جمعه, ۲۰ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۲م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
سال 2018م سال ملیت‌گرائی در جهان؛ عوامل و راه‌حل آن‌
بسم الله الرحمن الرحيم

سال 2018م سال ملیت‌گرائی در جهان؛ عوامل و راه‌حل آن‌

(ترجمه)

سال‌های اخیر شاهد بروز بیشترگروه‌های راست‌گرای افراطی و یا به عبارت دیگر زیاد شدن جریان‌های نژادپرست افراط‌گرا در اروپا و امریکا بوده که دیگر کشورها نیز از این افراط‌گرائی متأثر شدند. این حرکت‌های نژادپرست در حکومت‌های مانند اتریش، ایتالیا و بعضاً در پارلمان‌های آلمان، فرانسه و هالند داخل شدند و‌ به حدی تأثیر گذاشت که باعث بیرون شدن بریتانیا از اتحادیۀ اروپا گردید.

این افراط‌گراها دشمنی اسلام و فشار بر بیگانگان(مسلمانان) را نصب العین خود قرار داده، خیلی از شهروندان این کشورها تصور می‌کنند که بیگانگان علت ازبین بردن فرهنگ ملی و اقتصادشان هستند؛ مثلاً: ترامپ در امریکا و حرکت‌‌های نژادپرست در اروپا بالای این دوبخش تمرکز کردند. نژادپرستی و ملیت‌گرائی؛ پدیدۀ بدی‌که پیامد‌های بسیار خطرناکی را نه تنها برای مسلمانان؛ بلکه برای بشریت به دنبال خواهد داشت؛ به گونه‌ای که این پدیدۀ خطرناک بشریت را در برابر یک دیگر قرار می‌دهد؛ زیرا این پدیده احساس بدی است که انسان‌ها را به سروری جمعی، گرایش به حفظ قدرت و تنفر از دیگران دعوت می‌کند و همین پدیده است که بعضی‌ها را تشویق می‌کند تا دیگران را تحقیر و بالای‌شان حکومت کند؛ این پدیده پیروی از خواسته‌ها و تعصبی‌که صاحب‌اش را کور ساخته و آن‌ را برای به دست آوردن قدرت و چپاول‌گری ثروت‌ها تشویق می‌نماید. به همین دلیل حرکت‌های نژادپرست در اروپا تلاش دارند تا اتحادیۀ اروپا را متفرق بسازند؛ اروپایی‌که عامل قوت‌شان همین اتحاد بوده است.

این تلاش‌ها به خاطری صورت می‌گیرد که هر قومی می‌خواهد تا هویت قوم و ملیت و دست آورد‌های مادی خودشان را حفظ کند و همین اقوام هستند که بعضی از بعضی دیگر احساس خطر دارند؛ چنانچه بسیاری از این نژادها از حاکمیت آلمان و فرانسه بالای‌شان ترس دارند. 

بعد از این‌که دشمنی اسلام و مسلمانان را "ترامپ" در امریکا شعار خود قرار داد، سر عداوت و دشمنی را باکسانی‌که پایبند فرهنگ اسلام و ارزش‌های اسلامی داشتند، شروع کرد؛ چنانچه همین دشمنی قبل از جنگ جهانی اول اتفاق افتاد و باعث ویرانی اروپا گردید. بناءً نژادپرستی یک پدیدۀ کاملاً خطرناک بوده، لازم است تا به شکل بنیادی ریشه‌کن گردد.

ملیت‌گرائی و نژادپرستی در حقیقت یک رابطۀ فامیلی است؛ اما به شکل وسیع‌تر آن، ملیت‌گرائی و نژادپرستی مظهری از مظاهر غریزۀ بقای نوع بوده و زمانی‌که یک نژاد و ملیت احساس خطر را در داخل نژادش نماید و یا این‌که مصالح شان را زیر خطر ببینند، تحریک شده و به جنگ می‌پردازند. در این پدیده قدرت پروری، خودخواهی حاکم است که قوم نژادپرست و ملیت‌گرا تنها حاکمیت خودشان را بالای دیگران می‌خواهد. بناءً هرجا که این پدیده وجود داشته باشد، دیده می‌شود که یک ملیت خود را از نژادها و ملیت‌های دیگر برتر می‌داند. بناءً تلاش می‌کند تا بر آن اقوام و نژادها غلبه و حاکمیت پیدا کند. همین است که کشمک‌ها شروع می‌شود، این پدیده عاری از فکر بوده تنها بر تمایلات و غرایز استوار است. بناءً از این پدیده نظام و برنامۀ درستی برای زنده‌گی به دست نیامده و نمی‌تواند که این پدیده راه‌حل مشکلات شود.

همین پدیدۀ نامیمون نژادپرستی بود که مغول را به کشتار وحشیانه وادار ساخت و هم‌چنان همین پدیدۀ خطرناک بود که در اروپا بی‌گناه و گنهکار را از بین برد؛ سپس اروپائیان با داشتن این پدیدۀ نامیمون با جنگ‌های صلیبی شان به جان مسلمانان افتادند و مسلمانان را کشتار دسته‌جمعی نموده و اموال‌شان را به غارت بردند.

زمانی‌که اروپا فکر مشخصی(حل وسط) را انتخاب کرد، این فکر نتوانست پدیدۀ نژادپرستی را از میان بردارد و این اتفاق بود که برای مردم اروپا تحقق افتاد. زمانی‌که اروپا ایدولوژی سرمایه‌داری را برگزید، دیدند که این فکر نتوانست پدیدۀ نژادپرستی را از میان برمی‌دارد؛ مجبوراً فکر نژادپرستی را پذیرفتند و تمام مردم اروپا به طرف نژادپرستی رفته و "سیکولریزم" یعنی جدائی دین از زنده گی را بر گزیدند.

دموکراسی سیادت را به مردم داده به این معنی که مردم اند تا مطابق به خواست و منافع‌شان تقنین ‌کنند؛ بناءً کشمکش بین سیادت و مادیات شروع شد؛ به طور مثال: فرانسه به رهبری ناپلیون به فعالیت شروع کرد تا بر اروپا و تمام جهان حاکمیت پیدا کند و تمام مردم اروپا شروع به استعمار ملت‌های دیگر پرداختند و بسیار به حالت بی‌رحمانه و وحشت‌بار خون مردم افریقا و آسیا و امریکای شمالی و جنوبی را مکیدند؛ زیرا این پدیده بشریت و انسانیت را نمی‌شناسد و جنگ‌های بزرگی در اروپا و سایر ملت‌ها به وجود آمد؛ از جمله جنگ جهانی اول و دوم که باعث به جاگذاشتن ده‌ها میلیون قربانی در اروپا گردید و این کشورها را ویران ساخت.

حالا مردم اروپا به این فکر اند که از جانب بیگانه‌ها(مسلمانان مهاجر) بر اقتصادشان تهدید و با موجودیت بیگانگان شغل و کارشان را از دست می‌دهند و اروپائیان تصور می‌کنند که با موجودیت بیگانگان تراکم بیکاری آمده و سرمایه‌ها کم شده است؛ درحالی‌که پول به جیب سرمایه‌داران می‌رود. بدون این‌که متعصبین نژادپرست این موضوع را درک کنند، از این موضوع چشم‌پوشی کردند و تنها بر مشت مهاجر و بیگانه‌ای تمرکز کردند که میزان ناچیزی را برای خوردن‌شان به دست می‌آوردند؛ زیرا نژادپرستان واقعیت مشکل را درک نمی‌کنند و نمی‌دانند که سرمایه‌ها به دست ثروت‌مندان خودشان بوده و این سرمایه‌داران نمی‌خواهند برای بیگانگان چیزی بدهند؛ مگر این‌که چند برابر آن را پس بگیرند.

مردم اروپا نمی‌خواهند که بیگانگان تأثیری بر کشورشان داشته باشند؛ به طور مثال: وقتی دیدند که ده‌ها میلیون مسلمان در اروپا به دین‌شان پایبند ماندند، بر فرهنگ‌شان احساس خطر کردند؛ بناءً اروپائیان نژادپرست می‌خواهند بیگانگان(مسلمانان) خادم‌شان باشند؛ چنانچه این واقعیت بعد از جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد و پس از آن‌که دیدند برای کشت و مزارع‌شان نیاز به کارگر پیدا کردند و هم‌چنان برای محافظت حیوانات، بیرون کردن معادن و پاک‌سازی شهر‌های‌شان نیاز به کارگر دارند، مجبور شدند که از کشورهای دیگر مخصوصاً کشورهای اسلامی نیروی انسانی بخواهند؛ زیرا کشورهای اسلامی نیروی جوان بسیار زیادی دارند؛ اما زمانی‌که دیدند که اکثریت این کارگران از جوانان مسلمان هستند و بر دین‌شان پایبند اند؛ بلکه هنوز شدت دین‌گرائی شان قوی‌تر می‌شود، برای اروپائیان زنگ خطری ایجاد شد؛ مخصوصاً زمانی‌که دیدند که توالد و تناسل مسلمانان بیشتر؛ اما بر عکس توالد و تناسل اروپائیان ضعیف‌تر است و حتی بیشترین مسلمانان در جوامع اروپائی ذوب فرهنگ اروپائی و غربی نشدند.

از دهۀ پنجاه تا اواخر دهۀ نود قرن گذشته فکر "سوسیالیزم" تأثیر داشت و فکر نژادپرستی افراط‌گرا به دلیل از بین رفتن نازیستی، و فاشیستی در جنگ جهانی دوم ضعیف و بیشترین مردم به طرف "سوسیالیزم" در اروپا و فکر قومی میانه‌رو که مشهور به فکر راست‌گرائی میانه‌رو با فکر"سوسیالیزم" ‌که مشهور به فکر چپ‌گرای معتدل بود، در اروپا رفتند و هردو طرف، چیزی‌که بنام عدالت اجتماعی نژادپرستی و ملیت را بر گزیدند و برای از بین بردن فکر نژادپرست و ملی افراط‌گرا باهم، همدست شدند و جنگ‌ها را در سیاست خارجی شان به کنار گذاشتند؛ سپس حکومت‌های اروپائی ایجاد و اتحادیۀ اروپا تشکیل گردید.

لازم است تا یادآور شویم که این مردم اجازه دادند تا راست‌گرای میانه‌رو رشد کند تا مسلمانان را در موقعیتی قرار دهند که انعطاف پذیر شده و ذوب فرهنگ غربی شوند؛ اما نخواسته بودند که این فکر به حدی رشد کند که احزاب میانه‌رو را تهدید کند. زمانی‌که احزاب میانه‌رو از حل این مشکل عاجز ماندند، با وجودی‌که تمام اسالیب از جمله ترس و تنگ ساختن عرصه را بالای مسلمانان استفاده کردند و تلاش کردند که مسلمانان را با فرهنگ جوامع‌شان سازگار نمایند، حرکت‌های راست‌گرای تندرو ایجاد شد.

راست‌گرای تندرو جریان احزاب میانه‌رو را در اروپا تهدید می‌کرد؛ لذا این احزاب به فریب دادن مسلمانان پرداختند و مسلمانان را به سازش کردن در برابر راست‌گرای تندرو دعوت نمودند که این خود روش دیگری برای تسلیم شدن به فرهنگ اروپا بود. بناءً بر مسلمانان لازم است که این مسأله را بدانند و هم‌چنان لازم است که با قوت تمام به دین‌شان تمسک نموده، افکار "سوسیالیزم" و سرمایه‌داری را کنار بیندازند و هم‌چنان در برابر نژادپرستی و ملیت‌گرائی متعفن؛ طوری‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم ارشاد فرموند، مبارزه نمایند.

 شکی نیست که ایدیولوژی اسلامی یگانه ایدیولوژی است که توان ازبین بردن این افکار پلید را دارا بوده و می‌تواند تمام مردم را به کوره‌اش ذوب نماید. پیروزی اسلام که یک پیروزی بی‌نظیر است، باید تحقق بخشد و ان شاء الله این پیروزی زمانی‌که خلافت راشدۀ ثانی بر منهج نبوت ایجاد گردد، باز خواهد گشت.

برگرفته از جریدۀ الرایه

نویسند: اسعد " منصور"

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه