شنبه, ۲۸ شوال ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۴/۲۶م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

 (ترجمه)

پرسش

شیخ محترم و امیرصاحب بزرگوار!

السلام عليكم و رحمة الله و بركاته!

پکی از پاسخ‌های تان را در رابطه به پرسش یکی از برادرانی‌که کار و فعالیت‌های سیاسی و کتلوی حزب را ترک نموده بود، خواندم و من‌هم یکی از همان اشخاصی هستم که حزب را ترک نموده‌ام و بالایم تأثیر بزرگی گذاشته! "چگونه است که من راضی شدم تا از دعوت باز مانم؟ با وجودی‌که من همه‌ای افکار حزب را در فکر و سلوکم عملی می‌کنم. در هر مکانی، افکار حزب را به مردم بیان می‌کنم، به سویه‌ای که مردم مرا حزبی می‌گویند و نام من، با نام حزب گره خورده است؛ اگرچه به علت واقعیت پیش‌آمده، خارج از اراده‌ام فعلاً در عمل سیاسی حزب شریک نیستم. بعد از بیان واقعیت دعوت فردی‌ام، بازهم از بازنشسته‌گان دعوت محسوب می‌شوم؟

پاسخ

وعليكم السلام و رحمة الله و بركاته!

ای برادر! کار کردن برای اسلام و برای ازسرگیری زندگی دوباره اسلامی و اقامه‌ی دولت‌خلافت راشده در روی زمین یک عمل فردی نیست؛ بلکه یک کار دسته‌جمعی و کتلوی است و این کار دسته‌جمعی از شریعت الله سبحانه وتعالی ثابت است. ثبوت این مسأله از قول الله سبحانه وتعالی واضح می‌شود:

«وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»

[آل عمران: 104]

ترجمه: باید از میان شما کتله‌ای"جماعتی" باشد که به سوی خیردعوت کند و امر به معروف و نهی از منکر کند و آن گروه از جمله‌ی رستگاران اند(و معنی امت یعنی جماعت است)

 اگر کسی به طرف خیر دعوت می‌کند، به این معنی است که بسته به طرف اسلام دعوت کرده باشند؛ لذا کلمه خیر دربرگیرنده کل‌اسلام است و این تضمین کننده اقامه‌ی دولت برای تطبیق حدود می‌ باشد. نشر و پخش اسلام از طریق دعوت و جهاد صورت می‌گیرد و همه‌ای این اعمال مسئولیت و تکلیف فردی نیست.

هم‌چنان سیرت‌ رسول‌الله صلی الله علیه وسلم از این موضوع سخن می‌گوید، بدون شک که اصحاب کرام رضی الله عنهم، پیرامون این موضوع دلیل محکمی دارند و نصوص شرعی وجود دارد، در مورد این‌که قوت و فضای جماعت بیش‌تر است:

ترمذی در سنن‌اش از ابن عباس روایت کرده، فرمود که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«يَدُ اللَّهِ مَعَ الجَمَاعَةِ»

ترجمه: دست الله بالایی جماعت است.

نسائی در سنن خود از عرفجه بن شُریح اشجعی روایت کرده است که پیامبراکرم صلی الله علیه وسلم را دیدم که از فراز منبر برای مردم خطبه می‌داد و می‌فرمود:

«...فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ مَعَ مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ يَرْكُضُ»

ترجمه: بدون شک که دست الله بالای جماعت است و هرکس که از جمع جدا می‌گردد، شیطان همراه با او فرار می‌کند.

ابن حبان در صحیح‌اش هم‌چنان از عرفجه به چنین لفظ روایت کرده:

«...فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ، وَإِنَّ الشَّيْطَانَ مَعَ مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ يَرْتَكِضُ»

ترجمه: بدون شک که دست الله بالای جماعت است و هرکس که از جمع جدا می‌گردد، شیطان همراه با او فرار می‌کند.

و حاکم در مستدرک صحیحین، از ابن عمر رضی الله عنه روایت کرده که گفت:

«يَدُ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ فَاتَّبِعُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ، فَإِنَّهُ مَنْ شَذَّ شَذَّ فِي النَّارِ»

ترجمه: او صلی الله علیه وسلم فرمود: دست الله بالای جماعت است؛ لهذا از بیش‌ترین افراد پیروی کنید؛ چون کسی‌که از جماعت خلاف ورزی می‌‌کند، داخل دوزخ است.

بدین جهت جماعت مطلوب که پای‌بندی به کتاب الله و سنت رسول الله داشته باشد، قسمی‌که آیت قرآن بیان می‌کند:

«وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»

[آل عمران: 104]

ترجمه: باید از میان شما کتله‌ای باشد که به سوی خیردعوت کند و امر به‌معروف و نهی از منکر کند و آن گروه از جمله مفلحون است.

تمامی این موضوعات دلالت بر انجام عملی می‌کند که از طریق جمعی حاصل می‌شود، نه به شکل فردی و جماعتی‌که منضبط به شریعت اسلامی بوده باشد.

و شما ای برادر بزرگوار! خود را آماده شامل کردن در کتله صحیح بساز تا همیشه در فضای آن‌، فکر اسلامی را حمل کنی و امور را با کتله در جریان بگذاری! پس برای بدست آوردن خیر، خود را شامل کتله بساز تا در دنیا و آخرت عزت را بدست آوری!

برادرتان عطاء بن خلیل أبوالرشته

مترجم: محمد "حبیبی"

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

 از الله سبحانه وتعالی می‌خواهیم که شما و امت اسلامی را حفظ نماید و نصرت‌اش را برای‌تان نصیب فرماید. نزد من دو سؤالی است؛ از الله سبحانه وتعالی می‌خواهم که برای‌تان آسان نماید.

1- نظرتان از دیدگان اسلام در خصوص واکسینی‌که ضد فلج اطفال می‌باشد، چیست و جهان غرب و امریکا مدعی اند که در مبارزه با فلج اطفال کشورهای جهان سوم مجانی مساعدت می‌کنند؟

2- آیا  بر اساس شریعت اسلامی خریداری تولیدات زراعتی جواز دارد؟ مثلاً: سبزیجات، هنگامی‌که وقت چیدن فرا برسد، خریداری و نگهداری شده تا عرضه آن در بازار کم شده تا به قیمت بلند به فروش برسد و فایده بیشتر بدست آید؟ جزاکم الله خیر!

پاسخ
وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

اول: واکسین دوا بوده و تداوی کردن مندوب می‌باشد؛ نه فرض و دلیل بر این مدعا:

1- بخاری از ابوهریره روایت نموده که فرمود:

«مَا أَنْزَلَ اللَّهُ دَاءً، إِلَّا قَدْ أَنْزَلَ لَهُ شِفَاءً»

ترجمه: الله (متعال) هیچ بیماریی نفرستاده؛ مگر آن‌که برای آن دارو و علاجی آفریده است.

هم‌چنان مسلم از جابر بن عبدالله و از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت نموده که فرمود:

«لِكُلِّ دَاءٍ دَوَاءٌ، فَإِذَا أُصِيبَ دَوَاءُ الدَّاءِ بَرَأَ بِإِذْنِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ»

ترجمه: برای هر بیماری دوایی‌ست، پس اگر دوای درد پیدا شد، به خواست الله (متعال) صحت یاب گردید.

 در روایت احمد از عبدالله بن مسعود آمده است:

«مَا أَنْزَلَ اللَّهُ دَاءً، إِلَّا قَدْ أَنْزَلَ لَهُ شِفَاءً، عَلِمَهُ مَنْ عَلِمَهُ، وَجَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ»

ترجمه: الله متعال هیچ بیماریی نفرستاده؛ مگر آن‌که برای آن دارو و علاجی آفریده است که درین میان کسی خواست دانست می‌داند و کسی نخواست نمی‌داند.

در این احادیث رهنمائی است؛ نه وجوب که برای هر درد و بیماری دوایی است که موجب شفایاب شدن می‌گردد و این ارشاد باعث تشویق تداوی می‌گردد که الله متعال آن را نصیب می‌گرداند.

2- احمد از انس رضی الله عنه روایت می‌کند که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ حَيْثُ خَلَقَ الدَّاءَ، خَلَقَ الدَّوَاءَ، فَتَدَاوَوْا»

ترجمه: از آن جایی‌که الله (متعال) بیماری را آفرید دوا را نیز خلق کرد، پس خود را تداوی کنید.

ابوداود از اسامه بن شریک روایت کرده گفت:

«أَتَيْتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه وسلم وَأَصْحَابَهُ كَأَنَّمَا عَلَى رُءُوسِهِمُ الطَّيْرُ، فَسَلَّمْتُ ثُمَّ قَعَدْتُ، فَجَاءَ الْأَعْرَابُ مِنْ هَا هُنَا وَهَا هُنَا، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَتَدَاوَى؟ فَقَالَ: تَدَاوَوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَمْ يَضَعْ دَاءً إِلَّا وَضَعَ لَهُ دَوَاءً، غَيْرَ دَاءٍ وَاحِدٍ الْهَرَم أي "إلا الموت"»

ترجمهبه مجلس رسول الله صلی الله علیه وسلم رفتم و اصحاب وی که گویی در سرهای شان پرنده است، آنجا نسته اند؛ پس سلام دادم و نشستم و اعراب از اینجا و آنجا آمدند و گفتند: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم آیا ما خود را تداوی کنیم؟ رسول الله صلی علیه وسلم فرمودند: بلی، تداوی کنید؛ چون الله متعال هیچ دردی را بدون درمان نیافریده است، مگر یک دردی‌که مرگ است.

در حدیث نخست امر به تداوی شده و در این حدیث به اعراب نیز پاسخ به تداوی داده شده است که همه بندگان نیز شامل آن می‌شود. در این دو حدیث خطاب به صیغه امر آمده است و امر افاده طلب می‌کند؛ نه وجوب؛ مگر این‌که امر جازم باشد و جزم نیازمند قرینه‌ای است که بدان دلالت نماید؛ اما در این دو حدیث کدام قرینه برای وجوب وجود ندارد.

علاوه بر آن، در احادیث دیگری امر به جواز ترک تداوی شده است که وجوب را از این دو حدیث نفی می‌کند. مسلم از عمران بن حصین روایت کرده است که نبی صلی الله علیه وسلم فرمود:

«يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِي سَبْعُونَ أَلْفًا بِغَيْرِ حِسَابٍ» قَالُوا: وَمَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللهِ؟ قَال: «هُمُ الَّذِينَ لَا يَكْتَوُونَ وَلَا يَسْتَرْقُونَ، وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»

ترجمه: هفتادهزار کس از امت من بدون حساب وارد بهشت می‌شوند، گفتند: آنان کی‌ها اند یا رسول الله؟ فرمود: آنان کسانی اند که تقاضای نمی‌کنند تا کسی بر آن‌ها رقیه (دم کردن) بخواند و چیزی را شوم نمی‌دانند و داغ نمی‌کنند و بر پروردگار خود توکل می‌کنند. پس رقیه (دم کردن) و کی (داغ نهادن) از جمله تداوی‌ست.

بخاری از ابن عباس رضی الله عنه روایت می‌کند که گفت:

«هَذِهِ المَرْأَةُ السَّوْدَاءُ، أَتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه وسلم فَقَالَتْ: إِنِّي أُصْرَعُ، وَإِنِّي أَتَكَشَّفُ، فَادْعُ اللَّهَ لِي، قَال: إِنْ شِئْتِ صَبَرْتِ وَلَكِ الجَنَّةُ، وَإِنْ شِئْتِ دَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ يُعَافِيَكِ فَقَالَتْ: أَصْبِرُ، فَقَالَتْ: إِنِّي أَتَكَشَّفُ، فَادْعُ اللَّهَ لِي أَنْ لاَ أَتَكَشَّفَ، فَدَعَا لَهَا»

ترجمه: این زن سیاه نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده گفت: من دچار صرع"نوع بیماری‌که توأم با سر دردی است" می شوم و در نتیجه عورتم آشکار می‌شود "نمی‌توانم لباس‌هایم را مرتب نگهدارم و بدنم نمایان می‌شود". رسول الله صلی الله علیه وسلم در جواب گفت: اگر بخواهی صبر کنی و برایت جنت باشد و اگر بخواهی از الله می‌خواهم تا صحت‌مند شوی. زن گفت: صبر می‌کنم؛ اما برایم دعا کن تا عورتم آشکار نشود، رسول الله صلی الله علیه وسلم در حقش دعا کرد.

بناءً این دو حدیث دلالت به ترک تداوی می‌کند؛ پس این همه شدت تشویق رسول الله صلی الله علیه وسلم در رابطه به تداوی دلالت به آن می‌کند که صیغه‌های امر "تداوی کنید" به معنی وجوب نه؛ بلکه به معنی اباحت و ندب می‌باشد. از همین جهت واکسین حکم‌اش مندوب بوده، چرا که واکسین دوا بوده و تداوی مندوب است؛ نه فرض. تداوی نزد داکتر کافر هم جواز دارد؛ برابر است که این تداوی توسط مزد می‌شود و یا با کمک بدون مزد؛ پس کسی‌که می‌خواهد واکسین نماید، جواز دارد.

در این‌جا امری دیگری است که لازم به یادآوری است: کمک و همدردی کفار استعمارگر برای سرزمین‌های مسلمانان، برابر است که دواء باشد و یا غیر دواء، و خصوصاً آنچه را که کمک مجانی می‌گویند، این نوع کمک‌ها معمولاً برای مداخله نمودن قدرت‌های کفار استعمارگر ونفوذشان در سرزمین‌ها بوده و چور و چپاول کردن ثروت‌های شان می‌باشد. پس دولت‌های سرمایه‌داری کمک‌های مجانی را بدون بدیل تقدیم نمی‌کنند؛ چون نزدشان ناحیه روحی نمی‌باشد که از جهت آن برای محتاجین مساعدت نمایند. اقدام‌های مادی آن‌ها از این جهت می‌باشد تا از طریق کمک‌های شان برای مصالح خبیثه خویش مجانی دست یابند؛ پس باید که مسلمانها متوجه این امر باشند.

دوم: احتکار در اسلام مطلقاً ممنوع بوده و ازجهت نهی جازم صریح در حدیث شرعاً حرام می‌باشد. مسلم در صحیح خود از سعید بن مسیب از معمر بن عبدالله از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت نموده که فرمود:

«لَا يَحْتَكِرُ إِلَّا خَاطِئٌ»

ترجمه: احتکار نمی‌کند؛ مگر انسان گنهگار!

پس نهی در حدیث افاده طلب ترک را می‌نماید و انسان محتکر به وصف این‌که وی خطا کار است، مذمت شده است. خاطی یعنی این‌که گنهگار و این قرینه‌ای است، دلالت به این می‌نماید که این خودش طلب برای ترک بوده و افاده جازم بودن‌را می‌کند. از همین جهت است که حدیث دلالت به حرمت احتکار می‌نماید.

محتکر کسی است که کالا را جمع نموده و انتظار بالا رفتن قیمت‌ها را می‌کشد، برابر است که این کار را به خریدن جمع می‌کند و یا این‌که غله‌های زمین‌های وسیع را به فرد تنهای‌اش جمع نماید یا این‌که از جهت کم بودن زراعت جمع نموده و وی را به قیمت گران به مردم بفروشد تا به متقاضی خرید آن ‌را مشکل نماید. این از این ناحیه بوده؛ یعنی این‌که گران نمودن قیمت‌ها به مردم و این حرام می‌باشد. از معقل بن یسار روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«مَنْ دَخَلَ فِي شَيْءٍ مِنْ أَسْعَارِ الْمُسْلِمِينَ لِيُغْلِيَهُ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّ حَقًّا عَلَى اللهِ أَنْ يُقْعِدَهُ بِعُظْمٍ مِنَ النَّارِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»

ترجمه: کسی‌که در شیءِ از قیمت‌های مسلمین دخالت نماید تا این‌که قیمت‌ها را به آن‌ها گران نماید، به الله سبحانه وتعالی است که در قیامت وی را در عمق دوزخ جای دهد.

از همین جهت است که احتکار حرام بوده و جواز ندارد که تولیدات زراعتی را در هنگام زیاد بودن در بازار بخرد و بعدش آن را نگهداری نموده تا وقتی‌که کم و یا در بازار نابود شده و بعد به بازار به بیع گران عرضه نمایند. اینست واقعیت احتکار و آن حرام می‌باشد، قسمیکه در فوق بیان نمودیم.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: احمدجبیر«نوری»

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

چین برای نخستین بار به تاریخ 4 جنوری 2020م از مبتلا شدن ده‌ها تن به مرض کورونا به ویژه در شهر ووهان خبر داده و نام این مرض را کوید-19 گذاشت، سپس رفته رفته تقریباً تمام دولت‌های جهان را در برگرفت. بسیاری از دولت‌ها مرزهای‌شان را بستند و منع گشت و گذار اعمال کردند، سپس از متوقف شدن نمازهای جمعه و جماعت خبر داده شد. این بیماری به اقتصاد جهانی ضربه زده و امریکا و چین شروع به رد و بدل نمودن اتهامات برعلیه یک‌دگر نمودند.

پرسش‌هایی که مطرح می‌شود این است که منبع این بیماری واگیر چیست؟ تأثیر عملی آن روی اقتصاد جهان چیست؟ راه معالجۀ درست این بحران کدام است و این‌که آیا جایز است نمازهای جمعه و جماعت به دلیل این مریضی متوقف گردد؟

پاسخ:

نام انگلیسی این بیماری (Crown) است که در فارسی می‌شود "تاج" به دلیل شکل مایکروسکوپی تاج‌مانندی که دارد. این بیماری در سال 1960م و به نام کورونا فیریدی کشف گردید. در سال 2003م ویروس دیگری از همین خانواده در منطقۀ هانگ کانگ چین به نام سارس پدیدار شد که 8422 تن از مبتلایان به آن ثبت گردید که 916 تن از آن منجر به مرگ شد. در سال 2004 و 2005م سلول‌های جدیدی از آن ظاهر شد، در سال‌های بعدی، به ویژه در سال 2012م و 2014م نیز به اشکال مختلف ظاهر گردید، اما در برخی سرزمین‌ها و با میزان‌ اندک. سر انجام یک‌بار دیگر در اوایل ماه دسمبر 2019م بود که در شهر ووهان چین و با شباهت 96 درصد به ویروس سارس2 ظاهر شد.  نام آن را "کورونا 2019" گذاشتند و مختصراً کوید-19 می‌گویند به دلیل ظهور آن در سال 2019م. نخستین افرادی که به آن مبتلا شدند، در بازاری در شهر ووهان چین بود که مخصوص خرید و فروش غذاهای بحری و حیوانی است و سپس در بسیاری از سرزمین‌های همجوار چین منتشر گردید. این ویروس شباهت زیادی به ویروس‌های تاج‌دار خفاشی دارد که این خود احتمال نشأت آن از حیوان خفاش را افزایش می‌دهد. شمار مرگ و میر مبتلایان به این بیماری رفته رفته افزایش یافت و اکثریت آن در چین، تا آن‌که شمار مبتلایان که بیشترشان از چین بودند به بیش‌تر از 81193 مورد و با بیش‌تر از 3 هزار مورد مرگ رسید. پس از چین؛ ایتالیا سپس ایران، اسپانیا، فرانسه و ایالات متحده در رده‌های بعدی قرار گرفتند. رعب و وحشت سراسر جهان را به دلیل سرعت انتشار این ویروس فرا گرفت تا این‌که شمار مبتلایان تا روز 24 مارچ 2020م به حدود 4044000 مورد قطعی و شمار مرگ و میرها به حدود 4 هزار رسید. (منبع: دویچ ویله 25 مارچ 2020م)

انتونیو گوتیریش سرمنشی سازمان ملل در اظهاراتی گفت: «اگر جلو انتشار وبای کوید-19 گرفته نشود، ممکن است میلیون‌ها تن را به قتل برساند.» (منبع: یورو نیوز 19 مارچ 2020م). به همین دلیل بسیاری از دولت‌ها مکاتب، دانشگاه‌ها و تجمعات را منع نمودند و خواستار منع گشت و گذار و قرنطینۀ فراگیر و هم چنین لغو نمازهای جمعه و جماعت شدند. این تحولات منجر به اموری گردید که نیاز به توضیح دارد:

اول: آیا این بیماری توسط کسی ساخته و پرداخته شده و یا مانند سایر بیماری‌ها، قضای الهی است که به دلیل اعمال مردم بالای‌شان آمده؟

دوم: آیا جهان سرمایه‌داری این مشکل را به درستی حل و فصل نموده؟ و این‌که معالجۀ شرعی در چنین مواردی چیست؟

سوم: تأثیر این بیماری "کرونا" بالای قیمت نفت و اقتصاد جهانی چیست؟

چهارم: آیا جایز است که نمازهای جماعت و نمازهای جمعه به دلیل این بیماری متوقف گردد؟

اول: نشأت این بیماری و این‌که چه کسی در پس آن قرار دارد؟

1-   شروع انتشار کورونا "کوید-19" از چین بود و تحقیقات علمی و پزشکی ادعا می‌کند که از حیوانات به انسان سرایت نموده، زیرا در چین مردم معمولاً از تمام انواع حیوانات، حتی حیوانات خبیثه تغذیه می‌نمایند، زیرا آنان کفار بت‌پرست بوده و میان خبیث و طیب فرق نمی‌گذارند. چنان‌که قبلاً اشاره شد؛ گزارش‌های مطبوعاتی نشان می‌دهد که شهر ووهان چین به عنوان مرکز تجارت این گوشت‌های خبیثه به شمار می‌رود و همین شهر است که خاست‌گاه این بیماری بوده.

به این ترتیب بیماری کورونا در چین منتشر شد و سپس توسط کارگران چینی شرکت راه‌آهن چین که در شهر قم ایران مشغول ساختن راه آهن بودند، به ایران منتقل گردید و ایران مرکز انتشار این بیماری در خاورمیانه به شمار می‌رود. هم‌چنین ایتالیا دروازه‌هایش را برای سرمایه‌گذاری‌های چین، از عرصه‌های زیربنایی گرفته تا وسایل حمل و نقل، باز نموده است و گزارش‌ها نشان می‌دهد، لومباردی و توسکانا دو منطقه‌ای هستند که شاهد بیش‌ترین حجم سرمایه‌گذاری‌های چین بودند و در عین حال همین منطقۀ لومباردی بود که به تاریخ 21 ماه فبروری گذشته شاهد نخستین مورد ابتلا به کورونا بود و همین منطقه تا کنون بیش‌ترین شمار مبتلایان را داشته است.

2-   امریکا چین را به دلیل کوتاهی در مبارزه با این وبا و پنهان‌کار در مورد آن از آغاز پیدایش و هم‌چنین ناکامی چین در مبارزه با آن سرزنش و ملامت نمود. ژائو لیجیان سخن‌گوی وزارت خارجۀ چین در واکنش به سرزنش‌های امریکا با شدت کامل واکنش نشان‌داده و به تاریخ 13 مارچ 2020م در صفحۀ تویتر خود نوشت: «ممکن است این اردوی امریکا باشد که ویروس کورونا را به شهر ووهان چین آورده». (منبع: الشرق الأوسط 13 مارچ 2020). ترامپ رئیس‌جمهور امریکا هجوم‌اش به چین را با این اظهارات تکرار نمود: «جهان دارد بهای سنگین تأخیر چین در دادن معلومات در خصوص کورونای جدید را می‌پرازد». (منبع: یورو نیوز 19 مارچ 2020م).

ترامپ هم‌چنین ویروس کورونا را در تویتی که به تاریخ 16 مارچ در صفحۀ تویتر خود نوشت آن را "ویروس چینی" خواند: «ایالات متحده به عرصه‌هایی که  از ویروس چینی بیش‌تر متأثر شده‌اند کمک زیادی خواهد نمود، مانند عرصۀ هوانوردی».

چین به تاریخ 17 مارچ 2020م و توسط سخن‌گوی وزارت خارجه‌اش چنین پاسخ داد: «این دیدگاه چهرۀ چین را مغشوش می‌کند، ما سخت خشم‌گینیم و با شدت آن را رد می‌کنیم.» (منبع: روسیه امروز 18 مارچ 2020). زمانی که چین شروع به نشر و پخش اتهاماتی نمود که در آغاز کار امریکا را در پس انتشار این ویروس می‌دانست، امریکا سفیر چین را به تاریخ 13 مارچ 2020م فراخوانده و مسؤول وزارت خارجۀ امریکا گفت: «نشر و پخش نمودن دیدگاه‌های دسیسه آمیز بسیار خطرناک و خفت آمیز است. ما خواستیم به حکومت چین هشدار دهیم که ما به خاطر مصلحت مردم چین و سراسر جهان از کنار این اتهامات بی پروا نخواهیم گذشت. چین می‌خواهد انتقادها در خصوص نقش‌اش در شروع گسترش این وبای جهانی بپوشاند». آژانس شین‌هوا تأکید نمود: «اقداماتی را که پکن روی دست گرفت، به شمول قرنطینه نمودن قاطع و جدی میلیون‌ها تن، به جهان "فرصت گران‌بهایی" را داد تا آماده‌‌گی شان را بگیرند و این چیزی است که سازمان صحی جهان به آن اعتراف دارد.» (منبع: روسیۀ امروز 15 مارچ 2020م).

3-   به این ترتیب، جنگ لفظی میان امریکا و چین به دلیل انتشار ویروس تاج‌دار Covid19 – SARS CoV2 آغاز گردید و هر یک از این دو دولت طرف مقابل را متهم می‌کند که سبب انتشار مستقیم این بیماری بوده‌اند. هرچند از نظام‌هایی که در چین و ایالات متحده تطبیق می‌گردد بعید نیست که در پس گسترش این بیماری باشند، اما بعد از تحقیقات، گمان اغلب این است که دلیل محسوسی وجود ندارد که چین یا ایالات متحده عامل انتقال این ویروس و یا طراح و سازندۀ آن باشند که بعداً شروع به انتشار آن در سایر مناطق جهان کرده باشند، به دو دلیل واضح و برجسته:

اول: هر یک از این دو دولت تا بناگوش غرق این بیماری شده‌اند؛

چین به علاوۀ معلوماتی که قبلاً دادیم، آخرین آمار نشان می‌دهد که شمار مبتلایان چینائی به "81272" تن و شمار جان باخته‌گان آن بر اثر این بیماری به "3273" تن می‌رسد. این آمار توسط کمیتۀ ملی صحت چین منتشر گردیده. (منبع: روز هفتم 23 مارچ 2020م). پس اگر چین در پس نشر این بیماری می‌بود، حد اقل خود را از آن محافظت می‌کرد.

  در مورد امریکا؛ بر اساس گزارش منتشر شده توسط "CNN Health" شمار جان باخته‌گان بر اثر این ویروس تا 704 تن افزایش یافته و شمار مجموعی مبتلایان قطعی به 52976 تن می‌رسد. (منبع: سی ان ان عربی 25 مارچ 2020م). ایالات متحده پس از چین و ایتالیا در ردۀ سوم از نظر شمار مبتلایان قرار دارد. هم چنین بر اساس تصامیم اخیر اتخاذ شده در امریکا؛ یک سوم امریکائیان در هفت ایالت وادار شده‌اند در منازل شان باقی بمانند و ایالات‌های لویزیانا و اوهایو روز گذشته محدودیت گستردۀ گشت و گذار وضوع نمود و به این ترتیب به ایالت‌های نیویورک، کالیفورنیا، الینوی، کونیتیکت و نیوجرسی ملحق شدند. (منبع: الجزیره 23 مارچ 2020م). پس اگر امریکا در پس گسترش این بیماری می‌بود، حداقل خود را در برابر آن محافظت می‌نمود.

دوم: ادعای ساخته شدن این ویروس در هر یکی از این دو دولت صحیح نیست، زیرا هیچ دلیلی وجود ندارد که ثابت کند این ویروس در کدام آزمایش‌گاهی ساخته شده باشد، چنان‌چه مجلۀ (nature Medicine) می‌گوید: «از خلال مقایسۀ معلومات تسلسل ژنیتیکی موجود در ساختار ویروس تاج‌دار می‌توان با اطمینان گفت که ویروس تاج‌دار در جریان یک روند طبیعی به وجود آمده». مجلۀ مذکور هم‌چنین می‌گوید: این نظریه را معلوماتی که از ستون فقرات ویروس و ساختار سلولی فراگیر آن به دست آمده به خوبی کمک می‌کند و هرگاه کسی بخواهد چنین ویروسی را در آزمایش‌گاه بسازد، نشانه‌های آن در ستون فقرات ویروس ظاهر خواهد بود». (منبع: https://www.npr.org).   این مسأله بالای هر دولت دیگری مانند روسیه، اروپا، ایران و سایر سرزمین‌های اسلامی صدق می‌کند، زیرا تمام این دولت‌ها به گمان اغلب از یکی از این این دو دولت "چین و امریکا" در خصوص انتقال بیماری متأثر می‌باشند.

بناءً دلیل دیگری باقی نمی‌ماند بجز آن‌چه که الله سبحانه وتعالی در قرآن کریم به آن اشاره نموده:

﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ

[روم: 41].

ترجمه: فساد در دريا و خشكي به خاطر كارهایي پديدار گشته است كه مردمان انجام مي‌داده‌اند. بدين وسيله الله سزاي برخي از كارهایي را كه انسان‌ها انجام مي‌دهند بديشان مي‌چشاند تا اين‌كه آنان(بيدار شوند و از دست يازيدن به معاصي) برگردند.‏

ما همه به خوبی می‌دانیم سرمایه‌داران و امثال‌شان چه شرارت‌هایی را که در جهان به پا نکرده‌اند، زیرا بجز منافع و خواسته‌های خودشان به هیچ چیز دیگری اهمیت نمی‌دهند. حکام امریکا، چین، روسیه، اروپا و... خود دلیل اصلی تمام بدبختی‌های جهان و بدبختی‌های مردم خودشان اند. جنایت‌های آنان در حق بشریت بی‌شمار است. همین‌ها بودند که مردم بی پناه را با بمب‌های هسته‌ای، یورانیوم ذوب شده، بمب‌های آتش‌زا هدف قرار دادند، همین‌ها بودند که قبایل افریقایی را وحشیانه به بنده‌گی گرفتند و از آنان آزمایش‌های بیولوژیکی و کیمیاوی خویش به عنوان آزمایش استفاده می‌نمودند. جنگ‌های نابودی کامل سرخ‌پوستان هند لکۀ ننگی است بر جبین آنان، جنایت‌های چین در حق مسلمانان ایغور سراسر آفاق را فرا گرفت، جنایت‌های روس‌ها و صرب‌ها برعلیه مسلمانان در آسیای میانه، بالکان، سرزمین شام تا هنوز ادامه دارد، جنایت‌های بریتانیا در هند در حق مسلمانان و غیر مسلمانان هم‌چنان پیامدهای تلخ و ناگوارش برجاست. این جنایات به وضوح نشان می‌دهد که این حکام سوار بر گردۀ ملت‌های جهان خود سبب اصلی تمام بدبختی‌های بشریت اند. آری چنان‌که الله قوی و عزیز فرمود:

﴿فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَالَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هَؤُلَاءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَمَا هُمْ بِمُعْجِزِينَ

[الزمر: 51]

ترجمه: ‏پس بدي‌هاي اعمال خود را ديدند (و كيفر كارهاي زشت‌شان را چشيدند) و از اينان هم كساني كه ستم مي‌كنند؛ بدي‌هاي اعمال‌شان گريبان‌گيرشان خواهد گرديد و هرگز نمي‌توانند(از چنگال عذاب الهي بگريزند و خداي را) ناتوان كنند.‏

دوم: اشتباه نظام سرمایه‌داری و امثال آن در معالجۀ این مشکل و این‌که معالجۀ درست و صحیح همانا معالجۀ شرعی است:

سرمایه‌داران و امثال شان این مسأله را در سه مرحله به معالجۀ این مشکل پرداخته‌اند:

اول: سر پوش گذاشتن بالای مشکل:

  1. «یک گزارش چینی اعلان نموده که مسؤولین حکومت چین، واقعیت بیماری کشنده‌ای را که خود این مسؤولین قبل از ماه دسمبر 2019م از آن آگاهی داشتند، مردم چین و جهان را از آن بی خبر گذاشتند و تا آخر سال و پس از افزایش شمار مبتلایان به وجود این بیماری اعتراف نکردند. "شانگ وی وانگ" خبرنگار چینی-امریکائی تأکید نمود که مسؤولین چین بازار فروش غذاهای بحری در شهر ووهان را که بیماری مذکور از آن منتشر گردید، تا ماه جنوری تعطیل نکردند. گزارش یاد شده هم‌چنین دریافته که هشت شهروند چینی به دلیل رد و بدل کردن معلومات در مورد بیماری در شروع آن از طرف دولت این کشور بازداشت و متهم به دلیل انتشار معلومات ثابت نشده پا از قانون فراتر گذاشته‌اند. وی علاوه نمود که مسؤولین محلی ووهان اوضاع را طبیعی خوانده و اجازه دادند مراسم سنتی محلی روز 18 جنوری ووهان برگزار گردد، مراسمی که در حدود 40 هزار خانواده در آن اشتراک نمودند». (منبع: سبق اول فبروری 2010م).

  2. هم‌چنین، «مسؤولین چینی مردم‌اش را از خطر بحران پیش آمده تا 31 ماه دسمبر که پکن موضوع را به سازمان صحی جهان گزارش داد، آگاه نکرده بود. حکومت چین در آن زمان گفت: می‌توان این بیماری را وقایه و آن را مهار نمود. به تاریخ 23 جنوری گذشته مسؤولین شهر ووهان را مسدود و تصمیم گرفته شد که هیچ کس به هیچ وجه حق سفر ندارد». (منبع: مصراوی 23 مارچ 2020م).

دوم: قرنطیه و محدودیت جزئی:

  1. «مسؤولین صحی ایالات متحده روز شنبه هشتمین مورد مبتلا به ویروس جدید کرونا را ثبت نمودند. وزارت دفاع امریکا گفت که برای کسانی که از خارج می‌آیند و وضعیت شان می‌طلبد که قرنطینه شوند، مکان بود و باشی آماده خواهد نمود. شهرووهان و سراسر اقلیم هوبی که در وسط چین موقعیت دارد و ویروس در آن ظهور نمود عملاً قرنطینه شد». (منبع: اسکای نیوز عربی 12 فبروری 2020م).

  2. اندروکومو حاکم ایالت نیویورک در ایالات متحده امریکا گفت: «ما در قرنطینه به سر می‌بریم. وی تأکید نمود که شدیدترین اقدامات ممکن را روی دست می‌گیریم. با اعمال قرنطینه در نیویورک، کالیفورنیا، و دو ایالت نیوجیرسی و ایلینوی، اینک بیش‌تر از 85 میلیون تن پیوسته در منازل شان به سر می‌برند، بجز موارد خرید و تفریح کوتاه». (منبع: دویچ ویله 21 مارچ 2020م).

سوم: گوشه نشینی شبه کامل در منازل:

«صدها میلیون تن از مردم جهان در حال حاضر در منازل خویش محبوس شده‌اند به امید این‌که از گسترش ویروس کورونا جلوگیری نمایند، ویروسی که تا کنون بیش از یازده هزار کشته به جا گذاشته. این اقدام بی‌سابقه در طول تاریخ بشر در سرزمین‌های مختلف به درجات متفاوت عملی می‌گردد. بر اساس آمارگیری صورت گرفته توسط فرانس‌پرس؛ بیش از 800 میلیون انسان در بیش از 30 دولت به باقی ماندن در منازل‌شان فراخوانده شده‌اند، چه به دلیل قرنطینۀ عام یا توصیه و یا منع گشت و گذار. چنان‌چه در آلمان مسؤولین سرگرم بررسی تشدید اقدامات برای محدود نمودن زنده‌گی عمومی و وادار نمودن اکثریت مردم به باقی ماندن در منازل شان می‌باشند. ایتالیا، جایی که بیش‌ترین خسارت را در اروپا از این ویروس متحمل گردید و منجر به مرگ چهار هزار تن شده و نخستین دولت در قارۀ پیر بود که اتباع‌اش را وادار به قرنطینه نمود، خود را آمادۀ استحکام اقدامات لازم برای رویارویی با گسترش این بیماری می‌کند، طوری که قرار است اینک پس از اعلام 627 مورد مرگ بر اثر این ویروس در 24 ساعت در ایتالیا، که اوج تلفات از آغاز بحران می‌باشد، تمام مناطق تفریحی و تجمعات را در رخصتی آخر هفته به صورت کامل مسدود نموده و محدودیت‌های بیش‌تری را برای وادار نمودن مردم ایتالیا در منازل‌شان اعمال کند». (منبع: دویچ ویله 21 مارچ 2020م).

با دقت نمودن در این سه نوع معالجه معلوم می‌شود که مشکل را حل نمی‌کند، بلکه روند اقتصادی را ناکام‌تر می‌کند و حجم این بیماری و هم‌چنین حجم خسته‌گی و احساس رنج درد مردم را چند برابر می‌نماید، چنان‌چه معلومات زیادی از چنین حالات در جوامع سرمایه‌داری به گوش می‌خورد...

بناءً معالجۀ درست این بیماری، همانی است که در شریعت الله سبحانه وتعالی گفته شده و آن این‌که دولت باید بیماری را از همان آغاز ظهور آن با جدیت دنبال نموده و اقدامات لازم برای محصور نمودن آن در مکان نشأت و شروع آن روی دست گیرد و سایر مناطق روند کار و تولیدشان را هم‌چنان ادامه دهند.

بخاری در کتاب صحیح خود به نقل از اسامه بن زید و وی از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت نموده که فرمود:

«إِذَا سَمِعْتُمْ بِالطَّاعُونِ بِأَرْضٍ فَلَا تَدْخُلُوهَا وَإِذَا وَقَعَ بِأَرْضٍ وَأَنْتُمْ بِهَا فَلَا تَخْرُجُوا مِنْهَا»

ترجمه: وقتی شنیدید که در سرزمینی طاعون ظاهر شده، وارد آن سرزمین نشوید و هرگاه در سرزمینی به سر می‌بردید و در آن طاعون ظاهر گردید، از آن بیرون نروید.

در حدیث دیگری به روایت بخاری و مسلم که الفاظ آن را مسلم روایت نموده از اسامه بن زید روایت شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«الطَّاعُونُ رِجْزٌ أَوْ عَذَابٌ أُرْسِلَ عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَوْ عَلَى مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ فَإِذَا سَمِعْتُمْ بِهِ بِأَرْضٍ فَلَا تَقْدَمُوا عَلَيْهِ وَإِذَا وَقَعَ بِأَرْضٍ وَأَنْتُمْ بِهَا فَلَا تَخْرُجُوا فِرَاراً مِنْهُ»

ترجمه: طاعون رجز و یا عذابی است که بالای بنی اسرائیل و یا کسانی پیش از شما فرستاده می‌شد، پس هرگاه شنیدید که در سرزمینی ظاهر گردیده، به جانب آن حرکت نکنید و هرگاه در سرزمینی بودید که در آن ظاهر گردیده، از آن فرار نکنید.

هم‌چنین در روایت دیگری بخاری از عایشه رضی الله عنها همسر رسول الله صلی الله علیه وسلم نقل نموده که گفت: من از رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد طاعون پرسیدم و وی فرمود:

«أَنَّهُ عَذَابٌ يَبْعَثُهُ اللَّهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَأَنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِينَ لَيْسَ مِنْ أَحَدٍ يَقَعُ الطَّاعُونُ فَيَمْكُثُ فِي بَلَدِهِ صَابِراً مُحْتَسِباً يَعْلَمُ أَنَّهُ لَا يُصِيبُهُ إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ إِلَّا كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ شَهِيدٍ»

ترجمه: عذابی است که الله آن را بالای هرکسی که بخواهد می‌فرستد و الله آن را برای مؤمنین رحمتی قرار داده، هر کسی که در صورت ظهور طاعون در مکانی در آن باقی مانده و صبر و خویش‌تن داری پیش گیرد و بداند که چیزی بجز آن‌چه که الله برایش نوشته به او نخواهد رسید، پاداشی برابر با پاداش شهید خواهد داشت.

این خود نوعی از قرنطینه در دولتی است که زمانی پیش‌تاز تمام دولت‌های جهان بود. دولت متمدن و پیش‌رفته‌ای که رهبر آن رسول الله صلی الله علیه وسلم و نبی الله بود. رسولی که به او وحی می‌شد و او اسلام را بر اساس آن تطبیق می‌نمود و در این تطبیق الگوی نیک قرار گرفت. ابن حجر در کتاب فتح الباری نوشته که عمر رضی الله عنه عازم شام بود، زمانی که به منطقه "سرغ" رسید به او خبر دادند که در شام وبائی ظاهر گردیده، عبدالرحمن بن عوف به عمر خبر داد که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده:

«إِذَا سَمِعْتُمْ بِهِ بِأَرْضٍ فَلَا تَقْدَمُوا عَلَيْهِ وَإِذَا وَقَعَ بِأَرْضٍ وَأَنْتُمْ بِهَا فَلَا تَخْرُجُوا فِرَاراً مِنْهُ»

ترجمه: هرگاه شنیدید که در سرزمینی ظاهر گردیده، به جانب آن حرکت نکنید و هرگاه در سرزمینی بودید که در آن ظاهر گردیده، از آن فرار نکنید.

عمر با شنیدن این حدیث از سفر به شام منصرف شد و برگشت، یعنی زمانی که خبر انتشار طاعون را شنید مسلمانان را برگرداند

بنابر این، دولت موظف است چنین بیماری‌هایی را در مکان ظهور آن محدود نماید و ساکنین آن مکان را وادار کند که در آن باقی بمانند و ساکنین سایر اماکن وارد آن نشوند. دولت اسلامی باید مسؤولیت شرعی خود را به درستی اداء کند، زیرا دولت رسیده‌گی به امور و امانت‌داری است. هم‌چنان که دولت باید در زمان ظهور وباهای واگیر موظف است اقدامات فوق الذکر را روی دست گیرد، هم‌چنین مکلف است تمام نیازهای بهداشتی، خدمات پزشکی و دواهای لازم را به گونۀ رایه‌گان در اختیار تمام اتباع خود قرار دهد، شفاخانه/بیمارستان‌ها، آزمایش‌گاه‌ها و سایر نیازهای اساسی مانند تعلیم و تربیه و تأمین امنیت را برای اتباع خود فراهم نماید.

اقدامات بهداشتی و صحی در چنین مواردی این است که بیماری واگیر فوراً در مکان ظهور آن محاصره شود، بیماران قرنطینه شده و به گونۀ کاملاً رایه‌گان زیر مداوای لازم قرار گیرند و افراد سالم روند زنده‌گی اجتماعی و اقتصادی را به همان روال قبل از شیوع بیماری واگیر ادامه دهند و نه این‌که زنده‌گی عام مردم متوقف شده و در خانه‌های خود زندانی شوند؛ جون با این کار زنده‌گی اقتصادی متوقف شده و یا در شرف از کار افتادن قرار ‌می‌گیرد که در این صورت، پیامدهای بحران افزایش یافته و منجر به مشکلات دیگری خواهد گردید.

سوم: تأثیر این بیماری "کورونا" بالای قیمت نفت و اقتصاد جهانی:

می‌دانیم که اقتصاد فعلی جهان حتی در اوضاع عادی و نبود وبا روند رشد ضعیف و بطیی دارد، چه رسد به وضعیتی که جهان به طرف قرنطینه و محدودیت‌های کلی و جزئی روان است؟ شکی نیست که این اقدامات، رشد اقتصاد جهانی را اگر کاملاً متوقف و آن را متلاشی نکند، قطعاً از رشد آن کاسته و آن را کندتر خواهد نمود:

این ویروس، حرکت تجارت جهانی را از پای در آورده و قیمت نفت را به سطح بسیار پایینی کشانیده. هم‌چنین باعث شروع جنگ بهای نفت میان روسیه و سعودی گردیده، طوری که روسیه به دلیل این‌که اقتصاد آن تا حد زیادی روی صنعت تولید نفت می‌چرخد وادار شده حجم تولیداش را افزایش دهد. از آن طرف امریکا، سعودی را تحریک نموده میزان تولیداش را برای رویارویی با روسیه افزایش دهد. ترامپ رئیس جمهور امریکا به تاریخ 19 مارچ 2020م روسیه را هشدار داده گفت: «در زمان مناسب در جنگی که بر سر بهای نفت میان روسیه و سعودی آغاز شده مداخله خواهم نمود». (منبع: الحره امریکا 19 مارچ 2020م). سعودی دارد برای تأمین منافع امریکا در سهمیه‌های بازار نفت با روسیه درگیر می‌شود، که نخستین مورد این درگیری همان لغو توافق دو طرف در مهار تولید بود که سه سال ادامه داشت. این دو دولت در حالی دارند با تمام توان نفت تولید می‌کنند که نیاز جهانی به نفت، به دلیل انتشار ویروس کورونا به شدت در حال کاهش است و این کار منجر به کاهش بهای نفت در هفته جاری تا پایین‌ترین حد در 20 سال گذاشته گردیده است. چنان‌چه قیمت هر بشکه مخلوط برنت به 28.75 دالر رسید. هرچند روسیه از وابسته‌گی و ارتباط سعودی به امریکا آگاهی دارد. چنان‌چه میخایل لیونتیف سخن‌گوی شرکت روسنفت آژانس خبری روسیه در اظهاراتی گفت: «تمام کمیت نفتی که در پی تمدید توافق چند بارۀ اوپک پلس کاهش یافت، به سرعت و به صورت کامل در بازارهای جهانی توسط نفت شل امریکا جبران شد». (منبع: رویترز 8 مارچ 2020م)، اما باز روس‌ها نتوانستند هیچ اقدامی در برابر آن داشته باشند، بلکه حتی سعودی بحران را با تصمیم خود مبنی بر عدم تمدید توافق قبلی "کاهش 2.1 میلیون بشکه" و افزایش تولید، در برابر روسیه تشدید و بحرانی‌تر نمود، چنان‌چه «روز دوشنبه نفت بهایش را تا یک سوم از دست داد و به این ترتیب از زمان جنگ خلیج در سال 1991م این بزرگ‌ترین کاهش روزانه‌ای نفت به شمار می‌رود. خرید و فروش نفت خام برنت نیز با 37.05 دالر در هر بشکه تا 22 فیصد کاهش را تجربه نمود در حالی که قبلاً با 31.02 دالر در هر بشکه 31 فیصد کاهش را تجربه نموده بود که این پایین‌ترین حد از 12 فبروری 2016م تا کنون بوده است». (منبع: رویترز 9 مارچ 2020م). سپس امریکا قیمت نفت را برای مزدوران آسیائی خویش 6 دالر کاهش داد! اینک روسیه در جستجوی راهی برای برگشتن به توافق "اوپک پلس" بوده و دارد در کاهش جدید قیمت‌ها مردانه‌گی نشان می‌دهد!

به این ترتیب؛ اقتصاد جهانی در نتیجۀ انتشار ویروس کورونا و کاهش بهای نفت تکان سخت شدیدی خورده و اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، اقتصاد جهانی عملاً از هم خواهد پاشید...

چهارم: اما در مورد این‌که آیا جایز است نمازهای جمعه و جماعت در مساجد منع شود، باید گفت:

ترک نمودن نماز جماعت و جمعه در حالت انتشار بیماری‌های واگیر وبائی به گونۀ کامل و عام جایز نیست، بلکه تنها بیماران مبتلا را باید در عزلت قرار داد و به آنان اجازه داده نشود وارد مساجد برای ادای جماعت و جمعه شوند و در عین حال، تدابیر کافی جهت نظافت و ضد عفونی نمودن و در صورت نیاز استفاده از ماسک و سایر تدابیر روی دست گرفته شود. اما افراد سالم بدون وقفه به ادای نمازهای جماعت و جمعه ادامه دهند و اگر لازم باشد باید تیم‌های پزشکی در مساجد حضور یافته و افرادی را که مشکوک به ابتلا به ویروس هستند معاینه نمایند، اما نماز جماعت و جمعۀ افراد سالم مسلمان بدون تعطیلی باید ادامه داشته باشد. دلایلی که در خصوص جماعت و جمعه وجود دارد هیچ اشاره‌ای به توقف دائمی آن نکرده، اما در عین حال این دلایل نشان نمی‌دهد که شمار بسیار زیادی باید حتماً در ادای این احکام حضور داشته باشند، که جزئیات آن را ذیلاً توضیح خواهیم داد و هم چنین برخی از مسلمانان به سبب وضعیت خاصی ذیل از حضور در مساجد معاف می‌باشند:

  1. در خصوص نماز جماعت باید گفت که فرض کفائی است:

نماز جماعت فرض کفائی است که باید برای مردم اظهار گردد؛ ابو دردا رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت نموده که فرمود:

«مَا مِنْ ثَلَاثَةٍ فِي قَرْيَةٍ وَلَا بَدْوٍ لَا تُقَامُ فِيهِمْ الصَّلَاةُ إِلَّا قَدْ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمْ الشَّيْطَانُ، عَلَيْكَ بِالْجَمَاعَةِ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ الذِّئْبُ مِنَ الْغَنَمِ الْقَاصِيَةَ»

ترجمه: هرگاه سه تن در یک قریه یا یک بادیه‌ای حضور داشته باشند و نماز در میان شان برپا نگردد، شیطان بالای آنان مسلط خواهد شد، سعی کن همواره در جمع باشی زیرا گرگ به سراغ گوسفند دور افتاده از گله می‌رود.

این حدیث را ابو داود با اسناد حسن روایت نموده که مربوط به نماز جماعت می‌شود. نماز جماعت فرض کفائی است، زیرا بعضی از مسلمانان در زمان رسول الله به نماز جماعت با رسول الله صلی الله علیه وسلم شرکت نکردند و رسول الله پس از آن‌که آنان را هشدار داد که خانه‌های شان را بر سر شان به آتش می‌کشد، آنان را به حال خود شان رها نمود؛ بخاری از ابوهریره روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِحَطَبٍ فَيُحْطَبَ ثُمَّ آمُرَ بِالصَّلَاةِ فَيُؤَذَّنَ لَهَا ثُمَّ آمُرَ رَجُلاً فَيَؤُمَّ النَّاسَ ثُمَّ أُخَالِفَ إِلَى رِجَالٍ فَأُحَرِّقَ عَلَيْهِمْ بُيُوتَهُمْ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ يَعْلَمُ أَحَدُهُمْ أَنَّهُ يَجِدُ عَرْقاً سَمِيناً أَوْ مِرْمَاتَيْنِ حَسَنَتَيْنِ لَشَهِدَ الْعِشَاءَ»

ترجمه: قسم به ذاتی که جانم در قبضۀ اوست، قصد نمودم دستور دهم هیزم جمع‌آوری نمایند؛ سپس دستور ادای نماز دهم و یکی برای نماز اذان دهد. سپس مردی را دستور دهم تا برای مردم امامت دهد و خودم به سراغ کسانی بروم (که در ادای نماز شرکت نکرده‌اند) و خانه‌های‌شان را بر سر شان آتش زنم. قسم به ذاتی که جانم در قبضۀ اوست اگر آنان بدانند که به خوردن غذای چربی (در مسجد) دعوت شده‌اند و یا دو دانه نیزۀ خوب شکار برای شان داده خواهد شد، قطعاً در نماز جماعت خفتن شرکت خواهند نمود.

پس اگر نماز جماعت برای هر فرد مسلمان فرض عین می‌بود، قطعاً رسول الله آنان را بعد از این هشدار به حال خود رهای شان نمی‌کرد. هدف مطمیناً نماز جماعت است، زیرا از نماز خفتن یاد نموده است. کم‌ترین تعداد جماعت دو نفر است به شمول امام و مقتدی به دلیل حدیثی که مالک بن حویرث روایت نموده:

«أَتَيْتُ النَّبِيَّ أَنَا وَصَاحِبٌ لِي فَلَمَّا أَرَدْنَا الْإِقْفَالَ مِنْ عِنْدِهِ قَالَ لَنَا إِذَا حَضَرَتْ الصَّلَاةُ فَأَذِّنَا ثُمَّ أَقِيمَا وَلْيَؤُمَّكُمَا أَكْبَرُكُمَا»

ترجمه: من با یک کس دیگری نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم رفته بودیم، زمانی که خواستیم از نزد وی صلی الله علیه وسلم برگردیم به ما فرمود: هرگاه وقت نماز فرا رسید اذان دهید و بزرگ‌تر تان باید امامت دهد. این حدیث را مسلم روایت نموده است.

نماز جماعت بدون عذر شرعی که نصی در مورد آن آمده باشد، مانند شب سرد یا بارانی، به هیچ وجه ساقط نمی‌شود، به دلیل حدیثی که بخاری از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت نموده:

«كَانَ يَأْمُرُ مُؤَذِّناً يُؤَذِّنُ ثُمَّ يَقُولُ عَلَى إِثْرِهِ أَلَا صَلُّوا فِي الرِّحَالِ فِي اللَّيْلَةِ الْبَارِدَةِ أَوْ الْمَطِيرَةِ فِي السَّفَرِ».

ترجمه: وی صلی الله علیه وسلم دستور می‌دادند کسی اذان دهد سپس می‌فرمود: نمازتان را در شب سرد یا بارانی سفر در مکان خود اداء کنید.

  1. نماز جمعه فرض عین بوده و بدون عذر ساقط نمی‌شود، دلایل آن زیاد است از جمله:

این فرمودۀ الله سبحانه وتعالی:

﴿إِذَا نُودِي لِلصَّلاَةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ

ترجمه: اي مؤمنان! هنگامي‌كه روز جمعه براي نماز جمعه اذان گفته شد، به سوي ذكر و عبادت الله بشتابيد و داد و ستد را رها سازيد. اين براي شما بهتر و سودمندتر است، اگر متوجه باشيد.‏

امر در این آیت بیان‌گر وجوب است به دلیل قرینۀ نهی از مباح که خود بیان‌گر طلب جازم می‌شود. هم‌چنین حاکم در کتاب مستدرک خود به گونۀ صحیحین به روایت طارق بن شهاب و وی از ابوموسی و وی از رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت:

«الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِي جَمَاعَةٍ إِلَّا أَرْبَعَةٌ: عَبْدٌ مَمْلُوكٌ، أَوِ امْرَأَةٌ، أَوْ صَبِيٌّ، أَوْ مَرِيضٌ»

ترجمه: ادای نماز جمعه حق واجب بر گردن هر فرد مسلمانی در جماعت است، بجز چهار تن: غلامی که در اختیار دیگری است، زن، کودک و مریض. حاکم می‌گوید این حدیث صحیح به شرط مسلم و بخاری است.

جمعه هم‌چنین بالای کسی که از حضور در آن ترسی دارد واجب نیست به دلیل روایتی که از ابن عباس رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم نقل گردیده که فرمود:

«مَنْ سَمِعَ النِّدَاءَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَا صَلَاةَ لَهُ إلَّا مِنْ عُذْرٍ، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ وَمَا الْعُذْرُ؟ قَالَ: خَوْفٌ أَوْ مَرَضٌ»

ترجمه: کسی که ندای اذان را شنید و آن را استجابت نکرد، نمازی از او پذیرفته نخواهد شد؛ مگر در صورت عذر. گفتند: عذر چیست یا رسول الله؟ فرمود: ترس یا مریضی. اين حدیث را بیهقی در سنن کبری روایت نموده است.

 به این ترتیب، جمعه وجیبه‌ای بر گردن هر فرد مسلمان است، بجز کسانی که توسط یک نص شرعی استثنا قرار داده شده‌اند و نماز جمعه بالای کسانی که نص شرعی آنان را استثنا نکرده فرض عین می‌باشد. عذرهای شرعی هم بیان شد و نمی‌توان چیزی را به آن قیاس نمود، زیرا عذر شرعی همان چیزی است که در مورد آن نصی آمده باشد و در عبادات قیاس نمی‌شود، زیرا هیچ نصی علت عبادات را بیان نکرده تا زمینۀ قیاس نمودن آن فراهم باشد. شرط ادای نمای جمعه این است که تعدادی مسلمان حضور داشته باشند و اجماع اصحاب نیز نشان می‌دهد که برای ادای نماز جمعه باید تعدادی حضور داشته باشند. اما تعداد مشخصی شرط نیست، یعنی هر تعدادی که بتوان آن را جماعت خواند و تعدادی شمرده شوند، نماز جمعه صحت پیدا می‌کند، زیرا جماعت بودن آن توسط حدیث طارق که قبلاً ذکر شد ثابت است. هم‌چنین به دلیل عددی که توسط اجماع صحابه ثابت است و هیچ حدیث معتبری وجود ندارد که بیان‌گر تعداد مشخصی در جمعه باشد. اما از آن جایی که جماعت به سه و فراتر از آن اطلاق می‌شود، دو جماعت خوانده نمی‌شود. بنابر این برای این‌که نماز جمعه صحت پیدا کند، باید حد اقل سه تن از کسانی که جمعه بالای شان واجب است حضور داشته باشند و اگر کمتر بودند صحت ندارد و جمعه گفته نمی‌شود به دلیل عدم وجود تعداد لازم و در مورد این‌که برای ادای جمعه باید تعدادی وجود داشته باشند اجماع اصحاب صورت گرفته.

به این ترتیب در دولت خلافت نماز جمعه و جماعت به هیچ وجه تعطیل نمی‌شود، بلکه تنها کسانی که عذر شرعی دارند در آن شرکت نمی‌کنند و سایر افراد باید شرکت نمایند. اما این ادعا که ممکن است همه در معرض ابتلا به بیماری‌های واگیر قرار گیرند و هیچگونه تدابیری هم نمی‌تواند مانع آن شود. باید گفت که این احتمال بسیار ضعیف است، به ویژه با توجه به این‌که کم‌ترین تداد در نماز جماعت دو و در نماز جمعه سه نفر می‌باشد و این به گمان اغلب محقق است و اگر فرض کنیم چنین احتمالی هم وجود دارد، تنها در همان منطقه اعمال می‌شود و بس. از این رو مسأله باید با دقت تمام و امانت داری کامل ضبط و بررسی گردد، طوری که اگر تعداد با گمان اغلب محقق بودن نماز جمعه و جماعت تعطیل نمی‌شود، بلکه تدابیر کافی و احتیاط لازم صورت می‌گیرد، زیرا احتراز به معنای ترک فرض نیست، بلکه به این معنای است که فرض باید ادا شود اما در عین حال احتیاط و تدابیر کافی و لازم برای جلوگیری از سرایت مریضی روی دست گرفته می‌شود.

حکم برتر در این مسأله همین بود که بیان گردید و اگر دولت بدون به خرچ دادن توان در تحقق گمان اغلب چنان که در فوق بیان گردید، اقدام به بستن مساجد نماید و مردم را از رفت و آمد در مساجد برای ادای جمعه و جماعت منع کند، قطعاً مرتکب گناه کبیره شده که ناشی از تعطیل نمودن نماز جمعه و جماعت می‌باشد.

در خاتمه باید گفت: آن‌چه دردآور است، این است که حکام سرزمین‌های مسلمانان گام به گام کفار استعمارگر را دنبال می‌کنند، طوری که اگر دولت‌های کفار در حل و معالجۀ مشکل و بیماری مشخصی دچار سردرگمی شوند، این حکام نیز از آنان پیروی می‌کنند و اگر راه حلی را طراحی نمایند، حتی اگر راه حل درستی هم نباشد، این حکام خائن سرزمین‌های اسلامی به آن کف زده و آن را صحت و شفای واقعی تلقی می‌نمایند! واقعاً جای اندوه و درد است که این وباء "کورونا" باعث رکود و جمود در میان سرزمین‌ها و بنده‌گان الله شود، در حدی که نزدیک است زنده‌گی عام مردم متوقف گردد در حالی که سرزمین‌های مسلمانان قبلاً هم چنین موارد زیادی را تجربه نموده، طوری که در سال هشتم هجری در حالی که مسلمانان سرگرم جنگ نفس گیری با روم در سرزمین شام بودند، دچار طاعون شدند.

هم‌چنین این امت در نیمۀ قرن ششم هجری با بلای "شقفه" که امروزه جمره نامیده می‌شود، مورد ابتلا قرار گرفتند که از شام تا المغرب را در بر گرفته بود، بیماری که در حال حاضر از جمله بیماری‌های جدی به شمار می‌رود که توسط مکروب‌های خوشه‌ای "نوعی باکتریا" از یک فرد به دیگری سرایت می‌کند. هم‌چنین مسلمانان در نیمۀ قرن هشتم هجری "749ه" با طاعون بزرگی در دمشق دچار شدند. اما در هیچ یک از این حالات هرگز دروازه‌های مساجد بسته نشد و نمازهای جمعه و جماعت متوقف نگردید و مردم در خانه‌های شان محبوس نگردیدند، بلکه تعامل طوری بود که بیماران از افراد سلام جدا می‌شدند و افراد سالم به کار و فعالیت‌شان اعم از جهاد و آبادانی زمین ادامه می‌دادند، به مساجد می‌رفتند، نماز اداء می‌کردند و به درگاه الله سبحانه وتعالی دعا می‌نمودند تا آنان را از شر بیماری‌ نجات دهد. به علاوۀ معالجۀ لازمی که انجام می‌دادند و به توجه و رسیده‌گی کافی که برای بیماران به خرج می‌دادند. این است راه حق.

﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ

آيا سواي حق جز گمراهي چیزی دیگری است‌؟

 

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

حکم اشتراک کارمند مووسسه غیردولتی در بیمه‌ی مؤسسه‌ای که با شرکت بیمه قرارداد نموده است، چه می‌باشد؟ هم‌چنین کارمندی‌که به نمایندگی از یک مووسسه در عقدِ قرارداد و گفت‌وگوها، با شرکت بیمه اشتراک می‌نماید، حکم آن چه‌است؟

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

برادر کاش پرسش را بیشتر توضیح می‌دادید! به‌هرحال اگر مفهوم سوال‌تان حکمِ بیمه‌صحی برای کارمندان مووسساتی است که موسسه، یک حصه معاش ماهوار کارمند را قطع نموده و در مقابل‌اش، آن‌ها و یا خانواده آن‌ها را بیمه‌صحی می‌نماید؛ پس پاسخ چنین است:

به ارتباط بیمه صحی

بیمه‌صحی اگر در هنگام‌ پیوستن به عقد کار صورت بگیرد و مانند شرطی از شروط کار باشد، درست است؛ چون این در ذات خود عقد بیمه  نیست. اگر بیمه به تنهایی‌اش قرارداد شود، جواز ندارد.

تفصیل این مسئله

هرگاه صاحب‌کار در حین قرارداد، بر بیمه صحی کارگر و فامیل او در برابر اندازه‌ای از معاش‌اش تعهد نماید، این گونه قرارداد درست است؛ چون معلوم است که در این قرارداد عقد اساسی همانا قرارداد کار است؛ نه بیمه و التزام صاحب کار نسبت به معالجه‌ی کارگر و یا افراد فامیل‌اش شرطی پیوستن به عقد کار می‌باشد. این‌گونه شرط در قراردادها ممنوع نبوده؛ مگر این‌که نصی خاصی در ممانعت آن بیاید؛ طوری‌که حرام را حلال و حلال را حرام سازد و در این میان در خصوص جواز عمل، نیاز به نصی نیست که شرط را جوازد دهد؛ بلکه در خصوص ممانعت آن ضرورت به نص ویژه است. به عبارت دیگر، قرارداد کار مانند سایر افعال نیست که اصل در آن مقید به نصوص باشد؛ بلکه هرگونه شروط  قرارداد جایز است؛ مگر این‌که نصی به منع آن بیاید؛ به‌دلیل این‌که، کثیر بن عبدالله بن عمرو بن عوف المزنی از پدراش و از جدش روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«وَالْمُسْلِمُونَ عَلَى شُرُوطِهِمْ إِلَّا شَرْطًا حَرَّمَ حَلَالًا أَوْ أَحَلَّ حَرَامًا»

(رواه ترمزی)

ترجمه: مسلمان‌ها برشروط‌‌‌‌شان وابسته اند؛ مگر شرطی‌که حرام را حلال و یا حلال را حرام بداند.

از جهت دیگر این‌ جزء مزد کارگر بوده که از آن کاسته می‌شود؛ بنابراین بیمه‌صحی از طرف صاحب‌کار برای کارگر و افراد خانواده‌اش در مقابل حصه‌ی گرفته شده از معاش ماهوار وی جایز است؛ فرق نمی‌کند که در ابتدا برای کارگر وخانواده اش باشد و یا تنها برای کارگر بوده و بعد از توافقی‌‌که میان کارگر وصاحب‌کار صورت می‌گیرد، تعهد گردد و یا این توافق جزء از قرارداد گردد، تماماً درست است.

اما اگر عقد بیمه‌صحی در ذات خودش عقدی باشد، "یعنی این‌که نهادی ایجاد شود و برای عام مردم اعلام بدارد، کسی‌که می‌خواهد وی را هنگام مریضی‌اش معالجه نماییم، برای ما مبلغی ماهوار بپردازد و در مقابل‌اش هنگامی مریضی معالجه می‌شود، این جواز ندارد؛ چون این‌گونه قرارداد یک معامله مجهول است. انسان نمی‌داند که چه‌وقت مریض می‌گردد، مرض‌اش خرد است یا بزرگ.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: احمد جبیر«نوری»

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام‌علیکم و رحمت‌الله و برکاته!

شیخ بزرگوار ما! در صفحۀ، 165 جزء دوم کتاب شخصیه در بحث شهید و آن‌چه که به این بحث تعلق می‌گیرد، وارد شده است: «طوری‌که در مسلم روایت شده است، نظر درست این است: آن‌ها به پنج دسته هستند که عبارت اند از: مطعون(مطعون کسی است که به مرض طاعون فوت می‌شود؛ یعنی به مرگ غیرمعروف)، مبطون (او کسی است که به حالت اسهال فوت می‌شود)، غرق (او کسی است که به حالت غرق در آب فوت می‌شود) و کسی‌که در حالت منهدم شدن دیوار فوت می‌شود و شخص اخیر، کسی‌که در راه اعلاء کلمة الله در غیر از جنگ فوت می‌شود.»

در احادیث دیگری وارد شده است که این شهداء باید مرگ‌شان فی‌سبیل‌الله باشد؛ چنان‌چه در حدیث ذکر شده است: یونس بن عبدالعلی برای ما خبر داده گفت: ابن ‌وهب برای ما گفت: عبدالرحمن‌ بن‌ شریح برایم گفت: از عبدالله بن ثعلبه حضرمی روایت است که او از حجیره شنیده که عقبه بن عامر روایت کرده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«خَمْس مَنْ قُبِض فِي شَيْ ء مِنْهُن فَهُوَ شَهِيد : الْمَقْتُولُ فِي سَبِيلِ اللِّه شَهِيد ، وَالْغَرِقُ فِي سَبِيلِ اللِّه شَهِيد، وَالْمَبْطُونُ فِي سَبِيلِ اللّه شَهِيد، وَالْمَطْعُونُ فِي سَبِيلِ اللّه شَهِيد، وَالنُّفَسَاءُ فِي سَبِيلِ اللِّه شَهِيد» (حکم البانی)

ترجمه: هرکس در یکی از پنج حالت فوت شود، او شهید است؛ کسی‌که در راه الله (سبحانه وتعالی) کشته می‌شود، کسی‌که در راه الله (سبحانه وتعالی) در آب غرق می‌شود، کسی‌که در راه الله (سبحانه وتعالی) به اثر مرض اسهال فوت می‌شود، کسی‌که در راه الله (سبحانه وتعالی) به اثر مرض طاعون وفات می‌کند و هم‌چنان زنانی‌که در راه الله (سبحانه وتعالی) در حالت نفاس فوت می‌شوند.

سوال اول: آیا بین این دو حدیث توافق وجود دارد یا تعارض؟ امیدوارم که این مسأله را واضح نمائید. از شما سپاس‌گذارم!

سوال دوم: در سیاق مسألۀ شهید وارد گردیده است که از عبدالله بن عمرو بن عاص روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«يُغْفَرُ لِلشهِيدِ كُلُّ ذَنْب إِلاالديْنَ»

ترجمه: همۀ گناهان شهید بخشیده می‌شود، به جز قرض.

سوال این است: وقتی شهید قبل از شهادت‌اش از پرداخت دین عاجز باشد، بعد از شهادت شهید، ادای دین وی بالای چه‌کسی لازم است؟ از شما بسیار تشکر می‌کنم.

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

اول: در مورد انواع شهید:

مسلم در صحیحین خود از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«بَيْنَمَا رَجُل يَمْشِي بِطَرِيق وَجَدَ غُصْنَ شَوْ ك عَلَى الطرِيقِ فَأَخرَه فَشَكَرَ اللّه لَه فَغَفَرَ لَه وَقَالَ الشُّهَدَاءُ خَمْسَة الْمَطْعُونُ وَالْمَبْطُونُ وَالْغَرِق وَصَاحِبُ الْهَدْمِ وَالشهِيدُ فِي سَبِيلِ اللّه عَز وَجَل»

ترجمه: در حالی‌که شخصی در راه می‌رود و خاری را از راه دور می‌سازد و الله (سبحانه وتعالی) را شکر می‌کند، الله (سبحانه وتعالی) آن را می‌آمرزد و هم‌چنان گفت: شهداء پنج دسته‌اند کسی‌که به اثر مرض طاعون فوت می‌شود، کسی‌که به اثر مرض اسهال فوت می‌شود، کسی‌که به اثر غرق آب فوت می‌شود، کسی‌که به اثر چپه شدن دیوار از بین می‌رود و کسی‌که فی سبیل الله عز و جل فوت می‌شود.

در کتاب "بیان مشکل الآثار اللطحاوی" ذکر شده است که از عقبه بن عامر روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«خَمْس مَنْ قُبِضَ فِي شَيْء مِنْهُن فَهُوَ شَهِيد: المَقْتُولُ فِي سَبِيلِ اللّهِ شَهِيد، وَالْغَرِيقُ فِي سَبِيلِ اللّهِ شَهِيد، وَالْمَبْطُونُ فِي سَبِيلِ اللِّه شَهِيد، وَالْمَطْعُونُ فِي سَبِيلِ اللّهِ شَهِيد، وَالنُّفَسَاءُ فِي سَبِيلِ اللِّه شَهِيد»

ترجمه: کسی‌که در یکی از پنج حالت فوت شود، شهید است: کسی‌که در راه الله (سبحانه وتعالی) کشته شود، کسی‌که در راه الله (سبحانه وتعالی) در آب غرق شود، کسی‌که در راه الله (سبحانه وتعالی) به اثر مرض اسهال فوت شود، کسی‌که به اثر مرض طاعون وفات شود و هم‌چنان زنانی‌که در حالت مرض نفاس در راه الله (سبحانه وتعالی) فوت شوند.

این حدیث را نسائی و طبرانی تخریج نموده است. در بین این احادیث کدام تعارضی نمی‌باشد. حدیث مسلم به صورت مطلق ذکر شده است:

«الْمَطْعُونُ وَالْمَبْطُونُ وَالْغَرِقُ وَصَاحِبُ الْهَدْمِ»

ترجمه: طاعون زده، اسهال، غرق در آب و کسی‌که به اثر منهدم شدن دیوار فوت می‌شود.

 اما حدیث دیگر مقید به کلمۀ "فی‌ سبیل الله" گردیده است:

«وَالْغرِيقُ فِي سَبِيلِ اللِّه شَهِيد، وَالْمَبْطُونُ فِي سَبِيلِ اللِّه شَهِيد، وَالْمَطْعُونُ فِي سَبِيلِ اللِّه شَهِيد»

ترجمه: کسی‌که در راه الله (سبحانه وتعالی) غرق شود، شهید است، کسی‌که به اثر مرض اسهال فوت شود شهید است و کسی‌که به اثر مرض طاعون فوت شود شهید است.

پس این دو حدیث طوری جمع می‌شود که حدیث مطلق به معنی مقید حمل می‌شود. بدین معنی که هرکدام از اشخاصی‌که در فی ‌سبیل‌ الله فوت شود، شهید است و کلمۀ (فی سبیل الله) را قرینه تعیین می‌کند. اگر این کلمه متقرن به نفقه باشد، مثل "ینفقون فی سبیل الله" یا با جهاد ذکر شود، مثل "یجاهدون فی سبیل الله" که در این‌جا معنی اینست که قتال به خاطر بلند شدن دین الله سبحانه وتعالی است؛ چنانچه در حدیث صحیح‌بخاری از ابو موسی رضی‌الله‌عنه روایت شده است که گفته است: مردی به نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: مردی برای به‌دست آوردن غنیمت می‌جنگد، مردی برای نام و نشان می‌جنگد و مردی برای آن می‌جنگد که مقام‌اش دیده شود؛ پس چه‌کسی از این‌ها فی سبیل الله جنگیده است؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«مَنْ قَاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَة اللّه هِيَ الْعُلْيَا فَهُوَ فِي سَبِيلِ الله »

ترجمه: کسی‌که به خاطر اعلای دین الله (سبحانه وتعالی) می‌جنگد او در راه الله (سبحانه وتعالی) جنگیده است.

 در صورتی‌که کلمۀ "فی سبیل الله" بدون قرینه ذکر شود؛ پس در این صورت به معنی این است: کسی‌که در طاعت الله سبحانه وتعالی و تقرب به آن وفات کند، یعنی کسی‌که مؤمن و مطیع الله سبحانه وتعالی باشد و به یکی از حالت‌های ذکر شده در حدیث، فوت شود؛ پس آن شهید آخرت است؛ اما کسی‌که در حال جنگ فی سبیل الله کشته شود، او شهید دنیا و آخرت است. کسی‌که به اثر مریضی اسهال فوت شود و او مطیع الله سبحانه وتعالی باشد؛ پس او شهید است و هم‌چنان کسی‌که مصاب به مریضی طاعون و  یا در آب غرق شده باشد؛ پس این‌ها شهید هستند. اما در صورتی‌که به این مریضی‌ها مصاب نباشد؛ ولی مطیع الله سبحانه وتعالی باشد، این احادیث بر آن منطبق نمی‌گردد.

دوم: اما این‌که بر شهید دَینی باشد و او از پرداخت دین، قبل از فوت‌اش، عاجز باشد؛ در این‌صورت پرداخت دین بر ورثه است. اگر ورثه از پرداخت دین عاجز و ناتوان باشند، در این‌صورت دولت در عوض شهید دین را پرداخت می‌کند؛ چنان‌چه در این مورد حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده است:

«أَنَا أَوْلَى بِكُل مُؤْمِن مِنْ نَفْسِهِ، مَنْ تَرَكَ مَالا فَلِأهْلِهِ، وَمَنْ تَرَكَ دَيْنا أَوْ ضَيَاعا فَإِلَي وَعَلَی»

ترجمه: من از هر مؤمنی نسبت به خودش سزاوارتر هستم، کسی‌که مالی را بعد از مرگش گذاشت، از خانواده‌اش است و کسی‌که دین و یا خساره‌ای را بجا گذاشت بر من و بر ذمۀ من است.

این حدیث را مسلم تخریج نموده است.

 هم‌چنان احادیثی‌که ابوداود از جابر تخریج نموده و گفته است:

«كَانَ رَسُولُ اللِّه صلى الله عليه وسلم لَا يُصَلِي عَلَى رَجُل مَاتَ وَعَلَيْهِ دَيْن ، فَأتُيَ بِمَيت فَقَالَ : أَعَلَيْهِ دَيْن؟ قَالُوا: نَعَمْ دِينَارَانِ . قَالَ : صَلُّوا عَلَى صَاحِبِكُمْ . فَقَالَ أَبُو قَتَادَةَ الْانْصَارِيُّ : هُمَا عَلَي يَا رَسُولَ اللّه ،ِ قَالَ : فَصَلى عَلَيْهِ رَسُولُ اللِّه صلى الله عليه وسلم، فَلَما فَتَحَ اللُّه عَلَى رَسُولِ اللِّه صلى الله عليه وسلم قَالَ : أَنَا أَوْلَى بِكُل مُؤْمِن مِنْ نَفْسِهِ . فَمَنْ تَرَكَ دَيْنا فَعَلَي قَضَاؤُه ، وَمَنْ تَرَكَ مَالا فَلِوَرَثَتِه»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم بر کسی‌که فوت می‌شد و بر ذمۀ او دین بودی نماز جنازه نمی‌خواند، جنازۀ نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آورده شد، رسول الله صلی الله علیه وسلم سوال کرد که آیا بر گردن این شخص کدام دَینی است؟ گفتند: بلی دو دینار است، رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: بر رفیق خود نماز نخوانید، ابو قتادۀ انصاری گفت اداء این دو دینار بر ذمۀ من باشد یا رسول الله! جابر گفته است، سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم بر این متوفی نماز خواند. وقتی الله سبحانه وتعالی این مسأله را برای رسول خود روشن ساخت، وی گفت: من بر هر مؤمن از خودش سزاوارتر هستم، کسی‌که دینی بجا گذاشت، ادایش بر من است و کسی‌که مالی را بجا گذاشت، متعلق به و رثه‌اش می‌باشد.

امیدوارم که همین‌قدر برای جواب هردو سوال شما کافی باشد،.الله سبحانه وتعالی از همه عالم‌تر و حکیم‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته!

  شیخ بزرگوار! درحدیث انس بن مالک آمده: «قدم على رسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ قومٌ من عُكْلٍ أو عُرَينةَ. فاجتَوُا المدينةَ. فأمر لهم رسولُ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ بلقاحٍ. وأمرهم أن يشربوا من أبوالِها وألبانِها» [صحیح مسلم]

ترجمه: قومی از قبیلۀ عکل یا عرینه نزدرسول الله آمدند و آب و هوای مدینه به صحت‌شان مضرتمام شد"شکم دردشدند"، پیامبر ایشان را امرکرد تا نزد شتران بروند و از شیر و ادرارآنان بنوشند.

آنچه نزد ما تبنی شده است، بطور مطلق ادرار نجس بوده و استفاده از نجاست حرام است، برابراست که نجاست ادرار باشد و یا سرگینِ از حیوانات حلال گوشت و یا از حیوانات حرام گوشت. اما دلیل حرمت انتفاع از نجاست در مورد قصۀ استنجای رسول‌الله ‌صلی‌الله است که اشاره به سرگینِ خر فرموده: "انهارکس" یعنی این شی نجس است و ابن خزیمه این قصه را با اضافت  «انهارکس انه اروثة حمار» یعنی این نجس است و این سرگین خر است، آورده است. درنیل الاوطارِ شوکانی خواندم که از تمیمی نقل نموده که روث مخصوص به پاروی اسپ، خر و قاطر است. پس از خلال جمع بین هردو حدیث در می‌یابیم که پاروی حیوانات حلال گوشت برای بهره‌گیری در تقویۀ حاصلات زراعتی جایز است. در مورد با ارایه پرسش‌تان ما را مستفید سازید .الله به شما برکت دهد.

پاسخ

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

در باره نجس بودن ادرار و پاروی حیوانات:

در نجس بودن پارو و ادرار حیواناتِ حرام گوشت اختلافی وجود ندارد؛ اما درباره ادرار و پاروی حیوانات حلال گوشت بین علماء اختلاف است. در مورد بول و یا پاروی حیوانات حلال گوشت، حرام بودن را ترجیح می‌دهم و استفاده از آن را نادرست می‌دانم؛ اما برای تداوی که البته آن‌هم باکراهیت گنجایش دارد؛ طوری‌که بعداً توضیح داده خواهد شد. پس هرچیزی‌که نجس باشد، استفاده از  آن جایز نمی‌باشد. در مورد مسلم از ابن عباس نقل نموده که گفت:

«بَلَغَ عُمَرَ أَنَّ سَمُرَةَ بَاعَ خَمْرًا، فَقَالَ: قَاتَلَ اللهُ سَمُرَةَ، أَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَعَنَ اللهُ الْيَهُودَ، حُرِّمَتْ عَلَيْهِمُ الشُّحُومُ، فَجَمَلُوهَا، فَبَاعُوهَا»

ترجمه: به عمر رضی الله عنه خبر رسید که سمره رضی الله عنه شراب فروخته، گفت: الله سمره راتباه کند، آیا ندانست که رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فرموده: الله یهود را لعنت کند، شحمیات برآن‌ها حرام گردانده شد، آنان او را ذوب نمودند و فرختند.

پس استفاده از نجس حرام است. از جمله دلایل به نجس بودن بول، یکی هم حدیثی است که بخاری از انس بن مالک روایت کرده که گفت:

«جَاءَ أَعْرَابِيٌّ فَبَالَ فِي طَائِفَةِ المَسْجِدِ، فَزَجَرَهُ النَّاسُ، «فَنَهَاهُمُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَمَّا قَضَى بَوْلَهُ أَمَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِذَنُوبٍ مِنْ مَاءٍ فَأُهْرِيقَ عَلَيْهِ».

ترجمه: یک اعرابی آمد و به یک طرف مسجد ادرارنمود، مردم وی را تهدیدنمودند، پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ آنان را منع نمود، هنگامی‌که ادرارش را تکمیل نمود، نبی صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ دستور داد و یک ظرف آب به آن پاشیده شد.

دارقطنی از انس نقل نموده، او می‌گوید که رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمودند:

«تَنَزَّهُوا مِنَ الْبَوْلِ فَإِنَّ عَامَّةَ عَذَابِ الْقَبْرِ مِنْهُ»
ترجمه: از بول خودداری نمائید؛ چون اکثر عذاب قبر ازان است.

ادرار چه از انسان باشد یا از حیوان، یک واقعیت داشته و دلالت نجاست بول به آن صدق می‌کند؛ پس هر ادرار نجس است، چه ازانسان باشد و چه از حیوان حلال گوشت و یاحرام گوشت، پس واقعیت ادرار یکی است. اما حدیثی‌که بخاری از انس نقل نموده:

«قَدِمَ أُنَاسٌ مِنْ عُكْلٍ أَوْ عُرَيْنَةَ، فَاجْتَوَوْا المَدِينَةَ «فَأَمَرَهُمُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، بِلِقَاحٍ، وَأَنْ يَشْرَبُوا مِنْ أَبْوَالِهَا وَأَلْبَانِهَا»

ترجمه: مردم از عکل یا عیینه آمدند و آب هوای مدینه به صحت‌شان برابری نکرد، پیامبر صلی الله علیه وسلم دستور داد که به پیش شتران بروند و از شیر و ادرار آنان بنوشند.

ازین حدیث معلوم می‌گردد که در خصوص تداوی وارد شده است و با مقایسه این حدیث با حدیث ابن ماجه که در خصوص تداوی باشراب آمده مطلب واضح می‌گردد و متن حدیث چنین است: ابن ماجه ازطارق بن سوید حضرمی نقل می‌کند که گفت:

«قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ بِأَرْضِنَا أَعْنَابًا نَعْتَصِرُهَا، فَنَشْرَبُ مِنْهَا؟ قَالَ: «لَا» فَرَاجَعْتُهُ، قُلْتُ: إِنَّا نَسْتَشْفِي بِهِ لِلْمَرِيضِ، قَالَ: «إِنَّ ذَلِكَ لَيْسَ بِشِفَاءٍ، وَلَكِنَّهُ دَاءٌ»

ترجمه:گفتم یارسول الله درسرزمین ما انگور بیشتر یافت می‌گردد، آیا می‌توانیم از آن شربت ساخته و بنوشیم؟ گفت: «نه» حرفم را تکرارنموده و گفتم: به آن مریض را تدوی می‌کنیم، گفت: «در آن شفا نیست؛ بلکه آن مرض»

درین حدث نهی ازت داوی با نجاست غیرجازم است، بنابرین مکروه است. به این ترتیب، تداوی با نوشیدن ادرار جایز؛ اما مکروه است و به معنی غیرنجس بودن آن نیست؛ بلکه  تداوی مرض با نجاست همراه  با کراهیت‌اش جائز است. دلایل نجس بودن پاروی حیوانات قرار ذیل است: بخاری درصحیح خود ازعبدالله روایت نموده که می‌گوید:

«أَتَى النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الغَائِطَ فَأَمَرَنِي أَنْ آتِيَهُ بِثَلاَثَةِ أَحْجَارٍ، فَوَجَدْتُ حَجَرَيْنِ، وَالتَمَسْتُ الثَّالِثَ فَلَمْ أَجِدْهُ، فَأَخَذْتُ رَوْثَةً فَأَتَيْتُهُ بِهَا، فَأَخَذَ الحَجَرَيْنِ وَأَلْقَى الرَّوْثَةَ» وَقَالَ: «هَذَا رِكْسٌ»

ترجمه: پیامبر صلی الله علیه وسلم به رفع حاجت رفت و مرا به آوردن سه سنگ دستور داد، دو سنگ یافتم و سنگ سوم را تلاش نمودم، پیدا نکردم، پس یک سرگین را گرفتم و به ایشان آوردم، هردو سنگ را گرفت و سرگین را انداخت و گفت: «این رکس است» یعنی نجس است.

اما قول شما که روث تنها به آن اطلاق می‌گردد که از حیوانات حرام گوشت باشد، در مورد دلیل آوردید که در ابن خزیمه یافته اید؛ " إنها ركس  إنها روثة حمار"  یعنی آن نجس است و آن پاروی خر است؛ ضافه شده است. پس با وصف این‌که بخاری و جمعی از اصحاب سنن مانند احمد، نسائی، ترمذی، طبرانی، دارقطنی، بیهقی، بزار، و ابویعلی تمامی آنان این اضافت "إنها روثة حمار" را نیاورده اند و من در ابن خزیمه این روایت را یافتم:

 «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ مِثْلُ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ، فَلَا يَسْتَقْبِلْ أَحَدُكُمُ الْقِبْلَةَ وَلَا يَسْتَدْبِرْهَا - يَعْنِي فِي الْغَائِطِ - وَلَا يَسْتَنْجِ بِدُونِ ثَلَاثَةِ أَحْجَارٍ لَيْسَ فِيهَا رَوْثٌ وَلَا رِمَّةٌ»

ترجمه: ابوهریره رضی الله عنه از نبی صلی الله علیه وسلم روایت می‌کند که فرمود: من برای شما حیثیت پدر برای پسر رادارم، هیچ‌کدام شما نه روی به قبله شوید و نه پشت به قبله -درقضای حاجت- و بدون سه سنگ استنجا نکنید، سنگی‌که خالی از سرگین و استخوان باشد.

بنابر این، طوری‌که گفتیم بول و پاروی حیوانات یک واقعیت دارند؛ برابر است که بول حیوان حلال گوشت است و یا از حرام گوشت. پس حکم بر آن تطبیق می‌گردد و چنان‌که سرگین گاو نجس است، هم‌چنان هرنوع سرگین دیگر هم نجس است، اعم ازین‌که گوشت آن خورده می‌شود و یا خیر.

من همین را ترجیح می‌دهم و از خاطری ترجیح می‌دهم؛ چون اقوال معتبری در مورد موجود است تاجایی‌که برخی اقوالی وجود دارند که ادرار و پاروی حیوانات حلال گوشت را از نجاست جدا کرده‌اند.

برادرتان عطاء بن خليل أبوالرشته

مترجم: محمد مسلم

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش :
در کتاب‌های ما نوشته شده است که حاجات اساسی برای انسان سه‌چیز است: طعام، لباس و مسکن. آیا این درست است که ما تداوی را جزء حاجات اساسی انسان بگوییم؟ آن‌چه که در عبارات پایین می‌آیند: بعضی ازامراضِ سنگینی وجود دارند که اگر معالجه کرده نشود، بدون شک که جسم انسان ضرر بزرگ را متقبل می‌شود؛ پس ترک تداوی دراین‌صورت بنابر قاعدۀ «لاضرر ولاضرار»؛ یعنی: ضرر رسانیدن بر کسی و یا ضرر رسانیدن بر هم‌دیگر درست نمی‌باشد. آیا درست است که امراض را به دوبخش شدید و خفیف تقسیم نماییم؟ مرض‌های خفیف؛ مانند: سرماخوردگی، ریزش، سردردی وغیره که تداوی این‌گونه مرض‌ها حکم مندوب را به خود داشته و مرض‌های سنگین؛ مثل: عملیات قلب، دماغ، انفلونزا وشکستگی ساق پای وغیره که تداوی آن‌ها حکم فرض را به خود می‌گیرند. 

پاسخ :
حاجات اساسی به دوقسم‌اند:

اول- حاجات اساسی افراد: "مطعومات، ملبوسات و مسکن" می‌باشند.

دوم- حاجات اساسی امت: "تداوی، امنیت و آموزش" است. این موضوع در جلد دوم کتاب شرح مقدمۀ دستور، مادۀ 125 مفصل بیان شده است که فکر کنم نسخۀ تصحیح شدۀ کتابِ "شرح مقدمۀ دستور، جلد دوم" به زبان شما ترجمه نشده است؛ درآن‌صورت پاسخ‌تان را دریافت می‌کردید. به هرحال، آن‌چه که در نص آمده به شما نقل می‌کنم: "و اما ادلۀ شرعی بر آن است که مطعومات، ملبوسات و مسکن، اساسی‌ترین حاجات افراد به شمار می‌روند. احمد با سند صحیحی‌که  احمد شاکر آن را از طریق عثمان بن عفان رضی‌الله‌عنه صحیح دانسته است، روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«كُلُّ شَيْءٍ سِوَى ظِلِّ بَيْتٍ، وَجِلْفِ الْخُبْزِ، وَثَوْبٍ يُوَارِي عَوْرَتَهُ، وَالْمَاءِ، فَمَا فَضَلَ عَنْ هَذَا فَلَيْسَ لابْنِ آدَمَ فِيهِ حَقٌّ»
ترجمه: هرچیز، غیر سایه خانه‌‌ای، نان خشک، لباسی‌که عورت‌اش را پوشاند؛ هرآن‌چه اضافه از این‌ها است،بنی آدم دیگر حقی ندارند.

حدیث مذکور به این لفظ نیز آمده و ترمذی آن را حسن و صحیح گفته است:

«لَيْسَ لابْنِ آدَمَ حَقٌّ فِي سِوَى هَذِهِ الْخِصَالِ: بَيْتٌ يَسْكُنُهُ، وَثَوْبٌ يُوَارِي عَوْرَتَهُ، وَجِلْفُ الْخُبْزِ وَالْمَاءِ»

ترجمه: بنی آدم غیر این سه چیز: خانه‌ای که سکونت کند، لباسی‎‌که بدن خویش را بپوشاند، نان خشک و آب حقی ندارد

پس کلمات «ظِلُّ بَيْتٍ، بَيْتٌ يَسْكُنُهُ، ثَوْبٌ يُوارِي عَوْرَتَهُ، جِلَفُ الخُبْزِ وَالْمَاءِ» که در هردو حدیث آمده دلالت بر خوردنی، پوشیدنی و مسکن دارد و جمله «فَمَا فَضَلَ عَنْ هَذَا فَلَيْسَ لابْنِ آدَمَ فِيهِ حَقٌّ» صراحتاً تأکید دارد که آن‌چه مجزا ازین سه مسألۀ حیاتی باشد، اساسی محسوب نمی‌گردد و با اشباع این سه موضوع تمام اساسات دیگر اشباع می‌گردد. پس دلایل شرعی‌ای وجود دارد که تنها رفع حاجات اساسی انسانی را به‌گونۀ فردی بالای دولت واجب نمی‌گرداند؛ بلکه رفع حاجات اساسی‌ِ رعیت دولت اسلامی؛ از قبیل: امنیت، طبابت و آموزش بالای دولت واجب است. اما تأمین امنیت دقیقاً از واجبات دولت اسلامی است. پس بر دولت اسلامی لازم است‌ که امن وامنیت را برای رعیت فراهم کند؛ حتی اگر دولت خلافت توان حفظ امنیت آن را نداشته باشد، وجود کیان دولت در خطر است؛ زیرا شرطی‌که در دارالاسلام وجود دارد، اینست که دولت اسلامی قادر به حفظ امنیت و قوت دفاع را ازخود داشته باشد. به همین دلیل، هنگامی‌که رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم خبرهجرت را به مسلمین داد، اولین چیزی را که یادآورشد، امنیت آن بود. ابن اسحق در سیرت‌اش روایت کرده که رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم به اصحابش در مکه گفت:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ جَعَلَ لَكُمْ إِخْوَاناً وَدَاراً تَأْمَنُونَ بِهَا»
ترجمه: حقا که الله (سبحانه وتعالی) برای شما برادران و سرزمینی را در نظر گرفته که شما درآن احساس آرامش و امنیت می‌کنید.

قسمی‌که انصار هنگام استقبال از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم و دوستش ابوبکر گفتند. در زمینه احمد با سند صحیح از انس رضی الله عنه روایت می‌کند:

«فَاسْتَقْبَلَهُمَا زُهَاءُ خَمْسِمائةٍ مِنَ الأَنْصَارِ حتى انْتَهَوْا إِلَيْهِمَا. فقالت الأنصارُ: انْطَلِقَا آمِنَيْنِ مُطَاعَيْنِ»

ترجمه: پس به تعداد پنج‌صد نفر از انصار، رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) و ابوبکر را تا وقتی رسیدن به مدینه استقبال کردند و انصار گفتند: با آرامی و آسودگی تشریف بیاورید.

پس  امنیت امت از مهم‌ترین واجبات دولت اسلامی محسوب می‌گردد. هم‌چنین حفظ صحت و فراهم کردن زمینه‌های درمانی؛ از قبیل زایشگاه‌ها و شفاخانه‌ها که از جمله ملکیت‌های عامۀ مسلمانان بوده وهمۀ مردم از آن استفاده می‌نمایند، نیز از واجبات دولت پنداشته ‌می‌شود و باید برای رعیت فراهم نماید. ازاین‌رو معالجه و درمان از جمله بهره‌برداری و مصالح عامۀ امت ‌پنداشته شده است. آن‌چه که مربوط به مصالح و منافع امت است، بردولت واجب است که در مقابل این پدیده ایستادگی کند؛ زیرا عملی نمودن این خدمات از جمله واجبات دولت است که رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌فرمایند:

«الإِمَامُ رَاعٍ وَهُوَ وَمَسْؤُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»

ترجمه: امام  رهبر بوده و او در مقابل رعیت خود مسؤل است.

این حدیث را بخاری ازعبدالله بن عمر روایت کرده است و حدیث فوق دلالت بر مسؤلیت دولت دارد که صحت و درمان  از مسؤلیت و وجیبۀ دولت است که آن را باید تنظیم نماید و این یک نص عام بر مسئولیت دولت پیرامون صحت و طبابت است که رعایت این دو امر را شامل وجبه دولت قرار می‌دهد. برعلاوه دلایلی ویژه‌ای در زمینه وجود دارد. مسلم از جابر روایت می‌کند که گفت:

«بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إِلَى أُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ طَبِيبًا فَقَطَعَ مِنْهُ عِرْقًا ثُمَّ كَوَاهُ عَلَيْهِ»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم طبیبی را به أبی بن کعب فرستاد؛ پس وی یک رگ بدن آن‌ را قطع و سپس آن ‌را پیوند کرد.

حاکم در مستدرک از زید بن اسلم و از پدرش  روایت کرده است که  گفت: «مَرِضْتُ فِي زَمَانِ عُمَرَ بِنَ الْخَطَّابِ مَرَضاً شَدِيداً فَدَعَا لِي عُمَرُ طَبِيباً فَحَمَانِي حَتَّى كُنْتُ أَمُصُّ النَّوَاةَ مِنْ شِدَّةِ الْحِمْيَةِ» ترجمه: من در دوره حاکمیت عمر بن خطاب رضی الله عنه شدیداً مریض شدم که عمر برای من طبیبی را طلب کرد که من تب داشتم؛ حتی به اندازۀ تبم شدت داشت که دانۀ خرما را می‌مکیدم.

لهذا رسول الله صلی الله علیه وسلم منحیث حاکم، طبیبی را برای ابی بن کعب فرستاد و عمر رضی الله عنه نیز منحیث خلیفه دوم مسلمانان، طبیبی را نزد اسلم خواست تا مداوایش کند و این دو دلیل دلالت بر این دارد که صحت و درمان از حاجات اساسی امت و از واجبات دولت شمرده شده و درمان آن برای نیازمندان و رعیت کاملاً مجانی می‌باشد.

در خصوص آموزش؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم  در مقابل آزادی اسِرای کفار قرار گذاشت تا ده نفر از فرزندان مسلمین را خط و کتابت  آموزش دهند و این فدیه از غنائم مربوط به ملکیت عامه امت اسلامی است. پس دادن اجوره و معاش معلمین به اندازه مشخص و معین از بیت المال، مسئولیت آموزش را بدوش دولت می‌اندازد و هم‌چنین این موضوع مورد تأیید اجماع صحابه نیز قرار گرفته است.

 پس بر دولت لازم است امنیت، خدمات صحی و آموزش را برای امت به شکل کلی فراهم سازد. مصارف این امور از بودجۀ بیت المال پرداخت می‌گردد، مستفیدین آن فرقی ندارد که مسلمان است یا ذمی  ویا فقیر یا غنی. از آنجایی‌که ارایه خدمات اساسی فردی و عامه‌ای رعیت از اهمیت به سزای برخوردار است؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم ارایه خدمات اساسی را مانند بدست آوردن همه‌ای دنیا خوانده است که ارایه این جمله کنایه مبین اهمیت آنست؛ چنانچه ترمذی از طریق سلمه بن عبید الله بن محصن انصاری او از پدر خویش که از زمره یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم است، روایت کرده گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«مَنْ أَصْبَحَ مِنْكُمْ آمِنًا فِي سِرْبِهِ، مُعَافًى فِي جَسَدِهِ، عِنْدَهُ قُوتُ يَوْمِهِ، فَكَأَنَّمَا حِيزَتْ لَهُ الدُّنْيَا»

ترجمه: هریک از شما که از امنیت روانی(جانی) و سلامت جسمی برخوردار است و خوراک روزانه‌اش نزد او یافت می‌شود، گویا از تمام دنیا برخوردار است.

ابو عیسی این حدیث را حسن و غریب خوانده هم‌چنین ابن ماجه با اسناد حسن خود و ابی‌نعیم در کتاب الحلیه از طریق ابی درداء حدیثی را مانند آن با زیادت کلیمه "بحذافیرها" چنین روایت کرده: «حِيزَتْ لَهُ الدُّنْيَا بِحَذَافِيرِهَا». فشرده این‌که حاجات اساسی انسان دو نوع است:

حاجات اساسی فردی: شامل خوراکه، ملبس و مسکن است و دولت اسلامی زمینه این خدمات را برای تک تک از افراد مطابق به احکام شرعی چنین فراهم می‌سازد که هرکه توانست از عمل خویش بدست آورد و هرکه نتوانست از طریق خانواده‌اش و هرگاه کسی ازین طریق هم نتوانست، از طرف دولت خدمات ارایه می‌گردد.

حاجات اساسی رعیت: عبارت است از امنیت، خدمات صحی و آموزش است. دولت اسلامی برای همگان زمینه استفاده آن را فراهم ساخته و برای ارایه این خدمات شفاخانه‌ها، دکتوران، متخصیص  وهم چنین وسایل امن و آموزش را فراهم می‌سازد.

اما آنچه را که از حکم شرعی را پیرامون تداوی ارایه کرده‌ای که تداوی مرض در حالت خفت آن مندوب و در حالت شدت  فرض است؛ واقعیت امر چنین نیست؛ بلکه حکم شرعی در مورد تداوی و درمان مندوب است؛ برابر است که مرض خفیف باشد و یا شدید، مگر این‌که مرض برای انسان قضای الله سبحانه وتعالی واقع گردد .دلایل در زمینه حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم است:

«جَاءَ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَتَدَاوَى؟ قَالَ: نَعَمْ، فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يُنْزِلْ دَاءً إِلاَّ أَنْزَلَ لَهُ شِفَاءً، عَلِمَهُ مَنْ عَلِمَهُ وَجَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ»

ترجمه: یک اعرابی نزد رسول الله صلی الله آمد و گفت: یا رسول الله آیا خود را درمان نکنیم؟ فرمودند: بلی خودرا درمان کنید، الله هیچ بیماری را قرار نداده؛ مگر این‌که دارویی برای آن قرار داده است؛ می‌داند کسی‌که علمیت آن را داشته باشد و نمی‌داند کسی‌که درجهالت خود رود.

احمد از اسامة بن شریک وهم‎چنین  طبرانی ازمعجم الکبیر از اسامه بن شریک روایت می‎کند که گفت:

«كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ، فَأَتَاهُ نَاسٌ مِنَ الأَعْرَابِ فَسَأَلُوهُ، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَتَدَاوَى؟ قَالَ: نَعَمْ، إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَمْ يُنْزِلْ دَاءً إِلا أَنْزَلَ لَهُ شِفَاءً»

ترجمه: ما همرای رسول الله صلی الله علیه وسلم بودیم که مردمانی از اعراب نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده گفتند: یا رسول الله آیا خود را  تداوی نکنیم؟ رسول الله گفت: بلی، بدون شک که الله هیچ دردی را بدون شِفاء نازل نکرده است.

هم‎چنین ترمذی از  اسامه بن شریک به لفظ دیگری روایت کرده:

«قَالَتْ الأَعْرَابُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلا نَتَدَاوَى؟ قَالَ: نَعَمْ، يَا عِبَادَ اللَّهِ تَدَاوَوْا، فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يَضَعْ دَاءً إِلا وَضَعَ لَهُ شِفَاءً، أَوْ قَالَ دَوَاءً إِلا دَاءً وَاحِدًا، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَمَا هُوَ؟ قَالَ: الْهَرَمُ»

{قال الترمذي وَهَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ}

ترجمه: اعراب گفتند یا رسوالله آیا خودرا تداوی نکینم؟ رسول الله گفت: بلی ای بندگان الله خودرا تداوی کنید. به درستی الله بیماری و دارو را نازل کرده و برای هر درد دوایی قرار داده؛ پس خودرا مداوا کنید. الله هیچ دردی را بدون شِفاء نگذاشته و یا گفته که هیچ دردی بدون دوا نیست؛ مگر بر یک‌چیز، گفتند: یارسول الله او چیست؟ گفت که اوهَرم است.

هَرَم به فتح هـ و ر به معنی ضعف پیری که از علائم آن مرگ شناخته شود، یعنی مرگ تداوی ندارد. احمد از انس روایت کرده که رسول الله صلی الله گفت:

«إِنَّ اللَّهَ حَيْثُ خَلَقَ الدَّاءَ، خَلَقَ الدَّوَاءَ، فَتَدَاوَوْا»

ترجمه: به درستی که الله بیماری و دارو را خلق کرده و برای هردرد دارویی قرار داده، پس خود را تدوای و درمان کنید.

در احادیث فوق در خصوص تداوی امر رسول الله صلی الله علیه وسلم است که یکبار به لفظ صریح و بار دیگر در پاسخ به جمله‎ای استفهامیه که آیا خود را تداوی کنیم؟ فرمود: خود را تدای کنید. صیغه امر طلب را افاده می‎کند؛ نه وجوب را. افاده وجوب زمانی است که امر جازم باشد و جزم احتیاج به قرینه دارد که دلالت بر جزم بودن آن نماید؛ اما در این احادیث کدام قرینه‌ای برای وجوب وجود ندارد.

علاوه بر آن احادیث دیگری امربه جواز ترک تداوی شده است واین احادیث نفی افاده وجوب می‌کند. مسلم از عمران بن حصین روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِي سَبْعُونَ أَلْفًا بِغَيْرِ حِسَابٍ» ، قَالُوا: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «هُمُ الَّذِينَ لَا يَسْتَرْقُونَ، وَلَا يَتَطَيَّرُونَ، وَلَا يَكْتَوُونَ، وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»

{رواه مسلم}

ترجمه: هفتاد هزار کس از امت من بدون حساب و کتاب داخل جنت می‌شود، گفتند: آن‌ها کی‌ها هستند یا رسول الله؟ فرمود:  آنان کسانی اند که تقاضایی نمی‌کنند تا کسی بر آن‌ها رقیه بخواند و چیزی را شوم نمی‌دانند و داغ نمی‌کنند و بر پروردگار خود توکل می کنند.

بخاری از ابن عباس رضی الله عنه روایت می‌کند که گفت:

«هذه المرأة السوداء أتت النبي صلى الله عليه وسلم فقالت، إني أصرع وإني أتكشف، فادع الله لي، قال «إِنْ شِئْتِ صَبَرْتِ وَلَكِ الجَنَّةُ، وَإِنْ شِئْتِ دَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ يُعَافِيَكِ» فقالت: أصبر، فقالت إني أتكشف، فادع الله أن لا أتكشف، فدعا لها»

ترجمه: زن سیاه‌پوست نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد گفت: من دچار صرع  نوع بیماریی‌که توأم با سر درد است، می‌شوم و در نتیجه عورتم آشکار می‌شود، نمی‌توانم لباس‌هایم را مرتب نگهدارم و بدنم نمایان می‌شود؛ پس برایم دعا کن تا عورتم آشکار نشود، رسول الله صلی الله علیه وسلم در حقش دعا کرد.

پس این دو حدیث دلالت به ترک تداوی می‌کند؛ طوری‌که در حدیث اول کسانی را که بدون محاسبه وارد بهشت می‌شوند توصیف نمود. آنان کسانی هستند که تقاضای رقیه (دم کردن) نمی‌کند و داغ نمی‌کند؛ یعنی تداوی نمی‌کنند، بلکه کار را به پروردگار خویش می‌گذارند که دم کردن و داغ کردن کنایه از تداوی است. این درحالی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در احادیث دیگر بر دم کردن تشویق کرده است و جبرئیل علیه السلام بالای رسول الله صلی الله علیه وسلم رقیه کرده است؛ چنانچه در حدیثی رسول الله صلی علیه وسلم فرموده است:

«الشِّفَاءُ فِي ثَلاَثَةٍ: فِي شَرْطَةِ مِحْجَمٍ، أَوْ شَرْبَةِ عَسَلٍ، أَوْ كَيَّةٍ بِنَارٍ، وَأَنَا أَنْهَى أُمَّتِي عَنِ الكَيِّ»

[بخاري بروایت ابن عباس]

ترجمه: شفاء در سه چیز است: در نوک نشتر حجامت‌گر، در نوشیدنی عسل و یا داغ کردن به آتش؛ اما من از داغ کردن امتم را منع کرده ام.

در حدیث دوم که رسول الله صلی الله علیه وسلم خانم را که مرض صرع داشت، در بین صبر کردن بر مرض صرع و جنت رفتن و این‌که از الله بخواهد که از صرع عافیت یابد، مخیر گذاشت که این دو حدیث دلالت به جواز ترک تداوی دارد که وجوب را از تداوی کردن مرفوع می‌دارند و آنجا که رسول الله صلی الله علیه وسلم بر تداوی کردن تشویق کرده اند، دلالت به مندوب بودن تداوی دارد. اما حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم:

«لاضرَرَ ولا ضِرارَ»

{به روایت ابن ما جه} 

ترجمه:  ضرر رسانیدن به دیگران و یا ضرر رسانیدن  از دو طرف به هم‌دیگر درست نمی‌باشد.

این حدیث ارتباط به فردی دارد که فردی را و یا به نفس خودش ضرری وارد سازد که تفصیلات این حدیث در قاعده لاضرر بیان شده است و این قاعده بر مرضی‌که از قضاء الله سبحانه وتعالی بالای انسان می‌آید، کدام ربطی ندارد.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: محمد حبیبی

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام‌علیکم‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

از الله متعال می‌خواهم که شما را صحت‌مند و عافیت داشته باشد! پرسش‌ام این است: آیا تبدیل پول به پول، بدون تسلیم شدن و انتقال آن به مکان دیگر درست است؟ مثلاً من می‌خواهم 1000 دینار از صراف بخرم و به همه‌چیز اتفاق کردیم و در عین مجلس پول اتفاق شده را برایش پرداخت نمودم و برایش گفتم که پول را به مکانی خاصی انتقال دهد، بدون این‌که 1000 دینار را قبض کرده باشم؛ پس آیا این معامله درست است و یا تسلیم شدن از هردو جهت شرط است؟

پاسخ:

وعليكم‌السلام‌ورحمت‌الله‌وبركاته!

معلوم می‌گردد که این معامله تنها حواله نبوده؛ بلکه معاملۀ تبديلی را نیز دربر دارد؛ چون: در این معامله دینارها را با پول دیگری خریداری کرده‌ای؛ مثلاً: در بدل 1000 دينار 3000 ریال پرداخت نموده؛ سپس این پول را به جای دیگری که خواسته‌ای حواله نموده‌ای؛ بناءً در این معامله اولاً عمل مبادله و پس از آن عمل حواله صورت گرفته است که تفصیل آن چنین است:

- مبادله در بين پول‌‎های مختلف حتمی است که دست به دست (به صورت نقدی) باشد؛ يعنی قبض دوجانبه فوراً صورت گیرد، در غیر آن حرام است. در زمینه بخاری از سلیمان بن ابی مسلم روایت کرده که گفته:

از ابا منهال در مورد مبادله دست به دست پرسیدم، وی گفت: من و شریکم چیزی را هم دست به دست و هم نسیه خریدیم، در این میان براء بن عازب نزدمان آمد، در مورد از او پرسیديم، او گفت: من و شریکم زید بن ارقم چنین یک عمل را انجام دادیم و در مورد از رسول الله صلی الله علیه وسلم پرسیدیم، او صلی الله علیه وسلم فرمود:

«مَا كَانَ يَدًا بِيَدٍ، فَخُذُوهُ وَمَا كَانَ نَسِيئَةً فَذَرُوهُ»

ترجمه: آن‌چه دست به دست باشد بگیرید و آن‌چه نسیه است بگذارید.

هم‌چنین مسلم از مالک بن اوس بن حدثان نقل کرده است که گفت:

بین مردم گشت کرده گفتم: در بدل درهم چه کسی مبادله می‌کند؟ طلحه بن عبیدالله که نزد عمر رضی الله عنهما نشسته بود گفت: طلاهايت را نشان‌مان ده و کمی دیرتر که خادم بیاید درهم را برایت می‌دهم، عمر رضی الله عنه گفت: نخیر، سوگند به الله یا نقداً درهم‌های‌اش را مى‌دهى و یا طلا‌های‌اش را برایش بازگردان؛ چون: رسول الله صلی الله وسلم فرموه است:

«الذَّهَبُ بِالذَّهَبِ رِبًا، إِلَّا هَاءَ وَهَاءَ، وَالْبُرُّ بِالْبُرِّ رِبًا، إِلَّا هَاءَ وَهَاءَ، وَالشَّعِيرُ بِالشَّعِيرِ رِبًا، إِلَّا هَاءَ وَهَاءَ، وَالتَّمْرُ بِالتَّمْرِ رِبًا، إِلَّا هَاءَ وَهَاءَ»

ترجمه: فروش طلا در برابر طلا رباست؛ مگر اين‌كه دست به دست باشد و فروش نقره در برابر نقره رباست؛ مگر این‌که دست به دست باشد و فروش گندم با گند سود است؛ مگر این‌كه دست به دست باشد و فروش جو در برابر جو رباست؛ مگر این‌که دست به دست باشد و فروش خرما در مقابل خرما سود است؛ مگراين‌كه دست به دست باشد.

هم‌چنین مسلم از عباده بن صامت روایت می‌‌کند كه گفت: رسول الله صلى الله عليه وسلم فرموده است:

«الذَّهَبُ بِالذَّهَبِ، وَالْفِضَّةُ بِالْفِضَّةِ، وَالْبُرُّ بِالْبُرِّ، وَالشَّعِيرُ بِالشَّعِيرِ، وَالتَّمْرُ بِالتَّمْرِ، وَالْمِلْحُ بِالْمِلْحِ، مِثْلًا بِمِثْلٍ، سَوَاءً بِسَوَاءٍ، يَدًا بِيَدٍ، فَإِذَا اخْتَلَفَتْ هَذِهِ الْأَصْنَافُ، فَبِيعُوا كَيْفَ شِئْتُمْ، إِذَا كَانَ يَدًا بِيَدٍ»

ترجمه: فروش طلا در مقابل طلا، نقره در مقابل نقره، گندم در مقابل گندم، جو در مقابل جو، خرما در مقابل خرما و نمک در مقابل نمک؛ به شرط اين‌كه مثل به مثل و با وزن مساويانه باشد و نيز دست به دست انجام شود درست است؛ اما اگر اين اجناس مختلف باشند، می‌توانيد كه هرگونه که خواستید خرید و فروش نمایید؛ به شرط كه دست به دست انجام شود.

و «يداً بيد» به معنای تسلیم دادن دست به دست است؛ طوری‌که یک طرف ريال‌ها و طرف دیگر دینارها را تسليم شود، به شرط این‌که در زمان واحد، مبادله صورت گیرد.

- پس از قبض و تسليم شدن، اختيار دارى که از طریق این صراف و یا صراف دیگر به هرجايی‌كه خواستى حواله نمايی.

- گاهی گفته مى‌شود در حالى‌كه اين مال حواله مى‌گردد چه نیاز است تا قبض شود؟ پاسخ این تصور احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم است كه در آن‌ها دلالت روشن، صريح و مؤکد است كه به عبارت‌هاى صریح و قطعی‌الدلاله قبض و تسليم شدن دو جانبه را حتمی می‎داند؛ پس الفاظ «هاء بهاء» و «یدا بید» واضحاً بدون تعلیل و تاویل بر قبض نمودنِ دست به دست تاکید دارد. آن‌چه من دانستم همین است و الله عالم و حکیم است.

برادرتان عطاء بن خليل ابوالرشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

به جواب نازک الملائکه

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

در نزدم سوالی است، امیدوارم به زودی جوابم را ارائه نمائید. آیا نکاح دختر بدون رضایت وی تمام می‌شود؟ راه‌حل مشکل این عقد نکاح و کتابت آن چیست؟ من با تأیید و امضای نکاح‌نامه مجبور نشد‌م؛ بلکه برایم خبر دادند که خواستگار یا داما‌د بر درب خانه است و من با این عقد موافق بودم؛ ولی در این وقت احساس کردم بدون این‌که کسی با من در این خصوص صحبت کند، من برای پذیرش این عقد نکاح مجبور هستم.

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

در خصوص این مسئله در کتاب نظام اجتماعی، باب نکاح حدیثی را از رسول الله صلی الله علیه وسلم ذکر نمودیم: از عبدالله بن بریده از پدرش روایت شده است که او گفت:

«جائت فتاةٌ إلى رسولِ اللهِ صلی الله علیه وسلم فقالتْ: إِن أبي زَوَّجَني ابنَ أَخيهِ لِيَرْفَعَ بي خَسيسَتَهُ. قالَ: فَجَعَلَ الأمرَ إليها فقالتْ قد أَجَزْتُ ما صَنَعَ أبي، ولكنْ أردْتُ أن أُعْلِمَ النساءَ أنْ ليسَ إلى الآباءِ مِنَ الأمْرِ شيءٌ»

(رواه ابن ماجه)

ترجمه: دختری نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: پدرم مرا به نکاح برادر زادهاش در آورده است تا توسط من خساست و بدیی آن را بر دارد. پدر عبدالله بن بریده گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم صلاحیت و اختیار را به دختر سپرد، سپس آن دختر گفت: آنچه که پدرم آنجام داده قبول کردم؛ ولی این مسئله را به خاطری گفتم تا زنان بدانند که پدران حق ندارند دخترانشان را اجباراً به نکاح بدهند.

در کتاب "مصباح الزجاجة فی زوائِد ابن ماجه" نوشته‌ی ابی العباس شهاب الدین البوصیری الکنانی الشافعی، متوفی سال 840هـ  چنین روایت شده است: «از عبدالله بن بریده روایت است که از پدر خود روایت نموده است که گفته است: دختری نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت پدرم مرا برای برادر زاده‌اش به نکاح داده است تا توسط من بدنامی و خساست برادر زاده‌اش را دور سازد. اوگفت: «فَجعل الْأَمر إِلَيْهَا فَقَالَت قد أجزت مَا صنع أبي وَلَكِن أردْت أَن تعلم النِّسَاء أَنه لَيْسَ للآباء من الْأَمر شَيْء» ترجمه: اختیار تأیید و رد نکاح را به دختر داد، سپس دختر گفت: من این نکاح را قبول کردم؛ ولی آن را به صورت واضح بیان کردم تا زنان بدانند که پدران صلاحیت ندارند تا دختران‌شان را اجباراً به نکاح بدهند.» او گفته: رجال این حدیث ثقه هستند و اسنادش صحیح است.

بناءً بر پدر دختر لازم است که موافقه‌ی دختر را برای عقد نکاح بگیرد و از اجازۀ دختر مطمئن گردد؛ چون ایجاب و قبول با رضایت و اختیار دختر تکمیل می‌شود. ما این مسئله را در باب نکاح کتاب نظام اجتماعی به گونۀ ذیل واضح نمودیم:

«وقتی از زن خواستگاری می‌شود، حق موافقۀ نکاح و رد آن تنها از زن است؛ هیچ‌کس از اولیاء و غیراولیای زن حق ندارند که زن را بدون اجازۀ وی به نکاح بدهند و یا آن را از نکاح مانع شوند.» از ابن عباس رضی الله عنهما روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«الثَّيِّبُ أحقُّ بِنَفْسِها مِنْ وَلِيِّها، والبِكْرُ تُسْتأْذنُ في نَفْسِها وإِذنُها صُماتُها»

(رواه مسلم)

ترجمه: زن بیوه از ولیاش در اجرای عقد نکاح مستحق‌تر است. از دختر باکره باید اجازه گرفته شود، سکوت دختر، اجازۀ وی به حساب می‌آید.

از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«لا تُنْكَحُ الأَيِّمُ حتى تُسْتَأْمَرَ، ولا البِكْرُ حتى تُسْتَأْذَنَ. قالوا: يا رسولَ اللهِ، وكيفَ إذْنُها؟ قال: أن تَسْكُتَ»

(متفق علیه)

ترجمه: نکاح زن بیوه درست نمی‌شود؛ مگر این‌که خودش به آن هدایت دهد و هم‌چنان نکاح دختر درست نمی‌شود؛ مگر این‌که از وی اجازه گرفته شود. فرمودند اجازۀ دختر چگونه است یا رسول الله! ایشان فرمودند: اجازۀ دختر سکوت وی است.

از ابن عباس روایت شده است:

«أن جاريةً بكْراً أَتَتْ رسولَ اللهِ فَذَكَرَتْ أَن أَباها زَوَّجَها وهِيَ كارِهَةٌ، فَخَيَّرها النبيُّ»

(رواه ابوداود)

ترجمه: دختری نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: پدرش وی را جبراً به نکاح داده است، رسول الله صلی الله علیه وسلم دختر را به رد و قبول این عقد اختیار داد.

از خنساء بنت خذام انصاری روایت شده است:

«أن أباها زَوَّجها وهِيَ ثَيِّبٌ فَكَرِهَتْ ذلك فأَتَتْ فَرَدَّ نِكاحَها»

(رواه بخاری)

ترجمه: پدر دختر، دخترش را در حالی‌که وی بیوه بود، به نکاح داده بود و دختر به این نکاح رضایت نداشته و این نکاح را رد کرد.

تمامی این احادیث به صورت صریح دلالت دارند، تا زمانی‌که اجازۀ زن گرفته نشود، نکاح آن تکمیل نمی‌شود؛ اگر نکاح زن منعقد شود؛ ولی خود زن آن را رد کند و یا اجباراً به نکاح داده شود، عقد نکاح آن فسخ می‌گردد؛ مگر این‌که خودش بعداً به این عقد رضایت نشان داده و یا به این عقد باز گردد.»

شما صراحت نص کتاب نظام اجتماعی را دیده اید؛ طوری ‌که ذکر کردیم، همۀ این احادیث صراحت دارند که اگر اجازۀ زن برای نکاح گرفته نشود، نکاح آن تکمیل نگردیده و اگر چنین نکاح را رد کرد و یا به اجبار نکاح داده شده بود، نکاح آن قابل فسخ است؛ مگر این‌که خود زن به این نکاح بعدا باز گردد و یا راضی گردد.

امیدوارم که در همین قدر کفایت کند، الله سبحانه وتعالی بر همه چیز عالم‌تر و در کارش حکیم‌تر است.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام‌علیکم‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

الله متعال عمر طولانی نصیب‌تان فرماید. از شما پرسشی دارم، امیدوارم پاسخ ارائه فرمایید. واضح است که مالیات در اسلام حرام می‌باشد؛ پس دولت اسلامی چگونه می‌تواند چنین مشکلی را بر طرف کند؛ درحالی‌که امروز (توظیف، عشر و خراج) وجود ندارد؟

پاسخ:

علیکم‌السلام‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

معلوم می‌شود که در رابطه به پرسش موضوع، شما دچار التباس شده‌اید؛ چون می‌گویید که: مالیات در اسلام حرام می‌باشد. این به شکل عام در حالات مخصوص درست است. هم‌چنان گفتید: امروزه عشر و خراج وجود ندارد. باید توجه داشته باشید که سرزمین مسلمانان یا عشری است و یا هم خراجی که فعلاً وجود دارد. در رابطه به موضوع، شما کلمات؛ چون: توظیف، عشر و خراج را یادآور شدید که کلمۀ (توظیف) در این‌جا بی‌ربط می‌باشد.

به‌هرصورت ما برای‎تان پاسخ مفصلی ارائه خواهیم داشت تا ابهامی باقی نماند. إن‌شاءالله!

1- شریعت سلطان را از وضع مالیات بالای مسلمانان به خواست خودش نهی نموده است. رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم در حدیثی‌که احمد روایت نموده و زین و حاکم آن را صحیح می‌دانند، فرموده‌اند:

«لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ صَاحِبُ مَكْسٍ»

ترجمه: صاحب مالیات وارد بهشت نمی‌شود.

کلمۀ (مکس) عبارت از مالیاتی است که از تجار در مرز سرزمین‌های گرفته شده اخذ گردد؛ اما نهی رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم مطابق حدیث متفق علیه که از طریق ابوبکره روایت شده است، تمام مالیات را شامل می‌شود که فرمودند:

«إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ وَأَعْرَاضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا فِي بَلَدِكُمْ هَذَا فِي شَهْرِكُمْ هَذَا»

ترجمه: بدون شک خون، مال و آبروى شما بر يک‌ديگر حرام است؛ مانند: حرمت امروز و اين ماه و اين شهر شما.

این حدیث شامل خلیفه و عامۀ مردم می‌گردد؛ بناءً برای خلیفه جائز نیست تا به خاطر مصارف، از مردم مالیات اخذ کند؛ بلکه باید از بیت‌المال استفاده نماید.

2- اما حالات خاصی وجود دارد که شریعت مطابق نصوص وارده، آن را استثناء قرار داده و مصارف را خاص بیت‌المال نکرده و آن را شامل همه مسلمان نموده است. این در صورتی است که مال کافی در بیت‌المال وجود نداشته باشد. مصارف از دوش بیت‎المال به دوش امت افتاده و از سرمایه‌داران امت به مقدار ضرورت بدون زیادت از نیاز، مالیه اخذ گردیده و در مواضع خاص خودش مصرف می‎گردد. باید واضح گردد که اخذ مالیه در چنین یک وضعیت از خواست و صلاحیت حاکم نیست که هرگونه خواست مالیه اخذ نماید؛ بلکه سلطان مجری اوامر الله سبحانه‌وتعالی است. در چنین یک وضعیت امر الله سبحانه‌وتعالی را اجراء کرده و مطابق احکام شرعی عمل می‌نماید [حسب نیاز مالیات را بالای ثروت‌مندان امت وضع می‌کند.] بدین اساس شریعت سلطان را مکلف به پرداخت مصارف مسلمانان از بیت‌المال نموده است؛ پس اگر مال کافی در بیت‌المال وجود نداشت که کفایت مصارف را بکند، خلیفه مطابق احکام شرعی می‌تواند به قدر ضرورت مالیات را بالای ثروت‌مندان وضع نماید که در این‌صورت عمل وی حرام نمی‌باشد.

3- جواز وضع مالیات بالای مسلمانان باید دارای شروط زیر باشد:

این‌که در بیت المال مال کافی وجود نداشته باشد؛

وجود نص شرعی‌که مصارف را بالای بیت‌المال و مسلمانان واجب گرداند؛

وضع مالیات باید بیش‌تر از نیاز نباشد؛

مالیات باید بالای ثروت‌مندانی‌که بیش‌تر از نیازشان ثروت دارند، وضع گردد.

4- هم‌چنین اخذ مالیات از مسلمانان مطابق شروط گذشته صورت می‌گیرد و آن زمانی است که شریعت انفاقِ حالات ویژه را نه تنها بالای بیت‌المال؛ بلکه بالای جمیع مسلمین فرض کرده باشد. به‌گونۀ مثال: اگر بیت‌المال قادر به پرداخت مصارف برای فقراء نبود، مالیات بالای ثروت‌مندان به اندازۀ ضرورت وضع می‌گردد؛ چون بیت‌المال تنها مسئول پرداخت مصارف فقراء نبوده و ثروت‌مندان نیز شامل آن می‎گردد. حاکم در مستدرک خود از عائشه رضی‌الله‌عنها روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«لَيْسَ بِالْمُؤْمِنِ الَّذِي يَبِيتُ شَبْعَانًا وَجَارُهُ جَائِعٌ إِلَى جَنْبِهِ»

ترجمه: مومن نیست آن‌که خودش سیر بخوابد؛ ولی همسایه او در کنارش گرسنه باشد.

در روایت طبرانی در معجم کبیر از انس بن مالک رضی‌الله‌عنه روایت شده که گفت: رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«مَا آمَنَ بِي مَنْ بَاتَ شَبْعَانًا وَجَارُهُ جَائِعٌ إِلَى جَنْبِهِ وَهُوَ يَعْلَمُ بِهِ»

ترجمه: هرکسی‌که شب را سیر به بستر برود و بداند که همسایه‌اش در کنار او گرسنه مانده به من ایمان نیاورده است.

حاکم در مستدرک از ابن عمر رضی‌الله‌عنهما روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«وَأَيُّمَا أَهْلِ عَرْصَةٍ أَصْبَحَ فِيهِمُ امْرُؤٌ جَائِعًا، فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُمْ ذِمَّةُ اللَّهِ»

ترجمه: اهل هر سرزمینی‌که شب را به روز برسانند؛ درحالی‌که شخصی گرسنه‌ای در میان آنان باشد، ذمۀ خدا و رسول‌اش از آنان بری است.

اگر بیت‌المال قادر به پرداخت مصارف جهاد نبود، مالیات بالای ثروت‌مندان به اندازه ضرورت وضع می‌گردد؛ چون بیت‌المال تنها مسئول پرداخت مصارف جهاد نبوده و ثروت‌مندان نیز شامل آن می‌گردد. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ

[توبه -41]

ترجمه: در راه خدا به مال و جان جهاد کنید، این کار شما را بسی بهتر خواهد بود؛ اگر مردمی با فکر و دانش باشید.

دلایل دیگر نیز در این راستا وجود دارد.

اگر بیت‌المال قادر به پرداخت مصارف ارتش نبود، مالیات بالای ثروت‌مندان به اندازۀ ضرورت وضع می‌گردد؛ چون: بیت‌المال تنها مسئول پرداخت مصارف ارتش نبوده و ثروت‌مندان نیز شامل آن می‌گردند؛ چون: احمد در مسند خویش از عبدالله بن عمرو رضی‌الله‌عنه روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند:

«لِلْغَازِي أَجْرُهُ، وَلِلْجَاعِلِ أَجْرُهُ وَأَجْرُ الْغَازِي»

ترجمه: برای غازی اجر خودش و برای مزددهنده اجر غازی و اجر خودش داده می‌شود.

اگر در شهری بیمارستان وجود نداشت و عدم موجودیت آن سبب متضرر شدن مردم می‌گردید و بیت‌المال قادر به پرداخت مصارف اعمار آن نبود، مالیات بالای ثروت‌مندان به اندازۀ ضرورت وضع می‌گردد؛ چون: اعمار بیمارستان جهت رفع ضرر از مردم، تنها مسئولیت بیت‌المال نبوده و ثروت‌مندان نیز شامل آن می‌گردد؛ چون: جلوگیری از ضرر واجبۀ عامه‌ای مردم می‌باشد. حاکم در مستدرک حدیث صحیحی را از ابی سعید خدری رضی‌الله‌عنه روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«لَا ضَرَرَ وَلَا ضِرَارَ، مَنْ ضَارَّ ضَارَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ شَاقَّ شَاقَّ اللَّهُ عَلَيْهِ»

ترجمه: ضرر و زیان رسانیدن به خود جائز نیست. کسی‌که به دیگری زیان وارد می‌کند، الله جل‌جلاله به او زیان رسانده و کسی‌که دیگری را به مشقت اندازد، الله جل‌جلاله او را به مشقت خواهد افگند.

اگر بیت‌المال قادر به پرداخت مصارف برای رعیت در حوادث؛ مانند: طوفان و زمین لرزه نبود، مالیات بالای ثروت‌مندان به اندازۀ ضرورت وضع می‌گردد؛ چون بیت‌المال تنها مسئول پرداخت مصارف حوادث نبوده و ثروت‌مندان نیز شامل آن می‌گردد. به دلیلی‌که ابوداود در سنن خویش از ابن حُجَیرالعَدَوی روایت می‌کند که گفت: از عمر بن خطاب رضی‌الله‌عنه شنیدم که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«وَتُغِيثُوا الْمَلْهُوفَ وَتَهْدُوا الضَّالَّ»

ترجمه: متضرر را کمک و گمراه را راهنمایی کنید.

این حدیث در زمان قحطی‌که قبلاً یادآور شدیم، نیز صدق می‌کند.

5- مصارف در مواردی؛ چون: ایجاد راه دومی، اعمار بیمارستان دومی، فابریکه‌های تولیدی؛ مانند: استخراج نکل و سنگ سرمه، ایجاد حوض‌ها به خاطر کشتی‌های تجارتی وغیره که عدم موجودیت‌شان باعث متضرر شدن مردم نمی‌گردد، تنها مسئولیت بیت‌المال می‌باشد. در صورت موجودیت پول کافی، بیت‌المال باید اقدام به این کارها نماید؛ اما اگر پول کافی در بیت‌المال وجود نداشت، مسلمانان مکلف به پرداخت مالیات نبوده و باید منتظر بمانند تا پول مورد نیاز به دسترس بیت‌المال قرار گیرد.

6- به جز از ثروت‌مندان، مالیات بالای دیگر مسلمانان وضع نمی‌گردد؛ چون کسی‌که بیش‌تر از حاجات اساسی‌اش ثروت نداشته باشد، از وی مالیات اخذ نمی‌گردد؛ مگر کسی‌که بیش‌تر از حاجات اساسی‌اش ثروت داشته باشد، مالیات پرداخت می‌نماید. بخاری از ابوهریره روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«خيرُ الصدقة ما كان عن ظهر غنى»

ترجمه: بهترین صدقه آن است که با پشتوانۀ بی‌نیازی باشد.

غِنَی آن را گویند که  انسان بدان نیاز نداشته باشد و از حد نیازش خارج باشد.

مسلم از جابر رضي‌الله‌عنه روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود:

«ابدأ بنفسك فتصدّق عليها، فإن فَضَلَ شيءٌ فلأهلك، فإن فَضَلَ عن أهلك شيءٌ فَلِذي قرابتك، فإن فَضَلَ عن ذي قرابتك شيءٌ فهكذا وهكذا - يقول فبين يديك، وعن يمينك، وعن شمالك»

ترجمه: مصرف را از خود شروع کن و اوّل به نفس خویش کمک نما؛ پس اگر چیزی اضافه شد، آن را به اهل و عیال خود بده‌؛ اگر از اهل و عیال‌ات چیزی اضافه گردید، آن را به خویشاوندان خویش عطا کن‌ و اگر از آنان چیزی اضافه ماند، این چنین و آن چنان پیش‌رو، چپ و راست (به هرکی خواهی بدون منت) مصرف کن.

پس کسی‌که باید برایش انفاق شود، در مرتبۀ دوم پس از خود انفاق‌کننده قرار داده شده و مالیات نیز مانند نفقات و صدقه می‌باشد؛ چون الله سبحانه‌وتعالی می‌فرماید:

﴿وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْو

[بقره: 219]

ترجمه: از تو ميپرسند: چه‌چيز را صدقه و انفاق كنند؟ بگو: مازاد از نيازمندي خود و خویش را.

یعنی مالی‌که از نیاز بیش‌تر باشد و در مصرف‌اش زحمت نی‌آید آن را مالیه گرفته می‌شود؛ پس مالیات از ثروت‌مندانی‌که شامل دایرۀ زکات می‌گردند، گرفته می‌شود؛ نه از فقراء.

7- اما مالیات بیش‌تر از قدر ضرورت بالای رعیت وضع نمی‌گردد؛ چون نصوص شرعی، گرفتن مالیات را به خاطر رفع نیازمندی‌های خاص جواز داده است. این همان حالت استثنائی گرفتن مال یک فرد بدون رضایت‌اش می‌باشد. بناءً باید همان حدی را که نصوص در اخذ مالیات معین ساخته [گرفتن مالیات به اندازۀ نیاز؛ نه بیش‌تر از آن]، رعایت گردد، درغیرآن اخذ مالیات بدون رضایت، ظلم محسوب می‌گردد.

8- از آن‌چه که گذشت فهمیده می‌شود که فرضیه ناتوانی (دائمی و یا شبیه دائمی) در رابطه به بودجه دولت خلافت اسلامی، یک فرضیه‎ای می‌باشد که در غیر محل اصلی‌اش قرار دارد؛ چون ناتوانی یعنی این‌که عوائد برای مصارف کفایت نکند. ولی اگر اسلام به شکل احسن تطبیق گردد، این ناتوانی بنا به دو امر مهم، خلاف اصل می‌باشد:

الف: احکام شرعی بدون درنظرداشت اجتهاد و سنجش مردم، چگونگی اخذ مالیات و مصرف آن را توسط دولت، مفصلاً بیان نموده است. قسمی‌که در بالا تذکر دادیم انفاق را در بعضی از اموری‌که ربطی به وجود و عدم وجود مال در بیت‌المال ندارد، بالای بیت‌المال و مسلمانان لازم گردانیده است. اگر مال کافی در بیت‌المال وجود نداشته باشد، مالیات جهت تنظیم بعضی امور وضع می‎گردد. مصارفی‌که فقط برای بیت‌المال لازم است، هنگامی باید صورت گیرد که بودجۀ کافی برای مصرف در بیت‌المال مسلمانان وجود داشته باشد، دراین‌صورت هیچ نوع مالیاتی بالای مسلمانان وضع نمی‌گردد.

ب: عوائد دائمی بیت‌المال عبارت است از: فَيء، غنائم، أنفال، خراج وغیره. هم‎چنین ملکیت عامه با انواع آن و هم‌چنین ملکیت دولتی نیز شامل عوائد بیت‌المال که عبارت است از: عشر، خمس معادن، معدن و اموال زکات.

پس حالات اصلی این است که هرگاه دولت خلافت موجود باشد، دارائی، تنها عوائد دائمی بیت‌المال حتماً مصارف اساسی  بیت‌المال را برآورده می‎سازد، برابر است که در وقت مشکلات، مال فزیکی در بیت‌المال موجود باشد یا خیر. پس تصورِ عجز دولت خلافت در مصارف اساسی‎اش یک امر خیلی بعید است. لذا تصورِ ناتوانی و ضعف مالی در پرداخت مصارف [برای بیت‌المال دولت اسلامی]، امر نادرست و به دور از واقعیت می‌باشد.

تفصیلات بیش‌تر در کتاب‌های نظام اقتصادی، کتاب اموال در دولت خلافت و کتابِ مقدمۀ دستور نیز پیشکش شده است.

امیدوارم این جواب به یاری الله سبحانه‌وتعالی کافی باشد.

برادرتان شیخ عطاء بن خلیل ابوالرشته

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه