جمعه, ۲۷ شوال ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۴/۲۵م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

پاسخ به پرسش ام احمد

پرسش
السلام عليكم ورحمة الله وبرکاته!

الله سبحانه وتعالی شما را حفظ نموده واز خطا های شما درگذرد. درمورد حدیثی واقفم سازید که در کتاب شخصیه، جزء دوم، درس سیاست جنگی، ص ۱۹۲ آمده که: «درمورد چیزی قسم می‌خورم که اگر الله سبحانه وتعالی من را بالای کفارکامیاب و غالب بگرداند، من یقیناً هفتاد تن از آنان را مُثله خواهم کرد.» هنگامی‌که سند حدیث را جستجو کردم، متوجه شدم که آن حدیثی ضعیف است و هیچ‌کس آن را صحیح نگفته است و هیچ‌کس آن‌را دلیل هم نگرفته است. آن‌چه من می‌دانم این است که ما حدیث ضعیف را دلیل نمی‌گیریم، سبب استدلال دراین حدیث ضعیف چیست؟ یا کدام مفهوم دیگری را افاده می‌کند که دراینجا بکار گرفته شده است؟ برداشت من از این حدیث این است که این حکم از حدیث گرفته نشده بلکه از آیه شریفه گرفته شده است: (وإن عاقبتم فعاقبوا....) إلى آخر الآية (و اگر کفار شما را مجازات نمودند، شماهم آنان را طوریکه مجازات نمودند، مجازات کنید... .)، مگر با آن حدیث چرا استناد و استشهاد صورت گرفته است؟ آیا شما ما را در زمینه رهنمای و توصیه نمودید؟ الله سبحانه وتعالی به شما پاداش نیک را عنایت فرماید!

و سوال دیگری نیز در همین کتاب در مورد برده‌داری و حکم آن وجود دارد؛ مگر سوال از عورت کنیز است که آیا شما می‌توانید موضوع را بیشتر برای ما توضیح دهید که در کتاب ذکر نشده است؛ مگر جریان بحث بیشتر به طرف جدل و مناقشه رفته و نظر علماء در زمینه مختلف می‌باشد؛ بنابراین آیا شما صحیح ترین نظر را برای ما توصیه می‌کنید؟ الله سبحانه وتعالی برای شما پاداش نیک  نصیب فرماید!

پاسخ
وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

دربخش نخست: شما در پرسش اول تان مورد حدیث طبرانی گفتید که «در کتاب شخصیه، جزء دوم، درس سیاست جنگی، ص ۱۹۲ آمده: که درمورد چیزی قسم می‌خورم که، اگر الله سبحانه وتعالی مرا بالای کفارکامیاب و غالب بگرداند، یقیناً هفتاد تن از آنان را مُثله خواهم کرد... .»

پاسخ سوال مذکور متصلاً در جزء دوم کتاب شخصیه، ص ۱۹۲، به شرح زیر ذکر شده است: «سبب نزول این آیه مبارکه چنین روایت شده است که: مشرکین در جنگ احد، مسلمانان را مثله(اعضای بدن شان قطع، شکم‌های شان را پاره، بینی وآلهء تناسلی شان را بریدند، هیچ کس را بدون مثله نگذاشته بودند؛ مگر فقط حنظله بن راهب را. رسول الله صلی الله علیه وسلم بالای سر حضرت حمزه رضی الله عنه وقتی استاد شد که از طرف مشرکین مثله شده بود و این صحنه‌ی وحشتناک را مشاهده نمودند که شکم حضرت حمزه رضی الله عنه پاره شده و بینی شان از بیخ بریده شده بود، در این هنگام فرمودند: «درمورد چیزی قسم می‌خورم که اگر الله سبحانه وتعالی مرا بالای کفارکامیاب و غالب بگرداند، یقیناً هفتاد تن از آنان را مُثله خواهم کرد.» این حدیث را طبرانی درسیرالکبیر روایت نموده که آیه مبارکه فوق درهمین باره نازل شده است...» و بس.

بلی، در آنجا این حدیث ضعیف آورده شده که دقیقاً که ضعیف است؛ زیرا در سلسله انتقال و سند آن، صالح المری وجود دارد که حافظ بن کثیردر ۲/۵۹۲ چنین گفته است: «و درسند این حدیث ضعیفی وجود دارد؛ زیرا صالح ابن بشیر المری شخصی است که در نزد ائمه محدثین ضعیف شناخته شده است. مگراز طرف دیگر، می‌توان موارد زیر را در نظر گرفت:

۱-  روایت صالح المری، را حاکم در مستدرک خود به استناد صحیحین در سیرالکبیر، برای طبرانی نسبت داده است و تصریح فوق در واقع روایت حاکم است(۱۱/۲۲۵ شماره ذیل مکتبه الشامله است).

۴۸۸۲ - ابوبکر بن اسحق، از محمد بن احمد بن النضر، او از خالد بن خداش، او ازصالح المری، او از سلیمان التیمی، او از ابو عثمان النهدی و او از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم رو به طرف حمزه رضی‌الله عنه نموده دیدند که حضرت حمزه شهید ساخته شده و مُثله گردیده است و منظره‌ای را مشاهده نمودند که پیش از این هرگز چنین صحنه را که قلب را بیازارد و به وحشت بیاندازد، ندیده بودند، به همین خاطر فرمودند: «الله تعالی رحمت خویش را شامل حال تو گرداند! تو صله‌رحمی می‌نمودی، اعمال نیک را انجام می‌دادی و اگر وفات تو هیچ نوع غم و اندوهی را به همراه نمی‌داشت، حتماً دعاهایی‌که توسط دهن‌های مختلف صورت می‌گرفت، خوشحال می شدم.» سپس در حالی قسم یاد نمودند که جابجا ایستاد بودند: «قسم به الله که هفتاد تن از کفار را  در عوض تو مُثله نمایم" فلهذا رسول الله صلی الله علیه وسلم هنوز از جای شان حرکت نکرده و آنجا را ترک نگفته و بالای حضرت حمزه رضی الله عنه ایستاد بود که این آیه ی از قرآن کریم نازل شد: ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ ... تاختم سوره﴾(اي مسلمانان!) هرگاه خواستيد مجازات كنيد(كساني را كه به حقوق شما تعدّي و تجاوز كرده اند)، تنها بدان اندازه مجازات كنيد و كيفر دهيد كه درباره شما روا شده است (و از حدّ آن فراتر نرويد و برمگذريد) و اگر شكيبائي پيشه ساختيد (و به خاطر الله مجازات نكرديد و كيفر نداديد) حتماً شكيبائي براي شكيبايان (حق پرستي چون شما كه از دل فرمان نمي‌بريد و به راهنمائي الله سبحانه وتعالی گوش فرا مي‌داريد، در دنيا و آخرت ) بهترخواهد بود. رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم از قسم‌شان کفاره دادند و از آن‌چه نسبت به کفار تصمیم گرفته بودند، باز ایستادند.

حاکم درمورد این حدیث ساكت بوده؛ نه او را ضعیف دانسته و نه هم موثق... با وجود آن، در مستدرک خود با استناد از صحیحین تخریج نموده است.

۲-  حدیث را که برخی از فقها در کتب خود مورد اعتماد قرار داده اند:

الف) ابوبکر الشافعی آن را در "الفوائد، معروف به غیلانیات" ذکر کرده است؛ زیرا او آن را به شاگرد خود ابوطالب محمد بن غیلان تلقین می‌نمود... ذهبی در این باره در العبر "27" فرمود: «و ابن غیلان شخصی دیگری است که درباره ی اجزاء این حدیث گفته است که بلندی این حدیث مثل آسمان است» و الکتانی در این باره در الرسالة المستطرفة  "ص 93" گفت: «این حدیث از جمله عالی‌ترین و بهترین حدیث است.»

این همان چیزی است که در کتاب الفوائد آمده است:

۲۳۲-  ابوبکر الشافعی در اظها رات خود در روز جمعه، سوم محرم سال ۳۵۴هـ ق گفت: حامد بن محمد، او از بشربن الولید، او از صالح المری، او از سلیمان التیمی، از ابو عثمان النهدی و او از حضرت ابی هریره رضی الله عنه روایت نموده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در جریان بازدید از شهدای اُحد بالای جسد حضرت حمزه بن عبدالمطلب رضی الله عنه که در جمله شهداء بود، توقف نمودند و چشم‌شان به چیزی سرخورد که قبلاً هرگز به چنین چیزی سرنخورده بود، و قلب شان بدرد آمد و دیدند که تمام بدن حمزه رضی الله عنه مُثله شده بود، در این هنگام فرمودند: «الله تعالی تو را رحمت کند! زیرا من جز از اعمال نیک و صله رحم چیزی دیگری از تو به یاد نمی‌آرم؛ اگر بعد از من، غمگینی نسبت به تو نمی‌بود، دعاهایی‌که از دهن‌های مختلف جمع می‌شد، من را خوشحال می‌نمود؛ مگربا وجود آن‌هم به الله سوگند می‌خورم که هفتاد تن از کفار را حتماً مُثله خواهم نمود.» راوی می‌گوید حضرت جبریل علیه السلام فرود آمد؛ درحالی‌که رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم بالای جسد حضرت حمزه رضی الله عنه از:﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ ...﴾ تا ختم سوره ای نحل ایستاد بود" بعد از نزول این آیه مبارکه رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم صبرنموده و از حانث شدن قسم شان کفاره دادند و از آن‌چه نسبت به کفار تصمیم گرفته بودند باز ایستادند.

ب) عین حدیث را ابومحمد حنفی بدرالدین عینی متوفی (۸۵۵هـ.ق) در کتاب البنایه شرح الهدایه بروایت دیگر از حضرت ابی هریره رضی الله عنه روایت نموده است: «مگردرمورد این قول باری تعالی فعاقبوا ...  : امام طحاوی - رحمه الله علیه - از مقسم، او از ابن عباس و از ابوهریره – رضی الله تعالی عنهم – روایت نموده است که: هنگامی‌که حضرت حمزه رضی الله تعالی عنه به شهادت رسانیده شده و اعضای بدن شان قطع کرده شده بود، رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمودند: "اگر بالای کفار کامیاب و غالب شوم هفتاد نفر تن از آنان را حتماً مُثله خواهم کرد." و در روایت دیگر: " قسم به الله، هفتاد تن از کفار را حتماً مُثله خواهم کرد." بعداز آن الله تعالی این آیه کریمه را نازل فرمود: ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ﴾ [النحل: 126]" و رسول الله صلی الله علیه وسلم صبرنمودند و از سوگندشان کفاره دادند." بناءً دانسته شد که این آیه مبارکه درهمین مورد نازل شده است...»

از تمامی مباحث فوق تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که: استدلال به حدیث مثل سبب نزول آیه مبارکه درباب سیاست جنگی جزء دوم کتاب شخصیه آمده است،  درست می‌باشد.

در بخش دوم: سوال دوم مربوط به عورت کنیز چنین است:

در ابتداء باید گفت که: من نمی‌دانم چرا این سوال را می‌پرسید! در کل اگرآدم ببیند امروزه هیچ زن برده‌ای وجود ندارد! به هر صورت، فقهای کرام در مورد عورت کنیز در نزد مردان اجنبی اختلاف نظر دارند. برخی از فقهاء عورت کنیز را مثل عورت زنان حره قرارداده اند و برخی از آنان مثل عورت مرد قرار داده اند و برخی دیگری‌شان مثل عورت زنان که در پیش روی محارم‌شان باشد قرار داده اند و این رأی احناف است. اجتهاد هرکدام دلیل برای خودشان می‌باشد. من نسبت به رأی که تمایل دارم همانا رای احناف است که عورت کنیز در پیش روی مرد اجنبی مثل عورت زن در پیش روی محارم خود می‌باشد و ما این مسئله را به تفصیل در کتاب نظام اجتماعی بیان نموده ایم که: «اعضای بدن که عادةً زینت داده نمی‌شود، که از طرف پیش رو: از زانو تا انتهای گردن از گردن بند و از طرف عقب از زانو تا قسمت بالای پشت زن، عورت می‌باشد.» تمام این‌ها برای کنیز عورت می‌باشد. یعنی از جمله این اعضاء بدن، نشان دادن پاچه، گردن، مو و بازوها جائِز است و درست نیست این‌که بالاتر از زانو تا قسمت پایانی گردن از طرف پیش رو و بالاتر از زانو تا زیر گردن از طرف پشت سر دیده شود. تمام بدن کنیز عورت است؛ مگر به استثنائی موی، گردن، پاچه و هردو بازوی کنیز که عورت نیست از این بیشتر نیاز برای تفصیل دلائِل وجود ندارد، زیرا خلیفه حکم شرعی را تبنی می‌کند که قول راجیح را داشته باشد، هروقتی این را تبنی کرد که عورت کنیز مثل عورت زن حره است؛ پس آن قابل اجراء می‌باشد و اگراین را تبنی کرد که عورت کنیز مثل عورت زن در پیش روی محارم خود می‌باشد و این چیزی است که من نسبت به این مسئله تمائِل دارم؛ پس این قابل اجراء است. الله سبحانه وتعالی داناتر وباحکمت تراست.

برادر تان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: مشتاق حنیف

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

من مقلد مذهب امام ابوحنیفه رحمه الله می‌باشم، در حالی‌که احکام شرعی در مذهب امام ابوحنیفه هفت نوع بوده، نه پنج نوع قسمی‌که در حزب التحریر تبنی شده است و این در ارکان نماز و در غیر نماز تأثیر خود را می‌داشته باشد. پس در مقابل تبنی حزب چگونه با فرض و واجب عمل کنم؟ آیا در ادای نماز بر مذهب ابوحنیفه باشم؛ با وجودی‌که عدد احکام شرعی با آنچه‌که نزد حز ب التحریر تبنی شده است، مختلف است؟

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

شما در نماز همان قسمی‌که می‌خوانید باشید، چرا که احکام شرعی برای انجام تکلیف نزد ابوحنیفه رحمه الله هفت نوع و حسب دیدگاه حزب التحریر پنج نوع می‌باشد و این اختلاف ما با امام ابوحنیفه رحمه الله، اختلاف در جزم بودن و غیر جزم بودن یعنی اختلاف در «اقتضاء الحکم» که در تعریف احکام شرعی آمده است، نمی‌باشد. بناءً امام ابوحنیفه می‌گوید که: «فرض و واجب هردو طلب جازم اند، لیکن اولین دلیلش قطعی بوده و دومی ظنی است» پس موضوع اختلاف پیرامون دلیل است؛ نه در طلب جازم.

 فرض و واجب هردوی شان طلب جازم اند، ما با امام ابوحنیفه بر این‌که فرض و واجب هردو طلب جازم اند، اختلاف نداریم. هم‌چنان حرام و محظور هردو نهی جازم اند؛ ما و امام ابوحنیفه بر این‌که هردوی آن طلب جازم در نهی اند اتفاق نظر داریم و اختلاف در دلیل بوده؛ نه در جازم بودن آن.

برادرتان عطاء بن خلیل أبو الرشته

مترجم: احمد جبیر «نوری»

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

آژانس فرانس‌24 به تاریخ 6 دسمبر 2020م به نقل از فدوی معاون فرمانده بسیج ایران خبر داد: «ترور محسن فخری‌زاده، دانشمند هسته‌ای ایران توسط 13 عدد گلوله‌ای صورت گرفته که از یک مسلسل پرتاب گردیده و مسلسل مذکور توسط کمرۀ پیش‌رفته‌ای به کمک هوش مصنوعی، بالای صورت فخری‌زاده متمرکز گردیده بود.» قبلاً به تاریخ 2 دسمبر 2020م شورای حفاظت از قانون اساسی، که فعالیت‌های مجلس شوری "پارلمان" ایران را زیر نظر دارد، قانون ویژۀ افزایش غنی‌سازی 20 درصدی یورانیوم را تصویب نمود؛ قانونی‌که اخیراً و در پیوند به ترور محسن فخری‌زاده دانشمند هسته‌ای ایران تبنی گردید. قانون یادشده میان حکومت حسن‌روحانی رئیس‌جمهور ایران که با آن مخالفت نمود و آن را "مضر" خواند و میان پارلمان، که تمام نه بند آن را تأیید نمود، جدال به راه انداخت. پرسش اینست که چرا مسئولین ایران به جای این‌که متفقانه اقدام به انتقام‌گیری از جهتی نمایند که در پس ترور مهم‌ترین دانشمند هسته‌ای مسلمان در ایران قرار دارد، با یک‌دیگر اختلاف می‌نمایند؛ به ویژه این‌که ایران اعلان نمود که دولت یهود در پس این قضیه قرار دارد؟ یا این‌که این اختلاف میان دولت و پارلمان به هدف بستن دوسیه/پروندۀ این دانشمند هسته‌ای بالا گرفته، درست به همان اسلوبی‌که حکومت ایران دوسیۀ/پروندۀ قاسم سلیمانی را بست؟

پاسخ

برای روشن‌شدن پاسخ، امور زیر را به بررسی می‌گیریم:

اول: محسن فخری‌زاده یکی از مسئولین وزارت دفاع و یکی از دانشمندان هسته‌ای ایران روز جمعه 27 نومبر2020م طی یک عملیات مرموز ترور شد. مکان و چگونگی انجام این ترور چالش‌های زیادی را فراروی نظام حاکم در ایران قرار داده است. ترور مذکور یک اقدام بزرگ بوده و اهمیت آن کم‌تر از ترور قاسم سلیمانی فرماندۀ لوای قدس در کانون ثانی 2020م نیست. چنان‌چه «گزارش‌ها نشان می‌دهد که دیپلومات‌ها وی را "پدر بمب هسته‌ای ایران" می‌دانستند». (منبع: بی بی سی 27 نومبر 2020م) اهمیت قضیه در این است که وی از یک طرف در برنامۀ هسته‌ای و موشکی ایران یک شخصیت بزرگ و محوری بود و از طرف دیگر عملیات ترور وی در داخل خاک ایران اتفاق افتاده، بلکه در نزدیکی شهر تهران پایتخت ایران و نه در خاک عراق چنان‌که قاسم سلیمانی در آن ترور گردید. در عین حال؛ چگونگی این ترور که در آن از یک موتر/خودرو بمب‌گزاری شده و سلاح‌های مسلسل استفاده شده نیز بر اساس تمام معیارها برای ایران یک چالش به شمار می‌رود. هرچند روند ترور دانشمندان ایران یک روند جاری است و واکنش ایران در برابر این ترورها پیوسته این بوده که رژیم یهود را متهم و آن را هشدار می‌دهد که در مکان و زمان مناسب پاسخ خواهد داد، در حالی‌که هیچ پاسخی مشاهده نمی‌شود، اما شرایط بین‌المللی در حال حاضر سخت بالای ترور اخیر سایه‌افگنده، به ویژه شرایط برخاسته از انتخابات ریاست جمهوری امریکا و تنش‌ها و دو دسته‌گی‌های ناشی از آن در داخل امریکا.

دوم:  این ترور را که ایران خیلی سریع انگشت اتهام آن را متوجه رژیم یهود نمود می‌توان در باب تلاش‌ متداوم رژیم مذکور در جهت تضعیف توانائی‌های استراتژیک هسته‌ای و موشکی ایران تلقی نمود و رژیم یهود می‌توانست مثل همیشه آن را انکار نماید تا از پس‌لرزه‌های احتمالی انتقام‌جویانه در امان بماند، اما این بار چنین نکرد، بلکه با اشاره‌ای که بیش‌تر به اعتراف شباهت داشت، اظهار نمود که این کار را انجام داده. روشن است که رژیم یهود چنین کاری را بدون چراغ سبز بزرگی از جانب ادارۀ ترامپ انجام نمی‌دهد، بلکه حتی می‌توان گفت که ادارۀ ترامپ حد اقل در مورد این تروری که رژیم یهود انجام داده راضی بوده، دلایل این رضایت قرار ذیل است:

1- دونالد ترامپ رئیس‌جمهور امریکا اخبار مربوط به این ترور را در صفحۀ تویترش بازنشر نمود. «ترامپ گزارش روزنامۀ "نیویورک تایمز" در مورد ترور فخری‌زاده را در تویتراش باز نشر نمود. ترامپ هم‌چنین تویتی مربوط به یوسی میلمان یک روزنامه‌نگار اسرائیلی را بازنشر نمود در آن گفته شده بود که این دانشمند ترور شده رئیس برنامۀ سری نظامی ایران بوده و سال‌هاست که توسط دستگاه استخباراتی اسرائیل، "موساد" تحت تعقیب قرار داشته و ترور وی ضربۀ روحی و فنی برای ایران به شمار می‌رود.» (منبع: آرتی 27 نومبر 2020م) انگار ترامپ با این کارش ایران را هشدار می‌دهد که مبادا اقدام به عکس‌العملی نماید.

2- شبکۀ تلویزیونی الجزیره و سایت انترنتی آن به تاریخ 28 نومبر 2020م به نقل از نتنیاهو نخست‌وزیر رژیم یهود گفت که وی برخلاف معمول این‌بار در اظهاراتی غیر مستقیم اشاره نمود که رژیم وی مسئول این ترور می‌باشد. «بنیامین نتنیاهو نخست‌وزیر اسرائیل با نشر یک کلیپ تصویری از قبل تهیه شده بر خلاف معمول دستاوردهای را که به گفتۀ خودش در جریان هفتۀ گذشته داشته منتشر نمود. آن‌چه در این کلیپ قابل توجه و ملاحظه بود این بود که نتنیاهو در شروع سخنان‌اش گفت که وی برخی از دستاوردهایش را به نمایش خواهد گذاشت و نه تمام آن را؛ زیرا نمی‌تواند تمام آن را منتشر نماید.» این بدان معنی است که رژیم یهود نه کاملاً این ترور را رد نمود و نه هم کاملاً تأیید، بلکه اشاره‌ای به آن نمود که بیش‌تر شباهت به پذیرفتن آن دارد. هم‌چنین به تمام سفارت‌خانه‌هایش در سراسر جهان دستور داد که در حالت آماده‌باش فوق‌العاده قرار داشته باشند.

3- اعلان امریکا مبنی به ارسال ناب هواپیمابر امریکائی موسوم به "یو اس اس نیمیتز" به تاریخ 27 نومبر 202م، یعنی درست در روزی‌که این ترور اتفاق افتاد به خلیج فارس همراه با چند کشتی جنگی دیگر را نیز می‌توان نوعی تهدید و هشدار تلقی نمود. اندکی پیش از عملیات این ترور بود که بمب‌افگن بی‌52 امریکا به جانب خلیج فرستاده شد و پس از عملیات ترامپ فوراً هشدار داد که پاسخ امریکا ویران‌گر خواهد بود: «روزنامۀ واشنتن‌پست به نقل از برخی از مسئولین امریکائی اعلان نمود که ترامپ رئیس‌جمهور امریکا هشدار داده که در صورت کشته شدن هر امریکائی در عراق انتقام فوری و "کوبنده" خواهد گرفت. این هشدار که واشنتن‌پوست از آن خبر داده همزمان با کشته شدن محسن‌فخری‌زاده دانشمند هسته‌ای ایران به روز جمعه در نزدیکی تهران مطرح گردیده است.» (منبع: الحره 28 نومبر 2020م)

سوم: موارد فوق همه به این معنی است که ادارۀ حکومت ترامپ و رژیم یهود می‌دانند که ایران در جریان انتقال حکومت در امریکا هرگز دست به واکنش جدی نخواهد زد، به ویژه این‌که ایران امیدوار است بایدن رئیس‌جمهور منتخب امریکا سیاست جدیدی را با خود داشته باشد. اما باید دانست که ترامپ و بایدن تنها در ابزار و اسالیب با یک‌دیگر اختلاف دارند و منافع امریکا برای هردو نسبت به تمام حکومت‌های مزدور و حکومت‌هایی‌که در مدار امریکا در گردش اند، مهم‌تر و با ارزش‌تر است و با اندکی تدبر می‌توان به وضوح به این واقعیت پی برد. هم‌چنین با دقت نمودن به موقف ایران متوجه می‌شویم که ایران قضیۀ پاسخ به ترور فخری‌زاده را در هم‌پیچیده و بالای قضایای دیگری تمرکز می‌کند تا به این ترتیب افکار عامه را سرگرم امور دیگری غیر از پاسخ نظامی نماید، پاسخی‌که جمهور مردم ایران خواستار آن می‌باشند:

1- ایران عملیات ترور مهم‌ترین دانشمند و مسئول برنامۀ هسته‌ای و موشکی خویش را فقط یک دام تعبیر نموده که به هدف کشانیدن ایران به جانب "هرج و مرج" گذاشته شده. این در حالی است که مسئول عملیات را می‌شناسد و از زبان روحانی رئیس‌جمهور خویش اعلان نمود که مسئول ترور مذکور و ادارۀ ترامپ که حامی آن می‌باشند، قصد دارند هرج و مرج به راه اندازند، اما آنان بدانند که ما به بازی‌های آنان پی برده‌ایم و هرگز به اهداف پلیدشان نخواهند رسید. پس ایران می‌داند توسط کی ضربه زده می‌شود و قبلاً نیز توسط همان جهت با کشتن دانشمندان و نظامیانش در عراق  و سوریه ضربه زده شده، اما اینک باز مجدداً اعلان می‌کند که هرگز واکنش نشان نخواهد داد و در دام نخواهد افتاد، بلکه روز شمار منتظر رفتن بایدن به قصر سفید می‌ماند. این است همان ایرانی‌که ندای دشمنی با "شیطان بزرگ" را سر می‌دهد و با صدای بلند فریاد می‌زند: "مرگ بر امریکا و مرگ بر اسرائیل". ادارۀ حکومت ترامپ کاملاً به خوبی آشکار نمود که دشمنی ایران با امریکا دروغی بیش نیست، چنان‌چه ادارۀ مذکور علناً در یک اقدام بزرگ قاسم سلیمانی فرماندۀ لوای قدس نیروهای بسیج ایران را در شروع سال 2020م در عراق ترور نمود، سپس کاظمی را بدون هیچ‌گونه توجهی به عدم رغبت ایران به این کار و بدون هیچ‌گونه توجهی به خوش‌خدمتی‌های ایران برای امریکا در سوریه و غیر سوریه حاکم عراق قرار داد.

2- ایران برای پرت نمودن افکار عامه از پاسخ مؤثر نظامی بالای یک مسألۀ دیگر نیز تمرکز نمود و آن مسألۀ غنی‌سازی تا 20% است، فیصدی‌که قبل از توافق هسته‌ای وجود داشت؛ اما بر اساس توافق، ایران ملزم گردید آن را تا 3.67% کاهش دهد. تمرکز روی افزایش غنی‌سازی باید باشد، اما نباید نقطۀ اختلافی میان حکومت و سایر ارگان‌های دولت و به منظور پرت نمودن افکار عامه از پاسخ مناسب نظامی باشد، طوری‌که پارلمان آن را خیر و حکومت آن را مضر و شر بداند. «حسن‌روحانی رئیس‌جمهور ایران امروز چهارشنبه در نشست اعضای حکومت اعلان نمود که با طرح قانونی برای مقابله با تحریم‌های امریکا و پاسخ به ترور محسن فخری‌زاده دانشمند ایرانی مخالف است، قانونی‌که پارلمان ایران، که محافظه کاراین بالای آن تسلط ندارند، دیروز سه‌شنبه آن را تصویب نمود. به گفتۀ تلویزیون دولتی ایران؛ روحانی این تصمیم پارلمان را "مضر" خواند. مهم‌ترین نکاتی را که پارلمان "محافظه‌کار" ایران تصویب نمود، عبارت از افزایش غنی‌سازی یورانیوم تا 20% و لغو پایبندی به پروتوکول الحاقی آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای است. لازم به یادآوری است که ایران تا پیش از دست‌یابی به توافق هسته‌ای یورانیوم غنی‌شدۀ 20% را تولید می‌نمود، اما بر اساس توافق مذکور متعهد شد غنی‌سازی را تا 3.67% کاهش دهد.» (منبع: العربی جدید 2 دسمبر 2020م) هم‌چنین، «شورای حفاظت از قانون اساسی که بر فعالیت پارلمان ایران نظارت دارد، با قانون ویژه برای افزایش غنی‌سازی یورانیوم که اخیراً در پیوند به ترور محسن فخری‌زاده ساخته شد موافقت نمود. قانون مذکور جدال میان نخبه‌گان حاکم در ایران را بر انگیخت و حکومت حسن‌روحانی با آن مخالفت نشان‌داد.» (منبع: روسیۀ امروز 2 دسمبر 2020م)

چهارم: از جمله نکاتی‌که حتماً باید به آن اشاره نمود این است که مسائل فوق‌الذکر به این معنی نیست که ادارۀ حکومت ترامپ روابط‌اش را با ایران قطع نموده، بلکه به این معنی است که امریکا در حجم بدرفتار و تحقیراش نسبت به ایران افزوده، طوری‌که می‌خواهد ایران ایستاده، نشسته و خوابیده در خدمت امریکا قرار داشته باشد، یعنی کاملاً همگام با منافع و خواسته‌های امریکا درگردش باشد، چنان‌چه قبلاً قاسم سلیمانی ترور شد و ایران در واکنش هشدار داد و در نتیجه پایگاه عین‌الاسد را در عراق به گونۀ حساب‌شده طوری که انگار "دو طرف به توافق رسیده باشند" موشک‌باران نمود سپس هشدار مذکور پایان یافت. گرچه ایران قدرت خارجی کافی برای انتقام‌گردن دارد، اما خود نمی‌خواهد این کار را بکند، چنان‌چه روزنامۀ قدس عربی به تاریخ 24 نومبر 2020م به نقل از روزنامۀ "میدل ایست آی" انگلیس نوشت که ایران شبه‌نظامیان خویش در عراق را وادار می‌کند، به هیچ‌وجه منافع امریکا در عراق را هدف قرار ندهند. روزنامۀ مذکور نوشته: «ژنرال اسماعیل قانی فرماندۀ لوای قدس 24 ساعت پس از هدف قرار دادن سفارت امریکا در منطقۀ سبز بغداد با بارانی از موشک در هفتۀ گذشته به عراق رسید و به فرماندهان گروه‌های عراقی دستور داد هدف قرار دادن مراکز امریکا را متوقف نمایند.»

پنجم: با دقت نمودن به تجاوز دولت یهود و موافقت امریکا با این تجاوز و تنش‌آلمود نمودن فضا و در کل تمام جریان‌های اتفاق افتاده و جاری درخواهیم یافت که قضیه از این قرار است:

1- پس از اقدامات ترامپ در جهت نزدیکی با رژیم یهود مانند انتقال سفارت امریکا به قدس، به رسمیت شناختن الحاق منطقۀ جولان سوریه توسط رژیم اشغال‌گر یهود و راه اندازی برنامۀ "معاملۀ قرن" جهت راضی نمودن رژیم مذکور، ادارۀ ترامپ سر انجام به این قناعت رسیده که برنامۀ هسته‌ای ایران برای رژیم یهود یک تهدید است و باید برطرف گردد و یا محدود شود و به همین دلیل است که ادارۀ حکومت مذکور نسبت به هر ادارۀ دیگری در امریکا به سرعت در این زمینه اقدام نمود. یکی دیگر از واقعیت‌های موجود در این پیوند که باید به آن اشاره نمود این است که پایگاه گستردۀ مردمی امریکائیان سفیدپوست، محافظه‌کار و مسیحی، که بخشی از پایگاه مردمی حزب جمهوری‌خواه به شمار می‌روند با این سیاست امریکا موافق بوده و خواستار تأمین بیش‌ترین حد ممکن امنیت برای رژیم یهود می‌باشند، بلکه محافظت از این رژیم را یک مسألۀ فکری "دینی" و فراتر از یک مسألۀ سیاسی می‌دانند.

2- بعد از آن که روند دو دسته و چند دسته شدن در امریکا افزایش یافت و شدت گرفته، ادارۀ ترامپ قصد دارد با متشنج نمودن اوضاع با ایران موانعی را در خاورمیانه در برابر بایدن رئیس‌جمهور منتخب قرار دهد و وی را وادار کند تا پس از تسلیم شدن قدرت در امریکا با قوت تمام با کشمکش‌های موجود در منطقۀ نفتی جهان تعامل نماید و دلیل این کار ادارۀ ترامپ همانا دیدگاه استراتژیک شرکت‌های نفت و انرژی و شرکت‌های تولید سلاح امریکاست که در سیاست امریکا تأثیر نیرومندی دارند.

3- نتیجۀ انتخابات امریکا، هرچند تا کنون نتیجۀ نهائی آن توسط تمام طرف‌ها مورد تأیید قرار نگرفته، باعث شده شرکت‌های نفت و انرژی و شرکت‌های تولید سلاح امریکا که در پس تبلیغات انتخاباتی ترامپ قرار داشتند:

- در داخل امریکا در موقعیت بازنده قرار گیرند و در انتظار برگشت امریکا به توافق‌نامۀ پاریس در مورد آب و هوا به سر برند، توافقی‌که با برگشتن امریکا به آن، خسارت‌های هنگفتی را متوجه این نوع شرکت‌ها خواهد نمود و این می‌تواند در مورد قیمت نفت در شرکت‌های مذکور مؤثر باشد به ویژه در مرحلۀ "کرونا" که انتظار می‌رود تا آخر سال 2021م ادامه داشته باشد. به علاوۀ این که انتظار می‌رود بایدن رئیس‌جمهور منتخب امریکا به نحوی مجدداً به توافق هسته‌ای با ایران برگردد که این نیز تأثیر خود را بالای شرکت‌های یاد شده خواهد گذاشت.

- ترس و نگرانی‌های فوق باعث شده شرکت‌های مذکور از زمان باقی ماندۀ حکومت ادارۀ ترامپ کمال استفاده را ببرند، به ویژه با توجه به رد نمودن ادعاهای ترامپ مبنی بر تقلب در انتخابات توسط محکمه‌های امریکا که شانس وی در باطل نمودن نتیجۀ انتخابات را کاهش می‌دهد. بناءً شرکت‌های مذکور ادارۀ ترامپ را تحریک می‌کنند تا اوضاع خلیج را متشنج نماید و هدف اصلی از تمام این اقدامات، افزایش قیمت نفت و افزایش میزان معاملات سلاح است.

ششم: متشنج نمودن اوضاع در خلیج ممکن است تیرک پاسخ عملی ایران به ترور فخری‌زاده را از جهت رژیم یهود به جهت سعودی و امارات تغییر دهد. توجیه این تغییر این جهت می‌تواند کار آسانی باشد؛ زیرا این دولت‌ها در حال عادی‌سازی روابط‌شان با رژیم یهود به صورت علنی یا مخفی می‌باشند و ایران هر ازگاهی در مورد پاسخ به ترور مذکور از "منافقین" یعنی سعودی، امارات و بحرین نام می‌برد. حتی با وجود این که رژیم یهود با اشارۀ نزدیک به اعتراف مسئولیت ترور را پذیرفته، بازهم ایران می‌تواند به ساده‌گی ادعا کند که سعودی‌ها حملۀ نزدیک تهران را انجام داده اند، می‌تواند بگوید استخبارات سعودی این "اقدام یهود" در داخل ایران را هماهنگ نموده و سعودی آن را تمویل کرده است، مخصوصاً با توجه به سفر مخفی نخست‌وزیر رژیم یهود به سعودی که اخبار آن به تاریخ 23 نومبر 2020م  و دیدارش با ابن سلمان و پمپئو وزیر خارجۀ امریکا بالا گرفت. تمام این مسائل می‌تواند ارتباط دادن کار ترور فخری‌زاده را به سعودی ترجیح و تسهیل نماید. در عین حال ممکن است پاسخ ایران متوجه امارات شود، چنان‌چه الجزیره به تاریخ 1 دسمبر 2020م در صفحۀ انترنتی‌اش به نقل از سایت "میدل ایست آی" انگلیس خبر داد که ایران «هشدار داده که در پاسخ به ترور فخری‌زاده مستقیماً امارات را مورد هدف نظامی قرار می‌دهد.» سایت یادشده انگلیس به نقل از یک منبع اماراتی که نخواسته نام‌اش فاش شود گفته که «تهران مستقیماً با محمد بن زاید ولی‌عهد امارات تماس گرفته و به وی خبر داده که در پاسخ به ترور فخری‌زاده به امارات حملۀ نظامی خواهد نمود.» هم‌چنین ممکن است پاسخ ایران در قالب کمک‌ موشکی و درن‌ها به حوثی‌ها در حمله به پایگاه‌های نفتی سعودی صورت گیرد، زیرا چنین کاری را قبلاً انجام داده و افزودن به آن بار مسئولیت زیادی را بر دوش ایران نخواهد گذاشت. اگر ایران چنین اقداماتی را انجام دهد، قطعاً مردم خویش را فریب داده، مردمی‌که خواستار پاسخ دادن به دست‌های واقعی دخیل در ترور استند و نه این که پاسخ متوجه جهت‌هایی در اطراف این دست‌ها باشد.

هفتم: دانشمندان مسلمان یکی پس از دیگری به این شکل به قتل می‌رسند، به ویژه دانشمندان هسته‌ای ایران که پیوسته تکرار می‌شود، بدون این که هیچ پاسخی به آن داده شود. این روند باعث جرئت یافتن دولت مسخ‌شدۀ اشغال‌گر موجود در سرزمین مبارک فلسطین گردیده و می‌گردد. آری تکرار بی‌پاسخ ترور دانشمندان مسلمان ایرانی این رژیم را همواره جرئت می‌دهد! این واقعاً دردآور است که حکام سرزمین‌های مسلمانان ذلت را به بهای عزت خریداری نمایند، که مزدوری کفار استعمارگر و یا کسانی را نمایند که در مدار آنان در گردش اند؛ به آنان تجاوز شود اما خاموش باشند، محرمات‌شان زیر پا شود و هیچ اعتراضی از خود نشان ندهند. این است وضعیت مسلمانان پس از سقوط خلافت، الله سبحانه وتعالی مسلمانان را با حکام مزدور و خود فروخته‌ای ابتلاء می‌کند که به هیچ تجاوزی پاسخ نمی‌دهند! عزت و شکوه مسلمانان هرگز بر نخواهد گشت مگر با برگشتن مجدد خلافت و آنگاه است که خلیفۀ مسلمانان لشکری را برای کمک و یاری به یک زنی‌که یک مرد رومی به او اهانت نموده رهبری خواهد نمود و آن اهانت کننده را به سزای اعمال‌اش رسانیده و زاد‌گاهش را فتح خواهد نمود! به این ترتیب است که عزت مسلمانان  برخواهد گشت؛ با سربلند نمودن مردانی‌که دنیا و لذت‌های آن برای‌شان ناچیز بوده و در جستجوی نعمت‌هایی استند که در نزد الله قوی و عزیز موجود است؛ مردانی‌که سربلند نموده و حکام مزدور و خائن را برای همیشه از اریکه‌های قدرت پایین بکشند و به این ترتیب دوران حکومت‌های جبری نیز به پایان برسد و باز همین مردان، امت را با توفیق الله متعال، که همواره یاری دهندۀ بنده‌گان مخلص بوده و هست، به جانب دولت عزت، مجد و کرامت سوق دهند. دولت خلافت دوم، دولتی‌که رژیم یهود را نیست و نابود خواهد نمود و دست امریکا و سایر کفار استعمارگر را از منطقۀ اسلامی قطع نموده و این منطقه را تا روز رستاخیز بر آنان حرام خواهد کرد. آنگاست که از بلندگوهای مساجد بارها و بارها ندای این آیت قرآنی سرداده خواهد شد:

﴿وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا﴾ [اسراء: 81]

ترجمه: و بگو حق آمد و باطل نابود شد آرى باطل همواره نابودشدنى است

﴿وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَن يَكُونَ قَرِيبًا﴾[اسراء: 51]

ترجمه: و مى‏گويندآن كى خواهد بود بگو شايد كه نزديك باشد

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

به انس زین

پرسش

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته!

 حکم شرکت در انتخابات شهرداری چیست؟

پاسخ

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

الف- اگر منظور از انتخابات شهرداری تنها خدمت به مردم و کارهای اداری باشد، به این اعتبار، انتخابات شهرداری جائز است؛ لیکن ارگانهای دولتی که بسیاری از اعمال را تا اکنون  مخصوصاً در شهرهای ما انجام داده اند، فقط سیاست دولت را تعقیب می‌نمایند و این دستگاه دولتی علاوه بر این‌که رخصت دادن امور محرمه‌ی شرعی را به عهده می‌گیرند و مردم را نیز تنها بشکل نمایشی جهت تأئید کارهای انجام شده‌ی خویش جمع آوری می‌نمایند...

ب- انتخابات شهرداری مذکور در ذات خود مستقل نبوده که خدمات اداری را انجام دهد، بلکه او یک دستگاه اجرائی می‌باشد که همواره کارهای حکومت را متابعت می‌نماید؛ به همین جهت، حکومت علاوه بر این‌که پول‌های شهرداری‌ها را طور غیرمشروع اخذ می‌دارد... و از اجراآت آنان مراقبت جدی می‌نماید، به هر نحو سیاسی که خواسته باشد، از این‌ها نیز استفاد می‌کند. بناءً حکم شرعی نسبت به شهرداری که یکی از مؤسسه اداری و خدماتی است، مرتب نمی‌شود؛ چون این نهاد مستقل از قدرت سیاسی دولت نمی‌باشد؛ بلکه او نیز تابع ارگان‌های دولتی است، و این تابع بودن تنها به نام نیست که ما در زبان می‌آریم، بلکه از بعد عملی تابع نظام است؛ پس دولت به شکل آسان می‌تواند تصمیمات مجلس شهرداری و لو به کل اتفاق آراء تصویب نموده باشد را لغو نماید...
ج- وقتی سخن از این قرار باشد، اشتراک نمودن در این‌گونه انتخابات ناروا و ناجائز می‌باشد. اگر اصل انتخابات شهرداری بر اساس ارائه خدمات به مردم و اجرای کارهای اداری در امور مباحه استوار باشد، بدون شک اشتراک نمودن در آن جائز می‌باشد... به عبارت دیگر، ما در انتخابات شهرداری تا وقتی‌که چنین حالات جریان داشته باشد، هرگز اشتراک نمی‌کنیم؛ مگر اشتراک نمودن در انتخابات شهرداری چه وقت به مرحله جواز می‌رسد؟ در وقتی‌که شهرداری‌ها تبدیل به مؤسسات اداری گردد که هیچ‌گونه مداخله از طرف حکومت در امور مربوطۀ‌شان صورت نگیرد؛ در آن حالت اشتراک نمودن در انتخابات شهرداری‌ها باکی ندارد.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

دفترمطبوعاتی مرکزی

مترجم: مشتاق حنیف

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

به مؤمن حربی

پرسش

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته!

شیخ صاحب بزگوارما! آیا برای زن جائز است که نماز خود را با پطلون درخانه و یا در مکان‌های عمومی اداء نماید؟

سوال دوم: آیا زن می تواند همرای کلاه مصنوعی بیرون از خانه شده و نماز بخواند و حکم هردو(خواندن نماز و بیرون از خانه شدن) از نظرشرعی برای زنان چیست؟

پاسخ

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

الف) برای زن جائز نیست این‌که جهت زندگی عمومی بیرون شود؛ مگر با لباس شرعی که سه امور ذیل در آن ثابت و رعایت گردیده باشد:

پس برای بیرون شدن از خانه صرف به پوشانیدن عورت اکتفاء نشود، بلکه واجب است تا جلباب و یا به اصطلاح، حجاب خود را بالای تمامی لباس‌های عادی خود بپوشد، و دیگر این‌که همرای تبرج بیرون نشود. تبرج زینتی است که جلب کننده توجه مردم می‌باشد. بناءً پوشیدن پطلون با وجودی‌که عورت را پنهان می‌دارد، لیکن در جمله تبرج داخل است تا وقتی‌که بالای آن جلباب نباشد. پوشیدن کلاه موی مصنوعی تنها موی سر را می‌پوشاند، لیکن این هم در جمله تبرج داخل می‌باشد؛ زیرا کلاه موی مصنوعی هم جلب کننده توجه مردم است. به همین جهت پوشیدن کلاه موی مصنوعی به شکل ظاهری در حیات عمومی و یا در میان توده از مردم جائز نمی‌باشد؛ اگرچه جلباب و یا حجاب خود راهم بپوشد؛ مگر بالای کلاه موی منصوعی، چادر/لته/ روسری -که هرسه یک معنی را فاده می‌کند- را بپوشد و تمام سر را پنهان دارد و کدام نشانه‌ای از آن در بیرون به چشم مردم باقی نماند. زیرا زینت حتی اگر در حال پنهان هم باشد، هرگاه توجه مردم را برای خود جلب کرد، از جمله تبرج به حساب می‌رود، چنانچه الله سبحانه وتعالی نسبت به حرام بودن بلندی صدای خلخال زنان که در قسمت پاچه زیر لباس خود می‌پوشند، وقتی‌که پای زن به زمین محکم بخورد، خلخال یک نوع صدای مخصوص خود را بیرون می‌کند که به وجود زن دلالت می‌کند؛ پس این تبرج است، اگرچه پوشیده هم باشد چون خلخال باصدور صدای مخصوص خود در جمله جلب کننده توجه‌ها شامل شد. قوله تعالی:

﴿وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ...﴾ [نور: ٣١]

ترجمه: و پاهای خود را (به هنگام راه رفتن به زمين) نزنند تا زينتي‌كه پنهانش مي‌دارند (جلب توجّه كند و صداي خلخال پاهاي‌شان به گوش مردم برسد و ) دانسته شود.

ب) در مورد نماز زن در خانه شرط این است که عورت خود را بپشوشاند و پوشیدن جلباب و یا حجاب شرط نیست. در مورد برامدن زن از خانه یا برای ادای نماز در عیدگاه، تنها به ستر عورت اکتفاء نشود؛ بلکه واجب است تا لباسی را بپوشد که در آن امورسه گانه ذیل متحقق شده باشد:

لباسی‌که پوشاننده عورت باشد. لباسی‌که هیچ‌گونه تبرج در آن وجود نداشته باشد و داشتن جلباب و یا حجاب که از فرق سر تا نوک پا را احتواء و در بر ‌گیرد.

بناءً نماز زن در خارج از خانه‌اش واجب است این‌که امور سه گانه فوق را در نماز خود رعایت نماید. به همین جهت نمازگذاردن برای زن در بیرون از خانه مثلاً در مسجد هم اگر باشد، وقتی‌که با پطلون و یا با کلاه موی مصنوعی بود جائز نیست، زیرا پطلون و کلاه موی مصنوعی  در تبرج شامل می‌باشد؛ یعنی هردو زینتی است که جلب کننده توجه مردم بوده و حتی اگر ماتحت خود را هم بپوشاند، نماز او در این حالت صحیح نبوده و به مجرد بر آمدن از خانه برای زندگی عمومی آن‌هم بدون لباس شرعی سه گانه که قبلاً ذکرشد، گنهگار می‌شود.

برادرشمار عطاء بن خلیل ابوالرشته.

مترجم: مشتاق حنیف

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

در کتب‌های ما فقیر چنین تعریف شده: او کسی است که مالک آن‌قدرمالی نباشد که حاجات اساسی‌اش را که عبارت از طعام، لباس و مسکن است؛ برآورده سازد. به چنین شخصی زکات داده می‌شود.

البته حاجات دیگری نیز وجود دارد که نزدیک به حاجات اساسی بوده  که آن را دولت اسلامی از وجه بیت المال مسلمانان  مرفوع می‌سازد؛ مانند حاجات طلاب علم، اعانه برای ازدواج و زمینه‌سازی تداوی. ولی در روزگارما دولت اسلامی وجود ندارد که این حاجات غیر اساسی را مرفوع سازد. پس سوال این است: آیا گنجایش دارد که حاجات غیر اساسی مذکور از وجه زکات مرفوع گردد؛ البته نظر به مشکلات ذیل:

1-       عدم وجود دولت اسلامی برای رفع این حاجات.

2-       اقوال بعضی فقهاء موجود است که آن را تحت شرایطی معین جایز می‌دانند.

3-       حاجات مذکور مانند مشکلات مالی نیست بل نزدیک به حاجات اساسی اند.

باز اگر رای فقیهی را که قایل به اعطای زکات برای رفع این حاجات است پیروی نماییم، درین صورت آیا از تبنی مخالفت کرده‌ایم؟

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

ما فقیرمستحق زکات را  تعریف نمودیم؛ او کسی است که مالک مالی‌که حاجات اساسی‌اش را برآورده می‌سازد، نباشد. ما این را مبنی بر دلایل گفتیم و در نظام اقتصادی ص 213، سطر4- 13 چنین  آمده است: «و اسلام تنها فقر را برای انسان معیار قرارداده است، در هر مکان و از هر طبقه‌یی که است. پس فقر از نظر اسلام عبارت از عدم مرفوع شدن کامل حاجات اساسی است. شریعت این حاجات اساسی را به سه چیز محدود کرده است که عبارت از: طعام، لباس و مسکن است. در مورد الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ تُضَآرَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ﴾ [بقره: 233]

ترجمه: برآن کس که فرزندان برای او متولد شده(یعنی پدر)لازم است خوراک و پوشاک مادران را(در آن مدت به اندازه توانایی) به گونه شاسیته بپردازد. هیچ کس موظف به بیش از مقدار توانیی خود نیست، نه مادر بخاطر فرزندش و نه پدربه سبب بچه‌اش باید زیان ببیند. بر وارث فرزند چنین چیزی لام است.

و نیز فرموده است:

﴿أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنتُم مِّن وُجْدِكُمْ﴾ [طلاق: 6]

ترجمه: زنان مطلقه را در جایی سکونت دهید که خودتان در آنجا زندگی می‌کنید و در توان دارید.

ابن ماجه از أبی الاحوص روایت نموده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«ألا وحقهن عليكم أن تحسنوا إليهن في كسوتهن وطعامهن»

ترجمه: آگاه باشید حق آنان بالای شما این است که به آنان  در قسمت لباس و طعام  احسان کنید.

نصوص مذکور دلالت می‌کند که حاجات اساسی که عدم اشباع آن را شریعت فقر گفته است، آن عبارت از: طعام، لباس و مسکن می‌باشد.»

هم‌چنان در اموال ص 197سطر 10-13 گفتیم: «فقراء عبارت از کسانی اند که درجهت رفع حاجات اساسی یعنی طعام، لباس و مسکن مال کافی ندارند؛ پس شخصی‌که در آمد او از مایحتاج برای رفع حاجات اساسی، حداقل باشد، فقیر به حساب می‌رود که صدقه به وی حلال بوده و او می‌تواند ازان بگیرد.»

ما در مسئله مذکور همین را ترجیح می‌دهیم.

باقی ماند سخن پرسنده که دولت اسلامی وجود ندارد که این حاجات را مرفوع سازد، بلی؛ دولت اسلامی وجود ندارد، لیکن مسلمانان موجود اند. اصل این است که اسلام‌شان باعث شود به این نیازمندان از مال خود به طور تبرع کمک کنند و نه از مال زکات، بل مال زکات را جهت مرفوع ساختن ضروریات اساسی به فقراء بدهند و به نیازمندان برای رفع مشکلات مذکور از قبیل تعلیم، ازدواج و تداوی از بخشهای اضافی اموال‌شان بپردازند.

اما اگر پرسنده، از رأی مجتهدی یا فقیهی پیروی کند که قایل به اعطای زکات برای رفع مشکلات حاجات غیر اساسی (علم، ازدواج و تداوی) است و زکات را به رفع حاجات اساسی (طعام، لباس و مسکن) محدود و منحصر نمی‌داند، بلی این پیروی او مخالفت با تبنی محسوب می‌شود. لکن ما او را به این عمل‌اش جزای اداری نمی‌دهیم؛ پس اگر شخصی از زکات‌اش به نیازمندان غیرمذکور(در راه علم، ازدواج و تداوی) مبنی بر اتباع رأی مجتهدی یا فقیهی‌که به آن اطمینان دارد بدهد، ما او را جزای اداری نمی‌دهیم و حسابش نزد پروردگارش است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: محمد مسلم

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته!

شيخ بزرگوارما، الله به شما برکت را نصيب نموده، علم‌تان را بيفزايد و عافيت بدنی را برای‌تان عطا فرمايد! دوست دارم راجع به تفسير سوره نور که الله متعال فرموده است: أعوذ بالله من الشيطان الرجيم:

﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ﴾

ترجمه: و (پیر) زنان (یائسه) از کار افتاده‌ای که امید ازدواج ندارند، بر آن‌ها گناهی نیست که لباس‌های (رویین) خود را بگذارند، در صورتی‌که زینت (و زیبایی خود) را آشکار نکنند و اگر خوداری کنند (و خود را بپوشانند) برای آن‌ها بهتر است، و الله شنوای داناست .

این چنین زن‌ها کی‌ها اند؟ احکام ویژه آن‌ها کدام است؟ پس اگر مراد از "لا يرجون نكاحا" گذشت عمر باشد، مقياس عمری آنان چه است؟ و اگر ارتباط به تغيير بيولوژيکی بدنی که برای زن پيش می‌آيد، شامل آیه گردد، پس این حالت یأس بوده و مخصوص به سن مشخصی نمی‌گردد. الله به شما پاداش نيکو عطا فرموده، نصرت را به شما نصيب نمايد!

پاسخ

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

در مورد سوال تان از آيت کريمه ﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ به نکات ذيل اشاره می‌شود:

1- طوری‌‌که می‌دانيد طريقه تفسير اين است که اول استناد به حقيقت شرعی که در نص وارد شده می‌شویم، اگر يافتيم آن را می‌گيريم و اگر نيافتيم  به لغت عربی استناد می‌نماييم؛ به خاطری‌که قرآن به زبان عربی نازل شده؛ چنان‌که الله متعال می‌فرمايد:

﴿وَإِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ * بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ﴾ [شعراء: 92-95] ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ [یوسف: 2]

 قسمی‌که می‌دانيم در مورد تفسيرکدام نص شرعی نيامده است؛ پس در تفسير "قواعد" استناد به لغت می‌نماييم. حسب لغت قواعد به زنان استعمال می‌شود و مفرد آن قاعد است؛ مثلاً می‌گوييم إمرأة قاعد(زن باز نشسته) نساء قواعد (زنان باز نشسته) و معنای آن باز نشستن به سبب گذشت سن و سال است و اگر إمرأة جالسة  مقصد مان باشد، به جای "قاعد" قاعدة  ذکر می‌گردد؛ پس معنای "القواعد من النساء" به زنانی گفته می‌شود که در اثر گذشت عمر از ازدواج باز مانده اند. يا به عبارت ديگر قواعد زنان ناتوان وضعيف اند که از حيض، تولد وازدواج باز مانده اند که نه کسی به آن‌ها علاقه نشان می‌دهد و نه آن‌ها به کسی علاقه‌مند اند. ايشان جوان نيستند که ازدواج نمايند. هدف از قواعد تنها زنان "یأسن" ناامید از حیض و ولد نیست؛ چنان‌که می‌گويند؛ سن يأس و نااميدی بعد از چهل ساله‌گی و پنجاه ساله‌گی شروع می‌شود؛ اما آن‌ها درین سن و سال علاقه به شوهر دارند و شوهران به آن‌ها نیز علاقه دارند. معنای قواعد در آيت کريمه ﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ زنان پیری است که از حيض و تولد باز نشسته اند که شوق و اشتیاق به از دواج نيز ندارند و دیگران نیز به آن‌ها علاقه نداشته باشد و به ايشان قواعد گفته می‌شوند.

توضيح معنای القواعد در لغت و در تفسير:

اول:  "قواعد" در زبان وقتی در خصوص زنان استعمال گردد.

درلسان العرب آمده است:

«وقَعَدَتِ المرأَةُ عَنِ الْحَيْضِ والولدِ تَقْعُدُ قُعوداً، وَهِيَ قَاعِدٌ: انْقَطَعَ عَنْهَا، وَالْجَمْعُ قَواعِدُ» زن از دیدن حيض و فرزند آوردن بازماند و این کلمه بدان معنی همیشه "قاعد" می آید. جمع آن قواعد است. چنان‌که در قرآن کريم آمده است: ﴿وَالْقَواعِدُ مِنَ النِّساء زجاج در تفسير آيت فوق گفته است: آن‌ها از از شوهران باز نشسته اند. ابن سکيت گفته: زن که از حيض قعود نموده است. ابوهيثم گفته است: قواعد از صفات اناث می‌باشد، گفته نمی‌توانيم رجال قواعد، مردان باز نشسته. قواعد جمع قاعد بوده زنان را گویند که به از کبر سن بازنشسته اند. در زبان عربی هرگاه حالت فاعل بودن یعنی حالتی زن بخواهد بنشیند را به عربی ذکر کنیم صیغه قَاعِدَةٌ  استعمال می‌گردد و جمع آن نیز قواعد است.»

درتاج العروس صفحه 9/49 آمده است:

«از نظر مجاز: القاعد من النساء زنی‌که از اولاد، از حيض واز شوهر نااميد شده باشند، جمع آن قواعد است. ابن اثير فرموده است: قواعد جمع قاعد است که زن کلان سال را می‌گويند و قاعد بدون "ها" تانیث، زنان بازنشسته را گویند و اما قاعِدةٌ حالت فاعلی آن است که عرب ها گویند: قَدْ قَعَدَتْ قُعُوداً و جمع حالت فاعلی هم قواعد می‌آید.»

دوم: معنای قواعد در تفاسير:

در تفسير قرطبی آمده است: (سوره نور آيت  60)

قول الله تعالی: (وَالْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ)  الْقَوَاعِدُ ومفرد آن قَاعِدٌ است، بدون ها که حذف آن  دلالت به سن بالا می‌نمايد، آن به زن ناتوان گفته می‌شود که نااميد از تولد وحيض شده باشد. نظر اکثر علماء چنين است.

در تفسير نسفی‌ وارد شده است:

«قواعد جمع قاعد و آن عبارت از صفات مخصوص زنان است؛ مانند: طالق و حائض که از حيض و تولد از جهت سن بالا باز مانده باشند و حالت آن‌ها مطابق به آیت این است که علاقه‌ای به ازدواج نداشته باشند.»

سوم: خلاصه اين‌که قواعد به زنان پیری گفته می‌شود که از خاطر کلان‌سالی از حيض و تولد بازمانده باشند و حامله نمی‌شود و اميدوار ازدواج نباشند؛ نه آن‌ها اشتیاق شوهر را داشته باشند و نه بسوی آن‌ها کسی اشتیاق داشته باشد؛ یعنی از تمام کارها بازمانده باشند. آرزو دارم که موضوع واضح شده باشد.

برادرتان عطاء بن خليل ابوالرشته

مترجم: بدرالدين "حسينی"

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

به جواب  سوالات برادران و خواهران هریک: فرید سعید، اسید سلیم، صفاء محمد، حسن یاسر، ناصرالاسلام و ریاحی ابو فاطمه!

  • قبلاً در خصوص نماز جمعه در ماه شعبان ۱۴۴۱هـ.ق و هم‌چنان در ۱۸ شعبان ۱۴۴۱هـ.ق سپس در ماه شوال ۱۴۴۱هـ.ق جواباتی را بیان کردیم که همان جوابات برای سوالات شما کفایت می‌کند؛ در این جوابات به گونۀ ذیل ذکر شده است:

اولاً در جواب دوم ما که در ماه شعبان ۱۴۴۱هـ.ق بوده چنین ذکر شده است: «... اما نماز جمعه فرض عین است، به دلیل این قول الله سبحانه وتعالی که فرموده است:

﴿إِذَا نُودِي لِلصَّلاَةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ﴾ {منافقون: ۹}

ترجمه: هنگامی‌که برای نماز روز جمعه آذان گفته شود، به سوی ذکر الله (سبحانه وتعالی) بشتابید و خرید و فروش را رها کنید که این برای شما بهتر است اگر می‌دانستید!

در آیۀ مبارکۀ فوق امر واجب است؛ به دلیل قرینه‌ای که در آیه وارد شده که همانا نهی نمودن از مباح بوده که این نهی دلالت بر طلب جازم دارد. حاکم در مستدرک خود بر شرط صحیحین از طارق ابن شهاب، از ابوموسی، از رسول الله صلی الله علیه وسلم تخریج نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده اند:

«الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِي جَمَاعَةٍ إِلَّا أَرْبَعَةٌ: عَبْدٌ مَمْلُوكٌ، أَوِ امْرَأَةٌ، أَوْ صَبِيٌّ، أَوْ مَرِيضٌ»

ترجمه: نماز جمعه در جماعت بر هرمسلمانی واجب است، مگر بر چهار شخص؛ غلام، زن، طفل و مریض.

(حاکم گفته است این حدیث بر شرط شیخین صحیح است)

اما بر شخصی‌که می‌ترسد جماعت واجب نیست؛ زیرا از ابن عباس رضی الله عنهما روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«مَنْ سَمِعَ النِّدَاءَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَا صَلَاةَ لَهُ إلَّا مِنْ عُذْرٍ، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ وَمَا الْعُذْرُ؟ قَالَ: خَوْفٌ أَوْ مَرَضٌ»

ترجمه: کسی‌که آذان را شنید و اجابت‌اش نکرد، نماز بر آن نیست؛ مگر این‌که عذری داشته باشد، گفتند، یا رسول الله عذر چیست؟ فرمود: ترس و یا مرض.

(بیهقی این حدیث را در سنن الکبری تخریج نموده است)

و به همین ترتیب دیگر روایاتی وجود دارد. بناءً نماز جمعه بر هر مسلمانی واجب بوده؛ مگر این‌که نصی وارد شده باشد که آن را استثناء کرده باشد.» پایان.

دوم: در جواب ۱۸ شعبان ۱۴۴۱ هـ.ق ما چنین وارد شده است: «این قول الله سبحانه وتعالی:

﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! هنگامی‌که برای نماز روز جمعه آذان گفته شود، به سوی ذکر الله (سبحانه وتعالی) بشتابید و خرید و فروش را رها کنید که این برای شما بهتر است اگر می‌دانستید!

 بناءً مسلمان برای نماز جمعه سعی می‌کند بدون آن‌که منع شود؛ لذا سعی برای ادای نماز جمعه فرض است؛ زیرا این سعی مقترن با ترک مباح بوده؛ یعنی نماز جمعه در مکان خاصی مانند خانه خوانده نمی‌شود. بناءً منع نماز جمعه از مساجد جواز ندارد، لذا در جواب گفته شده که قفل نمودن مساجد و منع نمودن از نماز توسط حکام کاری است ناجائز و گناهی است بزرگ. بناءً وقتی حکام اداء نماز جمعه را در مساجد منع نمودند و به جز خانه‌ها جای برای نماز جمعه نماند؛ پس در خانه چهار رکعت نماز ظهر اداء شود؛ اما دولت از بابت بسته نمودن مساجد گناه بزرگی را مرتکب شده است. 

اما در خصوص مسئله اسباب باید گفت: گرفتن تدابیر و اسباب درست و جائز بوده به شرطی‌که تدابیر و اسباب مخالف شریعت نباشند. گرفتن تدابیر در مسئله‌ی نماز جمعه و جماعت این است که مریضان نرفته ولی اشخاص صحت‌مند باید بروند. در این جواب، ما دلائل کافی برای عدم جواز مسدود کردن و قفل نمودن مساجد ذکر کردیم و گفتیم که باید اشخاص صحت‌مند به نماز دست‌رسی داشته باشند و اقداماتی برای عدم حضور اشخاص مریض به امراض ساری در نماز گرفته شود که این مسئله واضح است. گفته نشود که اشخاص صحت‌مند گاهی مصاب به مریضی کرونا هستند؛ اما علائم مرض‌شان واضح نبوده بناءً باید تمام مردم از رفتن به مساجد منع شوند؛ یعنی همۀ ساکنین زمین از رفتن مساجد منع شوند که برای چنین استدلال و سخنی نه دلیلی وجود دارد و نه هم گمانی.» پایان.

سوم: در اخیر جواب ما به تاریخ ۸ جون ۲۰۲۰ م چنین وارد شده است: «ششم : خلاصۀ آنچه گفتیم:

  • تغییر کیفیتی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم در ادای نماز تعیین کرده بدعت است. حکم شرعی در این خصوص این است که شخص صحت‌مند به طور عادی به نماز شرکت کرده و پیوست و بدون دوری در صف‌ها استاده شود، اما اشخاص مصاب به مریضی ساری به نماز نروند.
  • وقتی دولت مساجد را مسدود نمود و مردم صحت‌مند از رفتن به نماز جمعه و جماعت منع نمود، به گناه بزرگی گرفتار می‌شود؛ به خاطری‌که نماز جمعه و جماعت را منع نموده؛ بناءً لازم است که همیشه مساجد برای نمازها باز باشند چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم بیان کرده است.
  • وقتی دولت نمازگذاران را از ادای نماز به کیفیت و طریقه رسول الله صلی الله علیه وسلم منع کرد و نماز گذاران را ملزم ساخت تا یک متر و یا دو متر در صف‌های شان فاصله بگیرند، مخصوصاً که اعراض و علائم مریضی دیده نشود، این گناه بزرگی است.

این حکم شرعی است که آن را در این مسئله ترجیح می‌دهم. الله سبحانه وتعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است، از الله سبحانه وتعالی می‌خواهم که مسلمانان را به راه راست هدایت نموده تا اوتعالی را طوری‌که امر کرده مطابق به طریقۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم عبادت کنند، و شریعت حنیف را بدون کم و کاست و بدون کجی با اقامت خلافت راشده تطبیق نمایند. بدون شک به یاری الله سبحانه وتعالی در اقامۀ خلافت خیر و پیروزی بوده و او سبحانه وتعالی را هیچ چیزی در آسمان و زمین عاجز نساخته او ذات شکست نا پذیر و با حکمت است.» پایان.

چهارم: از آنچه گذشت واضحاً معلوم می‌شود که نماز جمعه فرض عین و لازم بوده که این نماز با کیفیتی‌که رسول الله صلی علیه و سلم بیان  کرده با ارکان و شرائط صحت‌اش و با پیوست‌گی صف‌های نماز به طریقۀ شرعی‌اش طوری‌که در جواب گذشته بیان کردیم، اداء گردد؛ اما منع نمودن حکام از نماز به این طریقه گناه بزرگی است که بر ذمه‌ای حکام مانده، برابر است که این منع نمودن با بسته نمودن مساجد و یا با منع نمودن مردم از نماز خواندن به طریقه‌ای شرعی آن باشد.

دیگر این‌که نماز جمعه فرض عین بوده و بر هر مسلمان مکلفی لازم است که برای ادای نماز جمعه تلاش و آن را به طریقۀ شرعی با همه ارکان و شرائط صحت‌اش در حالی‌ اداء نماید که صف‌ها پیوند باشد و اگر به دلیل مانع جسمی و یا حاکم ظالمی بود که مسلمان را از ادای نماز به طریقۀ شرعی‌اش منع می‌نمود و نمازگذاران را مجبور می‌ساخت تا بدعت را انجام داده و فاصله و جدائی بین صف‌ها را اجبار می‌کرد، در این صورت نماز را حسب توان خود اداء نموده و خود حاکم ظالم گنهکار می‌شود. در روایتی‌که بخاری و مسلم رحمهما الله از ابوهریره روایت نموده رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«وَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِأَمْرٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ»

ترجمه: وقتی شما را به کاری دستور دادم، هر قدر که توان دارید از آن دستور را انجام دهید. (لفظ از بخاری است)

بناءً وقتی مسلمان توان این را داشت که نماز جمعه را به صورت پیوسته در صف‌ها بخواند لازم است که به همان صورت بخواند، زیرا فاصله در صف‌ها تا زمانی‌که توان انجام‌اش را داشته باشد بدعت است، اما درصورتی‌که به اثر جبر حکام گنهکار، توان ادای نماز را به طریقۀ شرعی‌اش نداشت، در این صورت نماز را حسب توانش بخواند. نووی متوفی سال ۶۷۶ هـ.ق در کتابش «منهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج» در خصوص شرح این حدیث به لفظ مسلم گفته است: از ابوهریره روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«فإذا أَمَرْتُكُمْ بِشَيْءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ»

ترجمه: وقتی شما را به کاری دستور دادم، هر قدر که توان دارید از آن دستور را انجام دهید. (لفظ از بخاری است)

نووی در شرح این حدیث گفته است: وقتی شما را به چیزی امر می‌کنم، آن حکم را به هر قدر می‌توانید انجام دهید، این از قواعد مهم اسلام و سخنانی است که بیان شده در تحت این قاعده احکامی‌که شمرده نمی‌شود، مانند نماز با تمام انواعش که وقتی شخص از بعضی ارکان‌ و شرائط صحت‌اش عاجز شد، بقیه آن را انجام دهد. الله سبحانه وتعالی از همه عالم‌تر است.» پایان.

پنجم: به این ترتیب بر همه‌ای برادران سوال کننده لازم است که با سعی و جدیت‌شان نماز جمعه را اداء نمایند، چون نماز جمعه فرض عین است:

﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! هنگامی‌که برای نماز روز جمعه آذان گفته شود، به سوی ذکر الله (سبحانه وتعالی) بشتابید و خرید و فروش را رها کنید که این برای شما بهتر است اگر می‌دانستید!

 از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت است که او صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِي جَمَاعَةٍ إِلَّا أَرْبَعَةٌ: عَبْدٌ مَمْلُوكٌ، أَوِ امْرَأَةٌ، أَوْ صَبِيٌّ، أَوْ مَرِيضٌ»

ترجمه: ادای نماز جمعه با جماعت بر هر مسلمانی واجب است، مگر این‌که شخص غلام، زن، طفل و یا مریض باشد.

(حاکم گفته است این حدیث بر شرط شیخین صحیح است)

 یعنی آن‌که نماز را به طریقۀ ‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم در صفوف پیوسته بیان کرده اداء کند، اما در صوورتی‌که ادای نماز را به دلیل منع نمودن حکام و اجبار نمودن‌شان با فاصله بین صف‌ها، می‌توانست اداء کند، پس در این صورت حسب توان خود نماز را با همان حالت بخواند؛ اما در عین حال باید برای اقامه‌ای خلافت راشده به صورت جدی کار کند تا آن‌گاه به توفیق و یاری الله سبحانه وتعالی احکام شرعی را طوری‌که هست تطبیق نماید.

امیدوارم که در همین حد جواب شما کافی باشد، الله سبحانه وتعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

۲۷ صفر ۱۴۴۲هـ.ق

۱۴سبتمبر ۲۰۲۰م

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش1

السلام‌علیکم‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

شیخ من! اگر اجازه بفرمائید سوالی دارم، وقتی شوهر زن مخطوبه (خواستگاری شده) وفات نماید، آیا عده دارد؟ آیا این زن از مردی‌که خواستگاری نموده، ارث می‌برد؟ الله سبحانه و تعالی شما را جزای خیر عنایت فرماید. برادر شما: مالک

پرسش 2

السلام‌علیکم‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

الله شیخ ما را جزای خیر دهد! آیا عده به دخول ثابت می‌گردد و یا به مجرد انعقاد عقد؟ زیرا بعضی حالات وجود دارد که طلاق قبل از دخول صورت می‌گیرد، آیا در هر دو صورت عده یکسان است؟ برادر شما: ابوبکر الفقهاء

پاسخ

وعلیکم‌السلام‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

بدون شک هردو سوال با هم نزدیک‌اند؛ لذا هردو سوال را به توفیق الله سبحانه و تعالی یک‌جا جواب می‌دهم.

اگر منظور از زن مخطوبه (خواستگاری شده) زنی باشد که توسط مرد خواستگاری شده و موافقه ابتدائی بر ازدواج صورت گرفته؛ اما عقد ازدواج تکمیل نشده و ایجاب و قبولی مطابق شریعت صورت نگرفته؛ اگر منظور از زن مخطوبه در سوال همین حالت باشد، چیزی‌که در بعض از کشورها رواج است، این حالت ازدواج محسوب نشده و زن مخطوبه (خواستگاری شده) برای مرد خواستگار، بیگانه بوده که خلوت با آن صحیح نبوده و کشف عورت زن برای این مرد جائز نمی‌باشد و طبیعی است که در این حالت هیچ اثری از آثار عقد ازدواج؛ از قبیل: عده، مهر، میراث وغیره مرتب نمی‌گردد.

اگر منظور از زن مخطوبه (خواستگاری شده) زنی باشد که مرد خواستگار با آن عقد نکاح شرعی کرده باشد، در این صورت این زن زوجۀ شرعی مرد به حساب آمده و آثار عقد نکاح مطابق به جزئیاتی‌که در کتب فقه بیان شده، مرتب می‌گردد که بعضی از این آثار را در نقاط بعدی إن‌شاءالله بیان خواهیم کرد.

زنی‌که عقد نکاح آن منعقد شده؛ ولی شوهرش قبل از دخول وفات یافته، این زن زوجۀ متوفی محسوب شده و عدۀ شرعی را که عبارت از چهار ماه و ده روز است باید سپری کند، به دلیل این قول الله سبحانه و تعالی:

﴿وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً﴾ (بقره: 234)

ترجمه: آن مردانی‌که از شما فوت می‌شوند و زنان منکوحه‌شان را به‌جا می‌گذارند، بر زنان‌شان لازم است که مدت چهار ماه و ده روز در خانه‌های‌شان بمانند و عده‌شان را سپری کنند.

و به دلیل روایت ترمذی وغیره، از ابن مسعود روایت شده است که از او در مورد مردی سوال شد که زنی را به نکاح گرفته بود و مهر به آن تعیین نشده و دخول صورت نگرفته بود و در این حالت شوهرش وفات یافته بود، ابن مسعود گفت: برای این زن مهر مثل بدون کم و کاست لازم می‌شود؛ هم‌چنان لازم است که این زن عده‌اش را سپری نموده و میراث برایش می‌رسد. در این وقت بود که معقل ابن سنان اشجعی ایستاد و گفت: رسول الله صلی الله علیه و سلم در مورد یک زن به نام بروع بنت واشق حکمی را همانند حکم تو بیان نمود که در این وقت ابن مسعود خوش حال شد. ابوعیسی گفته است حدیث ابن مسعود حدیث حسن و صحیح است.

هم‌چنان این زن از شوهر متوفی‌اش میراث می‌برد؛ هرچند که دخول نکرده باشد، به دلیل این قول الله سبحانه و تعالی:

﴿وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْد وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ﴾ (نساء: 14)

ترجمه: برای شما شوهران نصف آن‌چیزی است که زنان شما بعد از فوت‌شان به جا گذاشتند، این در صورتی است که زنان شما اولاد از خود به‌جا نگذاشته باشند؛ اگر از آن‌ها اولاد به‌جا مانده بود؛ پس برای شما شوهران چهار یکم از متروکه زنان بعد از اجرای وصیت یا دینی است که زنان شما از خود به‌جا گذاشتند، داده می‌شود. هم‌چنان برای زنان چهار یکم آن‌چیزی است که شما شوهران به عنوان متروکه به‌جا گذاشتید و این در صورتی است که شما شوهران از خود اولادی به‌جا نگذاشته باشید؛ اگر اولادی از خود به‌جا گذاشته باشید؛ پس برای زنان شما یک بر هشتم متروکه شما بعد از اجرای وصیت و دینی است که از خود به‌جا گذاشتید.

و به دلیل حدیث ابن مسعود که قبلاً ذکر شد.

حکم عدۀ زنی‌که شوهرش بعد از عقد نکاح و قبل از دخول طلاق می‌دهد، با عدۀ زنی‌که شوهرش فوت نموده، متفاوت است. برای زن مطلقه قبل از دخول عدۀ طلاق نیست:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً﴾ (احزاب: 49)

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، وقتی زنان مومنه را نکاح نموده و بعداً قبل از آن‌که با ایشان جماع کرده باشید، طلاق‌شان دادید، بر شما حق نیست که بر آن‌ها عده بشمارید؛ پس در این صورت برای‌شان متعه (مقدار مالی) بدهید و بدون آزار و اذیت ایشان را رها کنید.

اما در آن مسأله نیز حالات مختلف وجود دارد؛ چنان‌چه اگر شوهر قبل از طلاق و قبل از دخول با این زن خلوت کرده بود، این خلوت در نزد بعضی فقهاء عده را لازم می‌آورد که بعضی از نظریات فقهی را در خصوص خلوت بیان می‌کنم:

در مغنی تألیف ابن قدامه آمده است: "وقتی مرد زن خود را طلاق داده و با آن خلوت کرده بود؛ در این صورت عدۀ آن غیر از حیضی‌که در آن طلاق واقع شده، سه حیض می‌باشد. در این خصوص سه حالت است، حالت اول این‌که عده بر هر زنی‌که شوهرش با آن خلوت نموده لازم می‌شود؛ هرچند که جماع نکرده باشد و هیچ اختلاف در مورد زن مطلقه جماع شده وجود ندارد؛ اما در صورتی‌که خلوت کرده بود؛ ولی به آن جماع نکرده بود؛ سپس آن را طلاق داد؛ در این صورت مذهب احمد بر وجوب عده است."

امام احمد و اثرم با سند خودشان از زراره بن اوفی روایت نموده که گفت: خلفای راشدین حکم کرده بودند که هرکس پرده را بیندازد و یا دروازه را بست (خلوت کرد) مهر بر آن لازم شده و عده نیز واجب می‌گردد؛ هم‌چنان این روایت را اثرم از احنف از عمر و علی و از سعید بن مسیب از عمر و زید بن ثابت روایت نمودند.

هم‌چنان این مسأله از خلفای راشدین، زید و ابن عمر روایت شده و عروه، علی بن حسین، عطاء، زهری، ثوری، اوزاعی، اسحاق، اصحاب رأی و از شافعی در قول قدیم‌اش همین روایت شده است.

شافعی در قول جدیدش گفته است، بر چنین زنی عده لازم نمی‌باشد، به دلیل این قول الله سبحانه و تعالی:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا﴾ (احزاب: 49)

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، وقتی زنان مومنه را نکاح نموده و بعداً قبل از آن‌که با ایشان جماع کرده باشید، طلاق‌شان دادید؛ پس بر شما حق نیست که بر آن‌ها عده بشمارید.

 این نص است و دیگر این‌که چنین زنی مطلقه محسوب شده و هنوز به آن مساس صورت نگرفته است و در این صورت مشابۀ زنی است که خلوت نشده باشد. خلاصه این‌که بر زن مطلقه قبل از دخول، عده لازم نبوده؛ مگر این‌که ثابت شود که خلوت در یک اطاق صورت گرفته و دروازه بر وی بسته شده باشد؛ در این حالت در نزد امام احمد عده بر آن لازم می‌شود. امیدوارم که این جواب کفایت کند، الله سبحانه و تعالی از همه داناتر و با حکمت‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

 (ترجمه)

به جواب زاهد طالب نعیم

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

موضوع: سوالاتی در بخش اصول فقه

اولاً: در صفحۀ 182 جزء سوم کتاب شخصیه اسلامی آمده است: «دلالت اقتضاء چیزی است که به صورت لازمی از معنی الفاظ به دست می‌آید؛ چنان‌که این معنی شرط مطابقی مدلول لفظ است.» در صفحۀ 44 همین کتاب آمده است: «حاصل سخن این‌که هر آن‌چیزی‌که بدون آن واجب تمام نمی‌شد، خودش واجب است؛ این واجب توسط همان خطاب ثابت می‌شود و یا به سبب خطاب دیگری، فرق نمی‌کند که آن شیء سبب باشد و یا شرط؛ البته سبب چیزی است که با وجود آن وجود مسبب لازمی است و با نبود آن نبود مسبب نیز لازمی است؛ ولی شرط چیزی است که با نبود آن مشروط نبوده؛ اما با وجود آن وجود و عدم وجود مشروط لازمی نمی‌باشد، تفاوت نمی‌کند که سبب شرعی باشد؛ مانند صیغه نسبت به عتق واجب...» 

بر من دو چیز مشکل ایجاد نموده است: اول این‌که: چرا شرط ذکر شده نه سبب؟ با وجودی‌که صیغه نسبت به عتق سبب است و برداشت من این است که صیغه به اساس دلالت اقتضاء واجب است. دوم: چرا در این متن مطابقت ذکر شده نه تضمین؟

در صفحه 239 جزء سوم کتاب شخصیه اسلامی ذکر شده است: «کلمه "ما" عام است که در ذوالعقول و غیر ذوالعقول استعمال می‌شود، زیرا کلمه"ما" مثل "ای" است؛ مثلاً گفته می‌شود: "ای رجل جاء" و "ای ثوب لبسته" و هم‌چنان کلمه" کل، جمیع، الذین و اللاتی" و مانند آن‌ها.» اما برای من واضح نشده که "الذینَ" در کدام جای برای غیر ذوالعقول استعمال شده باشد.

سوم: در صفحۀ 240 جزء سوم کتاب شخصیه آمده است: «عمومی‌که از طریق استنباط ثابت می‌شود قاعده‌ی آن این است که حکم بر وصف مرتب می‌گردد؛ آن‌هم به واسطۀ "فای" تعقیب و "فای" سببیت، مانند این قول الله سبحانه وتعالی:

﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا...﴾ [مائدة: ٣٨ ]

ترجمه: دست مرد سارق و زن سارق را قطع کنید...

 و مانند «حرمت الخمر للاسکار» یعنی شراب به خاطر نشه کردن حرام شده است و دیگر مثال‌ها.

1- در صفحه 238 همین کتاب چنین ذکر شده است: «یا که از طریق استنباط نقلاً ثابت می‌شود، مانند معرفه؛ زیرا جمع معرفه را استثناء داخل می‌شود؛ چون برای ما نقل شده است که استثاء بیرون نمودن آن چیزی است که لفظ شامل شده است. این مسئله گرچه استنباطی است؛ ولی معرفه از طریق نقل است؛ زیرا بر ما طوری نقل شده است که استثناء بیرون کردن چیزی است که لفظ آن را شامل شده است. به همین دلیل فهمیده می‌شود که جمع معرفه برای عموم است.» فهم این مسئله برایم مشکل شده؛ زیرا صفحه 238 این کتاب قواعد استنباط عمومی و فهم آن‌را شامل شده و در صفحه 240 قواعد استنباط عموم را به وصف می‌داند که حکم بر وصف مرتب می‌گردد.

2- چرا گفته شده: «حرمت الخمرة للاسکار»؟ با وجودی‌که قاعده این است که باید حکم بر وصف مرتب گردد آن‌هم به وسیلۀ "فا" تعقیب و ترتیب.

3- در صفحه 191 همین کتاب چنین ذکر شده است: «یکی این است که حکم بر وصف مرتب می‌گردد و این وصف اشاره به علت دارد؛ یعنی صفت خودش علت حکم است مثلا "سوم" یعنی وصف علف‌خواری علت وجوب زکات است؛ بناءً با نفی این صفت حکم منتفی می‌شود؛ چون معلول با زوال علت از بین می‌رود.»

در صفحه 35 کتاب مفاهیم حزب التحریر گفته شده: «پس احکام شرعی متعلق به عبادات، اخلاق، مطعومات و ملبوسات علت‌جوئی نمی‌شود، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است: «حرمت الخمر لعینها» یعنی شراب در ذاتش حرام شده است، اما احکام شرعی متعلق به معاملات و عقوبات علت‌جوئی می‌شود، زیرا حکم شرعی در این احکام برعلت بنا یافته که سبب حکم است.»

سوال این است که آیا "اسکار" یعنی نشه‌آوری علت حرمت شراب است؟ اگر چنین باشد بین این مسئله و آنچه در کتاب مفاهیم بیان شده چگونه توافق صورت می‌گیرد؟ از طولانی شدن سوالم معذرت می‌خواهم، الله سبحانه وتعالی در عمر شما برکت نهاده و گام‌های تان را در راه حق استوار نگهدارد.

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

سوال اول این‌که در مورد دلالت اقتضاء و قاعده‌ی "آنچه که واجب بدون آن تمام نمی‌شود خودش واجب است" در جواب تاریخی 30 مارچ 2019م برایت جواب داده بودم، امیدوارم که از آن خیری برایت رسیده باشد، انشاء الله.

سوالات دیگر:

در مورد بحث عموم و طریقه‌ی ثبوت عموم که من دست یافتم، مثال‌هایی‌ را که در سوالات‌ خود ذکر کرده اید، به گونه‌ی ذیل جواب ارائه می‌دهم:

نسبت به "الذین و اللاتی" باید گفت که این دو کلمه عموم را تنها نسبت به ذوالعقول افاده کرده؛ مگر این‌که غیر ذوالعقول در حالتی‌ در جایگاه ذوالعقول قرار گیرد، در شرح الفیه ابن مالک حازمی در مورد کلمه "الذین" گفته شده: «اصل در این کلمه این است که برای ذوالعقول استعمال شود؛ ولی گاهی غیر ذوالعقول در جایگاه ذوالعقول قرار گرفته که در این صورت "الذین" استعمال می‌شود. الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿إنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ﴾ (اعراف: 194)

ترجمه: آنانی‌را که غیر از الله فرا می‌خوانید مانند شما بنده گانی هستند.

در این آیه مبارکه بت‌ها در جایگاه ذوالعقول قرار گرفته؛ به همین دلیل "الذین" استعمال شده و به همین دلیل در این قول الله سبحانه وتعالی:

﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا﴾ (اعراف: 195)

ترجمه: آیا پای دارند که توسط پای‌های شان راه بروند؟!

که در این آیه مبارکه نیز ضمیر ذوالعقول به بت‌ها راجع شده است. پایان.

اما غیر از این حالت "الذین و اللاتی" برای عموم ذوالعقول استعمال می‌شوند. به همین‌ترتیب گاهی خلاف اصل بعض الفاظ عموم برای ذوالعقول و غیر ذوالعقول استعمال می‌شوند، که این حالت استثنائی، کلمه را از اصل معنی اش بیرون نکرده چنانچه قبلاً در مورد "الذین" ذکر نمودیم که برای عموم ذوالعقول باقی مانده وصف آن را تغییر نمی‌دهد. هم‌چنان کلمۀ "ما" که برای غیر ذوالعقول بوده ممکن است از باب تغلیب برای ذوالعقول نیز استفاده شود؛ مثلاً این‌که اکثر مخاطبین غیر ذوالعقول باشد؛ چنانچه وقتی این قول الله سبحانه وتعالی نازل شد:

﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ [انبیاء: 98]

 ترجمه: شما و آنچه را غیر از الله (سبحانه وتعالی) عبادت می‌کنید آتش‌‌گیرۀ دوزخ است.

ابن زبعری گفت: من با محمد مخاصمت می‌کنم، سپس گفت: ای محمد آیا این قول الله: ﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ ترجمه: شما و آنچه غیر از الله (سبحانه وتعالی) عبادت می‌کنید آتش‌‌گیرۀ دوزخ اند. آیا این آیه بر تو نازل نشده؟ محمد صلی الله علیه وسلم گفت: بلی نازل شده است. سپس ابن زبعری گفت: این‌ها نصاری اند که عیسی و این‌ها یهود اند که عزیر را عبادت می‌کنند و این‌ها بنی تمیم اند که ملائکه را عبادت می‌کنند، آیا معبودان‌شان با خودشان در جهنم می‌روند؟ که ابن زبعری در این مورد به کلمه "ما" استدلال کرده بود. رسول الله صلی الله علیه وسلم از این تعبیرش انکار نکرد، بلکه این قول الله سبحانه وتعالی نازل شد که قول اول را تخصیص نمود:

﴿إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ﴾ (انبیاء 101)

ترجمه: واقعاً آنانی‌که در علم ما جنتی اند، از جهنم بدور اند.

اما این حالت خاصی است که اصل کلمۀ "ما" را تغییر داده؛ بلکه برای غیر ذوالعقول باقی می‌ماند. هم‌چنان "الذین واللاتی" اصل استعمال آن برای ذوالعقول باقی می‌ماند و این اصل را حالتی استثنائی‌که برای غیر ذوالعقول استعمال می‌شود از بین نمی‌برد.

اما کلمۀ "الذی و اللتی" برای ذوالعقول و غیر ذوالعقول استعمال می‌شوند؛ زیرا این دو کلمه مفرد عموم آن برای ذوالعقول و غیر ذوالعقول استعمال می‌شود ولی کلمۀ "الذین و اللاتی" عموم تنها برای ذوالعقول استعمال شده به همین دلیل بر جمع "الذین و اللاتی" جمع غیر حقیقی اطلاق می‌شود.

1- اما سوالت در خصوص "ال" باید گفت: عمومیت "ال" از طریق استنباط نقلی نمی‌باشد؛ چنانچه در فقرۀ اول: «طریقۀ ثبوت عموم لفظ دانسته شده» و چنین ذکر شده است: «ثبوت عموم لفظی یا از طریق نقل است که عرب آن لفظ را برای عموم وضع کرده و یا این‌که آن لفظ را برای عموم استعمال کردند و یا عموم از طریق استنباط نقلی شده مثل معرفه که جمع معرفه را استثناء داخل می‌شود؛ چنانچه نقل شده که استثناء اخراج چیزی است که لفظ شامل شده است؛ اگرچه این یک استنباط است؛ اما این معرفه است که از طریق نقل برای ما رسیده است و به همین دلیل می‎‌دانیم که جمع معرف برای عموم است.» پایان.

این دقیق نیست؛ بلکه "ال" که برای غیر عهد است عموم را افاده کرده و لغتاً برای عموم وضع شده است؛ چنانچه در فقره‌ی سوم آمده. این مسئله در کتاب شخصیه سوم از جمله راه‌های عمومی گفته شده که این صراحت متن شخصیه است: «عمومی‌که از طریق نقل ثابت می‌شود یا از وضع لغت فهمیده می‌شود و یا از استعمال لغت فهمیده می‌شود؛ برای عمومی‌که از طریق وضع لغت افاده می‌شود، دو حالت دارد: یکی این است که بدون قرینه‌ی به صورت مستقل عام است. دوم آن است که عموم از طریق وضع لغت فهمیده شده ولی به کمک یک قرینه‌ی نیاز دارد. در صورتی‌که عمومیت به اساس یک قرینه حاصل شود، قرینه خودش گاهی در اثبات است و گاهی در نفی. قرینه‌ای که در اثبات است "ال" و اضافت است که هردو بر جمع داخل می‌شوند؛ مثل "العبید" و "عبیدی" و هم‌چنان بر اسم جنس داخل می‌شود؛ مثل: ﴿وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَى﴾ یعنی به زنا نزدیک نشوید. ﴿فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ﴾

ترجمه: باید آنانی‌‌که از امر رسول الله صلی الله علیه وسلم سرپیچی می‌کنند بر حذر باشند. "

ال" و اضافت که بر مفردات داخل می‌شوند مفردات را عام ساخته و وقتی بر جمع داخل شوند، جمع را عام می‌سازند، زیرا "ال" افراد را عام می‌سازد؛ هم‌چنان اضافت...» و از این مطلب واضح می‌شود که "ال" عموم را لغتاً افاده می‌کند؛ نه استنباطاً.

هم‌چنان در بحرالمحیط آمده است:

«دوم: آنچه که عموم را به اساس وضع افاده نکرده بلکه به اساس لغت توسط قرینه‌ی افاده می‌کند او یا در جانب ثبوت است مانند "لام" تعریفی که برای عهد نمی‌باشد. لام تعریف وقتی بر جمع و یا اسم جنس مفرد داخل شود جنس را افاده می‌کند و جمعی‌که مضاف این دو قرار گیرد مثل: "عَبِيدِي أَحْرَارٌ وَعَبْدِي حُرٌّ" و یا این‌که در کنار نفی قرار می‌گیرد که در این صورت نکره بوده و در سیاق نفی قرار گرفته است.» از این واضح می‌شود که "ال" عموم را به وسیله‌ی قرینه لغتاً افاده نموده نه استنباطاً.

2- اما سوالت در خصوص عمومی‌که از طریق استنباط ثابت می‌شود که در همین کتاب وارد شده است: «اما عمومی‌که از طریق استنباط ثابت می‌شود قاعده‌ی آن این است که حکم به سبب "فا" تعقیب و سبب بر وصف مرتب می‌شود مانند این قول الله سبحانه وتعالی:

﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا﴾

ترجمه: دست مرد دزد و زن دزد را قطع کنید. و مثل: «حرمت الخمرة للاسکار» و غیره مثال‌ها. پایان.

این تعریف برای عمومی است که از طریق استنباط ثابت است؛ لذا "قاعدۀ مرتب شدن حکم بر وصف" درست است، و این قاعده نوعی از علت است که ما بر یک نوع علت اقتصار کردیم که او همین ترتیب حکم بر وصف به سبب فاء تعقیب و سبب است. اما بعضی اصولیین همه‌ی آن علت‌ها را می‌گیرند؛ نه تنها فاء تعقیب و سبب را. این اصولیین این عموم را با همه علت‌ها می‌گیرند؛ خواه به سبب فاء تعقیب حاصل شود و خواه به فاء سببی؛ اما ما تنها بر همین علت اکتفاء کردیم؛ اما مثال «حرمت الخمرة للاسکار» به دو دلیل درست نیست:

اول: این مثالی از این نوع علت نیست(مرتب شدن حکم بر وصف به سبب فاء تعقیب و فاء سبب).

دوم: ذکر "اسکار" علت تحریم شراب است و این در نزد ما تبنی نبوده؛ پس ما تبنی کردیم که شراب تعلیل نمی‌شود؛ بلکه شراب به خاطر ذاتش حرام شده است.

در اخیر باید گفت که این موارد سه گانه را انشاء الله تصحیح خواهیم کرد و در اخیر از ژرف‌نگری که داری از خودت تشکر می‌کنم! تلاش و اجتهادت را قابل قدر می‌دانم و از الله سبحانه وتعالی مسئلت دارم که بر علم و فهم‌تان بیفزاید.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه