پنجشنبه, ۲۶ شوال ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۴/۲۴م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

شیخ فاضل امت؛ السلام عليكم و رحمة الله و بركاته!

پرسش ام در مورد حکمِ کار کردن با شرکت ها یا مؤسسات بازاریابی شبکه ای می باشد. الله سبحانه وتعالی خیر و برکت اش را نصیب تان نماید و دعوت شما را مورد حمایت خود قرار دهد. دوست دارم از حکمِ همکاری با شرکت های فعال از طریق سیستم گروهی که در بیع و معاملات مبتنی بر مفکوره ای داد و ستد بازاریابی شبکه ای و گروهی می باشد، بپرسم.

باوجودی که داد و ستد رایج و موجود در این شرکت ها به داد و ستد و بازاریابی از طریق شبکه ای گروهی استوار می باشد و به هر اندازه که یک شخص در شبکه اش به اعضای بیشتر دست پیدا کند، بدون کدام زحمت در داد و ستد، پول بیشتری را بدست می آورد. بگونه ی مثال: هرگاه فردی، صد بار داد و ستد را انجام دهد مؤسسۀ شبکه مالی را بدست می آورد، باوجود این که وی کدام کاری انجام داده باشد. قابل یاد آوریست، وی به سببی این شبکه را بدست می آورد که طراح یا مؤسس شبکه گروهی می باشد. آیا هم چون داد و ستد جایز است یا خیر؟ امیدوارم که ما را از معلومات تان مستفید نمایید، چرا که این نوع بیعِ داد و ستد در بیشتر کشورهای اسلامی به شمول کشورهای عربی به سرعت ترویج یافته است.

پاسخ

وعليكم السلام و رحمت الله و بركاته!

هردو پرسش تان به یک موضوع مربوط می شود، باوجود آن که شما به آن تفصیل نداده اید. بلی! درست است، این نوع بیع معمول گردیده و پیرامون این موضوع پرسش های از مناطق زیادی برایم رسیده است. جهت توضیح برخی ازین ها را ذکر خواهم نمود که از جنوب شرق آسیا و آسیای میانه به ما رسیده است و سپس پاسخ این نوع بیع را ارایه خواهم نمود.

1.       از جنوب شرق آسیا: شرکتی تجارتی وجود دارد که اجناس صحی را تولید و با مشتریان خویش این گونه تعامل می کند. وقتی مشتری از آن شرکت اجناس صحی را خریداری نماید، او حق دارد که دو نفر را به خود بگیرد، آن ها را خودش رهنمایی کرده، بصورت مشتری وارد شرکت نماید و از آن ها دست مزد خود را بگیرد. هریک از آن دو نفری را که حاضر کرده است، به مجرد خرید اجناس صحی از شرکت مذکور، هر یک از آن دو نفر حق دارند که دو نفر دیگر را حاضر کرده و از آن ها مزدی می گیرند که بیشتر از مزد مشتری نخست می گیرد. گویا حق اضافی از چهار نفری می گیرد که آن ها را دو نفر مشتری اولی که او حاضر کرده بود آورده اند؛ این چنین ادامه یافته و بالا می رود. آیا این عمل در اسلام جایز است؟

2.       از آسیای میانه: شرکتی است بنام كويست نت، این شرکت توليدات مختلفی دارد، هر کس که بخواهد برای شرکت مذکور بازاریابی توليدات را نماید، خریدِ یکی از این توليدات شرط است و بعد از خرید یکی از توليدات، مشتری می تواند برای خرید این اجناس، دیگران را جلب و در مقابل از آن هایی که حاضر کرده است طوری "حق ‏الزحمه" اخذ می نماید که هرگاه توانست شش تن را جلب و از شرکت اجناس خریداری کنند، شرکت برای شخص جلب کننده ۲۵۰ دالر حق الزحمه می دهد و این پروسه ادامه پیدا می کند. بگونه ی مثال: دلال نخست دو نفر را جلب می کنند تا از شرکت خریداری کنند، سپس هر یک از آن دو، دو نفر دیگر را جلب می کنند که مجموع جلب شده گان شش نفر می شوند؛ پس دلال نخست ۲۵۰ دالر را بدست آورده، ولی دلالان دیگر چیزی بدست نمی آورند، تا آن که هر یک از آن ها نیز شش مشتری حاضر نکنند. در صورتی که هر یک شش مشتری دیگر را  حاضر کردند ۲۵۰ دالر را از آن خود نموده، ولی دلال اولی به این دلیل که دیگر مشتریان در خرید اجناس با شرکت رابطه ایجاد کرده است، صاحب ۵۰۰ دالر می گردد.

واقعت چنین است که مشتری باید برای تولیدات این شرکت بازاریابی نموده و سرمایه بدست بیاورد؛ چنان چه این گونه تعامل، انگیزه ی فریب و اغواست  که در عقب خریدِ توليدات این شرکت قرار دارد، یعنی هدف اصلی آن بدست آوردن سرمایه است، نه این که علاقه به فروش توليدات داشته باشد، زیرا ارزش آن جنس مساوی به یک دهم قیمت تعیین شده از طرف شرکت نمی باشد؛ اما زمانی که مشتریان نتوانستند بازاریابی خریدِ توليدات شرکت را کنند، یعنی نتوانستند مشتریان دیگری را به هدف خرید تولیدات شرکت جلب نمایند، جنس خریده شده به قیمت بسیار گران در حالی بدستش باقی می ماند که از شرکت هیچ مبلغی را بدست نیاورده است. این روند منجر به محروم شدن بقیه ی مشتریان و یا کسانی که در آخر صف مشتریان قرار دارند، می گردد. در منطقه "آسیای میانه" که زنده گی داریم این روند به شغل مبدل شده است؛ آیا این چنین معامله جواز دارد؟

با وجود تفاوتِ ارقام مشتریان در شبکه، این واضح است که واقعیت همه پرسش ها یکی بوده و یک پاسخ می خواهد. چه از جنوب شرق آسیا باشند و یا از آسیای میانه، از این که موضوع پرسش از آسیای میانه عموم تر و فراگیر می باشد، تمرکز بیشتری در پاسخ آن ها خواهم نمود.

بعد از حصول اطلاع بر واقعیت شرکت "کویست نت" باوجود تنوع تعاملات و روش کاری، دارای یک مفکوره می باشد. یعنی تعامل شرکت همراه مشتریانی که دیگر مشتریان را به شرکت حاضر می کنند پرداخت "دست مزد" ایشان وفق شروط معینه "دلالی برای شرکت" می باشد. مشتریان نزد شرکت دلالانی اند که مشتریانی را حاضر کرده و در مقابل از آن ها دست مزد می گیرند. در نتیجه غور و بررسی در مورد واقعیت چنین معامله توضیح آن ها قرار ذیل است:

یکم: این نوع شرکت ها با این گونه معامله ی خود برای فروش اجناس مشخص، چنین بازاریابی می کنند که در قدم نخست بر اشخاصی که بازاریابی اجناس شان را می کنند، شرط می گذارند تا یکی از اجناس را شخصاً خریده و سپس برایش اجازهِ ی دلالی را می دهد تا مشتریان دیگری را جلب و در مقابل حق الزحمه خود را از آن ها اخذ نماید. به عبارت دیگر، مشتری اول دلالی می باشد که برای شرکت مشتریان را جلب و در مقابل هر یک آن ها دست مزد بدست می آورد. بر بنیاد پرسش از آسیای میانه شش نفر و بر مناطق دیگر، دو نفر را باید حاضر کنند.

دوم: این نوع معاملات تجارتی قرار استدال شرعی ذیل اصلاً نامشروع می باشد. این گونه شرکت ها برای دلالان خود که در برابر دست مزد دلالی می کنند، خریدِ اجناس خود را شرط لازمی می گذارند؛ برابر است که به اساس معامله هر شرکت جلب شش مشتری باشد و یا دو مشتری؛ پس درین نوع معاملات "عقدِ شراء جنس" و"عقدِ دلالی" که در حقیقت دو عقد متفاوت و دو وصف متفاوت اند، زیر یک عقد جمع گردیده و در عین وقت هر عقد یکی بر دیگری شرط قرار گرفته که چنین عقد حرام و از آن منع شده است. امام احمد رحمت الله علیه از عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود روایت کرده است:

نَهَى رَسُولُ اللهِ عَنْ صَفْقَتَيْنِ فِي صَفْقَةٍ وَاحِدَةٍ

رسول الله صلی الله علیه وسلم از دو بیع در یک عقد نهی کرده است.

یعنی مانند این که به کسی بگویی، وقتی بر من فروختی دلالی تو را می کنم یا در آینده حتماً از تو خریداری می کنم. واقعیت پرسش این است که واقعیتِ بیع و خواستن دلالی در یک عقد موجود بوده و آن این که خریدِ جنس از شرکت، مشروط به انجام عمل دلالی بوده؛ یعنی بازاریابی و به دست آوردن دست مزد از مشتریانی که شخص برای شرکت حاضر کرده است.

سوم: "دلالی" عقدیست بین بایع و کسی که مشتریان را برای بایع جلب می کند؛ پس عمل "بازاریابی" بر کسی لازم است که خودش با شرکت عقد کرده است، نه بر کسانی که آن ها آورده است؛ ولی واقعیت اخذ دست مزد دلالی در شرکت مذکور چنین است که دلال حق الزحمه خود را از مشتریانی اخذ می نماید که خودش آن ها را به شرکت حاضر کرده است، و یا از کسانی اخذ می نماید که آن ها را غیر وی حاضر کرده اند و این گونه معامله مخالف عقد دلالی می باشد.

چهارم: قیمت اجناسِ شرکت با غبن فاحش همراه می باشد، باوجود آن که مشتری از غبن فاحش باخبر است، عاقبت این همه اسالیب پیچیده که شرکت مذکور برای جلب مشتریان روی دست دارد، خالی از فریب نمی باشد؛ چون مشتری برای خرید اجناس شرکت، بهای بسیار گرانی را پرداخته است که در واقعیت، قیمت جنس معادل یک جز اندک اصل آن قیمت نمی باشد. اساس این همه مشکلات آنست که قبلاً از جانب شرکت برای این مشتری زمینه سازی گردیده و برایش فرصتی مهیا شده است تا بازاریابی خرید تولیدات شرکت مذکور را در مقابل حق الزحمه نماید که از نزد مشتریانی دیگر بدست می آورد که خودش برای شرکت مذکور حاضر کرده است، و یا از مشتریانی اخذ می نماید که آن ها را اشخاصی حاضر کرده اند که خود وی در اول جلب کرده بود.

هرگاه مشتری نتوانست مشتریان دیگری را جذب نماید، بویژه مشتریانی که در آخر سلسله این مشتریان، زحمت و تلاش دارند، حتماً دچار فریب خورده گی خواهد شد و قیمت گرانی را که برای تولید پرداخته است، مساوی به دهم حصه پول پرداخته شده ی مشتری نمی باشد. فریب در اسلام حرام می باشد، پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیثی که بخاری از عبدالله بن ابی اوفی روایت کرده است که فرموده:

الخَدِيعَةُ فِي النَّارِ...

 فریب در آتش است....

هم چنین بخاری از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت می کند، رسول الله صلی الله علیه وسلم برای شخصى كه در معاملات اش فريب می خورد، فرمود:

مَنْ بَايَعْتَ فَقُلْ لَا خَلَابَةَ

با هر كس كه معامله كردى، بگو فريب در كار نباشد.

"خلابة" یعنی خدیعه بمعنی فریب که منطوق حدیث بوده و مفهوم آن دلالت به حرمت فریب می کند. فشرده این که، اسلوب معامله شرکت کویست نت که تا این دم در پرسش و پاسخ توضیح گردید، مخالف شریعت بوده و از الله سبحانه وتعالى آرزو می کنم، به فضل و احسان خود ما را برای اقامه خلافت و تطبیق "نظام اقتصادی اسلام" که معاملات اقتصادی را به طریقه‏ ی خاص و پاک بیان کرده و روزگار آرام و زنده گی مطمئن را برای تمام افراد رعیت خود مهیا می سازد. الله سبحانه وتعالى عزیز و حکیم است.

برادر شما عطا بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

جانیت یلین رییس بانک فدرال امریکا به تاریخ ۱۵ مارچ ۲۰۱۷م اعلام نمود: «کمیتۀ بازار آزاد بانک فدرالی به طور ناگهانی تصمیم به افزایش نرخ بهره(سود) به میزان یک چهارم از یک درصد گرفته می شود. می دانیم که این بار دوم است که نرخ بهره(سود) در جریان سه ماه اخیر در امریکا افزایش پیدا می کند و گفته شده که در جریان سال جاری دو بار دیگر نیز افزایش خواهد داشت.» معمولاً افزایش نرخ بهره(سود) نشان دهندۀ بهبود اقتصادی می باشد، اما افزایش نرخ بهره در امریکا در حالی صورت می گیرد که اقتصاد این کشور هنوز درگیر بحران های اقتصادی می باشد، این تضاد را چگونه تفسیر می کنید؟

پاسخ:

 نرخ بهره(سود) در جریان بحران اقتصادی امریکا در سال ۲۰۰۸م تا قریب به صفر کاهش یافت و تا هفت سال کامل به همین صورت باقی ماند، یعنی تا آخر ماه دسمبر ۲۰۱۵م. یلین اشاره نمود که نرخ بهره(سود) در جریان سال ۲۰۱۶م و در چند مرحله افزایش خواهد یافت. اما این تصمیم در عمل ناکام مانده و نرخ بهره(سود) تا آخر سال مذکور هیچ افزایشی نداشت. برای درک اسبابی که باعث افزایش یا کاهش نرخ بهره(سود) می گردد به نکات ذیل اشاره می شود:

  1. هدف از مشخص نمودن نرخ بهره(سود) که عملاً از طریق تصامیم اتخاذ شده مبنی بر خرید و فروش اوراق قرضۀ خزانه داری امریکا صورت می گیرد، در اصل تعیین سیاست پولی می باشد، به ویژه آگاه شدن از میزان پول نقد موجود در بازارهای امریکا. این کار به دو دلیل اساسی صورت می گیرد:

الف) افزایش نرخ بهره(سود) در صورت کمبود پول نقد در بازار، منجر به کاهش سرعت رشد اقتصادی می شود، زیرا مردم به دلیل بالا بودن نرخ بهره(سود) از بانک ها قرضه نمی گیرند.

ب) کاهش نرخ بهره(سود) در صورت وجود پول نقد زیاد در بازار، منجر به تورم می شود؛ زیرا پول زیادی که به دلیل روی آوردن مردم به قرضه گرفتن به سبب پایین بودن نرخ بهره(سود) در بازار عرضه گردیده، به گونۀ طبیعی منجر به تورم می گردد.

  1. یلین از سال ۲۰۱۵م بدین سو همواره تذکر می داد که نرخ بهره(سود) نیاز به افزایش دارد، زیرا وی ادعا می کرد، رکود اقتصادی که مدت پیش در امریکا شروع شده بود، اینک به پایان رسیده و رشد اقتصادی رو به بهبود است. وی هم چنین ادعا می کرد که بالا بردن نرخ بهره(سود) در حال حاضر بهتر از آن است که بعد از شروع تورم بالا برده شود. این است استدلال اقتصادی یلین در خصوص بالا بردن نرخ بهره(سود).
  2. این استدلال نمی تواند قناعت بخش باشد، زیرا اقتصاد امریکا هنوز در ضعف به سر می برد؛ اما واقعیت این است که سیاست پولی امریکا، حتی سراسر غرب، مبتنی بر تصامیمی است که توسط سیاست مداران اتخاذ می گردد و نه آن چنان که باید باشد؛ یعنی عوامل خالص اقتصادی. هم چنین بر اساس قانون، تصامیم بانک فدرال امریکا باید مستقلانه و به دور از سیاست حکومت اتخاذ گردد، اما واقعیت این است که تصامیم مربوط به نرخ های بهره(سود) در درجۀ نخست تصامیم سیاسی بوده و بر اساس نیازهای سیاسی و اقتصادی به پیش برده می شود. چنان چه هفت مسوول بانک فدرال امریکا توسط رییس جمهور و موافقت مجلس سنا برای چهارده سال تعیین می گردند. رییس و معاون این بانک نیز توسط رییس جمهور، از میان مجلس مسوولین موجود برای چهار سال تعیین می شود و رییس جمهور می تواند در صورت لزوم دید، این افراد را در جریان دورۀ کاری شان تغییر و تبدیل نماید.
  3. تصامیم سیاست پولی امریکا در عمل از دو عامل سیاسی متأثر می باشد؛ یکی داخلی و دیگر جهانی:

الف) عامل داخلی این است که روسای جمهور امریکا در زمان انتخابات با تمام توان در رشد اقتصاد امریکا تلاش می کنند، زیرا اقتصاد قوی می تواند در انتخاب مجدد یک رییس جمهور و یا کاندید حزبش کمک نماید.

ب) عامل جهانی این است که امریکا با تمام توان در حال رقابت با اقتصاد سایر دولت های جهان می باشد و می دانیم که اقتصاد سایر دولت ها در حال حاضر به دلیل پیامدهای رکود اقتصاد جهانی که در سال ۲۰۰۸م آغاز گردید، هم چنان در ضعف به سر می برد. چنان چه نرخ بهره(سود) در اروپا و جاپان تقریباً به صفر رسید، بناً افزایش نرخ بهره(سود) در امریکا باعث سرازیر شدن سرمایه های هنگفت به جانب امریکا خواهد گردید که احتمالاً پیامدهای فاجعه باری را برای اقتصاد سایر دولت ها به بار خواهد آورد.

  1. افزایش میزان بهره(سود) در امریکا قطعاً برای سایر اقتصادهای جهان سخت دردناک خواهد بود، اگرچه شاید به اندازۀ سال گذشته نباشد. روزنامۀ نیویارک تایمز به تاریخ ۹ مارچ ۲۰۱۷م در مورد اقتصاد اروپا چنین نگاشت: «بعید به نظر می رسد که نرخ بهره تا چند سال دیگر به گونۀ رسمی افزایشی داشته باشد.» بانک مرکزی اروپا شاخص نرخ بهره(سود) را تغییر نداده و گفته که اقدامات انگیزشی خرید اوراق قرضه حکومتی و اوراق شرکت ها را تا آخر سال جاری هم چنان ادامه خواهد داد، اگرچه این کار از آغاز ماه اپریل در سطح پایین تری انجام خواهد گرفت.
  2. چین به هدف امریکا از افزایش نرخ بهره(سود) که همانا اعمال فشار بالای اروپا و سوق دادن سرمایه ها به سوی خود است، پی برده و برای جلوگیری از فرار سرمایه های چین به جانب بهره(سود) های افزایش یافته در امریکا و جذب کردن سرمایه های اروپا، فوراً و هم زمان با امریکا، نرخ بهره(سود) را در چین بالا برد. به این ترتیب چین مجبور شد به سرعت به تصمیم امریکا واکنش نشان داده و نرخ بهره(سود) را بالا ببرد، این معلومات در گزارشی به تاریخ ۱۶ مارچ ۲۰۱۷م در صفحۀ انترنتی بلومبرگ، زیر این عنوان منتشر گردید: «بانک ملی چین هزینه های قرضه را همزمان با تصمیم بانک فدرال افزایش می دهد.» بنابر این، دلیل افزایش نرخ بهره توسط بانک مرکزی چین این است که اقتصاد پایدار و تغذیۀ کارخانه جات به چین فرصت می دهد تا سیاست های تشدید آمیز بانک فدرال امریکا را دنبال نموده و با آن رقابت نماید.
  3. خلاصه این که دلیل افزایش نرخ بهره(سود) در امریکا، بهبود وضعیت اقتصاد امریکا نه، بلکه جذب سرمایه های اروپاست که برای به دست آوردن بهرۀ بیشتر در تناسب به آن چه که در اروپا به دست می آورند، به جانب امریکا سرازیر شوند، چنان چه نرخ بهره(سود) در اروپا تقریباً به صفر رسیده است. بنابر این، هدف امریکا تنها مسألۀ اقتصادی نیست، بلکه می خواهد در روند تضعیف اروپا و سوق دادن آن به جانب بحران ها و سرانجام پارچه پارچه شدن آن سهم داشته باشد
ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

در این اواخر شاهد یک سلسله آزمایش های موشکی در شبه قارۀ هند بودیم. چنان چه هند در ماه مارچ 2017م  مجموعه ای از موشک های دفاعی پیشرفته خود را در جزیرۀ عبدالکریم(در حوالی ساحل اوديشا در خلیج بنگال) آزمایش نمود. پاکستان نیز در اوایل سال جاری مجموعه از موشک های موسوم به ابابیل خود را که قدرت هدف گیری 2200 کیلومتری و امکانات حمل کلاهک های گوناگون هسته ای را دارا می باشد به آزمایش گرفت. پرسش این است که آیا این آزمایش های موشکی، بخشی از رقابت تسلیحاتی جدید میان هند و پاکستان به شمار می رود یا خیر؟ و این که پیامد های منطقه ای این آزمایش ها چه خواهد بود؟

پاسخ:

اصل آزمایش های موشکی در هند و پاکستان بر می گردد به تداوم تلاش های دو کشور در جهت استحکام بقای هسته ای طرفین از طریق گسترش توانایی های شان به منظور اقدام به حملۀ دوم می باشد. برای درک بهتر این مسأله لازم است معلومات مختصری را از رقابت تسلیحاتی هسته ای موجود در شبه قارۀ هند ارایه نمائیم.

1-    دولت ها در اصل به دو دلیل تلاش می کنند به سلاح های هسته ای دسترسی داشته باشند:

اول: افزایش توانایی نظامی کور کورانه و متعارف، به گونۀ مثال کوریای شمالی در این راستا در حرکت می باشد، زیرا این کشور سلاح هسته ای را برای چیره شدن بر پیشروی های نظامی متعارف کوریای جنوبی و به منظور کشمکش و مشاجره با امریکا، یک اصل و اساس می شمارد؛ امریکایی که هزاران سربازش را در منطقۀ خلع سلاح شدۀ کوریا مستقر نموده است!

دوم: رویا رویی با دولت های که دارای سلاح های هسته ای می باشند؛ طور مثال: زمانی که اتحاد شوروی در گسترش ساخت چتر هسته ای و یکجا شدن با چین در جنگ کوریا ناکام ماند. چین اقدام به دستیابی سلاح های هسته ای نمود و این کار به هند انگیزه داد تا برنامۀ هسته ای اش را ادامه دهد. تداوم فعالیت های هسته ای هند به نوبۀ خود پاکستان را بر انگیخت تا شروع به فعالیت های هسته ای نماید. به این ترتیب هر یک از این سه کشور تلاش نمودند تا برای جلوگیری از حملات احتمالی هسته ای طرف مقابل، توازن هسته ای در میان شان حفظ گردد.   

2-    پس تنها داشتن کلاهک های هسته ای کافی نیست تا یک قدرت از حملات خصمانۀ دشمنان هسته ای اش در امان باشد، بلکه دولتی موفق است که کلاهک های هسته ای بیشتری برای دفاع و در عین حال توانایی حفاظت از سپرهسته ای خود را نیز داشته باشد. داشتن توانایی پرتاب کلاهک های هسته ای و هدف قرار دادن موفقانۀ مراکز هسته ای دشمن را حملۀ اول و داشتن توانایی خنثی سازی حملۀ اول و پرتاب کلاهک های هسته ای متقابل جهت انتقام را حملۀ دوم می نامند.

بدین معنی که اگر یک دولت قادر بود حملۀ اول را دفع نماید، باید به اندازه کافی دارای کلاهک های هسته ای جهت رویارویی با حملات دشمن باشد، که این تقابل را سه تایی هسته ای می گویند. این زمانی تحقق پیدا می کند که یک دولت زیر دریایی هایی داشته باشد که توانایی پرتاب موشک های هسته ای و تخریب توانایی های نظامی و هوایی دشمن را داشته باشد؛ زیرا به سختی می توان زیر دریایی ها را شناخت.

3-  هرگاه دو دولت از توانایی حملۀ دوم برخوردار باشند، در این صورت باز دارندگی هسته ای می تواند کارایی درستی داشته باشد، زیرا این توانایی امکان تخریب متقابل را فراهم می کند و ترس از چنین تخریبی مانع اقدام هر دو طرف به راه اندازی حملۀ اول می شود. استراتیژیست های هسته ای این حالت را تخریب متقابل یا (MAD) می نامند.

پس برخلاف سلاح های معمول، ارزش واقعی سلاح های هسته ای در این است که چگونه می توان مانع استفادۀ دشمن از این سلاح ها شد.

4-   از سال 1998م بدین سو که هند و پاکستان شروع به آزمایش های هسته ای نموده اند، دانشمندان هسته ای و استراتیژیست ها و سیاستمداران پیوسته در تلاش اند نظریۀ باز دارندگی هسته ای فوق الذکر را در عمل پیاده نمایند و هر دو کشور به دلیل پدیدۀ تخریب متقابل یا (MAD) به این باور اند که صلح هسته ای در این شبه قاره عملاً موجود است. این دقیقاً محرک اصلی گسترش سریع تکنالوژی ساخت و تولید موشک و کوچک سازی کلاهک های هسته ای به منظور حمل آن توسط موشک ها و هم چنین گسترش پرتاب آن به شمار می رود. در عین حال برای درک تجارب موشکی اخیر میان هند و پاکستان، ناچار باید هدف از باز دارندگی هسته ای را به بررسی گرفت. در چند دهۀ اخیر هر دو طرف در ساخت تکنالوژی موشکی و فراهم آوری گزینۀ حملۀ اول، پیشرفت هایی داشته اند. برعلاوه تحولات اخیر، بیانگر این است که تلاش های بزرگی در خصوص حفظ گزینۀ حملۀ دوم به خرچ داده شده است که در این زمینه به مثال های ذیل توجه نماید:

أ‌-   زیر دریایی موشک های بالستیک یا (SLBM): پاکستان بتاریخ 9 جنوری 2017م موشک موسوم به "بابر3" و کروز خود را که از زیر آب و با قدرت پرتاب 450کیلومتر است، از جای نامعلومی در بحر هند موفقانه آزمایش کرد. این موشک به دلیلی در بحر آزمایش شد که از کشف رمز و راز آن جلوگیری شده باشد.

اردوی پاکستان در مورد هدف آزمایش موشک "بابر3" گفت: «این موشکی است که اسلام آباد را قادر می سازد تا از "حملۀ دوم" جلوگیری نماید.» اما با آن هم پاکستان زیردریایی هسته ای در اختیار ندارد و مجبور است برای حمل "بابر3" از زیردریایی هایی دیزلی و برقی که توانایی محدودی برای باقی ماندن در زیر آب را دارا اند، استفاده می کند.

آزمایش موشک "بابر3" پاکستان، پاسخی بود به آزمایش موشک هند موسوم به (K4) که در ماه می 2014م توسط زیردریایی موشک های بالستیک هند یا (SLBM) پرتاب گردیده بود. این موشک با قدرت پرتاب 3 هزارکیلومتر می تواند پاکستان و چین را هدف قرار دهد. به این ترتیب هر یک از هند و پاکستان توانایی اقدام به حملۀ دوم را دارا می باشند.

ب‌-   وسایل نقلیه ای چند کاربردی یا (MIRV): هند در ماه دسمبر 2016م و جنوری 2017م دو آزمایش موشکی را انجام داد که از توانایی حمل کلاهک هسته ای برخوردار بود. آزمایش نخست توسط موشک بالستیکی زمین به زمین "اجنی – V" صورت گرفت که خود تحول سریعی در سپر هسته ای به شمار میرود. آزمایش دوم توسط موشکی موسوم به "اجنی پنج" صورت گرفت که توان حمل کلاهک های هسته ای را دارا بوده و می تواند در یک زمان چند هدف را مورد اصابت قرار دهد. در عین حال این موشک، قدرت پرتاب 5 هزار کیلومتر را دارد.

به رغم این همه دهلی نو، در ماه جنوری 2017م موشک نوع "اجنی چهار" را نیز آزمایش نمود که این موشک می تواند هدف را از فاصلۀ 4 هزار کیلومتری نابود کند. موشک "اجنی پنج" هند به این کشور امکان می دهد مواضع هسته ای موجود در داخل چین را هدف قرار دهد.

پاکستان نیز در سال جاری سیستم موشکی موسوم به "ابابیل" را آزمایش نمود، سیستمی که از امکانات وسایل نقلیۀ چند هدفانه یا (MIRV) بر خوردار می باشد. در بیانیه ای که توسط اردوی پاکستان منتشر گردید گفته شد که نخستین موشک ابابیل بالستیکی زمین به زمین، موفقانه آزمایش گردید. این موشک می تواند فاصلۀ 2200کیلومتر را طی نموده و توانایی حمل کلاهک های گوناگون را دارا می باشد. آزمایش نامبرده به کمک تکنالوژی(MIRV) یا اصابت چند هدف در یک زمان، صورت گرفت که می تواند مواضع گوناگونی را با دقت تمام هدف قرار دهد و سیستم رادار دشمن را تخریب نماید.

موشک ابابیل پاکستان به منظور تحت تأثیر قرار دادن سیستم دفاع موشک های بالستیکی هند طراحی گردیده که هدف آن دفاع هسته ای می باشد. هند نیز به منظور سقوط دادن موشک های هسته ای احتمالی پاکستان سرگرم ساخت موشک های دفاعی موسوم به اشوین(Ashvin)می باشد. با گسترش تکنالوژی MIRV، یک موشک هسته ای می تواند به چندین موشک هسته ای تبدیل شود و این به معنی برخوردار شدن از توانایی خنثی نمودن قدرت موشک های دفاعی می باشد.

5-  بدون شک رقابت تسلیحاتی هسته ای میان هند و پاکستان به هدف آمادگی برای گزینه حملۀ دوم می باشد، ضربه ای که توازن هسته ای هند با رقیب اش چین را دگرگون خواهد ساخت. این در حالی است که چین در خصوص مسأله سپر هسته ای در پایین ترین حد ممکن قرار دارد. تحول سریع رو به رشد هند در تکنالوژی (MIRV) و زیردریایی هایی که توان حمل موشک را دارد، باعث تشویق رهبران هند گردیده است. چنان چه ژنرال بیبین راوات فرمانده اردوی هند در اظهاراتی گفت که کشورش آماده است در دو جبهه و بصورت هم زمان با پاکستان و چین وارد نبرد شود.

آزمایش موشک "اجنی پنج" توسط هند، خشم چین را بر انگخیت و متاقب آن، هوا چون یینگ سخنگوی وزارت خارجۀ چین گفت: «شورای امنیت سازمان ملل لوایح صریح و روشنی دارد که می توان جواز و یا عدم گسترش ساخت موشک های بالستیکی دارای امکانات حمل کلاهک های هسته ای توسط هند را بررسی کرد.» وزارت خارجۀ چین افزوده که اهداف هند از ساخت موشک اجنی پنج احتمالاً رویا رویی با چین است.

6-  امکان ندارد هند بدون همکاری امریکا و با استفاده از توافقنامۀ (123) که در سال 2005م توسط دو طرف امضاء گردید بود، دست به این سیاست تحریک آمیز زده باشد. هند بر اساس توافقنامۀ فوق الذکر توانست به کمک های ثابت سوخت هسته ای برای راکتورهای غیر نظامی اش دست پیدا کند که در ادامه، هند این سوخت ها را در برنامۀ هسته ای خود به کار گرفت. ادارۀ حکومت ترامپ به صراحت گفت که قصد دارد پیشرفت هایی را که ادارۀ قبلی امریکا با هند بدست آورده بود، هم چنان ادامه دهد و بر اساس آن عمل نماید.

جنرال جیمس متیس، وزیر دفاع امریکا بتاریخ 8 فبروری 2017م در یک تماس تیلفونی با همتای هندی اش این مانور را پیشرفت بزرگ خوانده و پیشرفت های هند در سال های اخیر را ستوده و به هم کاری های مشترک دو کشور در عرصۀ دفاعی اشاره کرد و گفت: «ادارۀ جدید امریکا به شدت علاقمند است این همکاری ها را ادامه داده و سیاست های بعدی اش را بر اساس آن استوار نماید.»

انتظار می رود امریکا با استفاده از رقابت تسلیحاتی هسته ای موجود در شبه قارۀ هند، پای چین را نیز به این رقابت ها بکشاند. هدف امریکا از این کار، دور نمودن چین از فعالیت های اقتصادی و کشانیدن آن به جانب فعالیت های نظامی می باشد، تا به این ترتیب زمینۀ فروپاشی و شکست چین را فراهم نماید. درست همان سیاستی که ایالات متحده بر علیه اتحاد شوری سابق به کار گرفت. در حال حاضر چین هنوز کمترین میزان تکنالوژی سپر هسته ای را در اختیار دارد و پیوسته از داخل شدن به میدان رقابت های تسلیحات هسته ای سر باز می زند.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

صفحۀ انترنتی الجزیره بتاریخ 2 مارچ 2017م از لشکر کشی های بزرگ نظامی چین در داخل اقلیم ترکستان شرقی)سینکیانگ( در غرب چین خبر داد. در این خبر گفته شد: «چین دو روز پیش سربازان زیادی را که شمار شان به بیشتر از ده هزار تن می رسد، در شهر اورومچی از مربوطات اقلیم سینکیانگ در شمال غرب این کشور منتشر نمود. در این شهر قوم مسلمان اویغور سکونت داشته و سال هاست شاهد تنش های رو به گسترش می باشد. نیروهای امنیتی چین نمایش نظامی با حضور ده ها عراده موتر ضد گلوله را نشان دادند و در عین حال شمار زیادی از طیاره های هلیکوپتر نظامی بر فراز شهر به پرواز درآمده بودند. این نمایش نظامی در نوع خود بزرگترین نمایشی است که این اقلیم تاکنون شاهد آن بوده و در جریان سال جاری مناطق هوتان، کاشغر و آسکو نیز شامل نمایش های این چنینی بودند.» پرسش این است که آیا چین خودش را آمادۀ مرحلۀ جدیدی از قتل عام مردم مسلمان این اقلیم می کند؟

پاسخ:

برای آگاه شدن از اهدافی که چین برای مسلمانان این اقلیم در نظر گرفته، باید مختصری از پس زمینه های کشمکش میان چین و مسلمانان اویغور در این اقلیم را مرور نمائیم:

1-    کشمکش میان چین و مسلمانان این اقلیم چیز جدیدی نیست، به ویژه از سال 1863م به این سو، چنان چه ترکستان شرقی که آخرین مرز سرزمین های اسلامی از طرف شرق را تشکیل می دهد، بارها در معرض حملات و کشتار های بی رحمانه توسط چین قرار گرفته و بیشتر از یک میلیون تن از مسلمانان اویغور در رویا رویی هایی 1949م به قتل رسیدند، آنگاه که نظام کمونستی چین به رهبری "مائو تسه تونگ" به قدرت رسید. وی استقلال این اقلیم را ملغی نموده و آن را با جمهوری چین یک جا ساخت. مائو ساکنین مسلمان اقلیم ترکستان شرقی را از آن بیرون رانده و آنان را در سایر اقلیم های داخل چین منتشر کرد؛ اما مسلمانان با همت اویغور هرگز تسلیم چینی ها نشدند و در نتیجه انقلاب های 1933 و 1944م به وجود آمد و قیام ها بر علیه اشغال گری های چین هم چنان ادامه یافت که آخرین مورد آن در سال 2009 بود.

2-    اسلام دلیل اصلی تشدید کینه توزی های چینی ها برعلیه مسلمانان اویغور می باشد، چنان چه کینه و خشم شان برعلیه اسلام را با ویران نمودن مساجد نشان می دادند. آنان در حدود 25 هزار باب مسجد را در سال 1949م  کاملاً ویران نموده و تنها 500 باب مسجد در این اقلیم بزرگ باقی گذاشتند. امروز که چین نیمی از اصالت کمونستی اش(اقتصاد) را از دست داده، اما تعقیب و پیگرد هر گونه مظهری از مظاهر تدین، به ویژه در نزد جوانان هنوز هم سیاست عملی چین در این اقلیم به شمار می رود.

3-    چین به دلیل سرمایه های طبیعی اقلیم ترکستان شرقی به ویژه نفت، اقدام به تخلیۀ قوم اویغور که ساکنان اصلی این اقلیم می باشند نموده و آنان را به سوی مناطق داخلی چین سوق داده و در عوض آنان، نژاد چینی "هان" را در این اقلیم که چین آن را سینکیانگ  می نامد اسکان داد، در حدی که امروزه از نژاد اویغور تنها 10 میلیون تن در این اقلیم باقی مانده که معادل 40 درصد از مجموع ساکنین آن می باشد، و بیشتر آنان در جنوب این اقلیم و مناطق روستایی آن سکونت دارند. ساکنین این اقلیم  با فقر و تنگدستی شدید دست و پنجه نرم می کنند، به ویژه در جنوب که بیشتر آنان مسلمانان می باشند و مناطق روستایی که نژاد "هان" در آن به شدت کم و یا اصلاً وجود ندارد.

4-    با وجود تمام خشونت ها و اقدامات تبعیض آمیز دولت چین برعلیه مسلمانان این اقلیم، باز تکاپوی مسلمانان در ترکستان شرقی همواره ادامه داشته و توانسته اند مظاهر اسلام را به ویژه در روستاها مجدداً زنده نمایند. امواج تنش ها و نا هنجاری ها هر ازگاهی این اقلیم را در نوردیده و از آن به دلیل عدم ثبات ناشی از انفجارها و خشونت ها برعلیه دولت و رویکردهای جدایی طلبانه، یک منطقۀ خاص و شکننده ساخته و ضعیف ترین ساختار داخلی دولت چین را تشکیل می دهد. چین در واکنش به این تنش ها و اقدامات مسلمانان پیوسته جزئیات زندگی مسلمانان اویغور را تحت مراقبت شدید قرار داده و به رسانه ها اجازه نمی دهد بازداشت ها و اعدام هایی را که ظالمانه در حق مسلمانان این اقلیم روا می دارد، پوشش خبری دهند. دولت چین هم چنین آن عده از مسلمانان اویغور را که از این منطقه فرار نموده و فریاد مظلومیت شان را در بیرون سر می دهند به بهانۀ تروریزم توسط کانال های امنیت بین المللی تحت تعقیب قرار داده و بسیاری از آنان را بازداشت می کند، به ویژه در کشور های آسیای میانه و پاکستان.

5-    از آن جایی که اسلام هنوز در دل های نژاد اویغور زنده است، توانسته اند ترس و وحشت را در دل حکام ظالم چین بیاندازند، در حدی که این ترس و وحشت شان را خود هر ازگاهی به زبان می آورند، چنان چه بلند پایه ترین مقام چین در امور دینی "وانگ شوان" که رئیس ادارۀ امور دینی چین می باشد در کنفرانس ملی رابطۀ اسلام و چین گفت: «مفکورۀ بنیادگرایی اینک در حال گسترش به مناطق داخلی می باشد.»

شی جین پینگ رئیس جمهور چین، مسلمانان چین را تشویق نموده بود تا در برابر نفوذ غیر قانونی دینی مقاومت نمایند. (منبع: تلویزیون مصری امروز 29 نومبر 2016م به نقل از نشریۀ دولتی China daily) این احساس ترس و وحشت مسئولین چینی را می توان از خبری که تلویزیون روسیۀ امروز بتاریخ اول مارچ 2017م منتشر نمود نیز درک کرد: «چین بارها هشدار داده که بنیادگرایان خارجی در پی عملیات تروریستی در سینکیانگ و سایر مناطق چین هستند که این امر باعث گردیده حکومت دست به تعقیب و پیگردهای خشونت آمیز بزند.»

6-    مسلمانان کمر همت بسته و هزاران مسجد جدید را در اقلیم ترکستان شرقی اعمار نموده و افکار اسلامی را نشر و پخش کردند. چین در واکنش به این اقدامات مسلمانان شروع به از سرگیری انقلاب فرهنگی اش در این اقلیم نمود و با شدت تمام از گسترش مظاهر اسلامی جلوگیری کرد و خودش را آمادۀ اقدامات جدید دهشت افگنی برعلیه مسلمانان نمود، نشانه های این اقدامات تاکنون قرار ذیل بوده:

أ‌-    جمع نمودن پاسپورت: شبکۀ خبری بی بی سی بتاریخ 24 نومبر 2016م در خبری نشر کرد: «مسئولین حکومت چین از تمام اتباع اقلیم وسیع سینکیانگ که در غرب چین موقعیت دارد و دارای اکثریت مسلمان می باشد، خواسته اند تا پاسپورت های شان را به پولیس تسلیم نمایند. استیفان ماکدونیل خبر نگار بی بی سی در چین گفته که دستور تسلیم پاسپورت ها توسط پولیس و از طریق یک بیانیۀ رسمی در انترنت منتشر گردیده است. پس از این تمام اتباع اقلیم سینکیانگ موظف اند پاسپورت های شان را تسلیم پولیس نمایند و پولیس آن را در نزد خود نگهداری خواهد نماید. این بدان معنی است که پس از این تمام اتباع ساکن در این اقلیم در صورتی که قصد سفر به بیرون از چین را داشته باشند باید برای بدست آوردن پاسپورت شان درخواست بدهند.»

ب‌-   اعمال فشار بالای مسلمانان در عبادات: شبکۀ فرانس 24 بتاریخ 6 جون 2016م خبر داد که: «مسئولین چین روز دو شنبه با صدور فرمانی دستور دادند که پس از این کارمندان ادارات و شاگردان و محصلین منطقۀ سینکیانگ حق ندارند در ماه رمضان روزه بگیرند. در این فرمان به رستورانت ها دستور داده شده تا دروازهای شان را در جریان ماه رمضان هم چنان باز نگهدارند.» این فرمانی است که حکومت چین از سال 2015م بدینسو عملی می کند، چنان چه شبکۀ خبر 124(I24 news ) بتاریخ 18 جون 1015م با انتشار خبری گفت: «مسئولین حکومت چین به کارمندان ملکی، محصلین و معلمین اقلیم سینکیانگ دستور داده است تا در ماه رمضان روزه نگیرند و از رستورانت ها خواسته شده فعالیت شان را در جریان رمضان طبق معمول ادامه دهند. در عین حال به مسئولین ولایت پل اخطار شده که "به هیچ وجه نباید اقدام به روزه و سایر شعائر دینی نمایند." این فرمان ها پس از نشست مسئولین در هفتۀ جاری در صفحۀ انترنتی حکومتی این منطقه صادر گردید.»

ج‌-    تعقیب و بازداشت کسانی که با ظاهر اسلامی دیده شوند. صفحۀ انترنتی نشریۀ "دیار" بتاریخ 23 فبروری 2017م به نقل از یک نشریۀ داخلی چین خبری را تحت عنوان "چین مسلمانان را تحت پیگرد قرار می دهد؛ به کسانی که مردان ریشدار و زنان محجبه را برای پولیس معرفی نمایند پاداش مالی داده خواهد شد" به نشر رساند. در این خبر گفته شده: «چین پاداش مالی به مبلغ دو هزار یوان معادل 275 یورو برای کسانی در نظر گرفته که پسر ریشدار یا دختر با حجابی را در اقلیم سین کیانگ واقع در شمال غرب کشور به پولیس معرفی نماید. در حال حاضر منطقه شاهد بالا گرفتن تنش ها میان قوم چینی "اثنیتی هانس" و اویغورهای مسلمان می باشد. روزنامۀ داخلی هوتان نوشته که مسئولین شهرک هوتان که در این اواخر شاهد ناآرامی های سیاسی بوده، بودجۀ 100 میلیون یوان معادل 13.7 میلیون یورو را برای پرداخت هزینۀ پاداش های مبارزه با تروریزم اختصاص داده اند. نشریۀ مذکور علاوه می کند که این پاداش ها در صورت افشای یک عملیات برعلیه دولت و یا برای کسانی که در این راستا مورد ضرب و شتم قرار گرفته، به قتل می رسند، زخم بر می دارند و یا دهشت افگنان را باز داشت می کنند به 5 میلیون یوان می رسد.»

7-    با توجه به تمام مواردی که در فوق از آن یاد شد، بعید نیست حکومت چین سرگرم آماده گی و تجهیز برای سرکوب نمودن مسلمانان اویغور ساکن در ترکستان شرقی موسوم به اقلیم "سینکیانگ" باشد. هر لحظه ممکن است اقدامات عملی سرکوب و کشتار مسلمانان این منطقه عملی گردد، زیرا این منطقه شاهد اعمال خشونت آمیز برعلیه دولت چین بوده و هر آن ممکن است دولت آن را بهانه گرفته و عملیات گسترده ای را به راه اندازد. می دانیم که حکومت چین هزاران سرباز، تانک و موتر های زره پوش و طیاره های هلکوپتر را وارد منطقه نموده. «شین چوان جو سکرتر حزب کمونیزم در سینکیانگ گفته که هدف از انتشار نظامیان در این اقلیم، تأمین امنیت و استقرار می باشد، این در حالیست که مناطق مختلفی در جریان سال جاری شاهد اعتصاب هایی بوده که در این اواخر شاهد آن بودیم». (منبع: سایت انترنتی الجزیره 2 مارچ 2017م)

8-       درد آور این است که این اقدامات وحشیانۀ چین برعلیه مسلمانان اویغور در برابر چشم و گوش میلیون ها مسلمان در سراسر جهان اتفاق می افتد، بدون این که هیچ گونه مؤثریتی در جلوگیری از این اقدامات وحشیانه داشته باشند! دلیل آن این است که این میلیون ها مسلمان به صورت پراگنده زندگی نموده و دولت واحدی ندارند که آنان را کنار هم جمع نموده و به آنان انسجام و وحدت بخشد، دولت واحد اسلامی موسوم به دولت خلافت راشده که سال هاست مسلمانان آن را از دست داده و اینک تقاص نبودش را پس می دهند، دولتی که بر هر مسلمان واجب است تا در حد توانش برای تأسیس مجدد آن سعی و تلاش ورزد تا باشد که پس از تأسیس چنین دولتی، خلیفه یا امام مسلمانان در رأس آن قرار گرفته و امور مسلمانان را چنان که باید سر و سامان دهد  و مسلمانان سراسر جهان به دستور او صف واحدی را شکل داده و با دشمنان خونخوار اسلام به جنگ و مبارزه بپردازند و در هنگام خطر-مثل خطری که در حال حاضر مسلمانان ترکستان شرقی را تهدید می کند- به این خلیفه و امام پناه برده و از وی درخواست کمک نمایند. چنان چه در صحیح بخاری به نقل از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«وَإِنَّمَا الإِمَامُ جُنَّةٌ يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ وَيُتَّقَى بِهِ»

امام/خلیفه همچون سپری است که مسلمانان به فرمان او به جنگ و مبارزه پرداخته و به او پناه می برند.

و آنگاه است که چین و امثال آن هرگز جرأت نخواهد نمود حتی یک فرد مسلمان را نیز مورد آزار و اذیت قرار دهد، زیرا می دانند که بهای هر گستاخی در حق مسلمانان را باید دو برابر بپردازند، بدون شک الله سبحانه وتعالی از همه نیرومند تر و توانا تر است.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش:

عالم بزرگوار، السلام عليكم و رحمت الله وبركاته!

دو پرسش دارم، اگر لطف نموده پاسخ ارایه نمایید. از الله سبحانه وتعالی می خواهم شما و تمام کسانی که برای از سر گیری زندگی اسلامی کار می کنند ثابت قدم و استوار نگهدارد. در کتاب مقدمه دستور ماده (33) چنین بیان شده است: «اگر خلیفه قبل از تعیین امیر موقت وفات نمود یا عزل گردید، و یا به هر دلیل دیگر منصب خلافت خالی شد، از جملۀ معاونین، معاون مسن تر خلیفه امارت موقت را بدوش می گیرد».

دلیل این موضوع چیست و چرا معاون مسن تر امارت موقت را بدوش می گیرد، نه معاون دیگر؟

پاسخ:
وعليكم السلام و رحمت الله وبركاته!

ماده (33) در کتاب مقدمه دستور کاملا واضح است که شامل دو موضوع ذیل می گردد:

1-  دلیل تعیین امیر موقت از سوی خلیفه قبل از وفاتش از اجماع صحابه گرفته شده است. چنان چه در کتاب مقدمه دستور در شرح این موضوع چنین ذکر شده:« اگر خلیفه احساس کرد که اجلش نزدیک است، برای او لازم است تا قبل از خالی شدن منصب خلافت و در زمان مناسب برای تعیین خلیفه جدید، امیر موقت را تعیین کند تا او کار خود را بعد از وفات خلیفه که نهایی کردن تعیین خلیفه جدید در مدت سه روز است را آغاز نماید. امیر موقت صلاحیت تبنی احکام شرعی را به دلیلی ندارد که از جمله صلاحیت های خلیفه به شمار میرود که امت با وی بیعت می کند. هم چنان برای او جایز نیست خود کاندید خلافت باشد یا  یکی از نامزدان را خلیفه تعیین کند. چون عمر رضی الله عنه کسی را که از جمله کاندیدان خلافت نبود امیر موقت تعیین کرده بود. با تعیین خلیفه جدید ولایت امیر موقت به دلیلی تمام می شود که این یک امر موقتی بوده وبا تعیین شدن خلیفه جدید پایان می یابد.

دلیل برای این عمل، عملکرد عمر رضی الله عنه در زمان مجروج شدنش با حضور داشت بزرگان اصحاب رضی الله عنهم اجمعین است که آنها در مقابل عمر رضی الله عنه هیچ گونه اعتراض و مخالفتی نکردند. پس همین اجماع اصحاب است.

چنان چه عمر رضی الله عنه پس از مجروح شدنش به شش تن از نامزدان خلافت چنین گفت: در جریان این سه روز، صهیب امام جماعت شما می باشد و شما در مورد تعیین خلیفه مشورت کنید. چنان چه طبری در کتاب تاریخ  خود متذکر شده است که برای صهیب رضی الله عنه گفت: به مدت سه روز امام نماز جماعت باش! هم چنان گفت: اگر پنج تن شان بر یکی اتفاق کردند و یکی سر کشی کرد، سرش را با شمشیر بزن!

صهیب رضی الله عنه بر آنان امیر تعیین شده بود، چون امام در نماز جماعت تعیین شده بود و امام بودن در نماز به معنی امیر بودن است. برعلاوه برای او صلاحیت جزا دادن نیز داده شده بود، و حق کشتن را جز امیر کس دیگری ندارد. چون این کار در موجودیت بزرگان اصحاب رضی الله عنهم اجمعین بدون کدام مخالفت انجام یافت. پس از این دلیل اجماع اصحاب رضی الله عنهم اجمعین استنباط  می گردد که بر خلیفه لازم است تا امیر موقت را جهت به عهده گرفتن اجراآت تعیین خلیفه جدید، در همچو حالات تعیین نماید.»

2-  در صورتی موضوع چگونگی تعیین امیر موقت پیش می آید و اولویت پیدا می کند که خلیفه قبل از تعیین امیر موقت وفات نماید یا عزل شود، چون تعیین امیر موقت یک امر اداری است. پس تبنی ماده ای که این امر اداری را تشریح کند جایز است. بنا بر این در ماده (33) چنین بیان شده است:«معاونی که نسبت به همه مسن تر است، اگر خواستار نامزدی خلافت نبود امیر موقت تعیین می گردد و اگر ارادۀ کاندید شدن به منصب خلافت را داشت، معاون بعدی که مسن تر است امیر موقت تعیین می گردد... و به همین ترتیب بزرگی سن به امارت موقت ترجیح داده می شود.

هرگاه همه معاونین تفویض ارادۀ نامزد شدن به مقام خلافت را داشته باشند از میان معاونین تنفیذی به ترتیب هر کدام که از نگاه سن بزرگتر باشد امارت موقت را بدوش می گیرد.

در صورتی که همه معاونین تنفیذی خواستار نامزدی خلافت باشند، امارت موقت به خورد سال ترین آن ها منحصر می شود و باید دانست که در تبنی این حکم اعتبارات واجبی مراعت شده است. چون معاونین دانا ترین مردم به حکم و آگاه ترین مردم از روزگار خلیفه قبلی می باشند و بعد از معاونین تفویض، معاونین تنفیذی در شناخت و تجربه بنا بر ارتباط شان به خلیفه، از اعمال او آگاه ترین و دانا ترین مردم می باشند.

 فلهذا آنها بهترین مردم برای به عهده گرفتن  امارت موقت می باشند و اگر معاونین تفویض با هم برابر بودند برتریت بر اساس معاونت نیست، بلکه یگانه عامل مناسب در برتریت بزرگی سن است و هم چنان در معاونین تنفیذی هم چنین است.

چنان چه در امامت نماز در صورتی که  نماز گذاران در شروط امامت برابری و مساوات داشتند، بنا بر روایت مسلم مسن تر شان پیش نماز می شود و مسلم در صحیح خود از شعبه و از اسماعیل بن رجاء روایت نموده است که شعبه از اوس بن ضمعج و او از ابو مسعود روایت می کند که گفت رسول الله صلی الله علیه وسلم برای مان فرمود: «بهترين قاری و قرآن دان شما، امام جماعت شود و اگر همه در قرائت قرآن با هم مساوی بودید، هر کدام تان که نسبت به سنت من عالم تر است امام شود و اگر در سنت نيز مساوی بودید، مقدم ترين آنها در هجرت و اگر در هجرت نيز مساوی بودید، مسن ترين تان امامت کند. هيچ مردی در خانه و سلطنت شخص ديگری امامت نکند و بدون اجازه صاحب خانه، نشستن در خانۀ مخصوص او جایز نیست.»

پس امر تبنی شده در تعیین امیر موقت به مسن ترین داده می شود که ترجیح همه به اساس سن می باشد.

برادر تان عطاء بن خلیل ابو رشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

در پاسخ به پرسش قبلی که بتاریخ 5 فبروری 2017م منتشر گردید، خطوط اساسی سیاست ترامپ در خصوص چگونگی بهره برداری از دستاوردهای سیاست اوباما در سوریه، به ویژه ظهور نقش قوی ترکیه در تسلیم نمودن حلب به دولت سوریه، هم چنین در خصوص کم رنگ جلوه دادن نقش روسیه و نقش اندکی که امریکا در قضیه سوریه به انگلیس داد، بیان گردید؛ اما در این زمینه به دو مسأله اشاره نشد، هرچند اظهارات ترامپ در مورد آن ها بسیار داغ و پر سر و صدا بود.

مسأله اول این که ترامپ رئیس جمهور امریکا در کنفرانس مطبوعاتی که بتاریخ 15 فبروری 2017م با نخست وزیر رژیم یهود در واشنگتن داشت در خصوص راه حل مبتنی بر ایجاد دو دولت در فلسطین گفت: "پس از این روی ایجاد دو دولت اصرار نخواهیم کرد." آیا این بدان معنی است که امریکا از این راه حل دست برداشته؟

مسأله دوم این که ترامپ پس از رسیدن به ریاست جمهوری امریکا پیوسته در خصوص ایران اظهارات خشن و جدی داشته و اوضاع را در قبال آن پر تنش ساخته است. پرسش این است که آیا سیاست امریکا در مورد نقش ایران در منطقه تغییر کرده است یا خیر؟ زیرا می دانیم که ایران پیوسته در منطقه به نفع امریکا نقش بازی می کند.

پاسخ:

برای روشن شدن بهتر دیدگاه ما در مورد این موضوعات هر یک را به صورت جداگانه به بحث و بررسی می گیریم:

نخست- مسأله فلسطین، یا آن چه را که بحران خاور میانه می نامند:

1-      متن اظهارات ترامپ رئیس جمهور امریکا را که تمام رسانه های جهانی و محلی بصورت زنده منتشر نمودند چنین بود: «دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا تغییر جدیدی را در سیاست امریکا نسبت به قضیه خاور میانه به ثبت رساند. وی تأکید نموده که راه حل مبتنی بر ایجاد دو دولت، یگانه راه پایان بخشی به بحران اسرائیل و فلسطین نیست. وی اشاره نمود که او حاضر است راه حل های بدیل را در صورتی که منجر به صلح گردد، بپذیرد. این در حالی است که تمام رئیس جمهوران قبلی امریکا، اعم از جمهوری خواهان و دموکرات ها بالای مسأله راه حل ایجاد دو دولت تمرکز داشتند.» (منبع: صفحه انترنتی فرانس 24، 16 فبروری 2017م)

هم چنان وی گفت: «برای من ایجاد دو دولت و یک دولت هیچ فرقی نمی کند و هر گونه راه حلی که اسرائیل و فلسطینیان را راضی کند، من نیز راضی خواهم بود و هر دو راه حل، برای من یکسان است.» (منبع: تلویزیون الجزیره مباشر 16 فبروری 2017م)

این نخستین باری است که ایالات متحده امریکا از زبان ترامپ مسأله راه حل مبتنی بر ایجاد یک دولت را بیان می کند، اما ترامپ واضح نکرد که منظورش از راه حل ایجاد یک دولت چیست؟ آیا منظورش از این گفته، دادن استقلال به فلسطینیان در داخل دولت واحد یهودی است یا دولت سیکولاریستی است که فلسطینیان در اداره ی دولت یهودی مشارکت می داشته باشند. چنین دولتی به سان پروژه ای است که انگلیس در سال 1939م و در زمان نشر "کتاب سفید" مطرح نمود که مصداق آن دولت کنونی لنبان است. لازم به یاد آوری است که قضیه ایجاد دو دولت، پروژه ای است که خود امریکا در سال 1959م و در زمان حکومت ایزنهاور رئیس جمهور وقت مطرح نمود و جامعه ی به اصطلاح بین المللی را وادار نمود که این پروژه را پذیرفته و راه حل یک دولت را که توسط انگلستان مطرح گردیده بود، رد نمایند.

به هر صورت، پس از بررسی و ارزیابی دقیق این اظهارات به نظر می رسد که امریکا دست از راه حل مبتنی بر ایجاد دو دولت نکشیده است. چنان چه نیکی هیلی سفیر امریکا در سازمان ملل متحد روی این مسأله تأکید نموده گفت: «قبل از هر چیزی باید بگویم که راه حل دو دولت، چیزی است که ما بر آن تأیید می کنیم. هر کی ادعا کند که ایالات متحده با راه حل دو دولت موافق نیست -به خطا رفته- ما قطعاً راه حل دو دولت را تأیید می کنیم، اما در عین حال بیرون از صندق نیز فکر می کنیم؛ چون  برای کشانیدن دو طرف به پشت میز مذاکره و متفق ساختن شان به این کار نیاز داریم.» (منبع: رویترز 16 فبرروی 2017م)

بنابر این، ترامپ هرگز از مسأله راه حل دو دولت دست برنداشته و این سیاست دولت امریکاست که تمام حکومت های امریکا از تاریخ ذکر شده تا کنون آن را پذیرفته اند. منظور ترامپ از اظهارات اخیرش این بوده که می خواهد اسلوب دیگری را برای اعمال فشار تجربه نماید، چنان چه سفیرش در سازمان ملل متحد تأکید نمود که کشورش هم چنان از راه حل دو دولت حمایت می کند، اما به استفاده از اسالیب دیگر می اندیشد و یا این که تعدیلاتی را در نظر دارد که می خواهد در این قضیه به کار گیرد تا بیشتر مورد توجه و علاقه یهودیان قرار گیرد. چنان چه سفیر نام برده اشاره نمود که آنان بیرون از صندق فکر می کنند، به این معنی که وی این روند را به یک صندق تشبیه نمود که امریکا تلاش دارد دو طرف را به راه حل مورد نظرش در داخل آن بکشاند و اینک می خواهد اسالیب دیگری را به پیشبرد و به همین دلیل به مسأله راه حل دو دولت افزوده و یا از آن کم کند تا برای دو طرف، به ویژه یهودیان جذاب تر به نظر رسد.

استفاده از اسالیب گوناگون کار معمولی است، چنان چه در پاسخ به پرسش 18 نومبر 2016م در خصوص سیاست های ترامپ پس از اعلان پیروزی او گفته بودیم که سیاست های وی هرگز با اصول و اساسات سیاست های امریکا فرقی نخواهد داشت، بلکه تنها در اسالیب متفاوت خواهد بود. در آن پاسخ به پرسش گفتیم: «در خصوص سیاست های امریکا در قبال قضایای اساسی که در زمان رئیس جمهور قبلی متداول بود، باید گفت که انتظار نمی رود در اصول و اساسات آن تغییری رونما گردد، بلکه این اسالیب است که احتمالاً تغییر خواهد کرد. زیرا نظام حاکم در امریکا در اختیار سازمان های مختلف قرار دارد و هر یک از این سازمان ها دارای صلاحیت هایی اند که پیوسته در آن افزوده و یا از آن کاسته می شود. این سازمان ها عبارت اند از: رئیس جمهور و اداره ی حکومت اش، پنتاگن، کانگرس، شورای امنیت ملی، ادارات امنیتی و غیره. این ساختار باعث می شود اصول و اساسات سیاست امریکا تقریباً ثابت باقی بماند، با این تفاوت که اسالیب پیش برد این سیاست ها می تواند تغییر کند.»

2-   حکومت فلسطین از شنیدن اظهارات ترامپ به شدت تعجب نموده و حیرت زده شد، چنان چه صائب عریقات که مدت هاست رئیس هیأت مذاکره کننده این حکومت با رژیم یهود بوده و مسئول اسرار کمیته اجرایی سازمان آزادی بخش فلسطین نیز می باشد، در واکنش به اظهارات ترامپ گفت: «به باور ما تضعیف مسأله راه حل دو دولت، یک مزاح نه، بلکه یک فاجعه و مصیبتی برای هر یک از اسرائیلیان و فلسطینیان است.» (منبع: هافینگتون پست، 16 فبروری 2017) عریقات هم چنان گفت: «یگانه بدیل برای راه حل یک دولت واحد دموکراتیک است که برای همه، اعم از مسلمانان، مسیحیان و یهودیان، حقوق برابر قایل باشد.» (منبع: الجزیره 16 فبروری 2017م)

پس می بینیم که حکومت فلسطین و دنباله روان آن هیچ گونه راه حلی بجز آن چه که کفار استعمارگر مطرح می کنند نمی شناسند؛ چنان چه از نظر آنان اگر راه حل دو دولت که توسط امریکا مطرح گردیده مؤثر واقع نشد، به راه حل قدیمی انگلیس و شبه آن رجوع می کنند! به نظر می رسد امریکا حکومت فلسطین و دنباله روان آن را در جریان نقشه هایش قرار نداده و به این ترتیب آنان آخرین کسانی هستند که از نقشه های آن آگاه می شوند، زیرا امریکا می داند که آنان در هر صورت و به هر گونه تصمیمی تن داده و در برابر آن کوتاه می آیند. حکومتی که از 80 درصد خاک خود گذشت و پذیرفت که به صفت نگهبان اشغالگران عمل نماید و برای حمایت و پشتیبانی از دشمن در برابر مردم خویش ایستاده و با آنان بجنگد، چنین حکومتی کمتر از این است که جدی گرفته شده و برای آن ارزش و موقفی داده شود، زیرا چنین دولتی به سان سگی است که هرگاه کسی قطعه استخوانی برایش بی اندازد، فوراً در برابر آن دم تکان می دهد!

3-   موقف رژیم یهود در برابر اظهارات ترامپ طوری بود که نتانیاهو نخست وزیر این رژیم در کنفرانس مطبوعاتی که با ترامپ داشت، از پشتیبانی وی از رژیم یهود ابراز سپاس و قدر دانی نمود، اما هیچ اشاره ای به پروژه راه حل دو دولت نکرد. پس به نظر می رسد وی از این اظهارات راضی نیست و از وی چیزهایی خواسته شده و که با آن موافق نیست، در نتیجه ترجیح داد که هیچ اشاره ای به آن نداشته باشد تا مبادا یهودیان طرفدار اش، از ترامپ و انتظارهایی که از وی دارند ناامید نشوند.

به نظر می رسد خواسته هایش برآورده نگردید و به همین دلیل نخواست این ناامیدی اش را برملا سازد. چنان چه وقتی از وی پرسیده شد که آیا مسأله "جولان" را با ترامپ بحث نموده یا خیر؟ به این پاسخ کوتاه اکتفا نمود: «بلی!» و زمانی که از رئیس جمهور امریکا در خصوص این مسأله پرسیده شد، گفت: «هرگز نخواهم گفت که خواسته های من برای وی تعجب آور بوده است.» (منبع: رویترز عربی 16 فبروری 2017م)

از مسأله انتقال سفارت امریکا به شهر قدس نیز هیچ یادی نشد، مسأله ای که ترامپ در جریان تبلیغات انتخاباتی اش وعده ی آن را داده بود. ترامپ در حالی به این مسأله اشاره نمود که قصر سفید قبلاً از مراحل نخست گفتگوها به منظور عملی نمودن وعده رئیس جمهور مبنی بر انتقال سفارت امریکا از تل ابیب به قدس، پرده برداشته بود. شان اسپایسر سخنگوی قصر سفید در بیانیه ای گفت: «ما هنوز در مراحل کاملاً ابتدایی بحث روی این موضوع قرار داریم. وی افزود: در خصوص مسأله انتقال سفارت امریکا هیچ گونه اقدام نزدیکی وجود ندارد و باید در نظر داشته باشیم که این کار به گمان اغلب خشم جهان عرب را در پی خواهد داشت.» (منبع: سکای نیوز عربی 22 جنوری 2017م)

نتانیاهو ترجیح داد در اظهارات خود بیشتر روی جنگ با اسلام تمرکز نماید، اسلامی که وجود رژیم یهود را تهدید می کند. صفحه انترنتی خلیج آنلاین بتاریخ 15 فبروری 2017م با انتشار خبری گفت: «بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل تأکید نمود که وی آماده است واشنگتن را در جنگ با اسلام بنیادگرا تا سرحد نابودی کامل آن همکاری نماید.» آنان اصطلاح "اسلام بنیادگرا" را به این هدف استفاده می کنند تا دروازه و بهانه ای باشد برای جنگیدن با اسلامی که الله عزیز و حکیم بالای رسول گرامی اش صلی الله علیه وسلم نازل نموده، زیرا این اسلام همان اسلامی است که وضعیت امت اسلامی بر اساس آن بهبود خواهد یافت و این همان دین بر حق الهی است که الله سبحانه وتعالی در مورد می فرماید:

﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ﴾[یونس: 32]

بعد از حق، چه چیزی جز گمراهی وجود دارد؟پس چرا روی گردان می شوید؟

دوم: موضوع ایران

بلی، این دقیق است که اداره ی حکومت ترامپ تلاش دارد تنش ها با ایران را بیشتر دامن زند و آن را به وضوح می توان مشاهده کرد، اما برای پی بردن به هدف اصلی امریکا از هشدارهای جدید به ایران و ابعاد و حد و مرز آن نیاز است سیاست امریکا در قبال این کشور را قبل و بعد از به قدرت رسیدن ترامپ بررسی نمائیم تا بدانیم که آیا تغییری در این سیاست رو نما گردیده یا خیر؟ و اگر تغییری هم آماده در کدام موارد می باشد:

سیاست امریکا در قبال ایران قبل از ترامپ:

1-   ایران در جریان جنگ امریکا برعلیه عراق، تمام نفوذ اش را جهت تحقق اشغال عراق توسط امریکا به کار گرفت، چنان چه گروه های وابسته به ایران هرگز وارد جنگ با امریکا نشدند، در حالی که مناطق شمال و غرب عراق که ایران در آن جا نفوذ ندارد در آتش این جنگ می سوخت. امریکا و ایران در تمام عرصه ها در عراق با هماهنگی کامل عمل نموده و این واقعیت بر هیچ کسی که اندکی درک و بینش داشته باشد پوشیده نیست. در یمن نیز قضیه از همین قرار است؛ ایران از حوثی ها پشتیبانی می کند و حوثی ها کسانی اند که نماینده گان بین المللی امریکا، چه جمال بن عمر نمایندۀ قبلی و چه ولد شیخ نمایندۀ کنونی، همواره تلاش نموده اند برای حوثی ها در حاکمیت یمن جای پایی پیدا نمایند. هم چنین این حوثی ها اند که جان کری وزیر امور خارجه اسبق امریکا در اواخر سال 2016م در شهر مسقط با آنان دیدار نمود، در حالی که حوثی ها از ایران نماینده گی می کنند. ایرانی که شعار "شیطان بزرگ" را سر می دهد و حوثی ها شعار "مرگ بر امریکا" را فریاد می زنند.

پس شکی نیست که نقش ایران در یمن کاملاً مبتنی بر حمایت و استحکام سیاست امریکا در این کشور می باشد. نقش حمایتی ایران از سیاست امریکا در سوریه نسبت به سایر مناطق روشن تر است، چنان چه ایران مستقیماً توسط نظامیان اش از بشار اسد پشتیبانی می کند و از آن طرف ائتلاف بین المللی امریکا نیز انقلاب سوریه را موشک باران می کند، موشک هایی که به گروه داعش خلاصه نشده، بلکه سایر گروه ها را نیز هدف قرار داده و رهبران شان را به قتل می رساند. نکته قابل توجه این جاست که تمام این کشتارها و موشک باران ها به بهانه مبارزه علیه تروریزم صورت می گیرد، اما طیاره های امریکا حزب ایران(حزب الله لبنان) را در سوریه هرگز هدف قرار نمی دهند. حزبی که امریکا –خود- آن را یک حزب نظامی تروریستی معرفی نموده است.

بنابر این، نقشی که ایران در سوریه بازی می کند، در حقیقت بخشی از سیاست امریکا در قبال ایران به شمار می رود. از جانب دیگر می دانیم که امریکا به رهبری اوباما توافقنامه هسته ای ایران را در ماه جون 2015م با سایر قدرت های جهانی امضا نمود.

هدف امریکا از این توافقنامه، کاهش محدودیت ها، فشارها و تحریم ها علیه ایران بود تا این کشور بتواند از پس نیازهای روبه افزایش سیاست امریکا در منطقه، به ویژه پس از انقلاب های موسوم به بهار عرب، بدر آید. امریکا با امضای این توافقنامه خواست زمینه صدور نفت ایران را فراهم نماید تا این کشور بتواند هزینه عملی نمودن سیاست امریکا در یمن، سوریه و لبنان را از این طریق تهیه کند.

پس اظهارات تند و تیزی که امریکا از زمان شروع انقلاب ایران در سال 1979م برعلیه ایران سر می دهد و سر و صداهای تند و تیز تری که ایران برعلیه امریکا به راه انداخته و آن را "شیطان بزرگ" می خواند، همه و همه در حقیقت باد هوا بوده و هیچ گونه مصداق عملی ندارد. چنان چه اقدامات و سیاست های منسجم و عملی میان طرفین، آن همه اظهار نظر ها و سر و صداهای تکراری و خسته کن را عملاً تحت الشعاع قرار داده و برای درک درست سیاست ها میان دو دولت، باید به فعالیت های عملی توجه نمود و نه تنها اظهار نظر و لفاظی های مسئولین دو طرف!

2-   هیچ یک از حکومت های امریکا تا کنون دست ایران را در کشورهای ما حول آن به اندازه اداره حکومت اوباما باز تر نگذاشته است. اصطلاح "نقش ایران" در کشورهای یمن و سوریه، به علاوۀ عراق و لبنان در جریان حاکمیت همین اداره بر سر زبان ها آمد. با توجه بتاریخ نقش بازی های ایران در منطقه و باز گذاشتن دست آن دیده می شود که این کشور همواره از طرف امریکا تشویق و انگیزه داده شده، برخی از این انگیزه ها از گذشته وجود داشته و برخی دیگر جدیداً روی دست گرفته شده که ذیلاً به هر یک از این دو نوع اشاره می شود:

  • انگیزه های که از گذشته وجود داشته: این نوع انگیزه عبارت است از وادار نمودن ایران به تهدید کردن کشورهای خلیج، کشورهای که امریکا بالای منابع نفتی آن تسلط دارد. امریکا بر اساس این رویکرد پیشین اش همواره تلاش نموده در منطقه ی خلیج برای ایران جای پایی پیدا نماید؛ یعنی در منطقه ای که ذخایر نفت موقعیت دارد. چنان چه امریکا توانست با استفاده از این فرصت و این بهانه در بیشتر کشورهای خلیج پایگاه نظامی ایجاد نماید و به این ترتیب تهدید های ایران با توجه به نیاز امریکا به نفت برجسته گردید.

پس از آن که محافظه کاران جدید در زمان حکومت بوش پسر و اشغال عراق در سال 2003م در امریکا به قدرت رسیدند، انگیزه های سابق امریکا برای تحریک ایران را از سر گرفتند، اما این بار در عرصه دامن زدن به اختلافات مذهبی بود، زیرا نقشه ی امریکا در منطقه این است که می خواهد مرزهای "سایکس-پیکو" را مجدداً و بر اساس مذاهب ترسیم نموده و دولت های مذهبی و طایفی جدیدی را به میان آورد.

امریکا بر اساس این سیاست جدید اش از نقشه ی جدید خاور میانه سخن گفته و ایران را تحریک نمود تا از گروه های مذهبی به منظور ایجاد مرزهای جدید حمایت نماید. این مرزهای جدیدی را که امریکا بر اساس مذاهب برای خاور میانه در نظر گرفته با خون مسلمانان ترسیم می گردد. این مرزهای مذهبی در عراق مانند روز روشن بوده که سپس تا یمن، سوریه، لبنان، سعودی، بحرین، پاکستان، افغانستان و سایر مناطق دامن زده شد و این مسأله زمانی وسعت یافت که ایران شعار "اقلیت ها" را سر داد؛ به این معنی که ایران سیاست حمایت از اقلیت ها را پیش گرفت، سیاستی که امریکا خواستار آن بود. این جا بود که نقش ایران در این عرصه به گونۀ جدی و روشن برملا گردید.

  • انگیزه هایی که جدیداً بوجود آمده: این نوع از انگیزه ها پس از انقلاب های موسوم به "بهار عربی" ایجاد گردید، زیرا امریکا خودش را در برابر نوع جدیدی از خطر یافت. مردم در هر یک از کشورهای تونس، یمن، مصر، لیبیا و سوریه به گونه ناگهانی قیام نمودند و امریکا آماده گی دفاع از نفوذ خود در برابر این انقلاب های مردمی را نداشت و این مسأله نفوذ این کشور در منطقه را به شدت تهدید نمود. از جانب دیگر، امریکا نمی تواند برای دفاع از نفوذ خود در این مناطق مستقیماً وارد صحنه شده و اردوی خویش را گسیل نماید، زیرا جامعه امریکا هنوز با مشکلات ناشی از جنگ های عراق دست و پنجه نرم می کند و در عین حال نیروهای محلی و داخلی کافی نیز در اختیار ندارد تا با استفاده از آن نفوذش را حفظ نماید. چنان چه مهمترین دست نشانده گان امریکا در منطقه، در مصر و سوریه بودند که به شدت زیر آتش قیام ها و انقلاب ها قرار گرفتند.

به همین دلیل بود که در امریکا انگیزه های جدید و ناگهانی مبتنی بر وجوب اعتماد بالای ایران، بسیار سریع و گسترده رشد نمود. این جا بود که ایران به سرعت وارد صحنه شده و شروع به ریشه کن کردن انقلاب ها نمود، به ویژه انقلاب سوریه.

هم چنین کمک هایش را پس از حوادث طرابلس و صیدا برای حزبش در لبنان، به انگیزۀ جلوگیری از سرایت انقلاب به لبنان و نابودی آن، افزایش داد و به وابسته گان خود در بحرین و یمن نیز کمک های فوق العاده نمود تا نفوذ امریکا در این دو کشور را در برابر انگلیس استحکام بخشد. تمام این اقدامات در نتیجه انقلاب ها صورت گرفت.

نقش ایران در منطقه که رنگ و بوی مذهبی دارد، به دلیل همین انگیزه های جدید امریکا به شدت وحشتناک و بزرگ گردید. این سیاست امریکا باعث شد ایران و امریکا به صورت علنی با یکدگر نزدیک شوند. چنان چه رسانه های جمعی از محموله های هنگفت مالی امریکا توسط طیاره های این کشور برای ایران سخن گفتند که پس از توافقات هسته ای ارسال گردید. به همین ترتیب توافقات تجارتی که ایران با شرکت بوینگ داشت و این که شماری از مسئولین امریکایی جهت آسان نمودن تعاملات بانکی با ایران، با مسئولین بانک های اروپایی دیدار و گفتگو نمودند تا نگرانی هایی ناشی از تحریم های امریکا علیه ایران را بر طرف نمایند.

3-   پس از مرگ ملک عبد الله پادشاه قبلی عربستان سعودی که از مزدوران انگلیس بود، حکومت سعودی در سال 2015م در اختیار ملک سلمان و پسرش قرار گرفت و آنان از مزدوران امریکا می باشند. از جانب دیگر عبدالفتاح سیسی نیز ریاست حکومت مصر را در سال 2014م بدست گرفت و به این ترتیب مزدوران امریکا در منطقه برعلاوه ایران بیشتر شده و استحکام یافتند که زمینه و امکانات عملی دفاع از نفوذ این کشور در منطقه فراهم گردید. این یک بعد قضیه، بعد دیگر آن این است که وقتی امریکا متوجه ضعف ایران در ادای نقش اش گردید، چنان چه با تمام نیرو و تجهیزات خویش نتوانست شکوه انقلاب سوریه را در هم شکند، به روسیه روی آورده و پای آن را وارد سوریه نمود؛ البته روسیه به عنوان بدیل ایران وارد سوریه نگردید، بلکه به منظور حمایت و استحکام بخشیدن نقش این کشور وارد شد.

با توجه به آمدن مزدوران جدید امریکا به صحنه سیاسی در برابر واشنگتن فضای جدیدی باز شد تا در مورد تنوع ابزارهای سیاسی خود فکر نموده و باندیشد که اعتماد قوی بالای ایران و پذیرفتن آن به صفت یگانه ابزار برای تطبیق سیاست هایش در منطقه، کارا نبوده است.

به همین ترتیب با نزدیک شدن پایان دور دوم حکومت اوباما، کلید مهار انقلاب سوریه در ترکیه قرار داده شد، طوری که امریکا برای شکستن ابهت انقلاب و وادار نمودن انقلابیون به تن دادن در برابر اهداف امریکا، دو سیاست را در پیش گرفت؛ یکی سرکوبی خونین که توسط ایران و روسیه اعمال می شد و دیگری سیاست مهارکردن انقلاب و انقلابیون که توسط ترکیه به پیش برده شد. به علاوه مسئولیت تمرین دادن و آرام سازی مخالفان در شهر ریاض که به عربستان سعودی سپرده شده بود.

به این ترتیب، نقش ایران در منقطه مبتنی بر سیاست امریکا بوده و بصورت دقیق ارزیابی شده است، در عین حال این سیاست با توجه به تقاضای سیاست امریکا و شرایط زمان و مکان، پیوسته در حال تحول می باشد. امریکا از سال 1979م به این سو ایران را به عنوان یک تهدید انقلابی و با پوشش اسلامی برعلیه دولت های منطقه هم چنان حفظ نمود. پس از آن که محافظه کاران جدید حکومت را در امریکا بدست گرفتند، این تهدید را گسترش داده و به یک تهدید شدید مذهبی تبدیل نمودند. سپس به ایران نقش اقلیمی و محوری داده شد که در شرایط بهار عربی وزن خاصی به خود گرفت، اما زمانی که سایر مزدوران امریکا مانند مصر به حالت عادی برگشتند، یا حاکمیت مجدداً در اختیار آن قرار گرفت، مانند عربستان سعودی و یا توانست از برخی دیگر، مانند ترکیه کار بگیرد، شروع به ساختن نقش های دیگری علاوه بر نقشی که به ایران سپرده بود نمود، بدون این که از نقش ایران احساس بی نیازی نماید.

باید تأکید نمود نقشی را که ایران و سایر مزدوران امریکا در منطقه به نفع امریکا بازی می کنند، هرگز بیانگر استحکام نفوذ و تسلط آن در منطقه نبوده و هر وقت امریکا لازم بداند، این نقش را کاهش می دهد بدون این که اندکی به منافع این کشورها توجه نماید. طور مثال؛ ایران دار و ندار خود را در بحران سوریه به مصرف می رساند و هیچ توجهی به زیربنای اقتصادی در حال فروپاشی خود نمی کند، در حالی که می داند ممکن است امریکا پس از برآورده شدن اهداف اش در سوریه، به نقش ایران در این کشور پایان دهد. هم چنین دیدیم که امریکا در یمن برای عربستان سعودی نقشی را طراحی نمود که ایران را در برابر وابسته گانش به شدت ناراحت نمود، زیرا سعودی طوری وانمود کرد که گویا به وابسته گان آن کمک های مستقیم نظامی پیشکش می کند، در حالی که ایران در برابر نقش عربستان سعودی و تسلط آن بالای اوضاع یمن سر تسلیم فرود آورده و فریب چند کشتی کوچکی را خورد که مقداری سلاح برای حوثی ها انتقال می داد.

اگر نقشی که ترکیه در بحران سوریه بازی می کند و چشم پوشی اش از خطوط سرخی که اردغان از آن سخن می زد، بلکه حتی تغییر لهجه ی اظهارات و موقف گیری هایش را تعقیب و بررسی نماییم، در خواهیم یافت که امریکا چگونه به این حکام بی توجه بوده و بدون این که خم به ابرو آورد، خشم آنان را بر انگخیته و آنان را مورد آزار و اذیت قرار می دهد. خلاصه این که امریکا نقش هر یک از این وابسته گان و مزدورانش را بر اساس منافع خودش گسترش و یا کاهش می بخشد، بدون این که به منافع و حیثیت و آبروی خود آنان اندکی توجه کرده و یا به آن اهمیتی قایل باشد.

سیاست امریکا در قبال ایران، پس از به قدرت رسیدن ترامپ:

ترامپ در حالی وارد قصر سفید شد که امریکا در کنار ایران، به دو کشور دیگر منطقه نیز نقش هایی را تفویض می نمود، این کشورها عبارت اند از: ترکیه و عربستان سعودی است. امریکا نقش ایران را پس از نقش دادن به ترکیه و سعودی کم رنگ نمود. اگرچه امریکا می توانست سیاست اش را بر اساس همان اسلوب سابق و بدون بالا نمودن سر و صداهایی در مورد ایران، هم چنان ادامه دهد و هر سه کشور منطقه هم زمان و هر کدام بر اساس نقش خاص خود شان در خدمت امریکا قرار داشته و سیاست های آن را عملی نمایند، اما از آن جایی که ترامپ عاشق روش های مافیایی می باشد، می خواهد ایران را بر انگیخته و از آن اخاذی اقتصادی نماید، و به همین دلیل است که تلاش دارد تنش ها با ایران را دامن زند. چنان چه با تویت هایش در شبکه اجتماعی تویتر بالای ایران هجوم برده و آن را به پشتیبانی از تروریزم متهم نمود.

ترامپ ایران را متهم نمود که امریکا و هم پیمانان آن را تهدید می کند و در تعامل با ایران از خود قاطعیت نشان داد. وی پس از آزمایش موشکی ایران بتاریخ 3 فبروری 2017م تحریم های اضافی را بالای آن اعمال نمود که شامل 25 تن از اتباع آن و شماری از نهادهای موجود در ایران می شود. ترامپ توافقنامه هسته ای بدست آمده با ایران را یک توافق بد خوانده و اشاره نموده که امکان لغو این توافق وجود دارد، یعنی ممکن است ایران از این توافق دست بکشد. این جا بود که بعضی ها تصور کردند که ترامپ در پی اعمال تغییر بزرگی در سیاست خارجی امریکا می باشد. پس برای این که رویکرد جدید ترامپ در قبال ایران و کشمکش هایش با این کشور را تا چه حدی ادامه خواهد داد و جهت فهم نقش بهتر ایران در منطقه، به بررسی امور ذیل خواهیم پرداخت:

1-   سیاست جمهوری خواهان مبتنی بر اظهار زور و خشونت است که در تمامی عرصه های سیاست خارجی ترامپ از جمله در قبال ایران به مشاهده می رسد.

2-   بلی، امریکا به رهبری ترامپ بر اساس پالیسی جدیدی به سوی ایران می نگرد و دلیل آن هم این است که ترامپ وعده نموده بود که بسیاری از مشکلات اقتصادی امریکا را حل خواهد نمود. ترامپ بسیار صریح از سایر دولت های جهان خواسته بود که در بدل حمایتی که امریکا از آنان در برابر خطرها می کند، باید پول بپردازند. این خواسته شامل کشورهای جاپان، کوریای جنوبی، کشورهای اروپایی و طبیعتا دولت های سرمایه دار خلیج نیز از این مسأله استثناء نیستند، بلکه آنان شکارهای بی زحمت تری برای این دولت می باشند.

امریکا بر اساس انگیزه های قدیم و جدید فوق متذکره اش شروع به سخن گفتن از خطر ایران و نقش آن در منطقه ی خلیج نمود و این که ایران در زمان حاکمیت اوباما به خطری جدی مبدل گردیده که در دروازه های خلیج قرار دارد. اینک ترامپ با استفاده از اسالیب مافیایی که در آن مهارت دارد می خواهد از این مسأله بهره برداری اقتصادی نماید، طوری که بر ایران فشار آورده و نقش آن را در منطقه تضعیف می کند و در عوض آن از کشورهای نفت خیز خلیج جزیه می گیرد.

بنابر این ایران در برابر این فشارهای امریکا دست به تجربه های جدید موشکی می زند و بعید نیست که این تجربه های موشکی با هماهنگی کامل امریکا صورت گیرد و یک تصادف زمانی نباشد، به این معنی که ایران می خواهد خطرش را برای کشورهای منطقه جدی نشان دهد، بدون این که از آن نفعی ببرد، بلکه تمام نفع را امریکا به جیب می زند، چون امریکا در حال حاضر در بدل حمایت از حکام منطقه در برابر خطر ایران خواستار پول های هنگفتی شده است. اظهارات ترامپ در جریان تبلیغات انتخاباتی اش این دیدگاه را به خوبی تأیید می کند، از جمله این اظهارات که بیانگر تفکر جدید ترامپ می باشد، می توان به موارد ذیل اشاره نمود:

  • تلویزیون عربی(CNN) بتاریخ 19 اگست 2015م به نقل از ترامپ گفت: «دونالد ترامپ از عربستان سعودی می خواهد در بدل حمایت از نابودی، باید به امریکا پول بپردازد. وی افزود: عربستان سعودی به زودی در پرتگاه بزرگی قرار خواهد گرفت و قطعا به کمک ما نیاز خواهد داشت. اگر ما نمی بودیم، این کشور هرگز بوجود نمی آمد و هرگز نمی توانست دوام بیاورد.»
  • از همین شبکه تلویزیونی، بتاریخ 27 سپتمبر 2016م به نقل از ترامپ گفت: «ما از جاپان، آلمان، کوریای جنوبی، عربستان سعودی و جمعی از کشورها دفاع می کنیم، اما این کشورها در عوض آن به ما چیزی نمی دهند، آنان باید به ما پول بپردازند، زیرا ما سرمایه های مان را مصرف نموده خدمت بزرگی برای شان انجام می دهیم. منظورم این است که اگر آنان سهم عادلانه شان را نپردازند، به احتمال زیاد ناچار خود شان باید به دفاع از خود بپردازند و یا این که ما را در این کار کمک نمایند، زیرا ما دولتی هستیم که مبلغ قرضه هایش به 20 تریلیون دالر می رسد، پس آنان باید ما را کمک کنند.»

ترامپ با تأکید روی اهمیت قدرت در گفتگوهای تجاری گفت: «باید توان گفتگو با جاپان و سعودی را داشته باشید. آیا می دانید که ما در حالی از سعودی دفاع می کنیم که این کشور صاحب سرمایه های هنگفتی است و در بدل این کار به ما چیزی نمی پردازد.»

  • صفحه انترنتی الجزیره بتاریخ 26 جنوری 2017م با انتشار خبری گفت: «رئیس جمهور امریکا با اشاره به جنگ امریکا بر علیه عراق در سال 2003م گفت که عراق قدرتی مساوی با قدرت ایران داشت. اشتباه امریکا این بود که پس از ورود به عراق، این کشور را به ایران سپرد. حکومت امریکا باید آن جا می ماند و بالای نفت عراق تسلط اش را حفظ می کرد.»
  • صفحه انترنتی عربی رویترز نیز بتاریخ 24 جنوری 2017م با انتشار خبری گفت: «ترامپ در سخنانی خطاب به مسئولین استخبارات مرکزی امریکا اشاره نمود که بهتر بود ایالات متحده برای جبران هزینه های جنگ سال 2003م نفت عراق را در اختیار می گرفت.»

3-      موارد فوق بیانگر اموری است که در طرز تفکر ترامپ جای داشته و می کوشد بر اساس آن معاملات جدیدی را راه اندازی نماید، چنان چه دولت های کوچک خلیج را وادار می کند در بدل حمایت شان از خطر ایران، هزینه ای این حمایت را خود شان بپردازند، به این معنی که دارایی های شان را در اختیار امریکا قرار دهند و در بدل آن قدرت شان را حفظ نمایند. خلاصه این که امریکا سران حکومت های خلیج را انسان های کوتاه نظر و سبک سر در نظر گرفته و از همین دید با آنان بر خورد می کند. طرز تفکر مافیایی اداره حکومت ترامپ را می توان با شواهد زیادی شناسایی نمود.

ترامپ یگانه جهت امریکایی نیست که دست به اخاذی های بین المللی می زند، بلکه دیدیم که کانگرس امریکا در سال 2016م زیر حاکمیت اداره اوباما قانون "جاستا" را تصویب نمود. بر اساس این قانون، زمینه ای ضبط دارایی های سعودی و سایر دولت های خلیج، به بهانه این که "دارایی های ترورستان" است، فراهم گردید. دلیل این اخاذی های امریکا این است که این کشور با بحران های واقعی اقتصادی دست و پنجه نرم می کند و این بحران ها آن را وادار نموده تا بودجه های عامه اش را کاهش دهد. از جانب دیگر، قرضه های سر به فلک رسیده این کشور و در عین حال اقتصاد به شدت رو به رشد چین، امریکا را مجبور به جستجو کردن راه حل های بزرگتری نموده است. چنان چه ادارۀ حکومت بوش پسر، راه حل بیرون رفت از بحران اقتصادی را در این دید که عراق را اشغال نموده و ذخایر نفتی آن را به استثمار گیرد، اما مقاومت عراقی ها مانع دسترسی امریکا به این هدف گردید و امریکا وادار شد 3 تریلیون دالر را صرف بیرون رفت از پرتگاه عراق نماید.

ادارۀ اوباما تلاش نمود پناه گاه های مالیاتی انگلستان را هدف قرار داده و دارایی های فراوانی را از این طریق و از جزیره های دور افتاده وارد امریکا نماید، و در ادامه ای آن مسأله قانون "جاستا" به منظور جمع نمودن پول های مالیاتی و غرامت های وضع شده بالای "تروریزم" مطرح گردید. اینک ترامپ در پی آن است تا دولت های ثروتمند جهان را وادار نماید تا در بدل حمایت شان در برابر خطرها، به امریکا جزیه بپردازند و هدف اصلی این است که مشکل اقتصادی امریکا حل گردد، زیرا ترامپ قصد دارد وعده هایش مبنی بر بازپرداخت قرضه های 20 تریلیون دالری امریکا در جریان هشت سال را جامه ای عمل بپوشاند!

4-   شعار هایی را که ترامپ مبنی بر "برگردادن امریکا به شکوه و عظمت قبلی اش" سر می دهد، چنان می نماید که دولت ایالات متحده امریکا به یک سلسله مداخلات مستقیم دست زده و سیاست های اوباما را که مبتنی بر پنهان شدن در پس نقش های دیگران بود، رد نماید. فلهذا اداره ترامپ در عین حالی که تلاش دارد مسأله ایجاد مناطق امن در سوریه را بر سر زبان ها اندازد و به این بهانه مستقیما وارد صحنه شده و نقش روسیه را از آن بگیرد، در عین حال می خواهد نقش بزرگ و ترس آفرین ایران را نیز از آن پس گیرد.

بناءً ادارۀ حکومت ترامپ با جدیت تمام قصد دارد نقش ایران را پس از تحقق هدف اقتصادی اش، کاهش داده و کمرنگ نماید، بدون این که کاملا از آن اظهار بی نیازی نماید، چون می خواهد نقش ایران مکملِ نقش ترکیه و سعودی باشد، نه بدیل آن؛ یعنی نمی خواهد ایران نقش رهبری را داشته باشد به ویژه در سوریه، بلکه هدف این است که مؤثریت نقش ایران در برابر نقش ترکیه در درجه اول و نقش سعودی در درجه دوم قرار داشته باشد؛ اما بدون شک نقش بازی های ایران همواره بر اساس منافع و نقشه های امریکا بوده و هرگز امریکا از نقش بازی های ایران در منطقه اظهار بی نیازی نخواهد کرد.

5-   به این ترتیب، قضاوت در مسأله تغییر نقش ایران توسط امریکا بیشتر روی اقدامات عملی استوار است تا اظهارات و گفته ها، چنان چه سر و صداهایی که این روزها در واشنگتن بر علیه ایران بالا گرفته تنها حرف است و به عمل تبدیل نمی شود، به طور مثال: «حسن روحانی رئیس جمهور ایران در سخنانی که به مناسبت جشن سی و هشتمین سالروز انقلاب ایران داشت، اعلان کرد که ایرانیان ایالات متحدۀ امریکا را بخاطر زبان تحریم هایش پشیمان خواهند کرد. روحانی اشاره نمود که مشارکت گسترده ایرانیان در احیایی سالروز "انقلاب اسلامی" بیانگر اقتدار ملی در عرصه های مختلف کشور بوده و این مشارکت پیام روشنی است به اظهارات غلط رهبران قصر سفید.»

ترامپ رئیس جمهور امریکا در پاسخ به اظهارات روحانی گفت: «احتیاط کن!» رویترز بتاریخ 10 فبروری 2017م در خبری گفت: «دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا روز جمعه از روحانی رئیس جمهور ایران خواست تا مواظب حرف هایش باشد. ترامپ این هشدار را پس از آن داد که رسانه ها اظهاراتی از روحانی منتشر نمودند که گفته بود؛ هر کسی که ایران را تهدید کند پشیمان خواهد شد. ترامپ در پاسخ گفت: احتیاط کن! برایت بهتر خواهد بود.»

بناءً اظهارات اخیر طرفین و امثال آن که در مورد توافق هسته ای سر می دهند در حقیقت بخشی از کشمکش دور و دراز و خسته کن امریکا و ایران است و بس، اما آن چه که در عمل میان طرفین جریان دارد این است که دو طرف تمام اقدامات شان را با هماهنگی و همکاری و البته بر اساس پیاده نمودن نقشه های امریکا به پیش می برند. «موگیرینی پس از دیدارهایی که با شماری از مسئولین ادارۀ دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا داشت، بتاریخ 9 فبروری سال جاری گفت: از اظهار نظرهایی که در این دیدارها شنیدم به خوبی دانسته می شود که آنان به تداوم اجرای توافق هسته ای با ایران کاملاً متعهد می باشند.» (منبع: روسیۀ امروز 10 فبروری 2017م)

در مورد تحریم های جدید امریکا برعلیه ایران باید گفت که دامنه ای آن هنوز کوچک است، اگرچه این تحریم ها هم زمان با اظهارات سران امریکا اعمال گردیده و نشان می دهد که امریکا نقش ایران را بررسی مجدد می کند، اما این بررسی بر اساس یک سیاست خاص صورت می گیرد؛ طوری که می خواهد موفقیت ها و ناکامی های آن را ارزیابی نموده و مطمئن شود که چگونه می توان از آن در راستای منافع بزرگ اقتصادی و سیاسی امریکا بهره برداری نمود. البته بررسی مجدد نقش ایران به ترامپ خلاصه نمی شود، بلکه هلاری کلنتن کاندیدای دموکرات نیز در جریان تبلیغات انتخاباتی اش خواستار این بررسی مجدد بود، چنان چه وی سیاست "اعتماد و عمل" که در قبال ایران جریان داشت را سیاست غلط توصیف نمود. از این اظهارات وی بر می آمد که سیاست خودش در قبال ایران مبتنی بر عدم اعتماد خواهد بود.

وی وعده نموده بود که در صورت هر گونه تخطی کوچکی از جانب ایران در قبال توافقات هسته ای به دست آمده، تحریم ها را مجدداً اعمال خواهد نمود، بلکه حتی گفته بود که ممکن است در صورت تخطی از توافقنامه، از نیروی نظامی نیز کار گرفته شود». (منبع: روز نامه شرق اوسط 22 مارچ 2016م)

این بدان معنی است که بررسی مجدد نقش ایران توسط ادارۀ ترامپ در اصل سیاست دولت امریکا بوده، اما چنان که قبلاً اشاره نمودیم، هدف از این بررسی قرار دادن نقش ایران در راستای خدمت به منافع بزرگ اقتصادی و سیاسی امریکا می باشد.

در پایان باید گفت: تأسف آور این است که امریکایی که به دلیل حاکمیت ارزش های فاسد و تمدن متعفن اش هر لحظه در داخل خود در حال فرسوده گی و از هم پاشی است، این امریکا در سرزمین های مسلمانان از شأن و شوکت بالای برخوردار بوده و با تکبر و غرور تمام در آن قدم می زند، و تأسف بار تر این که آنانی که خود شان را حکام مسلمانان می شمارند برای خدمت به منافع امریکا با یکدیگر به رقابت می پردازند. واقعاً درد آور است که سرزمین های مسلمانان میدانی باشد برای نقشه و پلان گذاری های کفار استعمارگر!

اما دلیل اصلی و شناخته شده این واقعیت تلخ را اگرچه قبلاً گفتیم، اینک یک بار دیگر تکرار می کنیم و آن این است که مسلمانان از نداشتن خلیفه و امامی رنج می برند که در صورت بودنش می تواند از شر استعمارگران به وی پناه ببرند. ابو هریره رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین روایت می کند:

«إِنَّمَا الْإِمَامُ جُنَّةٌ، يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ، وَيُتَّقَى بِهِ»

(رواه مسلم)

امام به مانند سپر است که می توان از عقب آن مبارزه نمود و به آن پناه برد.

پس بر هر مسلمانی که الله و رسول اش را دوست دارد واجب است تا این مسأله را قضیه ای سرنوشت ساز خود قرار دهد. کار و تلاش جدی، دوامدار برخاسته از اخلاص به الله سبحانه وتعالی و صداقت با رسول اش در راستای برپایی خلافت راشده نماید تا باشد که بشارتی را که رسول بزرگوار اسلام وعده تحقق آن را پس از حاکمیت های جبری موجود داده، در صحنه عمل پیاده گردد. چنان چه رسول الله صلی الله علیه وسلم در حدیث صحیحی که احمد و طیالسی به نقل از حذیفه رضی الله عنه روایت نموده اند می فرماید:

«ُثمَّ تَكُونُ ملکاً جَبْرِيَّةً، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ»

به دنبال آن حکومت پادشاهی مستبدانه و جبری ظاهر می شود که آن هم به اندازه ی که الله مقدر فرموده عمر می کند. سپس به خواست الله از میان برداشته شده و خلافت به منهج و اساس نبوت دوباره باز خواهد گشت.

اینجاست که مسلمانان عزت از دست رفته شان را مجدداً به دست آورده و کفار استعمارگر با ذلت و خواری تمام از سرزمین های مسلمانان بیرون رفته و به سرزمین خود شان باز خواهند گشت، البته اگر برای شان سرزمینی باقی بماند.

﴿وَتِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ﴾

[آل عمران: 140]

و ما این روز ها را در میان مردم می گردانیم تا  افرادی را که ایمان آورده اند بدانیم و  از میان شما شاهدانی بگیریم، چون الله ظالمان را دوست نمی دارد.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

ما از حزب می خواهیم که توجه اش را به مشکلات مسلمانان در افریقا، مانند مشکلات سایر مسلمانان معطوف نماید. چنان چه به محض وقوع یک رویداد سیاسی در جهان حزب هر چه زودتر موقف اش را در یک و یا دو روز ابراز می نماید؛ لیکن در مورد گامبیا تا هنوز که دو ماه سپری شده موقف اش را ابراز نکرده است. بنابر این ما خواهان وضاحت آن چه در آن جا واقع گردیده است، هستیم. برعلاوه چرا کشورهای غربِ افریقا حمایت زیاد از ادما بارو رئیس جمهور جدید گامبیا، می کنند؟ چرا فشار زیاد بر رئیس جمهور پیشین آن کشور آورده اند تا از سمت اش استعفا نماید؟ آیا اوضاع سیاسی این کشور به بیرون شدن از عضویت محکمه جنایات بین المللی(ICC) یا تغییر نام جمهوری گامبیا به جمهوری اسلامی گامبیا ارتباطی دارد؟

چون رئیس جمهور جدید در کنفرانس مطبوعاتی اش به تاریخ ۲۸ جنوری ۲۰۱۷م، در بانجول پایتخت آن کشور گفته است که بر وعده خود باقی خواهد ماند و تصمیمی را که رئیس جمهور اسبق کشور یحیی جامع درباره بیرون رفتن از محکمه جنایات بین المللی گرفته بود از بین خواهد برد. او هم چنان واضح ساخت که نام قبلی کشورش "جمهوری اسلامی گامبیا" را به جمهوری گامبیا در چهار چوب قانون اساسی آن کشور، تغییر خواهد داد. (منبع: خبر گزاری الجزیره ۲۹ جنوری ۲۰۱۷م)

پاسخ:

حزب التحریر یک حزب سیاسی است که ایدیولوژی آن را اسلام تشکیل می دهد و تمام قضایای مسلمانان نگران بوده و نشریات اش به اساس اولویت ها است. پس اگر در مورد یک قضیه نظرش را ابراز کند و قضیه دیگر را به تعویق اندازد، بدین معنا نیست که به قضیه به تعویق انداخته شده علاقه مندی ندارد و من امیدوار استم تا این موضوع را روشن کرده باشم. خط و سیر حزب التحریر را فکره اش تعیین می کند و طریقه اش آشکار به ما بیان می کند که یاری الله سبحانه وتعالی با ما است. اکنون به پرسش شما پاسخ خواهم داد و از الله سبحانه وتعالی استدعا می نمایم که پیروزی را نصیب ما و شما بگرداند.

پاسخ شما ضرورت بر مرور واقعیت سیاسی گامبیا از زمان ظهور اسلام و منازعات بین المللی در اطراف آن دارد که قرار ذیل بیان می شود:

  1. گامبیا یک کشور اسلامی است  و ۹۵ درصد نفوس این کشور را که تخمیناً به ۲ میلیون نفر می رسد، مسلمان تشکیل می دهد. در قبل این کشور از جمله مستعمرات انگلیس بود که در سال ۱۹۶۵م، به آزادی رسید و به کشورهای مشترک المنافع انگلیس پیوست. دودا جوارا به حیث صدراعظم این کشور زیر نظام سلطنتی انگلیس که از ملکه پیروی می کرد، تعیین گردید؛ بعداً در سال ۱۹۷۰م، نظام جمهوری را اعلام و نخستین رئیس جمهور گامبیا گردید. این اتفاق در وسط سال های حمله ی امریکا بر کشورهای افریقایی بود که سبب شد این کشورها به استعمار اروپایی، به خصوص کشورهای سلطنتی وابسته گی بیشتر پیدا نمایند. چنان چه انگلیس بخاطر پیش دستی از حمله امریکا بر لیبیا دست به اقدام مشابهی در آن کشور سلطنتی زد و با استفاده از قذافی که در سن ۲۶ سالگی شهرت زیاد نداشت، با کودتای بدون خون ریزی پادشاه را کنار گذاشت و نظام جمهوری را اعلام کرد. بنابر این انگلیس از تغییراتی که در رژیم آن کشور وارد می گردید، نگرانی نداشت و همواره مواظب نفوذ و استعمار خود در همه جا بود.
  2. زمانی که گامبیا زیر فشار حملات فزاینده ی امریکا در دهه ی اخیر قرار داشت، انگلیس مامور نظامی مجهول الهویتی خود را بنام یحی جامع که ۲۹ سال سن داشت وارد صحنه کرد و از وی خواست تا کودتای بدون خون ریزی را بتاریخ ۲۲ جولای ۱۹۹۴م، جهت سرنگونی دودا جوارا رئیس جمهور این کشور که برای ۳۰ سال حکومت کرد، انجام دهد تا بتواند از این طریق نفوذ خود را در آن جا تأمین کند. در عصر قذافی، ارتش گامبیا توسط آرتش لیبیا آموزش داده می شد تا انگلیس بتواند مزدوران خود را در افریقا حفاظت کند. قذافی با شعارهای آزادی خواهی مطلق که آمیخته ی از احساسات اسلامی و عربیزم علیه استعمار بود، در حالی شروع بکار کرد که خودش تطبیق کننده ای پلان انگلیس و از اسلام بدور بود.

یحیی جامع زمانی در سال ۲۰۱۳م خارج شدن گامبیا را از اتحادیه کشورهای مشترک المنافع انگلیس اعلام کرد، در حقیقت نوع از تسلط استعمار جدید و تطبیق پلان کشورهای غربی در جهت به استعمار کشیدن کشورهای رو به انکشاف در این قاره بود. وی زبان رسمی کشورش را که انگلیسی بود به زبان عربی مبدل ساخت و گفت که در مدت ۳۰۰ سال انگلیس ها تنها به ما این را آموخته اند که "خداوند ملکه را چطور حفظ کند".

او گامبیا را در سال ۲۰۱۵م، کشور اسلامی اعلام کرد و بتاریخ ۱۱ دسمبر همین شال از طریق تلویزیون گفت: «به اساس ارزش های دین مبین اسلام من گامبیا را حکومت اسلامی اعلام می کنم، زیرا اکثریت نفوس این کشور را مسلمانان تشکیل می دهد. وی در ادامه گفت:«گامبیا دیگر نمی تواند با استعمار میراثی و قانون اساسی را که به اساس سیکولاریزم توسط انگلیس های استعمارگر ساخته شده بود ادامه دهد. انگلیس سال ها این کشور را در استعمار و کنترول خود داشت و من امروز آن را به جمهوری اسلامی گامبیا تبدیل می کنم.»

این تغییر فقط در نام رسمی این کشور بود، نه آن چه اسلام تقاضای تطبیق آن را در چوکات یک دولت اسلامی دارد. چون این کشور به مانند کشور مریتانیا در همسایگی اش است که به نام کشور جمهوری مریتانیا یاد می شود و از اسلام پیروی نمی کند، بلکه تبعیت از قانون کشورهای غربی می نماید.

تلاش های یحیی جامع برای کسب شهرت و تقویت نقش خودش در این کشور می باشد و به همین دلیل در صف منتقدین امریکا قرار گرفته بود. چون مردم با شامل نکردن اطفال شان در مکاتب انگلیسی زبان به اثبات رسانیده بودند که به اسلام علاقه دارند و شامل شدن جوانان را در این مکاتب، به مثابه تسلیم شدن به استعمارگران می دانستند. مردم به صراحت خواستار تدریس به زبان عربی و نصاب تعلیمی اسلام بودند. با وجود این همه، نفوذ انگلیس دست نخورده باقی ماند و توسط نماینده های خویش به طور مستقیم و غیر مستقیم اوضاع را کنترول کرد. برای انگلیس اضافه شدن نام اسلام در پهلوی جمهوریت، هیچ فرقی نمی کند، چون در حاکمیت اندک ترین تاثیری ندارد و یک نام بدون معناست که مزدور خود را زیر فشارهای امریکا، مشهور می کند.

  1. بتاریخ ۳۰ دسمبر ۲۰۱۴م، علیه یحی جامع که بیرون از کشور بود، کودتا صورت گرفت و قصر ریاست جمهوری زیر حملات سنگین مخالفان قرار گرفت که در عقب این کودتا امریکا قرار داشت. چون طراح اصلی این حمله چینو نجی تاجر ساکن ایالت تکزاس امریکا بود که همراه با سه تن دیگر در پیوند به این قضیه از طرف دولت امریکا گرفتار شدند. بعد از کودتای ناکام، آن ها به اشد مجازات محکوم شدند و چینو نجی برای یک سال محکوم به حبس گردید! اندریو لجر رئیس دادگاه عالی تکزاس در رابطه چنین گفت: «چهار تن از قوانین حفاظتی اتباع امریکا و سیاست خارجی کشور ما تخطی کرده اند.» (منبع: رویتر ۱۳ می ۲۰۱۷م).

بنابر این امریکا با محکومیت امریکاییان گامبیایی الاصل تلاش کرد تا این حقیقت را پنهان کند و چنان وانمود کرد که از کودتا خبری ندارند؛ اما اگر کودتا کامیاب می شد از آن حمایت می کرد. امریکا برای پنهان کاری بیشتر بازی نمایشی را بخاطر تعقیب عدلی این افراد با مجازات اندک به راه انداخت.

  1. پس حمله امریکا بر نفوذ انگلیس و دیگر کشورهای اروپایی در غرب افریقا به مانند جاهای دیگر ادامه دارد. امریکا از یحی جامع رئیس جمهور گامبیا خواست تا از نفوذ انگلیس در این کشور جلوگیری کرده و برای او کار کند. اما پس از پذیرفته نشدن این خواست، امریکا توسط مزدوران خویش به حملات دست زد و این حملات حدی شدت گرفت که اروپا آماده شد تا امریکا را متوقف سازد و سپس اتحادیه اروپا بصورت موقت کمک های بشر دوستانه خود را به بهانه رعایت نشدن حقوق بشر در گامبیا به تعلیق در آورد. انگلیس همواره با استفاده از شیوه های دموکراتیک درکشور های تحت نفوذش نماینده های خود را تعویض می کند تا به امریکا مهلت ندهد که برخلاف تصامیم اش سر بلند کند. در واقع این شیوه ی است که کشورهای غربی برای جلوگیری از نفوذ یکدیگر و یا به بهانه مداخله از آن استفاده می کنند. به همین دلیل ضرورت به قانون اساسی در گامبیا نبود که هر پنج سال انتخابات صورت گیرد و دودا جوارا و حزب وی مثل همیشه پیروز شود؛ چون حزب حرکت مردمی سیاست گامبیا را در کنترول داشت، ولی فضای سیاسی بصورت کامل در دست انگلیس بود.

از این رو یحیی جامع برای همیش در طی ۲۲ سال گذشته پیروزی خود را در انتخابات اعلام می کرد؛ اما در انتخابات سال ۲۰۱۶م، رقیب وی ادما بارو پیروز گردید. ادما سر تا پا وفادار انگلیس است و قبلاً در انگلستان بحیث محافظ در یک گدام کار می کرد و در سال ۲۰۰۶م، به کشورش گامبیا برگشت و تجارت خرید و فروش املاک را شروع کرد که تا هنوز هم ادامه دارد.

  1. یحیی جامع اعلام کرد که مردم گامبیا به کسی دیگری رأی داده تا کشور را رهبری کند. او اشاره به رقیب خود کرد و گفت: «شما رئیس جمهور کشور هستید و من پیروزی شما را خواهانم؛ اما از زمانی که شمارش مجموعی آرا اعلام گردید و تفاوتی که میان آرای رقبای انتخاباتی از ۶۰ درصد به ۲۰ درصد نزول کرد و هیچ یک از رقبا نتوانست اکثریت آراء را از خود کنند گفت: ما می خواهیم که در عقب صندوق انتخابات مراجعه کرده و اطمینان حاصل نماییم که رای هر فرد این کشور بدون غرض، مستقل و بی طرفانه شمارش شده و برای نفوذ هیچ کشوری استفاده نمی شود.» موافقت طوری بود که وی پست ریاست جمهوری را به نماینده ی جدید واگذار کند، اما وی فکر کرد که می تواند انگلیس را وادار کند تا او را برای سال های متمادی ابقا کند.

پس اروپایی ها و بطور خاص انگلیس، احساس کرد که دیگر نمی تواند او را حفظ کند؛ چون زمانی مارک تونر سخنگوی وزارت خارجه ایالات متحده امریکا بتاریخ ۱۰ دسمبر ۲۰۱۶م، نتایج انتخابات ریاست جمهوری گامبیا را تقبیح کرد و گفت: «موقف جامع، زشت و مردم گامبیا بر وی اعتماد ندارد و او تخطی از قانون کرده است. زیرا این عمل او یک کوشش رسوا آمیز است و اعتماد مردم گامبیا را در پروسه انتخابات جریحه دار ساخته است. هدف جامع اینست که غیر قانونی در موقف خود باقی بماند و این امری است که اجازه ی مداخله در امور گامبیا را به ما می دهد.»

انگلیس بر سر قدرت ماندن وی را رد کرد و این معضله را از طریق کشورهای غرب افریقا که رژیم های دست نشانده ی اروپایی ها-بویژه برای انگلیس و فرانسه که از نفوذ خاصی برخوردار هستند- حل و فصل نماید. بدین ملحوظ سنیگال عضو غیر دایمی شورای امنیت، طرح خود را بتاریخ ۱۹ جنوری ۲۰۱۷م، به شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد مداخله به گامبیا با حمایت انگلیس و فرانسه که اعضای دایمی این شورا هستند، تسلیم کرد.

  1. شورای امنیت این طرح را به مجموع آرا بتاریخ ۱۹ جنوری ۲۰۱۷م، تایید کرد. شورای امنیت سازمان ملل متحد حمایت کامل و تعهد خود را به گروهی از کشورهای غرب افریقا برای متیقن ساختن خواست های مردم گامبیا برای نخستین بار از طریق اسلوب های سیاسی اظهار داشت. بدین معنی که اگر دیگر طریقه ها ناکام شد، برای حل آن مداخله نظامی را روی میز دارند. به یحیی جامع از طریق کشورهای غرب افریقا الی ۲۰ جنوری ۲۰۱۷م، اجازه داده شد تا استعفا داده و کشورش را ترک کند. رهبران کشورهای غرب افریقا به بانجول مرکز گامبیا رسیدند و به یحیی جامع فرصت نهایی را دادند تا قبل از آن که توسط قوت های نظامی حاضر در مرکز برکنار شود، قدرت را صلح آمیز تسلیم دهد. بتاریخ ۲۰ جنوری ۲۰۱۷م، رئیس ستاد ارتش گامبیا اعلام کرد که آدم بارو را رهبر خوبی برای گامبیا انتخاب نموده و علیه قوت های منطقوی که برکناری یحیی جامع را دارند، نخواهد جنگید. این اعلام جامع را وادار ساخت تا از سِمت اش بتاریخ ۲۱ جنوری ۲۰۱۷م، برکنار شود؛ زیرا وی دیگر قوت نظامی نداشت که در داخل و خارج از وی دفاع کند.

بعداً سازمان ملل، کشورهای غرب افریقا و کمیته اقتصادی این کشورها اعلام کردند که عملیات نظامی را در گامبیا برای مطمئن ساختن از حقوق یحیی جامع و بازگشت وی به کشورش بعد از برکناری و ترک کشور توقف داده اند. بتاریخ ۲۴ جنوری ۲۰۱۷م، اگایی انزی سخنگوی حکومت اکوادور، اعلام کرد که: «پناه سیاسی را به یحیی جامع می دهد تا آن که از برخورد نظامی جلوگیری کند.» پس بحران سیاسی در گامبیا طی ۶ هفته خاتمه یافت و پرده بر حکومت ۲۲ ساله ی یحیی جامع انداخت و کسی بجای آن آمد که بتواند نفوذ کشورهای اروپایی را در آن جا تامین کند.

  1. در نتیجه می توان گفت که وضعیت سیاسی گامبیا به خروج یحیی جامع از محکمه ی جرایم بین المللی ارتباط ندارد؛ بلکه کشورهای دیگری به شمول امریکا نیز هستند که شامل محکمه ی بین المللی نمی باشند و نه هم به دلیل این که یحیی جامع کلمه ی اسلام را رسماً در نام کشورش اضافه کرده است. کشورهای زیادی با پسوند کلمه ی اسلام وجود دارد؛ زیرا غرب از اضافه کردن کلمه ی اسلام هراسی ندارد؛ ولی هراس اصلی آن ها از تطبیق اسلام توسط دولت اسلامی در یک کشور اسلامی است؛ چون آن ها تنها از کلمه ی اسلام ترس ندارند؛ ولی تغییراتی که واقع گردیده است، ناشی از رقابت های بین المللی امریکا و کشورهای اروپایی در مستعمرات افریقا است تا با مساعد شدن فرصتی هر کدام آن، کشوری را تصرف نماید. پس کاملاً روشن گردید که گامبیا زیر سلطه ی یحیی جامع را به بهانه ی تخطی از حقوق بشر تصرف کردند. بنابر این اروپا و انگلستان تصمیم گرفتند که غلام شان را برای نگهداشتن نفوذ خود برای مدت زیادی در گامبیا تبدیل کنند و راه را در مقابل امریکا قطع کنند.

مردم گامبیا بمانند دیگر مسلمانان جهان مشتاق حاکمیت اسلام و در انتظار از بین بردن استعمار و حکومت های کفری اند و این مسئولیت هر مسلمان است که دعوت را به طریقه پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحاب اش که الله سبحانه وتعالی از آن ها راضی باشد، حمل کنند؛ خلافت اسلامی را تأسیس کنند و هر کسی که تحت حاکمیت خلافت زنده گی می کند و یا می میرد آگاه باشد.

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

[سوره الروم:4-5]

آری! خوشحال می شوند از ياری الله سبحانه وتعالی، الله هر كسی را كه بخواهد ياری می دهد و او بس چيره(بر دشمنان خود) و بسيار مهربان(در حق دوستان خويش) است.‏

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

به عبدالجمیل قامع

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

در افغانستان قرارداد و معامله ای رایج است که ما صحت و سقم آن را نمی دانیم. این قرارداد به گونه ای است که شخص فقیر گوساله یک ساله و یا ده ماهه را برای یک و یا دو سال می چراند و پرورش می دهد. اگر گوساله مؤنث بود و باردار شد و چوچه به دنیا آورد؛ شخص فقیر، شیر گاو و چوچه اش را به عنوان مزد دریافت می کند و گاو را به صاحبش تسلیم می دهد. و یا هم بعضی اوقات قبل از به دنیا آمدن چوچۀ گاو، گاو را می فروشند و پولش را دو تقسیم می کنند؛ اما اگر گوساله مذکر باشد آن را می فروشند و پولش را بین صاحب گوساله و پرورش دهنده آن تقسیم می کنند. هم چنان گونه دیگر این قرارداد چنین است که گوساله نگه داشته شده را می فروشند و منفعت آن را دو تقسیم می کنند. صورت اولی قرارداد را دوینی و صورت دومی را نصفه گی می گویند. پس حکم این قراردادها چگونه است؟ الله متعال شما را جزای خیر دهد!

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمت الله و برکاته!

یکی از شرایط اجاره در اسلام معلوم بودن اجره و مزد کار است که نباید مجهول باشد. این مسئله در "کتاب نظام اقتصادی اسلام" در بخش اجره و مزد کار، صفحه 91 چنین ذکر شده است: «شرط مال اجاره این است که معلوم باشد یا دیده شود و یا به وصفی توصیف شود که مجهول بودن آن را دور سازد، چون رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد فرموده است:

«إذا استأجر أحدکم أجیرا فلیعلمه أجره»

[ رواه دار القطنی عن ابن مسعود]

هنگامی یکی از شما کارگری را استخدام کرد، مزد کارش را معلوم کند.

مزد اجاره جایز است که پول باشد و یا بدیل آن. بدیل خواه مال باشد و یا منفعت و یا هر شی که به آن قیمت و بها تعیین شود. پس به همین دلیل جایز است بدیل تعیین گردد، اما به شرط که مقدار آن معلوم باشد و در غیر آن قرارداد و معامله درست نیست. بطور مثال: اگر به دروگر بخش نامعلوم کشتزار اجاره داده شود، به دلیل مجهول بودن مزد قرارداد درست نیست، اما اگر به یک حصه ای معلوم که 20 درصد کشتزار است اجاره داده شود، قرارداد درست است. هم چنان جایز است که به جای پول، مزد کارگر خوراک و پوشاک تعیین شود، و یا هم برعلاوه خوراک و پوشاک، معاش نیز برای او تعیین گردد؛ چون این کار در شیر دهی زنان برای اطفال نظر به این فرموده الله سبحانه وتعالی جایز است:

﴿ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ

[بقره: 233]

خوراک و پوشاک مادران شیر ده به گونه نیکو بر عهده پدر و صاحب فرزند است.

پس اگر در برابر شیر دهی تعیین نفقه و البسه جایز است، در سایر معاملات هم جایز می باشد؛ زیرا همه اجاره است و شیر دهی هم یک نوع از اجاره محسوب می شود.

نتیجه این است که معلوم نمودن مزد هنگام بستن قرارداد لازم است تا اگر کارگر از کار استعفا بدهد منازعه به میان نیاید، زیرا اصل در معاملات و قراردادها این است که جنجال و منازعات در بین مردم به وجود نیاید و به همین دلیل مزد باید معلوم باشد. چنان چه در مورد رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده:  

«إذا استأجر أحدکم أجیرا فلیعلمه أجره»

(رواه دارالقطنی عن ابن مسعود)

هنگامی یکی از شما کارگری را استخدام کرد، مزد کارش را معلوم کند.

هم چنان احمد از ابی سعید روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم از گرفتن کارگر قبل از تعیین مزدش منع فرموده است؛ مگر این که مزد آن کار معلوم باشد و اجاره برگذار شود و هنگام اختلاف در مقدار مزد به اجره مثل همان کار رجوع  گردد... این موضوع بطور کامل در "کتاب نظام اقتصادی اسلام" بخش اجاره موجود است، در صورت ضرورت می توانید به آن مراجعه فرماید.

از لابلای این موضوع درک من از پرسش شما قرار ذیل است:

شخص فقیر گوساله یک ساله و یا ده ماهه را برای یک یا دو سال پرورش می دهد اجره و مزد او چگونه است؟ اگر گوساله گرفته شده مونث باشد و آن را پرورش داد تا گاو شد در این صورت چهار حالت ذیل قابل ذکر است:

1-      اگر در جریان پرورش این گاو چوچه به دنیا آورد، مزد آن شخص فقیر همان گوساله نوزاد و شیر گاو است. سپس گاو را به مالک اش تسلیم می دهد.

2-      یا گاو را قبل از تولد چوچه اش می فروشند، نصف قیمت گاو را بدیل مدت پرورش گوساله به شخص فقیر می دهند.

3-      اگر گوساله ای را که شخص فقیر برای پرورش و چراندن گرفته بود مذکر باشد، بعد از یک سال یا دوسال پرورش آن گاو را می فروشند و پول آن را دو تقسیم می کنند.

4-      شخص فقیر گاو را نگهداری می کند و بعد از فروش منفعت بین صاحب گاو و شخص فقیر تقسیم می شود.

اگر پرسش شما چیزی باشد که در فوق ذکر کردم، حکم شرعی آن موقوف به معلوم بودن مزد و مدت پرورش است که قرار ذیل بیان می گردد:

  • در حالت اول؛ به دلیلی که مزد نامعلوم است معامله و قرارداد جایز نمی باشد، چون مزد چیزی است که گاو مونث به دنیا بیاورد و این یک امر مبهم است.
  • قرارداد در حالت دوم جایز است؛ زیرا مزد معلوم می باشد که نصف قیمت گاو در صورت فروش آن است و جانبین بر این مسئله توافق کرده اند.
  • معامله در حالت سوم هم جایز است، چون مزد شخص فقیر نصف قیمت گوساله درصورت فروش آن است که جانبین قبلاً توافق کرده اند.
  • در حالت چهارم؛ تعیین منافع که دو تقسیم می شود باید واضح و معلوم باشد، چون مزد برای جواز قرارداد لازم است و اگر معلوم نباشد جایز نیست.

برادر شما عطا بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته! 

شیخ بزرگوار، الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر دهد. آیا قواعد شرعی در استفاده از آب دریا ها و جوی های که از منبع تا انجام چه در قلمرو دولت خلافت باشد و یا هم در ساحه دولت های دیگر، وجود دارد؟

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

در نظام اسلام برای هر مشکلی چه موجود و چه پیش بینی شده که احتمالاً در آینده اتفاق افتد، راه حل هایی دقیق وجود دارد، چون الله سبحانه وتعالی این دین را تکمیل نموده و در مورد فرموده است:

﴿ اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا

[مائده: 3]

امروز (احكام) دين شما را برای تان كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان دین الله پسند برای شما برگزيدم.

بناءً الله سبحانه وتعالی برای ما در نظر گرفتن شریعت را در مسایل خورد و بزرگ واجب ساخته است. چنان چه فرموده:

﴿ وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ﴾ 

[مائده: 49]

در ميان آنان طبق چيزي حكم كن كه الله متعال بر تو نازل كرده است، و از اميال و آرزوهاي ايشان پيروي مكن، و از آنان برحذر باش كه (با كذب و حق پوشي) تو را از برخي چيزهایي كه الله سبحانه وتعالی بر تو نازل كرده به دور و منحرف نكنند.

در آیت فوق کلمه "ما" از صیغه های عموم است. پس الله سبحانه وتعالی حکم به اسلام را در تمام امور بدون تجزیه و استثناء نظر به این فرموده ای خویش واجب ساخته است:

﴿ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ

[مائده: 49]

و از آنان برحذر باش! مبادا تو را در بخشى از آن الله سبحانه وتعالی بر تو نازل كرده به فتنه اندازند.

تمام مشکلات که در دنیا برای انسان پدید می آید، الله عزیز و حکیم راه حل آن را در نظام اسلام ذریعه استنباط از نصوص طبق قواعد و اصول شرعی بیان داشته است. زیرا الله سبحانه وتعالی ما را خلق کرده و تمام اموری را که به مصلحت ما است بیان فرموده است. پس او سبحانه وتعالی لطیف و خبیر است؛ چنان که فرموده:

﴿ أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ

[ملك: 14]

‏آيا كسى كه آفريده است نمى‏داند با اين كه او خود باريك بين و آگاه هست.

بدین اساس گفته می توانیم که بلی، در دولت خلافت قواعد شرعی برای استفاده از دریا ها و جوی ها وجود دارد. فرق نمی کند که در قلمرو دولت خلافت باشد یا در میان دولت خلافت و دولت های دیگر. باید متذکر شد که تمام قواعد شرعی مربوط به دریا ها، ان شاء الله هنگام قیام دولت خلافت بطور عملی اجرا خواهد شد و اما اینک بعضی قواعد را در مورد مختصراً بیان می کنیم:

1-      دریا های بزرگ ملکیت عامه بوده و آن تحت یکی از انواع دوگانه ملکیت های عامه درج شده است، و به جماعت مسلمین مرتبط است. طوری که حدیث شریف به این امر دلالت دارد:

«الْمُسْلِمُونَ شُرَكَاءُ فِي ثَلَاثٍ: فِي الْكَلَإِ، وَالْمَاءِ، وَالنَّارِ»

(رواه أبوداود)

«مسلمانان در سه چیز شریک اند: چراگاه، آب و آتش.»

در مورد چشمه های طبیعی هم نظر به حدیث ذیل حکم شده که از اختصاص به ملکیت و حراست افراد خارج است:

«مِنَى مُنَاخُ مَنْ سَبَقَ»

(رواه ترمذي)

«منا جایگاه کسی است که سبقت نموده.»

و تفصیل این موضوع در کتاب اموال در دولت خلافت و نظام اقتصادي اسلام موجود است که می توانید به آن مراجعه نمائید.

2-   بدون شک این موضوع از زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم تا عصر ما نزد مسلمانان واضح و روشن است که دریا ها و رودخانه های بزرگ؛ مانند: دجله، فرات و نیل ملکیت عامه بوده و هیچ وقت به ملکیت فردی اختصاص نیافته است. از طرف دیگر دولت به مردم اجازه می دهد تا از دریا های بزرگ جهت آشامیدن، ضرورت منزل، سیراب کردن چهارپایان که به "شفه" موسوم است، آبیاری زمین های زراعتی که به "شرب" مسمی است، استفاده در سفر و انتقال آن به جاهای دیگر... بهره برداری نمایند. این همه علاوه بر آن است که پاک کاری دریا ها و نظافت آن ها که به "کری الانهار" یاد می شد، در نظر گرفته شود تا مردم از آن ها استفاده کرده بتوانند. باید متذکر شد که تمام این موضوعات درکتب تاریخ و فقه اسلامی بطور واضح بیان شده است. این جا برای شما بعضی از نصوص فقهی که اهتمام مسلمین به موضوع دریا های بزرگ و تسهیل استفاده از آن ها را بیان می کند ذکر می نمایم:

  • در کتاب تحفة الفقهاء تأليف سمرقندی "متوفی 540 هـ" آمده: «دریا های بزرگ مانند: فرات، دجله، جیحون وغیره حق شخصی هیچ کسی بطور خاص نیست، بلکه حق عام مردم است و برای هر کسی جایز است که از آن زمین خود را آبیاری کند، بالای آن آسیاب و یا وسایل آب کشی و امثال آن را نصب کند. این در صورتی است که در آن افزایش نباشد و اگر افزایش بود منع کرده می شود؛ چون دریا های بزرگ را سلطان به مصرف بیت المال پاک کاری و تنظیم "کِرَی" می کند. منفعت این دریا ها به عام مردم می رسد و به همین گونه خسارت آن هم به بیت المال راجع می شود...»
  • در کتاب الموسوعة الفقهية الكويتية ذکر شده: «کری؛ به معنی اخراج خاک نمناک از زمین یا تحت نهر و دریا و حفر و پاک سازی آن است که هزینه و تمام ضروریات آن از بیت المال مسلمین پرداخت می شود، زیرا آن برای مصلحت عامه است. اگر در بیت المال چیزی نبود، حاکم بالای مردم به طور اجباری به اصلاح دریا می پردازد، چون این امر برای دفع ضرر و مصلحت عامه است... »

حفر و پاک سازی "کری" دریا های عامه، مانند: نیل، دجله و فرات بالای سلطان و از مصرف بیت المال مسلمین می باشد، زیرا منفعت کری برای عامه مسلمین است.

بنابر حدیثی که ترمذی از عایشه رضی الله عنها روایت نموده رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

« الْخَرَاجُ بِالضَّمَانِ... »

«استفاده از مال فروخته شده در برابر ضمانت و حفاظت خريدار قرار مي گيرد.»

اگر ترس غرق شدن مردم در این دریا ها باشد، بالای سلطان لازم است که آبگیر آن را از بیت المال اصلاح نماید.

  • در كتاب الحكام في شرح مجلة الأحكام آمده: «در ماده (1238) شرح مجلة الأحكام گفته: دریا های عامه، مثل: نیل، فرات، طونه و طونجه در ملکیت کسی نیست؛ زیرا در ملکیت هیچ شخصی نبوده و ملک جماعت است و استفاده از آن ها به شرطی مباح است که به عام مردم ضرر نرسد. به همین ترتیب استفاده از بحر نیز مباح است و هرکس حق دارد از آن استفاده کند. در ماده (1254) بیان شده که شخص اجازه دارد تا از دریا برای استفاده آبیاری زمین های زراعتی، تنظیم آسیاب و دیگر ضروریات خود جوی بکشد.

لیکن اگر استفاده شخص طوری بود که آب ضایع و به ضرر حقوق عامه تمام می شد، یا مسیر کشتی ها را منع می کرد، هرکس حق دارد که او را منع نماید و این مسئله در مورد دریا ها است. اما استفاده از بحر جواز دارد اگرچه مضر تمام شود، و به این مطلب قهستانی نیز تصریح نموده و در شرح ماده (1262و1264) نیز بحث می شود. هم چنان تمام مردم از این دریا های عامه حق شفه دارند، برابر است که به عام مردم ضرر برسد یا نه؛ دریا های عامه در ملکیت کسی نمی باشد و آن مانند: دریایی قطر، رود نیل در مصر، دریای فرات در عراق، دریای طونه که قسمتی از آن در رومانیا جاری است و دریایی جبل الطارق می باشد. تمام این دریا های بزرگ در ملکیت عامه شامل است، چون ملکیت حسب ماده (1249) با دست یافتن به شی حاصل می شود که دست یافتن به این دریا های بزرگ غیر ممکن است. بناً این دریا ها را کسی بصورت شخصی تصاحب کرده نمی تواند، زیرا به صورت طبیعی از ملکیت عامه محسوب می شود. به اساس ماده (1234) برای تمام مردم حق استفاده از این دریا ها ثابت است و به حسب ماده (1265) چنان چه در التنوير و رد المختار در اوايل شرب و در زيلعی در باب شرب اين مسئله ذکر شده... .

در ماده (1265) گفته شده: برای هر شخص جايز است که زمين خود را از دریا های عامه آبیاری کند. هم چنان شخص می تواند بخاطر آبیاری زمين، ايجاد آسياب و میسرهای جدید آب را به شرطی ایجاد نماید که عام مردم متضرر نشوند، لذا اگر آب پائين شود و به مردم ضرر برسد يا تمام آب دریا را قطع نمايد و يا هم مانع سير کشتی رانی شود، در اين صورت جایز نیست. برای هر شخص حق آبیاری زمين و حق شفه از دریا های عامه وجود دارد، بنابر اين اگر شخصی موات(زمين مخروبه) نزديک دریا را آبياری و آباد نمود، پس برای وی حق داده می شود که از همان دریا جوی ايجاد نمايد تا آب آن به زمين آباد کرده اش برود. چنان چه در شرح مجمع در باب شرب بيان شده است. و اين در صورتی است که مکانی که جوی را از آن جا باز می کند، ملک خودش باشد.

هر شخص حق دارد که از آب دریا بنوشد، وضو بگیرد، لباس بشويد يا اين که جوی آب را در قسمتی که ملک خودش بوده يا از زمين های موات جديد باشد، ايجاد نمايد. هم چنان اجازه دارد که برای آبیاری زمين هايش و ايجاد آسياب در دریا ها برعلاوه سه منفذ يا سوراخ، چهار يا پنج سوراخ دیگر اضافه نماید. چنان چه در فتاوی هندیه در باب دوم شرب ذکر شده است.

بدون شک شما می دانيد که مجلة الأحكام در دولت عثمانی تطبيق می شد و مورد اعتماد قرار داشت، تمام اين احکام دال بر اينست که در دولت خلافت برای استفاده از دریا های بزرگ قواعد درست و صحيح وجود دارد.

3-   هرگاه دریای بزرگ از منبع تا انجام در قلمرو دولت خلافت قرار داشت، در استفاده از آب آن و انتقال آب طبق احکام شرعی که ما بعضی از آن را اين جا ذکر نموديم، مشکلی وجود ندارد. اگر در بعضی ولايات دریای جاری باشد ضرری ندارد، چون تمام ولايات تحت سلطه و قلمرو دولت خلافت بوده و تقسيمات آن ضمن حدود جغرافیه وی معيين از ناحیه اداری است، و هرگاه ضرورت استفاده از دریا های بزرگ احساس شود طبق ترتيبات معيين بين ولايات مختلف شخص خليفه مسلمين تدابير درستی را جهت استفاده از آن اتخاذ می نمايد.

4-   هرگاه در تنظيم استفاده از آب دریای بزرگ ضرورت به مداخله دولت احساس شود، با فهم تفصيل جزئيات آن، دولت يک سلسله تشکيلات اداری را ايجاد خواهد نمود که طی آن امور آبياری و انتقال آب از يک جا به جای ديگر تنظيم شود. در حال حاضر که پيشرفت مادی و تکنالوژی به بالاترين درجه رسيده، دولت جهت تنظيم آب روها و رسانيدن آب به مزارع، خانه ها و امور حمل نقل(کشتی رانی) اقدامات لازم را بکار خواهد بست. هم چنان دولت برای استفاده از آب قواعد منظم اداری را ايجاد می کند که در نتيجه آن به بيت المال مسلمين نفع برسد.

5-   هرگاه قسمتی از دریای بزرگ در خارج از قلمرو دولت خلافت واقع شده باشد، در اين صورت دولت خلافت بنابر ضرورت و اقتضای امر، طبق احکام شرعی متعلق به ملکيت های عامه، با دولت ذی دخل توافقاتی را به امضا می رساند که طی آن استفاده از آب دریا بدون اخلال به مصالح مسلمين صورت گیرد. هرگاه از سوی دولت دیگر طوری مداخله شود که در قلمرو دولت خلافت مانع ورود آب از دریای بزرگ شود یا به نحوی که به مصلحت مسلمین نباشد، در این صورت دولت خلافت به یک سلسله اقدامات دیپلوماسی چه از لحاظ اقتصادی باشد و یا نظامی متوسل می شود، طوری که به هر نحو ممکن ضرری را که از دولت جانب مقابل به مسلمانان رسیده دفع نماید، حتی اگر این کار به کشمکش و جنگ علیه دولت متجاوز تمام شود.

6-   دولت های متعددی که در اطراف دریای بزرگ قرار دارند در گذشته ها هیچ نوع مزاحمتی در قسمت استفاده از آب نهر آن بر یکدیگر نداشتند، بلکه تمام آن ها بدون کدام مشکلی از آب آن استفاده می کردند. در خصوص استفاده از آب دریا های که میان دو دولت واقع شده هیچ مشکلی رونما نگردیده بود؛ اما دولت های غربی استعمارگر آب را وسیله ای برای استعمار و پذیرش سیاست های اقتصادی شان بر دولت های دیگر قرار داده اند.

7-   اصل این است که سرپرستی ملکیت عامه مربوط به دولت اسلامی باشد، نه دولت های دیگر. بنابر این دولت خلافت قواعدی را جهت استفاده از آب دریا ها با در نظر داشت حفظ حاکمیت خود همراه با دولت های مربوطه ایجاد می کند، و دولت خلافت می تواند که از آب دریا های فوق الذکر جهت اخذ برق یا فروش به دولت های دیگر و امثال آن استفاده کند. و منافع آن به بیت المال تحویل آمده تا به وجه احسن و طبق احکام شرعی مورد استفاده  قرار گیرد.

8-   حفاظت و سرپرستی امور بهره گیری از آب دریا های بزرگ، تقسیم و انتقال آب آن مبنی بر عدم خشکیدن و انقطاع مجراها یا ملّوث شدن آب و یا اضرار دیگری که متصور است، توسط تنظیماتی اجرا می شود که دولت آن ها را روی دست می گیرد. البته سیاست دولت خلافت در خصوص آب ها همزمان با حفظ مصادر آبی به وجه احسن به عدالت استوار می باشد و تمام این امور طبق سیاست های اقتصادی، محیط عامه که دولت آن را ترسیم نموده می باشد.

9-   برعلاوه آن چه گذشت، از این هم باید متذکر شویم که دولت خلافت پیرامون استفاده از ماهی و انواع شکارها و بدست آوردن ثروت از این طریق را طبق قواعد مشخص ترتیب و تنظیم می نماید.

امید است این پاسخ مختصر قناعت شما را تا جایی فراهم کرده باشد، و پاسخ کامل برای شما هنگام اقامه خلافت اسلامی ان شاء الله خواهد بود.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

سیستم اداری ما طوری هست که هرگاه جوان از جوانان حزب التحریر وفات کند از طریق همان ولایت مربوط خبر مرگش اعلان می شود. به همین ترتیب هرگاه عضو از اعضای اداری فعلی و یا قبلی امیر حزب وفات کند، شخص امیر حزب مرگش را اعلان می کند ... از آن جای که ابو محمد "صبری العاروری" در این دعوت صاف و نقی، صاحب قدر و منزلت خاصی بود، بناءً او را مستثنی قرار دادیم.

امیر حزب و اداره او مرگ این بزرگ مرد را اعلان می دارد که در بین دعوت گران علم بردار و مشهور بود. او در راه دعوت استوار، پابرجا، با همت و بی همتا بود و در مبارزه با ظالمان با استقامت و دارای عزم متین بود و هیچ گاهی عزم او ضعیف نمی شد و به جز از الله سبحانه وتعالی از هیچ کس دیگری نمی ترسید ... سپری نمودن سال های متمادی را در زندان ظالمان خود بیان گر این موضوع است. من شیخ را از جمله کسانی می دانم که الله سبحانه وتعالی آنها را چنین توصیف نموده است:

﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا﴾ [احزاب: 23]
در میان مؤمنان مردانی اند که صادقانه بر عهدی که با الله سبحانه وتعالی بسته اند پایبند اند. بعضی از آن ها پیمان خود را به آخر رسانیده [و در راه او شربت شهادت نوشیده اند] و بعضی دیگر در انتظار اند. آن ها هر گز تغییر و تبدیلی در  عهد و پیمان خود نمی آورند.

خواست الله سبحانه وتعالی چنین بود که چندین سال را جدا از هم دیگر باشیم، در حالی که نزدیک ترین نزدیک ها بودیم. من زمانی که از منطقه الخلیل بنا بر حکم وظیفه عازم عمان شدم و در آن جا در وزارت کار و امور اجتماعی منحیث انجنیر به کار آغاز کردم. مسئولین دعوت در الخلیل، آدرسی را که برای از سر گیری امور دعوت برایم داده بودند، آدرس همین مرد قوی و پرهیزگار بود. دیدار ما در آن جا تا زمان زیادی ادامه داشت؛ اما با تأسف که از آن زمان تا حال از هم دیگر جدا بودیم! چنان چه قبلاً ذکر کردم از سال های زیادی بدینسو از هم جدا و دور بودیم و یک دیگر را ملاقات نکرده بودیم، نه حضوری و نه هم در فضای مجازی، مگر به صورت تصادفی و اتفاقی؛ تا این که روز قبل از فوت وی(رحمه الله) با خبر شدم!

تقریباً چهار ماه قبل، در فیس بوک چشمم به پیامی خورد که از برادر مان الطیب بود که چنین نوشته بود:

«السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

این پیام از پدرم شیخ صبری العاروری به شیخ مان ابو یاسین ارسال است.

السلام علیکم و رحمت الله وبرکاته!

برادر عزیزم ابو یاسین ... الله سبحانه وتعالی طاعات شما را مورد قبول خویش قرار دهد و همیشه صحت مند، سلامت، در امان و آرامش خاطر باشید... برادرم شب و روز از الله سبحانه وتعالی توفیق، حفاظت، امانت و استواری در امور دعوت را برایت خوانم... هر جا که بروید و هر جا که باشید، الله با شما باشد. الله شما را حفظ کند و ما را با شما زود تر در دار الاسلام جمع کند ... . برادر شما ابو محمد صبری ...سپتمر  2016م تمام.»

پیام نیک از برادر عزیزم بود و پاسخ آن را از صفحه فیس بوک شخصی ام برایش فرستادم که قرار ذیل بود:

«به پسر برادر و دوست عزیزم شیخ ما ابو محمد صبری العاروری ....

السلام علیکم و رحمة الله وبرکاته!                            

 الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر دهد که من را با دوست گرانقدر و شیخ عزیز ما ابو محمد ارتباط دادید و یاد آن شخصیت نیکو را که یکی از بزرگان ماست زنده ساختید. شخصیتی که در مقابل سختی ها سرخم نکرد، به رغم این که در زنده گی با سختی ها و مصائب زیادی مقابل شد؛ اما ثابت و پایدار بود، حتی در حالت مریضی قوی و در صحتمندی قوی ترین بود.

مابسیار دوست داریم که با او تحت سایه بیرق اسلام، بیرق رسول الله صلی الله علیه وسلم دیدار کنیم و یکجا باشیم و با یکدیگر یادی از ایام گذشته از همان دوکان ابو محمد کنیم. چنان چه آن دوکان برای جوانان منبع نور و هدایت بود که از گوشه و کنار آن سرزمین می آمدند. به یادم هست که همان دیدار نیک من و شیخ را یک جا نمود و او به من همکاری می کرد، الله سبحانه وتعالی او را برکت دهد. از الله سبحانه وتعالی می خواهم که تلاش ها و زحماتی که او در حمل دعوت متحمل شده و تا حال که مریض هم است متحمل می شود در میزان نیکی هایش بیفزاید. و اجر و ثواب نیکی هایش را در روزی نصیبش فرماید که مال و فرزند هیچ سودی نمی رساند، مگر کسی که با قلب سلیم به پیش گاه الله قرار گیرد!

در پایان از الله متعال می خواهم که اگر در قضای ما دیدار در دنیا نباشد، در آخرت ما را در دور و طرف رسول الله صلی الله علیه وسلم و یارانش در جایگاه صدق، نزد خداوند مالک و مقتدر یک جا نماید!

ای بار الها! دعای ما را اجابت کن، زیرا شما ذات شنوا و اجابت کننده دعا هستید!

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

17محرم 1437هـ.ق – 18 اکتوبر 2016م برادر تان عطاء ابن خلیل ابو رشته، تمام.»

سبحان الله! ... دوست داشتم که در دنیا زیر بیرق خلافت دیدار داشته باشیم، اما ذات قادر و توانا چیز دیگر خواست. از الله متعال می خواهم که دعایم را که در پیام گفته بودم اجابت کند:« از الله متعال می خواهم که اگر در قضای ما دیدار در دنیا نباشد، در آخرت ما را در دور و طرف رسول الله صلی الله علیه وسلم و یارانش در جایگاه صدق، نزد خداوند مالک و مقتدر یک جا نماید!

ای بار الها! دعای ما را اجابت کن، زیرا شما ذات شنوا و اجابت کننده دعا هستید!»

الله متعال بر ابو محمد رحم نماید و با انبیاء، صدیقان، شهداء و صالحان وی را حشر نماید و از الله می خواهم که فرزندان و دختران و دوستان وی از زمره کسانی باشد که الله متعال وصف شان را چنین بیان نموده است:

" ﴿الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ * أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ﴾. [البقره: 154]

آنان که هرگاه مصیبتی به ایشان می رسد، می گویند:«ما از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم. این ها همان کسانی اند که الطاف و رحمت الله شامل حال شان شده و آن ها هدایت یافته گان استند!

ای ابا محمد! الله بر شما رحم کند از جدایی ات غمگین استیم، اما چیزی می گوییم که الله راضی باشد:چیزی که الله می گیرد و چیزی که می دهد از آن الله است و هر چیز نزد او اجل معین دارد. انا لله وانا الیه راجعون.
برادر و دوست شما

عطاء ابن خلیل ابو رشته

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه