انتشار شماره 532 جریده «الرایه»
- نشر شده در جریده الرایه
انتشار شماره 532 جریده «الرایه»
انتشار شماره 532 جریده «الرایه»
انتشار شماره 533 جریده «الرایه»
با گردشی در شهرهای شام، از حماة، ام الفداء، عبور از حمص، زادگاه ولید و رسیدن به دمشق اموی، تو را در خیابانهایی میبرد که عطر اسلام را در آنها حس میکنی و آثار تمدنی را میبینی که هرگز محو نخواهد شد. با چشمان خود درمییابی که آنچه رخ داده، امری عادی نبوده است و این عنایت الهی است که همهچیز را پیش میبرد. وقتی به کوه زینالعابدین در حماة و شهر قمحانة که در یک خط قرار دارند، میرسی و از حجم تجمع نیروها در حماة میشنوی، درک میکنی که این ماجرا فراتر از امور عادی است. وقتی به دره حمص و شهر رستن میرسی و درمییابی که انقلابیون از پل آن عبور کردهاند، متوجه میشوی که این اتفاقات به دست بشر رقم نخورده است. وقتی از حمص به دمشق عبور میکنی و شهرها، روستاها و کوههای قلمون را میبینی، این حقیقت در ذهنت تثبیت میشود که آنچه رخ داده، فراتر از توان بشر بوده است. هنگامی که به دمشق نزدیک میشوی و به یاد میآوری که در آنجا لشکر چهارم، گارد ریاستجمهوری و بسیاری از شبهنظامیان طائفهای مستقر بودند، احساس میکنی که اتفاقی خارقالعاده رخ داده است.
و اگر از همه اینها فراتر برویم و به یاد آوریم که تمام این مسافت طی دوازده روز توسط انقلابیون و مجاهدان طی شد، در ذهن و عقل تو این حقیقت جا میگیرد که این تدبیر بشری نبوده است. آری، ما با ایجاد رعب در دل دشمن یاری شدیم، همانگونه که پیامبر ﷺ فرمود: «به واسطه رعب، از فاصله یک ماهه یاری شدم». مهم نیست که مخالفان چگونه تلاش کنند، از چه حیلههایی استفاده کنند یا چگونه تصویر واقعی را تحریف کنند؛ حقیقت آشکارتر از دروغهای آنهاست. مردم در دیدارهایشان میگفتند: «این کار بشر نیست، این تدبیر و فضل الهی است». حقیقتاً، این تدبیر و نصرت الهی بود؛ اما این یقین بزرگ، همچون بسیاری از رویدادهای انقلاب، مورد تلاش برای محو شدن قرار گرفت.
از ابتدای انقلاب در سال ۲۰۱۱ گفتیم که این انقلاب به امر و حمایت الهی آغاز شده و با تدبیر او پیش میرود. انقلابی که کودکان آن را آغاز کردند تا وابستگی به هیچ قدرتی نداشته باشد. این انقلاب بدون رهبری آغاز شد تا از هیچطرفی تحتفشار قرار نگیرد. در فضایی کاملاً خالی از سیاستهای وابسته تا هیچ گروه، فرد یا کشوری نتواند مسیر آن را تغییر دهد؛ اما وقتی به راه افتاد، خداوند مردانی را برای آن فراهم کرد که همچون خورشید در آسمان آن میدرخشیدند. هر بار که توطئهگران سعی کردند مسیر آن را منحرف کنند، این مردان سدی در برابر آنها شدند.
وقتی انقلاب به دمشق رسید، این رویداد برای همگان تکاندهنده و برای بسیاری گیجکننده بود. همه توطئهگران نقشههای خود را طرح کردند و نگران بودند که چگونه میتوانند اوضاع را کنترل کنند، مسیر را منحرف سازند و شور و پیروزی را از مجاهدان و انقلابیون بگیرند. هیئتهای مختلف یکی پس از دیگری آمدند تا اوضاع را مدیریت کنند، شروط خود را تحمیل نمایند و جهتگیری اسلامی مردم شام را از بین ببرند. هدف آنها جلوگیری از هرگونه استقلال فکری و سیاسی بود. نمونهای از آن را در زلزله فوریه مشاهده کردیم، جایی که دولتها تلاش کردند انقلاب را بهسوی تسلیم سوق دهند. فشارها بهشدت افزایش یافت تا مردم را به پذیرش شکست وادار کنند. زلزله فرصتی برای آنها شد تا بازیهای کثیف خود را اجرا کنند. آنها مرزها را بستند، هرگونه کمکرسانی را متوقف کردند و توجهات را به سمت بشار اسد جنایتکار سوق دادند تا مردم را مجبور به پذیرش او کنند؛ اما آنچه رخ داد، برخلاف خواسته آنها بود. مردم به تفکر مستقل روی آوردند و به دنبال راههای رهایی رفتند. درنتیجه، تمام نقشههای دولتهای توطئهگر به خودشان بازگشت و برنامههایشان شکست خورد. این امر تأثیر بزرگی در بازگرداندن روح مقاومت به مردم داشت؛ اما زمانی که سقوط رژیم جنایتکار اسد رخ داد، شرایط تغییر کرد و اقدامات بسیار سریعتر پیش رفت. آنها برای جلوگیری از وقوع همان سناریوی زلزله، بدون تأخیر به سمت دمشق حرکت کردند. دولتها کنفرانس برگزار کردند، سفرها و دیدارها ترتیب دادند، هیئتهایی را با شروط خود برای ارائه کمکها فرستادند. آنها آمدند تا بگویند: یا مطابق میل ما حکومت کنید، یا بگذاریم از گرسنگی بمیرید! در دافوس نیز همین اتفاق افتاد. یک نشست اقتصادی به یک جلسه سیاسی تبدیل شد، با این پیام آشکار: «نه کمک، نه پول، مگر آنکه تأیید کنید که حاکمیت از آن ماست و قانونگذاری نیز در اختیار ما خواهد بود».
بله سقوط اسد جنایتکار رویدادی بزرگ و عظیم بود. این تنها مردم شام نبودند که شادی کردند، بلکه این خوشحالی به کشورهای همسایه و حتی فراتر از آنها نیز سرایت کرد. بله مردم انقلابی شام موفق شدند، آنها با فضل الهی پیروزی را محقق کردند، با وجود تمام تلاشهایی که برای نابودیشان، ناامید کردنشان و وادار کردنشان به تسلیم انجام شد، تمام این نقشهها به باد رفت.
اسد جنایتکار، آخرین دژ سکولاریسم در شرق (همانگونه که خود را توصیف میکرد) سقوط کرد. آن جنایتکاری که همواره داستانها و روایتهایی از ظلمهایش بر مسلمانان شنیده بودیم، از بین رفت. آن قصاب، آن مزدور آمریکا که واشنگتن تمام توان خود را به کار گرفت تا او را در قدرت نگه دارد، اما خداوند او را سرنگون کرد. آنها تمام مکر و حیله خود را به کار گرفتند، تمامی تجهیزات و تلههایشان را آماده کردند، اما تقدیر الهی از همه بزرگتر بود.
هر کسی که تحولات انقلاب را در طول ۱۴ سال گذشته دنبال کرده باشد، به یقین درمییابد که این خداوند متعال بود که فضل خود را شامل حال مردم کرد، او حامی و مدبر انقلاب بود. کسی که تعداد روزهایی را که انقلابیون از ادلب حرکت کردند تا به دمشق برسند، در نظر بگیرد، بدون شک متوجه خواهد شد که سلاح رعب که خداوند بر سربازان رژیم سابق نازل کرد، سلاحی بود که هیچکس توان ایستادگی در برابر آن را نداشت.
در طول یک و نیم دهه، انقلاب قافلهای پس از قافلهای از شهدا تقدیم کرده است. واکنش مردم در برابر این فداکاریها همواره حمد و سپاس به درگاه خداوند بوده است. پیوند آنها با خداوند بزرگ و استوار بود. در تمام لحظات انقلاب، خداوند با ما بود، پس باید نهایت هوشیاری را داشته باشیم که مبادا به او پشت کنیم. اگر امروز از هر مبارز، مجاهد یا فردی از مردم انقلابی بپرسیم که پیروزی چگونه حاصل شد، همگی خواهند گفت: «این خداوند بود که ما را به این پیروزی گرامی داشت». پس چگونه ممکن است پس از همه این الطاف، به پروردگاری که ما را به پیروزی رساند پشت کنیم و بهسوی کسانی روی آوریم که جز زیان چیزی برایمان ندارند؟! آیا بهسوی همان انسانهایی رو کنیم که نهایت آرزویشان شکست ما و نابودی انقلابمان بود؟!
سرزمین شام، با تمام شهرها، روستاها و مناطقش، تنها شایسته آن است که با اسلام حکومت شود و حاکمیت در آن تنها برای شریعت خداوند باشد. شام جز اینکه پایتخت اسلام و دولت اسلامی باشد، به چیزی دیگری نمیآید. ما یقین داریم که همان خدایی که ما را به پیروزی رساند، ما را به تمکین خواهد رساند تا دولت اسلام را برپا کنیم و شریعت او را حاکم گردانیم.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، دستور تعلیق کمکهای خارجی این کشور را صادر کرد، بهاستثنای کمکهایی که به رژیم صهیونیستی و مصر اختصاص داده شده است. این موضوع در یادداشتی که از سوی وزارت خارجه آمریکا منتشر شد، تأیید شد. این اقدام نشاندهنده یک دستورکار عمیقتر است که هدف آن استفاده از کمکها بهعنوان ابزاری برای کنترل، بهجای آنکه وسیلهای برای رفع نیازهای انسانی جهانی باشد.
کمکهای خارجی همواره ابزاری برای آمریکا بوده تا بتواند بر سیاستهای جهانی تأثیر بگذارد. رهبران آمریکا برنامههایی مانند «طرح مارشال» و «برنامه نقطه چهارم» را بهعنوان حمایت از توسعه معرفی کردهاند، اما درواقع این برنامهها به گسترش سلطه آمریکا بر امور سیاسی و اقتصادی کشورهای دیگر کمک کردهاند. هانس مورگنتا، دانشمند برجسته علوم سیاسی، کمکهای خارجی را سلاحی توصیف کرده که در کنار قدرت نظامی و دیپلماتیک استفاده میشود. این سیاست، ابزاری کلیدی در طول جنگ سرد بود و تا به امروز نقش محوری در نفوذ آمریکا دارد.
استفاده از کمکها برای حفظ سلطه آمریکا
آمریکا از دیرباز از کمکهای خارجی بهعنوان ابزاری برای تقویت نفوذ جهانی خود استفاده کرده است. پس از جنگ جهانی دوم، برنامههای کمکرسانی آمریکا باعث تحکیم نفوذ این کشور در اروپا و بخشهایی از کشورهای جنوب جهان شد. در دوران جنگ سرد، این کمکها با هدف جلوگیری از گسترش کمونیسم به دولتهای طرفدار آمریکا ارائه میشد. این کمکها معمولاً با شروطی همراه بودند که اقتصاد و ساختارهای سیاسی کشورهای دریافتکننده را مطابق با منافع آمریکا بازسازی میکردند. مورگنتا در تحلیل خود به این موضوع اشاره کرد و کمکهای خارجی را با عملیات دیپلماتیک و نظامی مقایسه کرد. نمونههایی از این سیاست را میتوان در مداخلات آمریکا در آمریکای لاتین و آفریقا مشاهده کرد، جایی که کمکهای مالی از رژیمهای مستبدی که با اهداف واشنگتن همسو بودند، حمایت میکرد.
رویکرد ترامپ در کمکها در چارچوب سیاست «اول آمریکا»
ترامپ دستور تعلیق کمکهای خارجی را برای مدت ۹۰ روز صادر کرد و تنها رژیم صهیونیستی و مصر را از این قانون مستثنی کرد. این اقدام در چارچوب سیاست «اول آمریکا» انجام شد که اولویت را به اهداف استراتژیک واشنگتن میدهد. مارکو روبیو، وزیر امور خارجه آمریکا، از برخی استثنائات بشردوستانه دفاع کرد اما تأکید داشت که کاهش کمکها بهمنظور همسو کردن این برنامهها با سیاست خارجی آمریکا است. استثنایی که برای رژیم صهیونیستی و مصر در نظر گرفته شد، نشاندهنده اهمیت این دو در تحقق اهداف واشنگتن است. از سوی دیگر، سازمانهای بشردوستانه و نیروهای امدادی از این کاهش ناگهانی آسیب دیدند و برنامههای خدماتی آنها مختل شد.
این رویکرد گزینشی، واقعیت سیاست کمکهای خارجی آمریکا را آشکار میکند. اگرچه این کمکها با نام بشردوستانه ارائه میشوند، اما اغلب بر اهداف نظامی و سیاسی متمرکز هستند. یادداشت مارکو روبیو نیز این مفهوم را تأیید کرد و استثناهایی را برای برنامههایی در نظر گرفت که به نفع متحدان آمریکا هستند. این سیاست، نشاندهنده تداوم تمرکز واشنگتن بر کنترل استراتژیک بهجای رفع نیازهای فوری کشورهای نیازمند است.
اهداف استعماری پشت پرده کمکهای آمریکا
کمکهای آمریکا اغلب با شروطی همراه هستند که استقلال کشورهای دریافتکننده را تضعیف میکنند. این شروط شامل اصلاحات ساختاری مانند خصوصیسازی و حذف مقررات دولتی است که در نهایت به نفع شرکتهای آمریکایی تمام میشود. این سیاستها منجر به تضعیف اقتصادهای محلی و ایجاد وابستگی مالی و سیاسی به آمریکا میشود. وابستگی طولانیمدت مصر به کمکهای آمریکا نمونهای بارز از این پدیده است، جایی که توافقنامههای مرتبط با کمپ دیوید موجب همراستایی مصر با منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی شده است.
کشورهایی که از منابع طبیعی غنی برخوردارند، سیاستهای کمکرسانی خاصی را تجربه میکنند که هدف اصلی آن، تضمین دسترسی شرکتهای آمریکایی به این منابع است. پس از زلزله هائیتی در سال ۲۰۱۰، کمکها عمدتاً به شرکتهای پیمانکاری بینالمللی سرازیر شد، درحالیکه جوامع محلی از حمایت وعدهدادهشده بیبهره ماندند. بخش قابلتوجهی از این کمکها از طریق قراردادهای پرهزینه دوباره به شرکتهای آمریکایی بازگشت که درنتیجه، به جای رشد اقتصادی، فقر و بیثباتی سیاسی در هائیتی تشدید شد.
کمکها بهعنوان ابزاری برای بازی سیاسی
آمریکا از کمکهای خود بهعنوان ابزاری برای نفوذ سیاسی و بیثباتسازی کشورهایی که با منافعش همسو نیستند، استفاده میکند. آژانس توسعه بینالمللی آمریکا برنامههایی را تأمین مالی میکند که تحت عنوان حمایت از دموکراسی، درواقع به گروههای مخالف یاری میرسانند. در کوبا، این آژانس پروژههای مخفی را برای نفوذ در حوزههای فرهنگی، ازجمله رسانههای دیجیتال و هنر، سازماندهی کرد تا نارضایتی عمومی را علیه دولت تقویت کند. این تلاشها بهندرت بر توسعه واقعی متمرکزند و بیشتر برای پیشبرد سیاست خارجی آمریکا طراحی شدهاند، همانطور که در عراق، کمکهای مالی مستقیماً به شرکتهای آمریکایی اختصاص یافت و نه به نیازهای اساسی مردم.
کشورهایی که در برابر نفوذ آمریکا مقاومت میکنند، بهسرعت با پیامدهای سختی روبهرو میشوند؛ از توقف کمکها و تحریمها گرفته تا عملیات مخفی که باعث تضعیف دولتها و وادار کردن آنها به تبعیت میشود. این تاکتیک بخشی از یک استراتژی بلندمدت است که آمریکا از طریق آن، کنترل خود را بر سیاستهای داخلی کشورها حفظ کرده و آنها را در وضعیت وابستگی دائمی نگه میدارد.
تمرکز استراتژیک بر رژیم صهیونیستی و مصر
رژیم صهیونیستی و مصر به دلیل نقشهای کلیدیشان در استراتژی ژئوپلیتیک آمریکا، بهطور مداوم از کمکهای مالی واشنگتن بهرهمند میشوند. کمکهای آمریکا به رژیم صهیونیستی، تسلط نظامی این رژیم را در منطقه تضمین میکند و به ادامه اشغال فلسطین کمک میکند. این کمکها شامل تسلیحات پیشرفتهای است که در جنگهای غزه مورداستفاده قرار گرفته و اکنون در کرانه باختری نیز به کار میرود. این سیاست، رژیم صهیونیستی را بهعنوان یک قدرت منطقهای حفظ میکند که در راستای منافع آمریکا در خاورمیانه عمل میکند.
از سوی دیگر، کمکهای ارائهشده به مصر، همکاری این کشور با طرحهای امنیتی آمریکا را تقویت میکند. پس از توافق کمپ دیوید، مصر به شریک اصلی آمریکا در حفظ ثبات منطقهای تبدیل شد، آنهم تحت شرایطی که به سود واشنگتن است. حمایت مارکو روبیو از استثناهای کمکرسانی نشان میدهد که رژیم صهیونیستی و مصر، همچون پایگاههایی استعماری، در خدمت اهداف خارجی آمریکا قرار دارند. این رویکرد، نشاندهنده ماهیت گزینشی کمکهای آمریکا است که بیش از آنکه بر اهداف بشردوستانه تمرکز داشته باشد، بر کنترل سیاسی کشورهای دریافتکننده تأکید دارد.
تعلیق کمکهای خارجی توسط دولت ترامپ، همراه با استثناهایی برای رژیم صهیونیستی و مصر، ماهیت اصلی سیاست کمکهای آمریکا را آشکار میکند. برخلاف ادعای حمایت از توسعه جهانی، این کمکها ابزاری برای کنترل سیاستها و منابع کشورهای دیگر هستند. شواهد تاریخی و معاصر نشان میدهند که کمکهای خارجی آمریکا، صحنه سیاسی کشورها را مطابق با جاهطلبیهای استراتژیک واشنگتن شکل میدهند. تا زمانی که این واقعیت بهطور گسترده پذیرفته نشود، این کمکها همچنان ابزاری برای سلطه استعماری خواهند بود که با ظاهر انساندوستی ارائه میشود.
گرمی روابط بین عربستان و آمریکا در دوران دونالد ترامپ اساساً به لطف ترامپ در حق محمد بن سلمان در دوره اول ریاستجمهوریاش بازمیگردد؛ زمانی که او بر قتل روزنامهنگار سعودی، جمال خاشقجی، در استانبول سرپوش گذاشت، قتلی که بن سلمان بهوضوح در آن دست داشت. ترکیه به رهبری اردوغان، با هدایت ترامپ، او را تبرئه کرد و سپس، پس از آنکه بسیاری از رهبران جهان او را طرد کرده بودند، با توصیه ترامپ، دوباره بهعنوان یک حاکم مشروع مورد پذیرش قرار گرفت.
بنابراین، عجیب نیست که ترامپ این بار مبلغ ۴۵۰ میلیارد دلار درخواست کند و سپس این رقم را به یک تریلیون دلار افزایش دهد، فقط برای اینکه از عربستان دیدن کند. چراکه او میداند که بن سلمان هیچ درخواستی را از او رد نمیکند؛ اول به این دلیل که مزدور آمریکا است و دوم به این دلیل که ترامپ همان کسی است که قبلاً از او حمایت کرده و همچنان نیز از او پشتیبانی میکند. بن سلمان کاملاً آماده است که هر دستوری را از ترامپ اجرا کند، نه فقط به این دلیل که او را ولینعمت خود میداند، بلکه به این خاطر که ترامپ را حامی، تثبیتکننده قدرتش و ضامن آیندهاش در سالهای پیش رو میبیند.
اما بن سلمان، به دلیل ترس از آینده خود، به دنبال دریافت حمایت مستقیم آمریکا برای کشور و تاجوتختش است. او نگران هرگونه تهدیدی است که میتواند بقای نظام آل سعود را که در رأس آن قرار دارد، به خطر بیندازد؛ چه تهدیدی داخلی، چه خارجی. همچنین، او از این بیم دارد که مردم نجد و حجاز علیه حکومتش قیام کرده و این نظام را از ریشه برکنند. به همین دلیل، او از آمریکا میخواهد که یک پیمان امنیتی و دفاعی با عربستان منعقد کند، پیمانی که تضمین کند پادشاهی آل سعود از هرگونه تهدید وجودی در امان بماند، حتی اگر این تهدید در بلندمدت رخ دهد. این درخواست بهعنوان یک پیششرط برای عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی مطرح شده است. این درخواست، بارها و بهصورت رسمی از دولت آمریکا مطرح شده است. در ۲۲ مه ۲۰۲۴، گزارشهای خبری درباره امضای توافقنامه امنیتی-دفاعی بین آمریکا و عربستان منتشر شد. این گزارشها پس از دیدار دیپلماتیک بین وزرای خارجه دو کشور، آنتونی بلینکن و فیصل بن فرحان، در حاشیه مجمع جهانی اقتصاد در ریاض منتشر شد. در این نشست، توافقنامه امنیتی دوجانبه بین عربستان و آمریکا بهطور اولیه تصویب شد و بهطور جدی به روند عادیسازی روابط بین عربستان و رژیم صهیونیستی گره خورد. همچنین، آمریکا عادیسازی روابط را مشروط به عدم خرید تسلیحات چینی توسط عربستان و کاهش سرمایهگذاریهای اقتصادی و تجاری چین در این کشور کرده است.
اما از نظر عملی، موانع بزرگی برای امضای چنین توافقی وجود دارد: یکی اینکه تصویب این توافقنامه نیازمند رأی دوسوم اعضای کنگره آمریکاست که تحقق آن در هر رأیگیری بسیار دشوار خواهد بود. دیگر اینکه دولت بایدن عربستان را ملزم کرده است که رژیم صهیونیستی را وادار کند که با تشکیل یک کشور فلسطینی موافقت کند. این موضوع، در شرایط فعلی، کاملاً غیرممکن است، بهویژه با توجه به حضور دولت نتانیاهو. همچنین، در آینده نیز هر دولت دیگری در رژیم صهیونیستی بهسختی این شرط را خواهد پذیرفت، بهخصوص پس از آنکه کنست (پارلمان رژیم صهیونیستی) با اکثریت آرا از تمام طیفهای سیاسی، تشکیل کشور فلسطین را غیرقابلقبول اعلام کرد.
علاوه بر این، عربستان از آمریکا خواسته است که به این کشور اجازه دهد یک برنامه هستهای برای مقاصد صلحآمیز راهاندازی کند. این موضوع بهشدت از سوی رژیم صهیونیستی رد شده و این رژیم بهصراحت اعلام کرده است که با آن مخالف است، چراکه احتمال دارد این برنامه در آینده به مقاصد نظامی منحرف شود.
شاید ترامپ به جای فشار برای امضای یک معاهده کامل عادیسازی روابط، به ایجاد روابط محدود بین عربستان و رژیم صهیونیستی اکتفا کند، روابطی که به سطح امضای یک پیمان صلح رسمی یا معاهده عادیسازی کامل نرسد. ترامپ این موضع را در پاسخ به پرسش یکی از خبرنگاران درباره اینکه آیا او عربستان و رژیم صهیونیستی را به سمت عادیسازی روابط سوق خواهد داد، روشن کرد. او پاسخ داد: «فکر نمیکنم که نیازی به فشار آوردن باشد. فکر میکنم که این اتفاق خواهد افتاد، اما شاید نه در حال حاضر».
به نظر میرسد که در دوره دوم ریاستجمهوریاش، آنچه برای ترامپ بیش از همه اهمیت دارد، انعقاد قراردادهای مالی پرسود است، نه امضای توافقنامههای سیاسی پیچیده. اولویت اول ترامپ، مسائل اقتصادی است، نه سیاسی.
مجمع اقتصادی جهانی در داووس بین روزهای ۲۰ تا ۲۴ ژانویه ۲۰۲۵ تحت عنوان فریبنده «همکاری برای عصر هوشمند» برگزار شد. بسیاری از رؤسای کشورها و دولتها، سازمانهای بینالمللی، مدیران اجرایی شرکتهای بزرگ، کارشناسان مؤسسات علمی، صنعتی، پژوهشی و فکری، مدیران کسبوکار، دانشگاههای پیشرو، اتحادیههای کارگری و سازمانهای غیردولتی در این نشست شرکت کردند که یک نمایش برای اثبات برتری غرب بود. این مجمع شبیه به کنفرانسی سیاسی برای نظام جهانی است که غرب سرمایهداری آن را رهبری میکند. موضوعات مختلفی را بررسی کرده و به نظرات متفاوت گوش میدهد تا آنها را در بر بگیرد و در جهت موردنظر خود هدایت کند تا نظام و رهبری خود بر جهان را حفظ نماید.
به همین دلیل گفته شد که این مجمع بر اساس تحولات بنیادیای که منطقه خاورمیانه شاهد آن است، برگزار میشود. همچنین گفته شد که «مدیر اجرایی مجمع، مریک دوسیک، خوشبینی محتاطانهای نسبت به آینده منطقه دارد. او به کاهش تنشهایی که در روزهای اخیر رخ داده، اشاره میکند؛ ازجمله توقف درگیری در غزه، انتخاب رئیسجمهور در لبنان و پایان دادن به دوران نظام بشار اسد در سوریه؛ اما آنچه این خوشبینی را تقویت میکند، پویایی برخی از اقتصادهای منطقه، بهویژه اقتصادهای کشورهای خلیج فارس است».
دوسیک گفت: «سوریه در دستور کار این نشست قرار دارد. همه ما از هزینه انسانی درگیری در آنجا آگاهیم. اکنون این کشور در حال گذار است و امیدواریم نمایندهای از سوریه حضور داشته باشد. وزیر امور خارجه سوریه را دعوت کردیم تا اینجا باشد و برنامههایشان را درک کنیم و بدانیم که میخواهند کشور را به کدام سمت ببرند. مسیر اقتصادی چیست؟ مسیر اجتماعی چطور؟ چگونه کشور برای همه فراگیر خواهد بود؟ روابط آنها با همسایگانشان چگونه خواهد بود؟».
مِریک دوسیک دو محور اصلی را برای مشارکت کشورهای عربی در نشست امسال مشخص کرد: محور ژئوپلیتیکی و محور اقتصادی. در بخش سیاسی، همایش به بررسی توافق آتشبس در غزه، آزادی اولین گروه از گروگانها و وضعیت انسانی در این منطقه خواهد پرداخت. همچنین، از نخستوزیر فلسطین به عنوان نماینده طرف فلسطینی و از رئیسجمهور اسرائیل به عنوان نماینده طرف اسرائیلی دعوت خواهد شد. علاوه بر این، معاون رئیسجمهور ایران نیز برای ارائه دیدگاههای خود و شرکت در گفتوگوها در این نشست حضور خواهد داشت.
محور دوم که به مشارکت عربستان مربوط میشود، جایی است که دوسیک از احتیاط خود فاصله گرفت و تصویری روشنتر از آینده منطقه ترسیم کرد. او گفت: «برخی از اقتصادهای خاورمیانه، بهویژه در خلیج فارس، از پویایی زیادی برخوردارند و فکر میکنم مهم است که این را درک کنیم. وقتی به میزان توجه بینالمللی به خاورمیانه نگاه میکنیم، مهم است که شفاف باشیم که چه فرصتهایی وجود دارد و چالشها کجا هستند؛ بنابراین، دستور کار اقتصادی بسیار قویای در مورد مسیرهای آینده خاورمیانه خواهد بود». او افزود: «برنامههای عربستان، امارات و قطر بر نقشهای مهمی تأکید دارند که همه این اقتصادها در تلاشهای جهانی مرتبط با تجارت، توسعه و بهصراحت، احیای رشد اقتصاد جهانی ایفا میکنند».
این مداخله آشکار غرب در امور منطقه و نظارت بر آنچه در آن رخ میدهد، با هدف جلوگیری از خروج آن از کنترل غرب و هدایت آن به سمت مطلوب خود است. غرب در تلاش است تا منابع و ظرفیتهای منطقه را در خدمت خود قرار داده و از ثروت عظیم آن برای نجات اقتصاد بحرانزدهاش استفاده کند. در همین راستا، مسئولان منطقه با شتاب به این نشست رفتند تا غرب را از وابستگی خود به آن و ادغامشان در سیستم آن مطمئن سازند.
و به همین دلیل، مدیر مجمع خوشبینی خود را نسبت به آینده منطقه عربی ابراز کرد، اما نه به این دلیل که در آن یک تحول واقعی رخ داده و نیازهای ملتهایش تأمین شده است. اقتصاد کشورهای منطقه بهطور کلی در وضعیت وخیمی قرار دارد و شرایط معیشتی مردم نامناسب است، زیرا نرخ فقر در بیشتر آنها بالاست. غربیها نگران بودند که در سوریه اتفاقی بیفتد که به یک تغییر واقعی منجر شود، ملتها قیام کنند و حکومتهای مزدور را سرنگون سازند، از غزه حمایت کنند و موجودیت رژیم یهود را که پایگاه مهم غرب در منطقه است، نابود نمایند؛ اما وقتی چنین چیزی تا کنون رخ نداده، طبیعی است که مدیر مجمع و غرب بهطور کلی، نسبت به آینده خود در منطقه خوشبین باشند، زیرا همچنان تحت کنترل آنها و در قبضهشان باقی مانده است.
اما اشاره او به اقتصادهای حوزه خلیج فارس، به این دلیل است که این منطقه به مثابه مزرعهای برای غرب عمل میکند. تقریباً تمام سرمایهگذاریها در نهایت به نفع غرب تمام میشود. به همین دلیل، رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، در سخنرانی خود از طریق ویدئو در این مجمع اعلام کرد که عربستان ۶۰۰ میلیارد دلار در آمریکا سرمایهگذاری خواهد کرد و او خواستار افزایش این مبلغ به یک تریلیون دلار خواهد شد. در نتیجه، عربستان اقدام به خرید اوراق قرضه خزانهداری آمریکا، سهام شرکتهای آمریکایی و ارز دیجیتال ویژهای میکند که ترامپ آن را به نام خود منتشر کرده است. در همان حال، عربستان از کمبود منابع مالی شکایت میکند، زائران حج را تحت فشار مالی قرار میدهد و برای افزایش درآمدها، به بهانه سرمایهگذاری در گردشگری، بیبندوباری و فساد اخلاقی را ترویج میدهد. امارات نیز به همین شکل، سرمایههای خود را عمدتاً در خارج، بهویژه در اروپا، هزینه میکند. قطر نیز ۲۲۰ میلیارد دلار را صرف پروژههای ورزشی بیارزشی در جام جهانی ۲۰۲۲ کرد که در نهایت سود آن به جیب شرکتهای خارجی رفت.
این کشورها هیچ اقدام جدی برای ایجاد یک انقلاب صنعتی و تکنولوژیکی انجام ندادهاند تا از وابستگی خارجی رهایی یابند و سلطه غرب را از بین ببرند. آنها همچنین این ثروتها را به صاحبان واقعیشان که از فقر و مشکلات رنج میبرند، اختصاص ندادهاند و نه برای اعمال ارز ملی خود در مبادلات خارجی و کنار گذاشتن دلار که عامل مهمی در تضمین سلطه آمریکا است. کنار گذاشتن دلار میتواند در تضعیف این سلطه مؤثر باشد؛ بنابراین، این خوشبینی، خوشبینی غرب است، نه مردم منطقه، مادامی که اوضاع به همین شکل ادامه دارد و همانگونه که غرب میخواهد باقی میماند.
در اصل، مسلمانان باید مجامع و کنفرانسهای جهانی خود را برگزار کنند تا مسائل جهان را از منظر اسلام بررسی کنند، عظمت آن را نشان دهند، درستی دیدگاهها و راهحلهایش را برای مشکلات بشر ثابت کنند و رهبری جهانی را به دست گیرند. نه اینکه به غرب بروند، رضایتش را جلب کنند، ثابت کنند که از دستوراتش سرپیچی نمیکنند، راهحلهایش را بپذیرند و در دیدگاههایش با او همراه شوند. زمانی که از معاون رئیسجمهور ایران، جواد ظریف، سؤال شد که آیا ایران از عملیات «طوفان الاقصی» آگاه بوده، او با عصبانیت پاسخ داد: «ایران از حمله آن روز اطلاعی نداشت. ما در حال برنامهریزی برای برگزاری جلسهای با آمریکاییها در نهم اکتبر درباره توافق هستهای بودیم، اما این حمله مذاکرات را به شکست کشاند». او درباره آزادی زنان نیز گفت: «میتوان دید که زنان در خیابانهای تهران بدون حجاب حرکت میکنند، دولت تصمیم گرفته که به آنها فشار نیاورد». وزیر امور خارجه جدید سوریه، الشیبانی، در مقابل مجمع، مورد مصاحبه تونی بلر خبیث، نخستوزیر پیشین بریتانیا، قرار گرفت و برای جلب رضایت او و غرب گفت: «دیدگاه ما بر مشارکت همه سوریها بدون استثنا در تعیین آینده کشورمان تأکید دارد».
اما زمانی که ترامپ به قدرت رسید، اعلام کرد که هزار نفر از مقامات ارشد را که با دیدگاههایش مخالف هستند، برکنار خواهد کرد. این افراد همگی سرمایهداران حامی نظام سرمایهداری بودند، اما ترامپ حتی نمیخواست کوچکترین مخالفتی با دیدگاههایش وجود داشته باشد. درحالیکه در سوریه و دیگر کشورهای اسلامی، غرب از آنها میخواهد که غیرمسلمانان و عوامل سکولار وابسته به غرب را در تصمیمگیریهایشان شریک کنند. افرادی که فاقد درک سیاسی و توانایی اداره کشور هستند، در برابر این خواستهها تسلیم شده و نمیدانند معنای واقعی حکومت چیست. آنها هرگز به غرب نمیگویند: «به شما چه ارتباطی دارد؟ از کشورهای ما بیرون بروید و در امور ما دخالت نکنید!». در عوض، با شتاب به داووس و سایر مجامع مشابه میروند، برای غرب تملق میگویند، رضایتش را جلب میکنند و از او طلب کمک دارند. آنها تنها زمانی از این وابستگی رها خواهند شد که بر اساس دیدگاه اسلامی عمل کنند، عظمت اسلام را نشان دهند و درستی راهحلهای آن را ثابت کنند.
وزیر خارجه آلمان، آنالنا بربوک، در تاریخ ۲۷ ژانویه ۲۰۲۵، لغو برخی از تحریمها را خبری خوب برای مردم سوریه و همچنین اروپاییها دانست، زیرا این امر برای بازسازی و برقراری امنیت ضروری است. بااینحال، او تأکید کرد که این اقدام به معنای «چک سفید امضا» نیست و خواستار تداوم نظارت دقیق بر تحولات سوریه شد. بربوک گفت: «اتحادیه اروپا هیچگاه تأمینکننده مالی ساختارهای افراطی، تروریستی یا اسلامی جدید نخواهد بود. بااینحال، پس از ۵۰ روز از سقوط اسد، آینده سوریه همچنان نامشخص است».
از سوی دیگر، وزیر خارجه فنلاند، ایلنا والتونن، تأکید کرد که «حکومت جدید سوریه باید شامل همه طوایف دینی، ازجمله زنان، در فرآیند ساخت کشور جدید باشد. این شرط اساسی برای کاهش تحریمها خواهد بود». به گفته دیپلماتهای اروپایی، هدف از لغو تدریجی تحریمها، حفظ نفوذ مشخصی در سوریه از طریق نوعی «ترمز اضطراری» است. به این معنا که اگر وضعیت حقوق بشر در حکومت جدید سوریه بهبود نیابد، امکان بازگرداندن تحریمها در مدت کوتاهی وجود دارد. تحریمهایی که بهطور موقت لغو شدهاند، شامل بخشهای انرژی، حملونقل و بانکداری و همچنین اقداماتی هستند که تأثیر منفی بر تأمین انرژی و جابهجایی افراد و کالاها داشتند.
مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، کایا کالاس، روز دوشنبه ۲۷ ژانویه ۲۰۲۵، پس از نشست وزرای خارجه اتحادیه، اعلام کرد که آنها بر سر نقشه راهی برای کاهش تحریمهای سوریه توافق کردهاند. او افزود: «درحالیکه قصد داریم روند لغو تحریمها را تسریع کنیم، در صورت انجام اقدامات نادرست، میتوانیم این تصمیم را لغو کنیم». این اظهارات، بهوضوح نشاندهنده نظارت اتحادیه اروپا بر سیاستهای حکومت جدید سوریه است. کالاس همچنین گفت که اتحادیه اروپا آماده است سفارت خود را در دمشق بازگشایی کند تا «در محل، با چشم و گوش خود اوضاع را تحت نظر داشته باشد». او تأکید کرد که اگر مقامات جدید سوریه در مسیر موردنظر حرکت کنند، اتحادیه اروپا نیز اقدامات بیشتری انجام خواهد داد. یکی از این اقدامات، بازگشایی سفارت اروپایی در دمشق است. بااینحال، کالاس تصریح کرد که اتحادیه اروپا هیچ تحریمی را که مربوط به صادرات تسلیحات باشد، لغو نخواهد کرد و به دولت جدید سوریه درباره «اقدامات نادرست» هشدار داد، چراکه این اقدامات میتوانند باعث بازنگری در تصمیمات اتحادیه اروپا شوند.
وزیر خارجه فرانسه، بارو، نیز تأکید کرد که «امنیت اروپاییها و فرانسویها به آنچه در سوریه اتفاق میافتد، گره خورده است». او افزود که کاهش تحریمها بخشهای انرژی، حملونقل و مؤسسات مالی را شامل خواهد شد. همچنین بر ضرورت اتخاذ تدابیر قاطع برای تضمین امنیت، بهویژه مبارزه با هرگونه «بازگشت تروریسم» تأکید کرد. بااینحال، برخی کشورهای عضو اتحادیه اروپا نسبت به لغو تحریمها ابراز تردید کرده و خواستار تضمینهای مشخص از سوی دولت جدید سوریه درباره فرآیند انتقال سیاسی شدند. در مقابل، وزیر خارجه دولت انتقالی سوریه، اسعد الشیبانی، از تصمیم اروپا برای لغو جزئی تحریمهای سوریه استقبال کرد و گفت: «ما از این اقدام مثبت که اتحادیه اروپا برای تعلیق تحریمهای اعمالشده بر سوریه انجام داده است، استقبال میکنیم».
از سوی دیگر، وزیر خارجه پیشین آمریکا، آنتونی بلینکن، نیز برای به رسمیت شناختن دولت جدید سوریه، چهار شرط اصلی را مطرح کرده بود. او گفت: «این فرآیند انتقالی باید به حکومتی قابلاعتماد، فراگیر و غیرطایفهای منجر شود که مطابق با استانداردهای بینالمللی شفافیت و پاسخگویی باشد و با اصول قطعنامه ۲۲۵۴ شورای امنیت سازمان ملل متحد همخوانی داشته باشد». بلینکن همچنین تأکید کرد که حکومت جدید سوریه باید «حقوق اقلیتها را بهطور کامل رعایت کند، اجازه ندهد که خاک سوریه به پایگاهی برای تروریسم یا تهدید همسایگانش تبدیل شود و تضمین کند که تمام ذخایر تسلیحات شیمیایی یا بیولوژیکی این کشور بهطور ایمن از بین بروند». علاوه بر این، معاون سفیر آمریکا در سازمان ملل، دوروتی کامیل شیا، پیشتر گفته بود: «ما از یک فرآیند انتقالی در سوریه حمایت میکنیم که منجر به حکومتی سکولار و غیرطایفهای شود که به نفع تمام سوریها باشد».
پس از بررسی این اظهارات، بهوضوح میتوان نتیجه گرفت که آمریکا و کشورهای غربی از پرونده «لغو تحریمها» بهعنوان ابزاری برای باجگیری سیاسی استفاده میکنند. این ابزار، بهعنوان یک تهدید دائمی، بر سر حکومت جدید سوریه نگاه داشته شده است تا آن را مجبور به پذیرش دیکتههای آمریکا و اروپا کند. غرب میخواهد سوریه دارای حکومتی کاملاً سکولار باشد که هیچ ارتباطی با اسلام و احکام آن نداشته باشد و بر اساس اصول و چارچوبهای سرمایهداری غربی اداره شود. همچنین، کشورهای غربی بهطور آشکار از بحران اقتصادی کنونی سوریه که ناشی از جنایات رژیم سابق و هدر دادن ثروتهای مردم این کشور برای استخدام مزدوران و خرید سلاح جهت سرکوب ملت بود، بهرهبرداری میکنند.
تکرار مکرر اصطلاح «مبارزه با تروریسم» در اظهارات سیاستمداران غربی نیز نشان میدهد که مقصود آنها چیزی جز اسلام و تلاشهایی برای اجرای آن در قالب یک نظام حکومتی نیست. علاوه بر این، سخنان مقامات غربی بهوضوح بیانگر عزم آنها برای بازگرداندن تحریمها است، درصورتیکه حکومت جدید سوریه از پایبندی به معیارها و شروط آنها سر باز زند. اصرار آنها بر اینکه «ما تأمینکننده مالی هیچ ساختار افراطی، تروریستی یا اسلامی جدیدی نخواهیم بود» تنها نشاندهنده تلاششان برای کنترل کامل فضای سیاسی سوریه است تا اطمینان حاصل کنند که هیچ نیرویی تهدیدی برای منافع و چشماندازهای استعماری آنها ایجاد نکند.
سیاست باجگیری، فشارهای سیاسی و دیکتههای تحمیلی آمریکا و غرب، با پیامهای اطمینانبخش، مماشات یا ظاهرسازی بهعنوان یک حکومت میانهرو قابلمهار نیست. بلکه تنها راه صحیح، اتخاذ موضعی اصولی، مستقل و قاطع است که بر اساس ایمان، عقیده و اصول اسلامی شکل گرفته باشد. چنانکه خداوند در قرآن میفرماید هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد تا زمانی که از آیین آنها پیروی کنی؛ بنابراین، ضروری است که استقلال تصمیمگیری در سوریه، علیرغم تمام چالشها و هزینهها، حفظ شود. جوامع ما تنها زمانی به امنیت و ثبات دست خواهند یافت که نفوذ استعماری آمریکا و غرب از منطقه ریشهکن شود و تمامی ابزارهای آنها، از سفارتخانهها و مؤسسات گرفته تا سازمانهای حقوق بشری، از کشور بیرون رانده شوند.
تعجبآور نیست که غرب در تلاش برای سوءاستفاده از تحریمها و محاصره باشد، چراکه این، رویه همیشگی او در دشمنی با اسلام و نیرنگ علیه پیروان آن است؛ اما آنچه ضروری است، جستوجوی جایگزینها، آمادگی برای مقابله با این دشواریها و چالشها، ساماندهی امنیت داخلی و امنیت غذایی و بهرهبرداری درست از منابع انرژی و ثروتهای موجود به نفع مردم است تا توان تولیدی آنان در مسیر دستیابی به خودکفایی تا حد امکان، تقویت شود و نیازهای زندگیشان برآورده گردد که این گامی در جهت استقلال و بازپسگیری اختیار تصمیمگیری خواهد بود، از طریق سیاستهای کشاورزی، صنعتی و اقتصادی که متناسب با شرایط این مرحله باشد. همچنین، ضروری است که تلاش جدی برای کنترل ثروتهای موجود، از جمله نفت و فسفات، انجام شود و همکاری با صنعتگران و تولیدکنندگان برای ارائه کالاهای ارزانقیمت جهت تأمین نیازهای اساسی مردم دنبال گردد.
در پایان، تنها با توکل بر خداوند متعال و پایبندی به اصول و روشهای شرعی میتوان از تنگناها عبور کرد و به پیروزی رسید. همان خدایی که ما را در برابر یک طاغوت سرکوبگر که تمام دشمنان اسلام از او حمایت کردند، پیروز کرد، قادر است که ما را به هدف نهاییمان برساند: حاکمیت اسلام در سایه خلافت راشده دوم.
با قیام دولت اسلام نخستین در مدینه منوره، امتی از هدایت، عدل و رحمت متولد شد که دنیا را پس از ظلم و تاریکی که زمین را فرا گرفته بود، نورانی کرد. این دولت دنیا را فتح کرد و مردم را از عبادت بندگان به عبادت پروردگار بندگان و از ظلم ادیان به عدل اسلام رهنمون ساخت و اسلام، انسانها را در کنار یکدیگر قرار داد و میان عرب و عجم، سیاه و سفید، هیچ تفاوتی باقی نگذاشت و با عدل حکم کرد طبق فرمان خداوند که فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلَىٰ أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ». پس از وفات پیامبر ﷺ، خلافت برپا شد و مردم، از مسلمانان گرفته تا اهل ذمه، قرنها در سایهی آن زندگی آرام و سعادتمندی داشتند. خلافت نمادی از حکمرانی عادلانه و سرپناهی برای مظلومان بود. پس خلافت به چه معناست؟ و مسلمانان و مردم جهان با غیاب آن چه چیزی را از دست دادهاند؟
امت اسلام، امتی نوظهور نیست و در تدوین قوانین و مقررات خود به دیگران متکی نبوده است. تشریعات اسلام از سوی خالق جهان، انسان و زندگی است، کسی که علمش به همه چیز احاطه دارد. این تشریعات از هوای نفس دور است، برخلاف قوانین بشری که در آن هیچ قانونی نیست که به منافع خاصی مانند شرکتهای نفتی، اسلحهسازی یا سرمایهداران بزرگ خدمت نکند. خداوند میفرماید: «وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ».
اسلام از مسلمانان میخواهد که دولتی برپا کنند که عقیدهشان را حفظ کند، شریعت را اجرا کند و رسالتش را حمل کند. این دولت دین را از نقصان حفظ کرده و به آن جنبه الزامآوری میدهد، آن را از افکاری در کتابها به واقعیتی ملموس تبدیل میکند و قوانینی الزامآور ایجاد میکند. همچنین روابط دولت را با دیگر دولتها تنظیم میکند. دولت اسلام جزئی نیست، بلکه تمام اسلام است. سیستم زندگیای است که از دین سرچشمه میگیرد؛ بنابراین کسی که میخواهد دولت اسلامی تشکیل دهد، باید آن را کامل و بیکم و کاست بگیرد، همانطور که رسول خدا ﷺ فرمود: «تنها کسی میتواند دین خدا را برپا دارد که آن را از تمامی ابعادش درک کرده و به آن پایبند باشد».
و بر همین اساس، صحابهی گرامی با پیامبر ﷺ بیعت کردند که در سختی و آسانی، در حال سختی و آسایش، از او اطاعت کنند، مال و جان خود را در راه دین فدا سازند و در هر شرایطی بر حق پایدار بمانند؛ بیآنکه از سرزنش سرزنشکنندگان در راه خدا بیمی داشته باشند و از هیچکس جز خدا نترسند.
دولت اسلامی برپا شد و در برابر دیکتاتورهای زمین، از عرب و عجم، ایستاد و ملتها را به دین خدا درآورد. آنان در سایهی این دولت به سعادت رسیدند و پس از آنکه شکستخوردگان میگفتند: «إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا». پس خلافت، امت را متحد ساخت، دشمنانشان را در هم کوبید، عزت و شرفشان را بنا نهاد، دین و ناموسشان را حفظ کرد، سرزمینشان را حراست نمود، زمین را در برابر حکومتشان رام کرد و رضایت پروردگارشان را به دست آورد.
اما پس از نبردی طولانی با سرکشان زمین، دشمنان اسلام دریافتند که خلافت سرچشمهی قدرت مسلمانان است و اگر آن را نابود کنند، اسلام کمرنگ شده و مسلمانان ضربهی مرگباری خواهند خورد. پس آن را با کمک خائنان فروپاشیدند، خائنانِ فرصتطلبی که لباس اسلام و عربیت بر تن کرده بودند و برای دستیابی به اندک بهرهای از دنیا، به دشمنان یاری رساندند. با سقوط خلافت، اسلام از روابط جامعه ناپدید شد و به دینی کهنوتی و فقهی نظری در کتابخانهها تبدیل شد که تأثیری در زندگی نداشت. مسلمانان هم دین و هم دنیای خود را از دست دادند.
با فروپاشی خلافت، پیکر امت به واحدهای ضعیف و پراکندهای تجزیه شد که به ناحق و به دروغ، نام «کشور» بر آنها نهاده شد. ملیگرایی جایگزین عقیده و دین گردید، آگاهی از میان رفت و ذهنها به بردگی کشیده شدند و با سقوط خلافت، یک رژیم یهودی به عنوان یک جسم سرطانی در بدن امت کاشته شد که به عنوان سرنیزه دشمنانشان عمل کرده و مانع وحدت و احیای آن شد.
و با زوال آن، دشمن مرزهای مسلمانان را ترسیم کرد، قوانین آنان را تنظیم کرد و حاکمانشان را نصب کرد. حاکمان را در محیطی سیاسی آلوده محصور ساخت. برای آنان نیروهای امنیتی آماده کرد که با وحشیگری بر آنان بتازند، رسانههای دروغین و اهل رسانه را منافق ساخت تا آگاهی مردم را بکشد و حقیقتها را وارونه کند. برای آنان مشایخی از دربار سلطان خرید که به قیمت طلا و شمشیر سلطان فتوا میدهند. گروههایی ساخت که خیابانهای اسلامی را با شعارهای اسلامی تهی از محتوا و بدون هیچگونه دیدگاه اسلامی پر کند تا گردن مردم را برای نظام خم کند، به طوری که این گروهها به عنوان سپر حفاظتی برای نظام عمل کرده، خیانتها و فساد آن را پوشش دهند و نقصهای آن را جبران کنند و زمانی که انقلابهای مردم آغاز شد، انقلابهای ضد آن با شیوههای مختلف از جمله انقلابهای مسلحانه که به حامیان خارجی پیوند خورد، ایجاد کرد.
با سقوط خلافت، دولتی که امور مردم را سرپرستی میکرد از میان رفت و ارتشهایی که حافظ سرزمین و ملت بودند، به گروگان گرفته شدند. کشورها اشغال شدند، خونها بر زمین ریخت، مقدسات مورد هتک حرمت قرار گرفت، زنان پاکدامن مورد تجاوز واقع شدند و ارتشها در پادگانهای خود دستبسته و تماشاگر باقی ماندند، تنها نظارهگر و شمارشگر خسارتها! و با زوال خلافت، ثروتها غارت شد و مالیاتها و عوارض سنگین اعمال گردید، به طوری که فقر شدید شد، بیکاری گسترش یافت، آموزش منحرف شد، ذهنها فاسد شد، رذیلت گسترش یافت و فضیلت ناپدید شد.
با سقوط خلافت، اختیار سیاسی خود را از دست دادیم و کشورهای ما به نظامهایی اشغالگر تبدیل شدند که با دین و ملت خود دشمنی میورزند. ما به گدایانی در برابر نظام بینالمللی، همان سازندهی رنجها و مصائبمان، بدل شدیم. پس از آنکه روزگاری سروران دنیا بودیم، به موجوداتی خوار و بیکرامت در حاشیهی جهان سوم تبدیل شدیم. با زوال خلافت، مسلمانان هم دنیا را از دست دادند و هم آخرت را و سرزمینهایشان به مناطق نفوذ و مزارع استعمارگران کینهتوز بدل شد و آنان در میان آنها همچون بردگان زیستند.
این است خلافت و این معنای بازگشت آن است که بر ما حرام شده که سه شب بدون آن بمانیم. پیامبر ﷺ فرمود: «هر کسی که بمیرد و در گردنش بیعتی نباشد، به مرگ جاهلی مرده است». پس هیچکس که بازگشت خلافت را که مسلمانان را متحد میکند، دشمنانشان را مغلوب میسازد، دینشان را حفظ میکند، شریعت پروردگارشان را اجرا میکند و خونها، آبروها و مقدساتشان را میسازد، دشمنی نمیکند، مگر کافری، یا خائن و جیرهخوار منتفع، یا ترسویی که از مردم بیشتر از خداوند میترسد.
هیچ مسلمانی نباید به بهانه ناتوانی تسلیم شود، سوگند به خدا که ایمان در دلها و رهبری سیاسی آگاه و مخلص که از حمایت مردمی برخوردار باشد، به هیچ وجه جز نصرت خدا را نخواهد داشت، حتی اگر تمامی قدرتهای جهان علیه آنها متحد شوند.
چگونه قوم خدا با او شکست میخورند؟! و پیامبر ﷺ به یار خود فرمود: «مَا ظَنُّكَ بِاثْنَیْنِ اللهُ ثَالِثُهُما» و خداوند متعال به آنان فرمود: «وَلَيَنصُرَنَّ اللهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ» و نیز فرمود: «وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا» و همچنین فرمود: «إِن يَنصُرْكُمُ اللهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِي يَنصُرُكُم مِّن بَعْدِهِ وَعَلَى اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ».
در گفتوگویی با روزنامه فایننشیال تایمز، وزیر امور خارجه سوریه دیدگاه دولت جدید در مورد سوریه پس از اسد را فاش کرد و تأکید کرد که کشور «نمیخواهد بر کمکهای خارجی زندگی کند» و راهحل در کاهش تحریمهای آمریکا و اروپا نهفته است. او اضافه کرد که دولت قصد ندارد انقلاب را صادر کند یا در امور کشورهای دیگر مداخله کند که نشاندهنده تغییر اساسی در سیاست خارجی است. همچنین در همین مصاحبه به نیت خصوصیسازی بنادر و کارخانههای دولتی و جذب سرمایهگذاری خارجی اشاره کرد، علیرغم چالشهای بزرگی که سوریه با آن مواجه است، از جمله بدهی 30 میلیارد دلاری به متحدان سابق اسد؛ ایران و روسیه.
در ادامه، بیانیهای از دفتر مطبوعاتی حزب تحریر در سوریه منتشر شد که گفت: مردم شام در طول سالهای انقلاب هرگونه جنایت ایرانی را تجربه کردهاند؛ خشونت و خونریزی، جنایت و قتل و طائفیگری نفرتانگیزی که از آن برای مقابله با انقلاب شام و فرزندان صادق آن استفاده کرد. آنها بسیاری از فرزندان انقلاب را کشتند و جنایات بسیاری مرتکب شدند. برای پیادهسازی نقشهی شوم خود، زمین و نسل را به نابودی کشاند. آنها تلاش کردند تا انقلاب ما را پایان دهند و ما را دوباره به آغوش نظام بازگردانند، اما تلاششان شکست خورد و پولها و تلاشهایشان به ضررشان تمام شد. پس از آنها، روسیه کینهتوز آمد، همه قدرت خود را به میدان آورد، با جنگندههای کشندهاش، جنایات پشت جنایات ارتکاب داد و هیچ رحم و مروتی نسبت به مردم انقلاب نداشت، اما در نهایت به فضل خداوند شکست خورد و تدابیرشان به شکست انجامید.
بیانیه ادامه داد و خطاب به مردم سوریه گفت: ای مردم شام، اینها بخشی از جنایات روسها و ایرانیها هستند و برای چنین افرادی نه باید پولی پرداخت شود و نه حقی برای آنها قائل شویم، بلکه باید از آنها درخواست خسارت بابت جنایاتی که علیه مردم شام مرتکب شدهاند داشته باشیم و باید از آنها موضعی خصمانه اتخاذ کنیم. آنها ما را کشتند و بسیاری از ما را آواره کردند، این جنایتکاران قاتل هستند که باید هزینه این جنایات را بپردازند و خسارتهایی را به کسانی که کشته یا آواره کردهاند، بپردازند. این جنایتکاران کینهتوز هیچ حقی نزد ما ندارند، بنابراین باید پاسخگو باشند و باید از آنها خواسته شود تا طعم خیانت و مکرشان را بچشند.
بیانیه با تأکید بر چند نکته به پایان رسید: این جنایتکاران در سیاست به پای حساب و کتاب کشیده خواهند شد و پولهایی که پرداخت کردهاند، علیه آنها گواهی است نه حقی برای آنها، زیرا پذیرش اینکه بدهیهایی به آنها داریم، به معنای پذیرش مشروعیت جنایات آنهاست. اینها باید فوراً و بدون تأخیر حسابرسی شوند و اولین قدم در حسابرسی، اخراج آنها از سرزمین شام و اخراج پایگاههایشان از این سرزمین است. آنچه که آنها پرداخت کردهاند، علیه انقلاب ما بوده است و برای کشتن ما هزینه شده است.
مقابله با این جنایتکاران و دیگر کشورهای توطئهگر باید با اتخاذ موقف اصولی و مبدایی که از باورهای اسلامی ما سرچشمه میگیرد، صورت گیرد، نه از طریق سازش و راضی کردن آنها! و باید با سرعت بالا به ساخت یک ارتش قوی که از سرزمین دفاع کند، پرداخته شود که هسته اولیه آن از مجاهدین صادق باشد و بر منابع و تواناییهای فرزندان انقلاب صادق تکیه شود تا این منابع در خدمت ملت خود باشد، زیرا آنها اهل فداکاری و جانفشانی هستند. وظیفه ما این است که برای تثبیت اصول انقلاب شام تلاش کنیم و فقط برای رضای خداوند تلاش کنیم تا دولت خلافت راشده بر منهج نبوت را برقرار کنیم و شرع خدا را به کار بندیم. در این راه تنها راهحل واقعی برای تمام مشکلات ما وجود دارد، زیرا در این صورت در همراهی با خداوند خواهیم بود و او نصرتدهنده ما در برابر مکر توطئهگران است.
واکنشها به انتصاب ترامپ در کاخ سفید، چه در سطح جهانی و چه در داخل آمریکا، متفاوت بود. در این راستا، دفتر مطبوعاتی حزبالتحریر در آمریکا در بیانیهای مطبوعاتی اعلام کرد: «کسانی که حقیقت سیاست در آمریکا و نحوه اداره حکومت در این کشور را میدانند، درک میکنند که ترامپ و دولتی که تشکیل داده است، در واقع برای تأمین منافع بیشتر سرمایهداران بزرگ و صاحبان شرکتهای غولپیکری که او را به قدرت رساندند، روی کار آمده است. این امر، به بهای رنج ملتهای تحت ستم و حتی مردم آمریکا تمام خواهد شد».
در مورد امت اسلامی، ترامپ که ظاهراً رژیم صهیونیستی را مجبور کرد کشتار مردم غزه را متوقف کند، در واقع پس از آن وارد عمل شد که دولت پیشین آمریکا مردم غزه را به خاک و خون کشیده و از خون کودکان و بیگناهان سیراب شده بود. آنها تقریباً تمام ساختمانهای غزه را با خاک یکسان کردند و دیگر چیزی برای ویران کردن باقی نمانده بود؛ اما اکنون شاهد هستیم که رژیم صهیونیستی، با چراغ سبز ترامپ، همان جنایات را در کرانه باختری از سر گرفته است.
در مورد سوریه و سرنوشت انقلاب آن، نزدیکی دولت ترامپ به سران دمشق، لغو تحریمها و ارسال پیامهای تبریک به آنها، نشانهای از توطئهای تازه علیه شام و مردم آن است. در سایر کشورهای اسلامی، ترامپ همان کسی است که عبدالفتاح السیسی، دیکتاتور مصر را دیکتاتور محبوب من خواند. او همچنان حامی و پشتیبان طاغوتهای حاکم بر کشورهای اسلامی خواهد بود تا آنها را بر گردن مسلمانان مسلط نگه دارد و حکومتهایی را که بر غیر از احکام الهی حکومت میکنند، تقویت کند. این حکام، درهای کشورهای اسلامی را به روی چپاول و غارت شرکتهای بزرگ آمریکایی باز خواهند گذاشت.
در داخل آمریکا، ترامپ فشار بیشتری بر اقلیتهای نژادی وارد خواهد کرد که تأییدی بر نژادپرستی او در قبال همه گروهها، از جمله مسلمانان، است. او از اختیارات محدودی که قانون به او میدهد، برای سختگیری بر اقلیتها استفاده خواهد کرد. بااینحال، او حتی به کسانی که او را انتخاب کردند، وفادار نخواهد ماند؛ اما ترامپ و دولتش نمیتوانند قوانین آمریکا را تغییر دهند، چراکه او قانونگذار نیست، بلکه صرفاً مجری قانون است؛ بنابراین، جامعه مسلمانان نباید از اقدامات او بترسد، زیرا او اختیارات قانونی برای سرکوب آنها ندارد، هرچند که ممکن است تهدید کند و برخی از افراد سستاراده را با وعدههای فریبنده تطمیع کند.
بنابراین، مسلمانان نباید از حقوق خود عقبنشینی کنند یا در مطالبه آنها کوتاهی نمایند. این شامل حقوقی است که قوانین آمریکا برای آنها به رسمیت شناخته است و همچنین حقوق امت اسلامی بر گردن آنها، از جمله حمایت از مسائل امت از طریق فعالیتهای سیاسی و فکری.