پنجشنبه, ۲۶ شوال ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۴/۲۴م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

در پاسخ به پرسش اسد الظاهریه

پرسش

در صفحۀ 35 سطر هفتم و نهم کتاب "مفاهیم حزب‌التحریر" گفته شده: «فلسفۀ اسلامی»، اما آن‌چه ما از حزب می‌دانیم این است که در اسلام فلسفه یا فیلسوف وجود ندارد. الله به شما پاداش زیاد خیر دهد.

پاسخ

در صفحه 35 کتاب مفاهیم چنین گفته شده: «بنابر این، کار انسانی ماده است و انسان به گونۀ مادی به آن می‌پردازد، اما زمانی‌که به آن می‌پردازد، ارتباط آن‌را با الله درک می‌کند؛ از این لحاظ که آیا این کار حلال است یا حرام و در نتیجه آن‌را بر این اساس انجام می‌دهد و یا از انجام دادن آن خود داری می‌کند. همین‌که انسان ارتباط عمل‌اش را به الله درک می‌کند، خود روح است و همین امر است که انسان را وادار می‌کند، شریعت الله را بداند تا بتواند اعمال خویش را از یک‌دیگر تفکیک کند و در نتیجه با شناختن اعمالی که الله را راضی و یا خشم‌گین می‌کند، خیر را از شر تفکیک می‌کند و زمانی‌که شریعت برایش معیار تمییز حسن و قبح شود، حسن و قبح را از یک‌دیگر جدا می‌کند و به ارزش‌هایی‌که بر مبنای تعیین شریعت لازمۀ زندگی اسلامی در جامعۀ اسلامی می‌باشد، پی می‌برد. این تنها زمانی ممکن است که انسان مسلمان در هنگام انجام دادن یک عمل بتواند ارتباط آن‌را با الله درک کند و در نتیجه بر اساس این درک، آن‌را انجام دهد و یا از آن دست بردارد؛ زیرا نوع، صفت و ارزش آن عمل را می‌داند. از همین‌جاست که فلسفۀ اسلام همانا یک‌جا کردن ماده با روح می‌باشد، یعنی اعمال باید بر اساس اوامر و نواهی الله جهت داده شود. این فلسفه دایمی و همواره متصل با هر عملی باید باشد؛ هرچند آن عمل کم باشد یا زیاد و یا بزرگ باشد یا ناچیز. این است تصویر زندگی و از آن‌جایی‌که عقیدۀ اسلامی اساس زندگی، اساس فلسفه و اساس نظام‌ها به شمار می‌رود، تمدن اسلامی -که همانا مجموعۀ مفاهیم زندگی از دیدگاه اسلام است– مبتنی بر یک اساس و زیربناست که همانا اساس روحی است و همین اساس روحی خود عقیده است. تصویر این عقیده از زندگی همانا یک‌جا کردن ماده با روح می‌باشد و معنای سعادت از منظر آن همانا رضایت الله سبحانه و تعالی است.»

بلی، این است مفهوم فلسفه به معنای اسلامی آن؛ "یک‌جا کردن ماده با روح"، یعنی درک ارتباط با خالق. پس فلسفه با این معنا یک اصطلاح صحیح به شمار می‌رود.

اما کاربرد فلسفه به اصطلاح یونانی و امثال آن، یعنی «بحث و نظر در خصوص ماورای هستی و یا ماورای ماده»، چیزی است که اسلام آن‌را نمی‌پذیرد. در مقدمه کتاب تفکیر صفحۀ 4 چنین گفته شده: «بشریت این مسافت طولانی زندگی و عمر زمان را در حالی پشت‌سر گذاشت که بیش‌ترین توجه خود را صرف نتایج عقل و نتایج فکر نمود، بدون این‌که به واقعیت عقل و تفکیر توجه نماید. درست است که کسانی از دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان در گذشته و حال بوده اند که تلاش کردند به واقعیت عقل پی بیبرند، اما همه در درک این واقعیت ناکام شده اند. کسانی هم بوده اند که سعی کردند، برای تفکیر طریقه‌ای را ترسیم نمایند؛ اما آنان با دستاوردهای علمی خویش تنها در برخی از ثمره‌های این طریقه مؤفق شده اند؛ لیکن در شناخت تفکیر به صفت خود تفکیر راه را گم کرده اند و مقلیدن‌شان را که در این مؤفقت علمی بهت زده شده بودند، نیز گمراه نمودند. پیش از آن و از زمان یونان و پس از آن، تلاش داشتند به تفکیر دست‌یابند؛ اما در نهایت به منطق رسیدند و در دست‌یابی به برخی از افکار مؤفق شدند؛ لیکن شناخت را به صفت شناخت فاسد کردند و در نتیجه منطق بار دوش شناخت گردید؛ در حالی‌که آنان می‌خواستند راهی برای دست‌یابی به شناخت باشد و معیاری باشد که بتوانند صحت شناخت را با آن اندازه گیری کنند. هم‌چنین آنانی‌که سعی داشتند به تفکیر دست‌یابند، سرانجام به چیزی که فلسفه یا آن‌چه که محبت حکمت، عمیق شدن در ماورای هستی و ماورای ماده نامیده می‌شود، رسیدند و این برای آنان بحثی جذاب با نتایجی جذاب بود؛ اما در عین‌حال دور از واقعیت، دور از صداقت و در نتیجه از حقیقت و واقعیت دور شده و بسیاری را گمراه کرد و تفکیر را از مسیر درست آن منحرف نمود.»

بنابر این، بحث و بررسی آرام و با دقت و تدبر در آن‌چه که در کتاب تفکیر دراین خصوص گفته شده، إنشاء الله که حقیقت را در موضوع فلسفه به خوبی روشن خواهد نمود. امیدوارم آن‌چه گفته شد کافی باشد و الله متعال داناتر و حکیم‌تر است.

برادر شما عطاء بن خلیل ابورشته

مترجم: عبدالله دانشجو

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش

امیر فاضل و محترم ما! السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

الله سبحانه و تعالی شما را حفظ فرموده و پیروزی به خیر را به وسیلۀ شما نصیب فرماید! صحت این قاعده شرعی تا چی قدر است، آیا به اساس این قاعدۀ شرعی می‌توان استدلال به تطبیق احکام شرعی به صورت تدریجی نمود؟ قاعدۀ‌ شرعی این است: "ما لايدرك كله لا يترك ما تيسر منه" یعنی آنچه که کل آن به دلیل ناتوانی انجام نمی‌شود، بعضی از آن که مقدور است ترک نمی‌شود، الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر دهد.

پاسخ

 و علیکم السلام و رحمت الله وبرکاته!

در ابتداء ما هم دعاء می‌نماییم که الله سبحانه و تعالی از بابت این دعای خوبی‌که در حق ما کردید، در عمر شما برکت دهد. شما از دو مسأله سوال کردید: اول این‌که صحت این قاعدۀ شرعی "ما لا يدرك كله لا يترك ما تيسر منه" تا چی قدر است؟ دوم: سوال شما این است که آیا استدلال به تطبیق احکام شرعی به این قاعده جائز است است؟ جواب به گونۀ ذیل است:

اول: در خصوص صحت قاعدۀ (ما لا يدرك كله لا يترك ما تيسر منه):

1-  این مقوله به عبارات مختلف در کتب علماء اما به صورت مشابه ذکر شده است؛ مثلاً: "ما لا يدرك كله لا يترك كله" یعنی آنچه کل آن درک نمی‌شود کل آن ترک نمی‌شود. "ما لا يدرك كله لا يترك قله" یعنی آنچه کل آن درک نمی‌شود، مقدار کمی از آن که حاصل می‌شود ترک نمی‌شود. "ما لا يدرك كله لا يترك أقله" یعنی آنچه کل آن درک نمی‌شود، کم‌تر آن ترک نمی‌شود. "ما لا يدرك كله لا يترك بعضه" یعنی آنچه کل آن درک نمی‌شود، بعضی آن ترک نمی‌شود. علاه به آن عبارتی‌که در سوال شما ذکر شده است: "ما لا يدرك كله لا يترك ما تيسر منه" یعنی آنچه کل آن درک نمی‌شود، آنچه که حصول آن میسر است، ترک نمی‌شود. 

بعضی این مقوله را ضرب المثل و یا مقولۀ خوانده و برخی دیگر این را قاعدۀ شرعی خوانده است؛ حتی طوری بر زبان‌ها جاری می‌شود که گویا این حدیثی از جانب رسو الله صلی الله علیه وسلم است؛ آنچه که اسماعیل بن محمد بن عبدالهادی جراحی عجلونی دمشقی ابوالفداء متوفی ۱۱۶۲هـ.ق. یکی از محدثین شام در زمان خود  این مقوله را در کتاب خود "کشف الخفاء و مزیل الالباس از آن احادیثی‌که بر زبان مردم جاری می‌شود" ذکر نموده و می‌گوید؛ از آن جمله یکی "ما لا يدرك كله لا يترك كله" است که این گفته به معنی آیۀ مبارکۀ ﴿فَاتَّقُوا اللّه مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ است؛ یعنی به هراندازه‌ای که می‌توانید از الله سبحانه تقوا پیشه کنید. و حدیث مبارک «اتق الله ما استطعت» اما لفظ ترجمه قاعده است؛ نه حدیث.

هم‌چنان احمد ابن عبدالکریم الغزی العامری متوفی ۱۱۴۳هـ.ق در کتاب‌اش "الجد الحثیث فی بیان ما لیس بحدیث" گفته است؛ یکی از آن‌ها مقولۀ "مَا لَا يُدْرَكُ كُلُّهُ لَا يُتْرَكُ كُلُّه" است، چون این قاعده است، نه حدیث و این قاعده به معنی آیۀ مبارکۀ ﴿فَاتَّقُوا اللّه مَا اسْتَطَعْتُم﴾ است.

2-  اگر در این خصوص دقیق شویم، واضح می‌شود که مرجع مقولۀ "مَا لَا يُدْرَكُ كُلُّه لَا يُتْرَكُ كُلُّهُ" به قاعدۀ شرعی "الميسور لا يسقط بالمعسور" بر می‌گردد که این قاعده به این عبارت نیز آمده است: "الميسور لا يسقط بالمعسور" یعنی حکمی‌که انجام آن میسر است، به دلیل بخشی‌که دشوار است، ساقط نمی‌شود. و این قاعده‌ای است که در کتب قواعد شرعی با دلائل آن ذکر شده است؛ مثلاً سیوطی در اشباه و نظائر می‌گوید: قاعدۀ سی و هشتم "الْمَيْسُورُ لَا يَسْقُط بِالْمَعْسُورِ" یعنی حکمی‌که انجام آن میسر است، به دلیل بخشی‌که دشوار است، ساقط نمی‌شود. ابن سبکی گفته است؛ از جمله مشهورترین قواعد مستنبطه از قول رسول الله صلی الله علیه وسلم: «اذا امرتکم بامر فأتوا منه ما استطعتم»؛ یعنی وقتی شما را به کاری دستور دادم آنچه که از آن به توان شما است، انجام دهید. همین قاعده است.

زرکشی این مقوله را در کتاب خود "المنثور في القواعد" ذکر نموده و گفته است "الميسور لا يسقط بالمعسور": این قاعده‌ای است که بر قاعدۀ قدرت داشتن به بعضی از اصل بر می‌گردد که زرکشی این قاعده را در مسألۀ "الْبَعْض الْمَقْدُورُ عَلَيْهِ هَلْ يَجِبُ" یعنی به قدرت داشتن بعضی از حکم مقدور انجام آن واجب است؟ تشریح داده است.

3-  علماء در خصوص قاعدۀ "الميسور لا يسقط بالمعسور" و هم‌مانند این قاعده "ما لا يدرك كله لا يترك كله" و یا در خصوص مسأله "البعض المقدور علیه هل یجب" به این موارد استدلال کردند که الله سبحانه و تعالی فرموده است: ﴿فَاتَّقُوا الله مَا اسْتَطَعْتُم﴾ و قول رسول الله صلی الله علیه و سلم: «اذا أَمَرْتُكُمْ بأَمْر فَأْتُوا منْه مَا اسْتَطَعْتُمْ» بخاری این حدیث را از ابوهریره روایت نموده است و برای روشن شدن و واضح شدن این قاعده مثال‌های مفصلی را بیان کردند، در اشباه و نظائر فروع بسیاری را ذکر نمودند که بعضی از این فروع را در این‌جا ذکر می‌کنیم: "المَيْسُورُ لَا يَسْقُط بِالْمَعْسُورِ" هم‌چنان فروع این قاعده نیز بسیار است، از جمله فروع آن این قواعد است "إذَا كَانَ مَقْطُوع بَعْض الْأَطْرَافِ، يَجِبُ غَسْلُ الْبَاقِي جَزْما" یعنی وقتی بعضی از قسمت‌های اعضا قطع بود، شستن اجزاء باقی ماندۀ آن واجب است. "الْقَادِرُ عَلَى بَعْضِ السُّتْرَةِ ، يَسْتُرُ بِهِ الْقَدْرَ الْمُمْكِنَ جَزْما" کسی‌که می‌تواند بعضی قسمت‌ها را بپوشد، به قدر توان خود باید بپوشد. "القَادِرُ عَلَى بَعْضِ الْفَاتِحَةِ ، يَأْتِي بِهِ بِلَا خِلَاف" یعنی کسی‌که توانا به خواندن بعضی از سورۀ فاتحه است، بدون اختلاف باید همان قسمت‌ها را بخواند. "َوْ عَجَزَ عَنْ الرُّكُوع وَالسُّجُودِ دُونَ الْقِيَامِ لَزِمَه بِلَا خِلَا ف عِنْدَنَا" اگر از رکوع و سجده عاجز شد، در نزد ما بدون اختلاف بر او لازم است که استاده نماز بخواند. "وَاجِدُ بَعْضِ الصَّاع فِي الْفطْرَة يَلْزَمُه إخْرَاجُه فِي الْأَصَح" کسی‌که یک قسمتی از پیمانه را دارا می‌باشد، لازم است که همان اندازه را بدهد.

4-  از تحقیق و بررسی آن‌چه علماء در خصوص قاعدۀ "الميسور لا يسقط بالمعسور" و هم‌مانند آن ذکر کردند واضح می‌شود که منظور و مقصودشان از این قاعده این است که هرگاه شخص به کل حکم مأمور به، استطاعت نداشت، عمل به متباقی آن حکم ساقط نمی‌شود؛ بلکه بر او لازم است که به آنچه توان دارد عمل کند؛ زیرا مکلف به آنچه که توان به انجام مأمور به دارد، طبق قرآن و سنت باید آنرا انجام دهد: ﴿فَاتَّقُوا الله مَا اسْتَطَعْتُم﴾، «إذَا أَمَرْتُكُمْ بأَمْر فأتوا منه ما استطعتم» به طور مثال؛ بر نماز گزار قرائت سورۀ فاتحه به صورت کامل در هر رکعتی لازم است و وقتی شخص مسلمان می‌شود و می‌خواهد که نماز بخواند، اما او کمی از سورۀ فاتحه را می‌تواند بخواند؛ پس بر او لازم است که بعضی از سورۀ فاتحه را به قدر توانش بخواند؛ نه این که کل سوره را ترک کند؛ زیرا او بعضی از آیات را می‌تواند بخواند. هم‌چنان به گونۀ مثال؛ بر مکلف لازم است که دست‌های خود را تا آرنج‌ها بشوید؛ اما وقتی کف دست شخص قطع باشد، آیا لازم است که متباقی دست خود را بشوید؟ جواب این است که طبق این قاعده بر او لازم است که متباقی دست خود را بشوید؛ اگرچی شستن کف دست بر آن دشوار باشد؛ زیرا به آنچه توانا است، با نتوانستن بعضی ساقط نمی‌شود. به این ترتیب، موضوع این قاعده در نزد علماء به حکم شرعی مأمور است؛ اما وقتی مکلف به دلیل مشکلی‌که وجود دارد، اگر نتواند به بعضی از آن حکم عمل کند، بعضی دیگری را که انجام آن برایش مقدور است، ساقط نمی‌شود و لازم است که انجامش دهد.

5-  قاعدۀ "المیسور لایسقط بالمعسور" و هم‌مانند این قاعده قواعدی هستند که در بعضی عرصه‌ها صحیح، ولی در بعضی عرصه‌های دیگر قواعد گفته نمی‌شوند. به طور مثال؛ کسی‌که یک قسمتی از روز روزۀ رمضان را توان نداشت، لازم نیست که متباقی روز  را   را به اساس این قاعده روزه بگیرد؛ بلکه بر او  است که روزه را افطار کند و روزۀ این روز را قضاء بیاورد و به این ترتیب ظاهر می‌شود که این قواعد یک‌سان و مطلق نیست؛ پس این قواعد در بعضی حالات تطبیق می‌شود؛ ولی در بعضی حالات تطبیق نمی‌شود. تطبیق این قواعد نیاز به تحقیق و شناخت واقعیت و شناخت احکام شرعی مرتبط به آن را دارد و به همین دلیل، علماء هشدار داده اند که این قواعد یکسان و به صورت مطلق قابل تطبیق نیست.

ا- سیوطی در اشباه و نظائر این‌گونه ذکر کرده است: «آگاه باشید! از این قاعده بعضی از مسائل گرفته شده است، یکی از آن موارد کسی است که در کفاره توان آزادسازی قسمتی از غلام را دارد، آن را آزاد نسازد؛ بلکه بدل آن را انجام دهد. دلیل آن این است که ایجاب بعضی از رقبۀ غلام با روزۀ دو ماه جمع بین بدل و مبدل است و روزه یک ماه با آزادسازی نصف رقبه تبعیض کفاره می‌شود که این ممتنع است و به دلیل این‌که شارع گفته است "من لم یجد" اما یابندۀ بعضی از رقبه در حقیقت کل رقبه را نیافته است؛ هم‌چنان بعضی از این قواعد روزۀ قسمت از روز است که امساک قسمتی دیگری از روز لازم نیست.»

ب- هم‌چنان زرکشی در کتاب منثور در قواعد این مسأله را بیان کرده و گفته است: «حالتی‌که در قسمتی از حکم شخص مقدور باشد، آیا واجب است و یا خیر؟ این حالت به چهار قسم است: یکی این است که به صورت مطلق واجب است؛ مثل نمازگذاری‌که بر خواندن قسمتی از سورۀ فاتحه توانائی داشته باشد. دوم: بنا به نظر صحیح‌تر واجب است؛ مثل این‌که اگر شخص در وجودش جراحت و زخم باشد که نمی‌توانست آب را در آن‌جا برساند؛ پس مذهب بر این است که قسمت صحیح شسته شود و قسمت جرح و زخم تیمم شود.

سوم: آن حالتی است که قطعاً واجب نیست؛ مثل این‌که در کفارۀ آزاد ساختن غلام لازم است، در این صورت آزاد ساختن قسمتی از غلام واجب نیست؛ زیرا مقصد شریعت تکمیل سازی آزادسازی غلام در حد امکان است و در این صورت به بدل آن رجوع می‌شود. چهارم: آن حالتی است که بنابر قول صحیح‌تر واجب نیست؛ چنانکه اگر شخص بی‌وضوء به دلیل برف، سردی، ریختن آب متعذر شد، پس در این صورت مسح سر واجب نیست؛ زیرا ترتیب واجب است؛ در حالی‌که استعمال آب در مسح سر قبل از تیمم روی و دست‌های امکان ندارد...»

به این شکل معلوم می‌شود که این قاعده و قواعد مشارالیها نه به صورت مطلق صحیح است و نه هم به صورت مطلق خطاء است؛ بلکه این قواعد در بعضی حالات صحیح است و در بعضی حالات دیگر صحیح نیست.

دوم: نسبت به استدلال به قاعدۀ "ما يدرك كله لا يترك ما تيسر منه" و "الميسور لا يسقط بالمعسور" در خصوص تطبیق احکام شرعی به صورت تدریجی مسائل ذیل قابل ذکر است:

استدلال به این قواعد بر جواز تدریجی در تطبیق احکام شریعت از قبیل تلبیس احکام شرعیت بر مردم و افتراء بر دین الله سبحانه و تعالی است و این بدین دلیل است که هیچ مجال و جایگاه به استناد این قواعد در این زمینه مبنی بر تطبیق تدریجی اسلام وجود ندارد که دلائل به گونۀ ذیل است:

1-  معنی تدیج در تطبیق احکام شریعت این است که بخشی از احکام شرعی در بعضی امور تطبیق شود، ولی در بعضی موارد دیگر احکام کفر تطبیق شود و این بدین شکل که عقود ازدواج طبق احکام اسلام قرار داده شود، ولی در خصوص مسائل سود، زنا، شرب خمر سهل‌انگاری شود و هم‌چنان در خصوص مجازات سارق قطع دست جاری شود، ولی در خصوص مجازات زانی و شارب خمر مجازات شرعی جاری نشود؛ پس معنی تطبیق تدریجی در احکام شرعی به معنی حکم به احکام کفر در مسائل معینی در بدل حکم شرعی است، و شکی نیست که این موضوع به این شکل از قاعده "مالایدرک کله لایترک کله" کاملاً دور بوده، زیرا این قائده بیان‌گر این است که فعل مأمور به شرعاً لازم و به اندازه‌ای که عمل به آن میسر است، انجام شود و کل آن ترک نمی‌شود، آن‌هم به دلیل ناتوانی انجام قسمتی از آن، پس این قاعده نمی‌گوید که برای شخص جائز است که حرامی را انجام دهد و یا این‌که احکام کفر را به خاطری نداشتن قدرت، به مأمور تطبیق کند.

2-  این قاعده از فعل مأمور به سخن می‌زند، نه از فعل منهی عنه؛ پس فعل مأمور به آن است که مطابق شریعت انجام شود؛ اما تطبیق غیر شریعت منهی عنه است؛ بلکه بزرگ‌ترین گناه است؛ پس چگونه به این قاعده مبنی بر جواز تطبیق احکام کفر استدلال شود؟ آیا این یک کار عجیبی نیست؟!

3-  آنانی‌که از تدریج در تطبیق احکام اسلام حرف می‌زنند، مقصدشان این است که حاکم می‌تواند شریعت را به صورت تدریجی تطبیق کند؛ در حالی‌که حاکم را هیچ چیزی نمی‌تواند از تطبیق احکام شرعی باز داشته و یا مانع گردد، زیرا او حاکم است؛ مثلاً چی چیزی می‌تواند حاکم مسلمان را از تطبیق احکام شرعی باز دارد تا او در عوض احکام شرعی احکام کفر را تطبیق کند؟! در صورتی‌که چنین باشد، آیا او حاکم همان سرزمین گفته می‌شود؟ پس چرا بر سرزمینی‌که حاکم است، احکام اسلام را تطبیق نمی‌کند و در عوض آن احکام کفر را تطبیق می‌نماید؟ آیا واقعیت قدرت حاکم مثل شخصی مریضی است که نماز را به دلیل ناتوانی به اثر مریضی نشسته می‌خواند؟ چی وجه تشابهی در بین این دو وجود دارد؟!

4-  علی‌الرغم این همه، موردی دیگری‌که لازم به توجه است، این است که نصوص شرعی‌که در خصوص این قاعدۀ به آن‌ها استدلال می‌شود، هرگز بر تدریج تطبیقی دلالت ندارند؛ به گونۀ مثال:

ا- این قول الله سبحانه و تعالی ﴿فَاتَّقُوا الله مَا اسْتَطَعْتُم﴾ یعنی از الله تقوی کنید به هر اندازه‌ای که می‌توانید. در مفهوم این آیۀ مبارکه مفهوم مخالف وجود ندارد و از این آیۀ مبارکه این چیز فهمیده نمی‌شود که در وقت نداشتن قدرت، تقوا لازم نیست؛ بلکه بر عکس، مفهوم آن این است که برای انسان لازم است تا تمام توان خود را برای حصول تقوی و التزام به اوامر و نواهی الله سبحانه و تعالی به کار گیرد. امام طبری در تفسیر خود در خصوص معنی این آیه چنین گفته است ﴿فَاتَّقُوا اللّه مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ یعنی الله سبحانه و تعالی می‌گوید، ای مومنان از الله (سبحانه وتعالی) حذر کنید و از عذاب آن ترسیده و از عذاب آن به وسیلۀ انجام فرائض و دوری از معاصی اجتناب نمائید و به هر اندازه‌ای که می‌توانید عملی را انجام دهید که شما را به آن نزدیک کند. ابن عاشور در تفسیرخود "التحریر و التنویر" بسیار موضوع را به خوبی در شرح این آیه گفته است:

﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطيعُوا وَأَنْفقُوا خَيْرا لانْفُسكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسه فَأوُلئكَ هُمُ الْمُفْلحُونَ﴾ [سوره تغابن آیه 16]

ترجمه: پس تا می‌توانید تقوای الهی پیشه کنید و گوش دهید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که برای شما بهتر است؛ و کسانی‌که از بخل و حرص خویشتن مصون بمانند، رستگارانند!

فاء تفریعی بر آنچه گذشته می‌باشد، یعنی معنی‌اش چنین می‌شود؛ وقتی شما این مطلب را دانستید، پس در هرجا که تقوا لازم است، تقوا کنید. این در حالی‌ است که حذف متعلق (اتقوا) قصداً برای عمومیت است؛ یعنی در تمام حالاتی‌که به تقوا ارتباط می‌گیرد، باید تقوا شود. بناءً این کلام مانند تذییل یعنی ذکر جملۀ به معنی جملۀ اول از بابت تأکید است. زیرا مضمون آن عام‌تر از مضمون ماقبل‌اش می‌باشد. وقتی تقوا در خصوص چیزهایی‌که ذکر شده و نشده برای صاحب‌اش به دلیل ارضاء خواست نفس‌اش در بسیاری از حالات تقصیر در رعایت تقوی پیدا می‌شود، به همین دلیل تأکید امر به تقوا در این قول الله سبحانه و تعالی پیدا شده است (ما استطعتم). و حرف ما در این‌جا مصدر ظرفی است، یعنی به معنی این‌که استطاعت شما معنی می‌دهد تا همۀ زمان‌ها و همۀ حالات را شامل شود؛ پس شخص در هیچ حالتی از زمان‌ها از تقوا خلوت کند و زمان‌ها ظرفی برای استطاعت بوده تا مبادا بندگان به اندازه مقدورشان به تقوا کوتاهی نکنند تا زمانی‌که از حد استطاعت خارج نشود...» ختم.

پس آیۀ کریمه به تمام وضاحت بر لزوم تلاش در تقوا الله سبحانه وتعالی و عدم کج‌روی از اوامر و نواهی او سبحانه و تعالی در حد توان وضاحت دارد و به هیچ‌وجهی از وجوه این آیه بر تطبیق تدریجی احکام اسلام و تطبیق احکام کفر در هیچ بخشی از شریعت دلالت ندارد؛ بلکه این آیۀ مبارکه التزام به شریعت را به آخرین درجات آن طلب می‌کند.

ب- حدیث شریفی‌که به اساس آن‌ها به قواعد مشار الیها استدلال می‌شود، چنانکه بخاری در صحیح خود از ابوهریره از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت نموده فرموده است:

«دَعُوني مَا تَرَكْتُكُمْ إنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بسُؤَالهمْ وَاخْتلَافهمْ عَلَى أَنْبيَائهمْ فَإذا نَهَيْتُكُمْ عَنْ شَيْء فَاجْتَنبُوه وَإذَا أَمَرْتُكُمْ باَمْر فَأْتُوا منْه مَا اسْتَطَعْتُ»

ترجمه: آنچه به شما آوردم مرا به همان بگذارید، بسیاری از کسانی‌که قبل از شما بودند به دلیل سوال و اختلاف شان در خصوص پیامبران شان هلاک شدند. وقتی من از چیزی شما را نهی می‌کنم، از آن بپرهیزید و وقتی شما را به کاری دستور می‌دهم، به هراندازه که می‌توانید از آن انجام دهید.

پس این حدیث منهیات را واضح می‌سازد که لازم است از آن‌ها اجتناب شود؛ پس از محرمات باید دوری شود و اما چیزهای مأمور به اندازۀ توان باید انجام شود و شکی نیست که تطبیق احکام کفر در کنار احکام اسلام به بهانۀ تدریج‌کاری است که شریعت اسلام این را به دلائل قطعی نهی نموده. الله سبحانه و تعالی فرموده است:

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بمَا أَنْزَلَ اللّه فَأوُلَئكَ هُمُ الْكَافرُونَ﴾ [سوره مائده آیه 44]

ترجمه: و هرکسی طبق آنچه الله (سبحانه و تعالی) نازل کرده حکم نکند، پس چنین کسانی کافرند.

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ ب مَا أَنْزَلَ اللّه فَأوُلَئكَ هُمُ الظَّالمُونَ﴾ [سوره مائده آیه 45]

ترجمه: هرکس مطاق حکمی‌که الله سبحانه و تعالی نازل کرده داوری نکند پس چنین کسانی بی‌شک ستم‌گرند.

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بمَا أَنْزَلَ اللّه فَأوُلَئكَ هُمُ الْفَا سقُونَ﴾ [سوره مائده آیه 47]

ترجمه: و هرکسی به آن‌چه الله (سبحانه و تعالی) نازل کرده حکم نکند، چنین کسانی ظالم اند.

﴿وَمَا كَانَ لمُؤْمن وَلَا مُؤْمنَة إذَا قَضَى اللّه وَرَسُولُه أَمْرا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخيَرَة منْ أَمْرهمْ وَمَنْ يَعْص اللّه وَرَسُولَه فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالا مُبينا﴾ [سوره احزاب آیه 36]

ترجمه: و هیچ مرد و زن مومنی را نسزد که چون الله و رسولش‌اش به کاری فرماند دهند، برای آنان درکارشان اختیاری باشد. هرکسی‌که الله و رسول‌اش را نافرمانی کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است.

به همین دلیل، این حدیث به هیچ وجهی از وجوه بر جواز تفریط و سهل‌انگاری در تحکیم شریعت و تطبیق احکام کفر به بهانه تدریج جواز ندارد؛ زیرا حکم به غیر ما انزل الله از جملۀ محرمات و منهیات است که حدیث اجتناب از آن را لازم گردانیده است.

به همین دلیل استدلال به این قاعده بر تدریج در تطبیق احکام شرعی استدلال باطلی است که به اساس آن هیچ دلیل ثابت نمی‌شود.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به جواب رائد الهرش ابومعاز

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

آیا عدم طلب نصرت رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از قریش به دلیل عدم اهلیت‌شان برای نصرت بوده و یا این‌که ایشان اسلام را ترک کرده بودند. منظورم رهبران مکه است؟ اگر چنین است آیا رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم نصرت را از اهل یثرب طلب نکرده؟ با وصف این‌که رهبران و زعماء یثرب نیز اسلام نیاورده بودند و نصرت ندادند! به امید توضیح مسئله، الله سبحانه و تعالی شما را جزای خیر کاملی عطاء فرماید.

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

نسبت به عدم طلب نصرت از قریش مکه موضوع از این قرار است:

رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم اهل قوت و توانا بر تغییر جاهلیت به اسلام را در ابتداء به‌سوی اسلام فرا می‌خواندند؛ اگر مسلمان می‌شدند و از اسلام استجابت می‌کردند، بعداً از ایشان طلب نصرت می‌نمود. رؤسای قریش در مکه توان تغییر را داشتند؛ اما اسلام را نپذیرفتند به‌ همین دلیل، رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم نصرت را از ایشان نخواست؛ بلکه رسول‌الله صل‌الله علیه و سلم تنها بر دعوت به سوی اسلام مکه اکتفاء ‌کرده و به دلیل عدم استجابت اهل قوت از اسلام، رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم نصرت را از ایشان طلب نکرد... که در ذیل بخشی از سیرت‌ها را ذکر می‌کنیم تا واضح شود که مسئله چگونه بوده است؟

اول: در سیرت ابن هشام چنین ذکر شده است: «قوم آن شدیدترین اختلاف را با دینش داشتند؛ مگر تعداد اندکی‌ از ضعفاء بودند که به رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم ایمان آردند. سپس رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم در موسم حج در نزد قبایل عرب رفت و ایشان را به سوی الله سبحانه و تعالی دعوت می‌نمود و برای شان خبر می‌داد که وی فرستاده الله سبحانه و تعالی بوده و از ایشان می‌خواست که آن‌را تصدیق و او را در برابر دشمنان‌اش محافظت نماید تا آن‌چه را الله سبحانه و تعالی وی را به‌خاطر آن فرستاده ظاهر سازد...»

ابن اسحاق گفته است حسین ابن عبدالله بن عبید الله بن عباس برایم گفت؛ شنیدم که ربیعه بن عباد پدرم سخن می‌گفت، او گفت: من در حالی‌که نوجوان بودم با پدرم در مِنا بودم، رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم بر مواقف عرب در عرفات استاد می‌شد و می‌گفت: "ای بنی فلان من فرستادۀ الله به سوی شما هستم، الله سبحانه و تعالی شما را امر می‌کند که تنها او را عبادت و هیچ شریکی به آن نیاورید و از این معبودانی‌که شریک الله سبحانه و تعالی قرار می‌دهید، دوری نموده بر من ایمان آورده و مرا تصدیق نمایید و مرا حمایت کنید تا آن‌چه را به خاطری آن از جانب الله فرستاده شدم آشکارسازم."

ابن اسحاق گفته است: زهری برایم گفت وی در نزد بنی عامر ابن صعصعه رفت و آن‌ها را به سوی الله سبحانه و تعالی دعوت کرد و خود را برایشان معرفی نمود. مردی از ایشان که به آن بیحرة بن فراس می‌گفتند؛ برایش گفت: ابن هشام گفته است فراس بن عبدالله بن سلمه (الخیر) بن قشیر بن کعب بن ربیعه بن عامر بن صعصه بود، او گفت: قسم به الله اگر این جوان را از قریش بگیرم، توسط این جوان عرب را می‌خورم. سپس گفت: برایم بگو اگر تورا در این مأموریت‌ات بیعت کنیم و الله بر آنانی‌که تورا مخالفت کردند، پیروز تان سازد، آیا مسئولیت را بعد از خود برای ما می‌سپاری؟ رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم فرمود: "این کار به اختیار الله سبحانه و تعالی بوده، هرجا خواسته باشد، او می‌گذارد." او گفت: پس آن مرد برای رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم گفت؛ آیا گلوهای ما را به ذبح کردن عرب برابر می‌کنی، اما وقتی الله تورا پیروز گردانید، کار را به غیر ما می‌سپاری؟ ما به این کار تو هیچ ضرورتی نداریم و به این ترتیب از نصرت دادن رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم ابا ورزیده اند.

ابن اسحاق گفته است: رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم به همین منوال کارش را پیش می‌برد و هر وقتی مردم در موسم حج جمع می‌شدند، قبایل را به سوی الله سبحانه و تعالی و اسلام دعوت می‌کرد و خود را برای شان معرفی و هدایت و رحمتی‌که الله سبحانه و تعالی برایش داده بود برای شان عرضه می‌نمود. او صلی الله علیه و سلم هرگاه می‌شنید، صاحب نام و نشانی از عرب‌ها در داخل مکه می‌آید، در نزد آن می‌رفت و آن‌را به سوی الله سبحانه و تعالی دعوت می‌نمود و آن‌چه را الله سبحانه و تعالی برایش داده بود عرضه می‌نمود. پس طبق این روایات شما می‌بینید که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم ابتداء صاحب قدرت را به اسلام فرا می‌خواند، اگر استجابت می‌کرد، بعداً از آن طلب نصرت می‌نمود.

دوم: در سیرت ابن کثیر چنین ذکر شده است: «سپس به مجلس رسیدیم که در آن سکینت و وقار و در آن‌جا بزرگانی بودند که در بین شان دارای قدر و منزلت و شخصیت بودند. پس ابوبکر پیش آمد و سلام کرد. علی گفت: در حالی‌که ابوبکر در هرکار خیری پیش‌قدم بود برایشان گفت: این قوم کیست؟ گفتند از بنی شیبان بن ثعلبه. سپس ابوبکر به سوی رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم نگاه کرد و گفت: پدر و مادرم فدایت، از این‌ مردم با عزت‌تر در بین قوم‌شان دیگر کسی نیست. در روایتی دیگری گفته است: قوم این‌ مردم در مورد تصمیم این‌ مردم هیچ عذری نمی‌‌آورند و این‌ها بهترین‌های قوم و مردم‌شان هستند که در بین این قوم مفروق بن عمرو و هانی بن قبیضه، مثنی بن حارثه و نعمان بن شریک بودند که نزدیک‌ترین شان از لحاظ قومیت با ابوبکر مفروق بن عمرو بود مفروق بن عمرو بر دیگران از لحاظ بیان و زبان غالب چیره بود و این شخص دو گیسوی بافته بر روی سینه‌اش داشت و نزدیک‌ترین شخص در مجلس با ابوبکر همین شخص بود. ابوبکر رضی الله عنه برای او گفت: تعداد شما چطوری است؟ او برای ابوبکر گفت: ما بیش‌تر از هزار نفر نیستیم و هرگز به دلیل کم‌بودن هزار نفر شکست نمی‌خوریم. ابوبکر گفت: قدرت‌مندان در بین شما چطور است؟ او گفت: ما تلاش می‌کنیم و بر هر قوم نیاز به تلاش است. ابوبکر گفت: جنگ بین شما و دشمن شما چطور است؟ مفروق گفت: ما زمانی‌که به خشم بیاییم سخت‌ترین مردم هستیم، ما بهترین‌ها را اختیار می‌کنیم و سلاح را بر شتران ماده ترجیح می‌دهیم و نصرت از جانب الله سبحانه و تعالی است، جنگ گاهی به نفع ما دور می‌خورد و گاهی بر شکست ما. بعداً گفت: گمان می‌کنم که تو برادر قریش هستی؟ ابوبکر گفت: اگر خبر رسالت آن به شما رسیده باشد، بلی این همان شخص است. مفروق گفت: بلی، به ما خبر رسیده که همین را می‌گوید، ای برادر قریشی! سپس به سوی رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم نگاه کرد و گفت که ای برادر قریشی به چی چیز فرا می‌خوانی؟ و ابوبکر استاد شد، در حالی‌که ابوبکر با لباس‌هایش بالای رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم سایه می‌کرد.» او صلی الله علیه وسلم فرمود:

« أَدْعُوكُمْ إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لا إِلَهَ الا اللّه وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَني رَسُولُ اللَّه، وَأَنْ تؤوونى وَتَنْصُرُونِي حَتى أُؤَديَ عَنِ اللَّه الذِي أَمَرَنِي بِهِ، فَإِن قُرَيْشًا قَدْ تَظَاهَرَتْ عَلَى أَمْرِ اللَّه، وَكَذبَتْ رسُولَهُ، وَاسْتَغْنَتْ بِالْبَاطِلِ عَنِ الْحَقِ، وَاللَّه هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمیدم »

ترجمه: شما را فرا می‌خوانم به این‌که معبودی جز الله نیست و این‌که او تنها بوده و شریک ندارد، هم‌چنان شما را به این فرا می‌خوانم که من فرستادۀ الله هستم و مرا جای داده و نصرت دهید تا من آنچه را که الله سبحانه و تعالی فرمان داده اداء کنم. قریش امر الله سبحانه و تعالی و رسول آنرا تکذیب نموده و به خاطر باطل حق را رد کردند و الله ذاتی است بی‌نیاز و ستوده شده.

سپس او گفت؛ ای برادر قریشی، دیگر به چی چیز فرا می‌خوانی؟ سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم این آیۀ مبارکه را تلاوت کرد:

﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا﴾ تا به این قول او سبحانه و تعالی ﴿ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ [انعام: 151]

ترجمه: بگو بیائید تا آنچه را الله (سبحانه و تعالی) بر شما حرام نموده تلاوت کنم و او این‌که بر الله چیزی را شریک نیاورید و به پدر و مادرتان نیکی کنید.....  این چیزی است که به آن شما را سفارش داده است تا شما پرهیزگار شوید.

باز مفروق گفت: ای برادر قریشی به چی چیز فرا می‌خوانی؟ قسم به الله که این کلام اهل زمین نیست، اگر از کلام اهل زمین می‌بود، ما کلام اهل زمین را می‌شناسیم؛ سپس رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم این آیه را تلاوت کرد:

﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾ [نحل: 90] ترجمه: هرآینه الله سبحانه و تعالی دستور به عدل، نیکی و دادن مال بر اقرباء داده و از فحشاء، منکر و سر کشی از دین و احکام او نهی نموده تا باشد که شما پند بگیرید.

سپس مفروق گفت: "سوگند به الله که ای برادر قریشی به مکارم اخلاق و بهترین اعمال دعوت نمودی. یقیناً قومی‌که تو را تکذیب نموده و بر تو شوریده است، بر تو ستم کرده." طوری به نظر می‌رسید که او می‌خواست که هانی بن قبیصه را شریک سخن‌اش سازد، پس گفت: این هانی بن قبیصه بزرگ و صاحب دین ما است. پس هانی گفت: ای برادر قریشی، سخن‌ات را شنیدم و سخن‌ات را تصدیق نمودم و من چنان می‌بینم که ترک دین ما و پیروی از تو و دین‌ات در یک جلسه‌ای که با ما نشستی این اول و آخر کلام نیست و ما به چیزی‌که ما را به سوی آن فراخواندی، فکر نکردیم و ما به آینده آن‌چه فراخواندی نگاه می‌کنیم. این خطا در فکر و کم عقلی است و این کم عقلی در آینده است. با عجله لغزش است. در پشت سر ما قومی است که اگر بر ذمۀ‌شان عقد ببندیم، احساس خوبی نداریم؛ اما تو باز می‌گردی ما هم باز می‌گردیم؛ تو فکر می‌کنی، ما هم فکر می‌کنیم. گویا که او علاقه داشت که مثنی ابن حارثه در سخن‌اش شریک شود؛ پس گفت؛ این مثنی شیخ و صاحب جنگ ما است. پس مثنی گفت: من سخن‌ات را شنیدم و سخن‌ات را پسندیدم، ای برادر قریشی و آن‌چه که گفتی مرا در شگفت انداخت. جواب همان جواب هانی بن قبیصه است؛ ترک دین ما و پیروی تو در یک مجلسی‌که با ما نمودی، در حقیقت ما در بین دو آب قرار گرفتیم: یکی یمامه و دیگری سماوه. رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم فرمود: این دو آب چیست؟ آن شخص گفت: یکی سرزمین خشک و زمین عرب است و دیگری سرزمین فارس و دریاهای کسری. ما تعهد کردیم که به کسری هیچ آسیبی نرسانیم و هیچ کسی را اجازه آسیب زدن ندهیم و این چیزی‌که تو ما را به سوی آن فرا می‌خوانی، چیزی است که پادشاهان آن‌را بد می‌برند؛ اما چیزی‌که به سرزمین عرب نزیک است، گناه صاحب آن بخشیده شده وعذر آن پسندیده می‌باشد؛ ولی آن‌چه در سرزمین فارس نزدیک است گناه صاحب آن غیر بخشیده شده و عذر آن غیر پذیرفته شده می‌باشد؛ اگر می‌خواهی‌که ما تورا نصرت دهیم و تورا حفاظت کنیم در خصوص همین عربی‌که نزدیک تو است انجام می‌دهیم.

رسول‌الله صلی‌الله فرمود:

«مَا أَسَأْتُمُ الرد إِذْ أَفْصَحْتُمْ بِالصدْقِ، إِنهُ لَيَقُومُ بِدِينِ اللَّه إِلاَ مَنْ حَاطَهُ مِنْ جَمِيعِ جَوَانِبِه»

ترجمه: چی‌قدر زشت است رد کردن شما وقتی‌که به صراحت مرا تصدیق کردید، شکی نیست که اقامه کنندۀ دین به کسی گفته می‌شود که دین الله را از تمام جوانب بر پا دارد.

اللسان گفته است که " ما بین دو صریۀ یمامه و سماوه قرار گرفتیم و صریین تثنیه صری است و صری به معنی هر آب که جمع شده باشد" می‌باشد.

سپس به مجلس اوس و خزرج رفتیم، پس از آن مجلس بلند نشدیم مگر این‌که با رسول الله صلی الله علیه وسلم بیعت کردند.

علی گفته است: « آن‌ها راست‌گویان صابر بودند که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از معرفت ابوبکر با نسب‌شان خوش‌حال شد.»

او گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم مدت اندکی درنگ کرد و به طرف اصحاب خود بیرون شد، پس برای شان گفت:

«احمدوا الله كثيرا، فقد ظفرت اليوم أبناء ربيعة بأهل فارس، قتلوا ملوكهم واستباحوا عسكرهم وبي نُصروا».

ترجمه: الله سبحانه و تعالی را بسیار ستایش بگوئید، بدون شک امروز فرزندان ربیعه بر اهل فارس غالب شد که علیه پادشاهان خود جنگیندند و جنگ شان را مباح دانستند و توسط من نصرت داده شدند.

گفت: این واقعه در قراقر کنار ذی‌قار بود... این حدیث بسیار غریب است. این را نوشتیم، چون در این از دلایل نبوت، محاسن اخلاق، و خصلت‌های خوب و فصاحت عرب است. این حدیث از طریق دیگری نیز روایت شده در این روایت آمده است که وقتی آن‌ها و فارس در قراقر نزدیک به فرات مقابل شدند، شعارشان را محمد قرار و بر فارس غالب شدند و بعد از آن در اسلام داخل شدند، بیان داشتند.

باری از امام محمد بن عمر واقدی پرسیده شد و او از هریکی از قبایل قصه کرد او یادآور گردید که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم خود را بر قبیله‌ی بنی عامر، غسان، بنی فزاره، بنی مره، بنی حنیفه، بنی سلم، بنی عبس، بنی نضر بن هوازن، بنی ثعلبه بن عکابه، کنده، کلب، بنی حارث بن کعب، بنی عذره، قیس ابن حطیم و غیره عرضه کرد که سیاق اخبار‌شان طولانی است و الحمد لله که قسمت خوبی را از آن ذکر نمودیم، هم‌چنان احمد گفته است: اسود ابن عامر برای ما گفت که اسرائیل از عثمان یعنی ابن مغیره خبر داد که او از سالم ابن ابی الجعد از جابر ابن عبدالله روایت کرده که گفت: رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم خود را بر مردم در موقف عرفه عرضه می‌کرد و می‌گفت:

«هل من رجل يحملني إلى قومه فإن قريشا قد منعوني أن أبلغ كلام ربى عز وجل؟» 

ترجمه: آیا مردی است که مرا در نزد قوم اش ببرد؟ چون قریش مرا از رساندن کلام پروردگار بزرگم منع نموده است.»

از همه‌ی این موارد واضح می‌شود که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم نصرت را از هرکسی‌که طلب می‌کرد، اول آن‌را به اسلام دعوت می‌نمود؛ اگر اسلام را استجابت نمی‌کرد، نصرت را از آن نمی‌خواست و چون رهبران قریش اسلام را استجابت نکردند، پس رسول الله صلی الله علیه وسلم نصرت را از ایشان طلب نکرد.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به جواب عبدالله حداد

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

 الله سبحانه و تعالی شما را به عنوان سرمایۀ اسلام نگهدارد! از شما می‌خواهم که مسئله‌ی «لا تبع ما لیس عندک؛ یعنی آن‌چه در مالکیت تو نیست به فروش نرسان». را توضیح دهید که آیا این مسئله در هر شیء مصداق دارد و یا این‌که تنها در مطعومات می‌باشد؟ مثلاً: تاجری مواد از قبیل سمنت و ریگ می‌فروشد، در حالی‌که او آهن ندارد از آن آهن نیز خواسته می‌شود این تاجر به تاجر آهن‌فروش به تماس می‌شود تا به اندازه‌ی ضرورت آهن برایش ارسال کند و این آهن را برای مشتری به فروش برساند. حکم چنین معامله‌ای چیست؟ با درنظرداشت این‌که بین این تاجر و تاجر آهن‌فروش از قبل در قسمت قیمت توافق صورت گرفته است. مثال دیگری؛ شخصی جنسی را خریداری می‌کند، در حالی‌که تا هنوز آن جنس را قبض نکرده، بلکه قبل از قبض آن‌را برای شخص دیگری به فروش می‌رساند، آیا این مثال هم داخل قاعده‌ی بیع ما لا یملک (فروش چیزی‌که مالک آن نیست) می‌شود یا خیر؟

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

نهی از بیع آن‌چه وجود ندارد، شامل مطعومات و غیر مطعومات در تمام اشیائی‌‌که در تحت پیمانه، وزن و عدد می‌آید، می‌شود که این مسئله را در کتاب نظام اقتصادی تحت عنوان "بیع آن‌چه در نزدت نیست جائِز نمی‌باشد" تشریح نمودیم که آن متن را برایت در این‌جا دوباره ذکر می‌کنم:

بیع آن‌چه در نزدت نیست جائِز نیست: فروش کالا قبل از تکمیل شدن ملکیت آن جائِز نمی‌باشد، اگر کسی آن جنسی را قبل از تکمیل مالکیت آن به‌فروش برساند بیع آن باطل است. این در دو حالت مصداق پیدا می‌کند: یک‌حالت اینست که جنس را قبل از ملکیت آن به‌فروش برساند. دوم حالتی‌است که آن جنس را خریداری نموده ولی قبل از قبض و قبل از تکمیل مالکیت آن به‌فروش برساند؛ البته در اشیائی‌که قبض آن برای ملکیت شرط است. در این دو‌حالت فروش آن جنس جائِز نیست؛ زیرا عقد بیع بالای ملک منعقد می‌گردد، ولی آن‌چه که هنوز ملک‌شخص نیست و یا این‌که آن‌را خریداری نموده، ولی ملکیت آن با قبض تمام نشده عقد بیع بالای آن جنس صورت نگرفته، زیرا در این صورت محلی برای عقد بیع از لحاظ شرعی وجود ندارد.

رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از بیع مالا یملک منع کرده است. از حکیم بن حزام روایت شده که گفت، گفتم:  

«يَا رَسُولَ اللَّه، يَأْتِينِي الرجُل ُيَسْأَلُنِي الْبَيْعَ لَيْسَ عِنْدِي مَا أَبِيعُهُ ، ثُم أَبِيعُه مِنْ السُّوق»

ترجمه: گفتم یا رسول الله مردی در نزدم می‌آید و در خواست بیع چیزی را از من می نماید که در نزدم موجود نیست بلکه آن‌را از بازار خریداری می‌نمایم.

  پس رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمودند:

«لاتَبِعْ مَا لَيْسَ عِنْدَكَ »

ترجمه: یعنی آنچه در نزد تو نیست، به فروش نرسان.

 این حدیث را احمد روایت کرده است.

 هم‌چنان از عمرو بن شعیب روایت است که او از پدرش و پدرش از جدش روایت کرده که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم فرموده است:

«لَا يَحِلُّ سَلَف وَبَيْع ، وَلَا شَرْطَانِ فِي بَيْعٍ ، وَلَا رِبْحُ مَا لَمْ تَضْمَنْ، وَلَا بَيْعُ مَا لَيْسَ عِنْدَكَ» (رواه ابو داود)

ترجمه: سلف و بیع و دو شرط در یک بیع جائز نیست و هم‌چنان فایده که تضمین نمی‌شود و بیع آنچه در نزد تو نیست جائز نمی‌باشد.

پس تعبیر رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم به این‌که چیزی‌که در نزد تو موجود نیست عام بوده و تمام اشیائی‌‌که در تحت ملک تو نیست و قدرت تسلیمی آن‌را ندارید و به‌صورت کامل در تحت ملکیت تو نیامده همه را شامل می‌شود و احادیث وارده در نهی از بیع آن‌چه قبض نشده به صورت مطلق بوده استثنای وجود ندارد؛ البته در اشیائی‌که قبض آن شرط می‌باشد، در این‌صورت درست نیست؛ زیرا این مطلب دال بر این است که کسی شیء را خریداری نموده نیاز به‌قبض دارد تا خرید آن تمام شود و قبل از قبض آن فروش آن شیء برایش جائِز نمی‌باشد؛ پس حکم بیع آن شیء در حکم بیع مالا یملک بوده به‌دلیل این قول رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم:

« مَنْ ابْتَاعَ طَعَاما فَلَا يَبِعْه حَتى يَسْتَوْفِيَه» (رواه بخاری)

ترجمه: کسی‌که طعامی را خریداری کند، نباید قبل از قبض آن شیء را به فروش برساند.

و به‌دلیل این‌که ابوداود روایت نموده است:

«ان النبِي صلى الله عليه وسلم نَهَى عَنْ أَنْ تُبَاعَ السلَعُ حَيْثُ تُبْتَاعُ ، حَتى يَحُوزَهَا التُّجارُ إِلَى رِحَالِهم»

ترجمه: رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از فروش کالا را در جای‌که خریده می‌شود نهی نموده است تا وقتی‌که به محل تجارت خود تاجر انتقال داده شود.

ابن ماجه روایت نموده است:

«أَن النبِي صلى الله عليه وسلم نَهَى عَنْ شِرَاءِ الصدَقَاتِ حَتى تُقْبَضَ»

ترجمه: رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از خرید صدقات تا وقتی قبض نشود، نهی نموده است.

و به‌دلیل روایت بیهقی از ابن عباس که گفته است رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم برای عتاب ابن اسید فرموده است:

«اني قَدْ بَعَثْتُكَ إِلَى أَهْلِ اللَّه، وَأَهْلِ مَكةَ، فَانْهَهُمْ عَنْ بَيْع مَا لَمْ يَقْبِضُوا»

ترجمه: من ترا به سوی بنده گان الله و اهل مکه فرستادم پس ایشان را از فروش آنچه قبض نکردند، منع کن.

پس این احادیث در منع نمودن آن‌چه قبض نشده صراحت دارد، زیرا مالکیت بایع به‌شی‌که قبض نشده تکمیل نشده زیرا شیء که قبض آن نیاز است، مالکیت بر آن بدون قبض به‌مشتری حاصل نمی‌شود و دیگر این‌که قبض آن از مکلفیت‌های بایع می‌باشد. بناءً واضح می‌شود که ملکیت بائِع و کامل بودن ملکیت بائِع بر مبیعه شرط صحت بیع است؛ اما این‌که شخص مالک مبیعه نباشد و یا مالک آن باشد، ولی مالکیت آن بر آن چیز تکمیل نشده باشد؛ در این صورت فروش آن مطلقاً جائِز نمی‌باشد. این صورت شامل اشیائی‌ می‌شود که شخص مالک آن شیء شده ولی قبض ننموده است؛ در حالی‌که قبض آن در بیع آن شیء لازم است که این صورت شامل اشیاء مکیل، موزون و معدود می‌شود. اما آن اشیائی‌که برای تکمیل شدن ملکیت آن قبض آن شرط نیست، مثل حیوان، حویلی، زمین و آن‌چه از  غیر مکیلات، موزونات و معدودات مشابه‌شان است، در این اشیاء برای بائِع جائِز است که قبل از قبض آن‌را به فروش برساند؛ زیرا مجرد حصول عقد بیع به ایجاب و قبول می‌شود و بیع به مجرد ایجاب و قبول تمام می‌گردد، برابر است که آن شیء را قبض کرده باشد یا قبض نکرده باشد؛ پس در این صورت شیء را به فروش رسانده می‌تواند که جواز اشیاء غیر مکیل، غیر موزون، و غیر معدود به حدیث صحیح ثابت است. بخاری از ابن عمر روایت نموده است که بر چهارپایی‌که اسم آن بکر بود، سوار بودند فرمودند:

« فَقَالَ لَه النبِي صلى الله عليه وسلم بِعْنِيهِ، فَقَالَ عُمَرُ  هُوَ  لَكَ فَاشْتَرَاه ثُم قَالَ : هُوَ لَكَ يَا عَبْدَ اللَّه بْنَ عُمَرَ ، فَاصْنَعْ بِهِ مَا شِئْتَ»

ترجمه: رسول صلی الله علیه و سلم برای آن گفت این را برایم بفروش، عمر رضی الله عنه گفت این برای شما است؛ سپس آن را خریداری نمود و گفت این برای تو است، ای عبدالله بن عمر، هر تصرفی می‌خواهی بر آن داشته باش.

و این تصرف در بیع به‌سبب هبه قبل از قبض آن بوده و دال بر این است که مالکیت بر مبیعه قبل از قبض آن حاصل شده و بیع آن جواز دارد؛ زیرا مالکیت بائِع بر آن تمام شده است. بناءً آن‌چه را بائِع مالک شده و ملکیت بر آن تکمیل شده فروش آن جائِز است و آن‌چه بائِع تا هنوز مالک نشده و یا مالکیت بر آن تکمیل نشده فروش آن جائِز نیست. بناءً آن‌چه را تاجران کوچک انجام می‌دهند و کالا را چانه‌زنی می‌کنند؛ سپس بر ثمن و قیمت آن توافق می‌کنند و آن‌را به‌فروش می‌رسانند؛ سپس در نزد تاجری دیگری به هدف این‌که آن‌را از کسی‌که به‌فروش رسانده خریداری نماید و آن‌را حاضر کند تا برای مشتری تسلیم کند، این صورت‌ها جائِز نیست؛ زیرا این بیع چیزی است که هنوز مالک آن نشده است؛ زیرا تاجر وقتی از کالا پرسان می‌شود، در نزد آن موجود نیست و تا هنوز مالک آن نشده است؛ اما این‌قدر می‌داند که در بازار در نزد شخص دیگری موجود است؛ پس دروغ می‌گوید و برای مشتری می‌گوید که این جنس موجود است و آن‌را به فروش می‌رساند؛ سپس به بازار می‌رود تا آن جنس را خریداری نماید؛ آن هم بعد از این‌که این جنس را به‌فروش رسانده است؛ پس این صورت معامله حرام است؛ زیرا در این صورت جنس را به‌فروش رسانده است که تا هنوز مالک آن نشده است‌. هم‌چنان کسانی‌که از دوکان‌داران بازار سبزیجات و حبوبات انجام می‌دهند که سبزیجات تو گندم را قبل از این‌که مالک شوند، جائِز نیست؛ زیرا بعضی تجار سبزیجات و یا گندم را از دهقان خریداری می‌نمایند و قبل از این‌که قبض کنند، آن‌را به‌فروش می‌رسانند. این‌صورت جائِز نیست؛ زیرا این موارد از جمله‌ی مطعومات است که بدون قبض آن مالکیت شخص بر آن حاصل نمی‌شود و هم‌چنان آن معاملات را که مستور انجام می‌دهد که کالاها را از یک شهر به‌شهر دیگر خریداری نمایند؛ زیرا بعضی تجار کالاها را خریداری می‌نمایند و تسلیمی را در شهر دیگری شرط می‌گذارند و قبل از این‌که کالا به آن شهر برسد، به‌فروش می‌رسانند؛ یعنی قبل از آن‌که ملک آن تمام شود؛ پس این یک‌بیع حرام است؛ زیرا مالکیت شخص بر آن مال تا هنوز تمام نشده است.

خلاصه این‌که فروش آن‌چه در نزد تو نیست و مالکیت آن تکمیل نشده است یا این‌که قبض نکردی، در حالی‌که او جنس شامل مکیلات، موزونات و معدودات است، جائِز نمی‌باشد؛ خواه آن اشیاء طعام باشد و یا غیر طعام؛ اما در صورتی‌که در مکیلات، موزونات و معدودات داخل نبود، مانند حیوان، حویلی، زمین و آن‌چه مشابه این‌‌ها است، بیع آن به‌مجرد منعقد شدن عقد به ایجاب و قبول جائِز است؛ چون ملکیت مبیع در این صورت‌ها تکمیل شده است؛ اما قبض در این حالت‌‌ها شرط نیست؛ چنان‌که در نص کتاب نظام اقتصادی ذکر شده و در قسمت بالا ذکر نمودیم.

بناءً تاجر آهن، سمنت و غیره جائِز نیست که آن‌چه در نزد آن نیست به فروش برساند؛ بلکه باید اول آن شیء را خریداری نماید و قبض کند؛ یعنی به تجارت‌خانه و دوکان خود انتقال دهد و بعد از آن آن‌را برای فروش عرضه کند و طوری‌که گفتیم این در تمام مکیلات، معدودات و موزونات است و به‌همین شکل به فروش برسد؛ اما غیر معدودات، مکیلات و موزونات بدون قبض هم مالکیت آن کفایت می‌کند؛ چنان‌که بیان کردیم. امیدوارم که در همین حد کفایت کند و الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است .

براد‌ر‌تان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته! 

شیخ بزرگوارمان، الله سبحانه و تعالی به عمر و به علم و حکمت‌تان برکت دهد، اعمال و تلاش‌های تان را مورد قبول قرار داده، بهترین پاداش دنیا و آخرت را برای تان اعطاء فرماید!

من دو پرسش دارم. البته با معذرت که با مطرح ساختن این دو پرسش‌ام مزاحم اوقات‌تان شدم.

1- درکتاب شخصیت اسلامی، جلد اول، مبحث عقیده‌ی اسلامی چنین وارد شده است: عقیده‌ی اسلامی عبارت است از: "ایمان به الله سبحانه و تعالی، ملائکه وی، کتاب‌هایش، رسولانش، روزقیامت و به‌قضاء و قدر که خیر و شر آن از جانب الله متعال است". در اخیر این مبحث نیز ذکر شده است: اما مسئله‌ی ایمان به قضاء و قدر به این اسم و مسمی که در مفهوم آن اختلاف وجود دارد، درموردش هیچ نص‌قطعی وارد نشده است؛ مگر این‌که ایمان به مسمی (مفهوم) آن از جمله‌ی عقیده بوده، ایمان به آن واجب است.

واضح است که دلایل عقیده دلایل نقلی و عقلی می‌باشد. اما درهمین مبحث بیان شده است که "قضاء و قدر دارای دلایل عقلی می‌باشند" درحالی‌که من از جست‌جو در ثقافت مان دانستم که هیچ چیزی جزء عقیده قرار گرفته نمی‌تواند؛ مگر این‌که قطعی باشد. همان‌طور از ثقافت مان دانستم که قضاء و قدر چیست و این‌که دلایل آن قطعی و عقلی می‌باشد؛ اما این موارد برایم سوال ایجاد نموده است؛ البته ازجانب گروهایی‌که به آزادی و یا اختیار در اراده و جبر در آن قایل اند. پرسش‌ام این است که دید مان نسبت به این گروه‌ها باید چگونه باشد، باوجودی‌که آنان در مورد عقیده به قضاء و قدر مضطرب می‌باشند، کدام عالمی نیست که این مسئله را برای‌شان بیان نموده و آنان را از این اضطراب بیرون نماید، هریک از این دو گروه به تکفیر دیگری می‌پردازد. امید وارم که دیدمان را در مورد آنان روشن سازید، چون ایمان به قضاء و قدر بخشی از عقیده بوده و ایمان به آن واجب است.

2- درکتاب شخصیه اسلامی، جلد اول، صفحه 68 چنین وارد شده است: "ازنظر معتزله عدل الله سبحانه و تعالی به معنی تنزیه او سبحانه و تعالی از ظلم است... آنان غایب را بر حاضر و الله سبحانه و تعالی را بر انسان قیاس می‌نمایند... آنان مانند گروهی از فلاسفه‌ی یونان، الله سبحانه و تعالی را به‌طور کامل به‌قوانین این جهان ملزم می‌دانند..." شيخ تقي الدين نبهانی رحمه الله می‌گوید: "از خطاهای این گروه این است که غایب غیر محسوس را بر حاضر محسوس قیاس می‌نمایند..." بعد شیخ رحمه الله در مبحث بعدی در بیان معنی "هدایت و گمراهی" می‌گوید: "الله سبحانه هدایت و گمراهی را خلق نموده و این بنده است که اقدام کننده‌ی مستقیم به هدایت و گمراهی است..." در ادامه قراین شرعی و عقلی هم برای آن‌ ذکر نموده و قرینه‌ی‌عقلی را چنین بیان می‌دارد: "الله سبحانه و تعالی انسان را مورد محاسبه قرار داده، به‌هدایت یافته ثواب داده و به گمراه شده عذاب و کیفر می‌دهد... چنان‌که اگر هدایت و گمراه‌سازی این‌گونه به الله سبحانه نسبت داده شود که الله سبحانه و تعالی هدایت و گمراهی را مستقیم انجام می‌دهد، آن‌گاه عذاب دادن کافر، منافق و گناهکار ظلم خواهد بود؛ در حالی‌که الله سبحانه و تعالی بزرگوار عالی مرتبه بوده و از چنین نسبتی منزه می‌باشد...".

طوری به‌نظرم می‌رسد که این گفته‌ی شیخ با آن‌چه در مورد خطاهای معتزله در مورد قیاس عدل غیر محسوس الله سبحانه و تعالی به عدل انسان بیان داشته است، در تناقض می‌باشد. ما چگونه بدون دلیل‌شرعی از طریق عقل می‌توانیم عدل الله سبحانه را درک نموده، سپس می‌گوییم که عذاب دادن به کافر، منافق و گناهکار ظلم است؟ برادرتان ابو زيد

پاسخ 

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

نخست در ارتباط به پرسش اول تان این‌که:

 عقیده‌ی اسلامی در زمان رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم و خلفای راشدین مشخص و معلوم بود و آن عبارت است از: ایمان به الله سبحانه وتعالی، ایمان به ملائِکه، کتاب‌ها و رسولان الله سبحانه وتعالی، ایمان به روز آخرت و به قدر که خیر و شر آن از جانب الله سبحانه و تعالی می‌باشد، همان‌گونه که در این آیه‌ی كريمه وارد شده است:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً بَعِيداً﴾ [نساء: 136]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده اید، به الله و رسول‌اش و کتابی‌که بر رسول‌اش نازل کرده و کتابی‌که پیش از آن نازل کرده، ایمان بیاورید، و هرکسی‌که به الله و فرشتگانش و کتاب‌هایش و رسولان او و به روز رستاخیز کفر ورزد به گمراهی بس دور و درازی افتاده است.

ایمان به قدر (به معنی علم و کتابه‌ی الله سبحانه در لوح محفوظ...) نیز به این پنج مورد افزوده شده است، و همان‌طور‌که ما در کتاب‌های مان بیان نمودیم، (مفهوم و مدلول قدر) در زمان رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم مشخص و معلوم بود، و (این نیز مدلولی می‌باشد که به این دلایل) ما به آن بسنده کرده و به آن قناعت داریم:

1- الله سبحانه و تعالی در کتاب‌اش چنین می‌فرماید:

﴿وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ [حدید:3]

ترجمه: و او برهر چیز داناست.

﴿قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ [تغابن: 13]

ترجمه: بگو هرگز جز آن‌چه الله برما مقرر داشته، به ما نرسد. اوست مولای ما و مؤمنان باید تنها به الله توکل کنند.

2-  در بیان وجوب ایمان به قدر علاوه بر ایمان به پنج موردی‌که در آیه مذکور وارد شده است، امام مسلم رحمه الله، حدیثی را (به روایت عبدالله بن عمر رضی‌الله عنهما از پدرش) درج کتاب صحیح خود نموده، چنین بیان می‌دارد:

عن عبد الله بن عمر بن الخطاب قال: «حَدَّثَنِي أَبِي عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَالَ بَيْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رسول الله ﷺ ذَاتَ يَوْمٍ إِذْ طَلَعَ عَلَيْنَا رَجُلٌ شَدِيدُ بَيَاضِ الثِّيَابِ شَدِيدُ سَوَادِ الشَّعَرِ لَا يُرَى عَلَيْهِ أَثَرُ السَّفَرِ وَلَا يَعْرِفُهُ مِنَّا أَحَدٌ حَتَّى جَلَسَ إِلَى النَّبِيِّ ﷺ فَأَسْنَدَ رُكْبَتَيْهِ إِلَى رُكْبَتَيْهِ وَوَضَعَ كَفَّيْهِ عَلَى فَخِذَيْهِ وَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِي عَنْ الْإِسْلَامِ... قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ الْإِيمَانِ قَالَ «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَيْرِهِ وَشَرِّهِ قَالَ صَدَقْتَ... ثُمَّ قَالَ لِي يَا عُمَرُ أَتَدْرِي مَنْ السَّائِلُ قُلْتُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ فَإِنَّهُ جِبْرِيلُ أَتَاكُمْ يُعَلِّمُكُمْ دِينَكُمْ»

ترجمه: از عبدالله بن عمر بن الخطاب رضی الله عنهما روایت است که گفت: پدرم عمر بن الخطاب رضی الله عنه برایم روایت نمود که: روزی ما در محضر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حضور داشتیم که ناگاه مردی‌که دارای لباس‌های سفیدِ خالص و موهای بسیار سیاه بود و هیچ اثری از سفر در او دیده نمی‌شد، بر ما ظهور کرد و هیچ‌کس از ما او را نمی‌شناخت، تا این‌که روبروی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زانو به زانو نشسته، دست به زانو قرار داده و به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: یا محمّد! مرا از اسلام خبر دهید... مرا از ایمان خبر دهید. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ایمان این است که، ایمان بیاوریم به الله، و به ملایکه، کتاب‌ها و پیامبرانش، به روز آخرت و به قدر و خیر و شر آن. مرد سائل فرمود: راست گفتی... سپس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ای عمر! آیا می‌دانی که آن سوال کننده کی بود؟ گفتم الله و رسول او دانا تراند! رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آن جبرئیل بود، آمده بود که دین شما را به شما تعلیم دهد.

قدر در این حدیث به‌معنی علم و کتابه‌ی الله سبحانه وتعالی در لوح محفوظ می‌باشد، مراد از قدر در این حدیث همان معنی اصطلاحی نیست که جمله (قضاء و قدر) افاده می‌کند، اصطلاح (قضاء و قدر) به معنی خلق افعال و اقدام به آن‌ها و همان‌طور خلق خواص اشیاء و تولید آن‌ها از افعال... همان‌گونه که ما در کتاب‌های مان به وضوح بیان داشتیم، معنی و مدلولی نبود که در زمان رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم و در زمان صحابه‌ی ایشان، شناخته شده باشد؛ بلکه این مدلول در زمان تابعین شهرت یافته و شناخته شد و مسئله‌ای شد که از همان زمان بدین سوء در مورد آن بحث صورت می‌گرد، البته کسانی‌که آن‌را موضوع و محور بحث خویش قرار داده اند متکلمین اند.

اما این موضوع که دلایل عقیده دلایل قطعی باید باشد و منکر آن کافر است، این از نظر تمامی‌ مسلمانان کاملاً صحیح است لیکن این موضوع در ارتباط به مسئله‌ی (قضاء و قدر) به‌معنی اصطلاحی که از فلسفه‌ی یونان ترجمه شده، قابل تطبیق نیست، بنابراین؛ مسئله‌ی (قضاء و قدر) یک مسئله‌ی اختلافی می‌باشد.

حال کسانی‌که از این مسئله فهم  صحیح نموده و بر آن دلایل قطعی دارند، به آن ایمان دارند، همان‌گونه که ما این مسئله را در کتاب‌های مان بیان نموده و به آن ایمان داشته و آن‌را از جمله مباحث عقیده قرار دادیم... 

اما کسانی‌که فهم مسئله‌ی قضاء و قدر بر آن‌ها مختلط شده است، مانند معتزله و جبریه، آن‌ها در میان خلق افعال و اقدام به آن‌ها، همان‌طور موضوع مکافات و مجازات را باهم، خلط نموده اند... معتزله می‌گوید؛ انسان افعال خویش را به اراده‌ی خویش خلق نموده، به‌همین سبب بر افعال آن مکافات و مجازات مرتب می‌شود. جبریه می‌گوید این الله سبحانه و تعالی است که افعال انسان را خلق می‌نماید، که بنابراین انسان به انجام و یا به ترک افعال خویش مجبور است، مانند پرکاهی در هوا. این هردو گروه خلق افعال را که از صفات الله سبحانه و تعالی بوده و او سبحانه وتعالی خالق هرچیز می‌باشد و اقدام به افعال را باهم خلط نمودند. این دو گروه در فهم خویش از مسئله‌ی قضاء و قدر خطاء نموده و برآن دیگاه‌ها و نظریات خطایی را بناء نهادند. ما نمی‌گوییم که آنان کافر شدند؛ بلکه می‌گوییم؛ آنان مسلمانانی اند که در مورد این مسئله به خطاء رفته اند. 

خلاصه این‌که به جبریه و معتزله که در مورد فهم مسئلۀ (قضاء و قدر) اختلاف نموده اند، نمی‌گوییم که کافرشده اند، بلکه می‌گوییم، دیدگاه شان خطاء بوده و دیدگاه مان در مورد فهم مسئلۀ (قضاء و قدر) قطعی می‌باشد. از همین جهت، ما همان‌گونه که در کتاب‌های مان بیان داشتیم، به (قضاء و قدر) ایمان داریم و هرکسی‌که غیر از آنچه ما از این مسئله فهم نمودیم، چیزی دیگری فهم نماید، به آن نمی‌گوییم کافر شده است؛ بلکه می‌گوییم به خطاء رفته است...

اما در ارتباط به پرسش دوم تان در مورد عدل و ظلم: معتزله عقل را در مورد افعال الله سبحانه و تعالی حکم قرار داده افعال الله سبحانه وتعالی را به افعال انسان قیاس می‌نماید، در حالی‌که این یک خطای محض می‌باشد؛ چون ذات الله سبحانه و تعالی و افعال او سبحانه و تعالی از سیطره‌ی حواس بیرون است. بنابراین باید در مورد آن به آن‌چه به نصوص شرعی از کتاب الله سبحانه و سنت رسول‌اش صلی‌الله علیه وسلم مطابقت دارد، بسنده کرد. به این‌معنی که ما زمانی‌که در مورد این مسئله بحث نماییم، در قدم اول دلایل شرعی مربوط به افعال الله سبحانه وتعالی را بیان داشته و بعد به بیان دلایل عقلی مطابق به دلایل شرعی می‌پردازیم، یعنی اصل در نفی و اثبات این مسئله چیزی می‌باشد که در شریعت بیان شده است؛ اگر از برخی از جوانب دلایل عقلی مطابق به دلایل شرعی هم پدیدار شد، مانعی در بیان آن نداریم...

ما در کتاب شخصیه اسلامی، جلد اول در مبحث هدایت و گمراهی، در مورد این مسئله چنین بیان داشتیم: مگر آیاتی هم وارد شده است که هدایت و گمراهی را به الله متعال نسبت می‌دهند، و از آن آیات فهمیده می‌شود که دریافت هدایت و گمراهی متعلق به بنده نه؛ بلکه تنها از جانب الله متعال است. آیات دیگری هم وارد شده است که بر نسبت دادن هدایت و گمراهی و گمراه‌سازی به‌سوی بنده دلالت دارند و از آن‌ها دانسته می‌شود که این دو چیز از اختیار بنده می‌باشد. بنابراین، لازم است تا هردو نوع آیات فهم تشریعی شوند، بدین معنی که واقعیت تشریعی آن‌ها که برای آن نازل شده اند، درک کرده شود؛ آنگاه واضح خواهد شد که نسبت هدایت و گمراه‌سازی به الله سبحانه و تعالی مدلول دیگری غیر از مدلول نسبت آن‌ها به بنده دارد. هرکدام جهت و موضع مختلفی را افاده می‌کند. بدین‌گونه می‌توان معنای‌تشریعی آیات را به‌طور درست دریافت. لذا آیاتی‌که هدایت و گمراهی را به الله سبحانه و تعالی نسبت می‌دهند، بر این امر صراحت دارند که الله سبحانه و تعالی است که هدایت می‌کند و اوست که گمراه می‌نماید. چنان‌که می‌فرماید:

﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهْدِىٓ إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ...﴾ [رعد: 27]

ترجمه: بگو الله هرکه را بخواهد گمراه می‌کند، و هرکه را که [به سوی او] برگردد هدایت می‌کند.

﴿إِنَّكَ لَا تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يَشَآءُ﴾ [قصص: 56]

ترجمه: تونمی‌توانی هرکه را خواهی هدایت کنی، مگر الله هرکه را که بخواهد هدایت می‌کند.

 چنان‌که دیده می‌شود، منطق این آیات دلالت روشن براین دارد که هدایت نمودن و گمراه کردن کار الله متعال است؛ نه بنده، بدین معنی که بنده خودش نمی‌تواند هدایت شود؛ بلکه هرگاه الله هدایت‌اش کرده هدایت می‌شود و هرگاه گمراهش کند، گمراه می‌شود. اما قرینه‌هایی وجود دارد که معنی این مدلول را از اقدام مستقیم به‌هدایت و گمراهی از جانب الله به‌معنی دیگری بر می‌گرداند و آن این‌که خلق هدایت و خلق گمراهی از جانب الله تعالی است، و اقدام کننده‌ای مستقیم به‌هدایت و گمراهی و گمراه‌سازی همانا بنده می‌باشد. این موضوع هم قرینه‌های هم شرعی و هم قرینه‌های عقلی دارد. قرینه‌های‌ شرعی: آیاتی وارده‌ای زیادی است که هدایت و گمراهی و گمراه‌سازی را به بنده نسبت می‌دهد، چنان‌که الله سبحانه و تعالی فرموده است:

﴿مَّنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا﴾ [اسراء: 15]

ترجمه: پس کسی‌که هدایت  شد، بدون شک تنها به سود خود هدایت می‌شود و هرکه گمراه شد تنها به ضرر خودش خواهد بود.

﴿لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ﴾ [مائده: 105]

ترجمه: هرگاه شما هدایت شوید، گمراه شدن کسی دیگری به شما ضرر نخواهد کرد.

﴿فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَلِنَفْسِهِ﴾ [زمر: 41]

ترجمه: پس هرکه هدایت پذیرشد به سود خودش است.

﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ (3) كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ﴾ [حج:3-4]

ترجمه: گروهی از مردم بدون هيچ علم و دانشی درباره الله (سبحانه و تعالی) به مجادله برمی‌خيزند، و از هرگونه شيطان سركشی، پيروی می‌نمايند. بر او شیطان‌های سرکش مقدر شده است، که هركس آن‌ها را به دوستی گيرد، حتماً گمراهش می‌گردانند و او را به عذاب آتش سوزان می‌كشانند!

﴿وَيُرِيدُ الشَّيْطَٰانُ أَن يُضِلَّهُمْ﴾[نساء:60]

ترجمه: شیطان می‌خواهد که آنان را گمراه کند.

چنان‌که دیده می‌شود، مدلول این آیات واضحاً دلالت بر این دارد که خود انسان است که فعل هدایت و گمراهی را انجام می‌دهد و اوست که خود و دیگران را گمراه می‌کند. هم‌چنان شیطان گمراه کننده می‌باشد؛ چون نسبت هدایت و گمراهی به سوی انسان و شیطان شده است. ونیز دانسته می‌شود که انسان با اختیار خود راه هدایت و گمراهی را می‌پیماید. پس این‌ها قرینه‌ای است بر این‌که نسبت هدایت و گمراهی به‌سوی الله نسبت مستقیم نه بلکه نسبت خلق و ایجاد است؛ زیرا هرگاه آیاتی را که در مورد هدایت و گمراهی است، پهلوی هم قرار دهی و از آن‌ها فهم و برداشت تشریعی کنی، برایت این گونه ظاهر می‌گردد که آیات در مغایرت باهم قرار دارند. چنان‌که الله سبحانه و تعالی:

 در آیتی می‌فرماید:  

﴿قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ﴾ [یونس: 35]

ترجمه: بگو  این الله است که به سوی حق هدایت می‌کند.

در آیتی دیگری نیز می‌فرماید:

﴿فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ﴾ [اسراء:15]

ترجمه: پس هرکس هدایت شود، بدون شک به سود خودش هدایت شده است.

آیت اول بر این دلالت دارد که که الله سبحانه و تعالی کسی است که هدایت نموده و آیت دوم براین دلالت دارد که انسان است که هدایت می‌شود. هدایت الله در آیت اول همانان خلق هدایت در نفس انسان است، یعنی ایجاد قابلیت هدایت. و آیت دوم دلالت می‌کند که انسان همان قابلیت هدایتی را که الله آفریده است، به کاربسته و هدایت گردیده است. از این‌رو در آیت دیگری می‌‌گوید:

﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾ [بلد: 10]

ترجمه: و ما دو راه روشن را برایش رهنمایی کردیم.

یعنی راه‌خیر و راه‌شر را، یعنی در وی قابلیت هدایت را خلق کردیم و پس او را گذاشتیم که متصدی هدایت خودش شود. پس این آیات که هدایت و گمراهی را به انسان نسبت می‌دهد، قرینه شرعی اند که دلالت به برگشت مستقیم هدایت از الله به‌سوی بنده می‌کنند.

اما قرینه‌ای عقلی آن است که الله سبحانه وتعالی انسان را مورد محاسبه قرار می‌دهد؛ چنان‌که به‌هدایت یافته پاداش و به گمراه شده عذاب و کیفر می‌دهد و محاسبه را بر اعمال انسان مرتب ساخته است. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿مَّنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ﴾ [فصلت: 46]

ترجمه: هرکس کار نیکو انجام داده به سود خودش است و هرکه بدی کرد نیز به زیان خودش خواهد بود، و پرور دگار تو کمترین ستمی بربنده‌گان نمی‌کند.

﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ (7) وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾ [زلزال: 7-8]

ترجمه: پس هرکس به مقدار یک ذره نیکی کند آن را خواهد دید و هرکس به مقدار یک ذره بدی کند نیز آن را خواهد دید.

﴿وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْماً وَلَا هَضْماً﴾ [طه: 112]

ترجمه: و هرکه کارهای نیکو انجام دهد، در حالی‌که مؤمن باشد، نه از ظلم و ستمی می‌ترسد و نه از حق تلفی.

﴿مَن يَعْمَلْ سُوٓءاً يُجْزَ بِهِ﴾ [نساء: 123]

ترجمه: هرکس عمل بد انجام داد، در مقابل آن مجازات خواهد شد.

﴿وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَات وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا﴾.[توبه: 68]

ترجمه: الله مردان و زنان منافق و سایر کافران را وعده‌ای آتش دوزخ داده که در آن جاویدان خواهند ماند.

پس هرگاه هدایت و گمراه‌سازی این‌گونه به الله نسبت داده شود که الله آن‌را مستقیم انجام می‌دهد؛ آن‌گاه عذاب کردن کافر، منافق و گناه‌کار از جانب الله ظلم خواهد بود؛ در حالی‌که الله سبحانه از آن بسیار عاری و مبرا است. پس لازم است تا  نسبت هدایت و گمراهی به الله سبحانه به معنای غیر از اقدام مستقیم به هدایت و گمراهی باشد، که عبارت از خلق هدایت از عدم و توفیق به آن می‌باشد، که در این‌صورت اقدام کننده‌ی مستقیم به‌هدایت و گمراهی خود بنده می‌باشد و بنابرهمین اختیار هست که در برابر آن محاسبه می‌شود.

این از ناحیه‌ای آیاتی‌که در آن ها نسبت هدایت و گمراهی به الله تعالی شده بود؛ اما از ناحیه‌ای آیاتی‌که در آن‌ها هدایت و گمراهی به مشیت و خواست الله مقرون شده است، به آیات زیر اشاره می‌کنیم:

﴿يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ [ابراهیم: 4]

ترجمه: الله هرکه را خواست گمراه می‌کند و هرکه راخواست هدایت می‌نماید.

 البته معنی مشیت در این‌جا اراده است و این آیات بیان‌گر این است که هیچ‌کس از جانب الله متعال جبراً به‌هدایت سوق داده نمی‌شود و به همین‌ترتیب هیچ‌کسی از روی اجبار گمراه نمی‌گردد؛ بلکه هرکس هدایت شد، به اراده و مشیت الله تعالی هدایت می‌شود، و هرکس گمراه شد، به اراده و مشیت الله سبحانه و تعالی گمراه می‌شود...

این درحالی می‌باشد که معتزله عقل را مانند دلیل اساسی مسایل، حکم قرار می‌دهند؛ چیزی‌که در همین کتاب بیان نمودیم: از نظر معتزله عدل الله سبحانه و تعالی به معنی تنزیه الله سبحانه و تعالی از ظلم است و در برابر مسئله‌ی مکافات و مجازات  موقفی اختیار کردند که با تنزیه الله و عدل او موافق باشد. بناءً بدین نظر شدند که عدل الله به جز تثبیت آزادی اراده در انسان مفهومی نخواهد داشت این که او خودش افعال خود را خلق می‌کند و می‌تواند که کاری را انجام دهد و یا ندهد. و هرگاه کاری را در اراده‌ی خود انجام داد و یا به اراده‌ی خود ترک کرد، پاداش دادن و جزاء دادنش معقول و عادلانه خواهد بود؛ اما اگر چنین باشد که الله انسان را خلق کند و او را بر عمل کردن به نحوه‌ی خاصی مجبور سازد، مطیع را به طاعت و عاصی با به عصیان مجبور نماید؛ سپس این‌را پاداش و آن‌را سزا دهد؛ به هیچ وجه این کار عادلانه نخواهد بود. آنان غایب را بر حاضر و الله را بر انسان قیاس کردن و الله سبحانه وتعالی را مانند گروهی از فلاسفه یونان به‌طور کامل تابع قوانین این جهان می‌دانند، و بالای الله عدل را طوری‌که انسان تصورش می‌کند، واجب و لازم کردند.

بنابراین، اصل بحث همانا مکافات و مجازات از جانب الله سبحانه و تعالی در مقابل فعل بنده است که این همان موضوع بحثی است که برآن نا‌م‌های (قضاء و قدر) یا (جبر و اختیار) و یا (آزادی اراده) اطلاق شده است... می‌گویند که اگر الله کفر کافر و عصیان عاصی را اراده می‌کرد، کافر را از کفر و عاصی را از عصیان نهی نمی‌کرد؛ چه‌گونه تصور کرده شود که الله از ابی لهب اراده می‌کند که کافر شود؛ سپس او را به ایمان امر می‌کند و از کفر منعش می‌نماید؟ و اگر این کار را مخلوقی انجام می‌داد، کم خرد می‌بود و الله سبحانه و تعالی از آن بسیار بلند و والاست. اگر کفر کافر و عصیان عاصی مراد الله می‌بود، کافر و عاصی هرگز مستحق عقوبت نمی‌شدند...

اما مسئله خلق افعال بنده‌گان چنین است که معتزله می‌گوید: "افعال بنده‌گان خلق کرده‌ای خود بنده‌گان و از عمل خودشان می‌باشد، نه از عمل الله سبحانه و تعالی. لذا بدون دخل قدرت الله می‌توانند انجامش دهند و می‌تواند ترکش کند... از همه این‌ها خود را به همان رأی رسانیده اند که در مسئله‌ی خلق افعال آن‌را برگزیده اند، و آن این‌که انسان افعال خود را خودش خلق می‌کند و او قادر است براین که کاری را بکند و یا آن‌را نکند. دنبال نمودن منهج متکلمین در بحث خلق افعال و جزئیات‌اش؛ باعث شد تا قضیهی تولد در نزدشان مطرح گردد. چون معتزله هنگامی تثبیت کردند که افعال انسان مخلوق خودش هست، از این امر پرسشی بیرون شد و آن این‌که در باره‌ی اعمالی‌که از عمل انسان تولید می‌شود، چه رأی و نظر وجود دارد؟ آیا آن هم خلق خودش است؟ و یا این‌که آن از خلق الله است؟ مانند دردی‌که مضروب احسا می‌کند و مزه‌ای که در یک شی از فعل انسان پیدا می‌شود و قطع شدنی‌که از کارد به وجود می‌آید و مانند لذت، صحت، شهوت، سردی، رطوبت، خشکی، بزدلی، شجاعت، گرسنگی، سیری و غیره. آنان می‌گویند که این‌ها همه از فعل انسان و خلق کرده شده‌ی وی می‌باشند...

بنابراین، معتزله در مورد افعال الله سبحانه وتعالی عقل را حکم قرار می‌دهند، در حالی‌که واقعیت و چگونه‌گی افعال الله سبحانه وتعالی را درک کرده نمی‌توانند؛ بلکه چیزی غیر از واقعیت آن افعال به نظر‌شان می‌رسد. همان‌گونه که در این کتاب وارد شده است " این را ندانسته اند که قیاس کردن عدل الله بر عدل انسان درست نبوده و جایز نیست که الله سبحانه و تعالی تابع قوانین این عالم دانسته شود، در حالی‌که الله سبحانه وتعالی این جهان را خلق کرده و مطابق قوانینی‌که برایش وضع نموده آن‌را اداره می‌کند. ما می‌بینیم هرگاه انسان تنگ‌نظر شود، از عدل هم فهم تنگی پیدا می‌کند و بالای اشیاء حکم و فیصله‌ی خاصی می‌کند؛ سپس هنگامی نظرش فراخ می‌شود، برداشت‌اش از عدل تغییر می‌کند و فیصله‌اش دگرگون می‌شود؛ پس چه‌گونه پروردگار جهان را که علم‌اش همه چیز را در بر گرفته، قیاس کنیم و برای عدلش همان معنایی را بدهیم که خود ما از مفهوم عدل برداش کرده‌ایم؟"

بنا براین عقل عاجز تر از این است که در چگونگی افعال الله سبحانه و تعالی حکم کند، چگونگی افعال الله سبحانه و تعالی از وسعت توانایی حکمیت عقل بیرون بوده، درست نیست که برای عقل جدای از شریعت بگونه‌ی مستقلانه صلاحیت حکیمت در مورد چگونه‌گی افعال الله سبحانه وتعالی را داد.

این همان‌چیزی می‌باشد که در کتاب‌های مان بیان داشتیم، در نخست بر افعال الله سبحانه و تعالی دلایل شرعی بیان داشته و  سپس در تطابق به آن دلایل عقلی را نیز ذکر نمودیم... 

امید وارم همین قدر بسنده باشد. الله سبحانه و تعالی بهترین دانایان و با حکمت‌ترین حکیمان است.

برادرتان عطاء بن خليل ابوالرشته

مترجم: علی مطمئن

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش

اخیراً تنش بین الجزایر و مراکش افزایش یافته است و الجزایر مراکش را به آتش زدن در جنگل‌ها و حمایت از جنبش‌های جدایی طلب، قطع روابط دیپلوماتیک و بستن مرزهای بین‌شان متهم کرده و از عدم تمدید قراداد گسترش گاز طبیعی به اسپانیا که از طریق خاک مراکش می‌گذرد، خبر داد و مراکش را به کشتن سه الجزائری متهم کرد. دلایل تشدید این تنش با وفاداری آن‌ها به یک طرف یعنی انگلیس چیست؟ از این تنش چه انتظاری می‌رود؟ آیا وضعیت تا مرحله جنگ تشدید می‌یابد یا دوباره به آرامش باز می‌گردد؟ تشکر.

پاسخ

اجازه دهید روابط بین الجزایر و مراکش را مرور کنیم و برای روشن‌شدن پاسخ موارد زیر را به بررسی می‌گیریم:

1-       الله سبحانه و تعالی در قرن اول هجری به سرزمین‌هایی‌که در مغرب واقع است، اسلام را نعمت داد؛ مردم آنجا داوطلبانه وارد اسلام شدند، پرچم آن را بر دوش گرفتند، در راه آن خالصانه جهاد نمودند، سرزمین‌های‌شان به صورت ولایت در داخل دولت خلافت در آمد و استعمارگران هنگامی‌که ضعف دولت خلافت را احساس کردند، آن را اشغال نمودند. فرانسوی‌ها الجزایر را در سال 1830م اشغال کردند و اعلام نمودند که بخشی از فرانسه است. بنابراین، مردم آن قیام کردند و در برابر اشغالگران مقاومت کردند. استعمارگران با استفاده از انواع ظلم و آزار، میلیون‌ها نفر از مردم الجزایر را بخاطرهویت اسلامی‌شان کشتند؛ اما هیچ خیری نصیب‌شان نشد و در سال 1962م ذلت‌وار از آن سرزمین بیرون شدند و مجاهدین نیز از حمایت مردم مراکش برخوردار شدند... و در مورد مراکش، فرانسوی‌ها کنترول خود را به نام پیمان حمایت فرانسه از مراکش در سال 1912م تا 1956م بر آن تحمیل کردند و بر اساس سبک غربی یک سلطنت که با استعمارگران رابطه داشته باشد را ایجاد کردند.

2-        زمانی‌که فرانسه استعمارگر از الجزایر خارج شد، رئیس جمهور آن، احمد بن بیلا با حمایت امریکا از طریق رژیم مصر در زمان عبدالناصر که از انقلابیون حمایت می‌کرد تا گسترش نفوذ امریکا در الجزایر را تضمین کند، در ارتباط بود. در سال 1963م درگیری‌های بین الجزایر و مراکش رخ داد که ظاهرا نزاع سرحدات بود و بنام "جنگ الرمال" نامیده شد و این اقدامات یکی از جنگ‌های استعماری است؛ چون رژیم الجزایر به رهبری بن بیلا وابسته به امریکا بود و از زمان به قدرت رسیدن حسن دوم در سال 1961م مراکش به بریتانیا وابسته بود است. بنابراین، مزدوران به خاطر کشورهای استعماری که از آن‌ها پیروی می‌کنند، بدون شرم و حیا از الله سبحانه و تعالی و رسولش و مؤمنان با یک دیگر می‌جنگند.

3-       اما انگلیس در مراکش از طریق حسن دوم کودتا کرد و مزدور خود "هواری بومدین" را آورد و مزدور امریکا، احمد بن بیلا را در سال 1965م سرنگون نمود که بلاخره روابط بین الجزایر و مراکش خوب شد؛ پس از این‌که انگلیس وابستگی الجزایر را تضمین کرد، بومدین مانند مراکش به مقام ریاست جمهوری رسید، هردو کشور پیمانی را امضا کردند. برای تعیین مرزها و حسن همجواری در دو مرحله در سال 1969 و 1972م و اختلافات مرزی بین آن‌ها متوقف شد و آن‌ها بر حفظ کشور مستقلی آنگونه که استعمارگران می‌خواستند توافق کردند؛ اما در سال 1976م مراکش روابط خود را با الجزایر در اعتراض به رسمیت شناختن جبه پولیساریو که امریکا پشت تأسیس آن بود قطع کرد، اگر چه نظام الجزایر مانند سیستم مراکش از بریتانیا پیروی می‌کند .با این حال، بریتانیا از الجزایر می‌خواست که پولیساریو را در آغوش بگیرد تا آن را تحت نظارت قرار دهد و آن را در اردوگاه‌ها و در یک منطقه کوچک محاصره کند تا از ایجاد دولتی در صحرائی مراکش به نمایندگی از امریکا جلوگیری کند؛ بناً از مزدوران خود در مراکش محافظت و نفوذ خود را حفظ کند.

4-        سپس خبر از تأسیس اتحادیه مغربی بین مراکش، الجزایر و تونس در سال 1989م دادند و از جمله بندهای آن "حفظ استقلال هر یک از کشورهای عضو" اتحادیه مغربی بود، به عنوان شروع و مقدمه این توافق در سال 1988م اعلام نمودند. از احیای روابط دیپلوماتیک و عادی‌سازی بین نظام‌های الجزایر و مراکش، با موافقت مراکش برای رسیدن به هدف مورد نظر که الجزایر جبه پولیساریو را حفظ کند که این بخاطر جلوگیری از تمکین و ایجاد دولت حامی امریکا در صحرای غربی است از سرنگونی نظام در مراکش جلوگیری می‌کند. اما بریتانیا به دلیل نفوذ فزاینده امریکا در منطقه و برتری امریکا و سلطه بین المللی و توانایی‌اش نمی‌تواند پروژه اتحادیه مغرب یا سایر پروژهای خود را اجرا کند.

5-        در پایان سال 1991م انتخابات در الجزایر برگزار شد و مردم الجزایر این فرصت را داشتند تا عقیده و باوری‌که نسبت به دین و حکومت اسلامی دارند، آن را بیان کنند، در حالی‌که جبهه نجات اسلامی حدود 82% آرا را به دست آورده بود. رهبران سکولار ارتش، به ویژه روشنفکران تثقیف شده فرانسه در الجزایر، علیه شاذلی بن جدید، رئیس جمهور که در آغاز سال 1992م به این جبهه اجازه ورود به انتخابات را داده بود، کودتا کردند که این جبهه را مجبور به استعفا کردند. مردم زمانی‌که کودتا را نپذیرفتند، رهبران این کودتا شروع به کشتار مردم الجزایر کردند و حق حکومت کردن در سرزمین‌شان بر اساس دین اسلام را لغو کردند. پس از قتل عام در این سرزمین نظام الجزایر تمایل به فرانسه داشت که باعث شد از این قتل عام انگلیس سوء استفاده کند و بتواند مزدور خود، عبدالعزیز بوتفلیقه را به ریاست جمهوری بازگرداند. این اتفاق افتاد و الجزایر به آغوش انگلیس بازگشت و بوتفلیقه وظایف خود را برای تلاش عادی‌سازی روابط با مراکش آغاز کرد. بوتفلیقه برای شرکت در تشییع جنازه حسن دوم در سال 1999م از مراکش دیدن کرد و محمد ششم، پادشاه جدید از رویکرد پدرش در متابعت از بریتانیا پیروی کرد و نشانه‌های از بهبود روابط بین دو نظام در سال 2005م ظاهر شد. هردو نظام در خدمت انگلیس که صاحب اختیار در آن کشور‌ها بود در آمدند. هردو کشور ابتداء بخاطر منافع انگلیس تلاش می‌کردند و بعد بخاطر منافع خود باهم همگرا می‌شدند.  

6-       این وضعیت شکننده و شرایط حساس داخلی در هردو کشور وجود داشت که واقعیت حاکمان هر دو کشور را واضح و آشکار ساخت. بناءً این مشکلات خارجی را باید ایجاد می‌کردند تا مردم را مصروف نگهداشته و آن‌ها را از وضعیت داخلی منحرف کنند که در نتیجه این اختلاف و این تنش‌های داغ در بین‌شان مصنوعی بود...!

و با تدبر به این شرایط مشخص است که:

الف- از زمان به وجود آمدن جنبش سال 2019م، وضعیت الجزایر آرام نبوده و بلکه آشفته بوده است، اگرچه انتخابات جدید ریاست جمهوری، قانونگذاری و هم‌چنان تعدیل قانون اساسی صورت گرفته است. ...

با این حال تنش داخلی در الجزایر باقی ماند و منبع ثابت فشار بر رژیم جدید در الجزایر شد. بنابراین، رژیم نیاز به ایجاد تنش‌های خارجی به ویژه با مراکش داشت تا توجه مردم را از زوایای داخلی به خارجی منحرف کند، که جنگ‌ها با مراکش بود. بناءً الجزایر از طریق تنش با مراکش به دنبال بازپس گیری برخی از مناطق و برقراری اوضاع غیر مستقر داخلی خود است. ...

ب- وضعیت داخلی مراکش جدی تر از وضعیت مردم مراکش است که از داخل شدن به مشکلات خارجی تا عادی‌سازی روابط با رژیم یهود؛ رژیمی‌که سرزمین مبارک فلسطین را اشغال نموده است و سرسخت‌ترین دشمن با الله سبحانه و تعالی، رسول او و مؤمنین است. از آنجایی‌که این روابط مطیع بودن را به دولت یهود نشان می‌دهد و نظام مراکش رابطه خود را  با رژیم یهودی در تمام زمینه‌ها تقویت و ادامه داده است، وزارت دفاع رژیم یهودی گفت: «گانتس، وزیر دفاع با همتای مراکشی‌اش، عبدالطیف لودیی تفاهم نامه‌ای دفاعی را امضا کردند. آقای گانتس هم‌چنین با رئیس ستاد ارتش مراکش ملاقات نمود و این توافقنامه چهارچوب محکمی را فراهم می‌کند که روابط دفاعی دو کشور را رسمی کند و پایه‌ای را برای هرگونه همکاری آینده می‌گذارد... این توافق نهادهای دفاعی در هردو کشور را قادر خواهد ساخت تا از افزایش همکاری ها در زمینه‌های اطلاعاتی، همکاری‌های صنعتی، آموزش نظامی و غیره برخوردار کند.» وب سایت خبری أوف اسرائیل گفت: «این اولین توافق از نوع خود بین اسرائیل و یک کشور عربی تا اکنون بوده است.» (منبع: الأناضول2021/11/24)

نظام مراکش این ذلت و خواری را یعنی برقراری روابط با رژیم یهود را به دلیل این‌که در مقابل اعلان امریکا  و اعتراف ترامپ مبنی به رسمیت شناختن صحرایی غربی به خاک مراکش را توجیه کرد: «من امروز اعلامیه‌ای را امضا کردم که حاکمیت مراکش بر صحرایی غربی را به رسمیت شناخت. پیشنهاد جدی، واقع‌بینانه مراکش برای خودمختاری تنها پایه و اساس راه‌حل برای داد و ستد، صلح و پیشرفت دائمی است!» (منبع: روزنامه، 2020/12/10م)

این استدلال محض و بهانه‌ای زشت‌تر از گناه است و دولت مراکش نیز برای منحرف کردن توجه  مردم از ذلت و خواری خود که به سمت رژیم یهودی رفته بود، نیاز به ایجاد مشکلات خارجی به ویژه با الجزایر داشت.

7- به این ترتیب اتفاقات به شیوه‌ای هماهنگ شروع به شعله‌ور شدن، گرفت؛ اما برای این دو رژیم مهم است که وضعیت داخلی را با مرتکب شدن جنایاتی‌که به همراهی استعمار کافر غربی مرتکب شدند، نگهدارند. برخی از این اتفاقات مشخص است که:

-          وزارت امور خارجه الجزایر سفیر مراکش را به دلایل اعتراض و سخنان سرقنسول مراکش که الجزایر را یک کشور دشمن خطاب کرده بود، در شهر وهران الجزایر در ماه مه 2020م احضار کرد و مقامات الجزایری شخص قنسول را غیر مرغوب گفتند.

-          در سال 2020/11/13 در منطقه مرزی کرکرات، ارتش مراکش گروهی از تظاهرکنندگان صحرائی را اخراج کرد که مانع عبور مسافران از این مرز با موریتانی می‌شدند و بعدها الجزایر خواستار خروج سربازان مراکشی شد.

-          در سال 2021/7/25 سفیر مراکش در سازمان ملل خواستار استقلال مردم قبائلی در الجزایر شد و الجزایر سفیر خود در مراکش را برای مشوره احضار کرد و در سال 2021/7/23 الجزایر ادعا کرد که مراکش از برنامه جاسوسی یهودیان بیغاسوس علیه مقامات مسؤل استفاده می‌کند، در حالی‌که مراکش این ادعا را تکذیب کرد.

-          از زمان تشکیل دولت جدید الجزایر به ریاست أیمن بن عبدالرحمان و اولین جلسه خود را در 25 ژوئیه 2021م،  برگزار کرد و سیاست خارجی الجزایر موقف‌های ضعیف را نسبت به مراکش گرفت که با شروع معالجه‌ای دولت الجزایر به بحران آتش سوزی جنگل‌ها آغاز شد و مراکش را متهم به انداختن آتش و نابودی شمال کشور کرد...

-          وزیر امور خارجه رژیم یهودی از مراکش دیدن کرد و از آنجا در تاریخ 2021/8/11م، الجزایر را متهم کرد که علیه دولت‌اش همراه با ایران مداخله می‌کند، و این روابط الجزایر و مراکش را بیشتر تحت فشار قرار داد.

-          در سال 2021/8/24 رمطان لعمامره، وزیر امور خارجه الجزایر از قطع روابط با مراکش اعلان نمود و گفت: «در طول تاریخ ثابت شده است که دولت مراکش از زمان استقلال الجزایر در سال 1962هرگز دست از اعمال غیردوستانه، خصمانه و تحقیرآمیز علیه کشور ما را برنداشته است.» (منبع: فرانس پرس 2021/8/24)

و در سال 2021/9/22 الجزایر حریم هوایی خود را به روی تمام هواپیماهای نظامی و غیرنظامی مراکش بست. در تاریخ 2021/10/31  رادیو أنباء الجزایر گزارش داد که: «رئیس جمهور الجزایر، عبدالمجید تبون به شرکت ملی سوناطراک دستور داده که رابطه‌ تجاری با مراکش و تمدید قرارداد گاز طبیعی اسپانیا از طریق مراکش، متوقف گردد که  در نیمه شب ۳۱ اکتبر ۲۰۲۱ به پایان می رسد.» و او این موضوع را با «شیوه های تهاجمی دولت مراکش نسبت به الجزایر» توجیه کرد.

- بلافاصله پس از اعلان الجزایر، دفتر ملی برق و آب آشامیدنی مراکش اعلام کرد که «تصمیم اعلان شده از سوی مقامات الجزایر مبنی بر تجدید نکردن توافق نامه‌ای خط لوله گاز در مراکش و اروپا اکنون تأثیر چندانی بر عملکرد سیستم برق ملی نخواهد داشت. مراکش گزینه‌های دیگری را برای جایگزین‌های پایدار میان مدت و بلندمدت در نظر می‌گیرد.» (منبع: بی بی سی 2021/10/31م)

- دفتر ریاست جمهوری الجزایر در تاریخ 2021/11/3م اعلان کرد که مراکش متهم به کشتن سه راننده الجزائری است و آن‌ها در حال انتقال کامیون‌های تجارتی  بین پایتخت موریتانی و شهر ورقله در جنوب الجزایر بودند مورد هدف قرار گرفتند. «الجزایر روز چهارشنبه سوم نوامبر، 2021 گفت سه نفر از شهروندان آن در گلوله باران مراکشی‌ها در مرز بین صحرایی غربی و موریتانی کشته شدند؛ در حالی‌که الجزایر عهد کرده است که مرگ آن‌ها را بدون پاسخ و مجازات نخواهد ماند.» (منبع: دویچ وله 2021/11/3م) خبرگزاری فرانس پرس نیز گزارش داد که آن‌ها دوشنبه گذشته، در 2021/11/1 کشته شدند، در حالی‌که مراکش آن را تکذیب کرد. (منبع: فرانس پرس 2021/11/3م)

8- پژوهشگر این اتفاقات و موقف‌گیری‌های اعلام شده، معتقد است که حوادث بیشتری بین کشورها رخ می‌دهد و با مذاکره و بحث‌ها، قطع روابط، توقف کامیون‌ها و هواپیماها و حتی قطع انتقال گاز حل نمی‌شود! مگر این‌که هدف از ایجاد مشکل، منحرف کردن مردم از جرایم داخلی باشد! به ویژه این دو رژیم که تابع یک استعمارگر به نام بریتانیا هستند و این استعمارگر این‌ مزدوران را برای ایفای نقش‌های مختلف استفاده می‌کند. بنابراین، با وجود این اختلافات موقف‌گیری‌های آن‌ها در مورد مسائل منطقه در شمال آفریقا متحد است، چه در مورد مسائل لیبی و چه در رابطه به تونس باشد.

هیچ تفاوتی بین آن‌ها در مورد مسائل منطقه‌ای در آنجا وجود نداشت، آن‌ها در اینجا اختلاف نظر دارند و در آنجا با توجه به نقش‌های داده شده توسط بریتانیا و هم‌چنین مشتریان دیگر آن توافق می‌کنند... مثلاً قطر و امارات؛ اما به هر کدام از آن‌ها نقش می‌دهند. گاهی منافع آن‌ها نیاز به آشتی دارد و در یک مورد با هم اند و گاهی باید با هم اختلاف پیدا کنند و در کنار یک مزدور امریکایی دیگر همدیگر را پیدا کنند! وظیفه‌ها نیز بین مراکش و الجزایر تقسیم می‌شود. اجماع آن‌ها به نمایندگی از بریتانیا در مورد امور لیبی و تونس منعکس شده است. در حالی‌که آن‌ها در حال حاضر در اختلاف هستند!

9- در مورد آنچه انتظار می‌رود، جنگ گرم بین آن‌ها در حال حاضر بعید خواهد بود، چرا که علل تنش نظر به واقعیت آن‌ها مثبت نیست؛ اما بعید نیست که زد و خوردهای کوتاه‌مدت بخاطر بیانیه رئیس جمهور الجزایر که در مورد کشته شدن سه الجزایری اظهار نظر کرده بود که (این حادثه بدون مجازات نخواهد ماند) وجود داشته باشد.

اگر طرفین به مذاکره و تفاهم در مورد شیوه مصالحه بریتانیا متوسل نشوند، آرامش را به خاستگاه خود باز خواهند گرداند، اما بعد از این‌که احزاب احساس می‌کنند مشکلات داخلی شان(عادی سازی مراکش با یک نهاد یهودی، اعتراضات مردم به رژیم جدید الجزایر) دیگر مردم هردو کشور را تحریک نمی‌کند! يعني هرنوع مشکل دليل می‌شود که هردو رژيم به تضعیف شود.

در پایان، دردناک است که همه نظام‌ها در جهان اسلام تابع و وابسته به دولت‌های استعماری اند و استعمارگران وظایفی را به آن‌ها واگذار می‌کنند و این دولت‌ها به خاطر منافع استعمارگران وظیفه‌ای خود را انجام می‌دهند. هم‌چنان برای جدایی مسلمانان تلاش می‌کنند و مانع  وحدت آن‌ها در دولت واحد می‌شوند؛ دولتی‌که اسلام را همان طوری‌که قبل از استعمار تطبیق می‌کرد... این وضعیت باید مسلمانان را بیدار سازد که برای بازگرداندن انسجام در میان آن‌ها و متحد کردن آن‌ها در یک دولت واحد که همانا خلافت راشده باشد، تلاش کنند و حاکمیت دین اسلام را بازگردانند، که در بین‌شان هیچ شکاف و اختلاف وجود نداشته باشد و قسمی باشند که الله سبحانه وتعالی فرموده است.

الله سبحانه و تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ [حجرات: 10] ترجمه: مؤمنان برادر یکدیگرند. و همان طور که مسلم از نعمان بن بشیر روایت می‌کند که رسول الله ﷺ گفت: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى»

ترجمه: از نعمان بن بشیر رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «مؤمنان در دوستی، مهربانی و همکاری با يکديگر، مانند پيکری هستند که اگر يک عضو آن به درد آيد، ساير اعضا با بی‌خوابی (بی قراری) و تب با آن هم نوا می‌شوند.»

مترجم: پارسا «امیدی»

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

دو سوال دارم: اول؛ در کتاب نظام اقتصادی در بحث بیمه آن‌جا مثالی وارد شده است که فهمش خیلی مشکل به نظر می‌رسد و آن این‌که دادن کالا به غسال(لباس شوی) وقتی‌که کالا از بین برود، در این‌جا مسئله ضمانت دهنده، ضمانت گیرنده و ضمانت شده و غسال نامعلوم است. فرق این باشرکت بیمه در چیست؟ ضامن شرکت، مضمون له صاحب موتر و مضمون عنه موتر که موتروان آن ناشناس بوده یکی از روزها تصادم خواهد کرد.

دوم:دولت‌اسلامی مشکل احتکار‌ را چگونه معالجه می‌کند؟ آیا محتکر را به فروش نرخ معین مجبور می‌کند، درحالی‌که دخالت در نرخ حرام می‌باشد. الله به‌سبب زحمات‌تان ثواب‌را نصیب‌تان نموده، مسلمان‌ها‌را نفع برساند.

پاسخ

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

1- سوال شما از مضمون عنه در ضمانت و بیمه بی‌گمان موضوع برای‌تان مشکل به نظر می‌رسد. برادرگرامی! به سوال شما آگاه شدم. به هرحالت بدون‌شک حرمت بیمه صرف به سبب مضمون عنه نیست؛ بلکه با شریعت بسیار در مخالفت می‌باشد، مثلاً نبود حق تعهد و ذمه‌داری در حالت و مال و این مسایل بیمه‌را باطل می‌سازد. هم‌چنان در بیمه معاوضه صورت می‌گیرد که باطل است و... لیکن معلوم می‌شود که شما در گمان‌تان دچار اشتباه شده اید، مبنی براین‌که حالت غسال که در نظام اقتصادی ذکر نموده‌ایم، مضمون عنه مجهول‌است. با همین وجود ضمانت درست است و این موضوع در حالت بیمه که مضمون عنه مجهول –چنان‌که گمان کردید- باطل می‌باشد. سوال کردید که‌ چگونه در حالت غسال صحیح و در حالت بیمه باطل است؟

ای برادر، ما نگفتیم که درد و حالت مضمون عنه مجهول است؛ بلکه گفتیم که در حالت غسال مجهول می‌باشد و در حالت بیمه موجود نیست، متنی‌را از نظام اقتصادی در دوحالت‌ برایت نقل می‌نمایم:

الف- درحالت غسال در کتاب چنین آمده است: مگر این‌که شرط نیست که مضمون عنه معلوم باشد. هم‌چنان شرط نیست که مضمون له معلوم باشد. ضمانت صحیح می‌شود، هرچند که مجهول باشد. اگر شخصی به‌شما گفت که لباست‌ را به غسال بدهید، می‌گوید، می‌ترسم که تلفش کند. گفته می‌شود  که لباس‌ را بده، ضمانت‌اش ‌را می‌کنم و غسال‌ را معین نکرد، درست است. اگر به غسال داد و گم شد، ضمانت می‌شود، گرچه مضمون عنه مجهول‌هم باشد. هم‌چنان می‌گوید که فلانی غسال ماهر ‌است و هرکس که در پیش او لباسی ‌را گذاشت، من ضامن غسال می‌باشم، در هر آن‌چه که تلف شده‌است. در این حالت درست‌است، هرچند که مضمون له مجهول‌هم باشد. بعداً دلیل‌ را ذکر نموده گفته است: "دلیل ضمانت واضح بوده، عهدی‌ را به عهدی ضمانت کند که ضمانت ثابت می‌شود که در آن ضامن، مضمون عنه و مضمون له بدون تعویض واضح وثابت می‌شود. مضمون عنه و مضمون له مجهول می‌باشند، چنان‌که ابو داود ازجابر رضی الله عنه روایت نموده که رسول‌الله صلی الله علیه وسلم فرموده اند:

«كان رسول الله صلى الله عليه وسـلم لا يصلي على رجل مات وعليه دين، فأتي بميت فقال: أعليه دين؟ قالوا: نعم ديناران. قال: صلوا على صاحبكم. فقال أبو قتادة الأنصاري: هما عليّ يا رسول الله، قال: فصلى عليه رسول الله صلى الله عليه وسـلم، فلما فتح الله على رسول الله صلى الله عليه وسـلم قال: أنا أولى بكل مؤمن من نفسه. فمن ترك ديناً فعليّ قضاؤه، ومن ترك مالاً فلورثته»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم به میت که قرضدار بود، نماز نخواند. میتی آورده شد و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: آیا قرضداراست؟ گفتند: بلی، دو دینار. وی صلی الله علیه وسلم فرمود: به دوست تان نماز بخوانید. ابو قتاده انصاری گفت: دو دینار به گردن  من است یا رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم بالای وی نماز خواند. وقتی‌که الله به رسول الله فتح و پیروزی را نصیب نمود، رسول الله فرمود: من به هر مؤمن از خودش نزدیک‌تر هستم، کسی‌که قرضدار است، ادای قرض آن به من است و کسی‌که مالی از او باقی می‌ماند، من وارث آن ام.

پس این‌حدیث واضح می‌سازد که ابو قتاده رضی الله عنه عهد خود‌را در مورد حق مالی‌که به قرضدار واجب می‌باشد، با عهد و ذمه میت یک‌جا نموده؛ هم‌چنان آشکار شد که در ضمانت، ضامن، مضمون عنه ومضمون له وجود داشته، ضامن ملتزم به پرداخت حق ذمه واری بدون معاوضه می‌باشد. مضمون عنه میت و مضمون له صاحب قرض که دروقت ضمانت مجهول می‌باشد. حدیث فوق شروط ضمانت‌را تصحیح می‌کند.

واضح شد که جهالت در مضمون عنه و مضمون له در نبودش نیست؛ بلکه در نبود معرفی نام و معلومات پیرامونش؛ اما میت مضمون عنه موجود است و ضامن نام ونسبش ‌را کسی نمی‌شناخت، در حالی‌که موجود است؛ پس جهالت در بیان مضمون عنه است، نه درنبود آن. به همین سبب ضمانت درست‌است به خاطر که مضمون عنه موجود می‌باشد، اگرچند که شناخت آن مجهول است، همین‌قسم که غسال در منطقه وجود دارد؛ لیکن نامش‌را نمی‌داند و شخص لباس‌ها را برای شستن به او می گذارد و این‌کار در ضمانت طبق دلیل ضمانت هیچ تأثیر نمی‌کند؛ چنان‌که درحدیث ابو داود گذشت.»

ب- اما درحالت بیمه در کتاب چنین وارد شده ا(شرکت بیمه ضمانت نموده است وآن‌را لازم نکرده، نه درحالت و نه در مال. در این صورت ضمانت درست نبوده، بیمه باطل می‌باشد؛ علاوه برآن که در بیمه مضمون عنه موجود نیست و شرکت بیمه به کسی ضمانت حقی‌را نمی‌کند؛ اگرچه مسمی به ضمانت هم‌باشد.عقد بیمه فاقد عنصر اساسی لازمی شرعی‌ست و او عبارت از وجود مضمون عنه است.در ضمانت باید سه چیز موجود باشد؛ ضامن، مضمون عنه و مضمون له. در بیمه مضمون عنه وجود ندارد؛ بناءً براین شرعاً باطل است. مثلاً: در موتر حادثه کردن مضمون عنه است و شرکت بیمه دربدل حادثه که وقوع آن قطعی‌نیست، پولی‌را به حیث ضمانت می‌گیرد، درحالی‌که نوعیت حادثه معروف نبوده، به‌همین سبب چنین عقدی باطل است، هم غیرموجود است و هم مجهول می باشد. شما در غیر موجود و مجهول دچار اشتباه شده اید که مجهول در حالت غسال و مجهول دربیمه چگونه می‌شود که اولی درست و دومی باطل.

مطلبی‌را به‌شما بیان کردیم که مضمون عنه در حالت غسال موجود بوده، لیکن نام و نسبش مجهول می‌باشد و مضمون عنه در حالت بیمه غیر موجود بوده و نام و نسبش نیز مجهول است. امیدوارم کفایت نموده باشد.

2-و اما موضوع احتکار چنان‌که در بخش نظام اقتصادی بیان کردیم، حرام می‌باشد: احتکار به صورت مطلق حرام و ممنوع می‌باشد. در این را‌بطه در حدیث به شکل صریح نهی جازم وارد شده است. در صحیح مسلم از سعید بن مسیب از معمربن عبد الله عدوی از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت نموده که فرموده است:

«لا يحتكر إلاّ خاطئ»

ترجمه: جز خطا کار دیگری احتکار نمی‌کند.

قاسم از ابو امامه روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «نهى رسول الله صلى الله عليه وسـلم أن يُحتكر الطعام»؛ رسول الله ص از احتکار طعام منع نمود. این حدیث در مستدرک حاکم آمده است. در دیگر لفظ آمده: «من احتكر فهو خاطئ»؛ کسی‌که احتکار می کند، پس او خطا کار است. نهی در حدیث مفید ترک طلب می‌کند و محتکر را مذموم قلمداد نموده است که خطا کار است؛ پس قرینه دلالت به نهی جازم می‌کند. از همین جا احادیث دلیل حرمت احتکار را بیان می نماید. محتکر به کسی گفته می‌شود که اموال را جمع نموده منتظر قیمت شدن آن است تا با قیمت بالا به فروش برساند و خرید آن به‌اهل شهر گران تمام می‌شود.

چگونه‌گی حل مشکل احتکار اینست که محتکر تعزیر شده و تعقیب می‌شود و مجبور ساخته می‌شود که اموال‌را برای مردم پیش‌کش نموده، برای مصرف کننده‌گان به بیع بازار به‌فروش برساند، نرخ تعیین نمی‌شود؛ چون‌ تعیین نرخ حرام است؛ چنان‌که در کتاب چنین آمده است: «بدون شک تعیین نرخ در اسلام مطلقاً حرام می‌باشد. احمد از انس رضی الله وعنه روایت نموده است: «غلا السعر على عهد رسول الله صلى الله عليه وسـلم فقالوا: يا رسول الله لو سعَّرت. فقال: إن الله هو الخالق، القابض، الباسط، الرازق، المسعر، وإني لأرجو أن ألقى الله، ولا يطلبني أحد بمظلِمة ظلمتها إياه، في دم، ولا مال». ولما روى أبو داود عن أبي هريرة قال: «إن رجلاً جاء فقال: يا رسول الله، سعّر. فقال: بل ادعوا. ثمّ جاءه رجل فقال: يا رسول الله، سعّر. فقال: بل الله يخفض ويرفع» ترجمه: در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم نرخ بالا رفت. مردم گفتند: ای رسول الله چرا نرخ را تعیین نمی‌کنید؟ رسول الله فرمود: بدون شک الله خالق، گیرنده و قابض، فراخ کننده، رزق دهنده و تعیین کننده نرخ می‌باشد. و من امیدوارم که به الله به گونه ملاقات نمایم که به کسی ظلمی را مرتکب نشده باشم که از من بخواهد در مال و خون. ابوداود از ابو هریره رض روایت نموده است که گفت: شحصی پیش رسول الله آمده گفت: ای رسول الله، نرخ‌را تعیین کنید.فرمود: بلکه بخواه. سپس مردی آمد و گفت: ای رسول‌الله نرخ‌را تعیین نمایید. رسول‌الله فرمود: بلکه الله نرخ‌را پایین و بالا می‌کند.

حدیث فوق دلالت به تحریم تعیین نرخ می‌کند و کسی‌که برایش ظلمی شده به‌حاکم شکایت کرده خواهان از بین رفتن آن شود و ظلم که از طرف حاکم شود، در نزد الله  وی گنهکار می‌شود ؛چون‌ مرتکب فعل حرام شده است. به رعیت است که شکایت خود‌را به محکمه مظالم بالا نموده در مورد تعیین نرخ که حاکم کرده است؛ برابر است که والی باشد یا خلیفه و بر محکمه مظالم است که به مظلومین رسیده‌گی نماید.

و اما این‌که اموال به نرخ بازار فروخته شود، خود حکم شرعی‌است در رابطه به فروخت وخرید؛ وقتی‌که مال در نزد محتکر باشد و بس. اگر اموال در بازار محدود بود، به دولت است که اموال‌را در بازار زیاد نماید؛ به‌خاطری‌که تجار نتوانند اموال‌را به خواست خود نرخ گذاری و محدود نمایند و اگر اموال در بازار زیاد بود، تاجر مجبور می‌شود که مال خود‌را مطابق نرخ بازار بفروشد. راه‌حل جلوگیری از  احتکار محتکر این است که وی‌را توسط تعزیر شکنجه داده شود و هم‌چنین مجبور کرده شود که مال خود‌را به بازار عرضه کند؛ در صورتی‌که مال صرف در دست وی است؛ پس به‌دولت است که اموال‌را در بازار ازدیاد نماید تا نرخ‌ها وابسته به‌کسی دیگر نشود.

مسئله‌ی نرخ‌گذاری در کتاب قرار ذیل واضح شده است: آن‌چه که در روزهای جنگ از بالا رفتن نرخ حصول می‌شود، یا در نتیجه‌ی بحران‌های سیاسی که در اثر کمبود و یا به‌سبب احتکار و یا به‌ندرت یافت شدن‌ آن، نرخ بالا می‌رود. اگر بالا رفتن نرخ از نتیجه احتکار باشد، احتکار را الله حرام نموده است و اگر از نادر بودن آن باشد، خلیفه باید امور مردم‌را رعایت نموده به زیاد شدن و جلب‌آن در بازار تلاش کند. یکی از راه‌های منع نرخ بالا همین است. عمر رضی الله وعنه در سال گرسنه‌گی که مسمی به سال الرماده(خاکستر) بود، مواد خوراکی‌را از سرزمین‌های مصر و شام جلب و جذب و به‌حجاز که احساس کمبود مواد خوراکی می‌شد، ارسال و روان کرد تا مشکل گرسنه‌گی مردم‌را حل نمود. به این اساس بدون تعیین نرخ، نرخ ها پائین آمد.

عدم فروش به نرخ بازار غبن است. غبن فاحش حرام است و او آن‌است که از نرخ تجاوز نموده، در بازار و در پیش‌تجار چنین بیع معروف و مشهور نباشد. اگر در اثرکمبودی باشد تا جایی مشکل ندارد و اگر مشکل بسیار بزرگ داشته باشد، شامل اصطلاح غبن فاحش می‌شود، حرام می‌باشد. بر بائِع واجب‌است که نرخ بازار‌ را مراعات نماید و بر دولت لازم است که تاجر نرخ بازار را تحت کنترول خود نگیرد. اگر بالا رفتن نرخ از کمبودی اموال باشد، بر دولت ضرور است که اموال‌را در بازار آورده، به فروش رسانده، هیچ تاجر نتواند که در تعیین نرخ‌ها حاکمیت داشته باشد.

در کتاب شخصیه‌اسلامی در جزء دوم آن درباب بیع سلم چنین آمده است: شرط این‌است که در قیمت غبن فاحش نباشد؛ بلکه ضرور‌است که قیمت مطابق نرخ بازار باشد. در وقت عقد بیع وقت تعیین شود، نه‌در وقت تسلیمی مال؛ به خاطر‌که بیع سلم، غبن فاحش در بیع در این صورت حرام می‌باشد. بیع‌سلم نیز در این صورت شامل غبن فاحش می‌شود؛ چون‌ مال به عجله فروخته شده، پول در وقت تعیین شده آن به شتاب قبض می‌گردد، لهذا حرام می‌باشد. در جزء سوم شخصیه‌اسلامی در باب علت آمده است: از ابو هریره رضی الله عنه روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«نهى رسول الله صلى الله عليه وسـلم أن يبيع حاضر لباد»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم از بیع حاضر به اهل بادیه منع نموده است.

بخاری ذکر کرده که بیع اهل‌شهر به اهل‌بادیه که مشتری می‌باشد، ممنوع است، به علت بدوی بودن آن؛ زیرا وی از نرخ ها بی‌خبر بوده، عدم فهم نرخ بازار وجه علت می‌باشد. هم‌چنان ابوهریره حدیثی‌را در مورد منع جلب اموال خارج از بازار و ملاقات با بایع که وجه علت‌را بیان می‌کند، روایت نموده که رسول‌الله صلی  الله وعلیه وسلم فرمودند:

«نَهَى صلى الله عليه وسـلم أَنْ يُتَلَقَّى الْجَلَبُ، فَإِنْ تَلَقَّاهُ إِنْسَانٌ فَابْتَاعَهُ، فَصَاحِبُ السِّلْعَةِ فِيهَا بِالْخِيَارِ إِذَا وَرَدَ السُّوقَ» (ترمذی)

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم از دیدار برای جلب اموال منع کرده است. اگر انسانی قبل از دخول بایع  چیزی را خرید، صاحب اموال اختیار دارد که بعد از دخول در بازار بیع را فسخ نماید.

خلاصه حل موضوع احتکار:

- احتکار کننده تعزیر را عقوبت می‌شود.

- مجبور ساخته می‌شود که مال‌را عرضه نموده به بیع بازار به فروش برساند.

- مال نباشد، مگر در نزد وی و مردم هم نیازمند باشند، بر دولت است که مال را ازدیاد نموده، تجار نتوانند به نرخ‌ها حاکمیت داشته باشند.

- به همین‌قسم مشکل نرخ‌ها بدون نرخ‌گذاری که جایز نیست، حل می‌شود.

برادرتان عطا بن خلیل ابو رشته

مترجم: بدرالدین"حسینی"

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش

شبکه‌ی خبری الجزیره به‌تاریخ 20 دسمبر 2021م در صفحه‌ی انترنتی خود نوشت: «اردو/سپاه اوکراین و جدایی طلبان وابسته به‌مسکو با هم درگیر شده و این درگیری منجر به کشته شدن افرادی از هردو جانب گردید. این تنش‌ها در حالی بالا می‌گیرد که درست یک روز قبل الیکسی دانیلوف سکرتر شورای امنیت ملی و دفاع اوکراین اعلان نمود که کشورش برای نخستین‌بار در تاریخ خویش راهکار مستقل و متشکل از تمام ارگان‌ها و قطعات اردو را به هدف جلوگیری از هرگونه تجاوز احتمالی از جانب روسیه را آماده نموده است. اوکراین قبلاً ادعا نموده بود که روسیه قریب به 100 هزار سرباز را در مرز با اوکراین مستقر نموده تا با پایان جنوری آینده به اوکراین حمله‌ور شود. اما روسیه برنامه‌ریزی برای حمله به اوکراین را رد نمود» (منبع: الجزیره 20 دسمبر 2021م)

 پرسش این است که: واقعیت این کشمکش‌ها از چه قرار بوده و ابعاد و انگیزه‌های نهفته در پس آن چیست؟ دیگر این‌که انتظار می‌رود بالاگرفتن این تنش‌ها به کجا بینجامد، به ویژه تنش‌ها میان روسیه و امریکا؟

پاسخ

برای روشن‌شدن پاسخ موارد زیر را به بررسی می‌گیریم:

  1. روسیه‌ی قیصری در جریان قرن شانزدهم بالای سرزمین اوکراین مسلط شد، سپس رفته رفته مردم اوکراین خودشان در استعمار سایر مناطق با روسیه شریک شدند و روس‌ها را کمک کردند تا سایر ملت‌ها را زیر استعمار خود در آورند، در حدی‌که ملت‌های استعمارشده به‌ندرت روس‌ها و اوکراینی‌ها را از یک‌دیگر تفکیک می‌نمودند؛ مخصوصاً که هردو از ریشه‌ی سلافی استند. زمانی‌که اتحادجماهیر شوروی در سال 1991م از هم پاشید و در همان سال اوکراین استقلال خود را گرفت، اوکراین در فضای "اتحادجماهیر شوروی" تبدیل به‌دولت دوم شده و با داشتن شمار بزرگ نفوس در حدود 40 ملیون‌تن در شمال بحر سیاه از موقعیت منحصر به فرد برخوردار گردید؛ هم‌چنین با داشتن زیربنای صنعتی که دست کمی از همتای روس‌اش نداشت و با برخوردار بودن از سپر هسته‌ای که یک سوم میراث باقی مانده از شوروی را تمثیل می‌کند. اوکراین از این واقعیت‌ها زمانی برخوردار بود که هنوز بر اساس توافق‌نامه‌ی امریکا و روسیه با اوکراین در مقابل تعهد امریکا و روسیه به‌حفظ وحدت اراضی اوکراین و حفظ استقلال آن از روسیه جدا نشده بود. اوکراین پس از آن در خصوص ناوگان بحری شوروی در بحر سیاه که روسیه بیش‌ترین سهم آن‌را به ارث برد، بارها با روسیه وارد مذاکرات سخت و طولانی شد، ناوگانی‌که بر اساس توافق دو طرف هم‌چنان در بندر سیفاستوبل در جزیره‌ی کریمیه در قالب اوکراین متمرکز باقی ماند.
  2. روسیه هر بار در هر کشمکشی‌که با اوکراین به راه می‌ انداخت، موفق نمی‌شد، اوکراین را به آغوش خود برگرداند؛ چه در مسئله‌ی تقسیم ناوگان بحر سیاه در اوایل دهه‌ی نود، یا مسئله‌ی پر جن‌جال پایپ‌های گاز که اتحاد شوروی آن‌را در داخل خاک اوکراین بناء کرده بود تا گاز روسیه را از توسط آن به اروپا انتقال دهد و هم‌چنین پیامدهای این مسئله مانند نیاز روسیه به‌خطوط بدیل مانند خط "سیل ترکی" از طریق بحر سیاه و یا "سیل شمالی" از طریق بحر بلتیک تا آلمان و یا هم در مسایل تجاری مانند نیاز شدید بازار روسیه به شکر و روغنی‌که در سرزمین حاصل‌خیز اوکراین تولید می‌گردد و یا هم مسئلۀ عضویت اوکراین در هیأت‌های مختلفی که روسیه برای دولت‌های منظومه‌ی شوروی سابق طراحی نمود و یا هم‌چنین روی‌کردهای اوکراین به جانب اتحادیه‌ی اروپا و ناتو که پس از آن بالا گرفت. تمام این کشمکش‌ها میان روسیه و اوکراین به روسیه فرصت نداد در جریان سه دهه‌ی گذشته، با وجود برخورداری از امکانات نظامی بیش‌تر، مجدداً بالای اوکراین تسلط پیداکند.
  3. اوکراین باغچه‌ی جلوِ روسیه به‌شمار می‌رود و نه مانند کشورهای آسیای میانه که از نظر موقعیت، روابط قومی، دین و تاریخ به مثابه‌ی حیات خلوت آن است. اوکراین برای روسیه و جایگاه بین‌المللی آن نقش سپر را دارد؛ بالای بحر سیاه اشراف داشته و آن‌را در اختیار خود دارد، به علاوه‌ی اشراف آن روی مناطق اسلامی قفقاز که روسیه در طول تاریخ آن‌را به‌خود پیوند داده، هم‌چنین زمین‌های حاصل‌خیز اوکراین و کالاهای اساسی آن برای روسیه امنیت غذایی به بار آورده و آن‌را در تحول روابط‌اش با غرب محفوظ نگه می‌دارد و از طریق اوکراین است که روسیه به اروپای شرقی راه دارد، چه با خطوط گاز و یا غیر آن. گذشته از همه، اوکراین امروزه آخرین منطقه‌ی حایل برای گشودن گره تاریخی روسیه در ترس و نگرانی از اروپا به شمار می‌رود، اروپایی‌که دو بار "ناپلیون و هتلر" از مسیر اوکراین به روسیه حمله نمود؛ اگرچه ضعف دولت شوروی، آن‌را وادار نمود تا دست از اروپای شرقی به‌عنوان منطقه‌ی حایل بردارد، اما اینک با درنظر داشت پیش‌رویی‌های اعضای پیمان ناتو در شرق اروپا، روسیه از اوکراین و بلاروس به عنوان همسایه‌گانش انتظار دارد حد اقل به صفت منطقه‌ی حایل در برابر خطرهای ناتو و پیش‌روی‌های ابزار نظامی آن به‌جانب شرق عمل کند. روسیه در حال‌حاضر قصد دارد اوکراین را از پیوستن به‌پیمان آتلان‌تیک شمالی "ناتو" و یا حمایت از آن بازدرد، «سیرگی ریاب‌کوف معاون وزیر خارجه‌ی روسیه، حمایت نظامی امریکا از اوکراین را برای امنیت روسیه یک‌چالش خواند». (منبع: شبکه‌ی خبری العین 13 اپریل 2021م).
  4. غرب، به ویژه امریکا این واقعیت موجود در مورد گره اوکریان در سیاست روسیه را درک نموده و می‌داند که اوکراین نقطه‌ ضعف روسیه است، مخصوصاً پس از آن که  تحرکات جریان‌های قومی در اوکراین شدت گرفته و دشمنی آنان با روسیه عمیق گردیده. بناءً اوکراین از دو دهه به این سو تبدیل به میدان کشمکش میان امریکا و اروپا از یک‌طرف و روسیه از طرف دیگر شده است. در پی انقلاب سال 2014م پرتقالی که منجر به برکناری یانکوویتچ رئیس‌جمهور وابسته به روسیه‌ی اوکراین گردید، روسیه در همان‌سال در واکنش به برکناری یانکوویچ شبه‌جزیره‌ی کریمیه واقع در جنوب اوکراین را از پی‌کر اوکراین جدا نموده و آن‌را به روسیه پیوند زد، جزیره‌ای که روسیه در آن پایگاه‌های نظامی استراتژیک و بزرگی دارد. روسیه به این هم اکتفاء نکرد؛ بلکه جدایی‌طلبان روس در اوکراین را تحریک نمود تا در مناطق شرقی شورش نموده و استقلال دو ولایت "دونیتسک و لوگانسک" را اعلان نمایند و روسیه این دو ولایت را به نام "روسیه‌ی کوچک" نام‌گذاری نموده کمک‌های نظامی را به آن سرازیر نمود. تمام این واقعیت‌ها باعث شد اوکراین به آغوش غرب رفته و با اصرار خواهان پیوستن به‌پیمان ناتو گردید، به این امید که از شر خصومت‌های روسیه در امان بماند. غرب شروع به‌نزدیک نمودن اوکراین به خود نموده و تظاهر به حمایت از آن نمود، چنان‌چه اوکراین را به نشست‌های اروپا و نشست‌‌های "ناتو" دعوت می‌نمودند، مخصوصاً زمانی که کش‌مکش با روسیه شدت بیش‌تری می‌گرفت، در حالی‌که اوکراین نه عضو اتحادیه‌ی اروپاست و نه "ناتو"، امریکا شروع به مسلح نمودن اوکراین نموده و ملیاردها دالر کمک نظامی به آن پرداخته و اردوی آن‌را تمرینات نظامی می‌دهد.
  5. روسیه پیوند دادن جزیره‌ی کریمیه به‌خود زیر فشار تحریم‌های سخت اروپا و امریکا قرار گرفت، به‌همین دلیل تلاش نمود برای جریان این تحریم‌ها، روابط اقتصادی خود با چین را افزایش دهد؛ چنان‌که خطوط پایپ نقل نفت و گاز به چین را ساخت و گذرگاهی خشکه (راه آهن) برای حمل و نقل مستقیم کالاهای چین به اروپا گشود، یعنی در چهارچوب برنامه‌ی بزرگ چین موسوم به (راه ابریشم) با چین کمک نمود. گذشته از همه؛ روسیه کم‌کم شروع به رها نمودن ذخایر نقدی خویش از وابسته‌گی به اوراق بهادار امریکا و دالر نموده و تجارت خویش را تا حدود زیادی از قید و بند دالر رها نمود. هرچند روسیه از نظر تجارتی در مقایسه با اروپا و چین چندان پرقدرت نیست؛ اما امریکا به این نتیجه رسید که روسیه دارد تسلط اقتصادی امریکا را به‌چالش می‌کشد و سایر دولت‌ها را تشویق می‌کند جرئت گرفته و در برابر آن ایستاده‌گی کنند، چنان‌که این واقعیت را می‌توان در بسیاری از داد و ستدهای تجاری روسیه به‌خصوص با چین در اتکاء به واحدهای پولی داخلی به‌جای دالر مشاهده نمود. بناءً این تهدیدی است برای امریکا و هم‌چنین اتهامی‌که اخیراً متوجه روسیه شد، مبنی بر این‌که بهای گاز را افزایش داده به هدف این که می‌خواهد بحران اقتصادی جدیدی را برای اروپا رقم زند.
  6. روسیه به ابعاد و مزایای بزرگ اوکراین از نظر تاریخی، تسلط، اقتصاد و امنیت چشم دوخته، یعنی منطقه‌ی حایل با ناتو. بناءً اوکراین برای روسیه خط سرخ است؛ «پوتین پیمان ناتو را هشدار داد که نیرو و سلاح در اوکراین منتشر خواهد نمود. او گفت: "گسترش زیربنایی نظامی ناتو در اوکراین برای روسیه خط‌سرخ بوده و عکس‌العمل قوی در پی خواهد داشت." از جانب‌دیگر؛ جوبایدن رئیس‌جمهور امریکا گفت که وی در خصوص اوکراین هیچ خط‌سرخی را از هیچ طرفی نمی‌پذیرد.» (منبع: نون پست 4 دسمبر 2021م). با توجه به آن‌چه گفته شد، روسیه، که بحران‌فعلی اوکراین را مدیریت می‌کند، دست از اوکراین بر نداشته و نخواهد گذاشت تبدیل به لقمه‌ی آماده برای امریکا و ناتو شود، مخصوصاً اینک پس از آن که تحریم‌های غرب را تجربه نموده و آن‌را تحمل نمود. گذشته از آن؛ روسیه می‌داند که امریکا در حال حاضر سخت درگیر رویارویی با چین است، به این‌معنا که به هیچ‌وجه امریکا اقدام به پیوستن اوکراین به ناتو نخواهد نمود؛ زیرا این‌کار هزینه‌های زیادی برای دفاع از اوکراین روی دست امریکا خواهد گذاشت، به‌دلیل این‌که این‌کار آماده‌گی‌های امریکا در شرق‌دور برای رویارویی با چین را تضعیف خواهد کرد. از جانب‌دیگر؛ روسیه به اروپائی‌که نیروی نظامی کم‌تری داشته و در موارد انرژی تا حدود زیادی به روسیه وابسته می‌باشد، اهمیت زیادی قایل نیست، به این معنی که روسیه باور دارد که شرایط بین‌المللی برای موفقیت‌اش در اوکراین آماده است. بناءً سیرگی لاوروف وزیر خارجه‌ی روسیه به انتونی بلینکین همتای امریکایی‌اش ابلاغ نمود که مسکو نیاز به "تضمین‌های امنیتی دراز مدت در مرزهای غربی خود دارد که متوقف شدن روند گسترش پیمان آتلان‌تیک شمالی "ناتو" به‌جانب شرق از آن جمله به‌شمار می‌رود. وی افزود که این درخواستی جدی و حتمی است» (منبع: بوابة الوسط اللیبیه 2 دسمبر 2021م)

7. این است واقعیت خواست‌های روسیه که تنش‌های اوکراین را به‌هدف آن دامن می‌زند، زیرا روسیه به این باور است که غرب روند حمایت تسلیحاتی از اوکراین را افزایش می‌دهد و این که ممکن است غرب پس از تقویت تسلیحاتی اوکراین این کشور را تشویق کند، جدایی‌طلبان روس در شرق اوکراین را ریشه‌کن کند و ممکن است پس از آن اوکراین را تحریک کند در جزیره‌ی کریمیه وارد جنگ شود و این‌ها همه خطرهایی است که متوجه روسیه می‌باشد. والیری گیراسیموف رئیس ارکان روسیه در اظهاراتی گفت: «مسلح نمودن اوکراین با طیاره‌ها/هواپیماها، طیاره‌های بدون سرنشین/جنگنده‌ها و هلیکوپتر‌ها/چرخبال‌ها، کییف (پایتخت اوکراین) را انگیزه خواهد داد دست به اقدامات خطرناک بزند، اما هر اقدام تحریم‌آمیز از جانب کییف برای حل اوضاع در دونباس با استفاده از زور فوراً سرکوب خواهد شد». (منبع: آر تی 9 دسمبر 2021م) به این ترتیب بحران‌کنونی نشان می‌دهد که روسیه در گام نخست می‌خواهد کریمیه بدون هیچ‌گونه شک و تردیدی جزء روسیه باقی بماند؛ بلکه می‌خواهد جهانی، امریکا و اروپا این قضیه را به رسمیت بشناسند. هدف دوم روسیه این است که شرق اوکراین بیرون از تسلط اوکراین و به عنوان بخشی از روسیه مبدل گردد و هدف سوم، که بیش‌ترین تأثیر را دارد این است که می‌خواهد اوکراین به ناتو نپیوندد و این که نیاز به تضمین‌هایی در این خصوص وجود دارد، به ویژه پس از مانورهای نظامی مشترک ناتو و اوکراین در بحر‌سیاه، چنان‌چه پوتین رئیس‌جمهور روسیه گفت: «مانورهای اخیر پیمان آتلانتیک شمالی "ناتو" در بحر سیاه تمام مرزها را زیر پا نمود. وی گفت که غرب هشدارهای کشورش را به اندازه‌ی کافی جدی نمی‌گیرد. وی که در حضور مسوولین سیاست‌خارجی در مسکو صحبت می‌نمود به پروازهای استراتژیک بمب‌افگن‌های ناتو در فاصله 20 کیلومتری مرز کشوراش اشاره نموده گفت که این کار تمام حد و مرزهای مجاز را زیر پا می‌کند. وی افزود: «شرکای‌غربی ما با حمایت تسلیحاتی مدرن و کشنده و انجام دادن مانورهای تحریک‌آمیز نظامی به تنش‌ها دامن می‌زنند». (منبع: الجزیره نت 18 نومبر 2021م)

8. پاسخ امریکا به‌خواسته‌های روسیه این بود که نشست دوجانبه‌ای را میان پوتین و بایدن برگزار نمود. این نشست به‌تاریخ 7 دسمبر 2021م برگزار شد و موضوع اساسی آن کشمکش‌های اوکراین بود؛ اما نه یگانه موضوع آن و در جریان نشست معلوم شد که روسیه از امریکا می‌خواهد خطوط‌سرخی را که در اوکراین ترسیم نموده به‌رسمیت بشناد. این نیز معلوم شد که امریکا، روسیه را در صورت راه‌اندازی جنگ در اوکراین به تحریم‌های اقتصادی هشدار می‌دهد و امریکا چیزی فراتر از آن در اختیار ندارد، چنان‌که رئیس‌جمهور امریکا در روز بعد از نشست تأکید نمود که مداخله‌ی‌نظامی امریکا در صورت جنگ روسیه در اوکراین وارد نیست. امریکا اندکی پیش از نشست توسط بسیاری از مسوولین خود تهدید به‌تحریم‌هایی نمود که روسیه تا کنون مانند آن‌را ندیده است و در مورد منع جریان عبور گاز روسیه در خط "سیل شمالی" به آلمان سخن گفتند و گفتند که در این خصوص با آلمانی‌ها صحبت خواهند نمود و بزرگ‌ترین کاری را که امریکا می‌تواند انجام دهد این است که روسیه و بانک مرکزی آن‌‎را از سیستم تحویلات مالی خارجی منع خواهد نمود، هرچند بسیاری از بخش‌های تجارت روسیه با دالر صورت نمی‌گیرد.

9. با دقت نمودن به این قضیه درخواهیم یافت که روسیه دارد خود را درگیر بحرانی می‌کند که ممکن است پیامد آن به ضرر خود آن تمام شود؛ زیرا امریکا می‌تواند رئیس‌جمهور اوکراین را تشویق کند روسیه را تحریک نماید تا این که روسیه دیگر فرصت و انتخابی بجز جنگ در اوکراین نداشته باشد و به این ترتیب در گل و لای اوکراین و در برابر اروپا گیر افتد؛ زیرا اوکراین دولت عضو ناتو نیست تا امریکا مجبور باشد برای دفاع از آن دست به کار شود و در صورتی‌که روسیه مرتکب اشتباه شده و با اوکراین درگیر شود، امریکا تمام توجیهات لازم برای وادار نمودن دولت‌های اروپائی و برگردانیدن آن‌ها زیر فرمان امریکا به‌دلیل قرار گرفتن به گونه‌ی یک‌ صف‌واحد در برابر تجاوز روسیه را به دست خواهد آورد، چیزی‌که با وجود تعدد قطب‌های جهانی که روسیه ادعا می‌کند منافات دارد. هم‌چنین افق دیگری نیز وجود دارد که روسیه آن‌را نمی‌بیند؛ در صورت راه‌اندازی جنگ توسط روسیه در اوکراین، امریکا ابزار جدیدی برای در هم شکستن ائتلاف به وجود آمده میان روسیه و چین در دست خواهد داشت، چنان‌که امریکا خواهد توانست بالای چین فشار آورده و به وسیله‌ی تجارتی که با امریکا دارد آن‌را هشدار خواهد داد از روسیه‌ی متجاوز به اوکراین فاصله بگیرد؛ که اگر چین به این هشدار تن داد و از روسیه فاصله گرفت، یکی از اهداف بزرگ امریکا براورده خواهد شد و اگر روسیه به انواع مختلف تحریم‌ها تن داده و پس از جنگ از اوکراین بیرون رفت خواسته‌های امریکا در شرق اوکراین فوراً دنبال خواهد شد؛ بلکه حتی در مورد جزیره‌ی کریمیه و این کار روسیه را از کسب هرگونه دستاوردی از جنگ با اوکراین محروم خواهد نمود؛ حتی عواقب ‌ناگواری را برایش به بار خواهد آورد؛ به علاوه‌ی این که امریکا دولت‌های شرق اروپا را تحریک نموده و آنان‌ را وادار خواهد نمود برای ضربه زدن به روسیه در اوکراین حمایت‌های فعال و مؤثر نظامی روی دست گیرند. در این خصوص شاید تجربه‌ی شکست روسیه در افغانستان هنوز از حافظه‌ها پاک نشده باشد. با توجه به آن‌چه گفته شد؛ روسیه دارد دست به بازی خطرناکی در ماحول اوکراین می‌زند که ممکن است تبدیل به دام بزرگی برایش شده و پیامدهای آن برای روسیه ناگوار کننده باشد، درست مانند فرد احمقی که به عواقب کارهای خود نمی اندیشد.

9. در خصوص این که اوضاع به‌کدام جهت روان است، ذیلاً بررسی می‌گردد:

أ‌.         دولت‌های اروپایی سعی دارند تنش‌ها را کم کنند و روسیه را از جنگ اوکراین منصرف نمایند، اروپا می‌خواهد روابط جهان با روسیه را نرم کند تا از خطرهای احتمالی جلوگیری کرده و روند جریان منابع انرژی روسیه به اروپا با قیمت معقول تضمین گردد، فرانسه و آلمان و ایتالیا خواستار راه اندازی مذاکرات با روسیه و اوکراین جهت حل نزاع می‌باشند. چنان‌که: «هایکو ماس وزیر خارجه‌ی آلمان در اظهاراتی گفت که کشوراش علاقمند بهبود روابط با روسیه می‌باشد. وی تأکید نمود که تحقق این هدف خواستار پیش‌رفت در حل نزاع در دونباس می‌باشد.» (منبع: آر تی 23 نومبر 2021م) اما انگلیس احتمالاً تلاش دارد اوضاع را از باب رقابت‌سیاسی با اتحادیه‌ی اروپا که از آن بیرون شده، تشدید کند. «ژنرال نیکولاس کارتر رئیس ارکان اردوی انگلیس گفت: خطرها نسبت هر زمان دیگری پس از جنگ سرد بیش‌شده و بیم جنگ میان غرب و روسیه زیاد است.» (منبع: الجزیره نت 13 نومبر 2021م) وی هم‌چنین گفت: «در مورد احتمال بروز کشمکش در منطقه باید هوشیار باشیم. ژنرال نیک کارتر به بی بی سی گفت: امیدوارم عملاً با روسیه جنگی در نگیرد؛ اما وی افزود که ناتو باید برای این احتمال آمادگی داشته باشد. (منبع: بی بی سی 5 دسمبر 2021م) چنین اظهاراتی از جانب انگلیس بیش‌تر از آن که هشدار جنگ باشد، به‌هدف مشوش کردن طرف‌هاست.

ب‌.     اما قاطع‌ترین عامل موقف امریکاست، زیرا در بسیاری موارد بالای حکومت اوکراین تسلط دارد و به‌همین دلیل است که روسیه با فرستادن نامه‌ای به امریکا خواهان تضمین‌های امنیتی شد و چنین نامه‌ای را تنها برای دولت امریکا فرستاد و نه هیچ دولت دیگری به دلیل این‌که سایر دولت‌های عضو پیمان ناتو پیرو امریکاستند، در حدی‌که حتی تأخیر امریکا در پاسخ به نامه‌ی روسیه در خصوص ضمانت امنیتی مخصوصاً موضوع پیوستن اوکراین به پیمان باعث نگرانی روسیه گردیده: «سیرگی ریابکوف معاون وزیر خارجه‌ی روسیه در مسکو گفت: که مسکو نیاز دارد امریکا زودتر به پیشنهادهایش پاسخ دهد؛ زیرا اوضاع دشوار بوده و ممکن است پیچیده شده و تنش‌ها بالا گیرد». (منبع: الجزیره 20 دسمبر 2021م) به این ترتیب:

-          اگر امریکا تصمیم بگیرد در اوکراین برای روسیه ضمانت امنیتی بدهد بدون این که در مورد چین به توافق برسند، در این‌صورت پله‌ی روسیه در این بحران سن‌گین شده و دادن چنین ضمانت‌هایی پرده از ناتوانایی‌های بیش‌تر موقف امریکا برخواهد داشت؛ زیرا امریکا به خواسته‌های روسیه تن‌داده و به‌خواسته‌های اروپا با سردی پاسخ داده است. پس چنین موقفی از امریکا بعید است؛ مگر این‌که روسیه در قطع رابطه‌اش با چین به‌نفع امریکا کوتاه بیاید.

-          اما اگر امریکا تصمیم بگیرد روسیه را تحریک نموده و آن‌را وارد جنگ با اوکراین کند در این‌صورت روسیه در دام نقشه‌های امریکا خواهد افتاد و یا انداخته خواهد شد.

-          با دقت نمودن به امور فوق گمان‌اغلب این است که شروع جنگی داغ میان روسیه و اوکراین بعید به‌نظر می‌رسد، مگر این‌که تحولات جدیدی رخ دهد و بر اساس آن روسیه فریب خورده درگیر جنگ شود؛ اما باید در نظر داشت که عدم انتظار جنگ به معنای این نیست که زد و خوردهای متفرق در مراحل مختلف در شرق اوکراین اتفاق نخواهد افتاد.

به این‌ترتیب، انتظار نمی‌رود امریکا بتواند روابط روسیه با چین را به‌طور کلی قطع نماید و در نتیجه روسیه هرگز اهداف سه‌گانه‌ی خود را به‌دست نخواهد آورد؛ ممکن است بر اساس طریقه‌ی پیروان نظام سرمایه‌داری که همانا سازش و حل وسط است، موقف‌گیری امریکا در مورد اهداف سه‌گانه‌ی روسیه نرم‌تر شود و روسیه در عوض آن روابط‌اش با چین را کاهش دهد. آن‌گاه است که روسیه به لشکرکشی خود در مرز با اوکراین پایان داده و به‌همین امتیاز اکتفاء کند.

مترجم: عبدالله دانشجو

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله و برکاته!

در نظام سرمایه‌داری میان تخصیص و اقطاعی‌که در کتاب اموال وارد شده است، چی فرقی وجود دارد؟ الله سبحانه وتعالی  هزاران خیر به شما نصیب گرداند!

پاسخ                     

وعليكم السلام ورحمت الله وبركاته!

1 – سه نوع ملکیت وجود دارد: ملکیت عامه، ملکیت دولتی و ملکیت خصوصی.

2 – ملکیت‌های عامه عبارت از اعیانی است ‌که شارع ملکیت آن‌را متعلق به همه‌ی مسلمانان قرارداده و میان آنان مشترک گردانیده و اشخاص را از تملک آن منع کرده است؛ امثال دینامنت برق و استیشن آن، کارخانه‌های گاز و سنگ ذغال و هم‌چنان معادن جاری غیر منقطع، چه جامد مانند طلا و آهن یا مایع مانند نفت و یا هم معدن گازی مانند گاز طبیعی وغیره؛ این‌همه معادن و امثال این‌ها ملکیت عامه بوده و مملوک و ملک مشترک جمعیت مسلمانان محسوب می‌‌شود و یک‌منبع از منابع بیت‌المال است و خلیفه مطابق به احکام شریعت بین آنان توزیع می‌کند.

3 – ملکیت دولتی عبارت از اعیان است از قبیل زمین، ساختمان و اشیای منقوله‌ای که مطابق به احکام شریعت حق عامه‌ی مسلمانان به آن تعلق می‌گیرد. بنابراین تد بیر، وارسی و تصرف آن به خلیفه موکول می‌باشد.

4 -  در قبال تد‌ بیر ملکیت عامه و ملکیت دولتی گرچه دولت مسوولیت دارد؛ ولی میان هردوملکیت تفاوت وجود دارد؛ پس هرآن‌چه که در ملکیت عامه شامل است مانند نفت، گاز، معادن طبیعی، بحرها، نهرها، چشمه‌ها، ساحات، جنگل‌ها، چراگاه‌ها، مساجد؛ برای خلیفه جائز نیست که این املاک را به کسی تملیک دهد، چه فرد باشد و چه جمعیت، چون  ملک عامه مسلمانان است.

ولی آن‌چه که در ملکیت دولت شامل است، از قبیل زمین و ساختمان؛ خلیفه صلاحیت دارد قسمتی از آن‌را به  ملکیت اشخاص درآورد؛ چه عین و منفعت آن‌را و یا منفعت را بدون تملیک عین، و یا این‌که اجازه دهد به آباد کردن و تملک بپردازد. خلیفه  به هرشکلی‌که دران صلاح و منفعت مسلمانان را می بیند، می‌تواند تصرف کند.

5 – خلیفه صلاحیت دارد که به شخص که زمین زراعتی ندارد، از ملکیت دولت زمین توزیع کند تا درآن به زراعت پرداخته  و تملک کند. این عمل بخاطر آنست که ثروت منحصر به چنگ ثروتمندان  باقی نماند:

﴿كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ﴾ [حشر: 7]

ترجمه: تا ثروت دست به دست ثروتمندان شما باقی نماند.

 لیکن این عمل به این معنی نسیت که ملکیت شخصی  را به نا حق و بدون دلیل ازاو کشیده  به دیگری بدهد؛ بلکه از ملکیت دولت به فقرا توزیع میکند، نه به اغنیاء. "اقطاع" به چنین عملی گفته می‌شود.

"اقطاع" از اراضی دولتی صورت می‌گیرد، نه از ملکیت خصوصی، و به طبیعت حال از ملکیت عامه هم صورت نمی‌گیرد.

6 – این ملکیت‌ها را شریعت با احکام شرعی تعیین نموده است؛ بنابر این، تغییر صنف آن جایز نمی‌باشد؛ پس ملکیت عامه به ملکیت خصوصی منتقل نمی‌شود، به شکلی‌که حق حفاری و استخراج پترول به شرکتی خاصی داده شود؛ عملی‌که به آن تخصیص یعنی "خصخصه" می‌گویند و به چنین عملی ملکیت عامه به ملکیت خصوصی تبدیل می‌شود... هم‌چنان جائز نیست که ملکیت خصوصی به ملکیت دولتی منتقل کرده شود؛ به این ترتیب که تجارت‌خانه‌یی از مالکش مصادره و به ملکیت دولتی تبدیل شود که به آن تامیم می‌گویند.

7 – از آن‌چه گذشت فرق میان تخصیص، تامیم و اقطاع واضح می‌گردد؛ پس تخصیص عبارت است از فروش ملکیت عامه به شرکت‌های خصوصی، مانند این‌که امتیاز حفر پطرول، یا مناجم، و یا برق را به شرکت‌های خصوصی بدهد. عملی‌که  حرام  و ناجایز است؛ چون ملکیت عامه هم‌چنان ملکیت عامه باقی می‌ماند و به ملکیت خصوصی تبدیل نمی‌شود... و تامیم عبارت است از تبدیلی  ملکیت فردی به ملکیت دولتی و یا ملکیت عامه مانند این‌که تجارت‌خانه‌ای ملکیت خصوصی را به ملکیت عامه یا ملکیت دولتی تبدیل کرده شود که این عمل ناجایز است؛ چون ملکیت‌ها هم‌چنان در ملکیت مالکانش باقی می‌ماند و حق تملک در آن به غیر مالکان تغییر نمی‌کند...

اما اقطاع عبارت است از این‌که دولت از ملکیت خود به مردم  توزیع می‌کند. بدین ترتیب سطح اقتصاد‌شان بالا می‌رود که در نتیجه ثروت به دست ثروتمندان محصور و دست به دست باقی نمی‌ماند. بسیاری‌هایی هستند که به حدکافی چیزی در اختیارندارند تا به عزت و کرامت زندگی نمایند؛ بنابرین دولت به عده‌ای آنانی‌که زمین زراعتی ندارند، زمین توزیع می‌کند؛ بلکه دولت از مال خود به دهاقین برای زراعت زمین‌های‌شان کمک می‌کند.

بنابراین اقطاع در اسلام به معنای فقهی شرعی‌اش تا تامیم و  تخصیص فرق می‌کند.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: محمدمسلم ثاقب

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

بسم الله الرحمن الرحیم

پرسش

ارزش لیرۀ ترکیه در مدت کوتاهی به پایین‌ترین حد خود رسید و در نتیجه در کم‌تر از دو ماه بیش‌تر از 30% و از شروع سال جاری تا کنون 45% از ارزش خود را از دست داد. تورم تا حدود 21% افزایش یافت و قیمت اجناس به گونۀ قابل توجهی بالا رفته است. این را نیز باید یادآوری نمود که از سال 2013م تا کنون پیوسته در وضعیت سقوط قرار داریم. اسباب این وضعیت چیست؟ و چگونه می‌توان این بحران را معالجه و کاهش ارزش لیره را متوقف نمود؟ پرسش دیگر این که پیامدهای این وضعیت بالای انتخابات سال 2023م چیست؟

پاسخ

برای درک اسباب این موضوع و پیامدهای آن، موارد زیر را بررسی می‌کنیم:

  1. بلی، لیره از شروع سال جاری 45% و از اواخر ماه اوکتوبر 30% از ارزش خود را در برابر دالر از دست داده. دلیل آن بالا رفتن سطح قرضه‌ها/بدهی‌ها و لزوم بازپرداخت قرضه‌های عاجل و عدم توان پرداخت این قرضه‌ها در زمان تعیین شدۀ آن می‌باشد. این‌ها اسباب مهمی است که در کاهش بهای لیره نقش دارد. چنان‌که قرضه‌ها/بدهیهی‌های ترکیه به گفتۀ وزارت خارجۀ ترکیه به تاریخ 31 مارچ 2021م به حدود 448.4 ملیارد دالر می‌رسد و اصل قرضه‌ها 262.1 ملیارد دالر است و این مبلغ با سود آن به علاوۀ پرداخت ضمانت بر قرضه‌ها افزایش داشته. قرضه‌های عاجلی را که ترکیه باید در جریان یک سال باید بپردازد، به حدود 168.7 ملیارد دالر می‌رسد. برای بازپرداخت این قرضه‌ها ترکیه نیاز به قرضه گرفتن از جهت‌های دیگری دارد و به این ترتیب همواره در گرداب لزوم بازپرداخت قرضه‌ها باقی می‌ماند. به نظر می‌رسد ترکیه در بازپرداخت قرضه‌های عاجل خود توان کافی ندارد و این قرضه‌ها باید با ارزهای خارجی پرداخت گردد. جدول بازپرداخت قرضه‌ها بالای اقتصاد ترکیه فشار آورده، چنان‌که عجز در پرداخت آن در ماه اوکتوبر گذشته از 3.7 ملیارد دالر به 12 ملیارد دالر در ماه نومبر گذشته افزایش داشته و انتظار می‌رود این عجز در ماه دسمبر جاری تا 10.4 ملیارد دالر افزایش یابد و انتظار می‌رود تا ماه‌ها تابستان پیش‌رو ما‌ه‌هانه 9 ملیارد دالر افزایش داشته باشد. این پیش‌بینی‌های شماری از اقتصاد دانان ترک است که در بانک‌های این کشور کار می‌کنند. اردوغان سعی نمود بار این ملامتی را بر دوش طرف‌های مجهولی بیندازد که ارزهای خارجی خریداری نموده و از بازارها بیرون می‌کنند و نمی‌گذارند به بانک مرکزی برسد. چنان‌که: «اردوغان شورای رقابت حکومتی را موظف نمود تا سازمان‌هایی را که مقادیر زیاد ارزهای خارجی را خریداری نموده اند، مشخص نموده و دریابند که آیا در این مسئله نیرنگ و بازی صورت گرفته یا خیر. وی گفت: کشور ما با جنگ استقلال اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کند و هرگز تسلیم فشارهایی که به هدف تغییر مسیر جریان دارد نخواهد شد. ما شاهد نیرنگ و بازی‌هایی هستیم که در خصوص بهای ارز و قیمت سود و افزایش قیمت‌ها توسط کسانی که قصد دارند ترکیه را از معادله بیرون کنند، جریان دارد.» (منبع: خاور میانه 27 نومبر 2021م). به این ترتیب دیده می‌شود که تمام این ادعاها در حقیقت تلاش برای فرار از مسئولیت و سرپوش گذاشتن بر واقعیت‌ها مطرح می‌گردد، زیرا عجز کاملاً واقعی بوده و دروازۀ قرضه و سود برای طرف‌های مختلف کاملاً باز گذاشته شده، اعم از دولت یا شرکت‌ها و یا افرادی‌که توسط کارت‌های بیمه به آن اقدام می‌کنند. هم‌چنین قرضه‌ها با واحدپولی بیگانه پرداخت می‌گردد که همه این موارد بحران واقعی را به بار آورده و باعث کاهش ارزش پول و افزایش فقر می‌گردد. از آن طرف؛ بانک‌ها و سازمان‌های مالی قرضه‌دهنده ذخیره‌های شان را پر می‌کنند و دولت‌هایی‌که در پشت آن‌ها قرار دارند، به خصوص دولت‌های استعمارگر، مداخلۀ شان را در امور این سرزمین افزایش داده و تسلط بیش‌تری بالای آن خواهد یافت.

  2. اسباب و دلایل فوق است که باعث افزایش بی‌سابقه و قابل توجه قیمت اشیاء و اجناس گردیده، چنان‌که ادارۀ احصائیۀ ترکیه به تاریخ 3 دسمبر 2021م اعلان نمود: «حجم تورم در ترکیه در ماه نومبر بر اساس محاسبات سالانه به 21.31% رسیده است» (منبع: اناضول 3 دسمبر 2021م). این خود منجر به منقبض و فشرده شدن اقتصادی شده و این میزان چهار برابر بیش‌تر از هدفی است که حکومت اردوغان مشخص نموده است؛ امری‌که هزینۀ زندگی برای بسیاری از خانواده‌ها را بسیار سنگین می‌کند و توان بسیاری از مردم برای بازپرداخت قرضه‌های شان را از آنان خواهد گرفت. ریاست بودجه و استراتژی ریاست جمهوری ترکیه در گزارشی‌که به تاریخ 2 دسمبر 2021م منتشر نمود، گفت: «شمار مصرف کننده‌گانی‌که توان پرداخت قرضه‌های سودی شان را ندارند، در سال جاری تا 127.2% در مقایسه با سال قبل افزایش یافته. باید گفت که شمار کسانی‌که از کارت‌های بیمه یا قرضۀ سودی در ترکیه استفاده می‌کنند، یعنی کسانی‌که قرضه‌های سودی دریافت می‌کنند، به حدود 35 ملیون تن رسیده است. لطفی الوان وزیر خزانه‌داری ترکیه در اظهاراتی گفت: «شمار کسانی‌که از کارت‌های قرضه استفاده می‌کنند، به 34 ملیون و 119 هزار و 250 تن می‌رسید. آنان 874 ملیارد و 300 ملیون لیرۀ ترکی را قرضه گرفته اند». (منبع: بی بی سی ترک 14 سپتمبر 2021م)

  3. دولت، رئیس دولت و سازمان‌های دولتی مردم را به مصرف بیش‌تر تشویق می‌کنند تا منجر به رشد اقتصادی گردد. مصرف بیش‌تر مردم را به روی آوردن به قرضه‌های بیش‌تر می‌کند که همانا سود حرام و مملو از اضرار است. یگانه تغییری را که دولت آورده این است که بانک مرکزی بنا به دستور اردوغان نرخ سود را از 24% به 19% کاهش داد و در ماه‌های اخیر تا 15%کاهش داشته است. رئیس‌جمهور با این اقدام خود سعی نمود از احساسات مسلمانان سؤ استفاده کند، آنجا که تجمع اعضای پارلمانی حزب‌اش به تاریخ 17 نومبر 2021م گفت: «سود سبب است و تورم نتیجۀ آن، پس ما با تورم خواهیم جنگید و به سود اجازه نخواهیم داد ملت ما را زیر گیرد.» چه تفاوت است میان این که سود 24% باشد یا 19% و یا 15%؟ کم یا زیاد سود همه حرام است و هرکی سود بخورد یا خوردن آن را قانونی سازد و یا به آن تشویق کند، در حقیقت اعلان جنگ با الله و رسول نموده. از سال 2002م که اردوغان و حزب‌ به اصطلاح اسلامی‌گرایش بر سر قدرت اند تا کنون در جریان 19 سال اکثریت مردم ترکیه در معاملات سودی دخیل می‌باشند. برای راه‌اندازی چرخۀ اقتصاد و رشد اقتصادی، یعنی تداوم خرید و فروش، سرمایه‌گذاری و کاهش بیکاری مردم را تشویق به قرضه‌ گرفتن می‌کنند؛ در حالی‌که همه با سود داد و ستد می‌گردد. بار سنگین و پیامدهای کوبندۀ آن را اینک مردم ترکیه متحمل می‌شوند به دلیل این‌که از طریق قرضه‌های سودی به مصرف‌گرایی روی آورده اند. فقر و بی‌چاره‌گی مردم عادی پیوسته افزایش یافته و از آن طرف؛ ثروت و سرمایۀ سرمایه‌داران افزایش یافته است. اینک سر و صدای مردم در برابر اردوغان بالا گرفته و محبوبیت‌اش در میان مردم به پایین‌ترین حد خود رسیده و این در حالی است که انتخابات ریاست جمهوری در راه است، چنان‌که قرار است به تاریخ 18 جون 2023م برگزار گردد. شکی نیست که اساسی‌ترین دلیل انتشار سود، که یکی از پایه‌های نظام دموکراسی می‌باشد، همین نظام دموکراسی سکولاری است که در حال حاضر در ترکیه تطبیق می‌گردد.

  4. اردوغان ناجی اقبال رئیس سابق بانک مرکزی را به تاریخ 19 مارچ 2021م از سمت‌اش بر کنار نمود؛ زیرا وی از سیاست سود بالا دفاع می‌نمود و به عوض وی، قاوجی اوغلو را مقرر نمود و به وی مسئولیت داد تا فوائد سودی را کاهش داده و سعی کند قیمت‌ها را ثابت نگهدارد و اقتصاد ترکیه را پیش از انتخابات پارلمانی و ریاست‌جمهوری آینده فعال نگهدارد. شهاب قاوجی اوغلو رئیس بانک مرکزی ترکیه در سخنانی گفت: «هدف بانک مرکزی از مداخله در بازارهای پولی این است که به نوسان‌های موجود در بازار پایان دهد و نتایج متراکم موقف ما از سیاست نقدی موجود در نیمۀ نخست سال 2022م قابل ملاحظه خواهد بود». (منبع: اناضول 2 دسمبر 2021م) اردوغان، لطفی الوان وزیر خزانه‌داری و مالی را برکنار نموده و نور الدین نباتی را به عوض وی مقرر نمود و این خبر را در نشریۀ رسمی ترکیه به تاریخ 2 دسمبر 2021م اعلان کرد. لازم به ذکر است که او در حالی وی را به این سمت تعیین می‌کند که درست یک سال قبل به تاریخ 10 دسمبر 2020م دامادش بیرات البیرق را از این سمت بر کنار نموده بود و این نشان‌دهندۀ سردرگمی و اضطراب در سیاست‌گذاری و طرح راه‌حل‌ها و تلاش برای اندختن بار ملامتی و ناکامی بر دوش افرادی است که آنان را تعیین می‌کند.

  5. شکی نیست که اردوغان هنوز در خدمت سیاست‌های امریکا را در منطقه کار نموده و منافع آن را تأمین می‌کند و با تمام وجود در مدار امریکا می‌چرخد. امریکا در مقابل به اشکال مختلف از وی حمایت می‌کند. چنان‌چه شرکت‌های بین‌المللی برای تصنیف بیمه را که شرکت‌های امریکائی است منتشر نموده و گزارش‌های مثبتی را به نفع اردوغان انتشار می‌دهد. به طور مثال نشریۀ امریکائی استندرد آن د بورز تصنیف بیمه به تاریخ 1 دسمبر 2021م با نشر گزارشی ادعا نموده که انتظار می‌رود اقتصاد ترکیه رشد نماید: «احتمال رشد اقتصاد ترکیه در جریان سال جاری را از 1.2 به 9.8% بالا برده در حالی که این احتمال در سال 2022م از 0.4 را به 3.7% بالا برده است. این نشریه در ماه سپتمبر گذشته احتمال رشد اقتصاد ترکیه در سال 2021م را 8.6% گفته بود.» (منبع: اناضول 1 دسمبر 2021م) آژانس امریکایی رتبه‌بندی اعتباری ویتش نیز به تاریخ 2 دسمبر 2021م با انتشار بیانیه‌ای اقتصاد ترکیه را به گونۀ مثبت ارزیابی نمود. در این بیانیه گفته شده که انتظار می‌رود اقتصاد ترکیه در سال جاری به جای 9.2% که این آژانس در ماه سپتمبر گذشته پیش‌بینی نموده بود، 10.5% رشد داشته باشد. هم‌چنین پیش‌بینی‌هایش در خصوص رشد اقتصادی ترکیه در سال 2022م را از 3.5% به 3.6% بالا برده و جایگاه ترکه در درجه‌بندی بیمه را در همان حد "بی بی-" نگهداشته است. بیانیۀ این آژانس اشاره نموده که «رشد اقتصادی ترکیه در مقایسه با کشورهای هم‌طراز اش قوی می‌باشد، اما سهم افراد از درامدهای ملی از سال 2013م به بعد در خصوص ارزش دالر/دلار رو به کاهش است.» (منبع: اناضول 3 دسمبر 2021م) آژانس امریکائی رتبه‌بندی اعتباری مودیز بین‌المللی به تاریخ 3 دسمبر 2021م، رتبۀ ترکیه را در حد بی2 هم‌چنان ثابت اعلان نمود، به علاوۀ دیدگاه منفی در مورد آیندۀ آن. این آژانس به اشاره نمود که: «خطرهای اساسی ضعف خارجی ترکیه به دلیل عجز محاسبات جاری کاهش یافته، چیزی‌که روند تدریجی بهبود ساختار ذخایر نقدی بیرونی را بر اساس کلی و پاک کمک می‌کند، هرچند لیره در حال حاضر در وضعیت ضعیفی قرار دارد و این که ترکیه از اقتصاد بزرگ و متنوعی برخوردار است و انتظار می‌رود اقتصادی این کشور در جراین سال جاری 11% و در سال 2022م، 4% رشد داشته باشد». آژانس مذکور در پیش‌بینی قبلی‌اش که در ماه نومبر گذشته منتشر نموده بود، گفته بود که اقتصاد ترکیه در سال جاری تا 9.2% رشد خواهد داشت. (منبع: اناضول 4 دسمبر 2021م) پس دیده می‌شود که این گزارش‌های شرکت‌های رتبه‌بندی اعتباری امریکائی و بین‌المللی در حقیقت حمایت و پشتی‌بانی از اردوغان به شمار می‌رود و این بدان معنی است که امریکا می‌خواهد وی در انتخابات پیش‌رو پیروز گردد؛ زیرا او در خدمت آن قرار دارد و تا کنون هیچ بدیل توانایی برای وی در میدان به نظر نمی‌رسد.

  6. رئیس‌جمهور ترکیه سعی دارد اقتصاد را تقویت نموده و ارزش واحدپولی را با جلب سرمایه‌گذاری‌های بیرونی و هم‌چنین جستجوی زمینه‌های سرمایه‌گذاری ترکیه در خارج ثابت نگهدارد. برای تحقق این هدف در حال حاضر به دولت‌های خلیج روی آورده، چنان‌که با وجود این که مدت‌هاست با امارات سرناسازگاری دارد، اما اینک ساز دوستی و نزدیکی با آن سر می‌دهد. چنان‌که محمد بن زاید ولی‌عهد امارات بنا بر دعوت اردوغان رئیس‌جمهور ترکیه طی یک سفر رسمی به تاریخ 24 نومبر 2021م وارد ترکیه شد. لازم به ذکر است که دو طرف به تاریخ 31 آگست 2021م در یک تماس تلفنی روابط دو جانبه و قضایای منطقه‌ای را به بررسی گرفتند. بعد از آن مولود چاویش اوغلو وزیر خارجۀ ترکیه در اظهاراتی گفت که اخیراً جو مثبتی بالای روابط ترکیه و امارات سایه افگنده. ترکیه و امارات در سفر ولی‌عهد امارات به ترکیه 10 توافق‌نامه در عرصه‌های مختلف با حضور اردوغان و ابن زاید امضاء نمودند. پس از آن ابن زاید در صفحۀ تویتراش نوشت: «امروز در انقره با اردوغان رئیس‌جمهور ترکیه دیدار نمودم و گفتگوهای مثبتی با هم داشتیم. گفتگوهای مان روی فرصت‌های تقویت روابط اقتصادی متمرکز بود.» هم‌چنین محمد حسن سویدی رئیس شورای ادارۀ شرکت توسعه‌وی ابوظبی گفت: «امارات تصمیم گرفته 10 ملیارد دالر را برای سرمایه‌گذاری در ترکیه تخصیص داده است.» وزیر خارجۀ ترکیه اعلان نمود که ماه آینده به ابوظبی سفر خواهد نمود. (منبع: اناضول 24 نومبر 2021م) پس از آن ارزش لیرۀ ترکیه اندکی در برابر دالر بالا رفت، سپس مجدداً رو به سقوط گذاشت. یک سال و اندی است که اردوغان تلاش دارد با حکومت‌هایی در منطقه که با آن خصومت داشته مصالحه کند، زیرا خصومت‌های‌شان مبدئی نبوده، بلکه ناشی از منافع و سیاست‌های مرتبط با امریکاست، امریکایی‌که ترکیۀ اردوغان همواره در مدار آن می‌چرخد. می‌دانیم که امارات اخیراً روابط‌اش را بارژیم یهود عادی نمود، چنان‌که اردوغان نیز عادی نموده و بالای عادی‌سازی تأکید دارد. پس ترکیه و امارات و سایر نظام‌های حاکم در منطقه دارند برعلیه فلسطین دسیسه چینی نموده و در برابر اشغال آن توسط یهودیان سکوت "مرگ‌باری" را پیش گرفته اند.

  7. رئیس‌جمهور ترکیه به تاریخ 6 دسمبر 2021م عازم قطر شد، هرچند این سفر به دعوت امیر قطر برای مشارکت در هفتمین دور گردهمایی در کمیتۀ استراتژی علیای دو کشور صورت گرفته. اردوغان پیش از سفر به قطر در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: «حجم پروژه‌هایی که تاجران ترک در قطر راه اندازی نموده اند به 15 ملیارد دالر می‌رسد.» وی افزود: «دو کشور مشارکت خویش بر اساس منافع دو جانبه در بسیاری از عرصه‌های اقتصادی و دفاعی و هم‌چنین تجارت و سرمایه‌گذاری را تقویت نموده اند». او گفت: «روابط خویش را با برادران مان در خلیج بدون هیچ تمییزی و در چهارچوب منافع مشترک و احترام متقابل پیوسته گسترش خواهیم داد.» (منبع: اناضول 6 دسمبر 2021م) محمد بن عبدالرحمن آل ثانی وزیر خارجۀ قطر نیز در کنفرانس مطبوعاتی با مولود چاویش اغلو همتای ترک‌اش گفت: «انتظار می‌رود در جریان گردهمایی دور هفتم کمیتۀ استراتژی، 12 توافق‌نامه میان ترکیه و قطر به امضاء رسد.» وی این سخنان را اندکی پیش از سفر اردوغان به دوحه مطرح نمود. (منبع: اناضول 6 دسمبر 2021م) سپس 14 توافق‌نامۀ همکاری میان قطر و ترکیه امضاء شد. «قطر و ترکیه 14 توافق‌نامه را امضاء نمودند و اردوغان تأکید نمود که انقره سخت علاقمند همکاری با دولت‌های خلیج است. کار هفتیمن دور کمیتۀ استراتژی با ریاست شیخ تمیم بن حمد آل ثانی امیر دولت قطر و اردوغان رئیس‌جمهور ترکیه که در حال حاضر در دوحه پایتخت قطر به سر می‌برد آغاز گردید. دو طرف 14 توافق‌نامۀ همکاری در عرصه‌های مختلف مانند اقتصادی، سرمایه‌گذاری، صنعت، دفاع، امنیت، اوقاف، رسانه‌ها، فرهنگ و ورزش را امضاء نمودند. (منبع: الجزیره + اناضول 7 دسمبر 2021م) این‌ها تلاش‌هایی است که اردوغان به هدف تقویت اقتصاد ترکیه و جلوگیری از سقوط لیرۀ ترکیه به خرج می‌دهد.

  8. انتظار نمی‌رود روند سقوط لیره به این زودی‌ها متوقف گردد، هرچند تلاش‌هایی برای جلوگیری از این سقوط شده و هنوز جریان دارد، اما بدون نتیجه؛ زیرا اساسی‌که این تلاش‌ها بر مبنای آن جریان دارد فاسد و باطل است. لیره قبلاً در اواخر سال 2004م تا سر حد یک ملیون و 797 لییره سقوط نمود، در پی آن قرار شد شش صفر را از 1 جنوری 2005م از آن حذف کنند و به این ترتیب یک دالر مساوی به 1.79 لیره شد و این وضع نیز طولی نکشید تا این که بهای لیره از سال 2013م به بعد شروع به سقوط نمود و رفته رفته این روند سقوط سرعت گرفت. سقوط بهای لیره ارتباط مستقیم به نوسان وضعیت اقتصادی ترکیه دارد. اسباب نوسان وضعیت اقتصادی ترکیه در اصل به اساساتی بر می‌گردد که بالای آن استوار می‌باشد و هم‌چنین سیاست‌هایی که بر مبنای آن تطبیق می‌شود. پس تا زمانی که این اساسات معالجه و درست نگردد، مردم هم‌چنان با آتش این نظامی‌که اقتصاد بالای آن بنا گردیده خواهند سوخت و بدبختی آنان ادامه خواهد یافت. اقتصاد ترکیه بالای اساس نظام باطل سرمایه‌داری استوار است، نظامی‌که سیاست اقتصادی آن مبتنی بر افزایش تولید، رشد اقتصادی و تشویق به مصرف‌گرایی می‌باشد و به همین دلیل است که اردوغان و نظام‌ سکولاری اش دروازۀ قرض و قرضه‌های سودی را باز نموده است با وجود آن که این‌کار به شدت در اسلام تحریم گردیده. او هم‌چنین دروازۀ سرمایه‌گذاری‌های بیرونی را باز نموده، طوری‌که شرکت‌ها اقدام به راه‌اندازی پروژه‌های عام‌المنفعه مانند ساخت پل‌ها، راه‌ها، کانال‌ها، مترو و میدان‌های هوایی/فرودگاه‌ها نموده اند و این شرکت‌های خصوص به شمول شرکت‌های بیرونی پول آن را از عام مردم حاصل می‌کنند و فواید هنگفتی را از آن به دست می‌آورند. در حالی‌که راه‌اندازی چنین پروژه‌هایی بنا به دستور اسلام از جملۀ منافع عامه به شمار می‌رود که پیش‌برد آن به گونۀ مجانی کار دولت است. رمز حل مشکلات اقتصادی در توزیع دارایی‌های عام و منافع موجود بالای تمام افراد رعیت و فرصت دادن مردم برای استفاده از آن نهفته است. لازم است رفع نیازهای اساسی تمام افراد جامعه به گونۀ فرد فرد و به صورت کامل توسط دولت ضمانت گردد و در عین حال به هر فرد فرصت داده شود تا نیازهای کمالی (خواست‌های غیر ضروری و مشروع) خود را تا آخرین حد ممکن براورده نمایند، چنان‌که در ماده‌های قانون اساسی اسلامی برگرفته شده از کتاب و سنت تذکر داده شده. در عین حال لازم است به وابسته‌گی لیرۀ ترکیه با دالر پایان داده شود و این که به به احکام شرعی، اساس آن باید طلا و نقره در نظر گرفته شود. هم‌چنین باید دانست که ارتباط اقتصاد به خارج و به قرضه‌ها امر خطرناک و ویران‌گر است، به ویژه اگر که این ارتباط بر اساس معاملات سودی باشد. چنان‌که الله سبحانه وتعالی کسانی را معاملات سودی انجام می‌دهند، به جنگ با خود و رسولش صلی الله علیه وسلم فرا خوانده می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(278) فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ ۖ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ﴾ [بقره: 278-279]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت فرمان) الله بپرهیزید و آنچه از (مطالبات) ربا باقی مانده، رها کنید؛ اگر ایمان دارید! اگر (چنین) نمی‌کنید، بدانید الله و رسولش، با شما پیکار خواهند کرد! و اگر توبه کنید، سرمایه‌های شما، از آنِ شماست [= اصل سرمایه، بدون سود]؛ نه ستم می‌کنید، و نه بر شما ستم وارد می‌شود.

الله سبحانه وتعالی به کسانی‌که از هدایت او پیروی می‌کنند، بشارت سعادت داده و کسانی را که از هدایت وی روی می‌گردانند وعدۀ شقاوت و بدبختی داده می‌فرماید:

﴿فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَىٰ(123) وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا﴾ [طه: 123-124]

ترجمه: هر کس از هدایت من پیروی کند، نه گمراه می‌شود، و نه در رنج خواهد بود! و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت!

در اخیر به ذکر این آیت شریفه بسنده می‌کنیم:

﴿هَٰذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ﴾  [آل عمران: 138]

ترجمه: این، بیانی است برای عموم مردم؛ و هدایت و اندرزی است برای پرهیزگاران!

 

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه