگانه و ثابت است، پس او کسی است که آن را استنباط و تدریس نموده و به آن عمل و از آن دفاع نموده است، در این صورت چه مشکل است که بگوید آن یگانه و ثابت در این فکره است، و این چه ربطی دارد به وحدانیت الله یگانه(که او بی نیازی است که مثلش وجود ندارد)؟

و از الله سبحانه وتعالی استدعا می نمایم که هدایت کامل را نصیبت نموده و سینه ات را به پذیرش خیر باز گرداند، بدون شک اوست هدایت کننده به راه راست.

برادر شما عطاء بن خلیل ابوالرشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

﴿وَالْفَجْرِ وَلَيَالٍ عَشْرٍ﴾

[فجر: ۱-۲]

ترجمه: قسم به سپیده دم، قسم به شب های ده گانه[ماه ذی الحجة]!

تقدیم به دعوتگران متقی، مخلص، نیکوکار و بخشنده(عاقبت شان را ما تعیین نمی کنیم)، الله سبحانه وتعالی دانا و حکیم است. تقدیم به بازدید کننده گان این صفحه؛ کسانی که حقیقت ها و نیکی هایی را که این صفحه به نشر می رساند، قبول نموده و آشکارا حق و حقیقت را بیان می دارند. تقدیم به تمام مسلمانانی که الله سبحانه وتعالی و رسول الله صلی الله علیه وسلم را دوست دارند، رضایت الله سبحانه وتعالی و رسول الله صلی الله علیه وسلم را نسبت به همه چیز ترجیح می دهند. به تمامی آن ها درود و احترامات اسلامی، تحت عنوان "السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!" تقدیم می نمایم.

طوری که می دانید، همه عادت نموده ایم که در صبح روزعید به یکدیگر عید را تبریکی دهیم و غیر از این، امام های مساجد سورۀ مبارکۀ فجر را در نمازهای صبح تلاوت نموده اند:

﴿وَالْفَجْرِ وَلَيَالٍ عَشْرٍ﴾

[فجر: ۱-۲]

ترجمه: قسم به سیده دم، قسم به شب های ده گانه[ماه ذی الحجة]!

اما من مناسب دیدم که حدیث ذیل را در روز اول ایام ده گانه که الله سبحانه وتعالی به آن قسم یاد می کند و رسول الله صلی الله علیه وسلم انجام عمل نیکو را در این ماه نسبت به غیر از این ایام نزد الله سبحانه وتعالی محبوب تر قرار داده است، با شما شریک سازم:

«عن ابنِ عبَّاسٍ رَضيَ اللَّه عَنْهُمَا، قال: قالَ رسُولُ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم: « ما مِنْ أَيامٍ العَمَلُ الصَّالحُ فِيها أَحَبُّ إِلى اللَّهِ مِنْ هذِهِ الأَيَّامِ» أَيامَ العشر، قالوا: يا رسول اللَّهِ وَلا الجهادُ في سبِيلِ اللَّه؟ قال: «ولا الجهادُ في سبِيلِ اللَّه، إِلاَّ رَجُلٌ خَرجَ بِنَفْسِهِ، وَمَالِهِ فَلَم يَرجِعْ منْ ذلك بِشَيءٍ»

(رواه البخاری)

ترجمه: از ابن عباس رضی الله تعالی عنهما روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: هیچ روزی نیست که عبادت در آن نزد الله محبوب تر و پسندیده تر از این ایام(دهه ی اول ذی الحجة) باشد. گفتند: ای رسول الله، حتی جهاد در راه الله(نیز نسبت به آن محبوب تر نیست)؟ فرمود: بلی؛ حتی جهاد در راه الله(نیز نسبت به آن محبوب تر نیست) مگر(جهاد) مردی که با جان و مال خویش برای جهاد در راه الله بیرون رود و سرانجام هیچ چیزی از آن را باز نگرداند(به سنگر شتافته و شهید شود).

این ده روز، ایام پر عظمت است که از اول ماه ذی الحجة آغاز و به روز قربانی(روز عید اضحی) به پایان می رسد. از الله سبحانه وتعالی می خواهم که این عید، خیر و برکت بر اسلام و بر همه مسلمانان باشد و نیز از الله سبحانه وتعالی استدعا می دارم که طاعات مان را قبول نموده و این شب های ده گانه را مبدل به روز آغاز خیر و نیکویی به کسانی که این ایام را دریافت نموده و حق آن را ادا می نمایند، بسازد؛ چون این ایام ده گانه ایام صدق و اخلاص و تقرب به الله سبحانه وتعالی با انجام عمل صالح و دعاء قبول شونده به اذن الله سبحانه وتعالی است.

برادران عزیز! بعضی از جوانان می گویند که آزار و اذیت های بین المللی، محلی و منطقوی بر ما شدیدتر و بیشتر گردیده است. بلی، این درست است؛ اما این سبب و علت بر ناامیدی و پریشان شدن نیست؛ بلکه این خود علامه و نشاندهنده ی کامیابی است؛ چون شدید شدن بحران نشاندهنده ی نجات و پیروزی و سیاهی تاریکی شب، علامۀ حلول صبح صادق است.

اگر به سیرت نبوی صلی لله علیه و سلم تدبر نماییم، در می یابیم که سیرت نیز این موضوع را تأیید می نماید؛ چون کفار قریش با دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم رزمیدند و در مقابل رسول الله صلی الله علیه وسلم از راه های مختلف ایستادند و موقف مخالفت نشان دادند، این ایستاده شدن ها و مخالفت شان سطح آزار و اذیت ها و سختی ها را بلند برد؛ آنان با رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحاب کرام قطع روابط نمودند، آنان را در شعب بنی هاشم تعذیب نمودند، پاهای رسول الله صلی الله علیه وسلم را زخمی نمودند و به رسول الله صلی الله علیه و سلم تهمت ساحر، دیوانه و دروغگو بودن را زدند که این سخنان ایشان بیهوده بود و هیچ اصلی نداشت. چنان که الله متعال فرمود:

﴿كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِبًا﴾

[کهف: ۵]

ترجمه: چه سخن[وحشتناک و] بزرگی از دهانشان بیرون می آید! آنان جز دروغ و افتراء چیزی دیگری نمی گویند).

سپس بحران و مشکلات شدیدتر شد و کفار قریش توافق کردند که رسول الله صلی الله علیه وسلم را باید به قتل برسانند و پای رسول الله صلی الله علیه وسلم را به غار ثور کشانیدند که در آن غار وی صلی الله علیه وسلم و رفیق وی حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه پنهان شدند و کفار به تعقیب آن ها پرداختند تا این که در مقابل دروازه ی غار رسیدند و متوقف شدند، میان آنان و رسول الله صلی الله علیه وسلم فاصله ای جز یک یا دو ذراع(مساحت از سر آرنج تا نوک انگشت میانه) نبود. این(شدت بحران و سختی ها) غروب آن ایام و روزگار تلخ بود، یک یا دو روز بعد رسول الله صلی الله علیه وسلم دولت خویش را در مدینۀ منوره برپا کرده، کاخ اسلام را تأسیس و بلند نمود که دنیا را روشن نمود و حق را منتشر ساخت.

﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لأُوْلِي الأَلْبَابِ﴾

[زمر: ۲۱]

ترجمه: واقعاً در این عبرتی برای خردمندان است.

و هم چنین این دعوتی را که ما به پیش می بریم، دعوتی است که به رسول الله صلی الله علیه و سلم اقتداء گردیده است؛ چون حزب التحریر که این دعوت را رهبری می نماید، خود حزب جوانان و رهبران آن به تنگناها و سختی های مختلف و تعذیب هایی که منجر به شهادت بعضی از جوانان انجامید و با مکر و حیله ی مکاران و جواسیس ظالمین و  با بغضو کینه ی کینه توزان مواجه شده اند.

حزب: فعالیت های حزب در سرزمین های اسلامی ممنوع قرار گرفت؛ حتی در سرزمین هایی که در آن جا انواع مختلف احزاب اجازه ی فعالیت داشتند؛ مانند اندونیزیا، فعالیات حزب را ممنوع قرار داده است. و هم چنان سرزمین هایی که قانون گذاری نموده بودند که همه احزاب به طورکامل، حتی احزاب ناسازگار با اسلام، اجازه ی فعالیت را دارند؛ مانند تونس، در این کشور هم حزب ممنوع الفعالیت است. تمامی این ها صرف بخاطر چنگ زدن حزب به حق و بیان نمودن حق است.

راجع به شباب حزب التحریر: زندان های ظالمان خائن، از حالت شباب سخن می گویند؛ چون شباب در زندان های آنان تعذیب می شوند و اکثر آنان در زندان ها وفات می نمایند.

﴿إنا لله وإنا إليه راجعون﴾

[بقره: ۱۵۶]

ترجمه: ما از آن الله ایم و به سوی او باز می گردیم.

رهبریت حزب: امیر اولی هدف افتراء و تهمت های آشکارا و بی مورد کینه توزان و جواسیس قرار گرفت و امیر دومی، نه تنها به افتراء و تهمت زدن اکتفاء کردند؛ بلکه گمان کردند که وی مخالف فکره و طریقه ی حزب فعالیت می نماید؛ اما در مورد منِ بنده ی فقیر(امیر سوم): نه تنها این که به تهمت زدن و افتراء و به گمان مخالفت با فکره و طریقه اکتفاء نکردند؛ بلکه وفات من را شایعه کردند و گمان بردند که با این کارشان خشم خویش را پایین می آورند، واقعاً آنان احمق هستند؛ چون آن ها قلب هایی دارند که با آن حق را درک نمی کنند و اگر آنان درک می نمودند، لزوماً می دانستند که وفات امیر حزب به معنای وفات و سقوط حزب نیست؛ بلکه عطاء، عطاهای قوی تر و ثابت تر به جا می ماند؛ و آن ها را با این قول الله سبحانه وتعالی مخاطب قرار می دهم:

﴿وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَيْكُمُ الأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾

[آل عمران: ۱۱۹]

ترجمه: و چون با هم خلوت کنند، از شدت خشم بر شما سر انگشتان خود را می گزند. بگو: به خشمتان بمیرید، همانا الله به درون سینه ها آگاه است.

بدون شک این دعوت خاص برای کسب رضایت الله سبحانه وتعالی است و هرگز حیله و مکر مکاران و جواسیس ظالمین، کینه ی کینه توزان و تهمتِ تهمت زنان، دعوت را متضرر ساخته نمی تواند؛ بلکه دعوت از یک بلندی به بلندی مرتفع تر قرار می گیرد، نور آن به اذن الله سبحانه وتعالی به دامنه های بلند آسمان امتداد پیدا می کند و وعده الله سبحانه وتعالی و مژدۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم در سه بخش تحقق می یابد.

این حاکمیت جبریه(ظالمانه) به مکان دور پرتاب گردیده و خلافت بر منهج و روش نبوی صلی الله علیه وسلم برپا می گردد؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«...ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيَّةً، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةٍ ثُمَّ سَكَتَ»

«فتنير الدنيا ويحق الله الحق بكلماته ويقطع دابر الكافرين...»

(رواه احمد، روایت حذیفه بن یمان)

ترجمه: و این خلافت دنیا را روشن و منور می گرداند و الله سبحانه وتعالی حق را با کلمات و قدرت خویش ثابت و استوار ساخته و کافران را ریشه کن می سازد....

کیان وقدرت یهود را از بن و ریشه اش برمی کنیم؛ زیرا مسلم در صحیح خویش از ابوهریره رضی الله عنه روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود:

«لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يُقَاتِلَ الْمُسْلِمُونَ الْيَهُودَ، فَيَقْتُلُهُمُ الْمُسْلِمُونَ...»

ترجمه: قیامت برپا نمی شود تا وقتی که مسلمانان با یهود مبارزه کنند و مسلمانان آن ها(یهود) را به قتل برسانند....

در حدیث دیگربه این الفاظ روایت گردیده است:

«تُقَاتِلُكُمُ يَهُودُ، فَتُسَلَّطُونَ عَلَيْهِمْ»

ترجمه: قیامت برپا نمی شود تا وقتی که مسلمانان با یهود مبارزه کنند و مسلمانان بر آنان مسلط شوند.

به سرزمین مبارک فلسطین آزادگرانه و فاتحانه وارد شده، در مسجدالاقصی به آذان دوست عراقی مان، که پیام فرستاده بود در آن نزد الله سبحانه وتعالی تضرع نموده و از الله سبحانه وتعالی استدعا نموده بود که بعد از آزادی مسجدالاقصی اولین مؤذن باشد که در مسجدالاقصی آذان می دهد، نماز را  برپا خواهیم کرد و هم چنان روم را به اذن الله سبحانه وتعالی فتح خواهیم کرد. احمد در مسند خویش و نیز حاکم و ذهبی از ابوقبیل روایت می کنند:

«عن أبي قَبِيلٍ,  قَالَ : كُنَّا عِنْدَ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ، وَسُئِلَ: أَيُّ الْمَدِينَتَيْنِ تُفْتَحُ أَوَّلًا: الْقُسْطَنْطِينِيَّةُ أَوْ رُومِيَّةُ؟ قَالَ: فَقَالَ عَبْدُ اللهِ: بَيْنَمَا نَحْنُ حَوْلَ رَسُولِ اللهِ نَكْتُبُ، إِذْ سُئِلَ رَسُولُ اللهِ: أَيُّ الْمَدِينَتَيْنِ تُفْتَحُ أَوَّلًا: قُسْطَنْطِينِيَّةُ أَوْ رُومِيَّةُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ: «مَدِينَةُ هِرَقْلَ تُفْتَحُ أَوَّلًا، يَعْنِي قُسْطَنْطِينِيَّةَ»

ترجمه: نزد عبد الله بن عمرو بن العاص بودیم، پرسیدند: کدام شهر اول فتح می شود: قسطنطنیه یا روم؟عبدالله گفت: زمانی که ما در اطراف رسول الله صلی الله علیه وسلم بودیم، نوشته می کردیم، در این هنگام از رسول الله صلی الله علیه وسلم پرسیدند: کدام شهر اول فتح می شود: قسطنطنیه یا روم؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: شهر "هرقل" یعنی قسطنطنیه اول فتح می گردد.

قسطنطنیه فتح گردیده است و إن شاء الله روم نیز فتح خواهد شد و آرزوی دوست مان در فلسطین، که پیام فرستاده بود در آن(مسجدالاقصی) نزد الله سبحانه وتعالی تضرع نموده و از الله سبحانه وتعالی استدعاء نماید که برای وی از سیرت تمیم الداری رضی الله عنه سهم نصیب کند؛ یعنی وی را مالک قطعه ای از زمین در اکناف روم بگرداند، بر آورده شود.

سپس هیچ خانه ی سنگی و گِلی نمی ماند؛ مگر این که اسلام به آن برسد و این وعده ی الله سبحانه وتعالی با عزت عزت مندان و ذلت ذلیلان تحقق می یابد؛ عزتی که الله سبحانه وتعالی اسلام را بدان عزت خواهد داد یا ذلتی که کفر را بدان ذلیل خواهد کرد. در حدیثی که احمد در مسند خویش روایت نموده است که تمیم الداری فرمود: از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمودند:

«لَيَبْلُغَنَّ هَذَا الْأَمْرُ مَا بَلَغَ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَلَا يَتْرُكُ اللَّهُ بَيْتَ مَدَرٍ وَلَا وَبَرٍ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ هَذَا الدِّينَ بِعِزِّ عَزِيزٍ أَوْ بِذُلِّ ذَلِيلٍ عِزًّا يُعِزُّ اللَّهُ بِهِ الْإِسْلَامَ وَذُلًّا يُذِلُّ اللَّهُ بِهِ الْكُفْرَ...»

(وأخرج نحوه البيهقي في السنن الكبرى وكذلك الحاكم في مستدركه)

ترجمه: اسلام تا جایی که شب و روز رسیده اند، خواهد رسید. هیچ خانه ی سنگی و گِلی پیدا نمی شود که اسلام در آن داخل نگردد، این وعده ی الهی با عزت عزیزان یا ذلت ذلیلان تحقق پیدا خواهد کرد، عزتی که الله اسلام را بدان عزت خواهد داد یا ذلتی که کفر را بدان ذلیل خواهد کرد....

کینه توزان، فتنه اندازان و کسانی که در قلب های شان مرض و یا فسادِ بالاتر از مرض باشد، می گویند که ما خواب می بینیم و یا ما در خواب هستیم. باید به آنان بگویم: کسانی مثل شما بودند، این چنین سخنان را به زبان خویش می آوردند و راجع به رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحاب وی چنین می گفتند: «مسلمانان را دینشان مغرورشان کرده است، چگونه امکان دارد که مسلمانان به خزانه های کسری و قیصر دست بیابند؟» اما وعده ی الله سبحانه وتعالی تحقق یافته و آنان شرمنده شدند. کسری و قیصر سقوط نمود، دولت اسلامی و پرچم اسلام بلند شد و ان شاء الله دوباره این طور خواهد شد.

کینه توزان و جواسیس ظالمین، مکاران، حیله گران و هر کسی که به باطل گردن نهاده باشند، با خشم خویش می میرند:

﴿وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ﴾

[شعراء: ۲۲۷]

ترجمه: و کسانی که ستم می کنند، خواهند دانست که بازگشتشان به کجا و سرنوشت شان چگونه است.

برادران عزیز! ما کارهای خیالی نمی کنیمِ بلکه ما کار و فعالبت نموده و به نصرتی که الله سبحانه وتعالی وعده داده است، مطمئن هستیم و این وعدۀ نصرت فقط برای انبیاء نیست وهم چنان فقط در آخرت نیست؛ بلکه برای مؤمنان در دنیا و آخرت است.

﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الأَشْهَادُ﴾

[غافر:  ۱۵۱]

ترجمه: قطعاً پیامبران خود را و مؤمنان را درزنده گی دنیا و در آن روزی که گواهان بپا می خیزند، نصرت و یاری می دهیم.

و تأیید می کنم که حزب از زمان تأسیس و نشأت خویش تا به امروز، چندین بار نزدیک بود به هدف خویش نایل گردد؛ اما﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾(برای هر زمان و دوره ای کتاب و قانون است). و حکمت روشن و رساء تنها از آن الله سبحانه وتعالی است، زمانی که ذات قوی و عزیز فرمان کار را صادر کند، اسباب اش را آماده می سازد و انجام آن کار از وعده گاه اش به تأخیر نمی افتد.

﴿إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا﴾

[طلاق: ۳]

ترجمه: الله کار خود را محقق می سازد، همانا الله برای هرچیز اندازه ای قرار داده است.

در اخیر، سخنان آغازین خویش را تکرار می نمایم: اما من مناسب دیدم که حدیث ذیل را در روز اول ایام ده گانه که الله سبحانه وتعالی به آن قسم یاد می کند و رسول الله صلی الله علیه وسلم انجام عمل نیکو را در این ماه نسبت به غیر از این ایام، نزد الله سبحانه وتعالی محبوب تر می شمارد، با شما شریک سازم:

«عن ابنِ عبَّاسٍ رَضيَ اللَّه عَنْهُمَا، قال: قالَ رسُولُ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم: ما مِنْ أَيامٍ العَمَلُ الصَّالحُ فِيها أَحَبُّ إِلى اللَّهِ مِنْ هذِهِ الأَيَّامِ » يعني: أَيامَ العشر، قالوا: يا رسول اللَّهِ وَلا الجهادُ في سبِيلِ اللَّه؟ قال: « ولا الجهادُ في سبِيلِ اللَّه، إِلاَّ رَجُلٌ خَرجَ بِنَفْسِهِ، وَمَالِهِ فَلَم يَرجِعْ منْ ذلك بِشَيءٍ»

[رواه بخاری]

ترجمه: از بن عباس رضی الله تعالی عنهما روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: هیچ روزی نیست که عبادت در آن نزد الله سبحانه وتعالی محبوب تر و پسندیده تر از این ایام(دهه ی اول ذی الحجة) باشد. گفتند: ای رسول الله، حتی جهاد در راه الله(نیز نسبت به آن محبوب تر نیست)؟ فرمود: بلی، حتی جهاد در راه الله(نیز نسبت به آن محبوب تر نیست)؛ مگر(جهاد) مردی که با جان و مال خویش برای جهاد در راه الله بیرون رود و سرانجام هیچ چیزی از آن را باز نگرداند(به سنگر شتافته و شهید شود).

این ده روز، ایام پر عظمتی است که از اول ماه ذی الحجة آغاز و به روز قربانی(روز عید اضحی) به پایان می رسد و از الله سبحانه وتعالی می خواهم که این عید خیر و برکت بر اسلام و بر همه مسلمانان باشد و نیز از الله سبحانه وتعالی استدعاء می دارم که طاعات مان را قبول نموده و این شب های ده گانه را مبدل به روز آغاز خیر و نیکویی به کسانی که این ایام را دریافت نموده و حق آن را ادا می نمایند، بسازد؛ چون این ایام ده گانه ایام صدق و اخلاص و تقرب به الله سبحانه وتعالی با انجام عمل صالح و دعاء قبول شونده به اذن الله سبحانه وتعالی است.

از الله سبحانه وتعالی استدعاء می دارم که ایام و روزگاری که تحت سایه رایة العقاب(پرچم عقاب) زنده گی می نمودیم و در منصب پاکی که خیر(اسلام) را با دستان خویش حمل می نمودیم، دوباره ارزانی دارد؛ که زبان های مان آن را شعار خویش قرار داده است، قلب ها به آن آرام گرفته مطمئن می گردد و سینه ها فراخ می گردد.

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾

[روم: ۴-۵]

ترجمه: و در آن روز(پیروزی) مؤمنان خوشحال خواهند شد. الله سبحانه وتعالی هرکسی را بخواهد به یاری خود یاری می کند و او قدرت مند مهربان است.

و باز هم در اخیر تکرار می نمایم که: بدون شک این دعوت خاص برای کسب رضایت الله سبحانه وتعالی است و هرگز حیله و مکر مکاران و جواسیس ظالمین، کینه ی کینه توزان و تهمت تهمت زنان، دعوت را متضرر ساخته نمی تواند؛ بلکه دعوت الله سبحانه وتعالی ترقی خواهد کرد و نور آن بینایان صادق را خورسند و روشنی آن قلب های کینه توزان تهمت زنان را خاموش می کند.

﴿وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ﴾

[ص: ۸۸]

ترجمه: و خبرش را پس از مدتی خواهید دانست.

والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته!

برادر شما عطاء بن خليل أبوالرشته

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

بتاریخ ۱۵ اگست ۲۰۱۷م گروه طالبان، در نامه یی سرگشاده به رئیس جمهور امریکا(دونالد ترامپ)، خواستار عدم ارسال نیروهای بیشتر به افغانستان و عقب نشینی نیروهایش از خاک افغانستان شدند. به نقل از روسیۀ امروز بتاریخ ۱۵ اگست ۲۰۱۷م: «گروه طالبان در نامه یی سرگشاده عنوانی دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا، خواهان خروج تمام نیروهایش از افغانستان شده و وی را هشدار دادند از این که خواسته باشد نیروهای بیشتر به این کشور، کشوری که همواره با واشنگتن مقابله نموده است، ارسال کند.» این همه واکنشی بود در مقابل تصمیم ترامپ مبنی بر افزایش نیروهای جدیدش به افغانستان که می خواهد آن را در قالب استراتیژی جدید خویش، پیاده کند. چنان چه اظهارات مسؤولین کاخ سفید در نزدیک شدن این استراتیژی، بالا گرفته و طالبان از این هراس دارند که این استراتیژی افزایش نیروهای امریکا را، در برخواهد داشت.

سایت متذکره(روسیۀ امروز) در ۱۰ اگست ۲۰۱۷م، گفته های ترامپ برای روزنامه نگاران را نقل می کند که وی گفت: «حکومت وی در آیندۀ خیلی نزدیک استراتیژی جدید مخصوص افغانستان را اتخاذ می کند. وی اضافه نمود: این تصمیم بزرگ بنده خواهد بود. من هرج و مرج را به ارث بردم و ما به طرز ملموسی تلاش می کنیم که آن را کاهش دهیم.» آیا تمام این ها بیا‏ن‏گر اینست که امریکا واقعاً می خواهد در افغانستان استراتیژی جدیدی وضع کند؟ و آیا این استراتیژی شامل ارسال نیروهای جدید یا نقش فعال دادن به پاکستان یا هند، بدون ارسال نیروهای جدید صورت خواهد پذیرفت؟

الله سبحانه وتعالی خیر تان دهد!

پاسخ

بلی، می توان گفت که امریکا به بازنگری سریع استراتیژی خود در افغانستان پرداخته به امید این که راه حلی برای آن چه که "مرحله نهایی" مداخله در افغانستان گفته می شود، بیابد. ترامپ بر رهبری نظامی در افغانستان خشمگین است، چنان چه رویترز بتاریخ بتاریخ ۳ اگست ۲۰۱۷م  اخباری را از نشست پر سر و صدای رئیس جمهور امریکا-ترامپ- و مسؤولان نظامی واشنگتن نقل کرده می نویسد: «ترامپ تنش های زیادی را در خلال این نشست وقتی بر انگیخت که گفت: جیمس ماتیس وزیر دفاع و جنرال جوزیف دانفورد رئیس ستاد مشترک باید اخراج جنرال جان نیکلسون فرمانده نیروهای امریکا در افغانستان را بررسی کنند، چون وی در جنگ این کشور موفق نبوده است.» به این ترتیب ترامپ در مورد جنگ امریکا با مردم افغانستان، از خود شک و تردیدهای به نمایش می گذارد؛ هرچند که حکومت اوباما، آخرین حکومتی بود که استراتیژی امریکا در افغانستان را بازنگری و اصلاح کرد؛ مگر بازنگریی که حکومت ترامپ امروز انجام می دهد، ویژه گی های خاص خود را دارد. چون این بازنگری در شرایطی انجام می پذیرد که مشکلات بین المللی امریکا رو به وخامت گراییده و جایگاه جهانی اش خدشه دار شده است و می توان به شکل زیر آن را توضیح داد:

اول) امریکا در اواخر ۲۰۰۱م به بهانه پاسخ دادن به حملات ۱۱ سپتمبر، با مردم افغانستان جنگ خویش را اعلام نمود. این در حالی بود که محافظه کارانی که به اطراف بوش پسر بودند، تلاش می نمودند تا برای آغاز این جنگ وی را انگیزه دهند. پس از گذشت کمتر از دو سال، امریکا به عراق حمله نموده و آن را اشغال کرد. آن قدر در شن و ماسه اش فرو رفت که برای خروج، یاری می طلبید و نسبت به غرق شدن امریکا در جنگ عراق، جنگ اش در افغانستان چیزی بحساب نمی آید، پس از آن که عراق و مقاومت اش، به نگرانی اصلی حکومت بوش و پس از آن اوباما، مبدل شده بود، امریکا تمام تلاش خود را برای بیرون کشیدن نیروهایش از باطلاق جنگ عراق متمرکز کرد. با موفقیت اوباما در اخراج اکثر نیروهای رزمی امریکا از عراق در سال ۲۰۱۱م، وی به تهیه استراتیژی جدید خویش برای رویارویی با بلند پروازی های چین پرداخت و این مسأله در دوره دوم ریاست جمهوری اش سایه افگنده بود و پیش از اتمام این استراتیژی و حتی در اثناء آماده سازی و ارائه آن، امریکا نفوذ خویش را بخاطر انقلاب های بهار عربی به کشورهای عربی بخصوص سوریه در مخاطره دید. هم چنان نفوذ اش در مقابل چین در خاور دور، به مخاطره افتاده بود. ساخت جزایر چینی را تقبیح کرده و برای تقویت ارتش جاپان تلاش نمود و روابطش با کوریای شمالی نیز تنش آلود شد.

با این واقعیت خویش و بخاطر تلفات نه چندان زیاد امریکا در افغانستان، افغانستان و جنگ امریکا در آن از محراق توجه اش، دور ماند. هرچند که این بدان معنا نیست که بخاطر اولویت های جدید امریکا که در محراق توجه اش قرار داشت، کاملاً قضیه افغانستان را فراموش کرده باشد.

دوم) در طول سال های جنگ(۱۶ سال) در افغانستان، به جرأت می توان گفت که نیروهای امریکایی و ناتو به مشارکت هم در جنگ، در ریشه کن کردن مقاومت طالبان به رسوایی تمام، شکست خوردند. حرکتی که عمدتاً طالبان از آن نماینده گی کرده و بخاطر مداخله امریکا در سال ۲۰۰۱م از قدرت حذف شدند. هم چنان به جرأت می توان مدعی شد که تمام گزینه های امریکا برای ثبات مزدوران اش در افغانستان، به ناکامی انجامید. چنان چه هند هم نتوانست امریکا را برای توقف آن چه که از آن بنام شورش یاد می کرد، کمک کند. هم چنان جنگی که مزدوران اش در وزیرستان و مناطق دیگر پاکستان به منظور تخفیف تلفات امریکا در افغانستان به راه انداخته بودند، به ناکامی انجامید و تلاش های مذاکرات صلح با طالبان نیز پیشرفتی نداشت. به این ترتیب اوضاع امریکا در افغانستان پس از گذشت ۱۶ سال جنگ اش در این کشور، بسیار تیره و تار معلوم می شود. گروه طالبان در مناطق وسیعی از افغانستان با آزادی زیاد، جولان می کنند و حکومت مزدور کابل هیچ تسلطی بر آن ها نداشته و گروه طالبان حملات شدید و وحشتناکی را در اکثر مناطق افغانستان از جمله پایتخت آن کابل، که ارتش امریکا موفق به تأمین امنیت اش نشده، انجام می دهند. نه تنها این، بلکه حملات زیادی که علیه نیروهای امریکایی صورت می گیرد؛ منبع اش افرادی از ارتش افغانستان اند که توسط واشنگتن آموزش دیده اند و به این ترتیب گزینه های امریکا در افغانستان محدود شده است.

در توصیف واقعیت افغانستان، گزارش مؤسسه کارنگی امریکا بتاریخ ۲۲ می ۲۰۱۷م چنین می نگارد: «ترکیب ضعیف نظام افغانستان و بازگشت غیر قابل کنترول طالبان می تواند منجر به فروپاشی فاجعه آمیز نظام و حکومت افغانستان شود که در نهایت منجر به بازگشت هرج و مرج و یا هم به وجود آمدن گروه های تروریستی خواهد شد.» این گزارش بر این تأکید می کند که نبرد افغانستان باید خاتمه بپذیرد، نه تنها به خاطری این که سالانه ۲۳ ملیارد دالر برای امریکا هزینه دارد، بلکه بخاطر گزینه های محدودی که برای حل موضوع افغانستان مطرح است، در اولویت قرار گیرد.

با وصف آن که اکثر نیروهای امریکایی در افغانستان از زمان حکومت اوباما خارج شدند، چنان چه فقط ۱۰۰۰۰ نیرو در این کشور که توسط ۳۰۰۰ نیروی ناتو پشتیبانی شده به اضافه ۲۰۰۰۰ نیرو از شرکت های امنیتی خصوصی امریکا باقی مانده است؛ مگر این خروج هرگز نتیچه پیروزی یا هرگونه پیشرفت نبود. چنان چه طالبان تمام پایگاه هایی که امریکایی ها ترک می کردند را، به سرعت به تصرف خود می آوردند. به نظر نمی رسد که ارتش حکومت مزدور افغانستان علی الرغم تعداد زیادش و تلاش هایی که از طرف امریکا برای تمرین شان صورت گرفته، هیچ گونه تلاشی را خارج از محدودۀ کابل انجام دهند. این از ناحیه نظامی بود.

سوم) اما از ناحیه سیاسی؛ بعد از آن که امریکا گزینه های محدود خویش را در افغانستان درک کرد، و گزینه هند هم مؤثر تمام نشد، به گفتگوهای صلح با طالبان به امید این که آن ها را به حکومت امریکا در افغانستان ادغام کند، روی آورد. برای نیل به این هدف، مزدوران خویش در پاکستان را برای کشاندن طالبان به گفتگوهای صلح، استخدام کرد. با این هم، تمام این تلاش ها به ناکامی انجامید و امریکا، نه از لحاظ نظامی و نه هم از لحاظ سیاسی، در قضیه افغانستان موفق نبوده است. امریکا طرح خاصی برای این مسأله نداشته و به دلیل فقدان چنین برنامه یی، محل انتقاد بوده است. آژانس خبرگزاری "انترفاکس" امروز پنج شنبه از منبعی در وزارت خارجۀ روسیه، نقل قول نمود که: «ناتوانی حکومت رئیس جمهور ترامپ برای ارائه یک سیاست مشخص در افغانستان عامل دیگری از ابهام و بی ثباتی در این کشور را تشکیل می دهد؛ افزون بر این، این وضع، صلابت حکومت افغانستان و موضع کشورهای عضو ناتو را بخاطر حضور شان در آن کشور و به طور کل، چشم انداز حل اوضاع کشور را دارای شک و تردید نموده است.» (منبع: روسیۀ امروز، ۳ اگست ۲۰۱۷م)

چهارم) به این ترتیب عمق بحران امریکا در افغانستان روشن می گردد، هم چنان قلت گزینه های آن نیز در این کشور برملا می شود، اما آن چه مسلم است این است که اگر پایان دادن کامل به جنگ افغانستان برای امریکا ممکن نباشد، قطعاً نیاز جدی و شدید دارد تا جبهۀ جنگ این کشور را سرد نماید، زیرا باید جلو کشتار نظامیان اش و هزینه های هنگفت این جنگ را بگیرد.

شماری از رهبران نظامی امریکا به این باور اند که برای پیروزی بر طالبان باید نیروهای نظامی امریکا افزایش یابد، اما رئیس جمهور برای پذیرفتن این نظریه برنامۀ زمانی کوتاه مدت و دستاوردهای روشن و محسوس را شرط گذاشته و این شرطی است که نظامیان با توجه به تجارب تلخی که در طول ۱۶ سال در افغانستان دارند، نمی توانند آن را قبول کنند. اما آن چه این گزینه را حد اقل در حد یک نظریه روی میز قرار می دهد، این است که ترامپ چشم اش به سرمایۀ هنگفت معدنی موجود در افغانستان افتاده، سرمایه ای که امریکا قیمت آن را یک تریلیون دالر پیش بینی نموده، به علاوۀ موقعیت جغرافیایی این سرزمین به عنوان گذرگاه نفت آسیای میانه.

صفحۀ انترنتی روزنامۀ دستور به تاریخ ۲۶ جولای ۲۰۱۷م به نقل از نیویورک تایمز چنین نوشت: «او افزود قصر سفید به منظور بررسی احتمالات قصد دارد نماینده ای را به کابل بفرستد تا با مسؤولین آن جا دیدار و گفتگو نماید. هم چنین اشاره نمود که: در عین حالی که قصر سفید در هفتۀ گذشته در خصوص سیاست افغانستان وارد مشاجره و جدال گردیده، سه تن از همکاران برجستۀ ترامپ با مایکل ان سلفر یکی از مدیران اجرایی شرکت کیمیایی(امریکن المنتس) ملاقات نمودند و در خصوص چگونگی امکان استخراج معادن کم یاب زمینی افغانستان تبادل نظر نمودند.» اما گزینۀ فرستادن نیروهای بیشتر و سرمایه گذراری در زیرساخت های افغانستان؛ مانند: خط آهن و جاده ها به منظور امکان بخشیدن به استخراج معادن، حتی از نظر معامله گران بازرگانی که بالای تفکر رئیس جمهور تسلط دارند نیز گزینۀ امن و بی خطر دانسته نمی شود، زیرا این معادن احتمالی در مناطقی قرار دارد که گروه طالبان بالای آن تسلط دارند.

بنابر این گزینه ای که به احتمال زیاد ادارۀ حکومت ترامپ در افغانستان روی دست خواهد گرفت این است که نیروهای امریکا را به پایگاه های نظامی برگشت خواهد داد تا از آن جا حکومت مزدور حاکم در این سرزمین را نگهبانی نموده و از سقوط آن جلوگیری کنند. در عین حال پاکستان را به شدت بر انگیخته و هدایت خواهد داد تا این که پس از ورشکستگی هند، مجدداً به افغانستان بر گردد. امریکا این تلاش ها را به منظور قناعت دادن گروه طالبان برای یک جا شدن با نظام سیاسی امریکایی در کابل و پایان دادن به انقلاب افغانستان به کار خواهد گرفت که هدف نهایی جلوگیری از طولانی تر شدن جنگ امریکا می باشد. به این ترتیب امریکا امیدوار است بتواند هزینه های جنگ اش در افغانستان را از طریق برگشت دادن نظامیان اش به پایگاه های نظامی و استفاده از آن ها در زمان خطر، تا حد زیادی کاهش دهد و این پایگاه ها بیشتر شبیه پایگاه های نظامی امریکا در منطقۀ خلیج خواهد بود، به علاوه این که از مزدوران اش در پاکستان، که هنوز روابط شان با طالبان قطع نگردیده، استفاده خواهند نمود، طوری که ممکن است فضاء را طوری آماده کند که طالبان، از طریق پاکستان، به شرط های امریکا تن دهند. البته امریکا در گذشته نیز مزدوران اش در پاکستان را در زمان حکومت اوباما موفقانه به کار گرفت، چنان چه حکومت افغانستان به توافقی با حزب اسلامی، که دومین گروه تندرو در این کشور به شمار می رود، دست پیدا نمود. این توافق در غیاب رهبر این حزب گلب الدین حکمتیار صورت گرفت. توافق نامه را نماینده گانی از این گروه مسلح با اشرف غنی رئیس جمهور امضاء نمودند. (منبع: بی بی سی، ۲۲ سپتمبر ۲۰۱۶م)

این مسأله امریکا را تشویق می کند تا در مورد طالبان نیز پاکستان را به کار گیرد، به ویژه با توجه به موقفی که حکمتیار پس از مصالحه و برگشت به کابل اتخاذ نمود، چنان چه وی از طالبان خواست با نظام سیاسی یک جا شوند. گلب الدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی افغانستان از گروه طالبان خواست تا جهت مصالحه به حکومت بپیوندند. وی در نخستین بیانیه ای همه گانی که پس از رسیدن به کابل داشت، گروه طالبان را تشویق نمود تا برای اخراج نیروهای بیگانه از کشور از طریق مسالمت آمیز همکاری نمایند. (منبع: الجزیره نت، ۶ می ۲۰۱۷م)

پنجم) امریکا در برابر خطرهای بزرگی از جانب چین قرار دارد، به ویژه با توجه به داغ تر شدن مستمر اوضاع در کوریای شمالی، از جانب دیگر خطرهایی در سوریه نیز متوجه آن می باشد. تمام سیاست های امریکا برای نجات اقتصادی این کشور به ناکامی انجامیده، از جانب دیگر نیروهای امریکا در افغانستان رمق شان را از دست داده و از دست رسی به پیروزی ناامید شده اند. به علاوۀ ورشکستگی نقش هند در افغانستان و منطقه و امیدواری هایی که با برگشتن حکمتیار بالاگرفته، از تمام این واقعیت ها چنین بر می آید که امریکا در افغانستان در پی ایجاد مصالحه ایست که بتواند اهدافی را که می خواست با جنگ براورده نماید، برایش فراهم آورد و به همین دلیل است که تصمیم گرفت نقش پاکستان را در افغانستان مجدداً فعال نموده و حملات آن بالای این کشور را کاهش دهد، چه حملات داخلی و یا حملاتی که بالای منطقۀ مرزی انجام می داد. چنان چه در جریان رهبری نظامی جدید به ریاست باجوا که از حدوداً هشت ماه قبل آغاز گردیده، پاکستان تا کنون هیچ گونه عملیات بزرگی را مانند عملیاتی که راحیل شریف انجام می داد، به راه نینداخته؛ راحیل شریف که فرمانده قبلی نظامی پاکستان بود عملیاتی مانند عملیات موسوم به "حملۀ نیش دار" را بر علیه کسانی که شریف آنان را تروریستان می نامید، در مراحل مختلف و در مرز با افغانستان به راه انداخته بود. از جانب دیگر، در جریان رهبری جنرال باجوا برخوردهای خفیفی در مرز کشمیر میان اردوی پاکستان و هند به گوش می رسد که این برخوردها بدون شک از داخل و از طرف رهبری طالبان استقبال می شود.

در عین حال جنرال باجوا فرمانده جدید اردوی پاکستان در تلاش است همکاری با افغانستان را زیر عنوان مبارزه با گروه داعش گسترده تر سازد، یعنی تلاش خواهد نمود تا تمرکز مفهوم "جنگ با تروریزم" را از جنگ با طالبان و مجاهدین وزیرستان به سوی جنگ با گروه داعش برگرداند و این رویکرد شامل حکومت افغانستان نیز می شود. همان طور که قبایل پاکستانی که از راحیل شریف فرمانده پیش از او کینه ها در دل دارند را نیز در بر می گیرد. چنان چه باجوا در گفتگوهایش با گروه طالبان افغانستان، به آن اشاره نمود.

قمر جاوید باجوا فرمانده اردوی پاکستان برای مبارزه با تهدیدهای گروه داعش، به سوی افغانستان دست همکاری مشترک دراز نمود. این درخواست همکاری مشترک، در نوع خود، رابطۀ دو جانبۀ کم سابقه میان دو دولت هم جوار به شمار می رود. جنرال باجوا تلاش هایش برای آغاز این همکاری را روز جمعه در نشستی که با شماری از رهبران قبایل در منطقۀ کرّم در نزدیکی مرز با افغانستان داشت، به زبان آورد. کرّم یک تقسیم اداری است که در مناطق قبایل نشین و محاط به اتحادیه های قومی در پاکستان می باشد، قرار دارد. فرمانده جدید اردوی پاکستان در یک تحول کم سابقه در روابط دو جانبه با کابل از ساکنین دو کشور خواست "با هم متحد شده و بیدار" باشند. او در جریان دیدار اش با قبایل منطقۀ کرّم گفت: «ما باید بر علیه این تهدید متحد، آماده و بیدار باشیم.» (منبع: خلیج آن لاین، ۱ جولای ۲۰۱۷م)

امریکا در برابر مجاهدین افغانستان، به ویژه گروه طالبان عاجز مانده و آن چه این واقعیت را به خوبی بر ملا می سازد اظهارات اخیر رئیس جمهور افغانستان است که بعد از دیدار ترامپ از سعودی به زبان آورد، او گفت: «آن چه حایز اهمیت است این است که حکومت افغانستان در پی مصالحه می باشد، خواست ما از طالبان این است که یک گزینه را انتخاب کنند، اگر آنان گزینۀ صلح را انتخاب کنند می توانند هر آن چه را می خواهند از طریق روند سیاسی و قانونی به دست آورند و خواست ما از طالبان این است که از تروریستان فاصله بگیرند.» (منبع: روزنامۀ شرق اوسط، ۲۵ می ۲۰۱۷م) این اظهارات نشان می دهد که سیاست امریکا در پی آن است تا به طالبان اشاره کند که گروه آنان بیرون از جنگ امریکا بر علیه آن چه که تروریزم نامیده می شود، قرار دارد، بلکه حتی از آنان می خواهد در این جنگ در صف حکومت افغانستان قرار گیرند و درخواست های آنان مبنی بر خروج کامل نیروهای امریکا از افغانستان می تواند از طریق صلح براورده گردد و نه از طریق جنگ.

ششم) خلاصه این که استراتیژی رئیس جمهور ترامپ در افغانستان با در نظر داشت تنش ها و خطرهایی بازنگری می شود که سیاست امریکا در گوشه و کنار جهان با آن دست و پنجه نرم می کند. با توجه به واقعیت هایی که در فوق به آن اشاره شد، به گمان اغلب بازنگری سیاست امریکا در افغانستان، مسایل زیر را در بر خواهد گرفت:

1-      در این باز نگری جبهۀ جنگ افغانستان تا حدود زیادی سرد شده و حضور امریکاییان در پایگاه های نظامی محدود شده و از آنان تنها در هنگام خطر استفاده خواهد شد و طوری وانمود خواهد شد که مسؤولیت آنان قرار گرفتن در برابر گروه "داعش" است وبس.

2-      بعید به نظر می رسد امریکا نیروهای جدیدی را به هدف جنگ و شدت بخشیدن به آن بفرستد، بلکه احتمالاً نیروهایی را برای مدت کوتاه بفرستد، اما نه به هدف جنگ، بلکه به عنوان یک برگ ابزاری برای چانه زنی با طالبان جهت وادار نمودن آنان به گفتگو؛ به گونۀ مثال: امریکا خواهد گفت که ما حاضر استیم از موقف خویش کوتاه آمده و این نیروهای اضافی را برگردانیم به شرط آن که طالبان در عوض، نشستن پای میز مذاکره را پذیرفته و در حکومت افغانستان سهیم شوند؛ البته طبیعتاً این روند به هیچ وجه نباید به منافع امریکا خللی ایجاد کند.

3-      برای آسان تر نمودن روند ترغیب طالبان به پذیرفتن این رویکرد، امریکا نقش پاکستان در افغانستان را مجدداً برجسته خواهد نمود. طوری که رهبری جدید نظامی پاکستان نرمش و همزیستی بیشتری را به طالبان نشان خواهد داد تا بتواند آنان را به سوی میز مذاکره با حکومت مزدور در کابل و سهم گیری در نظام سیاسی امریکایی در افغانستان سوق دهد.

هفتم) در اخیر هشدار می دهیم که مبادا به مزدوران امریکا در پاکستان تکیه نموده و فریب نرمش و مدارایی را بخورید که رهبران نظامی آن در برابر افغانستان نشان می دهند. باید از گذشته درس گرفت؛ می دانیم که ممکن نبود پای امریکا بدون کمک مزدوران اش در پاکستان، به سوی افغانستان باز شود. سیاست جدید حکومت پاکستان در قبال طالبان چیزی فراتر از یک نمایشنامه ای نیست که امریکا خود سناریوی آن را نوشته و هدف آن دور کردن خطرهایی است که حکومت مزدور اش در افغانستان را احاطه نموده. امریکا می خواهد این خطرها بدون مداخلۀ نظامی پر هزینۀ امریکا و یا مداخلۀ اندک، دفع شود. بنابر این حکام جدید پاکستان در اصل چهرۀ دیگر و برملا شدۀ این نقشۀ امریکا می باشند؛ باری از حکام وابسته و مزدور پاکستان می خواهد بالای جهاد افغانستان فشار آورده و شأن و شوکت آن را در هم شکند. چنان چه راحیل بد نام بر اساس نقشۀ اوباما در وزیرستان انجام داد و اینک دستور امریکا به سردم داران مزدور پاکستان این است که طالبان را بر اساس نقشۀ ترامپ، فریب داده و فعالیت های آنان را از طریق سیاسی مهار نماید.

ترامپ این نقشه را پس از آن روی دست گرفت که سیاست های قبلی امریکا که مبتنی بر کشانیدن گروه طالبان به پای میز هلاکت و تباهی(مذاکره) و ریشه کن نمودن اهداف جهادی آنان از طریق زور و نظامی بود، به ناکامی انجامید. به این ترتیب تلاش امریکا این است که پاکستان را به طالبان نزدیک نموده و پاکستان پس از گمراه نمودن و فریب دادن طالبان، آنان را به پای میز مذاکره بکشاند. هشدار ما این است که مبادا خود را به دامن امریکا و مزدوران اش انداخته و یا به آنان تکیه کنید. زیرا الله سبحانه وتعالی می فرماید:

﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ﴾

[هود: ۱۱۳]

ترجمه: و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب می شود آتش شما را فرا گیرد؛ و در آن حال، هیچ ولیّ و سرپرستی جز الله نخواهید داشت؛ و یاری نمی شوید!

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

آیا بر شخصِ گنهکار لازم است که به خاطر مجازات اعمالش؛ به طور مثال: "اعدام" تا تأسیس خلافت اسلامی انتظار بکشد؟ فرض کنید که شخصی تحت دولت سیکولر زنده گی می کند و مرتکب گناهی شده است که موافق به احکام شرعی باید اعدام گردد، پس اگر بخواهد که عقوبت(مجازات و حد شرعی) بر وی تطبیق گردد و برای این کار؛ مثلاً: از کسانی که مورد اعتماد باشد مطالبه نماید که حد و عقوبت شرعی را بر وی تطبیق کند، آیا این عمل وی در شریعت اعتبار دارد؛ یعنی عمل شرعی محسوب می گردد یا خیر؟

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

از پرسش شما واضح می شود که هدف تان رهایی یافتن از گناه و نجات از عذاب آخرت است و می دانید، اگر در دنیا مجازات شرعی بر شما تطبیق گردد، از عذاب آخرت که بسیار بزرگ و سخت است، نجات می یابید. بنابر این، شما پرسیده اید که آیا کدام مرجع برای تطبیق مجازات بر شما وجود دارد که به آن مراجعه نمایید؛ اما برادرم در این مورد اموری است که باید برایت توضیح دهم:

1-  مجازات دنیوی سبب عفو مجازات اخروی می گردد؛ به شرطی که مجازات شرعی توسط دولت اسلامی؛ یعنی  دولتی که بر اساس شریعت الله سبحانه وتعالی حکم کند، تطبیق شود نه توسط دولتی که بر اساس قوانین بشری حکم کند. از جمله دلایل بر این موضوع، حدیثی است که بخاری از عباده بن صامت رضی الله عنه روایت می کند که عباده بن صامت فرمود:

«كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ ﷺ فِي مَجْلِسٍ، فَقَالَ: «تُبَايِعُونِي عَلَى أَنْ لَا تُشْرِكُوا بِاللهِ شَيْئًا، وَلَا تَزْنُوا، وَلَا تَسْرِقُوا، وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلَّا بِالْحَقِّ، فَمَنْ وَفَى مِنْكُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللهِ، وَمَنْ أَصَابَ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ فَعُوقِبَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ، وَمَنْ أَصَابَ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ فَسَتَرَهُ اللهُ عَلَيْهِ، فَأَمْرُهُ إِلَى اللهِ، إِنْ شَاءَ عَفَا عَنْهُ، وَإِنْ شَاءَ عَذَّبَهُ»

ترجمه: با رسول الله صلی الله علیه وسلم در مجلسی بودیم که چنین فرمود: بامن بیعت کنید در این که هیچ چیزی را در عبادت با الله سبحانه وتعالی شریک نگردانید، سرقت نکنید و هیچ نفسی را جز به حق نکشید. هر کی از میان شما به بیعت خویش متعهد ماند، الله سبحانه وتعالی اجرش را برای وی خواهد داد، هر کی یکی ازین معاصی را مرتکب شود و مجازات شرعی در این دنیا بالایش تطبیق گردد، آن مجازات برای آن گناه، کفاره خواهد بود، هر کی یکی از این معاصی را مرتکب شود و الله سبحانه وتعالی وی را افشاء نکند(گناهان اش را پنهان کند) به الله سبحانه وتعالی واگذار می گردد، اگر الله سبحانه وتعالی خواست او را مجازات می کند و یا او را عفو خواهد کرد.

حدیث فوق این را واضح می سازد که اگر شخصی در دنیا مرتکب گناهی شود و مجازات شرعی بر وی تطبیق گردد، تطبیق مجازات در دنیا کفاره گناهش در آخرت می باشد و در روز قیامت بر این گناهش دیگر عذابی بر وی نمی باشد. هم چنان از این حدیث نیز واضح می شود، آن مجازاتی کفاره گناه می باشد که توسط دولت اسلامی؛ یعنی دولتی که در آن به خلیفه بخاطر تطبیق احکام اسلام بیعت صورت می گیرد، تطبیق گردد؛ چون حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم از این کلمه شروع می شود:

«تبَايِعُونِي... فَمَنْ وَفَى مِنْكُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللهِ، وَمَنْ أَصَابَ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ فَعُوقِبَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ»

ترجمه: با من بیعت کنید... و هرکی در میان شما بالای بیعت خویش متعهد ماند، الله سبحانه وتعالی اجرش را برای وی خواهد داد، هرکی یکی ازین معاصی را مرتکب شود و مجازات شرعی دراین دنیا بالایش تطبیق گردد، آن مجازات برای آن گناه، کفاره خواهد بود.

بدین معنی که تطبیق مجازاتی که کفاره گناه است، بستگی به بیعت به خلیفه دارد؛ یعنی لازم و ملزوم یک دیگر اند و به حاکمی بیعت صورت می گیرد که بر اساس اسلام حکم می کند؛ یعنی شریعت الله سبحانه وتعالی را تطبیق می کند. بنابر دلایل فوق الذکر، تطبیق مجازاتی که کفاره گناه در آخرت می باشد، مجازاتی است که توسط دولتی تطبیق گردد که بر اساس اسلام حکم می کند.

2-  از همین خاطر بعضی از مسلمانان زمانی که مرتکب گناه می شدند، نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم می رفتند تا حدود و مجازات را بالای شان جاری ساخته و از عذاب روز قیامت که نسبت به مجازات دنیوی بسیار سخت است، نجات یابند. سلیمان بن بریده از پدرش(بریده) روایت می کند که فرمود:

«جَاءَ مَاعِزُ بْنُ مَالِكٍ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ، طَهِّرْنِي، فَقَالَ: «وَيْحَكَ، ارْجِعْ فَاسْتَغْفِرِ اللهَ وَتُبْ إِلَيْهِ»، قَالَ: فَرَجَعَ غَيْرَ بَعِيدٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ، طَهِّرْنِي، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «وَيْحَكَ، ارْجِعْ فَاسْتَغْفِرِ اللهَ وَتُبْ إِلَيْهِ»، قَالَ: فَرَجَعَ غَيْرَ بَعِيدٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ، طَهِّرْنِي، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: مِثْلَ ذَلِكَ حَتَّى إِذَا كَانَتِ الرَّابِعَةُ، قَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ: «فِيمَ أُطَهِّرُكَ؟» فَقَالَ: مِنَ الزِّنَى، فَسَأَلَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَبِهِ جُنُونٌ؟» فَأُخْبِرَ أَنَّهُ لَيْسَ بِمَجْنُونٍ، فَقَالَ: «أَشَرِبَ خَمْرًا؟» فَقَامَ رَجُلٌ فَاسْتَنْكَهَهُ، فَلَمْ يَجِدْ مِنْهُ رِيحَ خَمْرٍ، قَالَ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَزَنَيْتَ؟» فَقَالَ: نَعَمْ، فَأَمَرَ بِهِ فَرُجِمَ... ثُمَّ جَاءَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُمْ جُلُوسٌ، فَسَلَّمَ ثُمَّ جَلَسَ، فَقَالَ: «اسْتَغْفِرُوا لِمَاعِزِ بْنِ مَالِكٍ»، قَالَ: فَقَالُوا: غَفَرَ اللهُ لِمَاعِزِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَقَدْ تَابَ تَوْبَةً لَوْ قُسِمَتْ بَيْنَ أُمَّةٍ لَوَسِعَتْهُمْ»

(رواه مسلم)

ترجمه: ماعز ابن مالک نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: يا رسول الله صلی الله علیه وسلم، مرا پاك گردان.  رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت: وای بر تو!  برو اى ماعز از الله سبحانه وتعالی طلب مغفرت کن و به درگاه الله سبحانه وتعالی  توبه نما. ماعز رفت و پس از مدت کوتاه باز آمد و همان سخن را گفت: يا رسول اللّهَ صلی الله علیه وسلم مرا پاك گردان. رسول الله صلی الله علیه وسلم همان جواب را داد: وای بر تو! برو اى ماعز از الله سبحانه وتعالی طلب مغفرت کن و به درگاه الله  توبه نما.  سه بار این کار را تکرار کرد؛ بار چهارم كه باز آمد، رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: ترا از چه پاك كنم؟ ماعز گفت: از زنا، رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت: مگر ديوانه است اين مرد؟ گفتند: يا رسول اللَّه صلی الله علیه وسلم، ديوانه نيست.  گفت: مگر خمر نوشیده است؟ يكى برخاست دهان او را بویید و بوی خمر دریافت نکرد؛ آنگه رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: يا ماعز زنا كردى؟ ماعز گفت: بلی، رسول الله صلی الله علیه وسلم امر نمود که وی را رجم نمایند(آن را رجم نمودند)... سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و اصحاب نشسته بودند، سلام داد و وی نیز نشست و فرمود: به ماعز ابن مالک طلب مغفرت کنید! گفتند: الله سبحانه وتعالی ماعز ابن مالک را مغفرت نماید و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: او چنان توبه کرده است که اگر توبه وی میان جماعتِ از مردم تقسیم می گردید، بسنده بود.

چنان چه از این حدیث واضح شد، این مؤمن راستین خواست که از عذاب آخرت رهایی یابد. بناً خواستار تطبیق مجازات بر خویشتن در دنیا شد و این عمل وی(پناه بردن به رسول الله صلی الله علیه وسلم) که باید حد را بر وی تطبیق کند تا از مجازات اخروی که بسیار شدید و سخت است، رهایی یابد، نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم بسیار محبوب قرار گرفته و این عمل وی را توبه صادقانه و مخلصانه تعبیر نموده و فرمود:

«لَقَدْ تَابَ تَوْبَةً لَوْ قُسِمَتْ بَيْنَ أُمَّةٍ لَوَسِعَتْهُمْ»

ترجمه: او چنان توبه کرده است که اگر توبه وی میان جماعت از مردم تقسیم می گردید، بسنده بود.

 ای کاش بعد از خواندن این حدیث مثل او توبه می نمودی و به این درجه بزرگ نایل می شدی؛ اما فرق اش واضح است و واقعیت امروز با آن تفاوت دارد؛ چون آن شخص نزد حاکم مسلمان رفت که حد را بالایش جاری سازد؛ اما تطبیق مجازات توسط نظام های ساخته شده ی بشر حاکم بر سرزمین های اسلامی کفاره و سبب محو(بخشش) گناهان نمی شود؛ چون خلاف شرایطی است که ما آن را در فقره ی اول ذکر نمودیم.

بناً برایتان جایز نیست که به دولت های امروزی سرزمین های اسلامی یا به کدام گروه و یا حزب مراجعه نمایید که عقوبات را بر شما جاری سازد؛ چون این ها دولت اسلامی نیستند که بر اساس اسلام حکومت داری نمایند؛ پس تطبیق عقوبات توسط آنان غیرشرعی بوده، کفاره و سبب بخشش گناهان شما در روز قیامت نمی گردد؛ اما اموری که بالای شما در عصر کنونی به خاطر رهایی یافتن از گناه و نجات از مجازات اخروی لازم است قرار ذیل اند:

توبه نصوح(صادقانه و مخلصانه) به در گاه الله سبحانه وتعالی نموده و از او سبحانه وتعالی بخواهی که گناهانت را ببخشد؛ چون الله سبحانه وتعالی می فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ﴾

[تحریم: ۸]

ترجمه: ای مؤمنان! به درگاه الله برگرديد و توبه خالصانه ای كنيد، شايد پروردگارتان گناهانتان را محو نمايد(بخشش نماید).

اعمال صالحه را بیشتر انجام داده و به آن پابند باشید؛ چون الله سبحانه وتعالی می فرماید:

﴿وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ﴾

[هود: ۱۱۴]

ترجمه : در دو طرف روز(وقت نماز صبح و عصر) و در اوایل شب(وقت نماز مغرب و عشاء)  بايد نماز را به جای آوريد. بی گمان نيكی ها(و از جمله نمازهای پنجگانه) بدی ها را از ميان می برد. بی گمان در اين(سفارش ها و قانون های آسمانی) اندرز و ارشاد به كسانی است كه پند می پذيرند و الله را ياد می كنند و به ياد می دارند.

و بهترین عمل صالح، کار کردن به خاطر تأسیس خلافت اسلامی است که حدود و عقوبات را بالای گنهکاران جاری می سازد و به وسیله تطبیق و جاری ساختن این حدود، شخصِ گنهکار از گناه رهایی یافته و از عذاب روز قیامت در امان می ماند. هم چنان در عدم موجودیت "خلیفه " حاکمی که بر اساس اسلام حکومت کند، بر مسلمانان واجب است که جهت تعیین خلیفه به اندازه ی توان خویش کوشش نمایند و موجودیت خلیفه فرض است و این فرض چی مقامی دارد؟ خلافت فرض است که حدود و احکام واجب الله سبحانه وتعالی را برپا می دارد و از جمله  دلایل فرضیت خلافت این است:

«و مالا یتم الواجب الابه فهو واجب»

ترجمه: هر آن چیزی که اتمام واجب منوط به آن باشد همان چیز نیز واجب است.

بالخصوص تطبیق حدود فرض عظیم است که در آن خیر و صلاح  و یک پارچگی امت نهفته است. ابن ماجه از ابوهریره رضی الله عنه در سنن خویش روایت نموده است که رسول الله صلی الله علی وسلم فرمود:

«حَدٌّ يُعْمَلُ بِهِ فِي الْأَرْضِ خَيْرٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ مِنْ أَنْ يُمْطَرُوا أَرْبَعِينَ صَبَاحًا»

ترجمه: تطبیق نمودن یک حد از حدود  الله سبحانه وتعالی در روی زمین برای اهل زمین بهتر است نسبت به چهل صبح باران باریدن.

امید است که این موضوع به شخص پرسنده واضح شده باشد و نیز برای وی روشن شده باشد که درست نیست تحت نظام های سیکولر از کسی مطالبه نماید که بر وی عقوبات شرعی را جاری و تطبیق کند و لو که اشخاص مورد  اعتماد باشند. این عقوبات کفاره گناه شده نمی توانند؛ چون عقوباتی که کفاره و سبب بخشش گناهان می شود، عقوباتی اند، تحت دولت اسلامی که بر اساس اسلام حکومت می نماید تطبیق شوند؛ چنان چه این موضوع را در فوق توضیح دادیم.

برادر شما عطاء بن خليل أبوالرشته

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه